بررسي تحليلي جايگاه آموزه مهدويت در انديشه نبوي

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 22 - 43 دقیقه)

چکيده
اين مقاله با روشي توصيفي ـ تحليلي مي‌کوشد مباني نظري و ابعاد آموزه مهدويت را از نظرگاه انديشه نبوي 6 شناسايي کند. بررسي انگاره‌هاي نبوي در تبيين آموزه مهدويت، آغاز گاهي است كه نويسنده براي ارائه تصويري روشن از بحث بر مي‌گزيند. در اين جهت به تبيين و تفسير انديشه مهدويت در چارچوب نظام امامت و ولايت، تبيين اين انديشه در قالب ستيزش تاريخي جبهة حق و باطل و تبيين و تفسير انديشه مهدويت در قالب سامانة اجتماعي امام و امت اشاره مي‌شود.
در ادامه نيز به شاخصه‌ها و ويژگي‌هاي آموزه مهدويت از ديدگاه انديشه نبوي6 اشاره مي‌شود. جهان‌شمولي انديشه مهدويت؛ عدالت، مهم‌ترين رکن انديشه مهدويت؛ تعين و تشخّص منجي و حتمي‌بودن تحقق حکومت مهدوي؛ از جمله يافته‌هاي نگارنده در اين زمينه است.
در پايان نيز «محاسبة مبتني بر تکليف‌محوري»؛ «رويکرد فرصت‌محور در تبيين انديشه مهدويت»؛ «تأکيد بر نقاط مهم و راهبردي در تبيين آموزه مهدويت» و « نمادپردازي در تبيين امامت و مهدويت»، از جمله مهم‌ترين ويژگي‌هاي بيان و بلاغ انديشه مهدويت در سيرة نبوي معرفي مي‌شوند.
به هر رو، مطلوب اين جستار، آن است که معلوم سازد جوهر اصلي آموزه مهدويت از نظرگاه انديشه نبوي چيست. ثمرة اين بررسي، در وهلة نخست آشکار کردن ميزان اصالت اين انديشه در اسلام و در مرحلة بعدي، مي‌تواند به تعيين مبنايي براي بررسي هر چه بهتر اين انديشه در اسلام بينجامد.


مقدمه
موعود‌باوري يا انديشة منجي موعود، آموزه‌اي است که مي‌شود گفت در تمام اديان وجود دارد؛ هر چند گستردگي و نوع اين موعودباوري در اديان مختلف متفاوت است. «مهدويت» نيز عنوان شناخته شده‌اي براي موعودباوري در اسلام است. در اسلام از موعود نجات‌بخش با عنوان «مهدي» ياد مي‌شود و در اين خصوص ميان فرقه‌هاي شيعه و سني تفاوتي وجود ندارد. اين آموزه در تاريخ و متون روايي و کلامي تمام فرق اسلامي، چه اهل سنت و چه فرق شيعي، بازتاب گسترده‌اي داشته است.
نيک مي‌دانيم رسول خدا6 با طرح و تبيين آموزة مهدويت، سال‌ها قبل از تولد امام مهدي4 به تقويت اين باور پرداخت و بن‌مايه‌هاي فکري اين انديشه را بتدريج بنيان نهاد. اهتمام گستردة پيامبر اکرم6 در پررنگ نمودن خطوط فکري مسلمانان بيش‌ترين نقش را ايفا نمود.
مهم‌ترين منبع در ويژگي‌شناسي منجي در اسلام، روايات صادر شده از پيامبر گرامي اسلام6 و امامان معصوم: است. به عبارتي، اگر نبود احاديث مختلفي که در اين باره آمده است، اکنون آگاهي صحيح و کاملي از مهدويت وجود نداشت و اين مجموعة گران‌بهاي حديث است که چنين هدفي را تأمين مي‌کند. با اين حال، بنيان‌هاي فکري و نيز اصول تبليغي رسول خدا6 در تبيين و تفسير اين انديشه بدرستي واکاوي نشده است.
در اين نوشتار، فرض بر اين بوده است كه آموزه مهدويت از ديدگاه پيامبر6 داراي شاخصه‌ها و ويژگي‌هاي منحصر به فردي است و ايشان با محاسبة مبتني بر تکليف ‌محوري و با رويکردي فرصت‌محور به تبيين و تفسير انديشه مهدويت پرداختند. از اين‌رو براي راستي‌آزمايي اين فرضيه تلاش مي‌شود كه نشان داده شود:
1.به طور مشخص آموزه مهدويت از نظرگاه پيامبر6 بر چه مباني‌اي استوار است؟
2. شاخصه‌ها و ويژگي‌هاي آموزه مهدويت در انديشه نبوي چيست؟
3. اصول حاکم بر بيان و بلاغ اين آموزه در انديشه نبوي چيست؟
انگاره‌هاي نبوي در تبيين و تفسير انديشه نجات‌گرايانه مهدويت
آموزه‌هاي نبوي دربارة مهدويت که در جامة روايات متعددي بر صفحة تاريخ ضبط شده، جوامع روايي را پر برگ و بار کرده است. برخي از نويسندگان، اين روايات را بدون عنوان خاص در کتاب‌هاي خود نقل کرده‌[1] و بعضي ديگر، آن‌ها را در «باب» خاصي گرد آورده‌اند.[2] برخي نيز، در اين زمينه تأليف خاصي از خود به جا نهاده‌اند.[3]در بيش‌تر اين کتاب‌ها روايات مهدوي بدون رويکرد تحليلي ارائه شده است. با بازکاوي روايات نبوي با برخي از مهم‌ترين انگاره‌هاي نبوي در اين زمينه مواجه مي‌شويم که عبارتند از:
1. تبيين و تفسير انديشه مهدويت در چارچوب نظام امامت و ولايت
در چشم‌انداز انديشه نبوي، پس از رسول خاتم6 زنجيرة حجت‌هاي الاهي در ساختار «نظام امامت» نمود يافت که خداي متعال با ارزاني داشتن آن، نعمت خويش را بر امت اسلامي به اتمام رساند. محور پر اهميتي که روايات پيامبر اکرم6 عهده‌دار بيان آن هستند، بيان امامت مهدي موعود4 است و صريح‌ترين راه شناخت مصداق امام، ذکر نام وي توسط پيامبر يا امام قبلي است. در روايات بسياري از پيامبر6 بر امامت و خلافت مهدي موعود4 در کنار يازده امام ديگر اشاره شده است. اين روايات به روايات «اثني عشر» شهرت يافته‌اند. پيامبر اکرم6 در بيش‌تر رواياتي که از شمارة امامان سخن گفته است، نام امام اول و آخر را هم برده است:
امامان پس از من دوازده نفر هستند که اولين آن‌ها علي7 و آخرين آن‌ها قائم4 است (صدوق، 1395، ج1: 259).
در روايتي ديگر، پيامبر اکرم6 فرمود:
اي علي7! آن زمان که يازده نفر از فرزندان تو و من به امامت رسيدند؛ يازدهمين ايشان مهدي4 است (نعماني، 1422: 92). در برخي از روايات، در گزارش پيامبر6 از شب معراج بر امامت دوازده شخص به همراه نام تصريح شده است (کليني، 1362، ج1: 572).
تمايز مهم‌تر و اصلي موعودباوري در انديشه نبوي با ديگر اديان و فرق در جوهر مهدويت است. در انديشه نبوي، مهدويت در ذات و جوهر خود به ظهور و تحقق حقيقت در زمين، در ساية ظهور خليفه و حجت الاهي مي‌انجامد، و اگر هم از برپايي عدالت، رفاه و امنيت اجتماعي سخن مي‌گويد، همه را از نتايج و لوازم ظهور و تحقق حق در زمين مي‌داند.
در ديدگاه پيامبر اکرم6، مهدي4 از مقام «امامت» برخوردار است. شايد در هيچ کدام از انديشه‌هاي موعودي اديان و مکتب‌هاي مختلف ديگر جهان، موردي را نتوان يافت که موعودش الزاماً «امام» باشد. بايد براي درک اين مقام و ويژگي‌هاي آن، در مدلول آيات و روايات ناظر به آن‌ها درنگ کرد. از جملة اين مقامات و ويژگي‌ها «نصب» امام است؛ يعني مقام امامت تنها با جعل و نصب خداي متعال ممکن است. ( علامه حلّي;، 1417: 495) «عصمت»[4] و «علم»[5] است. از جمله ويژگي‌هاي امامت، «برتري مقام امامت از نبوت» است كه اين برتري به دليل عظمت و رتبه والاي مقام امامت است که با الهام از تعاليم قرآن کريم و امامان معصوم: به دست مي‌آيد.[6] اين معارف از مفاد آية «إبتلي»[7] بخوبي قابل اثبات خواهد بود. شيعيان، امام مهدي4 را از اهل بيت: مي‌دانند، و براين اساس، جايگاه، اوصاف و حقوق اهل بيت: چون «حق مودت»[8]، «حقوق مالي»[9]، «حق وراثت کتاب»[10]، «حق مرجعيت علمي»[11]، «حق ولايت»[12] را که برگرفته از قرآن کريم و روايات است؛ براي امام مهدي4 قائلند.
وجه اهميت پيوند تفکيک‌ناپذير مهدويت و امامت در اين است که مهدي4، «حجت»[13] است و در عموم موارد، حجت، به معناي برهان، دليل و نشانه است. در اين صورت، تأکيد تفکر نبوي6 بر امام بودن مهدي موعود 4تأکيدي است آشکار بر اهميت و ذات موضوع ظهور حق در عصر موعود. بنابر روايات شيعه، حجت خداي متعال کسي است که در عين مخلوق بودن، احوال و اوصافش کاملاً الاهي است؛ چنان‌كه کليني; در اولين روايت «کتاب الحجه» از «کافي» در وجه نياز به حجت آورده است:
امامان با وجود شباهت با مردم در خلقت، در هيچ يک از احوال با مردم شبيه نيستند. امامان به وسيلة حکمت از سوي خداي متعال تأييد شده‌اند. پس، چنين چيزي در هر زماني در پرتو دلايل و برهان‌هايي که رسولان آورده‌اند، برقرار است تا زمين خدا خالي نباشد از حجتي که داراي عِلمي است که سخنش را تصديق و عدالتش را قطعي مي‌‌كند (کليني، 1362، ج1: 168).
نبايد از نظر دور داشت که مهدي موعود4 نزد بيش‌تر اهل‌سنّت، فقط خليفه، حاکم و مسلمان عادلي است از نسل پيامبر6 که بعدها به گونه‌اي طبيعي متولد خواهد شد و عدل را در سراسر جهان خواهد گستراند.[14] البته باورهايي نظير نماز خواندن عيساي مسيح به امامت مهدي4 نيز به سبب کثرت روايات، مورد پذيرش و باور اهل سنّت است (مقدسي شافعي، 1416: 292). در اين جا مي‌سزد اشاره کنيم که اقتداي عيسي مسيح7 به عنوان پيامبر اولوالعزم به مهدي موعود4، در صورتي صحيح است که ما مهدي موعود4 را داراي مقام امامت بدانيم؛ اما بر اساس آنچه اهل سنت معتقدند و مهدي4 را خليفه آخرالزمان مي‌دانند، اين اقتدا صحيح نمي‌باشد. به نظر مي‌رسد همين امر سبب شده فخر رازي، اقتداي عيسي7 به مهدي4 را فقط در يک نماز بداند. از ديدگاه وي، در بقيه نمازها، مهدي4 به عيسي7 اقتدا مي‌کند (فخررازي، 1420، ج27: 640). ابن حجر در اين زمينه نکته لطيفي دارد. وي مي‌نويسد:
نمازگزاردن حضرت عيسي7 پشت سر مردي از اين امت که در آخرالزمان و نزديک برپايي قيامت ظهور، بر صحت اين ديدگاه دلالت دارد كه زمين از کسي که به حجت و دليل، دين خدا را برپا مي‌دارد؛ تهي نمي‌ماند. (ابن‌حجر، بي‌تا، ج6: 494)
برآيند آنچه گذشت اين‌که مهدي4 از نگاه اهل سنّت انساني عادي است که داراي مقام خلافت است؛ بدون ويژگي‌هاي فوق طبيعي، نظير علم غيب و عصمت و از ديدگاه شيعيان، مهدي4 داراي مقام امامت و ويژگي‌هاي منحصربه فرد اين مقام است.
يک نکته اساسي در خور يادکرد، اين‌که رسول خدا6 با ارائه آموزه مهدويت در قالب امامت درصدد بودند اين انديشه را با امتيازات ويژه امامت به جامعه مسلمين معرفي کنند. رتبة امامت حضرت مهدي4 موجب مي‌شود تا حديث «مَن ماتَ و لَيس عَليه إمام فَميتَتُه ميتة جاهلية» (کليني، 1362، ج1: 376 و ابن‌حنبل، 1417، ج4: 291) و احاديث شبيه به آن، که در مصادر فريقين نقل شده است. واقع بينانه‌تر معنا شوند.
2. تبيين و تفسير انديشه مهدويت در قالب ستيزش تاريخي جبهه حق و باطل
اسلام، مسير حرکت تاريخ را درستيزه‌جويي‌هاي حق و باطل وغلبه حق را فرجام اين ستيزش تاريخي مي‌داند. برمبناي مکتب اسلام، موضع‌گيري ارادي انسان در برابر دو جريان ولايت حق و باطل قرار دارد. اراده‌هاي انساني هنگامي که يک جامعه را تشکيل مي‌دهند، يا در جهت حق پيش مي‌روند و يا جهت‌گيري باطل دارند. از اين رو، دوقطب و نظام تاريخي حق و باطل، يکي بر محور اولياي الاهي و پيامبران و ديگري بر محور فراعين و طواغيت و مستکبرين تاريخ شکل مي‌گيرد.
از مجموع آيات و روايات استنباط مي‌شود که قيام مهدي موعود4 آخرين حلقه از مجموعه حلقه‌هاي مبارزات حق و باطل است که از آغاز جهان برپا بوده است.
از آيات قرآن، استفاده مي‌شود که ظهور مهدي موعود4 حلقه‌اي است از حلقه‌هاي مبارزة اهل حق و اهل باطل که به پيروزي نهايي اهل حق منتهي مي‌شود. سهيم بودن يک فرد در اين سعادت، موقوف به اين است که آن فرد عملاً در گروه اهل حق باشد. آياتي که به آن‌ها در روايات استناد شده است، نشان مي‌دهد مهدي موعود4 مظهر نويدي است که به اهل ايمان و عمل صالح داده شده و مظهر پيروزي نهايي اهل ايمان است (مطهري،1374: 54).
در منابع اماميه و اهل سنّت نيز، روايات زيادي بر اين مبنا از پيامبر اکرم6 نقل شده است كه حضرت مهدي4 در موقعيتي ظهور خواهد كرد كه فساد و بي‌عدالتي جوامع را فراگرفته باشد: عن رسول الله6: «لا تقوم ‌الساعه ‌حتي تمتليء الارض ظلما و عدوانا، قال: ثم يخرج رجل من عترتي، أو من أهلِ بيتي، يملأها قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و عدوانا». (ر.ك: مسند أحمد، ج3: 36؛ مسند ابي يعلي، ج2: 274، ح987 و عقد الدرر: 36). بر اين اساس، اشارت‌ها و نويدهاي مکتب آسماني اسلام، رکن و شالوده اساسي حرکت و قيام امام مهدي4 را ظلم ‌ستيزي واجراي عدالت راستين و زيست سعادت‌مندانه بشر و برافراشتن کلمه توحيد مي‌داند.
در اين روايات، به ريشه‌کني نمودها و نشانه‌هاي شر و ناراستي‌ها از اجتماع از سوي امام مهدي4 اشاره شده است؛ زيرا روزگار پيش از ظهور، دوران گسترش ناهنجاري‌هاي اخلاقي و غرق شدن انسان در فساد است و اين ناشي از گسترش فعاليت جبهه باطل و نفوذ آنان در ميان انسان‌هاست.
جهت ديگري که بايد بدان توجه کرد، اين‌که با توجه به روايات نبوي، نقطه پاياني تضاد و درگيري حق و باطل، غلبه و پيروزي ايمان و حق و نابودي کفر و باطل است؛ و فرجام نزاع حق و باطل، تشکيل جامعة آرماني، تأسيس حکومت جهاني عدل، نابودي ستمکاران و مفسدان با ظهور مهدي موعود4 و پيروزي نهايي و غلبة کامل او رقم مي‌خورد؛ چنان‌كه پيامبر اکرم6 در اين زمينه فرمود:
مردم در ميان رکن و مقام با امام مهدي4 بيعت مي‌کنند و خداوند متعال به واسطة او، دين را به جايگاه خودش بر مي‌گرداند و پيروزي‌هايي براي او به وجود مي‌آورد تا بدان جا که هيچ کس بر زمين نماند، جز آن که بگويد: لا اله الّا الله (مقدسي شافعي،1416: 40).
به نظر مي‌رسد در انديشه نبوي، غيبت مهدي موعود4 نيز، در اين جهت فهم‌پذير است. به عبارتي، غيبت مهدي4 براي فراهم آمدن شرايط شناخت، پذيرش حقيقت و امکان ظهور حق در زمين است. تجربه تاريخي غيبت، اين شرايط معرفتي و انفسي را فراهم خواهد آورد که اهل حق، حق را از باطل بشناسند و از دل و جان تسليم آن شوند و اگر در روايات نبوي، بر خوف امام از کشته شدن اشاره شده است (صدوق، 1426، ج1: 243)؛ در حقيقت خوف از ظهور ناتمام حق و کشته شدن در شرايطي است که هنوز صف‌ها از هم جدا نشده است.
در هر رو، با توجه به روايات پيامبراکرم6، به دست مي‌آيد که نقطه پاياني تضاد و درگيري حق و باطل، غلبه و پيروزي ايمان و حق و نابودي کفر و باطل است.
3. تبيين و تفسير انديشه مهدويت در قالب سامانة اجتماعي امام و امت
نظام امامت، محور و سامانة امت است که با ناديده‌ انگاشتن آن، هويت جامعة اسلامي از هم خواهد پاشيد. از اين رو، مادام که امت برجاي است، به امام نيازمند خواهد بود. امت، نخست موظف است امام زمانِ خود را بشناسد و در گام بعد، از او پيروي کند. در غير اين صورت، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است (علي بن بابويه قمي، 1404: 219 و مسلم بن حجاج، 14016، ج6: 22).
تبيين جايگاه امامت در امت اسلامي، به معناي احترام به حق پيش‌آهنگي کسي است که پيش‌آهنگ مردم در سير صعودي خلق به سوي خداي متعال است و نيز به معناي استفاده از ظرفيت‌ وجودي او است، براي تضمين سلامت و صحت اين سير. اصل «امامت» تدبير هوشمندانه‌اي است براي جلوگيري از پيدايش و پيروزي حرکت‌هاي ارتجاعي در جامعه مسلمانان. معرفي پيشروترين فرد امّت به نام امام، آن‌قدر اهميت داشت که خداي متعال در خطاب به پيامبرش، عدم ابلاغ اين پيام را به منزله عدم ابلاغ رسالتش تلقّي مي‌کند.
براي اين که امت از شر و خطر «بودن» و «ماندن» به جاي «شدن» و «رفتن» و نيز خطر «خوشي» به جاي «خوبي» در امان باشد؛ به عامل حياتي و حتمي و نيرومندي نياز دارد که نگذارد امت، به بيماري، ماندن به جاي رفتن و رفاه به جاي کمال، گرفتار شود و به اضمحلال برود. اين عامل، امامت و رهبري است که عامل حيات و حرکت امت است.
بر پاية ادلّه قطعي، حلقة نخستين زنجيرة امامان امت اسلامي، «ابوالائمه»، اميرالمؤمنين7، و حلقة پاياني آن، «خاتم الائمه»، امام مهدي4 است. رسول خدا6 نخستين وصي را «سيد الاوصياء» و واپسين امام را «ظاهر و باطن ائمه» ناميد (طوسي، 1417: 143).
عباراتي نظير «مهدي هذِهِ الأمّه»، «لابُدّ لِهذِه الأمّه مِنه»، «يبعَث لِهذِه الأمّه»، «يکون في أمّتي المهدي» (کليني، 1362، ج1: 328 و اربلي،1421، ج3: 257)؛ در روايات نبوي، گوياي اين مهم هستند که موعود اسلامي به لحاظ کارکرد، نجات‌بخشي جمعي است؛ يعني نجات‌بخشي موعود اسلامي در سطحي گسترده عمومي، با حرکتي جمعي به همراه تحول و تحرک جمعي صورت مي‌گيرد (موحديان عطار و ديگران، 1388: 22)؛ بر خلاف موعودهايي که نجات‌بخشي آنان صرفاً، به طور فردي صورت مي‌گيرد و ايجاد هيچ تحول يا تحرک جمعي را به آن نسبت نمي‌دهند.[15]

شاخصه‌ها و ويژگي‌هاي آموزه مهدويت از نظرگاه انديشه نبوي6
1. جهان‌شمولي انديشه مهدويت
از ديدگاه پيامبر اکرم6، منجي موعود، فراگير و جهان شمول است:
« لو لم‌يبقِ من الدهرِ إلّا يوم لبعث الله رجلا من أهلِ بيتي يملأها عدلا کما ملئت جورا». (ر.ک: اربلي، کشف الغمه، ج3: 227).
تعبير به کار رفته در روايات نبوي، از قبيل «فراگيري عدل و قسط در زمين»، همگي ظهور در فراگيري وعدة نجات موعود دارد، و حتي اگر بر فراگيري و جهان شمول بودن اين وعده دلالت صريحي نداشته باشد، تحقق کامل آن‌ها فقط در صورتي است که در سراسر زمين محقق گردد؛ نه در ناحيه‌اي خاص از زمين.
تعبير «يملأ الأرض» حکايت از آن دارد که رسالت او سرتاسر زمين و همة مردم را در بر مي‌گيرد، و به منطقه يا قوم و ملت خاصي محدود نمي‌باشد. نکته ديگري که از اين روايات استفاده مي‌شود اين‌که تعابيري چون به دست گرفتن امر امت و برپا داشتن عدل و قسط، نشان دهنده اين مهم است که موعود اسلام صرفاً کارکردي معنوي ندارد و کارکرد اجتماعي نيز دارد (علي موحديان عطار و ديگران، 1388: 280).
افزون بر آن‌چه گذشت، حديث معروفي از رسول خدا6 در منابع اهل سنت نقل شده است كه حضرت فرمودند: «.... فيبلغ سلطانه المشرق و المغرب». (ر.ک: فرائد السمطين، ج2: 312)؛ که بر فراگيري فرمانروايي امام مهدي4 بر شرق و غرب عالم هستي تأکيد مي‌کند.
در حقيقت، در انديشه نبوي، نجات‌بخشي موعود اسلامي انحصاري و قوم مدارانه نبوده، که فراگير و جهان‌شمول است. از اين‌رو برخي از گرايش‌هاي اسلام سنّي که نجات موعود را در اصل، شامل حال قوم و ملت و يا منطقة خاصي مي‌دانند؛[16] علاوه بر اين‌که چندان مستند نيست و صرفاً تفسير و تعبيري خاص از اين انديشه است؛ با انديشه نبوي در تعارض است.
2. عدالت، مهم‌ترين رکن اساسي انديشه مهدويت
در روايات نبوي تأکيد فراوني بر پرساختن زمين از عدل و داد است. گويي برجسته‌ترين کار موعود اسلامي همين نکته مي‌باشد. اين حقيقت به طور مکرر در روايات آمده است.
«عدالت»، مهم‌ترين مشخصه حکومت مهدوي و رکن اساسي آن، در انديشه نبوي به شمار مي‌رود. پيامبر اکرم 6 در شرح دادگري حضرت حجّت4 مي‌فرمايند:
«ثمّ يظهِره فيملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما؛ امام مهدي4 زمين را از عدل و داد آکنده مي‌سازد؛ چنان که از ظلم و ستم مالامال شده است (كما‌ل‌الدين، ج2: 376).
براساس اين روايت، حرکت و قيام حضرت مهدي4 در سطحي کلان رخ مي‌دهد. آن‌چه بيش از همه، در تبيين عدالت محوري قيام مهدي موعود4 در انديشه پيامبر اکرم6 مهم مي‌نمايد، کاربست واژه «يملأ» مي‌باشد. بنابر چنين انديشه‌اي، عدالت در زمان حاکميت مهدي4، عدالت در همة سطوح جامعه و براي تمامي مردم در سرتاسر دنيا اجرا خواهد شد و هيچ نهاد و مجموعة کوچک و بزرگي نمي‌ماند، مگر اين که عدالت در آن حاکم و روابط افراد با يکديگر براساس آن پي‌ريزي خواهد شد.
3. تعين و تشخّص منجي
«تعين و تشخص منجي» و موعود، يکي از مهم‌ترين نکات در روايات صادر شده از آن حضرت در زمينه انديشه مهدويت مي‌باشد. بدين معنا که منجي موعود را، به صورت انساني خاص با مشخصات فردي منحصر به فرد مي‌يابيم. به عبارتي، اين وعده به دست يک شخص محقق مي‌شود؛ نه اين که وعده‌اي آرماني باشد. از طرفي، چنان نيست که تحقق اين وعده به دست هر کسي انجام گيرد؛ بلکه انجام دهندة اين کار، شخصيتي از پيش تعيين شده و متعين است؛ به گونه‌اي که نام پدر و مادر، حسب و نسب وي معلوم است. منجي موعود در انديشه نبوي، چنان مشخص و متعين است که فقط بر يک شخصيت خاص و معلوم دلالت مي‌کند.[17] از اين رو،پيامبر6 به تبارشناسي امام مهدي4 و ابهام‌زدايي از نسب امام مهدي4 اهتمام فراواني داشتند. بدين جهت در گفتار پيامبر اسلام6، نام موعود،[18] لقب[19]، کنيه،[20] نسب،[21] قبيله و تبار،[22] شمايل و حتي ويژگي‌هاي جسماني[23] همگي به صراحت بيان شده است. اين‌ها همه، علاوه بر اين‌که منجي موعود متعيني را ترسيم مي‌کند، نشان‌دهندة اهتمام پيامبر6 دربارة معرفي شخص منجي موعود است.
برخي از احاديث اهل سنت که ساختگي بودن آن‌ها مشهود است، گوياي اين هستند که مهدي موعود4 از نسل عباس است. از جمله اين روايت :
«والله انّ منّا بعد ذلک السّفاح، و المنصور، و المهدي، يدفعها الي عيسي بن مريم» (ر.ک: ابن حماد: 110). به اجمال در پاسخ بايد گفت: اين گونه روايات افزون بر اين که با روايت‌هاي متواتر مخالف هستند، اعتبار سندي ندارند و رجال اسناد اين احاديث، مشکلات زيادي دارند. به همين دلايل مفاد اين روايات مورد انکار صريح دانشمندان اهل سنت قرار گرفته است (ر.ک: بستوي، 1420: 12 و 18) به نظر مي‌رسد اين‌گونه روايات ساختة خلفاي بني‌عباس است.
از مهم‌ترين موارد اختلافي ميان شيعه و اهل سنّت، «ولادت» مهدي موعود4 است. بيش‌تر اهل سنّت به دنيا آمدن آن حضرت را نپذيرفته‌اند. آنان بر اين باورند که مهدي موعود4 که در احاديث اسلامي به آن نويد داده شده، هنوز متولد نشده و در آخرالزمان به دنيا خواهد آمد.[24]البته برخي از علماي اهل سنّت،[25] به دنيا آمدن فززند امام عسکري7 را پذيرفته، و يا آن را به شکل گزارش تاريخي نقل کرده‌اند.[26] مهم‌ترين آن‌ها عبارتند از: ابن اثير جزري (630ه‍.ق) در «الکامل في التاريخ»، محمدبن طلحه شافعي (652 ه‍.ق) در «مطالب السؤول»، سبط ابن جوزي (654 ه‍.ق) در «تذکره الخواص»، کنجي شافعي (658 ه‍.ق) در «البيان في اخبار صاحب الزمان»، ابن خلکان (681 ه‍.ق) در «وفيات الاعيان»، علي بن محمد بن صباغ المالکي (855 ه‍.ق) در «الفصول المهمه»، شمس الدين ذهبي (748 ه‍.ق) در «العبر في خبر من غبر»، ابن حجر هيتمي (974ه‍.ق) در «الصواعق المحرقه»، سليمان بن ابراهيم القندوزي (1294ه‍.ق) در «ينابيع الموده» و خير الدين زِرکلي (1396ه‍.ق) در کتاب «اعلام» (ر.ک: عبدالمحسن العباد و ابوالاعلي مودودي، 1386: 83 و فقيه ايماني، 1418: 99-400).
يکي از دلايل حقانيت اعتقاد شيعه به غيبت منجي موعود، پيشگويي‌ها و پيش‌بيني‌هايي است که در اين مورد، از سوي پيامبر اکرم6 و ائمه: صورت گرفته است. از معتبرترين اين پيشگويي‌ها، رواياتي است که از پيامبر اکرم6 ده‌ها سال پيش از غيبت، صادر شده است[27] که خود، گوياي چند امر است: نخست، گسترة دانش نبوي؛ حقانيت تاريخي غيبت و تأييد اعتقاد رسمي شيعة اماميه در اين باب و زمينه سازي براي پذيرش بهتر غيبت از سوي شيعيان.
فرصت را در يادآوري اين نکته مغتنم مي‌شمرم که اهتمام کلان پيامبر6 به آموزه مهدويت، سبب باورداشت اين آموزه به مثابة اصلي مسلّم در اسلام گشت. اگرچه در ميان قدماي اهل سنّت ابن خلدون و در ميان متأخرين، محمد رشيد رضا در تفسير «المنار» و احمد امين مصري در «ضحي الاسلام»[28]با استناد به چند ادعاي کلي که آن‌ها را مستدل نساخته و تنها در حد ادعا باقي گذارده‌اند؛ در آموزه مهدويت تشکيک کرده‌اند.[29] «تعارض روايات مهدويت» ( رشيد رضا، بي‌تا، ج9: 499)؛ «عدم ذکر روايات مهدوي درکتاب بخاري و مسلم» (اکبرنژاد، 1386: 307)؛ «تبعات منفي مهدي باوري در تاريخ اسلام» (همان: 500)؛ «بنيان شيعي تفکر مهدويت» (احمد امين، 1999، ج3: 241) و «خرافي بودن مهدويت» (همان: 243)؛ از مهم‌ترين نکاتي است که رشيدرضا و احمد امين در رد آموزه مهدويت به آن‌ها استدلال مي‌کنند.[30] نکتة حائز اهميت در پاسخ اين عده، اعتراف انبوهي از دانشمندان حديث‌پژوه اهل‌سنت است که به حجيت، بلکه تواتر احاديث مهدويت اعتراف دارند.[31] به هر جهت، خدشه در روايات مهدوي در ترازوي تحقيق امروزين مقبول نمي‌افتد و چنان وزني نمي‌آرد.
از سوي ديگر، تعين و تشخص مهدي4 در اسلام خط بطلاني است بر طرح اين قضيه با مشرب‌هاي صوفيانه که با عنوان «مهدويت نوعيه» مطرح گرديده است. بر اساس اين نگرش و تفکر صوفيانه، مهدويت مفهوم و عنواني است كه مصاديق متعددي دارد. براي نمونه آنچه از ظاهر برخي ابيات مولوي در باب مهدويت بر مي‌آيد،[32] اين‌است که ولي هر زمانه پيشواي زند‌ه‌اي است که مي‌تواند از نسل علي يا عمر يا از اقوام و ملل ديگر باشد و منظور از «مهدي» و «هادي» نيز، شخصي است داراي صفت هدايت‌شدگي و هدايتگري، که به عنوان دو صفت عام‌اند؛ نه به صورت لقب خاص؛[33] يعني قطب و ولي هر زمانه‌اي، از جانب حق، هدايت يافته، و خود هدايت کنندة ديگران است (زماني، 1382، ج2: 229).
4. حتمي بودن تحقق حکومت مهدوي
افزون بر اين، يکي ديگر از شاخصه‌هاي آموزه مهدويت از ديدگاه انديشه نبوي، «حتميت» آن است. از ديدگاه پيامبر اکرم6 اين وعدة قطعي خداوند متعال به مردم جهان است که حکومت را در برهة حساسي از زمان به دست بندگان صالح و برگزيده خواهد داد. اين بشارتي قطعي است که مي‌تواند باعث تسکين خاطر بشر و زنده شدن اميد به آيندة پرافتخار شود. رسول خدا6 در تبيين حتميت تحقق اين وعده تأکيد مي‌کردند که اگر از عمر دنيا[34] يا روزگار[35] يک روز باقي بماند، خداي متعال آن روز را آن‌قدر طولاني مي‌گرداند تا مهدي4 ظهور کند. در برخي ديگر از روايات، حضرت تأکيد مي‌کنند که دنيا تمام نمي‌شود،[36] و يا قيامت بر پا نمي‌شود، [37]مگر اين‌که مهدي ظهور کند.
ويژگي‌شناسي بيان و بلاغ انديشه مهدويت در سيره نبوي
براي آن‌که آموزه مهدويت را از ديدگاه انديشه نبوي روشن سازيم، بايسته است ويژگي‌هاي بيان و بلاغ انديشه مهدويت را در سيره نبوي بدرستي بشناسيم؛ چرا که آگاهي از اين مباني، وقوف بر آن، به فهم دقيق اين مسئله، کمک فراواني مي‌کند. از اين رو، در قسمت پاياني اين نوشتار کوشيده مي‌شود اين مسائل بيان شود که مهم‌ترين آن عبارتند از:
1. محاسبه مبتني بر تکليف‌محوري
يکي از ويژگي‌هاي اساسي تبيين انديشه مهدويت در سيره نبوي، اصل «تکليف‌محوري» است. لذا در چنين نظام معرفت‌شناسانه‌اي، سعي مي‌شود زمينة محاسباتي جديدي خلق ‌شود که هدايت جامعه در اين زمينه صورت پذيرد. بنابر چنين اصلي، سطح معرفتي پيروان در حوزه معارف مهدوي ارتقا و توسع داده مي‌شود. در حقيقت پيامبر اکرم6 در جهت هدايت امت اسلامي و تبيين امر امامت به طرح انديشه مهدويت اقدام کردند.
جايگاه گسترده و آشکار روايات «اثني عشر» و معرفي مهدي موعود4 در ضمن اين دوازده نفر و نيز تبارشناسي دقيق مهدي موعود4 در انديشه نبوي، نمونه‌اي از محاسبه مبتني بر تکليف‌محوري از سوي پيامبر اکرم6 است. در حقيقت، در اين شيوه بر بيان جنبه‌هايي از معارف مهدوي تکيه مي‌شود که راه را بر مدعيان دروغين مهدويت تنگ مي‌کند. بر اين اساس، نگاه تيزبين به وقايع پيش‌رو، و پيش‌بيني روند اقدامات مدعيان دروغين مهدويت و تشخيص ظرفيت‌هاي باورداشت مهدويت از الزامات برگرفته از اين رويکرد پيامبر6 است.
4. رويکرد فرصت‌محور در تبيين انديشه مهدويت
پيامبر6 از هر فرصت يا موقعيت مطلوبي براي تبيين هرچه بهتر آموزه مهدويت استفاده مي‌کردند. اين رويکرد، از يک سو با ظرفيت‌ها و قابليت‌هاي بي‌شمار آموزه مهدويت داراي تناظر خاصي است و از سويي ديگر بر توانايي‌هاي ممتاز پيامبراکرم6 مبتني است و در صورت احصاي چنين وضعيتي، بايستي با حداکثر استفاده از هر فرصت ممتازي، براي تبيين معارف مهدويت استفاده کرد. به اين ترتيب، «فرصت‌محوري» با اصل «توانايي و تحقق اهداف از پيش تعيين شده و کلان» ارتباط بسيار نزديكي دارد. مبتني بر چنين رويکردي است که امامان معصوم: نيز در موقعيت‌هاي گوناگون و در زمان‌هاي خاص به تبيين انديشه مهدويت مي‌پرداختند.
شايد بتوان تبيين انديشه مهدويت و بيان خصوصيات و ويژگي‌هاي مهدي موعود4 را در خطبه غدير از نمونه‌هاي بارز استفاده از بهترين فرصت‌ها در تبيين انديشه مهدويت از سوي پيامبر6 دانست. در اين خطبه، رشتة الاهي امامت و ولايت در آغاز، اميرالمؤمنين7 و در انجام، مهدي موعود4 مي‌باشد و از او به عنوان انتقام‌گيرندة از ظالمان، فتح کنندة دژهاي مستحکم شرک و فساد، ياري دهندة دين خداي عزيز و... نام برده مي‌شود.[38]
5. تأکيدبرنقاط مهم و راهبردي در تبيين آموزه مهدويت
از آن‌جا که بيان همه جزييات در آموزه مهدويت ممکن نيست و چنين کاري ضرورتي هم ندارد؛ پيامبر اکرم 6 توجه خود را برنقاط حساس و راهبردي در تبيين انديشه مهدويت معطوف کردند. منظور از «نقاط راهبردي و حساس»، نقاطي است که انحراف و اشتباه در آن‌ها موجب صدمات سنگيني مي‌شود و بيان آن‌ها موجب کارآيي بيش‌تر مي‌گردد.
البته پيامبر اکرم6 افزون بر ورود به مباحثي که به مباني اصلي انديشه مهدويت مرتبط بود؛ در شناسايي، استخراج و رصد موضوعات مهدوي، به نحوي اقدام مي‌کردند که اعلام نظر در آن زمينه و تحقق يک مميزه فکري، به گونه‌اي با مقاصد اصلي انديشه مهدويت مرتبط باشد و از ورود به مباحثي که نتيجه عيني و عملي مشخص نداشت؛ پرهيز مي‌کردند.
به نظر مي‌رسد با اين ديدگاه، بايستي در انبوه روايات نسبت داده شده به پيامبر6 در مورد حوادث آخرالزمان با رويکردي نقادي نگريست. قابل ذکر است که در چاپ هشت جلدي «معجم احاديث المهدي»، 563 روايت از پيامبراکرم6 در موضوع مهدويت استقرا شده است که بخش قابل توجهي از اين روايات در زمينه حوادث آخرالزمان است. نکته قابل تأمل اين که بسياري از روايات علائم ظهور، سندي متصل به پيامبر6 ندارد. گردآورندگان «معجم أحاديث الامام المهدي» نيز با عبارت «لم يسنده إلي النبي» به اين حقيقت اشاره کرده‌اند. اين روايات حدود 130عدد مي‌باشد. اين گونه به نظر مي‌رسد که از زمان پيامبر، اجمالاً پيشگويي‌هايي دربارة حوادث آينده و ظهور مهدي4 صورت گرفته است؛ ولي اين روايات طي چند صد سال به تحريف دچار شده و با انگيزه‌هاي فراواني، مطالبي بر آن‌ها افزوده شده است.[39] به عنوان نمونه، نعيم بن حماد (228ه‍.ق) در باب‌هاي 29-44 کتاب «الفتن»[40] كه در خصوص مهدي4 و سفياني است، حدود 170روايت نقل مي‌كند كه حدود 25روايت به معصوم مي‌رسد و ديگر اسناد كتاب به افرادي چون سعيد بن سنان، كعب الاحبار، زهري و ارطاه بن منذر ختم مي‌شود. اين گونه سندها از نظر اهل سنّت موقوف مي‌باشد؛ يعني حجت نمي‌باشد؛ زيرا سند آن به صحابي متوقّف است (نعيم بن حماد، 1414: 186-205).
عبدالعليم بستوي در کتاب «المهدي المنتظر في ضوء الأحاديث و الآثار الصحيحه و الضعيفه»، کوشيده است با استناد و استشهاد از منابع رجالي و حديث‌شناسي، حديث‌هاي صحيح يا حسن را در عرصة مهدويت معرفي کند که در مجموع 46 حديث را با اين ويژگي از پيامبر اکرم6 در جلد اول اين کتاب گردآوري کرده است.
بنابراين، لازم است لااقل در موضوع علائم ظهور، با روشي علمي، آنچه احتمالاً به نفع اشخاص يا گروه‌هايي جعل يا تحريف شده‌ است، از آنچه واقعي است، بازشناخته و تفکيک شود. هچنين لازم است «علائم ظهور» را از «اشراط الساعه» تفکيک کنيم.
6. نمادپردازي در تبيين انديشه امامت و مهدويت
چنانچه مفاهيم عالي به صورت ساده و قابل فهم براي عموم بيان نشود، غالباً از سوي مردم دريافت نمي‌شود و اين پيام‌ها با همة حساسيت‌شان در جامعه متروک مي‌مانند و مخاطبي نمي‌يابند. يکي از مهم‌ترين روشي که در سيرة نبوي نمود آشکار دارد، به کارگيري «نماد» و «تمثيل» است. نمادها و تمثيلات به کار گرفته شده در سيرة تبليغي رسول خدا6 در عين سادگي، درک واقعي آن‌ها به تدبّر و تفکّر بسيار نيازمند است و طبيعي است با تأمّل دقيق در همين امثال و نمادها مي‌توان تصويري بسيار پيچيده از رسالت نبوي به دست آورد که بر ابعاد نهفته و مستور نمادها مبتني است.
براي نمونه، پيامبر اکرم6 براي آن‌که در ذهن و قلب مردم تعداد امامان دوازده‌گانه جاي بگيرد و به نسل‌هاي بعدي منتقل شود و مانع از انحراف آن‌ها گردد؛ از مثال‌هايي قريب به ذهن سود مي‌جويد و مي‌فرمايد: عدد اوصيا و نقباي من «عدد بروج و شهور سنه»، «به عدد حواري عيسي» (خزازقمي، 1401: 18)؛ «به عدد اسباط موسي» (همان) و «به عدد نقباء بني اسرائيل» (کليني، 1362، ج1: 18) است. با نگاهي به تاريخ فرق اسلامي در مي‌يابيم که غير از شيعه امامي، وجه مشترک اکثر آنان اين بوده است که به رواياتي که بيان کنندة «عدد ائمه» است؛ توجه نکرده‌اند. به رغم آن‌که پيامبر اکرم6 تأکيد بسياري بر «اثني عشر» دارند؛ اين فرقه‌ها يا اثني‌عشر را ناقص کرده و در عددي کم‌تر از آن توافق کرده‌اند و يا حريم اثني عشر را رعايت نکرده و از آن فراتر رفته‌اند.[41]
نتيجه‌
با انديشه در آنچه گذشت، به ويژه با پرسشي‌هايي که در پيوند با هر يک، ذهن را درگير مي‌کند، به مهم‌ترين نتايج به دست آمده از بحث اشاره مي‌کنم:
1. چون آموزه مهدويت را با سنت نبوي محک بزنيم؛ در مي‌يابيم، آموزه مهدويت در انديشه نبوي با «امامت» گره خورده است. پيامبر اکرم6 اين مهم را به گونه‌هاي مختلف بيان کرده‌اند. طبيعي است هر تفسيري از انديشه مهدويت که با مقام امامت مهدي4 در تعارض باشد، در حقيقت نفي انديشه نبوي است. به هر رو، فهم جوهر مهدويت به تفسير و شرح مفهوم امامت نيازمند است؛ چنان‌که پيش‌تر گذشت اقتداي عيسي7 به مهدي4 در اين جهت قابل فهم است.
2. نگاه فراتاريخي و به عبارتي ديگر، رويکرد فلسفة تاريخي به انديشه نجات‌گرايانة مهدويت، از بن‌مايه‌هاي فکري انديشه نبوي6 در تحليل آموزه مهدويت است.
3. بن‌ماية انديشه مهدويت در دورنماي انديشه نبوي6، به گونه‌اي تبيين و تفسير مي‌شود که در کذب منکران اين انديشه با خصوصيات زير جاي ترديد باقي نمي‌ماند: منکران اصل وجود انديشه مهدويت در اسلام؛ منکران تبار فاطمي مهدي موعود4؛ مخالفان زنده‌بودن حضرت؛ منکران امامت مهدي موعود4؛ منکران مهدويت شخصي (قائلين به مهدويت نوعي)؛ منکران رسالت جمعي مهدي موعود4 در امت اسلامي؛ منکران جهان‌شمول‌بودن انديشه مهدويت.
همچنين انديشه نبوي6 در تبيين آموزه مهدويت خط بطلاني بر تمامي مدعيان دروغين مهدويت در گسترة تاريخ اسلامي است.
4. واپسين نکته اين‌که مباني و شاخصه‌هاي آموزه مهدويت از ديدگاه انديشه نبوي6، داراي ظرفيت‌هاي بالقوه‌اي است که مي‌تواند شکل‌ دهندة مطالعات جديدي گردد. از اين رو، به جاي تمرکز بر روايات ضعيف السند در زمينه حوادث و علائم آخرالزمان اميد است با پژوهش‌هاي مؤثر و عميق‌تر بتوان جوهر مهدويت را از ديدگاه انديشه نبوي بازشناخت.

منابع
1. ابن فارس، أبو الحسين أحمد بن فارس (2001م). مُعْجَمُ مقاييس اللُّغَه، بيروت، دار إحياء التراث العَرَبي.
2. ابن‌بابويه قمي، علي بن الحسين (1404ه‍.ق). الامامه و التبصره من الحيره، قم، تحقيق و نشر مدرسه الامام المهدي4.
3. ابن‌حنبل، احمد (1417ق). مسند الامام احمد بن حنبل، بيروت، الرساله.
4. ابن‌ماجه، محمد بن يزيد (1419ه‍ .ق). سنن ابن ماجه، تحقيق حسن نصار، بيروت، دارالکتب العلميه.
5. احمدامين (1999م). ضحي الاسلام، مصر،مکتبه الاسره.
6. اربلي، علي بن عيسي (1421 ه‍ .ق). کشف الغمّه، قم، انتشارات الشّريف الرّضي.
7. اکبرنژاد، مهدي (1386). بررسي تطبيقي مهدويت در روايات شيعه و اهل سنت، قم: بوستان کتاب.
8. ايجي، عبدالرحمن‌(1425 ه‍ .ق). المواقف، تصحيح محمد بدرالدين النعساني الحلبي، مصر، 1425ق.
9. بستوي، عبدالعليم (1420 ه‍ .ق). المهدي المنتظر4 في ضوء الأحاديث و الآثار الصحيحه، بيروت، دار ابن حزم.
10. جعفري، محمدتقي (1360). تفسير و نقد و تحليل مثنوي جلال الدين محمد بلخي، تهران، انتشارات اسلامي.
11. جوهري، اسماعيل بن حماد (1407 ه‍ .ق). تاج اللغه، بيروت، دار العلم للملايين.
12. حمويني، ابراهيم بن محمد المؤيد (1400 ه‍ .ق). فرائد السمطين، بيروت، مؤسسه المحمود.
13. حلّي، ابومنصور حسن بن يوسف (1417 ه‍ .ق). کشف المراد، تحقيق علامه حسن زاده آملي، قم، مؤسسه نشر اسلامي.
14. خزاز قمي، على بن محمد (1401 ه‍ .ق). كفايه الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر، قم، بيدار.
15. راشد محصل، محمد تقي (1381). نجات‌بخشي در اديان، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
16. راغب اصفهاني، حسين بن محمد (1332). المفردات، تهران، مرتضوي.
17. رشيد رضا، محمد (بي‌تا). المنار، بيروت، دارالفکر.
18. الزبيدي، محمد مرتضي (1414 ه‍ .ق). تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، دارالفکر.
19. زماني، کريم (1382). شرح جامع مثنوي معنوي، تهران، انتشارات اطلاعات.
20. زينلي، غلامحسين (1386). دوازده جانشين؛ پژوهشي در باب احاديث «خلفاي اثني عشر»، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
21. شهرستاني، محمد (بي‌جا). الملل و النحل، تحقيق محمد سعيد کيلاني، بيروت، بي‌نا.
22. شيخ طوسي، محمدبن حسن (1386). الغيبه، قم، انتشارات مسجد جمکران.
23. صافي گلپايگاني (1422 ه‍ .ق). منتخب الأثر في الإمام الثاني عشر، قم، سلمان فارسي.
24. صدوق، محمد بن علي (1395 ه‍ .ق). کمال الدين و تمام النعمه، تهران، اسلاميه.
25. صدوق، محمد بن علي ابن بابويه قمي (1426 ه‍ .ق). علل الشرايع، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات.
26. طريحي، فخرالدين (1985م). مجمع البحرين، بيروت، مکتبه الهلال.
27. طوسي، محمد بن حسن (1417 ه‍ .ق). الغيبه، قم، مؤسسه المعارف الاسلاميه.
28. عباد، عبدالمحسن و مودودي، ابوالاعلي (1386). مصلح جهاني ازديدگاه شيعه و اهل سنّت، ترجمه و تحقيق سيد هادي خسروشاهي، قم، بوستان کتاب.
29. فخرالدين رازي، ابوعبدالله محمد بن عمر (1420 ه‍ .ق). مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربي.
30. فقيه ايماني، مهدي (1418 ه‍ .ق). الامام المهدي4 عند اهل السنه، قم، المجمع العالمي لاهل البيت.
31. کليني، محمد بن يعقوب (1362). الکافي، تهران، نور.
32. مدرسي‌طباطبايي، حسين (1375). مکتب در فرآيند تکامل، ترجمه هاشم ايزدپناه، تهران، کوير.
33. مسلم، مسلم بن الحجاج (1416 ه‍ .ق). صحيح مسلم، بيروت، دار ابن الحزم للطباعه و النشر.
34. مطهري، مرتضي (1374). قيام و انقلاب مهدي، تهران، صدرا.
35. مفيد، محمد بن محمد بن النعمان (1413 ه‍ .ق). أوائل المقالات، بي‌جا، المؤتمر العالمي لألفيه الشيخ المفيد.
36. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (1413 ه‍ .ق). الإرشاد، قم، کنگره شيخ مفيد.
37. مقدسي شافعي، يوسف بن يحيي (1416 ه‍ .ق). عقدالدررفي اخبار المنتظر، قم، انتشارات نصايح.
38. موحديان عطار، علي (1388). گونه‌شناسي انديشه منجي موعود در اديان، قم، انتشارات دانشگاه اديان و مذاهب.
39. نباطي بياضي، علي بن يونس (1384). الصراط المستقيم الي مستحقي التقديم، نجف، کتابخانه حيدريه.
40. نعماني، ابن ابي زينب محمد بن ابراهيم (1422 ه‍ .ق). الغيبه، قم، منشورات انوار الهدي.
41. نعيم بن حماد،ابوعبدالله مروزي (1414 ه‍ .ق). الفتن،تحقيق سهيل ذکار، بيروت، دارالفکر.
42. نوبختي، حسن بن موسي (1368). فرق الشيعه، ترجمه محمد جواد مشکور، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي.
43. نوري طبرسي، ميرزا حسين (1408 ه‍ .ق). کشف الاستار عن وجه الغايب عن الابصار، بيروت، منشورات موسسه النور للمطبوعات.


[1]. نظير احمد بن حنبل در مسند خود که احاديث او در اين زمينه را سيد محمد جواد حسيني جلالي گردآوري و به طور مستقل با نام «احاديث المهدي من مسند احمد بن حنبل» به چاپ رسانده است.
[2]. براي آشنايي با نام تعدادي از اين نويسندگان ر.ک: عبدالعليم البستوي، «المهدي المنتظر في ضوء الاحاديث و الآثار الصحيحه»: 119 – 125.
[3]. براي آشنايي با نام تعدادي از اين نوشته‌ها ر.ک: همان: 126- 138.
[4].بدين معنا که واجب است امام از جميع گناهان کبيره و صغيره و خطا و نسيان معصوم باشد.ر.ک: علامه حلّي، کشف‌المراد: 492.
[5].امام بايد به تمام آنچه مردم در امور دين و دنياي خود نياز دارند، عالم باشد. همان: 495.
[6]. شيخ مفيد در بابي با عنوان « القول في المفاضله بين الائمه و الانبياء» مي‌نويسد : « برخي از اماميه بر برتري ائمه از آل محمد بر ديگر انبيا و پيامبران پيشين جز پيامبر اکرم6، باور دارند». ر.ک: مفيد، اوائل المقالات: 7.
[7]. «وَإذ ابتَلَي ابراهيمَ رَبّهُ بِکَلَماتٍ فَأتمّهُنّ قالَ إنّي جاعِلُکَ لِلنّاسِ إماماً قالَ وَ مِن ذريّتي قالَ لا يَنالُ عَهدي الظّالِمين». بقره: 124.
[8]. «قُل لا أسألَکُم عَلَيه أجراً إلاّ المَوَدّه فِي القُربي». شوري: 23.
[9]. «وَاعلَمُوا أنّما غَنِمتُم مِن شَيء فأنّ لِلّه خُمُسَه و للرّسُول و لِذِي القُربي..». انفال: 41.
[10]. «ثُمّ أورَثنا الکِتاب الّذين اصطَفَينا مِن عِبادنا..». فاطر: 32.
[11]. «فَسألُوا أهلَ الذکر إن کُنتُم لاتَعلَمُون». انبيا: 7.
[12]. «أطيعُوا اللهَ و أطيعُوا الرَّسُولَ وأولِي الأمرِ منکُم....». نساء: 59.
[13]. احاديث فراواني بر اين نکته تأکيد دارند که زمين از حجت خالي نخواهد ماند. در حديثي از اميرالمؤمنين7 نقل شده است که زمين از حجت خداي متعال خالي نمي‌گردد؛ اين حجت يا ظاهر و معلوم است يا خائف و پنهان.شيخ طوسي، الغيبه: 87.
در احاديث ديگري بر اين نکته تأکيد شده است که اگر در زمين تنها دو نفرباقي مانده باشند، يکي از آن دو حجت خواهد بود. همان: 90.
اين دو دسته حديث گويا تأکيد زياد بر اين دارند که زمين، هرگز از امام خالي نخواهد بود و اگر امام آشکار و ظاهر نباشد، دليل فقدان وي نيست؛ بلکه دليل غيبت او خواهد بود.
[14]. از آن‌جا که «امامت» از منظر اهل‌سنت، همان‌گونه که عبدالرحمن ايجي در مواقف اذعان دارد؛ از مسائل فرعي برشمرده مي‌شود؛ جايگاهي در علم کلام ندارد و در نتيجه مهدويت نيز جايگاهي در مباحث کلامي اهل‌سنت پيدا نمي‌کند. به همين دليل در کتاب‌هاي کلامي آنان، برخلاف منابع روايي، بحث‌هاي مفصّل و مستقل در موضوع مهدويت، يافت نمي‌شود. ر.ک: ايجي، مواقف، ج8: 344.
[15]. شايد بتوان نجات‌گري مسيح در طول تاريخ و پيش از آن را که به مثابة داوري جهاني از آسمان رجعت مي‌کند؛ از اين قبيل دانست.ر.ک: علي موحديان عطار و ديگران، گونه شناسي انديشه منجي موعود در اديان: 22.
[16]. به لحاظ دايرة شمول، اگرچه بنا به مدلول آيات و رواياتي که نقل شده، نجات مهدي موعود4 جهان‌شمول است؛ با تصريح‌ها و تبيين‌هايي که اهل حديث در ميان اهل سنت دارند؛ بايد گفت اينان نجات موعود را صرفاً امت‌مدار و در محدودة جهان اسلام تلقي مي‌کنند. به عبارتي، منجي اين گروه، از موعودهاي منطقه‌اي بوده و رسالتش جهاني نيست. بنابر تصريح اين طيف از اصحاب حديث، منظور از زميني که در احاديث آمده و مهدي4 آن را از عدل پر خواهد کرد، همانا محدودة جهان اسلام است. در روزگار کنوني سلفيان و وهابيون چنين عقيده‌اي دارند. به عنوان نمونه محمد احمد اسماعيل در کتاب «المهدي و فقه اشراط الساعه» با مراجعه به چهارصد منبع درصدد تبيين انديشه مهدويت با رويکردي سلفي است.
[17]. در مقابل «موعود نامتعين» و «موعود نوعي» موعودي است که فقط صفات و ويژگي‌هاي او بيان شده است. بدين سان صفت موعود بر هر کسي که آن ويژگي را داشته باشد، قابل اطلاق است. موعود انديشي زرتشتيان ايراني معاصر چنين ويژگي را دارد. ر.ک: جمعي از نويسندگان، گونه‌شناسي انديشه منجي موعود در اديان: 21.
[18]. «يَخرُجُ فِي آخر الزَمان رُجُل مِن وُلدي، اسمُهُ کَاسمِي،....».مقدسي شافعي، عقد الدرر، باب 2: 56.
[19]. « المَهديُ يَخرُجُ فِي آخِرِ الزّمان». طوسي، الغيبه: 178، حديث 135.
[20]. «...حَتي يَخرُجُ رَجُلٌ مِن ذُريَّتي اسمُهُ کَاسمي، و کُنيَتُهُ کَکُنيَتي...».ابن ابي جمهور، عوالي اللئالي، ج 4، 91: ح 125.
[21]. « المَهديّ حَقّ، وَ هُو مِن وُلد فاطِمَه». ابن حماد، الفتن، ج 1: 374، حديث 1112. طوسي، همان، 185.«منّا مَهدي الامَّه الّذي يُصَلّي عيسي خَلفَهُ، ثُمَّ ضَرَبَ عَلي مَنکَبِ الحُسَين7 فَقال: مِن هذا مَهديّ الامّه.»طوسي، همان: 191.
[22]. «المَهديّ حَق؟ قال: حَقّ، قال: قلت: مِمَّن هو؟ قال مِن قريش، قُلتُ: مِن أيّ قريش؟ قال مِن بَني هاشم، قُلتُ: مِن أيّ بَني هاشم؟ قال: مِن بَني عَبدالمُطّلِب، قُلتُ: مِن أيّ عبدالمُطُلب؟ قال: مِن وُلد فاطِمه». ابن حماد، همان، ج 1: 368، حديث 1082.
[23]. « المَهدي رَجُلٌ أَزَجّ أَبلَج أعيَن.....» ابن حماد، الفتن، ج1: 366، حديث 1072.« المَهدي مِنّا اهلَ البَيت،أَشَمّ الأَنف، أقني، أجلي،...».ابن حماد، همان، ج1: 364، حديث 1063.« يَقُومُ فِي آخِرالزمان رَجُلٌ مَن عِترَتي شابٌّ حَسَنُ الوَجه، أجلي الجَبين، أَقني الأنف...». مقدسي شافعي، عقدالدرر: 65.
[24]. به عنوان نمونه عبدالمحسن العباد استاد دانشگاه مدينه در اين زمينه مي‌نويسد: «احاديث فراوان دربارة مهدي.... بدون شک بريک حقيقت ثابت دلالت دارند و آن اين که مضمون اين احاديث در آخرالزمان تحقق مي‌يابند و اين فکر، هيچ ارتباطي با عقيدة شيعه پيرامون مهدي منتظر که او را محمد بن الحسن مي‌نامند، ندارد...». ر.ک: محسن العباد، عقيدة اهل السنه و الاثر في المهدي المنتظر: 58.
[25]. يکي از نويسندگان معاصر از 66 نفر از عالمان اهل سنت ياد کرده است.ر.ک: عسکري، المهدي الموعود المنتظر عند علماء اهل السنه و الشيعه، ج1: 182. لطف الله صافي گلپايگاني از 68 نفر ياد مي‌کند ر.ک: منتخب الاثر، ج2: 369.
[26]. علماي اماميه در تأييد آموزه مهدويت در تشيع، عمدتاً به اين گروه نظر داشته و از آنان به عنوان موافق نام برده‌اند. به عنوان نمونه ميرزاحسين نوري در کتاب «کشف الاستار عن وجه الغايب عن الابصار» از اين عده نام مي‌برد. ر.ک: کشف الابصار: 20-86.
[27]. « المهدي من ولدي، اسمه اسمي، و کنيته کنيتي، أشبه الناس بي خَلقاً و خُلقاً، تکونُ بِه غِيبَهٌ و حيرة تضلُّ فيه الأُمَم.....». ر.ک: شيخ صدوق، کما‌ل الدين، ج1: 286.
[28]. بيش‌تر مطالبي که رشيد رضا پيرامون امام مهدي4 دارد، در تفسير المنار جلدهاي 6، 9 و 10 و در ذيل آيات 157 سوره نساء، 187 اعراف و 33 توبه است. احمد امين نيز در ضحي الاسلام فصلي را اختصاص داده با عنوان «عقيده المهدي عندهم (شيعه)» که با تحليلي بي پايه به نقد مهدويت مي‌پردازد. وي کتاب مستقل ديگري در اين زمينه دارد با عنوان «المهدي و المهدويه».
[29]. اينان از معروف‌ترين منکران مهدويت مي‌باشند. در اين جهت «محمد محيي الدين عبدالحميد» احاديث مهدويت را از اسرائيليات مي‌پندارد. «سعد محمد حسن» در کتاب «المهديه في الاسلام»، آن‌ها را ساخته شيعيان مي‌داند. «عدّاب محمود الحمش» در کتاب المهدي المنتظر في روايات اهل السنه و الشيعه دراسه حديثيه نقديه و «محمد فريد وجدي » در دايرة المعارف «القرن العشرين» تمامي روايات مهدوي را ضعيف السند و مجعول مي‌دانند. براي مطالعه بيش‌تر ر.ک: مهدي اکبرنژاد، بررسي تطبيقي مهدويت در روايات شيعه و اهل سنت: 307.
[30]. در ميان اهل سنت عبدالمحسن بن حمد العباد با نگارش کتاب «الرد علي من کذب باالأحاديث الصحيحه الوارده في المهدي» در صدد پاسخ‌گويي به منکران مهدويت بوده است. اين کتاب با عنوان «مصلح جهاني» توسط سيدهادي‌خسروشاهي ترجمه شده است. پاسخ مبسوط در نقد اين دلايل را مي‌توان در اين کتاب جست‌وجو کرد.
[31]. مهدي اکبرنژاد در کتاب بررسي تطبيقي مهدويت در روايات شيعه و اهل سنت نام بيست تن از حديث‌پژوهان سنّي را با متن عبارت آن‌ها دربارة حجيت اين روايات به دست مي‌دهد. و سپس از سيزده تن از دانشمندان و حديث‌شناسان سنّي نام مي‌برد که به تواتر احاديث مهدويت باور دارند. ر.ک: مهدي اکبرنژاد، بررسي تطبيقي مهدويت در روايات شيعه و اهل سنت: 71- 75.
[32]. پس به هر دوري ولي‌اي قائم است تا قيامت آزمايش دائم است/ هرکه را خوي نکو باشد برست هرکسي کاو شيشه دل باشد شکست/ پس امام حي قائم آن ولي است خواه از نسل عمر خواه از نسل علي‌ست/ مهدي و هادي وي است اي راه جو هم نهان و هم نشسته پيش‌رو/ ر.ک: جلال‌الدين محمد مولوي، مثنوي و معنوي، دفتر دوم: 213.
[33]. علامه محمدتقي جعفري معتقد است که ابيات ذکر شده از مولوي گوياي اعتقاد وي به ولايت نوعيه است. رک: جعفري، تفسير، نقد و تحليل مثنوي جلال‌الدين محمد مولوي، ج3: 406.
[34]. «لو لم يبق من الدنيا الّا يومٌ واحد...». ر.ک: طوسي، الغيبه: 112.
[35]. «لو لم يبق من الدهر الّا يوم...»ر.ک: اربلي، کشف الغمّه، ج3: 227.
[36]. «لا تذهب الدنيا...». ر.ک: مقدسي شافعي، عقد الدرر: 29.
[37]. «لاتقوم الساعه...». ر.ک: طوسي، الغيبه: 272.
[38]. «ألا إنّه الظاهر علي الدين، ألا إنّه المنتقم علي الظالمين، ألا إنّه فاتح الحصون و هادمها و... » در خطبه غدير 21 ويژگي مهدي موعود4 بيان مي‌شود.
[39]. گفتني است گاهي اوقات آمارهاي غير واقعي از روايات مهدوي ارائه مي‌شود. براي نمونه محقق کتاب کنز الفوائد در پاورقي تعداد روايات مهدوي را شش هزار روايت مي‌داند. که به نظر مي‌رسد که با احتساب تقطيع روايات و ارجاع بخش‌ها به عنوان‌ها، اين آمار گرفته شده است. ر.ک: کنز الفوائد، ج1: 246.
[40]. منابع اهل سنّت احاديث مهدويت را با نشانه‌هاي برپايي قيامت به هم آميخته‌اند. از اين رو، كتاب‌هايي با عنوان «اشراط الساعه» يا علامات القيامه نوشته‌اند و روايات مربوط را در آن‌ها ذكر كرده‌اند. از سويي ديگر آنان كتاب‌هايي با عنوان فتن يا ملاحم يا تركيبي از آن دو نوشته و اين احاديث را در آن‌ها آورده‌اند. كتاب‌هاي ملاحم و فتن به پيشگويي‌هايي اختصاص دارد كه پيامبر اكرم6 و صحابه دربارة حوادث تلخ و شيرين آينده مسلمانان بيان كرده‌اند. در منابع روايي اهل سنّت چنين عنواني وجود دارد و روايات مربوط به ظهور و علائم را مي‌توان در آن يافت. «الفتن» نعيم بن حماد (م228ق) قديمي‌ترين و مهم‌ترين كتابي است كه از مهدي4 سخن به ميان آورده است. در بسياري از اين كتاب‌ها مباحث مربوط به مهدويت، از آن جهت كه يكي از رويدادهاي آخرالزمان و قيامت است، ذكر مي‌شود.
[41]. کيسانيه، مخيريه، حسنيه، فطحيه، ناووسيه، واقفيه، اسماعيليه خالصه، باقريه از دستة اول و برخي از اسماعيليه و زيديه از دستة دوم هستند. در اين زمينه ر.ک: نوبختي، فرق الشيعه: 158، 178، 180؛ شهرستاني، الملل و النحل، ج1: 218، 220. غلامحسين زينلي در کتاب «دوازده جانشين» با عنوان فرعي «پژوهشي در باب احاديث اثني عشر» به تفصيل به توجيهات اهل سنت، به اين روايات اشاره مي‌کند. او توجيهات اهل سنت را به سه گونة توجيه‌هاي چاره‌انديشانه، ترتيبي و گزينشي مي‌داند و مهم‌ترين نقدهاي وارد بر اين توجيهات را «منطبق نبودن با ويژگي امامان در احاديث»، «نداشتن دليل»، «نداشتن شرايط خلافت» و «عدم وحدت رويّه» مي‌داند. براي مطالعه بيش‌تر ر.ک: غلامحسين زينلي، دوازده جانشين، ص45.

نویسنده:

اميرمحسن عرفان


چاپ   ایمیل