بررسي کتاب «نور الانوار» علي اصغر بروجردي در حوزه مهدويت (با تاکيد بر نشانه‌هاي ظهور)

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 21 - 42 دقیقه)

140b

چکيده

کتاب «نور الانوار» يکي از مجموعه کتاب‌هايي است که در دوران قاجاريه و از سوي يکي از روحانيون مقيم تهران نگارش شده است. اين کتاب در مورد امام مهدي عج نگارش گرديده و يکي از منابع اصلي کتاب‌هاي پس از خود در اين موضوع مانند مظهر الانوار شيخ ابوالحسن مرندي ،علائم ظهور ناظم الاسلام کرماني و وقايع الظهور عباسعلي گورتاني بوده است. در کنار وجوه قوت اين کتاب، مطالبي در مورد نشانه‌هاي ظهور درج شده که بدون سند بوده و از اقوال شاذ و برداشت‌هاي اشتباه نشات گرفته است. از اين‌رو، لازم است با بررسي و ريشه يابي مطالب اين کتاب، برخي از انحراف برداشت‌ها و نقل در فضاي مهدويت را که امروزه در ميان عموم جامعه وجود دارد، اصلاح كنيم.روش اين مقاله توصيفي ـ تحليلي بوده و هدف آن بررسي سندي و دلالي ديدگاه‌هاي اين فرد در زمينه نشانه‌هاي ظهور است.

 

مقدمه

با ايجاد تفکر انحرافي در عرصه موعود باوري شيعي در دوران قاجار، مانند شيخيه، بابيه و بهائيه؛ عالمان ديني خود را به تبيين انحراف‌هاي عقيدتي و پاسخگويي به ادعاهاي مدعيان دروغين موظف دانستند. از اين رو، به بهانه نقد و رد ادعاهاي علي محمد باب(1266 ق،1228 ش) وحسينعلي نوري (۱۳۰۹ق، 1270ش ) تاليف کتاب در خصوص امام مهدي در دوره قاجار شدت بيش تري به خود گرفته بود.[1] از آن‌جا كه موضوع نشانه‌هاي ظهور از مباحث مورد علاقه عموم مردم بوده؛ اما در تحليل و کارکرد آن در اختيار عموم و حتي نزد برخي خواص وجود معيار مشخصي ندارد؛ راهي ساده و جذاب در فراخواني متدينين جاهل به فرقه‌هاي انحرافي قرار گرفته و کم‌تر مدعي دروغيني را سراغ داريم که به اين مقوله توجه نكرده باشد.از اين رو، مبلغان فرقه بابيه و بهائيه از اين دستاويز بهره برده و جامعه به ستوه آمده ايران در دوره قاجار را که با فقر اقتصادي و فرهنگي دست و پنجه نرم مي‌کرد، به موعودي موهوم راهنمايي كردند و جعل،تحريف معنايي و تطبيق درنشانه‌هاي ظهور را در مورد بنيان‌گذاران خود به کار گرفتند.از طرف ديگر، برخي ناقدان اين بدعت ها،در نگاشته‌هاي خود ضمن تمرکز بر نشانه‌هاي ظهور، به لغزش‌ دچار شده و در پاسخگويي به تطبيق‌هاي اشتباه و يا تحريف‌هاي معنايي،از عملکرد اشتباه تطبيق بهره برده اند.

يکي از کتاب‌هاي نگاشته شده تأثيرگذار در اين دوره، «نور الانوار»، تاليف شيخ علي اصغر بروجردي است. اگر چه برخي مطالب اين نويسنده داراي نکات ارزشمندي در مباحث مهدويت است؛ به دليل عدم کار تخصصي در برخي روايات و لغزيدن در دام تطبيق نشانه‌هاي ظهور،گزارش‌هايي غير معتبر و تطبيق‌هاي غير قطعي را متذکر گرديده که علاوه بر کاستن از اعتبار کتاب، زمينه برخي انحراف‌هاي نويسندگان بعدي را نيز فراهم كرده است.در اين مقاله، مبتني بر مطالب اين كتاب، برخي از موارد تطبيق و غير معتبر را عرضه مي‌كنيم.

مولف اين کتاب علي اصغر بروجردي، يکي از نويسندگان قرن سيزدهم هجري و ساکن تهران بوده است. در مورد اين شخص اطلاع زيادي ميان شرح حال نويسان وجود ندارد. بهترين منبع معرفي ايشان شرح حال خود نوشته‌اي است که در انتهاي کتاب (نور الانوار) وجود دارد كه به همت محمدحسين فارسي تدوين شده است (بروجردي، 1328: 355). فارسي خود را به عنوان نسخه بردار نور الانوار معرفي کرده و مدعي است پس از جست‌وجوي بسيار، براي يافتن کتابي مفيد در مورد مهدويت به اين کتاب دست يافته است. ايشان بامولف کتاب معاصر بوده و پس از تصميم جهت کتابت و نسخه برداري مطالب ايشان با او ديدار مي‌كند (همان: 356).

فارسي در ابتدا به خود نگاشته‌اي که علي اصغر بروجردي در چهل و چهار سالگي مرقوم کرده (همان: 359)، اشاره مي‌کند،که وي خود را متولد 1231 قمري(1194 شمسي) در شهر بروجرد ذکر نموده است و پس از مدتي همراه پدرش به همدان رفته و در اوايل بلوغ به تحصيل علوم ديني مي‌پردازد. سپس براي ادامه تحصيل به اصفهان (از طريق کاشان)، نراق و بروجرد مي‌رود. در اصفهان ده ماه و در بروجرد يک سال و شش ماه توقف كرده است. او استادان خود را در اين دوره ميرزا علي نقي، پسر برادر بحر العلوم نجفي طباطبايي و ملا اسد الله بروجردي معرفي كرده است. پس از شاگردي در محضر اين بزرگان، به همدان و سپس کربلا مي‌رود که در آن جا از استاداني مانند سيد ابراهيم قزويني صاحب الضوابط و النتايج في الاصول (م. 1262ق،1224 ش)،شيخ محمد حسين صاحب فصول الاصول (م. 1261قمرى، 1223 ش) کسب فيض مي‌كند. ايشان کربلا را به قصد نجف ترک کرده و محضر استاداني همچون: شيخ حسن بن شيخ جعفر نجفي (كاشف الغطاء 1262ش) شيخ محمد بن شيخ علي بن شيخ جعفر نجفي،شيخ محمد حسن بن شيخ باقر صاحب جواهر الکلام (م. 1266ق،1228 ش) و ديگر علماي عصر خود را درک نموده است. پس از آن به همدان، سنقر کليائي رفته و در سال 1271 قمري (1233ش) به زيارت امام رضا نايل مي‌شود و در بازگشت از مشهد در تهران ساکن مي‌گردد (همان: 358 ـ‌360) و در آن جا به تبليغ و تاليف مي‌پردازد و با توجه به گزارش آقابزرگ تهراني، اندکي بعد از سال 1300قمري وفات مي‌كند (طهراني 14030، ج21: 55 و ج24: 360).

تاليفات

تعداد آثار اين نويسنده را سي و يک عدد عنوان کرده‌اند. موضوعات اين كتاب‌ها را مي‌توان به چهار دسته كلي اصول عقايد، فقه و اصول، اخلاق، ادبيات عرب و شعر تقسيم كرد. در ادامه عناوين اين كتاب‌ها خواهد آمد:

در اصول عقايد و مذهب

  1. نور الانوار 2. سيف الشيعة 3. فيض الرضا 4. ظلمه مظلمه 5. معدن الحکمة 6. بوارق اللامعة 7. افاضات الرضوية 8. مشکوة الانوار 9. عقايد الشيعة 10. مخزن الاسرار 11. منهج الحق 12. معدن الحکمة 13. فرائد الشريعة 14. محجة بيضاءِ 15. اجوبه شيخ احمد فاروقي 16. لؤلؤ منثور.

فقه و اصول فقه

  1. لئالي الکلام 2. رساله تيمميه وطهارتية 3. رسالة الرضاعية 4. شرح المنظومة في الوصايا 5. مهمات الاصول 6. سيف المجاهدين 7. فارق الحق 8. رساله صلاة الجمعة 9. رسائل مختلفه.

اخلاق

  1. درّ مکنون 2. طرائف 3. ضياء النور 4. رساله کفر و ايمان.

ادبيات عرب

غناء الاديب في شرح مغني اللبيب

شعر

ايشان ديوان اشعار هم داشته و از تخلص «نير» استفاده کرده است.[2]

نسخه کتاب نور الانوار

اين کتاب تا کنون چاپ نشده و تنها نسخه‌هاي خطي و سنگي آن موجود است. مبناي تحقيق اين مقاله نسخه موجود در کتابخانه آيت الله بروجردي (مسجد اعظم قم) است. نويسنده نسخه اصلي، علي اصفهاني فرزند ملا محمد اسماعيل است كه روز شنبه مؤرخ 21 شعبان 1328 ق، از کتابت فارغ گرديده است.[3] نکته مهم درمورد اين نسخه، اين‌که محمد علي فارسي مطالب را با نسخه اصلي مقابله و در پايان کتاب به بيان زندگاني خود نوشته بروجردي اشاره کرده است.

بروجردي، درخواست تعدادي از دوستان و شيعيان را در تاليف کتابي مهدوي به زبان فارسي انگيزه تاليف كتاب «نور الانوار» دانسته و سال تاليف آن را 1268 ق و در 37 سالگي‌اش عنوان مي‌كند[4] (بروجردي، 1328: 43 و 138).

ساختار کتاب

ايشان ساختار کتاب را بر يک مقدمه،شانزده فصل با عنوان «انوار مضيئه» و خاتمه مرتب كرده است. در اين کتاب پس از ذکر عنوان مقدمه انوار کتاب را به نام و كنيه حضرت، مادر آن بزرگوار، شمه معجزات ايشان،‌ غيبت امام عصر، اعتقاد اقوام مختلف در مورد مهدويت، اصحاب امام زمان، حاكميت اسلام در عصر ظهور، مكان زندگي ايشان، رجعت و… اختصاص داده است.

بر اساس اظهارات نويسنده، اين کتاب در مورد امام مهدي و مباحث مرتبط با مهدويت نگارش گرديده و مطالب آن برگرفته از متون روايي و قرآني است. ايشان در قسمت‌هايي از کتاب خود به نقد علي محمد باب (بنيانگذار فرقه بابيت) مي‌پردازد و او را (ناباب ) مي‌خواند. (همان: 42، 43، 44، 45، 104 و 109) و از ناصر الدين شاه قاجار به دليل دستگيري وي قدرداني مي‌كند (همان:‌104). سپس خواننده را براي تفصيل نقد ادعا‌هاي بابيه به کتاب خود با نام (ظلمه مظلمه) ارجاع مي‌دهد (همان: 45). وي در عبارت‌هايي ديگر، از ديدن حضرت مهدي در عالم رويا و دريافت پول از ايشان و نيز ديدن دجال و خرش سخن مي‌گويد (همان: 81) و ديدگاه خود در مورد مدت حکومت حضرت (همان: 81)‌ و مهديون (همان: 268) را بيان مي‌کند. در قسمتي ديگر از کتاب، پس از بيان رواياتي که به عدم وقت گذاري زمان ظهور اشاره دارد، به ذکر نام و نقد تعدادي از افراد که احتمالاتي در مورد ظهور داده اند، مي‌پردازد (همان: 155).

در بخش ديگري از کتاب به بحث برتري امام مهدي بر انبيا و ديگر امامان مي‌پردازد و چنين نتيجه گيري مي‌کند که کمالات حضرت مهدي از انبياي گذشته بالاتر بوده وشاهد آن نماز خواندن حضرت عيسي پشت سر ايشان است. اما در برتري ايشان بر ديگر ائمه تفصيل قائل شده و معتقد است که ايشان بر امام علي و حسنين برتري نداشته اما در مورد هشت امام ديگر ميان علما اختلاف وجود دارد. او نظر نهايي خود را در اين مورد ذکر نکرده و تنها به طور اختصار به ادله قائلين به افضليت اشاره مي‌کند (همان: 37).

وي در قسمتي ديگر از کتاب، اختلاف ميان فقها در نام بردن يا عدم ذکر نام امام مهدي در دوران غيبت اشاره مي‌كند و براي عدم ذکر نام آن حضرت دو احتمال را بيان مي‌کند: اول، حفظ جان امام و جلوگيري از دسترسي دشمن به ايشان و دومين احتمال جلوگيري از شبهات يهوديان ذکر شده است (بروجردي، 1328: 46).

به هر روي اين کتاب با توجه به ارائه و دسته بندي مباحث مهدويت و بيان موضوعات مرتبط با موعود باوري شيعي و تبيين برخي از احاديث؛ زحمتي در خور تقدير داشته؛ امّا برخي سخنان و تطبيقات در مورد نشانه‌هاي ظهور را داراست که نمي توان صحيح دانست. در ادامه تعدادي از اين اشتباهات را متذکر مي‌شويم:

  1. مکان زندگي حضرت در غيبت کبرا

نويسنده كتاب زندگي حضرت را در منطقه‌اي به نام «کرعه» به روايات اهل سنت نسبت مي‌دهد و بيان مي‌کند که در ميان شيعيان، جزيره خضراء و جزيره‌اي ميان نوبه و حبشه (که از چشمان مخفي است وشهرهايي با نام عناطيس،ربعه،مبارکه و طاهره) به عنوان محل زندگي حضرت گزارش شده است (همان: 165 و 166). همچنين معتقد است يکي از مکان‌هاي زندگي حضرت مهدي شمريخ يا شمراخ بوده و مي‌گويد:

بدان که در بعضي اخبار وارد است که مکان آن حضرت در جزيره شمريخ يا شمراخ است. علي‌اي تقدير چنان‌كه توقيعي از خود آن حضرت ظاهر شد از براي عالم سديد، شيخ مفيددر سنه چهارصدو دوازده يا ده که مضمون درر مشحونش اين است که الآن محل استقرار ما در شمراخ است و يوشک ان يکون هبوطنا الي صحصح من غير بعد من الدهر و نزديک است که از آن‌جا به صحصح برويم و حال آن‌که نه شمراخ معلوم است کجاست و نه صحصح (همان: 165).

در مورد مکان زندگي حضرت مهدي، به ويژه «جزيره خضراء» مطالبي بيان شده است[5] و علاوه بر مکان‌هاي ذکر شده، شهر مدينه (كليني، 1407، ج1: 340)، رضوي (طوسي، 1411: 163) و ذي طوي (عياشي، 1380، ج2: 56) را مي‌توان اشاره كرد.

در مورد شهر «عناطيس» بايد متذکر شد که اولين مصدر نقل اين گزارش کتاب السلطان المفرج تاليف عبدالحميد نيلي نجفي (متوفاي حدود 803) است. (نجفي، 1426: 75) اگر چه از عبارتي در جمال الاسبوع تاليف سيد بن طاوس برداشت نموده اند که ايشان نيز روايت را ديده و قبول كرده است. (ابن طاووس، 1330: 512) محدث نوري نيز از نوشته‌اي در پايان کتاب التعازي أبي عبداللّه محمد بن عليّ العلويّ الحسنيّ الكوفيّ (م 445 ه.ق) خبر مي‌دهد که همان متن نيلي نجفي است.[6]

البته اين گزارش در نسخه‌اي که در اختيار سيد عبدالعزيز طباطبايي بوده و آقاي فارس حسون با تحقيق خود چاپ كرده است، وجود ندارد و گويا نسخه در اختيار محدث نوري اين گزارش را اضافه داشته است. و همان‌گونه که آقابزرگ تهراني ذکر کرده است، اين گزارش از هوامش و اضافات نسخه‌نويسان است. (طهراني، 1403: ج5، 108) بايد توجه داشت:

اولا: موضوع اين کتاب مباحثي در مورد عزاداري و تعزيت است و از موضوع بحث که مکان زندگي حضرت مهدي مي‌باشد خارج است.

ثانيا: صاحب کتاب التعازي متوفاي 445 است، در حالي که بر اساس سند نقل شده گزارش به سال 543 ق متعلق مي‌باشد (همان).

گزارش نيلي نجفي نيز اعتبار نداشته (صدر، 1412: 72) و احمد بن محمد بن يحيي انباري اين داستان را از کسي نقل كرده که مجهول است. وي مي‌گويد:

و كان في مجلسه تلك الليله شخص‏ لا أعرفه و لم أكن قد رأيته من قبل‏؛ آن شب و در مجلس وزير شخصي بود که او را نمي شناختم و قبل از اين نديده بودم (نجفي، 1426: 72).

به هر رو، هر يک از نظريات ذکر شده به گزارش يا رواياتي استناد جسته‌اند؛ در حالي که محلي به نام شمراخ يا شمريخ در کتاب‌هاي علماي شيعه يافت نشد و گويا اولين مصدر اين کلام و استنباط کننده از نامه منسوب امام مهدي ، به شيخ مفيد،شيخ احمد احسايي و کتاب‌هاي او بوده است.

شيخ احمد احسايي در مواردي به اين مطلب تمسک جسته و عبارت شمراخ را با عالم هورقليا مترادف و از مناطق يمن مي‌داند و مي‌گويد:

و هو في غيبته في السماء في قريه يقال لها كرعة في اليمن بواد يقال له شمروخ و شمريخ… و في مكاتبة الحجة للمفيدفنحن مقيمون بارض اليمن بواد يقال له شمروخ و شمريخ؛ و ايشان در زمان غيبتش در آسمان در قريه‌اي به نام کرعه واقع در يمن است.و نام آن وادي شمروخ و شمريخ است…و در نامه نگاري امام مهدي با شيخ مفيد به ايشان فرموده است که ما در سرزمين يمن و در وادي شمروخ هستيم (احسائي، (الف) بي‌تا: 63 و (ب) بي‌تا: 165).

ايشان در ادامه، مراد از يمن را منطقه‌اي غير زميني و معنوي دانسته و عالم هورقليا[7] را اراده مي‌کند (احسائي (ب)، بي‌تا63).

بايد توجه داشت مستندي که شيخ احمد احسايي و علي اصغر بروجردي ذکر كرده‌اند، توقيع منسوب حضرت مهدي به شيخ مفيد است که پس از دعا براي شيخ مفيد، چنين ذکر شده است:

الْآنَ مِنْ مُسْتَقَرٍّ لَنَا يُنْصَبُ فِي شِمْرَاخٍ‏ مِنْ بَهْمَاءَ صِرْنَا إِلَيْهِ آنِفاً مِنْ غَمَالِيلَ أَلْجَأَنَا إِلَيْهِ السَّبَارِيتُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ يُوشِكُ أَنْ يَكُونَ هُبُوطُنَا إِلَى صَحْصَحٍ مِنْ غَيْرِ بُعْدٍ مِنَ الدَّهْرِ وَ لَا تَطَاوُلٍ مِنَ الزَّمَان‏؛ و هم اکنون در جايگاه و خيمه‌اي در قلّه‌هاي کوه - که بر مردم پوشيده است - براي حوايج شما دعا مي‌کنم. همچنين در بيابان‌هاي تاريک و ظلماني و صحراهاي خشک و بي‌آب و علف که دست تطاول زمان بدان نمي رسد، براي شما دعا مي‌کنم و به زودي از اين محلّ به دشت همواري که چندان از آبادي دور نباشد فرود مي‌آييم (طبرسي: 1403، ج2: 499).

جدا از اعتبار و يا عدم اعتبار اين توقيع و منبع نقل آن (کتاب الاحتجاج)[8] آنچه از متن توقيع به دست مي‌آيد، خلاف چيزي است که اين افراد بيان مي‌کنند؛ زيرا:

اولا: در هيچ قسمتي از اين روايت عبارت «يمن» وجود ندارد. بنابراين، سخن شيخ احمد بي‌مبنا است و تصرف او در معناي يمن نيز وجهي ندارد.

ثانيا: همان‌گونه که علامه مجلسي در تبيين لغات اين توقيع آورده است، ظاهر کلام حضرت گوياي اين است که اين لغات براي وصف است نه اشاره به مکاني خاص. (مجلسي، 1403، ج53: 175) لذا مراد از «شمراخ»، قله و قسمت مرتفع کوه (طريحي، 1375، ج2: 436) و مراد از «صحصح»، زمين بي‌آب و علف و هموار است. (ابن‌منظور، 1414، ج2: 508) اين معنا در لغت عرب جاري است و در هيچ روايت يا گزارشي به عنوان مکان استعمال نشده است و بديهي است كه انصراف از معناي مرسوم به دليل نياز دارد که بدان اشاره نکرده‌اند. مويد سخن مذكور روايتي ديگر از امام مهدي است که کوه‌هاي سخت و دشت‌هاي هموار را مکان زندگي خود معرفي فرموده اند:

أَبِي أَبُو مُحَمَّدٍ عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لَا أُجَاوِرَ قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ‏ وَ لَهُمُ الْخِزْيُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ‏ وَ أَمَرَنِي أَنْ لَا أَسْكُنَ مِنَ الْجِبَالِ إِلَّا وَعْرَهَا وَ مِنَ الْبِلَادِ إِلَّا قَفْرَهَا؛ پدرم، ابو محمد ]امام حسن عسكرى عليه السّلام[ از من پيمان گرفت كه مجاور قومى نباشم كه خداوند بر آن‌ها غضب كرده و در دنيا و آخرت مورد نفرت و مستحق عذاب دردناك هستند. و امر فرمود كه جز در كوه‌هاى سخت و بيابان‌هاى هموار نمانم.

  1. نحوه وفات حضرت مهدي

اين موضوع محل گفت‌وگو بوده است که آيا امام مهدي به مرگ طبيعي از دنيا خواهند رفت، يا اين‌که به شهادت مي‌رسند؟[9] نکته مهم در اين زمينه گزارشي است که صاحب کتاب نور الانوار آورده است:

و چون زمان دوره سلطنت آن حضرت به آخر رسد، روزي در حال عبور آن حضرت از کوچه‌اي از کوچه‌هاي کوفه زني مليحه نام يا سعيده چيزي از بالاي بام بر فرق مبارک آن حضرت زند و آن بزرگوار عظيم مقدار را به درجه رفيع شهادت برساند (بروجردي، 1328ق: 266).

مهم ترين اشکال گزارش مذكور اين است که بر هيچ روايتي، حتي روايتي ضعيف مبتني نمي‌باشد. بنا بر نقل مبهم در کتاب الزام الناصب، اولين مصدر اين قول، کتاب تفريج الکربة في اثبات الرجعة، تاليف سيد محمود بن فتح الله کاظمي[10] (معاصر شيخ حر و زنده تا سال 1079) ذکر گرديده (حائري يزدي: 1422، ج2: 139) و پس از او در کتاب‌هاي شيخ احمد احسايي (1241 ق) نقل شده است. (احسايي: 1424، ج3،‌ص42) پس از جست‌وجو در نسخه خطي تفريج الکربة [11] اين مطلب يافت نشد لذا دليل استناد به اين فرد مشخص نگرديد. از طرفي شيخ احمد احسايي ادعا مي‌كند که اين مطلب در روايتي نقل شده، در حالي که هيچ مستندي براي آن ذکر نکرده است. او مي‌گويد:

فتقتله سعيدة التميمية لعنها الله ترميه بجاون صخر من فوق سطح و هو متجاوز في الطريق کما روي؛ پس او را سعيده تميميه ـ که لعنت خدا بر او باد! به قتل مي‌رساند. مطابق آنچه روايت شده است زماني که امام در حال گذر از مسيري هستند بر سر ايشان هاوني سنگي انداخته و ايشان را به قتل مي‌رساند (احسائي (الف): 45).

بر اين اساس، شاهدي روايي بر اين مطلب وجود ندارد و ذهنيت سازنده اين داستان با زمانة خودش همسو بوده است طبعاً اگر امروزه کسي تصميم به جعل چنين داستان‌هايي داشته باشد، به جاي هاون از بمب اتم بهره خواهد برد. احتمالاً بر همين مبناست كه علامه مجلسي چنين گزارشي را در بحار الانوار ذکر نکرده است.

  1. ديدگاه ايشان در باره نشانه‌هاي ظهور

نويسنده در نور نهم اين کتاب(که به اشتباه نور هشتم ذکر شده است ) به نشانه‌هاي ظهور اشاره مي‌کند. ابتدا نشانه‌ها را به شش دسته تقسيم کرده است:

اول: حتميه که البته بايد واقع شود؛ مثل خروج دجال و سفياني و صيحه آسماني و اين سه علامتي است که مقارنه با ظهور خواهند بود؛ حتما.

دويم: معلقه و شرطيه به مشيت الاهيه است…

سيم: علاماتي است که تا به حال که زمان تحرير اين عجاله است واقع شده‌اند، متدرجا.

چهارم: اماراتي است که هنوز واقع نشده اند…

پنجم: علاماتي است خاصه که مختص خود آن‌ جناب است که بداند خدا او را اذن ظهور داده است…

ششم: علامات عامه است که از براي عامه عوام و خاصه خواص ظاهر خواهد شد (بروجردي 1328: 95).

نويسنده در قسمت دوم بحث خود به حدود شصت و يک نشانه اشاره مي‌کند و به تبيين آن‌ها مي‌پردازد. در اين جا به مواردي اشاره مي‌کنيم که بر تحليل خاص از نويسنده مبتني است، يا اشتباهي در برداشت توسط نويسنده صورت پذيرفته و يا بر روايتي معتبر و موجود مبتني نيست.

  1. خروج عوف سلمي

دويم: خروج عوف نامي است سلمي در زمين جزيره که او را «کويت» گويند و قريب «ابوشهر»[12] است و خروج او با فتنه و فساد خواهد بود تا آن‌که مي‌رود به دمشق و در آن‌جا کشته خواهد شد (همان، 97).

مصدر اوليه وتنها ناقل اين راويت کتاب غيبت شيخ طوسي است (طوسي، 1411: 466). نويسندگان بعدي اين روايت مانند راوندي (راوندي، 1409ق، ج3: 1155)‌ و نيلي نجفي (نيلي نجفي، 1360:31) نيز از ايشان نقل كرده‌اند. شيخ طوسي اين روايت را ازحذلم بن بشير که از ياران امام سجاد است، ذکر کرده؛[13] اما واسطه‌هاي ميان شيخ طوسي تا اين راوي مشخص نيست. از طرف ديگر مشابه اين روايت در ديگر منابع ما وجود ندارد. همچنين با مراجعه به کتاب‌هاي ذکر شده درمي‌يابيم که عبارت صحيح ( تکريت) مي‌باشد (که شهري از شهرهاي عراق است) و به کويت و بوشهر ارتباطي ندارد.

  1. قتل نفس زکيه

کشته شدن پسري است از آل محمد در ميان رکن و مقام که نام او محمد بن حسن زکيه است و در خبر ديگر است فاصله ميان کشته شدن او و ظهور فرج بيش از پانزده روز نخواهد بود و در حديثي فاصله پنج روز خواهد بود و جمع ميان هر دو ممکن است بر حمل يکي را بر نفس ظهور و ديگري را بر مقدمات او و اين علامت هنوز نيامده است. (بروجردي، 1328: 97).

در مورد قتل فردي با نام «نفس زکيه» در ميان رکن و مقام و فاصله پانزده شبي آن با ظهور، در روايات ما اشاراتي وجود دارد؛[14] اما براي اين سخن که فاصله ممکن است پنج روز باشد، مستندي به دست نيامد.و چه بسا اشتباه ايشان به افتادن کلمه( عشر ) در روايت، بيان کننده فاصله پانزده شبي بر گردد.

همچنين در ادامه بحث احتمال مي‌دهد که امام مهدي در خواب به نفس زکيه دستور مي‌دهد که پيام ايشان را براي اهل مکه ببرد و بعد از ابلاغ اين پيام اهل مکه او را بين رکن و مقام مي‌کشند (بروجردي، 1328ق: 97).

در اين جا نيز با مراجعه به اصل روايت متوجه مي‌شويم اين امر در بيداري اتفاق افتاده، نه در خواب؛ چنان‌كه در روايت مي‌گويد:

فَيقَولُ‏ لِأَصحابِهِ: يَا قَوم، إِنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لا يُرِيدُونِنَي‏، و لَكِنَّي مُرْسلٌ إِلَيْهِم لِأَحْتَجَّ عَلَيْهِم بِمَا يَنْبَغِي لِمَثْلِي أنْ يَحَتجَّ عَلَيهِم، فَيَدعُو رَجُلاً مِنهم‏ فيقولُ لَه: امْضِ إِلى أَهْلِ مكّةَ فقل: يا أَهْلَ مَكَّةَ، أنا رَسُولُ فلُانٍ إلِيكُم‏؛ قائم به ياران خود مي‌گويد: اى مردم! اهل مكه مرا نمي‌خواهند؛ ولى من براى هدايت فرستاده شدم تا آنچه شايسته است كه شخصى مثل من به آن‌ها بگويد؛ آن را گفته و با آن‌ها اتمام حجت كرده‏ام. آن‌گاه مردى از ياران خود را مي‌طلبد و به او مي‌گويد: نزد اهل مكه برو و بگو اى اهل مكه! من فرستاده فلانى هستم‏ (نيلي نجفي، 1426: 94؛ مجلسي، 1403: ‌ح52:‌307).

عبارت «فيدعو رجلا منهم» و «فيقول له»، به ارائه اين امر در بيداري صراحت دارد.

ايشان کشته شدن مردي هاشمي بين رکن و نفس زکيه‌اي پشت شهر کوفه را نشانه‌اي ديگر دانسته و معتقد است اين‌ها با محمد بن حسن نفس زکيه که کشته شدنش فاصله‌اي پانزده روزي با ظهور دارد، متفاوت هستند (نورالانوار، 1328: 99 و 100) و احتمال مي‌دهد مراد از کشته شدن هفتاد نفر در کوفه به حمله وهابيون به عراق (1216ق) اشاره دارد و مراد از پشت کوفه، نجف و کربلا باشد (همان: 99).

3.خروج مغربي

شيخ مفيد به خروج مغربي از مصر و حاکميت او بر شام اشاره كرده است (مفيد، 1413ق، ج2: 368) و بروجردي احتمال مي‌دهد مراد از آن «محمد علي پاشا» باشد که مدتي بر شام و حجاز مسلط بوده است (بروجردي، 1328: 100) محمدعلي پاشا ) ۱۸۴۹م،1228 ش) از سال ۱۸۰۵م تا زمان مرگ، والي مصر بود. او را بنيانگذار مصر نوين مي‌دانند و علاوه بر مصر، بر منطقه شام حکمراني مي‌کرد. سلسله‌اي که وي بنا نهاد تا انقلاب سال ۱۹۵۲ مصر بر اين کشور حکمراني مي‌کرد.

گزارش شيخ مفيد درباره مجموعه نشانه‌هاي ظهور به معناي پذيرفتن آن‌ها از سوي او نيست، بلکه به قصد جمع آوري و تذکر، آن‌ها را برشمرده است؛ زيرا در ابتدا و انتهاي کلام خود مي‌گويد:

خبرهايي در باره علامت‌هاي ظهور قائم رسيده؛ اما خداوند به آنچه خواهد شد، آگاه‌تر است و من بنابر آن چه در کتاب‌هاي پيشينيان بوده است؛ آن‌ها را ذکر کردم (مفيد، 1413، 2: 369).

آنچه شيخ مفيد فهرست کرده بر اساس اطلاعاتي است که از کتاب‌هاي پيشينيان ارائه کرده است. بنابراين مستند همه آن‌ها در دست نيست؛ ولي آنچه بديهي است بسياري از آن‌ها در تاريخ اسلام اتفاق افتاده و احتمالا پيش بيني رويدادهاي آينده از سوي معصومان به شمار مي‌رود. (صادقي، 1385ش: 86) همچنين اين احتمال را درباره گزارش شيخ مفيد مي‌توان داد كه مراد از حاكم مغربي «معز فاطمي» (م 1365ق)[15] است که دعوتش را از شمال آفريقا آغاز کرده پس از تسلط بر مغرب و مصر با قرامطه نبرد نمود (ابن كثير، 1986م، ج11: 272) و بر شام تسلط پيدا کرد (همان: 277).

در مجموع سخن بروجردي علاوه بر اين‌که مستندي روايي ندارد نوعي تطبيق است که در نشانه‌هاي ظهور روشي اشتباه تلقي مي‌گردد.البته احتمال دارد مستند شيخ مفيد روايت منسوب به امام رضا باشد که چنين نقل شده است:

گويا پرچم‌هاى سبز رنگ را كه از مصر رو آورده، مى‏بينم كه به شامات آيد و به فرزند صاحب وصيت‌ها راهنمايى مي‌كنند (مفيد، 1413،‌ج2: 376).

در اين صورت به يقين تطبيق بروجردي اشتباه بوده و حرکت محمد علي پاشا با ظهور امام مهدي هيچ سنخيتي ندارد. افزون بر اين مطلب، شايد اين روايت به پرچم فاطميون اشاره داشته باشد که رنگ آن سبز بوده و پس از تسلط بر مصر، شام را تصرف نمودند.

  1. طلوع ستاره‌اي از مشرق

نشانه‌اي ديگر که براي ظهور شمرده شده، طلوع ستاره‌اي است در طرف مشرق. (بروجردي، 1328: 101) اين نشانه را شيخ مفيد بدون ذكر روايتي بيان کرده است (مفيد، 1413، 2: 368) و مشابه آن را در کتاب‌هاي اهل سنت به نقل از کعب احبار مي‌توان پيدا كرد. (ابن‌حماد، 1418ق: 133) اين نشانه را مي‌توان از منظر سندي و تاريخي به چالش کشيد و علاوه بر اين‌که سند آن به معصوم نمي‌رسد، نعيم بن حماد آن را از جمله نشانه‌هاي سقوط بني العباس ذکر كرده است؛ لکن نكته مهم بيان ديدگاه صاحب کتاب بوده است. ايشان در تبيين و تطبيق احتمالي اين نشانه چنين مي‌گويد:

احتمال دارد اين علامت وقوع يافته باشد و احتمال واقع شدن بعد هم در آن مي‌رود و در سنه هزار و دويست و شصت و يک هجري داعي مشاهده كردم از سمت قبله چند شب در اول شب روشنايي مستطيله بسيار بزرگي حادث مي‌شد (بروجردي، 1328: 101).

  1. رايات سياه از خراسان

شيخ مفيد اين سخن را در ادامه نشانه‌هاي خود مي‌شمارد (مفيد، 1413: ج2: 369) در احتمال وقوعش چنين مي‌گويد:

و رايات سياه خراسان شايد علم‌هاي افاغنه و ازبکيه اشرف و محمود افغانيه باشند که در زمان صفويه بر ايشان و بر ايرانيان مسلط شدند و شايد بعد از اين، وقوع يابند» (بروجردي، 1328: 102).

اين مورد نيز از تطبيق‌هاي احتمالي ايشان است؛ علاوه اين‌که روايت‌هاي وارد شده در مورد پرچم‌هاي سياه از خراسان ضعف و تعارض دارد و تعدادي از محققين، آن‌ها را از موارد منطبق با لشکر کشي ابومسلم خراساني و دوران بني العباس مي‌دانند و بر نظريه خود چنين پافشاري مي‌کنند‌:

بنابر اين، مطلب مورد نظر و مظنون ما اين است‌ که مقصود از پرچم‌هاي سياه همان پرچم‌هاي ابو مسلم خراساني است (صدر: 1412: 456؛ صادقي، 1385: 97).

  1. انشعاب نهري از فرات و جاري شدن در کوچه‌هاي کوفه

اين گزارش را نيز شيخ مفيد به دو تعبير نقل کرده [16]و در کتاب‌هاي ديگر نيز با تعابيري متفاوت ذکر شده است. (طوسي، 1411ق: 451) البته علي بن مطهر حلي جدا شدن آب از فرات را ازجمله نشانه‌هاي به وقوع پيوسته وجاري شدن آب در کوفه را در آينده نزديک ذکر كرده است.[17] (حلي، 1408ق، 77) صاحب کتاب نور الانوار ضمن اعتقاد به اين مطلب، چنين مي‌گويد:

و اين علامت ظاهر شده است و الحال هم جاري است، بلکه جسر هم بر روي آب در کوفه بسته شده است؛ بلکه کشتي‌ها برروي آب روان است در کوفه و اطراف او به واسطه آن‌که نهر هنديه را که حفر نمودند آب از شط جدا شده و زور آور شده در ميان بيابان افتاد و آن صحرا را تاپشت کربلاي معلا تا پشت مسجد کوفه راآب گرفته است (بروجردي، 1328: 102).

  1. پل کرخ

نويسنده کتاب، سخن شيخ مفيد، بستن پلي در محله کرخ (مفيد، 1413، ج2: 369) را چنين تحليل مي‌کند:

بستن جسر است در محله کرخ بغداد و اين واقع شده است و الآن هم موجود است و آن، همين جسري است که در بغداد بسته شده است و به همين يک جسر منحصر است و در زمان عباسيين خاصه در زمان مستعصم که آخر خلفاي عباسيه بود، هفت جسر در بغداد بسته شده بود (بروجردي، 1328: 105).

  1. مرگ سريع

در عبارت شيخ مفيد چنين آمده است:

وَ مَوْتٌ ذَرِيعٌ فِيه‏؛ مرگي سريع در عراق خواهد بود. (مفيد، 1413، ج2: 369) ايشان اين مرگ را به طاعون و وبا تفسير کرده و مي‌گويد:

اين احوالات در طاعون و وباي کبير و صغير تخمينا بيست سال قبل از اين شد و آن طاعون و وبا عالم گير شده بود؛ خاصه در ملک ايران و روم و حجاز و الي الآن در کار است که سال به سال عهدي تازه مي‌نمايد و در ميان مردم باقي است و از ايشان دور نمي‌شود (بروجردي، 1328، 106).

  1. حمله ملخ ها

شيخ مفيد در ادامه نشانه‌هايي که براي ظهور شمرده است، مي‌گويد:

پيدايش ملخ در فصل خود و بى‏موقع كه زراعت و غلات را نابود كند (مفيد، 1413، ج2: 369).

بروجردي نيز اين مطلب را با رخدادي در دوره خود تطبيق داده و مي‌گويد:

در سنه هزار و دويست و پنجاه و چهار، چنان هجوم جيوش و جنود جراد منتشر را در کربلاي معلا داعي ملاحظه نمودم که نشانه از اجرده قبطيان بود؛ به حدي که در خانه و بازارها و کوچه‌ها ابدان دواب و انسان را فرو گرفته بودند…و در سنه يکهزار و دويست و شصت و هفت هم در شيراز جراد منتشر بي‌پايان به عرصه ظهور رسيد؛ به حدي که مجموعه توابع و لواحق و محلّات او را خالي نگذاشته، حتي ييلاقات آن‌جا را که به حسب عادت نبايد برود و به شدتي ظهور به هم رسانيد که تا پنج سال در همان‌جا شکم و بچه مي‌گذاشتند؛ الخ (بروجردي، 1328، 106).

اين سخن تطبيقي ديگر از بروجردي است که قرينه‌اي بر اثبات آن وجود ندارد ؛اما نكته عبرت آموز اين‌که امروزه برخي از گروه‌ها و فرقه‌ها براي اثبات اين ادعا که در دوره ظهور قرار داريم به اين موارد اشاره کرده و حمله ملخ‌ها را به منطقه‌اي از کره زمين مصداق اين گزارش شيخ مفيد دانسته اند. بايد به اين نکته توجه داشت که ده‌ها مورد از اين قبيل رخداد‌ها در طول تاريخ بوده است و چه بسا تا کنون هجومي مانند دوره بروجردي اتفاق نيفتاده باشد.

  1. خروج سيد حسني

در برخي روايات ذکر شده است که فردي با حدود دوازده هزار ياور به حضرت مهدي  مي‌پيوندد و پس از درخواست معجزه از ايشان،به امامت حضرت ايمان مي‌آورد (ابن طاووس، 1416: 295) و گزارش اين نشانه را مي‌توان از کتاب‌هاي متعددي مطالعه كرد.[18] در کتاب (نور الانوار ) نيز چنين مي‌گويد:

از جمله علامات که حتميه قريب به ظهور است، خروج سيد حسني است (بروجردي، 1328: 143).

ايشان پس از معرفي اين فرد،در تبيين معناي حسني مي‌گويد:

و اين جوان سيد حسني يا از اولاد امام حسن بن علي بن ابي طالب است يا آن‌که حسن نام دارد يا ملقب به حسني خواهد بود و ادعاي نيابت و بابيت حضرت مهديرا نمي‌کند، بلکه شيعه اثني عشريه است (همان: 145).

نکته‌اي که در مورد اين نشانه بايد توجه كرد اين‌که در هيچ گزارشي آن را از جمله نشانه‌هاي حتمي نشمرده و مستند برداشت بروجردي مشخص نيست. همچنين تمامي گزارش‌هاي نقل شده در مورد حسني و پيوستن او به لشکر حضرت مهدي داراي ضعف اسناد و عدم ذکر در منابع اصلي است[19] (شهبازيان، 1389: 20 و صادقي، 1385: 229).

  1. علامت‌هايي در شعر منسوب به حضرت علي

اشعاري از حضرت علي بدين صورت نقل شده است:

فرزندم! هنگامى كه قبائل ترك به حركت درآمدند، منتظر سلطنت مهدى باشيد كه قيام مى‏كند و به عدل حكومت مي‌كند. پادشاهان دودمان هاشم خوار گردند ]گويا مقصود بنى عباس است[ بچه‏اى كه نه رأى و نه تدبير و نه عقل دارد به سلطنت رسد و افراد عياش و بى‏مصرف با او بيعت كنند، آن‌گاه قائم به حق از دودمان شما قيام كند. او به حقيقت بيايد و به حق عمل نمايد. او همنام پيغمبر خداست. جان من فداى او باد! او را خوار مسازيد و با شتاب او را بپذيريد (ميبدي، 1411: 355).

نويسنده کتاب در مورد اين اشعار مي‌گويد:

پنجاه و دويم علامتي است که حضرت امير المومنين، علي او را به طريق نظم مي‌فرمايد:

بني إذا ما جاشت‏ الترك ولاية مهدي يقوم فيعدل فانتظر‏

يعني‌اي پسرک من! زماني که غلبه نمايد ترک و به هيجان بيايند؛ پس منتظر باش ولايت مهدي را که برمي‌خيزد و به عدالت در ميان مردم رفتار مي‌کند و لفظ ترک مطلق است و شامل جميع اتراک مي‌شود و مراد از هيجان ايشان احتمال دارد اغتشاش و فتنه و فساد نمودن ايشان باشد و شايد مراد از هيجان اتراک روميه يا روسيه يا ماوراءالنهر باشند يا سلاطيني که از آذربايجان بر مي‌خيزند باشند اگرچه احتمال روسيه اقوا است (بروجردي، 1328: 153).

در تبيين بيت دوم نيز مي‌گويد:

و ذكر ملوك الظلم من آل هاشم‏ و بويع منهم من يلد و يهزل‏

احتمالاً که مراد اين باشد که پادشاهان زمين از آل هاشم ذليل مي‌شوند و مردم به يک هاشمي از اهل التذاذ که لاغر و ضعيف و نحيف باشد، بيعت نمايند و احتمال دارد پادشاهان آل هاشم ذليل و خوار شوند و آخر کار به جايي برسد که بيعت به اهل لذت و هزل و لهو ولعب واقع شود که موجب فناي دولت ايشان باشد و بنابر اين، مراد پادشاهان صفويه باشند که ضعف به هم رسانيده منقرض شدند (همان: 153).

در عبارت‌هاي ايشان تطبيق‌هاي احتمالي رخ داده که شواهد و قرائني بر آن ارائه نگرديده است. اين اشعار مي‌تواند بر ساقط شدن حکومت بني العباس از سوي ترکان و مغولان نيز دلالت داشته باشد. افزون بر اين، اعتبار اين اشعار محل تامل است.[20] علامه مجلسي صحت تمامي اشعار را مشکل دانسته (مجلسي: 1403ق، ج1: 42) و آقابزرگ طهراني نيز از تعدادي کتاب با عنوان ديوان اشعار حضرت علي نام مي‌برد و اذعان مي‌کند تعداد اشعار در هريک با ديگري تفاوت دارد. در عموم اين کتاب‌ها براي اشعار سندي ذکر نکرده اند و طريق رسيدن اين شعر به حضرت علي مشخص نيست. (طهراني، 1403، ج9: 101) اين اشعار در کتاب الزام الناصب (حائري يزدي، 1422، ج2: 199) به عنوان قسمتي از بخش‌هاي خطبة البيان ذکر شده است که عدم اعتبار سند و محتواي خطبه بر محققين پوشيده نيست.[21]

  1. بخش‌هاي از خطبه تطنجيه

نويسنده در ادامه مباحث خود در خصوص نشانه‌هاي ظهور به ذکر بخش‌هايي از خطبه «تطنجيه» نيز پرداخته است و احتمال مي‌دهند مراد از عبارت حضرت علي که فرموده اند: «واي از پرچم‌هاي بني کمام!»؛ سفياني و لشکرش مي‌باشد (بروجردي، 1328ق، 156).

اين احتمال در حالي است که اين خطبه از سخنان منسوب به حضرت علي مي‌باشد و اولين بار در کتاب المجموع الرائق، سيد هبة الله موسوي (703) و پس از آن در مشارق انوار اليقين؛ حافظ رجب برسي (813) ذکر شده است. (طهراني، 1403ق، ج7: 201) برداشت ايشان نيز بدون هيچ مستندي صورت گرفته و ضمن بر آن‌كه اين خطبه سندي ندارد؛ اشکالات متعددي به محتواي آن وارد شده است.[22]

  1. بخش‌هايي از خطبة البيان

خطبة «البيان» يکي از خطبه‌هايي است كه در مورد آن سخن فراوان گفته شده و شروحي بر آن نگارش گرديده است. (طهراني، 1403،‌ج7:‌200) در ميان کتاب‌هاي متاخر، «الزام الناصب» به بيان سه نسخه از اين خطبه مي‌پردازد (حائري: 1422ق، ج2: 178 و 213 و 232) که دو مورد آن فاقد سند مي‌باشد و در نقلي که داراي سند است، شواهدي بر جعلي بودن سند ارائه شده است. علاوه بر اشکال سندي،اشتباهات محتوايي دارد كه گوياي ساختگي بودن يا ايجاد تغييرات متعدد در خطبه است.[23] با وجود ضعف اين خطبه، بخش‌هايي از آن در دوره‌هاي مختلف مورد عنايت افرادي بوده است که نشانه‌هاي ظهور را از مهم‌ترين مباحث مهدويت دانسته اند. اين امر شامل مدعيان دروغين نيز مي‌شود. صاحب کتاب (نور الانوار ) نيز بدين خطبه توجه كرده و وصف‌هايي در مورد آن داده است:

الف) و تکلم الجاموس…سيم حرف زدن گاوميش است و اين کلام چند احتمال دارد: اول آن‌که گاوميش که حيوان زبان بسته‌اي است، به زبان بيايد و حرف بزند؛ مثل حرف زدن مردمان دويم آن‌که بزرگ صاحب شوکتي در عالم پيدا شود که حرف او حرف باشد و هرچه بخواهد به عمل بياورد وکسي نتواند او را از عزم او برگرداند.سيم آن‌که مردي بزرگ جثه و تنومند پر خوراکي در دنيا پيدا شود که مثل گاو چيزي را نفهمد و با وجود اين حالت در عالم سلطنت و حکومت نمايد. چهارم آن‌که مرد احمق خر بي‌فهم بي‌ادراک و شعوري مثل گاوميش در دنيا حرف زن شود و احداث مذهب و ملت تازه نمايد و مردم از روي جهالت و حماقت مطيع و منقاد او شوند (بروجردي، 1328: 159).

ب) أنار النار بأرض نصيبين و ظهرت راية العثمانية بوادي سود و اضطربت البصرة.

و اما نصيبين: ولايتي است که در ميان شام و عراق واقع شده است و روشن شدن آتش در او دو احتمال دارد: اول آن‌که آتش در او بيفتد که آن ولايت سوخته شود؛ خواه با آتش زمين بسوزد و خواه با آتش آسماني؛ مثل برق يا باريدن آتش از آسمان. دويم آن‌که آتش فتنه و فساد چنان در او افروخته شود که به هيچ آبي خاموش نشود و مراد از آن افراختن علم عثماني است در وادي سود و احتمال دارد که علم سفياني باشد که در آن بيابان بي‌آب و علف ظاهر شود و منصوب گردد؛ زيرا که اسم آن ملعون عثمان است و احتمال دارد که علم آل عثمان جوق باشد که در آن بيابان نصب شود و سلطنت و دولت ايشان باشد که تا به مکه و حوالي او از طرف مغرب بگيرد و اضطراب بصره به هم خوردن اوست که فتنه در او حادث مي‌شود. (همان)

  1. پر آب شدن درياچه ساوه

ايشان مي‌گويد:

و ديگر از جمله علائم ظهور، آب بر آوردن درياچه ساوه است واو در زمان تولد حضرت رسول خشک شد و در زماني که قريب به ظهور حضرت قائم است، پرآب خواهد شد. (همان: 163)

واقعه خشک شدن درياچه ساوه در کتاب‌هايي مانند کمال الدين شيخ صدوق ذکر شده و اين واقعه را رخدادي عجيب در شب ولادت حضرت محمد بيان کرده اند. (صدوق، 1395، ج1: 191؛ صدوق، 1376: 285) اما پر شدن مجدد آن به عنوان نشانه‌هاي نزديک زمان ظهور، مستندي ندارد و وجه استناد جناب بروجردي مشخص نيست. بايد توجه داشت که بنابر گزارش‌هاي تاريخي مراد از درياچه ساوه همان درياچه قم يا حوض سلطان است که اکنون در آزادراه قم ـ تهران قرار داشته و «درياچه نمک قم» معروف شده است. اين درياچه بيش از هزار سال پيش و قبل از خشکسالي به گونه‌اي بوده است که قايق‌هاي حمل بار از ورامين به سمت چشمه شور قم و از آن‌جا به ساوه حرکت مي‌کرده اند. [24] آب گير شدن درياچه تا اين ميزان، شرايط کنوني بعيد به نظر مي‌رسد؛ اگر چه هيچ چيز از قدرت الاهي خارج نيست.

نتيجه‌گيري

کتاب نورالانوار يکي از مفصل ترين کتاب‌هاي نگارش يافته در زمينه مهدويت است که با وجود نکاتي قابل استفاده، ضعف‌هايي مانند عدم بهره گيري از مطالب مستند، استفاده از اقوال شاذ و عدم تحليل مناسب در اعتبار برخي روايات داراست. لذا در نقل از اين کتاب بايد نهايت دقت را اعمال كرد و به مصادر اوليه مراجعه كرد.

پيوست

پيوست شماره 1. عكس اول كتاب

پيوست شماره 2. عكس آخر كتاب

منابع

قرآن كريم.

  1. آيتي، نصرت الله (1393). دليل روشن، قم، آينده روشن.

  2. ابن بابويه، محمد بن علي (1376). الامالي، تهران، کتابچي.

  3. ابن بابويه، محمد بن علي (1395ق). كمال الدين و تمام النعمة، علي اكبر غفاري، تهران، اسلاميه.

  4. ابن حماد، نعيم (1418هـ.ق). الفتن، بيروت، دارالكتب العلمية.

  5. ابن طاوس، علي بن موسي (1330ق). جمال الاسبوع، قم، دار الرضي.

  6. ابن طاوس، علي بن موسي (1416ق). التشريف بالمنن في التعريف بالفتن‏، بي‌جا، موسسة صاحب‌الامر.

  7. ابن منظور،محمد بن مکرم (1414هـ. ق). لسان العرب،بيروت،دار صادر.

  8. احسايي، احمد (1424 ق). شرح زيارة الجامعة الکبيرة،بيروت، دارالمفيد.

  9. احسايي، احمد (بي‌تا). العصمة و الرجعة (ب)، بي‌نا، بي‌جا، نسخه خطي موجود در کتابخانه مرکز تخصصي مهدويت قم.

  10. احسايي، احمد، جوامع الکلم (الف)، بي‌تا، بي‌نا،بي جا، نسخه خطي موجود در کتابخانه مرکز تخصصي مهدويت قم.

  11. بروجردي، علي اصغر (1328ق). نور الانوار: نسخه بردار علي اصفهاني؛ مسجد اعظم.

  12. بيدآبادي، مسعود (1381). نگاهي به خطبة الافتخار و خطبه تطنجيه، فصلنامه علوم حديث ،شماره 25،دانشکده دارالحديث، پاييز.

  13. جمعي از نويسندگان زير نظر علي اکبر رشاد، (1389). دانشنامه امام علي ، تهران،پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.

  14. حائري يزدي، علي (1422ق). إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجّل الله تعالى فرجه الشريف‏،بيروت،موسسة الاعلمي.

  15. حر عاملي،محمد بن حسن (1362). الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة،تهران، نويد.

  16. حلى، رضى الدين على بن يوسف بن المطهر (1408ق). العدد القوية لدفع المخاوف اليومية،قم،کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.

  17. خزرجي، صفاء الدين (بي‌تا). من فقهائنا الشيخ المفيد ، مجله فقه اهل البيت، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت، شماره 38.

  18. خويي، سيد ابوالقاسم (1403هـ.ق). معجم رجال الحديث، بيروت، مدينة العلم.

  19. ذکايي ساوجي، مرتضي (1375). نگاهي نو به روايت خشکيدن درياچه ساوه، ش 68،کيهان انديشه،موسسه کيهان،مهر و آبان.

  20. راوندي، سعيد بن هبة الله (1409هـ.ق). الخرائج و الجرائح،‌ قم، مؤسسة امام مهدي .

  21. زهير، احمد (1355). المورد مقاله (رايات العرب و المسلمين و بنودهم و أعلامهم و بيارقهم)، - شماره 19، وزارت فرهنگ و ارشاد عراق، پاييز.

  22. السادة، مجتبي (1421 ق). الفجر المقدس،دارالخليج العربي، بيروت.

  23. شهبازيان، محمد (1389). تاملي نو در نشانه‌هاي ظهور(1)، قم،بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود .

  24. صادقي، مصطفي (1385). تحليل تاريخي نشانه‌هاي ظهور، قم، پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامي.

  25. صدر، سيد محمد (1412ق). تاريخ الغيبة الکبري، بيروت، دارالمعارف.

  26. طبرسي،احمد بن علي (1403ق). الاحتجاج علي اهل اللجاج،مشهد،نشر مرتضي.

  27. طبسي، نجم الدين (1425 ق). في رحاب حكومة الإمام المهدي، قم، دليل ما.

  28. طريحي، فخرالدين (1375). مجمع البحرين،تهران، مرتضوي.

  29. طوسي، محمد بن الحسن (1411ق). كتاب الغيبة، محقق: عبادالله تهراني و علي احمد ناصح، قم، المعارف الاسلامية.

  30. طهراني، آقا بزرگ (1403ق). الذريعة الي تصانيف الشيعة، بيروت، دارالأضواء، 26ج.

  31. عاملى نباطى، على بن محمد (1384ق). الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم‏، نجف، المكتبة الحيدرية.

  32. عياشي، محمد بن مسعود (1380هـ.ق). تفسير عياشي،‌ تهران، المطبعة العلمية.

  33. قزويني، زکريا بن محمد (1373). آثار البلاد و اخبار العباد،تهران، امير کبير.

  34. کرد علي، محمد (1403 ق). خطط الشام،دمشق، مکتبة النوري.

  35. کلباسي، مجتبي (1385). پژوهشي در مورد جزيره خضرا، قم، ينباد فرهنگي حضرت مهدي موعود .

  36. كليني، محمد بن يعقوب (1407ق). الكافي، علي اكبر غفاري و محمد آخوندي، تهران، دارالكتب الإسلامية.

  37. كوراني، علي (1426 هـ.ق). المعجم الموضوعي لأحاديث الامام المهدي ، بي‌جا.

  38. مجلسي، محمد باقر (1403ق). بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، 111ج.

  39. مرتضي، سيد جعفر (1380). جزيره خضرا افسانه يا واقعيت؟ ترجمه و تحقيق ابوالفضل طريقه دار،قم، بوستان کتاب.

  40. مفيد، محمد بن محمد‌ (1413هـ.ق). الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد.

  41. ميبدي، حسين بن معين الدين (1411ق). ديوان منسوب به اميرالمومنين ،‌ قم، دارالنداء الاسلام.

  42. نوري، حسين (1408 ق). مستدرک الوسائل،قم، آل البيت،.

  43. نيلي نجفي، علي بن عبدالکريم (1360). منتخب الانوار المضيئة، قم، خيام.

  44. نيلي نجفي، علي بن عبدالكريم (1426هـ.ق). سرور أهل الايمان، قم،‌ دليل ما.

نيلي نجفي،علي بن عبدالکريم (1426ق). السلطان المفرج، قم، دليل ما

[1] .براي ديدن نام کتاب ها در اين دوره ر.ک: فصلنامه مشرق موعود ، ش 5، مقاله دوره قاجار و تاليفات درباره مهدويت، سيد مهدي عرب حسيني.

[2] . نام تمامي کتاب‌هاي در پايان نسخه خطي ذکر شده است . در مورد ديوان شعر ر.ک: الذريعة، ج9: 1241.

[3] .تصوير صفحه اول و پاياني کتاب در پيوست آمده است .

[4] . اين ايام مصادف با پادشاهي ناصرالدين شاه قاجار بوده است که در کتاب نيز بدان اشاره کرده.ر.ک: نور الانوار،، ص113.

[5] .ر.ک: جزيره خضرا افسانه يا واقعيت ؟ سيد جعفر مرتضي عاملي، ترجمه و تحقيق ابوالفضل طريقه دار ، پژوهشي در مورد جزيره خضرا،مجتبي کلباسي و دليل روشن ، نصرت الله آيتي ،ص183

[6] . ر.ک. مستدرک الوسائل، الخاتمة، ج1، ص371؛ بحار الانوار ،ج 53 ص 213.

[7]. در تعريف لغوي واژه هورقليا اگر چه آراي متنوعي در باب يوناني، سرياني و عبراني بودن آن وجود دارد مي‌توان دقيق‌ترين تعريف را «خوريليا» به معناي جسم خورشيدي دانست كه ريشه در فرهنگ و زبان ايران باستان دارد. در جهان‌شناسي حكمت اشراق و عالم هورقليا را مي‌توان با عالم حور معلقه، اشباح مجرده، عالم مثال و عالم خيال منفصل يكي دانست. ضمن آن‌كه در مكتب شيخيه، با توجه به رويكرد كلامي آن مكتب عالم ملكوت نيز معادل هورقليا آمده است اگر چه تفاوت‌هايي در جهان‌شناسي دين دو مكتب، به ويژه در تعداد مراتب هستي ديده مي‌شود، مظاهر عالم هورقليا نزد هر دو جريان مشترك است. برخي از اين مظاهر بيشتر صبغه معرفت‌شناختي دارند و برخي صبغه هستي‌شناسي از دسته اوّل مي‌توان به مظهر خيال، خواب و رويا و وحي و الهام اشاره كرد و از دسته دوم مي‌‌توان چند‌ هستي‌شناختي جن و شيطان، آينه و اصوات و روايح‌ مثالي را نام برد.

[8] . (ر.ک. معجم رجال الحديث ، ج 18 ص220 ،مجلة فقه أهل البيت و بالعربية، ج‌31، ص: 275 ،تاريخ غيبة الکبري ، ص 137).

[9] . ر.ک. تاريخ ما بعد الظهور ، ص616 ، في رحاب حكومه الإمام المهدي ، ص: 260المعجم الموضوعي لأحاديث الامام المهدي ، ص 295).

[10] .در مورد اين شخص و کتابش (ر.ک. الذريعة ،ج2 ص194 و ج15 ص 238).

[11] .اين نسخه در آدرس ذيل قابل دسترسي است :

http://totfim.com/Manuscript/Reader/32943#book/

[12] .مراد بوشهر کنوني است .

[13]. شرح‌حالي با اين عنوان در كتب رجالي يافت نشد.

[14] .ر.ک. کمال الدين ،ج2 ص649 و سرور اهل الايمان ،ص94.جهت نقد و بررسي روايت هاي نفس زکيه ر.ک. تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور ،ص 125 و تاملي نو در نشانه هاي ظهور (2) مباحث آيت الله نجم الدين طبسي در مورد نفس زکيه.

خروجُ رجُلٍ يقال له عُوفٌ السُّلَّمِيُ بأرضِ الجَزيره و يكونُ‌ مأواهُ تَكريتَ و قتلُهُ بِمسجِدِ دمشْق.

[15]. او حدود 20 سال ازحكومت 23 ساله خود را در مغرب حكومت نموده است. رك: البدايه و النهايه، ج11، ص284.

[16] . وَ بَثْقٌ‏ فِي الْفُرَاتِ حَتَّى يَدْخُلَ الْمَاءُ أَزِقَّةَ الْكُوفَة (الارشاد، ج2 ص 369).

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ سَنَةُ الْفَتْحِ يَنْبَثِقُ الْفُرَاتُ حَتَّى يَدْخُلَ عَلَى أَزِقَّةِ الْكُوفَةِ (الارشاد ، ج2 ص377 و الغيبة طوسي، ص451).

[17] . قَدّ ظَهَرَ ِمِنَ العَلَاماتِ عَدَّةُ كَثيرةٌ مِثْلُ‏ ... و اِنْشِقاقِ الفُراتِ و سَيَصِلُ المَاءُ إِنْ شَاءَ اللهُ إِلَى أَزِقَّةِ الكُوفَِةِ.

[18] .به عنوان نمونه ر.ک. تاملي نو در نشانه هاي ظهور(1) ،تقرير درس آيت الله نجم الدين طبسي ، محمد شهبازيان، و تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور ،مصطفي صادقي .

[19] .تاملي نو در نشانه هاي ظهور(1)، ص20 و تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور، ص229.

[20] .ر.ک. دانشنامه امام علي، مقاله ديوان امام علي ، مهدي مهريزي ،ج 12، ص220

[21] .ر.ک. بيان الائمة و خطبة البيان في الميزان، سيد جعفر مرتضي عاملي.

[22] .ر.ک. نگاهي به خطبة الافتخار و خطبه تطنجيه، بيد آبادي،مسعود،علوم حديث، پاييز 1381-شماره 25، ص 69.

[23] .بيان الائمه و خطبه البيان في الميزان ،سيد جعفر مرتضي .ترجمه اي نيز از مطالب سيد جعفر مرتضي صورت گرفته که با نام (جزيره خضرا در ترازوي نقد )توسط محمد سپهري ترجمه شده و بوستان کتاب چاپ نموده است .

[24] .آثار العباد و اخبار البلاد ،ص 456، ونيز ن .ک.کيهان انديشه ، مقاله نگاهي نو به روايت خشکيدن درياچه ساوه ،مرتضي ذکايي ساوجي ،شماره 68 ، ص 190. جهت ديدن نقد اين گزارش ر.ك: نقد و بررسي گزارش‌هاي زندگاني پيش از مبعث پيامبر نوشته رمضان محمدي.

 

نویسندگان:

محمد شهبازيان ـ نعمت الله صفري فروشاني

 


چاپ   ایمیل