تحلیل دلایل قرآنی نظریه تسلیم پذیری منتظران در پیشگاه امام عصرع، با محوریت مسئله عصمت ائمه ع

مهدویت در قرآن و سنت بازدید: 503
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 25 - 49 دقیقه)

204b

چکيده

مسئله تحقیق پیش رو در مورد دلایل قرآنی نظریّه تسلیم پذیری، یعنی انقیاد محض منتظران در پیشگاه عموم ائمه هدا و به خصوص در محضر امام عصر با محوریت مسئله عصمت ائمه است که در جهت تسلیم انسان در برابر خدا و رسول بوده و از مراتب بالای الزامات دینی (مرتبه ایمان و یقین) محسوب می‌شود. سرّ تسلیم در برابر ائمه هدا، مانند تسلیم در برابر قرآن، معصومیت ائمه هدا است. اما از دید اکثر اهل سنت، بر خلاف شیعه، محدودیت عصمت صرفا به انبیا آن‌هم در زمان نبوت، باعث شده رویکرد متفاوتی در قبال فرمانبری پیش بگیرند و در نتیجه عدم تسلیم در گفتار و رفتار آنان در برابر ائمه صورت بگیرد؛ در صورتی‌که این امر با صریح آیات قرآن در تناقض است. این تحقیق به روش توصیفی و تحلیل محتوای کیفی، ضمن تبیین ماهیت تسلیم، مراتب الزامات دینی و دلایل قرآنی تسلیم در برابر ائمه هدا و عصمت آنان، به این نتیجه رسیده است که تسلیم و اطاعت محض در پیشگاه امام معصوم در هر عصری از باب«کلهم نور واحد» ضرورتی دینی و عقلی است و بدون داشتن آن، ایمان واقعی تحقق نمی‌یابد.

 

مقدمه

قرآن كريم و امام معصوم دو چهره يك واقعيت و دو ظهور يك حقيقت‌اند. امام معصوم، قرآن عيني است و قرآن، امام علمي. امام، قرآن ناطق است و قرآن، امام صامت. فریقین در ضمن حدیث معروف ثقلین از پیامبر اکرم، نقل کرده‌اند که پیامبر قرآن و عترت را در کنار هم قرار داده و ضمن دستور تمسّک به آن دو، به عدم انفکاک آن‌ها تا ابد، تذکر داده‌اند (ر.ک: ابن بابویه، 1395: ج‏1، ص235 و 238؛ نیشابوری،1411: ج3، ص118) و هر کدام از قرآن علمی و عینی، مخاطبان خود را به ديگري فرا خوانده است (ر.ک: نساء: 59؛ حشر:7؛ ابن بابویه،1376: ص547). بنابراين، اعراض از هر يك، عملي جاهلانه و دور از عقل و سيره عقلا خواهد بود. همان‏گونه كه منكر امام علمي، شيوه‏اي جاهلانه پيش گرفته: أفحكم الجاهلية يبغون... (مائده:50)؛ به فرموده رسول خاتم، منكر قرآن عيني نیز در سلك جاهلان است: «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة» (کلینی،1407ق: ج1،ص378) (ر.ک: جوادی آملی، 1388: ص13-18).

بیان مسئله: «نظریّه تسلیم»، به معنی انقیاد محض در مقابل دستورات عموم ائمه اطهار و به خصوص امام عصر به عنوان انوار مقدس الاهی (ر.ک: کلینی،1407: ج‏1، ص194-196) و از باب نور واحد بودن آنان (ر.ک: خزاز رازی،1401: ص71؛ ابن ابی زینب، 1397: ص93 و جوهری بصری، بی‌تا: ص24) که در صورت اثبات شأنی برای یکی از آنان، همان شأن تا امام عصر ثابت است، به دلیل دستور صریح قرآن کریم و رسول اکرم همسو با تسلیم انسان در برابر خدا بوده و از مراتب بالای تسلیم محسوب می‌شود. سرّ تمسّک به ائمه اطهار و تسلیم در برابر آنان، علاوه بر دستور صریح آیاتی همچون (نساء: 59 و مائده: 55-56)؛ شأن امامت و هدایتگری و مانند خود قرآن (ر.ک: فصّلت:41ـ42) معصومیت آنان می‌باشد که در آیاتی به آن اشاره شده است (ر.ک: بقره: 124 و احزاب: 33). البته به دلیل اعتقاد غالب اهل سنت به عدم سرایت عصمت به غیر از انبیا، غالب آنان، عصمت ائمه را قبول ندارند. حتی در مورد عصمت انبیا آن هم در زمان نبوت و به غیر از مورد دریافت و ابلاغ وحی و ارتکاب کبائر، در مورد ارتکاب صغائر اختلاف آرا دارند (ر.ک: فخر رازی،1420: ج‏3، ص455 و قرطبی،1364: ج‏1، ص308)؛ چه رسد به دیگران. فخر رازی بعد از جمع بندی دیدگاه‌های مختلف، عصمت را منحصر به زمان نبوت نبی، آن‌هم با قید جواز گناه سهوی صرفا می‌داند (فخر رازی،1406: ص7). در بین معاصران گاه دایره عصمت شخص پیامبر و در نتیجه وجوب اطاعت از وی، نیز به امور تبلیغی دینی محدودتر و منحصر شده است (ر.ک: ابوریه، بی‌تا: ص42) و در واقع در برابر ادعای شیعه مبنی بر وجوب اطاعت اولی الامر را که به ائمه معصوم، منحصر است، به دلیل عدم تصریح آیه مردود می‌دانند (رشید رضا،1990: ج5، ص147). این نوع نگرش به سنت، نتیجه‌ای جز عدم تسلیم در برابر پیامبر حداقل در امور دنیوی و در پیشگاه ائمه نخواهد داشت؛ در صورتی‌که این امر حتی اگر با مرتبه پایین تسلیم منافاتی نداشته باشد با مراتب بالای تسلیم سازگار نیست؛ به دلیل شأن خاصی که قرآن کریم، برای پیامبر و امام معصوم قائل است.

ولی از دیدگاه شیعه، صفت عصمت از ضروریات نبوت و امامت است؛ به دلیل این‌که آنان قائم مقام انبیا در تنفیذ احکام و حفظ شرایع و تربیت مردم هستند (ر.ک: مفید،1993: ص62 و 65؛ همان 1414: ص3-32؛ شریف مرتضی، 1409: ص17-23؛ طوسی، 1407: ص213 و 222؛ حلی، 1413: ص349 و ص364-365؛ استرآبادی،1382: ص18-25 و ص224-231 و بحرانی، 1406: ص125-127).

مبانی(پیش فرض‌های)تحقیق:

  1. از نظریات رقیب نظریه تسلیم پذیری در پیشگاه ائمه (که به عنوان مسائل این حوزه شناخته می‌شوند) به نظریات تعارض عقل و علم با دین؛ تسلیم در برابر قطب یا مرشد که غیر معصوم است؛ و مسئله عدم عصمت امام در نگاه اکثر عامه که تسلیم مطلق در برابر امام را با چالش عقلی مواجه می‌کنند؛ می‌توان اشاره کرد، که مسلما تحلیل هر کدام، مقالات متعددی می‌طلبد. گستره تحقیق پیش رو، دلایل قرآنی وجوب تسلیم در پیشگاه ائمه با محوریت مسئله عصمت است و مسائل دیگر را شامل نمی‌شود. هرچند در صورت اثبات عصمت ائمه، باقی مسائل نیز خود به خود منتفی می‌شود؛ زیرا از زبان معصوم چیزی خلاف عقل یا علم قطعی صادر نمی‌شود و تسلیم در برابر غیر معصوم نیز به دلیل عقلی مردود است.

  2. دلایل وجوب تسلیم در پیشگاه ائمه، قرآنی، روایی و عقلی است؛ ولی در این تحقیق تنها به دلایل قرآنی بسنده شده است. البته در تحلیل آیات از روایات و در جهت اثبات وجوب تسلیم در مقابل مقام عصمت، از قضاوت عقل کمک گرفته شده است.

  3. مراد از وجوب تسلیم، در چارچوب مراتب الزامات دینی (اسلام، ایمان و یقین)؛ از مرتبه ایمان به بالا می‌باشد؛ یعنی برای کسی که حداقل می‌خواهد مومن تلقی شود؛ نه اسلام مرتبه اول. حکم عقل مبتنی بر نقل برای «مومن» آن است که بایستی در پیشگاه معصوم تسلیم بود.

  4. بین تسلیم و عصمت رابطه‌ای دوسویه وجود دارد. دستور تسلیم در پیشگاه اولیای الاهی، درصورتی با حکمت و عدالت خدا سازگار است که آنان عصمت مطلقه داشته باشند؛ وگرنه موجب انحراف خواهند شد. همین‌طور تبعیت محض از کسی که عصمت مطلقه دارد، به حکم عقل سلیم و در پاسخ به ندای فطرت است: ..أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (یونس: 35)؛ زیرا چنین شخصی کوچک‌ترین انحرافی نداشته و در کنار شأن هدایتگری، هادی به حق است نه به باطل. در واقع امام بر حق، قائم مقام و جانشین پیامبر بوده و جز منصب نبوت و رسالت، باقی مناصب پیامبر را داراست و لذا حکم او در باب اطاعت، حکم پیامبر است. (ر.ک: صدر الدين شيرازى، 1383: ج‏2، ص556).

  5. ائمه به تعبیر خودشان «کلنا نور واحد» هستند و در صورت اثبات شأنی برای یکی از آنان، آن شأن تا امام دوازدهم جاری و ساری است و لذا این امر در این تحقیق مفروض تلقی شده است.

  6. منظور از اهل البیت، ائمه هدا، ائمه اطهار و مقام عصمت در این تحقیق، چهارده معصوم می‌باشند. هرچند نظریه تسلیم قابل سرایت به تمام معصومان مانند انبیای گذشته نیز می‌شود؛ به غیر معصوم مانند تسلیم در برابر پیر طریقت و قطب و شیخ و مرشد و... (که در بین صوفیه و دراویش و باطن‌گرايان مطرح است) قابل تعمیم نیست و این گونه تسلیم را هیچ دلیل نقلی و عقلی پشتیبانی نمی‌کند.

فرضیه تحقیق: تسلیم مطلق در پیشگاه ائمه اطهار ضرورتی دینی و عقلی است.

اهمیت و ضرورت تحقیق: مسئله تسلیم در برابر ائمه معصوم در عرصه آیات و روایات دارای جایگاه ویژه‌ای است تا آن‌جا که در نگاه قرآن، عدم تسلیم در مقابل حکم خدا و رسول به منزله عدم ایمان شناخته شده (نساء: 65) و در حکم خدا و رسول، پیروی ائمه بر ما واجب گشته است (کلینی،1407: ج‏1، ص215). این مطلب دارای چنان اهمیتی است که در ضمن روایاتی، از جمله شروط صحت دين، قبولي عبادات‏ و مؤمن تلقی شدن؛ معرفت و قبول ولایت اهل البیت شمرده شده است (ر.ک: کلینی،1407: ج‏2، ص‏19ـ20؛ مجلسی، 1403: ج‏65، ص337؛ ابن شهر آشوب، 1379: ج‏3، ص23؛ قندوزي، 1416: ج1، ص349-350؛ صفار، 1404: ج‏1، ص521 و عده‌اى از علما، 1363: ص151).

روایات متعددی از ائمه اطهار نقل شده که «سلم» را در آیه شریفه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً... (بقره: 208)، به معنای ولایت امام علی، ولایت اهل البیت، معرفت ائمه تفسیر کرده‌اند (ر.ک:کلینی، 1407: ج‏1، ص417، و ج‏2، ص398؛ عیاشی،1380: ج‏1، ص102و قمى مشهدى، 1368: ج‏2، ص310-312). به عنوان نمونه از امام سجاد چنین روايت شده است:

به‌راستى دين خداى عز وجل با عقل‌هاى ناقص درك نمي‌شود و با آرای باطل و قياس‌هاى فاسد به‌دست نمي‌آيد. وسيله درك آن تسليم است. هر كس به ‌ما تسليم شود، سالم ماند و هر كس به ما اقتدا كند، هدايت يابد و هر كس به قياس و رأى عمل كند، نابود گردد و هر كس در دلش نسبت بدان چه ما گویيم و حكم كنيم، تزلزل يابد؛ بدان خدایى كه سبع المثانى و قرآن عظيم را فرو فرستاده كافر شده است و نمي‌داند (ابن بابویه، 1395: ج‏1، ص324).

همچنین روایات متعددی از ائمه اطهار مبنی بر وجوب اطاعت آنان و کافر تلقی شدن منکران آنان (کلینی، 1407: ص185-190) و لزوم تسلیم در برابر آنان (ر.ک: صفار، 1404: ج1، ص520-526 و کلینی، 1407: ج‏1، ص390-391) نقل شده است. علاوه بر این دستورات صریح مبنی بر لزوم تسلیم در برابر آن ذوات مقدس؛ نایل شدن به این مقام یکی از بالاترین مراتب کمال انسانی است که رسیدن به آن دارای آثار متعدد دنیوی و اخروی است و به تعبیر امام باقر، مومنان رستگار در واقع تسلیم شدگان واقعی هستند (صفار، 1404: ج‏1، ص520) و در عصر حاضر تقدیم و تاخیر امر ظهور به عارفان به حق امام عصر و منتظران تسلیم در پیشگاهش ضرری نزده و اینان مانند کسانی‌اند که در خیمه و زیر لوای آن‌حضرت بوده و یا در محضر رسول خدا به فیض شهادت نایل شده‌اند (ر.ک: کلینی: 1407: ج‏1، ص371-372). موارد مذکور همگی حاکی از اهمیت موضوع است که ضرورت پرداختن به آن را چند برابر می‌کند.

پیشینه تحقیق: در مورد تسلیم در برابر خداوند متعال و مراتب آن در متون تفسیری فریقین - هر چند به زوایایی از آن و به صورت پراکنده - ذیل آیات مربوط به تسلیم پرداخته شده (ر.ک: فخر رازی،1420: ج4، ص63 و ج10، ص127-129و طباطبایی، 1417: ج1، ص300-308) و همین‌طور در مورد عصمت اهل البیت و قطعی بودن آن، ذیل آیه تطهیر، به ویژه در متون تفسیری شیعیان بحث شده، به طور جداگانه نیز کتاب‌هایی به عنوان تجلی ولایت در آیه تطهیر (جوادی آملی، 1388) و پرسمان عصمت (بابایی، 1388) در این مورد و با استناد به همین آیه شریفه نوشته شده است. با وجود موارد مذکور، نسبت به تحلیل دلایل قرآنی نظریه تسلیم پذیری منتظران در پیشگاه امام عصر با تأکید بر عصمت ائمه؛ تا آن‌جا که بررسی گردید، در تفاسیر فریقین موردی یافت نشد. همین‌طور مقالات متعددی در زمینه تسلیم و رضا و عصمت اهل بیت نوشته شده است (ر.ک: سایت noormags.ir)؛ ولی مشخصا راجع به موضوع مقاله حاضر موردی یافت نشد و مقالات قریب به مضمون موضوع مقاله حاضر، مانند تسلیم طلایی و یاران تنوری (حسین زاده و ... 1397: ش228، ص10-22)؛ گونه شناسی و تحلیل مفاد روایات شیعی باب التسلیم، با رویکرد تسلیم در برابر اهل بیت (رضایی هفتادر و دیگران، 1396: ش2، ص185-206)؛ وظایف امت در برابر امام (میلانی و ...،1391: ش6، ص81-108)؛ دفاع از ادلۀ ضرورت عصمت امام در مواجهه با اشکالات فخر رازی (عسگری یزدی و ...، 1396: ش71، ص79 -98)؛ تفسیر تطبیقی آیه تطهیر از دیدگاه مذهب اهل بیت و اهل سنت (اسماعیل زاده، 1383: ش8 و 9، ص111-178)؛ نیز آن گونه که از عناوینشان پیداست هر کدام به زوایایی در این زمینه پرداخته و هیچ کدام منحصرا دلایل قرآنی نظریه تسلیم پذیری در پیشگاه امام را با محوریت مسئله عصمت، مورد تحلیل قرار نداده است. مفسران و نویسندگان شیعی، در ذیل آیات مربوط به ائمه به دفاع از حقوق آنان پرداخته و برای اثبات انحصار مصادیق این آیات نسبت به آن ذوات مقدس، تلاش وافری کرده‌اند (ر.ک: نجارزادگان، 1391)؛ ولی تذکار تسلیم در پیشگاه آنان یا دیده نمی‌شود و یا بسیار کمرنگ است و به نحوی تسلیم در پیشگاه امام معصوم غالباً در مباحث عقیدتی مفروغ عنه تلقی شده و لذا به آن پرداخته نشده است و نیز مشاهده نگردید که در تحقیقی روشمند، این مسئله مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته و وجوب آن برای مومن تبیین شده باشد. لذا در این تحقیق در مورد مراتب تسلیم، دیدگاه جدیدی، سوای دیدگاه مفسران، در قالب مراتب الزامات دینی ارائه گردیده و در این قالب، وجوب مراتب بالای تسلیم در پیشگاه امام معصوم از نگاه قرآن تحلیل شده است.

معنا شناسی واژه «تسلیم»: این واژه از ریشه «سلم»، به معنای مصون بودن از بيمارى ظاهرى و باطنى می‌باشد (راغب اصفهانی، 1412: ص421-424). نیز گفته شده است: تسلیم از «سلام»، اسم خداوند متعال به علت سلامت از عیب و نقص مشتق است (ر.ک: ابن اثیر، 1367: ج‏2، ص393 و ابن منظور، 1414: ج‏12، ص290). اسلام تسلیم بودن در مقابل امر خدای متعال است (فراهیدی، 1409: ج‏7، ص266). اسلام از «شریعت» است، به معنای اظهار خضوع و اظهار شریعت و التزام به آنچه نبی آورده است (ابن منظور، 1414: ج‏12، ص293). در جمع بندی کلی گفته شده بیش‌ترین باب معنایی واژه «سلم» به صحت و سلامتی و عافیت مربوط است. اسلام نیز که به معنای انقیاد و تسلیم است، وجه ربطش به این مفهوم، از این حیث است که دارنده آن از ابا و رویگردانی و امتناع در سلامت است (ر.ک: مصطفوی، 1368: ج‏5، ص187). مفسران نیز واژه «أَسْلَمَ» را به معنای «أخلص» و یا به معنای «استسلم» گرفته‌اند (ر.ک: طبری، 1414: ج‏1، ص393؛ طبرسی، 1372: ج‏1، ص358؛ زمخشری، 1407: ج‏1، ص178؛ فخررازی،1420: ج‏4، ص6 و قرطبی، 1364: ج‏2، ص75). «اسلام، «تسليم» و «استسلام» به یک معنا و از «سلم» اند؛ بدین معنا که یکی از دو چیز نسبت به دیگری حالتی داشته باشد که او را نافرمانى نکرده و دفعش نکند (طباطبایی، 1417: ج‏1، ص301).

مراتب الزامات دینی وتسلیم در پیشگاه امام معصوم: نکته‌ای که توجه به آن لازم است، این‌که تذکار وجوب تسلیم در پیشگاه امام معصوم در چارچوب مراتب الزامات دینی، برای مراتب ایمان و یقین است، نه برای مرتبه اسلام ظاهری. توضیح اجمالی مطلب این‌که با توجه به آیات متعدد قرآن کریم که در آن‌ها اسلام یا تسلیم و ایمان با تفاوت‌های مفهومی آمده؛ بیش‌تر لغت پژوهان و مفسران قرآنی، به ذومراتب بودن این موارد اشاره و آن‌ها را در مراتب مختلف با اندک اختلافاتی دسته بندی کرده‌اند. راغب اصفهانی یک مرتبۀ اسلام را پایین‌تر از ایمان و مرتبۀ دیگر آن را بالاتر از ایمان دانسته است (راغب اصفهانی، 1412: ص421-424 و مصطفوی، 1368: ج‏5، ص191). علامه طباطبایی با تذکر این مطلب که مراتب تسليم بر حسب شدت و ضعف وارد بر انسان و آسانى و سختى پيشامدها، مختلف مى‏شود؛ چهار مرتبه برای اسلام و ایمان بیان می‌کند (ر.ک: طباطبایی، 1417: ج‏1، ص301-303) که طبق این تقسیم بندی، تسلیم در مقابل پیامبر و به تبع او در برابر اهل البیت، در مرتبه سوم بوده و از مراتب بالای تسلیم محسوب می‌شود.

ولی تدبر در آیات قرآن کریم با استفاده از روایات ائمه هدا (ر.ک: کلینی، 1407: ج2، ص52-51) که به نحوی وظیفه ما را در این جهت تبیین می‌کند؛ گویای آن است که از قرآن کریم سه مرتبه کلی الزامات دینی قابل برداشت است:1. دیانت مسلمانان؛ که به الزامات فقهی حقوقی نظر دارد و شرعاً واجبات و محرمات و نیز صحت و بطلان امور را در بر می‌گیرد؛ 2. دیانت مومنان؛ که به الزامات اخلاقی علاوه بر الزامات مسلمانان نظر دارد. در این سطح ضرورت دارد که حداقل ارزش‌های اخلاقی به الزامات فقهی حقوقی افزوده شود تا حداقل آثار معنوی دین اسلام در نفوس انسانی، خانواده، جامعه، حاکمیت و جامعه بشری متجلی شود؛ 3. دیانت موقنان (دارندگان مقام یقین) و محسنان؛ که به الزامات عرفانی، علاوه بر الزامات مسلمانان و مومنان تاکید می‌کند که معصومان و به تبع، علمای ربانی را در بر می‌گیرد. الزامات مطلوب دینی، سطح دوم و سوم است؛ ولی سطح اول گرچه لازم است؛ برای خیر دنیا و آخرت کفایت نمی‌کند (ر.ک: نقی پور فر، 1394: ص49-70). شایان ذکر است که هر کدام از این مراتب سه گانه، الزامات خود را داشته و تسلیم مختص خود را می‌طلبد و از آن‌جا که حداقل الزام مطلوب دینی سطح دوم است، حداقل تسلیم نیز در این سطح لازم و ضروری است. لذا کسی که به امام معصوم معرفت نداشته باشد و در مقابل او حداقل در مرتبه ایمان تسلیم نباشد، مومن تلقی نخواهد شد؛ مطلبی که معصوم نیز به آن اشاره کرده است: «لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى يَعْرِفَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّةَ كُلَّهُمْ وَ إِمَامَ زَمَانِهِ وَ يَرُدَّ إِلَيْهِ وَ يُسَلِّمَ لَهُ...» (کلینی، 1407: ج‏1، ص180). بنابراین، مراتب ایمانی و یقینی تسلیم لازم است تا بتوان در جرگه مومنان واقعی و موقنان جای گرفت و این‌جاست که اهمیت و وجوب تسلیم در پیشگاه امام معصوم برای مومن، روشن شده و کوتاهی فریقین در این زمینه وضوح می‌یابد.

تحلیل دلایل قرآنی وجوب تسلیم در پیشگاه امام معصوم : همان‌گونه که گفته شد، هم وجوب تسلیم در برابر ائمه هدا و هم عصمت آنان ریشه قرآنی داشته و مفسران اهل سنت، یا در تعیین مصادیق معصومین مورد تاکید قرآن با شیعه اختلاف دیدگاه دارند و یا به بهانه‌هایی از زیر بار پذیرش عصمت ائمه شانه خالی می‌کنند. در این بخش، به برخی از آیات اشاره و دیدگاه‌های فریقین را تحلیل خواهیم کرد.

الف) هم سنخ بودن اطاعت اولی الامر با اطاعت رسول : قرآن کریم می‌فرماید: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ... (نساء: 59). در این آیه شریفه اطاعت از اولی‌الامر به اطاعت رسول عطف شده و به واقع، اطاعت بی قید و شرط و تسلیم در پیشگاه آنان در کنار اطاعت رسول دستور مستقیم خداست. اما در این مورد که اولی‌الامر با این مقام چه كسانى هستند؛ در ميان مفسران اسلامی سخن بسيار است؛ از جمله موارد ذیل: منظور از «اولی الامر» زمامداران و حكام و مصادر در امور (ر.ک: بیضاوی، 1418: ج‏2، ص80؛ محلی و سیوطی، 1416: ص90 و مراغي، بی‌تا: ج‏5، ص72)؛ امرای حق (زمخشری، 1407: ج‏1، ص524)؛ اهل حل و عقد از امت (فخررازی،1420: ج‏10، ص 112)؛ علما و دانشمندان، خلفاى چهارگانه، صحابه و ياران پيامبر، فرماندهان لشكر اسلام و ... (اندلسی،1420: ج‏3، ص686)؛ اجماع امت (رشید رضا،1990: ج5، ص148) و مؤمنانی که شرط ایمان و حد اسلام را مراعات کنند (سید قطب،1412: ج‏2، ص691).

فخر رازى در تفسیر اين آيه، به عصمت اولی‌الامر اعتراف كرده است و مى‏گويد كسى كه خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم شمرده است، حتما بايد معصوم باشد؛ هر چند فخر رازى در شناساندن مصادیق اولی‌الامر دچار تکلّف عجیبی شده است. وی می‌گوید: اين معصوم يا مجموع امت است و يا بعضى از امت اسلام. احتمال دوم قابل قبول نيست؛ زيرا ما در زمانمان از معرفت و وصول به آن‌ها و استفاده دینی و علمی از آن‌ها ناتوان هستیم. وی سپس نتیجه می‌گیرد که وقتی امر چنین است؛ پس منظور از معصوم، اهل حل و عقد از امت است و این نکته موجب قطع است علاوه بر اين‌که اجماع امت هم حجت است (ر.ک: فخر رازی،1420: ج‏10، ص113)؛ در حالى كه اين حرف افزون بر مخالفت با سیاق متصل، مبنی بر افراد خاص بودن اولی‌الامر؛ در عمل نشدنی است، زيرا اولوا الامر بايد رهبر جامعه اسلامى باشند و حل و فصل مشكلات جامعه اسلامی به وسيله او انجام شود؛ درحالی‌که حكومت دست جمعى عموم و حتى نمايندگان آن‌ها، عملا امكان‏پذير نيست (ر.ک: مکارم شیرازی، 1374: ج‏3، ص440).

در مقابل، مفسران شيعه در اين زمينه اتفاق نظر دارند كه منظور از « اولی الامر»، امامان معصوم هستند كه رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى، در تمام شئون زندگى از طرف خداوند و پيامبر به آن‌ها سپرده شده است و اولی‌الامر، غير آن‌ها را شامل نمى‏شود (ر.ک: طوسی، بی‌تا: ج‏3، ص236؛ رازی، 1408: ج‏5، ص411؛ طبرسی، 1372: ج‏3، ص100؛ فيض كاشانى، 1415: ج‏1، ص463؛ کاشانی، 1336: ج‏3، ص53؛ طباطبایی، 1417: ج‏4، ص399؛ مکارم شیرازی، 1374: ج‏3، ص436 و جوادی آملی، 1389: ج19، ص237-241).

در ذیل آیه شریفه در تفاسیر مختلف و همین‌طور در مجامع حدیثی شیعه و سنی، به روایات مستدل متعددی از اهل البیت اشاره شده که هر انسان منصفی را به پذیرش مدلول آن روایات، مبنی بر انحصار اولی‌الامر به ائمه معصوم دلالت می‌کند. جهت تبیین موضوع به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

  1. در شأن نزول‏ این آیه شریفه از تفسیر مجاهد نقل شده است که «إِنَّمَا نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حِينَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اللَّهِ بِالْمَدِينَةِ...» (ابن شهرآشوب، 1379: ج‏3، ص15 و قندوزی، 1416: ج‏1، ص‏341).

  2. در حدیث معروفی از سوی جابر بن عبد اللَّه انصارى از پیامبر، مراد از«اولوا الامر» به صراحت ائمه اهل البیت و با ذکر نام آنان بیان شده است (ر.ک: ابن بابویه، 1395: ج‏1، ص253؛ مجلسی،1403: ج‏36، ص249-251 و بحرانى،1416: ج‏2، ص104).

  3. از خود ائمه اهل البیت که عصمت آنان به مقتضای آیه تطهیر و برخی دیگر از آیات از معارف قطعی قرآنی است؛ روایات متعددی مبنی بر این‌که مراد از «اولی الامر» آنان هستند، رسیده و وجوب اطاعت آنان گوشزد شده است (ر.ک: عياشى1380: ج‏1، ص249-254؛ بحرانى، 1416: ج‏2، ص103-115 و ص265؛ عروسى حويزى، 1415: ج‏1، ص497-507؛ قندوزي، 1416: ج1، ص341-352؛ ابن بابویه، 1395: ج‏1، ص276-277؛ ابن شهرآشوب، 1379: ج‏3، ص‏21 و ج‏4، ص67 و طبرسی، 1403: ج‏2، ص299). به عنوان نمونه:

لذا این‌که ادعا شود این آیه دلیلی بر وجوب اطاعت و عصمت ائمه هدا نیست؛ زیرا اگر آنان اراده شده بودند، آیه به آن تصریح می‌کرد (رشید رضا،1990: ج5، ص147)؛ ادعای درستی نیست؛ چون اولا، عدم تصریح به نام مصادیق اولی الامر به عصمت یا عدم عصمت اولی‌الامر ارتباطی ندارد و ثانیاَ، به تصریح خود قرآن، پیامبر به عنوان مبیّن وحی (نحل: 44) به نام آنان تصریح کرده است. در ضمن از منظر قرآن، عدم تسلیم در مقابل حکم خدا و رسول، به منزله عدم ایمان شناخته شده (نساء: 65) و حق هر گونه اختیاری در برابر امر خدا و رسول از مومنان سلب شده است (احزاب: 36). پس نباید مومن بین تصریح قرآن و پیامبر تفاوتی قائل باشد. با توجه به تحقیقات و استدلال‌های عقلی و نقلی دانشمندان و مفسران شیعه در خصوص انحصار مصادیق «اولى الامر» به ائمه دوازدهگانه معصوم به بحث در این زمینه نیازی نیست (ر.ک: طباطبایی، 1417: ج‏4، ص387-402؛ مکارم شیرازی، 1374: ج‏3، ص434-444؛ جوادی آملی، 1389: ج 19، ص237-290 و نجارزادگان، 1391: ص73-111). تنها آنچه به بحث ما مربوط است، این‌که به مقتضای این آیه شریفه و عطف اولی الامر بر رسول، وجوب اطاعت از اولی الامر بدون هیچ قید و شرطی با وجوب اطاعت رسول از یک سنخ و یک حقیقت بوده و ملازم است (ر.ک: وحید خراسانی، 1386: ص105-106) و این امر، هم وجوب تسلیم در پیشگاه آنان را تذکر می‌دهد، و هم حاکی از عصمت آنان است.

ب)آیات ولایت: قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ * وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون (مائده: 55 و56). در آیه قبل از این، سخن از مومنان مخلصی است که سخت به ارزش‌های الاهی پایبندند و به هیچ وجه در راه خدا ضعف و سستی به خود راه نمی‌دهند و این فضیلتی است که نصیب هر مدعی ایمانی نمی‌شود (مائده: 54). آیات مورد بحث، خطاب به این مومنان مخلص با تعبیر «انّما» به معرفی تنها سرپرست دینی آنان می‌پردازد. بر خلاف دیدگاه برخی مفسران (ر.ک: فخر رازی، 1420: ج‏12، ص 384)؛ با توجه به حرف تخصیص، یعنی «انما»ی اول آیه (طوسی، بی‌تا: ج‏3، ص560 و ابن عطيه اندلسى،‏ 1422: ج2، ص208) که این حرف، ما بعد خود را اثبات و غير آن را نفى مى‏كند؛ كلمه «ولى» به معناى دوست و يا ناصر و ياور نيست، بلکه به معنای ولي امر و قائم به تدبیر آن است؛ یعنی تنها کسی که بر مردم سِمَت ولايت و رهبرى داشته و اطاعتش بر مردم واجب است (طبرسی،1372: ج‏3، ص323 و 326)؛ زيرا ولايت به معناى دوستى و يارى كردن، مخصوص كسانى نيست كه نماز مى‏خوانند، و به حال رکوع زكات مى‏دهند، بلكه حکمی عمومى است و در واقع همه مسلمانان بايد يكديگر را دوست بدارند و یکدیگر را یارى كنند (ر.ک: مکارم شیرازی، 1374: ج‏4، ص423). امام صادق آن را به مفهوم «أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُّ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُم..» و «وَ الَّذِينَ آمَنُوا» را به امام علی و اولاد امام او تا قیامت، تفسیر کرده است (ر.ک: کلینی، 1407: ج‏1، ص288). در این معرفی سرپرست مومنان از تعبیر مفرد «ولی»، به جای «اولیا» استفاده شده که گویای انطباق کامل ولایت پیامبر و ولایت «الذین آمنوا» بر ولایت خداست. به عبارت دیگر، ولایت الاهی از طریق ولایت پیامبر خدا و ولایت «الَّذينَ آمَنُوا» جاری می‌شود که دیگر سه ولایت مطرح نیست، بلکه ولایت واحد الاهی است که توسط آنان بر مومنان تحقق می‌یابد. بنابراین، اینان مجرای اراده و فیض خدای متعالند و از آن‌جا که ولایت«الَّذينَ آمَنُوا» همچون ولایت پیامبر مطلق و بلاشرط است، گویای عصمت آنان است و از آن‌جا که این آیه ابدی است و به مومنان صدر اسلام اختصاص ندارد؛ در طول زمان جاری است و هر زمانی ولی امر معصومی برای مومنان مطرح است که همان شئون پیامبر را در تبیین و تحقق دین بر عهده دارد. بنابراین، توجه به سیاق متصل آیه شریفه، گویای وجود معصومانی در طول تاریخ اسلام و مخصوصا تاکید بر امت آخرالزمان و شخص امام عصر است: فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ... (مائده: 54) (نمی‌فرماید: فسیأتی...). مطلبی که در برخی روایات ما نیز به آن اشاره شده (بحرانی، 1416: ج‏2، ص 315) و این‌که در برخی روایات درباره ماهیت این قوم همشهریان مسلمان مطرح شده‌اند (عروسی حویزی، 1415: ج‏1، ص642) (با وجود این‌که آن موقع ایرانیان هنوز اسلام را نپذیرفته بودند) مؤید این نظریه است. قابل ذکر است که تفاسیر مختلف فریقین، شأن نزول نقل شده در مورد این آیه مبنی بر صدقه دادن انگشتر توسط حضرت علی در حال رکوع و همزمان نزول این آیه را آورده و برخی با الغای خصوص شأن نزول و سرایت دادن آن به همه مومنان و برخی بدون الغای این خصوصیت، آن را پذیرفته‌اند (از تفاسیر اهل سنت ر.ک: طبری، 1414: ج‏6، ص186؛ واحدي، 1411: ص201؛ حسکانی، 1411: ج‏1، ص209-245؛ زمخشری، 1407: ج‏1، ص649 و فخررازی، 1420: ج‏12، ص383؛ و از تفاسیر شیعه ر.ک: طوسی، بی‌تا: ج‏3، ص559-564؛ طبرسی، 1372: ج‏3، ص324-326؛ رازی، 1408: ج‏7، ص19 و فيض كاشانى، 1415: ج‏2، ص45). موارد مذکور در واقع بیان مصداق اول و اکبر«ولی خدا» در کنار ولایت پیامبر است، نه آن‌که به حضرت اختصاص داشته باشد و در واقع همه ائمه را شامل می‌شود؛ مطلبی که در روایات منقول از اهل البیت به آن اشاره شده است (ر.ک: بحرانی، 1416: ج‏2، ص315-325 و عروسی حویزی، 1415: ج‏1، ص641-648). بنابراین، دادن انگشتری به فقیر در حین رکوع، نمونه‌ای از فعل ولی خداست و این سیره دائمی ولیّ معصوم در هر عصری است که حالات گوناگون را در بر می‌گیرد و مقصود از رکوع، کرنش در برابر خداست که طبعاً رکوع و غیر رکوع همه را شامل می‌شود. از این روست که فعل در آیه يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ به شکل مضارع و جمع آمده است؛ در حالی که اگر تنها یک مورد را در نظر داشت و تنها امیرمومنان مقصود بود، باید به صیغه ماضی و مفرد بیان می‌شد (ر.ک: نقی‌پور‌فر،1392: ص136-139). برخی از مفسران اهل سنت، به شأن نزول و تفسیر دیگری نیز درباره این آیه شریفه اشاره کرده‌اند که البته تحلیل و بررسی درست و همه جانبه دیدگاه برخی دانشمندان شیعی درباره این آیه شریفه، بسیار قابل توجه بوده و ما را از شرح وتفصیل بیش‌تر آن بی‌نیاز می‌کند (جهت تحلیل درون متنی و برون متنی و بررسی دیدگاه‌های فریقین، ر.ک: طباطبایی، 1417: ج‏6، ص 5-25؛ مکارم شیرازی، 1374: ج‏4، ص421-432 و نجارزادگان، 1391: ص23-70).

اما آنچه توجه به آن لازم است، این‌که ولایت مورد اشاره در این آیه شریفه، برای خدا و رسول و مومنان مورد نظر از یک سنخ بوده و به یک معناست، با این تفاوت که برای خداوند متعال بالاصاله بوده و برای رسول و مومنان مورد نظر به تبعیت از خدا و با اذن پروردگار خواهد بود و از آن‌جا که قرآن برای رسول خدا، قیام به تشریع، دعوت به دین، تربیت امت، تبیین وحی و حکومت بر آنان را ثابت دانسته و همه این‌ها را از شؤون و مناصب رسالت ایشان می‌شناسد؛ همان شئون برای علی (ر.ک: نجارزادگان، 1391: ص26-28) و به تبع او برای تمام ائمه معصوم از باب«کلهم نور واحد» ثابت است و لذا پیامبر اطاعت و عصیان از علی را اطاعت و عصیان از خود خوانده است:

مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ، وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ، وَمَنْ أَطَاعَ عَلِيًّا فَقَدْ أَطَاعَنِي، وَمَنْ عَصَى عَلِيًّا فَقَدْ عَصَانِي (نیشابوری،1411: ج3، ص130و ابن بابویه،1403:ص373).

همین‌طور احادیث معروف «منزلت» (ر.ک: بخاری، 1401ق، ج5، ص129)؛ «ثقلین» (ر.ک: نیشابوری، 1411: ج3، ص118؛ ابن حنبل، 1419: ج3، ص14؛ نسائی، 1421: ج7، ص310؛ طبرانی، 1415: ج5، ص154 و166؛ ابن حنبل، 1403: ج2، ص779؛ صفار،1404: ص413؛ ابن بابویه، 1395: ج‏1، ص234-241؛ مفید، 1413: ج1، ص233؛ طوسی، 1414: ص255 و ابن طاووس، 1400: ص114-122؛ «سفینه» و «باب حطه» (ر.ک: بزار، 2009: ج9، ص343؛ طبرانی، 1405: ج2، ص84 و خزاز رازی، 1401: ص34)؛ که همگی از زبان آن‌حضرت در شأن ائمه اطهار صادر شده، حاکی از عصمت آنان، لزوم پذیرش ولایتشان و وجوب تسلیم در برابر دستورات آنان است (ر.ک: وحید خراسانی،1386: ص106-146).

در مطلبی که در آیه دوم ولایت (مائده:56) آمده، به صراحت سخن از لزوم پذيرش همان ولایت و در واقع تسلیم پذیری در برابر خدا و رسول و اولیای امر معصوم است (ر.ک: طوسی، بی‌تا: ج‏3، ص565) که نتیجه این ولایت پذیری و تسلیم بودن در پیشگاه آنان، قرار گرفتن در حزب خدا، و نتیجه عدم تسلیم پذیری خروج از حزب خدا و از دست دادن فلاح و رستگاری است.

ج) پیوند امامت و مقام عصمت: قرآن کریم می‌فرماید: وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (بقره: 124) بر اساس اين آيه شريفه، خداى تعالى مقام امامت را در اواخر عمر ابراهيم به او اعطا کرد (طباطبایی، 1417: ج‏1، ص267) و این مقامی است که حضرت ابراهیم بعد از آزمایش‌های طاقت فرسا و پیمودن مراتب نبوّت و رسالت و خلّت، به آن مقام رسید (ر.ک: کلینی، 1407: ج‏1، ص175). در جمله قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ، از امامت، به «عهد خداوند» تعبیر شده که جز معصوم به این مقام نایل نمی‌شود. تردیدی نیست که ابراهیم امامت را برای عموم ذریّه خود نخواست؛ زیرا ممکن نیست خلیل خدا امامت را از خداوند برای کسی بخواهد که ظالم است و چون این مقام را برای ذریه عادل خود درخواست کرد (و این خواسته نسبت به عادلی هم که در گذشته ظلمی از او سرزده باشد، عمومیت داشت) جواب آمد که این دعا در مورد کسی که حتی در گذشته ظلمی از او سر زده مستجاب نیست؛ بلکه امامت مطلقه به عصمت مطلقه مشروط است (ر.ک: وحید خراسانی، 1386: ص104- 105). علمای مذهب اماميه، با استناد به این آیه که مطلق بوده و به زمان خاصی مقید نیست، استدلال كرده‏اند که امام نمی‌تواند کسی باشد جز شخص معصوم از قبایح و جز به جعل خدا (ر.ک: طبرسی، 1372: ج‏1، ص380؛ مغنیه،1424: ج‏1، ص197-198 و طباطبایی، 1417: ج‏1، ص275).

فخررازی هم «امام» در این آیه را معصوم از تمام گناهان دانسته (فخر رازی،1420: ج‏4، ص36)؛ ولی در جواب شیعه و برای مبرّا کردن کسانی که قبلا از آن‌ها ظلمی سر زده، ولی فعلاً ظالم نیستند، تلاش کرده است ( همان، ص38) و عجیب آن‌که آلوسی به قصد مبرّا کردن برخی از خلفای صدراسلام و آوردن آنان در جرگه ائمه عادل، در مورد این‌که سوال حضرت ابراهیم در مورد چه کسی بوده؛ ادعای عجیبی کرده و دو قسم را در نظر گرفته است: اول، کسی که قبلا ظالم بوده و الان با توبه، عدالت مطلقه دارد؛ دوم، کسی که قبلا ظالم بوده و الان احتراز کرده؛ ولی به علت توبه نکردن، عدالت مطلقه را کسب نکرده است. او می‌گوید: جایز است سوال راجع به قسم دوم باشد! وی سپس خلفای ثلاثه اولیه را از اعلا مرتبگان قسم اول گرفته تا به این طریق جواب شیعه را داده باشد (ر.ک: آلوسی، 1415: ج‏1، ص376). این‌که آلوسی ناچار می‌شود سوال را راجع به قسم دوم بداند؛ قابل قبول نیست؛ زیرا شخصیتی مثل حضرت ابراهیم با آن کمال عقل و عدالتی که داراست و به تعبیر امام کاظم، عقل نبی از تمام اجتهاد مجتهدان افضل است: «وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا عَاقِلًا حَتَّى يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ جَهْدِ الْمُجْتَهِدِين» (ابن شعبه حرانی، 1404: ص397)‏؛ راضی نمی‌شود از خدای متعال، امامت مطلقه را برای کسی‌که عدالت مطلقه و در نتیجه عصمت مطلقه ندارد، درخواست کند. امامت مطلقه به عصمت مطلقه مشروط است. از قرار معلوم خود این مفسران نیز به دلیل شأن خاص امام ملهم از این آیه، به گنجاندن نام افرادی همچون خلفای سه گانه، تحت این عنوان با مسمّا، قانع نشده و لذا در جاهای متعدد تفسیر آیه شریفه، امامت در این آیه را به معنای نبوت و معصوم گرفته‌اند (ر.ک: فخر رازی،1420: ج‏4، ص36 و 38 و آلوسی، 1415: ج‏1، ص374و 375) که این دیدگاه نیز دارای اشکال اساسی است؛ زیرا معنی ندارد به شخصیتی مثل حضرت ابراهیم که سال‌ها پیش نبی بود، بعد از رسول و خلیل شدن بگوید من تو را امام به معنای نبی قرار دادم. به تعبیر علامه طباطبایی، اين تفسير در نهايت سقوط است (ر.ک: طباطبایی، 1417: ج‏1، ص271). ایشان ضمن تحلیل جامعی در باره واژه «امامت» و قرین بودن دائمی آن در قرآن به واژه «هدایت به امر خدا» (انبیا: 73 و سجده: 24) می‌گوید: امام هدايت كننده‏اى است كه با امرى ملكوتى كه در اختيار دارد، هدايت مى‏كند. سبب این موهبت هم عبارت است از صبر و يقين: وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا، وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون (سجده: 24)؛ كه به دلیل مطلق بودن «صبر» در اين آيه، شايستگان مقام امامت در برابر تمامى صحنه‏هايى كه براى آزمايش آنان پيش مى‏آيد، (تا مقام عبوديت و پايه بندگي‌شان روشن شود) صبر مى‏كنند؛ در حالى كه قبل از آن پيشامدها داراى يقين هم هستند. معلوم است كه چنين مقامى، با اين شرافت و عظمت، هرگز در كسى يافت نمى‏شود، مگر آن‌كه ذاتا سعيد و پاك باشد. پس مراد از«ظالمين» در آيه مورد بحث، مطلق هر كسى است كه ظلمى هر چند کوچک در تمام عمرش از او صادر نشده باشد (ر.ک: طباطبایی، 1417: ج‏1، ص272-274).

بنابراین، شرط احراز این مقام دو چیز است: اول، عدم اتصاف به ظلم که بیانگر عصمت مطلقه است؛ دوم، گذراندن ابتلائاتی همچون ابتلائات حضرت ابراهیم. این مقام نه تنها شامل ظالمان از فرزندان حضرت ابراهیم نمی‌شود، بلکه همه ذریّه معصومش را نیز در بر نمی‌گیرد. بنابراین، از انبیای اولوالعزم این مقام را قطعا پیامبراسلام به دلیل افضلیت و خاتمیت داشته و به شهادت آیات (هود:17) و (رعد:43) و مقایسه آن‌ها با آیه (نمل:40)؛ معلوم می‌شود، شخصیتی در امر رسالت، الاهی، در کنار پیامبر است که همچون قرآن کریم، سند نبوت پیامبر اسلام و حامل علم همۀ کتابی است که به اذن خدا، ولایت تکوینی بر کل هستی را به حامل خویش می‌بخشد. شخصیت منحصربه فرد بعد از پیامبر که تنها مصداق ممکن با ویژگی‌های مذکور است، در تفکر جمیع فرقه‌های مسلمین، مولا، علی است و هیچ شخصیت دیگری، از جانب هیچ گروهی از مسلمین به چنین صفاتی متصف نشده است. پس علی شأنی همتراز قرآن دارد و خود دومین مصداق این مقام امامت در امت اسلام است (ر.ک: نقی پورفر، 1392، ص72-76). روایات نیز این مطلب را تأیید می‌کنند (ر.ک: طوسی،1414: ص379؛ بحرانی، 1416: ج‏1، ص326). عیاشی با چند سند از صفوان جمال نقل کرده که گفت:«ما در مكه بوديم؛ در آن‌جا گفت‌وگو درباره این آيه شد؛ فرمود: خدا آن را با محمد و على و امامان از فرزندان على تمام كرد» (عیاشی،1380: ج‏1، ص58).

از طرف دیگر، سیری در زندگی علمی و عملی ائمه اهل البیت گویای این نظریه است که آنان بارزترین مصادیق ائمه هدایتگر به امر خدا بوده‌اند؛ مطلبی که در کلمات نورانی پیامبر نیز به وضوح بیان شده است؛ چنان که از امام باقر چنین نقل شده است:

چون آيه يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ (اسراء: 71)؛ نازل شد: مسلمانان گفتند: يا رسول اللَّه! مگر شما امام همه مردم نيستيد؟ رسول خدا  فرمود: من از طرف خدا بر همه مردم رسولم؛ ولی بعد از من، محققاً امامانى از خاندانم از طرف خدا به مردم گماشته مى‏شوند. آن‌ها در ميان مردم قيام مى‏كنند و مردم آن‌ها را تكذيب و ائمه كفر و ضلالت و پيروانشان به آن‌ها ستم مى‏كنند. هر كه ولایت آن‌ها را پذیرفته و از آنان پيروى و آن‌ها را تصديق کند، او از من و همراه من است و محققاً مرا ملاقات خواهد كرد. آگاه باشید هر كه بر آنان ستم و آن‌ها را تكذيب كند، از من و همراه من نيست و من از او بيزارم (کلینی، 1407: ج‏1، ص215).

از طرف خود ائمه هدا نیز منصب هدایتگری و جایگاه ویژه مقام امامت تذکر داده شده است؛ مانند آنچه از امام سجاد، امام باقر، امام رضا نقل شده است (رک: کلینی، 1407: ج‏1، ص191و 198-203 و صحيفة سجادية، دعای47، ص218). بنابراین، تسلیم در پیشگاه کسانی که به امر خدا هادی‌اند و عصمت مطلقه دارند، مقتضای عقل سلیم بوده و در واقع تبعیت از این آیه قرآن است: ..أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (یونس: 35)؛ و اصلا از منظر عقل، فلسفه جعل امام هادی به امر خدا، هدایتگری و در مقابل، انتظار پیروی از آنان است، وگرنه بر این قضیه چه فایده‌ای مترتب خواهد بود و لذا مومن نمی‌تواند در برابر حجت خدا تسلیم نباشد و در عین حال انتظار داشته باشد که مؤمن تلقی گردد.

د) آیه تطهیر: قرآن کریم می‌فرماید: ...إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (احزاب: 33). این آیه شریفه یکی از مهم‌ترین دلایل عصمت اهل البیت است؛ چه این‌که كلمه «انما» از ادات حصر بوده است (ر.ک: بابایی، 1388: ص25-29) و در حقیقت دو حصر را می‌رساند: یکی اراده خدا و دیگری دور كردن پليدى و تطهیر اهل بیت؛ و با در نظر گرفتن«ال» جنس، كلمه «رجس»که برای استغراق است و بدان معناست که تمامى انواع پليدي‌ها، و رذایل که اعتقاد و عمل حق را تخطئه می‌کند، از آنان به دور است و طبعاً و چنين ازاله‏اى با عصمت الاهى منطبق مى‏شود، که عبارت است از صورت علميۀ نفسانیه‌ای که انسان را از اعتقاد باطل و عمل زشت حفظ می‌کند. اراده نیز تکوینی است و اراده تشریعی که همان توجیه تکالیف بر مکلف است، اصلا با اين مقام سازگار نيست (ر.ک: طباطبایی،1417: ج‏16، ص310-313 و ر.ک: بابایی، 1388: ص25-54). با توجه به مفردات آیه، معنای آیه چنین است: «خدا همواره می‌خواهد که فقط از خصوص شما اهل بیت، مطلق پلیدی را دور کند و شما را به طور کامل پاکیزه قرار دهد.» این معنا بر عصمت اهل بیت دلالت روشن دارد؛ زیرا افرادی را که خدا همواره بخواهد مطلق پلیدی از آنان دور باشد، بدون تردید از هر گناه و خطایی پاک و مبرّا هستند و این همان عصمت است (ر.ک: بابایی، 1388: ص55-56).

این آیه شریفه به اقرار اکثر قریب به اتفاق مفسران، در شأن پیامبر، علی، فاطمه و حسنین نازل شده که در زمان خود پیامبر به «اصحاب کساء» و از زبان مبارک پیامبر به «اهل البیت» معروف گشته‌اند (ر.ک: طوسی، بی‌تا: ج‏8، ص339-340؛ طبرسی، 1372: ج‏8، ص559؛ فيض كاشانى، 1415: ج‏4، ص187-189؛ طبری، 1412: ج‏22، ص5؛ حسکانی، 1411: ج‏2، ص20-139؛ فخررازی، 1420: ج‏25، ص168و سیوطی، 1404: ج‏5، ص 198). فضیلت اصحاب کسا و این‌که این آیه در شأن آنان نازل شده، از زبان بزرگان تفسیر اهل سنت نیز صادر شده است (ر.ک: زمخشری،1407: ج‏1، ص369-370 و بيضاوى، 1418: ج‏2، ص21)؛ تا آن‌جا که فخر رازی بعد از نقل جریان مباهله، با اشاره به حدیث کسا و جمع شدن پنج تن آل عبا ذیل آن و تلاوت آیه تطهیر توسط خاتم الانبیا در شأن اصحاب آن، می‌گوید: «و اعلم أن هذه الرواية كالمتفق على صحتها بين أهل التفسير و الحديث» (فخررازی،1420: ج‏8، ص247). در تفاسیر اهل سنت، بعضا اشاره شده که زنان پیامبر نیز جزو اهل البیت هستند (ر.ک: زمخشری، 1407: ج‏3، ص538 و فخررازی،1420: ج‏25، ص168)؛ ولی به دلایل متقن نقلی و عقلی این حرف مردود دانسته شده است (ر.ک: طبرسی، 1372: ج‏8، ص 559؛ طباطبایی، 1417:ج‏16، ص309-313؛ مکارم شیرازی، 1374: ج‏17، ص292 و نقی پورفر، 1392: ص242-251) و این‌که این آیه در وسط مباحث مربوط به زنان پیامبر آمده است، دلیل بر اتصال این جمله به قبل و بعد خود نبوده و هیچ‌کدام از روایات به این مطلب دلالت ندارد. برعکس، روایات فراوانی که اغلب هم از اهل سنت نقل شده بر روی «خمسه طیبه» تأکید دارند و ضمیر «عنکم» نیز قرینه دیگری بر این مطلب است (ر.ک: طباطبایی، 1417: ج‏16، ص310-312). ملاحظه لحن کلام و نوع بیان این آیه با آیات قبل و بعد، و تتبع در روایاتی که در خصوص این آیه کریمه وارد شده، حاکی از آن است که این آیه نزول مستقلی داشته و به قبل و بعد خود ارتباطی ندارد (ر.ک: بابایی، 1388: ص16-19). سیره عملی مداوم پیامبر که به گفته ابن عباس، هر روز پنج نوبت در خانه علی توقف و با تلاوت این آیه، بر آنان با عنوان اهل البیت سلام می‌کرده، علاوه بر سیره گفتاری آن حضرت، مصادیق اهل البیت را مشخص کرده است (ر.ک: مراغی، بی‌تا: ج‏22، ص7). عدم عصمت همسران پيامبر به دليل مفاد سوره تحريم و تاريخ قطعى و اجماع همه فرقه‌ها، و خروج آنان از منسوبان خاص پيامبر در آيه مباهله، دلیل دیگری بر عدم شمول آیه نسبت به همسران پیامبر است (ر.ک: نقی پورفر، 1381: ص344).

از طرف دیگر در شأن قرآن آمده است: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ. فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ. لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (واقعه:77-78). «مکنون»، یعنی محفوظ و مصون از تغییر و تبدیل و آن همان! «لوح محفوظ» است. لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ چه صفت کتاب مکنون باشد و چه وصف سومی برای قرآن باشد، معنایش آن است که مس نمی‌کنند آن كتاب مكنون را كه قرآن در آن است و يا قرآنى که در كتاب مکنون است؛ جز پاكان و مس آن، همان علم به آن است که در كتاب مكنون است و «مطهرون»، اسم مفعول از تطهير، كسانى هستند كه خداى تعالى دل‌هايشان را از رجس‌های معاصی و پليدی‌های گناهان و يا از چيزى عظيم‏تر و دقيق‏تر از آن‌ها، یعنی قلب‌هایشان را از تعلّق به غیر خدای تعالی، پاك كرده است؛ مانند ملائكه و کسانی از بشر که خدا آنان را تطهیر فرموده است: و برای تخصیص «مطهرون» به ملائكه وجهی وجود ندارد؛ همان‌گونه که برخی مفسران گفته‌اند؛ زیرا آن تقیید بدون مقیِّد است (ر.ک: طباطبایی، 1417: ج‏19، ص137).

از طرف سوم، اصل قرآن به شهادت کثیری از آیات (بقره:1-5؛ انعام: 19؛ اعراف: 204؛ اسراء: 9و 41و 82؛ قصص: 85؛ یس: 69-70؛ زمر: 28 و یوسف: 2 و عقل سلیم، به انگیزه هدایت و لزوم اطاعت از معارف آن به بشر نازل شده؛ وگرنه عدم انتظار تسلیم در برابر آن، فلسفه نزول آن را با چالش مواجه می‌کند. لذا همان‌گونه که تسلیم در برابر قرآن صامت را نقل و عقل سلیم تذکر می‌دهد، تسلیم در برابر اهل البیت نیز که عصمت مطلقه و علم به حقیقت قرآن داشته و به عنوان قرآن ناطق از جانب خدا شأن هدایتگری دارند؛ تذکار نقل و عقل سلیم است. از حضرت امیر نقل شده است:

مردم! به اهل بيت پيامبرتان بنگريد، از آن سو كه گام بر مى‏دارند برويد؛ قدم جاى قدمشان بگذاريد، آن‌ها شما را هرگز از راه هدايت بيرون نمى‏برند و به پستى و هلاكت باز نمى‏گردانند. اگر سكوت كردند، سكوت كنيد و اگر قيام كردند، قيام كنيد. از آن‌ها پيشى نگيريد كه گمراه مى‏شويد و از آنان عقب نمانيد كه نابود مى‏گرديد (نهج البلاغه، خطبه 97، ص180).

عقل در معیت نقل، با عنایت به شئون هدایتگری، عصمت و عالم به حقیقت قرآن بودن ائمه، راهی جز تسلیم در پیشگاه ائمه در برابر خود نمی‌بیند.

نتیجه گيري

«تسلیم»، یعنی انقیاد محض در مقابل ائمه معصوم از وظایف اصلی منتظران امام عصر است که با تسلیم در برابر خدا و رسول همسو بوده و از معارف قطعی آموزه‌های دینی می‌باشد، و برخلاف نظر بیش‌تر مفسران اهل سنت، حاکی از عصمت مطلقه آنان است که برونداد آیاتی مانند آیات ولایت، آیه اولی الامر، جعل امام و تطهیر، می‌باشد. علاوه بر این‌که در آیات اولی الامر و ولایت، به صراحت تسلیم پذیری در پیشگاه امام معصوم تذکر داده شده و در آیه جعل امام، کلا فلسفه جعل، هدایتگری و در مقابل، انتظار تبعیت بوده و عقل نیز به دلیل عصمت مطلقه ائمه، مُلهَِم از همه این آیات، به ویژه تصریح آیه تطهیر، در کنار منصب هدایتگری و عِدل قرآن بودن آنان، ما را به فرمانبری مطلق در برابر آنان فرا می‌خواند. ضمن این‌که در آموزه‌های دینی، چون دستور پیروی از مقام عصمت از طرف خدا صادر شده، بین تسلیم در برابر خدای متعال و ائمه اطهار تلازم وجود داشته؛ به گونه‌ای که در صورت عدم تسلیم در برابر ائمه اطهار، تسلیم در برابرخداوند متعال نیز محقق نمی‌شود. بنابراین، پذیرش ولایت ائمه و تسلیم در پیشگاه آنان و در عصر حاضر در برابر امام عصر ضرورتی دینی است که بدون داشتن آن، ایمان واقعی تحقق نمی‌یابد.

منابع

قرآن کریم.

نهج البلاغه.

صحیفه سجادیه.

  1. آلوسى، محمود (1415ق). روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه.

  2. ابن ابي‌جمهور، محمد (1405ق). عوالي اللئالي، قم، دار سيد الشهداء.

  3. ابن أبي‌زينب، محمد (1397ق). ‏الغيبة نعماني‏، تهران،‏ نشرصدوق.

  4. ابن اثير، مبارك (1367). النهاية في غريب الحديث و الأثر، قم، اسماعيليان.

  5. ابن بابويه، محمد بن على (1376). ‏أمالي، ‏تهران،‏ كتابچى.

  6. ــــــــــــــــــــــ (1395ق). كمال الدين و تمام النعمة، تهران، بی‌نا.

  7. ــــــــــــــــــــــ (1403ق). معانی الاخبار، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

  8. ابن حنبل، أحمد (1403ق). فضائل الصحابه، محقق: محمد عباس، بيروت، مؤسسة الرسالة.

  9. ـــــــــــــــــــــ (1419ق). مسند، محقق: السيد أبو المعاطي النوري، بيروت، عالم الكتب.

  10. ابن شعبه حرانى، حسن (1404ق). تحف العقول،‏ محقق: على اكبرغفارى، قم،‏ جامعه مدرسين.

  11. ابن شهرآشوب، محمد (1379ق). مناقب آل أبي طالب، قم، علامه.

  12. ابن طاووس، على (1400ق). الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، قم، خيام.

  13. ابن‌عاشور، محمد‌بن طاهر (بی‌تا). التحرير و التنوير، بی‌جا، بی‌نا.

  14. ابن‌عطيه اندلسى، عبدالحق (‏1422ق). المحرر الوجيز، بيروت، دارالكتب العلميه.

  15. ابن منظور، محمدبن مكرم (1414ق). لسان العرب، بيروت، دار الفكر.

  16. ‏أبو رية، محمود (بی‌تا). أضواء على السنة المحمدية، بی‌جا، نشر بطحاء.

  17. استر آبادى، محمد جعفر (1382). البراهين القاطعة، قم، مكتب الأعلام الإسلامي.

  18. اسماعيلي‌زاده، ايلقار (بهار 1383). «تفسير تطبيقي آيه تطهير از ديدگاه مذهب اهل بيت و اهل سنت»، پژوهشنامه حكمت و فلسفه اسلامي، ش8و9، قم، جامعة المصطفي العالميه.

  19. اندلسى، ابو حيان (1420ق). البحر المحيط فى التفسير، بيروت‏، دار الفكر.

  20. بابایی، علی اکبر (1388)، پرسمان عصمت، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

  21. بحراني، ابن ميثم (1406ق). قواعد المرام، قم، مكتبة آية الله العظمى المرعشي.

  22. بحرانى، سيد هاشم (1416ق). البرهان فى تفسير القرآن، قم، تهران، ‏بنياد بعثت.

  23. ‏بخاري، محمدبن اسماعیل (1401ق). صحيح بخاري، بیروت، دار الفكر.

  24. بزار، أحمد بن عمرو (2009م). مسند البزار، مدینه، مكتبة العلوم والحكم.

  25. بيضاوى، عبدالله بن عمر (1418ق). أنوار التنزيل و أسرار التأويل‏، بيروت، دار احياء التراث العربى.

  26. جوادی آملی، عبدالله (1388). تجلی ولایت در آیه تطهیر، قم، نشراسراء.

  27. ــــــــــــــــــ (1389). تفسیر تسنیم، قم، نشراسراء.

  28. جوهرى، احمد (بی‌تا)، مقتضب الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر، قم، طباطبايى‏.

  29. حسكانى، عبيدالله (1411ق). شواهدالتنزيل لقواعدالتفضيل، تهران، وزارت ارشاد.

  30. حسين‌زاده، عليرضا (خرداد و تير 1397). «تسليم طلايي و ياران تنوري»، مبلغان، ش228، قم، معاونت تبليغ و آموزش‌هاي كاربردي حوزه علميه قم.

  31. حلى، یوسف بن مطهر (1413ق). كشف‌المراد، قم، مؤسسة النشر الإسلامي.

  32. خزاز رازى، على (1401ق‏). كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر، قم،‏ بيدار.

  33. رازى، ابوالفتوح (1408ق)‏‏. ‏روض الجنان و روح الجنان، مشهد، پژوهش‌هاى آستان قدس.

  34. راغب اصفهانى، حسين (1412ق). مفردات ألفاظ القرآن، بيروت، دمشق، دار القلم، دارالشامية.

  35. رشید رضا، محمد (1990م).تفسير القرآن الحكيم(تفسير المنار)، مصر، الهيئة المصرية العامة.

  36. رضايي هفتادر، حسن و ديگران (پاييز و زمستان1396). «گونه شناسي و تحليل مفاد روايات شيعي باب تسليم»، پژوهش‌هاي قرآن و حديث، ش2، تهران، دانشگاه تهران.

  37. زمخشرى، محمود (1407ق). الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت،‏ دار الكتاب العربي.

  38. سیوطی، جلال الدین (1404ق). الدّرّ المنثور فی التّفسیر بالمأثور، قم، مکتبة آیه الله المرعشی.

  39. شاذلي، سيد بن قطب (1412ق)‏. في ظلال القرآن، بيروت، قاهرة، دارالشروق.‏‏

  40. ‏شريف مرتضى، علی (1409ق). تنزيه الأنبياء، بيروت، دار الأضواء.

  41. ‏صدرالدين شيرازى، محمد (1383). شرح أصول الكافي، تهران، مؤسسه مطالعات.

  42. صفار، محمد (1404ق). بصائر‌الدرجات، قم، مكتبة آية الله المرعشي النجفي.

  43. طباطبایی، سیدمحمدحسین (1417ق). المیزان فی تفسیرالقران، قم، مؤسّسۀ النّشرالإسلامی.

  44. طبراني، سليمان (1405ق). المعجم الصغير، بیروت/عمان، مکتب الاسلامی، دارعمار.

  45. ­­­­ــــــــــــــ (1415ق). المعجم الكبير، قاهره، دار النشر: مكتبة ابن تيمية.

  46. طبرسی، فضل بن حسن (1372). مجمع‌البیان لعلوم القرآن، تهران، ناصر خسرو.

  47. طبرسى، احمد ‏(1403ق). الإحتجاج على أهل اللجاج، مشهد، نشرمرتضى.

  48. طبرى، محمد بن جرير(1412ق). جامع‌البيان فى تفسير القرآن، ‏بيروت، دار المعرفه.

  49. ‏‏طوسى، خواجه نصير الدين(1407ق). تجريد الاعتقاد، بی‌جا، تبليغات اسلامى.

  50. طوسی، محمدبن حسن(بی‌تا). التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

  51. ـــــــــــــــــــ (1414ق). الأمالي، قم، دار الثقافة.

  52. عده‌اى از علما (1363). الأصول الستة عشر، قم، دار الشبستري للمطبوعات.

  53. عروسى حويزى، عبد على(1415ق). ‏نور الثقلين، قم‏، اسماعيليان.

  54. عسگري يزدي، علي، جوانمرد، بهنام (بهار1396). «دفاع از ادله ضرورت عصمت امام در مواجهه با اشكالات فخر رازي»، پژوهش‌هاي فلسفي و كلامي، ش71، دانشگاه قم.

  55. عیاشی، محمدبن مسعود (1380ق). کتاب التّفسیر، تهران، مکتبۀ العلمیۀ.

  56. فخر رازی، محمد (1406ق). عصمة الأنبياء، قم، منشورات الكتبي النجفي، مطبعة الشهيد.

  57. ــــــــــــــــ (1420ق). مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

  58. فراهيدى، خليل‌بن أحمد ‏(1409ق). كتاب العين، قم، نشر هجرت.

  59. فيض كاشانى، ملا محسن (1415ق). الصافى، تهران، انتشارات الصدر.

  60. قرطبى، محمد بن احمد (1364). الجامع لأحكام القرآن، تهران، ناصر خسرو.

  61. قمى مشهدى، محمد (1368). كنز الدقائق و بحر الغرائب‏، تهران، ‏وزارت ارشاد.

  62. قندوزي حافظ سلیمانی(1416ق). ينابيع المودة لذوي القربى، بی‌جا، دار الأسوة للطباعة والنشر.

  63. کاشانی، ملاّفتح الله (1336). منهج الصادقين فى الزام المخالفين، تهران، علمی.

  64. كلينى، محمد بن يعقوب (1407ق). الكافي، تهران، ‏دار الكتب الإسلامية.

  65. مجلسی، محمد باقر (1403ق)، بحارالانوار، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی.

  66. ـــــــــــــــــ ‏(1423ق). زاد المعاد - مفتاح الجنان، بيروت، ‏موسسة الأعلمي

  67. محلى، جلال الدين سيوطى، جلال الدين ‏(1416ق)‏،. تفسير الجلالين، بيروت‏، مؤسسه النور.

  68. مراغی، احمدمصطفی (1985م). تفسیر المراغی، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی.

  69. مصطفوى، حسن (1368). التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، وزارت فرهنگ.

  70. مغنيه، محمد جواد (1424ق). الكاشف، تهران‏، دار الكتب الإسلاميه.

  71. ـــــــــــــــ (1413ق). الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، قم، كنگره شيخ مفيد.

  72. ــــــــــــــ (1414ق/1993م). أوائل المقالات، بيروت، دار المفيد.

  73. ـــــــــــــــ (1414ق)، عدم سهو النبي، بيروت، دار المفيد.

  74. مکارم شیرازی، ناصر (1374). تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

  75. ميلاني، سيدعلي، شاهيني، مهدي (تابستان 1391). «وظايف امت در برابر امام»، امامت پژوهي، ش6، قم، بنياد فرهنگي امامت.

  76. نجارزادگان، فتح الله (1391). بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت در دیدگاه فریقین، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

  77. نسائی، أبو عبدالرحمن أحمد (1421ق). السنن الكبرى، بيروت، مؤسسة الرسالة.

  78. نقى‌پورفر، ولى الله (1392). بررسی شخصیت اهل بیت در قرآن، تهران، مرکز آموزش مدیریت دولتی.

  79. ـــــــــــــــــ ‏(1381). پژوهشى پيرامون تدبردر قرآن، تهران، ‏اسوه.

  80. ـــــــــــــــــ (زمستان1394). «مراتب الزامات دینی و تکالیف متناظر زنان مومن از دیدگاه قرآن کریم»، مطالعات اسلامی زنان و خانواده، ش3.

  81. نیشابوری، محمد (1411ق). المستدرك على الصحيحين، بيروت، دار الكتب العلمية.

  82. واحدى، على بن احمد (بی‌تا). اسباب نزول القرآن،‏ بيروت، دار الكتب العلمية.

  83. وحید خراسانی، حسین (1386). آشنایی با اصول دین، قم، باقرالعلوم.

 

 

نویسندگان:

ولی‌الله نقی پور فر ـ مهدی باکویی ـ رضا فقیه زاده

 

چاپ