کارکردهاي موعود باوري در آيين يهود

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 15 - 30 دقیقه)

108c

چكيده

انديشه «مسيحا» و «موعود» در تاريخ آيين يهود، همواره با اختلاف‌ها و فراز و نشيب­هايي همراه بوده است؛ اما آيا باور داشت موعود، در عرصه­هاي تربيتي و اجتماعي، براي يهوديان داراي فوايد و دستاور‌دهايي بوده است؟ اين جستار با روش توصيفي­- تحليلي به سؤال مذكور پاسخ داده و معتقد است باور‌داشت موعود در آيين يهود، امري صرفاً اعتقادي نبوده، بلکه بسته به کيفيت اعتقاد به آن، کارکردهايي براي يهوديان به‌عنوان پيروان دين الاهي، نه به‌عنوان ديني سياسي و ابزار دردست صهيونيسم؛ در برداشته است و در‌ واقع اين باور، مکانيسم و اهرمي براي تحقق برخي از آرمان­هاي آيين يهود به شمار مي­رود.

به‌عبارت‌ديگر: اعتقاد به موعود، همواره براي يهوديان دستاوردها و کارکردهايي در عرصه معرفتي- اعتقادي، چون شريعت‌گرايي و ترغيب به توبه داشته و در عرصه اخلاقي- تربيتي، کارکردي چون اميد افزايي و الگوسازي؛ و در عرصه اجتماعي- سياسي، کارکردي چون پويايي و صبر‌افزايي، در پي داشته‌است.

 

مقدمه[1]

خداي يهود که به «يهوه» شهرت دارد و محور تدين در آيين يهود مي­باشد، در همه جاي سير مذهبي و اعتقادي يهود به چشم مي‌خورد (ناس، 1388: 484). اين آيين به‌شدت قوم محور بوده و معتقد است، چون يهوه آن‌ها را برگزيده خود مي­داند؛ پس سرزميني را براي آنان به نام «کنعان» در نظر گرفته و حتي خود هم در آن جا زندگي مي­کند و از آن‌ها مواظبت دائمي دارد (اول سموئيل، 26: 19).

تا قبل از دوران پادشاهي، يهوه متکفل قوم خود و منجي آنان براي رساندن به ارض موعود مي­بود و انبيا و داوران دراين‌بين بيش تر نقش واسطه‌گري داشته‌اند تا منجي؛ اما قوم يهود در اواخر تاريخ داوران، با مشاهده پيروزي‌هاي اقوام مجاور خود، پادشاهي و رهبري را براي خود از سموئيل نبي درخواست كردند. اين درخواست در ابتداي امر، به معناي دوري از يهوه و قهر با او فهم شد (همان، 8: 7)؛ اما با روي کار آمدن داوود، معادلات به نفع منجي، قوم و يهوه، تغيير يافت و منجي در امتداد يهوه قرار گرفت و مؤيد او براي رساندن قوم به ارض موعود معرفي شد و مسئول و منجي اين قوم گرديد و حتي روح يهوه بر او واقع ‌گرديد (همان، 10: 6 و 16: 13). اين فرايند تقدس بخشي، با تعيين و تاييد يهوه به‌صورت مسح با روغن مقدس به دست نبي زمانه، صورت مي‌گرفت که به اين فرد در زبان عبري «ماشيح»[2] و به آرامي «مسيحا»[3] گفته مي‌شود و معادل يوناني آن «کريست»[4] است؛ اما بعدها اين فرايند تقليل يافت و در‌ نهايت هرآن‌کس که قوم يهود را در مسير رساندن به ارض مقدس مساعدت کند، نقش منجي و ماشيح را براي قوم يهود دارد؛ هرچند او فردي (مثل يفتاح جلعادي) پاک‌سرشت نباشد (داوران، 11: 11)؛ يا اين که مثل کورش، حتي از آيين غير يهود باشد (اشعيا، 45: 1).

اين انتظار عظيم؛ هرچند در ابتداي امر به‌صورت احياي سياسي سلطنت واژگون شده بني‌اسرائيل فهم مي‌شد؛ بعدها وجود يک منجي احياگر (در کنار انتظار احياي قوم) مورد تأکيد قرار گرفت (ا. هيوم، 1388: 293). درمجموع، موعود يهودي، موعودي است شخصي؛ اما نامتعين (نوعي). ماشيح يهودي، اگرچه به سان مسيحاي عيسوي، پسر خدا و جنبه­اي از او تلقي نمي­شود؛ انساني کاملاً معمولي نيز نيست؛ او مسح شده خداوند و داراي قدرت و موهبتي الاهي است. اين موعود، باوري رو به گذشته دارد و درصدد احياي پادشاهي داوود و سليمان و سروري پيشين يهود است (آژير، 1389: 218).

اما سؤال اصلي اين است که آيا اين آموزه در آيين يهود، امري صرفاً اعتقادي بوده و کارکردي در عرصه اجتماعي براي آن متصور نيست؟ يا اين که بسته به افراد و زمانه، باور داشت موعود همواره داراي فوايد و کارکردي در عرصه‌هاي اجتماعي براي يهوديان بوده است؟ آيا باور به موعود، آن‌ها را براي اهداف اجتماعي مساعدت مي‌کرده؟ آيا اين باور‏، بخشي از اهرم ديني، براي موفقيت در عرصه اجتماع تلقي مي‌گردد؟ پاسخ اين جستار به همه سؤالات پيش گفته مثبت است. بي‌ترديد موعود باوري، باوري محض نبوده و در کنار اعتقادي بودن آن، رهيافتي براي موفقيت در مسير اجتماع بوده و ضمناً فوايد و کارکردهايي براي جامعه يهودي در برداشته است.

نگرش جامعه­شناسانه به اين باور در آيين يهود، در برخي منابع دست‌دوم (آن‌هم به‌صورت اشاره و اختصار) به چشم مي­خورد؛ اما کتاب و يا مقاله­اي مستقل و تحت اين عنوان يافت نشد. اين جستار با اين نگاه، به برخي از فوايد و کارکردهاي اين باور در آيين يهود مي­پردازد تا ضمن اثبات جوانب اجتماعي اين باور، باور مذكور به عنوان بن­مايه­اي براي گفتمان و تقويت اديان شناخته گردد.

کارکرد

«کارکرد» (به كسره يا فتحه كاف) کارکردن (فلسفي، 1381: 493)؛ اسم مصدر کار و به معناي کردار، عملکرد (دهخدا، بي‌تا، ج 12: 17972)؛ بازدهي کار (پاشنگ، 1381، ج 2: 814) و مقدار و مقياس کار انجام‌گرفته (انواري، 1385، ج 2: 1761؛ عميد، 1386، ج 2: 1419 و معين، 1385، ج 3: 2811) مي­باشد؛ اما در اصطلاح، کارکرد، به نتايج و فوايد يک امر گفته مي­شود و از منظر جامعه­شناسي وقتي به دين نسبت داده مي­شود، معناي عام آن مقصود است که خدمات غايات و اغراض، آثار و تبعات پنهان و آشکار، مقصود و غير مقصود دين به جامعه را در بر مي‌گيرد (اسکيدمور، 1385: 142)؛ و در حوزه موعود پژوهي مراد از کارکردهاي موعود باوري، مطلق فوايد و پيامدهاي اعتقاد به موعود براي جامعه بشري منظور است.

  1. کارکردهاي معرفتي – اعتقادي

در اديان، عرصه معرفت و اعتقاد، از جايگاه والايي برخوردار است؛ چون درواقع بستري براي اعمال و رفتار آدمي بوده، شخصيت و وجود او را شکل مي­دهد و اديان همواره درصدد ارتقاي سطح معرفتي و اعتقادي پيروان خود بوده­اند تا در اين جهت به اهداف والاي خود نايل آيند و دين يهود نيز از اين امر استثنا نبوده، از طريق باورها و دستورات در جهت افزايش بعد معرفتي و اعتقادي يهوديان است. يکي از اين باورها که در اين عرصه مفيد و مؤثر بوده و مي­تواند نقش به سزايي در اين مقوله بر عهده داشته‌باشد، اعتقاد و باور به ماشيح و موعود يهود است و درواقع باورمندي به ماشيح براي جامعه يهودي، در بعد معرفتي و اعتقادي، کارکرد مثبتي دارد.

1ـ1 شريعت­گرايي

بديهي است هر آيين و مذهبي خود را حق و دستورات ديني خود را تنها راه رسيدن به معنويت و تکامل اجتماعي مي­داند و بر همين باوراست كه همواره از پيروان خود، عمل به دستوارت ديني را خواستار شده، عمل به شريعت خويش را شرط اصلي نجات و سعادت واقعي پيروان خود مي­داند؛ اما براي تحقق عمل به شريعت، راه‌ها و مکانيسم‌هايي در اديان تعبيه‌شده، مثل توجه به معاد و نويد ثواب و عقاب. با اين نگاه، مي­توان از موعودباوري در کنار اين باورها به‌عنوان اهرمي براي «شريعت­گرايي» نام برد و آيين يهود با طرح انديشه منجي و موعود، يهوديان را به سمت شريعت سوق داده و توجه آنان را به دين يهود معطوف كرده است. در واقع، باور به ماشيح موجب شده تا يهوديان بيش از پيش به شريعت موسوي توجه کنند و بعد از عمل به فرامين و دستورات ديني، به ماشيح باور داشته‌باشند. در کلامي مختصر: باورداشت ماشيح موجب شد يهوديان رهيافت نجات را بعد از شريعت­گرايي معني کنند.

هرچند آيين يهود، يهودي بودن را موهبتي الاهي دانسته و يهوديان را ذاتاً برگزيده مي­داند؛ اين تمام امر نيست؛ بلکه فرد يهودي بايد ضمن ايمان به يهوه، به شريعت و دستورات الاهي که به‌واسطه حضرت موسي و انبياي بعد به آن‌ها رسيده است؛ مطيع و عامل باشد. دراين‌بين، موعودباوري يهودي در کنار آموزه­هاي ديگر، همواره اهرمي براي عمل به شريعت و يهوه مداري و پايبندي يهوديان به شريعت موسوي و دين‌داري بوده و مي­توان مدعي شد که بين يهوه‌پرستي با موعود­باوري رابطه­ متقابلي وجود دارد.

دانشمندان يهود، در تلمود، بر ايمان به خدا و اطاعت از پروردگار، به‌عنوان ابزار رستگاري تأکيد کرده­اند (سليماني اردستاني، 1386: 88) و ايمان و عمل صالح و اطاعت از خدا را در يک اصل جمع کرده­اند و آن اين است که شخص عادل و نيکوکار به خاطر ايمان خود زنده خواهد شد (حيقوق، 2: 3 و 4). باور آن‌ها همواره اين بوده که نجات و موعودباوري، بدون عمل به شريعت موسوي معني ندارد؛ حتي در آموزه­هاي يهود، موعود باوري فرع بر شريعت گرايي است و تعهد نسبت به دين، مي­تواند تاريخ باشکوه يهودي را احيا کرده و اميد به آمدن ماشيح را زنده کند (Cohn-Sherbok, 1996: 65). به‌عبارت‌‌ ديگر: باورداشت موعود در فضاي متون ديني با پيروي دقيق يهوديان از شريعت موسوي، معني شده و براي تحقق امر نجات، بايد آن‌ها به حفظ سنت و عمل به شريعت بپردازند تا لايق نجات شوند و درواقع، تحقق امر نجات از مسير انجام دادن صحيح احکام ديني صورت مي­گيرد و حتي ظهور ماشيح براي عمل به تمام و کمال فرامين يهوه است.

اعتقاد ربّانيون اين‌بود كه اگر ملت اسرائيل فقط يک روز شنبه را به‌طور صحيح و کامل نگه دارد؛ بي‌درنگ فرزند داوود خواهد آمد و زمان مشخصي را براي آغاز دوران ماشيح در نظر نمي­گرفتند، بلکه بنا بر کردار مردم تغيير خواهد يافت (کهن، 1350: 357) و درواقع، يهوديان در طول تاريخ بنا به نظر بزرگان قوم، اعمال شرعي را به موعود گره زدند و بر اين اعتقاد بودند که پايبندي به شريعت، در ظهور موعود (ماشيح) تأثير دارد (شاکري، 1389: 44).

با اين بيان، روشن مي­شود که در انتظار ماشيح بودن، متضمن اين فايده است که يهوديان به شريعت و آيين خود بيش‌تر دقت کنند و براي رسيدن به نجات و تسريع در امر ظهور ماشيح، خود را بيش‌ازپيش به فرامين و دستورات يهوه مقيد کرده و موعودباوري را از رهيافت شريعت­گرايي معني کنند. به ديگر بيان: يهوديان در صورتي خود را منتظر ماشيح مي­دانند که اعمال و شريعت موسوي را به نحو احسن انجام داده و دين و آيين و دستورات او را تحقق بخشند و درواقع، فرايند نجات را از مسير عمل به شريعت موسوي و انجام دادن اعمال شرعي مي­دانند.

1ـ2. ترغيب به توبه

از منظر اديان، ارتكاب گناه، مانع اصلي بر سر راه نجات و فلاح شمرده‌شده است و اديان همواره از پيروان خود، خواستار دوري از گناه و معصيت را خواستار شده و توبه و بازگشت را، بهترين عمل بعد از ارتکاب گناه و نافرماني معرفي کرده­اند؛ زيرا توبه به معناي بازگشت به مسير بندگي و نجات مي­باشد؛ لذا انديشه نجات و باورداشت موعود، مي­تواند به‌عنوان مکانيسم و اهرمي براي توبه و بازگشت از مسير گناه، اجراي نقش کند.

آيين يهود، گناه و معصيت را دوري از مسير دين‌داري و يهوه پرستي مي­داند و در مقابل، توبه را عملي ارزشمند و بازگشت به دامن پرمهر خداي اسرائيل و گامي دوباره در مسير بندگي معرفي کرده است. در واقع، در يکي از آموزه­هايي که در ترغيب و تشويق جامعه يهودي به توبه از گناه و بازگشت به مسير دين‌داري مفيد بوده، «موعودباوري» يهود است. شوق و اشتياق يهوديان به ظهور ماشيح و سکونت در سرزمين مقدس، همواره يهوديان را به توبه و بازگشت از مسير انحراف و گناه فرامي‌خواند و درواقع، موعود باوري يهود (در کنار آموزه­هاي ديگر)، در بازگشت گنهکاران و ترغيب يهوديان به توبه داراي نقش مهم و اهرمي بوده است.

اعتقاد ربانيون اين بود كه اگر بنى‏اسرائيل؛ حتى براى يك روز از گناهان خود توبه كنند، آمدن ماشيح جلو خواهد افتاد (Greenstone, 1972:106) و همواره گفته مي­شد که براي رهايي از آلام و رسيدن به نجات و ظهور مسيحا، لازم است قوم يهود توبه کنند؛ چون آن آلام، به‌مثابه مجازات در قبال ارتكاب گناهان بوده و لذا نجات از آلام از طريق رهايي از گناهان (توبه) ميسر مي‌گردد (آژير، 1389: 192). به همين دليل، تلمود، توبه را کاري عظيم دانسته و معتقد است که نجات را نزديک مي­کند: زمان ­هايي که براي پايان ذلت معين‌شده بود، سپري گشت … و ظهور او فقط به توبه مردم و اعمال نيکي است که انجام مي­دهند، وابسته است (سنهدرين، 97 ب)، (کهن،1350: 357). بديهي است اين ترک گناه، در خصوص حضور در سرزمين اسرائيل پررنگ‌تر است؛ چون گناه و تخطي يهوديان در ديگر سرزمين­ها ممکن است عواقب وخيمي نداشته باشد؛ اما در اسرائيل فجايع عظيمي را به بار مي­آورد (رابکين، بي‌تا، ج 2: 120).

بنابراين، اعتقاد به موعودباوري در کنار ديگر آموزه­ها، همواره اهرمي براي ترغيب و تشويق يهوديان به توبه، شناخته مي­شده است؛ و روشن است که هرچه اين اعتقاد در دل يهوديان از نفوذ و استواري بيش‌تري برخوردار باشد، ترغيب و تشويق بيش‌تري براي توبه و بازگشت از مسير گناه دارند و در مقابل، هرچه اين انديشه داراي جايگاه، يا اعتقاد کم‌تري باشد، تشويق به توبه، کارکرد کم‌تر و ضعيف­تري خواهد داشت.

  1. کارکردهاي اخلاقي – تربيتي

آيين يهود، در عرصه فردي و اخلاقي، برنامه اي به منظور رسيدن يهوديان به تکامل و رشد معنوي دارد که بدين منظور معيارهاي خاص خود را ترويج و تبليغ مي­کند. دراين‌بين، اعتقاد به ماشيح در تکميل اين فرايند موثر بوده و زمينه­ساز عرصه تربيت و اخلاق شده است. درواقع، اين باور، بستري براي تحقق تکامل موردنظر آيين يهود شده و براي رساندن يهوديان به تربيت و اخلاق فردي کارکرد داشته است؛ که در ادامه به اهم اين موارد اشاره مي­شود:

2ـ1. ايجاد روحيه اميد

«اميد» از مؤلفه‌هاي ضروري براي زندگي بشر مي­باشد؛ زيرا اين رويكرد، انسان را در عرصه­هاي زندگي نيرومند و قادر مي­سازد تا بر سختي­ها و ناملايمات فائق آيد. در مقابل، نااميدي و ياس از آينده، اختلالات روحي - رواني را در ضمير انسان باعث مي‌گردد و عوامل مخرب زندگي خسته‌کننده و ملال‌آوري را براي بشر فراهم مي­کند. اديان با معرفي گزاره­هاي، اميد آفرين، توجه پيروان خود را به آينده معطوف کرده و در صدد برچيده شدن ياس و نااميدي از بستر جامعه خود مي­باشند.

ماشيح و باورداشت آن، ازجمله گزاره­هاي ديني يهود است که همواره در طول تاريخ براي يهوديان، نور اميد ايجاد کرده و در واقع توجه به ماشيح، ناخودآگاه، اميد به آينده را شکل داده و در لحظه‌هاي سختي و مشکلات که از نجات خود نا اميد بودند؛ باور به آمدن ماشيح بوده که دل تاريک آنان را به نور اميد آمدن ماشيح روشن مي­نمود و لذا اين باور‏‌، براي برون‌رفت از مشکلات راهكاري موثر تلقي مي­شود.

آيين يهود به ظهور يک منجي يا يك مسيحا اميد دارد تا مأموريت دين را به کمال و اتمام رساند. اين اميدواري را پيامبران اوليه، با همه شوق و دلگرمي در مورد درستکاري و عدالت، به مردم مي­آموختند که سر انجام قضاي الاهي جاري خواهد شد (ا. هيوم، 1388: 293). آن‌ها معتقد بودند که اين اتفاق در وقت معیّن تحقق خواهد يافت و زمان آن به‌زودي خواهد رسيد:

آنچه را به تو نشان مي‌دهم، حتماً واقع خواهد شد. شايد تا وقوع آن مدت زيادي طول بکشد؛ ولي منتظر باش؛ زيرا وقوع آن حتمي و بدون تأخير است (حيقوق 2:4).

اين اميد بعدها در اصل دوازدهم اعتقادي يهود تجلي كرد:

من ايمان‌دارم که ماشيح عاقبت ظهور خواهد کرد (کلاپرمن، 1349، ج 3: 50).

يهود، ملتي است که در بين ملل باستاني هميشه به انتظار عصري طلايي (Unterman, 1981:34) و دوره تابناک پر از نيک‌بختي و سعادت آمدن ماشيح چشم دوخته (ابا ابان، 1358: 62) و درنتيجه، كاميابى و فضيلت را در آينده مي­جويد؛ آينده­اي که در سايه موعود، به رفعت و بزرگي خود دست مي‌يابد:

اگرچه ابتدايت صغير مى‏بود، عاقبت تو بسيار رفيع مى‏گردد (ايّوب 2: 7).

آنان اميد خود را با احساسات قوى پرورش مى‏دادند:

مادر نغمه آن را در گوش كودك مى‏سرود؛ پدر در مناسبت‌هاي مختلف آن را براى خانواده باز مى‏گفت؛ معلم آن را بر ذهن و قلب شاگردان نقش مى‏كرد و تمام اين‌ها، به‌منظور ايجاد روحيّه تحمل و تقويت اميدوارى صورت مى‏گرفت (Greenstone, 1972:113).

اين اميد در لحظات سختي و گرفتاري قوم يهود، بيش‌از پيش نمايان مي‌شد و باوري همگاني در ميان يهوديان افزايش مي­داد که سرانجام، يک مسيحا مي­آيد تا مردم را از رنج رهايي بخشد (Fisher, 2002: 144). حتي امروزه اميد به مسيحا در جايگاه رفيعي واقع گشته و در بيش‌تر نمازنامه­ها و مراسم يهود ديده مي­شود و اين، نشانه نفوذ و اتقان آن، نزد قوم يهود است (Greenstone, 1972:296).

با توجه به مطالب مذكور و مطالعه تاريخ قوم يهود، مي­توان مدعي شد که باورداشت موعود، کارکرد اميدافزايي داشته و براي يهوديان روحيه اميد و نشاط را ايجاد كرده است و اين باور در طول تاريخ، همواره نقش بستري براي رشد بارقه­هاي اميد و راهکاري براي اميدافزايي براي جامعه يهود بوده است. به‌عبارتي‌ديگر: باورمندان ماشيح در لحظه‌هاي سخت و مصيبت بار، با اين باور شعله­اي در دل خود روشن کرده و توجه خويش را براي آمدن ماشيح در آينده­اي نه‌چندان دور، اميدوارانه معطوف مي­کردند و در لحظه‌هاي نااميدي، اميد به آمدن ماشيح بود که دست رنجور آن‌ها را مي­فشرد و شعله­اي را که نزديك خاموشي بود، فروزان مي­کرد.

2ـ2. الگوسازي

جوامع بشري براي تحقق آرمان­ها و اهداف انساني و توجه مردم به اين سمت، شيوه‌هايي را ترويج و از آن‌ها پيروي مي‌كنند که «الگوسازي» يکي از مهم‌ترين آن اسلوب‌هاست و از راهکارهاي مؤثر و مهم بر عرصه اصلاح فرد و اجتماع به شمار مي­رود. اديان و مذاهب نيز براي اهداف متعالي خود، با معرفي مصاديقي از کارکرد مهم الگوبرداري براي پيروان خود استفاده کرده‌اند که اين شيوه، از مکانيسم‌هاي ديني براي رهيافت پيروان به سعادت و تکامل معنوي مورد نظر دين محسوب مي‌شود، که شخصيت ماشيح هم مي­تواند از اين راهيافت فهم ‌گردد؛ به اين معني که تحقق بسياري از فضايل اخلاقي، با همگام‌سازي باشخصيت محبوبي چون ماشيح که معرفي شده دين است؛ دست‌يافتني و راحت‌تر جلوه مي‌کند.

در متون يهودي براي ماشيح صفات مثبتي ذکرشده که تلويحاً به الگوسازي براي جامعه يهودي اشاره دارد. منجي در مقام «بنده صالح» يهوه به تصوير درمي‌آيد؛ نه صرفاً شخصيتي از خاندان سلطنتي با جاه­طلبي­هاي سياسي (Creator Epstein, 1959:62). مشخصه اصلي او محسنات اخلاقي و سيرت نيکوي اوست (ابا ابان، 1358: 62) و در حقيقت، ماشيح‌باوري به گونه‌اي مستقيم، ارزش‌هاي اخلاقي را توليد مي‌کند (کريمي، 1387: 170). به‌عنوان‌مثال: از صفات موعود در متون ديني يهود، «مبروص»، به معناي «رنج کشيده» مي‌باشد که مصلحان و انقلابيون يهود همواره رنج و سختي­هاي خود را در مسير همگام‌سازي با ماشيح فهم کرده و بر اين مبنا استقامت مي‌كردند؛ حتي مدعيان دروغين (چون شبتاي صبي، 1651 م.) از اين کارکرد به نفع خود سود جستند؛ چون از آزار و محکوميت‌ها، رسالت خويش را تقويت كرده و با قرار دادن هاله‏اى از مظلوميت گرداگرد خود، احترام و نفوذ خود را گسترش دادند (Greenstone, 1972:216) و خود را همچون ماشيح به نمايش گذاشتند.

با اين بيان، روشن مي­گردد که ماشيح از نمادهاي اخلاقي و الگويي براي يهوديان است که ضمن اعتقاد به او، بايد از روش و سيره و اخلاق وي پيروي كرد؛ اين كه اين پيروي براي اصلاح اخلاقي فرد و جامعه مؤثر به نظر مي‌رسد و درواقع، موعودباوراني که منتظر چنين شخصيتي هستند، خود را به شخصيت اخلاقي ماشيح «همانند» خواهند كرد تا به تکامل معنوي مورد نظر آيين يهود رهنمون گردند.

  1. کارکردهاي اجتماعي – سياسي

آيين يهود در عرصه اجتماعي و سياسي يهوديان، داراي آموزه­هايي است كه آن‌ها را براي جامعه و معادلات روزمره يهوديان مؤثر دانسته و براي اجرايي كردن آن آموزه­ها در زندگي سياسي يهوديان تلاش دارد. با اين فرض، اعتقاد به ماشيح و موعود در جهت مسائل اجتماعي و سياسي يهوديان موثر و مفيد وداراي کارکردي مثبت مي­باشد؛ به اين معني که اين انديشه، مکانيسمي براي مبارزات سياسي و اهرمي براي مبارزه با وضعيت بد موجود فهم گرديد؛ اما چون از اين اعتقاد دو قرائت صورت گرفت، اين مبارزه، دو گونه خودنمايي کرد: براي برخي موجب پويايي و انقلاب و مبارزه­ سياسي گرديد و براي بخش ديگر فقط عاملي براي صبر و تحمل مصائب و مشکلات و سکوت معني گشت.

3ـ1. پويايي و تلاش سياسي

موعود باوري براي بخشي از جامعه يهودي، عاملي مهم براي پويايي و بستري براي مبارزه و تلاش سياسي گرديده و درواقع، باورداشت ماشيح، موجب شد تا يهوديان، با ديدن ظلم و زورگويي‌هاي حاکمان و سلاطين، به‌جاي سکوت و انفعال، به قيام و مبارزه دست زنند و حق خود را بگيرند و جامعه را از وجود آنان پاک کنند. در حقيقت، اين باور، در کنار ديگر آموزه­ها، به آنان چنين جسارت و شجاعتي ­داده و بستري براي تلاش سياسي مهيا كرده است.

انتظار پويا و عمل‌گرايي و تعريف وظايفي براي خود، تا اندازه‌اي از ادبيات يهود قابل‌فهم است؛ اما اين عمل­گرايي در مقابل گرايش شريعت­گرايي ربّاني­ها واقع شد؛ چون رباني­ها، که اکثر قوم را تشکيل مي­دادند، فقط انتظار کشيدن و صرفاً منتظر بودن را قبول کرده و اين ايده را آموزش مي­دادند و مردم را از هر نوع کوشش و سعي در اين زمينه به‌شدت نهي مي­كردند؛ اما در مقابل، باور به ماشيح براي گروهي ديگر موجبات جسارت و مبارزه را فراهم مي­کرد. اين دسته به عمل­گرايي قائل بودند؛ و لذا براي تسريع در امر ماشيح و کم كردن انتظار، به‌کارهايي دست مي­زدند و معتقد بودند که مي­شود زمان انتظار را مديريت و درنهايت آن را كوتاه ‌كرد.

اين اميد، همچنين به برخي جنبش­هاي مسيحايي انجاميده؛ به طوري که گه‌گاه شور و هيجان شديدي را در ميان اجتماعات يهودي به وجود آورده است (هينلز، 1386: 584). به عنوان مثال: مي‌توان فرقه «غيوران»[5]، را نام برد که بيش از همه گروه‌ها به نجات سياسي- ملي قوم يهود اشتياق نشان مي­دادند و تلاش مي­کردند آن را تسريع بخشند (آژير، 1383: 167). پيروان اين فرقه در سال 66 م. در مقابل روم، به شورش مسلحانه دست زدند؛ اگرچه درنهايت شکست‌خورده و حذف شدند.

البته اين جريان عمل­گرايي؛ در سده‌هاي اخير به‌صورت نهضت صهيونيزم خودنمايي کرده است؛ لذا هر چند اين انديشه را فاسد و کژکارکرد و آن را موجد نوعي انحراف ديني و استفاده ابزاري از آيين يهود و انديشه مسيحا براي اهداف شوم مي­دانيم؛ از منظر جامعه­شناسي (که صحت و بطلان انديشه­ها را بررسي نمي‌كند) و از منظر درون ديني يهود، نوعي کارکرد محسوب مي­شود و در واقع، اين انديشه مسيحا بوده که انگيزه‌اي ديني براي اين نهضت فراهم كرده است. به‌عبارت‌ديگر: اين نهضت وظيفه خود مي­داند دولتي را پايه­ريزي کند تا از اين رهگذر، در امر ظهور ماشيح تسريع حاصل گردد. آنان خود را زمينه­سازان ظهور موعود معرفي مي‌کنند و معتقدند براي آمدن مسيحا بايد سرزمين مقدس، يهودي‌نشين شود و دولت اسرائيل تشکيل گردد تا يهوه ظهور کند[6].

صهيونيسم آخرين تلاش، براي عملي کردن آموزه مسيحا مي­باشد که برخي با تفسير خود، مبني بر طبيعي بودن (نه معجزه بودن) ظهور مسيحا، در تلاش براي تشکيل دولت مستقل يهود در فلسطين به‌مثابه مقدمه ظهور هستند (طاهري،1390: 239 و ابو حسنه، 1381: 32). آنان بر اين باورند كه دولت مدرن اسرائيل و به‌طورکلي صهيونيسم، فرمان الاهي و تكميل وعده خداوند است و بر اين مبنا، هيل ليندسكي ادعا كرده كه دولت اسرائيل كانون همه پيشگويي‌هاي وحياني است (قنبري آلانق، 1386: 97). اين باور به بازگشت يهوديان به فلسطين و برپا سازي‏ دولت يهودي منجر شد تا يهوديان با اتکا به كار و كوشش خود، در امر ظهور ماشيح تسريع داشته باشند (ماضي، 1381: 135).

صهيونيزم، درواقع، فرمول سنتي‏ يهود را که بر تبعيد، انتظار، ظهور مسيح و بازگشت به سرزمين‏ موعود مبتني بود، بر هم زده و مناسب با اهداف خود فرمولي ديگر تنظيم کردند که بازگشت و حکومت خود را، به‌منظور تدارك قدوم مسيح تفسير کردند. بنابراين، فرمول‏بندي آن‌ها بدين‌صورت شکل گرفت: تبعيد ! بازگشت به سرزمين موعود به منظور تدارك ظهور مسيح ! انتظار ظهور مسيح (زيد آبدي، 1381: 115).

بنابراين، موعودباوري، براي بخشي از يهوديان، موجب پويايي و تلاش سياسي شد و اين طبعاً از ثمرات و کارکردهاي اجتماعي اين انديشه مي­باشد که مي­توانست بستر اين قيام­ها شود. اين کارکرد را در گروه­هايي چون «قمرانيان» درگذشته و «نهضت صهيونيزم» در حال شاهد هستيم. آن‌ها اين اعتقاد را مبناي فعاليت خود قرار داده و بر مبناي اين انديشه، براي خود وظيفه­اي تعريف کرده­ و معتقد بودند بايد براي آمدن ماشيح کاري کرد و صرفاً صبر و انتظار کافي نيست. اين وظيفه در قالب قيام و مبارزه و کشتن و کشته شدن نمايان گرديد.

قابل‌ذکر‌است که نگارنده، به‌هيچ ‌وجه اعمال و جنايات صهيونيزم را تائيد نمي­کند و معتقد است که صهيونيزم از آيين و انديشه مسيحا، براي اهداف شوم و سرپوشي بر نژادپرستي خود استفاده ابزاري مي‌كند؛ امّا اين نوشتار، موضوع را تنها از منظر جامعه­شناسي و درون ديني تبيين مي­کند و فقط مدعي‌است که اين باور، در عرصه سياسي و اجتماعي مي‌تواند داراي چنين كاركردي باشد؛ که البته رژيم صهيونيسمي از اين قدرت و کارکرد، در تحقق اهداف شوم خود بهره جست و استفاده ابزاري كرد.

3ـ2. عاملي براي صبر و تحمل مصائب

موعودباوري در عرصه اجتماعي و سياسي بيش‌تر به‌عنوان عاملي قوي براي صبر و تحمل در برابر مشکلات و مصائب زمانه فهم گرديد؛ به اين معني که باورداشت موعود موجب شد تا يهوديان، بيش‌تر در برابر ظلم و ستم، سکوت و صبر پيشه کنند و به اين دليل که ماشيح خواهد آمد، ظلم و ستم امروز را تحمل مي­کرده­اند. به‌عبارت‌ ديگر: اين اعتقاد به موعود، يهوديان را در طول تاريخ ياري مي­کرد تا در برابر سختي­ها و شکنجه­ها صبر کرده و زير بار مشکلات به ياد موعود خود، بالاترين مصائب را تحمل کنند و در واقع، مبارزات سياسي آنان با توجه به ماشيح در قالب صبر و بردباري بروز و ظهور يافت.

ازنظر سنت يهودي، نجات و درستکاري فقط از طريق مداخله مسيحاباورانه امکان­پذير است؛ اما همين سنت در زمينه چنين مداخلاتي کاملاً محتاط عمل مي‌كند؛ و در برابر تسريع و تلاش براي فرايند آزادسازي، اخطار سخت و محکمي دارد (رابکين، بي‌تا، ج 2: 126) و هر امري را در اين زمينه، با نگاه منفي و انکاري، تحليل مي­كرد و حتي اين ايده به نظريه غالب فقهي مبدل شد که بر هر يهودي واجب است صبر کند تا عصر مسيحاني به مشيت الاهي فرابرسد (خزائي، 1388: 111). پس، شتاب­زدگي جاي خود را به صبر و سکوت داد و تحمل وضعيت بد موجود، از مبارزه براي تغيير وضعيت موجود، بهتر تلقي گرديد و درنتيجه اين باور، قدرت صبر و تحمل را در آنان ترفيع داد.

يهوديان تا قبل از رنسانس، همواره زير فشار و مصائب زمانه قرار داشته­اند؛ آنان گاه از روميان و گاه از مسيحيان، لگد طرد مي­خوردند[7] آنان به جرم يهودي بودن، به زندگي در مناطق نامناسب مجبور بودند و از اعتبار اجتماعي برخوردار نبودند؛ اما آنچه ‌آن‌ها را در فراز و نشيب‌ها ياري كرد، آرمان موعودباوري، البته در كنار ديگر آموزه‌ها بود؛ آرماني مبتني بر اين كه ماشيح روزي مي­آيد و شأن اجتماعي ما را باز پس خواهد گرفت و دوباره عزيز گشته و سروري خواهيم كرد. بر اين اساس، اين باور براي يهوديان زجرکشيده، صبر و بردباري مي‌آ‏فريد و آستانه تحمل آنان را بالا مي­برد.

تأثير مثبت تصاوير عالى عصر مسيحا در روحيه قوم، تصاوير شكوهمند پادشاهى آينده؛ موقعيت عالى بنى‏اسرائيل در آن؛ انتقام مسيحا از دشمنان ايشان و رؤياى اورشليم و معبد بازسازي‌شده؛ همواره اسرائيليانِ ستمديده و سيلي خورده را تسلّا مى‏داد؛ تا در برابر حملات سخت دشمن مقاومت كنند و به دين خود وفادار بمانند. يهوديان قديم در مورد آزاردهندگان خود، بيش از آن كه حس نفرت و انتقام داشته باشند، احساس دلسوزى و تمسخر مى‏كردند. يهودى پارساى قديم، حتى هنگامي‌که به «چهارميخ» كشيده مى‏شد و شديدترين شكنجه دُژخيمان بر او وارد مى‏گرديد، با خود مى‏گفت:

اكنون من شكنجه مى‏شوم؛ اما اين شكنجه‏ها در قياس باسعادت و شكوهى كه در انتظار من است، چيزى به‌حساب نمى‏آيد. من ممكن است از زخم‌هاي تنم بميرم؛ اما هنگامي‌که مسيحا بيايد و شكوه گذشته پادشاهى يهودا را برگرداند، من نيز زنده خواهم شد. در آن روز همه اين بازجويان، قاضيان و جلادان سر بر آستان من خواهند ساييد و براى بار يافتن نزد من، التماس خواهند كرد. آن زمان همه ملت‌هاي زمين خدمتكار من خواهند شد و مشتاق آن خواهند بود كه رعاياى مسيحاى پادشاه باشند. آنان اكنون نمى‏بينند؛ اما من مى‏بينم و باور مى‏كنم و به همين دليل، مى‏توانم با آرامش بميرم (Greenstone, 1972:112).

اعتقاد به ظهور ماشيح، هنگام بدبختي‌هاي ملّي شدت مي‌يافته است. وقتي ظلم و تعدي دولتي فاتح بر ملت اسرائيل تحمل ناپذير مي‌شده، يهوديان از روي غريزه به پيشگويي‌هاي كتاب مقدس دربارۀ ظهور ماشيح بيش تر توجه مي‌كرده‌اند، تا در روزهاي پر از رنج در برابر شديدترين سختي‌ها تاب بياورند (قاسمي قمي، 1387: 154) و به اميد روزي که وسايل نجات و رستگاري فراهم‌شده، مأواي مطمئن و کشوري مستقل پيدا کند، همه مشقات را به جان خريده و از ايمان و عقيده خويش دست برنداشته است (ابا ابان، 1358: 62). درنتيجه، باورداشت آمدن مسيحا، به يهوديان کمک کرده ‌است تا رنج­ها و آزارها را تاب بياورند (هينلز، 1386: 584) و (ناس، 1388: 551) و سرزندگي و سخت­جاني را پيشه کنند (دورانت،1390، ج 1: 404).

بر اين اساس، باورداشت ماشيح موجب شد تا يهوديان در برابر مشکلات اجتماعي خود، سلاح صبر و تحمل به دست گيرند و به آن‌ها کمک مي‌كنند تا در زير بار مصائب کمر خم نکرده و احساس شکست و ناتواني نکنند. البته اين آموزه براي برخي ديگر کارکردي بالاتر داشت؛ زيرا ماهيت مشکلات و سختي­ها را از منظر آنان عوض مي‌کرد و با توجه به باورداشت موعود، در زير بالاترين شکنجه­ها، لذت مي­بردند.

نتيجه­گيري

انديشه «نجات» امري مهم و راهگشا و از مکانيسم‌هاي درونْ ديني براي رهيافت پيروان اديان به سرمنزل نجات است؛ به اين معني که باورداشت موعود مي­تواند اهداف مورد نظر دين را جامه عمل بپوشاند؛ و درواقع، فوايد و کارکردهايي براي جامعه بشري در بردارد. اين باور، نسبت به کيفيت باور به آن و عمق اين انديشه، کارکردهايي در عرصه­ «معرفتي- اعتقادي»؛ «اخلاقي- تربيتي» و «اجتماعي- سياسي»؛ در برداشته‌است.

ـ در عرصه «معرفتي- اعتقادي»، مي­توان به شريعت­گرايي و ترغيب يهوديان به توبه، اشاره كرد؛ به اين معني که رهيافت نجات و منجي را از مسير عمل به شريعت موسوي معني مي­کند و باور به ماشيح را بعد از عمل به فرايض ديني و شرعي، داراي آثاري مفيد دانسته و اين اعتقاد به ماشيح، همواره يهوديان گنهکار را به توبه و بازگشت فرامي‌خواند.

ـ در عرصه «اخلاقي- تربيتي»، مي­توان به ايجاد روحيه اميد و الگوسازي براي جامعه يهودي اشاره كرد؛ به اين معني که باورداشت موعود از طرفي، همواره نور اميد را در دل يهوديان فروزان كرده و زمينه ياس و نااميدي را از بين مي­برد و از طرفي ديگر، شخصيت ماشيح در جهت خوب زيستن و اخلاقي بودن يهوديان، به الگويي مناسب تبديل ­گشت.

ـ در عرصه «اجتماعي- سياسي»، باورداشت موعود، بخشي از جامعه يهودي را به سمت انقلاب و پويايي سوق داده و بستري براي مبارزه و قيام گسترد؛ اما براي بخشي ديگر از جامعه يهودي، عاملي قوي براي صبر و قبول وضعيت بد موجود فهم گرديد.

درنتيجه، باورداشت موعود فوايد و کارکردهايي براي يهوديان در برداشته و دارد که هرچه اين باور از کيفيت و عمق بيش‌تري برخوردار بوده، کارکردهاي بيش‌تري توليد كرده و هرجا داراي عمق کم‌تر و گستره‌اي محدود‌تر بوده؛ کارکردهاي کم تري را شاهد هستيم؛ مخصوصاً در اين زمانه که جريان صهيونيسم، در استفاده ابزاري از موعود، براي اهداف شوم و جنايات خود تلاش دارد، دين يهود را از آييني الاهي و ابراهيمي بودن، به جرياني نژادپرست و جنايت­کار تنزل داده؛ شاهد کم‌ترين کارکرد در عرصه موعودباوري هستيم.

منابع

قرآن كريم.

  1. آژير، اسدالله (1383). منجي باوري در آيين زردشت و اديان ابراهيمي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان.

  2. ـــــــــــ ، (1389). گونه شناسي انديشه منجي موعود در يهوديت، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.

  3. ا.هيوم، رابرت (1388). اديان زنده جهان، ترجمه: عبدالرحيم گواهي، تهران، علم.

  4. ابا ابان (1358). قوم من، ترجمه: نعمت‌الله شکيب اصفهاني، تهران، کتاب فروشي يهودا بروخيم.

  5. ابو حسنه، نافذ (1381). دينداري و سکولارها در جامعه اسرائيل، ترجمه: موسوي، تهران، مطالعات استراتژيک خاورميانه.

  6. اپستاين، ايزيدور (1388). بررسي تاريخي يهوديت، ترجمه: بهزاد سالکي، تهران، موسسه حکمت و فلسفه.

  7. اسکيدمور، ويليام (1385). تفکر نظري در جامعه شناسي، گروه مترجمان، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.

  8. انواري، حسن (1385). فرهنگ فشرده سخن، تهران، نشر کوثر.

  9. برانتل، جورج (1381). آيين کاتوليک، ترجمه: حسن قنبري، قم، مطالعات اديان.

  10. پاشنگ، مصطفي (1381). فرهنگ فارسي، تهران، نشر مؤلف.

  11. خزائي، سميه (1388). بن‌مايه‌هاي ديني و تاريخي صهيونيسم، قم، بوستان کتاب.

  12. دورانت، ويل (1390). تاريخ تمدن، ترجمه: حميد عنايت، تهران، انتشارات کتيبه.

  13. دهخدا، علي‌اکبر (بي‌تا). لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران.

  14. رابکين، ياکوب (بي‌تا). يک قرن مبارزه يهود عليه صهيونيسم، ترجمه: عبد الرسول دياني، تهران، نشر اميرکبير.

  15. زيد‌آبادي، احمد (1381). دين و دولت در اسرائيل، تهران، دورنگار.

  16. سليماني اردستاني، عبدالرحيم (1386). درسنامه اديان ابراهيمي، قم، کتاب طه.

  17. شاکري، روح‌الله (1389). منجي در اديان، قم، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود.

  18. طاهري، محمدحسين (1390). يهوديت، قم، مرکز بين‌المللي المصطفي.

  19. عميد، حسن (1386). فرهنگ فارسي عميد، تهران، نشر اشجع.

  20. فلسفي، احمد (1381). فرهنگ زبان فارسي، تهران، پيام آزادي.

  21. قاسمي قمي، جواد (1387). ماشيح، منجي يهود به روايت تلمود، قم، آينده روشن، فصلنامه مشرق موعود، شماره 8، سال دوم.

  22. قنبري آلانق، محسن (1386). اسطوره صهيونيسم مسيحي و انگاره منجي گرايي، قم، آينده روشن، فصلنامه مشرق موعود، شماره 1، سال اول.

  23. کتاب مقدس.

  24. کريمي، مرتضي (1387). رويکرد اخلاقي به موعودباوري در آيين يهود، قم، آينده روشن، فصلنامه مشرق موعود، شماره 8، سال دوم.

  25. کلاپرمن، ژيلبرت و ليبي (1349). تاريخ قوم يهود، ترجمه: مسعود همتي، تهران، گنج دانش.

  26. کهن، (1350). گنجينه­اي از ترجمه: تلمود، ترجمه: صدري پور، بي‌جا، چاپ زيبا.

  27. ماضي، محمد (1381). سياست و ديانت در اسرائيل، ترجمه سيد رضا تهامي، تهران، سنا.

  28. معين، محمد (1385). فرهنگ فارسي، تهران، اميرکبير.

  29. ناس، جان بي (1388). تاريخ جامع اديان، ترجمه: علي‌اصغر حکمت، تهران، علمي فرهنگي.

  30. هينلز، جان آر (1386). فرهنگ اديان جهان، گروه مترجمان، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.

  31. Greenstone, Julius H.(Julius Hillel), (1972), The messiah idea in Jewish history, Greenwood Press.

  32. Unterman, Alan,(1981), Jews, their religious beliefs and practices, Routledge & Kegan Paul.

  33. Cohn-Sherbok, Dan,(1996), Medieval Jewish philosophy: an introduction, Curzon.

  34. Creator Epstein, Isidore, (1959), Judaism: a historical presentation, Penguin Books.

  35. Fisher, Mary Pat, (2002), Religions Today: an Introduction, Routledge.

[1]. قابل ذکر است که اين جستار، آيين يهود را به‌عنوان ديني الاهي، مورد بررسي و تحليل قرار داده؛ نه به‌عنوان ديني سياسي و نژادپرست که امروزه ابزاري براي صهيونيسم و استعمار جهاني گشته و در سايه دين و موعود يهودي به جنايت و استعمار دست مي­زنند.

  1. mashiah

[3]. meshiha

[4]. christ

[5]. Zealots

[6]. اين نظريه يهودا الکلاي (متولد 1798) که از قباليست­ها و ربي­هاي مؤثر در بازگشت يهوديان به فلسطين مي‌باشد.

[7]. به اعتراف يهوديان، يهوديان، هميشه در امپراتوري ايران و اسلام از بالاترين احترام و آزادي و شأن اجتماعي برخوردار بوده­اند.

 

نویسندگان:

روح الله شاکري زواردهي ـ محسن شريعتي

 


چاپ   ایمیل