چكيده
يكي از انگارههاي مهم در پژوهشهاي روشمند و اصولي، بهرهوري از (فرضيه) يا (فرضيات تحقيق) و قرار دادن آنها در چارچوب نظري و تئوريك است؛ يعني، متمركز شدن در يك يا چند مؤلفه مهم و بنيادي و استخراج و استنباط دانش و نكته جديدي از آن در يك يا چند زمينه خاص و بر اساس قواعد و قوانين شناخته شدة (روش تحقيق).
فرضيه يا فرضيات، ارتباطي وثيق با دغدغه و سؤال اصلي پژوهشگر دارد و راهي روشن براي هدايت و استخوانبندي تحقيق به شمار ميرود. با اينكه فرضيه از اهميت و ارجمندي بالايي برخوردار است؛ ولي به دلايل مختلف با ابهام، پيچيدگي و دشواريهايي روبهرو است. به همين جهت در پژوهشهاي فعلي، جايگاه آن به خوبي تعريف و تبيين نشده است يا نبود آن بهتر از تدوين آن تلقي شده است. اين مسأله در (مهدويت پژوهي) شكل خاصي پيدا كرده و به دلايل مختلف (فرضيه تحقيق) به خوبي طرح نشده است. نگارنده در اين نوشتار ميكوشد هم جايگاه و اهميت (فرضيه) را بيان كند و هم امكان و چگونگي بهرهگيري از فرضيه را در (مهدويت پژوهي) بررسي نمايد. به نظر ميرسد با دقت و ژرفانديشي، ميتوان فرضيه را به عنوان زمينهاي براي كيفي كردن پژوهشهاي مهدوي و آغازي براي نظريهپردازي در ساحتهاي مختلف آن قرار داد.
پيش درآمد
پژوهش و تحقيق در معارف ديني و كشف قواعد، نظرات و آموزههاي بنيادين دين، راهي پر مايه در برابر پژوهشگران و جست و جوگران حقيقت است. شكوفايي علوم انساني و بالندگي دانشهاي معرفت افزا، با رجوع عالمانه و خردورزانه به گوهرهاي ناب قرآن و حديث و ديدگاههاي عالمان ديني، امكانپذير است. اين رجوع و بهرهمندي، بايد نظاممند، حساب شده و توليدي باشد و به پرسشهاي فراوان و نيازمنديهاي گوناگون انسانها ـ آن هم متناسب با سطح شعور و آگاهي و رشد آنها و ضرورتهاي جامعه ـ پاسخهاي درخور و جامعي ارائه بدهد. انديشه متعالي، زماني شكل ميگيرد كه نگاهي جامع و راهبردي به انسان و حيات او بشود و نظريات سودمند و راهگشايي براي تحليل درست پديدهها و تجويز راهكارهاي مناسب، ارائه گردد. اين همان نظريه پردازي ديني است كه مطلوب و بايسته همة جوامع ـ به خصوص جامعه ديني ـ است. اين انگاره، اهميت و ارجمندي ويژهاي در انديشه مهدويت دارد كه ميتوان براساس آن، هم نظريهاي جامع و كامل براي تشكيل جامعهاي مطلوب ارائه داد و هم نگرش راهبردي به حوزههاي مختلف زندگي داشت. آموزة مهدويت، تصوير و طراحي كامل و فراگير براي مدينة فاضله انساني و بيان جامع و استراتژيك برنامهها، اهداف، خط مشيها، تعاليم و قوانين بايسته براي ادارة دنيا است. به همين جهت ما شاهد رويكرد جدّي و فراگير به مهدويت پژوهي، آيندهپژوهي، دكترين مهدويت، انديشهشناسي مهدويت، تاريخ پژوهي مهدوي، استراتژي انتظار، استراتژي انقلاب، دولت پژوهي، آرمان شهرشناسي و... هستيم.
(آموزة مهدويت)، داراي ابعاد و زواياي مختلفي است كه هم تاريخ گذشته بشر را به درستي تفسير و تبيين ميكند و هم بر وضعيت فعلي تأثير ميگذارد و زندگي سياسي، اجتماعي و اخلاقي انسان را سامان ميبخشد. فراتر از همه برنامهاي روشن براي آيندة بشريت و ترسيم مسير و هدف فرآيند تاريخ است. به همين جهت شامل معارف سرشاري در زمينههاي سياست، قضاوت، امنيت، فرهنگ، اخلاق، دين، انديشه، تعليم و تربيت، اجتماع، اقتصاد، صنعت، دانش و فنون، هنر، مهارت زندگي، بهداشت جمعي و رواني، مديريت و... است و ميتوان راه كارهايي روشن و جامع براي مشكلات و كاستيهاي زندگي بشري از آن به دست آورد. همچنين خود اين آموزه، داراي موضوعات و مباحث گوناگون تاريخي، كلامي، سياسي، تفسيري و است كه ميتوان بر اساس آن پژوهشهاي مختلفي را سامان بخشيد.
(آموزة مهدويت)، ميتواند يكي از شالودههاي اساسي نظريه پردازي و توليد دانش ديني باشد. در واقع مسير درست نوانديشي ديني و غنيترين منبع توليد نظريات مختلف، مراجعه به انديشه سترگ مهدويت و پژوهش دانشمندانه و فيلسوفانه دربارة آن است. حداقل، اين ظرفيت و غناي نظري در (آموزة مهدويت) وجود دارد كه بتوان در گسترة آن، مولّفههاي بي شماري در زمينه سياست و حكومت، تاريخ، اجتماع و... بهدست آورد و فرضيات و نظامهاي معنايي ارائه نمود. مهدويت پژوهي، بخش مهمي در دين پژوهي و انديشه شناسي است كه ميتواند تأثير به سزايي در رونق نظريه پردازي ديني ايفا كند و چشماندازي متعالي و بيكران فرا روي پژوهشگران و نظريه پردازان قرار دهد.
علاوه بر اين نكته زيربنايي و رويكرد كلان و تئوريك به انديشة مهدويت، امروزه شاهد شكلگيري تحقيقات گوناگون و موضوع محور در اين زمينه هستيم. يكي از بايستگيهاي اين پژوهشهاي رسمي و نيمه رسمي، طراحي تحقيق و تبيين اصول ساختاري آن (چون مسأله علمي، مفروض، فرضيه، مفهوم، متغيّر، روش و...) است. فرضيه در اين گونه تحقيقات، جايگاهي برجسته و در عين حال موقعيتي غريب و بيگانه دارد. شناخت اصولي فرضيه و اهميت و بايستگي آن و نحوة ساخت فرضيه، كمك شاياني به شكلگيري مطلوب و درست يك تحقيق دارد؛ آن هم در زمينهاي كه داراي موضوعات و مسائل جديد و ناب است (انديشه مهدويت).
آنچه در اين نوشتار در صدد بررسي آن هستيم، گامهاي آغازين توليد دانش ديني (فرضيه سازي) و تبيين جايگاه (فرضيه) در مهدويت پژوهي است. يك پژوهش بايسته و نوآورانه، تحقيقي است كه در آن تمركز خاصّي بر مسائل علمي صورت گيرد و پاسخ يا پاسخهاي سامان يافتهاي به دست دهد. اصولاً هر پژوهشي، روحي دارد وجسمي. جسم آن، قالب و ظاهر كلمات و روشهاي نظاممند تحقيق، گردآوري اطلاعات، ارزشيابي و سنجش و استدلال و استنتاج درست است. اما روح و باطن آن، دانش و نظام معنايي است كه در كل تحقيق سريان دارد و هدايت و راهنمايي آن را عهدهدار است. آنچه امروز اهميت دارد، همين روح و باطن (دانشسازي و نظريهپردازي) است كه عموماً با فرضيهسازي و فرضيات پژوهش، پيوند خورده است.
يك. چيستي فرضيه (HYPOTHESIS)
فرضيه، پاسخي احتمالي به سؤال اصلي تحقيق است. فرضيههاي مختلف در يك تحقيق، پاسخهاي محتمل و رقيب به سؤال اصلي محقّق است[1]. فرضيه، بيانيهاي احتمالي و حساب شده است كه بارعلمي پژوهش را بردوش ميكشد. فرضيه يك جمله خبري است كه رابطة علّي و چگونگي تأثيرپذيري پديدهها را مشخص ميسازد. فرضيه نشانگر عمق بينش پژوهشگر است و دقّت او را در كشف علّت و معلول پديدهها و بررسي فعل و انفعالات معرّفي ميكند.
به عبارت روشنتر فرضيه حدس يا گمان انديشمندانه دربارة ماهيت، چگونگي و روابط بين پديدهها، اشياء و متغيّرها است كه محقّق را در تشخيص نزديكترين و محتملترين راه براي كشف مجهول كمك ميكند. بر اين اساس گماني است موقّتي كه درست بودن يا نبودنش، بايد مورد آزمايش قرار گيرد. فرضيه براساس معلومات كلي و شناختهاي قبلي يا تجارب پديد ميآيد[2].
اين شناختها، ممكن است براساس تجارب يا مطالعات قبلي باشد، از منابع شفاهي به دست آمده باشد، يا در جريان مطالعة ادبيات تحقيق حاصل شده باشد. در هر صورت مجموع اين منابع، ميتواند ذهن محقّق را آماده نمايد تا دربارة چگونگي متغيّرها و روابط آنها، در تحقيق مورد نظر، حدس بزند و پيشبيني به عمل آورد و حاصل آن را در قالب قضاياي حدسي و خبري تدوين كند. به نظر ريمون كيوي و لوكوان كامپنهود:
يك فرضيه رابطهاي را ميان دو عبارت برقرار ميكند كه برحسب مورد، ممكن است مفاهيم يا پديدهها باشند. لذا فرضيه يك قضيه موقّتي يا يك گمانه است كه ميبايد مورد رسيدگي قرار گيرد. روي اين اصل فرضيه در مرحلة بعدي تحقيق با دادههاي مشاهده مقابله داده ميشود. (از منظر ابطال گرايي) براي آنكه فرضيه بتواند مورد بازبيني قرار گيرد، بايد بطلان پذير باشد. در اين معنا كه بايد بتوان آن را به دفعات آزمود. براي اين منظور فرضيه بايد اولاً عموميت داشته باشد و ثانياً به گونهاي مطرح شود كه قابليت پذيرفتن گزارههاي مخالف راـ كه از لحاظ نظري قابل بازبينياند ـ داشته باشد و تنها رعايت اين ضوابط روششناختي است كه اجازه ميدهد روحية تحقيقي را پرورش داد و يافتههاي موقّتي شناخت را دائماً به زير سؤال برد[3].
تعاريف مختلف و گاهي متفاوت دربارة فرضيه ارائه شده است كه در ذيل به برخي از آنها اشاره ميشود:
1-1. در دائرة المعارف تطبيقي علوم اجتماعي آمده است: (فرضيه، پاسخ احتمالي، اما سنجيده و بخردانه به مسأله تحقيق است كه درستي و نادرستي آن، در مراحل بعدي تحقيق مورد آزمايش و بررسي قرار ميگيرد).[4]
1-2. در فرهنگ و بستر آمده است: (فرضيه عبارت است از حالت يا اصلي كه اغلب بدون داشتن اعتقادي نسبت به آن، پذيرفته ميشود تا بتوان از آن، نتايج منطقي استخراج كرد و بدينترتيب مطابقت آن را با واقعيتهايي كه لزوماً معلوم است يا ميتوان آنها را معلوم ساخت، آزمود).[5]
1-3. (فرضيه، حدسي آزمايشي، هوشمندانه يا استنباطي، تعميم آزمايشي و تجربي پيشبيني رويدادها يا پيشبيني نتايج يك بررسي است).[6]
1-4. (فرضيه (فرض تحقيق)، عبارت است از يك تصوّر ذهني، حدسي يا احتمالي كه محقّق در مورد نتايج ويژة تحقيق، پيش از آزمايش و تجربه، پيشبيني ميكند و يا به طور موقّت قبول مينمايد).[7]
1-5. پاسخ اوليه و مقدماتي به سؤال تحقيق يا راهحل پيشنهادي مسأله را فرضيه ميگويند. )براين اساس( فرضيه حسّ بخردانهاي است كه راهحلهاي احتمالي مسأله را پيشنهاد ميكند و رابطة بين متغيرهاي موجود در سؤال تحقيق را پيشبيني ميكند).[8]
1-6. بيكر، فرضيه را حدسي آزمايشي دربارة چيستي پديدهها، تغيير امور يا نحوة متقابل رويدادها ميداند. [9]
1-7. گودس و اسكارت، فرضيه را (گماني هوشمندانه يا استنباطي تعريف ميكنند كه به منظور توضيح واقعيات يا شرايط مشاهده شده و هدايت پژوهشهاي آينده، به طور مشروط تنظيم و پذيرفته ميشود).[10]
1-8. مولي، فرضيه را (نوعي تعميم آزمايشي دربارة مسأله پژوهش و فرض قضيهاي ميداند كه قابل دفاع بودن آن براساس سازگاري مفاهيمش با شواهد علمي و تجربي و دانش، پيش آزمون ميشود).[11]
1-9. تاكمن، فرضيه را، پيشبيني رويدادها براساس تعميم روابط مفروض بين دو متغيّر تعريف ميكند.[12]
1-10. فوكس، فرضيه را ايجاد فرصت و موقعيّتي براي پژوهشگر ميداند تا پيش از گردآوري واقعي دادهها، نتايج بررسي را پيشبيني كند. اين پيشبينيها را فرضيه پژوهش ميناميم[13].
در مجموع در منابع معتبر و فرهنگنامهها فرضيه چنين تعريف شده است: (فرض عبارت از بيانيّه ظنّي و حدسي، يا يك پيشنهاد آزمايشي و احتمالي دربارة چگونگي روابط بين دو يا چند متغير است[14]). به عبارت سادهتر ميتوان گفت كه تركيب و ساختمان يك بيانية فرضي اين گونه است: (اگر چنين و چنان رخ دهد، نتيجه چنين و چنان خواهد شد).
اندكي تأمل در تعريف ياد شده، نكاتي چند را به ذهن ميرساند:
الف. فرضيه از نظر ساختار و جمله پردازي، جملهاي بياني يا خبري است. به سخن ديگر به لحاظ قواعد دستور زبان، در آخر جمله فرض، (نقطه) قرار دارد.
ب. اين جملة خبري در خصوص چگونگي روابط متغيّرهاي مورد مطالعه، ظنّي و گماني است. اين ظنّ و گمان، مأخذ و مرجع عقلي و استثنايي دارد و وهمي و پنداري نيست.
ج. اين جملة خبري ظنّي عقلي، اشارة مستقيم به توضيح و تبيين چگونگي رابطة بين دو يا چند متغير مورد نظر محقّق دارد.
با توجه همة اين تعاريف و توضيحات ميتوانيم فرضيه را چنين تعريف كنيم:
(فرضيه، پاسخي حدسي و احتمالي براي كشف مجهول يا بيان رابطه بين پديدهها و متغيرهاي تحقيق است كه به صورت بيانيه موقّتي و مقدماتي ارائه شده و راهنمايي پژوهش را بر عهده دارد).
دو. جايگاه فرضيه در پژوهش
فرضيهسازي، به رغم پندارهاي برخي از منكران و مخالفان آن، گامي مهم در نظريهپردازي است و بدون آن، نظام معنايي جديد به صورت اصولي و درست شكل نميگيرد. مشكلي كه در اينجا رخ نموده، نگاه پوزيتيويستي[15] و تجربيگرايانه به (فرضيه) است كه آن را منفي و ناموجّه جلوه داده است. اين ابهام و منفي نگري، تا حدودي درست است؛ اما فراگير نيست؛ زيرا ميتوان بر اساس نيازها و گونههاي مختلف پژوهشي، فرضيه يا فرضياتي ارائه داد و به آموزههاي پوزيتيويستي بيتوجه بود. در واقع معادل قرار دادن فرضيه با پوزيتيويسم، اشتباه بزرگي است كه مانع ارائه نظاممند و علمي دانشها و معارف نو است.
پيش از بيان جايگاه (فرضيه) بهتر است بدانيم كه: هر تحقيقي بسته به موضوع خود، ميتواند يك يا بعضي از خصلتهاي زير را در خود منعكس نمايد:
1. تحليل: جستوجو در اجزاي يك كلّ و توصيف روابط متقابل آن اجزا با يكديگر؛
2. مقايسه: بررسي ويژگيهاي مشترك و وجوه شباهت يا افتراق يك موضوع؛
3. تعريف: به دست دادن تعريفي جامع از طريق توضيحات و بر شمردن مختصّات شيء يا پديدة مورد نظر؛
4. توصيف: معرّفي بسط يك امر از طريق بر شمردن ويژگيها، جوانب و حدود موضوع؛
5. نقد و داوري: سنجيدن ارزش و عيار يك امر (موضوع) و كوشش به منظور صدور حكم و ارزشگذاري دربارة آن؛
6. استشهاد: به دست دادن نمونههاي مشابه براي تأييد و اثبات يك موضوع به منظور توضيح هرچه بيشتر؛
7. اثبات حكم: حكم به درستي يك امراز طريق برهان منطقي و استدلال عقلي.[16]
با توجه به اين خصلتها، ميتوانيم بگوييم كه تحقيق انواع مختلفي دارد؛ از جمله:
الف. تحقيق بنيادي (نظري)؛ تحقيقي است كه از نظر زماني ديد بلند مدت داشته باشد، از حالت انتزاعي و قياسي برخوردار باشد و در صدد گسترش شناخت و دانش بشري در دراز مدت باشد و نه ارائه راه حلهاي آني و كوتاه مدت. لذا دامنه اين نوع تحقيقات وسيع و گسترده است و به مسائل كلي و انتزاعي ميپردازد.
ب. تحقيق علمي (يا كاربردي)؛ تحقيقي است كه از نظر زماني، ديد محقق يك ديد كوتاه مدت است و مسائل از نوع مسائل مبتلا به جامعه و از حالت عيني و استقرايي و مشاهدهاي برخوردار است و در صدد حل مسائل و مشكلات فعلي و موجود و ارائه راهحلها براي رفع آنها است. بنابراين مسائل آن از مسائل خاص و موردي است و كاربرد آني و فوري دارند.
ج. تحقيق توسعهاي؛ تحقيقي است كه علم را از ديد توسعه مينگرد. به سخن ديگر، علم را به صورت فرآيندي مينگرد كه دائماً بايد در تكاپو و پويايي به سر برد و هيچگاه در نقطة ثابتي توقّف نكند. لذا از اين ديدگاه كشف علمي، گامي است در جهت توسعه بعدي و كشف ديگر. در انواع سه گانه تحقيق (بنيادي، توسعهاي و عملي) ملاك كاربردي بودن مسأله، يعني، راه حلهاي صاحب نظران و دست اندركاران كاملاً رعايت ميشود.[17]
مهمترين گام در توليد علمي و پژوهش بايسته و مطلوب و درك ضرورت (فرضيه)، تعيين مسير و نوع تحقيق است. پس از آنكه پژوهشگر رويكرد پژوهشي خود را انتخاب و مسائل علمي را مشخص كرد، توجّه خود را به بايستههاي آن ـ به ويژه وجود فرضيه ـ معطوف ميدارد. فرضيه پاسخ حدسي و احتمالي به سؤال اصلي است كه رابطه و تأثيرپذيري پديدهها را در يك پژوهش به صورت ذهني بيان ميكند.
در كنكاش مقدّماتي محقق، اين سؤال مطرح است كه: پژوهش وي، نياز به فرضيه دارد يا نه؟ به نظر برخي:
تحقيقات علمي از هر نوعي كه باشند، نياز به تدوين فرضيه دارند؛ زيرا تحقيق علمي، تلاشي است براي معلوم كردن مجهول يا حلّ مسأله و مجهول ممكن است ماهيت يا شيء يا پديده باشد، يا ممكن است وضعيت و حالات آن باشد، يا ممكن است از سنخ رابطة بين پديدهها، اشياء و متغيّرها باشد. همچنين ممكن است اين مجهولات، مربوط به گذشته باشند و ممكن است مربوط به حال يا آينده . در هر حال همة آنها روش تحقيق علمي را طلب ميكنند. پس در تحقيقات علمي پژوهشگران ناگزيرند نسبت به ساختمان و پردازش فرضيه اقدام كنند[18].
به عبارت روشنتر، در تحقيقات توصيفي، فرضيهها مبيّن وجود حالات، شرايط، صفات، ويژگيهاي اشياء و اشخاص، موقعيتها، پديدهها و رخدادهايي هستند كه نسبت وقوع رويدادها، صفات، ويژگيهاي اشياء و پديدهها را توضيح ميدهند. اين ديدگاه هرچند به پارهاي از حقايق و ضرورتهاي پژوهش اشاره دارد؛ اما نميتوان به طور مطلق آن را پذيرفت؛ زيرا با اينكه فرضيه يكي از قويترين ابزارهاي تحقيق است؛ اما هميشه وجود آن در پژوهش ضروري نيست و به رغم آنكه تدوين فرضيات مناسب، كيفيت پژوهش را افزايش ميدهد، در موارد زير نيازي به فرضيه نميباشد:
الف. در مطالعاتي كه به منظور بررسي وضعيت پديدهاي انجام ميگيرد، فرضيهها ضرورت اساسي ندارند؛ هرچند يك فرضية آزمايشي، ميتواند در هدايت پژوهشگر به قلمروهايي كه ارزش تحقيق دارند، مفيد واقع شود.
ب. در پژوهشهاي پيمايشي ـ توصيفي كه با هدف بررسي وضعيت انجام ميگيرد (براي توصيف عيني، واقعي و منظم خصوصيات يك موقعيت يا موضوع)، فرضيهها ضرورت بنيادي ندارند و به جاي ساختن فرضيهها، ميتوان با تنظيم سؤالهاي پژوهشي، تحقيق را انجام داد.
ج. در پژوهشهاي ميداني (تحقيق تجربي دربارة پديدة كنوني يا زمان معاصر در چارچوب يا بستر زندگي واقعي) و اكتشافي نيز فرضيه ضرورت ندارد وبيان فرضيههاي رسمي در اين نوع پژوهشها، ميتواند باعث سوگيري محقّق ميشود. بنابراين در پژوهشهاي اكتشافي، هر قدر انديشههايي كه قبلاً پژوهشگر به آنها انديشيده كمتر باشد، پژوهش موفقتر خواهد بود و بهتر است به منظور اجتناب از سوگيري پژوهشگر، روابط بين متغيرها پيشبيني نشود[19].
به طور كلّي در پژوهشهايي كه به بررسي روابط بين متغيّرها[20] پرداخته ميشود، استفاده از فرضيات استنباطي ضروري است. فرضيات نقش مهمي در جهت دادن به فرآيند تحقيق بر عهده دارند و به پژوهشگر در تعيين روشها، فنون و ابزار گردآوري دادهها، نحوة تحليل و تفسير نتايج و نهايتاً تدوين ساختار اصلي گزارش تحقيق كمك ميكنند؛ با اين وجود تنظيم و تدوين آن در همة تحقيقات ضروري نيست[21] و متناسب با نوع پژوهش، بايد به دنبال طرح فرضيه بود. همچنين تدوين فرضيات بر اساس مشاهدات خاص، ممكن است به تحليلها و تفاسير نادرستي بينجامد. البته ساختن فرضيههاي اضافي بعد از گردآوري ـ به شرط آنكه فرضيات بر اساس دادههاي جديد آزمون شوند ـ اشكالي ندارد. با اين حال هر پژوهشي با موانع و كاستيهايي روبهرو است كه محقّق بايد با ديد باز، با آنها برخورد كرده و راهكار مناسبي براي حلّ آنها بيابد. يكي از اين مشكلات، بنبست در فرضيهها است كه از شتابزدگي در كار تحقيق به وجود ميآيد و آن وقتي است كه محقّق قبل از تدوين فرضيههاي تحقيق و قبل از آنكه دقيقاً بداند در جستوجوي چيست، شتاب زده به جمعآوري اطلاعات و انتخاب و آمادهسازي فنون تحقيق بپردازد!! بارها از زبان پژوهشگران تازه كار شنيده شده كه ميخواهند به بررسي فلان مطلب بپردازند؛ بدون آنكه هنوز فرضيه تحقيق آنها معلوم باشد. به عبارت ديگر، بدون آنكه بدانند دنبال چه هستند، پژوهش را شروع ميكنند؟! تنها وقتي ميتوانيم فن يا فنون پرسو جو را انتخاب كنيم كه پيشتر از ماهيت اطلاعاتي كه ميخواهيم جمعآوري كنيم، مطلع باشيم. لذا قبل از هر اقدامي براي جمعآوري اطلاعات، بايد طرح تحقيق را آماده و براساس آن، فرضيه را تدوين كرد.[22]
برخي فكر ميكنند براي كشف پاسخهايي كه در جستوجوي آن هستند، همين كافي است كه حداكثر اطلاعات را جمعآوري كرده، آنها را به كمك بعضي از فنون شناخته شده تحقيق، تجزيه و تحليل كنند.
آنان در اين صورت به نتايجي ميرسند كه نه تنها فاقد ارزش علمي است؛ بلكه ماية سرخوردگي نيز ميشود. از آنجايي كه پژوهشگران ـ به خصوص در عرصه مهدويتپژوهي ـ عموماً با مباحث جديدي روبهرو هستند و در ضمن ميخواهند به درستي از فرضيه استفاده كنند؛ بايد ابتدا بينش و نگرش درستي نسبت به اهميت و چيستي آن داشته باشند و در صورت امكان و ضرورت از فرضيات متناسب در پژوهش خود استفاده كنند.
سه. ارجمندي و كاركردهاي فرضيه
فرضيه ـ چه از نظر موافقان آن و چه از نظر مخالفان آن ـ ارزش بسيار مهم و حياتي در تحقيقات علمي دارد و موجب سامانبخشي پژوهش و شكلگيري انديشهها و ايدههاي نو است.
فرضيه، توجيه و تبيينهاي حدسي معيّني را دربارة واقعيّات عرضه ميكند و پژوهشگر را در بررسي اين واقعيات و تجارب كمك و هدايت ميكند. فرضيه يك پيشنهاد توجيهي و به زبان ديگر راهحل مسأله است كه هم به يافتن نظم و ترتيب در بين واقعيات كمك ميكند و هم باعث استنتاج ميشود. يافتههاي علمي دانشمندان، معمولاً در پي يك (فرضيه و حدس و گمان علمي) مقدور شده است. آنها ابتدا به صورتبندي فرضيه اقدام كرده و سپس در مورد آن به تحقيق و جستوجو پرداختهاند[23]. فرضيهها ضمن اينكه براي پيگيري و انجام دادن امور تحقيق، به طور كلّي به محقق جهت ميدهند؛ باعث ميگردند كه مطالعة منابع و ادبيات مربوط به موضوع تحقيق جهتدار شود و از مطالعة منابعي كه ربطي به پژوهش ندارند، جلوگيري به عمل آيد. همچنين پژوهشگر را نسبت به جنبههاي موقعيتي و معنيدار مسأله پژوهش حساستر مينمايند و باعث ميشوند محقّق، مسأله پژوهش را بهتر درك كند و روشهاي جمعآوري اطلاعات را بهتر تعيين نمايد. فرضيهها، مانع پراكندهكاري، زيادهنويسي، خروج از مسير تحقيق و مبهم گزيني هستند.
فرضيهها يكي از نيرومندترين ابزار تحقيق به شمار ميآيند كه براي (رسيدن به دانش قابل اطمينان) ابداع شدهاند. فرضيهها داراي كاركردهاي متعددي در فرآيند تحقيقاند كه از آن جمله ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
3-1. فرضيهها پژوهشگر را هدايت ميكنند تا پژوهش به دقت انجام شده و به نتايج ثمربخش برسد.
3-2. فرضيهها هدف نيستند؛ بلكه بيشتر وسيلههايي هستند كه پژوهشگر را در درك روشنتر مسأله مورد بررسي و مسائل فرعي وابسته ياري ميكنند.
3-3. فرضيهها به پژوهش جهت ميدهند، مانع مرور مطالعات و متون نامربوط ميشوند و براي پژوهشگر مشخص ميكنند كه چه مطالبي نامربوط است.
3-4. فرضيهها به پژوهشگر كمك ميكنند روشها، فنون و ابزارهاي گردآوري دادهها را ـ كه بايد در خدمت حل مسائل باشندـ مشخّص نموده و روشها و فنون و ابزارهايي را كه فراهم آورنده دادههاي لازم براي آزمون فرضيهها نيستند، كنار بگذارد[24].
3-5. فرضيهها امكان گردآوري دادههاي مربوط به پژوهش و مسأله را فراهم كرده، مانع گردآوري دادههاي بيفايده و اضافي ميشوند. در واقع تعريفي از دادههاي مربوط و نامربوط به محقّق ميدهند و بديهي است كه واقعيتها، تنها زماني معنا و مفهوم مييابند كه در پرتو فرضيههاي معقول، مورد توجه و بررسي قرار گيرند.
3-6. فرضيهها، پژوهشگر را ياري ميكنند تا اطلاعاتي را كه با توجه به ميزان ارتباط با موضوع و نظاممند بودن گردآوري شده، ردهبندي كند. اطلاعات مربوط به هر فرضيه جداگانه دستهبندي ميشود و در نتيجه ساختار تحليل آماري به دست ميآيد[25].
3-7. فرضيهها، امكان تفسير دادههاي گردآوري شده را در پرتو راهحلهاي بالقوه، فراهم ميآورند. همچنين نقش چارچوبي براي بيان منطقي و معقول نتايج پژوهش دارند و به عبارتي پاسخي مستقيم به فرضيههاي آزمون شدهاند.
3-8. فرضيهها، ساختار اصلي گزارش بدون تحليل دادهها ميباشند و نتايج احتمالي را فراهم ميكنند و موجب ميشوند خواننده گزارش پژوهش، بداند پيشبينيها و انتظارات پژوهشگر پيش از آغاز بررسي، چه بوده است.
3-9. فرضيهها، محقق را در شناختن بيش از پيش حقايق و پديدهها و گسترش و افزايش هر چه بيشتر اطلاعات و دانش او نسبت به آنها ياري ميدهند. ردّ يا پذيرش هر فرضيه پس از آزمون، دانش و اطلاعات جديدي را براي پژوهشگر به ارمغان ميآورد كه اين اطلاعات تا پيش از آزمون فرضيه مورد نظر، جنبه فرض، حدس و گمان را دارد[26].
به هر حال رابطة فرضيه با تحقيق، مثل رابطة راه و جاده با مسافرت است. هرچه راه و جاده، هموارتر و مطمئنتر باشد، مسافرت راحتتر و بيخطرتر ميشود. بنابراين در تحقيقي كه فاقد فرضيه باشد، محقّق سرگردان و بلاتكليف است. اما پرسش اين است كه فرضيه يا فرضيات پژوهش چگونه شكل ميگيرند؟!
چهار. مسألة علمي (سؤال) و ارتباط آن با فرضيه
يكي از انگارههاي اساسي تحقيق پيش از پردازش فرضيه، شكلگيري مسأله علمي در آن است. در واقع هر تحقيق و پژوهش علمي، با يك سري دغدغهها، ابهامها و پرسشها شكل ميگيرد كه به آن (مسأله تحقيق) گفته ميشود.
وظيفة محقّق پس از مشخص كردن هدفهاي تحقيق، تبديل يا انتقال هدفها، به مسائل علمي است. معمولاً در هر جامعه، مسائل و مشكلات مختلف و عديدهاي وجود دارند كه هر يك از آنها و علل و چگونگي آنها، ميتواند هم به بيان و تعبير مردم عامي طرح شود و هم از ديدگاه علمي يك محقّق. براي مثال پدر و مادري كه در اطراف طلاق فرزند خود صحبت ميكنند، ممكن است علّت جدايي را (وصلة ناجور بودن) همسر او، تعبير كنند. اين تعبير يك تعبير غير علمي است كه ممكن است پژوهشگر، با ديد وسيعتر و علميتر خود آن را با اصطلاح (اختلاف فرهنگي) در زوجين مطرح كند. بنابراين، هر علمي زبان خاص خود را دارد و هر زبان علمي، از تعدادي اصطلاحات، مفاهيم، واژگان، علايم و سمبلها به وجود ميآيد.
در زمينه (انديشة مهدويت) نيز اين بحث به روشني ديده ميشود و دغدغهها و مسائل علمي گاهي به زبان غيرعلمي و به گفتار عاميانه طرح ميشود؛ در حالي كه هر پژوهشگر با دقت و تأمل در مفاهيم و روابط پديدهها، بايد بتواند سؤالات و موضوعات خود را با اصطلاحات علمي و روشمند مطرح كند. براي مثال در بحث آثار (انتظار) ممكن است به طور ساده و ابتدايي گفت: انتظار، ايجاد اميد و سرزندگي ميكند؛ اما با نگاه علمي و درست، ميتوان از اصطلاح (تأثير روانشناختي انتظار) استفاده كرد؛ آنگاه معيارها و شاخصهايي براي آن برشمرد. براي رسيدن به اين رويكرد علمي، نيازمنديم كه دغدغهها، پرسشها و موضوعات خود را تبديل به (مسألة علمي) كنيم.
مسأله علمي، دغدغه و پرسشي است كه در ذهن پژوهشگر دربارة يك پديده، مشكل يا معضل مطرح ميشود. هدف وي از طرح اين سؤال ذهني، ريشهيابي علّت يا علل به وجود آمدن آن پديده، مشكل يا معضل است. چه چيزي اين پديده يا مشكل را به وجود آورده است و چرا؟ به سخن ديگر، محقّق با طرح چنين سؤالي، به دنبال راهحلها و چارهيابيها است و از اين نظر هر پديده يا مشكلي كه به نحوي ذهن پژوهشگر و توجّه او را به خود جلب كند، ميتواند موضوع تحقيقش قرار گيرد. منتها لطافت و ظرافت كار پژوهنده در آن است كه موضوع تحقيق مورد نظر را ـ كه با تعبيرات عاميانه و غير علمي در سطح جامعه يا يك گروه خاص مطرح است ـ به زبان علمي و تحقيقي تبديل كند. پس از مهمترين وظايف محقّق است:
(انتخاب يك معضل عمومي با بيان عاميانه، تبديل آن به زبان و مسألة علمي، بررسي و مطالعة آن با استفاده از روشهاي علمي و تحقيقي، نيل به شناخت علمي در مورد علل و روابط مربوط به مسأله مورد نظر و در پايان برگرداندن آن از زبان علمي به زبان عاميانه، به منظور ارائه راهحلها و چارهسازيها).[27]
پس بيان موضوع تحقيق به زبان علمي، در واقع همان طرح مسألة تحقيق در قالبي روشن و دقيق براساس ضوابط علمي است. هرتحقيقي به دنبال طرح مسألهاي آغاز ميشود. اگر اين مسأله در ذهن محقّق از وضوح و روشني لازم برخوردار نباشد، محقّق اجباراً به كليات ميپردازد و به اين ترتيب، خود را از علم و روش علمي دور ميسازد. لذا براي جلوگيري از كلي بافي و نتيجتاً كلّي گويي، لازم است كه پژوهشگر در مورد پديده يا مسألة مورد نظر، به تفكّرات بيشتري بپردازد و در قدم بعدي، از طريق بررسي ادبيات و منابع مربوط، ذهن خود را در مورد مسألة مزبور روشن ميسازد. و پس از آن از مشورت با صاحب نظران و كسب نظرات ديگران دريغ نورزد. پژوهشهاي كاربردي، مسأله محوري دارند؛ بدين معنا كه تمام فرآيند پژوهش از اولين گامهاي آن تا آخرين مراحل استنتاج، ميبايد پيرامون يك يا چند مسأله يا مشكل دور بزند. بنابراين روشن كردن مشكل يا مسأله در اينگونه تحقيقات، يكي از ضروريترين و اولين گامهاي پژوهش است. همچنين در تحقيقات بنيادي، به لحاظ داشتن ماهيت انتزاعي، تعيين محدودههاي آن لازم است.
بنا به نوشتة برخي از نويسندگان، يكي از اصول پژوهش (مسأله محوري) است؛ يعني، تحقيق اساساً با درگيري محقّق با يك مسأله يا حداقل مواجهة او با يك مشكل آغاز ميگردد. پژوهش چيزي جز تلاش روشمند محقّق براي حل مسأله نيست. تفاوت عمدة اطلاع رساني يا آموزشي با پژوهش در همين نكته است. پژوهشگر كسي است كه با معضلهاي نظري يا عملي رو به رو ميشود و در مقام حلّ آن، به پژوهش ميپردازد. همه گامهاي تحقيق و مباحث آن به سوي حل مسأله جهتگيري ميشود . مراد از مسأله در تحقيق غير از پرسش در برنامة آموزشي است. پرسش لزوماًَ مسبوق به مطالعة نظاممند نيست؛ بلكه مواجهة دانشاموز يا دانشجو با امر مبهمي است كه قبلاً جواب يافته است و الهام صرفاً به مقام يادگيري متعلق است؛ اما مسأله در گام نخست معضلهاي است مسبوق به مطالعة نظاممند كه پاسخ به آن، نه به آموزش كه به پژوهش محتاج است. مسأله، بر خلاف پرسش، محفوف به مطالعههاي نظام مند است...).[28]
بر اين اساس طرح مسأله و آنگاه طرح فرضيه، براي تحقيق، مهمترين ركن آن محسوب ميشود و با نگرش به هدفهاي تحقيق، صورت مسأله بايد براي محقّق روشن شود؛ زيرا به عنوان يك اصل اساسي، حلّ مسأله نيازمند شناخت خود مسأله است و بدون شناختن و روشن كردن صورت مسأله، هيچ مسألهاي قابل حلّ نخواهد بود. يكي از مشكلاتي كه در (مهدويت پژوهي) مشاهده ميشود، ابهام در موضوع پژوهش براي خود محقّق است؛ زيرا عرصه مهدويت، عرصهاي حسّاس، ظريف و دقيق بوده و بسياري از موضوعات و معارف آن بكر و دست نخورده است. به همين جهت شناخت دقيق مسأله علمي و تبيين درست آن، راه را براي شكلگيري پژوهشي نظاممند و متمركز فراهم ميسازد.
پس از انتخاب و تعريف و تبيين مسأله، محقّق بايد تصويري ذهني از چگونگي متغيّرها و نحوة ارتباط آنها با يكديگر ارائه دهد تا بر اساس آن، تلاش كاوشگرانة خود را آغاز كند و از صحّت و سقم آن اطمينان حاصل نمايد. براي اين كار به بيان سؤالات اصلي و فرعي تحقيق ميپردازد. آنگاه وارد مرحله بعدي ميشود و اقدام به تدوين فرضيه و تبيين قضاياي فرضي و پيشنهادي در چارچوب مسأله تحقيق خود مينمايد؛ به نحوي كه چگونگي متغيّر يا پديده و نيز روابط آنها را به يكديگر توضيح دهد.[29]
فرضيهها به محقّق كمك ميكنند تا از بين طرق فراوان رسيدن به مقصد، تنها چند مورد آن را كه بيش از همه نزديكتر به مقصد به نظر ميرسد، برگزيند و سهل الوصولترين راهها و محتملترين جهتها را براي رسيدن به هدف تحقيق انتخاب كند. اين كار پس از طرح و تبيين دقيق و روشن مسألة علمي و سپس طرح سؤالات مختلف صورت ميگيرد.
سؤالات تحقيق
محقق پس از بيان مسأله تحقيق، اهداف و متغيرهاي تحقيق، به تدوين سؤالات تحقيق اقدام ميكند. بايد سؤالات تحقيق بر اساس اهداف و متغييرهاي پژوهش به صورت درست تدوين و بيان شوند؛ زيرا به طور طبيعي، روشهاي تحقيق بر اساس سؤالات تحقيق انتخاب ميشوند. وقتي كه يك تحقيق را مطالعه ميكنيم، معمولاً اولين چيزي كه در مورد آن دقت ميكنيم، سؤالات تحقيقي است كه بايد به آنها پاسخ داده شود. فهم آن دسته از پژوهشهايي كه داراي سؤالات تحقيق مناسب هستند، در مقايسه با پژوهشهاي ديگر، آسانتر است. در بيان سؤالات تحقيق، پژوهشگر بايد به موضوع و مسأله، اهداف كلي و اهداف اختصاصي تحقيق توجه كند. تعداد و پيچيدگي سؤالات تحقيق به ماهيت تحقيق، دامنه زماني و مكاني تحقيق، امكانات و منابع قابل دسترسي و اهداف تحقيق بستگي دارد. يكي از ويژگيهاي يك محقق كاركشته، توانايي او در تدوين سؤالات تحقيق خوب است. بيان سؤالات معنادار و قابل آزمون اغلب مهمترين مرحلة يك تحقيق است. آلبرت انيشتين در اين باره ميگويد: (تدوين يك مسأله، اساسيتر از حل آن است؛ چون كه حل يك مسأله صرفاً يك مهارت رياضي و تجربي است. ايجاد سؤالات جديد و احتمالات جديد در مورد مسائل قديمي از يك زاويه جديد، مستلزم تخيل خلاق است و نشانة پيشرفت واقعي در علم است).[30]
صاحب نظران مختلف، براي بيان سؤال تحقيق، ملاكهاي زير را معرفي كردهاند:
ـ مسأله بايد رابطه دو يا چند متغير را بيان كند؛
ـ مسأله بايد روشن، بدون ابهام و به صورت سؤالي بيان شود؛
ـ آزمونپذير باشد (با استفاده از روشهاي موجود)؛
ـ فارغ از قضاوتهاي اخلاقي و قانوني باشد و ... .
بر اين اساس مسائل علمي فراواني در (مهدويت پژوهي) قابل طرح است كه به بعضي از آنها اشاره ميشود:
1. آيا خانواده، تأثيري در انتقال فرهنگ مهدوي دارد؟
2. آيا نظام اقتصادي جهان (در فرآيند جهاني شدن)، تأثيري در تسريع ظهور دارد؟
3. وضعيت، ماهيت و بافت سياسي كشورها، با سقوط آنها در عصر ظهور چه ارتباطي دارد؟
4. اصلاحات مهدوي، به چه صورت و به نفع كدام طبقات، ساختار قدرت جهاني را تغيير خواهد داد؟
5. آيا بين عزّت نفس و آمادگي براي ظهور، ارتباط وجود دارد؟
6. طرز تفكر دانشآموزان مقطع راهنمايي، دربارة انتظار منجي چگونه است؟
7. آيا بين عدالت از منظر جان راولز و عدالت در انديشة مهدويت تفاوت وجود دارد؟
8. آيا اميدواري از تأثيرات روانشناختي انتظار است؟
9. آيا اختلاف فرهنگي، ميتواند مانع وحدت و انسجام مردم در عصر ظهور باشد و ؟
پژوهشگر پس از تدوين سؤالات تحقيق، بايد براي آنها پاسخ يا راه حل بيابد؛ پاسخ اوليه و مقدماتي او به سؤال تحقيق، فرضيه است. بر اين اساس استفاده از مسأله و فرضيه در تحقيقات، داراي مزاياي بسياري است؛ از جمله اينكه مسأله و فرضيه تحقيق، راهنماي محقّق در پيشبرد كار تحقيق است. روابطي كه در مسأله مطرح ميشود، براي پژوهشگر روشن ميكند كه چه كاري انجام دهد و در واقع، به دنبال چه چيزي يا چه كاري باشد. روابط مزبور در فرضيه، وظيفة محقّق را از اين نظر معيّن ميكند كه در تحقيق و در حين پيشرفت آن، چگونه موضوع مطرح شده در مسألة علمي را دنبال كند. پس اگر مسأله، وظيفة محقق را روشن ميكند، فرضيه چگونگي انجام آن را بيان ميدارد. اولي مشخص ميكند كه پژوهنده بايد چه كاري انجام دهد و دومي مشخّص ميكند چگونه بايد انجام دهد. يكي (جاي) را نشان ميدهد و ديگر (راه) را.
پنج. انواع فرضيات تحقيق
در تحقيقاتي كه پژوهنده عنايت به توضيح و تبيين چگونگي روابط بين متغيّرها را ندارد، اصولاً فرضيه ـ حسب تعريفش ـ مصداق ندارد؛ لذا فرضيه تنها در تحقيقاتي مطرح است كه در آنها محقّق تلاش دارد، چگونگي رابطه يا روابط بين متغيّرها را صراحت بخشد. بيشتر پژوهشهاي مربوط به مهدويت نيز ظرفيت و زمينه استفاده از فرضيه را دارا هستند كه به نمونههايي از آنها اشاره خواهد شد.
چگونگي روابط متغيرها ـ كه معمولاً مورد بررسي و دستكاري پژوهشگران قرار ميگيرد ـ از حالات زير خارج نيست:
الف. پژوهشگر به دنبال بررسي و مقايسة تفاوت و تأثير دو يا چند متغيّر بر يك يا چند متغيّر ديگر است. براي مثال، هنگامي كه مقايسه و مطالعة دو روش مختلف ترويج فرهنگ مهدويت (روش اقناعي و روش توجيهي)، مورد توجّه محقّق قرار ميگيرد، محقّق در پي آن است كه تفاوت تأثير اين دو روش را مورد بررسي و مقايسه قرار دهد (ميزان تفاوت).
ب. پژوهشگر در پي مطالعه ميزان رابطه و جهت همبستگي بين دو يا چند متغيّر است. براي مثال در بررسي ميزان رابطه و همبستگي بين مشكلات مالي و گرايش به مدعيگرايي (ادعاي رابطه و ديدار و ...) محقّق قصد دارد كه صرفاً درجه و جهت همبستگي اين دو متغيّر را كشف كند؛ نه رابطة علّت و معلولي بين آنها را (ميزان همبستگي).
ج. پژوهشگر در كار كشف و تعيين رابطة علّت ـ معلولي دو يا چند متغيّر است. براي مثال محقّق ممكن است قصد آن كند كه در يابد آيا همراهي مردم، علّت پيروزي انقلاب مهدوي است (ميزان اثر).[31]
با توجّه به مطالب ياد شده، فرضها در تحقيق ممكن است به دو صورت بيان شوند:
1. آن دسته از فرضيههايي كه به (احتمال) وجود تفاوت، رابطه يا اثر اشاره كنند.
2. آن گروه از فرضيههايي كه به نداشتن تفاوت، رابطه يا اثر اشاره دارند.
فرضيههاي نوع اوّل را اصطلاحاً فرض تحقيق و فرضيههاي نوع دوم را فرض پوچ، صفر يا آماري مينامند. فرضيه تحقيق از وجود رابطه يا اثر يا تفاوت بين متغيرها خبر ميدهد يا در واقع وجود اين حالات را تأييد نموده، آن را واقعي و حقيقي ميداند. فرضيه تحقيق به نوبه خود به دو نوع جهتدار و بدون جهت تقسيم ميشود. فرضيه صفر ـ كه به فرضيه آماري يا پوچ نيز موسوم است ـ بر خلاف فرضيه تحقيق، وجود رابطه يا اثر يا تفاوت بين متغيّرها را رد كرده، انكار ميكند و اظهار ميدارد كه اين حالات واقعي نيست و حقيقت ندارد و صرفاً ناشي از تصادف و اشتباهات آماري است. در تحقيقات تاريخي و توصيفي و پس رويدادي فرضيه صفر موضوعيت ندارد.[32]
(فرضيه تحقيق)، جايگاهي مهم در علوم اجتماعي دارد و ميتواند انتظار محقّق در مورد رابطة بين متغيرهاي تحقيق را نشان دهد. (فرضيه تحقيق)، به صورت مثبت بيان ميشود و اثر متغيّر مستقل را بر متغيّر وابسته بررسي ميكند يا ميگويد بين متغيرها، رابطه يا تفاوت وجود دارد.
تقسيم محتوايي فرضيهها
فرضيهها از نظر محتوا نيز به سه نوع فرعي تقسيم پذيرند:[33]
1. فرضيههايي كه بر وجود پديدهها دلالت ميكنند؛ مثل:
ـ جامعه شيعه، از انديشه مهدويت بالندگي و حيات ميگيرد.
ـ شخص منتظر، به آينده اميدوار است.
ـ در جوامع تحت ستم، انقلاب اجتناب ناپذير است.
ـ در دولت اخلاقي امام مهدي، مردم به نهايت رشد فكري و اخلاقي ميرسند.
2. فرضيههايي كه بر وجود روابط بين پديدهها دلالت ميكنند؛ مثل:
ـ بينش سياسي ـ اجتماعي شيعيان، به مهدويت باوري آنها بستگي دارد.
ـ انتظار مثبت، با اميد افراد رابطه دارد.
ـ وجود ظلم و استبداد در هر جامعه، با وقوع انقلاب در آن جامعه بستگي دارد.
ـ رشد فكري و اخلاق مردم در عصر ظهور، در پرتو دولت اخلاقي امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف امكانپذير است.
3. فرضيههايي كه، در صدد بيان علّت وجودي و تكويني پديدهها و روابط بين آنها بر ميآيند؛ مثل:
ـ مهدويت باوري شيعيان، نقش اساسي در بينش سياسي ـ اجتماعي آنان دارد.
ـ اميد به آينده نقش مؤثري در انتظار مثبت و سازنده دارد.
ـ استبداد حاكمان و ثروتمندان، انقلاب مستضعفان را بارور ميسازد.
ـ شكلگيري دولت اخلاقي امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، براي رشد فكري و اخلاقي مردم در عصر ظهور است.
به دو نوع فرضيه نخست ـ كه بر وجود پديدهها و روابط بين آنها دلالت ميكند ـ فرضيههاي توصيفي، ميگويند و به نوع سوّم ـ كه به بيان علّت وجودي پديدهها و روابط فيمابين ميپردازد و جنبة عليّت يا علّتيابي دارد ـ فرضيههاي علّي يا تعليلي و تحليلي ميگويند.
پژوهشگر مباحث مهدوي، بايد شناخت درستي از نوع فرضيه خود داشته باشد و مراحل بعدي تحقيق خود را براساس توصيفي بودن يا تعليلي و تحليلي بودن آن، سامان بخشد. هر مقدار كه به سمت فرضيههاي تحليلي و تعليلي گام بردارد، به همان اندازه به سمت تحقيق علمي و نظريهپردازي نزديك شده و توان ارائه ديدگاههاي نو و اثرگذار را دارا خواهد بود. آنچه كه بدان تأكيد ميورزم، نوآوري، ابتكار و استفاده از كلمات و مفاهيم مناسب و اثرگذار در فرضيه است كه ذيل فرضيهسازي قابل بررسي است.
شش. فرضيهسازي
پژوهشگر پس از مطالعه ادبيات تحقيق و تعريف مسأله، اقدام به تدوين فرضيه ميكند. او براي طرح فرضيه، بايد با در نظر داشتن سؤالات ويژة تحقيق و نيز متغيّرهاي مورد مطالعه، تعداد فرضيههاي خود را مشخّص كند. تعداد فرضيهها بايد به آن اندازه باشد كه نياز تحقيق را پاسخ دهد و از نتايج آزمون فرضيهها، شناخت واقعي و كاملي از پديده يا روابط بين متغيرها به دست آيد. در عين حال فرضيههاي متعدد بايد به گونهاي تنظيم شوند كه مجموعاً يك واحد كلّي و يك سيستم را تشكيل دهند و هماهنگ و همسو باشند. در تحقيقات علمي بسته به ماهيت تحقيق و قلمرو و مقياس آن، تعداد فرضيهها ممكن است از يك تا چندين مورد باشد. از اين رو تعداد آنها مهم نيست؛ بلكه انسجام، نظاميافتگي و هماهنگ بودن آنها مهم است. گفتني است كه وقتي ميگوييم (فرضيهها) عموماً اشاره به فرضيههاي رقيب نيز داريم؛ يعني، پژوهشگر با تسلط بر موضوع تحقيق، توان ارائه فرضهاي مختلف را داشته باشد. اين فرضيهها ممكن است مخالف با ديدگاه وي (و فرضيه منتخب او) باشد؛ اما او موظف است آنها را به دقت بررسي كند و نقاط و قوّت و ضعف آنها را بشناسد و دلايل و مستندات آنها را مورد ارزيابي و سنجش قرار دهد.
پس از تخمين مقدار فرضيههاي مورد نياز، محقّق بايد آنها را به صورت ساده، روان و كوتاه به شكلي تدوين كند كه اولاً مبيّن وجود رابطه بين متغيّرها يا چگونگي وضعيت پديدهها و اشياء باشد؛ ثانياً آن را به شكل جملة خبري صورتبندي كند؛ ثالثاً ميتواند در آغاز جمله، از عبارت (به نظر ميرسد) استفاده نمايد.
پس از آنكه پژوهنده، فرضيه يا فرضيههاي تحقيق خود را تدوين و صورتبندي كرد، آنگاه با تشكيل جدولي[34] (و طرح سؤالاتي)، به ارزيابي آنها ميپردازد. نكتة قابل توجّه اين است كه بايد واژههاي اختصاصي و تخصّصي فرضيه تعريف شود؛ هر چند تعريف واژههاي عادي يا متداولي كه در فرضيه به كار ميرود، ضرورتي ندارد. نكته مهم ديگر اين است كه تمامي لغات استفاده شده در يك فرضيه، بايد دقيق باشد. لغات مبهم و شناور يا صفات تفصيلي (برتر)، در فرضيهها جايز نيست. متاسفانه اين نقيصه در برخي از پژوهشهاي ديني ـ به خصوص در پژوهشهاي مربوط به انديشه مهدويت ـ ديده ميشود. به نمونههايي از فرضيات مندرج در بعضي از پاياننامهها توجه نماييد:
1. مصلح جهاني، يك پديدة عام و جهان شمول است و كليه انسانهاي دين باور ـ به ويژه دو فرقه شيعه و اهل سنّت ـ اعتقاد به چنين حقيقت متعالي دارند.
2. بين گرايش به مهدويت و سلامت روان، رابطة مثبت و معنيدار وجود دارد.
3. غيبت امام زمان، كاملاً بدون سابقه است.
4. قرآن كريم آيندة جهاني بشريت را روشن معرّفي ميكند و حكومت آينده را از آن صالحين ميداند.
5. انتظار حقيقي، مشخصاتي ويژه دارد و در مفهوم آن تحريف معنوي رخ داده است!
6. رابطة معنيدار و منفي (يا مثبت)، بين انتظار ظهور و افسردگي وجود دارد.
7. ترديدي نيست كه در عصر حاضر، امكان ملاقات با حضرت امام زمان (البته با شرايط تشرّف) وجود دارد.
8. جهاني شدن به عنوان ظرف و شرايط تاريخي و فراهم كننده ابعاد فنآوري، زمينهساز تحقّق حكومت جهاني حضرت مهدي، به عنوان مظروف و محتواي تاريخي آن ميباشد و .
بيشتر فرضيات ياد شده، نشانگر عدم شناخت كافي و اصولي پژوهشگران از معنا و مفهوم فرضيه و خصوصيات و ويژگيهاي آن است. نكات قابل نقد و بررسي در اين فرضيات عبارت است از:
الف. سادگي وغيرعلمي بودن مفاهيم و متغيرهاي استفاده شده در آنها؛ در واقع هركس به آنها مراجعه كند، مطلب جديد و علمي به دست نميآورد و با يك مسأله مهم و ابتكاري روبهرو نيست.
ب. چارچوب نظري مشخص در اين گونه تحقيقات وجود ندارد؛ يعني، تكيهگاه تئوريك آنها مشخص نيست و صرفاً بيان يكسري توصيفات احتمالي دربارة سؤالات مطرح شده در طول تحقيق است.
ج. در برخي از اين فرضيات، بيشتر از آنكه كيفيت و نوع پاسخها مدنظر باشد؛ تنها به كليگويي بسنده شده و نوع رابطة متغيّرها، روشن نگشته است و ... .
به نظر ميرسد عدم تدوين فرضيه در چنين مواردي، بايستهتر از بيان فرضيات ناقص، نارسا، مغشوش و تكراري است. اصل در فرضيه ارائه مطالب نو و مفيد ـ آن هم به صورت نظاممند و حساب شده ـ است. حتّي اگر پژوهشگر اشارهاي به فرضيه يا فرضيات خاصّ نداشته باشد؛ اما آن را به عنوان روح كلي تحقيق و راهنماي رسيدن به يك نتيجة روشن قرار دهد، پسنديدهتر از طرح فرضيات ناقص، ساده، ناگويا و غيرعلمي است. فرضيههاي تحقيق به طور تلويحي، نظام استخوانبندي و سازماندهي مفهومي فصول يك تحقيق هستند و كليت كار را جمعبندي ميكنند؛ پس بايد در تدوين و ارائه آنها كمال دقّت و شناخت را داشت.
در فرضيهسازي بايد به گونهاي نوشت كه جاي جملات را نتوان تغيير داد. عبارات يك فرضيه، بايد روابط علّت و معلولي و تسلسلي پديدهها را نسبت به يكديگر نشان دهد. درجهبندي در فرضيهسازي بسيار مهم است[35].
استفاده از عباراتي مانند شايد، احتمالاً، مهمتر، بالاتر، پايينتر، يقيناً، اثر دارد، تأثيرپذيري دارد و... مسألهاي را حل نميكند و ذهن خواننده را در ابهام نگه ميدارد. محقّق به جاي اينكه بنويسد: اثر دارد، بايد بگويد: چگونه اثر دارد. الفاظي مانند بالاتر و پايينتر، شناور هستند و تأثيري ندارند.
فرضيهسازي از بخشهاي مشكل طرّاحي است و به پشتوانههاي مطالعاتي دقيق نيازمند است. محقّق فرضيه را نميبافد؛ بلكه بايد مبتني بر مطالعات، مشاهدات و تأملات اوليه به پردازش آن اقدام كند.
6-1. منابع فرضيه
فرضيات تحقيق، ريشه در زمينههايي دارد كه كما بيش مسائل پژوهش را تبيين ميكند و همانگونه كه گزينش يك مسأله مناسب كار آساني نيست، كشف يك فرضيه سودمند نيز آسان نميباشد. منبع اصلي فرضيات عبارت است از:
6-1- 1. تجربيات و دانش محقّق و اطلاعاتي كلي و پراكنده او كه در ضمن تحقيق به دست ميآيد.
6-1- 2. تحقيقات انجام شده قبلي.
6-1- 3. نظريه كه نوعي فرضيه وسيع و يا مجموعهاي از فرضيات فرعي است كه ميتوان از طريق تعقّل قياسي، به فرضيات مناسب دست يافت.
6-1- 4. پرسشهاي تحقيق (پرسشهاي توصيفي كه چه بود و چه هست را شامل ميشوند و پرسشهاي هنجاري كه يك نياز اطلاعاتي ديگر را مطرح ميكنند) و پرسشهاي همبستگي كه از رابطة ميان متغيرها سؤال ميكنند و پرسشهاي علّي كه به منظور كشف اينكه چه چيزي موجب چيز ديگر است، مطرح ميشود.[36]
توضيح آنكه هنگام ساختن فرضيه، ممكن است پژوهشگر خود ابتكار ساختن فرضيه را بر عهده گيرد و بر اساس تفكّرات و انديشههاي مشخص، در رابطه با پديدههاي مورد نظر، به ساختن فرضيه مبادرت ورزد.
در بعضي مواقع، پژوهشگر ممكن است، تحقيق خود را براساس يكي از تئوريها (نظريههاي) صاحبنظران و متفكّران پايهگذاري كند. در اين صورت چارچوب نظري كار تحقيقي وي، همان تئوري تئوريسين مورد نظر بوده و قصد محقّق آزمودن آن است.
نظريه يكي از مناسبترين و در عين حال منطقيترين منابع فرضيه است و ميتوان آن را نوعي فرضيه وسيع و يا مجموعهاي از فرضيات فرعي دانست كه ميتوان از طريق تعقل قياسي به فرضيات مناسب دست يافت. به همين دليل به چنين فرضياتي، فرضيات قياسي گفته ميشود و فرضياتي را كه از مطالعات و مشاهدات پيشين به دست ميآيد، فرضيات استقرايي ميگويند. در واقع اين كار تعيين چارچوب نظري تحقيق است. محقّقي كه به منظور دستيابي به روابط علت و معلولي بين متغيرهاي موجود يك پديدة اجتماعي به تحقيق ميپردازد، لازم است علاوه بر اعمال دقت كامل در كار پرسشگري و عمليات ميداني و به طور كلي در انجام جمعآوري دقيق اطلاعات، بتواند واقعيتهاي موجود را با نتايج به دست آمده، با زبان علمي بيان نمايد. در حقيقت تفاوت بين مشاهدهگري كه واقعيتها را ميبيند و از هرگونه تحليلي دربارة آنها عاجز است، با مشاهدهگري كه هر واقعيت اجتماعي را با روشنبيني و نكته سنجي علمي تبيين و تفسير ميكند، آن است كه مشاهدهگر اول فاقد اطلاعات نظري گستردهاي است و هر واقعيت يا پديده را با بياني علمي تعريف كند و آن را با پديدهاي ديگر در رابطه علّي قرار ميدهد.[37]
معمولاً كمك يا الهام گرفتن از تئوريهاي رايج (مثل نظرات علّامه طباطبايي، شهيد مطهري، علّامه جعفري و ... در حوزة پژوهشهاي ديني)، متداولتر از ساختن نظريه يا مدل نظري توسط خود محقّق است؛ اما در (مهدويت پژوهي) امكان بهرهگيري از چارچوبهاي تئوريك كمتر فراهم است يا با ظرافت و دقّت لازم همراه نميباشد. متأسفانه در ساحت نظريهپردازي ديني، بيشتر از ساختن نظريه، به پردازش نظرات ديگران توجّه شده و چه بسا به تكرار صرف آنها پرداخته ميشود!!
گاهي هم فرضيهسازي، از طريق فرضيههاي ديگران انجام ميگيرد؛ يعني، پژوهنده، ممكن است فرضيه يا فرضيههايي را بسط دهد، محدود سازد، بعضي عوامل و فاكتورهاي جديد را جايگزين عوامل و فاكتورهايي كند كه در پژوهشهاي ديگران، هنگام آزمون فرضيهها رد شدهاند و عدم تأثيرشان در پديدة مورد بحث، تأييد شده و به اثبات رسيده است. پس از پايان عمليات تجزيه و تحليل محقق بايد با تكيه بر نتيجة كار، دربارة فرضيههاي اولية خود اظهار نظر كند و با توجه به نتايج حاصله، تأييد يا رد آنها را اعلام نمايد. در تحقيقات تاريخي توصيفي و نظري و موردي و تحليلي محتوا، محقق با استفاده از روش استدلال و تحليل عقلاني يا روشهاي آمار نويسي يا آزمون و ... به نتيجهگيري پرداخته، بر اساس نتايج حاصله، فرضيهها را مورد ارزيابي و اظهار نظر قرار ميدهد و نسبت به تأييد يا رد آنها اقدام ميكند.[38]
6-2. طرز ساختن فرضيه
براي ساختن فرضيهها، دو روش رايج هست:[39] روش توجيهي و روش ميانبر.
6-2-1. روش توجيهي
منظور از روش توجيهي، بيان جنبههاي مختلف ذهني و تصوّري پژوهشگر در ارتباط با پديدة مورد نظر است. به عنوان مثال، وقتي فرضية (انتظار مثبت شيعي، در شكلگيري انقلاب اسلامي ايران نقش دارد) مطرح باشد، پژوهشگر بايد توجيهي از اين فرضيه و نحوة مؤثر بودن (انتظار فعّال) در شكلگيري انقلاب به عمل آورد. براي مثال آيا مسأله (انتظار مثبت) به طور كلّي و در هر ميزان در انقلاب ايران تأثير دارد، يا معنا و شكل خاصّي از اين انتظار، مورد نظر پژوهشگر است. اگر اين چنين است، انتظار مثبت چه شاخصهها و ويژگيهايي دارد و كدام يك نقش مهمتري در شكلگيري انقلاب ايفا ميكند. بر اين اساس پژوهشگر به اين نتيجه ميرسد كه در انتظار مثبت، ميتوان به گزينههاي مختلفي چون انتظار فعّال و سازنده، انتظار عاشورايي (دگرگون كننده)، انتظار اميدبخش و ... دست يافت.
در قدم بعدي پژوهشگر بايد اين نكته را روشن كند كه منظور او از (انتظار فعّال)، (انتظار عاشورايي)، (انتظار اميدبخش) و ... چيست؟ او بايد بكوشد ويژگيها و مميّزات هر يك از انگارههاي ياد شده را به طور مشخص بيان كند و منظور خود را به روشني از اين تقسيمبندي ارائه دهد. به عنوان مثال (انتظار فعّال)، اگر حالت قيامگونه و ايثارگرانه داشته باشد و از حد فعاليت عادي و آمادگي ابتدايي خارج شود، تبديل به (انتظار عاشورايي) ميشود.
6-2- 2. روش ميانبر
منظور از روش ميانبر، عدم استفاده از توجيه فرضيه ـ كه يك امر فكري و ذهني است ـ و رجحان و برتري دادن به روش تكنيكي و عملي (مكانيكي) است و آن عبارت است از خارج كردن سؤالها و پرسشهاي مربوط به مسائل علمي، از حالت استفهامي. در اين روش سؤال از حالت پرسشي خارج شده و به گزاره تبديل ميشود. اين گزارهها هستند كه حالت فرضيه به خود گرفته و به سادهترين روش، مطلوب پژوهشگر را ميرسانند. مثال:
مسأله علمي: آيا انديشه مهدويت، جايگاه بنياديني در تفكر سياسي شيعه دارد؟
فرضيه علمي: انديشه مهدويت، جايگاه بنياديني در تفكر سياسي شيعه دارد.
پس در روش ميانبر، صرفاً (آيا و علامت سؤال) از جملة استفهامي حذف و مابقي ساختار جمله حفظ ميگردد و به اين ترتيب، فرضيه به روش ميانبر ساخته ميشود. حال با اين تعريف كه (فرضيه پاسخ حدسي و فرضي محقّق به سؤال مربوط به مسأله علمي او است)، يك بار مسأله علمي را در حالت استفهامي بخوانيم و بار ديگر، فرضيه علمي را، با حذف علايم استفهامي بخوانيم. با كمي دقت متوجّه ميشويم كه حالت دوم، جواب حالت قبلي است.
بايد دانست كه در ساختن فرضيه، روش توجيهي مقدّم و مرجّح بر روش ميانبر در نظر گرفته شده و مورد استفاده قرار ميگيرد. در صورت استفادة پژوهشگر از روش ميانبر، وي بايد نهايت دقّت و ژرفانديشي را در ارائه (مسألة علمي) داشته باشد؛ يعني، سؤال را به صورت جامع، نو و علمي مطرح كند و از ساده نويسي و تكرارگويي بپرهيزد. در همة اين مراحل، پژوهشگر مراحلي را طي ميكند كه به آنها مفهومسازي، ملفوظسازي و مشهودسازي (علميسازي) گفته ميشود. همچنين پيوند بين فرضيه و نظريه و ارزش و جايگاه تئوري، از مباحث مهمي است كه در اين نوشتار، مجالي براي پرداختن به آنها نيست.
هفت. مهدويت، آموزهاي براي انديشيدن
قرن بيستم، دوران انباشت دانشها، فنون و انديشهها و به عبارتي دوران رونق نظريهپردازي و توليد علوم و يافتن راه حلهاي جديد و پاسخهاي نو يا خواستهها و نيازهاي بشر، بوده است؛ اما به نظر ميرسد قرن بيست و يكم، عصر بن بست در نظريهپردازي و دوران تكرار آرا است و قصور در انديشه به حدّي رسيده كه توان رشد و بالندگي خود را از دست داده و گويا بيشتر مكاتب، افكار و حكومتهاي بشري بروز و ظهور يافتهاند و مجال كمي براي آنها باقي مانده است. در اين بن بست شاهد اضطراب فوقالعادة بشر، ناراستي راه و روشها، حيرت و سرگرداني هويتي، سياسي، اجتماعي و فكري، عدم تحقق عدالت و عقلانيت لازم بشري و پيوند عجيب زندگي با نفسانيات، شهوات، ماديات و اوهام هستيم. در واقع ميتوانيم بگوييم در پايان تاريخ فكر و دانش و ساختارهاي برخاسته از دنياگرايي و ماديگرايي هستيم.
در اينجا است كه بايد به دنبال راه و نظريات جديدي براي زندگي باشيم. شيعه معتقد است: اين راه و روش در (ولايتپذيري) و سريان ولايت در همه هستي و در چهارچوب دين اسلام نهفته است؛ يعني، پاسخ همه دغدغهها، اضطرابها، حيرتها، بن بستها و كاستيها را بايد در انديشه (ولايت و امامت) جست و جو كرد. جلوه كامل و تام ولايت، در (آموزه متعالي مهدويت) جلوهگر و نمايان است. در واقع (انديشه مهدويت) پاسخ و راهكار همة نيازها و خواستههاي بشر و فرجام شكوهمند هستي انساني است. اين آموزه نه تنها تصوير و طرّاحي يك جامعة مطلوب و آرماني است؛ بلكه آموزهاي زندگيساز و نظريهخيز است. هم خود نظريه جامع و كامل براي همه ابعاد و زواياي حيات معقول و طيّب بشري است و هم توانايي فوقالعاده و فراگيري براي توليد دانش و نظريات و فرضيات مختلف دارد. در واقع هم سرآمد و پايان بخش همه نظامها، حكومتها، افكار و نظريات است و هم فراگيرترين، كارآمدترين و بنياديترين آنها.
در روايتي آمده است:
(اِنَّ دُولَتنا آخّر الدُّول و لَمْ يَبْقَ اهلَ بيتٍ لَهُم دُوَلةٌ اِلّا مَلَكوا قَبلَنا لِئَلّا يَقُولوا اِذا رأوا سيرَتنا اذا ملكِنا سِرنا بِمثْلِ سيرةِ هؤلاء و هو قول الله تعالي و العاقبة للمتقين)؛[40]
(دولت ما آخرين دولتها است و هيچ خانداني كه صاحب دولتاند، باقي نميماند مگر اينكه پيش از حكومت ما به قدرت ميرسند تا وقتي شيوة ما را ديدند، نگويند: اگر ما نيز به قدرت ميرسيديم، مانند اينان رفتار ميكرديم و اين همان سخن خداي تعالي است كه ميفرمايد: عاقيت براي پرهيزكاران است).
و در روايتي مشابه از امام صادق عليه السلام آمده است:
(دولتُه آخرُ الدول و خيرُ الدولِ، تعقبُ جميعَ المُلوك بحيث لم يبقَ اهل بيتٍ لهم دولةٌ الّا ملكوا قبلَه...)؛[41]
(حكومت او، آخرين و بهترين حكومتها است. بعد از تمام حاكمان و پادشاهان ميآيد. هر خانداني كه براي آنها حكومتي مقدر باشد، به حكومت ميرسند تا هنگامي كه حكومت ما برقرار باشد؛ تا نگويند: اگر حكومت به ما ميرسيد، چنين و چنان ميكرديم ).
اين احاديث به روشني جايگاه متعالي و فراتر (آموزة مهدويت) و برتري و فضيلت حكومت جهاني مهدوي را بيان ميكند و نشانگر اين است كه كاملترين، كارآمدترين، جامعترين و اثر گذارترين فكر و راه را ميتوان در آن مشاهده كرد. بر اين اساس مراجعه به آن نيز خود ميتواند بهترين و مطلوبترين راهها و نظريات را ارائه دهد.
(آموزه مهدويت) ميراث گرانبهاي ديني است كه آكنده از معارف، مفاهيم، اصول، روشها، خطمشيها، قواعد، معيارها، سازوكارها و موضوعات گوناگون و انديشهبرانگيز است. گفتمان و پارادايم و نظريه خاصي را ميتوان از اين آموزه استخراج كرد و مدل و الگو و قانوني براي زندگي سياسي، اجتماعي و اقتصادي از آن به دست آورد. آموزه مهدويت، مكتب، ايدئولوژي و نظام جامعي است كه هم شامل بسياري از معارف ديني است و هم قاعده و رهيافت خاص و ويژهاي را ارائه ميدهد؛ يعني، آموزههاي ديني، به صورت گسترده، فراگير و عيني در آن عملياتي شده و مجال ظهور و بروز مييابد. (آموزه مهدويت)، شامل مباحث و موضوعات مختلف تاريخي، كلامي، تفسيري، سياسي، اجتماعي، فلسفي و است و پژوهش و انديشيدن درباره آنها كاري بايسته، بشكوه و اثر بخش است. در اين درياي ژرف دانش و معرفت، گوهرهاي درخشاني از آيندهنگري، فرجامگرايي، انتظارورزي، راه شناسي، حقيقتگرايي، حق خواهي و نهفته است كه با غوص عالمانه و خردورزانه در آن، ميتوان به اين گوهرهاي ناب دست يافت.
امروزه پرده فراموشي و بيتوجهي از چهرة اين آموزه والا، به كناري نهاده شده و چشماندازهاي زيبايي از آن عيان شده است؛ اما هنوز آغاز راه است. رونمايي از اين آموزه در عرصههاي مختلف، هرچند ثمربخش و قابل توجه است؛ اما كافي نيست و نياز به يك انقلاب علمي و تحقيقي احساس ميشود. مهمترين مؤلفه اين انقلاب پژوهشي، نگاه روشمند و دانشخيز به آموزه مهدويت است.
پژوهشگران در اين رويكرد علمي و توليدي، نياز به تحقيقات و كنكاشهاي عميقي دارند كه بتوانند توضيح كامل و اقناعكنندهاي دربارة (انديشة منجيگرايي) بدهند و مباني و نظام جامع فكري و ديني آن را استخراج نمايند. همچنين ابعاد و زواياي مختلف آن را باز كاويده و اسرار، حكمتها و زيباييهاي آن را (در زمينه تولّد، پنهان زيستي، طول عمر، انتظار، ظهور، قيام، تشكيل حكومت، عدالتگستري و ...) باز شناسانند. مهدويت؛ يعني، حاكميت، معنويت، عقلانيت و عدالت در جامعة بشري، جهت تحقق عبوديت و بهْزيستي انسان. اين آموزه ميتواند به نظريهاي جامع و كامل تبديل شود و متناسب با گفتمان روز و سطح درك و فهم مردم تبيين گردد و ... در هر حال اين رويكرد پژوهشي، نياز به روشهاي علمي تحقيق و چهارچوبهاي خاص نظري دارد كه مهمترين بعد آن، بهرهمندي از (فرضيه) يا (فرضيههاي تحقيق) است كه در اين پژوهش به آن پرداخته شد.
نتيجه گيري
فرضيه جايگاه ويژه و هدايتگرايانهاي در تحقيق دارد و پژوهشهايي كه داراي فرضيه يا فرضيات هستند، ارزش علمي بالاتري دارند و در تحليل و تبيين موضوعات مختلف، نقش مهمي ايفا ميكنند.
فرضيه، بيانيهاي احتمالي و حساب شده است كه بار علمي و مبتكرانه پژوهش را بر دوش ميكشد و رابطه علّي و چگونگي تأثيرپذيري پديدهها را بيان ميكنند. فرضيه حدس و گمان موقتي و پاسخ اوليه و مقدماتي به سؤال اصلي تحقيق است كه به كشف مجهول كمك ميكند.
آنچه در اين نوشتار مطرح شد، اهميت و جايگاه فرضيه در پژوهشهاي ديني (مهدويت پژوهي) است. به نظر ميرسد، وجود فرضيه در اينگونه تحقيقات، جهت نظم بخشيدن، روشمند كردن، متمركز نمودن، تعميم يا تحليل مناسب، توليد دانش و معرفت جديد و پرفايده باشد؛ اما بيان آن در همه پژوهشها ـ به خصوص در تحقيقات توصيفي ـ ضروري نيست يا با دشواريها و ابهاماتي روبهرو است.
گفتيم كه اين ابهامات و كاستيها و يا نگاه پوزيتيويستي به علوم، نبايد مانع بهرهگيري از فرضيه بشود. فرضيه امري عجيب و پيچيده و تجربي محض نيست؛ بلكه فرضيه ميتواند در بيشتر پژوهشها كار هدايتگري، كشف مجهول و سازماندهي را بر عهده بگيرد؛ به خصوص در (آموزه مهدويت) كه آكنده از موضوعات و معارف بكر و ناب در زمينههاي مختلف است.
از طرف ديگر بهرهوري از فرضيه در پژوهش، بايد علمي، ابتكاري و دقيق باشد؛ ولي متأسفانه در بيشتر پژوهشهاي رسمي و نيمه رسمي، به صورت نادرست، سطحي و گذرا به فرضيه پرداخته ميشود و يا فرضيهپردازي، از ويژگيها و شرايط لازم براي توليد علمي برخوردار نيست. اين نوشتار روشن كرد كه يكي از ضرورتهاي (مهدويت پژوهي) معاصر، شناخت چيستي و چرايي فرضيه و چگونگي فرضيهسازي است تا در سازماندهي مفهومي و جمعبندي كليت كار تحقيق، به درستي عمل گردد و گامي درست و اصولي در كشف مجهولات و نظرات و قواعد جديد برداشته شود.
در اين نوشتار تأكيد بر اين بود كه پژوهشهاي بدون فرضية درست و نظاممند، از بار علمي كمتري برخوردار است و قابليت طرح در مجامع علمي و نقد و بررسي را ندارد. يا نبايد به تدوين فرضيه پرداخت و يا آن را بر اساس موازين و معيارهاي شناخته شده (روش تحقيق) طرح كرد. روش علمي پردازش فرضيه نيز بر اين اساس بود كه ابتدا (مسأله علمي) (سؤال اصلي) به دقت طرح گردد و از طريق فرضيه، به آن پاسخ داده شود. در فرضيهسازي نيز ميتوان از راههاي مختلف (روش توجيهي، روش ميانبر و ) عمل كرد؛ ولي بايد از مفاهيم و اصطلاحات دقيق و روشن و بدون ابهام و چندگانگي معنايي بهره گرفت.
انگارههاي ديني (در آموزه مهدويت)، به صورت گسترده و فراگير مطرح شده است؛ اما براي پردازش و ارائه آن به جامعة علمي، بايد در بعضي از سطوح و ابعاد، روشمند و اصولي رفتار كرد و كاوشهاي علمي خود را، مبتني بر روشها و چهارچوبهاي نظري خاص قرار داد.
پي نوشت ها :
[1]. محمود سريعالقلم، روش تحقيق در علوم سياسي و روابط بينالملل، تهران، فرزان،1384ش، ص110.
[2]. محمدرضا حافظنيا، مقدمهاي بر روش تحقيق در علوم انساني تهران، سمت، چاپ يازدهم، 1384ش، ص110.
[3]. ريمون كيوي و لوك وان كامپنهود، روش تحقيق در علوم اجتماعي، ترجمه عبد الحسين نيك گهر، تهران، توتيا، چاپ دوم،1386ش، ص156.
[4]. عليرضا شايان مهر، دائرة المعارف تطبيقي علوم اجتماعي، تهران، كيهان، 1377ش، ج1، ص397.
[5]. به نقل از: مصطفي ازكيا و عليرضا دربان آستانه، روشهاي كاربردي تحقيق، تهران، كيهان، 1382ش، ج1، ص171.
[6]. همان.
[7]. عزتالله نادري و مريم سيف نراقي، روشهاي تحقيق در علوم انساني، تهران، بدر، چاپ بيستوششم، 1384ش، ص37.
[8]. رمضان حسنزاده، روشهاي تحقيق در علوم رفتاري، تهران، ساوالان، چاپ ششم، 1387ش، ص59.
[9]. به نقل از: مصطفي ازكيا و عليرضا دربان آستانه، پيشين، ص171.
[10]. همان.
[11]. همان.
[12]. همان.
[13]. همان.
[14]. به نقل از: عزتالله نادري و مريم سيف نراقي، پيشين، ص 35.
[15]. پوزيتيويسم يا اثباتگرايي، اصطلاحي فلسفي است كه به آن مكتب تحقّقي يا اثباتي نيز گفتهاند. اين مكتب تنها تجربه را منبع واقعي معرفت ميداند!! در قرن 18 توسط فيلسوف و جامعه شناس فرانسوي اگوست كنت، ساخته و به كار رفته شد. كنت بر اين باور بود كه جبري تاريخي، بشريت را به سمتي خواهد برد كه نگرش ديني و فلسفي از بين رفته و تنها شكلي از انديشهكه باقي ميماند، متعلق به انديشه قطعي و تجربي علم است!! در واقع به نظر پوزيتيويستها، تنها روش علمي، اثبات گرايي تجربي است.
پوزيتيويسم داراي شاخههاي گوناگون است كه مهمترين آن پوزيتيويسم منطقي است. اين رويكرد در سال 1929 به صورت رسمي از سوي حلقه وين به جهانيان اعلام شد. پوزيتيويسم مورد نقد بسياري از دانشمندان و متفكران قرار گرفت و بعد از مدتي شالودههاي آن فرو ريخت. جان پاسمور، مورخ تاريخ فلسفه معاصر در سال 1972 در مقالهاي پوزيتيويسم منطقي را مكتبي مرده اعلام كرد. استاد مصباح يزدي در مورد اين مكتب ميگويد: (يك مكتب افراطي به نام پوزيتيويسم (اثباتي، تحصلي، تحققي) كه اساس آن را اكتفا به دادههايي بيواسطه حواس تشكيل ميداد و از يك نظر، نقطه مقابل ايده آليسم به شمار ميرفت. كنت حتي مفاهيم انتزاعي علوم را كه از مشاهده مستقيم به دست نميآيد، متافيزيكي و غير علمي ميشمرد و كار به جايي رسيد كه اصولاً قضاياي متافيزيكي، الفاظي پوچ و بي معنا به حساب ميآمد (آموزش فلسفه، ج1، ص50). در مجموع ميتوان پوزيتيويسم را چنين تعريف كرد: (فلسفهاي است كه چون معرفت واقعي را معرفتي مبتني بر تجربه حسي ميداند كه فقط با آزمايش و مشاهده مسير است، هرگونه مساعي نظري را براي كسب معرفت با عقل محصل، بدون مداخلة تجربه، خطا ميداند. (آرن نائس، كارناپ، ترجمة منوچهر بزرگ مهر، تهران، انتشارات خوارزمي،1352ش) ص21. ويژگيهاي پوزيتيويسم را ميتوان اينگونه بيان كرد:
1. منكر وجود هر نوع دريافت اشراقي يا ادراك عقلاني كلّي است؛ 2. به اصالت ذرّه و جزئينگري معتقد است؛ 3. تنها روش ادراك امور را روش تجربي ـ آزمايشگاهي ميداند؛ 4. هر نوع قضيه معرفت شناسانه را كه از طريق روش حسّي ـ تجربي قابل مطالعه نباشد، مهمل يا غير علمي مينامد!!؛ 5. اساس رويكرد علوم جديد پوزيتيويستي است!!.
[16]. محمدجعفر ياحقي و محمدمهدي ناصح، راهنماي نگارش و ويرايش، مشهد، به نشر، چاپ پنجم، 1386ش، ص104.
[17]. مهدي ساده، روشهاي تحقيق با تأكيد بر جنبههاي كاربردي، تهران، مؤلف، 1375ش، ص30.
[18]. حيدر علي هومن، پايههاي پژوهش در علوم رفتاري، تهران، بي جا، چاپ سوّم، 1380، ص43.
[19]. كومار، كريشان، روشهاي پژوهش در كتابداري و اطلاع رساني، ترجمه فاطمهدوست، تهران، انتشارات كتابخانه ملّي ايران، 1374ش، ص25 و 34.
[20]. متغيّر به ويژگي يا صفتي يا عاملي اطلاق ميشود كه بين افراد جامعه مشترك بوده، ميتواند مفاد كمّي و ارزشهاي متفاوتي داشته باشد.
[21]. مصطفي ازكيا و عليرضا دربان آستانه، پيشين، ص167.
[22]. ريمون كيوي و لوك وان كامپنهود، پيشين، ص9و10.
[23]. محمدرضا حافظنيا، مقدمهاي بر روش تحقيق در علوم انساني، تهران، سمت، چاپ يازدهم، 1384ش، ص111.
[24]. ر.ك: كومار كريشان، پيشين، ص54.
[25]. مصطفي ازكيا و عليرضا دربان آستانه، پيشين، ص172و173.
[26]. مهدي ساده، پيشين، ص37.
[27]. همان، ص26.
[28]. ر.ك: احد فرامرز قرا ملكي، اصول و فنون پژوهش در گستره دين پژوهي، قم، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه، چاپ دوم، 1385ش، ص70 و 71.
[29]. محمد رضا حافظ نيا، پيشين، ص19.
[30]. ر.ك: رمضان حسن زاده، روشهاي تحقيق در علوم رفتاري، تهران، ساوالان، چاپ ششم، 1378ش، ص54 و 55.
[31]. عزت الله نادري و مريم سيف نراقي، پيشين، ص36 و 37.
[32]. جهان بخش ثواقب، روش تحقيق با تأكيد بر تاريخ، شيراز، نويد شيراز، 1385ش، ص83.
[33]. ر.ك: مهدي ساده، پيشين، ص40.
[34]. ر.ك: محمدرضا حافظنيا، پيشين، ص117.
[35]. محمود سريعالقلم، پيشين، ص112.
[36]. ر.ك: مصطفي ازكيا و عليرضا دربان آستانه، پيشين، ص189.
[37]. مصطفي ازكيا و عليرضا دربان آستانه، پيشين، ص187.
[38]. ر.ك: جهانبخش ثواقب، پيشين، ص109.
[39]. ر.ك: مهدي ساده، صص31-34.
[40]. شيخ طوسي، محمد بن حسن، كتاب الغيبة، ص473؛ شيخ مفيد محمد بن نعمان، الارشاد، ج2، ص385.
[41]. شيخ مفيد محمد بن نعمان، پيشين، ص344؛ صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص308.
نویسنده:
رحيم كارگر