جایگاه فطرت، عقل و اراده بشر در تحقق صلح و عدالت جهانی با ابتنا بر آموزه مهدویت

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 15 - 30 دقیقه)

181b

چکيده

در پژوهش حاضر، جایگاه فطرت، عقل و اراده بشر در تحقق صلح و عدالت جهانی بر پایه آموزه مهدویت بررسی شده است. تعیین جایگاه این سه عنصر، با نگاه معرفت شناختی و انسان شناختی به صورت مجموعه‌ای به هم پیوسته در این گفتمان، در اندیشه سیاسی اسلام؛ از این منظر اهمیت پیدا می­کند که از یک سو، تعامل و ترابط منطقی این سه نیروی انسان شناختی است که شتاب­دهنده­ پدیده ظهور در پایان تاریخ خواهد شد؛ و از سوی دیگر، بستر را برای پذیرش جهانی مهدی موعود فراهم می­کند­. فرضیه‌ای که در این پژوهش مورد بررسی قرارمی­گیرد، آن است که فطرت انسانی، به پشتوانه عقل و اراده، انسان را درتحقق صلح و عدالت جهانی مهدی موعود تقویت می‌کند. اصل انتظار موعود، منبع این گفتمان به شمار می‌آید. روش و رهیافت پژوهش حاضر، فلسفه تاریخی و سیاسی است.

 

مقدمه

باور به ظهور منجی، یکی از باورها و آموزه‌های اساسی مذهب شیعه به شمار می‌آید که موجبات سعادت و رستگاری انسان را فراهم می‌کند. بر این اساس، سعادت و رستگاری انسان در فرآیند تاریخ، از دو گزاره برمی­خیزد: یکی پذیرش مهدویت که مقتضای حکم خرد است و دیگر، حرکت کلی بشر به‌ سوی خردمندی. توضیح این‌که تاریخ بشر، آغاز و انجامی دارد و فرآیندی است طولانی و استمرار یافته که انسان در این فرآیند، نقش مهمی بر عهده دارد؛ به‌طوری‌که از یک‌سو، طبیعت و سرشتی دارد که در ذات او مستتر است و به اقتضای شرایط تاریخی و محیطی، در قالب صفات انسانی آشکار می‌گردد؛ از سوی دیگر، به نیروی خرد و عقل مجهز است که راهنمای عمل او به شمار می‌آید. این خرد انسانی در پوشش تاریخی، فراز و فرودهایی دارد؛ اما حرکت کلی آن به‌سوی خردپذیری و خرد محوری است. انسان، فطرتاً صلح‌طلب و عدالت‌خواه است و سرشت انسان پذیرای کسی است که صلح و امنیت و عدالت را بر روی زمین می‌گستراند. به‌علاوه، خرد بشر، بر تحقق صلح و عدالت جهانی در فرجام تاریخ گواهی می‌دهد. در نوشتار حاضر،کوشش شده است با رویکرد فلسفه تاریخ، انسان را فطرتاً منجی پذیر دانسته و عقل و خرد انسانی را با مهدویت سازگار معرفی کند.

پیشینه پژوهش

درزمینه فطرت و مهدویت، جایگاه عقل در ظهور منجی و نسبت بین اراده الاهی و اراده بشری؛ پژوهش‌های پراکنده‌ای وجود دارد که می‌توان در یک طبقه‌بندی منظم، به چند دسته تقسیم کرد:

الف) در برخی منابع، بر بنیاد قرآنی مهدویت به‌مثابه نوعی سنت الاهی تکیه شده است. برای نمونه، در«مهدویت و سنت‌های الاهی در قرآن»، نوشته مهناز فرهمند، نویسنده از سنت‌های الاهی در قرآن و حدیث یاد کرده و پیوندشان را با مهدویت، ظهور و انتظار امام مهدی نشان داده و ظهور امام عصر را از سنت‌های الاهی قلمداد می‌کند.

ب) در دسته‌ای دیگر، فطری بودن مهدویت توجیه شده است. در مقاله آقایان حسین الهی­نژاد و مهدي شریفی در«روش‌شناسی مهدویت پژوهی» این فرضیه برجسته شده که در مقوله مهدویت، فطرت عهده‌دار اثبات و ضرورت مهدویت در عالم هستی است؛ عقل عهده‌دار توجیه آن است و نقل (آیات و روایات) به تثبیت آن مبادرت می­ورزند.

ج) دردسته سوم، جایگاه اراده بشری و تعالی عقل، تبیین شده است؛ چنان که در پژوهشی با عنوان «درآمدی بر دکترین­های مرتبط با فلسفه مهدویت در جمهوری اسلامی»، به قلم رضا عیسی‌نیا و دکترین­های انجام گرفته در جامعه منتظران (دکترین­های اسقاط تکلیف یا تحریم حکومت در عصر غیبت، دکترین قیام با وجوب حکومت و نیز با جواز حکومت) بررسی شده­است؛ با وجود چنین پیشینه­ای، در پژوهش حاضر تلاش شده است؛ جایگاه سه عنصر فطرت، عقل و اراده بشر به مثابه یک بسته معرفت شناختی در تحقق صلح و عدالت جهانی، ملهم از مهدویت تبیین شود.

مفاهیم کلیدی تحقیق

فلسفه تاریخ

«فلسفه تاریخ»، یعنی علم به تحولات و تطورات جوامع از مرحله­ای به مرحله دیگر و قوانین حاکم بر این تطورات و تحولات. به عبارت دیگر، علم به «شدن» جوامع، نه «بودن» آن­ها. فلسفه تاریخ در این معنا، علم تکامل جوامع است از مرحله­ای به مرحله دیگر؛ نه علم زیست آن­ها در مرحله‌ای خاص. پس فلسفه تاریخ، علم به یک جریان است که از گذشته آغاز شده و ادامه دارد و تا آینده کشیده می‌شود (مطهری، 1392: ص60-64). تفاوت فلسفه تاریخ با تاریخ این است که تاریخ، شاخه‌ای از معرفت است که وقایع گذشته را ثبت و ضبط می‌کند و مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد. تاریخ ساخته انسان است.

«دانيل ليتل»، استاد فلسفه دانشگاه ميشيگان و نويسنده «مدخل فلسفه تاريخ» در دايرة المعارف استنفورد، در مقاله‌ای با عنوان «فلسفه تاريخ چيست؟»، می­نویسد: تاريخ، دارای نقش بنياديني در تفکر بشر است. اين مفهوم با مفاهيمي چون عمل انساني، تغيير، تاثير شرايط مادي بر امور انساني و واقعه تاريخي در ارتباط است و امکان «کسب تجربه از تاريخ» را پيش روي ما قرار مي­دهد. تاريخ همچنين از طريق درک نيروها، انتخاب­ها و شرايطي که ما را به لحظه حال رسانده­اند، باعث مي­شود اکنون خود را بهتر بشناسيم. بنابراين، جاي شگفتي نيست که فيلسوفان، گاه گاهی به بررسي تاريخ و طبيعت دانش تاريخي متوجه گردند. تمام مسائلي که مطرح کرديم، مي­توانند در بدنه واحدي به نام «فلسفه تاريخ» جمع شوند. فلسفه تاريخ امري چند وجهي است و از تحليل‌ها و استدلال‌های ايدئاليست­ها، پوزيتيويست­ها، اهل منطق، متکلمان و ديگران تشکيل شده است.

ارائه تصويری واضح از تمامي دیدگاه‌ها درباره «فلسفه تاريخ»، همان قدر ناممکن است که تعريف رشته­اي علمي و شامل همه اين رويکردها. تصور اين‌که هنگام بيان عبارت «فلسفه تاريخ»، به سنت فلسفي خاص اشاره مي­شود، تصور غلطي است؛ چون مکاتب مطرح در اين حوزه، به ندرت به تفاهم مي­رسند. با اين حال، نوشته­هاي فيلسوفان درباره تاريخ، چون خوشه­هايي است حول چند سئوال خاص که هر يک متضمن متافيزيک، هرمنوتيک، معرفت­شناسي و تاريخ­گرايي مربوط به خود است. سئوال­ها چنين هستند:

  1. تاريخ از چه نوع اعمال فردي، ساختارهاي اجتماعي، دوره­ها، حوزه­ها، تمدن­ها، جريان‌های تاثيرگذار بزرگ و از چه نوع اراده الاهي تشکيل شده است؟

  2. آيا تاريخ در وراي حوادث و اعمال فردي تشکيل دهنده آن، همچون يک کل، داراي معنا، ساختار و خط سير مشخص است؟

  3. شناسايي، بازنمايي و تبيين تاريخ مستلزم چه چيزهايي است؟

  4. تا چه اندازه تاريخ بشر، سازنده اکنون اوست (لیتل، 1389: شماره 4).

بررسی آیات تاریخی قرآن کریم، گویای این واقعیت است که حرکت تاریخ، امری جبری و حتمی نیست، بلکه انسان با اراده و خواست خود در چارچوب اراده و مشیت الاهی، مسیر تاریخ را تغییر می‌دهد. از منظر قرآن کریم، علاوه بر این­که تاریخ، قاعده­مند و ضابطه­مند است؛ اراده انسان در تحولات تاریخ و نقش اصیل و نهایی او در سعادت و کمال جامعه به رسمیت شناخته شده است (مطهری،1370: ص 189). به عبارت دیگر، دخالت انسان در حرکت تاریخ، سنت الاهی است و با آزادی انسان منافات ندارد (صدر، بی­تا: ص25-26).

فطرت

در منابع اسلامی، یعنی قرآن و سنت بر «فطرت» تکیه فراوان شده است و این، براهمیت جایگاه انسان دراین منابع دلالت دارد. «فطر» در اصل به معنای پاره کردن از درازای پارچه یا چیز دیگر است و نیز به معنای ایجاد آغازین است (جوهری، بی­تا: ج2، ص781)؛ و در فرهنگ فلسفی عبارت از سرشتی است که هر موجودی در آغاز خلقت خود بر آن حالت است (صلیبا، 1366: ص499). در قرآن کریم هرجا این ماده به خدای تعالی نسبت داده شده، به معنای ایجاد با نوعی عنایت ویژه است (طباطبایی،1374: ج12، ص38). پس انسان به گونه‌ای خاص آفریده شده است. بر مبنای اصل فطرت، انسان موجودی عاقل، آگاه، آزاد، مختار و مسئول آفریده شده و از روزی که با نفخه الاهی به مقام جانشینی خدا رسیده است؛ مقصد او پیروزی بر باطل و به اطاعت درآوردن جنبه‌های فطری بوده است. بر این اساس، در فرآیند تاریخ، مبارزه حق و باطل ادامه پیدا می­کند تا آن جا که در نهایت امر، به حکومت منجی موعود، منجر می­شود (مطهری،1372: ص59). به‌علاوه، یکی از اهداف تمام پیامبران آسمانی، احیا و پرورش حس فطری بوده است. بدون شک، تعلیمات اسلامی بر اساس قبول سلسله‌ای از فطریات است؛ یعنی همه مؤلفه‌هایی که آن‌ها را «ارزش­های انسانی» می­نامیم، از نظر معارف اسلامی، در نهاد و سرشت انسان ریشه دارد (طباطبایی، 1374: ج2، ص227 و مطهری، 1362: ص51) آیه شریفه > فَاَقِم وَجهَکَ لِلدّینِ حَنیفا فِطرَتَ اللّهِ الَتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللّهِ<؛ (روم:30)؛ پس ]تو ای رسول خدا[! روی خود را متوجه آیین خالص ]اسلام[ کن. این فطرتی است که خدا مردم را بر آن آفریده است. در خلقت خدا تغییر نیست»؛ این آیه دلالت بر آن دارد که چیزی به نام «فطرت دینی» یا «فطرت توحیدی» در سرشت انسان وجود دارد و انسان با این سرشت متولد می­شود. در واقع، پیامبران از مردم ادای میثاقی را می‌خواهند که در فطرتشان وجود دارد و نعمت­های خدا را که مورد غفلت و نسیان بشر است، به یاد شان می‌آورند (عبده، 1413: ص78). پس اصول اعتقادی و اخلاقی و احکام دین با نوع آفرینش انسان سازگار است. برای نمونه پرستش خداوند، یاری دادن به دیگران، عدالت ورزیدن و ستم نکردن که از دستورات دین است؛ خواست فطری آدمی است. بر همین مبناست که میل به عدالت، صلح، آرامش و امنیت، با سرشت انسان آمیخته شده و شوق انتظار، به معنای شوق به این ارزش‌های فطری الاهی است و این، همان چیزی است که مطلوب هر فطرت پاک و خواست طبیعی و باطنی هر انسان بیداردل است.

عدالت و فطرت

همه پیامبران الاهی به منظور تحقق دو هدف مبعوث شده‌اند: یکی برقراری ارتباط صحیح میان انسان و خدا و این‌که بشر را از پرستش هر موجودی غیر از خالق یگانه منع کنند؛ چنانکه قرآن کریم می­فرمایید: >أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً< (آل عمران: 64)؛ و هدف دیگر، برقراری روابط شایسته میان افراد بشر بر اساس عدل واحسان، چنان‌که قرآن می‌فرماید: >لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالقِسطِ ... < (حدید: 25)؛ ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آن‌ها کتاب و میزان ]عدل[ را نیز نازل کردیم تا مردم به عدالت عمل کنند؛ و نیز می‌فرماید: >إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان<؛ (نحل:90). بر این اساس، از منظر قرآن، تحقق عدالت درمیان بشر، یکی از مهم‌ترین هدف­های فرستادگان الاهی است. اما آیا بشر روزی را خواهد دید که در جهان زور و تزویر و ظلم و ستم زایل گردد و عدالت به تمام معنا در جهان اجرا شود؟ اعتقاد اسلامی، بویژه اعتقاد شیعی این است که دوره ظلم و ستم و جنگ دوره­ای موقتی است و عاقبت از آن نورانیت و عدالت است (مطهری، 1384: ص320). عقل و فطرت بشر عدالت‌خواه است؛ اگر بشر خوب تربیت شود، به جایی می­رسد که خودش عدالت‌خواه شود و جان خود را برای تحقق عدالت فدا کند.

عدالت‌خواهی امری فطری است، همان‌گونه که حقیقت‌گرایی امری فطری است. با یک استقرای ساده در میان جوامع بشری و بررسی تاریخی در احوال ملت­هایی که با حکومت­های ستمگر مبارزه کردند -صرف نظر از دین ومذهبشان - این نتیجه به‌دست می­آید که همه از ستم و بی­عدالتی رویگردان و عاشق عدالت هستند و برای پایان دادن به سیطره ظالمان وگسترش عدالت، گاه تا پای جان مبارزه می­کنند؛ یعنی عدالت خواهی در فطرت پاک وتوحیدی آدمی ریشه دارد.

از سوی دیگر می­توان گفت عدالت یکی از ارزش­های والای انسانی است و ارزش­های انسانی در فطرت آدمی ریشه دارد چنان‌که استاد مطهری می­نویسد:

ارزش‌های انسانی با فطرت انسانی ارتباط مستقیم دارد......یعنی درسرشت انسان یک حقیقت مقدسی است که میل به تعالی در ذات او نهفته است (همان، 1361: ص68).

مهدویت و فطرت

عقیده به ظهور حضرت مهدی، مسئله‌ای کاملا فطری و با سرشت آدمی آمیخته است. برای اثبات این موضوع، به دلیل و برهان نیازی نیست؛ همین قدر کافی است که بدانیم با همه اختلافاتی که در میان ملت­ها و امت­ها در روش­های اندیشه، آداب و رسوم، عقاید، تمایلات و خواسته­های باطنی وجود دارد؛ عشق به صلح و عدالت و زندگی مسالمت آمیز، آرزوی همه جوامع بشری و خواست فطری همه انسان‌ها است. این ‌رویکرد که جوامع انسانی در اقصا نقاط عالم از شمال آفریقا تا شرق آسیا و امریکای لاتین در تب و تاب‌اند و به دنبال روزی بهتر و زندگی عادلانه­تر می­گردند و در انتظار تحقق پیروزی نهایی به سر می­برند و با دیدن ظلم و ستم برخروشیده و فریادشان بلند می‌شود و علیه جباران و ستمگران زمان طغیان می‌کنند؛ خود دلیلی قاطع برای ریشه دار بودن این میل باطنی و خواست درونی و فطری بودن «مهدویت» است. این‌که انسان­ها در انتظار ظهور یک مصلح بزرگ جهانی به سر می­برند و شبانه روز انتظارش را می­کشند تا با ظهور خود جهان را پر از عدل و داد کند؛ از نگاه فلسفی دلیل بر آن است که چنین نقطه اوجی در تکامل جامعه انسانی امکان پذیر، و عشق و علاقه به ظهور آن یگانه ولی مطلق خداوند، در فطرت بشر نهفته است. به راستی اگر صلح و عدالت، آرامش و امنیت، فطری بشر نبود، آیا زورمداران و سلطه جویان می‌توانستند مقاصد شوم خود را زیر پوشش عدل و صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز به مردم عرضه کنند و بر قامت ناساز ظلم و باطل، لباس حق و عدل بپوشانند. در واقع از آن‌جا که صلح و عدالت خواست فطری انسان است؛ زورمداران تاریخ می‌توانند تحت این پوشش سلطه خود را اعمال کنند. حقیقت«مهدویت» در واقع منتهی شدن سیر جوامع بشری به‌‌ سوی جامعه‌ای واحد، سعادت، تعادل و همکاری، امنیت و رفاه عمومی، حکومت حق و عدل، نابودی مستکبران، پیروزی«جند الله» بر جنود «شیطان» و خلافت مومنان و شایستگان به رهبری«موعود» پیامبران و ادیان است؛ و این همان چیزی است که مطلوب هر فطرت پاک و خواست طبیعی هر انسان سالم و وجدان بیدار است. هیچ انسان با شرف و با فضیلتی نیست که با ظلم و ستم موافق باشد و آگاهانه از ستمگران حمایت کند. در پایان تاریخ، از یک سو، فطرت بشری از بالاترین استعداد برای پذیرش منجی برخوردار خواهد شد (طباطبایی،1374: ج8، ص390)؛ و از سوی دیگر، زمینه برای دریافت حق از سوی فطرت‌های پاک به اراده الاهی فراهم می­شود.

باور به این حقیقت که جهان، دست آخر طعم خوش حقیقت و عدالت را خواهد چشید؛ باوری فطری است. انسان منتظر مهدی، کسی است که تحت ولایت منجی قرار گرفته و با ناخرسندی از وضع موجود، کمال مطلوب را آرزو می‌کند (اله بداشتی، 1391: ص96). امید به آینده و انتظار سازنده، خود در ویژگی فطری ریشه دارد و آن کمال جویی انسان است. رشد و تعالی آدمی در زندگی اجتماعی و فردی مرهون انتظار است و اگر از انتظار بیرون بیاید و به آینده امیدی نداشته باشد، زندگی برایش مفهومی نخواهد داشت. از این رو، حرکت و انتظار در کنار هم هستند و از یکدیگر جدا نمی­شوند و انتظار علت حرکت و تحرک بخش آن است (صافی گلپایگانی، بی­تا: ص53). انسان زمانی می‌تواند خود را دارنده خصوصیات «منتظر» بداند که برای هرگونه فداکاری و تلاش برای پیشبرد اهداف منجی آمادگی داشته باشد و حاضر باشد به راحتی جان خود را بر سر این هدف فداکند. در این صورت می‌تواند امیدوار باشد که خداوند این نعمت عظیم را به او ارزانی داشته است. در واقع روح انتظار، وادی امنی است که هرکس آن را کسب و حفظ کند، از آسیب­ها، دغدغه­ها و نگرانی­ها آسوده می­شود. البته مفهوم انتظار و ضرورت ارزش آن و نیز منتظر و ارزش شخصیتی او زمانی معنادار می­شود که غیبتی وجود داشته باشد. این غیبت است که آموزه­ای به نام «انتظار» را تولید می­کند و بدون غیبت امام، شخصیتی به نام «منتظر» ساخته نمی­شود.

مهدویت و عقلانیت

یکی از پرسش­های اساسی بشر امروز، این است که«مسئله مهدویت» چگونه با خرد انسانی سازگار است؟ در پاسخ به این پرسش، دو فرضیه مطرح است:

  1. منجی، قهرمانی است که به طور ناگهانی ظهور می­کند و معجزه­آسا تمام آرزوهای دیرینه بشر و نقطه تکامل تاریخی را جامه عمل می­پوشاند. البته این برداشتی قشری از مهدویت و قیام حضرت است که قیام، صرفا ماهیت انفجاری دارد. این، بر­اساس بدبینی خاصی است؛ به‌طوری‌که وقتی بشر به آخرین حد ظلمت می­رسد و آن‌گاه که صلاح به نقطه صفر می­رسد که از اهل حق و حقیقت هیچ خبر و اثری نیست و باطل یکه­تاز میدان است؛ انفجار نهایی صورت می‌گیرد و ظهور مهدی تحقق می‌يابد (همان، ص62). این نوع برداشت از ظهور و این نوع انتظار فرج را که به نوعی تعطیل در حدود و مقررات اسلامی منجر می­شود؛ بایستی نوعی«اباحیگری» برشمرد. این برداشت و این تفکر، به هیچ وجه با موازین اسلامی و قرآن وفق ‌نمی­کند (مطهری، 1361: ص61).

ارائه تصویری آخرالزمانی و ماوراء­الطبیعی و فقط آسمانی از مهدی موعود؛ به‌طوری‌که رابطه و کنش او با تاریخ و انسان و زمین را قطع کند و او راجایگزین نظام علّی و ساختار تاریخی قلمداد کند؛ با مبانی عقلانی سازگار نیست.

  1. مهدویت آموزه­ای «عقلانی» است. مراد ما از «عقلانیت مهدویت» این است که بر­اساس تحلیل عقلی، حرکت کلی جهان به سوی عدالت­خواهی است و آن این‌که عدالت جز با تحول درونی انسان­ها و خواست همگانی معطوف به مناسبات عادلانه، امکان استقرار نمی­یابد، اما تحقق عینی آن، بر­اساس باورهای شیعه در گرو ظهور مهدی موعود است. دو دلیل عقلی برای تبیین این مسئله اقامه می­شود:

الف) نظام آفرینش حاوی این درس است که جهان سرانجام باید به قانون عدالت تن در دهد و خواه و ناخواه، تسلیم نظامی عادلانه و پایدار گردد. جهان هستی درهم و برهم نیست، بلکه تمام پدیده­ها بر خط سیری معین حرکت می­کنند و همه دستگاه­های جهان هستی همچون لشکر انبوهی که به واحدهای منطقی تقسیم شده باشند، به‌سوی مقصد معینی به پیش می­روند. شکی نیست که از نظر عقل و خرد، برای برقراری نظم و قانون و جلوگیری از هرج و مرج و ریشه کن شدن فتنه­ها و اجرای قسط و عدالت، وجود رهبری دینی و آسمانی، ضروری است.

ب) سیر تکاملی جوامع نیز دلیل دیگری در آینده روشن جهان است؛ زیرا ما هرگز نمی‌توانیم این حقیقت را انکار کنیم که جامعه بشری از بدو شکل‌گیری، پیوسته در حال پیشرفت بوده و روبه کمال و ترقی حرکت کرده و هیچ‌گاه در یک مرحله توقف نکرده است (هاشمی شهیدی،1380: ص50). انسان از جنبه‌های مادی از نظر خوراک، پوشاک، مسکن و تهیه لوازم زندگی؛ روزی در ابتدایی­ترین شرایط زندگی قرار داشته و امروز بر­خلاف زمان­های گذشته به مرحله­ای رسیده است که عقل­ها را حیران و چشم­ها را خیره ساخته و به طور مسلم این سیر صعودی همچنان ادامه پیدا می­کند. این قانون تکامل، جنبه­های اخلاقی و معنوی و اجتماعی را نیز شامل می­شود و انسان را به‌ سوی قانونی عادلانه، صلح و عدالت پایدار پیش می‌برد و اگر امروز ملاحظه می‌شود که مفاسد اخلاقی در دنیای کنونی رو به افزایش است و بشر در گرداب تباهی دست­و­پا می­زند؛ این خود زمینه را برای یک «انقلاب تکاملی» آماده می­کند. البته این نکته مجوز تشویق فساد و تباهی و نادیده گرفتن امر به معروف و نهی از منکر و مسئولیت گریزی اجتماعی نیست، بلکه بدان معنی است که فساد وقتی از حد گذشت، عکس­العمل آن یک انقلاب تکاملی معنوی خواهد بود که بشر را به جهان انسانیت باز خواهد گرداند. براساس روایات، وقتی آن حضرت ظهور می­کند، خداوند دست خود را بر سر انسان­ها کشیده و عقل افراد بشر مجتمع و اندیشه آنان کامل می‌گردد:

عن ابن أبي يعفور، عن مولى بني شيبان، عن أبي جعفر قال: إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم (مازندراني، 1342: ج‏1، ص398).

مهدویت وآزادی اراده انسان

خداوند انسان را آفرید تا انسان به سعادت برسد؛ اما انسان در مرتبه­ای از وجود است که راه خودش را باید آزادانه انتخاب کند و هدایت او تشریعی است، نه تکوینی و غریزی؛ چنان که قرآن کریم می­فرماید: >إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً< (انسان: 3).

این حکم درباره اقوام و جوامع بشری نیز صادق است؛ یعنی اراده جمعی افراد یک جامعه در تعیین راه سعادت یا شقاوت نقش اساسی دارد؛ چنان‌که آیه >اِنَ اللّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم< (رعد: 11)؛ خداوند وضع هیچ ملتی را عوض نمی­کند، مگر آن که خودشان تغییری در خود ایجاد کنند؛ به این نکته اشاره دارد. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می­نویسد:

سنت خدا بر این جریان است که وضع هیچ قومی را دگرگون نسازد، مگرآن که خودشان، حالات روحی خود را دگرگون سازند چکیده جمله >إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ< این است که خداوند چنین قضا رانده و قضایش را این گونه حتم کرده که نعمت­ها و موهبت­هایی که به انسان می‌دهد، به حالات نفسانی خود انسان مربوط باشد، که اگر آن حالات موافق با فطرتش جریان یافت، آن نعمت­ها و موهبت­ها هم جریان داشته باشد. مثلاً اگر مردمی به خاطر استقامت فطرتشان به خدا ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند، به دنبال ایمان و اعمالشان، نعمت­های دنیا و آخرت به‌سویشان سرازیر شود ( طباطبایی، 1374: ج11، ص477).

از این رو، تاریخ در عین آن که با سلسله‌ای از نوامیس قطعی و لایتخلف اداره می‌شود، نقش انسان و آزادی و اختیار او به هیچ ­وجه محو نمی‌گردد (مطهری، 1361: ص13). انسان به موجب سرشت انسانی خود، خواهان حق و حقیقت و عدالت و مکرمت­های اخلاقی است و به موجب نیروی عقل خود، می‌تواند طراح جامعه خود باشد و تسلیم سیر کورکورانه محیط و جبر تاریخ نباشد. حقیقت این است که درمکتب تقدیر، اراده الاهی بر این تعلق گرفته است که هر معلولی از مجرای علل واقعی و طبیعی خود، که در افعال بشر یکی از آن علل، خود انسان و اختیار و اراده اوست؛ سربزند. پس در تقدیر الاهی، دست بشر در نحوه انتخاب فعل، کاملاً باز و آزاد است (سبحانی، 1352: ص 25). قضای الاهی در سرنوشت ملت­ها نیزجز این نیست که خداوند از روز نخست، بر اثر علم بی­پایان خود، می‌داند هر ملتی از روی اختیار و آزادی، چه راهی را انتخاب خواهد کرد؛ همان را درباره آنان مقدر می‌کند (سبحانی، 1389: ص84-93).

حاصل سخن این‌که مهدویت و فرجام­شناسی تاریخی شیعی، به معنای نقض سنت­ها و مخالف قانونمندی حیات بشر و منطق تاریخ نیست؛ بلکه مبین تحقق عالی آن است. اگر غایت تاریخ بشر، تحقق کامل اراده الاهی است؛ مسیر و فرآیند تحول تاریخ از آغاز تاکنون، مظهر همین اراده است. اما هیچ‌گاه اراده الاهی جانشین اختیار و عمل بشر نشده است و نخواهد شد. توجه به این نکته ضروری است که اراده الاهی و اراده بشری دو چهره از یک واقعیت در تاریخ است. در گفتمان تاریخی ـ تکاملی مهدویت، منتظر منجی وظیفه پیدا می­کند به سهم خویش در پیشبرد فرآیند تاریخی معطوف به عقلانیت، عدالت و صلح و امنیت، نقش خود را ایفا ­کند. اصل ظهور حضرت مهدی به لوح محفوظ مربوط است و قطعاً اتفاق خواهد افتاد؛ ولی زمان آن می‌تواند دچار تقدم و تاخر شود. به طورکلی، سه دیدگاه درباره عواملی که می‌تواند باعث تعجیل در امر ظهور شوند؛ وجود دارد:

  1. برخی به غلط بر این باورند که با دامن زدن و گسترش ظلم و فساد در تمامی عرصه­ها می‌توان به این مهم دست یافت. این عده معتقدند با کمک به ظلم می‌توان پیشبرد تاریخ را تسریع کرد.

  2. برخی دیگر، خلوت و گوشه­نشینی و دعاکردن صرف را موجب تعجیل در ظهور می­دانند.

  3. بسیاری از علما و دانشمندان، به خصوص صاحب نظران شیعی، با استناد به آیات و روایات و دلایل عقلی معتقدند که«منتظران مصلح، خود باید صالح باشند» (حکیمی، 1377: ص332). این صالح بودن در عرصه­های فردی، اجتماعی، خانوادگی صرفاً با گسترش ظلم و جور، ظهور حضرت اتفاق نمی‌افتد و علاوه بر آن، جامعه جهانی پس از ظهور برای اداره و اجرای دستورات آن حضرت و گسترش عدل و داد، هم زمان، نیازمند اوضاع و شرایط مساعد و یاوران جان بر کف و نیز مجریان توانا به تعداد کافی در گستره زمین است. اگر بنا بود این یاوران و مجریان، تنها با خواست خدا و تحولی که از آسمان در قالب معجزه جلوه گر شده، در اطراف حضرت قرار گیرند؛ خداوند متعال می‌توانست قرن­ها پیش از این و حتی قبل از تولد آن حضرت، آن­ها را به روی زمین بفرستد و به این غیبت طولانی نیاز نبود. آیات قرآن کریم، روایات و دلایل عقلی همگی بر این نکته دلالت می‌کنند که تا زمانی که تحول درونی انسان‌ها اتفاق نیفتد و مردم روی زمین، طالب ظهور منجی نشوند؛ این واقعه عظیم اتفاق نخواهد افتاد و قرن­ها پس از این نیز غیبت ادامه پیدا می­کند. علاوه بر این، با گذشت زمان زیاد در عصر غیبت، دیگر هیچ‌کس بر عهده حضرت، بیعت و تعهدی ندارد؛ یعنی او با گذشت زمان طولانی از هرگونه وامداری نسبت به شخص یا گروهی مبرّا است و رمز این که نسلی نو در پایان تاریخ به دعوت او برای تحقق عدالت لبیک می­گویند و نیز گذشتگانی که از وجود حاضر او بی بهره بودند؛ همان قضا و قدر الاهی است (اسماعیل تبار، 1388: ص 112). این اعتقاد از مسلّمات مکتب الاهی است که هر قضایی نتیجه قدرهای آن است و قدرها در پیدایش قضای الاهی نقش مقدمات را ایفا می­کنند؛ به این معنا که هرچه مقدمات، آماده‌تر و کامل‌تر باشند، نتایج، دقیق‌تر و حتمی­تر خواهد بود. به این ترتیب، اصل انتظار، ظهور منجی در پایان تاریخ، اراده قطعی انسان در سرنوشت خویش و نیز خواست الاهی در این امر و مددهای الاهی در تهیه مقدمات و توفیقات نهایی خداوند در به انجام رسانیدن کار؛ همه از باب مقدرات و تقدیرهای الاهی خواهند بود که نتیجه نهایی خود را (که همان قضای الاهی است) به ثمر می­رسانند. از منظر فلسفه تاریخ، بین انتظار و ظهور و اراده و سرنوشت انسان و تاریخ، نوعی ضرورت وقوع از ناحیه فعل اختیاری وجود دارد که این، همان ضرورت از سنخ وقوع معلول در ظرف تحقق علت تامه آن است؛ یعنی هنگامی که علت تامه در وقوع فعل اختیاری، از جمله شرایط خارجی و شروط مربوط به فاعل، از جمله تصمیم و اراده او در امری محقق شد؛ آن‌گاه وقوع آن نیز ضرورت می­یابد. آرمان قیام و انقلاب مهدی، یک فلسفه بزرگ اجتماعی اسلامی است. این آرمان بزرگ، گذشته از این‌که الهام بخش ایده و راه­گشای به‌سوی آینده است، آینده بسیار مناسبی است برای شناخت آرمان­های اسلامی (مطهری، 1390: ص108). از آیات قرآن استفاده می­شود که ظهور مهدی موعود حلقه­ای است از حلقه‌های مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پیروزی نهایی اهل حق منتهی می‌شود. سهیم بودن یک فرد در این سعادت، موقوف به این است که آن فرد عملاً در گروه اهل حق باشد. مهدی موعود، مظهر نویدی است که به اهل ايمان و عمل صالح داده شده است و نیز مظهر پیروزی نهایی اهل ایمان است. خداوند به مومنان و صالحان وعده داده است که آنان را جانشینان زمین قرار دهد (نور: 55). ظهور مهدی موعود نعمتی است برای مستضعفان و خوار شمرده­ شدگان و وسیله­ای است برای پیشوا و مقتدا شدن آنان و مقدمه­ای است برای وراثت آن­ها و نیز تحقق خلافت الاهی بر زمین (قصص: 5). پس سازنده حرکت تاریخ، محتوای باطنی انسان، یعنی فکر و اراده او است و ساختمان جامعه در سطح روبنا با همه پیوندها و سازمان­ها، اندیشه­ها و خصوصیاتش بر زیر بنای فکر و اراده انسان قرار دارد و هرگونه تغییر و تکامل نسبت به روبنای آن، تابع تغییر و تکامل این زیربنا است و با تغییر آن، روبنای جامعه استوار می­ماند. در حقیقت، رابطه بین محتوای باطنی انسان و روبنای اجتماعی و تاریخی جامعه، نوعی رابطه تابع و متبوع و یا علت و معلول است (صدر، 1381: ص‌146). ظهور حضرت مهدی از این نظر که حادثه­ای بسیار عظیم و ناگهانی است، همچون روز قیامت است. انقلاب ایشان، زلزله­ای است که کاخ مستکبران جهان را ویران و آن­ها را غافلگیر می­کند. این اراده و اختیار و همت انسان­ها است که کوه­های ظلم و ستم را از جا کنده، و کاخ­های ستم را به لرزه در­می­آورد. شهید محمدباقر صدر معتقد است:

انقلاب امام زمان از نظر اجرا همانند انقلاب­ها به زمینه­های عینی و خارجی بستگی دارد...برای وجود چنین تحول عظیمی تنها وجود رهبر صالح کافی نیست؛ وگرنه در همان زمان پیامبر این شرط وجود داشت. با این‌که خدای بزرگ، توانایی دارد همه مشکلات و همه سختی­ها را برای پیام رسانی­های آسمانی، هموار و به‌وسیله اعجاز فضای مناسب ایجاد کند؛ این روش را انتخاب نکرده است؛ زیرا امتحان و ابتلا و رنجی که مایه تکامل انسان می­شود، در صورتی تحقق می­یابد که تحولات، طبیعی و مطابق با شرایط خارجی باشد (همان، 1382: ص108).

بنابراین، اگر چشم ما به آسمان دوخته شده باشد که آسمانیان به چنین انقلابی دست بزنند، خیال باطلی است و جز سراب حکومت عدل جهانی را نخواهیم دید. از منظر فلسفه تاریخ، ظهور منجی همه گسست­­ها، گسل­های سیاسی و اجتماعی را به پیوند و هماهنگی و سازگاری با نظام کائنات تبدیل می‌کند و انتظار فرج، تلاشی است به‌سوی هماهنگی میان نظام اجتماعی و نظام کیهانی (دیلم صالحی، 1384: ص132).

نتیجه گیری

مسئله ظهور مهدی موعود در فرجام تاریخ و پایان دادن به ظلم و ستم، از مسائل اساسی ادیان آسمانی است و تمامی آن­ها وقوع حتمی و قطعی آن را خبر داده­اند. براساس آموزه‌های پیامبران آسمانی و نوید کتاب‌های ادیان و به‌رغم بدبینی­های زیادی که نسبت به آینده بشر در جهان دیده می­شود؛ اوضاع کنونی جهان قابل دوام نیست و دیر یا زود گردونه زمان به نفع محرومان خواهد چرخید و چهره جهان دگرگون خواهد شد و مفاسد و کشمکش­های اجتماعی جای خود را به آرامش و امنیت خواهد داد. در نوشتارحاضر، از پیوستن سه عنصر فطرت، عقل و اراده بشری در فرجام تاریخ و ساخت و اجرای گفتمانی به نام «مهدویت» سخن رفته است. این گفتمان ماهیت دینی دارد؛ درعین حال، سیاسی نیز به شمارمی‌آید؛ زیرا با ظهور منجی، آرمان‌های فطری بشر (صلح و عدالت) با تکیه بر عقل، درزمین استقرار خواهد یافت. شکست باطل در پایان تاریخ، تحقق می‌یابد؛ زمانی که عقل‌های آدمیان به اندازه­ای رشد کند که افراد بشر نسبت به رسالت خویش احساس مسئولیت کنند و ایمان کامل مبتنی بر فطرت در لایه­های اجتماعات انسانی نفوذ کرده باشد. درحقیقت، برای تحلیل این موضوع، به مباحث انسان شناسی و معرفت شناسی هم عنایت شده است. به علاوه، سخن از مهدویت و ظهور منجی، سخن از مفهوم انتظار را اجتناب­ناپذیر می­کند. انسان در زندگی فردی و اجتماعی، مرهون نعمت انتظار است. انتظار و مهدویت، فصل مهمی از خواسته­های بشری است که انسان­ها با داشتن ادیان و مذاهب مختلف، رو به سوی آن دارند. مهدویت، تبلور الهامی فطری است که مردم از دریچه آن، با وجود نگرش­های متفاوت عقیدتی، روز موعود را می‌بینند؛ روزی که رسالت­های آسمانی با همه اهدافش در زمین تحقق می­یابد و راه ناهمواری که در طول تاریخ برای انسان دشوار بود؛ پس از رنج­ها هموار می­شود. حتی انتظار روز موعود، به کسانی که به غیب ایمان دارند، اختصاص ندارد. دیگران نیز به چنین روزی چشم دوخته و انتظار روزی را می­کشند که همه تضادها از بین رفته، صلح و همزیستی به پیروزی برسد. از سوی دیگر، این تنها امام نیست که باید ظهور کند، بلکه قدرت، همت و اراده همه مستضعفان روی زمین است که باید ظهور یابد. اگر تصور ما از ظهور، تصویر انقلابی در سطح تمام جوانب بشری، اعم از فرهنگی، علمی، اخلاقی و سیاسی، آن هم در سرتاسر جهان باشد؛ این انقلاب عظیم و گسترده باید با نیروهای انسانی ایجاد و مهیا، شود و با برنامه‌ای منسجم به‌سوی ظهور حرکت کنیم.

منابع

قرآن کریم.

  1. اسماعیل تبار، احمد(1388). آخرین منجی، تهران، انتشارات فرهنگ سبز.

  2. اله بداشتی، علی (تابستان1391). نقش مهدویت در معنا داری زندگی شیعیان، قم، فصل نامه مشرق موعود شماره22.

  3. حکیمی، محمدرضا (1377). خورشید مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

  4. جوهری، اسماعیل بن حماد (بی­تا). الصحاح، محقق: احمد عطار، بیروت، دار العلم للملایین.

  5. دیلم صالحی، بهروز (1384). از نظم سیاسی تا نظم کیهانی در اندیشه ایرانی، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران(باز).

  6. سبحانی، جعفر (1352). سرنوشت از دیدگاه علم و فلسفه، قم، توحید.

  7. ــــــــــــــــــ (1389). منشور عقاید امامیه، قم، موسسه امام صادق.

  8. صافی گلپایگانی، لطف الله (بی­تا). انتظار عامل حرکت و مقاومت، قم، اندیشه.

  9. صدر، محمدباقر (1382). رهبري بر فراز قرون، ترجمه مصطفی شفیعی، تهران، موعود.

  10. ــــــــــــــــــ (1381). سنت‌هاي تاریخی در قرآن، ترجمه سید جمال الدین موسوی، تهران، تفاهم.

  11. ــــــــــــــــــ (بی­تا). انقلاب مهدی، پندارها، ترجمه احمد علم الهدی، تهران، یاسر.

  12. صلیبا، جمیل (1366). فرهنگ فلسفی، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، مؤسسه انتشارات حکمت.

  13. طباطبایی، محمدحسین (1374). المیزان، ترجمه باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه.

  14. عبده، محمد (1413ق). شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالبلاغه.

  15. ليتل، دانيل (تیر1389). فلسفه تاریخ چیست؟، ترجمه حميد کوزري، مجله اطلاعات حکمت و معرفت، سال پنجم، شماره چهار.

  16. مازندرانى، محمد صالح بن احمد (­1342). شرح الكافي- الأصول و الروضة، محقق: شعرانى ابوالحسن،‏ تهران، المكتبة الإسلامية

  17. مطهری، مرتضی (1390). امدادهای غیبی در زندگی بشر، قم، صدرا.

  18. ــــــــــــــــــ (1392). انسان و سرنوشت، قم، صدرا.

  19. ــــــــــــــــــ (1372). تکامل اجتماعی انسان، قم، صدرا.

  20. ــــــــــــــــــ(1392). جامعه و تاریخ، قم، صدرا.

  21. ــــــــــــــــــ (1384). سیری در سیره ائمه اطهار، قم، صدرا.

  22. ــــــــــــــــــ (1362). فطرت، تهران، انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده عمران.

  23. ــــــــــــــــــ (1361). قیام و انقلاب مهدی، قم، صدرا.

  24. هاشمی شهیدی، اسداله (1380). ظهور مهدی از دیدگاه مذاهب و ملل جهان، قم، مسجد.

 

نویسندگان:

علی اله‌بداشتی ـ بهروز دیلم صالحی

 


چاپ   ایمیل