چکيده
در قرآن کريم و روايات معصومان، آياتي وجود دارند که در خصوص آينده زمين و وارثان حقيقي آن و حکومتي سرشار از عدل و داد سخن ميگويند. از جمله آياتي که در اين موضوع سخن ميگويد، آيه پنجم سوره قصص است که از پيشوايي و وراثت مستضعفان سخن گفته است. در منابع روايي و تفسيري فريقين ذيل اين آيه، رواياتي نقل شده که بر اساس آنها مصاديق متفاوتي براي وارثان زمين معرفي ميشوند. ديدگاه عموم مفسران شيعه اين است که تنزيل و تفسير آيه، بني اسرائيل است و بر اساس مفاد آيات و احاديث شيعي که با ظاهر آيات شريفه هماهنگ ميباشند، تاويل يا مصداق اتم وارثان زمين، ائمه اطهار و امام مهدي و ياران آن حضرت هستند و وعده وراثت بر زمين، به عصر ظهور امام مهدي اختصاص يافته است؛ اما مفسران اهل سنت؛ ضمن عدم توجه به روايات اهل بيت اين تنزيل و تفسير را براي آيه پذيرفته؛ اما به تأويل يا مصداق اتم آيه (يعني ائمه طاهرين) اشارهاي نكردهاند.
مقدمه
يکي از آياتي که در زمينه سرانجام زندگي بشر بر زمين سخن ميگويد و مورد استناد شيعه قرار گرفته، آيه 5 سوره مباركه قصص است که با امام مهدي و عصر ظهور ارتباط مستقيمي دارد. در اين آيه شريفه خداوند متعال ميفرمايد:
وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلىَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ وَ نجَْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجَْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ؛
ما مىخواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم.
مفسران اهل سنت با استناد به رواياتي افراد مستضعفي را که وارثان زمين ميشوند، "بني اسرائيل" ميدانند و معتقدند همانها مصداق «الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ» قرار گرفتهاند (ابن جوزي، 1422، ج3: 374؛ زمخشري، 1407، ج3: 392).
مفسران شيعي نيز با استناد به ادله درون و برون متني، در ادله مفسران اهل سنت خدشه وارد کرده و ديدگاه خود را ارائه کردهاند. سؤالاتي که ممکن است بر مبناي اين مقوله ذهن هر خوانندهاي را درگير کند، اين است که روايات اهل سنت تا چه اندازه با روايات شيعي همخواني دارد؟ مفسران اهلسنّت براي تفسير آيه از چه روشي استفاده كردهاند؟ ادله درون متني و برون متني مفسران شيعي چيست؟مفسران شيعي چگونه ديدگاه اهل سنت را مورد مناقشه و ترديد قرار داده اند؟
اين نوشتار به روش تطبيقي و با توجه به ديدگاههاي مفسران شاخص فريقين در پي پاسخ به چنين پرسشهايي است. ضمن بيان همه اقوال مفسران برجسته فريقين با روش تطبيقي و ساختار خاصي اين آيه را مورد بررسي قرار داده است تا از رهگذر مقايسه دو ديدگاه، وجوه قوت و ضعف هر يک بهتر درک شود.
در ادامه، ديدگاه اهل سنت و ادله آنان در اثبات مدعاي خود به تفصيل بيان ميگردد، سپس ديدگاه شيعه بررسي و به ارزيابي ادله اهل سنت پرداخته ميشود.
ديدگاه اهل سنت
اهل سنت در تفسير اين آيات بر دو حوزه مرتبط با يکديگر تکيه کردهاند؛ که عبارتند از: تحليل دروني از دلالت آيات و استناد به روايات.
1.تحليل دروني از دلالت آيه
مفسران اهل سنت، معمولاً در تحليل درون متن آيات، اظهار نظر خاصي که با دليل همراه باشد و اغلب به همان روايات و اقوال صحابه و تابعين بسنده ميکنند.
1.1. اراده منت: "و نُرِيدُ أّن نَّمُنَّ "
زمخشري ذيل اين بخش از آيه چنين مينويسد:
نُريدُ حكايت حال گذشته است و جايز است که حال باشد براي فعل " يستضعف " به اين معني که "فرعون آنها را ضعيف شمرد؛ درحالي که ما اراده کرديم بر آنها منت نهيم (زمخشري، 1407، ج3: 392).
قرطبي نيز اين اراده الاهي را به گذشته مربوط ميداند که صورت گرفته است، با وجود اينکه فعل آن مضارع آمده است و همچنين ميگويد:
أّن نَّمُنَّ… أي نتفضل عليهم و ننعم: تفضل ميکنيم بر آنها و به آنها نعمت ميدهيم (قرطبي،1364،ج13: 249).
ابن جوزي نيز "نَمُنُّ" را به "ننعم: نعمت ميدهيم،" تفسير کرده است (ابن جوزي،1422، ج3: 374).
2.1. مستضعفان در زمين: " الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ"
همانطور که قبلاً ذکر شد، مفسران اهل سنت معمولاً در تحليل درون متن آيات، اظهار نظر خاصي ندارند که با دليل همراه باشد و اغلب به همان روايات و اقوال صحابه و تابعين بسنده ميکنند. اين شيوه آنها ذيل اين بخش از آيه نيز به چشم ميخورد. به عنوان مثال، تعدادي از مفسران اهل سنت مصداق اين آيه شريفه را "بني اسرائيل" ميدانند و در اين باره تحليلي ارائه نكردهاند، از جمله بغوي، ابن جوزي و ثعلبي (بغوي،1420، ج3: 521؛ ابن جوزي،1422، ج3: 374؛ ثعلبي، 1422، ج7: 233).
3.1. پيشوايان و وارثان: "وَ نجعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجعَلَهُمُ الْوَارِثِين"
زمخشري ذيل اين بخش از آيه چنين مينويسد:
مُقَدَّمِيْنَ فِي الَّدينِ و الدُّنْيَا، يَطَأ النّاسُ أَعْقَابَهُم؛ جلوداران در دين و دنيا که مردم از آنها پيروي ميکنند و به دنبال آنها ميروند (زمخشري، 1407، ج3: 392).
قرطبي در اين باره سخن قتاده را تفسير مناسبي نميداند، به اين دليل كه قتاده "ائمه" را به "ملوک و پادشاه" تفسير کرده؛ ولي قرطبي"ملوک" را نسبت به "ائمه" عامتر ميداند (قرطبي،1364، ج13: 249).
همچنين بغوي ائمه را «رهبراني که مردم در کار خير به آنها اقتدا ميکنند»، ميداند (بغوي،1420، ج3: 521).
فخر رازي نيز ديدگاه زمخشري را تکرار کرده است (فخر رازي، 1420، ج24: 579).
آلوسي نيز با استناد به کتاب البحر المحيط ابوحيان در اين باره ميگويد:
مقتدى بهم في الدين و الدنيا؛ در امر دين و دنيا به آنها اقتدا ميشود (آلوسي، 1415، ج10: 254).
اکثر مفسران اهل سنت بني اسرائيل را مصداق "الوارثين" ميدانند؛ از جمله ابن جوزي، بغوي، فخر رازي، زمخشري، آلوسي، ابن کثير، قرطبي و ثعلبي(بغوي،1420، ج3: 521؛ ثعلبي، 1422، ج7: 233؛ آلوسي، 1415، ج10: 254؛ فخررازي، 1420، ج24: 579؛ قرطبي، 1364، ج13: 249؛ زمخشري، 1407، ج3: 392؛ ابن کثير، 1419، ج6: 199؛ ابن جوزي،1422، ج3: 374).
ابن کثير و قرطبي براي تأييد نظر خود، به آيه وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتي بارَكْنا فيها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَني إِسْرائيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ (اعراف: 137) استناد کردهاند؛ زيرا اين آيه درمورد افراد مستضعف بني اسرائيل است که خداوند بر آنان منت نهاد و آنها را وارث مال و ملک فرعونيان قرار داد (ابن کثير، 1419، ج6: 199؛ قرطبي،1364، ج13: 249).
2.استناد به روايات
اهل سنت براي تأکيد مدعاي خود، همواره به روايات يا اقوال صحابه و تابعين استناد ميکنند. در اين باره نيز در کتابهاي تفسيري آنان چنين شيوهاي ديده ميشود. در ذيل اين آيه شريفه، روايات و اقوالي از صحابه وتابعين آورده شده است که بر مبناي آنها، به تحليل و تفسير ميپردازند.
1.2. مستضعفان در زمين: "الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ"
در بين مفسران اهل سنت، سيوطي براي اين بخش آيه، روايتي از امام علي و قتاده نقل ميکند که هر دو تقريبا به يک مصداق اشاره دارند:
عَنْ عَلِىَّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ رَضِىَ اللهُ عَنْه فِي قَولِهِ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ؛ قال: يُوسُفُ وَ وُلْدُه؛ از امام علي نقل شده که آيه 5 قصص درباره حضرت يوسف و فرزندانشان است.
عَنْ قَتَادَةَ فِي قَوْلِهِ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ قال هُمْ بَنو إِسْرَائِيلْ…؛ آيه 5 قصص درباره بني اسرائيل است (سيوطي، 1404، ج5: 120).
2.2 . پيشوايان و وارثان: " وَ نجعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجعَلَهُمُ الْوَارِثِين "
اکثر مفسران اهل سنت در تفسير عبارت «وَ نجعَلَهُمْ أَئمَّةً» به سه قول متوسل شدهاند که اين اقوال عبارتند از:
روايتي از ابن عباس درمورد تفسير ائمه كه ميگويد: «قَادَةٌ يُقْتَدى بِهِم فِي الْخَيْرِ؛ رهبراني که در امور خير به آنها اقتدا ميشود» (زمخشري، 1407، ج3: 392؛ قرطبي، 1364، ج13: 249).
روايتي از قتاده که درمورد تفسير ائمه ميگويد: «وَلاةً و مُلُوكاً؛ وليها، سرپرستها و پادشاها». مفسراني از جمله بغوي، ثعلبي، آلوسي، فخر رازي، سيوطي، قرطبي زمخشري و ابن جوزي بر اين باور رفتهاند. (بغوي،1420، ج3: 521؛ ثعلبي، 1422، ج7: 233؛ آلوسي، 1415، ج10: 254؛ فخررازي، 1420، ج24: 579؛ سيوطي، 1404، ج5: 120؛ قرطبي، 1364، ج13: 249؛ زمخشري، 1407، ج3: 392؛ ابن جوزي،1422، ج3: 374).
سيوطي در روايت ديگري از قتاده، ائمه را به "ولاة الامر" تفسير کرده است (سيوطي، 1404، ج5: 120).
- روايتي از مجاهد که وي نيز درمورد ائمه ميگويد: «دُعَاةٌٌ اِلَى الخَير؛ دعوت کنندگان به سوي خير و خوبي». فخر رازي، زمخشري، آلوسي، ثعلبي و بغوي اين روايت را نقل کرده اند (فخررازي، 1420، ج24: 579؛ زمخشري، 1407، ج3: 392؛ آلوسي، 1415، ج10: 254؛ ثعلبي، 1422، ج7: 233؛ بغوي،1420، ج3: 521).
ديدگاه شيعه
ديدگاه عموم مفسران شيعه اين است که تنزيل و تفسير آيه بني اسرائيل است و تأويل آيه ساير مصاديقي است که در طول تاريخ مورد ظلم مستکبران قرار گرفته اند و نهايتاً مؤمنان مورد ستم واقع شده، بر مستکبران پيروز ميگردند و وارث آنان ميشوند. بر اساس روايات فراوان مصداق بارز و کامل آن تقابل نهايي حق و باطل با ظهور امام زمان است که ظلم به کلي برچيده ميشود. به عبارت ديگر، آيه از يک سنت قطعي الاهي خبر ميدهد که در طول تاريخ مصاديقي داشته و دارد و مصداق نهايي آن موضوع ظهور است.
1.تحليل دروني از دلالت آيه
مفسران شيعي در تفسير اين آيات بر دو حوزه مرتبط با يکديگر تکيه کردهاند که اين دو حوزه عبارتند از: تحليل دروني از دلالت آيات و ديگري استناد به روايات.
مفسران شيعه در تحليل درون متن اين آيه، تحليلهاي مفصلي بيان کردهاند. بيشتر تحليلهاي آنان با روايات معصومين هماهنگي بسياري دارد.
1.1. اراده منت: "وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ "
واو، عطف است."نُرِيدُ،" فعل مضارع است و فاعل آن، ضمير متکلم مع الغير است.
علامه طباطبائي درمورد " وَ نُرِيدُ "چنين مينويسند:
عدهاي "واو" را عطف ميدانند به آيه «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ؛ فرعون در زمين برترىجويى كرد» (قصص: 4)؛ از جمله آلوسي؛ ولي مناسبتر آن است كه جمله وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ … را حال از كلمه" طائفة" گرفته و تقدير كلام را «يَسْتَضْعِفُ طَائفَةً مِّنهُْمْ نَحنُ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ…»[1] بدانيم. در اين صورت معناي آيه چنين ميشود: فرعون طايفهاى از اهل زمين را ضعيف شمرد در حالى كه ما بر همانها كه ضعيف شمرده شدند منت مىنهيم …". كلمه" نُريد" چه به احتمال اول(عطف) و چه دوم(حال) حكايت حال گذشته است؛ يعنى با اينكه مضارع است و معناى" مىخواهيم" را مىدهد؛ و ليكن چون در حكايت حال گذشته استعمال شده است؛ معناى" خواستيم" را افاده مىكند (طباطبايي، 1417، ج16: 9).
بين اين دو ديدگاه ذيل اين بخش آيه نميتواند تناقضي وجود داشته باشد؛ بلکه ميتوان هر دو تفسير را براي آيه برگزيد. به اين صورت که جمله «نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ …» ابتدا گوياي يکي از مصاديق آيه شريفه است که در زمان بني اسرائيل اتفاق افتاده و در ادامه حاكي از قانوني کلي براي همه اعصار و زمانهاست.
علامه در باره "أَن نَّمُنَّ" ميگويد:
كلمه "مَنّ" در اصل به معناى ثقل و سنگينى بوده، و از همين جهت واحد وزن را در سابق" من" مىگفتند، و منت به معناى نعمت سنگين است، و فلانى بر فلانى منت نهاد؛ بدان معناست كه: او را از نعمت، گرانبار كرد. اين كلمه به دو نحو استعمال مىشود: يكى منت عملى مانند آيه«وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا»؛ يعنى مىخواهيم به آنان كه در زندگى ضعيف شمرده شدند، نعمتى بدهيم كه از سنگينى آن گرانبار شوند؛ و دوم منت زبانى، مانند آيه يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا؛ آنها بر تو منّت مىنهند كه اسلام آوردهاند(حجرات: 17)؛ و اين از جمله كارهاى زشت است، مگر در صورت كفران نعمت (همان: 8).
مفسر ديگري " منت" را در اين آيه به معنى "بخشيدن مواهب و نعمتها" ميداند. وي مينويسد:
اين با منت زبانى كه بازگو كردن نعمت به قصد تحقير طرف است و مسلماً كار مذمومى است، فرق بسيار دارد (مكارم شيرازي، 1374، ج16: 14).
ايشان آيه «نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ …» را يک قانون کلي ميداند و بر اين باور است که:
فعل نُرِيدُ در اين آيه به شكل فعل مضارع و مستمر بيان شده است، تا تصور نشود اختصاص به مستضعفان بنى اسرائيل و حكومت فرعونيان دارد (همان: 15).
و دربارة واژه منّت ميگويد:
واژه "منت" در قرآن به دو گروه نسبت داده شده است: اول خداوند. دوم مردم. هنگامي که اين واژه به خداوند نسبت داده ميشود، به معناي اعطاي نعمتهاي بزرگي است؛ از جمله ايمان، نبوت، هدايت و نجات. ولي هنگامي که اين کلمه به مردم منسوب ميشود، به معناي آزار دادن، سرزنش کردن و تحقير افراد است (همان، ج25: 215).
منت در قرآن
1 ـ منَّتي که در قرآن به خدا نسبت داده شده است:
1ـ1. منت به معناي ايمان: «وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِيَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرينَ؛ و اين چنين بعضى از آنها را با بعض ديگر آزموديم ]توانگران را به وسيله فقيران[؛ تا بگويند: آيا اينها هستند كه خداوند از ميان ما ]برگزيده، و[ بر آنها منّت گذارده ]و نعمت ايمان بخشيده است؟![ آيا خداوند، شاكران را بهتر نمىشناسد؟!» (انعام: 53)
2ـ1. منت به معناي نبوت: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِم…؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد هنگامى كه در ميان آنها، پيامبرى از خودشان برانگيخت» (آل عمران: 164).
3ـ1. منت به معناي وحي: «قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ…؛ پيامبرانشان به آنها گفتند: درست است كه ما بشرى همانند شما هستيم؛ ولى خداوند بر هر كس از بندگانش بخواهد ]و شايسته بداند[ نعمت مىبخشد ]و مقام رسالت را عطا مىكند[!» (ابراهيم: 11).
4ـ1. منت به معناي هدايت: «… كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً؛ شما قبلًا چنين بوديد؛ و خداوند بر شما منّت نهاد ]و هدايت شديد[. پس ]به شكرانه اين نعمت بزرگ[ تحقيق كنيد! خداوند به آنچه انجام مىدهيد، آگاه است» (نساء: 94).
5ـ1. منت به معناي نجات: «… لَوْ لا أَنْ مَنَ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا وَيْكَأَنَّه لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ؛ اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نيز به قعر زمين فرو مى برد! اى واى گويى كافران هرگز رستگار نمىشوند!» (قصص: 82).
- منتي که به مردم نسبت داده شده است:
1ـ2. «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُم…؛ آنها بر تو منّت مىنهند كه اسلام آوردهاند؛ بگو: اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذاريد» (حجرات: 17).
2ـ2. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِ وَ الْأَذى…؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بخششهاى خود را با منت و آزار، باطل نسازيد» (بقره: 264).
3ـ2. «وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني إِسْرائيل؛ آيا اين منتّى است كه تو بر من مىگذارى كه بنى اسرائيل را برده خود ساختهاى؟!» (شعراء: 22).
در آيه 5 قصص چون منت به خداوند نسبت داده شده و خداوند است که بر سر بندگان منت ميگذارد؛ اين منت به معناي اعطاي نعمتي عظيم، بزرگ و با ارزش است که همان پيشوايي و رهبري جامعه ميباشد.
3.1. مستضعفان در زمين: "الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِي الْأَرْضِ"
«واژه" مستضعف" از ماده" ضعف" است؛ اما چون به باب استفعال برده شده به معنى كسى است كه او را به ضعف كشانده و در بند و زنجير كردهاند. به تعبير ديگر" مستضعف" در اين آيه كسى نيست كه ضعيف و ناتوان و فاقد قدرت و نيرو باشد؛ بلكه مستضعف كسى است كه نيروهاى بالفعل و بالقوه دارد؛ اما از ناحيه ظالمان و جباران سخت در فشار قرار گرفتهاند (مکارم شيرازي، 1374، ج16: 19).
بحراني و عروسي حويزي ذيل اين آيه شريفه تفسيري از على بن ابراهيم قمي بيان ميكنند که بر اساس آن، وي معتقد است تفسير وتنزيل «الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ» اهل بيت پيامبر اسلام هستند و اين آيه از آيندهاي خبر ميدهد که مانند حضرت موسي و پيروانشان ابتدا پر از مصيبتها و بلاهاست؛ ولي سرانجام به پيروزي وموفقيت ختم ميشود. على بن ابراهيم بر اين باور است که خداوند ذيل آيات اوليه سوره قصص، پيامبر را آماده ميکند براي آيندهاي که در آن اهل بيتش مانند حضرت موسي و اصحابشان، از ناحيه فرعونيان و فرعون صفتان مورد ظلم واقع ميشوند و به قتل ميرسند؛ ولي در موعدي مشخص و حتمي، اهل بيت پيامبر مورد تفضل خداوند قرار گرفته رجعت ميکنند و از دشمنانشان انتقام ميگيرند و خليفه الاهي بر روي زمين ميشوند (قمي، 1363، ج2: 133؛ بحراني، 1416، ج4: 254؛ عروسي حويزي، 1415، ج4: 107).
فيض کاشاني بر خلاف علي بن ابراهيم قمي تفسير وتنزيل آيه را بني اسرائيل ميداند و امامان معصوم را به عنوان تأويل آيه معرفي ميکند (فيض کاشاني،1415، ج4: 81).
واژههاي قرآني گاهي در معناي لغوي و گاهي اصطلاحي و گاهي در معناي کنايي استعمال شدهاند؛ از جمله واژه استضعاف و مستضعف.
اين واژه در قرآن گاهي در معناي لغوي، يعني "ضعف جسمي" به کار رفته است، مانند آيه ذيل:
«وَ مَا لَكمُْ لَا تُقَاتِلُونَ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَان…؛ چرا در راه خدا و ]در راه[ مردان و زنان و كودكانى كه ]به دست ستمگران[ تضعيف شدهاند، پيكار نمىكنيد؟!» (نساء: 75).
آية 98 نساء هم بيانگر ضعف جسمي است.[2]
گاهي نيز به معناي اصطلاحي به کار رفته است كه خود داراي دو بخش است:
- ضعف فکري و عقيدني
براي ضعف عقيدتي ميتوان آيه 21 از سورة ابراهيم را ذكر كرد:
«وَ بَرَزُواْ لِلَّهِ جَمِيعًا فَقَالَ الضُّعَفَؤُاْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبرَُواْ إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شىَْء…؛ و ]در قيامت[، همه آنها در برابر خدا ظاهر مىشوند. در اين هنگام، ضعفا [دنبالهروان نادان] به مستكبران ]و رهبران گمراه[ مىگويند: ما پيروان شما بوديم! آيا ]اكنون كه به خاطر پيروى از شما گرفتار مجازات الاهى شدهايم[ شما حاضريد سهمى از عذاب الاهى را بپذيريد و از ما برداريد؟»
آيات 97 نساء و 31 سبأ هم بيانگر اين نوع ضعف است.[3]
- مورد ظلم و ستم مستکبران قرار گرفتن
براي ضعف به معناي ظلم و ستم ديگران ميتوان آيه 75 از سورة اعراف را بيان كرد:
«قالَ الْمَلَأُ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ؛ ]ولى[ اشراف متكبر قوم او، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند: آيا ]براستى[ شما يقين داريد كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟! آنها گفتند: ما به آنچه او بدان مأموريت يافته است، ايمان آوردهايم»
آيه 150 اعراف[4] و آيه مورد بحث هم بيانگر اين نوع ضعف است.
در آيه 5 قصص، منظور از مستضعفين، افرادي هستند که از ناحيه ظالمان و مستکبران مورد ظلم و ستم واقع شده و توانايي دفاع از خود را ندارند. بر اساس سياق آيات، مراد اين آيه ابتدا بني اسرائيل هستند و در مقياس وسيعتر، امامان معصوم و پيروانشان هستند که هنگام ظهور امام زمان داراي مکنت و مقام ميشوند و از همه دشمنان و جباران جهان انتقام ميگيرند. آنها مستضعفاني مؤمن مجاهد و تلاشگرند كه مشمول لطف خدا هستند.
شباهت حضرت موسي و بني اسرائيل با امامان و اهل بيتشان طبق روايات
بحراني و عروسي حويزي هر دو روايتي را از امام سجاد در اين باره آوردهاند که ايشان ميفرمايند:
سوگند به كسى كه حضرت محمد را به حق بشارت دهنده و بيم دهنده قرار داد نيكان از ما اهل البيت و پيروان آنها به منزله موسى و پيروان او هستند، و دشمنان ما و پيروان آنها به منزله فرعون و پيروان او مىباشند (بحراني، 1416، ج4: 251؛ عروسي حويزي، 1415، ج4: 109).
اين روايت را کاشاني و طبرسي و ديگر مفسران نيز نقل کردهاند (کاشاني، 1336، ج7: 48؛ طبرسي، 1372، ج7: 375).
بحراني و عروسي حويزي ذيل اين بخش آيه، نظر علي بن ابراهيم قمي را نيز ذکر کردهاند. وي معتقد است که خداوند داستان حضرت موسي را در اين آيات به عنوان مثال و هشداري براي پيامبر و اهلبيت ايشان ذکر کرده است و از آينده آنها خبر ميدهد که شباهت بسيار زيادي به جريان حضرت موسي و پيروانشان دارد؛ آيندهاي که پر از مصيبتها و سختيهاست؛ ولي سرانجام به پيروزي و موفقيت ختم ميشود (علي بن ابراهيم قمي، 1363، ج2: 133؛ بحراني، 1416، ج4: 254؛ عروسي حويزي، 1415، ج4: 107).
بحراني به نقل از تفسير قمي، داستان زندگي حضرت موسي را به زندگي امام زمان تشبيه کرده و در اين باره چنين ميگويد:
مَثَل امام زمان در غيبت و پنهان شدنشان، مانند حضرت موسي است که همواره از نظرها غايباند و ترسان، تا زماني که خداوند اجازه خروج به ايشان دهد و امام مهدي در طلب حق خود برآيند و همچنين کشتن دشمنانشان؛ مانند آيات 39 و 40 حج: به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل گرديده، اجازه جهاد داده شده است؛ چرا كه مورد ستم قرار گرفتهاند؛ و خدا بر يارى آنها تواناست؛ همانها كه از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند… (علي بن ابراهيم قمي، 1363، ج2: 134).
امام سجاد وضعيت زندگي خود را مانند وضعيت بني اسرائيل در زمان فرعونيان ميدانند و ميگويند:
ما در ميان قوم خود، مانند بني اسرائيل درميان فرعونيان هستيم که پسران ومردان ما را سر ميبرند، زنان ما را زنده نگه ميدارند. بهترين مردم، بعد از رسول خدا بر سر منبرها لعنت ميشوند. به دشمنان ما مال و شرف عطا ميشود. محبان ما تحقير ميشوند و حقشان ضايع ميشود و همواره مؤمنان اينگونه به سر ميبرند» (بحراني، 1416، ج4: 255؛ عروسي حويزي، 1415، ج4: 107).
جمع بندي نظرات درباره"الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ "
مفسران اهل سنت و شيعه با توجه به تحليل درون متن آيه 5 قصص و روايات، دو مصداق متفاوت ذيل اين فراز از آيه بيان کردهاند: 1. بني اسرائيل 2. امامان معصوم که در رأس آنها حضرت بقيت الله هستند. هيچ کدام از اين دو مصداق، نادرست نيست و هر دو صحيحاند؛ به اين صورت که بني اسرائيل به عنوان تفسير و تنزيل آيه به شمار ميروند و ائمه معصومين تأويل آيه و با اين تفاوت که زمان رخداد اين مصاديق متفاوت است؛ به اين صورت که بني اسرائيل که اولين مصداق اين بخش آيه شريفه هستند، در زمانهاي گذشته و قبل از نزول اين آيه زندگي کردهاند و اين وعده كه يك سنّت الاهي است درباره آنها تحقق پذيرفته است و امامان معصوم نيز در زمان نزول آيه و بعد از نزول زندگي کردهاند و از جمله افرادي هستند که مانند بني اسرائيل از ناحيه ظالمان و جباران سخت در فشار قرار گرفته و به استضعاف کشيده شدهاند و خداوند نيز طبق سنت جاريه خويش به آنها در اين آيه وعده پيروزي و موفقيت داده است. به عبارت ديگر، ميتوان گفت آيه 5 قصص تنها به گذشته مربوط نيست و به بني اسرائيل اختصاص ندارد؛ بلکه اين آيه از يک قانون الاهي سخن ميگويد که هميشه و در همه جا در جريان است و مصاديق مختلفي را شامل ميشود. بارزترين و مهمترين مصداق اين آيه شريفه اهل بيت و در رأس آنها، امام زمان هستند که سرانجام بعد از تحمل اين همه سختي و اذيتي که از دشمنان فرعون صفتشان ديدهاند، با ظهور امام زمان به پيروزي وامنيت واقعي ميرسند و دشمنان را براي هميشه از صفحه روزگار محو ميکنند؛ انتقام خود را از دشمنان ميگيرند و خود وارث همه زمين ميشوند و همچنين پيشوا و امام مردم.
علامه طباطبائي نيز در اين باره چنين ميفرمايد:
در اين كه آيه مذكور در باره ائمه اهل بيت است، روايات بسيارى از طريق شيعه رسيده است، و از اين روايت برمىآيد كه همه روايات اين باب از قبيل جرى و تطبيق مصداق بر كلى است (طباطبايي،1417، ج16: 15).
شايد بتوان گفت تفسير «الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا» به "بني اسرائيل" تفسيري است که از ظاهر آيه 5 قصص برداشت ميشود و همچنين تفسير «الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا» به "امامان معصوم" تفسيري است که از باطن اين آيه برداشت ميشود؛ چرا که تمام آيات قرآن داراي ظاهر و باطن هستند.
مفسران اهل سنت نيز تنها بني اسرائيل را مصداق آيه ميدانند و هيچ يک اشارهاي به مصداق حقيقي اين آيه (امامان معصوم بويژه امام زمان) ننمودهاند و بسي جاي شگفت است با وجود روايات بسياري که در اين زمينه از ائمه وارد شده است، مفسران اهل سنت در اين زمينه سکوت اختيار کرده و اين آيه شريفه را بدرستي تفسير نكردهاند.
از طرفي، مضارع بودن فعل "نُريدُ أن نَمُنَّ" گويا سنتي الاهي است که هميشه در جريان است و درهر برههاي از زمان تحقق اين سنت الاهي ممكن ميباشد. و مختص گذشته و انسانهاي پيشين نيست. مفسران اهل سنت براي کتمان اين حقيقت که آيه 5 قصص يکي از فضايل اهل بيت را بيان ميكند و در شأن آنها نازل شده است؛ قواعد صرفي اين آيه را نيز به درستي تبيين نکردهاند و " نُريدُ أن نَمُنَّ " را تنها به گذشته مربوط ميدانند. اگر مفسران اهل سنت افعال مضارع و مستمر(نُريدُ أن نَمُنَّ، نَجعَلَهُم) اين آيه شريفه را مختص گذشته و بني اسرائيل ميدانند؛ در برابر روايات ائمه ذيل اين آيه مبني بر اين که مصداق کامل مستضعفين، امامان معصوم هستند؛ چه توجيهي دارند و به چه دليل اين روايات را ذکر نکرده و آنها را ناديده گرفته و تنها به برداشتها و نظرات شخصي خود بسنده کردهاند؟! و يا اگر روايات ائمه را ذيل اين آيه نميپذيرند و منکر ميشوند، لااقل قواعد صرفي موجود در زبان عربي را بپذيرند وآيه را به درستي درون متن تحليل کنند.
4.1. پيشوايان: "نَجعَلَهُم أَئمَّةً"
علامه طباطبائي ذيل اين بخش آيه چنين ميگويد:
خواستيم آنان را پيشوا كنيم، تا ديگران به ايشان اقتدا كنند و در نتيجه پيشرو ديگران باشند؛ درحالي که آنها تابع ديگران بودند (طباطبايي،1417، ج16: 9).
طبرسي نيز ائمه را پيشوايان خير و رهبران حقيقت ميداند که خدا به آنها ملك و سلطنت بخشيده است. وي در اين باره چنين ميگويد:
كسانى كه بر مسند قدرت و حكومت، به مردم ستم روا دارند، حكومتشان از جانب خدا نيست؛ چنانكه خداوند مىفرمايد: فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً؛ ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و ملكى عظيم به آنها بخشيديم؛ ملك و حكومتى كه از جانب خداست؛ واجب الاطاعه است و بنا بر اين، امامان و جانشينان پيامبر پادشاهان حقيقى هستند كه در دين و دنيا مقدماند و وظيفه مردم است كه پيرو آنها باشند و پا جاى پاى ايشان بگذارند. (طبرسي، 1372، ج7: 375).
کاشاني نيز ائمه را پيشوايان در امر دين و داعيان مردمان به خير و صلاح ميداند تا مردم در خيرات و مبرات به ايشان اقتدا كنند. وي در توضيح سخن قتاده که ائمه را ملوک و پادشاه ميداند؛ چنين ميگويد: مراد ملكي است كه لازم الاتباع باشد در امور دين و دنيا، نه ملك كفر؛ چه آن مستلزم عدوان و ظلم است (کاشاني، 1336، ج7: 48).
كاربردهاي واژه "ائمه" در قرآن
واژه ائمه 5 مرتبه در قرآن آمده است که سه مرتبه آن درمورد پيشوايان الاهي، و دو مرتبه آن در مورد پيشوايان غير الاهي است.
«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ؛ و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما ]مردم را[ هدايت مىكردند و انجام دادن كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم؛ و تنها ما را عبادت مىكردند (انبياء: 73).
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ؛ و از آنان امامان ]و پيشوايانى[ قرار داديم كه به فرمان ما ]مردم را[ هدايت مىكردند؛ چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند (سجده: 24).
«وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا في دينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ؛ و اگر پيمانهاى خود را پس از عهد خويش بشكنند و آيين شما را مورد طعن قرار دهند، با پيشوايان كفر پيكار كنيد؛ چرا كه آنها پيمانى ندارند؛ شايد ]بر اثر شدّت عمل[ دست بردارند (توبه: 12).
«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ؛ و آنان [فرعونيان] را پيشوايانى قرار داديم كه به آتش ]دوزخ[ دعوت مىكنند؛ و روز رستاخيز يارى نخواهند شد! (قصص: 41).
«وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ» (قصص: 5).
مفسران اهل سنت و شيعه "ائمه" را به پيشواياني که داعي به خير و صلاحاند، تفسير کرده و آنها را رهبران جامعه ميدانند که مقتداي مردم در همه امور خوب هستند. قابل ذکر است منظور آن دسته از مفسراني نيز که اين واژه را به "ملوک و ولاة" تفسير کردهاند، ملک و سلطنتي است که در آن، به مردم ستم نشود و اين سرپرستي ايشان از ناحيه خداوند است که قابل اقتدا و پيروي از ناحيه مردم ميباشد.
5.1. وارثان: "نجَعَلَهُمُ الْوَارِثِين"
علامه طباطبائي درمورد وارثان چنين ميگويد:
و نيز خواستيم آنان را وارث ديگران در زمين كنيم، بعد از آنكه زمين در دست ديگران بود (طباطبايي، 1417، ج16: 9).
طبرسي نيز در اين باره ميگويد:
آنها را وارث سرزمين فرعون و قوم او و اموالش قرار داديم (طبرسي، 1372، ج7: 375).
کاشاني نيز مخاطبان آيه شريفه را وارثان مال و دارايي و املاك فرعونيان ميداند (کاشاني، 1336، ج7: 48).
جمع بندي ديدگاه درباره "وارثين"
ذيل اين بخش آيه، مفسران اهل سنت و تعدادي از مفسران شيعي، مستضعفان (بني اسرائيل) را وارث همه اموال وداراييهاي فرعون و قوم او ميدانند. همانطور که قبلاً ذکر شد، اين تفسير نادرست نيست؛ امّا تنها يک طرف قضيه است و طرف دوم قضيه آن است که مستضعفان (امامان معصوم و پيروانشان) در آخرالزمان بعد از ظهور حضرت حجت و پاک شدن زمين از لوث کافران و مشرکان، وارث همه داراييهاي زمين ميشوند و امامت ميکنند. نکته قابل توجهي که مفسران کمتر به آن پرداختهاند، اين است که مستضعفان مقصود آيه 5 سوره قصص؛ در هر زماني که باشند وارث "حکومت روي زمين" ميشوند و نه صرفاً وارث اموال و داراييهاي موجود. به عبارت ديگر اين مستضعفان به لطف الاهي داراي چنان قدرت و مکنتي ميشوند که نه تنها با ظالمان زمانه ميجنگند؛ بلکه بر آنها پيروز و مسلط ميشوند و در جامعه حکومت ميکنند. به نظر ميرسد مقصود علامه طباطبائي نيز از عبارت «و نجعلهم الوارثين لها بعد ما كانت بيد غيرهم؛ و نيز خواستيم آنان را وارث ديگران در زمين كنيم، بعد از آنكه زمين در دست ديگران بود»؛ در تفسير وارثين، اين نوع وراثت ميباشد (طباطبايي،1417، ج16: 9).
- استناد به روايات
مفسران شيعه همواره براي تأکيد مدعاي خود، به روايات استناد ميکنند. ذيل اين بخش آيه نيز روايات مختلفي از سوي مفسران شيعي از امامان معصوم نقل شده که به تفصيل بيان ميشود. اين روايات عبارتند از:
در معاني الاخبار به نقل از مفضل بن عمر چنين آمده است:
رسول خدا به على و حسن و حسين نظري افكند و گريست و فرمود: شما مستضعفان بعد از وفات من هستيد. مفضّل ميگويد: عرض كردم: يا ابن رسول اللَّه! معنى آن چيست؟ فرمود: يعنى شما امامان بعد از من هستيد؛ چون خداوند مىفرمايد: وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ… (ابن بابويه، 1395،ج 1: 189. عروسي حويزي، 1415، ج4: 110. بحراني، 1416، ج4: 250).
روايت مذكور را علامه نيز ذکر کرده و در ذيل اين روايت چنين مينويسد:
در اين كه آيه مذكور در باره ائمه اهل بيت است، روايات بسيارى از طريق شيعه رسيده است، و از اين روايت برمىآيد كه همه روايات اين باب از قبيل جرى و تطبيق مصداق بر كلى است (طباطبايي، 1417، ج16: 14).
کليني نيز در کافي به نقل از ابوصلاح ميگويد:
امام باقر به امام صادق نظري كرد و به من فرمود: اين فرزند مرا كه مىبينى مصداق اين آيه شريفه است كه خدا مىفرمايد:
وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَ عَلَي…. (کليني، 1362، ج1: 306؛ عروسي حويزي، 1415، ج4: 110؛ بحراني، 1416، ج4: 249).
همين روايت را کاشاني و طبرسي نيز آوردهاند (کاشاني، 1336، ج7: 48؛ طبرسي، 1372، ج7: 375).
امام علي ميفرمايند:
لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّروُسِ عَلَى وَلَدِها وَ تَلَا عَقِيبَ ذَلِكَ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةًو نجعلهم الوارثين؛ دنيا بر ما ]آل محمّد[ باز گردد و مهربانى ميكند؛ مانند بازگشت شتر بد خو و گازگير به بچه خويش (نهج البلاغه، کلمات قصار، ش209؛ عروسي حويزي، 1415، ج4: 109؛ بحراني، 1416، ج4: 251).
بسياري از مفسران شيعي، اين سخن از اميرالمؤمنين را ذيل اين بخش آيه آوردهاند (طباطبايي، 1417، ج16: 14؛ طبرسي، 1372، ج7: 375؛ کاشاني، 1336، ج7: 48؛ مکارم شيرازي، 1374، ج16: 18).
در امالي شيخ صدوق از امام على چنين نقل شده است:
اين آيه براي ما و درباره ما اهل بيت است (ابن بابويه، 1395: 479).
امام باقر و امام صادق ميفرمايند:
آيه 5 قصص به صاحب الامري اختصاص دارد که در آخرالزمان ظهور کرده و ظالمان و فرعونهاي زمان را از بين ميبرد، صاحب شرق و غرب عالم ميشود و سراسر زمين را پر از عدل و داد ميکند؛ چنانکه پر از ظلم و ستم شده باشد (بحراني، 1416، ج4: 254).
عروسي حويزي و همچنين بحراني روايتي بسيار طولاني درمورد تولد امام زمان ذيل اين بخش آيه نقل ميکنند که در قسمتي از روايت آمده است:
امام زمان وقتي متولد شدند، ميگويند: أشهد أن لا إله إلا الله و سپس درود و سلام فرستادند بر حضرت محمد و همه امامان و آيات شريفه 5 و 6 سوره قصص را تلاوت كردند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يحَْذَرُون (عروسي حويزي، 1415، ج4: 110؛ بحراني، 1416، ج4: 251).
دركتاب الغيبه شيخ طوسي حديثي از امام علي آمده که ايشان درباره آيه 5 قصص ميفرمايند:
اين گروه آل محمد هستند. خداوند مهدى آنها را بعد از زحمت و فشارى كه بر آنان وارد مىشود برمىانگيزد و به آنها عزت مىدهد و دشمنانشان را ذليل و خوار مىكند (طوسي، 1411: 184).
مفسران ديگري نيز به اين حديث اشاره کردهاند (عروسي حويزي، 1415، ج4: 110؛ کاشاني، 1336، ج7: 48؛ مکارم شيرازي، 1374، ج16: 18).
همچنين علامه غير از دو روايتي را که در بالا ذکر کرده بودند، روايت ديگري را در اين باره از سيوطي چنين نقل ميکند:
عَنْ عَلي بْنِ أَبِي طَالبٍ في قوله تعالى: وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ قال: يوسف و ولده. علامه ذيل اين روايت چنين مينويسد:
شايد مراد همان بنى اسرائيل باشند و گرنه ظهور آيه در خلاف معناى مزبور روشن است (طباطبايي، 1417، ج16: 14).
شيخ طوسي ذيل اين بخش آيه دو روايت نقل ميکند. در روايت اول مصداق آيه شريفه به نقل از قتاده، "بني اسرائيل" هستند و در روايت دوم "امام زمان" مصداق اين آيه شريفه ميباشند (طوسي، بيتا، ج8: 129).
احاديثي را که بسياري از مفسران شيعي درمورد امامان ذيل اين آيه شريفه آوردهاند؛ گواه اين مطلب است که منظور از "ائمه" در اين آيه، امامان معصوم هستند.
مستضعفين چه کساني هستند؟
واژه" مستضعف" از ماده" ضعف" است؛ اما چون به باب استفعال برده شده، به معنى كسى است كه او را به ضعف كشاندهاند و در بند و زنجير كردهاند.
" مستضعف" كسى نيست كه ضعيف و ناتوان و فاقد قدرت و نيرو باشد؛ بلكه مستضعف كسى است كه نيروهاى بالفعل و بالقوه دارد؛ اما از ناحيه ظالمان و جباران سخت در فشار قرار گرفته؛ با اين حال، در برابر بند و زنجير كه بر دست و پاى او نهادهاند، ساكت و تسليم نيست. پيوسته تلاش مىكند تا زنجيرها را بشكند و آزاد شود؛ دست جباران و ستمگران را كوتاه سازد و آيين حق و عدالت را برپا كند. خداوند به چنين گروهى وعده يارى و حكومت در زمين داده است؛ نه به افراد بىدست و پا و جبان و ترسو كه حتى حاضر نيستند فريادى بكشند، چه رسد به اينكه در ميدان مبارزه پا بگذارند و قربانى دهند.
در قرآن مجيد آياتي وجود دارند که از آينده جهان خبر ميدهند و سرنوشت نهايي زمين و اهلش را تعيين ميکنند؛ از جمله آيه 105 انبياء، 55 نور، آيه مورد بحث(5 قصص). در هر يک از اين آيات گروه خاصي به عنوان وارثان حقيقي زمين (به خصوص در آخرالزمان) معرفي شدهاند که عبارتند از:
" عِبَادِىَ الصَّلِحُون ": «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فىِ الزَبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُون» (انبياء: 105).
" الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكمُْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ ": «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكمُْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فىِ الْأَرْضِ …» (نور: 55).
" الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ ": «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلىَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ وَ نجعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجعَلَهُمُ الْوَارِثِين» (قصص: 5).
بر اساس اين آيات، پيروزي نهايي براي دو گروه است: 1. بندگان نيکوکار و صالح؛ 2. مستضعفان. از نظر عقلي قطعاً در يک زمان دو گروه و يا دو نفر نميتوانند پيروز ميدان باشند. هميشه يک نفر برنده و ديگري بازنده ميشود. از نظر نقلي نيز، هميشه بندگان با ايمان و نيکوکار خداوند به خاطر بهرهمندي از پشتوانه قوي معنوي در امور (پروردگار عالم و جانشينان وي، ائمه معصومين) برگ برنده را دارا ميباشند و از طرفي ضعيف بودن يک گروه به تنهايي دليلي براي پيروزيشان نيست؛ بلکه ضعفي به پيروزي منجر ميشود که ناشي از تنبلي و بيارادگي نباشد و همراه تلاشي ناموفق باشد. بر اين اساس، ميتوان گفت مستضعفان و بندگان صالح نميتوانند دو گروه متفاوت باشند و هر دو پيروز شوند؛ زيرا اين قانون نقصي جدي دارد و ظالمانه است و حال آنکه «وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيد؛ و خداوند هرگز به بندگان ظلم نمىكند» (حج: 10).
در نتيجه "عِبَادِىَ الصَّلِحُون" و "الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ" يک گروه هستند با دو ويژگي.
شهيد مطهري ذيل آيه مورد بحث، سه برداشت متفاوت از اين آيات را بيان ميکنند و در نهايت برداشت صحيح و نظر درست را برمي گزينند:
ملاک اصلي پيروزي انسانها "استضعاف شدگي" است و خداوند در آيه 5 قصص که ميفرمايد: «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلىَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ وَ نجَعلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجَعلَهُمُ الْوَارِثِينَ» ميخواهد يک قاعده و ضابطه کلي بيان کند که هر جا در عالم مستضعف و مستذَلّي باشد، سنت ما حمايت از اين مستضعفين و مستذَلّين است؛ اعم از آنکه ايمان، عمل صالح، تقوا و طهارت داشته باشند يا نداشته باشند. بنابراين؛ وقتي خداوند ميفرمايد «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فىِ الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّلِحُون» (انبياء: 105) و: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكمُْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فىِ الْأَرْضِ…» (نور: 55) اين عنوان فرعي است نه عنوان اصلي. از اين جهت که اگر مؤمن و عامل به عمل صالحي هم در دنيا باشد، از همين مستضعفين است؛ يعني ايمان و عمل صالح هم جز از ميان مستضعفين بر نميخيزد. به عبارت ديگر ايمان و عمل صالح شاخهاي است از درخت مستضعفين و مستضعف بودن به انسان، ايمان و عمل صالح ميدهد.
ملاک اصلي پيروزي انسانها "ايمان و عمل صالح" است. مطابق اين نظريه، قرآن بر ايمان و عمل صالح تكيه دارد. سنت الاهي در جريان تاريخ، پيروزي ايمان، تقوا و عمل صالح است. اما آيه مستضعفين احساس ميشود کليت را بيان نميکند. اين آيه را بايد با قبل و بعدش سنجيد. آيه مستضعفين اشاره دارد به مستضعفين خاصي که آنها نيز اهل ايمان و عمل صالحاند (پيروان حضرت موسي)؛ ولي از ناحيه فرعون به ضعف و ذلت کشيده شدهاند. علت اينکه آيه مستضعفين، مستضعفان کل جهان را شامل نميشود و تنها به قشر خاصي از مستضعفان اشاره دارد، اين است که بعد ازآيه استضعاف، «وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ؛ و به فرعون و هامان و لشكريانشان، آنچه را از آنها [بنى اسرائيل] بيم داشتند نشان دهيم» (قصص: 6) آمده و فرعون و هامان نام دو شخصي است که بني اسرائيل را به استضعاف کشيده اند. پس منظور از «الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ» نيز همان گروه خاصي است که توسط اين دو شخص ضعيف و ذليل شدهاند. دليل ديگري نيز در اين باره وجود دارد که در توجيه سوم خواهد آمد.
نظر سومي که در اين باره وجود دارد، اين است که خداوند دو سنت دارد و قرآن خواسته است دو سنت را بيان کند: يکي پيروزي مؤمنان و صالحان، خواه مستضعف باشند خواه نباشند. سنت ديگر پيروزي مستضعفان، خواه مؤمن باشند خواه نباشند. مانند دو عام من وجه ميشوند. اگر گروهي، هم مستضعف باشند و هم مؤمن، مصداق دو سنتاند؛ ولي اين نظر نيز درست نيست؛ چرا که قرآن هر دو را به نحوي گفته که نشان ميدهد يک مطلب را ميگويد، يا اين است، يا آن؛ نميشود دو سنت باشد؛ چون خداوند درمورد هر دو گفته که "شما را رهبر و وارث قرار ميدهيم؛ حکومت، وراثت و امامت زمين را به شما ميدهيم". نميشود که اين امر به دو گروه در يک زمان داده شود. دو گروهي که در يک جا اصلاً مخالف يکديگر هستند: يکي فقط مستضعف است و ديگري فقط مؤمن. قرآن از يک اصل سخن ميگويد، يک جا وراثت و امامت را به مستضعفين داده (آيه 5 قصص) و در جاي ديگر اين وراثت و امامت را به صالحان و نيکان داده (آيه 55 نور و 105 انبياء). نميشود در يک زمان دو وراثت داشت. از طرفي قرآن در هيچ جا اهل ايمان و عمل صالح را از کساني که مورد عنايت، محبت و مرحمت الاهي هستند، استثناء نکرده و نگفته که مؤمنان و صالحان در بعضي از موارد مغضوب ما واقع ميشوند با اينکه مؤمن و عامل به عمل صالحاند؛ بلکه مؤمنان و صالحان را مطلق ميپذيرد. ولي در مواردي سخت به مستضعفين حمله ميکند، مانند آيه 21 ابراهيم که در آن مستضعفين نکوهش شده و ]اعلام كرده است كه[ جهنمي هستند: «وَ بَرَزُواْ لِلَّهِ جَمِيعًا فَقَالَ الضُّعَفَؤُاْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبرَُواْ إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شىَْءٍ قَالُواْ لَوْ هَدَينَا اللَّهُ لهََدَيْنَاكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَ جَزِعْنَا أَمْ صَبرَْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِيص» (ابراهيم: 21). پس معلوم ميشود "مستضعف بودن" به تنهايي ملاک مورد منت و عنايت الاهي واقع شدن نيست؛ خواه مستضعف با ايمان باشد و خواه بيايمان؛ چرا که آيات بسياري است که در آن آيات گروهي از مستضعفين را به شدت مورد انتقاد قرار داده و گفته است که چرا ايمان نياوردهاند. پس اول اينکه قرآن ايمان را عين استضعاف نشمرده، و در جايي که بين ايمان و استضعاف تفکيک کرده، مستضعف را سخت کوبيده و گفته است که تو که ايمان نداري بايد با مستکبران يک سرنوشت داشته باشي. درنتيجه هم دو سنتي بودن قرآن نفي ميشود و هم سنتي که ملاکش استضعاف باشد (مطهري، 1385: 916).
بنى اسرائيل نيز آن روز توانستند وارث حكومت فرعونيان شوند كه گرد رهبر خود حضرت موسى را گرفتند؛ نيروهاى خود را بسيج كردند و همه صف واحدى را تشكيل دادند؛ بقاياى ايمانى كه از جدشان حضرت ابراهيم به ارث برده بودند، با دعوت حضرت موسى تكميل و خرافات را از فكر خود زدودند و آماده قيام شدند.
بر اين اساس، منظور از مستضعفين در آيه 5 قصص، مستضعفان کل جهان نيستند؛ بلکه منظور همه مؤمناني هستند که از ناحيه دشمن به استضعاف کشيده شدهاند. همانها امامان و وارثان زمين ميشوند که عاليترين مصداق و تأويل آن، امام زمان و يارانشان هستند.
در اينجا ممکن است سؤال شود که چرا مؤمنان راستين و در رأس آنان شخصيتي مثل علي بن ابي طالب مستضعف قرار گرفته و چرا قدرت در دست ظالمان بوده است؟
عوامل مختلفي باعث مستضعف شدن مؤمنان واقعي، از جمله اميرالمؤمنين شده است که به چند مورد اشاره ميشود، از جمله:
- بيياور بودن
نداشتن ياراني متعهد و باوفا براي احقاق حق، باعث مستضعف شدن انسان ميشود.
اميرالمؤمنين با اشاره به وصيت پيامبر چنين ميفرمايند:
حضرت محمد قبل از شهادت خويش مرا از آنچه امّت پس از حضرتش با من خواهند كرد، خبر داده بودند و فرمودند:
اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و اگر نيافتى دست نگهدار و خون خويش حفظ كن تا براى برپايى دين و كتاب خدا و سنت من يارانى بيابى (سليم بن قيس هلالي، 1377: 179).
- جهل و فريب خوردگي اطرافيان
يکي ديگر از عواملي که باعث استضعاف جبهه حق ميشود، جهل و حماقت اطرافيان و ياران است.
امام علي در جواب فردي که گفت: اى امير مؤمنان! چه خوب بود كه مردم را به يارى خويش فرا مىخواندى! فرمودند: بدانيد كه من شما را به يارى خويش خواندم، برنخاستيد؛ اندرزتان دادم، نپذيرفتيد؛ شما را فراخواندم، گوش نكرديد؛ شما حاضرانى چون غايبانيد؛ زندگانى چون مردگانيد؛ كرانى گوش داريد؛ بر شما آيههاى حكمت را مىخوانم و اندرزهاى سودمند و سرشارتان مىدهم و به جهاد با ستمگران بر مىانگيزمتان؛ هنوز سخنم به آخر نرسيده مىبينم كه پراكنده شدهايد و دور هم مىنشينيد و با هم شعر مىخوانيد و ضرب المثل مىزنيد و از يك ديگر قيمت خرما و شير را مىپرسيد… (همان: 179).
- دنياپرستي ظالمان
برخي براي رسيدن به دنياي دو روزه و بيارزش مادي، به هرگونه جنايتي دست ميزنند؛ علي الخصوص منصبي همچون سرپرستي جامعه مسلمين. اينگونه افراد براي رسيدن به آرزوهاي دور و دراز و خيالهاي خامشان به هر حيله و نيرنگي متوسل ميشوند تا افراد عامي و جاهل را با سخناني با ظاهر زيبا و باطني پليد بفريبند و آنها را با خود هماهنگ سازند تا به اهداف باطل خود دست يابند.
نتيجهگيري
اين آيه بشارتى است در زمينه پيروزى حق بر باطل و ايمان بر كفر. نمونهاى از تحقق اين مشيت الاهى، حكومت بنى اسرائيل و زوال حكومت فرعونيان بود و نمونه كاملترش حكومت پيامبر اسلام و يارانش بعد از ظهور اسلام بود؛ حكومت پا برهنهها و تهيدستان با ايمان و مظلومان پاكدل كه پيوسته از سوى فراعنه زمان خود مورد تحقير و استهزا بودند و تحت فشار و ظلم و ستم قرار داشتند. سرانجام خدا به دست همين گروه دروازه قصرهاى كسراها و قيصرها را گشود و آنها را از تخت قدرت به زير آورد . نمونه گستردهتر آن، ظهور حكومت حق و عدالت در تمام كره زمين به وسيله مهدى است. مستضعفيني که مخاطب آيه قرار ميگيرند، كساني نيستند كه از نظر جسمي و يا عقيدتي به ضعف دچار باشند؛ بلکه انسانهاي مؤمن و نيکوکاري هستند که شايستگي فرمانروايي مردم و سرپرستي جامعه را دارا هستند؛ ولي از سوي ظالمان و افراد دنياخواه و فرصت طلب در فشار و مضيقه قرار دارند.
آيه مذکور بيان کننده يک سنت حسنه الاهي است مبني بر "پيروزي انسانهاي آزاده، متدين و مستضعف". ولي اين سنت الاهي به انسان مجوز تنبلي، عدم تحرک و تلاش و دست روي دست گذاشتن را نميدهد؛ بلکه انسان نااميد و مأيوس را به آيندهاي اميدوار کننده و خوب رهنمون ميشود. نشاط، اميد و پويايي را در دلها زنده ميکند تا براي پيروزي هرچه زودتر، تلاش کنند. اين قانون در قرآن نيز بارها آمده است:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر ]آيين[ خدا را يارى كنيد، شما را يارى مىكند و گامهايتان را استوار مىدارد» (محمد: 7 ) و «…إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم…؛ ]…امّا[ خداوند سرنوشت هيچ قوم ]و ملّتى[ را تغيير نمىدهد، مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند!… (رعد: 11).
در نتيجه اين آيه پيام آور تلاش و کوشش براي رسيدن به اين آرمان توسط انسانهاي مؤمن و مستضعف است.
اين آيه هم تفسير و تنزيل دارد و هم تأويل. به اعتقاد بسياري از مفسران شيعه تفسيرآيه "بني اسرائيل"هستند و تأويل آيه امامان معصوم. مفسران اهل سنت نيز اين تفسير را براي آيه پذيرفته و ذکر کردهاند، اما به تأويل آيه (ائمه طاهرين) اشاره نكردهاند.
منابع
قرآن کريم.
نهج البلاغه.
آلوسى، محمود (1415ق). روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه.
ابن بابويه، صدوق (1395ق). امالي، تهران، اسلاميه.
ـــــــــــــــ (1395ق). معاني الأخبار، تهران، اسلاميه.
ابن جوزى، ابوالفرج (1395ق). زاد المسير فى علم التفسير، بيروت، دار الكتاب العربي.
ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو (1419ق). تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه.
بحرانى، سيد هاشم (1416ق). البرهان فى تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت.
بغوى، حسين بن مسعود (1420ق). معالم التنزيل فى تفسير القرآن، بيروت،داراحياء التراث العربى.
ثعلبى، احمد بن ابراهيم (1422ق). الكشف و البيان عن تفسير القرآن، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
حويزي، عبدعلي بن جمعه (1415ق). نور الثقلين، قم، انتشارات اسماعيليان.
رازى، فخرالدين محمد بن عمر (1420ق). مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربى.
راغب اصفهانى، حسين بن محمد (1412ق). المفردات في غريب القرآن، بيروت، دارالعلم الدارالشاميه.
زمخشرى، محمود (1407ق). الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت، دار الكتاب العربي.
سيوطى، جلال الدين (1404ق). الدر المنثور فى التفسير المأثور، قم، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى.
طباطبايى، سيد محمد حسين (1417ق). الميزان فى تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
طبرسى، فضل بن حسن (1372). مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو.
طوسى، محمد بن حسن (بيتا). التبيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى.
ـــــــــــ (1411ق). الغيبة، قم، دار المعارف الاسلامية.
قرطبى، محمد بن احمد (1364). الجامع لاحكام القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو.
قمى، على بن ابراهيم (1363). تفسير القمي، قم، دارالكتاب.
كاشانى، ملافتح الله (1336). منهج الصادقين فى الزام المخالفين، تهران، كتابفروشى علمى.
كلينى، محمد بن يعقوب (1363). الكافي، تهران، اسلاميه.
مسعودي، علي بن حسين (1362). ترجمه اثبات الوصيه، تهران، انتشارات اسلاميه.
مطهري، مرتضي (1385). مجموعه آثار شهيد مطهري، تهران، انتشارات صدرا.
مکارم شيرازي، ناصر (1374). تفسير نمونه. تهران. دار الكتب الاسلامية.
نجارزادگان، فتح الله، (1389). بررسي تطبيقي تفسير آيات مهدويت، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
هلالي، سليم بن قيس (1377). تاريخ سياسي صدر اسلام، تهران، رسالت قلم.
نرم افزار:
جامع التفاسير.
جامع الاحاديث.
نرم افزار جامع مهدويت.
[1]. گروهى را به ضعف و ناتوانى مىكشاند و ما اراده کرديم بر آنها منت نهيم... (قصص: 4).
[2]. «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لَا يهَْتَدُونَ سَبِيلا؛ مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه براستى تحت فشار قرار گرفتهاند ]و حقيقتاً مستضعفند[؛ نه چارهاى دارند، و نه ]براى نجات از آن محيط آلوده راهي مىيابند» (نساء: 98).
[3]. «إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّتهُمُ الْمَلَئكَةُ ظَالِمِى أَنفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فىِ الْأَرْضِ...؛ كسانى كه فرشتگان ]قبض ارواح[، روح آنها را گرفتند؛ در حالى كه به خويشتن ستم كرده بودند؛ به آنها گفتند: شما در چه حالى بوديد؟ ]و چرا با اينكه مسلمان بوديد، در صفِ كفّار جاى داشتيد؟!)[ گفتند: ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم.» (نساء: 97).
«...يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبرَُواْ لَوْ لَا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِين؛ مستضعفان به مستكبران مىگويند: اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم!» (سبأ: 31).
[4]. «...قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونىِ وَ كاَدُواْ يَقْتُلُونَنىِ فَلَا تُشْمِتْ بىَِ الْأَعْدَاء...؛ او گفت: فرزند مادرم! اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند؛ و نزديك بود مرا بكشند. پس كارى نكن كه دشمنان مرا شماتت كنند!» (اعراف: 150).
نویسندگان:
زهرا پايدار - حامد دژآباد