واژه ((مهدي)) و جايگاه آن در کتاب و سنّت، از نگاه اسلام‌شناسان غربي

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 17 - 34 دقیقه)

چكيده

مباحث مربوط به ((مهدي موعود عليه السلام)) همواره مورد توجه انديشمندان مسلمان بوده است. به موازات تلاش هاي صورت گرفته در تبيين صحيح آموزه هاي مهدوي، اسلام شناسان غربي هم از اين موضوع غافل نمانده، در اين مورد به اظهار نظر پرداخته اند. اما بيش‌تر اين نظرات، سهوا و يا بعمد، از حقيقت مهدويت فاصله گرفته است. اين امر، همت مضاعف مدافعان حريم امامت را در پاسخ گويي به شبهات مطرح شده، طلب مي کند. مقاله پيش رو، کوشيده است با بررسي و نقد برخي اظهارات اسلام شناسان غربي که در دايرةالمعارف هاي معتبر درج گرديده، در جهت رفع ابهامات و تصحيح نگرش هاي آنان در موضوع مهدويت، اقدام نمايد. علت اصلي انتخاب دايرةالمعارف ها را نيز مي توان در شهرت علمي و گستردگي مراجعات اهل تحقيق به مقالات آن دانست. از اين رو، با انتخاب شش مدخل از چهار دايرةالمعارف معروف1؛[2] واژه مهدي از نگاه اسلام شناسان غربي و همچنين جايگاه اين واژه در کتاب و سنت، از منظر آنان مورد بررسي قرار گرفته است.

 

1. مفهوم شناسي واژه مهدي

معني لغوي و اصطلاحي ((مهدي)) از ديدگاه دايرةالمعارف هاي غربي

به جز مدخل ((قائم آل محمد)) که تنها به لقب ((قائم)) اشاره کرده، در ابتداي ساير مقالات مورد بحث، به طور مختصر، به معناي لغوي و اصطلاحي کلمه ((مهدي)) اشاره شده است. در همه اين تعاريف، لغت مهدي در وجه اسم مفعول و به معني ((هدايت شده)) آمده است و در تبيين اصطلاح ((مهدي))، عباراتي همچون: احياگر دين و عدالت، شخصيت اسلامي، يک لقب محترمانه، فرمانروا، و رهايي بخش انسان‌ها از ظلم و ستم در آخرالزمان، به کار رفته است:

((اين فرمانروا مهدي نام دارد؛ يعني کسي که به حق هدايت شده است...شخصيت اسلامي مهدي، به معني هدايت شده يا هدايت شده از سوي خداوند است)) (رينگرن،1987: ج9، ص481). ((مهدي به معني کسي است که درست هدايت شده...اين نام، از ريشه عربي ((ه. د. ي)) مشتق شده که عموما در قرآن به معني هدايت الاهي به کار مي‌رود. اين واژه به عنوان لقبي احترام آميز و بدون داشتن بار مسيحايي (منجي گرايانه) از زمان صدر اسلام به کار مي‌رفت)) (مادلانگ، 1986: ج4، ص456 و ج5، ص1230). ((واژه مهدي از ريشه عربي هَدي به معناي هدايت کردن به راه راست گرفته شده؛ پس، مهدي، يعني هدايت شده به راه راست)) (فرنيش، 2001: ص187). ((واژه مهدي به معني هدايت شده از سوي خداوند، لقب بسيار محترمانه‌اي بوده که مسلمانان در صدر اسلام براي پيامبر و چهار خليفه به کار مي‌بردند...اين واژه، به شخصيت فرجام شناختي دلالت دارد که حضور او در پيش از آخرالزمان به ايجاد عصر عدالت و ايمان واقعي منجر خواهد شد)) (کرامر،1995: ص18 و ساشدينا، 1995: ص95). ((رابرت کرامر)) در دايرةالمعارف جهان نوين اسلام- مدخل((المهدي))- در تعريف اصطلاح مهدي مي‌نويسد: مهدي نام يکي از شخصيت‌هاي آخرالزماني است که با ظهور خود، عصر عدالت و ايمان واقعي را قبل از آخرالزمان، به وجود مي‌آورد. ((ساشدينا)) نيز در همين دايرة‌المعارف، مهدويت را به مفهوم مداخله خداوند در تاريخ بشر، از طريق تعيين مهدي براي رهايي مردم از ظلم و ستم در آخرالزمان مي‌داند.

گروهي از مستشرقين، خاصه در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم؛ در کنار روش تاريخي نگري و سنجش تاريخي تمدن‌ها و اديان، خواسته‌اند تا از طريق لغت شناسي زبان، به شناخت آموزه‌هاي اسلامي دست يابند. بدين جهت، ((مارگوليوث))[3] به بيان يکي ديگر از معاني محتمل درباره کلمه مهدي مي‌پردازد. وي به نقل از برخي زبان شناسان مي‌گويد: ((يکي از معاني اين کلمه، اين است که ياي نسبت به کلمه مهد، به معناي گهواره اضافه شده است که به معناي مردي منسوب به گهواره مي‌باشد.)) سپس به آيه‌اي اشاره مي‌کند که در سوره مريم آمده، مبني بر اين که مسيح در گهواره، سخن گفته است. به نظر مي‌رسد او با اين ريشه شناسي و تفسير مي‌خواهد اين احتمال را قوت بخشد که مسلمانان نيز کلمه مهدي را از سخن گفتن مسيح در گهواره اقتباس کرده اند)) (موسوي گيلاني، 1379: ص165).

ارتباط واژه مهدي و قائم

((ويلفردمادلانگ)) معتقد است كه فرقه‌هاي اماميه و اسماعيليه به طور گسترده، کلمه ((قائم)) را به جاي واژه مهدي به کار برده‌اند و در محافل شيعه، از اوايل قرن دوم هجري (هشتم ميلادي) به بعد، لقب ((قائم آل محمد)) براي اشاره به فردي از خاندان پيامبر به کار رفته که انتظار مي‌رود در برابر رژيم‌هاي نامشروع قيام کند. او مدعي است اين واژه در مقابل قاعد يا اعضاي نشسته خاندان است که از کشيده شدن به کارهاي مخاطره آميز نظامي اجتناب مي‌کردند (مادلانگ، 1986: ج4، ص456). ((مادلانگ))، به اطلاق واژه قائم به ساير امامان شيعه اشاره کرده؛ اما کاربرد اين واژه را، در مفهوم خاص خود، با مهدي موعود مرتبط مي‌داند؛ به گونه‌اي که اين واژه با مفهوم رجعت و نشانه‌هاي ظهور ارتباط دارد. او معتقد است در شيعه، عموما به مهدي لقب قائم داده شده؛ و در ادامه، ادعا مي‌کند که ممکن است اين لقب با کلمه قائم در متون سامري ارتباط داشته باشد (جي وايدنگرن، 1955: ص79). اين واژه در کاربرد سامري و عرفاني، ظاهرا به معني ((زنده)) است. ريشه عربي اين واژه هر چه باشد، در کاربرد شيعي، به معني کسي است که قيام کرده و حکومت مي‌کند. اين واژه از پايان دوره بني اميه به کار رفته و در سنت اماميه عمدتا جايگزين واژه مهدي شده است.

نقد و بررسي

معني لغوي مهدي

يکي از مشهورترين القاب امام دوازدهم عليه السلام ((مهدي)) است. اين کلمه، اسم مفعول از ريشه ناقص معتل اللام (هَدي، يهدي، هداية)، به معني ((هدايت شده)) است. از آن جا که لغت نامه‌هاي عربي در سده‌هاي نخستين، به طور جداگانه به واژه مهدي نپرداخته و تنها ريشه اصلي آن را معنا کرده‌اند؛ اين واژه جاي بحث دارد؛ اما مي‌توان گفت که نظر ((أحمد بن فارس)) جامع اقوال است. به نظر او، براي واژه ((هدي))، دو تعريف وجود دارد: يکي پيش افتادن براي نشان دادن راه راست و ديگري به معني بخشيدن هر گونه تحفه و پيشکش براي محبوب (إبن فارس، 1418: ج6، صص 42 ـ 43). اما در لغت نامه‌هاي جديد که در قرون ميانه و اخير براي کلمات مشکل تدوين شده، واژه مهدي به شکل مستقل مطرح شده و معناي لغوي آن، ((هدايت شده))، از تعريف اول کلمه هدي گرفته شده است. در متون ديني هم، در مفهوم خاص اصطلاحي، يعني ((منجي موعود))، به کار رفته است[4]. با اين وصف، واژه ((مهدويت)) نيز بر اثر کثرت استعمال، به صورت مصدر جعلي براي موضوعات مربوط به مهدي به کار مي‌رود.

امام صادق عليه السلام در بيان دليل اين لقب فرمودند: ((به جهت اين که به تمامي امور پنهان هدايت مي‌شود)) (طوسي، 1411: ص471). البته اين لقب گاهي در معناي فاعلي، يعني ((هدايت کننده)) نيز به کار رفته است. ((شيخ طوسي در کتاب الغيبة (ص471) از أبوسعيد خراساني نقل مي‌کند که از امام صادق عليه السلام پرسيدم به چه جهت امام زمان عليه السلام مهدي ناميده شده است؟ فرمود: چون مردم را به هر امر مخفي هدايت مي‌کند.

اما اين نكته را که چرا واژه مهدي در مفهوم هادي استفاده شده است؛ مي‌توان از آيه 35 سوره يونس استنباط کرد)) (سعيدي، 1386: ص183). بنابر مفاد اين آيه، تنها کساني شايستگي آن را دارند تا عهده دار هدايت ديگران شوند که خود، بدون آن که به هدايت شدن از سوي انسان‌هاي ديگر نياز داشته باشند، هدايت شده‌اند؛ يعني از هدايت بي‌واسطه الاهي برخوردارند، و کسي که از چنين هدايتي برخوردار نيست، خواه گمراه باشد خواه هدايت يافته به واسطه ديگري؛ شايستگي ندارد كه عهده دار امر هدايت ديگران گردد.[5]

مفهوم هدايت در واژه مهدي

کاربرد گسترده عنوان مهدي براي ((موعود منتظَر))، گوياي اهميت ويژه عنصر هدايت در ميان کارکردهاي مهدي موعود است که از مباني معرفتي عميق در قيام جهاني او حکايت دارد. اما درباره امور نهاني که آن حضرت به آن‌ها هدايت مي‌شود و يا هدايت مي‌کند؛ با توجه به روايات، نظراتي گوناگون بيان گرديده است:

1- او مردم را به حقايق پنهان شده دين رهنمون خواهد شد. پيامبر اکرم6 در اين باره فرمود: ((دوازدهمين فرزندم به گونه‌اي غايب خواهد شد که اصلا ديده نخواهد شد؛ و در اين دوره غيبت، وقايع سختي رخ خواهد داد. بر اثر طولاني شدن اين دوره، زماني خواهد آمد که از اسلام جز اسمي و از قرآن جز خطي باقي نخواهد ماند. در آن موقع، خداوند متعال به او اجازه خواهد داد تا قيام کند. آن‌گاه به وسيله او اسلام را تقويت و تجديد خواهد کرد)) (صافي گلپايگاني، 1419: ص141).

2- او براي احتجاج بر پيروان ساير اديان و ارشاد آنان، کتاب هاي آسماني تحريف نشده را از مخفي گاه خارج کرده و به آن‌ها نشان خواهد داد (مجلسي، 1983: ج51، ص29). اين نوع هدايت گري عام و جهاني، به مهدي موعود مختص است و ساير هاديان امت چنين کاري را انجام نداده‌اند.

3- او همه بشر را در پيدا کردن گمشده اش در تمامي زمينه‌هاي ديني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و...ياري خواهد رساند. امام صادق عليه السلام فرمود: ((آن حضرت را مهدي گويند، چون مردم را به اموري که گم کرده‌اند هدايت مي‌کند)) (حرّ عاملي، 1366: ج7، ص110). واضح است که شأن هر امام، هدايت انسان ها بوده و به تعبير علامه طباطبايي، اين هدايت، هدايت به امر است (طباطبايي، 1374: ج14، ص304)؛ اما دامنه هدايت گري موعود حتي تا کشف ذخاير و گنجينه‌هاي درون زمين نيز کشيده خواهد شد.

4- شايستگي آن حضرت در هدايت بشر در تمامي جهات، به اين نكته وابسته است که او در ابتدا به وسيله خداوند هدايت شده باشد. از اين رو امامان و برخي از پيامبران را بدون آن که مهدي موعود بپندارند، مهدي خوانده‌اند؛ چون هدايتگراني هستند که از جانب حق، هدايت يافته‌اند. اگر بپذيريم که کاربرد گسترده لقب مهدي که در واقع، از ناحيه روايات نبوي ترويج يافته است، دليل بر اهميت کارکرد ((هدايت)) در ميان کارکرد‌هاي موعود آخرالزمان است؛ در اين صورت، مي‌توان گفت که ((کارکرد معرفتي))، اساسي ترين کارکرد انقلاب مهدي موعود عليه السلام است.

مفهوم اصطلاحي مهدي

ضرورت اين هدايت يافتگي به حدي است که حتي خاورشناسي همانند ((دارمستتر)) که مهدويت را آموزه‌اي صحيح اعتقادي نمي‌داند و از ديدگاه تاريخي نگري به آن مي‌نگرد؛ معتقد است که واژه مهدي بر خلاف نگرش پاره‌اي از خاور شناسان که آن را اسم فاعل و به معناي هدايت گر ترجمه کرده‌اند؛ به صورت اسم مفعول و به معناي هدايت شده به کار رفته است؛ زيرا اين دسته از انسان‌ها از جانب خدا هدايت شده اند (موسوي گيلاني، 1379: ص110). او مي‌گويد: ((مهدي اسم مفعول مصدر هدايت و به معني کسي است که راهنمايي شده باشد. بنياد اسلام بر اين عقيده استوار است که آدمي به دريافتن حقيقت و صراط مستقيم قادر نيست؛ اما خوشبختي اين‌جاست که خداوند گاه گاه مردماني به جانب بشر جاهل مأمور مي‌کند و آن مردمان را عالم مي‌سازد و آنچه هست و آنچه بايد بشود؛ به آنان وحي مي‌فرمايد و ايشان پيغمبرانند. پيغمبر به خودي خود، مانند ساير برادران خويش نادان و لغزنده و محدود است؛ اما خداوند به او الهام مي‌کند و او را پيامبر خود مي‌نمايد و اين که او، بشر را هدايت مي‌کند، از آن است که او تنها کسي است که راهنمايي شده و به عبارت ديگر، ((مهدي)) است. پس، کلمه مهدي صفتي است که ممکن است به هر پيغمبر و حتي به هر مخلوق اطلاق شود؛ لکن وقتي علم و اسم خاص باشد، به معني کسي است که از ميان عموم مردمان برگزيده و راهنمايي شده و مهدي به معني اخص اوست...)) (دارمستتر، 1317: ص7).

اين هدايت يافتگي ويژه، ما را در کشف مفهوم واژه مهدي ياري مي‌رساند. جاسم حسين در اين مورد مي گويد: ((... در قرآن کلمه ((إهتدي)) (او هدايت را براي خود پذيرفت) دقيقا به صورت مجهول انعکاسي به کار رفته است که صيغه مفعولي آن مهتدي مي‌باشد. بنابر اين، انساني که هدايت الاهي مي‌يابد، به سادگي به اين مهم نمي‌رسد؛ بلکه خود، هدايت رباني را يا با فطرت و يا با عقل در مي‌يابد... در عين حال، قوانين الاهي را نمي‌توان با اين دو مأخذ آگاهي کشف کرد. لذا در سراسر تاريخ، خداوند علم و قوانين خود را به انسان‌هاي هدايت يافته نشان داده است تا بشر را به راه راست رهنمون سازند)) (جاسم حسين، 1377: ص34). بر مبناي آنچه بيان گرديد، اين لقب، بر شخصي اطلاق مي‌شود که هدايت شده الاهي است و از جانب خداوند وظيفه راهنمايي انسان ها را در مسير کمال و رستگاري بر عهده دارد.

خاستگاه عنوان مهدي و قائم

لقب ((مهدي)) از ابتداي شکل گيري مهدويت، بر زبان معصومين رايج بوده و در روايات فراواني از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بيان شده است. به همين دليل، اين لقب در کتاب هاي روايي اهل سنت نيز فراوان به چشم مي‌خورد؛ به گونه‌اي که آن حضرت بيش‌تر با اين واژه نزد آن‌ها شناخته مي‌شود. اگر در زبان اهل ادب و همچنين عرف، اين واژه در باره پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و خلفاي چهارگانه يا امام حسين عليه السلام به کار رفته؛ فقط به عنوان ((حاکم عادل اسلامي)) يا((لقب محترمانه)) بوده و مفهوم خاص ((آخرالزماني)) نداشته است. حتي آن دسته از مستشرقين که با نگاه تاريخي به موضوع نگريسته‌اند، معتقدند که تا قبل از محمد حنفيه، واژه مهدي به عنوان منجي موعود اسلامي، براي شخص ديگري به کار نرفته است[6]. از ديگر سوي، طبق برخي روايات، اگرچه لقب مهدي به آخرين امام اختصاص ندارد و ساير امامان هم ((مهدي)) هستند؛ تنها از پيشواي دوازدهم به عنوان مهدي موعود ياد شده است که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. أصبغ بن نباته از امام علي عليه السلام نقل مي‌کند که فرمود: ((مهدي آخر الزمان از ماست؛ او همان مهدي است که تمام امت‌ها انتظار او را داشته اند)) (المغربي، بي تا: ج1، ص124).

با توجه به مطالب عنوان شده در دايرةالمعارف هزاره گرايي، مدخل قائم آل محمد؛ اين توضيح لازم است که با مراجعه به روايات مي‌توان گفت: هيچ لقبي به اندازه ((قائم)) براي آن حضرت به کار نرفته است. گويا از آن‌جا که قيام حضرت مهدي عليه السلام درخشان ترين فصل زندگي ايشان است، اين لقب در کلام معصومين عليهم السلام بيش‌تر مورد استفاده قرار گرفته است. البته به تصريح روايات (مجلسي، 1983: ج10، ص35؛ ج36، ص416؛ ج61، ص38 و ج91، ص198)، همه امامان، قائم هستند؛ اما ويژگي‌هاي قيام امام مهدي عليه السلام، آن حضرت را ممتاز گردانيده است. لقب قائم در برخي موارد به کلماتي اضافه شده که هر کدام گوياي معنايي خاص است؛ اما عنوان ((قائم القيامة)) که مورد ادعاي ((مادلانگ)) است؛ در روايات وارد نشده و از عقايد اسماعيليه است. همچنين، ادعاي ((مادلانگ)) در اين مورد که قيام مهدي و قعود ساير امامان، علت ناميده شدن او به لقب قائم است؛ وجهي نخواهد داشت؛ زيرا به اعتراف او در روايات اسلامي، ساير امامان هم قائم ناميده شده‌اند؛ وانگهي، ملقب شدن حضرت مهدي عليه السلام به ((قائم))، هيچ مفهوم مخالفي در مورد بقيه امامان ندارد؛ همان گونه که به عنوان مثال، اختصاص لقب صادق به امام ششم عليه السلام به معناي عدم صداقت ساير امامان نيست. آن حضرت را قائم ناميده‌اند، چون قيام او داراي ويژگي‌هايي منحصر به فرد است که در تاريخ هيچ قيام بشري يافت نمي‌شود.

شايان ذکر است که لقب ((مهدي)) بيش‌تر درباره آن حضرت در دوران پس از ظهور، و لقب ((قائم)) در زمان قبل از ظهور به کار رفته است (سليميان، 1391: ص235). به تعبير ساشدينا،[7] در آثار اماميه، بين نشانه‌هاي ظهور قائم و اقدام‌هاي او پس از ظهور، رابطه ويژه‌اي وجود دارد که در برگيرنده قيام مهدي است. از اين گونه عبارات، روشن مي‌شود که امامان عليهم السلام دو عنوان را براي يک شخص به کار برده‌اند. يکي از پيروان امام صادق عليه السلام به نام أبو سعيد خراساني از ايشان مي‌پرسد: آيا مهدي و قائم يکي هستند؟ حضرت فرمود: بلي (طوسي، 1411: ص296).

2. واژه مهدي در کتاب و سنّت از منظر دايرةالمعارف هاي غربي

اسلام شناسان غربي و واژه مهدي در قرآن

ذکر نشدن نام مهدي در قرآن، مطلبي است که بيش‌تر مقالات به آن اشاره کرده و گويي آن را به عنوان نوعي نقصان در پذيرش مهدي توسط قرآن پنداشته‌اند! برخي معتقدند که ريشه اين کلمه را در قرآن نمي‌توان يافت و در واقع اين واژه و يا ريشه آن اصلا در قرآن ذکر نشده است. بعضي ديگر به اين موضوع اشاره مي‌کنند که گرچه واژه مهدي به اين شکل در قرآن نيامده؛ روشن است که اين نام از ريشه عربي ((ه. د. ي)) مشتق شده است که عموما در قرآن به معناي هدايت الاهي به کار مي رود. اين دسته از دين پژوهان غربي، با دقت در ((هدايت محور)) بودن قرآن و نجات بخشي آيات آن، به مفهوم مهدي (هدايت شده هدايت گر) نزديک شده اند[8]. ((ساشدينا)) در تبيين جوهر مهدويت و جريان داشتن آن در قرآن کريم، معتقد است كه وحي اسلامي، خود را به طور جدي درگير تعيين آن دسته از شرايط بشري مي‌داند که مانع از تحقق اهداف غايي الاهي درباره بشريت است... پيش از آن که واقعا بتوان از طريق جهاد اصغر بر دشمن بيروني که مانع تحقق جامعه بشري مبتني بر عدالت و صلح است، غلبه کرد؛ ابتدا بايد از طريق جهاد اکبر بر دشمن درون پيروز شد. مبحث نجات و رستگاري در اسلام گوياي وضعيت بحراني بشر است و به سرنوشت عام بشر، يعني حماسه جست و جوي عدالت و صلح، معنا مي‌بخشد؛ معنايي که انسان‌ها شديدا به آن نيازمند هستند. اين است جوهر مهدويت در اسلام.

برخي مستشرقان نيز کوشيده‌اند ميان آيات مربوط به قيامت، علايم ظهور و موضوع أشراط‌الساعة ارتباط برقرار کنند. ((هلمر رينگرن)) مدعي است که تأکيد فراوان قرآن درباره روز قيامت، علايم زمان (أشراط الساعة) و پاداش صالحان و عذاب بدکاران، باعث برانگيختن حالت مکاشفه گرايي مي‌گردد. در دوره‌اي که بلافاصله به روز قيامت منتهي مي‌شود، نشانه‌هاي تهديد آميزي از بي نظمي در عالم رخ مي‌دهد که عبارت است از: دود در هم يا تاريک بي‌شکل؛ بيرون آمدن چهارپا (دابّة)؛ طلوع آفتاب از غرب،...تمام اين‌ها باعث مي‌شود که انسان‌ها در نقطه نهايي گرد هم آيند. دجال و اقوام يأجوج و مأجوج نيز در آن‌جا جمع مي‌شوند که اين، گوياي دوره استثنايي خاصي از وحشت و ترس است[9]. شايد به گمان ((رينگرن))، اين گونه آيات از لحاظ روحي، زمينه ساز پذيرش اخبار و وقايع خاص دوران آخرالزمان و ظهور منجي موعود بوده است.

اسلام شناسان غربي و واژه مهدي در روايات

اسلام شناسان غربي، پس از ناکام ماندن در يافتن نام مهدي در قرآن، به وجود چنين نامي در روايات اسلامي اعتراف کرده‌اند. آنان به اتفاق نظر شيعه و سني در اين مورد اشاره کرده، مي‌نويسند: هرچند شيعه و سني جوامع حديثي خاص خود را دارند و جوامع حديثي آن‌ها بازتاب عقايد آن‌هاست؛ برخي از احاديث آن‌ها با هم مطابقت دارد (فردريک، بي تا: ص183). ((فرنيش))، نويسنده مقاله ((مهدي گرايي))، ابراز مي‌دارد که اگرچه نام مهدي در قرآن نيامده است؛ ظهور اين شخص در شماري از احاديث شيعه و سني پيش بيني شده است. وي در ادامه مي‌نويسد: ((به طور کلي، عقايد مربوط به مهدي که مي‌توان از احاديث جمع آوري کرد، حاکي از آن است که او از اهل بيت پيامبر اسلام است و همنام او و از لحاظ ظاهر هم شبيه اوست. او در هدايت مومنان، بر ضد گروه دجال و يأجوج و مأجوج هم پيمان مي‌شود و در حقيقت به نابودي اين ضد مسيح کمک خواهد کرد. پرستش خداوند را بار ديگر بنيان مي نهد و عدالت و برابري را در ميان ساکنان زمين احيا مي‌کند)). او معتقد است که برخي از مسلمانان بسيار محافظه کار، به اين دليل که نامي از مهدي در قرآن ذکر نشده و يا به دليل اين که پيش بيني‌هاي مربوط به او در دو مورد از معتبر ترين منابع حديثي، يعني صحيح مسلم و صحيح بخاري نيامده است؛ در خصوص اين ديدگاه اظهار ترديد مي‌کنند؛ اما جمع کثيري از مسلمانان در طي قرون متمادي به اين چهره فرجام شناختي معتقد بوده و هستند.

نقد و بررسي

مهدي در قرآن

اگرچه نزديك به هفتاد شکل از مشتقات ريشه لغوي (( ه د ي)) در قرآن کريم به کار رفته است، که در مجموع سيصد و شانزده مورد مي‌شود؛ واژه ((مهدي)) در ميان آن‌ها نيست. کلمه ((مهتدي)) که معنايي نزديک به مهدي دارد، چهار بار به شکل مفرد و هفده بار به صورت جمع در آيات قرآن استفاده شده است (الباقي، 1372: صص 731 - 736) به طور کلي، در تبيين انديشه مهدويت در قرآن، به دو دسته از آيات مي‌توان استناد کرد:

دسته اول: آياتي که در بر دارنده نوعي وعده نجات در آينده بشريت است؛ که مهدويت به عنوان يکي از مصاديق بارز آن به شمار مي‌آيد. تعداد اين دسته از آيات، زياد نيست.

دسته دوم: آياتي هستند که به خودي خود، بر نجات و منجي موعود دلالتي روشن ندارند؛ اما در روايات متعدد، به مهدويت يا شخص مهدي، تفسير يا تأويل شده‌اند. تعداد اين آيات از دسته اول بيش‌تر است.

در مورد علت ذکر نشدن واژه ((مهدي)) در قرآن کريم، مي توان گفت:

1- بدون ترديد، همه مسائل و احکام اسلامي در قرآن کريم نيامده است و منظور از آيه > وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ< (انعام: 59)؛ مقام علم الاهي است، نه کتاب قرآن؛ اگر در برخي روايات هم به ((لوح محفوظ)) تفسير شده، مقصود همان علم الاهي است.

2- قرآن، کلام الاهي است که بشر از آوردن آياتي همانند آن ناتوان است. اين آيات، افزون بر اعجاز لفظي، تفسيري دارد و تأويلي؛ باطني دارد و ظاهري؛ عبارتي دارد و اشارتي؛ حقايقي دارد و لطايفي؛ محکماتي دارد و متشابهاتي. در نتيجه، بسياري از رموز قرآن بر ما پوشيده است. فخر رازي در مقدمه تفسير خود درباره سوره حمد مي‌گويد: ((ممکن است از فوايد و نفايس ارزشمند سوره حمد، ده‌ها هزار مسأله و حکمت، استنباط شود)) (فخر رازي، 1422ق: ج1، ص3).

3- خداوند، در قرآن کريم براي معرفي افراد از روش هاي مختلفي استفاده کرده است:

الف) معرفي اشخاص از طريق آوردن نام آن‌ها: بر اين اساس، نام برخي چهره‌هاي مثبت و منفي در قرآن آمده است (احزاب: 40).

ب) معرفي با صفت: در اين روش، گرچه نام کسي آورده نمي‌شود؛ از صفت ويژه‌اي سخن گفته مي‌شود که به فردي معين دلالت دارد (مائده: 55). اين نوع معرفي در علم معاني بيان، از نوعي لطافت و تأثير گذاري عميق حکايت دارد.

4- قرآن کريم در جايگاه قانون اساسي اسلام، بيش‌تر به کلياتي از اصول عقايد و اجمالي از احکام و اخلاق پرداخته و ساير مقررات و تفصيل احکام عملي و جزايي و مدني را به سنت نبوي موکول کرده و تبيين و تفسير آيات را بر عهده پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گذاشته است: >وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ< (نحل: 44). خداي تعالي در اين آيه از کلمه ((تبيين))، که به معناي توضيح و تفسيراست، استفاده کرده، نه از الفاظي مانند قرائت و تلاوت که به معناي خواندن است. در آيه اي ديگر (حشر: 7)، مسلمانان را به اطاعت از اوامر و نواهي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمان داده و در جاي ديگر (نساء: 59)، تکليف مسلمانان را در اطاعت از اولي الأمر در دوران پس از پيامبر، معين نموده است.

5- اگرچه نام ((مهدي)) در قرآن نيامده است؛ انديشه مهدويت در اسلام، ريشه قرآني دارد. آيات قرآن با قاطعيت تمام، پيروزي نهايي حق بر باطل را نويد داده و مستضعفان را وارثان حقيقي زمين قلمداد کرده است. برخي تعداد اين آيات را حدود 250 آيه شمرده اند[10].مفسران شيعه و برخي از مفسران اهل سنت، اين آيات را از طريق تفسير، تأويل و يا تطبيق و با استناد به روايات، به حضرت مهدي عليه السلام و قيام آن حضرت مربوط دانسته‌اند.

6- طبق حديث ثقلين که با تقريرهاي مختلف از سوي راويان شيعه و سني نقل شده است، ((انسان هدايت شده)) همسنگ قرآن است و همواره در کنار قرآن، به عنوان مبين قرآن، خواهد ماند. در پاره‌اي از روايات آمده است که در عصر ظهور، او قرآن را از غربت در آورده و احيا خواهد کرد؛ به گونه‌اي که گويي((کتاب جديد)) آورده است (مجلسي، 1983: ج52، ص235).

مهدي در روايات

در ميان آموزه‌هاي اسلامي، کم‌تر موضوعي به اندازه مهدويت مورد توجه قرار گرفته؛ به گونه‌اي که در هيچ يک از موضوعات بنيادين، به اين اندازه سخن از بزرگان دين و معصومين نرسيده است.((مهدويت)) در فرهنگ شيعه، از آموزه‌هاي اعتقادي و بلکه از ضروريات مذهب به شمار مي‌آيد. احاديث مربوط به اين موضوع، چنان گسترده و فراگير است که جايي براي شک و ترديد باقي نمي‌ماند. شهرت مهدي موعود، چنان است که ده‌ها تن از اصحاب ائمه، پيش از تولد آن حضرت، کتاب‌هاي مستقلي در مورد ولادت، غيبت، ظهور و نشانه‌هاي ظهور آن حضرت تأليف کرده‌اند. اين مطلب، به شيعه اختصاص ندارد؛ بلکه بخش مهمي از عقايد اسلامي به حساب مي‌آيد که بر اساس بشارت‌هاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در ميان تمامي فرقه‌ها و مذاهب اسلامي شکل گرفته است. سنت نبوي، در بر دارنده تمام شاخصه‌هايي است که براي تأسيس و بسط آموزه مهدويت در يک دين، ضرورت دارد. روايات فراوان نقل شده از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، به روشني، مهدي موعود را با اسم و عنوان و برخي جزئيات فردي معرفي کرده و در مورد حوادث پيش از ظهور و مقارن ظهور و ثمرات قيام او سخن گفته است. البته به ندرت کساني پيدا شده‌اند که از پذيرفتن اصل مهدويت، سر باز زده، با دلايلي سست و واهي به انکار آن پرداخته و آن را فکري شيعي معرفي کرده اند (إبن خلدون، 1398: ج4، ص553).

با مروري بر کتاب هاي روايي اهل سنت، روشن مي‌شود که موضوع مهدويت، در اين منابع نيز به فراواني مورد اشاره قرار گرفته است. علاوه بر روايات فراوان که در منابع اهل سنت به صورت پراکنده به چشم مي‌خورد، تأليف کتاب‌هاي حديثي مختص به آن حضرت، گوياي جايگاه والاي مهدويت در نزد عالمان سني است. متون روايي اهل سنت را از اين جهت، مي‌توان به دو دسته تقسيم کرد:

1- کتاب هاي عمومي[11] که در آن‌ها به تناسب، به موضوع مهدويت اشاره شده است؛ ازجمله اين که آن حضرت از خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، از فرزندان علي عليه السلام و حضرت فاطمه سلام الله عليها است، خصايص حضرت، زندگي و سيرت ايشان، چگونگي ظهور و حکومت آن حضرت و مباحثي از اين دست.

2- کتاب هاي حديثي که به امام زمان عليه السلام اختصاص دارد[12] و توسط علماي اهل سنت در همين زمينه به نگارش در آمده است. اين نوع آثار، گوياي مسلم بودن موضوع مهدويت و مهدي موعود در ميان تمامي فرق اسلامي است (سليميان، 1391: ص83).

در ميان آثار عمومي يا اختصاصي اهل سنت درباره حضرت مهدي، نکات قابل توجهي نيز ديده مي‌شود؛ از جمله اين که:

الف) روايات مهدوي گرد آوري شده توسط علماي اهل سنت بر اساس احاديث نبوي است؛

ب) در برخي از روايات، به آياتي از قرآن کريم استشهاد شده است؛

ج) برخي از اين آثار، در عصر غيبت صغرا يا حتي پيش از تولد آن حضرت تأليف يافته است؛

د) در ميان اين آثار، نام معتبرترين کتب‌هاي اهل سنت، مانند صحاح سته، مسند أحمد حنبل و... نيز ديده مي‌شود؛

ه) بسياري از اين تأليفات، و چه بسا نوع آن‌ها، در محيط‌هايي فارغ از هر گونه وابستگي شيعي، تأليف شده است؛

و) در اين کتاب‌ها، مسائل گوناگون و حقايق بسياري درباره آن حضرت آمده؛ همچنين تأييدات و سخنان مفيدي از عالمان و محدثان اهل سنت، در اين مورد ذکر شده است؛

ز) بزرگان زيادي از اهل سنت، به صحت اين روايات تصريح کرده اند (العميدي، 1388: صص54-60)؛

ح) فراواني احاديث نبوي در مورد ((مهدي))، در کتاب‌هاي مذاهب اسلامي به اندازه‌اي است که دانشمندان علم حديث به متواتر بودن آن تصريح کرده اند (صافي گلپايگاني، 1419: ص5).

استناد مستشرقين به آراي إبن خلدون

انديشه‌هاي نادر و غير مشهور إبن خلدون در موضوع مهدويت (إبن خلدون، 1978: ص311) باعث گرديده تا برخي مستشرقين که به سخنان او استناد کرده‌اند؛ در صحت روايات مربوط به مهدي به ترديد دچار شوند. به عنوان مثال، ((دارمستتر))[13] که در نوشته‌هاي خود استنادات فراواني به سخنان إبن خلدون دارد؛ مدعي است: ((قرآن از مهدي صحبت نمي‌کند. ظاهرا مسلم است که پيغمبر اسلام، آمدن او را خبر داده بود؛ اما نمي‌توان گفت در واقع چه عقيده‌اي در خصوص مهدي داشته است ...شک مي‌توان داشت که خود محمد صلي الله عليه و آله و سلم در اين خصوص بدين وضوح بياناتي داشته باشد)) (دارمستتر، 1317: ص9). ((مارگليوث)) نيز معتقد است: ((احاديث را هر گونه تفسير کنند، دليل قانع کننده‌اي در دست نيست که تصور کنيم پيامبر اسلام ظهور يک مهدي را براي احيا و تقويت اسلام لازم و حتمي شمرده باشد)) (فخاري، 1378: ص59).

إبن خلدون از نادر انديشمندان اهل سنت است که کوشيده است صحت احاديث مرتبط با مهدويت را در صحاح سته مورد ترديد قرار دهد. حضور برخي رجال شيعه در سلسله سند روايت و روش او در جرح و تعديل، ناهمخواني مهدويت با نظريه ((عصبيت)) (همگرايي)، تمسک به احوال مدعيان دروغين و ادعاهاي متصوفه در اين موضوع، باعث شد تا او در رديف منکران مهدويت قرار گيرد.[14] با وجود اين، به جز معدودي از انديشمندان اهل سنت، مانند رشيد رضا، احمد امين و اقبال لاهوري، کسي از انديشه او استقبال نکرد. گذشته از آن که تخصص إبن خلدون در تاريخ و مسائل اجتماعي است و از ميان انبوه روايات مربوط به مهدي، تنها بيست وسه حديث را بررسي کرده و نوزده روايت را ضعيف شمرده است. وي از ميان انبوه راويان، هفت نفر را نام برده و از سي و نه صحابي، فقط چهارده نفر را برگزيده است. برخلاف تصور عمومي، او نمي‌توانسته منکر اصل مهدويت باشد؛ چون در نهايت، چهار حديث را در مورد مهدي پذيرفته و صحيح دانسته است (العميدي، 1388: 215). شايد بتوان وضوح غير قابل انکار مهدويت در کتاب‌هاي معتبر روايي اهل سنت و همچنين عدم تخصص إبن خلدون در اين موضوع مهم را از عوامل اصلي انزواي نظرات مهدوي او دانست؛ اما انديشه ناصواب او بهانه‌اي شد تا برخي مستشرقان، مغرضانه يا جاهلانه، در اين باره قلم فرسايي کنند.

توجه مستشرقين به صحيح مسلم و صحيح بخاري

برخي اسلام شناسان غربي، نپرداختن صحيحين به ((مهدي)) را به عنوان بهانه‌اي براي تضعيف مهدويت، در مقالات خود تکرار کرده‌اند. جالب توجه اين که إبن خلدون به بهانه مقدم بودن جرح بر تعديل، بسياري از روايات را از درجه اعتبار ساقط مي کند، اما در مورد روايات موجود در صحيح بخاري و صحيح مسلم، اين روش را نمي‌پسندد؛ زيرا بر اين باور است که روايات اين دو کتاب را نمي‌توان دور انداخت؛ حتي اگر در سند آن‌ها راوياني باشند که جرح شده‌اند! با فرض قبول ادعاي إبن خلدون، به رغم اين که روايت صريحي درباره مهدي در اين دو کتاب به چشم نمي‌خورد؛ در ضمن روايات مربوط به عصر ظهور، آن قدر روايت در مورد حضرت مهدي عليه السلام هست که بر مبناي بخاري و مسلم براي صحت، معتبر بوده و باور به وجود او را از ديدگاه مسلمانان تأييد کند[15]. وآنگهي، بنا بر تعريف علماي حديثي اهل سنت از حديث صحيح و متواتر؛ پذيرش يک حديث، مشروط به آمدن آن در صحيحين نيست. بخاري اذعان مي‌کند احاديث صحيحي را که رها کرده ام، به مراتب بيش‌تر از آن رواياتي است که آورده‌ام (العميدي، 1388: صص201-215).

همان گونه که اشاره گرديد، در اين دو کتاب، رواياتي است که با استناد به ساير کتاب‌هاي روايي اهل سنت، مصداقي جز ((مهدي عليه السلام)) نخواهد داشت. به عنوان نمونه در صحيح بخاري (ج4، ص25) و صحيح مسلم (ج1، ص136، ح244) از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روايت شده که فرمودند: ((کيف أنتم إذا نزل إبن مريم فيکم و إمامکم منکم؛ چگونه ايد اگر پسر مريم برشما فرود آيد، در حالي که امامتان از شما باشد؟))؛ يا فرمود: ((يکون في آخر أمتي خليفة يحثي المال حثيا، لا يعدّه عدّا؛ در آخر امت من، جانشيني خواهد بود که مال را مي‌پاشد پاشيدني، و هيچ شمارش نمي‌کند)) (مسلم، 1389: ج18، ص38).

نتيجه

شهرت علمي و روش مندي تحقيق و وسعت گستره بهره مندي از دايرةالمعارف ها، باعث گرديده تا چنين مجموعه هايي همواره در بر دارنده مهم ترين مقالات تخصصي و منعکس کننده برترين نظرات صاحب نظران آن عرصه باشند. در اين ميان، بيش‌تر مدخل هاي مرتبط با واژه ((مهدي))، به تعريف لغوي و اصطلاحي آن پرداخته و در مواردي از مفهوم حقيقي آن فاصله گرفته اند. بيش‌تر نويسندگان اين مقالات با برجسته سازي اين مطلب که نام مهدي در قرآن نيامده، کوشيده اند تا اين موضوع را به عنوان نقصاني بر اعتقاد به مهدويت قلمداد کنند. از سوي ديگر، اشتياق مستشرقين و مهدي پژوهان غربي در استناد به انديشه هاي غيرمشهور إبن خلدون و همچنين نپرداختن صحيح بخاري و صحيح مسلم به روايات مهدويت؛ باعث گرديده تا آنان با ترديد افکني در صحت روايات مربوط به مهدويت، اصل اعتقاد به مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف را مورد ترديد و انکار قرار دهند. روشن است که با توجه به جايگاه مهدويت در کتاب هاي معتبر روايي اهل سنت، ترديدافکني افراد غير متخصص، مانند إبن خلدون و همچنين ادعاي خالي بودن صحيحين از روايات مهدوي راه به جايي نخواهد برد. آيات قرآن نيز اگرچه از شخص مهدي نام نبرده است؛ تصريح برخي آيات در بشارت حکومت نهايي صالحان و مستضعفان بر روي زمين و همچنين تأويل و تفسير برخي آيات به مدد روايات نبوي، نشانه هايي از آن حضرت را به نمايش گذاشته است. آن چه مسلّم است موضوع مهدويت همزاد اسلام بوده و بارزترين تجلّي را در کلام پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم داشته است. از اين رو، تمام فرقه هاي اسلامي در پذيرش اصل آن اتفاق نظر دارند.

كتابنامه

1. إبن أثير، مبارک بن محمد، النهاية في غريب الحديث و الأثر، قم: مؤسسه اسماعيليان، 1361ش.

2. إبن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، بيروت: دارالقلم، 1974م.

3. إبن فارس، أبوالحسين أحمد، معجم مقاييس اللغة، بيروت: دارالفکر، 1418ق.

4. بخاري، محمدبن اسمعيل، صحيح، قاهره: مطبعة مشهدي الحسيني، چاپ اول، 1370ق.

5. جي، وايدنگرن، محمد رسول خدا و معراج او، آپسالا، 1955م.

6. حاکم نيشابوري، حافظ ابي‌عبدالله، المستدرک علي الصحيحين، بيروت: دارالفکر، 1398ق.

7. حسين، جاسم، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ترجمه سيد محمد تقي آيت اللهي، تهران: امير کبير، چاپ دوم، 1377ش.

8. حرّ عاملي، محمدبن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، تهران: دارالکتب الإسلامية، سوم، 1366ش.

9. دارمستتر، مهدي از صدر اسلام تا قرن سيزدهم، ترجمه محسن جهانسوز، تهران: کتابفروشي ادب، 1317ش.

10. دايرةاالمعارف هزاره گرايي، انتشارات راتليج، 2001م.

11. دايرةالمعارف اسلام (ليدن)، جلد5، ليدن (هلند): بريل، 1986م.

12. دايرةالمعارف جهان نوين اسلام، چاپ آکسفورد، 1995م.

13. دايرةالمعارف دين (ميرچا الياده)، نيويورك: مک ميلان، 1987م.

14. دي. اس. مارگليوث، دايرةالمعارف دين و اخلاق، نيويورک: بي‌نا، 1964.

15. فصلنامه انتظار موعود، ش7، قم: بنياد فرهنگي مهدي موعود، بهار 1382.

16. ـــــــ، ش 8 و 9، قم: بنياد فرهنگي مهدي موعود، تابستان و پاييز 1382.

17. ـــــــ، ش11 و 12، قم: بنياد فرهنگي مهدي موعود، بهار و تابستان 1383ش.

18. ـــــــ، ش15، قم: بنياد فرهنگي مهدي موعود، بهار 1384ش.

19. ـــــــ، ش19، قم: بنياد فرهنگي مهدي موعود، پاييز و زمستان 1385ش.

20. سعيدي، احمد، اوصاف المهدي، قم: مسجد مقدس جمکران، 1386ش.

21. سليميان، خدامراد، درسنامه مهدويت، ج1، قم: مرکز تخصصي مهدويت، چاپ دهم، 1391ش.

22. صافي گلپايگاني، لطف الله، منتخب الأثر في امام الثاني عشر، قم: مؤسسه حضرت معصومه عليه السلام، 1419ق.

23. طباطبايي، سيد محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، مترجم: سيد محمدباقر موسوي همداني، قم: دفتر انتشارات اسلامي، پنجم، 1374 ش.

24. طوسي، أبو جعفر محمدبن حسن، کتاب الغيبة، قم: مؤسسه معارف اسلامي، اول، 1411 ق.

25. عبدالباقي، محمد فؤاد، المعجم المفهرس، تهران: انتشارات اسلامي، چاپ اول، 1372.

26. العميدي، سيد ثامر هاشم، مهدي منتظر در انديشه اسلامي، ترجمه محمد باقر محبوب القلوب، قم: مسجد جمکران، چاپ سوم، 1388ش.

27. غالب، مصطفي، الإمامة و قائم القيامة، بي‌جا، بي‌نا، بي تا.

28. فخاري، عبدالحسين، ذهنيت مستشرقان، تهران: نشر آفاق، چاپ سوم، 1378ش.

29. فخر رازي، تفسير الکبير، بيروت: دارإحياء التراث، 1422ق.

30. فردريک.م.دني، درآمدي بر اسلام، بي‌جا، بي‌تا، بي تا.

31. مجلسي، محمد باقر، بحار الأنوار، ج51، بيروت: مؤسسة الوفا، 1983م.

32. مسلم بن حجاج نيشابوري، صحيح مسلم، بيروت: دارالفکر، چاپ دوم، 1398ق.

33. موسوي گيلاني، سيد رضي، شرق شناسي و مهدويت (دفتر اول)، قم: بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود، 1379ش.

34. Bearman, TH,& others, The Encyclopedia of Islam, Netherland, Leiden, 2000.

35. Hasting, Games, Encyclopedia of Religion and Ethics, Charles Scribners sons, New York, 1964, vol 8.

36. Eliade, Mircea, The Encyclopedia of Religion, New York, Collier Macmillan publisher, London, 1987.

37. Rechard A, Encyclopedia millennialism and Millennial Movements, London, Routledge, 2000.

38. The Oxford Encyclopedia of Modern Islamic World, Oxford, 1995.

 

. دانش آموخته سطح3 حوزه علميه قم این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

1. مادلانگ، ويلفرد، مدخلAl-Mahdi، دايرةالمعارف اسلام (ليدن)، ج5، ص1230.

کرامر، رابرت، مدخلAl-Mahdi، دايرةالمعارف جهان نوين اسلام ص 18.

رينگرن، هلمر، مدخلMessianism، دايرةالمعارف دين (ميرچا الياده)، ج9، ص481.

ساشدينا، عبدالعزيز، مدخلMessianism، دايرةالمعارف جهان نوين اسلام، ص 95.

مادلانگ، ويلفرد، مدخل Kaim Al Muhammad، دايرةالمعارف اسلام (ليدن)، ج4، ص456.

فرنيش، تيموتي، مدخل Mahdism (ذيل عنوانIslam)، دايرةالمعارف هزاره گرايي، ص187.

[3]. D.S.Margoliougth

[4]. ((المهدي الذي قد هداه الله إلي الحق، و قد استعمل في الأسماء حتي صارت کالأسماء العامّة، و به سمّي المهدي الذي بشّر به النبي صلي الله عليه و آله و سلم أنّه يجيء في آخر الزمان)) (إبن أثير، 1361: ج4، ص244).

[5]. ر.ک: ربّاني گلپايگاني، علي، ((قرآن و فلسفه امامت))، فصلنامه انتظار موعود، ش7، ص62.

[6]. ر.ک: ساشدينا، عبدالعزيز، ((امام مهدي منجي اسلام))، فصلنامه انتظار موعود، ش11 و 12، ص164.

[7]. ر.ک: آيت اللهي، سيد محمدتقي، مروري نقادانه بر دو اثر پژوهشي دانشگاهي در غرب درباره مهدويت، فصلنامه انتظار موعود، ش 8 و 9، ص232.

[8]. ((واژه مهدي در هيچ کجاي قرآن به کار نرفته است؛ اگرچه مفهوم هدايت الاهي يکي از بنيادي ترين اصول بديهي اين کتاب را تشکيل مي دهد و به اين تعليم قرآن مربوط مي شود که هدايت الاهي براي مومنان با رهنمون شدن غير مومنان به سوي گمراهي توسط خداوند مساوي است. از اين رو در سوره 18 (کهف) آيه 17 آمده است: ((...کسي که خداوند او را هدايت کند، تنها هدايت شده واقعي است ]المهتدي، وجه وصفي صيغه هشتم هدي است[؛ اما کسي که [ خداوند] او را به گمراهي رهنمون کند، هيچ پشتيباني براي هدايت به راه راست نخواهد داشت.)) هر چند قرآن با بياني قوي به مسأله نجات بشر اشاره نمي کند؛ نسبت به گرفتاري انسان و اين که چگونه مي‌توانيم از آن رهايي يابيم، يا در اصطلاح اسلامي چگونه مي توانيم بر آن فايق شويم، در رديف افراد موفق قرار گيريم و مشمول هدايت نجات بخش (هدي، هداية) واقع شده و در نتيجه دچار خسران نگرديم؛ توجهي عميق دارد)) (دايرةالمعارف دين، مدخل مهدويت در اسلام).

 

[10]. ر.ک: رضايي، محمد علي، ((روش شناسي روايات تفسيري آيات قرآن))، فصلنامه انتظار موعود، ش19، ص11.

[11]. ((ألمصنف)) عبد الرزّاق، ((ألفتن)) حماد، ((ألمصنف في الأحاديث و الأخبار)) إبن أبي شيبه، ((مسند))أحمد، ((سنن)) إبن ماجه، ((سنن)) أبو داود، ((ألجامع الصحيح)) ترمذي، ((ألمستدرک)) حاکم نيشابوري، ((کنز العمّال في سنن الأقوال و الأفعال)) متّقي هندي.

[12]. ((أربعون حديث)) أبو نعيم اصفهاني، ((ألبيان في أخبار صاحب الزمان))گنجي شافعي، ((عقد الدرر في أخبار المنتظر)) مقدسي شافعي، ((ألعرف الوردي في أخبار المهدي)) ابوبکر سيوطي، ((ألبرهان في علامات مهدي آخر الزمان)) متّقي هندي.

[13]. James Darmesteter

[14]. ر.ک: شمس الدين، زين العابدين، نقدي بر نظريه همگرايي إبن خلدون در تشکيل حکومت جهاني امام زمان عليه السلام، ترجمه عبد الله اميني، فصلنامه انتظار موعود، ش15، ص190.

[15]. به عنوان مثال، حاکم نيشابوري رواياتي را پيرامون حضرت در ملاحم و فتن نقل کرده و مي گويد: ((بنا بر شرط شيخين[مسلم و بخاري] براي صحت، صحيح اند)) (المستدرک علي الصحيحين، 1398ق: ج4، ص553 ).

 

نویسنده:

حميد سعادت


چاپ   ایمیل