پرسش مقاله حاضر این است که آیا آزادی و اختیار آدمی در تأسیس دولت مهدوی نقشی دارد؟نویسنده این ادعا را مطرح میکند و مستدل ساخته است که آنچه آموزه مهدویت و آینده تاریخ را میسازد همانا اختیار و آزادی آدمی است آینده تاریخ رو به تکامل و آزادی افزون انسان حرکت میکند و هر لحظهلحظه آن سرشار از آزادی و اختیار انسان است.انسان فاقد آزادی و اختیار چگونه خود را مهیای آینده نماید و دولت مهدوی را انتظار کشد؟بنابراین حتی تأسیس دولت مهدوی نیازمند بسط و گسترش آزادی انسان است. در واقع انسان با انتخاب را به سمت تأسیس دولت صالح مهدوی گام برمیدارد.
پرسش این است که آیا آزادی و اختیار آدمی در تأسیس دولت مهدوی نقشی دارد؟به طور طبیعی پس از این پرسش باید به پرسش دیگری.که تکمیلکننده آن است نیز پاسخ داد که آیا با تأسیس دولت مهدوی،اختیار و آزادی آدمی رو به پایان میرود و یا دورهء شکوفایی و بهرهوری آدمی در زمینه آزادی و اختیار میرسد؟
به اجمال یادآور میشود که اختیار و آزادی جوهر و گوهر آدمی و جزء جداییناپذیر آدمی است.ازاینرو نه تنها گوهر آدمی رو به تحلیل و تقلیل نخواهد رفت که بسیار شکوفا شده و مورد بهرهبرداری بیشتر و مطلوبتری واقع میشود.ازاینرو است که میتوان حتی این مدعا را نیز در ادامه مطرح ساخت که اساسا آنچه آموزه مهدویت و آینده تاریخ را میسازد همانا اختیار و آزادی آدمی است.آینده تاریخ رو به تکامل و آزادی افزون انسان حرکت میکند و هر لحظهلحظه آن سرشار از آزادی و اختیار انسان است.انسان فاقد آزادی و اختیار چگونه خود را مهیای آینده نماید و دولت مهدوی را انتظار کشد؟
در چنین وضعیتی میتوان از این مدعا دفاع کرده و بحث را تکمیل کرد که حتی تأسیس دولت مهدوی نیز نیازمند بسط و گسترش آزادی انسان است.در واقع انسان با انتخاب راه با آزادی،که مبتنی بر اختیار تکوینی الهی است،به سمت تأسیس دولت صالح مهدوی گام بر میدارد.و البته در پی این مرحله نیز اساسا دولت مهدوی زمینههای بروز ظهور استعدادهای آدمی را در پرتو آزادی و اختیار خدادای فراهم میسازد.
میتوان بر موارد فوق افزود که یکی از معانی آموزه معروف دینی میگوید در فرجام تاریخ،زمین تمامی نعمتهایش را برای آدمی آشکار میکند،همانا بسط آزادی و اختیار آدمی میتواند در شمار مهم ترین نعمتها تلقی شود،زیرا در پرتو حکومتهای ناصالح و همواره مستبد،کمتر شرایطی فراهم شده است که انسان آزادانه تصمیم گرفته و زندگی خود را به پیش برد.اما با توجه به عنصر آزادی به سمتی میرود که در پرتو معنویت و بهرهگیری از آزادی و اختیار رو به پیشرفت خود به سمت و سویی متمایل میشود که در فردای تأسیس دولت مهدوی،آزادی و اختیار انسان بسط و فزونی خواهد یافت و سرتاسر زندگی انسان را مشروب خواهد ساخت.
موارد پیش گفته و نوشته حاضر این مطلب را نیز مفروض میگیرد که تمامی تحولات فکری و فرهنگی و اجتماعی،محصول اراده آزاد و مختار آدمی است.این نکته برگرفته از
این آموزه قرآنی است که میگوید:
«ان اللّه لا یغیر ما بقوم حق یغیروا ما بأنفسهم»
(رعد:11)؛ هیچ تغییری رخ نمیدهد مگر این که نفس انسان دچار تغییر و تحول گردد،در موضوع مورد بحث،یعنی تأسیس و تشکیل دولتی صالح و عادل با نام دولت مهدوی است انسان به واسطه همین روحیه و نفس خود میتواند به سمتی توجه و میل نماید که در آن چیزی جز دوری از رحمت و رأفت الهی نیست.ازاینرو،سرنوشت انسان در اختیار خود او است و براساس آموزههای دینی،انسان،در عین تأثیرپذیری از بسیارس چیزها،بر سرنوشت خویش مسلط است و حیات اجتماعی و سیاسی خود را با دستان پر از اختیار و آزاد خویش میسازد.در ادامه،این بحث بهطور مبسوط پی گرفته میشود.
اختیار،مبنای آزادی
مبنای آزادی در آموزههای دینی،مبتنی بر مفهوم و عنصر اختیار است.این موضوع در بسیاری از مکاتب فلسفی و از جمله رایج ترین مکتب فلسفی معاصر،یعنی حکمت متعالیه، و مفسران آن به صورتی روشن پذیرفته شده است.گو این که غالب متفکرانی که در دوره معاصر میزیند نیز متأثر از حکمت متعالیه هستند.حکمت متعالیه البته به دست حکیم پر آوازه شیرازی،صدرالدین محمد شیرازی،تأسیس شد و تأثیرات شگرفی را بر اندیشمندان بعد از خود بر جای نهاد.اختیار گرچه از دیرگاه در شمار مفاهیم فاخر و فربه فلسفه سیاسی بوده،اما این مفهوم در این حکمت دارای منزلت و جایگاه والایی است.این توجه را هم میتوان در آثار صدرالمتألهین و هم پیروان و مفسران آن حکمت جست.
در تداوم و تبیین مباحث پیشین،بهطور خلاصه باید گفت یکی از نشانههای حکمت متعالیه،باورمندی به اختیار آدمی است که مبنای آزادی انسان تلقی میشود.در این حکمت،انسان،تحولآفرین و منشأ تغییرات و دگرگونیها است.چنانکه خود آدمی در یک شدن دائمی و مستمر ره میپوید،جامعه و محیط پیرامونی آدمی نیز به همانسان از انسان رنگ و بو میگیرد و دچار تغییرات و دگرگونیهای عظیم و همهجانبه میشود.در سمت تأسیس دولت مهدوی و هیچ سمت و سوی دیگری نخواهد داشت.
به باور صدر المتألهین،انسان موجود مختاری است و آدمی را چارهای از اختیار نیست.به دیگر سخن،انسان به ناچار باید مختار باشد:
«ثم اعلم ان کل ما فی عالم الملک و الملکوت له طباع خاص[...]الاّ الانسان فانّه مسخّر للاختیار،[...]فالمختاریّة مطبوعه فیه،اضطراریة له»؛
«بدان که هرچه در عالم ملک و ملوک است،دارای طبع ویژهای است[...]به جز انسان،که در اختیار نیروی خویش است[...]؛بنابراین مختاریّت در طبع انسان نهاده شده و اضطراری وجود او گشته است.»1
پرسش دیگر این است که در اختیار و آزادی در کجا و چه شرایطی بروز و ظهور مییابد؟
طبیعی است که یکی از مواردی که میبایست ثمره اختیار را در آن چشید،حیات جمعی انسانها است،آزادی و اختیار همچون تیغه دودمی است که کارایی مختلفی میتواند بیابد، در واقع نظام اجتماعی،آینه درخواست و میل و تربیت موجود در جامعه است.به این معنا حتی حضور نظامهای استبدادی در یک جامعه نیز به سبب بافت و لایههای فکری و ذهنی استبدادی موجود در جامعه است.همانگونه که حضور آزادی در یک جامعه دارای معنای خاصی است.
براساس،هر اجتماعی،نظام سیاسی متناسب خودش را دارا خواهد بود.ازاینرو اگر هیأت حاکمهای بخواهد برخلاف خواستهها و تمایلات و باورهای مردم گام بردارد، عملا وجود نخواهد داشت.بنابراین انسانها،خود تصمیم میگیرند که چگونه زیست نمایند.و ازاینرو تأسیس دولت مهدوی در شرایطی رخ خواهد نمود که انسان از عنصر اختیار و آزادی در راستای تحقق این آموزه سود جوید.انسانها خود میبایست به اختیار و آزادی تمام این عنصر را درون خویش تقویت کرده و به سمت تأسیس دولتی میل نمایند که آرزوی همه ملل مظلوم بوده است.موانعی که تاکنون در این مسیر بوده،به این جنبه وجودی آدمی مربوط است.در واقع انسان شرایطی را رقم نزده است تا در فرجام تاریخ به دست توانای خود دولت مهدوی را تأسیس نماید.
چنانکه ذکر شد،اختیار و آزادی همانند ژانوس دو چهرهای است که میتوان به هر سوی که اراده کرد چرخید.در همین زمینه صدر المتألهین به صراحت معتقد است که پذیرش ولایت اللّه یا طاغوت تابع خواست و اراده خود انسانها است.و این تنها صالحان پذیرش ولایت اللّه گردن مینهند.از همین پایگاه ارزشی است که ایشان نیز همچون سایر فیلسوفان سیاسی مسلمان نظامهای سیاسی را به دو گروه فاضله،و غیر فاضله،تقسیم میکند.نظام سیاسی فاضله،در تمامی انواع و اقسام خود در پیوند با امت فاضله،مدینه فاضله،ریاست فاضله و اجتماع فاضله شکل میگیرد و همه اینها در تعاون با یک دیگر به
دنبال تحقق یک هدف و غایت،یعنی وصول به خیر افضل و کمال نهایی هستند.درحالیکه نظام سیاسی غیر فاضله اعم از جاهله،ظالمه،فاسقه و...در پیوند با امت غیر فاضله،مدینه غیر فاضله،ریاست غیر فاضله و اجتماع غیر فاضله شکل میگیرد و همه اینها در تعاون با یک دیگر به دنبال نیل به سعادتهای پنداری و در واقع شرور هستند.2دولت مهدوی همانا دولتی فاضله است که ریشه در ولایت اللّه و آزادمنشی آدمی دارد.
یکی از نکات برجستهء اندیشه صدر المتألهین پیوند دادن میان آزادی و آزاداندیشی و امنیت است.آزادی و امنیت در نگاه وی به گونهای تنگاتنگ با یکدیگر رابطه دارند و در غیبت یکی از آنها نمیتوان به پرسشهای عصر توجه کرده و برای مشکلات جامعه علاج اندیشی نمود.تأسیس دولت مهدوی نیازمند این دو است،زیرا در فقدان آزادی و امنیت شرایط برای وقوع دولت مهدوی و ظهور موعود فراهم نیست:
چگونه و از کجا آسایش و تحقیق علمی حاصل کند با آن همه ناهنجاری محیط که دیده و شنیده میشود از بدی مردم روزگار،به ویژه از مردمی که ظالم و کم انصافاند برگزیدگان عالی مقام را خوار و پست ترین مردم را بر آنها سوار میکنند.جاهل عامی شریر به صورت عالم توانا ظاهر میشود بر دانشمندان و محققان راستین ریاست میکند و آنان را به سخره میگیرد و با این بزرگان دشمنی میکند.با چنین فساد اجتماعی سران ظاهرنما دیگر کجا مجال تحقیق در مشکلات علوم و حل آن باقی میماند؟3
مطلب مورد اشاره یادآور این سخن امام علی(ع)است که میفرماید:«بأرض عالها ملجم و جاهلها مکرم؛در سرزمینی که دانشمندش به حکم اجبار لب فروبسته و جاهلش گرامی بود.»4آیت اللّه مطهری،که باید در امتداد حکمت متعالیه به شمار آید نیز به درستی به همین معنا اشاره دارد و معتقد است:«نبودن آزادی و تمرکز قدرت در یک نقطه طبعا سبب پیدایش جماعتی...میشود که گرد مرکز قدرت جمع میشوند و با مداهنه و تملق،که خوشایند طبیعت آدمی است،کسب قدرت و در نتیجه تحصیل قدرت و نفوذ میکنند و امور را طبق دلخواه و منفعت خود میچرخانند.در چنین جامعهای به جای این که تقوا و لیاقت سبب ترقی و ترفیع باشد.نزدیکی به مرکز قدرت پایه و اساس همه چیز است.»5
ازاینرو و در شرایط نامساعد،عالمان و حاکمان الاهی،که رهبران حقیقی جامعه هستند،کنار گذارده میشوند و جاهلان بر صدرمینشینند در حالیکه شایسته منصب و مقامی که عهدهدار شدهاند نیستند.تأخیر در تأسیس دولت مهدوی اینگونه رخ مینماید. سخن مذکور این معنا را میرساند که در یک جامعه فاسد،حاکمان ظالم و مستبد
حکمرانی میکنند و ازاینرو بزرگان و عالمان کوچک شمرده میشوند و پستترین افراد بر صدرمینشینند.فقدان عدالت و فقدان آزادی و فقدان امنیت که محصول نظام سیاسی فاسد و استبدادی است.عالمان روشناندیش را به عزلتنشینی محکوم میکند.
حکیم حکمت متعالیه به درستی دریافته و تصریح کرده است که از جمله لوازم تولید دانش،تأمین امنیت اصحاب معرفت و قلم است تا بدون دغدغه و در کمال آسایش به کار علمی بپردازد و جامعه را از تنگناهای جهل و ناآگاهی برهانند.آزاد اندیشی در جامعهای میسور است که فضای امن و آرامی برای نخبگان و اصحاب تحقیق و پژوهش فراهم سازد تا ارتقاء دهند.در واقع شاید بتوان نتیجه گرفت که تأسیس دولت مهدوی جز در پرتو بسط و گسترش دانش و آزاد اندیشی و تربیت جامعه میسور نخواهد بود.
در این دوران میبایست آگاهانه با توجه به مبنای آزادی،یعنی اختیار،بر تربیت جامعه و آمادهسازی جامعه برای تأسیس دولت مهدوی گام برداشت و زمینههای تأسیس دولتی صالح و عادل را بیش از پیش مهیا کرد.در واقع انسان میبایست با اختیار خود به سمت تأسیس دولت مهدوی میل کند.از چنین وضعیتی و چنین انتخابی چارهای نیست.انسان است و اختیار و آزادی.
اهمیت آزادی
اهمیت آزادی در آموزه های دینی،ناشی از نگرش نسبت به انسان است.در این زمینه اشاره به دو نوع نگاه نسبت به انسان مناسب است.نخست،نگاه قیممآبانه،که معتقد است باید اندیشهها و ارزشهای دینی را به انسانها تحمیل و از طریق انسان را هدایت کرد.دو دیگر،نگاهی که انسان را موجودی آزاد و انتخابگر میبیند که خود راه خویش را بر میگزیند.در این نگاه اخیر،آگاهی،خردورزی و دینداری به انسانها مساعدت میکند که آنها خود دست به انتخاب زده و مسیر خود را برگزینند.ازاینرو است که برخی از متفکران مسلمان بر آناند که انسان ذاتا آزاد و تربیتپذیر است.
در این تلقی،در تعریف انسان،به آزادی و انتخابگری او اشاره شده و اهمیت و برتری انسان در«توان»گزینش و انتخابگری و تسلط بر خود و محیط و جامعه خود خلاصه میشود:آزادی یعنی«تسلط انسان بر ساختن خویش و ساختن محیط خویش.امتیاز انسان بر همه موجودات دیگر عالم طبیعت این است که میتواند بر طبیعت مسلط باشد.
و شرایط طبیعی را بر وفق خواسته و نیاز خود دگرگون کند یا در برابر هجوم عوامل نامساعد طبیعی،سد و مانع به وجود آورد.»6اگر این نشانه و خصلت ازز آدمی سلب شود،لاجرم دچار مسخ شخصیت و انسانیت میشود.7
براساس چنین رویکردی،انسان ازآنرو انسان است که با توجه به توان و ظرفیت خدادای وجودی خویش،آزاد باشد و خود دست به گزینش و انتخاب زند.در نتیجه آدمی برمبنای آزادی و انتخابگری مسئول و پاسخگو شمرده میشود.در غیر این صورت نمیتوان انسان را موجودی پاسخگو به شمار آورد.این خود نشاندهنده نقش و تأثیر به سزای آدمی در تعیین سرنوشت او است.در واقع اختیار و آزادی،عبارت از توانایی انسان در ساختن سرنوشت فردی و جمعی خود شمرده شده است.این ساختن به گونهای است که آدمی بر خود و جامعه خویش قدرت و سلطه مییابد.8
بههرحال انسان موجودی است که میتواند در ساختن خود مؤثر باشد،که این همان آزادی معنوی و درونی است و از سوی دیگر میتواند در حیات و نظام اجتماعی و سیاسی خود نیز مؤثر باشد.شاید بتوان تأثیرگذاری در حوزه عمومی را متأثر از آموزههای دینی به شمار آورد.بر این اساس،انسان موظف به دخالت در حوزه عمومی است.در این نگاه مردم در تمام امور حکومت سهیماند و یکی از آموزههای اساسی و مهم اسلام،توجه به امور دیگر مسلمانان است.حتی سکوت و عدم مشارکت در امور اجتماعی مسلمانان،عملی مذموم و ناپسند و در ردیف ترک مسلمانی ذکر شده است.
روایت مشهور رسول اکرم(ص)مبنی بر این که«هرکس صبح سر از خواب نوشین بردارد و در اندیشه مسلمان نباشد،مسلمان نیست.»9به احساس مسئولیت یک مسلمان در رابطه با سایر مسلمان و انسانها اشاره میکند.در همین زمینه یکی از اندیشمندان میگوید:«اگر یک انسان،یک حزب،یک تشکیلات،یک قشر،یک ملت و یک نژاد بخواهد به سعادت برسد،یعنی مسئولیتهایی را که به عهده دارد،انجام بدهد طبق جهانبینی اسلام باید به آزادی،به نجات و رستگاری و فلاح همه انسانها بپردازد.»10
بههرحال اهتمام به حوزه عمومی،که در عصر جدید نیز بسیار مورد توجه است،در تأسیس دولت مهدوی نیز نقش اساسی و مهمی دارد.چنانکه آمد،انسانها با اقبال درونی و پذیرش باطنی و عمومی خود به سمت تأسیس دولت مهدوی حرکت میکنند و در غیر این صورت تشکیل دولت صالح و عادل و آزاد مهدوی نخواهد شد.
نکتهای که در تداوم مباحث پیشین باید بر آن تأکید کرد،همانا حرکت آزادانه مردم به سمت تأسیس دولت مهدوی است.به همین دلیل اجبار در تأسیس آن نقشی ایفا نخواهد کرد و بلکه یکی از موانع آن نیز به شمار میرود.ازاینرو باید گفت تحقق پیشینی آزادی از اهمیت وافری برخوردار است،زیرا آزادی باید به عنوان یک واقعیت عینی و خارجی وجود داشته باشد تا انسانها بتوانند آسانتر و آزادانهتر به سمت پذیرش و برپایی دولت مهدوی حرکت کنند.در واقع نقش و حضور آزادی بیرونی در تحقق دولت مهدوی نقش بسیار مهم و حیاتیای است.شاید بتوان گفت حضور آزادی به عنوان یک واقعیت عینی خارجی حتی در تحقق آزادی درونی و معنوی و ایجاد فضای سالم در حرکت به سمت دولت موعود به انسان مساعدت بسیاری خواهد کرد.
در این زمینه اشاره به این نکته ضروری است که ضرورت آزادی اجتماعی که به نوع روابط اجتماعی مربوط میشود.ناشی از این مسأله یک خواست و یک نیاز درونی و اصیل است و انسان هنگامی میتواند به این نیاز درونیاش پاسخ گوید که در جامعه،آزاد زندگی کند.یعنی آزادی به عنوان یک واقعیت اجتماعی میبایست در روابط اجتماعی حضور و وجود داشته باشد.11بههرحال حضور آزادی به صورت پیشینی در تأسیس دولت مهدوی نقشی اساسی ایفا خواهد کرد.
از نکات مهمی که نمیتوان در زمینهسازی برای تأسیس دولت مهدوی آن را از یاد برد. تصریح بر این نکته است که در جامعه استبدادزده نیازهای واقعی حیات آدمی به فراموشی سپرده میشود و انسانها از شرایط استبدادی تأثیر میپذیرند.در نتیجه خلق و خوی آنان نیز حالتی استبدادزده به خود میگیرد.بنابراین زمینهسازی برای از میان بردن استبداد در جامعه خود میتواند زمینهسازی برای ظهور و تأسیس دولت مهدوی نیز به شمار آید.از اینرو باید سازوکاری به وجود آید که آزادی در جامعه عینیت و واقعی آشکار و مشهود بیابد.تحقق عینی و واقعی آزادی در جامعه،اما بر الگوی تربیتی آزادانه مبتنی است.
در نظام استبدادی ظرفیتهای آدمی قدرت بروز و ظهور نداشته و این اجازه به انسان داده نمیشود تا بتواند استعدادهای خویش را محک زده و عملی نماید.اطاعت نیز در چنین نظامی از روی ترس و وحشت است.نظام استبدادی همواره سعی در پی استخفاف شهروندان خویش به اطاعت میاندیشند:«فاستخف قومه فأطاعوه»12درحالیکه استخفاف انسان در آموزههای دینی بسیار ناپسند شمرده شده است.اطاعت از روی استخفاف موجبات مسخ آدمی را فراهم میآورد.انسان میبایست با اختیار تکوینی و آزادی خویش
حاکم را انتخاب کند.در تأسیس دولت مهدوی البته انسان میبایست به آن حد از دانش و آگاهی و معنویت دست یابد که بتواند با آزادی«امام»و«دولت مهدوی»را انتخاب کرده و زمینه بروز و ظهور دولت مهدوی را موجب شود.
در این زمینه توصیه معدود اندیشمندان مسلمان این است که جامعه باید به آگاهی دست یابد تا براساس آگاهی به دست آمده اما آزادانه درباره خود و جامعه خود تصمیم گیرد.در این دیدگاه صرف تغییر نظام سیاسی کارایی زیادی ندارد.گرچه شرط لازم است،اما شرط کافی نیست،مگر این که ذهنیت انسانها تغییر کند و روشن است که ذهنیت غالب انسانها به دلیل حضور مداوم و پایدار نظامهای سیاسی خودکامه،استبدادزده است وذهنیت استبداد زده،خودبهخود،در هر نظام سیاسی،استبداد را بازتولید میکند.ازاینرو نیازمند کارهای اساسی فرهنگی و فکری است تا زمینههای تأسیس جامعهای آگاه و مختار و آزاد فراهم شود و آنگاه چنین جامعهای آزادانه خواستار برپایی و تأسیس دولت مهدوی گردد و در فراهم شدن شرایط آن بکوشد.
بنابراین باید ابتدا این نکته تبیین بشود که آزادی یک هدف انتزاعی نیست و تحقق آن مشروط به التزام دیگران و از جمله حاکمان به لوازم آزادی است.ضمن این که باید به جریانهایی مساعدت شود که در جهت تحقق مطلوب آزادی تلاش میکنند.به این معنا که سازمانها و افرادی که استبداد را در جامعه گسترش میدهند تضعیف شده و نهادها و افراد معتقد و مؤمن به آزادیهای مشروع و قانونی تقویت شدهپرورش یابند.آنچه به این مسأله مساعدت مینماید،همانا الگوی تربیتی مطلوبی است که بتواند آزادی را در نهاد افراد نهادینه نماید و نسلی پدید آورد که نه تنها آزادی را در یک ارزش مؤثر و مطلوب تلقی کند، بلکه در عمل بدان پایبند باشد و عمیقا آن را به کار گیرد.
آزادی و دگرگونیهای اجتماعی
شاید بتوان از مباحث گذشته اینگونه نتیجهگیری کرد که تغییرات و تحولات و دگرگونیها در جوامع به دست توانای آدمی شکل میگیرد و تأسیس دولت مهدوی نیز مستثنا نیست.از اینرو باید به اشاره یادآور شد که این محتوای باطنی انسان اعم از اندیشه،عقیده و ایئولوژی و به ویژه فطرت کمال جوی انسان است که موجبات اکثر دگرگونیهای اجتماعی را فراهم میآورد.این مدعا با این پیش فرض مورد توجه است که فرد و جامعه هر دو اصیلاند.اما این انسان است که اصالت داشته و به عنوان یک موجود آگاه و آزاد
و مختار و با فطرتی که طالب کمال و تعالی است عامل مهم و اساسی در تحولات و دگرگونیها است.چنانکه در تأسیس دولت مهدوی نیز با توجه به عنصر آگاهی و آزادی و اختیار نقشی اساسی خواهد داشت.
بیمناسبت نیست برخی دیدگاهها و نظریاتی که درباره علل و عوامل دگرگونیهای اجتماعی مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته است مورد بازخوانی قرار گیرد و نقش اساسی انسان،به عنوان موجودی آگاه،آزادو مختار بازشناسی شود.نظریه های مطرح و مؤثر در باب تغییر و تحولات از این قرارند:
یکم.نظریه خون و نژاد.طبق این نظریه،عامل اساسی پیشبرنده تاریخ،نژادها هستند. زیرا بعضی نژادها و خونها استعداد فرهنگ آفرینی و تمدنگستری دارند و برخی دیگر خیر.بعضی میتوانند علم و صنعت و اخلاق تولید کنند و گروهی صرفا مصرفکنندهاند.
دوم.نظریه شرایط اقلیمی و جغرافیایی،براساس این نظریه،عامل سازنده تمدن و به وجودآورنده فرهنگ و تولیدکننده صنعت،محیط و شرایط اقلیمی و جغرافیایی است.در مناطق معتدل،مزاجهای معتدل و مغزهای نیرومند و متفکر به وجود میآید.افزون بر این، شرایط اقلیمی و محیط جغرافیایی و منطقهای بر روی نژادها تأثیر میگذارد و استعدادهای خاص ایجاد میکند و در نهایت عامل پیشبرنده تاریخ میشوند.
سوم.نظریه مشیتگرایانه،براساس این دیدگاه آنچه تاریخ را رو به جلو برده و دیگرگون میسازد،خداوند است و تاریخ و اجتماع پهنه بازی اراده مقدس الهی است.این نظریه،به گفته اندیشمندان مسلمان،سست ترین و بیپایه ترین نظریه در باب دگرگونیهای اجتماعی است،زیرا تنها تاریخ جلوهگاه مشیت الهی نیست.نسبت مشیت الهی به همه اسباب و علل جهان مساوی است،ولی سخن در این است که مشیت الهی،زندگی انسان را با چه نظامی آفریده است و چه رازی در آن نهاده است که بهطور دائم در تغییر و تغیّر است،در صورتی که زندگی حیوانات دیگر،فاقد آن راز است؟
چهارم.نظریه نخبگان و قهرمانان،مطابق این نظریه،تحولات و دگرگونیهای تاریخ، اعم از علمی،سیاسی،اقتصادی و فنی و با اخلاقی،به وسیله نوابغ به وجود میآید.ازاینرو اکثریت افراد بشر فاقد ابتکار،دنباله رو و مصرفکنندهاند.
پنجم.نظریه اقتصاد و عامل مادی،براساس این نظریه،اقتصاد تنها عامل محرک تاریخ است.تمام شئون اجتماعی و تاریخی هر قوم و ملت،اعم از شئون فرهنگی و مذهبی و سیاسی و نظامی و اجتماعی،جلوهگاه شیوه تولید و روابط تولید آنجامعه است.نظریه
ماتریالیسم تاریخی براساس چنین اندیشهای به وجود آمده است.جان کلام این است که تاریخ طبیعت مادی دارد نه معنوی و انسانی،و تمامی دگرگونیهای اجتماعی و تاریخی، زاییده عامل اقتصادی و مادی است.این نظریه،ریشه انقلابها را دوقطبی شدن جامعهها از نظر معیشت میداند.
در مقابل،البته نظریهای دیگر مطرح شده است که عامل اقتصادی را تنها و یگانه عامل دگرگونی اجتماعی نمیداند و به اصالت روح اعتقاد دارد.البته اسلام منکر تأثیر عامل اقتصادی در تحولات اجتماعی نیست.ولی هیچگاه عامل ماده را بر روح مقدم نمیدارد و معتقد است که وجود اصیل انسان را نمیتوان با ماده و شئون آن توجیه و تفسیر کرد.
ششم.نظریه جنسی،نظریه دیگری که کمتر به آن پرداخته شده است نقش عامل جنسی در تغییر و تحولات اجتماعی است.برخی معتقدند عامل جنسی و ظرفیتها و ظرافتهای زنانه خود عاملی در تغییر و دگرگونیهای اجتماعی به شمار میرود.13
هفتم.نظریه فطرت.آدمی دارای خصایص و نشانههایی است که به موجب آنها زندگی اجتماعیاش در حال تکامل و پیشرفت است.نخست،حفظ و جمع تجارب و آموختههای دیگران و استفاده از آنها است.دوم،یادگیری از راه بیان و قلم است.سوم،مجهز بودن به نیروی عقل و ابتکار است.چهارم،میل ذاتی و علاقه فطری به نو آوری است.14
آیت اللّه مطهری در آثار خود با بحث و بررسی این عناصر البته معتقد است فطرت آدمی باعث و بانی غالب تحولات و دگرگونیها است.همچنین از عنصر بسیار تأثیرگذاری همانند آزادی و اختیار نیز یاد کرده،آن را تکمیلکننده مسأله فطرت و عاملی برای ایجاد دگرگونیها به شمار میآورد.این عامل در کنار سایر عوامل نیز مطرح بوده و به نوعی زمینه بروز و ظهور آنها را مهیا میکند.برای مثال اگر فرض کنیم عامل خون یا نژاد و یا حتی جغرافیا و با هر عاملی دیگری باعث و بانی دگرگونیهای اجتماعی است.همه این عوامل در فقدان آزادی و اختیار اثر قابل ملاحظهای نخواهد داشت.در واقع اگر مانعی برای بروز و ظهور این عناصر به وجود آید.آنها را فاقد تأثیر میسازد.این در حالی است که افزون بر همه این موارد نمیتوان و نباید از عامل آزادی و اختیار آدمی غفلت کرد.
بنابراین باید در تکمیل نظریه فطرت از مهمترین نشانه انسان که همانا برخورداری از آزادی و اختیار است یاد کرده و نقش اساسی اختیار و آزادی را در تعاملات و تغییر و تحولات و دگرگونیهای اجتماعی از یاد نبرد.البته انسان با توجه به ویژگیهای خود
میبایست به سمتی میل نماید که ضمن نهادیه ساختن نشانههای انسان توان بهرهگیری از آنها و به ویژه مهمترین عنصر،یعنی آزادی و اختیار را داشته باشد.
وجود چنین ویژگیها و خصوصیاتهایی است که سبب تکامل و تعالی بشر میشود. برخی اندیشمندان مسلمان این نظریه را بسیار عالی میدانند.گرچه این نظریه با عنوان نظریه فطرت نامگذاری شده است اما از آن به عنوان محتوای باطنی انسان نیز یاد میشود.15در واقع در این نظریه بیش از هرچیز بر گوهر و ذات آدمی تکیه میشود و نقش دیگر عناصر در حد ایجاد زمینه و تسهیل شرایط مؤثر است.
تأکید بر مفهوم آزادی و اختیار همانگونه که مشاهده شد در ذیل نظریه فطرت جای میگیرد و حیاتی افزون به آن میدهد.در همین زمینه آیت اللّه مطهری بر این باور است که «آزادی انسانی جز با نظریه«فطرت»قابل تصور نیست.این بعد وجودی است که به انسان شخصیت انسانی میدهد تا آنجا که سوار و حاکم بر تاریخ میشود و مسیر تاریخ را تعیین میکند.»16بنابراین نظریه فطرت با عناصر آزادی و اختیار انسان تکمیل میشود.این دیدگاه بر آن است تا شخصیت انسان را براساس عنصر آزادی و اختیار تبیین و فقدان آزادی و اختیار را برابر با مسخ شخصیت آدمی تلقی کند.
بههرحال همه اشارات گذشته حاکی از نقش اساسی اختیار و آزادی در تغییر و تحولات و دگرگونیهای اجتماعی است.در همین زمینه پرسشی از امام زمان(ع)نیز روایت شده است که:«هل یبدواللّه فی المحتوم شیء؟آیا در علائم حتمی ممکن است برای خدا بداء حاصل شود؟»حضرت پاسخ داده است که:«بلی؛آری»17
این روایت نشانگر آن است که حیات انسانی میتواند مسیرهای متفاوتی را در نوردد که از یک سوی در شمار علائم حتمی ظهور و تأسیس دولت مهدوی شمرده و از سوی دیگر در شمار علائم حتمی قرار نگیرد و مسیری دیگرگون را طی نماید.دست انسان در امر آینده و پایان تاریخ باز است.به گونهای که میتواند با تغییر و تحولات مبتنی بر آزادی و خواست آدمی این پایان نزدیک و دور افتد.و در این میان،تأسیس دولت مهدوی به آمادگی انسان بستگی دارد که چگونه و با چه محتوایی در تغییر و دگرگونی بکوشد و بتواند زندگی و جامعه خود را بدان سوی رهنمون گردد.و انتظار جز این نیست که انسان بتواند با اختیار و آزادی خود امام صالح و عادلی را برگزیند و راه را برای تأسیس دولت مهدوی بگشاید.به هر حال مفهوم انتظار با عنصر آمادگی درهم آمیخته است.هرگاه انسان از این آمادگی
برخوردار گشته و با آزادی خود راهی که رضای الهی در آن است برگزید زمینه پایان انتظار و تأسیس دولت مهدوی هم فرا رسیده است.
فرجام آزادی در دولت مهدوی
گفته شد که انسان با توجه به نشانههای برشمرده شده برای او و نیز با توجه به عنصر درونی و محتوای باطنی خویش و به عبارت فطرت پاک و بیآلایش و نوگرا و آزاد و مختار خود سهم مهمی در دگرگونیهای اجتماعی داشته و باعث و بانی اکثر تحولات اجتماعی و تاریخی است.گرچه عوامل دیگری نیز در این زمینه دخالت دارند،اما نه به اندازه عقیده و باطن انسان.
همه ادیان به ظهور منجی و مصلحی در آخر الزمان بشارت داده و درباره آن سخن گفتهاند.اما گاهی،برخی افراد انتظار را به گونهای معنا میکنند که جز ضعف و تسلیم و ویرانگری و اسارتبخشی،مفهومی نخواهد داشت.در واقع باید گفت محتوای انتظار موعود و منجی به گونهای است که انسان را به سمتی سوق میدهد که بتواند از ظرفیتهای درونی خود بهره گیرد و زمینه ظهور و تأسیس دولت مهدوی را فراهم آورد.در این زمینه انتظار هم دوگونه معنا شده است که در نوع مثبت آن حضور عنصر اختیار و آزادی برجسته است:
نخست،انتظار منفی و ویرانگر که به معنای دست روی دست گذاشتن و منتظر ظهور مصلح ماندن است.در این تلقی هر اصلاحی محکوم به شکست است و گناه و فساد و ظلم و تبعیض و حقکشی،راه را برای ظهور منجی بشریت باز میکند.بدیهی است اینگونه انتظار، عاملی است برای توجیه ستمها و فسادها و حقکشیها و بیعدالتیها،مسئولیتگریزی و مسئولیتستیزی و پشت کردن به انسان به ضمیر خود نگاهی بیندازد بر تحرک و تلاش خود در تحقق و تأسیس دولت صالح و عادل مهدوی خواهد کرد.تأسیس دولت مهدوی نیز مبتنی بر تلاش و بردباری و بهرهگیری از آزادی و اختیار آدمی است.اگر قرار بر آن بود که جامعه انسانی بیهیچ کار و تلاشی و زحمتی دارای دولتی صالح و عادل میشد بنابراین چرا این مسأله از ابتدای خلقت رخ نداد تا انسان به ناچار این همه درد و رنج را بر دوش نمیکشید.
دوم.انتظار مثبت و سازنده است که لازمه ظهور و تأسیس دولت مهدوی را ساقط شدن
تکلیف از آدمی نمیداند.در روایات وارد شده است که در زمان ظهور امام زمان(عج) گروهی زبده به ایشان ملحق میشوند.روشن است که این گروه ناگهانی خلق نمیشوند، بلکه زمینههایی وجود دارد که چنین گروهی ورزیده و آماده پرورش یابند.نخستین فایده انتظار،حفظ آمادگی برای نبرد نهایی و کوشش و تلاش برای رسیدن به هدف است.
چنین انتظاری،البته بالاترین عبادتها شمرده شده است.چرا که به انسان حرارت و شوق،تحرک و جوشش،مسئولیت و تعهد،عشق و امید و عزت و سرافزاری میدهد.جان کلام این که انتظار مثبت،اعتراض به وضع موجود است برای حرکت به وضع مطلوب و نهایی بدیهی است که نمیتوان از نقش آزادی و اختیار به سمتی و سویی میل میکند که در آن با خودسازی و محیطسازی و جامعهسازی،توان خویش جامعه را مهیای تأسیس دولت مهدوی مینماید. ازاینرو است که میتوان بهطور قطع و با بهرهگیری از آموزههای قرآنی یادآوری کرد که آینده جهان از آن مؤممنان و پارسیان است.گو این که البته در این زمینه دیدگاهها و تلقیهایی نیز وجود دارد،از جمله برخی بر آناند که شر و فساد و بدبختی جزو جدانشدنی حیات بشری است.بنابران زندگی بیارزش است و عاقلانهترین کارها خاتمه دادن به حیات بشری است از سوی دیگر برخی حیات بشری را ابتر میدانند و معتقدند که بشر در اثر پیشرفت حیرتآور تکنیک در نیمه راه عمر و بلکه در آغاز رسیدن به بلوغ فرهنگی به احتمال زیاد به دست خود،نابود خواهد شد.گروه سومی نیز بر این عقیدهاند که شر و فساد جزو جداییناپذیر بشر نیست،بلکه فساد و تباهی معلول مالکیت فردی است و روزی تکامل ابزار تولید و جبر ماشین،ریشه این ام الفساد(مالکیت فردی)را خواهد کند.
در نهایت،برخی بر این باورند که ریشه فسادها و تباهیها،نقص روحی و معنوی انسان است.آدمی هنوز دوره جوانی و ناپختگی را طی میکند و خشم و شهوت بر او و عقلش حاکم است.انسان بالفطره در راه تکامل فکری و اخلاقی و معنوی پیش میرود.نه شر و فساد جزو جداییناپذیر بشر است،نه تمدن برتر،فاجعه خودکشی دسته جمعی را پیش خواهد آورد.آینده بس روشن و امیدوار و سعادتبخش و انسانی،که در آن شر و فساد از بیخ و بن کنده خواهد شد،در انتظار بشریت است.
این نظریه،الهامی است که دین میدهد،نوید مقدس قیام و انقلاب مهدی و آموزه تأسیس دولت مهدوی در اسلام در نتیجه این الهام است.18مسأله انتظار و ظهور منجی در ادیان مختلف و آرمان قیام و انقلاب حضرت مهدی(عج)در اسلام،یک فلسفه بزرگ
اجتماعی است که آیندهای روشن و شفاف را به بشریت نوید میدهد.آیندهای که در آن انسان با بهرهگیری از ظرفیتهای وجودی خویش امکان حرکت به سوی سعادت را کسب میکند.و در این مسیر نشانههای انسان و به ویژه عنصر آزادی و اختیار راهنمای عمل آدمی خواهد بود.
پارهای از متفکران مسلمان اما به بحث آینده تاریخ اشاره کرده و بر این باورند که«انسان در آینده به سوی آزادی بیشتری خواهد شتافت».19برای تحقق آزادی،انسان میبایست در سه زمینه سعی در آزادسازی خود داشته باشد:نخست آزادی از اسارت طبیعت؛دوم آزادی از هوا و هوسهای درونی خود و سوم آزادی در عناصر سهگانه مذکور تعریف میشود.در واقع انسان با ساختن خود،جامعه و محیط طبیعی خویش سعی در آزادسازی فضای زیستن خود میکند و شرایطی را فراهم میآورد که در آن شرایط عنصر تصمیمساز و مسئول به شمار میآید.در چنین فضایی میتوان به سمتی میل نمود که برآیند آن تأسیس دولت مهدوی خواهد بود.
خاتمه
نوشته حاضر را باید به مثابه تأملی کوتاه در بحث حاضر به شمار آورد.در این نوشته صرفا طرح مسأله صورت گرفت و البته جا دارد به تفصیل پی گرفته شود و حتی راهکارها و زمینههای تحقق آن در جامعه مورد بررسی قرار گیرد تا زمینه تأسیس دولت مهدوی فراهم گردد.اما در پایان بحث اشاره و تأکید بر چند نکته ضروری است:
نخست:عنصر اساسی و گوهری آدمی آزادی و اختیار است.آزادی و اختیار در هر معنایی که از آن مراد شود،اما در این نکته که تصمیمگیرنده اصلی و اساسی حیات سیاسی و اجتماعی همانا انسان است مشترک است.گرچه در زمینه بهرهگیری از این عنصر مشکلاتی پیش رو است و البته اقتضائات خاص و موانع گوناگونی در پیش پای افراد نهفته است اما به هر حال انسان با دستان پرتوان و فربه برخوردار از آزادی و اختیار دست به انتخاب زده و راه و سرنوشت و زندگی خویش را برمیگزیند.
دوم:تأسیس دولت مهدوی نیازمند تحقق شرایطی است که از جمله آنها میتوان به آمادگی فرد و جامعه اشاره کرد.تحقق آمادگی خود البته نیازمند ابزارهایی است که از جمله آنها کاربست آزادی و اختیار در زندگی است.البته این آزادی و اختیار همانا میتواند انسان
را به هر سمت و سویی که آدمی میل کند سوق دهد اما طبیعی است که زمینهسازی برای تحقق و تأسیس دولت مهدوی نیز از این مسیر دشوار میسور خواهد بود.بدون بهرهگیری از آزادی و در فقدان آزادی و اختیار،آدمی راه به جایی نمیبرد و شرایط تحقق دولت مهدوی پیش نخواهد آمد.ازاینرو انسان برای آنکه زمینه ظهور و بروز دولت مهدوی را در خود و جامعه خود فراهم آورد نیازمند آزادی است.ظهور منجی و تأسیس دولت مهدوی راهی است که به تدریج و با کار مداوم همراه با آزادی و اختیار پدید خواهد آمد.
سوم:نه تنها ظهور موعود و تأسیس دولت مهدوی آزادانه و همراه با آمادگی تمام رخ مینماید که از سویی تداوم دولت مهدوی نیز با استفاده از همین عنصر محقق خواهد شد.از اینرو حضور آزادی و اختیار انسان شرط بقا و تداوم دولت مهدوی است.نه تنها شرط بقای دولت مهدوی استمرار آزادی و اختیار آدمی است که در این دولت گوهر آزادی و اختیار آدمی بیش از گذشته شکوفان شده و مورد بهرهبرداری قرار میگیرد.چنانکه دیگر نعمتها به انسان روی میآورد این عنصر نیز در انسان شکوفاتر شده و میوههای شیرینی را نصیب انسان میکند.
چهارم:و در نهایت این که نباید از آزادی معقول ترسید و آن را از انسان دریغ ورزید. میبایست در هر شرایطی زمینههای حضور و بروز گوهر آزادی را درون انسانها پدید آورد و آنان را مشتاق بهرهگیری از آن کرد.به یقین در این صورت میتوان با کار مداوم و برنامهریزیهای حسابشده جامعه را به سمت و سویی سوق داد که زمینه ظهور و تأسیس دولت مهدوی فراهم گردد.ازاینرو شاید بتوان عنصر آزادی را با توجه به پشتوانه اختیار تکوینی از اساسیترین مباحث در آموزه مهدویت به شمار آورد.
پی نوشتها
(1).صدر الدین شیرازی،تفسیر القرآن الکریم،به کوشش و تصحیح محمد خواجوی،ج 7،ص 180-181.طبیعی است که نگاه فوق در باب اختیار آدمی ناشی از فلسفه آمیخته با عرفان و قرآن است که سرتاسر حکمت متعالیه را مشروب میسازد.ضمن این که باید توجه داشت که صدرالدین شیرازی این بحث را در تفسیر خود بر آیات قرآن مطرح کرده است.البته نگارنده در مقالهای مبسوط به بحث اختیار در حکمت متعالیه پرداخته و زوایای آن را مستقلا کاویده است.
(2).ر.ک.نجف لکزایی،«سیاست اخلاقی در اندیشه صدر المتألهین»،فصلنامه علوم سیاسی،سال هفتم،شماره بیست و ششم،تابستان 1383.
(3).صدر الدین محمد شیرازی،الحکمة المتعالیه فی الاسفار الاربعة،ج 1،ص 7.به نقل از اندیشه،ص 31.
(4).سید شریف رضی(گردآورنده)نهج البلاغه،خطبه دوم،حضرت علی(ع)در همین خطبه سایر ویژگیهای چنین جامعهای را برمیشمرد و در انتها اجبار عالمان و دانشمندان به سکوت و ترفیع و گرامی داشتن جاهلان در چنین
قجامعهای را یادآور میشود.
(5).یادداشتهای استاد مطهری،ج 2،چاپ دوم،تهران:صدرا،1379،ص 116.
(6).بهشتی،اسطورهای بر جاودانه تاریخ،(راستقامتان جاودانه تاریخ اسلام)،دفتر سوم،[تهران]:واحد فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی،1361،ص 1183.
(7).«نفی آزادی،مساوی با مسخ شخصیت و انسانیت انسان است.زیرا وقتی آزادی نباشد انتخاب معنا ندارد و وقتی انتخاب معنا نداشت،دیگر انسان نمیتواند خالق شخصیت و معمار سرنوشت خویش باشد»جلال الدین فارسی، فرهنگ واژههای انقلاب اسلامی،پیشین،ص 57.
(8).«انسان موجودی است آزاد،خودساز و محیطساز،آزاد از جبر طبیعت و آزاد از جبر جامعه.»بهشتی،اسطورهای بر جاودانه تاریخ،دفتر سوم،پیشین،ص 1183.
(9).«من اصبح،لایهتم بامور المسلمین،فلیس بمسلم»ترجمه از آیت اللّه بهشتی است،محمد باقر مجلسی،بحارالانوار، بیروت:مؤسسه الاوفاء،1403 ق/1983 م،ج 71،ص 336،338،339.
(10).بهشتی،اسطورهای بر جاودانه تاریخ،دفتر سوم،پیشین،ص 1067.
(11).ر.ک:جلال الدین فارسی،فرهنگ واژههای انقلاب اسلامی،پیشین،ص 56 و 57.
(12).«پس قومش را از راه به در برد،آنگاه از او پیروی کردند.»سوره زخرف(43)،آیه 54.
(13).این عامل البته از سوی برخی اندیشمندان مطرح و مورد بررسی قرار گرفته است.آیت اللّه مطهری نیز در آثار خود این نظریه را مورد بررسی قرار داده است.گفتنی است این نظریه در برخی آثار هنری نیز مشهود است.در همین زمینه میتوان از آثار سینمایی داود میرباقری یاد کرد که نقش عامل جنسی در آنها پررنگ است.از جمله مجموعه امام علی(ع)در این راستا ارزیابی میشود که متأسفانه در نقد و ارزیابی این مجموعه این عنصر از دید ناقدان پنهان مانده است.
(14).تفصیل این بحث و نقد آن را در اثر زیر ببینید:مرتضی مطهری،مقدمهای بر جهانبینی اسلامی(5):جامعه و تاریخ، چاپ ششم،تابستان 1373.
(15).شهید صدر نیز در باب علل و عوامل دگرگونیهای اجتماعی،نظریهای مشابه ارائه کرده است که از آن با عنوان محتوای باطنی با نظریه فطرت میتوان یاد کرد.ر.ک:سنتهای اجتماعی و فلسفه اجتماعی در مکتب قرآن،ترجمه حسین منوچهری.
(16).مرتضی مطهری،مقدمهای بر جهانبینی اسلامی(5):جامعه و تاریخ،همان،ص 86.
(17).علی سعادتپرور،الشموس المضیه،انتشارات پیام آزادی،نیز ترجمه همین کتاب با عنوان:ستارگان هدایت،ترجمه سید جواد وزیری،انتشارات احیای کتاب.
(18).مرتضی مطهری،مقدمهای بر جهانبینی اسلامی(5):جامعه و تاریخ،پیشین و نیز مرتضی مطهری،فلسفه تاریخ، ج 1،چاپ اول،تهران،1366،صدرا،ص 30.همچنین یادآوری برخی آموزهها در این زمینه مناسب است:از جمله در آیه 105 سوره انبیاء آمده است:
«و لقد کتبنا ففی الزبور من بعد الذکر،ان الارض یرثها عبادی الصالحون»
در زبور داود،از پس ذکر(تورات)نوشتهایم که سرانجام زمین را بندگان شایسته ما میراث برند و صاحب شوند.امام باقر(ع) نیز میفرماید:«این بندگان شایسته که وارثان زمین میشوند.اصحاب مهدی هستند در آخر الزمان.»مجمع البیان، ج 7،ص 66.به نقل از محمد رضا حکیمی،خورشید مغرب.
(19).مرتضی مطهری،فلسفه تاریخ،ج 1.همان،ص 285.نیز ایشان در جایی دیگر با توجه به حضور عوامل دیگری بر این باور است که به رغم حضور عوامل دیگر اما نقش اختیار و آزادی انسان همچنان پابرجا است.:«...در عین آنکه تاریخ با یک سلسله نوامیس قطعی و لا یتخلف اداره میشود.نقش انسان و آزادی و اختیار او به هیچ وجه محو نمیگردد...»