شیعه وفرقه های شیعی ازنگاه ارباب ملل ونحل - 3

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 32 - 63 دقیقه)

فهرست مطلب

 


4. مقالات الاسلامیّین و اختلاف المصلّین، ابوالحسن علی بن اسماعیل الاشعری (م 320 ق)، تصحیح هلموت ریتر

این اثر از مهم ترین آثار بازمانده از اشعری به عنوان پیشوای اشاعره و از کهن ترین و معتبرترین منابع دانش فرقه شناسی است. نویسنده در این کتاب، به بیش از یکصد فرقه از فرقه های اسلامی اشاره کرده است. پردازش این اثر، ناهمگون بوده و مباحث آن از سیر منطقی و شیوه تصنیف قابل قبولی برخوردار نیست،(13) اما فزونی ارائه اطلاعات و بی طرفی نسبی و گزارشگری صرف او از یک سو و شهرت و تماس مستقیم نویسنده با اندیشه های مختلف، به ویژه معتزله، با توجه به موقعیت شخصی و فضای فکری او، به این کتاب اعتبار و اصالت ویژه ای بخشیده است.

قریب نیمی از تعداد فرقه های مورد اشاره وی، مربوط به فرقه های شیعی است. به علاوه اینکه تفکیک درستی از فرقه های شیعی انجام نداده است؛ مثلاً، با اینکه بین غالیان و رافضه تمایز قایل شده و هر دسته ای را جداگانه شمارش می کند، برخی از غالیان را داخل رافضه آورده است. نکته دیگر اینکه اندیشه جسمانیت خدا را به هشام نسبت داده، اما تفکر شیعی را به پذیرش این دیدگاه متهم نکرده است.(14)

در این کتاب، به اختلافات بسیار پس از درگذشت امام یازدهم، که توسط نوبختی و ابوحاتم گزارش شده، اشاره ای نگردیده و نویسنده سیر تاریخی اختلافات شیعیان در عصر حضور اهل بیت علیهم السلام را تنها تا زمان امام هادی علیه السلام پی گرفته است.(15)

5. التنبیه والرّدّ علی اهل الاهواء و البدع، ابوالحسین ملطی شافعی (م 377 ق)، تحقیق دکتر محمّد زینهم محمّد عرب

این اثر همان گونه که از عنوان آن پیداست به هدف اثبات حقّانیت فرقه مورد پسند نویسنده نگاشته شده و سرشار از تعابیر تند و زننده و جدلی و گاهی خارج از حد نزاکت درباره فرقه هایی است که راه اهل سنّت و جماعت را باور ندارند.

نویسنده در بررسی دیدگاه های فرق، به گونه ای سخن گفته که خواننده را درباره آن فرقه به موضع گیری بکشاند. شمردن زنادقه نظیر «مانویه» و «مزدکیه» جزو فرق اسلامی،(16) ذکر فرقه ای از امامیه به نام «اهل قم»، که اهل تشبیه و جبر هستند،(17) عنوان کردن «قطعیه صغری و عظمی» در برخی از فرقه های شیعی(18) و بیان معتزله بغداد به عنوان چهارمین فرقه از زیدیان، از جمله مواردی هستند که تنها از جانب وی مطرح شده اند. وی در برخورد تند خود نسبت به گروه های شیعی، عنوان ناپسند «رافضه» را انتخاب کرده، همگی آنان را گم راه،(19) پست و کوردل(20) می داند.

این ملل و نحل نگار فلفلی مزاج پس از ارائه کیفرخواست شدید علیه شیعیان، داوری نهایی خود را درباره طیف های گوناگون شیعی بیان کرده است: «اِنّ فی الرافضةِ اللّواطةِ الابنةُ والحمقُ و شربُ الخمرِ و قذفُ المؤمنینَ والمؤمناتِ والزورُ والبَهتُ و کل قاذورةٍ، و لیسَ لَهم شریعةٌ ولادینٌ»!(21)

نکته جالب در ناآگاهی وی از فرق شیعی اینکه در بیان فرقه های شیعی می گوید: فرقه سیزدهم از امامیه، اسماعیلیه می باشند که قایل به امامت دوازده امام بوده، اهل تهجّد و ورع و سجّاده و نمازهای پنجگانه و زکات و صدقه و زیارت قبور سادات می باشند و از شدت گریه بر امام حسین علیه السلام چشمان آن ها ضعیف شده، صورت های آن ها به زردی گراییده است!(22)

6. الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ابومنصور عبدالقاهر بغدادی (م 429 ق)

نویسنده از متکلّمان بنام و صاحب اثر اهل سنّت و با گرایش کلامی اشاعره است. وی با هدف ردّ و انکار فرقه های اسلامی غیر از گرایش خود (اهل حدیث و رای و اشاعره) ، دست به خلق این اثر زده و حجم زیادی از کتاب را به شرح و تبیین عقاید اهل سنّت و جماعت اختصاص داده است. برخورد وی نیز درباره فرقه های اسلامی، به ویژه شیعیان، تعصّب آمیز است، به گونه ای که در بیان تاریخ و اندیشه، رسالت گزارشگری خود را بکلی فراموش کرده و تلاش اصلی خود را در شکست رقیبان فکری قرار داده است. نویسنده اگرچه فرقه های غالی را از فرقه های اسلامی خارج دانسته و آنان را در جرگه فرقه های شیعی به حساب نیاورده، اما در فرقه سازی برای شیعیان با دست باز عمل کرده و از فرقه هایی به نام «هشامیه»، «یونسیه»، «زراریه» و «شیطانیه» نام برده و عقایدی را به آن ها نسبت داده که مورد قبول بزرگان شیعی نبوده است.(23)

تعصّب و یک سونگری او در ردّ فرقه های غیرخودی به حدّی است که هم کیش او، یعنی فخر رازی، درباره وی می نویسد: وی دارای تعصّب شدید بوده و دیدگاه های فرق را بدان صورت که بوده اند بیان نکرده است.(24) بنابر دیدگاه یکی از پژوهشگران تاریخ اسلام، روی کار آمدن آل بویه و گسترش نفوذ شیعه و معتزله در بغداد، در نگارش کتاب و عقده گشایی او از فرقه هایی همچون «معتزله» و «شیعه» بی تأثیر نبوده است.(25) جهت داری متعصّبانه وی موجب شده که حتی کوثری در مقدّمه خود بر این کتاب، پس از ستایش از مؤلّف آن، وی را تند مزاج و گزارش های او را درباره فرقه ها، برگرفته از دشمنان آن ها بداند.(26)

7. التبصیر فی الدین و تمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین، ابومظفّر اسفراینی شافعی (م 471 ق)، تحقیق کمال الحوت

اگرچه این کتاب، که توسط شاگرد و داماد بغدادی نوشته شده، تفاوت زیادی در محتوا و ساختار با کتاب الفرق بین الفرق بغدادی ندارد، اما با توجه به نظم و نسق ویژه آن، به عنوان اثری مستقل و مورد استناد، مورد توجه واقع شده است.

نویسنده دشمنی خود را با شیعیان امامی در موارد زیادی آشکار می کند و علاوه بر متهم کردن آنان به بی اعتنایی به قرآن و احادیث و اسقاط شریعت، از استناد به احادیث جعلی علیه آنان نیز پرهیزی ندارد.(27) وی «مشبّهه» را اگرچه به عنوان فرقه ای مستقل نام نبرده، اما در تقسیم بندی اصناف این فرقه، بیشتر مصادیق آن را بر فرقه های شیعی تطبیق کرده است.(28) به دنبال آن، وی به بیش از پانزده فرقه از فرقه های کوچک و انشعابی از دیگر فرق، به ویژه «غالیان» اشاره کرده، آن ها را از حوزه مسلمانی و شمارش در 73 فرقه خارج می داند.(29)

وی در مورد اعتقادات شیعیان امامی می گوید: آنان هیچ اعتمادی به قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و شریعت مسلمانان ندارند و هیچ نشانه ای از دین داری در آن ها مشاهده نمی شود. جالب توجه اینکه در پایان این مباحث، درباره باورهای اهل سنّت می گوید: «... و لا یُحکمونَ فی عوامِ المسلمینَ الاّ بظاهرِ ایمانهم و لا یَقولونَ بتکفیرِ واحدٍ مِنهم اِلاّ أن یُتبیَّنَ مِنه ما یُوجبُ تکفیرُه» و با این دعای قرآنی کلامش را به پایان می برد که «ربّنا اغفر لنا و لاخواننا الّذینَ سَبقَونا بِالایمانِ و لا تَجعلْ فی قلوبِنا غِلاً لِلّذینَ آمَنوا ربّنا اِنّک رؤوفٌ رحیمٌ» (حشر: 10) دعایی که دست کم در حق خود وی مستجاب نشد.

8. بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلی و اسلامی، ابوالمعالی محمّد حسین علوی (زنده در 485)، به کوشش سیّدمحمّد سیاقی، مقدّمه و پاورقی دکتر عبّاس اقبال

این کتاب از نخستین آثار فرقه شناسی به زبان فارسی است که به گونه ای مختصر و با قلمی روان به عقاید فرقه های اسلامی و دیگر ادیان اشاره کرده است. اگر ارزش داوری وی درباره خوارج وبرخورد شدید او با غالیان منسوب به شیعه را در نظر نگیریم،(30) فضای حاکم بر گزارش او، از عقاید فرقه های اسلامی و غیراسلامی گزارش گونه و بی طرفانه است. گزارش خاص وی از حدیث افتراق و تطبیق راه نجات بر پیروی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله ، شیعی بودن وی را به اثبات می رساند.(31) با این حال، گزارش بی طرفانه وی از اهل سنّت و برخی از تعابیر محترمانه او نسبت به شخصیت های مورد نقد شیعیان امامی(32) همچنین شیوه وی در بیان عقاید امامیه اثناعشری به گونه ای است که نمی توان به روشنی درباره گرایش خاص وی قضاوت کرد. وی پیش از بیان دیدگاه اهل سنّت می گوید: هیچ گروهی از اهل اسلام را نمی توان یافت که نگوید: مذهب اهل سنّت و جماعت این است که من دارم.(33) او در بررسی عقاید غالیان منسوب به شیعه، از فرقه ای با عنوان «اسماعیلیه»، که اصحاب اسماعیل بن علی (؟!) بودند، نام می برد.(34)

در معرفی اعتقادات شیعه اثناعشری نیز بیشتر به بیان تعالیم فقهی اکتفا کرده است و به نظر می رسد مواردی از گزارش او در این باره، متکی بر مشاهدات و روایات شفاهی باشند؛ از جمله می نویسد: «... هر روز پنجاه و یک رکعت نماز کنند ... و سجده شکر پس از هر نماز واجب دارند.»(35)

9. الفصل فی الملل و النحل، ابو محمّد علی بن احمد «ابن حزم ظاهری» (م 456 ق)، تحقیق و تعلیق محمّد ابراهیم نصر و عبدالرحمن عمیره (پنج جلدی)

اثر مزبور یکی از مشهورترین آثار فرقه ای کلامی است که توسط یکی از پرکارترین دانشمندان اهل سنّت نوشته شده است. نویسنده، سنّی و با گرایش اهل حدیث و ظاهریه، به روش توصیفی تحلیلی و همراه با نقد و انکار باورهای کلامی دیگر فرق اسلامی و غیراسلامی، همچون دیانت یهود و نصارا،(36) اثر خود را سامان داده است. بخش مورد توجهی از این اثر درباره فرقه شناسی و جدال و مناقشه با فرق اسلامی و با هدف اثبات کفر آن هاست،(37) اما رسالت اصلی کتاب را می توان تبیین موضوعات مختلف کلامی چهار سده نخست دانست.

دشمنی و پیش داوری او نه تنها درباره شیعه و معتزله و مرجئه و تا حدی خوارج نیز روشن است، بلکه گروه های اهل سنّت مانند صوفیان و اشاعره نیز از گزارش و تحلیل خصمانه او بی بهره نمانده اند.

نویسنده با اذعان به خروج فرق غالی از زمره مسلمانان، فرقه های شیعی (به تعبیر او، شنیع شیعه) را به سه دسته «جارودیهِ زیدیه»، «امامیه» (رافضه) و «غالیه» تقسیم کرده و «کیسانیه» را به عنوان گروهی از «زیدیه» برشمرده است.(38) او با تکیه بر پیش فرض های خود و چه بسا با استناد به روایات شفاهی، گروه هایی از تشیّع را برشمرده و یا عقایدی را به شیعه نسبت داده که به هیچ وجه مورد پذیرش بزرگان شیعی نبوده اند. به علاوه اینکه ریشه همه کفریات را شیعه و صوفیه می داند.(39)

وی می گوید: همه امامیه و متکلّمان آن ها معتقد به تحریف و تبدیل لفظی آیات قرآن هستند و علم خدا را نیز مُحدَث می دانند. از جمله اعتقادات برخی از آنان این است که بر حرمت خوردن بعضی گیاهان قایلند؛ چرا که روییده از خون حسین علیه السلام است.(40) برشماری فرقه «غرابیه» (آنان که معتقد به اشتباه پیک الهی در رساندن پیام به پیامبر صلی الله علیه و آله به جای علی علیه السلام بودند) و طرح فرقه ای با اعتقاد به نبوّت امامان دوازده گانه برای شیعیان(41) را اگر برگرفته از دشمنی وی ندانیم، هیچ توجیهی جز عوام زدگی وی ندارد.

در هر صورت، از نویسنده ای که بیشتر عالمان سرشناس مذهبی و حتی امامان فقهی اهل سنّت و نیز اشاعره را مورد طعن قرار داده، تا جایی که برخی از عالمان اهل سنّت وی را «ناصبی» و زبان او را برای مسلمانان بسان «شمشیر حجّاج» دانسته اند،(42) انتظار بی طرفی نسبت به شیعیان، انتظار بجایی نیست. از فردی که درباره همه امامیه از گذشته تا عصر خودش بر آن است که «و القومُ بالجملةِ ذوو ادیانٍ فاسدةٍ و عقولٍ مدخولةٍ و عدیمو احیاءٍ و نعوذُ باللّهِ مِن الضَّلالِ»،(43) انتظاری جز دشمنی نمی رود و نعوذُ باللّهِ مِن الضَّلال.

10. الفرق المفتّرقة بین اهل الزیغ والزندقة، ابومحمّد عثمان بن عبداللّه بن الحسن العراقی الحنفی (م 500 ق)، تحقیق قوتلوای

این کتاب از جمله آثار گزارشی انتقادی در دانش ملل و نحل است که مؤلّف حنفی مذهب آن سعی کرده است فرقه های اسلامی را بر اساس مضمون عددی حدیث «افتراق» (73 فرقه) سامان دهد. با نگاهی به فهرست مطالب این کتاب، متوجه می شویم که مؤلّف به نام ها و القابی از فرق شیعه اشاره می کند که موارد زیادی از آن ها در آثار قبلی به چشم نمی خورند و احتمالاً از تراوش های ذهنی خود نویسنده و یا برگرفته از فرهنگ شفاهی در میان مردم هستند. از عنوان اثر پیداست که نویسنده تند مزاج بوده و کاربرد واژه هایی همچون «ترهات»، «کفریات»، «مزخرفات» و «اباطیل» درباره عقاید فرقه ها، به ویژه شیعیان، گواه بر این مدعاست. وی فرقه ها را به شش دسته بزرگ ناصبی، شیعی، قدری، جبری، مشبّهه و معطّله تقسیم کرده، برای هر یک از آن ها دوازده فرقه بر می شمارد.

وی در بررسی فرقه ها، مباحث کلامی را محور قرار داده و به ذکر دیدگاه فرق مورد اشاره و احیانا ساختگی خود می پردازد.

برای نمونه، در بیان اسامی فرقه ها، به فرقه هایی از شیعه همچون «نسبیه» (که می گفتند: علی بر ابوبکر فضیلت داشت؛ چون از بستگان نسبی پیامبر صلی الله علیه و آله بود)، «لاعنیه» (چون عایشه و طلحه و معاویه را لعن می کردند) و «سحابیه» (که معتقد بودند: حضرت علی علیه السلام در سحاب و در رعد و برق است) اشاره دارد.

گویا نویسنده این اثر نیز همانند برخی ملل و نحل نگاران، در جعل و ترویج احادیث موضوعه علیه فرق، به ویژه شیعیان، گشاده دست است.(44) او از قول امام علی علیه السلام نقل می کند که گفته است: «مَن فَضّلنی علی ابوبکرٍ فقد افتری.»(45) وی همچنین جمله «لاجَبَر و لا تفویضَ» را به ابوحنیفه نسبت می دهد.(46)

11. الملل و النحل، محمّد بن عبدالکریم شهرستانی (م 548 ق)، تحقیق محمّد بن فتح الله بدران

این اثر مشهورترین کتابی است که در زمینه علم «فرقه شناسی» نگاشته شده و نویسنده در آن به طور گسترده به ارائه اطلاعات درباره فرقه های اسلامی پرداخته، عقاید دیگر ادیان و برخی از مکاتب بشری را گزارش کرده است. نویسنده در این اثر، تمامی فرقه های اسلامی را داخل در حوزه مسلمانی دانسته و با خود عهد بسته است که بدون هیچ پیش داوری و تعصّبی و با تکیه بر منابع و آثار خود فرقه ها، اثر خود را سامان دهد.(47) البته وی نتوانسته است به عهد خود به طور کامل وفا کند و احیانا از نسبت دادن دروغ و بدعتگری به فرقه های اسلامی ابایی ندارد.(48)

مؤلّف در مجموع، اثر خود را در دو بخش «دیانات و ملل» (باورهای مستند به منبع آسمانی، اعم از مسلمانان و غیرمسلمانان) و «اهواء و نحل» (باورهای بدون استناد به منبع آسمانی و مکاتب بشری و ادیان غیرالهی) سامان داده است. وی در یک تقسیم بندی کلی، اختلاف مسلمانان را در دو قسم در اصول و فروع می داند.

وی حجم بیشتری از گزارش های فرقه ای خود را به تاریخ و عقاید فرقه های شیعی اختصاص داده و بر آن است که اختلاف و افتراق شیعیان از دیگر گروه های اسلامی بیشتر است و گروه های شیعیان را در پنج فرقه اصلی «کیسانیه»، «زیدیه»، «امامیه»، «غلات» و «اسماعیلیه» تقسیم می کند. در بیان دسته های بزرگ شیعی، به رجال معروف آن ها نیز اشاره می نماید. وی نه تنها درباره برخی از گروه های شیعی و یا منسوب به شیعه مانند «کیسانیه» مغرضانه به داوری پرداخته و آنان را بی دین معرفی می کند،(49) بلکه داوری و دیدگاه او درباره امامیه نیز آمیخته به نقد و جهت گیری می باشد. از این رو، ضمن ظالمانه و کینه جویانه دانستن دیدگاه شیعیان نسبت به صحابه(50) و حتی اطلاق عنوان قدح آمیز «رافضی» بر آن ها، آنان را پراکنده گو و در نزاع همیشگی می داند.(51) این نویسنده در تقسیم بندی خود، فرقه «زراریه»، «یونسیه»، «هشامیه» و «نعمانیه» را در دسته های غالیان قرار می دهد.

12. المنیة والامل فی شرح کتاب الملل والنحل، احمد بن یحیی مرتضی (م 840 ق)، تصحیح دکتر محمّدجواد مشکور

مؤلّف زیدی مذهب، که دارای گرایش اعتزالی در کلام است، این اثر را به منظور اثبات آراء معتزله نگاشته. حجم عمده محتوای کتاب با عنوان «ذکر فضل المعتزلة» درباره شخصیت های معتزلی است، اعم از معتزله واقعی و یا شخصیت هایی که وی آن ها را معتزلی جلوه داده. با این حال، این کتاب با توجه به اطلاعات سودمند آن درباره فرقه های اسلامی، به ویژه قسمت اول آن، به عنوان یکی از منابع شناخت فرقه های دیگر مورد قبول و استناد پژوهشگران واقع شده است، هرچند گزارش های وی از فرق اسلامی، به ویژه شیعیان، در هم پراکنده و عاری از بررسی منظّم و علمی است و نمی توان بر اساس آن فهرست یکدستی از فرق شیعی ارائه کرد.

نویسنده در تقسیم بندی شیعیان، به روشنی گرایش زیدی خود را نشان داده است.(52) وی شکل گیری شیعه به معنای کلامی آن را پس از شهادت امام حسین علیه السلام می داند(53) و مدعی است: شیعیانی که با معتزلیان آمد و شد نداشتند، در جرگه «اهل تشبیه» درآمدند.(54) او نیز همانند بسیاری از ملل و نحل نگاران، قول به تجسیم و تشبیه را به هشام نسبت می دهد.(55) از مجموعه نگاه نویسنده چنین به دست می آید که دشمنی وی با شیعیان غیر زیدی از دشمنی ملل و نحل نگارانی همانند بغدادی و اسفراینی کمتر نیست.

ملاحظاتی پیرامون آثار فرقه شناسی

از بهره گیری و استناد به منابعی که در دانش فرقه شناسی مطرح می باشند گریزی نیست، اما باید توجه داشت که در مواجهه با چنین آثاری، با آسیب ها و مشکلاتی روبه رو هستیم. در قبل، به گوشه هایی از گزارش ها و تحلیل های جانب دارانه این منابع درباره باورهای شیعه و دسته های مختلف شیعی اشاره شد. بحث و بررسی همه جانبه درباره روش ها و نگاه های فرقه ای و ویژگی گزارش های صاحبان هر یک از این آثار درباره تاریخ و عقاید مذاهب مختلف نه در رسالت این نوشتار است و نه میسور نگارنده آن. با این حال و به خاطر اهمیت موضوع، چاره ای جز روشن کردن برخی از آسیب های این آثار نیست. در مجموع، می توان آشفتگی در گزارش های این آثار را، که موجب اختلاف در تحلیل پژوهشگران بعدی نیز شده است، در چهار محور جست وجو کرد:

1. عدم وضوح منابع و مآخذ گزارش ها؛

2. کم توجهی به زمینه های تاریخی و فرهنگی و سیر تطوّر فرقه ها؛

3. جهت گیری های فکری و مذهبی صاحبان این آثار؛

4. اختلاف در لقب ها، اسامی و تعداد فرقه های اصلی و انشعابی.

روشن نبودن منابع مطالعاتی ملل و نحل نگاران مشهور و غلبه فضای بی اعتنایی به زمینه های تاریخی و فرهنگیِ ظهور فرق را در گزارش آنان می توان با نگاهی اندک به این آثار دریافت. هر کس اندک مطالعه ای در این کتب داشته باشد، به روشنی درمی یابد که آنان اگرچه کم و بیش به بنیانگذاران فرقه ها اشاره کرده و عقاید آنان را نیز بازگو نموده اند، اما زمینه های تاریخی و فرهنگی و علل و عوامل شکل گیری و روند تکاملی آن ها را شناسایی نکرده اند. در بررسی هر یک از این آثار جهت گیری های خاص کلامی و فرقه ای آن ها نیز تا حدی روشن شد. در اینجا، از میان آسیب های مورد اشاره، محور چهارم تبیین می گردد:

اختلاف در لقب ها، اسامی و تعداد فرقه های اصلی و انشعابی

این اختلاف یکی از آفت های مهمی است که دچار منابع دانش فرقه شناسی شده و به تبع آن، اسباب سردرگمی پژوهشگران معاصر را فراهم نموده است. با نگاهی اجمالی به فهرست این آثار، این نکته روشن می شود که هیچ یک از نویسندگان آن ها در ارائه گزارش خود، از اسامی، تعداد و گاهی منشأ شکل گیری یک فرقه، و افزون تر از آن، در معرفی فرقه های شیعی با دیگران هم داستان نیست. جالب توجه اینکه حتی در آن دسته از کتاب هایی که به عنوان چکیده و یا رونویسی و چه بسا نسخه بدلی از یک کتاب دیگر شناخته شده اند، تلاش شده گونه شناسی آن ها از تعداد و اسامی فرقه ها متفاوت باشد. علت اصلی افزون بودن تعداد فرقه ها در فرهنگ نامه های فرق در مقایسه با تک تک آثار نیز همین است. بنابراین، در وجود این اختلافات تردیدی نیست. آنچه مهم و سزاوار بررسی می باشد، پاسخ به چرایی این پدیده است.

در اینجا مناسب می نماید به منظور روشن تر شدن پاسخ، ابتدا این اختلافات در دو جدول جداگانه ترسیم شوند. توضیح اینکه هر یک از این جدول ها به روشن سازی گونه هایی از این تفاوت ها اشاره دارد:

1. در جدول نخست، اختلاف فرقه نگاران در اسامی و تعداد فرقه های اصلی روشن می شود.

2. چنین اختلافی، با ارائه نمونه هایی از گزارش های متفاوت فرقه نگاران در تعداد و اسامی و تکثیر و تعدید فرق شیعی در جدول بعدی روشن شده است.

جدول (1): اسامی فرقه های اصلی در کتب ملل و نحل و تعداد فرقه های انشعابی آن ها

جدول (2): اسامی و تعداد فرقه های شیعی براساس کتب مشهور ملل و نحل

با نگاهی اجمالی به فهرست های مورد اشاره، به روشنی به دست می آید که هیچ یک از این آثار در گزارش های خود از القاب، اسامی و تعداد فرقه های اصلی و نیز شیعیان هم داستان نیستند. در پی گیری بیان عقاید و خاستگاه و حتی منشأ القاب و نام گذاری این فرقه ها نیز با چنین مشکلی روبه رو هستیم. پرسش مهمی که در اینجا مطرح است اینکه چه عواملی موجب این گونه تفاوت ها شده اند؟ پر واضح است که واقعیت های تاریخی و حوادث خارجی را نمی توان تابع گزارش ها و برداشت های متفاوت و متناقض دانست. در عرصه ظهور و بروز فرقه ها و مذاهب و انطباق آن ها با واقعیت خارجی، ما هستیم و عالم خارج و آنچه اتفاق افتاده است. پس این همه اختلافات را چگونه می توان تحلیل و توجیه کرد؟

علت اصلی اختلافات صاحبان ملل و نحل

چنین می نماید که راز و رمز اصلی این مهم را بتوان در سه عامل جست وجو کرد:

1. رقابت ها و کشمکش های درونی صاحبان هر یک از فرق و مذاهب

با مطالعه و پی گیری حوادث سیاسی فکری سه قرن نخست، به روشنی به این نتیجه می رسیم که تنازعات فرقه ای برجسته ترین ویژگی این قرون و به ویژه قرن دوم می باشند.

نگاهی به عناوین آثار و رساله های گزارش شده از آن زمان، به ویژه در باب موضوعات کلامی، نیز حکایت از آن دارد که حجم بیشتر و دغدغه اصلی صاحبان هریک از فرق ویژه، ردیه نویسی با هدف نقد و بطلان و احیاناً تکفیر و تفسیق رقیبان بوده است.(56) طبیعی است که هر یک از صاحبان فرق در احتجاجات متقابل خود، به ویژه با توجه به نگاه منفی و ناپسندی که نسبت به فرقه گرایی و افتراق و بدعت بوده،(57) دیگری را متهم به این پدیده بنماید و نه تنها تلاش در پراکنده جلوه دادن گروه مخالف خود بنماید، بلکه عناوین ناپسندی را نیز برای آنان طرح کند،(58) وگرنه کیست که نداند نه معقول و متعارف است که با تولّد هر فرقه ای، نام او نیز همزمان بر سر زبان ها بیفتد و نه رسم چنین بوده که صاحبان و بنیانگذاران هر یک از فرقه های اسلامی در آغاز در پی جست وجوی اسم و رسم ویژه ای برای خود باشند.

اگر از چنین استبعادی نیز صرف نظر کنیم، در این سخن هیچ تردیدی نیست که هیچ یک از صاحبان فرقه ها خود را به عناوین ضدارزشی همچون «رافضه»، «ناصبیه»، «مشبّهه»، «خوارج»، «معطّله»، «معتزله»، «حشویه»، «خشبیه»، «شیطانیه» و «ممطوره» مفتخر نمی کنند. روشن است که القاب مذموم ساخته و پرداخته دشمنان هر یک از فرق می باشند؛ همان گونه که القاب ممدوح نوعا از طرف صاحبان خود فرق مطرح شده اند.(59)

گزارش و بررسی تکفیرها و تفسیق های فرقه ای که به عنوان یکی از بزرگ ترین آفت ها و مصیبت های مسلمانان و شغل شاغل آنان در قرون نخست و چه بسا عامل اصلی کشمکش های خونین به حساب آمده است(60) در رسالت این نوشتار نمی گنجد. اشاره به این نکته کافی است که این پدیده به گونه ای شیوع داشته که غالب فرقه نگاران آن را به عنوان یکی از معیارها و نشانه های تمایز و جدایی هر یک از فرق مهم نسبت به رقبا و ابزاری برای گونه شناسی انشعابات درونی آنان تلقّی کرده اند.(61)

درگیری های فکری و برخوردهای تند بین فرقه های بزرگ اسلامی پیوسته وجود داشتند، اما بیشتر و گاهی شدیدتر از آن بین گروه های داخلی و انشعابی هر یک از فرقه ها گزارش شده اند. از جمله این درگیری ها را می توان در میان گروه های گوناگون شیعی و یا منسوب به شیعه جست وجو کرد.

بنا بر گزارش مورّخان علم فرقه شناسی، طرح القابی مانند: «رافضه»، «ممطوره» و «حماریه» برای گروه های شیعی و متهم کردن اصحاب امامان به تشبیه و جسم انگاری خداوند، ابتدا توسط خود گروه های شیعی دامن زده شد. نقش برجسته و سرنوشت سازِ رقابت های سیاسی و تأثیرگذاری حاکمان عصر اموی و عبّاسی در اختلاف و اختلاف نمایی شیعیان قابل انکار نیست. بدیهی است که وقتی گروهی در فضای ترس، تقیّه، زندان و قتل و گریز زندگی کند، در ارتباط و استفاده از رهبران خود، هزینه های سنگینی پرداخت خواهد کرد و انشعاب و اختلاف آنان نیز بیشتر خواهد بود. با این حال، نباید همه اختلافات درونی و تنازعات شدید اصحاب امامان و گروه های شیعی را بر گرفته از عوامل بیرونی دانست؛ چرا که بنا به گزارش نوبختی، مشهورترین فرقه نگار شیعی، هر یک از گروه های شیعه و یا منسوب به شیعه نیز دسته های شیعی مخالف خود را کافر، مشرک و مهدور الدم دانسته، احیانا حکم به ترور، خفه کردن و مصادره اموال آنان می داد.(62) بنابراین، چندان دور از انتظار نیست که شهرستانی غیر شیعی نیز بگوید: «بین الاخباریة مِنهم و الکلامیةِ سیفٌ و تکفیرٌ و کذلکَ بین التفضیلیة و الوعیدیة قتالٌ و تضلیل.»(63)

گوشه ای از این گونه گزارش های تاریخی و مستند به منابع رجالی شیعه را از زبان یکی از پژوهشگران پی می گیریم:

اختلافات مکتبی در مسائل کلامی موجب پیدایش گروه ها و دسته بندی های مختلف و پدید آمدن بحث های حاد میان اصحاب ائمّه گردیدند.(64) صحابی بزرگ هر یک برای خود گروهی مستقل داشتند(65) و گاهی هر دسته، دسته دیگر را کافر می شمردند(66) و کتاب ها در ردّ یکدیگر و به طرف داری از گروه های متخاصم نوشته اند.(67) جالب است که گاهی افراد یک گروه در تمامی اصول فکری جز اصل پذیرفتن امامت ائمّه رهبر و رئیس علمی خود، اختلاف نظر پیدا می کردند.(68) بسیاری از شیعیانی که گرد ائمّه اطهار علیهم السلام جمع شده بودند، به کار سماع و نقل احادیث اشتغال داشتند و از مباحثات و مناظرات کلامی دوری می جستند و نظر خوشی نسبت به متکلّمان شیعی نداشتند.(69) متکلّمانی که مورد تشویق و تحسین امامان شیعه علیهم السلام بودند، از آزارهای زبانی این افراد رنجیده می شدند و ائمّه اطهار علیهم السلام آنان را تسلّی می دادند(70) و بدانان می گفتند: باید با این گروه مدارا کرد؛ چه آنکه اندیشه آنان از درک نکات ظریف و دقیق عاجز است.(71) محدّثان قم نیز با متکلّمان سخت در ستیز بودند(72) و برخی از آنان روایات بسیاری در ذمّ و طعن دانشمندان و متکلّمان می ساختند و به ائمّه اطهار علیهم السلام نسبت می دادند(73) و کتاب ها در این مورد تدوین می نمودند.(74) از سوی دیگر، ائمّه اطهار علیهم السلام شیعیان خود را به همین متکلّمان و کتاب های آنان ارجاع می دادند(75) و حتی قمیّان را به رغم دشمنی محدّثان آن شهر، به دوستی و حرمت نهادن نسبت به متکلّمان ترغیب می نمودند.(76)

جالب است بدانیم امام هشتم در پاسخ به سؤالی که سلیمان بن جعفر از آن حضرت درباره یکی از اصحاب معروف ائمّه، هشام بن حکم، پرسید، چنین فرمود: «خدایش رحمت کند! بنده خیر خواهی بود، اصحابش [برخی از دیگر اصحاب ائمّه] به او حسد بردند و او را آزردند.»(77) امام علیه السلام در مورد دیگری نیز از هواداران یونس، که مورد تکفیر دیگر اصحاب واقع شده بود، دل جویی کرد و آنان را رستگار دانست.(78)

همان گونه که ملاحظه می شود، پیشوای هشتم شیعیان امامیه علیه السلام یونس و هشام را تافته ای جدا بافته و دیدگاه های آن ها را مخالف آموزه های اهل بیت علیهم السلام نمی داند. اما آیا دیگر اصحاب آن پیشوایان معصوم نیز چنین بودند؟ پاسخ را از این گزارش بخوانید:

«گروهی از اصحاب، که عبارت بودند از: هشام بن حکم، هشام بن سالم، جمیل بن درّاج، عبدالرحمن بن حجّاج، محمّد بن حمران، سعید بن عزوان و عده ای دیگر که مجموعاً حدود 15 تن بودند، در مجلسی اجتماع کردند و از هشام بن حکم تقاضا نمودند که با هشام بن سالم راجع به توحید و صفات خداوند مناظره کند تا ببینند کدام یک در اجتماع نیرومندتر هستند. هشام بن سالم مناظره را مشروط به حکمیّت محمّد بن عمیر نمود و ابن عمیر هم قبول کرد. هشام بن حکم هم مناظره را به حکمیّت محمّد بن هشام پذیرفت. مناظره شروع شد، سخن به جایی رسید که هشام بن حکم کلام خدا را، که به وسیله ایجاد صوت صورت می گیرد، به زدن عود (یکی از آلات موسیقی) تشبیه کرد. عبدالرحمن بن حجّاج به هشام بن حکم گفت: بالله العظیم، کفر گفتی و از طریق عقل منحرف شدی. وای بر تو!»(79)

آری، اگر این گزارش ها درست باشند و اصحاب امامان به هر دلیلی طرف مقابل را به خروج از دین متهم کرده باشند، دور از انتظار نیست که گزارشگران غیر شیعی نیز پس شنیدن این اختلافات، که البته بسیاری از آن ها با هوشمندی امامان شیعه رفع و رجوع شدند، اختلافات را بزرگ تر کنند و حتی از فرقه هایی به نام «زراریه»، «یونسیه»، «هشامیه» و «نعمانیه» (به تعبیر آنان «شیطانیه») نام ببرند.

اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی     درآورند غلامان او درخت از بیخ.
2. فقدان ضابطه ای روشن در گونه شناسی فرقه ها

چنان که ذکر شد، هم جهت گیری های ارباب ملل و نحل و هم نزاع های صاحبان هر یک از فرقه های اسلامی، در شلوغ نمایی عامدانه تعداد و اسامی و القاب و خلط اصطلاحات فرقه ای تأثیر گذار بودند. این دو عامل اگرچه در فراهم سازی کاستی و آفت شناخت روشنِ فرقه ها پرتأثیر بودند، اما فراگیر و دامن گستر نبودند. آنچه از همه بیشتر و البته نه از سر عمد دچار گزارشگران دانش فرقه شناسی شده و اسباب سردرگمی پژوهشگران بعدی را نیز فراهم ساخته، فقدان تعریفی مشخص از اصطلاح و ماهیت «فرقه» و مرزهای تمایز آن از غیر فرقه و از آن مهم تر، اسلامی و یا شیعی بودن برخی از فرقه هاست. یکی از دلایل مهم اینکه ملاحظه می کنیم صاحبان این آثار، هم در بررسی خود از آغاز شکل گیری فرقه ها و هم در بیان تعداد و نام مصادیق فرقه های بزرگ و کوچک، به ویژه فرقه های شیعی همداستان نیستند، همین امر است.

برخی از این آثار دیدگاه جزئی یک فرد را با عنوان فرقه شمارش کرده، اما به روش های کاملاً متمایز فقهی اشاره ننموده اند. در بیشتر آن ها نیز از گروه های تاریخی کاملاً متمایز و احیانا گسترده ای همانند ماجراجویان سقیفه، عثمانیه، قاعدان، ناکثان، قاسطان، زبیریان، مروانیان و نظایر آن ها، که بدون هیچ انکار و تردیدی در تقابل با دیگر گروه های امّت اسلامی بودند، خبری نیست. اما اخبار شکل گیری گروه های موهومی همچون «سبائیه»، «کیسانیه» و «مختاریه» را به طور گسترده به نمایش گذاشته و گاهی تعداد فرقه های شیعی را متجاوز از سیصد می دانند. با تحلیلی خوش بینانه و با صرف نظر از ریشه ها و انگیزه های کلامی و نگاه جهت مند گزارشگران آن ها، چنین می نماید که این مشکل تا حد زیادی ناشی از روشن نبودن مفهوم «فرقه» و اختلاف نگاه فرقه نگاران به اصطلاح «فرقه» و نیز تمایز فرقه شیعی از غیر شیعی است، هرچند نویسندگانی همچون بغدادی، ابن حزم و از این دو بیشتر، شهرستانی به این نکته توجه داشته اند و گویا به منظور تمایز گونه شناسی فرق و روشن ساختن ماهیت افتراق، به محورها و مسائل مهم و مورد اختلاف کلامی مانند توصیه و صفات، وعده و وعید، خیر و شر، هدایت و ضلالت، سمع و عقل و امامت اشاره کرده اند.(80)

با این همه، هیچ یک از این افراد در نام گذاری و شمارش مصادیق فرقه ها، به معیارهای مورد اشاره خود، پای بندی نشان نداده است. گذشته از آن، برخی از فرقه نگاران دیگر، معیارهای جدایی مسلمانان را منحصر در محورهای کلامی ندانسته و برخی از فرقه های سیاسی، فقهی و صوفیانه را نیز در شمار فرقه ها ذکر کرده اند. به هر حال، از کاستی های عمومی این آثار آن است که در آن ها مراد پردازندگان از ماهیت «فرقه» و تمایز آن از غیر فرقه به خوبی روشن نشده و دست نویسندگان آن ها در گزینش و سامان دهی دلخواه از مصادیق گروه های اسلامی باز بوده و پیامدآن نیز برای پژوهشگران معاصر باقی است.

اگرچه این آسیب نیز دامنه خود را در پردازش همه فرقه ها گسترش داده،(81) اما نمود بیشتر آن را می توان در پردازش فرقه های شیعی مشاهده کرد، به گونه ای که برخی از گزارش های آنان از تعداد و اسامی فرقه های شیعی را نه می توان مصداقی روشن و متمایز برای یک فرقه دانست و نه مطابق با تعریف و ویژگی های کلی شیعه.(82) در اینجا، به چگونگی و عوامل شمارش فرقه های ساختگی و موهوم نظیر «لاعنیه»، «متربّصه»، «غرابیه»، «متناسخیه»، «غمامیه»، «شریکیه» و «نسبیه» و ربط آن ها به شیعه (نک: به جدول ها) نمی پردازیم. آگاهی از چگونگی جابه جایی بعضی از فرقه ها را در گروه های بزرگ تر شیعی و تکرار یک فرقه با نام های مختلف را نیز به مشاهده جدول ها وا می گذاریم. اما تنها برای روشن ترشدن بی توجهی آن ها به معیار و ضابطه ای مشخص، به موارد اندکی از آن ها اشاره می کنیم:

1. فرق الشیعه، نوشته نوبختی شیعی، از جمله معروف ترین و کهن ترین آثاری است که راه را برای شمارش افراطی و بی ضابطه فرقه های شیعی باز کرده است. شاخصه شیعه گری در تعریف وی اعتقاد به امامت حضرت علی علیه السلام است.(83) اما در گزارش او از اولین دسته های شیعی چنین می خوانیم: «فرقه ای گفتند که علی به جهت خویشاوندی پیامبر صلی الله علیه و آله و سابقه و علم او، بهترین مردمان است، اما برای مردم رواست که ولایت فرد دیگری را به گردن بگیرند. در آن صورت، اطاعت از چنین امامی یک واجب الهی، و مخالفت با وی از طرف هر کسی که باشد، کفر و گم راهی است.»(84) چنان که ملاحظه می شود، وی از یک سو، شیعه بودن را مرادف با اعتقاد به امامت حضرت علی علیه السلام می داند و از سوی دیگر، در بیان مصداق فرقه های شیعی، از این تعریف عدول کرده است. تردیدی نیست که اگر دایره تشیّع به عنوان یک فرقه را این گونه گسترش داده، صرف اعتقاد به افضلیت حضرت علی علیه السلام را از نشانه های شیعه اصطلاحی تلقّی کنیم، در آن صورت باید معتزله بغداد و بسیاری از محدّثان قرون نخست را نیز در قلمرو شیعیان گنجاند.

این پرسش از این متکلّم شیعی امامی بجاست که چرا و با چه ملاکی دسته های مختلف شیعیان «عبّاسی»، «غالی» و «سبائیه» را، که در الوهیت خدا و نبوّت پیامبر نیز به گزافه گویی پرداخته اند، در عنوان «فرق الشیعه» گنجانده است. اگر بناست هر فرقه ای که احیاناً در بستر و فضای تفکر شیعی ظهور کرده و یا فردی که ابتدا شیعه بوده و بعداً پرچم مخالفت با همفکران خود را برداشته است شیعی بدانیم، آیا نمی توان «خوارج» را نیز نوعی انشعاب از تفکر شیعی تلقّی کرد؟ وی و قمی از نخستین افرادی هستند که در بزرگ نمایی اختلافات جزئی شیعه، برخی از دیدگاه های جزئی و غیر قابل ذکر پس از رحلت امام یازدهم علیه السلام را تحت عنوان فرقه های چهارده گانه شمارش کرده اند.(85) حتی اشعری، که معاصر نوبختی بوده و در ریزنگاری گزارش خود از فرقه های شیعی چیزی فرو نمی گذارد، به چنین فرقه هایی اشاره نکرده است.

چنین می نماید که با توجه به بی غرضی بزرگانی همچون نوبختی و قمی، شمارش اسطوره وار آنان از فرقه های آن زمان ناشی از عدم توجه به اصطلاح «فرقه» به عنوان یک گروه منسجم و قابل اعتنا باشد، به ویژه اینکه گویا خود آنان به طور مستقیم شاهد ماجرا نبوده اند. شایان ذکر اینکه بنا بر گزارش شیخ مفید در سال 373 (قریب نیم قرن پس از وفات نوبختی)، اثری از هیچ یک از فرق چهارده گانه مورد اشاره این دو نبوده و تنها معتقدان به امامت حضرت حجّت(عج) جمهور شیعه را تشکیل می دادند.(86) روشن است که اگر فرقه ای از کمیّت و دیدگاه قابل توجهی برخوردار باشد، به زودی و طی مدت چند دهه از بین نخواهد رفت.

2. ابوالحسن اشعری نیز همانند نوبختی، قریب نیمی از فرقه های اسلامی را در فرقه های شیعی می شمارد. وی نیز «غالیان» را از فرقه های شیعی دانسته است. به برخی از خلط های وی در اصطلاحات فرقه ای اشاره شد و در اینجا به نمونه های دیگری از آن اشاره می کنیم:

نامبرده علاوه بر فرقه «کاملیه» (فرقه ای که حضرت علی علیه السلام را کافر می شمردند!) فرقه های امامی (رافضی) را 24 فرقه می داند. نقل گزارش او از عقاید فرقه اول و تکرار همان سخنان در فرقه بیست و چهارم در حوصله این نوشتار نیست، اما همین اشاره بس که وی جز شمارش جداگانه ، هیچ وجه تمایزی برای این دو فرقه نمی آورد.(87)

وی همچنین فرقه «مغیریه» را یک بار در «غالیان» شمارش می کند(88) و بار دیگر در رافضیان.(89) به هر حال، شمارش فرقه هایی که سران آن ها ادعای خدایی و پیامبری داشته و به انکار قیامت و ترویج اباحیگری پرداخته بودند و یا بنا بر گزارش متضاد دیگر وی، امامان را انبیا و یا خدا می دانستند(90) در زمره فرقه های شیعی، اگر حاصل غرض ورزی وی نباشد، بی تردید حکایت از بی ضابطگی او در تعریف ماهیت شیعه و کاربرد «فرقه» و احتمالاً سردرگمی وی در شناخت دیدگاه های مسلمانان و مصادیق اهل صلات دارد.

نمونه های زیادتری از این کاستی ها را می توان در هر یک از آثار فرقه شناسی دیگر مشاهده کرد.(91)

3. تکیه بر مضمون عددی حدیث «افتراق»

حدیث حاکی از افتراق امّت اسلامی به بیش از 70 یا 73 فرقه، از احادیث مشهورِ منسوب به پیامبر است که نه تنها در بسیاری از کتب روایی شیعه و سنّی آمده،(92) بلکه بیشتر ملل و نحل نویسان گذشته نیز آن را پذیرفته، بر اساس آن، دسته بندی های خود را از فرق اسلامی سامان داده اند؛ حتی برخی از آن ها عنوان اثر خود و یا هدف از نگارش کتاب خویش را با توجه به مضمون این حدیث انتخاب کرده اند. در میان کتاب هایی که معاصران نیز درباره علم فرقه شناسی نوشته اند، کمتر کتابی می یابیم که به نحوی به این حدیث اشاره نکرده باشد. این حدیث با تعابیر متفاوتی گزارش شده، اما مضمون اصلی و قرائت رایج آن را می توان به سه بخش صدر (إخبار از کثرت فرقه گرایی در امم گذشته و بیش از آن در امّت اسلام)، ذیل (اشاره به نجات یکی از آن ها و گم راهی و هلاکت دیگران) و بخش پایانی (تعیین مصداق فرقه ناجیه) تقسیم کرد.

مضمون اصلی و قرائت رایج تر این حدیث آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: از میان امّت های گذشته، یهودیان به 71 فرقه و نصارا (مسیحیان) به 72 فرقه منشعب شدند و امّت من نیز به 73 فرقه منشعب خواهند شد و همان گونه که در میان امّت های قبلی، همه آن ها بجز یک دسته، دیگران همه اهل جهنم و یا در وادی گم راهی و هلاکت بودند، امّت اسلام نیز دچار چنین سرنوشتی خواهند بود. در بخش پایانی نیز در بیان مصداق گروه ناجیه (راه یافته یا اهل بهشت و رستگار) گزارش های متفاوت و احیانا متضادی رسیده اند.

در همسان نمایی آینده جامعه اسلامی با امّت های گذشته، به ویژه بنی اسرائیل، احادیث زیادی رسیده و حجم قابل اعتنایی از آثار روایی فریقین را با عناوینی همانند: «احادیث فتن»، «افتراق الامّة و اتباع سنن من مضی» به خود اختصاص داده است.(93) اما چنین می نماید که هیچ یک از آن احادیث همانند حدیث مزبور، خوشایند ذائقه پژوهشگران ملل ونحل و کلام اسلامی، به ویژه کسانی که خواسته یا ناخواسته روش سیاه نمایی تاریخ پرفراز و نشیب اسلام را ترجیح داده اند، نبوده است.

این حدیث اگرچه مورد استناد و اشاره فرقه نگارانی همچون نوبختی و ابوالحسن اشعری قرار نگرفته و حتی فرقه شناسی همانند ابن حزم ظاهری آن را غیر قابل احتجاج و ناصحیح دانسته و بعضی دیگر آن را ساختگی می دانند،(94) اما از نگاه برخی دیگر، به ویژه با توجه به کثرت نقل آن در آثار روایی، کلامی و تفسیری، نه تنها مشهور است، بلکه در مورد آن، ادعای تواتر نیز شده است.(95) هرچند نمی توان نقل و شهرت آن در آثار اسلامی را دلیل محکمی بر صدور آن دانست، اما تأثیر آن به گونه ای بوده که برخی را ناچار به تسلیم و پذیرش اصل ورود حدیث و صرف نظر از نقد سندیِ آن کرده است. از این رو، تلاش عمده کسانی که در بحث فرقه ها به بررسی این حدیث پرداخته اند، بیشتر معطوف توجیه، تبیین و بررسی محتوا و فواید کلامیِ آن بوده است.(96)

تأثیر حدیث «افتراق» در گونه شناسی فرقه ها

این حدیث در مباحث کلامی و به تعبیری، کشمکش های فرقه ای و نیز در رواج و گسترش دانش فرقه شناسی، بسیار نقش آفرین بوده است. در طول تاریخ تفکر اسلامی و منازعات فرقه ای، به ویژه در میان صاحبان مکاتب کلامی، کم نبوده و نیستند افرادی که با توجه به مضمون صدر و ذیل حدیث یا با گزینش قرائت دلخواه خود از بخش پایانی آن، بر مسند انکار و تکفیر دیگر گروه ها تکیه کرده و به اثبات حقّانیت دیدگاه خود پرداخته اند. نگاهی گذرا به عناوین و سرفصل های برخی از آثار به جامانده از گذشته و نوشته های معاصران، بهترین گواه این مدعاست.

بر محور این حدیث، همواره شاهد بوده ایم که بسیاری از اندیشمندان برداشت های ویژه خود را از کتاب و سنّت، حق مطلق دانسته، بر اساس حدیث «افتراق»، تنها مصداق اهل نجات را در روش خویش جست وجو می کنند. صاحب کتاب تبصرة العوام پس از یادآوری این حدیث می گوید: «بدان که هر فرقتی از این فرق گویند که ناجی ماییم و دیگران همه کافر و گم راه هستند و همیشه در دوزخ باشند، اما اجماع امّت است که این جمله فرق چون به شهادتین و صانع و انبیاء و اصول شرع اقرار کنند، خون و مال و زن و فرزندشان در حصن آمده... و احکام مسلمانی بار است و اگر کسی بر خلاف این گوید، از تعصّب و بی دیانتی باشد؛ و اصل آن است که گفتیم.»(97) قضاوت این نویسنده اگرچه نیکوست، و از طرفی آموزه های کتاب و سنّت نیز دایره نجات و ورود به بهشت را چندان تنگ و دست نیافتنی نمی دانند، اما در منازعات فکری و فرقه ای، از دایره سخن تا عرصه عمل و پای بندی بدان، فاصله زیادی را شاهد بوده ایم.(98)

در اینجا از گزارش و داوری درباره برداشت ها و پیامدهای کلامی، فقهی و احیانا سیاسی حدیث صرف نظر کرده، با توجه به محدودیت این نوشتار، تنها به یکی از مهم ترین پیامدهای تاریخی آن، که دامنگیر بسیاری از ملل و نحل نگاران گذشته شده است، اشاره می کنیم. این پیامد عبارت است از: تکثیر و تطبیق تعداد فرقه های اسلامی بر مضمون عددیِ حدیث «افتراق» و اثبات صحّت معطوفات عددیِ آن.

با ملاحظه بسیاری از تألیفاتی که به طور مستقیم و یا غیرمستقیم به ملل و نحل پرداخته اند، این تأثیرپذیری روشن می شود. صاحبان این گونه آثار با مسلّم دانستن ظاهر حدیث و توجه به معطوفات عددیِ آن، به سامان دهی فرق و مذاهب پرداخته و گاهی نیز با حذف و اضافه و یا درج برخی از فرق در فرقه های دیگر، خود را به زحمت زیادی انداخته اند. این در حالی است که هیچ دلیل عقلی و شرعی بر وجود چنین انحصاری در شمارش فرق وجود ندارد(99) و لازم است بر فرض ثبوت چنین حدیثی، گناه جمود بر ظاهر آن و در نتیجه، فرقه تراشی صاحبان ملل و نحل را بر عهده خود آن ها بگذاریم. ملل و نحل نگاران متقدّم و مشهور مانند نوبختی و ابوالحسن اشعری به این حدیث اشاره نکرده اند و به هر دلیلی، گزارش خود را نیز بر اساس آن سامان نداده اند، اما در تکثیر فرق و رساندن آن به این تعداد یا افزون تر از آن، راه را برای دیگران باز کرده اند. به برخی از این بازی های عددی در جدول شماره یک اشاره شد، اما ذکر این نکته مفید می نماید که حتی کسانی که در عمل به این تقسیم بندی پای بندی نشان نداده و یا احیاناً درصدد بیان گزارش عموم فرقه ها نبوده اند، باز به نوعی این حدیث را تلقّی به قبول کرده اند. نویسنده مسائل الامامة، که از نخستین آثار به جا مانده از اوایل قرن چهارم است، در آغاز این کتاب بر آن است که اگر کسی در واقعیت های خارجی تأمّل کند، ملاحظه خواهد کرد که حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله درست از کار درآمده است.(100)

فخر رازی نیز در کتاب علم فرقه شناسی خود اگرچه به گونه ای روشن به این حدیث استناد نکرده و ترتیب خود از فرقه ها را نیز بر اساس آن سامان نداده است، اما وقتی فرقه های مورد شمارش او از 73 تجاوز می کند، در پاسخ به این پرسش فرضی، که چرا از تعداد 73 عدول کرده، عذر می آورد که مراد پیامبر صلی الله علیه و آله ، تنها فرقه های اصلی بوده است.(101)

ملل و نحل نگارانی مانند ملطی، ابوالمعالی، بغدادی، اسفراینی و شهرستانی اساس شمارش خود از فرقه ها را عدد 73 قرار داده و به هر قیمت سعی کرده اند تعداد فرقه ها را با مضمون این حدیث تطبیق دهند. جالب تر اینکه حتی برخی از معاصران با اینکه به صورت الفبایی به شمارش فرقه ها پرداخته اند، می گویند: بر اساس حدیث صحیح، تعداد آن ها 73 عدد است و با گزینش 73 فرقه از میان دیگر آثار، قداست ظاهر حدیث را حفظ می کنند.(102) این دسته از ملل و نحل نگاران هرگز به این نکته نپرداخته اند که حدیث منقول از حضرت خاتم ناظر به عالم خارج و در مقام محدود کردن و شمارش واقعی فرقه ها یا در مقام بیان کثرت بوده است. اینان هیچ پاسخی به شبهه عدم تطابق این اعداد با واقعیت های تاریخیِ ظهور فرقه ها در ادیان گذشته نداده و نیز نگفته اند که بر فرض ثبوت و صدور چنین حدیثی، محدوده زمانی آن تا کجاست. در خود حدیث هم اشاره ای به زمان نشده است. از سوی دیگر، زمان نیز که هنوز به انتها نرسیده است. پس چرا باید با فرقه هایی تطبیق شوند که در سه قرن نخست تاریخ اسلام شکل گرفته اند؟(103)

شاید بتوان گفت که راز و رمز اساسی بی توجهی به چنین پرسش هایی در این نکته نهفته است که ظاهر این حدیث با حرفه فرقه نگاری و حجیم کردن گزارش های آن از اختلافات فرقه ای متناسب بوده است و از دیگر سو، می توانست مؤیّد مشرب کلامی و فکری فرقه نگاران نیز باشد. به دیگر سخن، تکیه بر این حدیث برای آن ها، هم فال بود و هم تماشا. نگاهی به جدول (3) گویاترین شاهد بر این مطلب است. با توجه به این جدول و فهرست بسیاری از آثار فرقه شناختی دیگر،(104) این نکته به خوبی روشن می شود که هیچ یک از صاحبان این آثار در وصف و بیان اصطلاحات فرقه ای و اسامی فرقه ها و زیرمجموعه های آن ها هم داستان نیستند. با این حال، در این هدف، که تعداد فرق اسلامی را به هر صورت ممکن بر مضمون عددیِ حدیث «افتراق» تطبیق کنند، مشترکند.

جدول (3): نمونه هایی از تأثیرپذیری برخی از نویسندگان مشهور دانش فرقه شناسی از حدیث «افتراق»
نام اثر و نویسنده آن     اسامی و تعداد فرقه ها     ملاحظات نویسنده درباره حدیث افتراق
1. التنبیه والرد علی اهل الاهواء والبدع، ملطی شافعی (م. 377ق)     1. زنادقه (5) 2. جهمیه (8) 3. قدریه (7) 4. مرجئه (12) 5. رافضه (15) 6. حروریه (25)     نویسنده نه تنها به حدیث «افتراق» استناد می کند، بلکه تعداد فرقه های اسلامی را نیز بر اساس مضمون عددی آن سامان می دهد و با استناد به بخش پایانی حدیث، فرقه «اهل سنّت و جماعت» را ناجیه می داند. نویسنده با اینکه در آغاز از هجده فرقه امامی نام می برد (ص 16)، اما در جای دیگری از کتاب و به منظور تطبیق کل فرقه ها با حدیث افتراق، تعداد آن ها را پانزده فرقه می شمرد. (ص 70)
2. الفرق بین الفرق و بیان الفرقه الناجیة منهم، بغدادی (م. 429ق)     1. رافضه (20) 2. خوارج (20) 3. قدریه (20) 4. مرجئه (5) 5. نجاریه (3) 6. بکریه 7. جهمیه 8. ضراریه 9. کرامیه     معیار او در افتراق و گم راهی فرقه های دیگر، عدول از دیدگاه های کلامی اهل سنّت و جماعت است و با اینکه جز این گروه تمامی گروه های اسلامی را اهل هلاکت و دوزخ می داند، اما برای تطبیق تعداد آن ها با مضمون عددی حدیث «افتراق»، برخی از فرقه ها را از اسلامی بودن خارج کرده، برخی دیگر را درهم ادغام می کند. (ص 25) وی پس از شمارش فرقه ها تا 73 می گوید: «فصحّ تأویل الحدیث المروی فی افتراق الامّة ثلاثا و سبعین فرقة الی هذا النوع من الاختلاف.» (ص 11)
3. التبصیر فی الدین و تمییز الفرقة الناجیه عن الفرق الهالکین، اسفراینی (م. 471ق)     1. رافضه (20) 2. خوارج (20) 3. قدریه (معتزله)(20) 4. مرجئه(5) 5. نجاریه (3) 6. بکریه 7. جهمیه 8. ضراریه 9. کرامیه.     دیدگاه او به تعبیر خودش چنین است: «خداوند بنابر آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود، این گونه اراده کرده که فرقه های اسلامی به تعداد هفتاد وسه برسد.» (ص 23 25)
4. بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلی، ابوالمعالی (م.485ق)     1. اهل سنّت(6) 2. معتزله(7) 3. شیعه(21) 4. خوارج(15) 5. مجبّره(6) 6. مشبّهه(10) صوفیه(2) 7. مرجئه (6)     وی برای درست شدن 73 فرقه، گاهی مقسم را داخل قسم کرده است (مثلاً، ر. ک: ص 43 در تقسیم بندی کیسانیه و قس: ص 51) و پس از شمارش و رساندن تعداد فرقه ها به عدد هفتاد وسه می گوید: «جمله این مقولات بر این تفصیل هفتاد و سه فرقه اند و درست گشت آنچه پیغامبر صلوات الله علیه و سلم گفت.» (ص 44)
5. الفرق المفترقة بین اهل الزیغ والزندقة، عراقی حنفی (م. 500ق)     1. ناصبیه (خوارج)(12) 2. رافضه (12) 3. جبریه(12) 4. قدریه(12) 5. مشبهة (12) 6. معطله(12)     نویسنده به منظور تطبیق حدیث «افتراق» با مصادیق فرقه ها، در یک تقسیم بندی بدیع، امّت اسلامی را به شش فرقه تقسیم کرده، برای هر فرقه ای دوازده فرقه فرعی نام می برد. جالب توجه اینکه وی در شمارش خود، برای هریک از گروه های شیعی و خارجی چهارده فرقه نام می برد، اما برای خارج نشدن از زیرمجموعه های دوازده گانه هر فرقه ای و راست درآمدن تعداد 72 فرقه هالکه، آن دو فرقه آخری را از گروه هایی می داند که توسط دیگران اضافه شده اند و باطنیه را نیز از جرگه فرق اسلامی خارج می داند. جالب تر اینکه باز در ذیل حدیث، با استناد به فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید: «گم راه ترین و بدترین فرقه ها شیعیان و یا مدعیان تشیّع می باشند.» (ص 6، 7 و 30).
6. الملل والنحل؛ شهرستانی (م. 548ق)     1. معتزله(12) 2. جبریه(3) 3. صفاتیه(3) 4. خوارج(23) 5. مرجئه(6) 6. شیعه(26)     نویسنده اگرچه برخی از محورهای مهم کلامی را برای گونه شناسی و تمایز فرقه از غیر فرقه بیان کرده، براساس ضوابط خاص کلامی به تعدید و معرفی فرقه ها می پردازد، اما در شمارش فرقه ها همانند بسیاری از ملل و نحل نگاران، گرفتار بازی عددی شده و تعداد فرقه ها را به 73 فرقه می رساند. وی از قول برخی نقل می کند که مراد از این تعداد، که در حدیث آمده، شیعیان هستند. (ص 146)
7. المنیة والأمل فی شرح الملل والنحل، ابن مرتضی (م.840ق)     1. روافض(20) 2. خوارج(20) 3. معتزله(20) 4. مرجئه(6) 5. مجبره(4) 6 . باطنیه 7. حلوانیه 8. زیدیه     این نویسنده زیدی مذهب نیز ضمن پذیرش حدیث «افتراق»، دسته بندی خود را از فرق اسلامی بر اساس آن سامان داده و با استناد به سخن پیامبر صلی الله علیه و آله نیکوترین و بهترین آن ها را معتزله می داند. (ص 25) تقسیم بندی وی از فرقه های اسلامی بسیار مضطرب و درهم است.
··· پی نوشت ها

1. فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 142، 143 و 194 / خواجه نظام الملک، سیاست نامه، ص 233 - 236.

2. رسول جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ص 309.

3. درباره برخی از مواضع و برخوردهای وی با جریان اهل سنّت (به تعبیر وی، مرجئه) و قدریان، ر. ک: ابوحاتم رازی، الزینه فی الکلمات العربیّة، تحقیق عبداللّه سلّوم سامرّائی، ص 266 - 275. برخورد وی را با برخی از جریان های شیعی که بعدا عنوان «شیعه اثنی عشری» به خود گرفت، نک: مقدّمه سامرائی در تصحیح این اثر و نیز ص 288 - 289 و 291 همین کتاب و نیز مقدّمه نگارنده بر ترجمه این بخش از کتاب با عنوان «گرایش ها و مذاهب اسلامی در سه قرن نخست هجری».

4. ابوالحسن علی بن اسماعیل الاشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، تصحیح هلموت ریتر، ص 96 97 و 101.

5. ابومحمد حسین بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، ص 18.

6. همان، ص 22.

7. همان، مقدّمه مترجم، ص 16.

8. همان، ص 55 57.

9. همان، ص 46.

10. عباس اقبال، خاندان نوبختی، ص 140 رسول جعفریان، پیشین، ص 324 / سیدمحمّدرضا حسینی، «فرق الشیعة او المقالات الامامیة للنوبختی ام الاشعری»، تراثنا، سال اول، ش 1، ص 29 53.

11. سعد بن عبدالله بن خلف الاشعری القمی، المقالات و الفرق، تصحیح و تعلیق محمد جواد مشکور، مقدّمه مصحّح.

12. همان، ص 14.

13. ر. ک: ابوالحسن علی بن اسماعیل الاشعری، پیشین، مقدّمه کتاب و مقایسه آن با برخی از کتب ملل و نحل.

14. همان، ص 209.

15. همان، ص 110.

16. همان، ص 70.

17. همان، ص 27.

18. همان، ص 28.

19. همان، ص 18.

20. همان، ص 33.

21. ابوالحسین ملطی شافعی، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، تحقیق محمّد زینهم محمّد عرب، ص 25؛ همچنین نک: ص 16، 21 و 29.

22. همان، ص 27.

23. ابومنصور عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیّه منهم، ص 70 71؛ برخی از مواضع وی را علیه شیعه نک: همان، ص 10 14، 41 و 43.

24. ر. ک: همان، مقدّمه مترجم استاد محمد جواد مشکور، «تاریخ مذاهب اسلام»، ص 13 / ردّ عقاید او را درباره شیعه نک: علاّمه امینی، الغدیر، ج 3، ص 51 به بعد.

25. رسول جعفریان، پیشین، ص 313. نقد این کتاب را درباره فرقه های شیعی نک: علاّمه امینی، پیشین، ج 3، ص 91 به بعد.

26. ابومنصور عبدالقاهر بغدادی، پیشین، ص 7، مقدّمه محمد زاهد کوثری.

27. همان، ص 121، 119، 43، 35.

28. همان، ص 119، 121.

29. همان، ص 37، 12، 14.

30. ابومظفّر اسفراینی شافعی، التبصیر فی الدین و تمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین، تحقیق کمال الحوت، ص 65، 51، 52 و 64.

31. همان، ص 40، 41.

32. همان، ص 46، 47.

33. همان، ص 45.

34. همان، ص 52.

35. همان، ص 56.

36. ابن حزم اندلسی، الفصل فی الملل و النحل، تحقیق و تعلیق محمّد ابراهیم نصر و عبدالرحمن عمیره، جلد نخست و قسمتی از جلد دوم.

37. همان، ج 2، ص 275 269 و ج 5، ص 40 124.

38. همان، ج 5، ص 35 و ج 2، ص 272.

39. مثلاً ر.ک: همان، ج 2، ص 41، 42، 48، 46 و 50.

40. همان، ج 5، ص 4 40.

41. همان، ص 42 43.

42. برای اطلاع از ادعاهای خارج از ظرفیت این نویسنده، همچنین نقد عالمان اهل سنّت بر وی ر. ک: اسد حیدر، الامام الصادق والمذاهب الاربعة، ج 3، ص 36 37.

43. ابن حزم اندلسی، پیشین، ج 5، ص 39.

44. ر. ک: ابومحمّد عثمان بن عبدالله بن الحسن العراقی الهنفی، الفرق المفترقة بین اهل الزیغ و الزنادقه، تحقیق قوتلوای، ص 30، 32 و 43.

45. همان، ص 7.

46. همان، ص 8.

47. محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل،تحقیق محمّد بن فتح الله بدران، ص 23 و 46.

48. ر. ک: همان، صفحات 35، 36، 38، 59، 7، 71، 107 و برای نمونه، نک: ص 145 148 درباره خلط مبحث او در بیان اعتقادات شیعه و قس: گزارش شیوا و دلنشین او از باورهای اشاعره در ص 90 - 91. نقد برخی از گزارش های وی را درباره شیعه نک: «بحوث فی الملل و النحل»، ج 1، ص 10 11.

49. همان، ص 132.

50. همان، ص 145.

51. همان، ص 146 147.

52. احمد بن یحیی بن مرتضی، المنیة الامل فی شرح الملل و النحل، تصحیح و تحقیق محمد جواد مشکور، ص 92 97.

53. همان، ص 81 82.

54. همان، ص 19.

55. همان، ص 111.

56. برای نمونه، نک: آثار گزارش شده توسط ابن ندیم در بخش پنجم کتاب معروف الفهرست، و منظّم تر از آن در تاریخ التراث العربی، اثر فؤاد سزگین، ج 4، ص 97 99.

57. ابوحاتم رازی، پیشین، بخش سوم، ص 259

58. درست شبیه آنچه امروزه ما در جامعه شیعی علوی خود با آن مواجهیم؛ چرا که همه جناح های سیاسی (بخوانید: احزاب و گروه های اسلامی شیعی اثنی عشری) از یک سو، در تلاش برای نشان دادن اختلافات درونی جناح رقیب و احیاناً در آرزوی رسیدن هر چه بیشتر به آنند و از سوی دیگر، جناح رقیب خود را با القاب «تحجّر گرا»، «آمریکایی»، «چپی»، «راستی»، «محافظه کار»، «واپس گرا»، «ملّی گرا»، «غیر خودی»، «تجدید نظر طلب» و خود را با القابی همچون «مجاهد»، «مردمی»، «خودی»، «ارزشی»، «ولایتی»، «آزادی خواه»، «مدنی»، «انقلابی» و ده ها عناوین ریز و درشت و تلخ و شیرین دیگر می خوانند. تازه این ها حاصل گذشت دو دهه و اندی از انقلاب و شاید از نتایجِ سحر آن باشد. به راستی وقتی در جامعه ای برخوردار از آگاهی بیشتر و اطلاعات افزون تر و آیین و مذهبی تقریباً یکدست و با رهبری و قانون واحد چنین پدیده هایی رخ نمایند، ویژگی های گروهی و حال و فضای گذشتگان آن قرون را چگونه باید ترسیم کرد؟

59. مرتضی بن داعی حسنی، تبصرة العوام، ص 28.

60. علی سامی النشار، نشاة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج 1، ص 223 / حسن صفّار، التعدیّة فی الاسلام، ص 264.

61. نمونه هایی از آن را نک: ابومنصور عبدالقاهر بغدادی، پیشین، ص 11، 25، 215 / ابومظفّر اسفراینی شافعی، پیشین، ص 25، 41، 111 / مرتضی بن داعی حسنی، پیشین، ص 167 و 164 و نیز ترجمه محمدجواد مشکور بر کتاب فرق الشیعه نوبختی، ص 62، 63. بررسی بیشتر مبحث تکفیر مسلمانان و حکم آن و سیره سلف را نک: شاطبی، الاعتصام، ص 454 به بعد / آمدی، ابکار الافکار، ج 5، ص 96 به بعد / ابن حزم، الفصل فی الملل و النحل، ج 3، ص 247 به بعد.

62. ر. ک: نوبختی، پیشین، ص 48، 65، 85، 110.

63. شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 154.

64. کشی، رجالی، ص 279 - 280 / شیخ صدوق، توحید، ص 100، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 3، ص 294 و 307 / اسداللّه شوشتری، کشف القناع، ص 71 - 84.

65. کتاب درست بن ابی منصور، در مجموعه الاصول السنة عشر، ص 161.

66. کشی، پیشین، 279 - 280 و 498 - 499 / محمدباقر یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 8، ص 285/ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 6، ص 285.

67. از باب نمونه، نک: رساله هشام در ردّ مؤمن الطاق (نجاشی، 338)، علی بن ابراهیم بن هاشم القمی، رسالة فی معنی هشام و یونس، (نجاشی، 197) / سعد بن عبداللّه الاشعری، رسالة الردّ علی علی بن ابراهیم بن هاشم فی معنی هاشم و یونس، (همان، 134)

68. برای نمونه، ر. ک: شیخ طوسی، فهرست، ص 132 ذیل شرح حال ابو جعفر محمّدبن الخلیل السّکاک.

69. کشی، پیشین، ص 279 و 487 488، 496 و 498 - 499 / برای نمونه، همچنین نک: شیخ صدوق، پیشین، ص 458 - 460/ سیّد رضی الدین ابن طاووس، کشف المحجّه، ص 18 - 19 / شیخ حرّ عاملی، پیشین، ج 11، ص 457 - 459.

70. کشی، پیشین، ص 498 - 499.

71. همان، ص 488.

72. همان، ص 489 نیز ر. ک: همان، ص 483 و 506 / اردبیلی، جامع الرّوات، ج 1، ص 459، ج 2، ص 357 / ابوعلی، ص 28.

73. کشی، پیشین، ص 497 و برای نمونه هایی از روایات همین مأخذ، نک: همان، ص 491 - 496 و 540 - 544 / برقی، رجال، ص 35 / بزنطی، جامع، ص 478.

74. برای نمونه ر. ک: سعد بن عبداللّه الاشعری القمی،مثالب هشام و یونس،نجاشی،پیشین،ص134.

75. کشی، پیشین، ص 483 - 485 و 506 / نجاشی، پیشین، ص 344 - 348.

76. کشی، پیشین، ص 489 / موارد مزبور و منابع آن را نک: حسین مدرّسی، مقدمه ای بر فقه شیعه، ص 33 34.

77. عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج 3، ص 297.

78. کشی، پیشین، ص 459.

79. سید احمد صفایی، هشام بن حکم، تهران، دانشگاه تهران، ص 76 79.

80. ابومنصور عبدالقاهر بغدادی، پیشین، ص 10 - 11 / ابن حزم، پیشین، ج 2، ص 269 / شهرستانی، پیشین، ص 14 - 15 / همچنین نک: سعد بن عبدالله بن خلف الاشعری القمی، پیشین، ص 14. به عنوان نمونه، شهرستانی چهار قاعده (1) توحید و صفات؛ (2) قَدَر و عدل و مسائل قضا و قدر و جبر و کسب و اراده و خیر و شر (3) وعد و وعید و اسماء و افعال؛ (4) سمع و عقل و رسالت و امامت را برای تقسیم بندی فرق بر می شمارد. از نظر او، ممیّزه هر یک از فرق دیدگاه آن ها درباره هر یک از اصول مزبور است.

81. نمونه هایی از آن را بنگرید: ابوالحسن اشعری، پیشن، ص 132، 212 213 و 219 / ابومظفر اسفراینی شافعی، پیشین، ص 68 - 73 / شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 21 و یا به عنوان نمونه، ر. ک: وجه تمایز چهار فرقه (هفتم تا دهم) از خوارج در گزارش ملطی در التنبیه و الرد.

82. جالب است بدانیم که مجموعه تعریف های برخی از آن ها از شیعه و امامیه به این نکته اشاره دارد که «شیعه» به معنای پیروی و اعتقاد به امامت و حقّانیت خلافت علی علیه السلام و اولادش می باشد. (ابوالحسن اشعری، پیشین، ص 65 87 / نوبختی، پیشین، ص 17 - 18 / شهرستانی، پیشین، ص 131 و 144 / ابن حزم، پیشین، ج 3، ص 270) اما در بیان مصادیق آن به فرقه هایی اشاره کرده اند که با این ویژگی ها مطابق نیست.

83. نوبختی، پیشین، ص 17.

84. همان، ص 21.

85. همان، ص 96.

86. شیخ مفید، الفصول المختاره، ص 318 - 321.

87. نک: ابوالحسن اشعری، پیشین، ص 88 و قس: ص 101.

88. ابوالحسن اشعری، پیشین، چهاردهمین گروه غالی، ص 68.

89. همان، سیزدهمین گروه رافضه، 96.

90. همان، ص 68، 67، 77، 82.

91. برخی از نمونه های آن را ببینید در: ابومنصور عبدالقاهر بغدادی، پیشین، ص 53 54، 70 71 / سعد بن عبدالله بن خلف الاشعری القمی، پیشین، ص 14 / شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 152 156، 162 168، ابومظفر اسفراینی شافعی، پیشین، ج 2، ص 271 270، ج 5، ص 42 49 / محمدالحسینی العلوی، ابوالمعالی محمدالحسینی العلوی، بیان الادیان، ص 50 52.

92. منابع و گزارش های مختلف از این حدیث را نک: علی آقانوری، مجله هفت آسمان، ش 8، ص 18، 128 132.

93. از جمله نک: محمدباقر مجلسی، پیشن، ج 28، ص 3 به بعد تحت عنوان «باب افتراق الامة و ارتدادهم» کنزالعمّال، ج 17، ص 480 482؛ الاعتصام، ص 461، 502 504 / ابوبکر هیثمی، مجمع الزوائد، ج 7، ص 511 516 / محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 3، ص 379 382 / برخی از احادیث دیگر را درباره پیش گویی های پیامبر صلی الله علیه و آله نک: جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، ج 3، ص 503 508.

94. ابن حزم اندلسی، پیشین، ج 3، ص 293 / اعتقاد به جعلی بودن آن را نک: ابن وزیر، العواصم من القواصم، ج 1، ص 168 / سقّاف، صحیح شرح العقیدة الطحاویة، ص 632 / ابوالقاسم خوئی در البیان، ص 220 می گوید: این خبر واحد است و مفید علم و عمل نیست.

95. نک: سید بن طاووس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج 1، ص 200 و ج 2، ص 381، 526 / علی بن یونس عاملی، تفسیرالصراط المستقیم، ج 2، ص 88.

96. به عنوان نمونه نک: الاعتصام، ص 459 به بعد / قرطبی، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر قرطبی)، ج 12، ص 130 به بعد / جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج 1، ص 2638.

97. مرتضی بن داعی حسنی رازی، تبصرة العوام فی مقالات الانام، ص28.

98. از جمله نک: برخورد و داوری خود این نویسنده را درباره فرقه های رقیب در کتاب تبصرة العوام، ص 122 127 و 142 به بعد / علاّمه مجلسی پس از نقل سخنان شیخ مفید درباره فرقه های شیعی غیر اثنا عشری، می نویسد: برای ما کفر و ضلالت همه این فرقه ها (زیدیه، ناووسیه، اسماعیلیه) ثابت است. (بحارالانوار، ج 37.) نمونه هایی از تعصّبات فرقه ای اهل سنّت نیز با نگاه به جدول روشن می شود.

99. شاطبی، پیشین، ص 481 483.

100. ناشئ اکبر، مسائل الامامة، تحقیق فان اس. ص 20.

101. فخر رازی، اعتقادات فرق المسلمین، ص 76 75.

102. به عنوان نمونه نک: محمدرضا حکیمی، بدایة الفرق ونهایه الملوک، وی در این اثر، با اینکه از میان آثار ملل و نحل و فرهنگ نامه ها به جست وجوی الفبایی فرق پرداخته، اما از میان صدها نام و لقب، تنها 73 فرقه را گزینش کرده است.

103. برای اطلاع از این گونه پرسش ها و شبهه ها نک: عبدالرحمن بدوی، مذاهب الاسلامیین، ج 1، ص 33 32 / محمد عماره، التیارات الاسلامیة، ص 353 352 / جعفر سبحانی، بحوث فی الملل والنحل، ج 1، ص 27 24 / عبدالحکیم محمود، التفکیر الفلسفی فی الاسلام، ص 97 98 / ابومنصور عبدالقاهر بغدادی، پیشین، مقدّمه محمّد محی الدین عبدالحمید، ص 67.

104. نمونه های بیشتر آن را نک: فهرست مورد بررسی فرقه های اسلامی در کتاب هایی مانند: مفاتیح العلوم، نوشته محمد بن احمد خوارزمی؛ عقائد الثلاث و السبعین فرقه، اثر ابومحمد یمنی، تلبیس ابلیس، اثر ابن جوزی و نیز کتاب هفتاد و سه ملت، نوشته نویسنده ای ناشناخته.

نویسنده آقانوری، علی؛

 

 


چاپ   ایمیل