ملأ و اشراف يا رانت‌هاي قدرت و ثروت مانع فراروي پيامبران عليهم السلام و حضرت مهدي

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 24 - 48 دقیقه)

چكيده

با بررسي آيات و روايات، در مي‌يابيم كه هميشه فراروي پيامبران و مصلحان، موانعي جدي بوده است. قرآن و روايات، از رفتارها و واكنش‌هاي اصناف گوناگون مخالفان، در مقابل عملكرد انبيا و مصلحان ـ به ويژه حضرت مهدي عليه السلام - سخن مي‌گويد. در اين نوشتار، از ميان موانع متعدد ـ همچون كفار، منافقان، مفسدان و متكبران و دنيا طلبان و... ـ به بررسي ملأ و اشراف مي‌پردازيم.


هميشه در کنار طاغوت‌ها، ملأ و اشراف، از موانع جدي فراروي مصلحان و انبيا عليهم السلام بوده‌اند. طبيعي است در مقابل حضرت مهدي عليه السلام نيز آنان قد علم خواهند کرد. ويژگي‌ها و رفتار آن‌ها و برخورد حضرت با آنان، وظيفة ما را نيز در برخورد با آنان روشن مي‌كند. منتظران حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در عرصه‌هاي اعتقادي، فرهنگي و سياسي و اجتماعي در مقابل اين جريان موضع گيري مي‌کنند و حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز، هم از ملأ و اشرافي گري پيش‌گيري مي‌كند و هم به امتيازات، پايان مي‌دهد و با زياده خواهان برخورد مي‌کند.




پيش‌درآمد


آيات و روايات، بيان‌گر ويژگي ملأ و اشراف، شيوه‌هاي عملكرد آنان و عملكرد پيامبران و مصلحان است. روايات نيز بيان‌گر رفتار منتظران و حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف با اين گروه است.


شناخت موانع فراروي مهدويت، ما را در جهت پيشگيري از آن‌ها يا آمادگي و مبارزه با آن موانع آماده مي‌كند. شناخت اين امر و كوشش براي زدودن اين موانع، از لحاظ فردي و اجتماعي، ما را به زمينه‌سازي بهتر ظهور، رهنمون مي‌سازد. مطلب ديگر، اينكه تبيين اين بحث، سره و ناسره محبان و منتظران واقعي و دروغين را جدا مي‌كند. همچنين شناخت ويژگي‌ها و تعامل ملأ و اشراف، جامعه منتظر را در برخورد مناسب با آنان مدد مي‌نمايد.


روش ما در اين مقاله، بيان يكي از گروه‌هاي مانع و معاند، ويژگي‌ها و دشمني‌هاي آنان، سپس شيوه برخورد مصلحان و مؤمنان با آنان، از منظر قرآن و روايات و بالأخره بيان راهكارهاي حضرت مهدي عليه السلام و منتظران، در رويارويي با آن با رويكرد قرآني و روايي است.


معناي لغوي و اصطلاحي ((ملأ))


((ملأ)) در لغت به معناي اشراف (رافعي، بي‌تا: ج2، ص580)، سران و پيشوايان مردم و افراد صاحب نفوذي‌اند که به دليل هيبت، غنا، ثروت و موقعيت، ابهت آن‌ها چشم‌ها را مي‌گيرد و مردم در تصميم گيري‌هاي خود، به آن‌ها مي‌نگرند و پيرو آنانند (رافعي: همان).


در اصطلاح قرآن، ملأ به معناي مطلق جماعت نيز آمده است (قرشي، بي‌تا: ج7، ص271). در قرآن، از ريشه (م ـ ل -‌ ء) چهل واژه استفاده شده که 29 مورد آن به ملأ مربوط است. از اين تعداد 21 مورد دربارة سران و اشراف کفر و خواص طاغوت است و هشت مورد باقي مانده متفاوتند. منظور از برخي، سران و کارگزاران حق‌ هستند[3] و در برخي آيات، مطلق کارگزاران ـ بدون عنايت به حق يا باطل بودن آنان ـ مد نظر قرار گرفته است؛[4] ولي بيشترين کاربرد اين واژه براي اشراف و سران کفر و طاغوت است؛ بنابراين سخن ما نيز در اين نوشتار، همين گروهند.


ويژ گي‌هاي ملأ (اشراف)


1. تكبر و خود پرستي


اشرافيت و بزرگي بر قوم، تأثيرگذاري بر ديگران و تنعّم از امکانات مختلف، سبب تكبر و خود برتر بيني آن‌ها و در پي آن، تكذيب پيامبران و كفر مي‌شود.


درباره ملأ قوم نوح آمده است كه آنان مؤمنان را افرادي پست و حقير به شمار مي‌آوردند.[5]


(فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ) (هود: 27)


2. ثروتمندي و دلبستگي


ملأ چون در زندگي دنيا هر طور خواستند رفتار كردند و زينت‌هاي لذت بخش آن، كاملاً توجه ايشان را به خود جلب كرده است، نمي‌توانند حق و حقيقت را بپذيرند؛ چرا که قبول مراقبت الهي و همچنين دادگاه بزرگ رستاخيز، به دنياي ايشان و افسار گسيختگي آنان ضرر مي‌زند. بنا براين اين گونه افراد، طوق عبوديت پروردگار را از گردن، بر‌داشته، راه انكار مبدأ و معاد را پيش مي‌گيرند. از اين گذشته، فراهم كردن زندگي پر زرق و برق، معمولاً بدون غصب حقوق ديگران و ظلم و ستم ممكن نيست. پس تا رسالت پيامبران و قيامت را انكار نكنند، اين راه براي آن‌ها هموار نخواهد شد.


آياتي از سوره مؤمنون به اين مطلب اشاره دارد:


(وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ) (مؤمنون: 33)


اشراف قوم او ] نوح[ كه كافر بودند و لقاي آخرت را تكذيب مي‌كردند و ما در زندگي دنيا بهره مندشان كرده بوديم، به مردم گفتند: ((اين شخص، غير از بشري مثل شما نيست. او هم، از آنچه شما مي‌خوريد، مي‌خورد و از آن چه مي‌آشاميد، مي‌آشامد)).


3. لجاجت


ويژگي ديگر سران متکبر و مترف اين است که در عقيدة غلط خويش، لجاجت مي‌ورزند. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي‌فرمايد:


اما الاغنياء‌ من مترفة الأمم فتعصبوا لآثار مواقع النعم (نهج البلاغه، خطبه192)


ثروتمندان و توان گران كه مترفان امت‌ها بوده‌اند به دليل نعمت‌هاي مادي تعصب داشتند.


قرآن در اين باره مي‌فرمايد:


(وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ) (ص: 6)


و اشراف قوم ]قريش[ به راه افتادند و گفتند: ((برويد بر حمايت از خدايان خود پايمردي كنيد كه اين خود، روشي است مطلوب)).


4. كوردلي


چشم پوشي مستمر از حقايق و به كار نگرفتن عقل و خرد در فهم واقعيت‌ها، تدريجاً چشم تيزبين عقل را ضعيف و سرانجام، آن را نابينا مي‌كند. قرآن بيان مي‌‌كند كه اشراف در نتيجة لجاجت‌هاي مستمر و اعمال شومشان كوردل شده اند:


(فَكَذَّبُوهُ فَأَنجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْماً عَمِينَ) (اعراف: 64)


نوح را تكذيب كردند. ما هم او و پيروانش را در كشتي نجات نشانديم و آنان كه آيات الهي را تكذيب كردند به درياي هلاك غرق كرديم كه مردمي بسيار نادان و كوردل بودند.


طبق حديثي از حضرت امام صادق عليه السلام ، امير المؤمنين عليه السلام طي نامه‌اي به يكي از يارانش چنين سفارش كرد:


فارفض الدنيا فان حب الدنيا يعمي و يصم و يبكم (مجلسي، بي‌تا: ج73، ص75)


دنيا را رها كن كه حب دنيا انسان را كور و كر و لال مي‌كند.


5. فسق و تبه كاري


خصوصيت ديگر اين گروه، فسق و تبه كاري است. قرآن فرعون و کارگزاران او را مردمي فاسق و تبه کار معرفي مي‌کند و مي‌فرمايد:


( ...إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ) (قصص: 32)


همچنين آية 88 سوره يونس نيز بيان مي‌كند كه بهره مندي اين گروه از متاع دنيا [6]سبب گمراهي خودشان و گمراه كردن ديگران از راه خدا مي‌شود:


(وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُواْ حَتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِيمَ) (يونس: 88)


مقصود از اين آيه و آيات ديگر، هشدار به صاحبان ثروت است كه ثروت اندوزي را هدف اصلي خود قرار ندهند.


روش‌هاي مبارزه ملأ و اشراف


1. بهانه تراشي


(فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ) (هود: 27)


اشراف و بزرگان قوم نوح در برابر دعوت او سه پاسخ دادند كه تمام آن‌ها به دور از منطق و عقل سليم و براي فرار از واقعيت بود؛ نخست اينكه گفتند رسالت الهي را بايد فرشتگان به دوش بكشند، نه انسان‌هايي همچون ما. [7] ديگر اينكه به نوح گفتند: ((كساني كه از تو پيروي كرده‌اند، از اراذل و جوانان كم سن و سال و ناآگاهند كه هرگز مسائل را بررسي نكرده‌اند)). و سومين ايراد آن‌ها اين بود كه گفتند: ((ما هيچ گونه برتري‌اي براي شما نسبت به خودمان نمي‌بينيم، تا به سبب آن، از شما پيروي كنيم)). يا مي‌گفتند: ((ما اين مطالب را از پدران خود شنيده‌ايم)) (ص: 6ـ8).


2. تحقير و تكذيب پيامبران الهي و مؤمنان و دادن نسبت‌هاي ناروا به آنان


(قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ) (اعراف: 60)


بزرگان قوم نوح گفتند: ((ما تو را در ضلالتي آشكار مي‌بينيم)).


در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد:


(قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وِإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ)[8] (اعراف: 66)


بزرگان قوم هود كه كافر بودند گفتند: ((ما تو را دستخوش سفاهت مي‌بينيم و از دروغ گويانت مي‌پنداريم)).


(قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ[9]) (اعراف: 109)


بزرگان قوم فرعون گفتند: ((به راستي اين جادو گري ماهر است)).


و بالأخره‌ در اين آيه دربارة‌ اشراف قوم نوح مي‌فرمايد:


(فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ *إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ) (مؤمنون: 24 و 25)


اشراف قوم كه كافر شدند، در پاسخ نوح به مردم گفتند: ((اين شخص، كسي نيست، جز‌ آن كه بشري است مانند شما كه مي‌خواهد بر شما برتري يابد. اگر خدا مي‌خواست رسولي بر بشر بفرستد، حتماً از جنس فرشتگان مي‌فرستاد و ما اين سخنان را كه اين شخص مي‌گويد، از نياكان خود نشنيده ايم. او فقط مردي است كه به نوعي از جنون مبتلا است. بايد مدتي دربارة او صبر كنيد، تا مرگش فرا رسد يا از اين بيماري رهايي يابد.


3. تمسخر پيامبران


(وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ) (هود: 38)


نوح به ساختن كشتي پرداخت. هر وقت دسته‌اي از اشراف قوم از كنار او مي‌گذشتند، مسخره اش مي‌كردند. نوح مي‌گفت: ((امروز شما ما را مسخره مي‌كنيد؛ به زودي ما نيز شما را همين طور مسخره مي‌كنيم)).


مستكبران خودخواه، هميشه مسائل جدي‌اي را كه در مسير هوس‌ها و منافع آن‌ها نيست، به بازي و شوخي مي‌گيرند. آن‌ها به گمان اينكه ثروت انبوه و حرام آن‌ها، نشانه لياقت و شخصيت و ارزش آن‌هاست، ديگران را نالايق و بي‌ارزش و فاقد شخصيت مي‌دانند.


4. فتنه گري


اين گروه كه پيوسته به دنبال فتنه گري بودند، از راه‌هاي مختلف، مردم را گمراه مي‌كردند؛ از جمله ايجاد وسوسه در دل مردم و تضعيف روحية آنان:


(فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ * إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ) (مؤمنون: 24 و 25)


دربارة اين آيات، قبلاً سخن گفتيم.


(قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِيَ آمَنتُمْ بِهِ كَافِرُونَ * فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ) (اعراف: 75 ـ‌77)


رؤسا و گردن كشان قوم صالح، به ضعفا و فقيراني كه به او ايمان آوردند به تمسخر گفتند: ((آيا شما اعتقاد داريد كه صالح را خدا به رسالت فرستاده؟)) مؤمنان جواب مي‌دادند: ((بلي؛ بي‌هيچ شك، به آييني كه از طرف خدا بر او فرستاده شده، ايمان داريم)). متكبران بي‌ايمان گفتند: ((ما بي‌هيچ شك، به آنچه شما ايمان داريد، كافريم)). آن‌گاه ناقه صالح را پي كردند و از امر خدا سرباز زدند و به پيغمبرشان صالح گفتند: ((‌اي صالح ! اگر تو از رسولان خدايي، اكنون عذابي را كه براي پي كردن ناقه و نافرماني خدا به ما وعده دادي، بياور)).


در اين آيات، اشراف براي تضعيف روحيه مؤمنان با حالت انكار و تمسخر، به آنان گفتند: ((آيا به صالح ايمان آورده‌ايد؟)) و پس از پي كردن ناقه، با گستاخي از صالح خواستند كه عذابي را كه مي‌گفت، بياورد، تا در دل مومنان، شك و ترديد ايجاد كنند.


5. ترساندن و ايجاد نا امني براي مؤمنان


کار ديگر اشراف، ترساندن و تهديد و ايجاد ناامني است. مردم از اينكه جان و مالشان از سوي صاحبان زر و زور، تهديد شود، در هراسند. در آيات زير، اين حقيقت به روشني بيان شده است:

 

6. فساد و گناه


يکي ديگر از رفتارهاي اشراف، فساد است.


(ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‏ بِآياتِنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ) (اعراف: 103)


سپس به دنبال آن‌ها [پيامبران پيشين‏] موسى را با آيات خويش به سوى فرعون و اطرافيان او فرستاديم؛ اما آن‌ها ]با عدم پذيرش[، به آن ]آيات[ ظلم كردند. ببين عاقبت مفسدان چگونه بود.


7. جنگ رواني و تبليغات


کار ديگر ملأ، جنگ رواني و تبليغاتي است. قرآن دربارة اشراف و کافران قوم شعيب مي‌گويد:


(وَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً إِنَّكُمْ إِذاً لَّخَاسِرُونَ) (اعراف: 90)


بزرگان قوم كه كافر بودند گفتند: ((اگر شعيب را پيروي كنيد، زيان خواهيد ديد)).


شايد منظور از خسران در اين آيه، همان خسارت‌هاي مادي بود كه دامن گير مؤمنان مي‌شد. البته اين احتمال نيز در تفسير آيه هست كه منظورشان علاوه بر زيان‌هاي مادي، زيان‌هاي معنوي بوده است؛ زيرا راه نجات را در آيين بت‌پرستي مي‌دانستند، نه آيين شعيب.


نمونة ديگر را در آية 38 سوره قصص مي‌بينيم که فرعون به ملأ [10]و خواص خود مي‌گويد: ((من خدايي غير از خود نمي شناسم)):


(وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ) (اعراف: 109)


فرعون براي منحرف كردن افكار عمومي، چنين ادعا مي‌كند كه: چون من خودم را خداي شما مي‌دانم، باور نمي‌كنم خداي ديگري وجود داشته باشد؛ چون دليلي براي آن در دست نيست. او براي اين كه وانمود كند به دنبال دليل و نشانه است و نيز براي تحميق مردم به هامان دستور مي‌دهد كه برجي براي او بسازد تا شايد بتواند بر فراز آن برج، خدا را بيابد.


همچنين فرعونيان، موسي را متهم کردند که مي‌خواهند شما را از شهر و ديارتان بيرون کنند و آن را تصاحب نمايند.[11]


درباريان فرعون به او گفتند: ((در كشتن موسي و هارون عجله نكن))؛ زيرا عجله در كشتن آن دو با توجه به دو معجزه عجيب موسي باعث گرايش عدة زيادي به او مي‌شد و چهره نبوت او با چهره مظلوميت و شهادت، آميخته شده، جاذبه بيشتري به خود مي‌گرفت؛ لذا نخست به اين فكر افتادند كه عمل او را با کار ساحران، خنثا كنند و آبرويش را بريزند؛ سپس او را به قتل برسانند، تا داستان موسي و هارون براي هميشه از نظر‌ها فراموش شود.


8. گمراهي


(وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُواْ حَتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِيمَ) (يونس: 88)


پروردگارا! تو فرعون و اطرافيانش را زينت و اموالى ]سرشار[ در زندگى دنيا داده‏اى. پروردگارا! در نتيجه، آنان ]بندگانت را[ از راه تو گمراه مى‏كنند. پروردگارا! اموالشان را نابود كن و دل هايشان را نيز سخت كن، تا ايمان نياورند و در آخرت، عذابي دردناك بچشند.[12]


9. تهديد پيامبر خدا و مؤمنان به تبعيد


(قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ) (اعراف: 88)


بزرگان قوم شعيب كه گردن كشي كردند، گفتند: ((‌اي شعيب! ما تو را با كساني كه به تو ايمان آورده‌اند، از آبادي خود بيرون مي‌كنيم، مگر اين كه به آيين ما باز گردي)). گفت: ((]‌ به آيين شما باز گرديم[ هرچند از آنان نفرت داشته باشيم؟))


10. توطئه براي قتل پيامبران و مؤمنان


(وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُون) (اعراف: 127)


بزرگان قوم فرعون گفتند: ((چرا موسي و قوم او را مي‌گذاري كه در اين سرزمين، فساد كنند و تو و خدايانت را واگذارند؟)) گفت: ((پسرانشان را خواهيم كشت و زنانشان را نگه خواهيم داشت كه ما بالا دست آن ها و نيرومنديم)).


(وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ) (قصص: 20)


و از آخر شهر كه قصر فرعون در آن جا بود، مردي دوان دوان بيامد و گفت:‌ ((اي موسي! درباريان، مشورت مي‌كردند كه تو را بكشند. بيرون شو كه من از خيرخواهان توام)).


روش‌هاي مبارزه پيامبران و مصلحان


در مقابل توطئه‌ها و نيرنگ‌هاي اشراف و ملأ، پيامبران و مصلحان، رفتارهايي به شرح ذيل داشتند:


1. روشن‌گري و تبيين و ابطال فرهنگ استكبار همراه با شفقت و دلسوزي


(قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بي‌ضَلاَلَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ. أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ) (اعراف: 61 و 62)


نوح گفت: ((‌اي قوم من! در من ضلالت نيست؛ بلكه پيغمبري از جانب پروردگار جهانيانم كه پيغام پروردگار خويش را به شما مي‌رسانم. شما را نصيحت مي‌كنم و از خدا چيز‌ها مي‌دانم كه شما نمي‌دانيد)).


آيه فوق و آياتي نظير آن،[13] پاسخ پيامبران به اشراف است كه به دنبال تكذيب‌ها و تمسخر‌هاي آنان بيان شده و نشان مي‌دهد كه رفتار پيامبران با مردم، همواره با عطوفت و مهرباني بوده است. آن‌ها هدفي جز هدايت خلق و رضاي خدا نداشته‌ و هيچ گاه براي ابلاغ رسالت خويش از آنان مزدي نخواسته‌اند. [14] حتي در راه هدف خويش آزار و اذيت‌هاي افراد جاهل را صبورانه تحمل كرده‌اند.


يكي از مهم‌ترين راه‌هاي مبارزه با استكبار و جلوگيري از تسلط فرهنگ فرومايه اش شناسايي و ابطال آن فرهنگ است.


قرآن درباره فرعون مي‌فرمايد: (وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ) و فرمان فرعون به صواب نبود.


علامه طباطبايي منظور از ((امر)) در اين آيه را اعم از كلام و عمل فرعون مي‌داند؛ يعني قول و فعل فرعون كه از فرهنگ استكباري اش نشأت مي‌گرفت، راه به صواب نمي‌برد.[15]


2. دعوت به صبر، استعانت از خدا و نهراسيدن از تهديد


حضرت موسي عليه السلام بني اسرائيل را به شكيبايي و پايداري واستعانت از خدا فرا مي‌خواند:


(قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) (اعراف: 128)


موسي به قوم خود گفت: ((از خدا كمك جوييد و صبوري كنيد كه زمين متعلق به خداست. آن را به هركس از بندگان خويش كه بخواهد، وامي‌گذارد و سرانجام نيك از پرهيز كاران است)).


همچنين حضرت شعيب، استعانت از خدا و توکل بر او را مطرح مي‌كند.[16]


در آيه ديگر، حضرت موسي عليه السلام به توكل به خدا دعوت مي‌نمايد:


(وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ) (يونس: 84)


موسي گفت: ((اگر به راستي به خدا ايمان آورده ايد و تسليم او هستيد، بايد بر او توكل كنيد)).


البته اين، نه بدين معنا است كه انسان كه دست از تلاش و كوشش بردارد و به گوشه انزوا بخزد و بگويد: تكيه گاه من خداست؛ بلكه هرگاه نهايت تلاش و كوشش خود را به كار برد و نتوانست مشكل را حل كند، وحشتي به خود راه ندهد و با اتكا به لطف پروردگار، ايستادگي كند و به جهاد پي گير خود ادامه دهد.


3. هشدار به پيامدهاي ارتجاع و عقب گرد


يکي از کارهاي انبيا و اولياي الهي برحذر داشتن جامعه از ارتجاع و برگشت به گذشته جاهليت است؛ چنان‌که حضرت زهرا3 در خطبه موسوم به خطبه فدک، جامعه را از برگشت به جاهليت برحذر مي‌دارد.


قرآن سخن حضرت شعيب را اين گونه بيان مي‌فرمايد:


(قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُم بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَن نَّعُودَ فِيهَا إِلاَّ أَن يَشَاء اللّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ) (اعراف: 89)


اگر پس از آنكه خدا ما را از آيين شما رهايي داد، بدان بازگرديم، درباره خدا دروغي ساخته ايم. ما را نسزد كه بدان باز گرديم، مگر اينكه خدا، پروردگارمان بخواهد كه علم پروردگار ما به همه چيز رساست. و ما كار خويش به خدا وا گذاشتيم. اي پروردگار ما! ميان ما و قوممان بحق داوري كن كه تو بهترين داوراني.


4. دعوت امت به حق گرايي، نه شخصيت زدگي و اطاعت کورکورانه


يکي از کارهاي انبيا و اوليا اين بوده که افراد، ميزان و ملاک حق و باطل را به دست آورند و افراد را به سبب اسم و رسم و ثروت، معيار حق و باطل قرار ندهند؛ همان سخن معروف حضرت علي عليه السلام که حق را بشناس، اهل آن را خواهي شناخت:


إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآيَةِ الْحَقِّ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ (حرّ عاملي، 1409ق: ج27، ص135)


امير مؤمنان عليه السلام مي‌فرمايد:


أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِكُمْ وَ كُبَرَائِكُمْ الَّذِينَ تَكَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ وَ أَلْقَوُا الْهَجِينَةَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ جَاحَدُوا اللَّهَ عَلَى مَا صَنَعَ بِهِمْ مُكَابَرَةً لِقَضَائِهِ وَ مُغَالَبَةً لِآلَائِهِ فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ الْعَصَبِيَّةِ وَ دَعَائِمُ أَرْكَانِ الْفِتْنَةِ... (نهج البلاغه، خطبه192)


از پيروى بزرگان متكبر بپرهيزيد زنهار! زنهار! از پيروى و اطاعت ‏بزرگترها و رؤسايتان بر حذر باشيد همان ها كه به‏واسطه موقعيت‏خود تكبر مى‏فروشند همانها كه خويشتن را بالاتر از نسب خود مى‏شمارند و كارهاى نادرست را (از طريق اعتقاد به جبر همچون شيطان) به خدا نسبت مى‏دهند و به انكار نعمتهاى خدا برخاستند تا با قضايش ستيز كنند و نعمتهايش را نا ديده گيرند، آنها پى و بنيان تعصب و ستون و اركان فتنه‌اند.


در آية 88 سوره يونس نيز قبلاً بيان شد كه اشراف، مايه گمراهي ديگرانند.


5. حمايت از مستضعفان و دميدن روح خود باوري در آنان


(وَيَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَمَآ أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّيَ أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ) (هود: 29)


و ‌اي قوم من! من در برابر نبوت، از شما مالي در خواست نمي‌كنم؛ چون پاداش من جز به عهده خدا نيست. من هرگز افرادي را كه ايمان آورده‌اند (و شما آنان را اراذل مي‌خوانيد)، به سبب شما از خود طرد نمي‌كنم؛ چون آنان پروردگار خود را ديدار مي‌كنند؛ ولي شما را قوم جاهلي مي‌بينم.


اميرالمؤمنين عليه السلام از جلب اعتماد توده‌هاي مردم از سوي دستگاه حاكم و بي‌اعتمادي گروه‌هاي اندكي كه همواره خود را از ديگران برتر مي‌پندارند، به عنوان يك اصل ياد كرده، مي‌فرمايد:


براي والي، هيچ كس پرخرج‌تر در هنگام آسايش، كم كمك‌تر در هنگام سختي، متنفر‌تر از عدالت و انصاف، پر توقع‌تر، ناسپاس‌تر، عذر ناپذير‌تر و كم طاقت‌تر در سختي‌ها از خواص نيست. همانا استوانه دين و نقطه مركزي جامعه مسلمانان و ماية پيروزي بر دشمن، عموم مردم‌ هستند؛ پس توجهت همواره به اين طبقه معطوف باشد (نهج البلاغه، نامه53).


6. فقر زدايي


ائمه عليهم السلام فرموده‌اند: بر حاكم، فرض است كه با اجراي مقرراتي كه ثروت را تعديل مي‌كند، فقر و محروميت را از چهرة قشر وسيع جامعه بزدايد، تا عناوين غني و فقير از جامعه رخت بر بندد، چرا كه فلسفه عدالت در جامعه، آن است كه فقيري در جامعه باقي نماند[17] و زكات به قدري به فقيران پرداخت شود كه ديگر نيازمندي نباشد.[18]


اهل بيت عليهم السلام دربارة حكومت جهاني حضرت مهدي عليه السلام فرموده‌اند:


او چنان مساواتي ميان مردم بر قرار مي‌كند كه كسي به زكات نيازمند نمي‌شود (مجلسي، بي‌تا: ج52، ص39).


7. اتمام حجت


يکي از رفتارهاي پيامبران و اوصياي آنان، اتمام حجت حتي با معجزه بوده است:


خداوند به موساي كليم عليه السلام چنين دستور مي‌دهد:


(اسْلُكْ يَدَكَ في‏ جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقين)‏ (قصص: 32)


دستت را در گريبان خود فرو بر؛ هنگامى كه خارج مى‏شود، سفيد و درخشنده است، بدون عيب و نقص. و دست‌هايت را بر سينه‏ات بگذار، تا ترس و وحشت، از تو دور شود. اين دو [معجزه عصا و يد بيضا] برهان روشن از پروردگارت به سوى فرعون و اطرافيان اوست كه آنان، قوم فاسقى هستند.


8. روي گرداندن


از آن جا كه همسويي پيامبران با طواغيت و سرمايه داران فسادانگيز، موجب از دست رفتن پايگاه رسالت الهي آنان مي‌شد و حتي خودشان فرصت طلب به حساب مي‌آمدند و در اصلاح جامعه و تحقق آرمان‌هاي بلندشان موفق نمي‌گشتند. افزون بر آن‌ها اين حالت از توكل انبيا به خدا مي‌كاست و آنان را از امداد‌هاي الهي دور مي‌ساخت؛ به همين سبب، قرآن دستور مي‌دهد كه پيامبران، ثروت اندوزان و دنيا داران را ترك گويند:[19]


(وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا) (انعام: 70)


كساني كه دينشان را بازيچه و لهو گرفته‌اند و زندگاني دنيا فريبشان داده است به خودشان واگذار.


جداي از اين‌ها، روي‌ گرداني پيامبر و مؤمنان از ملأ و اشراف، يعني آنان را از ساحت هدايت و پند و اندرز محروم ساختن، و اين، خود نشان‌گر عذاب الهي است و علامتي است از لاعلاجي آنان.


9. مقابله به مثل


(وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ. فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ) (هود: 38 و 39)


او مشغول ساختن كشتي بود و هر زمان گروهي از اشراف قومش بر او مي‏گذشتند او را مسخره مي‏كردند، [ولي نوح] گفت اگر ما را مسخره مي‏كنيد ما نيز شما را همين‌گونه مسخره خواهيم كرد. به زودي خواهيد دانست چه كسي عذاب خوار كننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!


10. نفرين


(وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُواْ حَتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِيمَ) (يونس: 88)


موسى گفت: ((پروردگارا! تو فرعون و اطرافيانش را زينت و اموالى (سرشار) در زندگى دنيا داده اى، پروردگارا! در نتيجه (آنها بندگانت را) از راه تو گمراه مى سازند. پروردگارا! اموالشان را نابود کن و (به جرم گناهانشان) دلهايشان را سخت و سنگين ساز، که ايمان نياورند تا عذاب دردناک را ببينند)).


11. مبارزه و جهاد


ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و تربيت يافتگان مكتب حضرت علي عليه السلام به خوبي درمي‌يافتند كه اسلام، فقر را براي اكثريت و ثروت كلان را براي طبقه‌اي خاص، تجويز نمي‌كند. اگر ثروتمندان به حكم اسلام رفتار مي‌كردند نه خود به اين ثروت مي‌رسيدند و نه اغلب مردم دچار و فلاكت مي‌شدند.[20]


از اين رو برخي از ياران پيامبران در كنار حضرت علي عليه السلام به مبارزه با اين گروه برخاستند و آنان را ثروت اندوزان غاصب معرفي كردند. ابوذر غفاري در پايگاه حكومت معاويه در محافل و ميادين عمومي و در فرصت‌هاي مناسب، آيه كنز را مي‌خواند:


و كساني را كه زر و سيم مي‌اندوزند و در راه خدا انفاق نمي‌كنند، به عذابي دردآور بشارت ده؛ روزي كه در آتش جهنم گداخته شود و پيشاني و پهلو و پشتشان را با آن داغ كنند. اين است آن چيزي كه براي خود اندوخته بوديد. حال طعم اندوخته خويش را بچشيد (توبه: 34 و 35).


اين آيه، بيش از هر آيه ديگري دلالت دارد كه فقرا حقي (ركات و ديگر واجبات مالي) در اموال اغنيا دارند و نيز بر اين دلالت مي‌كند كه بر مستمندان يا ولي شرعي آنان است كه براي دريافت حقوق خود با اغنيا پيكار كنند.[21]


12. برگرداندن حق محرومان از اموال ثروتمندان و خواص


حضرت علي عليه السلام درباره بازگرداندن زمين هايي كه عثمان از بيت المال به ديگران بخشيده بود، مي‌فرمايد:


به خدا سوگند! اگر آن املاك را بيابم كه مهريه زنان شده يا با آن كنيز خريده‌اند، آن را به بيت المال باز مي‌گردانم؛ زيرا با عدالت، گشايش حاصل مي‌شود و كسي كه عدالت بر او دشوار آيد، ستم برايش دشوار‌تر خواهد بود (نهج‌البلاغه، خطبه15).


مهدويت و ملأ و اشراف


اين گروه از مانعان و مخالفان در طول تاريخ در مقابل انبيا و اوليا بوده‌اند. اينان در کنار طواغيت بني اميه و بني عباس، زمينة مهجوريت و مظلوميت اهل بيت عليهم السلام را فراهم کرده و بالأخره باعث غيبت حضرت مهدي عليه السلام شده‌اند. اينان پيوسته در مقابل علماي راستين و خواص ياري گر دين ايستاده‌اند. در دوران غيبت، ملأ چون ديگر مانعان، به تمسخر منتظران پرداخته، ضمن انكار مهدويت، آن را خرافه مي‌پندارند. آنان با نفوذ و قدرت و ثروتي که دارند، ديگران را از دين داري و ياري دين بازداشته، مانع ظهور شده‌اند. رفتاري که جبهه حق در مقابل اينان داشته، الگويي براي دوران غيبت و منتظران حضرت مهدي است، تا همراه با روشن‌گري و تبيين معارف مهدوي و صبر و استقامت، ديگران را نيز به صبر و استقامت توصيه کنند و مانع توفيق آنان شوند.


منتظران، کساني‌اند که غيبت در نزد آنان نظير مشاهده و حضور امام است. پنهان و آشکارا در مبارزه‌اند و ديگران را به دين خدا دعوت مي‌کنند.[22]


شيوه‌هاي مبارزه منتظران و زمينه سازان


از آنجا که اشراف و ملأ، باعث بي ايماني و عقب افتادگي توده‌هاي مردم و دور ماندن جامعه از ويژگي‌هاي ايماني مي‌شوند، پيشگيري و مبارزه با اين مسأله، امري اجتناب ناپذير است.


البته اين مبارزه، جنبه‌هاي مختلفي نظير اخلاقي، اعتقادي، فرهنگي و سياسي و.. را در بر مي‌گيرد كه به توضيح آن‌ها مي‌پردازيم:


1. اعتقادي و فرهنگي


الف. تلاش در جهت نهادينه شدن اخلاق اسلامي و معنويت در جامعه


اگر جامعه در عين تلاش و کوشش، به اخلاق، معنويت و معارف الهي مزين باشد، اشرافي گري پديد نمي آيد. درک بي قدر و منزلتي كه دنيا در عبادت خدا و خدمت به بندگان خدا ممكن نيست؛ مهم‌ترين عامل صيانت جامعه از اشرافي گري است.


امير المؤمنين عليه السلام در حالي که کفش کهنه خود را وصله مي‌کرد، از عبدالله بن عباس پرسيد: ((ارزش اين کفش و پوشاننده پا چيست؟)) عبدالله بن عباس گفت: ((ارزشي ندارد)). فرمود: ((به خدا سوگند! اين براي من ارزشمند‌تر از حکومت بر شماست مگر آنکه حقي را برپا كنم و باطلي را مانع شوم (مجلسي، بي‌تا: ج32، ص76).


حاصل درک بي قدري دنيا و مظاهر آن، تربيت عالماني وارسته و زاهداني بوده است که در عين توانايي و دارايي، چون محرومان زندگي کرده و در عين داشتن جايگاه مهم و نفوذ، امتيازي براي خود فراهم نكرده‌اند.


يکي از علت‌هاي به وجود آمدن اشرافي گري، دلبستگي به دنيا و رقابت‌هاي نادرست است. اين معنا در پاسخ امتي دانشمند به يکي از پرسش‌هاي ذو القرنين مشهود است:


فَمَا بَالُكُمْ لَيْسَ فِيكُمْ أَشْرَافٌ قَالُوا لِأَنَّا لَا نَتَنَافَسُ (صدوق، 1395ق: ج2، ص114)


براي چه اشراف در ميان شما نيستند؟ گفتند: ((به دليل آنکه در بين ما، منافسه (حرص زدن) نيست)).


ب. تغيير در ملاک‌ها و ارزش‌ها


منتظران، ملاک برتري را چنان‌که قران بيان مي‌كند،[23] تقوا و ورع[24] مي‌دانند، نه قدرت‌هاي مادي و غيره. اين معيار و ضابطه، راه اشرافي گري و ملأ را سد مي‌كند.


داستان قارون و برخورد شايستگان و مؤمنان با او و تبيين ملاک‌هاي ارزشمندي، نمونه اي از برخورد در برابر ملأ است؛


اولين نکته، تذکر مؤمنان به اوست که: مغرورانه و بي مسؤوليت زندگي نکن، موقعيت خود را براي آخرت و در اين هدف به کار بر، از دنيا بهره گير و چنان‌که خدا به تو احسان و محبت نموده، تو نيز احسان کن. در زمين ( با داشتن اين موقعيت، سوء استفاده نکن و) فساد انجام مده که خدا فاسدان را دوست نمي دارد.


در ادامه، شاهد تذکر به مردمي هستيم که مسحور قدرت و نفود و مکنت قارون شده‌اند؛ با اين عبارات که:


واى بر شما! پاداش الهى براى كسانى كه ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند ]از اين مال و ثروت[ بهتر است، و ]البتّه[ جز صابران، آن ]پاداش[ را دريافت نخواهند كرد (قصص: 76).


2. سياسي و اجتماعي


1. تدوين راهبرد رشد عادلانه


قدرت و اقتدار جامعه منتظر بدون طراحي راهبردي عادلانه، حفظ نخواهد شد و اين اقتدار در همراهي توده‌هاي مردم است. امتياز ندادن به زياده خواهان حکومت‌ها را دچار چالش‌هاي فراوان مي‌کند ـ چنان‌که اميرالمؤمنين عليه السلام و حکومت او را دچار جنگ‌هاي فراواني كرد ـ اما براي هميشه نظام را جاودانه و ارزشي باقي خواهد گذاشت.


عدم همراهي حضرت با معاويه و عدم ابقاي او بر حكومت شامات، عدم اعطاي مقام به طلحه و زبير در حکومت و تلاش براي برگرداندن اموال بيت المال حتي اگر مهريه زنان باشد، حذف تمام امتيازات قبيله‌اي و نفوذ‌هاي ديگر و اعلان مساوات در بهره‌برداري از بيت المال و ... نمونه‌هايي‌اند که معرف حکومت ارزشمند حضرت علي عليه السلام ‌ هستند.


2. تکيه بر توده‌هاي مردم


نظامي خواهد ماند که به جاي تکيه بر اشراف و قدرتمندان، بر مردم تکيه زند. اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه به مالک اشتر، منشور مديريت و حکومت را در فرازهاي مختلفي تبيين مي‌کند. آن حضرت مي‌فرمايد:


براي والي هيچ كس پرخرج‌تر در هنگام آسايش، كم كمك‌تر در هنگام سختي، متنفر‌تر از عدالت و انصاف، پرتوقع‌تر، ناسپاس‌تر، عذر ناپذير‌تر و كم طاقت‌تر در سختي‌ها از خواص نيست. همانا استوانه دين و نقطه مركزي جامعه مسلمانان و مايه پيروزي بر دشمن، (( عموم مردم))‌اند. پس توجهت همواره به اين طبقه معطوف باشد (نهج‌البلاغه، نامه53).


3. شايسته محوري


يکي ديگر از امور مهم در دوران انتظار و جامعه زمينه ساز عدالت، روي کار آوردن انسان‌هاي شايسته و ميدان ندادن به انسان‌هاي غير شايسته و منحرف به ويژه در مسؤوليت‌هاي کليدي و حساس است؛ چرا که مردمان بر دين و روش و راه حاکمان خويشند.[25] بي تفاوتي و کنار بودن از صحنه‌هاي تصميم گيري، اشراف و ملأ و رانت‌هاي قدرت را پديد مي‌آورد که با قدرت يافتن آنان، نمي توان با آنان مقابله کرد.


4. نظارت مستمر مسؤولان و مردم


مسأله اي ديگر که مانع رانت‌ها مي‌شود، نظارت مستمر بر احزاب، افراد و اشخاص، و برخورد بدون اغماض با انحرافات است.


5. خوار ساختن ظالمان عزيز شمردن مظلومان


امير المؤمنين عليه السلام پس از ماجراي نهروان، شاخص‌هاي حکومت و زمامداري خود را چنين بيان فرمود:


الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْه (نهج‌البلاغه، خطبه37).


ناتوان و خوار و محروم، نزد من عزيز و نيرومند و مهم است، تا اينکه حقش را از ظالم بستانم. و توانمند و عزيز، نزد من ناتوان و خوار و بي ارزش است، تا آنکه حق محرومان را از او بستانم.


تعامل حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف با مَلَأ


مهم‌ترين کار دين و اولياي دين، پيش‌گيري از بروز مشکلات اعتقادي و اجتماعي و سياسي است. بنابراين امام اجازه تحقق رانت را به کسي نمي دهد. راهکار اين مسأله به امور متعددي برمي گردد؛ از جمله:


1. رفتار خود امام


امام خود چون بندگان زندگي مي‌کند. لباس زير و خشن و درشت بافت بر تن کرده، غذاي غير گوارا ميل مي‌کند.[26]


حضرت اموال را به مساوات تقسيم مي‌کند.[27] مانند حكومت جد خود امير المؤمنين عليه السلام خود و کارگزارانش با ديگران، يکسان از بيت المال سهميه دارند و زياده خواهي و امتيازي وجود ندارد.


2. پيمان و عهد


امام عليه السلام در آغاز تشکيل حکومت با ياران خود عهد مي‌بندد که مانند محرومان زندگي کنند و زر و سيم نيندوزند.[28]


3. ميزان برتري؛ بندگي و خدمت


کساني به امام عليه السلام نزديکند که مؤمن‌تر و شايسته‌تر باشند. آنچه در نزد امام، باعث برتري و ارزش مي شود، رانت ثروت و قدرت و وابستگي حزبي و فاميلي نيست؛ بلکه امام، بندگي و خدمت را ميزان برتري قرار مي‌دهد.


4. نظارت دقيق


مردمي بودن و محبت فراوان به مردم و محرومان از سويي، و نظارت دقيق و سخت‌گيري ايشان بر مديران و کارگزاران، از سويي ديگر، خود عامل جدي بازدارندگي جامعه مهدوي از رانت‌ها است.


امام صادق عليه السلام :


المهدي سمح بالمال، شديد علي العمال، رحيم بالمساکين (سيد بن طاووس، بي‌تا: ص137).


مهدي بخشنده اي است که مال را به وفور مي‌بخشد، بر مسؤولان و کارگزاران سخت مي‌گيرد و بر محرومان، بسيار رئوف و مهربان است.


5. ايجاد روحيه بي نيازي و تبيين بي قدر و منزلتي دنيا


رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:


يَجْعَلُ اللَّهُ الْغِنَى فِي قُلُوبِ هَذِهِ الْأُمَّه))؛ (مجلسي، بي‌تا: ج51، ص84)


با ظهورش خداوند بي نيازي را در قلب‌هاي اين امت حاکم مي‌کند.


امام باقر عليه السلام فرمود:


يُجْمَعُ إِلَيْهِ أَمْوَالُ الدُّنْيَا مِنْ بَطْنِ الْأَرْضِ وَ ظَهْرِهَا فَيَقُولُ لِلنَّاسِ تَعَالَوْا إِلَى مَا قَطَعْتُمْ فِيهِ الْأَرْحَامَ وَ سَفَكْتُمْ فِيهِ الدِّمَاءَ الْحَرَامَ وَ رَكِبْتُمْ فِيهِ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَيُعْطِي شَيْئاً لَمْ يُعْطِهِ أَحَدٌ كَانَ قَبْلَ (مجلسي، بي‌تا: ج52، ص350)


تمام اموال دنيا از دل زمين، منابع و اموال زيرزميني و گنج‌ها و روي زمين، نزد امام جمع مي‌شود. آن‌گاه حضرت خطاب به مردم مي‌فرمايد: ((اين‌ها همان چيزهايي هستند که به سبب آن، قطع رحم كرديد، خون يک‌ديگر را به زمين ريختيد، محرمات الهي را براي رسيدن به آن، مرتکب شديد. اينک بياييد و از اين اموال آنچه مي‌خواهيد، برداريد)). او به قدري به اشخاص عطا مي‌کند که احدي پيش از او چنين بخششي انجام نداده است.


6. پايان دادن به امتيازات و زياده خواهي ها


رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:


إِذَا قَامَ قَائِمُنَا اضْمَحَلَّتِ الْقَطَائِعُ فَلَا قَطَائِعَ (حر عاملي، 1409: ج17، ص222)


وقتي قائم ما قيام کند، همه قطايع، مضمحل و نابود مي‌گردد.


قطايع عبارتست از زمين هايي مرغوب که سلاطين و مستکبران و اشراف، به زور از صاحبانش گرفته، به تملک خويش در آورده‌اند.


7. برخورد با زياده خواهان


با تمام برنامه‌هايي که حضرت انجام مي‌دهد، اگر کسي زياده خواهي كرده، امام با او برخورد مي‌نمايد.


امام صادق عليه السلام فرمود:


فردي کنار قائم ايستاده، به امام امر و نهي مي‌کند. حضرت مي‌فرمايد: ((او را بياوريد)). چون او را مي‌آورند، دستور کشتن او را صادر مي‌کند؛ لذا کسي نمي ماند جز آنکه از امام، حساب مي‌برد و مي‌هراسد[29] (نعماني، 1397ق: ص239).


نتيجه


شناخت موانع فراروي مهدويت، ما را در جهت پيش‌گيري يا آمادگي و مبارزه با آن موانع آماده مي‌كند. شناخت اين امر و كوشش براي زدودن اين موانع، از لحاظ فردي و اجتماعي، ما را به زمينه‌سازي بهتر ظهور، رهنمون مي‌سازد. جهت ديگر، اينكه تبيين اين بحث، سره و ناسره محبان و منتظران واقعي و دروغين را جدا مي‌كند. يکي از اين موانع، ملأ و اشراف است.


ملأ در لغت به معناي اشراف، سران و پيشوايان مردم است که مردم در تصميم گيري‌ها به آن‌ها مي‌نگرند و پيرو آنانند.


تكبر و خود پرستي،ثروتمندي و دلبستگي، لجاجت،كوردلي، فسق و تبه كاري ؛ ويژگي‌هاي ملأ و اشراف است. آنان با بهانه تراشي، تحقير و تكذيب پيامبران الهي و مؤمنان، و دادن نسبت‌هاي ناروا به آنان، تمسخر پيامبران، فتنه‌گري، ايجاد ناامني براي مؤمنان، فساد و گناه، جنگ رواني و تبليغات، گمراهي و ضلالت، تهديد پيامبر و مؤمنان به تبعيد و حتي توطئه براي قتل، در مقابل پيامبران و مؤمنان مي‌ايستند.


پيامبران و مصلحان، ضمن روشن‌گري و تبيين و ابطال فرهنگ استكبار به وسيلة امور مختلفي با ملأ و اشراف، به رويارويي مي‌پردازند؛ از جمله: شفقت و دلسوزي، دعوت به صبر، استعانت از خدا و نهراسيدن از تهديد، هشدار به پيامدهاي ارتجاع و عقب گرد، دعوت امت به حق گرايي نه شخصيت زدگي و اطاعت کورکورانه، حمايت از مستضعفان و دميدن روح خود باوري در آنان، فقر زدايي، اتمام حجت، اعراض و روي گرداندن، مقابله به مثل، نفرين، مبارزه و جهاد، برگرداندن حق محرومان از اموال ثروتمندان و خواص.


از آنجا که اشراف و ملأ باعث بي ايماني و عقب افتادگي توده‌هاي مردم و دور ماندن جامعه از ويژگي‌هاي ايماني است، پيش‌گيري و مبارزه با اين مسأله، امري اجتناب ناپذير است. در دوران غيبت، منتظران حضرت در عرصه‌هاي مختلف اخلاقي، اعتقادي، فرهنگي و سياسي در مقابل اين جريان موضع گيري مي‌كنند.


مهم‌ترين فعاليت‌هاي منتظران از لحاظ اعتقادي و فرهنگي، تلاش در جهت نهادينه شدن اخلاق اسلامي و معنويت در جامعه، تغيير در ملاک‌ها و ارزش‌ها است و از لحاظ سياسي و اجتماعي، تدوين راهبرد رشد عادلانه، تکيه بر توده‌هاي مردم و مردمي بودن، شايسته محوري، نظارت مستمر مسئولين و مردم، خوار ساختن ظالمان و منحرفان و عزيز شمردن مظلومان، از مهم ترين فعاليت‌هاي منتظران است.


با ظهور حضرت مهدي عليه السلام حضرت با رفتار خود و با تبيين شاخص‌هاي برتري در بندگي و خدمت، و ايجاد روحيه بي نيازي و تبيين بي قدر و منزلتي دنيا، و با نظارت دقيق، از اشرافي گري پيش‌گيري مي‌فرمايد. همچنين حضرت به امتيازات و زياده خواهي‌ها پايان داده، با آنان برخورد مي‌نمايد.

 


كتابنامه


1. قران کريم


2. نهج البلاغه، فيض الاسلام.


3. ابن اثير، النهايه، ج 4، بيروت: المکتبة العلمية، بي‌تا.


4. الامام الفخر الرازي، التفسير الكبير، القاهرة: المطبعة البهيه المصريّة، بي‌تا.


5. راغب اصفهاني، المفردات، ج1، دمشق: دارالعلم، 1412 ق.


6. حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، 1409ق‏.


7. حرانى، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم: جامعه مدرسين، 1404ق.


8. حکيمي، محمدرضا و ديگران، الحياه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1408 - 1410 ق.


9. خليل الجر، فرهنگ لاروس، ترجمه حميد طبيبيان، تهران: اميركبير، 1387ش.


10. ديلمي، حسن بن ابى الحسن، ارشاد القلوب، بي‌جا، انتشارات شريف رضى، 1412ق.


11. ــــ ، أعلام الدين، قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، 1408ق.


12. رافعي، المصباح المنير، بيروت: دارالفکر، بي تا.


13. شافعي، يوسف بن يحيي، عقد الدرر، سوم، بي‌جا، بي‌نا، 1428ق.


14. شيخ صدوق، محمد بن بابويه، كمال الدين، قم: دار الكتب الإسلاميه، 1395ق‏.


15. طباطبايي، محمدحسين، الميزان، قم: مؤسسه‏ نشر اسلامي، 1421 ق.


16. طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، بي‌جا، کتاب فروشي مرتضوي، 1375ش.


17. فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.


18. جمعي از نويسندگان، فصلنامه علمي ـ تخصصي انتظار موعود، شماره‌هاي 19و 25.


19. قرشي، سيد علي اکبر، قاموس القرآن، تهران: دار الکتب الإسلاميه، بي‌تا.


20. كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، تهران: دار الكتب الإسلاميه، 1365ش‏.


21. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.


22. محدث نورى، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، 1408ق‏.


23. مغنيه، محمدجواد، تفسير المبين، تهران، بنياد بعثت، بي‌تا.


24. نعمانى، محمد بن ابراهيم، الغيبة، تهران: مكتبة الصدوق، 1397ق.


سيد بن طاووس، الملاحم و الفتن، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

 


--------------------------------------------------------------------------------

[1]. دانش آموخته سطح 4 تخصصي كلام اسلامي حوزه علميه قم.


[2]. دانش‌پژوه تربيت مربي مركز تخصصي مهدويت.


[3]. مانند نمل: 38 (کارگزاران حضرت سليمان) و بقره: 246 (خواص و سران بني اسرائيل).


[4]. نمل: 29 و 33 (کارگزاران بلقيس)؛ يوسف: 43 (کارگزاران و خواص حکومت مصر).


[5]. همچنين قصص: 38و 39؛ مؤمنون: 45-47؛ نيز به اين ويژگي مي‌پردازد و نيز دربارة فرعون و اشراف قوم او و رؤسا وگردن‌كشان قوم صالح آمده كه آن‌ها متكبر و تبه‌كار بودند (اعراف: 75 و 76؛ يونس: 75).


[6]. درباره دنيا و مظاهر آن و دلبستگي به آن در فصل‌نامه انتظار، ش25، سخن گفته شد.


[7]. ر.ك: مؤمنون: 33 و 34.


[8]. همچنين ر.ك: هود: 27.


[9]. همچنين ر.ك: يونس: 76.


[10].برخي از محققان، ملأ را در اينجا به معناي مطلق قوم گرفته‌اند.


[11]. اعراف: 109 و 110.


[12]. البته ممکن است ((لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ)) به اين معنا هم باشد که نعمت الهي، سببي براي عذاب خودشان است.


[13]. اعراف: 67 و 68؛ هود: 28.


[14]. هود: 29.


[15]. نك: الميزان، ج1، ص380.


[16]. اعراف: 89.


[17]. كافي، ج1، ص542، روايتي از امام كاظم عليه السلام .


[18]. وسائل الشيعه، ج6، ص179 و 180، روايتي از امام ششم و هفتم3.


[19]. الحياة (گزارشي از جلد3 ـ‌ 6)، محمدرضا حكيمي، ص63.


[20]. الميزان، ج9، ص345.


[21]. تفسير المبين، ص246.


[22]. ((الْمُنْتَظِرُونَ [الْمُنْتَظِرِينَ‏] لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالسَّيْفِ أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِيعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِ اللَّهِ سِرّاً وَ جَهْراً)) (کمال ‏الدين، ج 1، باب31، ص 319).


[23]. حجرات: 13.


[24]. ((فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِر)) (الغيبه، نعماني، باب 11، ص200).


[25]. چنان‌که معروف است: ((الناس علي دين ملوکهم)).


[26]. الغيبه، نعماني، ص274.


[27]. نك: بحارالأنوار، ج51، ص 84، باب 1.


[28]. نك: عقد الدرر ، ص 96.


[29]. بَيْنَا الرَّجُلُ عَلَى رَأْسِ الْقَائِمِ عليه السلام يَأْمُرُهُ وَ يَنْهَاهُ إِذْ قَالَ أَدِيرُوهُ فَيُدِيرُونَهُ إِلَى قُدَّامِهِ فَيَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِهِ فَلَا يَبْقَى فِي الْخَافِقَيْنِ شَيْ‏ءٌ إِلَّا خَافَهُ.

نویسندگان:

محمدصابر جعفري - ليلا مختارزاده


چاپ   ایمیل