نام‌ها و القاب حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در عرفان اسلامي

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 23 - 45 دقیقه)

چكيده

در انسان شناسي عرفان اسلامي، انسان، اشرف و زبده همه مخلوقات است و عصاره همه انسان‌ها، انسان کامل است؛ چون جامع همه حضرات و مظهر اسم (( الله )) مي‌باشد. لذا انسان كامل، خليفه خدا بر روي زمين بوده و عالَم هيچ‌گاه از وجود او خالي نيست. انبيا و اوصياي الاهي مصداق انسان کامل‌اند و اکمل و اتم آن‌ها، پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم مي‌باشد و پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه مطهر، اهل بيت عليهم السلام نمونه‌هاي روشن انسان کامل هستند. انسان کامل در همه زمان‌ها، هادي و مرشد خدا جويان و سالکان طريقت مي‌باشد.

در تصوف و عرفان اسلامي، از انسان کامل با القاب، نام‌ها، تعابير، ويژگي‌ها و اوصاف متفاوت و متعددي ياد کرده‌اند که از نظر مفهوم و مصداق به هم نزديک و مترادف مي‌باشند كه از جمله آن‌ها عبارتند از: خليفه، امام، قطب، غوث، هادي، مهدي، صاحب الزمان. حال اين سؤال قابل طرح است که بين عناوين و نام‌هاي متعدد انسان کامل، در عرفان اسلامي با حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ، امام دوازدهم شيعه اماميه چه ارتباط معنايي و مصداقي وجود دارد؟ در بررسي اجمالي انجام شده، به نظر مي‌رسد الفاظ و اوصاف به کار رفته براي انسان کامل در تصوف و عرفان اسلامي، مترادفات و القاب و اوصاف ((مهدويت شيعي)) است که در متون و آثار عرفاني، به صورت صريح، يا با رمز و اشاره آمده است. در اين مقاله به بررسي تجلّي انسان کامل و امام زمان شيعي در آيينه عرفان اسلامي پرداخته شده است.

 

مقدمه

بشر هميشه در پي حقيقت است و براي معرفت و وصول به آن همواره در سعي و تلاش مي‌باشد و بدين منظور از هر وسيله و روش ممکن استفاده مي‌کند. بعضي به مدد عقل و عده‌اي به ياري حواس و برخي به کمک قلب و دل، او را جست‌وجو کرده‌اند و گروهي نقص و ناتواني اين‌گونه ابزارها را با امداد وحي الاهي رفع نموده و گم‌گشته خويش را يافته‌اند. بدين‌گونه مکاتب فلسفي و تجربي و عرفاني و کلامي متنوعي پديد آمده و هر يک براي وصول به هدف نهايي خود راهي را ارجح داشته، آن را توصيه مي‌کند.

در اين ميان، عرفان و از جمله عرفان اسلامي مدعي است که انسان با سير و سلوک و (( طريقت )) بر اساس (( شريعت )) الاهي به (( حقيقت )) دست خواهد يافت و به هدف غايي و کمال نهايي آفرينش نايل خواهد شد.

غايت اين جهان‌بيني، رسيدن انسان به مقام ((انسان کامل)) و ((خليفة الله)) و ((قرب حق)) است تا بتواند مظهر تام و کامل اسم اعظم خداوند و آيينه تمام‌نماي حق شود و پس از وصول به اين مرحله عالي، مرشد، راهنما، هادي و مهدي ساير سالکين الي الله گردد. چنين انسان کامل و آرماني، واسطه فيض حق است و عالم در هيچ زماني از اين ولي کامل و حجت حق و قطب الاقطاب خالي نخواهد بود. به تعبير شهيد گرانقدر استاد مطهري: ((انسان کامل عرفان، انساني است که به خدا مي‌رسد، وقتي به خدا رسيد، مظهر کامل هم? اسما و صفات الاهي و آيينه‌اي مي‌شود که ذات حق در او ظهور و تجلي مي‌کند)) (مطهري، 1384: ص ???). لذا درباره انسان کامل گفته‌اند:

انساني کامل است که مجلاي ذات اوست

 

 


مجموعه‌اي که جامع ذات و صفات اوست

او چشم? حيات و همه زنده‌اند از او

 

 


او حي جاودان به بقاي حيات اوست

انسان کامل است که او کَون جامع است

 

 


تيغ ولايت است که برهان قاطع است

(شاه نعمت‌الله ولي، ????: ص ??).

در عرفان اسلامي، انسان به واسطه دارا بودن گوهر دل و جان که گنجين? اسرار حق و تجلي‌گاه انوار الاهي است و به حکم آيات کريمه ((و لقد کرّمنا بني آدم)) (اسراء: 70) و: ((انّي جاعل في‌الأرض خليفه )) (بقره: 30)و نيز: ((علّم آدم الاسماء کلها )) (بقره: 31)؛ مي‌تواند مظهر جميع صفات و اسماي خداوندي شده و به تکريم و جانشيني باري تعالي مباهي و به بار امانت و صفت ((احسن‌التقويم)) شايسته گردد. انسان، در عرصه كاينات تنها موجودي است که استعدادِ رسيدن به عالي‌ترين مراتب وجود و مظهريت کامل در قوس نزول و صعود را داراست. بر همين اساس، انسان کامل، الگو و نمونه همه سالکان و طالبان حقيقت براي وصول به آن مقام و البته با هدايت و ارشاد او مي‌باشد از اين جهت از اهميت و عظمت مضاعف و جايگاه رفيع و منيعي برخوردار است که از آن به بالاترين مراتب خلقي و انساني و ((حق خلق)) تعبير مي‌کنند.

ضرورت وجود انسان کامل

هر موجودي که کمال و حسني از اسما و صفات الاهي را نشان دهد، به همان اندازه و به همان مرتبه خليفه و جانشين خداست. از ميان مخلوقات، انسان به دليل پيچيدگي و جامعيت توانست به عنوان خليفه کامل و تمام عيار خداوند انتخاب شود و ما بقي موجودات تحت خلافت و ولايت او قرار گرفتند. سرّ پذيرش ((بار امانت)) همين موضوع بوده؛ لذا بنابر جهان بيني عرفاني، همه اسماي خداوند مظهر مي‌خواهند و هيچ اسم از اسماي خداوند بدون مظهر نمي‌شود. از سوي ديگر، تنها انسان کامل و کَون جامع است که مي‌تواند مظهر جامع و کامل اسماي الاهي، مخصوصاً ((اسم اعظم)) خداوند گردد(( زيرا در هويت واحده که به وحدت متصف است، احکام وحدت بر احکام کثرت کاملاً غلبه دارد؛ بلکه بر اساس قهاريت احدي، احکام کثرت به صورت کلي در وحدت قاهره محو و فاني است. بنابراين، وقتي اين هويت واحده( که داراي وحدت حقيقه است) اراده نمود، ذاتش در مظهر کاملي ظاهر گردد که تمام مظاهر نوري و مجالي ظلي را دارا بوده و همه حقايق آشکار و نهان در او جمع باشد و همه دقايق باطني و ظاهري او را همراهي کند. اين چنين مظهر جامع و کامل، همان وجودي است که از او به انسان کامل ياد مي‌شود؛ زيرا تنها اوست که مي‌تواند بين مظهريت ذات مطلقه و مظهريت اسماي صفات و افعال جمع نمايد؛ چون نشئه او از جامعيت، اعتدال و کمالات گسترده‌اي برخوردار است و ساحت هستي اوست که مي‌تواند حقايق وجوبي و نسبت‌هاي اسماي الاهي از يک سوي و حقايق امکاني و صفات بشري و خلقي را از سوي ديگر، جمع نمايد)) (صادقي ارزگاني، 1386: ص 30). به همين دليل انسان کامل را نگين انگشتر عالم آفرينش نام نهاده‌اند( ابن عربي، 1366: ص 73).

بنابراين، هم بر اساس اين‌که انسان کامل، جامعيت و مظهريت و تجلي هويت احدي حضرت حق را داراست و هم بدين دليل كه انسان كامل واسطه حق و خلق و امام و هادي حق طلبان است و به دلايل ديگر، ... ضرورت وجودي او مطرح مي‌باشد و عالم بدون وجود انسان کامل استمرار نمي‌يابد. بعضي از آيات و روايات نيز گوياي همين حقيقت است؛ مانند ((و علّم آدم الاسماء کلّها)) ( بقره/ 31) و: ((اني جاعل في الارض خليفه)) (بقره/ 30) نيز روايت ((لولاک لما خلقت الافلاک)) ( گوهرين، 1368: ج 4، ص 258؛ طاهرزاده، 1389: ص208؛ مجلسي، 1403ق: ج 16، ص406) و نيز: (( بکم فتح الله و بکم يختم و ...)) (مکارم شيرازي، 1387: ص 537).

مصداق اتم انسان کامل

از مباحث مطرح در انسان شناسي و عرفاني و انسان کامل، موضوع ولايت، نبوت و رسالت مي‌باشد که ريشه اصلي و باطني آن را رسول اکرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مي‌دانند، چنان‌که خود فرمود: (( کنت نبياً و آدم بين الماء و الطين)) (مجلسي،1403ق: ج 16، ص402)؛ يعني حقيقت اصلي حضرت خاتم، پيش از مسئله خلقت قرار دارد؛ زيرا در صقع ربوبي جاي دارد؛ امّا ظهور عيني و خارجي حقيقت محمديه صلي الله عليه و آله و سلم در هر عصر و زماني به اقتضاي شرايط به صورت خاصي (نبي يا وصي) جلوه مي‌کند و در عام الفيل در حجاز به صورت کامل در شخص عيني و بدن عنصري خودش تجلّي کرده است. بنابراين، اصل و ريشه همه انبيا حقيقت واحد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مي‌باشد که به صورت ولايت، نبوت و رسالت در ساير انبيا و اولياي الاهي ظهور و بروز مي‌کند ( اميني نژاد، 1378: ص 361).

بنابر چنين تبييني، پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم اکمل و اتم انسان‌هاي کامل مي‌باشد و ولايتش باطن همه ولايت‌ها و نبوت‌ها و رسالت‌هاست: (( لا نفرق بين احد من رسله ))(بقره: 285). در همين خصوص، قاطبه عرفاي اسلامي از جمله ابن عربي به عنوان بزرگ‌ترين نظريه پرداز عرفان اسلامي، حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را مصداق حقيقي و اصيل انسان کامل و جامع مي‌دانند که حقيقت او مقام جمعي تنزيه و تشبيه را داراست و مظهر اسم اعظم و جامع جميع اسماست: (( و لهذا ما اختص بالقرآن الا محمد صلي الله عليه و آله و سلم هذه الامه الّتي خير من امه أخرجت الناس)) (ابن عربي، 1366: ص 70 و خدايار، 1387: ص 133).

يکي ديگر از عارفان مسلمان در اين‌باره مي‌گويد:

انّ الانسان الکامل هو القطب الذي تدور عليه الافلاک الوجود من اوله و آخره و هو واحد منه کان الوجود الي الابد الابدين ثم تنوع في ملابس فأسم الاصلي هو محمد صلي الله عليه و آله و سلم (جيلاني، ???? ق: ص ??).

سنايي غزنوي نيز حقيقت نوريه حضرت خاتم را به عنوان نمونه اتم انسان کامل اين گونه وصف مي‌کند:

غرض او بُد زگردش عالم

 

 


خوانده او طفيل او آدم

بوده مقصود آفرينش او

 

 


انبيا را نشان بينش او

(سنايي غزنوي، ????: ص ???)

شيخ محمود شبستري، چون بسياري از شاعران عارف در ((گلشن راز)) به زيبايي اين حقيقت را ارائه داده و مقام جمع جمع را از آن شمع جمع انبيا، حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم مي‌داند:

در اين ره انبياء چون ساروانند

 

 


دليل و رهنماي کاروانند

وزايشان سيد ما گشت سالار

 

 


همو اول همو آخر در اين کار

احد در ميم احمد گشت ظاهر

 

 


دراين دور آمد اول عين آخر

بر او ختم آمده پايان اين راه

 

 


بدو مُنزَل شده ((ادعو الي الله))

مقام دلگشايش جمع جمع است

 

 


جمال جانفزايش شمع جمع است

(شبستري، 1368: ص 79).

نيز عطار نيشابوري گفته است: مقصود اصلي تجلي و آفرينش، حقيقت محمد صلي الله عليه و آله و سلم مي‌باشد:

آفرينش را جز او مقصود نيست پاکدامن‌تر ز او موجود نيست

(عطار، ????: ص ??).

همان‌گونه که ملاحظه شد، قاطب? عرفا، نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را به مصداق آيه مبارکه ((انّک لعلي خلق عظيم))(قلم: 4) و نيز: (( و ما ارسلناک الّا رحمه للعالمين)) (انبياء: 107)؛ نمونه کامل و تمام عيار مکارم اخلاقي و واجد کليه صفات انساني دانسته و از شخص پيامبر به عنوان قطب اکبر و غوث اعظم و سيد کائنات و معجز موجودات و رحمت عالميان و عالي‌ترين انسان کامل يا انسان اکمل ياد کرده‌اند. اين عقيده عرفا بر رواياتي مبتني است که بنا بر ضرورت به چند نمونه اشاره مي‌شود:

((يا آدم انه لاخر النبيين من ذريتک فلو لا محمد ما خلقتک )) (مجلسي، 1403ق: ج16، ص367). همچنين قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: ((كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ)) (همان: ص402 و ميبدي، ????: ج ?، ص ???) و نيز: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: ((اول ما خلق الله نوري)) (همان، ج 1: ص97 و ن ک خدايار، 1378: ص 133).

مصداق انسان کامل بعد از حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم

يکي ديگر از مباحث مطروحه در انسان شناسي عرفان اسلامي، موضوع ختم نبوت مي‌باشد. عارفان مسلمان در‌اين باره چنين توضيح مي‌دهند که نبوت بر دو گونه است: ((نبوت تشريعي)) که نبي پس از اتصال با عوالم غيب و دريافت خبر براي اجتماع، بر اساس قوانين الاهي به قانونگذاري و تشريع مي‌پردازد و ديگري ((نبوت انبايي)) که انسان با عالم بالا اتصال داشته و خبرهايي مي‌گيرد؛ امّا وضع قانون ندارد. به نظر عارفان مسلمان، نبوت تشريعي، انقطاع نبوت انبايي را درپي ندارد و اتصال با غيب از طريق ولايت که باطن نبوت است، با ختم نبوت، خاتمه نمي‌يابد؛ بلکه ادامه داشته و از مسير ولايت استمرار مي‌يابد (ن . ك قيصري، 1416ق: ص 45 و اميني‌نژاد، 1387: ص 363).

بنابراين، در هر عصري بايد فردي در حد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در جاي او بنشيند و واسطه فيض الاهي باشد. بديهي است افرادي که بايد در حد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم باشند، لازم است از عصمت و ساير شرايط انسان کامل برخوردار باشند؛ امّا اين‌که مصداق آن چه کساني هستند، بايد گفت: اولياي معصوم عليهم السلام از باب اين‌که کمالات وجودي هر يک از آن‌ها جلوه کمال کامل محمدي است، از مظهريت لازم بهره‌مندند. از نظر عارفان مسلمان، مصداق حقيقي و واقعي انسان کامل پس از حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله و سلم اولياي معصوم مي‌باشند و اين اعتقاد در خصوص انبيا در آثار اکثر عرفا تصريح شده است (ابن عربي، ????: ص ?? و خوارزمي، ????: ص ???)؛ اما در مورد اولياي خاص؛ يعني ائمه اهل بيت عليهم السلام عده‌اي با صراحت اقرار کرده و عده‌اي ديگر به دلايلي با رمز و اشاره و ابهام اين موضوع را بيان کرده‌اند؛ به نحوي که ظهور آن در حد صراحت و چه بسا اثر آن از صراحت بيش‌تر باشد. با عنايت به تعريفاتي که بزرگان و عارفان از انسان کامل و وليِ صاحب تصرف دارند و سجايا و سيمايي که از او ترسيم مي‌کنند، به طور يقين منظورشان به وجه اخص اوليا و ائم? معصومين عليهم السلام هستند و پس از ايشان به وجه اعم به هر انسان مؤمن و صالحي که توانسته باشد با توفيق الاهي و سلوک بر اساس شريعت محمدي صلي الله عليه و آله و سلم خود را به فضايل اولياي معصوم عليهم السلام نزديک کرده باشد، خواهد بود. لذا عقيده عارفان اسلامي اين‌گونه بيان شده است:

((به اعتقاد اهل عرفان، پس از حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم درجات کمال انسانيت از آنِ پيامبران اولوالعزم است و به حکم آيه ولقد فضّلنا بعض النّبيين علي بعض (اسراء: 55)؛ مراتب پيامبران نيز متفاوت است و درجات کمال ايشان مختلف و بعد از روزگار پيامبر و ائمه هدي عليه السلام که هر يک از ايشان قدو? امت است و مقتداي انسانيت؛ اوليا و مشايخ و پيران صافي ضمير وارثان کمالند و مظاهري از انسان کامل)) (رزمجو، ????: ص ???). امام العارفين حضرت امام خميني; را در اين باب سخني است که مؤيد اين ادعاست:

((انسان کامل حقيقت محمدي است ... و چون پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم صاحب مقام جمع بود و ديگر مجال تشريع براي هيچ يک از مخلوقات پس از او باقي نمانده است؛ پس اين مقام براي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به طور اصالت ثابت است و براي خلفاي معصوم عليهم السلام به طور متابعت و تبعيت است و بلکه روحانيت همه‌شان يکي است...)) (خميني، 1372: ص 27). اين استدلال بر رواياتي تكيه دارد که حقيقت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ساير ائمه معصومين عليهم السلام را متحد و واحد مي‌دانند. در زيارت جامعه کبيره آمده است: ((انَّ ارواحکم و نورکم و طينتکم واحده)) (مکارم شيرازي، 1387: ص 537) و امام محمد باقر عليه السلام فرمود: ((نحن الاسماء الحسني التي لا يقبل الله من العباد عملاً الا بمعرفتنا)) (مجلسي،1403ق: ج 25، ص5؛ طباطبايي، 1363: ج 16، ص287 و قرائتي، 1386: ج 4، ص232). نيز صاحب مفاتيح الاعجاز مي‌گويد: (( هر آينه ولي، محرم ولايت نبي و قرب وي مي‌گردد؛ چنان‌كه حضرت رسالت صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: عليّ مني و انا منه)) و: ((خلقت انا و علي من نور واحد)) و: ((أنت مني بمنزلة هارون من موسي إلاّ أنّه لا نبيّ بعدي)) (محمدي ري شهري، 1384: ص55 و لاهيجي، 1383: ص 238).

گه نبي بود و گهي ديگر ولي

 

 


گه محمد گشت و گاهي شد علي

در نبي آمد بيان راه کرد

 

 


در ولي از سرّ حق آگاه کرد

(همان: ص 266).

از آنچه ذکر شد، مي‌توان نتيجه گرفت که بالاترين انسان‌هاي کامل پس از نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم، ائمه معصوم اهل بيت عليهم السلام مي‌باشند که اولين آن‌ها علي عليه السلام و آخرينشان حضرت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌باشد.

اسامي انسان کامل در عرفان اسلامي

از ديدگاه عرفان اسلامي که اساس آن بر آرمان‌گرايي مبتني است؛ انسان کاملي که سالکان طريقت، او را به عنوان نمونه و سرمشق و راهنما و راه‌شناس خود در سير و سلوک مي‌جويند و دستيابي به دامان رهبري و پايگاه معنوي او را آرزو مي‌کنند؛ به عالي‌ترين صفات و سجاياي اخلاقي متخلق است (رزمجو، ????: ص ???). او نگهدار جان و شرط بقاي خلقت است و اگر محض او نبود خلقت، خلعت وجود نمي‌پوشيد. عزيزالدين نسفي در ((الانسان الکامل)) اسم‌هايي براي او ذکر کرده است:

بدان که انسان کامل آن است که در شريعت و طريقت و حقيقت، تمام باشد ... چون انسان کامل را دانستي؛ اکنون بدان که اين انسان کامل را اسامي بسيار است، به اضافات و اعتبارات اسامي مختلفه؛ چه او را شيخ، پيشوا، هادي و مهدي گويند و دانا و بالغ و کامل و مکمل گويند و امام و خليفه و قطب و صاحب‌الزمان گويند و جام جهان‌نما و آيين? گيتي‌نماي و ترياق بزرگ و اکسير اعظم گويند؛ عيسي گويند که مرده را زنده کند و خضر گويند که آب حيات خورده است و سليمان گويند که زبان مرغان داند و اين انسان کامل هميشه در عالم باشد و زيادت از يکي نباشد... (نسفي، ????: ص ? و معلمي، 1388: ص 247).

انسان کامل عصر غيبت

گفته شد که انسان کامل اکمل و اتم حضرت خاتم صلي الله عليه و آله و سلم است و پس از او، ساير انبيا و اوصياي معصوم عليهم السلام هستند که در هر زماني تجلّي باطن و حقيقت محمديه صلي الله عليه و آله و سلم مي‌باشند تا اين‌که نوبت به تجلّي آن در جسم و بدن عنصري خود حضرت خاتم صلي الله عليه و آله و سلم رسيد و پس از اتمام دوران نبوت و رسالت ايشان، انسان کامل به صورت تجلي ولايت آن حضرت در جانشينان معصومش ادامه ‌يافت. بدين‌ ترتيب هيچ زماني، زمين از حجت خدا و انسان کامل خالي نخواهد بود. لذا در زمان حاضر که عصر غيبت کبرا نام دارد، انسان کامل زمان که به نيابت از رسول خاتم صلي الله عليه و آله و سلم ولي عصر و مظهر تام اسما و صفات الاهي و واسطه حق و خلق مي‌باشد؛ حضرت خاتم الاوصيا، مهدي موعود، حجت بن الحسن عجل الله تعالي فرجه الشريف هستند. اين اعتقاد در عرفان و تصوف اسلامي با عناوين و اوصافي متفاوت منعکس شده است که در حد وسع اين مقاله به برخي از موارد پرداخته مي‌شود:

در مناقب منسوب به محي الدين عربي از حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف به قطب آسياي وجود و اسم اعظم، مظهر تجلّي لاهوت و مرکز دايره شهود و... ياد شده است: ((و السلام علي سرّ الاسرار العلّيه و خفي الارواح القدسيه معراج العقول، موصل الاصول، قطب رحي الوجود، مرکز دايره الشهود، کمال النشاه و منشأ الکمال، جمال الجميع و مجمع الجمال، الوجود المعلوم و العلم الموجود، السائل نحوه الثابت في‌الابود، المحاذي للمرآت المصطفويه، المتحقق بالاسرار المرتضويه، المترشح بالانوار الالهيه، المربّي بالاستار الربوبيه، فياض الحقايق بوجوده، قسّام الدقايق بشهوده، الاسم الاعظم الالهي، الحاوي للنشآت الغير المتناهي، غواص اليّم الرحمانيه، مسلک الالاء الرحيميه. طور التجلّي اللاهوتيه نار شجره الناسوتيه، ناموس الله الاکبر، غايه البشر، ابي الوقت، مولي الزمان الذي هو للحق امان، ناظم مناظم السرّ و العلن ابي القاسم محمد بن الحسن عليه الصلوه و السلام)) (ابن عربي، 1383: ص 171). قابل به ذکر است که مناقب و اسما و القاب در خصوص حضرت مهدي، در متون و آثار عرفاي مسلمان، بيش‌تر از آنچه در گفتار مذكور آمده است؛ مي‌باشد و هر کدام از آن‌ها از معاني و محتواي کثير و غني برخوردار است که شرح و بيان آن در اين‌جا ميسر نمي‌باشد. اما در ادامه به بعضي از اسما و اوصاف حضرت مهدي در اندکي از نوشته‌هاي منثور و منظوم عرفا اشاره مي‌شود:

مهدي موعود

عبدالرزاق کاشاني که از شارحان آثار ابن عربي است علاوه بر آن‌که در اصطلاحات الصوفيه ذيل الفاظ خاتم ولايت، طاهر، صاحب الزمان و صاحب وقت و حال، قطب، قطبيت کبرا مطالبي دارد که مي‌تواند از اوصاف انسان کامل و امام زمان باشد(کاشاني، 1387: صص 32 و 56)؛ در تأويلات مي‌گويد:

((خاتم نبوت که نبوت با وي پايان مي‌پذيرد، تنها يک نفر است که او پيامبر ما، حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است. همچنين خاتم ولايت که مقامات را طي نموده و به نهايت کمالات رسيده است، جز يک نفر نخواهد بود و او همان است که صلاح دنيا و آخرت به دست وي به نهايت کمال رسيده و نظام دنيا با وي خلل مي‌يابد و او همان مهدي موعود در آخر الزمان است)) (آشتياني، 1380: ص 914). عبدالرزاق قاساني(کاشاني) در شرح فصوص ابن عربي گفته است: ((... مهدي که در آخرالزمان مي‌آيد، تابع محمد صلي الله عليه و آله و سلم است؛ زيرا باطن و حقيقت او همسان حقيقت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است؛ لذا گفته شده که مهدي حسنه‌اي از حسنات سيد انبيا است و پيامبر از او خبر داده و فرموده است: مهدي هم اسم و هم کنيه من و داراي مقام محمود است)) (صادقي ارزگاني، 1386: ص 31).

معلوم مي‌شود اين عارف معروف که سني نيز هست، حقيقت و باطن مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را با حقيقت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم يکسان دانسته است. لذا اين نظر عرفاني با نظر مهدويت شيعي كاملاً تطبيق مي‌کند.

سرّ همه پيغمبران

شيخ محمود شبستري در گلشن راز انسان کامل غايب را از عترت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و او را خاتم اوليا مي‌داند:

ببين چون بهترين مهتران است

 

 


به جان سرّ همه پيغمبران است

به نسل از نسل‌ها فاضل‌تر است او

 

 


بدان از عترت پيغمبر است او...

ظهور کلّ او باشد به خاتم

 

 


بدو يابد تمامي دور عالم

وجود اوليا او را چو عضوند

 

 


که او کلّ است و ايشان همچو جزوند

چو او از خواجه يابد نسبت تام

 

 


از او با ظاهر آيد رحمت عام

شود او مقتداي هر دو عالم

 

 


خليفه گردد از اولاد آدم

لاهيجي در بخشي از شرح ابيات مذكور چنين تصريح مي‌کند: (( ظهور تمامي ولايت و کمالش به خاتم اوليا خواهد بود؛ چه کمال حقيقت دايره، در نقطه اخيره به ظهور مي‌رسد و خاتم الاوليا عبارت از محمد مهدي است که موعود حضرت رسالت است. حيث قال: (( لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطوّل الله ذالک اليوم حتي يبعث فيه رجلاً مني او من اهل بيتي يواطي اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي يملأ الارض قسطاًّ و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً))؛ و قال ايضا عليه السلام: (( المهدي من عترتي من اولاد فاطمه))(لاهيجي، 1383: ص 266؛ محمدي ري شهري، 1384: ص76؛ شيرواني، 1414ق: ص 298 و ابن صباغ، 1422ق: ص1109).

علاوه بر اين، وي تلويحاً سخن ابن عربي را که در جايي گفته است: حضرت عيسي نزديک‌ترين اوليا به حضرت ختمي است؛ ابطال کرده و گفته است: مبدأ ظهور سرّ ولايت، حضرت مرتضي علي است. شيخ سعدالدين حموي و شيخ عزيز نسفي و ملا عبدالرزاق کاشاني نيز در اين مسئله موافق محقق لاهيجي، شارح گلشن رازند(آشتياني، 1380: ص916).

شيخ سعدالدين حموي (حموئي)، متوفاي 650 قمري که در علوم ظاهري و باطني مهارت داشته و به حضرت بقيه الله الاعظم، امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف توجه کامل و ويژه‌اي نشان داده است، در وصيت نامه خود مي‌گويد: ((و الحاصل اني ما وجدت شيئاً اقرب الي الله من حبّ الرسول صلي الله عليه و آله و سلم و آله عليهم السلام)) (اميني نژاد، 1387: ص 56). از ايشان درباره خاتم اوليا چنين نقل شده است: (( ولي در امت محمد، همين دوازده کس( دوازده امام شيعه) بيش نيستند؛ و وليّ آخرين که وليّ دوازدهم باشد، خاتم اولياست و مهدي و صاحب الزمان نام اوست)). شيخ سعدالدين در حق اين صاحب الزمان کتاب‌ها ساخته؛ مدح وي بسيار گفته و چنين فرموده است: علم به کمال و قدرت به کمال دارد، تمامت روي زمين را در حکم خود آورد و به عدل آراسته گرداند. کفر و ظلم را به يکبار از روي زمين بردارد و تمامت گنج‌هاي روي زمين بر وي ظاهر گردد ( نسفي، 1359: ص 321).

ناگفته معلوم است که آنچه اين عارف رباني گفته است با عقيده شيعه درباره امام دوازدهم کاملاًٌ موافق مي‌باشد و اعتقاد به مهدويت شخصي در اين نظر مشهود است.

خاتم اولياي مقيده

سيد حيدر آملي، از عرفاي قرن هشتم که شهره جهاني دارد و از شارحان مهم آثار ابن عربي است و از مهم‌ترين کارهاي او تطبيق عرفان و تشيع است؛ درباره انسان کامل و خاتم اوليا بحث کرده و از او نقل شده است که درباره خاتم الاوليا با ابن عربي مخالف بوده و گفته است: ((شيخ کامل، محي الدين عربي ـ قدس الله سره ـ و تابعين او از قبيل شرف الدين قيصري آورده‌اند که خاتم اولياي مطلق، عيسي بن مريم عليه السلام است و خاتم اوليا مقيد، محي الدين عربي است و بعضي ديگر چون شيخ سعدالدين حموي و پيروانش کمال الدين عبدالرزاق کاشاني گفته‌اند که خاتم اولياي مطلق، علي بن ابي طالب عليه السلام است و خاتم اولياي مقيد، مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌باشد و اين ناچيز بر اين عقيدت است ... خاتم ولايت کسي است که پس از او هيچ ولي‌اي به مقام او نرسد؛ بلکه رجوع همه اولياء به اوست و لازم است که خاتم الولايه، اعلم خلق الله باشد و بعد از ختم نبوت مطلقه برتر و افضل و اشرف همه باشد)) (آملي، 1368: ص 395).

خليفه خدا، خاتم الاوليا

محي‌الدين ابن‌عربي که به تعبير شهيد مطهري بايد او را پدر عرفان اسلامي دانست (مطهري، ????: ص ?) و نخستين کسي است که اصطلاح ((انسان کامل)) را در عرفان به کار برد، دربار? ويژگي‌هاي چنين انساني به تفصيل بحث و حضور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را در موارد زيادي تصريح کرده است. از جمله اين‌که در فصل سيزدهم از اجوبه محمد بن علي الترمذي گفته است که ختم ولايت بر دو نوع باشد: يکي آن‌که ختم ولايت مطلقه بدو شود و ديگري که ختم ولايت محمديه بدو باشد؛ اما ختم ولايت مطلقه، عيسي عليه السلام است که در آخر الزمان نزول کند و پس از او ديگر ولي‌اي در عالم نباشد.

اما ختم ولايت محمديه، به وسيله مردي خواهد بود از عرب، از گرامي‌ترين اصل‌ها و نسل‌ها که هم اکنون در زمان ما موجود است و من او را به سال 595 شناخته و در وي علامتي را که خداوند از چشم بندگانش پنهان و پوشيده داشته است؛ ديدم. در شهر((فاس)) بود که خداوند آن را بر من آشکار ساخت تا آن‌که ختم ولايت را از او ديدم. او خاتم ولايت خاصه است. بسياري از مردم او را نمي‌شناسند و از او خبر ندارند که خداوند او را به اهل انکاري که حقايق متحقق در باطن او را باور ندارند، مبتلا کرده است و همان طورکه نبوت تشريع به وسيله حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم ختم شده است؛ به وسيله ختم محمدي هم ولايت حاصل از وارث محمدي صلي الله عليه و آله و سلم ختم مي‌شود (يثربي، ????: ص??? و گوهرين، 1380: ج 5، ص 6). بر اساس گفته مذکور، ابن عربي به مهدويت شخصي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف قائل است؛ اما چون گفته‌ها و نوشته‌هاي ابن عربي درباره خاتم الاولياء اضطراب داشته و در بعضي جاها ابن عربي خود را ختم ولايت و يا حضرت عيسي را مصداق آن دانسته است، بعضي از شارحين آثار وي ومحققين عرفان نظري مطلب او را شرح و توجيه و يا تصحيح کرده‌اند. از جمله فيلسوف و عارف معاصر، مرحوم استاد سيدجلال‌الدين آشتياني در نوشته‌هاي خود ولايت به معناي خاصه را دو قسم ((مطلقه)) و ((مقيده)) دانسته و مي‌فرمايد:

و بايد شخص ناظر در کلمات ارباب عرفان بين اين اصطلاحات فرق بگذارد و اگر در کلام اعاظم، مثل شيخ اکبر ديد که به عيسي خاتم ولايت عامه و به مهدي موعود ارواحنا فداه ولايت خاصه اطلاق شده است، گمان نبرد که ولايت مهدي تابع ولايت عيسي عليهماالسلام است؛ چه مقام و مرجع ولايت کليه محمديه و اولياي محمديين، مقام او ادني و مرتبه عيسي مقام قاب قوسين است و وجه تسميه آن به ولايت عامه مقابل ولايت خاصه محمديه به اعتباري و ولايت مطلقه به اعتبار ديگر است (آشتياني، 1380: صص 899 ـ 905).

ملاحظه مي‌شود که محققان عرفان از شارحان کتا‌ب‌هاي شيخ اکبر با تحقيق و تدقيق، خاتم ولايت خاصه محمدي را ((حضرت مهدي موعود)) عليه‌السلام دانسته‌اند. و بعضي از شارحان، از قبيل قيصري را در فهم مطالب شيخ اکبر دچار اشتباه مي‌دانند و به استناد نوشته‌هاي شيخ اکبر (ابن عربي) در فصل شش از کتاب فصوص الحکم که موضوع ختم ولايت را مطرح مي‌کند؛ منظور ابن عربي را از خاتم اوليايي که منبع فيض هم? انبيا و رسل و اوليا است؛ مهدي آخر الزمان مي‌دانند (يثربي، 1384: ص ???).

وي در جزء سوم از فتوحاتش برخي از ويژگي‌هاي خاتم الاوليا را چنين بيان کرده است: (( بايد دانست که خداوند را خليفه‌اي است و در آن دوران که روي زمين را ظلم و ستم فرا گرفته باشد، او با قيام و خروجش جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد. اگر از عمر دنيا فقط يک روز مانده باشد، خداوند آن روز را آن‌قدر طولاني خواهد کرد که اين خليفه را به حکومت برساند. او از اولاد و عترت رسول الله و از فرزندان فاطمه3 است؛ هم‌نام رسول خدا و جدش حسين بن علي عليه السلام است. ميان رکن و مقام با او بيعت خواهد شد. در خُلقش همانند رسول الله است و از جمله اشعاري که محي‌الدين عربي در کتاب فتوحات باب 366 دربار? امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف سروده اين دو بيت است:

هو السيد المهدي من آل احمد

 

 


هوالصارم الهندي حين يبيد

هو الشمس يجلو کل غم و ظلمه

 

 


هو الوابل الوسمي حين يجود

(ابن عربي، 1387: ص 66 و خلخالي، ????: ص ???).

ابن عربي در جاي ديگر نام پدر امام را، امام حسن عسکري فرزند علي النقي دانسته و سلسله اجدادش را تا امام علي عليه السلام ذکر مي‌کند (قرشي، ????: ص ??) و اين نشان مي‌دهد که ابن عربي به مهدويت شخصي شيعي نيز اعتقاد دارد(آشتياني، 1380: ص 914). عده‌اي نيز معتقدند که دليل اضطراب و تناقض در کلام ابن عربي درباره خاتم اوليا، آن است که وي در شرايط تقيه به سر مي‌برده؛ زيرا به شيعه‌گري متهم بوده است؛ لذا نبايد اين مسئله را از ذهن دور داشت، زيرا علاوه بر آن‌که وي در عباراتي به مسأله تصريح مي‌کند، در مواضع مختلف از آثار ابن عربي شواهد روشن و فراواني وجود دارد که وي حضرت حجت را خاتم ولايت کليه محمديه مي‌داند و نبايد فراموش کرد که آثار او مورد تحريف نيز قرار گرفته است (اميني نژاد، 1387: ص 366).

پادشه خوبان

در جاي جاي غزل‌هاي شمس الدين محمد حافظ شيرازي كه بزرگ‌ترين غزل سراي ايران و جهان است، مي‌توان رد پايي از امام غايب يافت. اگر چه وجود ايهام‌هاي بسياري در غزل‌هايش اجازه تصريح نمي‌دهد؛ در بعضي از ابيات شواهد و قراين زيادي وجود دارد که منظورش امام زمان مي‌باشد؛ مثلاً آن‌جا که در سروده خويش بانگ تنهايي سر مي‌دهد و منتظر مهدي دين پناه مي‌باشد:

اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي

 

 


دل بي تو به جان آمد وقت است که بازآيي بازآيي

مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم کرد

 

 


کز دست بخواهد شد پايان شکيبايي

يا رب به که شايد گفت اين نکته که در عالم عالم

 

 


رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جايي

(حافظ، 1373: غزل 493).

((رخساره به کس ننمودن))؛ ((شاهد هر جايي بودن)) و يا ((تقاضاي باز آمدن))، مي‌تواند به غيبت شأنيه و حضرت شؤونيه در ارتباط با غيبت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف اشاره باشد (رزمجو، 1368: ص ???). همان‌گونه که گفته شد خواجه شيراز که غزل‌هايش نمونه تام رمز و راز و اشاره است، در غزل‌هاي متعددي به امام غايب و پرده‌نشيني اشاره‌هايي دارد و به آمدن آن يوسف گم‌گشته اميد و بشارت مي‌دهد و سلامتي او را از خدا مي‌خواهد:

يوسف گمگشته باز آيد به کنعان غم مخور

 

 


کلب? احزان شود روزي گلستان غم مخور

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست

 

 


هرکجا هست خدايا به سلامت دارش

مهدي، ختم الاوليا

شيخ فريد الدين عطار نيشابوري نيز در شعري بعد از ذکر اسامي هر يک از امامان اهل بيت عليهم السلام مي‌فرمايد:

صد هزاران اوليا روي زمين

 

 


از خدا خواهند مهدي را يقين

يا الاهي! مهدي‌ام از غيب آر

 

 


تا جهان عدل گردد آشکار

از تو ختم اولياي اين زمان

 

 


وز همه معنا نهاني جان جان

از تو هم پيدا و پنهان آمده

 

 


بنده عطارت ثنا خوان آمده

( رضواني، 1385: ص 211).

شير خدا، رستم دستان

جلال الدين محمد مولوي که يکي از عرفاي بزرگ و انديشمندان اسلامي است، به استناد بعضي اشعارش به امامت انسان کامل قائل بوده و هدايت تکويني را مخصوص او مي‌داند؛ چون انسان در هر حال و در هر رتبه به ساحت اين انسان کامل الاهي نيازمند بوده و بايد خود را به او برساند. بالاخص اعتقاد وي به وجود ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف از‌ آن‌جا محرز مي‌نمايد كه با رموز و راز - که زبان خاص عرفاست - در مثنوي به آن اشاره كرده است. البته آوردن همه آن شواهد در اين وجيزه ممکن نيست؛ فقط به چند نمونه اکتفا مي‌شود. مولوي به استناد سروده‌اش در ديوان شمس در آرزوي انسان کاملي است تا دلش را آرامش دهد:

دي شيخ با چراغ همي‌گشت گرد شهر

 

 


کز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند يافت مي‌نشود جسته‌ايم ما

 

 


گفت آنکه يافت مي‌نشود آنم آرزوست

زين همرهان سست عناصر دلم گرفت

 

 


شير خدا و رستم دستانم آرزوست

(مولوي، 1379: غزل 441).

ولي قائم، هادي، مهدي، دل عالم

وي معتقد است که اصل ناموس خلقت الاهي چنين اقتضا کرد که در هر زماني ولي‌اي از اوليا باشد تا افراد مورد آزمايش قرار گيرند و اين پي در پي آمدن اولياء تا قيامت ادامه دارد. پس، امام زنده و قائم به امر الاهي، همين ولي کامل و انسان مکمل و مرشد حقيقي است که دنيا در هيچ زماني از او خالي نيست. او هدايت شده و هدايت کننده و قطب و واسطه فيض است که پايداري و بقاي دنيا به باقي ماندن او بستگي دارد. آيا چنين شخصي به جز مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف کسي مي‌تواند باشد؟ وي در مثنوي مي‌گويد:

پس به هر دوري ولي‌اي قائم است

 

 


تا قيامت آزمايش دائم است

مهدي و هادي وي است اي راه جو

 

 


هم نهان و هم نشسته پيش رو

او چو نور است و خرد جبريل اوست

 

 


آن ولي‌اي كم از او، قنديل اوست

(دفتر اول، 818 - 815)

پس دل عالم وي است ايرا كه تن مي‌رسد از واسطه اين دل به فن

(همان، 836).

سليمان صلح، خليفه حق

مولوي در جاي ديگر، از آن ولي کامل به ((سليمان)) تعبير مي‌کند و او را سليماني مي‌داند که جهان را صلح مي‌دهد و جور باقي نمي ماند و صلح کل را در زمان او جست‌وجو مي‌کند. مي‌توان چنين استنباط کرد که منظور وي از سليمان، ولي صاحب تصرفي است که در هر دوره‌اي از ادوار به ارشاد خلايق مي‌پردازد (خواجوي، 1373: ص56). ابيات زير نيز ترجمه‌اي است از روايت ((يملأ الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً)) (القندوزي، 1416ق: ص76):

چون سليمان کز سوي حضرت بتاخت

 

 


کو زبان جمله مرغان را شناخت

در زمان عدلش آهو با پلنگ

 

 


انس بگرفت و برون آمد ز جنگ

(همان: 370).

هم سليمان هست اندر دور ما

 

 


کو دهد صلح و نماند جور ما

قول ان من امه را ياد گير

 

 


تا به الا و خلا فيها نذير

گفت خود خالي نبودست امتي

 

 


از خليفه حق و صاحب‌همتي

(همان: 3709-3707).

سليمان امين

وي پس از اين مطلب، تصريح مي‌کند که آن سليمان که صلح کل به دست او انجام مي‌گيرد، در دوره ما هست و تا آن ولي صاحب تصرف ظهور نکند، اختلاف‌هاي صوري و بي اساس مردمان از بين نمي رود و لذا در انتظار ظهور اوست:

هم سليمان هست اکنون ليک ما

 

 


از نشاط دوربيني در عما . . . (همان: 3701).

تا سليمان لسين معنوي

 

 


درنيايد بر نخيزد اين دويي(همان: 3742).

سپس از منطق الطير سليماني صحبت مي‌کند و نيز سرزنش مي‌كند کسي که او را يک لحظه هم نديده است و بيان مي‌کند که هرکس بدون اين سليمان راه بپيمايد، چون خفاش، عاشق ظلمت است و اگر تو يک گام سوي او برداري، وجودت مقياس ارزش مي‌شود:

مرغ کو بي اين سليمان مي‌رود

 

 


عاشق ظلمت چو خفاشي بود

با سليمان خوکن اي خفاش رد

 

 


تا که در ظلمت نماني تا ابد

(همان: ابيات 3763 - 3758)

مولوي در پايان اين ابيات اظهار مي‌کند که آن سليمان معنوي (امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ) پيش همگان حاضر و بر همگان ناظر است و جادوي غفلت ما را از او محجوب داشته است. او پيش ماست و ما از او ملوليم و به حق او جاهل هستيم (خواجوي، 1374: ص 74).

آن سليمان پيش جمله حاضر است

 

 


ليک غفلت چشم بند و ساحر است

تا زجهل و خوابناکي و فضول

 

 


او به پيش ما و ما از وي ملول

(مولوي، دفتر دوم: 3783 - 3782).

مراد از سليمان با عنايت به ابيات پيش از آن، ولّي صاحب تصرف و هادي کاملي است که در هر دوري از ادوار به ارشاد خلايق مي‌پردازد (زماني، 1373: ج 2، ص 889).

وارث ختمي مرتبت

ملاي رومي در دفتر دوم مثنوي در چند بيت اشاره مي‌كند که ولي باقي در عالم وارث حضرت ختمي مرتبت، محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم مي‌باشد:

آن نمک کز وي محمد املح است

 

 


زآن حديث بانمک او افصح است

اين نمک باقي است از ميراث او

 

 


با تواند آن وارثان او بجو

(مولوي، دفتر اول: 2005 - 2004).

قطب جهان

مولوي در جاي ديگري از مثنوي معنوي، از انسان کامل زمان به ((قطب)) تعبير کرده که محور ريزش رحمت و برکت الاهي بر خلائق است و هدايت و ارشاد مردم به او واگذار شده است. از نظر وي، قطب حقيقي تعدد بردار نيست و در هر دوره يک تن بيش‌تر نمي‌باشد و لذا او کسي است که بر مدار حقيقت خود که همانا حقيقت الله است، مي‌گردد و جميع عالم از قواي روحانيه تا قواي جسمانيه بر محور حقيقت او مي‌گردند.

قطب آن باشد که گرد خودتند

 

 


گردش افلاک گرد او بود

(مولوي، دفتر پنجم: 2345).

آن دلي آور که قطب عالم اوست

 

 

 

 

جانِ جانِ جانِ جان آدم اوست

از براي آن دل پُر نور و بر

 

 

 

 

هست آن سلطان دل‌ها منتظر

(همان: 888 - 887).

سپس در اشعار ديگري قطب را واسطه فيض دانسته که همه مواجيد روحانيت توسط او به خلائق مي‌رسد و تصرف او در جهان، مانند تصرف روح در بدن است و آينه حقيقت انسان مي‌باشد (زماني، 1383: ص 632).

مؤيد آنچه ذکر شد، کلام قيصري درباره امام علي عليه السلام و روايتي است که از وي نقل مي‌کند:

قول اميرالمؤمنين ولي الله في الارضين، قطب الموحدين علي ابن ابيطالب عليه السلام في خطبه کان يخطبها للناس: انا نقطه باءبسم الله، انا جنب الله الذي فرطتم فيه، و انا القلم، و انا اللّوح المحفوظ و انا العرش، و انا الکرسي و انا السماوات السبع وا لارضون (قيصري، 1382: ص 142و خميني، 1416ق: ص78).

با عنايت به اين‌که حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف فرزند و وارث و نايب امام علي عليه السلام در عصر حاضر است و همه از نور و اصل واحد مي‌باشند؛ داراي اين خصوصيات مذکور در کلام اميرالمؤمنين عليه السلام مي‌باشد؛ به دليل آن‌که انسان کامل زمان خويش است.

سوار آخرين

مولوي در ديوان شمس علاوه بر توجه به ولي قائم با و رمز و ايهام که طريقه عرفاست؛ در يکي از غزل‌هايش صراحتاً نام دوازده امام معصوم عليه السلام را آورده؛ آن‌ها را مدح مي‌کند و از امام دوازدهم عجل الله تعالي فرجه الشريف به مهدي، سوار آخرين، ياد مي‌نمايد که از بين برنده خصم خواهد بود. اين غزل که در مدح اميرالمومنين و اولاد معصوم آن حضرت عليهم السلام مي‌باشد؛ پس از ذکر نام ائمه اهل بيت عليهم السلام در پايان مي‌گويد:

مهدي سوار آخرين بر خصم بگشايد کمين

 

 


خارج رود زير زمين الله مولانا علي

تخم خوارج در جهان ناچيز و ناپيدا شود

 

 


آن شاه چون پيدا شود الله مولانا علي

ديو و پري و اهرمن اولاد آدم مرد و زن

 

 


دارند اين سر در دهن الله مولانا علي

(مولوي، 1379: غزل 3212).

جان و لطيفه جهان

شيخ مصلح الدين سعدي شيرازي که از افاضل عرفاي قرن هفت مي‌باشد و مواعظ و نکات ظريف را به همراه غزل‌هاي عرفاني در قالب بوستان و گلستان ارائه کرده است؛ نيز مثل ساير عرفا ارادت و باور خود را به قطب عالم امکان و غوث عرفاني اظهار کرده است و در غزلي منتظر باز آمدن جان جهان از سفر غيبي مي‌باشد و به بازآمدن لطيفه جهاني اميد دارد:

اي سرو حديقه جهاني

 

 


جاني و لطيفه جهاني

پيش تو به اتفاق مردن

 

 


خوش‌تر که پس از تو زندگاني

چشمان تو سحر اولينند

 

 


تو فتنه آخرالزماني

آن را که تو از سفر بيايي

 

 


حاجت نبود به ارمغاني

گر زآمدنت خبر بيارند

 

 


من جان بدهم به مژدگاني

رفع غم دل نمي‌توان کرد

 

 


الا به اميد شادماني

( سعدي، 1377: ص 885).

حيدر شهسوار، دليل زمانه، صاحب ذوالفقار، زبده هشت و چار و ...:

ابو سعيد ابوالخير که از مشاهير جهان عرفان در قرن پنجم مي‌باشد و گويا اولين کسي است که معاني و مفاهيم عرفاني را در قالب اشعار و ابيات بيان کرده است؛ در يک رباعي که به او منسوب است، از مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف با عنوان، حيدر شهسوار و صاحب ذوالفقار ياد کرده و از آن‌ها کمک مي‌خواهد:

اي حيدر شهسوار وقت مدد است

 

 


اي زبده هشت و چار وقت مدد است

من عاجز از جهان و دشمن بسيار

 

 


اي صاحب ذوالفقار وقت مدد است

سپس از خداوند تعالي، دليل راه و موسي و عصايي و رهنما و گره‌گشايي مي‌طلبد تا گره از کار او بگشايد و زمانه را از شر نمروديان و فرعون صفتان پاک نمايد و چنين کسي جز حضرت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف چه کسي مي‌تواند باشد.؟!

يارب تو زمانه را دليلي بفرست

 

 


نمروديان را پشه چو پيلي بفرست

فرعون صفتان همه زبردست شدند

 

 


موسي و عصا و رود نيلي بفرست

(معصومي، 1371: ص 43).

بررسي همه آثار و نظرات عارفان مسلمان در موضوع مورد نظر، ممکن نيست و اين نوشتار گنجايش آن را ندارد؛ لذا با صرف‌نظر از بيانات و مطالب بسياري از عارفان متقدم و متأخر و معاصر، حسن ختام اين نوشته را اختصاص مي‌دهيم به ابياتي از فقيه عارف نايب امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف در زمان خويش، يعني امام خميني که انقلابي امام زماني تأسيس کرد:

منجي جهان عاشق آخر الزماني

عارف واصل حضرت امام خميني; در ديوان سرتاسر عشق و عرفان الاهي‌اش درباره اباصالح المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف القاب و عناوين زيبايي به کار مي‌برد که به چند بيت بسنده مي‌گردد:

ميلاد گل و بهار جان آمد

 

 


برخيز که عيد مي‌کشان آمد

با يار بگو که پرده بر دارد

 

 


هين! عاشق آخر الزمان آمد

آماده امر و نهي و فرمان باش

 

 


هشدار که منجي جهان آمد

(خميني، 1372: ص 96).

قائم آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم، قلب عالم امکان - جان جهان

امام خميني; اين عاشق شيفته و بي‌تاب در شوق ديدار بقيت الله و ذخيره عالم چنين مي‌سرايد:

حضرت صاحب زمان شکوه انوار الاهي

 

 


مالک کون و مکان مرآت ذات لامکاني

مظهر قدرت، ولي عصر، سلطان دو عالم

 

 


قائم آل محمد، مهدي آخر زماني

اي که بي نور جمالت نيست عالم را فروغي

 

 


تا به کي در ظل امر غيبت کبرا نهاني

پرده بردار از رخ و ما مردگانرا جان ببخشا

 

 


اي که قلب عالم امکاني و جان جهاني

(همان: ص 365).

مظهر ولايت مطلقه

بديهي است نظرات و نوشته‌هاي امام خميني; درباره ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف به چند بيت مذکور منحصر نيست؛ بلکه علاوه بر مطالب متعددي که در ديوان اشعارش در اين خصوص هست، در ساير آثار عميق عرفاني و فلسفي و اخلاقي ايشان و شاگردان گرانقدرشان مطالب و مباحث مستوفايي درباره امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف وجود دارد؛ مخصوصاً در کتاب ارزشمند ((مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه)). در اين‌جا فقط به يک بخش از مطالب ايشان در اين موضوع اشاره مي‌شود: از ايشان در تعريف ((ولايت)) چنين نقل شده است: (( قيام عبد است به حق، در مقام فنا از خودي خود که به تمامت کمال به خاتم الاوليا که مهدي است، ظاهر شود و اين ولايت به سبيل اتميت و اکمليت در نشاء کامله خاتم الاوليا ظهور مي‌يابد؛ زيرا که مظهر ولايت مطلقه اوست و باقي اوليا - علي تفاوت مراتبهم - اقتباس نور ولايت از مشکات خاتم الاوليا مي‌نمايند ... خاتم الاوليا همان خاتم الانبيا و باطن نبوت آن حضرت است و حسنه‌اي از حسنات اوست و از اين جهت آن حضرت فرمود که ((يواطي اسمه اسمي وکنيته کنيتي))( بي نام، 1372: ص 310).

همان‌گونه که ملاحظه شد، کم‌تر عارف حقيقي و واصلي مي‌توان يافت که ضرورت وجود انسان کامل و مرشد و هادي و امامي را براي راهيابي به حضرت حق نفي نمايد و در آثار و گفته‌هاي منظوم و منثور خويش به آن مستقيم يا غيرمستقيم اشاره نکرده باشد. نيز اکثر قريب به اتفاق عارفان مصداقي از آن مظهر تام و آيينه خدا نما را صراحتاً و يا با رمز و اشاره، حضرت حجت اثني عشر، صاحب عصر امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌دانند که آوردن نمونه و شاهد از همه آنان در اين مقاله ميسر نيست. از باب نمونه به بعضي از شواهد در بعضي از آثار عده‌اي از عرفا اشاره گرديد. در همين موارد اندك که اجمالاً بررسي شد، مي‌توان استنباط کرد که آنچه اکثر قريب به اتفاق صوفيان و عارفان حقيقي درباره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف گفته‌اند، با آنچه در قرآن و روايات و ادعيه و زيارات شيعه آمده است، مشابه بوده و با هم تطبيق مي‌کند (محمدي ري شهري، 1390: ص 247)؛ و موعود عرفاني به ((مهدويت شخصي)) نزديک‌تر است تا به ((اعتقاد مهدويت نوعي)).

نتيجه

1. در عرفان اسلامي همچون تشيع وجود انسان کامل در هر عصر و زمان به عنوان واسطه حق و خلق و دليل و راهنما، ضروري است.

2. انسان کامل اکمل و اتم حقيقت محمديه صلي الله عليه و آله و سلم مي‌باشد که اصل و اساس ولايت، نبوت و سياست است و ساير انبيا و اوليا اشعه و تجليات نور الاهي او هستند.

3. پس از ختم رسالت و نبوت، ولايت خاتمه نيافته و در وجود اوليا و اوصياي خاص پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم، يعني ائمه اهل بيت عليهم السلام ادامه و استمرار دارد و ولايت آنان همان ولايت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي‌باشد.

4. خاتم الاوليا اتم و اکمل حضرت ولي عصر امام دوازدهم فرزند امام حسن عسکري عليه السلام مي‌باشد که زنده و حاضر است و خدا طلبان و سالکان را به نيابت از پيامبر اعظم و حقيقت محمديه صلي الله عليه و آله و سلم هدايت و راهنمايي مي‌کند.

5. در آثار صوفيان ناب و عارفان القاب و اوصاف و نام‌هاي متعددي که براي بالاترين سطح رهبري به کاربرده شده است، مصداق اکمل و اتم آن حضرت قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف مي‌باشد؛ زيرا اين ويژگي‌ها و مناقب را جز انسان کامل معصوم که در حد و سنخ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم باشد، فردي ديگري ندارد.

6. اکثر قريب به اتفاق اسامي و القابي که صوفيان و عارفان براي قطب الاقطاب خود به کار مي‌برند؛ با همان نام‌ها و تعابيري که در متون ديني شيعه اماميه از جمله در زيارت جامعه کبيره براي امام معصوم به کار رفته است؛ مترادف و مشابه هستند.

7. اعتقاد عارفان اسلامي به مهدويت نمي‌تواند مهدويت نوعي باشد؛ زيرا علاوه بر آن‌که خيلي از صوفيان اهل سنت به ((مهدويت شخصي)) امام دوازدهم عليه السلام تصريح کرده‌اند. ((مهدويت نوعي)) با اعتقاد عرفان اسلامي که معتقد است در هر دوره‌اي بايد انسان کاملي قائم و حاضر باشد و سالکان طريقت را هدايت کند؛ مخالف و مغاير مي‌باشد.

8. بنابر اين، نتيجه کلي آن‌که موعود عارفان مسلمان، همان موعود شيعه اثني عشري مي‌باشد و خاتم الاوصيا و خاتم الاولياي حقيقي صاحب کشف و شهود اتم و اکمل و معيار و مقياس عرفان اسلامي مي‌باشد.

منابع

1.قرآن مجيد.

2.آشتياني، سيدجلال الدين، شرح مقدمه قيصري بر فصوص الحکم، قم: بوستان کتاب، 1380ش.

3.آملي، سيدحيدر، جامع الأسرار و منبع الأنوار، تهران: انتشارات علمي، فرهنگي، 1368 ش.

4.ابن عربي، محي الدين، فتوحات مکيه، ترجمه محمد خواجويي، تهران: انتشارات مولي، 1387ش.

5.ـــــــــــــــــ، فصوص الحکم، تهران: انتشارات الزهرا، 1366ش.

6.ـــــــــــــــــ، مناقب، شارح: سيدصالح موسوي خلخالي، قم: انتشارات مطبوعات ديني، 1383ش.

7.ابن صباغ، علي بن محمد مالکي، الفصول المهمه في معرفه الائمه، قم: دارالحديث الطباعه و النشر، 1422ق.

8.اميني نژاد، علي، آشنايي با مجموعه عرفان اسلامي، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني;، 1390ش.

9.بي نام، فرهنگ ديوان‌امام خميني;، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثارامام خميني،واحد ادبيات، 1382ش.

10. جيلاني(گيلاني)، عبدالکريم ابراهيم، الانسان الکامل في معرفت الاواخر و الاوائل، مصر، 1304ق.

11. حافظ، شمس الدين محمد، ديوان غزليات، بي‌جا: نشر طلوع، 1371ش.

12. حسن علي‌پور، وحيد، موعود عرفان، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي وپژوهشي امام خميني;، 1386ش.

13. خلخالي، سيد محمد مهدي، آخرين تحول با حکومت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف ، تهران: نشر آفاق، 1401ق.

14. خميني;، روح الله، مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني;، 1372ش.

15. ـــــــــــــــــ، ديوان اشعار، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني;، 1372ش.

16. ـــــــــــــــــ، شرح دعاي سحر، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني;، 1416ق.

17. خواجوي، محمد، امامت در قرآن و سنت و عقل و عرفان، تهران: انتشارات مولي، 1373ش.

18. خدايار، دادخدا، حقيقت محمديه از منظر عرفا، برگزيده مقالات همايش ملي خرد جاودان، به کوشش عبدالرسول مشکات و محمد بيدهندي، اصفهان: انتشارات حديث راه عشق، 1387ش.

19. خوارزمي،تاج الدين حسين، فصوص الحکم، به اهتمام نجيب مايل هروي، تهران: انتشارات مولي، 1368ش.

20. رزمجو، حسين، انسان آرماني و کامل، تهران: انتشارات امير کبير، 1368ش.

21. رضواني، علي اصغر، اهل بيت عليهم السلام از ديدگاه اهل سنت، قم: انتشارات مسجد جمکران، 1385ش.

22. زماني، کريم، ميناگر عشق، تهران: نشر ني، 1383ش.

23. ـــــــــــــــــ، شرح جامع مثنوي معنوي، تهران: انتشارات اطلاعات، 1373ش.

24. سعدي، مصلح الدين، ديوان غزليات، به‌کوشش‌دکترخليل خطيب رهبر،‌ تهران: انتشارات مهتاب، 1377ش.

25. سنايي غزنوي، مجدود ابن آدم، حديقه الحقيقه، تصحيح مدرس رضوي، تهران: بي‌نا، 1329ش.

26. شبستري، محمود، گلشن راز، با مقدمه و تصحيح دکتر مجيد موحد: تهران: کتابخانه طهوري، 1372ش.

27. شيرواني، مولا حيدر، مناقب اهل البيت عليهم السلام، بي‌جا: منشورات الاسلاميه، 1414ق.

28. صادقي ارزگاني،محمدامين، آموزه مهدويت‌ در ‌عرفان‌اسلامي، تهران: انتشارات علمي‌وفرهنگي، 1386ش.

29. طاهرزاده، اصغر، حقيقت نوري اهل البيت عليهم السلام، اصفهان: انتشارات لب الميزان، 1389ش.

30. طباطبايي، محمدحسين، الميزان في التفسير القرآن، ترجمه سيد محمدباقر موسوي همداني، تهران: كانون انتشارات محمدي، 1363ش.

31. عطار نيشابوري، فريدالدين محمد، منطق الطير، سيد صادق گوهرين، تهران: علمي و فرهنگي، 1374ش.

32. قرائتي، محسن، تفسير نور، تهران: مرکز فرهنگي درسهايي از قرآن، 1386ش.

33. قرشي، سيد علي اکبر، اتفاق در مهدي موعود، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1375ش.

34. قيصري، داوود، شرح قيصري ‌بر فصوص‌الحکم ‌ابن‌عربي، ترجمه محمد خواجوي، تهران: انتشارات مولي، 1416ق.

35. القندوزي، سليمان بن ابراهيم، ينابيع الموده لذوي القربي، بي‌جا: دارالاسوه لطباعه النشر، 1416ق.

36. کاشاني،شيخ عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفيه، ترجمه محمد خواجوي، تهران: انتشارات مولي، 1387ش.

37. گوهرين، سيد صادق، شرح اصطلاحات تصوف، تهران: انتشارات زوار، 1383ش.

38. لاهيجي، شمس الدين محمد، مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز، مقدمه، تصحيح و تعليقات: محمدرضا برزگر خالقي، عفت کرباسي، تهران: انتشارات زوار، 1383ش.

39. مطهري، مرتضي، انسان کامل، تهران: انتشارات صدرا، 1384ش.

40. معصومي، رضا، عارفانه‌ها، تهران: نشر اشاره، 1373ش.

41. معلمي، حسن، عرفان نظري، قم: مرکز نشر هاجر، 1388ش.

42. مکارم شيرازي، ناصر و همکاران، کليات مفاتيح نوين، قم: انتشارات امام علي بن ابي طالب عليه السلام، 1387ش.

43. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1403ق.

44. محمدي ري شهري، محمد، اهل بيت عليه السلام در قرآن و حديث، قم: مؤسسه علمي-فرهنگي دارالحديث، 1390ش.

45. ـــــــــــــــــ، گزيده ميزان الحکمه، قم: مؤسسه علمي-فرهنگي دارالحديث، 1384ش.

46. مولوي، جلال الدين محمد، کليات ديوان شمس، تصحيح بديع الزمان فروزانفر، تهران: نشر ثالث و نشر سنايي، 1379ش.

47. ميبدي، رشيدالدين، تفسير کشف الاسرار و عدة الابرار، به اهتمام علي اصغر حکمت، تهران: انتشارات امير کبير، 1371ش.

48. نسفي، عزيزالدين، الانسان الکامل، تصحيح، ژيران موله، تهران: انيستيتو ايران و فرانسه، 1946م

49. ولي، نعمت الله، ديوان اشعار، تهران: به اهتمام محمود علمي، 1339ش.

50. يثربي، سيد يحيي، عرفان نظري، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1384ش.

نویسنده:

دادخدا خدايار


چاپ   ایمیل