واکاوي در هويت و زندگي مادر امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف

گفتمان مهدویت بازدید: 424
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 17 - 34 دقیقه)

چكيده

اين مقاله با هدف واکاوي جامع و نو در روايات مربوط به زندگاني مادر امام عصر عليهاالسلام، نگارش گرديده است. پس از بررسي روايت‌هاي موجود در منابع اهل سنت و شيعه و جمع آوري تمام گزارش‌هاي تاريخي و روايات، اعم از روايات ضعيف و معتبر، نتيجه مطالعات حاکي از آن است که ايشان کنيزي داراي کمالات روحي والا بوده وبه عنوان محبوب ترين کنيز، در خانه حکيمه، دختر امام جواد عليه السلام تحت تربيت ديني قرار گرفته است. همچنين از منابع به دست مي‌آيد كه ايشان در جريان محافظت از جان امام مهدي عليه السلام نقش ويژه‌اي داشته و پس از شهادت امام حسن عسکري عليه السلام در قيد حيات بوده و بيش از سي سال زندگي نموده است.

در اين مقاله تمرکز بر اعتبار سنجي روايات نبوده است و تنها در برخي گزارش‌ها و روايات معارض به بررسي اسناد پرداخته ايم، تا بتوانيم نظر برگزيده را به دست آوريم.

 

مقدمه

منابع تاريخي، کم‌تر به بررسي زندگي مادران ائمه عليهم السلام و خصوصيات آن‌ها پرداخته و در مورد برخي از اين بزرگواران گوشه هايي از حوادث را بازگو نموده‌اند. در ميان مادران ائمه عليهم السلام، به دليل حساسيت تولد حضرت مهدي عليه السلام و لزوم مخفيانه بودنش، مطالب اندک و گاهي مبهم و متناقض در مورد مادر ايشان عليهاالسلام ديده مي‌شود. اما محققان عرصه مهدويت، تلاش نموده‌اند تا با گرد آوري اين مطالب از لابه‌لاي متون، تصويري مشخص از زندگاني ايشان نشان دهند.

در منابع کهن شيعي، همچون الکافي، کليني (329)؛ الهداية الکبري، حسين بن حمدان (334)؛ [3] الغيبة، نعماني (360)، کمال الدين وتمام النعمة، شيخ صدوق (381)؛ الارشاد، شيخ مفيد (413) و کتاب الغيبة (الغيبة)، طوسي (460) و در ميان منابع اهل سنت، کتاب‌هايي مانند الفصل في الملل والاهواء و النحل، ابن حزم (456) و تاريخ الاسلام ذهبي (748)؛ به زندگاني اين بانوي بزرگوار اشاره‌اي گرديده و زمينه‌اي براي محققين معاصر به ارث گذارده‌اند.[4]

اگر بنا بر نظر استاد جلالي حسيني، کتاب تاريخ اهل بيت عليهم السلام را از ابن ابي الثلج (322) دانسته (ابن ابي الثلج، 1410: مقدمه) و همچنين تاريخ وفات حسين بن حمدان را 344 بدانيم، نظر آقاي جاسم حسين که اولين منبع در معرفي نرجس خاتون را کتاب اثبات الوصية مي‌داند[5] (جاسم، 1377: ص114)؛ قابل نقد بوده وکتاب تاريخ اهل البيت عليهم السلام و الهداية الکبري از اولين منابع ذکر نام ايشان است[6] (ابن ابي الثلج، 1410: ص125).

البته اين نقد زماني به جاسم حسين وارد است که تاليف کتاب اثبات الوصية را به مسعودي شيعي نسبت دهيم.

در صورتي که برخي از محققان بنابر شواهدي، اين کتاب را گرد آوري دو رساله مستقل نگارش شده در وصايت ائمه عليهم السلام و اثر شلمغاني و علي بن محمد بن زياد صيمري مي‌دانند[7]و با توجه به اين‌که صيمري از اصحاب امام هادي عليه السلام بوده (برقي، 1342: ص59)؛ و شلمغاني نيز کتاب‌هاي معتبر خود از نظر عقيدتي را قبل از سال 312 هـ.ق نگارش نموده (طوسي، 1411: ص410)؛ اثبات الوصية از منابع کهن و اوليه محسوب مي‌گردد.

اگر چه تلاشي در خور تحسين از طرف محققان صورت گرفته است، بررسي جامع روايات، واکاوي مجدد متون و اشاره به منابع کهن و دسته بندي آن ها، تحقيقي تفصيلي و دوباره را طلب مي‌کرد. لذا در اين نوشتار، تلاش گرديده تا با روش توصيفي ـ تحليلي و استفاده از منابع اصلي، به کاوش تمام روايات فريقين (اعم از ضعيف ومعتبر) بپردازيم.

هنگام بررسي زندگاني اين بانو، به داستان اسارت ايشان و رومي بودنشان اشاره‌اي نشده؛ چراکه اين مطلب نيازي به واکاوي جدي داشته و خود مقاله‌اي مستقل را مي‌طلبد.

نام مادر امام زمان عليه السلام در منابع کهن

بنابر گزارش‌هاي وارد شده در منابع مختلف، نامگذاري و اشاره به مادر امام مهدي عليه السلام و تولد موعود، سابقه‌اي بس طولاني داشته و علاوه بر اشاره امير المومنين، علي عليه السلام (نعماني، 1397: ص229). و بيان نام توسط امام باقر (ابن بابويه، 1378: ج1، ص41) و امام صادق عليهماالسلام (اربلي، 1381: ج2، ص475)؛ جابر بن عبدالله انصاري نيز از فاطمه زهرا عليهاالسلام روايتي در معرفي نام او ذکر مي‌کند (ابن بابويه: 1378: ج1، ص41). با توجه به گزارش شيخ مفيد، برخي ويژگي‌هاي اين بانو براي خليفه دوم نيز آشنا بوده و از آن اطلاع داشته است. علي عليه السلام بنا بر درخواست خليفه دوم ايشان را چنين معرفي نموده‌اند:

فَرَوَى عَمْرُو بْنُ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‏ سَأَلَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْمَهْدِيِّ... قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ صِفَتِهِ قَالَ هُوَ شَابٌّ مَرْبُوعٌ حَسَنُ الْوَجْهِ حَسَنُ الشَّعْرِ يَسِيلُ شَعْرُهُ عَلَى مَنْكِبَيْهِ وَ يَعْلُو نُورُ وَجْهِهِ سَوَادَ شَعْرِ لِحْيَتِهِ وَ رَأْسِهِ بِأَبِي ابْنُ خِيَرَةِ الْإِمَاء؛

جابر جعفي گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم که فرمود: روزي خليفه دوم از امير مومنان، علي عليه السلام پرسيد: در مورد صفات مهدي عليه السلام به من اطلاعاتي بده؟ علي عليه السلام فرمود: جواني است خوش قامت، با مو و چهره‌اي زيبا. درخشندگي چهره‌اش، سياهي موي سر و ريشش را تحت الشعاع قرار مي‌دهد. پدرم به فداي فرزند بهترين کنيزان باد! (مفيد، 1413: ج2، ص382 و طوسي، 1411: ص470).[8]

متون کهن شيعي وسني، نام ايشان را با عناوين متفاوت ذکر کرده‌اند. مي‌توان از کهن ترين منابع شيعي از کتاب تاريخ اهل البيت عليهم السلام، ابن ابي الثلج نام برد که از ايشان چنين ياد مي‌کند:

امّ الخلف‏ القائم عليه السلام: صقيلة.[9] و يقال: حكيمة. و يقال: نرجس، و يقال: سوسن. قال ابن همّام: حكيمة، هي عمّة أبي محمّد، و لها حديث بولادة صاحب الزمان، و هي روت أنّ امّ الخلف اسمها نرجس؛

نام مادر امام عصر عليه السلام، صقيله[10] است وبرخي به نام حکيمه و برخي ديگر نرجس و ديگراني سوسن خوانده‌اند. ابن همام مي‌گويد: حکيمه، عمه امام حسن عسکري بوده است که حديث ولادت مهدي عليه السلام را نقل کرده است و حکيمه مادر مهدي عليه السلام را نرجس ناميده است (ابن ابي الثلج، 1410: ص125).

ابن خشاب حنبلي[11] نيز در کتاب خود سخنان مذكور را تکرار کرده؛ اما برخلاف ابن ابي الثلج، گزارش‌هاي خود را بر ذکر سند مبتني نموده که بر اهميت نقل او مي‌افزايد.

او در روايتي به طريق جراح بن سفيان از امام صادق عليه السلام، نام مادر آن حضرت را صيقل ذکر نموده و از طريق ابوبکر زراع[12]، و در بياني ديگر از طريق محمد بن موسي طوسي از بعض اصحاب تاريخ، نام او را حکيمه؛و بنا بر گزارشي ديگر نام او را نرجس و سوسن بيان کرده است (جمعي از علما، 1422: ص50 و أربلي، 1381: ج2، ص475).

علاوه بر نام‌هاي مذكور برخي از کتاب‌ها از نام ريحانه و مريم دختر زيد نيز براي ايشان استفاده کرده‌اند (ابن بابويه، 1395: ج2، ص432 و خصيبي، 1419: ص328).

بايد به اين نکته توجه کرد که اين دو نام اخير، حداقل اعتبار را در ميان نام‌ها دارند. و برخلاف بيان علامه مجلسي و شوشتري و پيروان آن‌ها (عاملي، 1417: ج2، ص16 و مجلسي، 1403: ج51، ص28)؛ حسين بن حمدان، قبل از شهيد اول از عنوان (مريم بنت زيد) استفاده کرده است و اين نظر نه تنها با کنيز بودن مادر حضرت مهدي عليه السلام سازگار نيست؛ بلکه هيچ سند و يا منبع معتبري از طرف معتقدانش ارائه نگرديده است (خصيبي، 1419: ص328).

در روايتي از شيخ صدوق و سخني از حسين بن حمدان، بيان شده که آن زمان تعدد نام کنيزان مرسوم بوده و جناب نرجس عليهاالسلام نيز با توجه به ويژگي‌هاي متنوع، به نام‌هاي مختلف خوانده شده است.به عنوان نمونه ايشان را به دليل حمل فرزندي نوراني به نام صقيل (نوراني و جلا داده شده) (ابن منظور، 1414: ج11، ص380)، خوانده‌اند (ابن بابويه، 1395: ج2، ص432؛ خصيبي، 1419، ص328 و مجلسي، 1403: ج51، ص15). اگرچه در کتاب المجدي في الانساب، روايتي نقل شده است که گزارش شيخ صدوق را زير سوال برده و اعتقاد دارد نام صقيل قبل از بارداري به حضرت نرجس عليهاالسلام اطلاق مي‌شده است (العلوي، 1409: ص131).[13]

اشکالي که در بيان صدوق وجود دارد، اين است که هيچ فردي جز ايشان، به علت نام گذاري مادر حضرت عليهماالسلام به صقيل، گزارشي ذکر نکرده است و در سند ايشان سه اشکال اساسي وجود دارد:

الف) اين گزارش به نقل از معصوم نبوده و آن را غياث بن اسيد ادعا مي‌نمايد؛

ب) افرادي مجهول در اين روايت وجود دارند که از جمله آن‌ها شخص غياث بن اسيد[14] مي‌باشد؛

ج)اين گزارش به شيخ صدوق اختصاص دارد و تنها از طريق ايشان نقل گرديده است.

از طرف ديگر، نقل المجدي نيز از اين ايرادات خالي نبوده و سه اشکال گذشته بر گزارش او نيز وارد است. هرچند در گزارش او تنها يک راوي مجهول، يعني علي بن سهل تمار، وجود دارد. و نقل ايشان از برادر امام حسن عسکري مي‌باشد؛ به خلاف شيخ صدوق که علاوه بر وجود چند راوي مجهول، گوينده اصلي روايت نيز شناخته شده نيست.[15]

علت تعدد نام مادر

سيد محمد صدر، صاحب موسوعه امام مهدي عليه السلام تعدد نام را براي کنيزان امري مرسوم دانسته و مواردي چون علاقه مالک و صاحب کنيز را به يکي از کنيزکان و استفاده از نام گل‌ها براي اسم بردن او، قرار دادن نامي براي کنيز، مطابق فرهنگ مردم عرب وگاهي عربي کردن نام آن کنيز را که از ممالک غير عرب به اسارت گرفته شده است؛ به عنوان علت بيان مي‌كند.

همچنين ايشان علاوه بر دلايل مذكور، يک دليل اختصاصي و مرجح براي مادر امام عصر عليه السلام فرموده است که آن هم، پنهان داشتن ايشان از حکومت بني عباس و عدم حساسيت در مورد يک کنيز مشخص مي‌باشد (صدر، 1412: ص242).

شايد بتوان گفت که با توجه به متون و روايات موجود از علماي شيعه، نام نرجس و سپس صقيل، مشهورترين نام براي ايشان بوده است (خصيبي، 1419: ص328؛ ابن بابويه، 1378: ج1، ص41؛ ابن بابويه، 1395: ج2، ص432؛ ابن ابي الثلج، 1410: ص125؛ مفيد، 1413: ج2، ص340؛ طبري، 1413: ص499 و صدر، 1412: ص242). به گونه‌اي که علاوه بر وجود نام نرجس در روايات متعدد، در اشعاري از علماي شيعه قرن هشتم و نهم هجري نيز به ذکر شهرت اين نام در ميان علما اشاره گرديده (خصيبي، 1419: ص328؛ ابن بابويه، 1395: ج2، ص432، 433، 473 و 475؛ طبري، 1413: ص425؛ طوسي، 1411: ص272 و العلوي، 1409: ص131). و عاملي نباطي که خود متوفاي سال 877 ق مي‌باشد، به نقل از ديگر عالم شيعي حسين بن شمس حسيني [16]چنين آورده است:

و مولد المهدي في شعبان

 

 


خمس و خمسين و مائتان‏

في سرمن‏رأى بدار العسكري

 

 


و نرجس‏ الأم بقول الأكثر

تنها در ميان عالمان شيعي، محمد بن همام بدون ارائه دليلي ادعا نموده است که در ميان نام‌هاي متعدد ايشان، سوسن صحيح و معتبر مي‌باشد (ابن همام، 1379: ج1، ص58).[17]

در منابع اهل سنت نيز برخي در لابه‌لاي بيان عقايد تشيع، به ايشان اشاره‌اي کرده و برخي ديگر هنگام بيان اعتقاد خود در مورد تولد حضرت مهدي عليه السلام به ذکر نام مادر ايشان پرداخته‌اند.

منبعي کهن‌تر از الفصل ابن حزم، در بيان نام و وقايع دوران ايشان پيدا نشد؛ اما پس از ابن حزم علماي متعددي از اهل سنت به نام ايشان اشاره نموده‌اند. ابن حزم داستان تولد حضرت مهدي عليه السلام را نمي پذيرد؛ اما در گزارش خود بيان مي‌کند که بيش‌تر شيعيان به تولد و غيبت حضرت مهدي عليه السلام قائل مي‌باشند و نام مشهور در زبان شيعيان را صقيل مي‌داند و در کنار اين نام، از نرجس و سوسن نيز نام مي‌برد (ابن حزم، 1422: ج3، ص12 و ابن حزم، 1424: ص61).[18]

اگر چه ابن حزم اين نام‌ها را براي کنيزان متعددي فرض کرده است؛ بنابر رواياتي که ذکر شد، تمامي اين نام‌ها براي مادر عليهاالسلام متصور مي‌باشد.

او اختيار نام صقيل را از ميان نام‌هاي متعدد، براي مادر حضرت عليه السلام چنين ذکر مي‌کند:

((لان صقيل هذه ادعت الحمل بعد موت الحسن بن علي سيدها؛ چون کنيزي به نام صقيل بعد از وفات مولايش، حسن بن علي عليه السلام، ادعاي حمل نمود.)) (همان).

پس از ايشان، مي‌توان به نقل ابن ابي الخشاب (جمعي از علما، 1422: ص149 و اربلي، 1381: ج2، ص475)؛ محمد بن طلحه شافعي (النصيبي الشافعي، 1419: ص312 و همان، 1425: ص80)؛[19] ابن خلکان (ابن خلكان، بي‌تا: ج4، ص174) و عارف بسطامي (مناوي، 1356: ج6، ص360)[20] اشاره کرد و در ميان علماي متاخر اهل سنت که نام‌هاي ايشان را ذکر کرده‌اند، مي‌توان به عبد الملك بن العصامي المكي اشاره نمود (العصامي، 1419: ج2، ص352).[21]

در اين منابع، در بيان نام مادر با شيعيان تفاوتي وجود ندارد؛ اما ابن خلکان و ابن طولون برخلاف ديگر متون شيعي و سني نام ايشان را به ((خمط)) نيز آورده‌اند (ابن طولون، بي‌تا: ص117)، که با توجه به نادر بودن اين گزارش، پذيرفتن آن مشکل مي‌باشد.

نگاهي به زندگاني ايشان

آنچه در منابع روايي و تاريخي به جا مانده است[22]، تصريح بر کنيز بودن ايشان نموده وتربيت اين بانوي بزرگوار را در خانه حکيمه خاتون، خواهر امام عسکري عليه السلام ياد آور مي‌گردد (خصيبي، 1419: ص349 و 328؛ ابن بابويه، 1378: ج1، ص41؛ مفيد، 1413: ج2، ص340 و ابن بابويه، 1395: ج4، ص174). اهل بيت عليهم السلام اين مطلب را جهت انکار موعود بودن و ادعاي مهدويت برخي از مدعيان، استفاده نموده‌اند.به عنوان نمونه نعماني، چگونگي آموزش امام صادق عليه السلام در مناظره با ياران مغيرة بن سعيد ومحمد بن عبدالله محض را که ادعاي مهدويت داشت، روايت کرده که فرمودند:

((در برابر ادعاي مغيرة و ادعاي مهدي بودن محمد بن عبدالله بن الحسن، اين دليل را اقامه کنيد که مهدي موعود عليه السلام فرزند کنيز مي‌باشد، در حالي که محمد بن عبدالله محض فرزند زني آزاد است)). [23]

ايشان پس از پذيرش امام عسکري عليه السلام، به عقد ايشان در آمد تا رسالت مادري موعود امم را به عهده گيرد.[24]بنابر مصالح الاهي نشانه‌هاي بارداري ايشان کاملا مخفيانه بوده وهيچ يک از اطرافيان نيزتا نزديکي ولادت از اين مهم مطلع نبوده است (ابن بابويه، 1395: ج2، ص424). اگر گزارش دلائل الامامة را بپذيريم، گويا ايشان خواهري داشته که در منزل امام حسن عسکري عليه السلام مدتي خدمت کرده؛ اما شب ولادت در منزل حضور نداشته است (طبري، 1413: ص548).[25] در زمان شهادت امام حسن عسکري عليه السلام، او در کنار همسر گرامي خود بوده و با درخواست امام عليه السلام، فرزند بزرگوارشان، حضرت مهدي عليه السلام را نزد ايشان برده‌اند (ابن بابويه، 1395: ج2، ص474؛ طوسي، 1411: ص272 و نيلي، 1426: ص53).

ايشان پس از تولد امام عصر عليه السلام و بازگشت مادر امام حسن عسکري عليه السلام از مدينه به سوي سامرا، مورد آزار جعفر کذاب قرار گرفته و جهت حفظ فرزندش و دور کردن اذهان از جست‌وجوي کودک خود، ادعاي وضع حمل کرده و به همراه کنيزي ديگر به نام ورداس[26]، زنداني مي‌شوند و به دستور معتمد خليفه عباسي، نگهباناني از جمله نحرير خادم خليفه، زنان معتمد و موفق و کنيزان آن‌ها به همراه زنان ابن ابي الشوارب قاضي را به بازرسي ايشان مي‌گمارند و پس از دو سال و اندي، به دليل اثبات نشدن بارداري، مرگ عبيد الله بن يحيي بن خاقان[27]، خروج عباسيان از سامرا به سمت بغداد و حمله صاحب زنج، ايشان را آزاد مي‌کنند (كليني، 1407: ج1، ص503؛ ابن بابويه، 1395: ج1، ص40 و ج2، ص474 و 476 و مفيد، 1413: ج2، ص325). سپس عثمان بن سعيد (نائب اول)، ايشان را به سمت بغداد برده (سد آبادي، ص146)؛[28]و بنابر نقل نجاشي، در خانه محمد بن حمزة بن الحسن بن عبيد الله بن العباس بن علي بن أبي طالب عليه السلام[29]‏ سكونت گزيده‌اند (نجاشي، 1365: ص348).

نکته قابل تامل در زندگي آن بانو اين است که اگر چه آن حضرت به عنوان کنيز وارد خانه اهل بيت عليهم السلام شده اند؛ با توجه به آموزش‌هاي حکيمه خاتون و مجالست با ايشان، به درجات والاي علمي و ديني مي‌رسند (طبري، 1413: ص499)؛ به گونه‌اي که نه تنها نزديک ترين کنيز به حکيمه خاتون عليهاالسلام مي‌گردند (خصيبي، 1419: ص356). بلکه طبق نوشته برخي از منابع، در دوران غيبت صغرا ملجا و پناهگاه شيعيان نيز بوده‌اند (همان، ص372)؛[30] در مورد زمان وفات و محل وفات ايشان در منابع شيعي نکته‌اي به دست نيامد؛[31] اما در منابعي از اهل سنت به اين گزارش تاريخي اشاره‌اي شده است که پس از حدود بيش از بيست سال از زمان شهادت امام حسن عسکري عليه السلام، و در زمان سکونت ايشان در منزل فردي به نام حسن بن جعفر نوبختي، توسط معتضد عباسي در قصر محبوس شده و در زمان المقتدر عباسي در همان قصر وفات نمودند (ابن حزم، 1422: ج3، ص12).[32] موافق با نظر شيعيان ايشان در کنار همسر گرامي‌شان دفن شده و مورد زيارت محبان اهل بيت عليهم السلام مي‌باشند (ابن المشهدي، 1419: ص660).[33]

تفاوت روايات در زمان وفات ايشان

شيخ صدوق روايتي از ابو علي خيزراني نقل مي‌کند که زمان وفات مادر حضرت مهدي عليه السلامرا قبل از امام حسن عسکري عليه السلام ذکر نموده است (ابن بابويه، 1395: ج2، ص431).[34]

اين روايت به دليل اشکالات متعدد، مورد اطمينان علما واقع نشده است.از جمله اين اشکالات، مجهول بودن ابو علي خيزراني و کنيزش، عدم ذکر اين متن در منابع روايي ديگر، تعارض با رواياتي که حيات نرجس خاتون عليهاالسلام را نقل نموده اند؛ مي‌باشد.

به عنوان نمونه شيخ صدوق در کمال الدين روايتي نقل مي‌کند که اشاره به توقيع امام مهدي عليه السلام و پيشگويي ايشان از آزار مادرخود توسط حکومت عباسي دارد. ايشان مي‌فرمايند:

حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيٍّ الْمَتِّيلِيُ‏ قَالَ: جَاءَنِي أَبُو جَعْفَرٍ فَمَضَى بي‌إِلَى الْعَبَّاسِيَّةِ وَ أَدْخَلَنِي خَرِبَةً وَ أَخْرَجَ كِتَاباً فَقَرَأَهُ عَلَيَّ فَإِذَا فِيهِ شَرْحُ جَمِيعِ مَا حَدَثَ عَلَى الدَّارِ وَ فِيهِ أَنَ‏ فُلَانَةَ يَعْنِي أُمَّ عَبْدِ اللَّهِ تُؤْخَذُ بِشَعْرِهَا وَ تُخْرَجُ مِنَ الدَّارِ وَ يُحْدَرُ بِهَا إِلَى بَغْدَادَ فَتَقْعُدُ بَيْنَ يَدَيِ السُّلْطَانِ وَ أَشْيَاءَ مِمَّا يَحْدُثُ ثُمَّ قَالَ لِي احْفَظْ ثُمَّ مَزَّقَ الْكِتَابَ وَ ذَلِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَحْدُثَ مَا حَدَثَ بِمُدَّةٍ؛

ابو علىّ گويد: ابو جعفر به نزد من آمد و مرا به عباسيّه برد و به ويرانه‏اى درآورد. آن‌گاه نامه‏اى را خارج ساخت و برايم خواند. ديدم شرح همه حوادثى است كه در سراى امام عليه السلام رخ داده است و در آن چنين آمده بود: گيسوي فلان، يعنى مادر امام مهدي عليه السلام را بگيرند و از سرا بيرون كشند و به بغداد ببرند و در مقابل سلطان بنشيند و امور ديگرى كه واقع خواهد شد. سپس گفت: آنها را حفظ كن و نامه را پاره كرد و اين مدّتى پيش از وقوع آن حوادث بود (ابن بابويه، 1395: ج2، ص499).

همچنين رواياتي معتبر[35] و مشهور (ابن بابويه، 1395: ج1، ص40)؛ در نزاع ميان جعفر کذاب و مادر امام حسن عسکري عليه السلام و ادعاي بار دار بودن صقيل بيان شده است که محدث بزرگي، مانند کليني به نقل از استاد جليل القدر خود محمد بن يحيي از أَحْمَدَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى بْنِ خَاقَان و شيخ صدوق از طريق پدرش، علي بن حسين بابويه از سعد بن عبدالله اشعري اين واقعه تاريخي منقول از أَحْمَدَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى بْنِ خَاقَان بيان مي‌کند و اين گزارش، صراحتاً بر حيات اين بانو پس از شهادت امام حسن عسکري عليه السلام دلالت دارد (كليني، 1407: ج1، ص503؛ ابن بابويه، 1395: ج1، ص40 و ج2، ص474؛ مفيد، 1413: ج2، ص325، طوسي، 1420: ص81؛ طوسي، 1411: ص272؛ سدآبادي، ص146 و طبري، 1413: ص425).[36] علاوه بر اين‌که تا کنون هيچ يک از علما بر داستان زنداني شدن نرجس عليهاالسلام پس از شهادت همسرشان، خدشه وارد نکرده و آن را به صورت قول مشهور پذيرفته‌اند. نکته قابل تامل در شهرت حيات مادر امام عصر عليه السلام اين‌که علاوه بر نقل اهل سنت، جناب نجاشي نيز در شرح حال محمد بن علي بن حمزة كه از نوادگان حضرت عباس بن علي عليه السلام مي‌باشد؛ مي‌گويد:

((و في داره حصلت أم صاحب الأمر عليه السلام بعدوفاة الحسن عليه السلام‏؛ مادر امام عسكري عليه السلام بعد از وفات امام عسكري عليه السلام در خانه او زندگي مي‌کرده است.)) (نجاشي، 1365: ص348).

نتيجه

با مطالعه منابع متعدد که شامل روايات ضعيف و معتبر بوده است، اين گزارش به دست مي‌آيد که نام مادر امام زمان عليهاالسلام نه تنها براي برخي از صحابه همچون جابر بن عبدالله انصاري، آن هم از زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شناخته شده بوده؛ بلکه در منابع شيعي و سني نيز متعدد ذکر شده و برخي از علماي اهل سنت نيز اين نظر شيعيان را پذيرفته‌اند که امام حسن عسکري عليه السلام، همسري به نام نرجس داشته و از ايشان صاحب فرزندي گرديده است.

تعدد نام ايشان نيز بنابر مصالح و عرف آن دوره منطقي بوده و در ميان گزارش‌ها به دو نام نرجس و صقيل، توجه بيش‌تري نموده‌اند.

همچنين ايشان در زمان امامت فرزندشان در قيد حيات بوده و نقش حمايت از حضرت مهدي عليه السلام را عهده دار بوده‌اند.

كتابنامه

1. ابن ابي الثلج، محمد بن احمد، تاريخ اهل البيت عليهم السلام، محمد رضا جلالي حسيني، قم: آل‌البيت عليهم السلام، چاپ اول، 1410ق.

2. ابن المشهدي، محمد بن جعفر، المزار الكبير، جواد قيومي، قم: نشر اسلامي، چاپ اول، 1419ق.

3. ابن حجر عسقلاني، احمد بن علي، تهذيب التهذيب، صدقي جميل العطار، 10ج، قم: دارالفكر، 1421ق.

4. ابن حزم، محمد علي بن احمد، الفصل في الملل و الأهواء و النحل، تحقيق: يوسف البقاعي، 3ج، بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ اول، 1422ق.

5. ـــــ، جمهرة انساب العرب، 2ج، بيروت: دارالكتب العلمية، چاپ سوم، 1424ق.

6. ابن رجب، عبد الرحمن، ذيل طبقات الحنابله، نرم افزار المکتبة الشاملة.

7. ابن خلكان، احمد بن محمد، وفيات الأعيان، احسان عباس، بيروت: دارالثقافة، بي‌تا.

8. ابن طولون، محمد بن علي، الأئمة الإثني عشر، صلاح الدين المنجد، بيروت: دار صادر، بي‌تا.

9. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بيروت: دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.

10.ابن همام، محمد، منتخب الانوار في تاريخ الأئمة الأطهار عليهم السلام، قم: دارالحديث، چاپ اول، 1379 ش.

11.اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمة في معرفة الأئمة عليهم السلام، هاشم رسولي محلاتي، 2ج، تبريز: بني هاشمي، چاپ اول، 1381ق.

12.انصاري قمي، حسن، بررسي‌هاي تاريخي در حوزه اسلام و تشيع، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شوراي اسلامي، چاپ اول، 1390 ش.

13.برقي، احمد بن محمد، رجال (الطبقات)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1342 ش.

14.جمعي از نويسندگان، مجموعة نفيسة في تاريخ الأئمة عليهم السلام، بيروت: دارالقاري، چاپ اول، 1422ق.

15.حسين، جاسم، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، محمد تقي آيت اللهي، تهران: اميركبير، چاپ دوم، 1377ش.

16.خصيبي، حسين بن حمدان، الهداية الكبري، بيروت: البلاغ، چاپ اول، 1419ق.

17.سدآبادي، عبيد الله بن عبدالله، المقنع في الإمامة، شاكر شبع، قم: نشر اسلامي، (برگرفته از سايت كتابخانه ديجيتال نور).

18.صدر، سيد محمد، تاريخ الغيبة الصغري، بيروت: دارالتعارف، چاپ اول، 1412 ق.

19. صدوق، محمد بن علي، عيون اخبار الرضا عليه السلام، مهدي لاجوردي،2 جلد، تهران: نشر جوان، چاپ اول، 1378.

20. ــــــ، كمال الدين و تمام النعمة، علي اكبر غفاري، 2جلد، تهران: اسلاميه، چاپ دوم، 1395ق.

21.طبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، علي مهنا،10ج، بيروت: الأعلمي، چاپ اول، 1418ق.

22.ـــــ، دلائل الإمامة، قم: بعثت، چاپ اول، 1413ق.

23.طوسي، محمد بن حسن، فهرست كتب الشيعة، قم: ستاره، چاپ اول، 1420ق.

24.ــــ، كتاب الغيبة للحجة، محقق: عبادالله تهراني و علي احمد ناصح، قم: المعارف الاسلامية، چاپ اول، 1411ق.

25.طهراني، آقا بزرگ، الذريعة الي تصانيف الشيعة، 26ج، بيروت: دارالأضواء، چاپ سوم، 1403ق.

26.عاملي، محمد بن مكي (شهيد اول)، الدروس الشرعية في فقه الإمامية، 3ج، قم: دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعة مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1417ق.

27.العصامي، عبدالملك بن الحسين، سمط النجوم العوالي، عادل أحمد، 4ج، بيروت: دارالكتب العلمية، چاپ اول، 1419ق.

28.العلوي، علي بن محمد، المجدي في انساب الطالبين، قم: مكتبة آية الله المرعشي، چاپ اول، 1409ق.

29.كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، علي اكبر غفاري و محمد آخوندي، ج8، تهران: دارالكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق.

30.مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، 111ج، بيروت: داراحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.

31.مفيد، محمد بن محمد، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، 2جلد، قم: كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، 1413.

32.المناوي، عبدالرؤوف، فيض القدير شرح الجامع الصغير، 6ج، مصر: المكتبة التجارية الكبري، چاپ اول، 1356ق.

33.نجاشي، احمد بن علي، رجال، قم: نشر اسلامي، چاپ ششم، 1365ش.

34.النصيبي الشافعي، محمد بن طلحة، مطالب السؤول، بيروت: البلاغ، چاپ اول، 1419ق.

35.ــــ، الدرالمنتظم في السر الأعظم، بيروت: دارالهادي، چاپ اول، 1425ق.

36. نعماني، محمد بن ابراهيم، الغيبة، محقق علي اكبر غفاري، تهران: صدوق، چاپ اول، 1397ق.

37.نيلي نجفي، علي بن عبدالكريم، السلطان المفرج، قيس العطار، قم: دليل ما، چاپ اول، 1426ق.

 

*. دانش‌آموخته سطح3 مركز تخصصي مهدويت. این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

**. دانشيار جامعة المصطفي العالميه (گروه تاريخ). این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

[3].اگر چه اين فرد از تابعان محمد بن نصير مي باشد و از سر دمداران فرقه انحرافي نصيريه است (که اين ادعا از محتواي کتاب او هويداست) به هرحال اين گروه انحرافي عقايد شيعي داشته و به امامت حضرت مهدي عليه السلام نيز قائل هستند. براي اطلاع بيش‌تر ر.ک: مقاله زندگي نامه حسين بن حمدان خصيبي، بنيانگذار فرقه نصيري - علوي، هارون فريمن، ترجمه محمد حسن محمدي مظفر، نشريه هفت آسمان، ش 33 و حسين بن حمدان خصيبي و کتاب هداية الکبري، نعمت الله صفري فروشاني، مجله طلوع، ش16.

[4].در متن مقاله به آدرس‌ها و مطالب اشاره شده است.

[5]. تأليف كتاب اثبات الوصية درسال 332 به پايان رسيده است. ر.ك: اثبات الوصية، ص273.

[6]. البته بنابر نقل شيخ حر در اثبات الهداة، فضل بن شاذان در کتاب( اثبات الرجعه) خود به نام مادر امام عصر عليه السلام اشاره کرده است که بنابر سابقه زماني فضل، اين منبع کهن‌تر از الهداية الکبري مي باشد؛ اما در پذيرش اين کتاب و نسبت آن با فضل بن شاذان ترديد جدي وجود دارد.

[7].ر.ک. بررسي‌هاي تاريخي در حوزه اسلام و تشيع، مقاله 86، ص 875-917؛ و همچنين ر.ک: مقاله ايشان در اينترنت به آدرس http://ansari.kateban.com/entry1196.html

[8]. بار ديگر خواننده گرامي را به اين نکته توجه مي دهيم که در اين مقاله، تمامي گزارش هاي تاريخي در مورد مادر امام زمان عليه السلام را فارغ از اعتبار و عدم اعتبار آن نگارش نموده ايم.

[9]. كتاب مجموعه نفسيه به نقل از ابن ابي الثلج اين متن را آورده اما به جاي صقيلة، صغيرة ذكر كرده است، كه با توجه به تعدد بيان صقيل براي ايشان، صغيرة اشتباه چاپي است. (مجموعه نفسيه في تاريخ الأئمه عليهم السلام، ص22).

[10]. در كتاب‌هاي شيعه از عبارت (صقيل) استفاده شده است.

[11]. در مورد اين فرد و مذهبش، ر.ک: ذيل طبقات الحنابلة، ابن رجب حنبلي، ج1، ص284.

[12].پسوند او را به صورت ((ذارع)) و ((دارع)) نيز ذکر کرده‌اند. ر.ک: تاريخ اهل البيت عليهم السلام، ص32 و بحار الانوار، مجلسي، ج51، ص24.

[13]. گزارش ايشان چنين است: ((وكان أبو محمد عليه السلام اصطفى جارية يقال لها نرجس عليهاالسلام وكان اسمها قبل ذلك " صقيل "))

[14]. نامي از اين فرد در منابع رجالي ما برده نشده است.

[15]. اسناد ذکر شده در کمال الدين و المجدي به ترتيب ذيل مي باشد:

((حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا بِمَدِينَةِ السَّلَامِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ خَلِيلَانَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ غِيَاثِ بْنِ أَسِيدٍ قَال‏: حدثني أبو الحسن علي بن سهل التمار بالبصرة، قال: أخبرني خالي أبو عبد الله محمد بن وهبان الهنائي الدبيلى رحمه الله، قال: حدثنا الشريف الثقة أبو الحسن علي بن يحيى بن محمد بن عيسى بن أحمد الشريف الفقيه الدين ابن عيسى ابن عبد الله بن محمد بن عمر بن علي أمير المؤمنين عليه السلام ببغداد، قال: حدثنى علان الكلابي (کليني) قال: صحبت أبا جعفر محمد بن علي بن محمد بن علي الرضا عليهم السلام)).

[16]. جهت شرح حال اين عالم، ر.ک: تكملة أمل الآمل، سيد حسن عاملي، ص: 191

[17]. الخلف الصالح محمّد بن الحسن، ويكنّى بأبي القاسم. و أُمّه يقال لها ((سوسن)) ويقال لها ((نرجس)) والأوّل أصحّ وأثبت، وهو القائم.

نسخه خطّى اين كتاب كه گويا تنها نسخه و بدون تاريخ است، در مركز ((إحياء التراث اسلامى)) در قم، نگهدارى مى شود. اين كتاب در مصادر، با عنوان الأنوار فى تاريخ الأئمة الأطهار عليهم السلام و الأنوار، ذكر شده است. اصل اين كتاب كه درباره تاريخ زندگى پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم و دوازده امام عليهم السلام است، از مصادر عيون المعجزات و فرحة الغرى عبد الكريم بن طاووس بوده است؛ اما پس از ابن طاووس، ناياب شد. منتخب آن با نام منتخب الأنوار فى تاريخ الأئمة الأطهار عليهم السلام، در اختيار محمّد باقر مجلسى در سده يازدهم، و زنوزى در پايان سده سيزدهم قرار داشت و از آن در بحار الأنوار و جواهر الأخبار نقل كردند. علي رضا هزار پس از تحقيق، اين کتاب را چاپ نموده است.

[18]. ((وثبت جمهورهم على أنه ولد للحسن بن علي ولد فأخفاه و قيل بل ولد له بعد موته من جارية له اسمها صقيل و هو الأشهر وقال بعضهم بل من جارية له اسمها نرجس وقال بعضهم من جارية له اسمها سوسن والأظهر أن اسمها صقيل؛ الخ)).

[19]. جالب توجه اين‌كه ايشان در الدرالمنظم مي‌گويد: ((و هي من اولاد الحواريين)).

[20]. مراد از بسطامي، عبد الرحمن بن محمد بن علي بن أحمد بن محمد البسطامي الحنفي مي باشد، که متوفاي سال 858 هـ.ق است. جالب است که او نيز مادر امام عصر را چنين معرفي مي کند: ((وأما أمه فاسمها نرجس من أولاد الحواريين)).

[21]. او سه نام را ذکر مي کند: صقيل، سوسن و نرجس. جهت بررسي شخصيت علمي او ر.ک: ماهنامه آيينه پژوهش، ش52، مقاله بندر بن محمد رشيد.

[22]. در مقدمه ذکر شد که اين مقاله فارغ از بحث رومي بودن و اسارت ايشان نگارش گرديده است.

[23]. از مجموعه اين روايات مي توان به اشتباه بودن اين نظر که نام مادر ايشان را مريم بنت زيد العلوية،معرفي کرده اند نيز، پي برد؛ چرا که اين اسم به يک زن آزاد مسلمان متعلق مي باشد.

[24]. اين‌که نحوه انتخاب ايشان به عنوان همسر امام عسکري عليه السلام چگونه اتفاق افتاده است، در مقاله اي ديگر به بحث خواهيم نشست.

[25]. ((فَإِنِّي خَرَجْتُ وَ أُخْتِي حُبْلَى وَ أَنَا خَالِته)).

نکته‌اي که بايد دقت کرد اين است که در نقل جناب شيخ عبارت ((و انا خالته))، وجود ندارد و استاد علي دواني نيز عبارت ((و اختي حبلي)) را به خواهر معنوي ترجمه کرده‌اند. ر.ک: مهدي موعود، ص774.

در چاپ هايي از دلائل الامامة نيز به جاي ((وانا خالته))، عبارت ((وانا خالية)) را به کار برده‌اند.

[26]. نام اين کنيز را تنها حسين بن حمدان گزارش کرده است. ر.ک: الهداية الکبري، ص 248.

[27]. زمان مرگ عبيدالله بن خاقان را سال 263 ذکر کرده‌اند. ر.ک: تاريخ طبري، ج8، ص468.

[28]. ((فأنفذ المعتمد إلى عثمان بن سعيد، و أمره أن ينقلهنّ إلى دار القاضي، أو بعض الشهود حتّى يستبرئهنّ بالموضع، فسلّمهنّ إلى ذلك العدل، فأقمن عنده سنة ثمّ ردّهنّ إلى عثمان بن سعيد....... فلمّا تسلّم عثمان بن سعيد الجواري، و فيهم أمّ صاحب الأمر عليه السلام، نقلهنّ إلى مدينة السلام)).

قابل ذکر است که مولف کتاب المقنع با شيخ طوسي وسيد مرتضي معاصر بوده اند وکتاب ايشان از طريق سيد هبة الله بن أبي محمد الحسن الموسوي که با علامه حلي معاصر بوده است؛ به دست مرحوم محدث نوري و سپس شيخ عباس قمي رسيده است. ر.ک: الذريعة، ج20، ص56.

[29]. ايشان ساکن بغداد بوده ودر سال 286 هـ. ق وفات کرده است. ر.ک: تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، ج7، ص332.

[30]. ((وَ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْقُمِّيُّ، قَالَ: خَرَجْتُ إِلَى سَامَرَّا مَعَ ابْنِ أَحْمَدَ الشُّعَيْبَانِيِ‏ وَ كَتَبْتُ رُقْعَةً إِلَى السَّيِّدَةِ نَرْجِسَ عليهاالسلام أُعَرِّفُهَا بِقُدُومِي لِزِيَارَةِ مَوْلَايَ عليه السلام وَ أَنْفَذْتُهَا مَعَ بَدْرٍ الْخَادِمِ الْمَعْرُوفِ بِأَبِي الْحُرِّ فَانْصَرَفْتُ فَإِذَا بِالرَّسُولِ يَطْلُبُنِي فَجِئْتُ وَ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ وَ قَدْ دَفَعَ إِلَى أَبِي دِينَارَيْنِ وَ أَرْبَعَ رُقَعٍ فَقَالَ لِي: عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ لَوْ لَا أَنَّهُ ذَهَبَ لَأَخَذَ بَعْضَهُ مِنَ الْخَادِمِ فَقَالَ: خُذِ الدِّينَارَيْنِ فَقُلْتُ لَا هَذِهِ قَدْ أُمِرْتُ أَنْ يُنَكِّسَنِي بِهَا فَقَالَ ابْنُ أَحْمَدَ اكْتُبْ رُقْعَةً وَ اسْأَلْهُمُ الدُّعَاءَ فَقُلْتُ‏حَتَّى أَسْتَأْذِنَ الْخَادِمَ فَإِنْ أَذِنَ لِي كَتَبْتُ فَجِئْتُ إِلَى بَدْرٍ فَعَرَّفْتُهُ عَلِيَّ بْنَ أَحْمَدَ وَ مَذْهَبَهُ وَ أَعْلَمْتُهُ أَنَّهُ يُرِيدُ يَكْتُبُ رُقْعَةً وَ أَنِّي أَرَدْتُ أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَهُ فَقَالَ لِي:

تَعُودُ إِلَيّ بَعْدِ هَذَا الْوَقْتِ فَانْصَرَفْتُ فَجَاءَنِي رَسُولُ الْخَادِمِ فَسِرْتُ إِلَيْهِ وَ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ: اكْتُبْ بِمَا تُرِيدُ فَكَتَبْتُ رُقْعَةً أَسْأَلُ فِيهَا الدُّعَاءَ وَ انْصَرَفْنَا فَلَمَّا كَانَ بِالْعَشِيِّ جَاءَنِي رَسُولُ الْخَادِمِ فَسِرْنَا إِلَيْهِ جَمِيعاً فَدَفَعْتُ إِلَيْهِ رُقْعَةً فَدَعَا لَهُ فِيهَا وَ دَفَعَ إِلَيْهِ سِتَّةَ دَرَاهِمَ وَ قِيلَ لَهُ رَصِّعْ مِنْهَا الْخَوَاتِمَ.)).

[31].تنها يک روايت از شيخ صدوق نقل شده است که در ادامه مقاله به بررسي آن خواهيم پرداخت.

[32]. با توجه به اينکه زمان به حکومت رسيدن المقتدر سال 295ق مي باشد، ايشان حداقل تا اين زمان در قيد حيات بوده‌اند.

[33].مرحوم مشهدي، زيارتي را از زبان يکي از محبان ايشان نقل مي کند و اين زيارت به قول معصوم مستند نمي باشد.

((الباب (3) زيارة أم‏ القائم‏ عليهماالسلام أملاها عليّ رجل من البحرين سمعته يزور بها؛

ثُمَّ عُدْ إِلَى الْعَسْكَرِيَّيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا، وَ قِفْ عَلَى قَبْرِ أُمِّ الْحُجَّةِ عليه السلام وَ قُلِ...)).

علامه مجلسي در بحار الانوار اين زيارت را به کتاب مزار شيخ مفيد نيز نسبت داده اند که با جست‌وجو در مزار موجود از شيخ مفيد، اين مطلب را نيافتيم و گويا در مزار کبير ايشان بوده که نسخه اي در اختيار علامه مجلسي قرار داشته است. ر.ک: بحار الانوار، ج99، ص71.

[34]. ((حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيٍّ الْخَيْزَرَانِيُ‏ عَنْ جَارِيَةٍ لَهُ كَانَ أَهْدَاهَا لِأَبِي مُحَمَّدٍ ع فَلَمَّا أَغَارَ جَعْفَرٌ الْكَذَّابُ عَلَى الدَّارِ جَاءَتْهُ فَارَّةً مِنْ جَعْفَرٍ فَتَزَوَّجَ بِهَا قَالَ أَبُو عَلِيٍّ فَحَدَّثَتْنِي أَنَّهَا حَضَرَتْ وِلَادَةَ السَّيِّدِ عليه السلام وَ أَنَّ اسْمَ أُمِّ السَّيِّدِ صَقِيلُ وَ أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ ع حَدَّثَهَا بِمَا يَجْرِي عَلَى عِيَالِهِ فَسَأَلَتْهُ أَنْ يَدْعُوَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَهَا أَنْ يُجْعَلَ مَنِيَّتُهَا قَبْلَهُ فَمَاتَتْ فِي حَيَاةِ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام‏ وَ عَلَى قَبْرِهَا لَوْحٌ مَكْتُوبٌ عَلَيْهِ هَذَا قَبْرُ أُمِ‏ مُحَمَّدٍ؛ الخ)).

[35]. علامه مجلسي نقل کليني را مي پذيرد و آن را موافق واقع مي داند. ر.ک: مرآة العقول، ج6، ص138.

[36]. به منابع شيعي متقدم ومتاخري که اين واقعه تاريخي را به اتفاق نقل کرده اند؛ مي‌توان بيان ابن حزم در صفحات گذشته را نيز اضافه کرد.

نویسندگان:

محمد شهبازيان و نعمت‌الله صفري فروشاني

چاپ