چكيده
انديشه «مسيحا» و «موعود» در تاريخ آيين يهود، همواره با اختلافها و فراز و نشيبهايي همراه بوده است؛ اما آيا باور داشت موعود، در عرصههاي تربيتي و اجتماعي، براي يهوديان داراي فوايد و دستاوردهايي بوده است؟ اين جستار با روش توصيفي- تحليلي به سؤال مذكور پاسخ داده و معتقد است باورداشت موعود در آيين يهود، امري صرفاً اعتقادي نبوده، بلکه بسته به کيفيت اعتقاد به آن، کارکردهايي براي يهوديان بهعنوان پيروان دين الاهي، نه بهعنوان ديني سياسي و ابزار دردست صهيونيسم؛ در برداشته است و در واقع اين باور، مکانيسم و اهرمي براي تحقق برخي از آرمانهاي آيين يهود به شمار ميرود.
بهعبارتديگر: اعتقاد به موعود، همواره براي يهوديان دستاوردها و کارکردهايي در عرصه معرفتي- اعتقادي، چون شريعتگرايي و ترغيب به توبه داشته و در عرصه اخلاقي- تربيتي، کارکردي چون اميد افزايي و الگوسازي؛ و در عرصه اجتماعي- سياسي، کارکردي چون پويايي و صبرافزايي، در پي داشتهاست.
مقدمه[1]
خداي يهود که به «يهوه» شهرت دارد و محور تدين در آيين يهود ميباشد، در همه جاي سير مذهبي و اعتقادي يهود به چشم ميخورد (ناس، 1388: 484). اين آيين بهشدت قوم محور بوده و معتقد است، چون يهوه آنها را برگزيده خود ميداند؛ پس سرزميني را براي آنان به نام «کنعان» در نظر گرفته و حتي خود هم در آن جا زندگي ميکند و از آنها مواظبت دائمي دارد (اول سموئيل، 26: 19).
تا قبل از دوران پادشاهي، يهوه متکفل قوم خود و منجي آنان براي رساندن به ارض موعود ميبود و انبيا و داوران دراينبين بيش تر نقش واسطهگري داشتهاند تا منجي؛ اما قوم يهود در اواخر تاريخ داوران، با مشاهده پيروزيهاي اقوام مجاور خود، پادشاهي و رهبري را براي خود از سموئيل نبي درخواست كردند. اين درخواست در ابتداي امر، به معناي دوري از يهوه و قهر با او فهم شد (همان، 8: 7)؛ اما با روي کار آمدن داوود، معادلات به نفع منجي، قوم و يهوه، تغيير يافت و منجي در امتداد يهوه قرار گرفت و مؤيد او براي رساندن قوم به ارض موعود معرفي شد و مسئول و منجي اين قوم گرديد و حتي روح يهوه بر او واقع گرديد (همان، 10: 6 و 16: 13). اين فرايند تقدس بخشي، با تعيين و تاييد يهوه بهصورت مسح با روغن مقدس به دست نبي زمانه، صورت ميگرفت که به اين فرد در زبان عبري «ماشيح»[2] و به آرامي «مسيحا»[3] گفته ميشود و معادل يوناني آن «کريست»[4] است؛ اما بعدها اين فرايند تقليل يافت و در نهايت هرآنکس که قوم يهود را در مسير رساندن به ارض مقدس مساعدت کند، نقش منجي و ماشيح را براي قوم يهود دارد؛ هرچند او فردي (مثل يفتاح جلعادي) پاکسرشت نباشد (داوران، 11: 11)؛ يا اين که مثل کورش، حتي از آيين غير يهود باشد (اشعيا، 45: 1).
اين انتظار عظيم؛ هرچند در ابتداي امر بهصورت احياي سياسي سلطنت واژگون شده بنياسرائيل فهم ميشد؛ بعدها وجود يک منجي احياگر (در کنار انتظار احياي قوم) مورد تأکيد قرار گرفت (ا. هيوم، 1388: 293). درمجموع، موعود يهودي، موعودي است شخصي؛ اما نامتعين (نوعي). ماشيح يهودي، اگرچه به سان مسيحاي عيسوي، پسر خدا و جنبهاي از او تلقي نميشود؛ انساني کاملاً معمولي نيز نيست؛ او مسح شده خداوند و داراي قدرت و موهبتي الاهي است. اين موعود، باوري رو به گذشته دارد و درصدد احياي پادشاهي داوود و سليمان و سروري پيشين يهود است (آژير، 1389: 218).
اما سؤال اصلي اين است که آيا اين آموزه در آيين يهود، امري صرفاً اعتقادي بوده و کارکردي در عرصه اجتماعي براي آن متصور نيست؟ يا اين که بسته به افراد و زمانه، باور داشت موعود همواره داراي فوايد و کارکردي در عرصههاي اجتماعي براي يهوديان بوده است؟ آيا باور به موعود، آنها را براي اهداف اجتماعي مساعدت ميکرده؟ آيا اين باور، بخشي از اهرم ديني، براي موفقيت در عرصه اجتماع تلقي ميگردد؟ پاسخ اين جستار به همه سؤالات پيش گفته مثبت است. بيترديد موعود باوري، باوري محض نبوده و در کنار اعتقادي بودن آن، رهيافتي براي موفقيت در مسير اجتماع بوده و ضمناً فوايد و کارکردهايي براي جامعه يهودي در برداشته است.
نگرش جامعهشناسانه به اين باور در آيين يهود، در برخي منابع دستدوم (آنهم بهصورت اشاره و اختصار) به چشم ميخورد؛ اما کتاب و يا مقالهاي مستقل و تحت اين عنوان يافت نشد. اين جستار با اين نگاه، به برخي از فوايد و کارکردهاي اين باور در آيين يهود ميپردازد تا ضمن اثبات جوانب اجتماعي اين باور، باور مذكور به عنوان بنمايهاي براي گفتمان و تقويت اديان شناخته گردد.
کارکرد
«کارکرد» (به كسره يا فتحه كاف) کارکردن (فلسفي، 1381: 493)؛ اسم مصدر کار و به معناي کردار، عملکرد (دهخدا، بيتا، ج 12: 17972)؛ بازدهي کار (پاشنگ، 1381، ج 2: 814) و مقدار و مقياس کار انجامگرفته (انواري، 1385، ج 2: 1761؛ عميد، 1386، ج 2: 1419 و معين، 1385، ج 3: 2811) ميباشد؛ اما در اصطلاح، کارکرد، به نتايج و فوايد يک امر گفته ميشود و از منظر جامعهشناسي وقتي به دين نسبت داده ميشود، معناي عام آن مقصود است که خدمات غايات و اغراض، آثار و تبعات پنهان و آشکار، مقصود و غير مقصود دين به جامعه را در بر ميگيرد (اسکيدمور، 1385: 142)؛ و در حوزه موعود پژوهي مراد از کارکردهاي موعود باوري، مطلق فوايد و پيامدهاي اعتقاد به موعود براي جامعه بشري منظور است.
- کارکردهاي معرفتي – اعتقادي
در اديان، عرصه معرفت و اعتقاد، از جايگاه والايي برخوردار است؛ چون درواقع بستري براي اعمال و رفتار آدمي بوده، شخصيت و وجود او را شکل ميدهد و اديان همواره درصدد ارتقاي سطح معرفتي و اعتقادي پيروان خود بودهاند تا در اين جهت به اهداف والاي خود نايل آيند و دين يهود نيز از اين امر استثنا نبوده، از طريق باورها و دستورات در جهت افزايش بعد معرفتي و اعتقادي يهوديان است. يکي از اين باورها که در اين عرصه مفيد و مؤثر بوده و ميتواند نقش به سزايي در اين مقوله بر عهده داشتهباشد، اعتقاد و باور به ماشيح و موعود يهود است و درواقع باورمندي به ماشيح براي جامعه يهودي، در بعد معرفتي و اعتقادي، کارکرد مثبتي دارد.
1ـ1 شريعتگرايي
بديهي است هر آيين و مذهبي خود را حق و دستورات ديني خود را تنها راه رسيدن به معنويت و تکامل اجتماعي ميداند و بر همين باوراست كه همواره از پيروان خود، عمل به دستوارت ديني را خواستار شده، عمل به شريعت خويش را شرط اصلي نجات و سعادت واقعي پيروان خود ميداند؛ اما براي تحقق عمل به شريعت، راهها و مکانيسمهايي در اديان تعبيهشده، مثل توجه به معاد و نويد ثواب و عقاب. با اين نگاه، ميتوان از موعودباوري در کنار اين باورها بهعنوان اهرمي براي «شريعتگرايي» نام برد و آيين يهود با طرح انديشه منجي و موعود، يهوديان را به سمت شريعت سوق داده و توجه آنان را به دين يهود معطوف كرده است. در واقع، باور به ماشيح موجب شده تا يهوديان بيش از پيش به شريعت موسوي توجه کنند و بعد از عمل به فرامين و دستورات ديني، به ماشيح باور داشتهباشند. در کلامي مختصر: باورداشت ماشيح موجب شد يهوديان رهيافت نجات را بعد از شريعتگرايي معني کنند.
هرچند آيين يهود، يهودي بودن را موهبتي الاهي دانسته و يهوديان را ذاتاً برگزيده ميداند؛ اين تمام امر نيست؛ بلکه فرد يهودي بايد ضمن ايمان به يهوه، به شريعت و دستورات الاهي که بهواسطه حضرت موسي و انبياي بعد به آنها رسيده است؛ مطيع و عامل باشد. دراينبين، موعودباوري يهودي در کنار آموزههاي ديگر، همواره اهرمي براي عمل به شريعت و يهوه مداري و پايبندي يهوديان به شريعت موسوي و دينداري بوده و ميتوان مدعي شد که بين يهوهپرستي با موعودباوري رابطه متقابلي وجود دارد.
دانشمندان يهود، در تلمود، بر ايمان به خدا و اطاعت از پروردگار، بهعنوان ابزار رستگاري تأکيد کردهاند (سليماني اردستاني، 1386: 88) و ايمان و عمل صالح و اطاعت از خدا را در يک اصل جمع کردهاند و آن اين است که شخص عادل و نيکوکار به خاطر ايمان خود زنده خواهد شد (حيقوق، 2: 3 و 4). باور آنها همواره اين بوده که نجات و موعودباوري، بدون عمل به شريعت موسوي معني ندارد؛ حتي در آموزههاي يهود، موعود باوري فرع بر شريعت گرايي است و تعهد نسبت به دين، ميتواند تاريخ باشکوه يهودي را احيا کرده و اميد به آمدن ماشيح را زنده کند (Cohn-Sherbok, 1996: 65). بهعبارت ديگر: باورداشت موعود در فضاي متون ديني با پيروي دقيق يهوديان از شريعت موسوي، معني شده و براي تحقق امر نجات، بايد آنها به حفظ سنت و عمل به شريعت بپردازند تا لايق نجات شوند و درواقع، تحقق امر نجات از مسير انجام دادن صحيح احکام ديني صورت ميگيرد و حتي ظهور ماشيح براي عمل به تمام و کمال فرامين يهوه است.
اعتقاد ربّانيون اينبود كه اگر ملت اسرائيل فقط يک روز شنبه را بهطور صحيح و کامل نگه دارد؛ بيدرنگ فرزند داوود خواهد آمد و زمان مشخصي را براي آغاز دوران ماشيح در نظر نميگرفتند، بلکه بنا بر کردار مردم تغيير خواهد يافت (کهن، 1350: 357) و درواقع، يهوديان در طول تاريخ بنا به نظر بزرگان قوم، اعمال شرعي را به موعود گره زدند و بر اين اعتقاد بودند که پايبندي به شريعت، در ظهور موعود (ماشيح) تأثير دارد (شاکري، 1389: 44).
با اين بيان، روشن ميشود که در انتظار ماشيح بودن، متضمن اين فايده است که يهوديان به شريعت و آيين خود بيشتر دقت کنند و براي رسيدن به نجات و تسريع در امر ظهور ماشيح، خود را بيشازپيش به فرامين و دستورات يهوه مقيد کرده و موعودباوري را از رهيافت شريعتگرايي معني کنند. به ديگر بيان: يهوديان در صورتي خود را منتظر ماشيح ميدانند که اعمال و شريعت موسوي را به نحو احسن انجام داده و دين و آيين و دستورات او را تحقق بخشند و درواقع، فرايند نجات را از مسير عمل به شريعت موسوي و انجام دادن اعمال شرعي ميدانند.
1ـ2. ترغيب به توبه
از منظر اديان، ارتكاب گناه، مانع اصلي بر سر راه نجات و فلاح شمردهشده است و اديان همواره از پيروان خود، خواستار دوري از گناه و معصيت را خواستار شده و توبه و بازگشت را، بهترين عمل بعد از ارتکاب گناه و نافرماني معرفي کردهاند؛ زيرا توبه به معناي بازگشت به مسير بندگي و نجات ميباشد؛ لذا انديشه نجات و باورداشت موعود، ميتواند بهعنوان مکانيسم و اهرمي براي توبه و بازگشت از مسير گناه، اجراي نقش کند.
آيين يهود، گناه و معصيت را دوري از مسير دينداري و يهوه پرستي ميداند و در مقابل، توبه را عملي ارزشمند و بازگشت به دامن پرمهر خداي اسرائيل و گامي دوباره در مسير بندگي معرفي کرده است. در واقع، در يکي از آموزههايي که در ترغيب و تشويق جامعه يهودي به توبه از گناه و بازگشت به مسير دينداري مفيد بوده، «موعودباوري» يهود است. شوق و اشتياق يهوديان به ظهور ماشيح و سکونت در سرزمين مقدس، همواره يهوديان را به توبه و بازگشت از مسير انحراف و گناه فراميخواند و درواقع، موعود باوري يهود (در کنار آموزههاي ديگر)، در بازگشت گنهکاران و ترغيب يهوديان به توبه داراي نقش مهم و اهرمي بوده است.
اعتقاد ربانيون اين بود كه اگر بنىاسرائيل؛ حتى براى يك روز از گناهان خود توبه كنند، آمدن ماشيح جلو خواهد افتاد (Greenstone, 1972:106) و همواره گفته ميشد که براي رهايي از آلام و رسيدن به نجات و ظهور مسيحا، لازم است قوم يهود توبه کنند؛ چون آن آلام، بهمثابه مجازات در قبال ارتكاب گناهان بوده و لذا نجات از آلام از طريق رهايي از گناهان (توبه) ميسر ميگردد (آژير، 1389: 192). به همين دليل، تلمود، توبه را کاري عظيم دانسته و معتقد است که نجات را نزديک ميکند: زمان هايي که براي پايان ذلت معينشده بود، سپري گشت … و ظهور او فقط به توبه مردم و اعمال نيکي است که انجام ميدهند، وابسته است (سنهدرين، 97 ب)، (کهن،1350: 357). بديهي است اين ترک گناه، در خصوص حضور در سرزمين اسرائيل پررنگتر است؛ چون گناه و تخطي يهوديان در ديگر سرزمينها ممکن است عواقب وخيمي نداشته باشد؛ اما در اسرائيل فجايع عظيمي را به بار ميآورد (رابکين، بيتا، ج 2: 120).
بنابراين، اعتقاد به موعودباوري در کنار ديگر آموزهها، همواره اهرمي براي ترغيب و تشويق يهوديان به توبه، شناخته ميشده است؛ و روشن است که هرچه اين اعتقاد در دل يهوديان از نفوذ و استواري بيشتري برخوردار باشد، ترغيب و تشويق بيشتري براي توبه و بازگشت از مسير گناه دارند و در مقابل، هرچه اين انديشه داراي جايگاه، يا اعتقاد کمتري باشد، تشويق به توبه، کارکرد کمتر و ضعيفتري خواهد داشت.
- کارکردهاي اخلاقي – تربيتي
آيين يهود، در عرصه فردي و اخلاقي، برنامه اي به منظور رسيدن يهوديان به تکامل و رشد معنوي دارد که بدين منظور معيارهاي خاص خود را ترويج و تبليغ ميکند. دراينبين، اعتقاد به ماشيح در تکميل اين فرايند موثر بوده و زمينهساز عرصه تربيت و اخلاق شده است. درواقع، اين باور، بستري براي تحقق تکامل موردنظر آيين يهود شده و براي رساندن يهوديان به تربيت و اخلاق فردي کارکرد داشته است؛ که در ادامه به اهم اين موارد اشاره ميشود:
2ـ1. ايجاد روحيه اميد
«اميد» از مؤلفههاي ضروري براي زندگي بشر ميباشد؛ زيرا اين رويكرد، انسان را در عرصههاي زندگي نيرومند و قادر ميسازد تا بر سختيها و ناملايمات فائق آيد. در مقابل، نااميدي و ياس از آينده، اختلالات روحي - رواني را در ضمير انسان باعث ميگردد و عوامل مخرب زندگي خستهکننده و ملالآوري را براي بشر فراهم ميکند. اديان با معرفي گزارههاي، اميد آفرين، توجه پيروان خود را به آينده معطوف کرده و در صدد برچيده شدن ياس و نااميدي از بستر جامعه خود ميباشند.
ماشيح و باورداشت آن، ازجمله گزارههاي ديني يهود است که همواره در طول تاريخ براي يهوديان، نور اميد ايجاد کرده و در واقع توجه به ماشيح، ناخودآگاه، اميد به آينده را شکل داده و در لحظههاي سختي و مشکلات که از نجات خود نا اميد بودند؛ باور به آمدن ماشيح بوده که دل تاريک آنان را به نور اميد آمدن ماشيح روشن مينمود و لذا اين باور، براي برونرفت از مشکلات راهكاري موثر تلقي ميشود.
آيين يهود به ظهور يک منجي يا يك مسيحا اميد دارد تا مأموريت دين را به کمال و اتمام رساند. اين اميدواري را پيامبران اوليه، با همه شوق و دلگرمي در مورد درستکاري و عدالت، به مردم ميآموختند که سر انجام قضاي الاهي جاري خواهد شد (ا. هيوم، 1388: 293). آنها معتقد بودند که اين اتفاق در وقت معیّن تحقق خواهد يافت و زمان آن بهزودي خواهد رسيد:
آنچه را به تو نشان ميدهم، حتماً واقع خواهد شد. شايد تا وقوع آن مدت زيادي طول بکشد؛ ولي منتظر باش؛ زيرا وقوع آن حتمي و بدون تأخير است (حيقوق 2:4).
اين اميد بعدها در اصل دوازدهم اعتقادي يهود تجلي كرد:
من ايماندارم که ماشيح عاقبت ظهور خواهد کرد (کلاپرمن، 1349، ج 3: 50).
يهود، ملتي است که در بين ملل باستاني هميشه به انتظار عصري طلايي (Unterman, 1981:34) و دوره تابناک پر از نيکبختي و سعادت آمدن ماشيح چشم دوخته (ابا ابان، 1358: 62) و درنتيجه، كاميابى و فضيلت را در آينده ميجويد؛ آيندهاي که در سايه موعود، به رفعت و بزرگي خود دست مييابد:
اگرچه ابتدايت صغير مىبود، عاقبت تو بسيار رفيع مىگردد (ايّوب 2: 7).
آنان اميد خود را با احساسات قوى پرورش مىدادند:
مادر نغمه آن را در گوش كودك مىسرود؛ پدر در مناسبتهاي مختلف آن را براى خانواده باز مىگفت؛ معلم آن را بر ذهن و قلب شاگردان نقش مىكرد و تمام اينها، بهمنظور ايجاد روحيّه تحمل و تقويت اميدوارى صورت مىگرفت (Greenstone, 1972:113).
اين اميد در لحظات سختي و گرفتاري قوم يهود، بيشاز پيش نمايان ميشد و باوري همگاني در ميان يهوديان افزايش ميداد که سرانجام، يک مسيحا ميآيد تا مردم را از رنج رهايي بخشد (Fisher, 2002: 144). حتي امروزه اميد به مسيحا در جايگاه رفيعي واقع گشته و در بيشتر نمازنامهها و مراسم يهود ديده ميشود و اين، نشانه نفوذ و اتقان آن، نزد قوم يهود است (Greenstone, 1972:296).
با توجه به مطالب مذكور و مطالعه تاريخ قوم يهود، ميتوان مدعي شد که باورداشت موعود، کارکرد اميدافزايي داشته و براي يهوديان روحيه اميد و نشاط را ايجاد كرده است و اين باور در طول تاريخ، همواره نقش بستري براي رشد بارقههاي اميد و راهکاري براي اميدافزايي براي جامعه يهود بوده است. بهعبارتيديگر: باورمندان ماشيح در لحظههاي سخت و مصيبت بار، با اين باور شعلهاي در دل خود روشن کرده و توجه خويش را براي آمدن ماشيح در آيندهاي نهچندان دور، اميدوارانه معطوف ميکردند و در لحظههاي نااميدي، اميد به آمدن ماشيح بود که دست رنجور آنها را ميفشرد و شعلهاي را که نزديك خاموشي بود، فروزان ميکرد.
2ـ2. الگوسازي
جوامع بشري براي تحقق آرمانها و اهداف انساني و توجه مردم به اين سمت، شيوههايي را ترويج و از آنها پيروي ميكنند که «الگوسازي» يکي از مهمترين آن اسلوبهاست و از راهکارهاي مؤثر و مهم بر عرصه اصلاح فرد و اجتماع به شمار ميرود. اديان و مذاهب نيز براي اهداف متعالي خود، با معرفي مصاديقي از کارکرد مهم الگوبرداري براي پيروان خود استفاده کردهاند که اين شيوه، از مکانيسمهاي ديني براي رهيافت پيروان به سعادت و تکامل معنوي مورد نظر دين محسوب ميشود، که شخصيت ماشيح هم ميتواند از اين راهيافت فهم گردد؛ به اين معني که تحقق بسياري از فضايل اخلاقي، با همگامسازي باشخصيت محبوبي چون ماشيح که معرفي شده دين است؛ دستيافتني و راحتتر جلوه ميکند.
در متون يهودي براي ماشيح صفات مثبتي ذکرشده که تلويحاً به الگوسازي براي جامعه يهودي اشاره دارد. منجي در مقام «بنده صالح» يهوه به تصوير درميآيد؛ نه صرفاً شخصيتي از خاندان سلطنتي با جاهطلبيهاي سياسي (Creator Epstein, 1959:62). مشخصه اصلي او محسنات اخلاقي و سيرت نيکوي اوست (ابا ابان، 1358: 62) و در حقيقت، ماشيحباوري به گونهاي مستقيم، ارزشهاي اخلاقي را توليد ميکند (کريمي، 1387: 170). بهعنوانمثال: از صفات موعود در متون ديني يهود، «مبروص»، به معناي «رنج کشيده» ميباشد که مصلحان و انقلابيون يهود همواره رنج و سختيهاي خود را در مسير همگامسازي با ماشيح فهم کرده و بر اين مبنا استقامت ميكردند؛ حتي مدعيان دروغين (چون شبتاي صبي، 1651 م.) از اين کارکرد به نفع خود سود جستند؛ چون از آزار و محکوميتها، رسالت خويش را تقويت كرده و با قرار دادن هالهاى از مظلوميت گرداگرد خود، احترام و نفوذ خود را گسترش دادند (Greenstone, 1972:216) و خود را همچون ماشيح به نمايش گذاشتند.
با اين بيان، روشن ميگردد که ماشيح از نمادهاي اخلاقي و الگويي براي يهوديان است که ضمن اعتقاد به او، بايد از روش و سيره و اخلاق وي پيروي كرد؛ اين كه اين پيروي براي اصلاح اخلاقي فرد و جامعه مؤثر به نظر ميرسد و درواقع، موعودباوراني که منتظر چنين شخصيتي هستند، خود را به شخصيت اخلاقي ماشيح «همانند» خواهند كرد تا به تکامل معنوي مورد نظر آيين يهود رهنمون گردند.
- کارکردهاي اجتماعي – سياسي
آيين يهود در عرصه اجتماعي و سياسي يهوديان، داراي آموزههايي است كه آنها را براي جامعه و معادلات روزمره يهوديان مؤثر دانسته و براي اجرايي كردن آن آموزهها در زندگي سياسي يهوديان تلاش دارد. با اين فرض، اعتقاد به ماشيح و موعود در جهت مسائل اجتماعي و سياسي يهوديان موثر و مفيد وداراي کارکردي مثبت ميباشد؛ به اين معني که اين انديشه، مکانيسمي براي مبارزات سياسي و اهرمي براي مبارزه با وضعيت بد موجود فهم گرديد؛ اما چون از اين اعتقاد دو قرائت صورت گرفت، اين مبارزه، دو گونه خودنمايي کرد: براي برخي موجب پويايي و انقلاب و مبارزه سياسي گرديد و براي بخش ديگر فقط عاملي براي صبر و تحمل مصائب و مشکلات و سکوت معني گشت.
3ـ1. پويايي و تلاش سياسي
موعود باوري براي بخشي از جامعه يهودي، عاملي مهم براي پويايي و بستري براي مبارزه و تلاش سياسي گرديده و درواقع، باورداشت ماشيح، موجب شد تا يهوديان، با ديدن ظلم و زورگوييهاي حاکمان و سلاطين، بهجاي سکوت و انفعال، به قيام و مبارزه دست زنند و حق خود را بگيرند و جامعه را از وجود آنان پاک کنند. در حقيقت، اين باور، در کنار ديگر آموزهها، به آنان چنين جسارت و شجاعتي داده و بستري براي تلاش سياسي مهيا كرده است.
انتظار پويا و عملگرايي و تعريف وظايفي براي خود، تا اندازهاي از ادبيات يهود قابلفهم است؛ اما اين عملگرايي در مقابل گرايش شريعتگرايي ربّانيها واقع شد؛ چون ربانيها، که اکثر قوم را تشکيل ميدادند، فقط انتظار کشيدن و صرفاً منتظر بودن را قبول کرده و اين ايده را آموزش ميدادند و مردم را از هر نوع کوشش و سعي در اين زمينه بهشدت نهي ميكردند؛ اما در مقابل، باور به ماشيح براي گروهي ديگر موجبات جسارت و مبارزه را فراهم ميکرد. اين دسته به عملگرايي قائل بودند؛ و لذا براي تسريع در امر ماشيح و کم كردن انتظار، بهکارهايي دست ميزدند و معتقد بودند که ميشود زمان انتظار را مديريت و درنهايت آن را كوتاه كرد.
اين اميد، همچنين به برخي جنبشهاي مسيحايي انجاميده؛ به طوري که گهگاه شور و هيجان شديدي را در ميان اجتماعات يهودي به وجود آورده است (هينلز، 1386: 584). به عنوان مثال: ميتوان فرقه «غيوران»[5]، را نام برد که بيش از همه گروهها به نجات سياسي- ملي قوم يهود اشتياق نشان ميدادند و تلاش ميکردند آن را تسريع بخشند (آژير، 1383: 167). پيروان اين فرقه در سال 66 م. در مقابل روم، به شورش مسلحانه دست زدند؛ اگرچه درنهايت شکستخورده و حذف شدند.
البته اين جريان عملگرايي؛ در سدههاي اخير بهصورت نهضت صهيونيزم خودنمايي کرده است؛ لذا هر چند اين انديشه را فاسد و کژکارکرد و آن را موجد نوعي انحراف ديني و استفاده ابزاري از آيين يهود و انديشه مسيحا براي اهداف شوم ميدانيم؛ از منظر جامعهشناسي (که صحت و بطلان انديشهها را بررسي نميكند) و از منظر درون ديني يهود، نوعي کارکرد محسوب ميشود و در واقع، اين انديشه مسيحا بوده که انگيزهاي ديني براي اين نهضت فراهم كرده است. بهعبارتديگر: اين نهضت وظيفه خود ميداند دولتي را پايهريزي کند تا از اين رهگذر، در امر ظهور ماشيح تسريع حاصل گردد. آنان خود را زمينهسازان ظهور موعود معرفي ميکنند و معتقدند براي آمدن مسيحا بايد سرزمين مقدس، يهودينشين شود و دولت اسرائيل تشکيل گردد تا يهوه ظهور کند[6].
صهيونيسم آخرين تلاش، براي عملي کردن آموزه مسيحا ميباشد که برخي با تفسير خود، مبني بر طبيعي بودن (نه معجزه بودن) ظهور مسيحا، در تلاش براي تشکيل دولت مستقل يهود در فلسطين بهمثابه مقدمه ظهور هستند (طاهري،1390: 239 و ابو حسنه، 1381: 32). آنان بر اين باورند كه دولت مدرن اسرائيل و بهطورکلي صهيونيسم، فرمان الاهي و تكميل وعده خداوند است و بر اين مبنا، هيل ليندسكي ادعا كرده كه دولت اسرائيل كانون همه پيشگوييهاي وحياني است (قنبري آلانق، 1386: 97). اين باور به بازگشت يهوديان به فلسطين و برپا سازي دولت يهودي منجر شد تا يهوديان با اتکا به كار و كوشش خود، در امر ظهور ماشيح تسريع داشته باشند (ماضي، 1381: 135).
صهيونيزم، درواقع، فرمول سنتي يهود را که بر تبعيد، انتظار، ظهور مسيح و بازگشت به سرزمين موعود مبتني بود، بر هم زده و مناسب با اهداف خود فرمولي ديگر تنظيم کردند که بازگشت و حکومت خود را، بهمنظور تدارك قدوم مسيح تفسير کردند. بنابراين، فرمولبندي آنها بدينصورت شکل گرفت: تبعيد ! بازگشت به سرزمين موعود به منظور تدارك ظهور مسيح ! انتظار ظهور مسيح (زيد آبدي، 1381: 115).
بنابراين، موعودباوري، براي بخشي از يهوديان، موجب پويايي و تلاش سياسي شد و اين طبعاً از ثمرات و کارکردهاي اجتماعي اين انديشه ميباشد که ميتوانست بستر اين قيامها شود. اين کارکرد را در گروههايي چون «قمرانيان» درگذشته و «نهضت صهيونيزم» در حال شاهد هستيم. آنها اين اعتقاد را مبناي فعاليت خود قرار داده و بر مبناي اين انديشه، براي خود وظيفهاي تعريف کرده و معتقد بودند بايد براي آمدن ماشيح کاري کرد و صرفاً صبر و انتظار کافي نيست. اين وظيفه در قالب قيام و مبارزه و کشتن و کشته شدن نمايان گرديد.
قابلذکراست که نگارنده، بههيچ وجه اعمال و جنايات صهيونيزم را تائيد نميکند و معتقد است که صهيونيزم از آيين و انديشه مسيحا، براي اهداف شوم و سرپوشي بر نژادپرستي خود استفاده ابزاري ميكند؛ امّا اين نوشتار، موضوع را تنها از منظر جامعهشناسي و درون ديني تبيين ميکند و فقط مدعياست که اين باور، در عرصه سياسي و اجتماعي ميتواند داراي چنين كاركردي باشد؛ که البته رژيم صهيونيسمي از اين قدرت و کارکرد، در تحقق اهداف شوم خود بهره جست و استفاده ابزاري كرد.
3ـ2. عاملي براي صبر و تحمل مصائب
موعودباوري در عرصه اجتماعي و سياسي بيشتر بهعنوان عاملي قوي براي صبر و تحمل در برابر مشکلات و مصائب زمانه فهم گرديد؛ به اين معني که باورداشت موعود موجب شد تا يهوديان، بيشتر در برابر ظلم و ستم، سکوت و صبر پيشه کنند و به اين دليل که ماشيح خواهد آمد، ظلم و ستم امروز را تحمل ميکردهاند. بهعبارت ديگر: اين اعتقاد به موعود، يهوديان را در طول تاريخ ياري ميکرد تا در برابر سختيها و شکنجهها صبر کرده و زير بار مشکلات به ياد موعود خود، بالاترين مصائب را تحمل کنند و در واقع، مبارزات سياسي آنان با توجه به ماشيح در قالب صبر و بردباري بروز و ظهور يافت.
ازنظر سنت يهودي، نجات و درستکاري فقط از طريق مداخله مسيحاباورانه امکانپذير است؛ اما همين سنت در زمينه چنين مداخلاتي کاملاً محتاط عمل ميكند؛ و در برابر تسريع و تلاش براي فرايند آزادسازي، اخطار سخت و محکمي دارد (رابکين، بيتا، ج 2: 126) و هر امري را در اين زمينه، با نگاه منفي و انکاري، تحليل ميكرد و حتي اين ايده به نظريه غالب فقهي مبدل شد که بر هر يهودي واجب است صبر کند تا عصر مسيحاني به مشيت الاهي فرابرسد (خزائي، 1388: 111). پس، شتابزدگي جاي خود را به صبر و سکوت داد و تحمل وضعيت بد موجود، از مبارزه براي تغيير وضعيت موجود، بهتر تلقي گرديد و درنتيجه اين باور، قدرت صبر و تحمل را در آنان ترفيع داد.
يهوديان تا قبل از رنسانس، همواره زير فشار و مصائب زمانه قرار داشتهاند؛ آنان گاه از روميان و گاه از مسيحيان، لگد طرد ميخوردند[7] آنان به جرم يهودي بودن، به زندگي در مناطق نامناسب مجبور بودند و از اعتبار اجتماعي برخوردار نبودند؛ اما آنچه آنها را در فراز و نشيبها ياري كرد، آرمان موعودباوري، البته در كنار ديگر آموزهها بود؛ آرماني مبتني بر اين كه ماشيح روزي ميآيد و شأن اجتماعي ما را باز پس خواهد گرفت و دوباره عزيز گشته و سروري خواهيم كرد. بر اين اساس، اين باور براي يهوديان زجرکشيده، صبر و بردباري ميآفريد و آستانه تحمل آنان را بالا ميبرد.
تأثير مثبت تصاوير عالى عصر مسيحا در روحيه قوم، تصاوير شكوهمند پادشاهى آينده؛ موقعيت عالى بنىاسرائيل در آن؛ انتقام مسيحا از دشمنان ايشان و رؤياى اورشليم و معبد بازسازيشده؛ همواره اسرائيليانِ ستمديده و سيلي خورده را تسلّا مىداد؛ تا در برابر حملات سخت دشمن مقاومت كنند و به دين خود وفادار بمانند. يهوديان قديم در مورد آزاردهندگان خود، بيش از آن كه حس نفرت و انتقام داشته باشند، احساس دلسوزى و تمسخر مىكردند. يهودى پارساى قديم، حتى هنگاميکه به «چهارميخ» كشيده مىشد و شديدترين شكنجه دُژخيمان بر او وارد مىگرديد، با خود مىگفت:
اكنون من شكنجه مىشوم؛ اما اين شكنجهها در قياس باسعادت و شكوهى كه در انتظار من است، چيزى بهحساب نمىآيد. من ممكن است از زخمهاي تنم بميرم؛ اما هنگاميکه مسيحا بيايد و شكوه گذشته پادشاهى يهودا را برگرداند، من نيز زنده خواهم شد. در آن روز همه اين بازجويان، قاضيان و جلادان سر بر آستان من خواهند ساييد و براى بار يافتن نزد من، التماس خواهند كرد. آن زمان همه ملتهاي زمين خدمتكار من خواهند شد و مشتاق آن خواهند بود كه رعاياى مسيحاى پادشاه باشند. آنان اكنون نمىبينند؛ اما من مىبينم و باور مىكنم و به همين دليل، مىتوانم با آرامش بميرم (Greenstone, 1972:112).
اعتقاد به ظهور ماشيح، هنگام بدبختيهاي ملّي شدت مييافته است. وقتي ظلم و تعدي دولتي فاتح بر ملت اسرائيل تحمل ناپذير ميشده، يهوديان از روي غريزه به پيشگوييهاي كتاب مقدس دربارۀ ظهور ماشيح بيش تر توجه ميكردهاند، تا در روزهاي پر از رنج در برابر شديدترين سختيها تاب بياورند (قاسمي قمي، 1387: 154) و به اميد روزي که وسايل نجات و رستگاري فراهمشده، مأواي مطمئن و کشوري مستقل پيدا کند، همه مشقات را به جان خريده و از ايمان و عقيده خويش دست برنداشته است (ابا ابان، 1358: 62). درنتيجه، باورداشت آمدن مسيحا، به يهوديان کمک کرده است تا رنجها و آزارها را تاب بياورند (هينلز، 1386: 584) و (ناس، 1388: 551) و سرزندگي و سختجاني را پيشه کنند (دورانت،1390، ج 1: 404).
بر اين اساس، باورداشت ماشيح موجب شد تا يهوديان در برابر مشکلات اجتماعي خود، سلاح صبر و تحمل به دست گيرند و به آنها کمک ميكنند تا در زير بار مصائب کمر خم نکرده و احساس شکست و ناتواني نکنند. البته اين آموزه براي برخي ديگر کارکردي بالاتر داشت؛ زيرا ماهيت مشکلات و سختيها را از منظر آنان عوض ميکرد و با توجه به باورداشت موعود، در زير بالاترين شکنجهها، لذت ميبردند.
نتيجهگيري
انديشه «نجات» امري مهم و راهگشا و از مکانيسمهاي درونْ ديني براي رهيافت پيروان اديان به سرمنزل نجات است؛ به اين معني که باورداشت موعود ميتواند اهداف مورد نظر دين را جامه عمل بپوشاند؛ و درواقع، فوايد و کارکردهايي براي جامعه بشري در بردارد. اين باور، نسبت به کيفيت باور به آن و عمق اين انديشه، کارکردهايي در عرصه «معرفتي- اعتقادي»؛ «اخلاقي- تربيتي» و «اجتماعي- سياسي»؛ در برداشتهاست.
ـ در عرصه «معرفتي- اعتقادي»، ميتوان به شريعتگرايي و ترغيب يهوديان به توبه، اشاره كرد؛ به اين معني که رهيافت نجات و منجي را از مسير عمل به شريعت موسوي معني ميکند و باور به ماشيح را بعد از عمل به فرايض ديني و شرعي، داراي آثاري مفيد دانسته و اين اعتقاد به ماشيح، همواره يهوديان گنهکار را به توبه و بازگشت فراميخواند.
ـ در عرصه «اخلاقي- تربيتي»، ميتوان به ايجاد روحيه اميد و الگوسازي براي جامعه يهودي اشاره كرد؛ به اين معني که باورداشت موعود از طرفي، همواره نور اميد را در دل يهوديان فروزان كرده و زمينه ياس و نااميدي را از بين ميبرد و از طرفي ديگر، شخصيت ماشيح در جهت خوب زيستن و اخلاقي بودن يهوديان، به الگويي مناسب تبديل گشت.
ـ در عرصه «اجتماعي- سياسي»، باورداشت موعود، بخشي از جامعه يهودي را به سمت انقلاب و پويايي سوق داده و بستري براي مبارزه و قيام گسترد؛ اما براي بخشي ديگر از جامعه يهودي، عاملي قوي براي صبر و قبول وضعيت بد موجود فهم گرديد.
درنتيجه، باورداشت موعود فوايد و کارکردهايي براي يهوديان در برداشته و دارد که هرچه اين باور از کيفيت و عمق بيشتري برخوردار بوده، کارکردهاي بيشتري توليد كرده و هرجا داراي عمق کمتر و گسترهاي محدودتر بوده؛ کارکردهاي کم تري را شاهد هستيم؛ مخصوصاً در اين زمانه که جريان صهيونيسم، در استفاده ابزاري از موعود، براي اهداف شوم و جنايات خود تلاش دارد، دين يهود را از آييني الاهي و ابراهيمي بودن، به جرياني نژادپرست و جنايتکار تنزل داده؛ شاهد کمترين کارکرد در عرصه موعودباوري هستيم.
منابع
قرآن كريم.
آژير، اسدالله (1383). منجي باوري در آيين زردشت و اديان ابراهيمي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان.
ـــــــــــ ، (1389). گونه شناسي انديشه منجي موعود در يهوديت، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
ا.هيوم، رابرت (1388). اديان زنده جهان، ترجمه: عبدالرحيم گواهي، تهران، علم.
ابا ابان (1358). قوم من، ترجمه: نعمتالله شکيب اصفهاني، تهران، کتاب فروشي يهودا بروخيم.
ابو حسنه، نافذ (1381). دينداري و سکولارها در جامعه اسرائيل، ترجمه: موسوي، تهران، مطالعات استراتژيک خاورميانه.
اپستاين، ايزيدور (1388). بررسي تاريخي يهوديت، ترجمه: بهزاد سالکي، تهران، موسسه حکمت و فلسفه.
اسکيدمور، ويليام (1385). تفکر نظري در جامعه شناسي، گروه مترجمان، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
انواري، حسن (1385). فرهنگ فشرده سخن، تهران، نشر کوثر.
برانتل، جورج (1381). آيين کاتوليک، ترجمه: حسن قنبري، قم، مطالعات اديان.
پاشنگ، مصطفي (1381). فرهنگ فارسي، تهران، نشر مؤلف.
خزائي، سميه (1388). بنمايههاي ديني و تاريخي صهيونيسم، قم، بوستان کتاب.
دورانت، ويل (1390). تاريخ تمدن، ترجمه: حميد عنايت، تهران، انتشارات کتيبه.
دهخدا، علياکبر (بيتا). لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران.
رابکين، ياکوب (بيتا). يک قرن مبارزه يهود عليه صهيونيسم، ترجمه: عبد الرسول دياني، تهران، نشر اميرکبير.
زيدآبادي، احمد (1381). دين و دولت در اسرائيل، تهران، دورنگار.
سليماني اردستاني، عبدالرحيم (1386). درسنامه اديان ابراهيمي، قم، کتاب طه.
شاکري، روحالله (1389). منجي در اديان، قم، بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود.
طاهري، محمدحسين (1390). يهوديت، قم، مرکز بينالمللي المصطفي.
عميد، حسن (1386). فرهنگ فارسي عميد، تهران، نشر اشجع.
فلسفي، احمد (1381). فرهنگ زبان فارسي، تهران، پيام آزادي.
قاسمي قمي، جواد (1387). ماشيح، منجي يهود به روايت تلمود، قم، آينده روشن، فصلنامه مشرق موعود، شماره 8، سال دوم.
قنبري آلانق، محسن (1386). اسطوره صهيونيسم مسيحي و انگاره منجي گرايي، قم، آينده روشن، فصلنامه مشرق موعود، شماره 1، سال اول.
کتاب مقدس.
کريمي، مرتضي (1387). رويکرد اخلاقي به موعودباوري در آيين يهود، قم، آينده روشن، فصلنامه مشرق موعود، شماره 8، سال دوم.
کلاپرمن، ژيلبرت و ليبي (1349). تاريخ قوم يهود، ترجمه: مسعود همتي، تهران، گنج دانش.
کهن، (1350). گنجينهاي از ترجمه: تلمود، ترجمه: صدري پور، بيجا، چاپ زيبا.
ماضي، محمد (1381). سياست و ديانت در اسرائيل، ترجمه سيد رضا تهامي، تهران، سنا.
معين، محمد (1385). فرهنگ فارسي، تهران، اميرکبير.
ناس، جان بي (1388). تاريخ جامع اديان، ترجمه: علياصغر حکمت، تهران، علمي فرهنگي.
هينلز، جان آر (1386). فرهنگ اديان جهان، گروه مترجمان، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
Greenstone, Julius H.(Julius Hillel), (1972), The messiah idea in Jewish history, Greenwood Press.
Unterman, Alan,(1981), Jews, their religious beliefs and practices, Routledge & Kegan Paul.
Cohn-Sherbok, Dan,(1996), Medieval Jewish philosophy: an introduction, Curzon.
Creator Epstein, Isidore, (1959), Judaism: a historical presentation, Penguin Books.
Fisher, Mary Pat, (2002), Religions Today: an Introduction, Routledge.
[1]. قابل ذکر است که اين جستار، آيين يهود را بهعنوان ديني الاهي، مورد بررسي و تحليل قرار داده؛ نه بهعنوان ديني سياسي و نژادپرست که امروزه ابزاري براي صهيونيسم و استعمار جهاني گشته و در سايه دين و موعود يهودي به جنايت و استعمار دست ميزنند.
- mashiah
[3]. meshiha
[4]. christ
[5]. Zealots
[6]. اين نظريه يهودا الکلاي (متولد 1798) که از قباليستها و ربيهاي مؤثر در بازگشت يهوديان به فلسطين ميباشد.
[7]. به اعتراف يهوديان، يهوديان، هميشه در امپراتوري ايران و اسلام از بالاترين احترام و آزادي و شأن اجتماعي برخوردار بودهاند.
نویسندگان:
روح الله شاکري زواردهي ـ محسن شريعتي