مقارنت «رجعت» و عصر ظهور، با تأکید بر تبیین علامه طباطبایی

گفتمان مهدویت بازدید: 753
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 19 - 38 دقیقه)

123c

چکیده

مقارنت رجعت با ظهور حضرت مهدی4در تفکر شیعه، پیرو اراده الاهی و همسوي فلسفه بعثت نبی مکرم اسلام6 است؛ زیرا در رجعت از منظر شیعه، مرادحق‌تعالی از ارسال رسل و بعثت انبیا، به ویژه بعثت و ارسال نبی مکرم اسلام6 تحقق خواهد یافت. این هدف، همان اظهار و اعلای کلمه حق و ابطال و محو باطل است. رجعت علاوه بر دلایل نقلی، داراي دلایل عقلی است که امام خمینی; با صراحت آن را بیان کرده است؛ علاوه بر این که رجعت در تحلیل علامه طباطبایی; با ظهور و قیامت همسو بوده و ایشان این سه رخداد را مصادیق «ایام ثلاثه‌ ظهور حق» می‌داند.

 

مقدمه

«رجعت»، در منظومه اعتقادی شیعه اثنی­عشری، به این معناست که مقارن ظهور حضرت مهدی4، گروهی از انسان­ها که پیش از ظهور آن حضرت از دنیا رفته­اند، به زندگی دنیوی بازخواهند گشت. تبیین این معنا در اندیشه شیعه، از دلایل نقلی به طور عمده و دلایل عقلی در آثار برخی حکما برخوردار است. علاوه بر روایات، از اندیشمندان بزرگ شیعه، شیخ مفید (مفید الف، 1413: ج6، ص74)، شیخ طوسی (طوسی، 1404: ج3، ص47)، شیخ حرعاملی (حر عاملی، 1362: ص30)، علامه مجلسی (مجلسی، 1404: ج13، ص243)، علامه طباطبایی، امام خمینی و ... به چیستی، ابعاد، مبانی و دلایل آن پرداخته‌اند. نکته مهمی که پس از مبحث یادشده قابل توجه است، ارتباط رجعت با ظهور حضرت مهدی4 است. این مطلب از آن‌جا اهمیت می‌یابد که به مقارنت این دو حادثه، تصریح شده است. نوشتار پیش رو، ابتدا به ابعاد متنی (چیستی، پیشینه، مبانی و دلایل) این عقیده و سپس به ارتباط رجعت و ظهور خواهد پرداخت.

  1. چیستی رجعت

«رجعت»، در لغت به‌معنای اولیه«بازگشت» است؛ اما در معانی ثانویه، کیفیت و نوع آن نیز مأخوذ است؛ مثلا بازگشت از مرگ، بازگشت کبوتر از سفر، بازگشت مرد از طلاق همسرش و...، از معناهای فرعی این واژه می‌باشند (ابن منظور، 1408: ج5، ص148 و ابن فارس، 1404: ج2، ص490). رجعت در اصطلاح کلامی، به معنای بازگشت برخی اشخاص پس از مرگ به دنیاست. این معنای عام، هم در قرآن کریم و هم در روایات مورد تصریح قرار گرفته است. ماجرای عُزیر­ نبی (بقره: 259) و زنده شدن برخی مردگان، توسط حضرت عیسی7 (مائده: 110)، در قرآن کریم مصداقي از اين مفهوم و اين‌كه گویای امکان و وقوع رجعت به معنای یادشده است. اما مراد نوشتار حاضر از رجعت، معنای خاص آن، یعنی عقیده ویژه شیعه اثنی عشری است مبنی بر این که گروهی خاص در عصر ظهور مهدی4 زنده مي‌شوند و حیات دنیوی خود را ادامه خواهند داد. این که این گروه چه کسانی و با چه ویژگی‎‌هایی هستند، در منابع روايی و نیز در آثار اندیشمندان بزرگ شیعه اثنی‌عشری بیان شده است.

  1. پیشینه رجعت

سخن از بازگشت به زندگی پس از مرگ، در ادیان الاهی پیش از اسلام نمود صریحی دارد. متن عهد عتیق، از بازگشت روح افرادی به بدنشان در این دنیا خبر داده است:

... پس الیشع به خانه داخل شد؛ دید طفل مرده و بر بستر خوابیده است... طفل هفت مرتبه عطسه کرد؛ سپس چشمان خود را بازکرد (دوم پادشاهان، 4: 32-38).

زنده کردن مردگان در عهد جدید نیز ذکر شده است؛ ازجمله:

او ]= عیسی[ هنوز این سخنان را بدیشان می‌گفت: که ناگاه رئیسی آمد و گفت اکنون دختر من مرده است... ]عیسی[ بدیشان گفت: راه دهید؛ زیرا دختر نمرده است... ایشان بر وی سخریه کردند؛ اما چون آن گروه بیرون شدند، داخل شده دست آن دختر را گرفت که در ساعت برخاست.... (متی، 9: 18ـ26 و مرقس: 5: 21ـ43).

مشابه این ماجرا، علاوه بر مشاهده در منابع مسیحیت، در روایات اسلامی ملاحظه مي‌گردد. بخشی از مباحثه امام رضا7 با دانشمند مسیحی (مجلسی، 1404: ج10، ص303)، نمونه‌ای از این مطلب است.

شیعه امامیه، علاوه بر استناد به آیات، ازجمله آیات یادشده (بقره: 259 و مائده: 110)؛ براساس روایات صریح، رجعت را اصلي مسلّم دانسته است. طبق این عقیده، عده­ای از انسان­ها پس از مرگ و در زمان ظهور حضرت مهدی4 به دنیا باز خواهند گشت. پیشینه سخن از رجعت، دامنه‌ای از عصر حضور پیامبر اسلام6 و ائمه: تا محدثان متأخر و حتی متفکران معاصر دارد. در نظر متکلمان متقدم، مانند شیخ مفید، اعتقاد به رجعت، از ویژگی­های این مذهب می­باشد و دیگر مذاهب از آن برخوردار نیستند (مفید ب، 1413: ج7، ص32). محدثان متاخر، روایاتی را ذکر کرده‌اند که طبق آن، اهل بیت: کسی را که به رجعت معتقد نباشد، از خود ندانسته­اند (نوری، 1408: ج14، ص451). علامه مجلسی در بحارالانوار، روایات متعددی در این خصوص نقل کرده و خود به تبیین و تشریح مفاد آن روایات پرداخته است (مجلسی، 1404: ج6، ص254 و ج53، ص59 و 137). همچنین شیخ حرّ عاملی از محدثان مشهور شیعه، با تالیف اثری مستقل در خصوص رجعت، با عنوان «الایقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة» به بیان ابعاد این عقیده پرداخته‌ ‌است. در دوره‌ معاصر نیز متفکران بزرگی ازجمله علامه طباطبایی (طباطبایی، 1414: ج2، ص106 و ج12، ص175 و ج15، ص52) و امام خمینی (امام خمینی، 1382: ج3، ص194) نیز به شیوه‌های نقلی و عقلی به این مسئله اهتمام ورزيده‌اند.

  1. دلایل رجعت

دلایل اثبات رجعت را باید در دو عرصه نقلی و عقلی ملاحظه کرد. در ادامه، این دو نوع دلیل به تفکیک و با رعایت اختصار ارائه می‌شوند. گفتنی است در میان این دلایل، رابطه معناداری در مقدمات و نتایج وجود دارد که حاکی از همراهی و همسویی آن‌هاست. در مقدمات و متن براهین، ملاحظه می‌شود که منشأ و هدف هر دو نوع دلیل یکی است؛ لذا برخی متفکران بزرگ شیعه که بر اثبات رجعت دلیل مستقل عقلی ارائه کرده‌اند، در تثبیت رأی خویش، روایات و آیاتی یاد کرده و استناد به آیات را متمم سخن خود قرار داده‌اند.

3ـ1. دلایل نقلی

شماری از آیات و روایات، علاوه بر امکان رجعت، به وقوع آن تصریح دارند. سوره بقره، ماجرای زنده شدن مقتول و معرفی قاتل خویش در بنی اسرائیل را نقل می­کند.طبق این ماجرا، بازگشت روح مرده به بدن دنیایی­اش نه تنها ممکن، بلکه وقوع یافته است:

Gوَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ؛ فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى‏ وَ يُريكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَF و چون شخصی را کشتید و درباره او با یکدیگر به ستیزه برخاستید و حال آن که خدا آنچه را کتمان می­کردید آشکار گردانید پس فرمودیم: پاره­ای از آن گاو سربریده را به آن مقتول بزنید تا زنده شود. این گونه خدا مردگان را زنده می­کند و آیات خود را به شما می­نمایاند. باشد که بیندیشید (بقره: 73- 72).

همچنین در سوره بقره، ماجرای قومی را بازگو كرده است که از ترس مرگ، خانه­هایشان را ترک کردند؛ اما خداوند به آن‌ها فرمود: بمیرید! و سپس آن‌ها را زنده کرد:

G أَ لَمْ‌تر إِلَى الَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَF؛ آیا از حال کسانی که از بیم مرگ از خانه­های خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نیافتی؟ پس خداوند به آنان گفت: تن به مرگ بسپارید! آن‌گاه آنان را زنده ساخت. آری، خداوند نسبت به مردم صاحب بخشش است؛ ولی بیش‌تر مردم سپاسگزاری نمی‌کنند (بقره: 243).

در جوامع روایی شیعه نیز روایاتی مبني بر تصریح به امکان و وقوع رجعت وجود دارد. علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار، در بخشی از نقل مکالمات امام رضا7 با مامون عباسی به این مکالمه اشاره دارد که مامون از آن حضرت درباه رجعت می­پرسد و ایشان آن را امری برحق و واقع شده در امت‌هاي گذشته توصیف می­فرمایند:

قَالَ الْمَأْمُونُ لِلرِّضَا7: يَا أَبَا الْحَسَنِ! مَا تَقُولُ فِي الرَّجْعَةِ فَقَالَ7: إِنَّهَا الْحَقُّ قَدْ كَانَتْ فِي الْأُمَمِ السَّالِفَةِ وَ نَطَقَ بِهَا الْقُرْآنُ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ6 يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلُّ مَا كَانَ فِي الْأُمَمِ السَّالِفَةِ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ وَ قَالَ6 إِذَا خَرَجَ الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي نَزَلَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ7 فَصَلَّى خَلْفَهُ...؛ مامون گفت: یا اباالحسن! درباره رجعت چه می­گویی؟ ایشان فرمودند: رجعت امر حقی است که در امت‌های گذشته نیز رخ داده و همچنین قرآن کریم درباره آن سخن گفته است و رسول خدا6 فرمود: آنچه در امت‌های گذشته رخ داده است، به طور دقیق در این امت ]=امت مسلمان[ نیز واقع خواهد شد. سپس فرمود: هنگامی که فرزندم، مهدی4 قیام کند، عیسی از آسمان نازل گشته و پشت­سر مهدی4 نماز خواهدخواند... (مجلسی، 1404: ج53، ص59).

آنچه از این روایت در تایید اعتقاد به رجعت استفاده می­شود، این است که ایشان فرمودند: «آنچه در امت­های گذشته رخ داده است، در این امت نیز اتفاق خواهد افتاد». از سویی قرآن کریم از وقوع رجعت در امت­های پیشین از جمله بنی اسراییل، خبر داده؛ بنابراین در امت اسلام نیز رجعت واقع مي‌گردد. همچنین از امام صادق7 چنين نقل شده است:

إِنَّمَا يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا عِنْدَ قِيَامِ الْقَائِمِ4 مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً فَأَمَّا مَا سِوَى هَذَيْنِ فَلا رُجُوعَ لَهُمْ إِلَى يَوْمِ الْمَآبِ؛... هنگام قیام قائم4، گروهی از كساني که ایمان خالص داشته­ و گروهی از افرادي که کفر محض داشته‌اند، به دنیا بازخواهند گشت؛ اما غير از این دو گروه قرار می­گیرند، تا روز قیامت باز نخواهند گشت (همان، ج6، ص256).

البته روایت اخیر، علاوه بر اصل رجعت، بر افراد مشمول این اصل اشعار دارد. این ویژگی در روایات دیگری نیز وجود دارد؛ یعنی علاوه بر اصل رجعت به افراد رجعت‌کننده توجه دارند. به این مطلب در روایات دیگری نیز اشاره شده است (همان، ج53، ص137).

بدین ترتیب، روایات بر سه امر دلالت دارند: 1. امکان رجعت به معنای عام؛ 2. وقوع رجعت در امت‌هاي گذشته؛ 3. إخبار از وقوع رجعت، به‌معنای خاص، مقارن با عصر ظهور حضرت مهدی4.

به بیان دیگر، این روایات، هم از رجعت در گذشته سخن می‌گویند، هم از رجعت در آینده و هم مصداق خاص رجعت در آینده را مشخص می‌کنند. البته در برخی روایات که گوياي رجعت در عصر ظهور هستند، اشخاص مشمول این رخداد نیز مشخص و توصیف شده‌اند.

3ـ2. دلایل عقلی

برخی دلایل عقلی رجعت، دلایل ترکیبی از نقل و عقل هستند و برخی دلایل مستقل عقلی که از راه مبانی حکمت اسلامی متبلور شده‌اند. در ادامه، یک دلیل با ماهیت قیاس اولویت، یک دلیل از امام خمینی; مبتنی بر علم‌النفس فلسفی و یک دلیل مبسوط مرکب از مبانی عقلی و تحلیل مبتنی بر قرآن از علامه طباطبایی ارائه خواهد شد.

3ـ2ـ1. قیاس اولویت

پیش از ارائه دلایل عقلی مستقل بر رجعت، می‌توان به این قیاس اولویت اشاره کرد که اگر بعث روز قیامت، امری ممکن و قطعی‌الوقوع است؛ پس باید رجعت که از قیامت امری ساده­تر و محدودتر است، ممکن باشد. قرآن به طور ویژه و مستقل از رجعت سخن نگفته است؛ اما از آیاتی (بقره: 55، 56، 72 و 73) می‌توان این معنا را استنباط کرد؛ چنان که برخی مفسران آیاتی مانند G... وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداF (کهف: 47) را به رجعت و امکان آن در دوره‌ای خاص، تفسیر کرده‌اند (سبحانی، 1416: ج4، ص290ـ294). در تکمیل این مطلب، باید گفت:رجعت از اموری نیست که به لحاظ عقلی ممتنع‌بالذات یا مستلزم اجتماع نقیضین باشد؛ زیرا از تصور بازگشت روح مردگان به بدن­هایشان تناقض یا امر محالی عارض نمی­گردد. بنابراین، عقلا نمی­توان رجعت را محال و ممتنع دانست. این، در حالی است که رجعت مورد تصدیق «صادق مصدق» قرارگرفته است؛ چون صدق نبی و معصوم با وسایطی به اثبات رسیده و عقل، خود، با موازینی به اثبات صدق این عده از بندگان برگزیده خدا پرداخته است و لذا باید رجعت را نیز که از اخبار ایشان است بپذیرد. چنان که برخی حکما با این که معاد جسمانی را قابل اثبات عقلانی نمی‌دانند؛ اما بنابر اخبار شرع ـ که مورد تصدیق عقل است ـ آن را پذیرفته و حتی تنها راه اثبات آن را استناد به قول شرع دانسته­اند. مثلا بوعلی می­گوید: تنها راه اثبات معاد جسمانی مذکور در کلام شارع، تصدیق خبر صادق مصدق، یعنی نبی مکرم6است (ابن سینا، 1404: ص423). ایشان بر این اساس، تصریح می­کند که معادجسمانی در شرع، امری مفروغ‌عنه است. از این رو، باید به اثبات معاد روحانی پرداخت (همان). بدین ترتیب، برهانی بر اثبات رجعت سامان می‌یابد که یک مقدمه آن «نقلی» (آیات و روایات گویای وقوع رجعت در گذشته و تحقق آن در عصر ظهور مهدی4) و مقدمه دیگر آن «عقلي» (صحت اعتماد به قول پیشوایان معصوم:) است.

3ـ2ـ2. برهان مبتنی بر علم‌النفس فلسفی

برهان دیگر، برهانی است مستقل و جاری در بستر علم‌النفس فلسفی و منبعث از قواعد ثابت در حکمت اسلامی که حضرت امام خمینی; صريح، گرچه بسیار کوتاه، بدان توجه دارد. پیش‌تر باید گفت: ایشان مانند برخی متفکران بزرگ شیعه همچون شیخ مفید، اصل رجعت را از مسلّمات ضروری شیعه می‌داند؛ اما کیفیت آن را نه دارای دلیل مستقل می‌داند و نه اعتقاد به نوعي خاص از آن را ضروری مذهب می‌شناسد:

آنچه برای ما مسلّم است، اصل رجعت است و این ضروری مذهب ماست و همین اندازه بر آن دلیل داریم... ما بر اصل رجعت دلیل داریم، نه بر کیفیّت آن و کیفیت آن ضروری مذهب ما نیست (امام خمینی، 1382: ج3، ص194).

از عبارت «کیفیت رجعت ضروری مذهب­ما نیست»؛ چنین بر می‌آید که می­توان برکیفیت رجعت،دلایلی خارج از متن مذهب و احیانا مستند به عقل و تحلیل­های فلسفی و یا عرفانی اقامه کرد؛ چنان که ایشان خود به این معنا توجه داشته و می­گوید:

... اما مازاد بر این که بدنی خلق می­شود، یا آن بدن اولی را آورده و ارواح پاک رجعت­کنندگان در آن داخل می‌شوند نداریم؛ فلذا ممکن است قضیه رجعت به نحو تمثّل مثالی؛ و لو در عالم مُلک صورت بگیرد و رجعت حسینیّه هم ممکن است به این نحو باشد... (همان).

«تمثّل در عالم مُلک» اصطلاحی است برگرفته از مباحث عرفانی در عرصه حکمت اسلامی. برای شرح مطلب، باید مبنای ایشان را که خود در مصب حکمت صدرایی جریان دارد، از نظر گذراند. طبق مبانی و دلایل مشروح در حکمت صدرایی، ممکنات (ماسوی­الله)، به سه مرتبه مترتب شده است که هرکدام به نام «عالَم» خوانده می­شوند: «عالم مُلک یا طبیعت یا ناسوت»، «عالم مثال یا برزخ یا ملکوت» و «عالم عقل یا جبروت»، اين سه عالم، مترتّب بر یکدیگرند که هریک طبق اصل سیر نزولی و صعودی وجود به دو نوع «نزولی» و «صعودی» منقسم می­شوند. فیض هستی از ناحیه واجب الوجود بر ممکنات طبق این ترتیب نزول می­یابد که هستی از مرتبه ربوبی بر عالم عقل و پس از آن بر عالم مثال و در پایان نزول به مرتبه طبیعت افاضه می­گردد. این سیر، سیر نزولی است. سپس از آن رو که فیض هستی از ناحیه هستی مطلق همچنان ادامه دارد، وجود ممکنات سیری تکاملی به خود می­گیرد و از مرتبه ماده و طبیعت به مرتبه مثال ـ که مرتبه تجرّدی ملکوتی است ـ ارتقا می­یابد. این ارتقا همچنان تا عالم عقل که مرتبه تجرد تام است، ادامه یافته و تا مرز عالم امکان و وجوب ادامه می­یابد. در دایره هستی موجودی که استعداد و توان طی تمام این دو سیر را به ویژه سیر صعودی را دارد، «نفس ناطقه انسانی» است. نفس انسان این توانایی و استعداد را دارد که همزمان با این که در عالم طبیعت و ناسوت قرار دارد، در عالم ملکوت و عالم عقل نیز حضور داشته باشد. البته این امر برای تمام افراد نفوس بشری عملی نیست؛ اما نفوس متکامله و متعالیه، مانند نفوس معصومین: این توان را به حد تام و تمام دارند و این وجودهای متعالی و مبارک می­توانند تا مرز عالم امکان با عالم وجوب ارتقا و تعالی یابند. به طور خلاصه، نفوس برگزیدگان الاهی (معصومین) در هرسه عالم یادشده حضور دارند. نکته دیگر این که انتقال نفس متعالی معصوم از عالم عقل به عالم مثال و از عالم مثال به عالم ملک، امری ممکن است؛ زیرا نفسی که توان تعالی را دارد، توان تنزل و به تعبیر بهتر تجلّی در عوالم نازل­تر را نیز داراست. بنابراین، رجعتی که مورد اشاره حضرت امام است، این نوع رجعت است؛ یعنی می­توان گفت رجعت حضرت اباعبدالله الحسین7، از نوع رجعت نفس متعالی ایشان از عالم مثال یا ملکوت به عالم مُلک و ابداع بدن ملکی توسط آن نفس متعالی می‌باشد:

...ممکن است قضیه رجعت به نحو تمثل مثالی، ولو در عالم مُلک صورت بگیرد و رجعت حسینیه هم ممکن است به این نحو باشد... (همان).

بدین ترتیب حضرت امام;، صرف نظر از اقامه دلیل بر تعیین کیفیت رجعت، ساحت اعتقاد به رجعت را در امان نگاه داشته­اند. بدین ترتیب، در آثار امام; می­توان با رهیافتی فلسفی و عرفانی، موضوع رجعت را تبین و اثبات کرد. گفتنی است وجود عالم مثال و عالم عقل (نزولی و صعودی) خود با برهان «امکان اشرف» و «امکان اخس» ثابت شده که داراي مبحثی مبسوط در حکمت متعالیه است.

یکی از نکاتی که در مبحث ترتب عوالم و سیر نزولی مورد بررسی حکماست، «علیت» عالم مافوق نسبت به مادون خویش است. این مطلب به تفصیل در آثار صدرالمتالهین و پیروان حکمت متعالیه مطرح و تشریح شده است. از بیان حضرت امام نیز به روشنی برمی­آید که رجعت از منظر ایشان ـ به بیانی که گذشت ـ از همین اصل، یعنی اصل علیت عالم مافوق، نسبت به مادون خود بهره می­برد؛ زیرا در ادامه مطلب پیش‌گفته توضیح داده­اند که در رجعتِ مورد نظر، نفس شریف رجعت کنندگانی مانند حضرت امام­حسین7 بدنی مُلکی انشا می­کند و این به همان معنای علیت عالم مثال نسبت به عالم طبیعت است:

آنچه بر آن دلیل داریم و ضروری است اصل قضیه رجعت است؛ اما خصوصیات آن که مثلا در رجعت حسینی7 بعضی را می­آورند و می­بندند یا این که با همان بدنی که سرش را بریدند رجعت می­فرماید و یا این که بدن شریف، اجزایش را جمع کرده و روح مطهرش با آن بدن خواهد آمد؛ این‌ها خصوصیاتی است که بر آن‌ها دلیل نداریم و ضروری هم نیستند. پس در خصوص رجعت، اگر بگوییم که نفس شریف و مبارک رجعت کنندگان بدن ملکی انشا نموده و با آن بدن انشایی ملکی رجوع می‌نمایند، هیچ استبعادی ندارد؛ بلکه حتما قضیه چنین خواهد بود (همان، ص197).

ایشان به این نکته نیز اشاره دارند که برخی رجعت را انکار می­کنند؛ اما می­پذیرند که علی7 در یک شب در چهل مکان حضور داشتند؛ یعنی اگر به صدق این مطلب معتقد باشند که حضور همزمان آن حضرت در چهل جا ممکن است، باید این نظریه را در مورد رجعت بپذیرند؛ زیرا بر اساس این تبیین، نفوس کامله و متعالی ائمه معصومین: در چنین مواردی نیز با انشاي بدن ملکی در چهل محل حضور یافته است:

... البته این نه این است که با احاطه روحی بود، بلکه با ابدان متعدد در جاهای متعدد حاضر بود و هر یک از ابدان حقیقةً بدون اشکال بدن شریف حضرت بوده است. البته بعد از آن که نفس قدرت کامله را دارا شد، ممکن است بعون الملک­الکریم هزاران بدن انشا کند و همه آن‌ها بدن حقیقی باشند و نفس با هریک مشغول کاری باشد؛ بدون این که اشتغال به کاری در جایی او را از اشتغال به کار دیگری مشغول کند. البته هیچ محال نیست، بلکه قضیه چنین است (همان).

توضیح بیش‌تر در این باره با تبیین حضور انسان در سه عالم روشن‌تر خواهد شد. حضرت امام برای انسان سه نشئه و عالم تبیین و ترسیم کرده­اند که هر یک با دیگری رابطه وجودی دارد. این عوالم در بیان ایشان «مقام» نام گرفته است. مقام اول نفس انسانی، منزل «مُلک و ظاهر و دنیا»ست؛ اما نفس دارای مقام و مملکت برتری است که «ملکوت» اوست. هرچه در مملکت ظاهر و دنیایی انسان است از آن‌جاست (امام خمینی، 1384: ص12).این همان رابطه علت و معلولی است که در سیرنزول قرار می‌گیرد. اما انسان در سیر صعودی خود، بدن مثالی می‌یابد و این مطابق اصل حرکت­جوهری است؛ زیرا انسان بدن مثالی را از عالم طبیعت کسب می‌کند؛ یعنی همچنان که حقیقت او بر اثر ارتقاي وجودی از افق طبیعت بالا رفته و به وجودی مثالی تبدیل می‌گردد؛ بدن او نیز بر اثر همین سیر به بدن مثالی تبدیل می‌یابد. همچنان که بدن طبیعی از مراتب هیولايی به سمت فعلیت و پس از طی منازل جمادی و نباتی و حیوانی به مرتبه انسانی می‌رسد؛ پس از مرتبه انسان طبیعی به مرتبه انسان مثالی یا برزخی می‌رسد (امام خمینی، 1382: ج3، ص98). این ارتقا به گونه­ای است که دخالت انسان مثالی در حیات طبیعی او ممکن است و اگر پس از مرگ نیز بازگشت او به دنیا با بدن مثالی باشد، بر اساس قانون علیت، امري ممکن رخ داده است. بنابراین، رجعت به معنای بازگشت بدن انسان شده توسط نفس انسان از عالم مثال بازگشتی ممکن و پذیرفته است.

3ـ2ـ3. تحلیل و دلیل عقلی ـ قرآنی

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، به مبحث رجعت پرداخته و می­نویسد: در روایات ماثور از ائمه:، آیاتی به رجعت تفسیر شده است؛ از جمله آیة 210 سوره بقره که در تفسیر عیاشی به نقل از امام صادق7 به روز قيامت و به نقل از آن حضرت در توحید صدوق به رجعت و همچنین در تفسیر عیاشی به دو طریق، به ظهور حضرت مهدى4 تفسير شده است. به نظر ایشان، اين همراهی و پیوستگی میان تفاسیر در روایات، جز به خاطر وحدت و سنخيّت میان اين سه معنا (ظهور، رجعت و قیامت) نمی­باشد. برخی درنیافته‌اند که قرآن كريم درباره اين روز عظيم چه فرموده؛ لذا درباره اين روايات دچار اختلاف شده‏اند. بعضى به كلى آن‌ها را با اين‌كه صدها روايت است، رد كرده‏ و بعضى نیز به تاويل و توجيه آن‌ها پرداخته‏اند و بعضى ديگر راه ميانه رفته و به نقل آن‌ها بسنده کرده­اند. برخی از فرقه­های غیر شیعه، رجعت را از اسلام انکار کرده، آن را از مختصات شیعه دانسته­اند و بعضى ديگر در ابطال رجعت، به ظاهر دليل عقلى ارائه کرده­ و گفته­اند: بر اساس عنايت پروردگار، مرگ، بر هيچ موجود زنده‏اى عارض نمى‏شود، مگر آن که تمام قوای آن به فعلیت برسد. حال اگر موجودی بعد از مرگ، به دنیا باز گردد، از فعلیت به قوه بازمی­گردد و این امر محال است. پس، رجعت ناپذیرفتنی است؛ مگر آن­كه مخبرى صادق ـ یعنی خداوند یا خلفاى او ـ از چنين بازگشتى خبر دهند. البته در داستان‏هاى موسى، عيسى و ابراهيم: و ديگران چنين خبرهایى آمده است؛ اما این اخبار نه از خداوند و نه از خلفای او نقل شده­اند و رواياتى كه قائلان به رجعت به آن تمسّك مى‏كنند، ضعیف و غیرقابل اعتماد است. بدین ترتیب، منکران رجعت با ابطال دلایل رجعت و اسناد آن، به بطلان این اعتقاد فتوا داده­اند. ایشان در نقد این ادعا می­گوید: منکران خبر ندارند که این دلیل، سخن خودشان را ابطال می­کند؛ زیرا اگر چيزى محال ذاتى باشد، ديگر استثنا بردار نیست تا با خبر دادن مخبر صادق از محال بودن به ممكن استحاله یابد. علامه ناظر به این ادعای منکران رجعت که «رجعت همان بازگشت فعلیت به قوه است»؛ می­نویسد: محال است چيزى كه از قوه به فعليت درآمده است، مجددا بالقوه شود؛ اما باید توجه داشت که اساسا مسئله مورد بحث (رجعت) از اين باب نیست؛ زیرا مورد فرضِ منکران، با مورد فرض ما مختلف است. مورد فرض منکران، كسى است كه عمر طبيعى خود را طی كرده و به مرگ طبيعى از دنيا رفته باشد، كه برگشت او به دنيا مستلزم آن امر محال است؛ اما بازگشت کسی که به مرگ «اخترامی»، مانند مرض یا قتل از دنیا رفته باشد، مستلزم هيچ محذورى نيست؛ زیرا ممكن است انسان بعد از آن‌كه به مرگ غير طبيعى از دنيا رفته، در زمانى ديگر مستعد كمالى شود كه در زمانى غير از زمان زندگي­اش موجود و فراهم باشد و بعد از مردن دوباره زنده شود، تا آن كمال را به‌دست آورد و يا ممكن است اصل استعدادش به اين مشروط باشد به مقدارى كه در برزخ زندگى كرده باشد. چنين كسى بعد از مردن و ديدن برزخ، داراى آن استعداد مى‏شود و به دنيا برمى‏گردد تا آن كمال را به دست آورد كه در هر يك از اين دو فرض، مسئله رجعت به دنيا جايز است و مستلزم محذور محال نيست. ایشان درباره مناقشه منکران رجعت در روایات دال برآن، معتقد است روايات ائمه اهل بيت: نسبت به اصل رجعت متواتر است، تاحدى كه مخالفان مسئله رجعت از همان صدر اول، اين مسئله را از مسلّمات و مختصات شيعه دانسته‏اند و تواتر با مناقشه و خدشه در تك­تك احاديث باطل نمى‏شود؛ علاوه بر اين‌كه دلالت تعدادى از آيات قرآنى و روايات در باب رجعت تام و قابل اعتماد است؛ مانند آيه Gوَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونF (نمل: 83). آيات ديگرى نیز بر وقوع رجعت دلالت اجمالی دارد؛ مانند آيه Gأَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُم ...F (بقره: 214). این آیه مشعر به این است که آنچه در امت‏هاى گذشته رخ داده است، در اين امت نيز رخ خواهد داد (صدوق، 1395: ص576). با توجه به این که يكى از وقايع امت‌های گذشته رجعت و زنده­شدن مردگانى است كه در زمان ابراهيم، موسى، عيسى، عزير و ارميا: و غير ايشان اتفاق افتاده است؛ باید در این امت نیز رجعت رخ دهد. علاوه بر آن، کلامی از رسول خدا6 بر این معنا دلالت اجمالی دارد:

به آن خدایى كه جانم به دست اوست، شما مسلمانان با هر سنتى كه در امت‏هاى گذشته جريان داشته روبه‌رو خواهيد شد و آنچه در آن امت‏ها جريان يافته، مو به مو در اين امت جريان خواهد يافت، به طوري­كه نه شما از آن سنت‏ها منحرف مى‏شويد و نه آن سنت‏ها كه در بنى اسرائيل بود، شما را ناديده مى‏گيرد.

از آن گذشته قضايایى كه ائمه اهل‌بيت: خبر داده‏اند، جزء ملاحم و اخبار غيبى مربوط به آخرالزمان است و راويانى آن‌ها را آورده‏اند كه مربوطند به قرن‏ها قبل از اين و كتاب هايشان از زمان تاليف تاكنون محفوظ مانده و نسخه آن‌ها دست نخورده است و نيز ما تاكنون به چشم خود ديده‏ايم که پاره‏اى از آنچه آن حضرات پيشگويى كرده­اند، بدون كم و زياد به وقوع پيوسته است. قهرا بايد نسبت به بقيه آن‌ها نيز اعتماد كنيم و به صحت همه آن‌ها ايمان داشته باشيم (طباطبایی، 1414: ج2، ص106ـ109).

ایشان تا این موضع از بحث، در مقام نقد و رد ادعای منکران رجعت بود، اما در ادامه به مبنایی بسیار مهم و متعالی پرداخته و اساس رجعت را به آن مبنای خاص پیوند زده است. چکیده دیدگاه ایشان، که خود بر دو پایه عقلی و نقلی مبتنی است، این که سنت الاهی بر این است که حق، در مراتب و مقاطعی خاص ظهور یابد و باطل را محو کند. یکی از این مقاطع، همان مقطع ظهور است که رجعت افراد و گروه‌های خاص نیز در آن تحقق خواهد یافت. ایشان معتقد است گرچه آحاد رواياتى كه رجعت را اثبات مى‏كند، مختلف است؛ همگی آن‌ها در يك جهت اتحاد دارند و آن اين كه سير نظام دنيوى متوجه روزى است كه در آن روز، آيات خدا به تمام معناى ظهور، ظاهر مى‏شوند؛ روزى كه در آن، ديگر خداى سبحان نافرمانى نمى‏شود، بلكه خالصانه عبادت مى‏شود؛ روزى كه بعضى از اموات كه در خوبى و يا بدى برجسته بودند، یعنی يا ولى خدا بودند و يا دشمن خدا، به دنيا بازمى‏گردند تا ميان حق و باطل حكم شود. بنابراین، روز رجعت يكى از مراتب روز قيامت است. هر چند از نظر ظهور به روز قيامت نمى‏رسد؛ باز به همين جهت، روز ظهور مهدى4، معلق به روز رجعت شده است؛ چون در آن روز، حق ظاهر مى‏شود؛ هرچند مرتبه و شدت ظهور حق در آن روز از ظهور در روز رجعت كم‌تر است. بدین ترتیب، این سه روز (ظهور، رجعت و قیامت)، در روایات به ایام «ظهور حق» نام یافته‌اند. ايام خدا سه روز است: روز ظهور مهدى4، روز رجعت و روز قيامت. بدین ترتیب، چنين روزى (رجعت) فى­نفسه ممكن است و بلكه واقع هم شده است و منكران آن هيچ دليلى بر نفى آن ندارند (همان، ص109).

واژه بدیع و خاص مذکور در تبیین علامه; از این پیوستگی «ایام ثلاثه» در ظهور حق است:

... أن الروايات الواردة من طرق أهل‌البيت: في تفسير غالب آيات القيامة تفسّرها بظهور المهدي4 تارة و بالرجعة تارة و بالقيامة أخرى لكون هذه الأيام‏ الثلاثة مشتركة في ظهور الحقائق و إن كانت مختلفة من حيث الشدة و الضعف فحكم أحدها جار في الآخرين؛ روایات وارد شده از اهل بیت: در تفسیر بیش‌تر آیات قیامت، آن را گاه به ظهور مهدی4، گاه به رجعت و گاه به قیامت کبرا تفسیر کرده‌اند. این، از آن روست که این سه رخداد در ظهور حقایق همانند و مشترکند؛ گرچه از لحاظ شدت و ضعف ظهور حقایق متفاوت باشند. به همین دلیل است که حکم هرکدام بر دو حادثه دیگر نیز جریان دارد (همان، ج12، ص175).

علامه طباطبایی; بر اساس مفاد صریح یا ضمنی به دلالت‌های مطابقی و تضمنی آیات و روایات نیز تفطّن یافته و بر این اساس، رجعت را امری معقول و ممکن دانسته است. ایشان پس از مفروض‌الصدق دانستن آیات و روایات، دقت عقلی را بر مفاد نقل معطوف کرده و با تحلیل محتوای آیات و روایات، نظام عقلی حاکم بر نقل را دلیل صدق مدعیات آن دانسته و در نهايت مفاد ظاهری و نهایی، یعنی ثبوت رجعت را نتیجه گرفته است. اکنون باید افزود، علامه معتقد است مقصود اصلی و نهایی فرهنگ اسلام، یعنی آیات و روایات، توحید است. لذا بیان و اشاره آیات قرآن و روایات معصومین: را باید در این مقام فهم و تفسیر کرد. به این اصل، این نکته را نیز باید معطوف داشت که سیر مراحل هستی، اعم از انسان و جهان، به سوی ظهور توحید، یا همان ظهور حق است و بارزترین این مراحل، ظهور و رجعت در حیات دنیوی و قیامت، در حیات اخروی است. در نتیجه، هم دنیا و هم آخرت، محل ظهور و تجلی حق، در همه اقطار و اجزاي هستی است. به بیان دیگر، سیر ظاهر و باطن عالم، بر مدار توحید و حاکمیت حق است و حق در هر مرحله‌، با چهره‌ای متناسب با آن مرحله ظهور خواهد کرد.

با توجه به این تحلیل علامه، این معنا به ذهن متبادر می‌شود که ظهور، در حقیقت امتداد و ثمره بعثت نبی مکرم اسلام است؛ چنان که آیه Gهُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه...F (توبه: 33)؛ هدف از بعثت را اظهار حق بر باطل بیان داشته؛ علاوه بر این که رجعت، که یکی از حوادث مقارن با ظهور است، خود، مصداقی از مصادیق اظهار حق است؛ زیرا در این حادثه، قشر خاصی از انسان‌ها (گروه مومنان خالص و گروه دشمنان خدا) باز خواهند گشت و حق تعالی به دست حضرت مهدی4 میان آن‌ها حکم خواهد کرد.

  1. چرایی رجعت در عصر ظهور حضرت مهدی4

نکته‌ای که در مطالب پیش‌گفته به صورت ضمنی گذشت، این که روایات گوياي رجعت، به ویژگی افرادی که مشمول رجعت هستند، اشاره کرده‌اند. اشخاصی‌که در عصر ظهور به دنیا باز خواهند گشت، دو گروهند: اشخاصی که در مرتبه اعلای اخلاص عبودیت بودند و گروهی که در قعر خصومت با حق و خدا و اولیاي خدا قرار داشتند. از همین مقدار می‌توان به چرایی رجعت در عصر ظهور و پیوند میان این دو حادثه مهم پی برد. در واقع، چرایی رجعت، از کلام منقول از علامه به دست می‌آید. به بیان دیگر، از آن‌جا که وجود مقدس مهدی4 ذخیره الاهی و «بقیت الله» است، باید از شأن ویژه‌ای برخوردار باشد. این شأن طبق مفاد روایات، همان است که با چشم‌به راهی اولیاي الهی، تحقق آمال اولیاي مظلوم خدا و تحقق اراده الاهی در اظهار حق از آن یاد شده است.

در فرهنگ شیعه، سخن از رجعت، با ظهور حضرت مهدی4 عجین بوده است. بر اساس فرمايش امام صادق7، استیلای دین بر تمام جهان در عصر ظهور مهدی4 محقق خواهد شد. ایشان در پاسخ به این پرسش که این وعدة قرآن کریم که G لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِF کِی عملی خواهد شد، به مقارنت ظهور و رجعت اشاره فرمودند. آن حضرت در بخشی از سخنان خویش به مفضل بن عمر فرمودند:

... يَا مُفَضَّلُ لَوْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ6 ظَهَرَ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ مَا كَانَتْ مَجُوسِيَّةٌ وَ لَا يَهُودِيَّةٌ وَ لَا صَابِئِيًةٌ وَ لَا نَصْرَانِيَّةٌ وَ لَا فُرْقَةٌ وَ لَا خِلَافٌ وَ لَا شَكٌّ وَ لَا شِرْكٌ وَ لَا عَبَدَةُ أَصْنَامٍ وَ لَا أَوْثَانٍ وَ لَا اللَّاتِ وَ الْعُزَّى وَ لَا عَبَدَةُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ لَا النُّجُومِ وَ لَا النَّارِ وَ لَا الْحِجَارَةِ وَ إِنَّمَا قَوْلُهُ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ هَذَا الْمَهْدِيُّ وَ هَذِهِ الرَّجْعَةُ؛ ‌ای مفضل! اگر پیامبر اسلام6 بر همه ادیان غالب می‌گشت، هیچ مجوسی، یهودی، صابئی، نصرانی و هیچ فرقه و اختلاف و شک و شرک و بت‌پرستی و بت و لات و عزی و خورشیدپرستان و ماه‌پرستان و ستاره‌پرستان و آتش‌پرستان و سنگ‌پرستان باقی نمی‌ماندند. همانا این سخن خدا که فرمود: «اسلام بر همه ادیان غالب خواهد گشت»؛ در این روز ]=ظهور[ خواهد بود؛ همان روز که مهدی4 در آن روز ظاهر است و در آن روز رجعت رخ خواهد داد (مجلسی، 1404: ج53، ص33ـ34).

همچنین تصریح به بازگشت برخی از انسان­ها، ازجمله اصحاب کهف، در هنگام ظهور حضرت مهدی4 نیز در روایاتی آمده است؛ از جمله:

وَ يَبْعَثُ اللَّهُ الْفِتْيَةَ مِنْ كَهْفِهِمْ إِلَيْهِمْ مِنْهُمْ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ مَلِيخَا وَ الْآخَرُ كمسلمينا وَ هُمَا الشَّاهِدَانِ الْمُسْلِمَانِ لِلْقَائِمِ فَيَبْعَثُ أَحَدَ الْفِتْيَةِ إِلَى الرُّومِ فَيَرْجِعُ بِغَيْرِ حَاجَةٍ وَ يَبْعَثُ بِالْآخَرِ فَيَرْجِعُ بِالْفَتْحِ فَيَوْمَئِذٍ تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً لِيُرِيَهُمْ مَا كَانُوا يُوعَدُونَ فَيَوْمَئِذٍ تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُون؛ در آن روز، خدا جوانان مومن را از کهف زنده خواهد کرد. نام یک ملیخا و دیگری مانند مسلمین است. آن دو، شاهد مسلمان برای قائم ]=مهدی[ 4 هستند. او ]= مهدی[ یکی را به سوی روم می‌فرستد؛ اما او با دست خالی برمی‌گردد و دیگری را می‌فرستد که با پیروزی باز می‌گردد. این تاویل این آیه است که هرآنچه در زمین و آسمان است، از روی طاعت یا اجبار در برابر او تسلیم خواهند شد. سپس در این روز است که خداوند از هر امتی گروهی را که آیات الاهی را تکذیب می‌کردند، باز می‌گرداند سپس آن‌ها را مجازات می‌کند (همان، ص 39).

درباره رجعت امام حسين7 آمده است:

سَعْدٌ عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ‏ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ وَ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ7 قَالَا سَمِعْنَاهُ يَقُولُ: إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يَكُرُّ فِي الرَّجْعَةِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ 7 وَ يَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ أَرْبَعِينَ سَنَةً حَتَّى يَسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَى عَيْنَيْهِ؛ از امام صادق7 چنين نقل شده است: نخستین کسی که در رجعت به دنیا باز می‌گردد، امام حسین7 است. ایشان تا چهل سال در دنیا به حیات خود ادامه می‌دهند؛ به طوری که ابروهایشان بر روی چشمانشان بیفتد (همان، ص64).

در برخی از روایات به این نکته اشاره شده است که در ماجرای رجعت، مؤمنان محض و منافقان محض بازخواهند گشت. علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار، بدین مطالب اشاره و روایاتی در این باره نقل کرده است؛ از جمله این روایت که: امام صادق7 ضمن گفت وگویی درباره برخی آیات که به قیامت تفسیر شده‌اند؛ فرمودند:

آیاتی مانند Gوَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاًF (نمل: 33) و Gحَشَرْناهُمْ فَلَمْ‏ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداًF (کهف: 47) به رجعت اشاره دارند و حق این است که خداوند متعال، امت‌هایی را که با عذاب هلاک شده‌اند؛ به دنیا بازنخواهد گرداند، بلکه گروهی را که ایمان خالص داشتند و از دنیا رفته‌اند و نیز گروهی را که کفر محض داشتند و بدون عذاب الاهی از دنیا رفته‌اند، باز خواهد گرداند (مجلسي، 14045: ج53، ص63).

علامه مجلسى خود در اين باره مى­نويسد:

از دیدگاه شیعه، رجعت به دو گروه اختصاص دارد: گروهی که ایمان محض داشته‌ و گروهی که در کفر محض غوطه‌ور بوده‌اند و غیر از این دو گروه با رجعت به دنیا باز نخواهند گشت. این بازگشت برای این است که خدای تعالی به دست مومنان محض، از کافران محض و دشمنان خود انتقام گیرد (همان، ص138).

با توجه به مطلب پیش‌گفته، وجه این که در رجعت تنها مؤمنان محض و کافران یا منافقان محض بازخواهند گشت، این است که خدای تعالی در آن دوران از این راه، جزای مناسب با اعمال هرگروه را به آن‌ها بازخواهد داد. یعنی مؤمنان به عزت دنیوی و منافقین به ذلت دنیوی خواهند رسيد که جزای مناسب با اعمال و سیره آن‌هاست.

شیخ حر عاملی می­نویسد:

ان الله سیُعیدُ عند قیام المهدی4 قوما ممن تقدم موتهم من اولیائه و شیعته لیفوزوا بثواب نصرته و معونته و یبتهجوا بظهور دولته و یُعیدُ قوما ایضا قوما من اعدائه لینتقم منهم و ینالوا بعض ما یستحقونه من العذاب و القتل علی ایدی شیعته و الذل و الخزی بما یشاهدون من علو کلمته؛ خداوند متعال در زمان قیام مهدی4 گروهی از اولیاي خود را که پیش‌تر از دنیا رفته‌اند، به دنیا بازخواهد گرداند تا به ثواب یاری و پشتیبانی او برسند و از ظهور دولت حق خشنود شوند و همچنین گروهی از دشمنان خود را بازخواهد گرداند تا عذابی را كه شایسته ‌آن هستند، به دست شیعیان مهدی4، به آن‌ها بچشاند و نیز پستی و بدبختی آن‌ها و برتری کلمه حق را به اينان بنمایاند (حرعاملی، 1362: ص250).

  1. نتیجه‌گیری

از آنچه گذشت، چند نکته به عنوان نتیجه‌گیری ذکر می­شود:

5ـ1. رجعت، به معنای عام، مورد تایید ادیان الاهی است و معنای خاص آن، در واقع مصداقی از مصادیق رجعت است که از مسلمات اعتقادی شیعه اثنی عشری محسوب مي‌گردد.

5ـ2. رجعت، از دیدگاه شیعه، هم بردلایل نقلی متعددی استوار است و هم بر دلایل عقلی. البته دلایل نقلی نیز خود با تحلیل و توسعه به دلایل عقلی ـ از جمله قطعیت وحی و صدق آن و نیز صدق گفتار نبی6 و ائمه: ـ منتهی می­گردد.

5ـ3. کیفیت رجعت، با تحلیل‌های مبتنی بر اصول فلسفی حکمت متعالیه، قابل تبیین و اثبات است. در این نوع تحلیل، محمل رجعت تمثّل جسم مثالی در دنیا توسط نفس انسانی است. این دلیل، بر ترتب عوالم امکان و جایگاه و توانایی‌های نفس انسانی در این عوالم مبتني است.

5ـ4. مقارنت رجعت با ظهور حضرت مهدی4، علاوه بر معقول و مستدل بودن، وجهی متعالی دارد که علامه طباطبایی با روش تفسیر قرآن به قرآن و نیز توجه به روایات و قواعد عقلی، بدان تفطّن یافته و آن اینکه رجعت، در حقیقت امتداد حادثه ظهور است. طبق بیان قرآن و سنت، ظهور، رجعت و قیامت، سه مرتبه از مراتب ظهور و غلبه حق در عالم به اراده الاهی هستند که علامه از آن‌ها با «ایام ثلاثه» یاد کرده است. بنابراین، مقارنت رجعت با ظهور مبتنی بر اراده الاهی بر ظهور حق و اعلای آن و ابطال باطل و محو آن است و این، همان فلسفه ارسال رسل و بعثت انبیا است که قرآن بدان تصریح فرموده است.

منابع

قرآن کریم.

  1. ابن سینا، حسین (1404ق). الاهیات شفا، قم، مکتبه مرعشی نجفی.

  2. ابن فارس، احمد (1404ق). معجم مقاییس­اللغة، بیروت، مکتب الاعلام الاسلامی.

  3. ابن منظور، محمد بن مکرم (1408ق). لسان­العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

  4. خرازی، سید محسن (1426ق). بدایة المعارف الالهیة، قم، جامعه مدرسین.

  5. خمینی (امام)، سید روح الله (1384). چهل حدیث، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;.

  6. ـــــــــــــــــــــــــــ (1382). تقریرات فلسفه، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;.

  7. سبحانی، جعفر (1416ق). تلخیص الالهیات، قم، جامعه مدرسین.

  8. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن (1362). الایقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، ترجمه: احمد جنتی، تهران، نوید.

  9. شیخ صدوق، ابوجعفر محمد (1395ق). کمال الدین وتمام النعمه، تهران، اسلامیه.

  10. شیخ طوسی، محمد بن حسن (1404ق).تفسیر تبیان، قم، مکتبة الاعلام الاسلامی.

  11. شیخ مفید، محمد الف (1413ق). اجوبة المسایل العکبریة در مصنفات شیخ مفید، تهران و قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.

  12. ــــــــــــــــ ب (1413ق). المسایل السرویة در مصنفات شیخ مفید، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.

  13. طباطبایی، سیدمحمد حسین (1414ق). المیزان فی تفسیرالقرآن، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

  14. مجلسی، محمدباقر (1404ق). بحارالانوار، ج13، بیروت، دارالوفا.

  15. نوری، حسین (1408ق). مستدرک الوسایل، قم، موسسه آل البیت ع.

نویسنده:

حسن پناهی آزاد

 

چاپ