چکيده
از منظري ويژه، آموزه مهدويت، عصاره ناب تمام معارف اسلامي است که در آن، ظرفيتهاي فراوان الگوگيري براي تربيت افراد براي زمينهسازي ظهور در جهت تحقق جامعه تراز اسلامي دارد. در اين مسير مناسبترين زمان براي انتقال و نهادينهسازي آموزههاي ديني، بهويژه مهدويت، دوره کودکي است که ماندگاري آموزهها در اين دوره به مثابه ايجاد نقشواره بر سنگ ميباشد. يکي از روشهاي تربيتي متناسب با اين دوره که ميتواند ما را در نهادينهسازي آموزههاي مهدوي ياري كند، «تلقين» است که عنصر محوري آن، ايجاد باور به حقانيت آموزههاي مهدوي از طريق «تکرار» ميباشد. نوشتار پيشرو، عهدهدار پاسخ به چگونگي نهادينهسازي معارف مهدوي در کودکان از طريق تلقين و شبهات مربوط به آن ميباشد. به همينمنظور، با پژوهشي کتابخانهاي و با روش توصيفي- تحليلي، پس از بازشناسي معنايي و جايگاهشناسي تلقين، به تبيين مراحل تهيه محتواي تلقيني پرداخته شده و در نهايت، بهرهگيري از آن، به شرط رعايت چهارچوب اجرايي و با درنظرگرفتن ويژگيهاي دوران کودکي، مطلوب ارزيابي شده است. همچنين، قالبهايي نظير شعر، قصه، نقاشي، نمايش و پرسش و پاسخ، با نمونه کاربردي براي دستيابي به مقصود، معرفي و پيشنهاد گرديده است.
مقدّمه
«مهدويت»، انديشه انتظار موعودي الاهي است که افزون بر شموليت نسبت به تمام اعتقادها و باورهاي اسلامي، نويدبخش آموزههايي است که عامل حرکت، اميد، تعالي و پيشرفت در جوامع بشري، بهويژه جامعه بزرگ اسلامي ميگردد. يکي از مهمترين وظايف شيعيان در عصر غيبت، گسترش فرهنگ مهدويت و زمينهسازي براي ظهور امام زمان است (بالادستيان و همکاران،1393، ج1: 22). زمينهسازي، بهمعناي آمادگي معرفتي، اخلاقي و رفتاري براي ظهور و پذيرش امر معصوم است؛ بهگونهاي که زمينه و مقدمات ظهور فراهم گردد (آيتي،1390، ش19: 19-59). اين آرمان ارزشمند با پرورش نسلي مهدوي تحقق مييابد. از اينرو، بايد بهترين سن تأثيرپذيري و تربيتپذيري، يعني دوران کودکي را انتخاب كرد؛ زيرا شاکله فکري، اعتقادي و اخلاقي انسان در آن دوران پايهريزي ميشود. سيره تربيتي معصومان در مواجهه با کودکان (ر.ک: داوودي و حسينيزاده، 1391: 65-97) و همچنين رواياتي که درباره دوره کودکي بيان شده (ر.ک. محمّدي ريشهري، 1391)، گوياي اهميت اين مقطع سرنوشتساز در تربيت اسلامي است. امام علي در ضمن روايتي، هفتسال اول زندگي را سنين تربيت و پرورش ناميدهاند (صدوق،1413، ج3: 493، ح4746). دوره کودکي، تشکيلدهنده پايه و اساس شخصيت انسان است؛ به گونهاي که ارکان اصلي زندگي انسان بالغ و رشيد، به کيفيت آن گره خورده است (باهنر،1387 :20).
متأسّفانه در زمانه ما، جريانهاي ضد ديانت و مهدويت، قصد دارند از طريق تلقين آموزههاي انحرافي يا بهظاهر ديني به کودکان، انديشه و گرايش آنان را از معارف ناب اسلامي و مهدوي تغيير داده، به سوي اهداف باطل سوق دهند. افزون بر آن، شاهد کمتوجهي اشخاص و نهادهاي تأثيرگذار فرهنگي و تربيتي جامعه، به ايجاد و تقويت روحيه «مهديباوري» و «مهديياوري» ميان افراد جامعه، بهويژه کودکان هستيم. همچنين در زمينه آغاز پرورش چنين روحيه رشد دهندهاي از سنين کودکي و تأثيرات تربيتي آن، اقدامات سازنده و تحقيقات علمي صورت نگرفته است. اين کاستي، بهدليل فقدان معرفتي به جايگاه آموزه مهدوي در تربيت و نقش روش تربيتي در نهادينهسازي معارف مهدويت است. براي رفع اين نقصان، نخست بايد آموزههاي مهدوي متناسب با دوره کودکي گزينش و سپس شيوههايي تأثيرگذار و کارآمد براي آموزش، انتقال همگام با رشد و تحول شخصيت کودکان اتخاذ شود. افزون بر آن، بايد براي نهادينهشدن معارف مهدوي روشهايي اتخاذ گردد تا آن معارف دروني شده و به باور و ايماني محکم تبديل گردد. اين نهادينهسازي، افزون بر خودمراقبتي حاصل از درک حضور حضرت مهدي؛ باعث استحکام اعتقادات، انجام رفتارهاي پسنديده با ميل و رغبت دروني و همچنين موجب آمادگي براي عصر ظهور ميگردد.
در پژوهش پيشرو، روش تربيتي «تلقين»، انتخاب و با تکيه بر مباني و اصول تربيت اسلامي، به بررسي نهادينهسازي آموزههاي مهدوي در کودکان 4 تا 7 سال از اين طريق ميپردازد.
جايگاهشناسي تلقين
«تلقين» يکي از روشهاي تأثيرگذار بر نفس و روح آدمي است. برخي پژوهشگران تربيت اسلامي، بر اين باورند که با تکيه بر مبناي«تأثير ظاهر بر باطن»، روشهايي در نظام تربيتي اسلام توصيه شده، مانند «تحلم» که ماهيتاً مشمول عنوان«تلقين» است (باقري، 1367: 76). در علم اخلاق نيز«تلقين به نفس» بهعنوان راهکاري جهت درونيشدن صفات حسنه مطرح شده است. در روانشناسي، تلقين بهعنوان شيوهاي درماني براي بيماريهايي مانند کمرويي بهکار ميرود (کاوياني، 1387: 101). امروزه تلقيندرماني، در بيشتر کلينيکهاي رواندرماني جهان رواج دارد و بسيار اثرگذار است. در بحث ظرفيتهاي روانشناختي، تلقين بهعنوان يکي از عوامل مؤثر بر ادراک شمرده شده و نيز تلقين به مخاطب در زمان وارد شدنِ هيجانات شديد و تلقين به نفس در حالت هشياري، از جمله راههاي ورود و تأثيرگذاري بر سطح ناهشيار انسان محسوب ميشود (همان: 228-232). اساس کار هيپنوتيزم نيز تلقين است؛ ولي به دليل اينکه راهي مصنوعي ميباشد (همان،232) و در آن از شيوهها و ابزارهاي غيرمتعارف استفاده ميشود، از بحث ما خارج است.
معناشناسي تلقين
براي «تلقين»، معاني لغوي متعددي ذکر شده است؛ مانند فهماندن (دهخدا،1377)؛ ياددادن کلامي و وادارکردن به گفتن و فهماندن زباني (معين،1371)؛ باوراندن انديشه و طرز فکري خاص (عميد،1386). ميتوان تعاريف اصطلاحي نيز براي تلقين يافت که برخي به «خودتلقيني» و بعضي ديگر اشاره به «دگرتلقيني» ناظراند. در اينجا چند نمونه که بيشتر با معناي مورد نظر مرتبط است، ذکر ميگردد:
در روانشناسي، تلقين يعني«قبولاندن يا باوراندن عقيده، باور، تلقّي يا احساسي به کسي معمولاً با تکرار و بدون درک و اقناع» (انوري، 1385، ج1: 655). در تصوّف نيز به معناي «گفتن و ياد دادن ذکر خاصي به مريد و واداشتن او به تکرار آن» آمده است (همان). در مباحث معرفه النّفس، «تلقين به نفس»، يعني«به کمک اراده، بر ضعفي رواني يا ترديدي باطني غلبه کنند و آن ضعف يا ترديد را بر اثر تعليم و پند دادن به خود و تکرار در آن زايل سازند و بالعکس» (دهخدا، 1377). بنابر نظر برخي انديشمندان تربيت اسلامي، «تلقين به نفس»، يعني«از طريق به زبان آوردن قولي معين يا آشکارساختن عملي در اعضا و جوارح، تغييري به مقتضاي آن در ضمير پديد آيد» (باقري، 1376: 68). برخي پژوهشگران فلسفه تحليلي تعليم و تربيت، تلقين را چنين تعريف کردهاند:
فرونشاندن هر نوع آموزه[1] يا باور[2] در ذهن فرد که به ايجاد تعهدي تزلزلناپذير نسبت به حقانيت آن منجر شود؛ بهطوري که درهاي ذهن خود را بر هر احتمالي داير بر خطا بودن آن آموزه يا باور ببندد (بارو و وودز، 1376: 94).
با بهرهگيري از معاني لغوي و اصطلاحي يادشده، تعريف و نکاتي براي تلقين ارائه ميگردد که گوياي معناي مورد نظر در اين نوشتار است:
تلقين، يعني ايجاد و تقويت باور در خود يا ديگري از طريق تکرار نظاممند محتواي تلقيني، در قالبهاي متنوّع، متناسب با حيطه شناختي و عاطفي و رفتاري تلقينشونده (کودک) در يک فرآيند تربيتي، بعد از مرحله آموزش همراه با حفظ قدرت اراده، انتخابگري و پرورش انديشه بهمنظور تثبيت و افزايش اعتماد وي به حقّانيت آموزههاي آن محتوا، جلوگيري از غفلت و فراموشي و همچنين به قصد ايجاد مصونيت در برابر انديشهها و رفتارهاي ترديدزا و تزلزلآفرين.
بنابراين تعريف، عنصر اصلي تأثيرگذار تلقين، «تکرار» است؛ اعم از تکرار قولي و فعلي و محيطي و همچنين خودتلقيني و دگرتلقيني که توضيح آن خواهد آمد. البته لازمه تكرار در اين زمينه آن است که هدفمند و نظاممند باشد؛ يعني با رعايت اصول تلقين، مانند وجود بايستههاي اخلاقي تلقينکننده، استمرار، ثبات و پرهيز از دو دلي، تمرکز بر پيام معين، تنظيم تعداد تکرار، انتخاب موقعيت مناسب و رعايت اعتدال و تنوع و تناسب همراه باشد.
افزون بر اينکه تلقين بر ذهن و جنبه شناختي تأثير مستقيم دارد؛ بخش قابل توجهي از ميزان پذيرش باور و تقويت آن، به کيفيت ميل و گرايش تلقينشونده نسبت به تلقينکننده و محتواي تلقيني وابسته است.
جايگاه تلقين بعد از اِخبار، آموزش و تذکر است؛ يعني بهلحاظ رتبه و گاهي از نظر زماني در مرحله بعد از اطلاع، توجيه شناختي و بازپديدآوري ذهني قرار دارد. بر اين اساس، پس از انتقال و تعليم آموزه به مخاطب همراه با شواهد و دلايل، بهجهت جلوگيري از غفلت و فراموشي يادآوري ميشود. سپس نوبت به تکرار جهت تلقين ميرسد تا در مکان و زمانهاي دور از آموزش، آموزه مورد ترديد و تزلزل واقع نشود. گاهي همزمان با آموزش و تذکر، تلقين نيز رخ ميدهد؛ ولي بهلحاظ عقلي و شواهد تجربي، مؤخر از آنها تحقّق مييابد و ميتوان براي آن، جداگانه برنامهريزي کرد. البته با هر بار تکرار، تذکر نيز رخ ميدهد؛ ولي هر تذکري تلقينآميز نيست؛ بلکه تلقين، نوعي تذکر سازمانيافته و مستمر محسوب ميشود.
واژه تلقين، در بين مردم ملالتآور و بارعاطفي منفي دارد. شايد بهايندليل که برخي شرکتهاي تبليغاتي براي ترغيب مردم به خريد محصولات تجاري، از تلقين استفاده فراوان ميکنند؛ به طوري كه گاهي اوقات از تأثير تلقين سوء استفاده صورت ميگيرد؛ زيرا تلقين، ابزار مشترکي براي دستيابي به اهداف صحيح و باطل است. بنابراين، با هدف صحيحي همچون نهادينهسازي عشق به حضرت مهدي در کودکان ميتوان از روش تلقين استفاده کرد و اين استفاده بسيار بهجا و عقلي است.
تلقين، تهديد يا فرصت براي ايجاد باورهاي مهدوي در کودکان
در خصوص استفاده از تلقين براي ايجاد باورهاي ديني، بهويژه مهدوي، سوالي مطرح است که تبيين آن بههمراه پاسخ، از نظر ميگذرد.
سوال
آيا باوراندن و تلقين عقايد مهدوي کاري تحميلي محسوب نميگردد و با اصل تحقيقيبودن عقايد و تربيت عقلاني کودکان منافات ندارد؟ توضيح آنکه:
از يکسو، هر كس بهقدر توانايي بايد درباره عقايد اسلامي، مانند امامت و مهدويت تحقيق کند و پس از اطمينان، طبيعتاً آن را پذيرفته، به آن معتقد ميشود. پس، در اين زمينه، تقليد از ديگري کاري ناپسند است.
از سوي ديگر، ايجاد و تقويت باورهاي ديني، مانند مهدويت، جزئي از فرآيند تربيت ديني است که بايد با تربيت عقلاني(پرورش نيروي عقل و تفکّر) متربّي همراه باشد تا وي عقايد ديني را با اختيار و بدون هيچگونه تحميل و تحکمي، قبول کند.
از سوي سوم، تلقين روش تربيتي تأثيرگذار شمرده شده است؛ ولي اين، به معناي فرونشاندن باور است که به تحميل عقيدهاي خاص و اجبارکردن فرد بر پذيرش آن منجر ميشود. در اينصورت، حق انديشهورزي، قضاوت و انتخاب در متربي سلب و طبعاً موجب تعهدي تزلزلناپذير در او، همراه با روحيهاي متعصبانه، نگرشي مصونيتآميز به آن عقيده و بياعتمادي به سخن ديگران ميشود و البته گاهي باعث دلزدگي و بيرغبتي به گزارههاي تلقينشده ميگردد. بديهي است اين امور، با تربيت عقلاني منافات دارد. بنابر ديدگاه برخي پژوهشگران فلسفه تحليلي تعليم و تربيت، مانند فلوو و هرست، استفاده از تلقين در ارائه مباحث ديني و تربيت ديني، عملي تحقيرآميز و زشت، روشي غيراخلاقي و غيرعقلاني است و براي هر نوع آموزشي تهديد محسوب ميشود (حيدري و بختياري، 1388، ش2: 87-88). البته اشکال اصلي آنها، به ماهيت مفهوم تربيت ديني برميگردد. آنان مدّعياند تلقينآميز است که پاسخهاي مقتضي از جانب طرفداران تربيت ديني داده شده است (ر.ک. باقري: 1380).
پاسخ
اصل تحقيقيبودن عقايد، لزوم توجه به تربيت عقلاني و پرهيز از تحميل عقيده، اموري هستند پذيرفته شده و غيرقابل انکار؛ امّا براي تلقين دو گونه قابل تصور است:
الف) تلقينآسيبزا در فرآيند آموزش
اگر تلقين، بهعنوان محور تربيت ديني و روشي براي آموزش معارف مهدويت استفاده شود؛ بدون بيان پشتوانههاي فکري و استدلالي و عدم توجيه شناختي نسبت به آنها، آثار منفي جبرانناپذير يا ديراصلاح، مانند تعصّب بيجا را بهدنبال دارد. مثلاً اگر در فرآيند آموزش معارف مهدوي، نگرشي مصونيتآميز نسبت به آنها اتّخاذ شود، بهگونهاي که مربي مصمم باشد درباره حقانيت آنها بدون ارائه شواهد و دلايل، تعهدي تزلزلناپذير در ذهن متربيان فرونشاند؛ فعاليت وي جنبه تحميلي به خود ميگيرد. همچنين اگر مربّي آموزه مورد نظر را بهگونهاي عرضه کند که پيشاپيش براي همه پرسشهاي مخالفتآميز، پاسخهاي خاموشکننده و نه قانعکننده تدارک ديده باشد؛ يا از ارائه نظريات متفکران مختلف درباره مطلب اجتناب کرده، عمداً به القاي عقيدهاي خاص بهمنزله حقيقتي ترديدناپذير(بدون اجازهدادن براي تفکر و پژوهش در خصوص آن) بسنده کند؛ آنگاه تعليم، به تلقين آسيبزا تبديل خواهد شد؛ زيرا حق انتخاب و قضاوت شاگردان پايمال ميشود و آموزش، دربردارنده اين پيام است که «بينديش، همانگونه که ما ميانديشيم و جرأت سؤال و ترديد نداشته باش.» نتيجه چنين تدريسي آن است که دانشآموزان پس از اتمام درس، آموزهها و اعتقادات کسبشده را قابل بازنگري ندانسته و به بحث درباره ماهيت آنها بيرغبتاند. هيچ استدلالي را در رد باورهاي غلط خود معتبر ندانسته و هيچ دليلي آنها را مجاب نميکند تا در آنها تجديد نظر کنند (حيدري و بختياري، 1388، ش2: 90 و93).
ب) تلقين باورساز پس از آموزش
همانطور كه در معناشناسي بيان شد، ميتوان از تلقين بهعنوان مرحلهاي پس از آموزش در قالب تکرار نظاممند بهره برد. اين کار بهمنظور اقناع و افزايش اعتماد متربي به صحت آموزه و تثبيت اعتقادات، جلوگيري از فراموشي پشتوانههاي استدلالي آن و پيشگيري بروز تزلزل در فکر و دل انجام ميگيرد و چنين تلقين تثبيتافزا و اعتمادسازي تحميل محسوب نميشود. البتّه در ضمنِ تکرار ممکن است استدلالها يا نکات جديد بيان شوند؛ ولي غرض در اينجا متوجه نفس تکرار باورساز است.
بنابراين، غرض از بهکارگيري روش تلقين به منظور باورسازي مهدوي در کودکان؛ زمينهسازي براي تثبيت و نهادينهسازي آموزههاي مهدوي در آنها و شکوفايي فطرت معنويتجوي آنان نسبت به حقانيت، مفيدبودن و کارآمدي آن آموزهها در زندگي کودکانه ميباشد. در اينصورت، افکار، اميال و رفتارهاي کودک از درون به سمت معرفت، محبت، اطاعت و در نهايت، پذيرش ولايت حضرت مهدي جهتدهي ميشود. اين امر، مستلزم تعطيلي قوه تفکر، اختيار و قدرت انتخاب کودک و همچنين سلب اجباري آزادي در انديشه، اميال دروني و رفتار او نميباشد؛ زيرا در اجراي تلقين بايد به سه شاخصه تربيتي «استقلال در انتخاب و تصميمگيري»، «انديشهورزي يا تأمل عقلاني»، «استواري شخصيت يا قدرت اراده» توجه كرد. اين نکات در فضاي تربيتي کودک نيز مطرح است؛ لکن با قالبي متناسب با دوره کودکي در واقع، مربي مهدويت، در مرحله آموزش، استدلالهاي کودکانه و قابل فهم را براي کودکان بيان ميکند و ضمن آن، انديشه و عاطفه آنان را به سمت باورهاي مهدوي سوق ميدهد. سپس به تکرار آن ميپردازد تا به ايجاد باور منجر شود؛ بهگونهاي که کودک حس کند خودش آن را فهميده، قانع شده و آزادانه انتخاب كرده است. البته موفقيت در بهکارگيري اين روش براي کودکان، در صورتي است که تهيه محتواي تلقيني و نيز شيوهها و قالبهاي اجراي آن، با درنظرگرفتن نکات روانشناختي در خصوص تلقينپذيري اين دوره سنّي باشد که به برخي از آنها اشاره خواهد شد.
نکته مهم
امروزه کودکان در زمينه عقايد، اخلاق و سبک زندگي، در معرض تلقين باورهايي مغاير با آموزههاي وحياني هستند. اين امر توسّط انيميشن و فيلمهاي کودکانه، شرکتهاي سينمايي غرب و از طريق تبليغ و پخش انواع کالاهاي خوراکي، پوشاک و اسباببازي انجام ميشود. چه متوجه باشيم، چه نباشيم، قطار تلقينپذيري کودکان بهسرعت در حال حرکت است. شايسته است اشخاص و نهادهاي تأثيرگذار بر جامعه از اين ظرفيت تلقينپذيري، براي ترويج آموزهها و باورهاي مهدوي استفاده بهينه كنند و آن را فرصتي براي آشناساختن کودکان با معارف مهدوي و زمينهسازي براي قبول استدلالي آن معارف در بزرگسالي تلقّي کنند.
انواع تلقين
دستهبنديهاي متنوعي براي تلقين بيان شده است، مانند«شنيداري، ديداري و نوشتاري»، «فکري و کلامي» (هاشمي، 1388: 11)؛ «اجازه و امر»، «مثبت و منفي»، «مستقيم و غيرمستقيم» (لوکرون،1377: 78) يا «خودتلقيني و دگرتلقيني» و «قولي و فعلي» (باقري،1376: 68) که به توضيح برخي از آنها (به دليل كارآمدي بيشتر در اجراي تلقين) ميپردازيم:
الف) خودتلقيني و دگرتلقيني
«خودتلقيني» يا «تلقين به نفس» که تلقين در اين صورت، مستقيماً توسط شخص به خودش صورت ميگيرد؛ يعني بهزبان آوردن قول يا فعلي معين که به مقتضاي آن، تغييري در ضمير پديد آيد (همان). «دگرتلقيني»، يعني تلقين غيرمستقيم که تلقين در اين صورت، از سوي ديگري انجام ميشود. استفاده از هر کدام از دو نوع مذکور، به عواملي مانند وسعت و ضيق بودن ضمير تلقين شونده وابسته است. پس، هر يک در شرايط خاصي نتيجه مثبت ميدهد (هاشمي، 1388: 13).
ب) تلقين قولي، فعلي و محيطي
آنچه از استعمال واژه تلقين در زمينه متعلَّق تکرار يا جنس مادّه تلقيني متبادر است؛ غالباً چيزي از سنخ لفظ در قالب گفتار يا نوشتار است. مثلاً واژه يا گزارهاي چندين مرتبه گفته ميشود تا باور متناسب با آن، در جان و روح تلقينشونده تثبيت گردد که به آن «تلقين قولي» گفته ميشود. در زمينه اين نوع تلقين در فضاي خودتلقيني، روايتي وارد شده مبني بر سفارش به گفتن کلمه «لاالهالاالله» هنگامي که انديشههاي کفرآميز در دل موج ميزند (کليني، 1365، ج2: 424). افزون بر تکرار واژگان، ميتوان حالت روحي ـ رواني يا رفتار را تلقين کرد؛ يعني با انجام دادن مستمر و پيدرپي نوعي عمل يا نشاندادن روحيهاي خاص، باور مورد نظر در معرض تلقين قرار گيرد که «تلقين فعلي» نام گرفته است. تلقين فعلي در فضاي خودتلقيني، يعني آشکار ساختن عملي بهنحو تظاهر بر اعضا و جوارح (در حالي که آن فعل و آثار آن در درون ما ريشه ندوانده است) تا سايه و طنين آن را به درون بيفکنيم (باقري، 1376: 68). در نظام تربيتي اسلام، شيوهها و دستورات فراواني ديده ميشود که حاکي از تلفيق تلقين قولي و فعلي است و تأثيري مضاعف دارد؛ مانند نماز، که نمازگزار در آن، سخنان معيني را بر زبان ميراند و حرکات معيني را انجام ميدهد که هر يک با حالات ويژهاي تناسب دارد و آن را در باطن ميانگيزد (همان:70). در قرآن کريم از تلقين قولي در قالب تکرار آموزهاي خاص استفاده شده که بارزترين نمونه آن، 30 بار تکرار آيه فَبِأي آلاءِ رَبِّکُما تُکَذّبانِ در سوره «الرّحمن» و 9مرتبه تکرار آيه ويلٌ يومَئِذٍ لِلمُکَذِّبِينَ در سوره «المرسلات» است. عمل مستمر و پيوسته، آثار فراواني دارد، مانند يادگيري درست، سرعت عمل، يافتن مهارت و جلوگيري از فراموشي (شعباني، 1377: 23) و نيز ايجاد و تقويت رفتاري ثابت و عادتي استوار در کودک و نوجوان (همتي،1390: 27). بهبيان ديگر، تلقين قولي باعث تثبيت در افکار، حالات و اعمال ميشود. حتي ايمان انسان نيز نوعي تثبيت در سايه عمل است؛ چنانكه در حديثي بدان اشاره شده است: «ايمان جز با عمل تثبيت نميشود» (کليني، 1365، ج2: 38). افزايش تکرار عمل، زمينه تثبيت آن را بيشتر خواهد كرد. با توجه به وسعت معنايي تلقين، ميتوان موارد مرتبط با شرايط محيطي مانند فضاسازي، کيفيت چينش، رنگ و صدا را «تلقين محيطي» ناميد. البته ابزار ديگري هم وجود دارد؛ مانند عکس، فيلم و نيز نمايش خودتلقيني الگو.
ج) تلقين مثبت و منفي
دو معنا براي مثبت يا منفيبودن تلقين بيان شده است. برخي اين دو نوع تلقين را در فضاي بيان عبارات تلقيني مطرح کرده و معتقدند براي حفظ قدرت و آثار مثبت تلقين، بايد از کلماتي نظير«نه»، «نميخواهم»، «نميتوانم» و «نخواهد شد»، خودداري شود. مثلاً به جاي جمله «امروز من سردرد نخواهم داشت» که تلقيني منفي است، از عبارت«امروز من خيلي تندرست، سالم و سرحال هستم»؛ استفاده شود (لوکرون،1377: 81).
برخي ديگر، تلقين مثبت را تلقيني ميدانند که به خاطر مطلوب بودن مادّه تلقيني، بايد بهکار گرفته شود و منفي، نبايد صورت پذيرد (باقري، 1376: 68). مثلاً در تلقين فعلي مثبت، مقصود آن است که صورت يک عمل مطلوب نشأتگرفته از باوري صحيح را تظاهرگونه بر اعضا و جوارح خويش آشکار سازيم؛ در حالي که ممكن است ريشههاي باور و عقايد مربوط به آن هنوز در درون ما تثبيت نشده باشد؛ مانند تحلّم که حضرت علي در حديثي فرمودند:
اگر حليم و بردبار نيستي؛ پس خود را بردبار جلوه ده؛ چه اندک پيش آيد که کسي خود را به گروهي شبيه سازد و جزو آنان نشود (نهجالبلاغه، 1414: حکمت207).
مانند تباکي(تظاهر به گريه) از خوف خدا در قنوت نماز وتر که حتي در صورت عدم توانايي بر گريستن، مستحب شمرده شده است (طوسي، 1411: 152). در تلقين منفي فعلي نيز، مقصود آن است که صورت فعلي نامطلوب را از خود دور کنيم؛ در حالي که ممکن است آثار آن در درون ما ريشه دوانده باشد؛ مانند تبختر در راهرفتن، كه بايد از اين حالت در حال راه رفتن بپرهيزيم.
تلقينپذيري کودکان
کودکان، تأثيرپذيري افزونتري در مقايسه با ديگران داشته و بيشتر تحت تأثير تلقين قرار ميگيرند (شعارينژاد، 1385: 408). سخن پيامبراکرم نيز به اين نکته اشاره دارد:
حکايت کسي که در کودکي ميآموزد، همانند نقشکندن بر سنگ است (متّقي، 1431، ج10: 150).
مقطع کودکي بهدليل تلقينپذيري و تأثيرپذيري بالاي آن، بهترين زمان براي درمان برخي بيماريها است (سايت پزشکان بدون مرزwww.pezeshk.us). برنامهريزي براي درست هدايتکردن باورهاي دورة کودکي از طريق تلقين، بهترين راه براي تأثيرگذاري و جهتدهي سطح ناهشيار انسان است (کاوياني،1387: 231-240). براي بهرهبري از آن و به منظور ايجاد باورهاي مهدوي در کودکان، نخست بايد ويژگيهاي شخصيتي کودک و سير تحول آنها از نظر معرفتي، عاطفي و رفتاري شناخته شود. در اينصورت، ميتوان هماهنگ با اين سير طبيعي، در هر مرحله محتواي مهدوي متناسب با قالبي خاص تلقين کرد و همچنين از نظر فهم و پذيرش، انتظاري مناسب با همان مرحله داشت. از ميان ويژگيهاي مذکور تعدادي انتخاب شده که در قالب دو گروه همسو و معارض با تلقينپذيري کودکان ارائه ميگردد.
الف) ويژگيهاي همسو با تلقينپذيري
مقصود، خصوصياتي است که مسير تلقينپذيري کودک را از نظر جسمي، فکري يا عاطفي هموار و زمينه را جهت قبول و پذيرش پيام تلقيني فراهم ميكند.
- شکلگيري خودپنداره
دوره کودکي، آغاز شکلگيري «خودپنداره»[3] انسان و اين خود، بستر مناسبي جهت تلقين آموزه مهدويت است. چون کيفيت خودپنداره که در شکلدهي شخصيت نقش بهسزايي دارد، تحت تأثير مستقيم تلقين قرار ميگيرد (همان: 9و10). بر اين اساس، تلقين در دوره کودکي يکي از مهمترين عوامل شکلگيري شخصيت در بزرگسالياست. معلمان، والدين و بهطورکلي، اشخاص و نهادهاي تأثيرگذار با تلقينهاي تأثيرگذار خود تا حدودي سرنوشت کودکان را تعيين ميكنند. اگر آنها در ارتباط کلامي با کودکان از برچسبهايي مثبت، مانند خوشاخلاقي و يار امام زمان بودن، و منفي، مانند تنبلي و بينظمي، استفاده کنند، يا اينکه خودِ کودکان، عناوين مذكور را از واکنشهاي ديگران دريافت و مرتب به خود تلقين کنند؛ ناخواسته مشغول پايهريزي خودپندارههاي مثبت يا منفي هستند که آيندة اخلاقي و رفتاري آنان را پايهريزي ميکند.
- دعوتپذيري عملي، يادگيري مشاهدهاي، تقليدپذيري
امام صادق فرمودند:
مردم را از طريقي غير از زبانهايتان ]در واقع با اعمال و رفتار خود به کارهاي خير[ دعوت کنيد تا تلاش و راستگويي و پرهيزکاري را از ]رفتار[ شما ببينند (طبرسي، 1385: 46).
از آنجا که اصول تربيتي بيان شده در قرآن و روايات حاکي از ويژگيهاي شخصيت انسان است؛ ميتوان گفت امر به دعوت مردم در حديث مذکور، گوياي روحيه «دعوتپذيري» در انسان است. «دعوت» بهخلاف امر و دستور، بهخاطر دارابودن نوعي احترام و تکريم به مخاطب، باعث علاقهمندي و جذب وي نسبت به تلقينکننده و پيام تلقيني ميشود. وقتي دعوت عملي باشد، يعني از طريق نمايش واقعي اعمال و رفتار انجام گيرد، کيفيت آثار مذکور چند برابر ميشود؛ بهويژه در کودکان که انعطاف زيادي دارند؛ زيرا تأثيرپذيري آنها، از راهنمايي عملي بيشتر است تا راهنمايي لفظي. تکرار دعوت عملي به تلقين فعلي منجر ميشود. بههميندليل، کودکان بهلحاظ شخصيتي آنگونه خواهند شد که الگوهاي آنان هستند و عمل ميکنند و کمتر آنگونه ميشوند که با زبان از آنها خواسته ميشود؛ زيرا اغلب اعمال کودکان، انعکاسي و از روي تقليد و همانندسازي[4] نسبت به الگوهايي همچون والدين و گروه همسال ميباشد و بايد آنان را مقلّدان بزرگ ناميد (همتي،1390: 74). يادگيري کودکان، غالباً از راه مشاهده است. يادگيري مشاهدهاي[5] باعث ميشود کودک، عمل مورد نظر را از طريق مشاهده و بهطور دقيق فراگيرد و به بازپديدآوري عيني آن اقدام کند. تکرار آن، سبب تقويت باورهاي او نسبت به آن فعل ميگردد. افزون بر آن، خودتلقيني و دگرتلقيني را فراگرفته و نسبت به خود و افراد کوچکتر و حتّي اسباببازي خويش اجرايي کند که اين کار نيز باورهاي يادشده را استحکام ميبخشد.
- انعطاف فکري و زودباوري
کودک بهدليل محدوديت ظرفيت شناختي، انعطاف فکري زيادي دارد. بههميندليل، خيلي زود و سريع، سخني را صحيح پنداشته و باور ميکند. اين انعطاف به ما کمک ميکند تا پيام مهدوي، براي تلقين و باورسازي به دفعات كمتر نياز داشته باشد؛ ضمن اينكه اين امر راحتتر و سريعتر صورت ميپذيرد. همچنين با تأثير بر ادراک کودک، پيام را آنگونه که صحيح است و آنگونه كه ميخواهيم، درک ميکند.
قابل ذکر است که ميزان انعطافپذيري کودکان هميشه يکسان نيست؛ بلکه هنگام بروز هيجانات شديد مثبت و منفي، آنها بيشترين تأثيرپذيري، زودباوري و تلقينپذيري را دارند (کاوياني،1387: 231-240 و گنجي،1391: 202و210).
- ناپايداري اراده و شتابزدگي
اراده کودک ناپايدار بوده و خيلي زود بر اثر ميل و رغبتهاي آني و همچنين در برابر اصرار و فشار تسليم ميشود. همچنين اغلب رفتارهايش شتابزده و عجولانه بهدور از احتياط مورد نظر بزرگسالان است. ايندو خصوصيت، زمينه را براي سرعت در تقليدپذيري و تلقينپذيري فراهم ميكند.
- عادتپذيري
کودک خيلي سريع با طرز فکر، روحيه و رفتاري خاص خو ميگيرد و اين سبب ميشود آنقدر آن روحيه و رفتار را بازپديدآوري کند كه براي او بهصورت ملکه و عادت در آيد. از نظر اخلاقي، کودکي دورة ايجاد عادات مطلوب است (باهنر،1387: 24). تلقين يکي از مهمترين مکانيزمهاي شکلگيري عادتهاي کودک در کنار تقليد، قصد و اراده ميباشد (کاوياني،1387: 249). بنابراين، ميتوان زمينه عادت کودک به گفتن يا عملکردن به محتواي تلقيني و تکرار آن را فراهم كرد تا گفته و عمل به آساني نهادينه گردد. افزون بر آن، عادت به پذيرش پيام و خودتلقينيهاي مثبت مهدوي و همچنين انس با آنها سبب تثبيت و ماندگاري باورهاي مرتبط با آن پيامها ميشود.
- علاقه به تکرار
يکي از ويژگيهاي طبيعي کودک که ظرفيت پذيرش تکرار گفتار يا عمل را افزايش ميدهد؛ علاقهمندي به تکرار است. بههمين دليل است که اگر کتاب قصهاي را بارها براي کودکمان بخوانيم، خسته نميشود و باز ميخواهد آن را برايش تکرار کنيم (همتي، 1390: 28). در روايات، در مورد اهميت تکرار آموزه ديني و مداومت در عمل به مقتضاي آن سفارش گرديده، كه اين مهم، حاکي از روحيه تلقينپذيري در انسان، بهويژه دوره کودکي است. از امام باقر و امام صادق نقل شده که فرمودند:
وقتي کودک به سه سالگي رسيد، بايد به او بگويند: هفتمرتبه بگو: لاإله إلاالله. سپس رهايش کنند تا سهسال و هفتماه و بيستروزِ او کامل شود. سپس بايد به او بگويند: هفتمرتبه بگو: مُحَمَّدٌ رَسوُلُالله و او را رها کنند تا چهار سال او تمام شود. آنگاه به او بگويند: هفتمرتبه بگو: صَلَّي اللهُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِه. سپس ...(صدوق، 1413، ج1: 281، ح863).
- نياز به محبت و دلبستگي به محبوب خويش
محبت، يکي از نيازهاي اساسي کودکان به شمار ميآيد. در اسلام به اين موضوع بسيار توجه شده تا آنجا که امام صادق فرمودند:
خداوند بندهاش را بهواسطه شدت محبتي که به فرزند خود دارد، رحم ميکند (صدوق،1413، ج3: 482).
ميتوان براي کودکان، بر حقانيت آموزههاي مهدوي به زبان کودکانه در قالب قصه و شعر استدلال کرد تا اطمينان بيشتري به صحت آن و در ادامه رغبت افزونتري براي تکرار پيدا کنند؛ اما محبوبيت و مقبوليت تلقينکننده و پيام تلقيني، نزد کودکان، در ترغيب آنان به انجام دادن و تکرار محتواي تلقيني به مراتب از استدلال اثرگذارتر است و اين به دليل نياز شديدي است که آنان به محبت داشته و به هر کس که به آنها محبت کند، سريعاً علاقهمند ميشوند و بهسرعت دلبسته محبوب خويش ميشوند (همتي،1390: 34). کودکان سخن و عمل تلقينکنندهاي را سريعتر، باور، تقليد و تکرار ميکنند که او را بيشتر دوست داشته باشند. بنابراين، ميتوان با ايجاد انس کودک با تلقينکننده و پيام مهدوي، تلقينپذيري را سرعت بخشيد.
ب) ويژگيهاي معارض با تلقينپذيري
مقصود از ويژگيهاي معارض، خصوصياتي است که بهلحاظ فکري، عاطفي يا جسمي با تلقينپذيري کودک در تعارض باشند و هنگام تلقين، واکنش مقابلهاي و معارضگونه از خود نشان دهند؛ يعني مانعي براي قبول و پذيرش پيام تلقيني محسوب شوند؛ ويژگيهايي که گوياي اظهار خود و آزادي بيشتر در افکار، اميال و رفتار است؛ مانند خودمحوري يا خودميانبيني، علاقه به خودنمايي، مرکز انحصاري توجه و محبتبودن، اثبات خود و تواناييها، استقلالطلبي و ميل شديد به آزادي. در نتيجه روند تلقينپذيري کُند يا متوقف ميگردد. شخص يا نهاد تلقينکننده، بايد افزون بر آشنايي با ويژگيهاي معارض، راه جهتدهي آنها را به سوي فرايند تلقينپذيري کودک بداند و از همان خصوصيات، جهت اجراييشدن تلقين آموزههاي مهدوي استفاده کند تا کودک پيام تلقيني را با رغبت دروني بپذيرد. در غير اينصورت، ممکن است با آن ويژگيهاي طبيعي مقابله شود و در کودک نوعي عناد و تنفر به معارف مهدويت به وجود آيد. در ادامه تبيين و جهتدهي دو معارض ذکر ميگردد:
- خودمحوري
رفتارهاي کودک، بيشتر حاصل «خودمحوري» اوست که زمينه اجتماعيشدن او را فراهم ميکند (منصور، 1388: 169). «خودميانبيني»، يعني اينكه کودک خود را محور کائنات پنداشته و تصور ميکند همهچيز در حول او اتفاق ميافتد (باهنر، 1387: 24) و جهاني که مينگرد، همان جهاني است که ديگران مينگرند (منصور، 1388 :157). حاصل چنين پنداشتي، عدم درک ديدگاههاي ديگران؛ داوري صرفاً از ديدگاه خود؛ پافشاري بر ديدگاه خود و دفاع از آن، حتي با تناقضگويي؛ جاندارپنداري (همه چيز را داراي جان و فهم و شعور دانستن) و ساختهپنداري (همه چيز را محصول خلاقيت انسان دانستن) است (باهنر، 1387: 25). خودمحوري مانعي در مسير تلقينپذيري کودک محسوب ميشود؛ چون مستلزم درک ناقص و عدم قبول و پذيرش سخن و رفتار تکرارآميز تلقين کننده است.
- استقلالطلبي
کودک ميخواهد در فکر، آرزو و رفتار از ديگران مستقل و متمايز باشد و تلاش ميکند کارهايش را بهتنهايي، بدون کمک ديگران انجام دهد. البته از آنجا که در دوره پيشعملياتي، يعني در راه شکلگيري عمليات منطقي عيني گام برميدارد؛ نميتواند از عهده آنها بهطور کامل برآيد (منصور، 1388: 190). تلقينپذيري، نوعي تبعيت از ديگران است. اين تبعيت، زماني که با خواستههاي استقلالگونه کودک در تعارض باشد، باعث رفتارهايي است که در ظاهر مخالفت و نافرماني محسوب ميشوند؛ درحاليکه اين رفتارها نشانة تشخصطلبي بوده (باهنر، 1387: 24) و اگر صحيح جهتدهي نشوند، روحيه استقلال و جرأت انجام دادن کار از او سلب خواهد شد.
براي بهرهبري و جهتدهي خودمحوري و استقلالطلبي کودکان براي تلقينپذيري؛ شايسته است به نکاتي توجه شود که به برخي از آنها اشاره ميگردد:
در تلقين قولي نبايد لحن کلام و حالت بيان آمرانه، تحکمآميز، زورگويانه و تحميلي باشد؛ بلکه اين كار بايد پيشنهادگونه با لحني آرام و دوستانه، متناسب با دوره کودکي صورت گيرد. البتّه معيار در تشخيص اين موارد، افزون بر فرهنگ ادبيات، گفتوگوي هر منطقه، فهم کودک است. در واقع اوست که بايد احساس کند پيام تلقيني، تحميلي نبوده و آزادانه آن را انتخاب كرده و پذيرفته است. همچنين تصور نکند که ديدگاهها، اميال و آرزوهايش مورد بيتوجهي، بيمهري و بياحترامي قرار گرفته است. بايد او را بهخاطر انتخاب پيام تلقيني و باورمندي به آن مورد توجه ويژه قرار داد؛ مانند تحسين و تشويق، و در اينباره جملات تلقيني مثبت بگوييم: «شما حالا ديگر بزرگ شدهاي و خودت انتخاب کردي، خودت دوست داشتي امام مهدي را بشناسي و ياري کني، چه انتخاب زيبايي!...» همچنين اجازه دهيم کارها را بهتنهايي و مستقل انجام دهد؛ البته با نظارت مخفيانه.
تنظيم محتواي تلقيني مهدوي
تهيه محتواي تلقيني مهدوي متناسب با دوره کودکي، پيشنياز مهمي براي اجراي تلقين است که در قالب سهمرحله ارائه ميگردد:
الف) انتخاب موضوع
با در نظرگرفتن معيارهاي گزينش موضوع و آموزه مهدويت براي کودک، نظير توانايي درک صحيح، قابليت الگوپذيري، سودمندي، تناسب با موقعيت و شرايط کودک، ابتدا به يک موضوع کلي از مهدويت توجه و ريزموضوعي از آن گزينش ميشود. هر چه موضوع، بهلحاظ مفهومي محدودتر باشد، افزون بر آساني در دستهبندي و تمرکز بيشتر بر آن؛ براي کودک بيشتر قابل فهم و انتقال و باورسازي آن نيز راحتتر خواهد بود. همچنين براي بيان مصاديق و مثالهاي متعدد، براي تبيين موضوع و اثرگذاري تربيتي فرصت بيشتري فراهم ميگردد. مثلاً در مبحث امامت عامه، به موضوع امامشناسي توجه ميكنيم و آن را نسبت به حضرت مهدي در نظر ميگيريم. مهديشناسي در بردارنده موضوعاتي است، مانند ضرورت شناخت، آثار و کارکردهاي شناخت و ويژگيهاي امام که مورد اخير انتخاب ميگردد و سپس از بين ويژگيها، علم امام مورد توجه قرار ميگيرد. علم امام نيز مباحث متعددي دارد، مانند چگونگي، محدوده و متعَلق علم امام که از بين آنها، ريزموضوع اخير انتخاب ميگردد.
ب. استخراج پيام
در اين مرحله، متناسب با موضوع، پيام مناسبي در قالب گزاره خبري تنظيم ميگردد. مثلاً با توجه به موضوع منتخب (متعلق علم امام) پيامي همچون: «حضرت مهدي به اعمال انسانها آگاهي دارد»؛ استخراج ميشود. اين پيام، همان ماده درسي از معارف مهدويت است که مربي در مورد محتوا و روشهاي انتقال آن به کودک، مطالعه و تحقيق ميکند؛ اما هيچگاه در کلاس و فرايند آموزشي، آن را عيناً به زبان نميآورد، بلکه تلاش ميکند با زمينهسازي مناسب براي طرح پيام، آن را در حد فهم کودک تنزل دهد.
ج. ساختن جمله کليدي
در هر جلسه کلاس، از ميان جملات متعددي که بر زبان مربي جاري ميشود، يکي از جملهها نقش محوري داشته و گوياي پيام آن جلسه است که آن را «جمله کليدي» نام مينهيم. اين جمله، گزارهاي خبري است که در طول تدريس تمام زمينهسازيها، توضيحات، استفاده از ابزار آموزشي و کمکآموزشي حول محور تبيين و تفهيم آن ميچرخد و در انتقال و تلقين پيام مهدوي با زبان کودکانه داراي نقش مهمي است؛ زيرا در قالبهايي مانند بازي، شعر و قصه که براي انتقال پيام از آنها استفاده ميشود. آن جمله از سوي مربي و کودکان مرتب تکرار ميگردد. جمله کليدي در اين بحث، نماي کودکانه پيام است که در فرايند تنظيم طرح درس براي کودکان، با توجه به پيام اصلي درس ساخته ميشود.
براي ساختن جمله کليدي، بايد پيام مهدوي را بهصورت عبارتي کوتاه، ساده، روان، واضح، آهنگين و زيبا درآوريم؛ بهگونهاي که قابل فهم و با خزانه لغات کودک متناسب باشد. البته اگر آيه يا حديثي اينچنين پيدا شد، از آن استفاده ميگردد؛ و گرنه ميتواند در قالب متن ادبي، شعر، مثل، حتي با خميرمايهاي از طنز ارائه شود. واژگان نامأنوس استفاده نميشوند، مگر بهقصد آموزش واژهاي جديد که براي طرح آن بههمراه توضيحات کوتاه زمينهسازي لازم است. زودحفظ بودن جمله کليدي باعث آساني و سرعت حفظ و يادآوري آن ميگردد تا هر موقع (بر حسب عادت يا تذکر اطرافيان در زمان و مکاني متناسب با پيام اصلي) آن جمله بر ذهن يا زبان کودک آمد، مطالب آموزشي مرتبط با آن تداعي شود.
بهعنوان نمونه، پيام مهدوي مذکور در بخش قبل را به گزاره«امام مهدي از همه اعمال و رفتار ما يا از کارهاي ما خبر دارند»؛ تبديل کرده، سپس جملههاي کليدي ساخته ميشود؛ مانند «امام زمانِ مهربونخبر دارن از کارامون» و «هر کاري انجام بديم، امام اونُ ميبينهآخه هر جا که باشيم، امام ما رُ ميبينه».
برخي پژوهشگران عرصه تبليغ ديني از«قالب شعاري؛ تکرار دستهجمعي» ياد کردهاند که با جمله کليدي داراي شباهت فرواني است. ايشان معتقدند تکرار شعار در لابهلاي مطالب در جاي مناسبش بهصورت پيدرپي، فوايد ذيل را بهنبال دارد:
سرعت انتقال ذهن به مباحث درس و تداعي آنها، دريافت پيام، ماندگاري پيام در ذهن، نهادينهشدن، تحريک عواطف و احساسات، تأکيد مطالب، جلب توجه مخاطب و تفهيم اهميت موضوع، انتقال دقيق پيام و تثبيت آن بهدليل موجز بودن، تأثيرگذاري عميق و اعتمادسازي بهدليل صحهگذاردن جمع بر پيام (جمعي از نويسندگان، 1392: 186).
قالبهاي اجرايي تلقين
تکرار آموزه با روش و قالبي يکنواخت و ثابت، بهويژه براي کودک، ملالتآور و خستهکننده و متمرکز كردن آنان براي فعاليت ذهني طولانيمدت (بهخصوص تکراري) دشوار است (باهنر، 1387: 44). همچنين تفاوتهايي بين کودکان وجود دارد؛ از قبيل اختلاف در ميزان آستانه تحمل و سليقه در پذيرش قالبها که نشأتگرفته از تفاوت استعدادها و ظرفيتها است. بنابراين، لازم است در تکرار تلقينآميز آموزه مهدويت، افزون بر اتخاذ تعداد مناسب، با قالبهاي متنوعي که به شيوه تکرار ناظر است؛ آشنا بوده تا در هر مرتبه از تکرار، قالبي خاص بهکار گرفته شود. در اينجا، به تبيين پنج قالب بسنده ميشود:
- قصه
قصه و داستان پربارترين و شايعترين فرم هنري است (مککي، 1389: 9) که انسان، بهويژه در کودکي، ذاتاً به سوي آن جذب شده و از آن لذت ميبرد (محدثي، 1376: 25). همچنين از نظر روانشناسي تربيتي، يکي از مهمترين و مؤثرترين روشهاي آموزشي (مقدسيپور، 1382: 41) و ابزاري براي انتقال غيرمستقيم آموزهها بهحساب ميآيد. در قرآن و سيره معصومين نيز استفاده از آن فراوان به چشم ميخورد (محمدقاسمي، 1389؛ داوودي و حسينيزاده، 1391و مهدوي، 1381).
با توجه به ويژگيهاي دورة کودکي، مانند رشد شکلگيري تصويرهاي ذهني، قوه تخيل، حس کنجکاوي، شيفتگي شديد به شنيدن داستان و جايگزيني خود در شخصيتهاي داستان و تقليد و الگوبرداري از آنها، ميتوان گفت قصه يکي از مناسبترين قالبها به منظور تلقين گزارههاي مهدوي به کودکان است.
در بعضي از دفعات تکرار پيام تلقيني، ميتوان از قصهاي با محتواي مهدوي استفاده کرد، مانند قصه«فرشته خوشخبر» و «ياران آفتاب» (يوسفيان و ولايي،1392). قصه اخير از سخن حضرت مهدي الهام گرفته و حاکي از تشبيه خويش به خورشيد پشت ابر است (ابن بابويه، 1395، ج2: 485) و نيز به غربت و تنهايي و لزوم توجه به ايشان (خصوصاً در زمان غيبت) اشاره دارد.
افزون بر آن، ميتوان از قصههايي که قابليت تکرار پيام را دارند، استفاده کرد، مانند قصه تکقسمتي، يا چندقسمتي که سلسلهوار تنظيم گشته و در همه قسمتها فقط يک پيام و جمله کليدي در يک صحنه يا صحنههاي مختلف توسط شخصيتهاي قصه تکرار ميگردد. همچنين ميتوان جمله کليدي را در چند بخش تنظيم کرد و در هر صحنه از قصه، بخشي از آن توسط شخصيتهاي قصه، تکرار گردد و در صحنههاي بعدي بهترتيب بخشهاي جديد بههمراه تکرار و يادآوري بخشهاي قبلي بيان شود تا پيام تکميل گردد.
جهت تنوع بهرهبري از قصه، ميتوان از قصهگويي مربي و والدين، پخش صداي قصهگوهاي حرفهاي و فيلمهاي مشتمل بر داستان استفاده کرد. اگر در مسير قصه به کودک اجازه مشارکت کلامي داده شود، بدينصورت که در بعضي بخشهاي مرتبط با پيام تلقيني، روند قصه و جمله کليدي را نيمهتمام گذاشت تا او ادامة آن را حدس بزند و مدام اين عمل تکرار شود؛ اين كار در تلقين قولي پيام مهدوي داراي تأثير بهسزايي است. همچنين اگر کودک مشارکت فعلي داشته باشد، مثل اجراي نقش برخي شخصيتهاي داستان، در تلقين فعلي وي موثر است. قصهگويي همراه با ابزاري همچون تقليد صدا، نمايش، تصاوير زيبا و متناسب، بر تلقين تأثير فراواني دارد؛ چون از طريق دو ادراک حسي بينايي و شنوايي، پيام منتقل ميشود و اين بهمنزلة تکرار است.
اگر کودک به قصهگويي، بهويژه با ابزار جذاب ترغيب و تشويق شود، چون با هر بار گفتن صداي خود را ميشنود، پيام مهدوي در او تثبيت شده و اين، نوعي خودتلقيني است. نفس محبوبيت و جذابيت قصه، عامل مهمي براي خودتلقيني است؛ زيرا کودک داستانهايي را که دوست داشته و از شنيدنشان لذت برده، براي دوست و عروسک خود و حتي هنگام تنهايي، تکرار ميکند. روشهاي متعددي براي ترغيب وجود دارند، مانند اينکه تصويرهايي از صحنههاي مختلف قصه تهيه و از او خواسته شود، ماجراي هر صحنه را بيان کند تا قصه به اتمام رسد، يا اينکه در بعضي از صحنهها، از او درخواست شود همانند صداي شخصيت قصه سخن بگويد.
- شعر
کودکان به گزارههاي آهنگين و موزوني همچون شعر علاقه دارند. افزون بر آنکه ميتوان از آن براي شيوهاي از تکرار آموزه مهدوي استفاده کرد، ظرفيت بالايي براي تکرار پيام دارد. در شعر بايد گوشوارهاي مناسب با يک پيام مهدوي تنظيم و بهعنوان جمله کليدي استفاده شود. نبايد از شوق کودکان به حفظ شعر، خواندن سرود دستهجمعي و... غافل بود. در اين زمينه کتابهايي با محوريت اشعار کودکانه ديني و مهدوي به چاپ رسيده، مانند «نغمههاي ديني کودکان» (هاشمي،1390)؛ «مجموعه چلچراغ» (يوسفيان و وحيدي صدر،1393) و «مجموعه شکوفههاي اميد» (همان:1391). در اينجا بر اساس روايات، دو شعر به عنوان نمونه ذکر ميگردد:
الف) بر اساس حديثي از حضرت مهدي که فرمودند: «...لاناسِينَ لِذِکرِکُم؛ ما ياد شما را فراموش نميکنيم» (طبرسي، 1403، ج2: 497)؛ اين شعر خوانده ميشود:
او به ياد ما بوده؛ او به يادمان باشد. او براي اين مردم، صاحب الزمان باشد. صاحب الزمان فرمود، جملهاي که گشتم شاد: شيعيان شماها را، ما نميبريم از ياد (يوسفيان و وحيدي صدر،1393، ج3: 8).
ب) با الهام از سخن امام صادق در مورد فراق امام دوازدهم که فرمودند:«سَيدِي غَيبَتُکَ نَفَت رُقادي؛ سرور من! غيبت تو خواب را از ديدگانم ربوده است» (ابن بابويه، 1395ق، ج2: 353)؛ چنين شعري بيان ميشود:
وقتي نباشي، ما بيقراريم. يعني که بي تو، ما بيبهاريم. اي سَرور من! هستي تو مولا. در غيبت تو، بيخوابم آقا» (يوسفيان، 1393: 8).
- نقاشي و رنگآميزي
هنگام نقاشي، فراسوي علاقه و لذتبردن کودک، نوعي نمايانگري شخصيت در حال جريان است. بر پايه تحقيقات خطشناسي و روانتحليلگري، نقاشي کودک پيام او محسوب ميشود؛ زيرا آنچه را نميتواند بهلفظ در آورد، از طريق نقاشي انتقال ميدهد. پس نقاشي خبر از راز و رمز جهان کودک ميدهد و با دقت در آن، ميتوان روابط خود را با وي غنيتر ساخت (پريرخ، 1391: 1-9). بر اين اساس، ميتوان از نقاشي جهت تهيه جامعه آماري در مورد گرايش کودکان به معارف مهدويت و ميزان شناخت آنها از اين مؤلفه بهره برد. همچنين نقاشي و رنگآميزي با موضوع مهدويت، بهويژه اگر با توضيحاتي در قالب قصه و شعر (بهعنوان برخي از دفعات تکرار پيام تلقيني) استفاده شود؛ کيفيت ايجاد و تقويت باورهاي مهدوي در کودکان را افزايش ميدهد. مثلاً براي تلقين محبت حضرت مهدي نسبت به کودکان، شش برگه نقاشي تهيه ميکنيم. در برگه اول، مردي با چهرهاي مهربان و متبسم در حال نوازش و هديهدادن ترسيم و بهعنوان امام مهدي معرفي ميكنيم و از کودک ميخواهيم آن را رنگآميزي کند و شعر متناسبي زمزمه ميکنيم. در برگه دوم همان محتوا را به همراه يک کودک کشيده و شعرخواني و خواسته قبلي را تکرار ميكنيم؛ همينطور ادامه ميدهيم تا نقاشي و رنگآميزي پنج کودک کامل گردد.
- نمايش
منظور از «قالب نمايشي» يا «روش ايفاي نقش»، مجسمکردن و مشهود و محسوس درآوردن پيام بوده و اين كار بر ديدار و شنيدار مبتني است. با توجه به وجود عناصر متنوع هنري، ادبي و ترکيبي و جاذبههاي ديگر در بافت نمايش، اين قالب بهعنوان يک واسطه بسيار قوي، ميتواند در خدمت بسياري از فعاليتهاي آموزشي و تربيتي قرار گيرد (کيومرثي، 1386: 108). نمايشيکردن مفاهيم، خصوصاً مباحث عقلي و انتزاعي براي کودک سبب درک راحت و سريع، يادگيري عميقتر، ماندگاري در ذهن، اثرگذاري بر عواطف و احساسات و هيجانها، ارائه الگوي مناسب، تحرک بخشيدن به کلاس، ايجاد انگيزه و آساني در يادآوري ميشود (جمعي از نويسندگان، 1392: 327 و330). در قرآنکريم و سيره معصومين نيز استفاده از اين روش به چشم ميخورد (همان: 327-330 و اسماعيلي و همکاران، 1392: 73-76)؛ مانند چگونگي برانگيختهشدن در روز قيامت از طريق نشاندادن زنده كردن زمين بعد از مرگ آن (ر.ک: روم:19و ق: 9-11). همچنين آموزش دفن مردگان به قابيل بهوسيله نشاندادن دفن کلاغ مرده توسط کلاغي ديگر (ر.ک: مائده: 27-30). با توجه به خصوصيات دوره کودکي که در قالب قصه گذشت و مواردي از قبيل درونيسازي واقعيات، علاقه به تجربه کار ديگران و بازپديدآوري عملي آنها، خودنمايي، ميل به بازي نمايشي نمادين و علاقه به عروسک و مجسمههاي نمادي اشيا؛ ميتوان گفت: قالب نمايشي، اعم از نمايش مشارکتي، عروسکي، خلاق و... يکي ديگر از بهترين روشهاي تلقين آموزه مهدويت به کودکان است؛ بهويژه اگر براي تکرار پيام تلقيني در آن برنامهريزي شود. از همان قصه «ياران آفتاب» که در قالب «قصه» ياد شد، ميتوان براي اجراي نمايش مشارکتي استفاده کرد؛ بدين صورت که چند کودک براي اجراي نقش مرد کشاورز، خورشيد، ابر سياه، گلهاي آفتابگردان انتخاب و ديالوگها آموزش داده شود، يا اينکه محتواي قصه بهصورت اجمالي بيان گردد تا آنها با بهرهگيري از خلاقيت و سليقه خود ديالوگها را بسازند.
«نمايش»، بهترين راه براي آموزش دگرتلقيني و خودتلقيني است. کودکي که مشغول تماشاي تلقينکردن پدر به فرزند ديگر است، دگرتلقيني را فراگرفته و آن را براي کودکي ديگر يا اسباببازي و عروسک خويش انجام ميدهد. تکرار خودافشايي عاطفي والدين و مربيان به امام زمان يا خودتلقيني نمايشي در اينباره در برابر کودک، سبب خودتلقيني کودک به پيامهاي مهدوي ميگردد. مثلاً والدين افکار و عواطف عاشقانه خود را به حضرت مهدي در مقابل کودک به زبان آورده و احساس خويش را نمايان سازند، بدون اجبار يا دعوت بر شنيدن و پذيرش آنها. مانند بيان چنين جملاتي:
امام زمان! اي امام مهربان! گاهي وقتها دلم براي شما خيلي تنگ ميشود. اينقدر شما را دوست دارم که هر کاري که شما دوست داشته و راضي باشيد، انجام ميدهم. با کمک خداوند، من حتماً موفق ميشوم.
- پرسش و پاسخ
با توجه به روحيه پرسشگري و حس کنجکاوي کودک، يکي از بهترين قالبهاي اجراي تلقين که مبدأ پيشرفت فکري و تربيت عقلاني اوست، «پرسش و پاسخ»ميباشد. قرآن حکيم و معصومين، همواره مخاطبان خود را به پرسشگري درباره نادانستهها دعوت و ترغيب كردهاند (ر.ک: محمدي، 1391: 13-16)؛ مانند آيه:
فَسئَلُوا أهلَ الذِّکرِ إن کُنتُم لاتَعلَمُونَ؛ اگر نميدانيد از اهل ذكر بپرسيد (انبياء:7 و نحل:42).
نيز مانند اين سخن پيامبراکرم:
دانش گنجينههايي است و کليدهاي آنها، پرسش است. پس رحمت خدا بر شما! بپرسيد که بر اثر آن چهار نفر پاداش مييابند: پرسنده، پاسخدهنده، شنونده و دوستدار پرسش (ابن شعبه حراني،1404: 41).
همچنين امام علي در ضمن حديثي وجود روحيه پرسشگري در کودکي را عامل(دانايي و) پاسخگويي در بزرگسالي ميدانند (آمدي،1410، ح 606 و 625). اين قالب، فوايد فراواني دارد؛ از قبيل برانگيختن حس کنجکاوي، جلب توجه، به تفکر واداشتن، پيبردن مخاطب به جهل خود، فعالشدن، پيبردن به نياز مخاطب، عميقتر شدن مباحث، تقويت رشد خلاقيت و ابتکار و ايجاد رقابت سالم بين مخاطبان (جمعي از نويسندگان،1392: 123-124و اسماعيلي و همکاران، 1392: 71-72). کودک، دوست دارد در معرض پرسش قرار گيرد و خود به تنهايي پاسخ دهد. حتي از تکرار سؤال توسط ديگران و حتي از تكرار سؤال از خودش لذت ميبرد. بدينجهت است که بارها يک سؤال را مطرح ميكند و اصلاً احساس خستگي نميکند.
در هر پرسش و پاسخ مهدوي، کودک بهناچار دو مرتبه، به موضوع مورد نظر توجه كرده که اين، نوعي تکرار است. اصولي در مورد بايستههاي پاسخگويي به پرسشهاي ديني وجود دارند که آنها را در پاسخگويي به سؤالات مهدوي کودکان نيز بايد رعايت كرد تا آموزهاي از آموزههاي مهدويت را القا كرد. برخي از اين اصول عبارتند از: گوشسپاري هشيارانه به پرسش و درک دقيق آن، بازگويي آن به زبان ساده، استفاده از قصه و تمثيل و تشبيه در پاسخ، انديشه و درنگ در پاسخگويي (حيدري ابهري، 1392: 15-38)؛ اختصار پاسخ، ارائه دليل، اجازه براي تکميل پرسش، امنيتبخشي به پرسشگر، ريشهيابي سوالات و مشورت براي تهيه پاسخ (محمدي، 1391: 67-132)؛ تربيتسازبودن، تمرکز بر يک مطلب در هر سوال، تناسب با مخاطب و پرهيز از اصطلاحات نامأنوس (اسماعيلي و همکاران، 1392: 68-70)؛ آشنايي با مقبولات مخاطب، پرهيز از کلمات تحکمآميز، دليلخواهي و پرورش برخي سوالات (جمعي از نويسندگان، 1392: 124-130)؛ تغيير سوال، نشنيدهگرفتن برخي پرسشها و گفتن «نميدانم» در صورت عدم اطلاع (گريواني، 1391: 73-142) و با سؤالهاي پيدرپي در مورد امام زمان و حتي برگزاري مسابقه پاسخگويي با شيوههاي متنوع.
نتيجه گيري
با توجه به ضرورت نهادينهسازي آموزههاي مهدوي در کودکان و همچنين جايگاه تلقين در تعاليم تربيتي؛ ميتوان از روش «تلقين» که عنصر محوري آن، باورسازي از طريق تکرار نظاممند است، براي ايجاد و تقويت باورهاي مهدوي در کودکان بهره برد؛ به گونهاي که كودك از آسيبهايي همچون تحميل و اجبار بر پذيرش آموزه مهدوي و بيتوجهي به تربيت عقلاني وي محفوظ بماند. موفقيت در بهکارگيري اين روش براي کودکان، در گرو رعايت اصول تلقين، از قبيل استمرار و تمرکز است که متناسب با خصوصيات همسو با تلقينپذيري دوره کودکي و جهتدهي ويژگيهاي معارض با آن، تنظيم ميگردد. همچنين بايد محتواي تلقيني مهدوي در سه محور «انتخاب موضوع»، «استخراج پيام» و «ساختن جمله کليدي» با در نظر گرفتن آن ويژگيها تهيه شود. افزون بر آن، لازم است از انواع تلقين، از قبيل خودتلقيني و دگرتلقيني و همچنين قولي، فعلي و محيطي و مثبت و منفي استفاده گردد. همچنين استفاده از قالبهايي نظير قصه، شعر، نقاشي، نمايش و پرسش و پاسخ براي انتقال و نهادينهسازي معارف مهدوي در کودکان توصيه ميگردد؛ زيرا تکرار يک آموزه با روش و قالبي يکنواخت براي کودک ملالتآور و متمرکز كردن آنان براي فعاليت ذهني طولاني مدت دشوار است.
منابع
قرآن کريم.
آيتي، نصرت الله (پاييز1390). زمينهسازي ظهور؛ چيستي و چگونگي، فصلنامه مشرق موعود، سال پنجم، شماره 19.
آمدي، عبدالواحد ابن محمّد (1410ق). غررالحکم و دررالکلم، قم، دارالکتاب الاسلامي.
ابن شعبه حراني (1404ق). تحف العقول عن آل الرسول، قم، جامعه مدرسين.
ابن بابويه، محمدبن علي (1395ق). کمال الدين و تمام النعمه، 2جلدي، تهران، اسلاميه.
اسماعيلي و همکاران (1392). روش تدريس و کلاسداري تبليغي، قم، مرکز مديريت حوزههاي علميه.
انوري، حسن (1385). فرهنگ فشرده سخن، تهران، سخن.
بالادستيان، محمّدامين و ديگران (1393). نگين آفرينش، قم، بنياد فرهنگي مهدي موعود.
باهنر، ناصر (1387). آموزش مفاهيم ديني همگام با روانشناسي رشد، چاپ و نشر بين الملل.
بارو، رابين و رونالد، وودز (1376). درآمدي بر فلسفه آموزش و پرورش، ترجمه فاطمه زيباکلام، تهران، دانشگاه تهران.
باقري، خسرو (1376). نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، تهران، مدرسه.
باقري، خسرو (1380). چيستي تربيت ديني(بحث و گفتگو با پروفسور پاول هرست)، تهران، تربيت اسلامي.
بيريا، ناصر و ديگران (1375). روان شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، تهران، سمت.
جمعي از نويسندگان (1392). اصول و روشهاي ارائه مفاهيم ديني، قم، مرکز مديريت حوزههاي علميه.
حيدري ابهري، غلامرضا (1392). خداشناسي قرآني کودکان، قم، جمال.
حيدري، محمدحسين و نصر بختياري، حسنعلي (پاييز و زمستان1388). تلقين؛ چالشي فراروي تربيت ديني، فصلنامة اسلام و پژوهشهاي تربيتي، شماره 2، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
داوودي، محمد و حسينيزاده، علي (1391). سيره تربيتي پيامبر و اهل بيت، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
دادستان، پريرخ (1391). ارزشيابي شخصيت کودکان (بر اساس آزمونهاي ترسيمي)، تهران، رشد.
دهخدا، علياکبر (1391). لغتنامة دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 16جلدي.
سيف، علياکبر (1385). روانشناسي پرورشي (روانشناسي يادگيري و آموزش)، تهران، آگاه.
شعباني، حسن (1377). مهارتهاي آموزشي و پرورشي(روشها و فنون تدريس)، تهران، سمت.
شعارينژاد، علي اکبر (1385). روانشناسي رشد، تهران، اطلاعات.
صبحي صالح (1414ق)، نهج البلاغه، قم، بيجا.
صدوق، محمدبنعلي (1413ق). من لايحضره الفقيه،4جلدي، قم، جامعه مدرسين.
طبرسي، احمدبن علي (1403ق). الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضي.
طبرسي، علي بن الحسن (1385ق). مشکاة الانوار في غرر الاخبار، نجف، المکتبة الحيدرية.
طوسي، محمد بن حسن (1411ق). مصباح المتهجد، بيروت، موسسه فقه الشيعه.
عميد، حسن (1386). فرهنگ فارسي عميد، تهران، اميرکبير.
قائمي اميري، علي (1379). حدود آزادي در تربيت، تهران، انجمن اوليا و مربيان.
کاوياني، محمد (1387). روانشناسي و تبليغات (با تأکيد بر تبليغ ديني)، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
کليني، محمدبنيعقوب (1365).کافي، 8جلدي، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
گنجي، حمزه (1391). روانشناسي عمومي، تهران، ساوالان.
کيومرثي، غلامعلي (1386). آشنايي با نقش هنر در پيشبرد فعاليتهاي پرورشي مدارس، تهران، مدرسه.
گريواني، مسلم (1391). خدايي که در اين نزديکي است(چگونگي معرفي خدا به فرزندان)، مشهد، موسسه ضريح آفتاب.
لوکرون، لسلي (1377). اتوهيپنوتيزم، ترجمه: همايونفر، يدالله، تهران، سيروس.
متقي هندي، علاء الدين علي بن حسام الدين (1431ق). کنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت، دار احياء التراث العربي.
معين، محمد (1371). فرهنگ معين، تهران، اميرکبير.
محدثي، جواد (1376). هنر در قلمرو حکمت، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
محمدقاسمي، حميد (1389). روشهاي تربيتي در داستانهاي قرآن، تهران، چاپ و نشر بين الملل.
محمدي ري شهري، محمد (1391). حکمتنامه کودک، عربي به فارسي، ترجمه: پسنديده، عباس، قم، چاپ و نشر دارالحديث.
محمدي، محمدعلي (1391). شيوه پاسخ به پرسشهاي ديني، قم، مرکز مديريت حوزههاي علميه.
منصور، محمود (1388). روانشناسي ژنتيک (تحول رواني از تولد تا پيري)، تهران، سمت.
مقدسيپور، علي (اسفند1382). اصول و روشهاي آموزش مفاهيم ديني به کودکان(1)، فصلنامة معرفت، شمارة75.
مک کي، رابرت (1389). داستان، ساختار، سبک و اصول فيلمنامه نويسي، مترجم: گذرآبادي، محمد، تهران، هرمس.
هاشمي، عزيزالله (1390). نغمههاي ديني کودکان، قم، عصمت.
هاشمي، انسيه (1388). پاياننامه؛ نقش تلقين در تقويت اراده، قم، جامعه الزهرا.
همتي، مجيد (1392). فرزندان قانون(روشهاي نظمآموزي به کودکان)، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
همّتي، مجيد (1390). چند ايست تا بيست(خودمهارگري کودکان)، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
يوسفيان، محمد و خانم ولايي (1392). ياران آفتاب، قم، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود.
ــــــــــــــــــــــــــــ . فرشته خوشخبر، ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
ـــــــــــــــ (1393). منتظرم بيايي، ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
ـــــــــــــــ و وحيدي صدر، مهدي (1393). مجموعه چلچراغ، ـــــــــــــــــــ .
ـــــــــــــــــــــــــــــــ (1391). شکوفههاي اميد، ـــــــــــــــــــــــــــ .
سايت پزشکان بدون مرز http://www.pezeshk.us/.
[1]. Doctrine.
[2]. Belief.
[3]. «خودپنداره»، تصويري جامع است که هر فرد از خود دارد. در واقع، خودپنداره پاسخي است به پرسش«من کيستم؟» اين پاسخ، مجموعة ويژگيها، نگرشها، تواناييها و ارزشهايي است که فرد از خود سراغ دارد (همّتي،1390: 10).
[4]. تقليد و همانندسازي شبيه يکديگرند، با اين تفاوت که همانندسازي، الگوبرداري ناآگاهانه و ناخودآگاه از رفتار الگو است (همّتي،1390 :76) و تنها نسبت به کساني صورت ميگيرد که مورد علاقه شديد باشند. پس انگيزه عمل در آن، علاقه شديد قلبي است؛ بهخلاف تقليد (بيريا و ديگران، 1375، ج1: 444).
[5]. برخي روانشناسان نظرية «يادگيري اجتماعي» و »مشاهدهاي» را مطرح کردهاند که در آن، «يادگيري مشاهدهاي» که همان تقليد يا سرمشقگيري است، مهمترين نوع يادگيري انسان بهشمار ميآيد (سيف، 1385:
314). بسياري از روانشناسان معتقدند که ما تعداد زيادي از رفتارهاي خود را با مشاهده رفتارهاي ديگران ياد ميگيريم (گنجي، 1391: 44).
نویسندگان:
ابراهيم عبداللهي ـ سيد محمدرضا موسوي نسب