طرح گسترده ی تاریخ مباحث اعتقادی در همه ی حوزه های دینی علمی مسلمانان و بازگویی مجموعه ی فعّالیتهای فرقه ها و گروه های کلامی در این سلسله نوشتار میسّر نیست. از این رو، به ذکر اهمّ مسایل در هر موضوع طرح شده، بسنده میشود. در قسمتهای پیشین، اندیشه های کلامی امامیه و سایر فرقه ها را تا پایان سدهی دوم، ملاحظه کردیم.در این بخش، گوشه هایی از تلاش متکلّمان امامیه و سعی و اهتمام آنان در تدوین، تبیین، نقد و تحلیل موضوعات اعتقادی، به اختصار پرداخته میشود. 1. شناسه ی کلامی امامیه نزد دیگر
تاریخ کلام شیعه
دکتر حسن حنفی، استاد دانشگاه قاهره و یکی از روشنفکران برجسته و پرکار و انقلابی عرب است. آثار او این ویژگی را دارد که بطور یکسان،از میراث توانمند اسلامی و سنت فرهنگی غرب مدرن بهره می گیردو بر هردو اشراف دارد.او نه تنها در گستره نظری مسائل اسلامی ،که درباره رویدادهایی که در جهان اسلام رخ می دهد نیز آراء و آثار فراوانی دارد. از آن میان می توان از مقدمه او بر ترجمه عربی کتاب «حکومت اسلامی » مرحوم امام خمینی یاد کرد.این مقاله نخستین مقاله ای است که از او به زبان فارسی درمی آید. ورای درستی و ناراستی
فرآیند تکوین اندیشه کلامی در جامعه اسلامی و نقش عقل در این میان، از مباحثی است که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است. به باور نویسنده برای متکلمان سنی، عقل و استدلال عقلانی مرجع تصمیم گیرنده نهایی بود و برای متکلمان شیعه، عقل ابزار بود و نه منبع. و این مشخصه اصلی تا اواسط قرن سوم هجری در شیعه باقی مانده بود.با این همه علت عنایت ائمه به متکلمین، دفاع آنان از اصول مکتب تشیع بوده است. هرچند ائمه به آنان خاطرنشان می ساختند که دین قلمرو وحی است و نه عقل.بحثها و مناظرات کلامی در مباحثی مانند جبر
چگونگی رویارویی متکلمان اسلامی با مساله عقل و وحی موضوعی است که نویسنده این مقاله به بررسی آن پرداخته و دو سوی افراط و تفریط آن را نشان داده است.در این مقاله نصگرایی اهل حدیث، عوامل پیدایش عقلگرایی، عقلگرایی در ماتریدیه و غزالی، رویارویی عقلگرایی و نصگرایی در سدههای متاخر، عقلگرایی در شیعه امامیه مورد بحث و بررسی واقع شده است.اگرچه رگههای بحث در سدههای متاخر و معاصر نشان داده شده است، ولی دامنه تحلیل به شش قرن اولیه هجرت متمرکز شده است.آنچه درپی میآید نگاهی است گذرا به چگونگی رویارویی
نوشتار حاضر با رويكرد تحليلي، به بازخواني و بررسي نقلي رايج متكلمان اماميه در پنج قرن نخست هجري دربارة عصمت امام(ع)ميپردازد. از آنجا كه بيشتر برهانهاي دالّ بر عصمت امام، كه امروزه ارائه ميشود، شكل تكامل يافتهاي از ارائه شده در قرون نخستين است، نويسنده با هدف آشنايي با پيشينه اين برهانها،به معرفي و بررسي آنها پرداخته است. هر چند نقطه آغاز تسمك به برهانهاي نقلي براي اثبات عصمت امام(ع) در قرن دوم هجري و به وسيله هشامبنحكم بوده است،اما نميتوان از تلاشهايمرحوم شيخ مفيد و ابوالصلاح حلبي در
*اساسا تاریخ کلام یا تاریخ اندیشه و عقیده، شاخه ای از تاریخ است نه شاخهای از کلام و عقاید؛یعنی مورخ تفکر و عقاید،به جای اینکه در مسند یک عالم دینی بنشیند تا یک گزارش ااعتقادی را تحلیل کند،خودش را در مسند مورخ میگذارد تا ببیند این تفکر،از کجا تا کجا طی میشود.تاریخ تفکر،اساسا یک کار تاریخی است و مثل گرایشهای میانرشتهای نیست که از یک رشته،روشها(متدولوژی)و از رشته دیگر،مبانی معرفتی خودش را بگیرد.بنابراین مقوله تاریخ تفکر و کلام را با علم کلام اشتباه نگیریم؛باید از یکی به دیگری منتقل
یكی از حوزههای اندیشه سیاسی اسلام, «كلام سیاسی» است. این حوزه همانند فقه سیاسی, از جمله عرصههای تفكرسیاسی مسلمانان میباشد كه در درون خود تمدن اسلامی,شكلگرفته و رشد نموده است. علم كلام علمی است با ویژگیهای كاملاً اسلامی و متعلق به همه مسلمانان. از این رو, «كلام سیاسی» نیز یكی از عرصههای تفكر سیاسی اسلامی است كه به سنت اسلامی تعلق دارد. میتوان برای كلام سیاسی, همتایانی در تفكر غرب یافت كه از آن به «الهیات سیاسی»[1] تعبیر میكنند. البته آن چه در غرب به عنوان الهیات میشناسیم, از كلام اسلامی
از حلت پیامبر(ص)تا شهادت امام علی(ع) در مقاله قبل با ویژگیهای بحثهای کلامی در عصر رسالت آشنا شدیم و دانستیم که این بحثها به سه صورت مطرح گردیده اند:1-مناظره و مجادله 2-پریش و پاسخ 3-آموزش و تعلیم و نیز دانستیم که قلمرو بحثهای کلامی در این دوران به اصول اعتقادات اختصاص نداشته و با اینکه محور عمده مباحث کلامی را تشکیل میدادند،لیکن در بخش مربوط به پرسشهای کلامی در زمینه مسائلی از قبیل فلسفه احکام عملی و فروعات نیز بحث و گفتگوی کلامی مطرح گردیده است (نمونه هایی را قبلا یاد آور شدیم).نکته دیگری
بدون شک در جامعة علمی اسلامی، بسیاری از فرقهها کناریکدیگرمیزیسته، و با هم تبادل و تعامل فکری داشتهاند؛ ازاینرو از گرایشی اثر پذیرفته یا بر نحلهای فکری اثر میگذاشتند. کلام شیعه که رویکردو نظام معرفتی خاص است،از این امر مستثنا نبود؛ ولی این اثرگذاری و اثرپذیری بدان معنا نبود که کلام شیعه در بستر فکری فرقة کلامی خاص تولد یافته باشد و بهصورت فراگیر و گسترده از مبانی گرفته تا رویکرد و روش و مسائل، از فرقة دیگری متأثر باشد.نوشتار حاضر مدعای پیشگفته را بررسیده، با تحلیل و تدلیل روشن میسازد
از مسائلی که درباره شیعه مطرح شده ـ در کنار ده ها تهمت و افترا که در طول تاریخ بدان وارد شده ـ این مسأله است که شیعه در مسائل کلامی به شدت تحت تأثیر اندیشه های معتزله بوده و از خود استقلالی نداشته است. در مطالعه حاضر خواهیم دید که نه تنها چنین نبوده، بلکه عکس قضیه درست بوده، یعنی این معتزله بوده اند که تحت تأثیر افکار شیعی قرار گرفته اند.نخست ضمن پرداختن به سیر تاریخی بحث، به آرا و انظار برخی از متفکران مسلمان اعم از معتزله و اشاعره و نیز عدهای از متفکران مغرب زمین اشاره خواهیم کرد. سپس