مستندات قرآني عرضه باور به رجعت و مواقف پس از مرگ، در زيارت آل‌ياسين

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 24 - 48 دقیقه)


چكيده

در بخش پاياني زيارت آل ياسين، زائر بر اساس آموزه‌هاي امام، به عرضه باورهاي خود به محضر ايشان مي‌پردازد؛ و حتمي و مسلم بودن آن‌ها را با کلمه"حق"، که به معناي تحقق، ثبوت و ضدّ باطل است (ابن منظور، 1414: ج10، ص49؛ قرشي، 1371: ج2، ص159 و راغب اصفهاني، 1412: ص246)؛ تاکيد مي‎كند. زائر پس از ارائه اعتقادات خويش درباره توحيد، نبوت و امامت به عرضه باورداشت رجعت که از ضروريات مذهب تشيع است و در دوران حضور و حيات آخرين امام واقع مي‎شود؛ مي‎پردازد. سپس به حقانيت مرگ و ساير مواقف پس از آن شهادت مي‎دهد و سرانجام ضرورت موّدت به اهل‌بيت و پيروي از آنان را اعلام مي‎دارد. در اين نوشتار، مطابقت آموزه‎ رجعت، مرگ، مواقف پس از آن و لزوم پيروي از اهل‎بيت عليهم السلام بر اساس آيات قرآن بررسي مي‎گردد.

 

باورداشت وقوع رجعت

«وَ[اَشهَدُ] أَنَّ رَجْعَتَکمْ حَقٌّ لَا رَيْبَ فِيهَا؛ وشهادت مي‎دهم که بازگشت شما به دنيا حتمي است و ترديدي در آن وجود ندارد».

«رجعت» از ريشه «رَجْع» به معناي بازگشت، بازگرداندن و ضد رفتن است (المقري الفيومي، 1414: ج2، ص220 و راغب اصفهاني، 1412: ص342) و در اصطلاح به معناي يک بار بازگشت به دنيا، پس از ظهور حضرت مهدي عليه السلام است (طريحي، 1375: ج4، ص333) که در آن، دو گروه از مردگان (مؤمنان محض و کافران محض)، پس از ظهور حضرت مهدي عليه السلام، به صورت‏هاي پيشين خود، به دنيا باز مي‎گردند، تا مؤمنان، از برپايي حکومت جهاني عدل، دلشاد شوند و کافران، از فرومايگي و پستي ستمگران، دلگير گردند. توضيح اين نكته لازم است که واژه «رجعت»، داراي شهرت کامل است؛ ولي در اين مورد، واژگان ديگري نيز به کار گرفته شده است؛ از جمله: «کرة»، «عودة»، «بعثة»، «حشر»، «إياب» و مانند آن (سليميان، 1385: ص229).

«رجعت»، يکي از وقايع مهم آينده عالم است. شيعيان، رجعت را بر اساس آيات، روايات و اجماع پذيرفته‎اند. رجعت بيش‌تر مورد توجه متکلماني قرار گرفته است که با روايات سر وکار داشته‌اند (بهمني، 1385: ص12).

از همين رو، بر اساس روايت حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم که مي‎فرمايند: «فَمَا جَاءَکمْ عَنِّي مِنْ حَدِيثٍ وَافَقَ کتَابَ اللَّهِ فَهُوَ حَدِيثِي، وَ مَا خَالَفَ‏ کتَابَ‏ اللَّهِ‏ فَلَيسَ مِنْ حَدِيثِي» (حميري، 1413: ص92)؛ با سنجش روايات رجعت با معيار قرآن، صحت و سقم آن‌ها مشخص مي‎گردد.

الف) رجعت در روايات

زمان غلبه دين الاهي بر تمام اديان ديگر، در زمان رجعت خواهد بود. امام باقر عليه السلام مي‌فرمايد: «ليظهره الله في‏ الرجعة» (عياشي، 1380: ج2، ص87). همچنين امام صادق عليه السلام مي‎فرمايند: «لَيسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يؤْمِنْ بِکرَّتِنَا» (ابن بابويه، 1413: ج3، ص458). ثامن الحجج، علي بن موسي الرضا عليه السلام نيز در پاسخ به سوال مأمون از رجعت مي‌فرمايند: «إِنَّهَا لَحَقٌّ قَدْ کانَتْ فِي الْأُمَمِ السَّالِفَةِ وَ نَطَقَ بِهِ الْقُرْآن‏…؛ وقوع رجعت حتمي است؛ چنان‌که در امت‌هاي پيشين رخ داده و قرآن هم به آن اشاره کرده است» (ابن بابويه، 1378: ج2، ص201). از امام صادق عليه السلام روايت شده که مردى به عمار ياسر گفت: آيه‏اى در کتاب خدا قلبم را فاسد کرده است! عمار پرسيد: کدام آيه؟ گفت: اين آيه «أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً» مقصود از «دابه زمين» چيست؟ عمار گفت: به خدا نمى‏نشينم و نمي‎خورم و نمى‏نوشم تا به تو نشان دهم كه دابة‌ الارض چيست. عمار با آن مرد نزد حضرت على عليه السلام آمد. حضرت مشغول خوردن خرما و سرشير بود. فرمود: بيا! عمار نشست و با حضرت مشغول خوردن شد. آن مرد تعجب کرد. وقتى که عمار برخاست، آن مرد گفت: سبحان اللَّه! تو قسم خوردى که نخورى و ننوشى مگر اين‌که آن دابّه را به من نشان دهى. عمار گفت: اگر عقل دارى، به تو نشان دادم (طبرسي، 1360: ج18، ص144). در اين روايت اميرالمومنين، علي عليه السلام دابّه معرفي شده است. حضرت صادق عليه السلام در روايتي ديگر آورده‎اند: «رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، اميرالمؤمنين را در مسجد خوابيده ديد؛ بدين حال که مقداري شن جمع کرده و سرش را روي آن گذاشته بود. حضرت با پاي خود حرکتش داد و فرمود: برخيز اي دابةالله! مردي از اصحاب عرض کرد: يا رسول‏اللَّه! آيا ما هم مي‏توانيم رفقاي خود را به اين نام بناميم؟ فرمود: نه؛ به خدا سوگند! اين نام، جز براي او نيست و او همان دابه‏اي است که خداي تعالي در کتابش درباره او فرمود: ﴿وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ…﴾ سپس فرمود: اي علي! هنگامي‌ که آخرالزمان [در رجعت] خداوند تو را به بهترين صورت خارج مي‎کند…» (قمي، 1367: ج2، ص130). با توجه به روايات مذكور، که اعتقاد به رجعت را ضروري دانسته، و زمان غلبه دين حق بر ساير اديان و خروج دابّة الارض را در رجعت معرفي مي‎کند، و همچنين با توجه به روايت حضرت رضا عليه السلامکه وقوع آن را حتمي مي‎شمرد و رواياتي ديگر از اين دست که علامه مجلسي تعداد آن‌ها را نزديک به دويست روايت مي‎داند (معرفت، 1387: ص26)؛ و همچنين با عنايت به اشاراتي که در برخي زيارات از جمله زيارت آل ياسين و جامعه کبيره در مورد بازگشت اهل بيت عليهم السلام در زمان رجعت؛ قطعيت وقوع رجعت از نظر روايات شيعه امري مسلم است. در ميان اهل تسنن نيز رواياتي دال بر وقوع رجعت وجود دارد؛ لکن آن‌ها از پذيرش رجعت سر باز مي‎زنند. سيوطي در الدر المنثور مي‎نويسد: هنگامي که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت، عمر بن الخطاب برخاست وگفت: «به خدا سوگند كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رجعت مي‎کند؛ همان گونه که موسي به سوي قوم خود بازگشت؛ و أخرج ابن المنذر عن أبى هريرة قال لما توفى رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قام عمر بن الخطاب فقال… و الله ليرجعن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم کما رجع موسى» (سيوطي، 1404: ج2، ص81).

همچنين سيوطي در روايتي به نقل از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، اصحاب کهف را از ياران امام مهدي عليه السلام معرفي مي‎کند: «و أخرج ابن مردويه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أصحاب الکهف أعوان المهدى» (همان: ج4، ص215). که اين، همان اعتقاد به رجعت است. در ادامه به بررسي گوشه‎اي از آياتي که بر وقوع رجعت به عنوان اعتقادي صحيح تاکيد مي‎کنند؛ مي‎پردازيم.

ب) رجعت در قرآن

چنان‌که در روايت امام رضا عليه السلام در پاسخ سوال مأمون بيان شد؛ از ديدگاه شيعي منشأ اعتقاد به رجعت آيات قرآن است: «نَطَقَ بِهِ الْقُرْآن» (ابن بابويه، 1378: ج2، ص201). آيات قرآن را در مورد رجعت مي‎توان به دو دسته تقسيم کرد: 1) آياتي که به وقوع رجعت در امت‌هاي گذشته اشاره مي‎کنند؛ 2) آياتي که به وقوع رجعت در آخر الزمان اشاره دارند (سليميان، 1385: ص229).

دسته اول شامل آياتي هستند، از جمله زنده شدن کشته بني اسرائيل به معجزه حضرت موسي عليه السلام؛ آيه 73 بقره؛ [3] هزاران نفري که از شهر خارج شدند و خداوند آن‌ها را پس از ميراندن دوباره حيات بخشيد؛ آيه 243 بقره؛ [4] زنده کردن مردگان به دست حضرت عيسي عليه السلام، آيه49 آل‎عمران؛ [5] و… که در اين آيات، امکان وقوع رجعت با قدرت و اِذن الاهي اثبات مي‎گردد. اين نکته با توجه به آيه شريفه «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يأْتِکمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکم» (بقره: 214)؛ و نيز روايت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم که مي‎فرمايند: «يکونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ کلُّ مَا کانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ‏ بِالنَّعْلِ‏ وَ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّة» (ابن بابويه، 1413: ج1، ص203)؛ قابل اثبات است؛ زيرا آيه قرآن، وقوع برخي مسائل را که در امت‌هاي پيشين روي داده است، در ميان مسلمين تاييد مي‎کند (طباطبايي، 1374: ج2، ص161) و بر اساس روايات از جمله اموري که در بني اسرائيل روي داده، حيات مجدد مردگان پس از مرگ است، که اصطلاحاً بدان «رجعت» مي‎گوييم.

دسته دوم آيات، وقوع رجعت را در امّت رسول خاتم صلي الله عليه و آله و سلم امري ميسر قلمداد مي‎کنند. اين مهم را مي‎توان از رواياتي که به تفسير آيات زير پرداخته‌اند؛ به دست آورد:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنکمُ‏ْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَيسْتَخْلِفَنَّهُمْ فىِ الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيمَکنَنَّ لهَُمْ دِينهَُمُ الَّذِى ارْتَضيَ‏ لهَُمْ وَ لَيبَدِّلَنهَُّم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يعْبُدُونَنىِ لَا يشْرِکونَ بىِ شَيا وَ مَن کفَرَ بَعْدَ ذَلِک فَأُوْلَئک هُمُ الْفَاسِقُون (نور: 55).

خداوند در آيه مذكور، به همه مومنان عصر بعثت تا ظهور که داراي ايمان خالص بوده اند، وعده حاکميت ديني و جهاني داده است و براي تحقق اين وعده بايد همه وعده داده شدگاني که از دنيا رفته اند، رجعت کنند تا اين وعده الاهي تحقق يابد (اكبري، 1387: ص40)؛[6] زيرا خداوند خلف وعده نمي‎کند: «إِنَّ اللَّهَ لا يخْلِفُ الْميعادَ» (آل عمران: 9).

وَ حَرَامٌ عَليَ‏ قَرْيةٍ أَهْلَکنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يرْجِعُون (أنبياء: 95).

خداوند در سوره انبيا نيز مي‎فرمايد: برخي از آبادي‌هايي را که در دنيا، آن‌ها را به علت ناسپاسي و کفر ورزيدن به عذاب گرفتار ساختيم، به دنيا باز نمي‎گردند. از آن‌جا که اين آيه به عدم باز گشت مُعذَّبين به دنيا اشاره دارد؛ در صورتي که هنگام بر پايي قيامت همه باز مي‎گردند: «رَبَّنا إِنَّک جامِعُ النَّاسِ لِيوْمٍ لا رَيبَ فيه» (همان)؛ نتيجه حاصل مي‌شود كساني که با کفر محض و بدون هلاکت از دنيا رفته اند، به دنيا باز مي‎گردند (اكبري، 1387: ص37). علي بن ابراهيم قمي مي‎گويد: «فهذه الآية من أعظم الدلالة في الرجعة» (قمي، 1367: ج2، ص76)؛ و از صادقين عليهم السلام نقل مي‎کند که فرمودند: «کل قرية أهلک الله أهلها بالعذاب لا يرجعون في الرجعة» (همان).

إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ فىِ الحَْيوةِ الدُّنْيا وَ يوْمَ يقُومُ الْأَشْهَاد (غافر: 51).

در سوره غافر نيز پيروزي و نصرت الاهي که با فعل مضارع ولام تاکيد و جمله اسميه همراه با لفظ «اِنَّ» بيان شده است: «إِنَّا لَنَنصُرُ»، به همه رسولان الاهي و مومنان اختصاص دارد: «رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ»؛ و به زمان پس از نزول آيه مربوط است. پس، براي تحقق اين پيروزي که خداوند در قرآن وعده داده است، بايد انبيا و مومنان ناب و خالص را به دنيا باز گرداند و آنان را بر دشمنان پيروز کند که اين همان «رجعت» است. ابن ابي عمير از منصور بن يونس از امام جعفرصادق عليه السلام روايت مي‎کند که حضرت فرمودند: «قول خداوند در آيه «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا»؛ در زمان رجعت خواهد بود، هنگامي که رسول الله وائمه عليهم السلام رجعت خواهند کرد.» (قمي، 1367: ج2، ص258 و بحراني، 1416: ج4، ص764)؛ زيرا بسياري از انبيا و امامان بعد از ايشان در دنيا ياري نشدند و به قتل رسيدند. پس، به خدا سوگند ياري آن‌ها در رجعت خواهد بود (عروسي حويزي، 1415: ج4، ص526).

هوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکون (توبه: 33 و صف: 9).

خلافت و نصرت رسولان و مومنان را در زمين و بازگشت عده‎اي که بدون عذاب از دنيا رفته‎اند در آيات قبل مورد برسي قرار داديم: اين نكته از آيه: «هوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کلِّهِ»، نيز قابل برداشت است؛ زيرا حکومت و جانشيني مومنان و انبيا همان ظهور و غلبه دين الاهي بر دين‌هاي باطل است؛ که با اين مهم تحقق وعده عذاب امت‌هاي نافرمان از دستورات الاهي همراه و بر اساس سخن امام باقر عليه السلام در زمان رجعت روي خواهد داد: «ليظهره الله في الرجعة» (عياشي، 1380: ج2، ص87؛ بحراني، 1416: ج2، ص770 و فيض كاشاني، 1415: ج2، ص338). اميرالمومنين عليه السلام نيز مي‎فرمايند: «به خدايي که جانم در دست قدرت اوست سوگند كه در زمان ظهور و رجعت هيچ قريه‎اي نمي‌ماند، مگر اين‌که صبح و شام به يگانگي خداوند و رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شهادت مي‎دهد؛ کلّا فو الّذي نفسي بيده حتي لا يبقي قرية إلّا و تنادي بشهادة أن لا إله إلا اللَّه و محمّد رسول اللَّه صلي الله عليه و آله و سلم بکرةً و عشياً» (فيض كاشاني، 1415: ج2، ص338). اين نكته، همان پيروزي وغلبه دين حق بر اديان باطل است.

وَ يوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يکذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يوزَعُون (نمل: 83).

خداوند متعال در آيه 83 سوره نحل که شايد صريح‌ترين آيه در اثبات اعتقاد به رجعت باشد، مي‌فرمايد: «]به خاطر بياور[ روزى را که از هر امتى دسته‏اى از آن‌ها را که آيه‏هاى ما را دروغ شمرده‏اند؛ محشور کنيم و رديف شوند.» خداوند متعال حشر در اين روز را با "مِنْ تبعيضيه" بيان فرموده است؛ يعني از ميان هر امت گروهي را زنده مي‌گرداند و با توجه به آيه شريفه: «وَيوْمَ نُسَيرُ الْجِبالَ وَ تَرَي الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» (كهف: 47)؛ که حشر قيامت را همگاني مي‎شمرد، بدون اين‌که کسي را وا بگذارد؛ اين نكته مبرهن مي‌شود که حشر در آيه مذکور، حشري غير از قيامت است و روايات اهل بيت: ، آن را همان رجعت تفسيرکرده‎اند: «قال الرجل لأبي عبد الله عليه السلام: إن العامة تزعم أن قوله: وَ يوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً، عني في القيامة، فقال أبو عبد الله عليه السلام: أ فيحشر الله من کل امة فوجا، و يدع الباقين؟! لا، و لکنه في الرجعة، و أما آية القيامة فهي: وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا» (بحراني، 1416: ج4، ص228 و ج3، ص641؛ طبرسي، 1360: ج18، ص145؛ فيض كاشاني، 1415: ج4، ص76؛ قمي، 1367: ج2، ص130؛ عروسي حويزي، 1415: ج4، ص100 و عاملي، 1413: ج2، ص464).

با توجه به مطالب مذكور، برهاني و قرآني بودن اعتقاد به رجعت به اثبات مي‎رسد و از همين رو در زيارات، حتمي بودن بازگشت ائمه عليهم السلام در زمان حکومت وظهور آخرين ذخيره الاهي حضرت بقيت الله عليه السلام اشاره مي‎شود، و زائر آن را از معتقدات خود اعلام مي‎کند. نکته اي که در اين‌جا قابل توجه است عبارت «يوْمَ لا ينْفَعُ نَفْساً ايمانُها، لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فى ايمانِها خَيراً» است، که به دنبال شهادت به حتمي بودن رجعت در زيارت آل ياسين مورد اشاره قرار مي‎گيرد؛ هرچند در تفاسير، چنين حالتي از اوصاف قيامت شمرده شده است (بحراني، 1416: ج2، ص501 و عروسي حويزي، 1415: ج1، ص782)[7] که در آن‌جا ديگر زمان عمل به پايان رسيده و زمان برداشت محصول است: «الْيوْمَ‏ عَمَلٌ‏ بِلَا حِسَابٍ‏ وَ غَداً حِسَابٌ بِلَا عَمَل» (ديلمي، 1412: ج1، ص192). در عين حال، استفاده از اين وصف در کنار شهادت به حقانيت رجعت ملِهم اين نکته است كه روزگار رجعت، مقطعي پس از مرگ و استمرار عالم برزخ است و اگرچه دنيا، مکان بازگشت است؛ مفسداني که باز مي‌گردند، محکوم قوانين عالم برزخ‌اند و مانند قيامت ديگر امکان توبه و بازگشت ندارند؛ يعني با توجه به اين‌که نشانه‌هاي مرگ و پس از مرگ را مشاهده کرده‎اند توبه آن‌ها مورد قبول نخواهد بود؛ چه اين‌که خداوند مي‎فرمايد: «يوْمَ يأْتي‏ بَعْضُ آياتِ رَبِّک لا ينْفَعُ نَفْساً إيمانُها لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ في‏ إيمانِها خَيراً» (انعام: 158). بنابر اين، بازگشت افراد پليد و فاسد الاعمال در رجعت امکان توبه کردن آن‌هارا فراهم نمي‌كند؛ زيرا توبه هنگامي مورد قبول است که مرگ آدمي فرا نرسيده باشد (اكبري، 1387: ص100). در واقع گويي رجعت براي رجعت کنندگان به نوعي قيامت است در مقياس دنيايي؛ چنان‌که علامه طباطبايي نوشته‌اند كه رجعت از مراتب روز قيامت است، هر چند از نظر ظهور به روز قيامت نمى‏رسد (طباطبايي، 1374: ج2، ص163). از همين رو، مانند قيامت زمان عمل براي آنان به پايان رسيده است.

حقانيت مرگ

پس از اعلام اعتقاد به حتمي بودن رجعت، زائر به شهادت دادن در مورد مرگ و امور غيبي پس از آن مي‌پردازد. موت در واقع «مويت» بوده است، مانند سيد و سيود که «واو» و«يا» با هم ادغام شده و به علت ثقيل بودن، «ي» نيز حذف شده است (فراهيدي، 1410: ج8، ص140). موت از آفريده‌هاي خدا و به معناي مرگ و ضد حيات است (ابن منظور، 1414: ج2، ص90) و در هر موجودي با توجه به نوع حياتش متفاوت است (راغب اصفهاني، 1412: ص781). مرگ حقيقتي است که همه انسان‌ها با آن روبه رو خواهند شد: «کلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَينا تُرْجَعُون» (عنبكوت: 57). اين جمله از باب استعاره به کنايه است (گويا مرگ را به چيزى که چشيدنى باشد، تشبيه كرده است؛ آن گاه حکم کرده که اين چشيدنى را همه خواهند چشيد و در واقع مرگ، امري عمومى است) (طباطبايي، 1374: ج16، ص217). از همين رو بر خلاف عده‎اي که معتقدند مرگ، آن‌ها را نابود مي‎کند، چنين نيست؛ بلکه مرگ دروازه ورود به دنياي ديگر است. مرگ حقيقتي است که حتي منکران معاد نيز آن را پذيرفته‎اند: «اِنْ هِي إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثين» (مؤمنون: 37). از آموزه‌هاي قرآن برمى‏آيد که مرگ به معناى عدم حيات نيست؛ بلکه به معناى انتقال است. از همين رو مرگ امرى است وجودى که مانند حيات خلقت‏پذير است (طباطبايي، 1374: ج19، ص585)؛ زيرا خداوند مي‌فرمايد: «الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيبْلُوَکم» (ملك: 2). مرگ از جلوه‌هاي قدرت نمايي خداوند است که هيچ يک از بندگان توانايي فرار از آن را ندارد: «نَحْنُ قَدَّرْنا بَينَکمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ» (واقعه: 60)؛ حتي در ميان ديوارهاي محکم قلعه‌ها نيز به سراغ انسان مي‎آيد: «أَينَما تَکونُوا يدْرِککمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کنْتُمْ في‏ بُرُوجٍ مُشَيدَةٍ» (نساء: 78). زائر در زيارت آل ياسين پس از ارائه باورهاي خود در مورد توحيد، نبوت و امامت، با اقرار به حتمي بودن مرگ که در تعاليم وحي ريشه دارد؛ در واقع بر وجود عالم ديگر و حوادث پس از آن، که با مرگ شروع مي‎شود، صحه مي‌گذارد.

حقانيت ناکر و نکير

وادي قبر، اولين وادي پس از مرگ است که انسان با وارد شدن در آن، قسمتي از محاسباتش شروع مي‎شود. روايات در مورد عالم قبر و احوالات پس از مرگ، فراوان است. فريقين، روايات سوال و جواب از انسان را در قبر ذيل آيه شريفه «يثَبِّتُ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ يضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمينَ وَ يفْعَلُ اللَّهُ ما يشاءُ» (ابراهيم: 27) آورده و منظور از آخرت را در آيه مورد اشاره، عالم قبر دانسته‎اند (كاشاني، 1336: ج5، ص138؛ قمي، 1367: ج1، ص370؛ فيض كاشاني، 1415: ج3، ص87؛ بحراني، 1416: ج3، ص303؛ سمرقندي، بي‌تا: ج2، ص243؛ بيضاوي، 1418: ج3، ص198 و سيوطي‌، 1404: ج4، ص79). براساس روايات، سوال و پرسش از انسان در قبر توسط دو فرشته صورت مي‎گيرد؛ فرشتگان مأمور سوال از کافران را «نکير» و «منکر» و فرشتگان مأمور سوأل از افراد مومن را «مبّشر» و «بشير» گويند.

حتمي و بلا ترديد بودن پرسشگري فرشتگان در قبر، بر اساس رواياتي است که فريقين نقل کرده‎اند. اين‌که «آخرت» در آيه را به عالم قبر تفسير کرده‎اند؛ شايد بر اين اساس مبتنى باشد که ظاهر تثبيت خداوند: «يثَبِّتُ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا»؛ ثبات در غير روز قيامت است؛ زيرا خداوند اشخاص را در مقامى ثبات مى‏دهد که اگر آن‌ها را ثبات ندهد، به لغزش و خطا دچار مي‎شوند، و لغزش و خطا در غير روز قيامت تصور دارد؛ زيرا روز قيامت روز مجازات در قبال اعمال است. از اين نظر مى‏گوييم كه مراد از تثبيت، تثبيت در قبر و عالم مرگ است؛ لکن از آن‌جا که ماندگاري و ثبوت هرچه در عالم هستي است (چه آن‌که زوال پذير است و آنچه ثابت است)؛ به واسطه خداست و ميان برزخ و قيامت فرقي نيست؛ ثبوت مؤمن، هم در آن عالم و هم در اين عالم به وسيله تثبيت خداى سبحان است. از همين رو مي‎گوييم؛ اين روايات از باب تطبيق است، و يکى از مصاديق تثبيت را بيان مى‏کند (طباطبايي: 1371: ج12، ص93). اما شايد حکمت اين‌که پس از اقرار به حجج الاهي بودن اهل بيت: و باورداشت حتمي بودن مرگ فوراً به سوال نکير و منکر در قبر اشاره مي‎شود، بتوان از روايت ابن عباس که تثبيت مومنان را با ولايت اميرالمومنين علي عليه السلام معرفي مي‎کند، به دست آورد: «عن ابن عباس;[في قوله تعالي‏]: يثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ؛ قال بولاية علي بن أبي طالب عليه السلام»‏ (فرات كوفي، 1410: ص221). به عبارت ديگر: زائر با بيان اين بخش از زيارت، تنها عامل رسيدن به سعادت و رضوان الاهي را ولايت اهل بيت عليهم السلام و اعتقاد به حجت و امام بودن ايشان معرفي مي‎کند، و مي‎گويد: عدم پذيرش ولايت شما، اهل بيت عليهم السلام، کفر به خداوند و هدايت اوست. در اين صورت، بايد منتظر رو به رو شدن با نکير و منکر بود؛ فرشتگاني که با دندانشان زمين را مي‎کنند؛ نگاهشان چون برق جهنده است و صدايشان مانند صداي رعد در روز طوفاني دلخراش و سهمگين خواهد بود (قمي، 1367: ج1، ص370)؛ گواهي مي‎دهم که چنين موقفي مسلماً وجود دارد: «وَ[اَشهَدُ]اَنَّ ناکِراً وَنَکيراً حَقٌّ».

حقانيت نشر و بعث

«نشر» و «بعث» هر دو بر وقوع قيامت دلالت دارند و بر اساس آيات قرآن از نام‌هاي قيامتند: «وَ اللَّهُ الَّذي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى‏ بَلَدٍ مَيتٍ فَأَحْيينا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کذلِک النُّشُورُ» (فاطر: 9) و: «وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ في‏ کتابِ اللَّهِ إِلى‏ يوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يوْمُ الْبَعْثِ وَ لکنَّکمْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (روم: 56). لغويون «نشر» را به معناي بوي مطبوع و نيکو، مثل بوي مشک، زندگي کردن بعد از مرگ (ابن منظور، 1414: ج5، ص206)؛ و حيات (طريحي، 1375: ج3، ص493) گفته‌ و بعث را، روز قيامت (فراهيدي، 1410: ج2، ص112)؛ و زنده شدن مردگان توسط خداوند معنا کرده‎اند (ابن منظور، 1414: ج2، ص117). خداوند در آيات قرآن حشر و بعث مردگان را به صورت امري ملموس بيان داشته است و مي‎فرمايد: همان‌طور که خداوند، با بارش باران، زمين مرده را زنده مي‎کند، هنگام قيامت همه را به همين شکل از خاک بر مي‎انگيزد: «وَ اللَّهُ الَّذي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى‏ بَلَدٍ مَيتٍ فَأَحْيينا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کذلِک النُّشُورُ» (فاطر: 9). همچنين خداوند بر انگيختن تمام مردم را در قرون و اعصار متمادي در برابر علم و قدرت خويش، مانند آفرينش يک انسان مي‌داند که او را از عدم به هستي آورده است؛ چنان‌كه مي‎فرمايد: «ما خَلْقُکمْ وَ لا بَعْثُکمْ إِلاَّ کنَفْسٍ واحِدَةٍ» (لقمان: 28). از همين رو اعتقاد به قيامت که در اين قسمت از زيارت با نام‌هاي «حشر» و «بعث» آمده است نيز، در آيات قرآن ريشه دارد و زائر با اقرار به باورداشت آن امام را گواه خود مي‎گيرد.

حقانيت صراط و مرصاد

زائر پس از اشاره به حتمي بودن برپايي قيامت و روز بعث به برخي از مواقف و گذرگاه‌هاي قيامت اشاره مي‎کند و مي‎گويد: «وَ[اَشهَدُ] أَنَّ الصِّرَاطَ وَ الْمِرْصَادَ حَقٌّ». صراط در لغت به معناي «راه واضح و آشکار» است و به جهت کثرت روندگان «صراط» ناميده شده است، گويا آنان را مي‎بلعد و به خود مي‎گيرد (ابن منظور، 1414: ج1، ص94)؛ و مرصاد از «رصد» به معناي جايگاه و محل مراقبت است. مرصاد دوبار در قرآن به کار رفته است: «إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصادِ» (فجر: 14) و: «إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً» (نبأ: 21).

در روايات و اخبار منقول از اهل بيت عليهم السلام، مرصاد را يکي از مواقف بر روي صراط معرفي کرده‎اند؛ که افرادي که مظلمه‎اي بر عهده آن‌هاست، نمي‎توانند از آن عبور کنند: «إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصادِ». نير گفته شده است: «قَنْطَرَةٌ عَلَي الصِّرَاطِ لَا يجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَةٍ؛ پلي است كه بر روي صراط نصب شده و كسي كه مظلمه‌اي بر عهده داشته باشد، اجازه عبور از آن را ندارد» (كليني، 1407: ج2، ص331). همچنين اميرالمومنين علي عليه السلام مي‎فرمايند: «معناي در کمين‌گاه بودن خداوند: ﴿اِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصادِ﴾؛ اين است که او قادر است سزاي اعمال افراد گناه‌کار را به آن‌ها بدهد» (فيض كاشاني، 1415: ج5، ص325). در مورد صراط هم که مرصاد بر روي آن قرار دارد از امام صادق عليه السلاممي‎فرمايند: «هُوَ الطَّرِيقُ إِلَي مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِي الدُّنْيا وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِي فِي الدُّنْيا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ مَنْ عَرَفَهُ فِي الدُّنْيا وَ اقْتَدَي بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ الَّذِي هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِي الْآخِرَةِ وَ مَنْ لَمْ يعْرِفْهُ فِي الدُّنْيا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِي الْآخِرَةِ فَتَرَدَّي فِي نَارِ جَهَنَّم‏» (ابن بايويه، 1403: ص32). شايان ذکر است که لفظ«صراط» چهل و پنج بار در قرآن آمده که سي وسه مرتبه با صفت «مستقيم» است (جوادي آملي، 1389: ج5، ص231). امام صادق عليه السلام، در روايتي، اميرالمومنين عليه السلامرا صراط مستقيم معرفي مي‎کنند (همان، صص254 ـ 259): «قَالَ‏ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِي عليه السلام‏» (همان). بر همين پايه، صراط اخروي انعکاس تعامل آدمي با صراط دنيايي است که به صورت پلي متناسب با نشئه قيامت ظاهر مي‎گردد و امکان عبور انسان از گذرگاه جهنم را فراهم مي‎آورد. بنابراين، چگونگي صراط آخرت و سر نوشت کلّي هرکس، بر اساس نوع رفتارش با صراط دنيا رقم مي‎خورد که همان پذيرش يا عدم پذيرش ولايت است.

پيامبراکرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز ولايت اميرالمومنين عليه السلام را جواز گذر از صراط آخرت بر شمرده‎اند: «‏إِذَا کانَ يوْمُ الْقِيامَةِ وَ نُصِبَ‏ الصِّرَاطُ عَلَي جَهَنَّمَ لَمْ يجُزْ عَلَيهِ إِلَّا مَنْ مَعَهُ جَوَازٌ فِيهِ وَلَايةُ عَلِي بْنِ أَبِي طَالِب» (اربلي، 1381: ج1، ص397). باتوجه روايات مذكور كه يكي از مصاديق از روايات در اين باب است و بر اساس اشاراتي که در آيات قرآن وجود دارد، صراط و مرصاد از مواقف حتمي و غير قابل انکار قيامت است؛ چنان‌که در زيارت مي‎گوييم: «اين مواقف حقند»: «وَاَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالْمِرْصادَ حَقٌّ».

حقانيت ميزان

اعتقاد به سنجش و ميزان اعمال، از جمله شهادت‌هايي است که زائر در اين بخش به اعلام آن مي‎پردازد. «ميزان» يا «ترازو» وسيله‎اي است که با آن به سنجش و اندازه گيري اشيا مي‎پردازند. اين واژه، از ماده (و.ز.ن) است و 23مرتبه در قرآن به كار رفته است که 9 مورد از آن ميزان است؛ ولي هيچ‌کدام از آن موارد به ميزان قيامت ناظر نيست، و7 مرتبه موازين به صورت جمع آمده و همه آن‌ها راجع به موازين قيامت است (بحريني، 1384: صص136 ـ‌137)؛ که عبارتند از:

وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَينا بِها وَ کفي‏ بِنا حاسِبينَ (أنبياء: 47)؛

فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُه (أعراف: 8)؛

وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِک الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآياتِنا يظْلِمُونَ (أعراف: 9)؛

فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ (مؤمنون: 102)؛

وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِک الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ في‏ جَهَنَّمَ خالِدُونَ (مؤمنون: 103)؛

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ (قارعة: 6)؛

وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ (قارعة: 8).

در دو آيه نيز کلمه وزن آمده که آن دو مورد نيز درباره قيامت است:

وَ الْوَزْنُ يوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ (أعراف: 8)؛

أُولئِک الَّذينَ کفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً (کهف: 105).

برهمين اساس، نُه مورد از کاربردهاي ماده (و.ز.ن) به معناي ميزان در روز قيامت است، که خود نشان از حتميت و غير قابل انکار بودن سنجش اعمال در قيامت است. علامه حلي در تجريد الاعتقاد، ميزان، صراط و حساب و گشوده شدن نامه‌هاي اعمال را، اموري ممکن که نقل بر ثبوت آن‌ها دلالت مي‎کند، معرفي نموده، و تصديق آن را واجب مي‎شمرد (شيرواني، 1384: ص245).

حقانيت حشر و حساب

خداوند در قرآن قيامت را با نام‌هاي مختلف که هرکدام گوياي حالت و موقفي از قيامت است، به بندگان خويش معرفي كرده است؛ مانند «يوم القيامة»، «الحاقة»، «يوم الفصل»، «يوم الحساب» (به ترتيب: بقره: 85؛ حاقه: 1ـ3؛ صافات: 21 و ص: 16). از ميان اين نام‌ها نشر و بعث را مورد بررسي قرار داديم. در اين بخش از زيارت، بر اساس تعليم حضرت ولي عصر عليه السلام، حشر و حساب از امور قطعي مورد اعتقاد زائر معرفي مي‎شود. حشر در لغت به معناي روز قيامت (فراهيدي، 1410: ج3، ص92)؛ و جمع کردن مردم در قيامت آمده است (ابن منظور، 1414: ج4، ص190). راغب نيز حشر را مانند نشر و بعث از نام‌هاي قيامت قلمداد کرده است و مي‎گويد: «حشر به معناي خارج کردن گروهي از جايگاهشان و حرکت دادن آن‌ها به سمت جنگ يا مانند آن است» (راغب اصفهاني، 1412: ص237). خداوند در قرآن، حشرِ قيامت را امري آسان وصف نموده است و مي‌فرمايد: «يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِک حَشْرٌ عَلَينا يسيرٌ» (ق: 44). همچنين از ويژگي‌هاي روز حشر را دشمني و عداوت خداياني که به جاي «الله» عبادت شده‎اند، با عبادت کنندگان آنان، معرفي مي‎کند: «وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرين» (احقاف: 6).

«يوم الحساب» نيز از نام‌هاي قيامت است. حساب در لغت يعني اشراف، اطلاع و رسيدگي شديد و دقيق براي باز خواست کردن و عذاب نمودن (مصطفوي، 1360: ج2، ص212). خداوند در قرآن روز حساب و باز خواست را نزديک دانسته و مي‎فرمايد: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ في‏ غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ.» (انبياء: 1). همچنين عذاب عده‎اي را در قيامت به علت عدم باور داشت روز حساب اعلام مي‎دارد: «إِنَّهُمْ کانُوا لا يرْجُونَ حِساباً» (نبأ: 27). با توجه به بيانات مذكور، قطعي و حتمي خواندن حشر و حساب در زيارت آل ياسين نيز داراي منشأ قرآني است.

حقانيت بهشت و دوزخ و پاداش و تهديد

«جنّة» از ماده (ج.ن.ن) به معناي باغي است که زمينش به وسيله درختان پوشيده شده است (راغب اصفهاني، 1412: ص204). «دارالنعيم» در آخرت را «جنة» گويند (ابن منظور، 1414: ج13، ص100). «جهنم» نيز اسم آتش افروخته الاهي است که خداوند نابکاران و افراد فاسد العمل را با آن عذاب مي‎کند (راغب اصفهاني، 1412: ص209 و ابن منظور، 1414: ج2، ص112). اعتقاد به بهشت و دوزخ در اديان و امت‌هاي گذشته، دين ناتوئيزم چينيان، آيين زرتشتيان، يهوديان وساير مذاهب و اديان يافت مي‎شود (بحريني، 1384: ص172). اعتقاد به بهشت و جهنم در اسلام نيز از اعتقادات مشترک ميان مذاهب و فرق مختلف آن است؛ زيرا خداوند مومنان را به بهشت وعده داده و معاندان را از آن ترسانده است که اين، به حق بودن وعد و وعيد در زيارت برهمين اساس اشاره دارد. «وعد» در لغت، هم در کار خير به کار مي‌رود و هم در کار شر؛ لکن با اسقاط خير و شر «وعد» را در امور خير، و «وعيد» را در مواد شر به کار مي‎برند (المقري الفيومي، 1414: ج2، ص664). خداوند در بسياري از آيات قرآن با ترسيم صحنه‌هاي زيبا از بهشت، مومنان را به آن وعده مي‎دهد؛ چنان‌كه مي‎فرمايد: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يتَغَيرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّي وَ لَهُمْ فيها مِنْ کلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِم» (محمد صلي الله عليه و آله و سلم: 15). همچنين وسعت و پهناي زمين بهشت را براي ساکنان و اهالي بهشت همچون وسعت و عظمت آسمان معرفي کرده است و مي‎فرمايد: «سابِقُوا إِلي‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِک فَضْلُ اللَّهِ يؤْتيهِ مَنْ يشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ» (حديد: 21). از سوي ديگر، خداوند با وصف مواقف و صحنه‌هاي دهشتناک جهنم، بندگان را از عذاب خويش مي‎ترساند و مي‎فرمايد: «براي جهنّميان لباس‌هايي از جنس آتش است و بر سرشان آب جوشان مي‎ريزند، که درونشان را مي‎سوزاند و بر سرشان پتک‌هاي آهنين مي‎زنند؛ فَالَّذينَ کفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَميمُ 9يصْهَرُ بِهِ ما في‏ بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ9 وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَديدٍ» (حج: 19ـ 20). و «غذايشان خارهاي تهوع آور است که گرسنگي آن‌ها را کفايت نمي‎کند و برايشان فايده اي ندارد؛ لَيسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَريعٍ9لا يسْمِنُ وَ لا يغْني‏ مِنْ جُوع» (غاشيه: 6 ـ‌7).

محوريت اهل بيت: در شناخت حق

در اين بخش از زيارت، زائر پس از برشمردن اوصاف و حالات امام و شهادت به توحيد، نبوت، معاد و اشاره به حجت الاهي بودن ائمه دوازده‌گانه عليهم السلام و اقرار به وجود مواقف و ايستگاه‌هايي در قيامت که حتمي بودن آن‌ها را آيات و روايات تاييد مي‎کنند؛ راه رسيدن به رضوان و جنّت الاهي و رهايي از سخط و آتش عذاب را پيروي از ائمه عليهم السلام مي‎بيند. از اين رو، به واجب الاطاعة بودن امام اشاره نموده و سعادت و نيکو بختي را در سايه اطاعت از ايشان و بد بختي و نگونساري را به علت مخالفت با ايشان اعلام مي‎کند. اين بخش از زيارت، در واقع به آيه «يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما يحْييکمْ» (انفال: 24)؛ اشاره مي‌كند كه با قرار دادن اين آيه در کنار آيه «يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکم» (نساء: 59)؛ که اطاعت از اولواالامر را همان اطاعت از رسول و خود خداوند معرفي مي‎کند؛ اطاعت از اهل‎بيت را نيز باعث حيات و سعادت مي‎داند.[8] سعادت امري است که همه انسان‌ها در جست‌وجوي آن گذران عمر مي‎کنند؛ زيرا زندگى، گران‌بهاترين متاعى است که سرمايه موجود زنده است و در وراى زندگى غير از عدم و بطلان چيز ديگرى نمي‎بيند. معلوم است که اين ارزش را براى زندگى به خاطر اثر آن، يعني شعور و اراده که نشاط و سعادت زندگى انسانى به آن است، قائل است. به همين جهت، همواره از جهل و نداشتن حريت اراده و اختيار مى‏گريزد؛ زيرا سلاح انسان اراده و اختيار اوست که خيرات و منافع او را از شرور و مضارش مشخص نموده و او را به آن يکى سوق و از اين يکى زنهار مى‏دهد تا زندگى معنوى او را که حقيقت وجود او است، تامين کند… و اين هدايت الاهى [اراده و اختيار] که نوع انسانى را به سوى سعادت و خير و به سوى منافع وجودش دلالت مى‏کند، هدايتى است تکوينى و از مشخصات نحوه خلقت اوست. از همين رو به خطا و اشتباه دچار نمي‎شود. پس، به طور قطع بايد گفت که انسان سعادت وجود خود را به طور مسلّم درک مى‏کند، و در اين درکش به ترديد دچار نمى‏شود. خداوند در قرآن مجيد مى‏فرمايد: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِک الدِّينُ الْقَيمُ» (روم: 30)؛ و در سوره «اعلى» مى‏فرمايد: «الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّي وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدي» (أعلي: 2 ـ 3)؛ و پس از پنج آيه مي‌فرمايد: «فَذَکرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکري‏ سَيذَّکرُ مَنْ يخْشي‏ وَ يتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَي» (أعلي: 9 ـ‌11)؛ و در سوره «شمس» مى‏فرمايد: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» (شمس: 7 ـ‌11). اين آيات نشان مي‎دهد که خطا و اشتباهي که باعث سيه روزي و تيره بختي و شقاوت انسان مي‎گردد به فطرت انسانى انسان و هدايت الاهى مستند نيست؛ بلکه به خاطر اين است که او خودش عقل خود را دزديده و در اثر پيروى هواى نفس و تسويلات جنود شيطان راه رشد خود را گم کرده است؛ هم چنان که قرآن فرموده است: «إِنْ يتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَي الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدي» (نجم: 23)؛ و نيز فرموده است: «أَ فَرَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلي‏ عِلْمٍ» (جاثيه: 23). بر همين اساس، پاسخگويي به نداي فطرت و استفاده از علمي که خداوند با ارسال پيامبران و در رأس ايشان نبي اکرم و خاندان مطهرشان عليهم السلام فرستاده است؛ از لوازم زندگى سعيد انسانى است؛ زيرا با يادآوري ميثاق فطري انسان‌ها و نعمت‌هاي فراموش شده الاهي، انسان‌ها را به طريق بندگي و صراط مستقيم رهنمون مي‎شوند (طباطبايي، 1374: ج9، ‌صص54 - 55)؛ در نتيجه، سعادت؛ چنان‌که در زيارت مي‎خوانيم، همان اطاعت از اهل بيت عليهم السلام است و شقاوت مخالفت با ايشان. برهمين اساس، آنچه مرضي ايشان باشد، به خاطر انتسابشان به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلمو انتساب آن جناب به ساحت قدس ربوبي: «يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکم» (نساء: 59)؛ حق است و آنچه مورد سخط و نارضايتي ايشان باشد، باطل. آنچه ايشان امر کنند، «معروف» است و سعادت در آن است و آنچه نهي کنند، «منکر» است و شقاوت در آن مي‌باشد؛ زيرا ايشان هرگز در سخن گفتن از خدا پيشى نمى‏گيرند و به فرمان او عمل مى‏کنند: «لا يسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يعْمَلُونَ» (انبياء: 27).

ولايت به اهل بيت: و بيزاري از دشمنان ايشان

در اين بخش، زائر خود را ولي و دوستدار امام و بيزار از دشمن ايشان معرفي مي‎کند. «ولي» در لغت به معناي نزديکي و قرب دو چيز به هم است؛ به نحوي که ميان آن‌ها فاصله اي وجود نداشته باشد. همچنين معناي نصرت و ياري رساني و سرپرستي و تولي امر نيز براي آن ذکر کرده‎اند (راغب اصفهاني، 1412: ص885). برائت و بَري بودن نيز به معناي منزّه بودن و دوري و فاصله آمده است (ابن منظور، 1414: ج1، ص31). عبارت مذكور را با عرضه به قرآن در معناي آيه «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَيهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي‏» (شوري: 23)؛ مي‎يابيم؛ زيرا مودت اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، اجر رسالت ايشان شمرده شده است. از آن‌جا که به اطاعت اهل بيت عليهم السلام نيز در ديگر آيات امر شده است: «…وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکم» (نساء: 59)؛ مودت ايشان همان اطاعت، و اطاعت هم نزديک شدن و قرب به آنان است. همچنين اگر «ولي» را در معناي نصرت و ياري رساني بپذيريم، مي‎توان آيه «لتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُکرَةً وَ أَصيلاً» (فتح: 90)؛ را مرجع کلام «اَنَا وَلِىٌّ لَکَ» و: «وَنُصْرَتى مُعَدَّةٌ لَکُمْ»؛ در زيارت به شمار آوريم؛ زيرا هنگامي که اطاعت از اولوالامر، اطاعت از نبي صلي الله عليه و آله و سلم شد، به طريق اولي ياري ايشان نيز ياري آن حضرت خواهد بود.

مودت خالص به اهل بيت:

«مودة» و «ودّ» نيز به معناي دوستي شيء وتمناي وجود آن است… مضاف اين‌که «تمنا» متضمن معناي ودّ و دوستي نيز مي‎باشد؛ زيرا تمنا، خواستاري حصول و تحقق چيزي است که مورد علاقه انسان است (راغب اصفهاني، 1412: ص860). پس، مودت مورد اشاره در زيارت و آيه شريفه به نحوي است که گوياي ريشه فطري محبت انسان است. به عبارت ديگر، مي‎گوييم: دوستي من خالص و از آن شماست و من هيچ کس ديگر را اين طور دوست ندارم (بحريني، 1384: ص221). بنا به دستور قرآن نيز، بايد چنين بود. خداوند مي‎فرمايد: «بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و خويش شما و اموالى که به دست آورده‏ايد و تجارتى که از کساد آن مى‏هراسيد و مسکن‏هايى که بدان علاقه‌مند هستيد، در نظر شما از خدا و رسول او و جهاد در راه او محبوب‌تر است؛ پس، منتظر باشيد تا خدا فرمان خود را بياورد، و خدا مردم تبه‏کار را هدايت نمى‏کند؛ قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکمْ وَ أَبْناؤُکمْ وَ إِخْوانُکمْ وَ أَزْواجُکمْ وَ عَشيرَتُکمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کسادَها وَ مَساکنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيکمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يأْتِي اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ» (توبه: 24). برهمين اساس، مودت اهل بيت عليهم السلام، مودت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، اطاعت و نصرت ايشان، اطاعت و نصرت نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلمو خدا خواهد بود؛ زيرا محبت، پلي است ميان معرفت و طاعت. از سويي معلول معرفت است و از طرفي، علت طاعت. محبت بي‌معرفت به دست نمي‎آيد؛ چنان‌که طاعت بدون محبت حاصل نمي‌شود (جوادي آملي: 1389: ج7، ص100). از همين رو، رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مزد رسالت خود را مودّت اهل بيت عليهم السلام معرفي مي‎کند: «قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَيهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي» (شوري: 23)؛ تا از شناخت، مودت و محبّت ايشان، اطاعت و پيروي از رسول و خداوند در مسلمين شکل بگيرد: «يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکم» (نساء: 59). از همين رو، زائر که با قرائت زيارت، يک دوره امام شناسي را پشت سر گذاشته است و در بخش‌هاي ابتدايي با کسب معرفت، حب و اشتياقش به اهل بيت عليهم السلام زيادتر شده و ايشان را خلفاي برحق خداوند و حجت‌هاي او بر خلايق مي‎بيند؛ در بخش پاياني، نصرت و مودت خود را مخصوص و خالص براي ايشان اعلام مي‎کند: «وَنُصْرَتي مُعَدَّةٌ لَکُمْ وَ مَوَدَّتِي خَالِصَةٌ لَکمْ» و برآورده شدن آن را از درگاه خداوند طلب مي‎کند: « آمِينَ! آمِين!».

نتيجه

باورهاي ارائه شده در زيارت آل ياسين، بخصوص اعتقاد به رجعت که از عقايد اصلي شيعيان است؛ داراي ريشه و مباني قرآني است و مطابقت و هماهنگي آن با آيات، قابل اثبات است. بر اساس روايات، وقوع رجعت، هنگام ظهور حضرت ولي‎عصر عليه السلامخواهد بود. عبور از مواقف و عقبه‎هاي دشوار پس از مرگ و رسيدن به بهشت قرب الاهي نيز، با شناخت حق و عبور از صراط، که همان مودّت خالص و پيروي از اهل‎بيت عليهم السلام است؛ امکان‎پذير مي‌باشد. اين مهم نيز با آيات قرآن تثبيت مي‎گردد.

 

كتابنامه

1. قرآن کريم.

2. ابن بابويه، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام‏، تهران: نشر جهان‏، چاپ اول، 1378ق.

3. ــــــــــــــــــــ، معاني الأخبار، قم‏: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ اول، 1403ق.

4. ــــــــــــــــــــ، من لا يحضره الفقيه‏، قم‏: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ دوم، 1413ق.

5. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بيروت‏: دار صادر، چاپ سوم، 1414ق. ‏

6. اربلى، على بن عيسى، کشف الغمة في معرفة الأئمة (ط- القديمة)، تبريز‏: بنى هاشمى‏، چاپ اول، 1381ق.‏

7. اکبري، محمد رضا، عصر شکوهمند رجعت، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ اول، 1387ش.

8. المقري الفيومي، احمد بن محمد بن علي، المصباح المنيرفي غريب الشرح الکبيرللرافعي، قم: موسسه دارالهجرة، چاپ دوم، 1414ق.

9. بحرانى، سيد هاشم، البرهان فى تفسير القرآن‏، تهران‏: بنياد بعثت، چاپ اول، 1416ق.

10. بحريني، سيد مجتبي، تو را گواه مي‌گيرم، تهران: مرکز فرهنگي انتشاراتي منير، چاپ اول، ، 1384ش.

11. بهمني، اصغر، رجعت از ديدگاه متکلمان برجسته شيعي و رابطه آن با تناسخ، قم: زائر، چاپ اول، 1385ش.

12. بيضاوى، عبدالله بن عمر، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، ‏بيروت: دار احياء التراث العربى‏، چاپ اول، 1418ق.

13. جوادي آملي، عبدالله، ادب فناي مقربان، قم: مرکز نشر اسرا، چاپ هفتم، 1389ش.

14. حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام، چاپ اول، 1409ق.

15. حميرى، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، چاپ اول، 1413ق.

16. ديلمي، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب، قم: شريف ‌رضى‏، چاپ اول، 1412ق.

17. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن‏، بيروت: دارالعلم الدار الشامية، چاپ اول، 1412ق.

18. سليميان، خدامراد، رجعت از نگاه قرآن، فصلنامه انتظار موعود، ش19، پاييز و زمستان1385.

19. سمرقندى، نصربن محمد بن احمد، بحرالعلوم‏، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

20. سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور فى التفسير المأثور، قم: کتابخانه آيت الله مرعشى نجفى‏، 1404ق.

21. شيرواني، علي، ترجمه وشرح کشف المراد، قم: موسسه انتشارات دار العلم، چاپ اول، 1383ش.

22. طباطبايي، علامه سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، سيد محمد باقر موسوي همداني، قم: دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم: چاپ پنجم، 1374ش.

23. طبرسي، امين الاسلام، ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن‏، مترجمان، تهران: انتشارات فراهانى‏، چاپ اول، 1360ش.

24. طريحى، فخر الدين، مجمع البحرين‏، تهران‏: کتابفروشى مرتضوى، چاپ سوم، 1375ش.‏

25. عاملى، على بن حسين، الوجيز فى تفسير القرآن العزيز، قم‏: دار القرآن الكريم، ‏ چاپ اول، 1413 ق.‏

26. عروسى حويزى، عبد على بن جمعه، تفسير نور الثقلين‏، ‏قم: انتشارات اسماعيليان‏، چاپ چهارم، 1415ق.

27. عياشى، محمد بن مسعود، کتاب التفسير، تهران: چاپخانه علميه‏، 1380ش.

28. فرات کوفى، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم، تفسير فرات الکوفى‏، تهران: سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏، چاپ اول، 1410ق.

29. فراهيدى، خليل بن احمد، کتاب العين، قم: انتشارات هجرت‏، چاپ دوم، 1410ق.

30. فيض کاشانى، ملا محسن، تفسير الصافى‏، تهران: انتشارات الصدر، چاپ دوم، 1415ق.

31. قرشى، سيد على اکبر، قاموس قرآن‏، تهران: دار الکتب الإسلامية، 1371ش.

32. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى‏، قم: دار الکتاب‏، چاپ چهارم، 1367ش.

33. کاشانى، ملا فتح الله، تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين‏، تهران: کتابفروشى محمد حسن علمى‏، 1336ش.

34. کلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الکافي (ط- الإسلامية)، تهران‏: دار الکتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق.

35. مصطفوى، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب‏، 1360ش.

36. معرفت، محمدهادي، رجعت، (شمس ولايت، ويژه نامه سالانه نيمه شعبان)، تبريز: انتشارات نور ولايت، چاپ اول، 1387ش.

â کارشناس ارشد علوم قرآن و حديث این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

ââ استاديار دانشگاه تهران (پرديس فارابي) این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

[3] . ﴿فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَالِكَ يُحْىِ اللَّهُ الْمَوْتىَ‏ وَ يُرِيكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون﴾

[4] .﴿أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلىَ النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَشْكُرُون﴾

[5] . ﴿وَ أُحْىِ الْمَوْتىَ‏ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾

[6]. اين يکي از معاني اين آيه است، و معاني ديگر بايد در جاي خود مورد بررسي قرار گيرد.

[7]. عن أبي عبد الله 7 قال: «ما زالت الأرض إلا و لله فيها حجة يعرف الحلال و الحرام، و يدعو إلى سبيل الله، و لا تنقطع الحجة من الأرض إلا أربعين يوما قبل يوم القيامة، فإذا رفعت الحجة اغلق باب التوبة و لم ينفع نفسا إيمانها لم تكن آمنت من قبل أن ترفع الحجة، و أولئك شرار من خلق الله، و هم الذين تقوم عليهم القيامة».

[8]. زيرا بر اساس روايات، اولي الامر، همانا اهل‌بيت هستند.

نویسندگان:

روح اله شاهدي، سيد اسحاق حسيني کوهساري


چاپ   ایمیل