زمينه‌هاي منجي گرايي در آيين هندو

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 21 - 41 دقیقه)

134b

چکيده

برخي کتاب‌هاي مقدس آيين هندو، از منجي موعودي به نام «کلکي» سخن گفته‌اند. کلکي، آخرين تجسم زميني ويشنو، يكي از سه خداي بزرگ هندويي است که در آخرالزمان براي نجات دين و کمک به مومنان تجسدپيدا خواهد کرد. تجسد خدا بر زمين، در اصطلاح هندويي «اوتاره» ناميده مي‌شود. لذا مفهوم منجي در آيين هندو با مفهوم اوتاره ارتباط پيدا کرده و اين ارتباط معنايي، باعث شده که برخي از معلمان معنوي هند، خود را اوتاره و حتي منجي موعود بنامند. بنابراين، مفهوم منجي موعود در نوشتار حاضر در دو سطح در آيين هندو بررسي مي‌شد: نخست، در سطح متون ديني که در آن به آمدن منجي مشخصي براي احياي دين بشارت داده شده است؛ و دوم، در سطح باورهاي عاميانه و رايج آيين هندو که اعتقاد دارد هر مرتاض، گورو و معلم معنوي که ادعاي تجربۀ درک خدا و وحدت داشته باشد؛ اوتارۀ خداوند است. اين نوشتار بر آن است تا نشان دهد در آيين هندو يک منجي موعود شخصي در آخرالزمان پيش گويي شده است که در پايان عصر کنوني که عصر تاريکي ناميده مي‌شود؛ خواهد آمد و افرادي در اين آيين خود را اوتاره ناميده و مي‌نامند؛ معناي منجي را به سطح دين عاميانه تقليل داده‌اند.

 

مقدمه

آيين هندو، دين اكثر مردم هند و مردم نپال است و مانند هر دين ديگرى پيروانى در ساير كشورها، از جمله اروپا و آمريکا دارد. بيش از يک ميليارد نفر هندو در جهان وجود دارد که 700 ميليون نفر آن‌ها در شبه قارۀ هند،17 ميليون نفر در نپال و بيش از 12 ميليون نفر در بنگلادش زندگي مي‌کنند (Flood, 2003: 2). امروزه در سرتاسر هند سه مذهب عمده هندويى داراي پيرواني است: مذهب شيوه، ويشنو و شَكتى. مذهب ويشنويى که در شمال هند پيروان بيش‌ترى دارد، پيروانش، ويشنو را خداى متعال مى‌دانند و براى او، اوتاره يا تجسماتي زميني را تصور مي‌کنند. در نظر آنان، ويشنو ده اوتاره دارد و بنابراين، اوتاره‌هاي ويشنو، به‌ويژه راما و کريشنا نيز در اين مذهب پرستيده مي‌شوند. کلکي، آخرين اوتارۀ ويشنو نيز منجي موعودي است که در آخرالزمان خواهد آمد و زمين را از فساد و بي ديني پاک خواهد کرد. پيروان يا پرستندگان ويشنو، معمولا با علامتى روى پيشانى كه با رنگ، به اندازه تقريبى يك انگشت، به طور عمودى از بالا تا ميان دو چشم مى كشند؛ شناخته مى شوند. در مذهب شَيْوه پرستي، شيوَه خداى متعال است. او را همراه همسرش، كالى يا دورگه در معابد و ضريح‌ها پرستش مى‌كنند. در مذهب شَكْتى، الاهه‌اي به نام شاكْته پرستش مي‌شود. مهم ترين اعتقادات هندويى شامل عقيده به تناسخ و چرخه تولدهاى مكرر (سَمْساره)، قانون عمل و تأثير آن بر روح و سرنوشت زندگانى هاى بعدى (كَرْمَهْ) است. اعتقاد به وجودى مطلق به نام برهمن[1] كه در تمام هستى موجودات، از جمله انسان، سريان دارد و نيز وجودات الوهى و نيمه الوهى و شياطين و ارواح نيز شيوع دارد. دين هندو بنيانگذار شناخته شده‌اى ندارد؛ اما شخصيت‌هاى اساطيرىِ به نام رشي در تدوين يا سرودن متون مقدس نقش مهمي داشته‌اند (Palmer, 2004: 7).

از نظر اجتماعي، مهم‌ترين باور آيين هندو پذيرش و تسليم در برابر نظام طبقاتي يا کاسْت مي‌باشد. امروزه حدود صد و پنجاه ميليون نفر از مردم هند که جزو چهار طبقۀ اجتماعي نيستند، داليت يا نجس خوانده مي‌شوند و توسط اعضاي طبقات ديگر در بدترين و محروم ترين شرايط زندگي نگاه داشته مي‌شوند (هانس کونگ، 1385: 82). متون مقدس آيين هندو به دو بخش اصلي تقسيم مي‌شود: شروتي‌ها و اسمرتي ها. شروتي‌ها متون وحياني و مقدسي اند که شامل وداهاي چهارگانه، افزوده‌هاي آن‌ها، از جمله برهمنه‌ها و آرنيکه‌ها و اوپانيشادها مي‌باشند. اسمرتي ها، متوني با محتواي داستان ها،احکام و آداب ديني و آييني اند که شامل اوپه وداها، درمه شاستره ها، پورانه ها، حماسه‌هاي مهابهاراتا و رامايانه و آگمه‌ها يا متون تنتري مي‌باشند. از ميان اسمرتي ها، منظومۀ مهابهاراتا و به ويژه بخشي از مهابهاراتا به نام بهگود گيتا اهميت خاصي دارد. متون مقدس آيين هندو سروده و نوشته‌هاي طبقۀ روحاني و ممتاز جامعه، يعني برهمنان اند؛ ولي در سرايش حماسه‌ها طبقۀ جنگاوران نيز سهيم بوده‌اند.

موعود منجي در آيين هندو

در آيين هندو، موعودي به نام «كَلْكى» يا «كَلْكين»[2] مطرح است که به آمدن او خبر داده شده است. اين واژه در لغت به معناي «نابودگر پليدي»، «جاودانگي» و «اسب سپيد» است و در اصطلاح، نام آخرين اوتارۀ ويشنو، خداي محافظ در آيين هندو است که در پايان عصر کنوني که عصر کالي ناميده مي‌شود، خواهد آمد و در نبردي نهايي با شر، پيروز خواهد شد (Klostermaier,2003: 93). در کتاب‌هاي متعددي به زندگي و نبرد کلکي اشاره شده است، مانند بهگوته پورانه[3]، ويشنو پورانه[4] و کلکي پورانه[5] که شرح زندگي، جنگ‌هاي متعدد، ازدواج و بازگشت نهايي او به بهشت ويشنوپرستان به نام ويکونت[6] و مانند آن را نقل کرده‌اند. کتاب بهاويشيه پورانه نيز حوادثي را بيان مي‌كند که قبل از آمدن کلکي اتفاق خواهد افتاد و کم‌تر در منابع ديگر ذکر شده است. کلکي پورانه، مهم‌ترين پورانه اي است که در آن کلکي ذکر مي‌شود. اين پورانه در مقايسه با بهاويشيه پورانه و ويشنو پورانه که جزو هجده پورانۀ اصلي‌اند، پورانه اي فرعي محسوب مي‌گردد. پورانه به معناى «داستان باستان» و «دانش قديم» است. پورانه ها، دومين دسته از متون اسمرتى بوده و مجموعه‌اى دايرة‌المعارف گونه اند كه در خود، شمار زيادى افسانه و داستان و نيز مباحثى دربارۀ آداب و رسوم دينى و حتّي موضوعات غير دينى، مانند نجوم، طب و مهندسى دارند. پورانه ها، به قدري در زندگي ديني و آييني هندوها مهم اند که گاهي به آن‌ها پنجمين ودا گفته مي‌شود (Werner,2005: 183). برخى پورانه‌ها نزد پيروان مذاهب سه گانۀ هندو همپايۀ وِداها و به عنوان يك متنِ شروتى (وحيانى) تلقى مى‌شوند؛ اما خود پورانه‌ها اعتبار خويش را حتّي از وِده‌ها برتر مى شمارند. مردم هندو پورانه‌ها را در مراكز و اماكن زيارتى به قصد ثواب، با صوت بلند تلاوت مى كنند که نشان از اهميت و نفوذ اين بخش از کتاب‌هاي مقدس در فرهنگ عمومي است.

کيهان شناسي هندويي

پيش از اين‌که به بررسي کلکي در متون مقدس هندويي بپردازيم، لازم است دربارۀ ادوار جهاني در کيهان شناسي آيين هندو، طبق اسطوره هايي که در پورانه‌ها آمده است توضيحي داشته باشيم تا دورۀ دقيق ظهور کلکي مشخص شود:

در منابع ديني آيين هندو، جهان به صورت دوره اي و دايره وار ترسيم شده است که هيچ پاياني ندارد. برهما، خالق اين جهان است و يکي از سه خداي اصلي آيين هندو به همراه ويشنو و شيوه است. برهما يک دورۀ زندگي صد ساله دارد؛ يعني صد بار جهان را خلق مي‌کند که هر کدام نابود و دوباره آفريده مي‌شود. جالب توجه است که پس از آن، خود برهما، خداي خالق، نابود مي‌گردد و برهماي ديگري توسط برهمن، حقيقت نامرئي ساري در جهان، پديد مي‌آيد (Klostermaier,2003: 90) از سوي ديگر، هر يک روز از زندگي برهما، يک کلپه ناميده مي‌شود که 432 ميليارد سال طول مي‌کشد که اين دوره را در اسطوره‌هاي هندويي، دورۀ تقريبي عمر زمين مي‌دانند. هر يک روز از زندگي برهما داراي چهارده مَنو[7] يا انسان اوليه است. مَنو در تاريخ ديني آيين هندو معادل حضرت آدم در اديان ابراهيمي است و آن‌ها يکي پس از ديگري خلق شده و اين جهان را به نظم در مي‌آورند. بنابراين، چهارده نسل از منو‌ها در يک کلپه يا روز برهما مي‌آيند و مي‌روند. هر دورۀ زندگي منوها، شامل هفتاد و يک ربع دوره است. هر ربع دوره، خود شامل چهار دورۀ اصلي به نام‌هاي ستيه، ترتا، دوپَرَه و کالي به شرح ذيل است:

  1. دورۀ کرْته[8] يا عصر سَتيه يا عصر طلايى: در اين عصر، «دهرمه»، يعني آيين درست، به صورت تام و تمام حاكم است و به اجرا در مى آيد. همه از يکديگر خشنودند و به دين به درستي عمل مي‌شود. همۀ مردم داراي فضايل و دانش درست هستند.

  2. دورۀ ترِتا[9]: در اين دوره، سه‌چهارم از دين باقي مانده است و يک چهارم آن فراموش شده است. در اين دوره، وظايف دينى و عمل به دهرمه (يعني دين) اندکي کم‌تر شده و مردم رو به نزاع و گناه آورده‌اند.

  3. دورۀ دْواپَره:[10] در اين دوره، فقط به نيمى از دهرمه عمل مي‌شود و فضيلت و نيكى نسبت به دوره اول کاهش يافته است. در اين دوره ناخشنودى، ستيز و دروغ رواج دارد.

  4. دورۀ کالى:[11] اين دوره، نصف دورۀ سوم و 432000 سال است. در اين دوره، كه در ميان چهار دوره، بدترين است، فضيلت رخت بر مى بندد و تنها يك‌ چهارم دهرمه (يعني راه و آموزۀ راست) باقي مي‌ماند. اين دوره، دورۀ تباهي بشر است، از اين رو گفته اند که در اين دوره، فقط خدا بايد به داد بشر برسد. بنابراين، به عقيدۀ هندوها خدا نيز تجسم پيدا مي‌کند تا به داد بشر برسد و به احياي فضايل ديني و اخلاقي بپردازد (Maharishi,1967: 253).

پس، زمان ظهور کلکي اواخر عصر کالي است و کلکي با ظهور خود به کشتار شروران خواهد پرداخت. با نابودي شروران، عصر تيره و فاسد کالي، خود به خود به يک عصر نيک، يعني عصر ستيه تبديل خواهد شد.

ويژگي‌هاي عصر کالي

از نظر کيهان شناسي هندويي، از تمام عصر تاريکي يا کالي (که در کل 432000 سال است)، 5115 سال گذشته است[12] و 426885 سال ديگر تا پايان اين عصر زمان باقي است. در پايان همين دوره است که کلکي موعود ظهور خواهد کرد. طبق متون هندويي، شش پادشاه در عصر کالي حکومت مي‌کنند و هر کدام دوره اي کوچک را پديد مي‌آورد. به اين پادشاهان، پادشاهان دوران ساز گفته مي‌شود. سه نفر از اين پادشاهان آمده و رفته اند و سه نفر ديگرشان خواهند آمد که کلکي آخرين آن پادشاهان دوران ساز است. تاريخ زندگي هر يک از اين پادشاهان، به صورتي خيالي و با اعداد و ارقامي عجيب و غريب در متون هندويي آمده است که با تاريخ واقعي هند مطابق نيست (90 Mittal, 2006:). به هر روي، کلکي در پايان عصر کالي خواهد آمد و آن را به عصر ستيه يا حقيقت تبديل خواهد کرد. اين اوتارۀ الوهي، سوار بر اسب سفيد در شهر کليپور در ايالت مهاراشترا در هند امروزي حکومت خواهد کرد. او در سال 428078 پس از ميلاد حکومت خود را در هند آغاز کرده و پس از 821 سال حکومت، پادشاهي را به کسي ديگر خواهد سپرد (Aadoni,2011: 13-15 ).

وايوپورانه، ويژگى هاى دورۀ کالي را خشونت، حسادت، دروغ، فريبكارى و كشتار پرهيزكاران مي‌داند. در بهگوته پورانه نيز آمده است:

در کالى يوگه[13] پادشاهان رفتارى همچون راهزنان خواهند داشت و اَگنى پورانه مي‌گويد: ناشريفان (غيرآريايى ها) در ظاهرِ پادشاهان، مردانى را كه مرام راستى در بردارند، نابود مى كنند و به امور ناراست و نادرست علاقه دارند. (Klostermaier, 2007:495).

همچنين، بنابر گزارش ويشنوپورانه:

فساد بر همه چيز حكمفرما خواهد شد، دولت و ثروت تنها معيار ارزش گشته؛ شهوت يگانه پيوند ميان زن و مرد شده و دروغ تنها راه موفقيت در كار دنيا محسوب مى شود. نظام طبقاتى متلاشى خواهد شد و دستورات و احكام وده اى را كسى مراعات نخواهد كرد. برهمن‌ها و كشتريه‌ها (طبقۀ شاهزادگان و جنگجويان) از مقام خود سقوط خواهند كرد و پست ترين طبقه، شودره‌ها (نوکران) حاكم زمين خواهند شد (Vshnu Purana: IV,23).

طبق اين آموزه، ما اكنون در عصر کالي زندگى مى كنيم. در کتاب بهگود گيتا آمده است:

در اواخر کالي يوگه، خدا، حتي در منازل مقدسان و نجيب زادگان مورد احترام طبقات برتر نيز پرستش نخواهد شد و در آن زمان قدرت به دست افرادي از طبقۀ پست، يعني شودره‌ها و يا کساني پست تر از آنها مي‌افتد و در آن زمان آداب قرباني کردن فراموش خواهد شد، در آن زمان آن سرور بسان پرهيزگاري بزرگ ظهور خواهد کرد (1967، ج2، فصل 7: 38).

ويژگي‌هاي عصر طلايي

اما ويژگي‌هاي عصر طلايي يا عصر حقيقت (ستيه) که به دنبال عصر کالي مي‌آيد، چنين است که در آن زمان، دين به طور کامل ظاهر خواهد شد که به آن، پديدۀ ساناتان دهرمه گفته مي‌شود. اگر پدر و مادر کودکي درگذشتند، آن کودک از بين نمي رود. همۀ خدايان و شياطين و ديگر موجوداتي که در دشمني با يکديگرند، نفرت و دشمني را کنار خواهند گذاشت و با صلح و دوستي زندگي خواهند کرد؛ وداهاي چهارگانه از هم جدا نخواهند شد؛ به کشاورزي نيازي نخواهد بود و اصولاً به انجام دادن هيچ کاري نياز نيست و همۀ احتياجات بشر فقط با اراده مهيا خواهد شد؛ هيچ کس بيمار نخواهد شد. هيچ کس تقصير و بي لياقتي ديگري را به رخ او نخواهد کشيد؛ منيت، اندوه، خشونت، حسد، نفرت، غيبت، ترس، رخوت و مانند آن وجود نخواهد داشت (Chaturvedi, 2004: 71). توجه کنيد که اين ويژگي‌ها در واقع، ويژگي‌هاي آرمان شهر هندويي در دورۀ آخرالزمان بوده و از اهميت ويژه اي برخوردار است. اگر در الاهيات آيين هندو آرمان شهري طبق ويژگي‌هايي که در پورانه‌ها آمده، به تصوير کشيده شود؛ با توجه به پيشگويي جنگ هايي که کلکي خواهد داشت، براي پيروان ساير اديان جايي وجود نخواهد داشت.

اوتاره‌هاي ويشنو

از آن‌جا که کلکي آخرين اوتارۀ ويشنو است، بايد دربارۀ اوتاره‌ها توضيحي داده شود. در متون مقدس آيين هندو از ميان سه خداي برتر، يعني ويشنو، برهما و شيوه که به ترتيب، خداي محافظ، خداي خالق (موجودات غير روحاني) و خداي ويرانگر هستند؛ ويشنو مهم‌ترين است. ويشنو مي‌تواند در جهان مادي ظاهر شده و تجسم پيدا کند. اين تجسم را اوتاره يا تنزل مي‌نامند. تعداد اوتاره‌هاي ويشنو در پورانه‌هاي مختلف، متفاوت ذکر شده است؛ اما ده اوتاره، معروف ترين آن‌ها است که به ترتيب عبارتند از:

  1. مَتْسيه[14] (ماهى)

در ابتداي جهان که نخستين بشر به نام مانو در معرض غرق شدن قرار داشت، ويشنو به صورت ماهي ظاهر شده و نخستين انسان روي زمين را از طوفان عظيم نجات داد. اين طوفان با داستان طوفان نوح در اديان ابراهيمي قابل مقايسه است.

  1. كوورْمه[15] (لاك پشت)

هنگامي که اهوراها و دئوه‌ها اقيانوس شير را به تلاطم در آورده بودند تا به اکسير حيات بخش برسند، کوهي که حيات بر روي آن قرار داشت در معرض غرق شدن قرار گرفت و ويشنو بار ديگر مجبور شد ظاهر شود و کوه را به دوش کشيده و حيات روي آن را نجات دهد.

  1. وَراهه[16] (گراز)

ويشنو ظاهر شد تا ديوي را که زمين را به دست گرفته و به اعماق اقيانوس برده بود، شکست دهد و زمين را به روي آب آورد.

  1. نارا سيمها[17] (انسان ـ شير)

شخص شروري از برهما قدرتي را دريافت کرد که او را قادر مي‌ساخت تا جاويدان بماند. از آن‌جا که او موجود شروري بود، ويشنو در هيکل انسان، اما با سر شير ظاهر شد و او را کشت.

  1. وامَنه[18] (كوتوله)

ويشنو در قالب يک انسان کوتوله تجسد يافت تا با نشان دادن معجزه شاه زمان خويش را پند دهد.

  1. پاراشو راما[19] (راماي تبر به دست)

يکي از تجسدات ويشنو که انتقام پدر خود را از شاهي ستمگر مي‌ستاند.

  1. راما

شاهزاده اي که داستان زندگي او در کتاب رامايانه آمده و يکي از محبوب ترين داستان‌هاي حماسي هندوان است. راما اوتاره اي است که پرستش آن بسيار شيوع دارد و پهلوان آرماني فرهنگ هند است.

  1. كريشنا[20]

کريشنا، معروف‌ترين اوتارۀ ويشنو است که در کتاب مهابهاراته، ارابه ران شاهي به نام ارجونه است. بهگود گيتا گزيدۀ کتاب مهابهاراته است که به طور خلاصه گفت‌وگوي اصلي کريشنا و ارجونه را آورده است.

  1. بودا[21]

بودا در 2500 سال پيش روش برهمنان هند را نقد کرد و به نفي حجيت وداها و طبقۀ اجتماعي و حتي وجود آتمن (روح) و برهمن (خدا) پرداخت. او فقط اصل تناسخ و اصل کرمه (قانون عمل ونتيجۀ عمل) را از آيين هندو پذيرفت با اين حال، آيين بودا به عنوان يک بدعت در آيين هندو قلمداد مي‌شود. بعدها که عالمان هندو مشاهده کردند آموزه‌هاي بودا در حال گسترش است، براي اين‌که بودا را نيز مال خود کنند، گفتند بودا نيز يکي از اوتاره‌هاي ويشنو بود و آمده بود با آييني تازه تا ايمان مومنان را آزمايش کند و ببيند چه کسي دست از وداها و آيين هندو بر مي‌دارد؛ يعني اوتاره اي در نقش منفي بوده است (Wuaku, 2013: 148).

  1. كَلْكى يا كَلْكين[22]

آخرين اوتارۀ ويشنو که در پايان عصر تاريکي خواهد آمد.

ظاهر اين ده اوتاره از صورتى كاملا حيوانى آغاز مى شود و به مرور که تمدن بشري پيشرفت مي‌کند به صورتى كاملا انسانى مى رسد؛ چنان‌كه اوتاره هاى اول تا سوم كاملاً صورتى حيوانى دارند، و اوتاره هاى چهارم و پنجم نيمه‌انسان و يا انسان غير متكامل‌اند، و تنزّلات بعدى شكل و صورتى كاملاً انسانى به‌خود مى گيرند.

زمان تجسد ويشنو

در فصل چهارم (بخش‌هاي 8 و 9) از کتاب بهگود گيتا از زبان ويشنو چنين نقل شده است:

هرگاه و هر کجا که دين (دهرمه) به تباهي دچار شود و بي ديني حکمفرما گردد؛ در آن زمان به منظور نجات پرهيزکاران و نابودي بي ايمانان ظهور مي‌کنم و همچنين براي برقراري مجدد اصول دين در هر عصر شخصا ظاهر خواهم شد (بهگود گيتا: 211و 213).

اين مطالب نشان مي‌دهد که اصل عقيده به تجسد ويشنو و ظهور يک اوتاره، عقيده اي کلي و بدون قيد و شرط است و به اوتاره‌هاي مذکور در کتاب‌هاي مقدس آيين هندو اختصاص ندارد. ترويج همين فراز از کتاب مقدسِ بهگود گيتا باعث شد تا تعداد زيادي از گوروها، يعني معلمان معنوي هند خود را خدا بنامند.

اما محققي به نام پرابهوپادا که کتابي در تفسير بهگود گيتا دارد، چنين برداشت عامي را نمي‌پذيرد. او ضمن اين‌که بودا را يکي از تجليات ويشنو مي‌شمارد؛ اين عقيده را که هر کسي در هر زماني به دلخواه خود مدعي اوتارگي شود، نپذيرفته و طبق بهگود گيتا مردود مي‌داند. او مي‌نويسد:

ما از کتاب بهگود گيتا در مي‌يابيم که بودا يکي از ظهورات کريشنا است. او هنگامي ظاهر گرديد که مادي گرايي شايع و حکمفرما شده بود و دنياپرستان، مرجعيت وداها را آلت دست خود قرار داده بودند. با اين‌که در وداها راجع به قرباني حيوانات که به منظور اهداف خاصي صورت مي‌گيرد، قوانين محدود کنندۀ معيني وجود دارد؛ در آن زمان افراد ناصالح که تمايلات شريرانه داشتند، حيوانات را بدون مراعات اصول ودايي قرباني مي‌کردند. خداوند در قالب بودا ظهور كرد تا نقطۀ پاياني بر اين کار عبث بگذارد و اصول ودايي مربوط به عدم اعمال خشونت را وضع نمايد. بنابراين، هر يک از ظهورات يا هر اوتاره، واجد رسالت خاصي است که همۀ آنان در کتاب‌هاي مقدس وصف شده است. در نتيجه، هيچ‌کس را نبايد به عنوان اوتاره پذيرفت؛ مگر اين‌که در کتاب‌هاي آسماني به او اشاره شده باشد. اين نکته حقيقت ندارد که خداوند تنها در خاک هندوستان ظهور مي‌کند؛ يگانۀ متعال قادر است در هر کجا و هر گاه که اراده کند، خود را ظاهر سازد.... گاهي خداوند از ملکوت اعلاي خويش شخصا براي اين منظور هبوط مي‌کند و گاهي نمايندۀ معتبر خود را در قالب خادم يا فرزند خود مي‌فرستد و يا شخصا به صورت ناشناخته مي‌آيد (1967: 212).

بنابراين، مشاهده مي‌شود که مدعيان گوروهاي معاصر هندي، همانند ساي بابا که بدون دليل روشن و متقني خود را اوتاره مي‌نامند؛ سخني گزاف و بر خلاف نظر بسياري از مفسران بهگود گيتا و محققان آيين هندو است. در واقع تفسير نادرست از متون مقدس آيين هندو، باعث شد معلمان کوچک و بزرگ مکاتب هندي جرات پيدا کرده و به بهانه اي اندک، خود را اوتارۀ خدا بنامند. انديشۀ موعود منجي در آيين هندو به مرور زمان، ابزاري براي معلمان معنوي معاصر هند، مانند ساي بابا و مهر بابا شد تا خود را اوتاره و منجي زمان و تجسد خدا بنامند.

عارف، مرتاض، گورو

بيش‌تر کساني که در هند به عنوان عارف (mystic) معروف‌اند، در واقع، عارف به معناي سالک راه خدا نيستند؛ بلکه درست تر آن است که آن‌ها را «مرتاض» بناميم. منظور از مرتاض در اين‌جا کسي است که از راه تمرين‌هاي مشکل و مداوم توانسته است بر بخشي از نفْس خود تسلط پيدا کند و از برخي خواص آن در انجام دادن کارهاي خارق العاده بهره ببرد. بر اساس سنت‌ها و قوانين ثابت الاهي، هر کس تمرين و رياضت داشته باشد، به برخي از نيروهاي دروني دست پيدا مي‌کند. تفاوت عارف مسلمان و مرتاض هندي در اين است که هدف عارف از رياضت‌هاي شرعي (قرب نوافل)، عبادت خداوند است و خداوند به لطف خود و به خواست خود، درهاي دانش را به روي او مي‌گشايد؛ اما هدف مرتاض (مانند يوگاکار)، رسيدن به نيروهاي باطني يا آرامش دروني و مانند آن است و هرگز دغدغۀ توحيد و معرفت الله را ندارد (Krishna, 1996: 2-5).

به عبارت ديگر، عارف مسلمان در همه حال، بنده است و از خود چيزي ندارد و هرگز مانند عارفان هندي ادعا نمي‌کند که اوتاره يا تجسد خدا در روي زمين شده است. عارف مسلمان، از طريق بندگي محض به مقامات معنوي مي‌رسد و هرگز با خدا يکي نمي‌شود.

اما گورو، در زبان سنسکريت به معناي استاد است و از آن مفهومي همانند مراد در فرهنگ تصوف اراده مي‌شود. يک گورو لزوماً مرتاض نيست و اکثر گوروها به‌رغم ادعاهاي فراواني که دارند فاقد هرگونه نيروي فوق طبيعي هستند. طيف وسيعي از گوروها وجود دارد که بسياري از آن‌ها معلمان سادة تمرينات يوگا و مدي‌تيشن اند و برخي نيز به مقام مهاگورو (استاد اعظم) مي‌رسند که معادل اوتاره است. جايگاه گورو در عرفان هندو بسيار مهم است؛ زيرا تشرف به طريقت معنوي، به آيين تشرف (ديکشه) نيازمند است که بايد به دست گورو انجام شود. آيين تشرف به اين معناست که گورو، آن نو آيين را پذيرفته و سعادت معنوي او را تضمين مي‌کند. يکي از نکاتي که غربيان را مجذوب آموزه‌هاي هندويي کرد، رابطة مريد و مرادي گورو با پيروانش بوده است. اين نکته در سخني از کريستوفر ايشرووُد به روشني بيان شده است. او پس از وصف شاگردي خود در محضر گوروهاي مختلف و استفادۀ معنوي از آن‌ها مي‌نويسد: شاگرد گورو بودن، معناي عميقي به باورها و تمرينات انسان مي‌دهد. (Isherwood, 1969: 184). البته بايد توجه داشت که جذب شدن اين‌گونه افراد به آيين هندو، به دليل فقر معنوي جوامع غربي است و اين‌که با عرفان اسلامي آشنايي چنداني ندارند. همچنين يکي از تفاوت‌هاي عميق عارف با گورو اين است که عارف مردم را به سوي خدا مي‌خواند و گورو به سوي خود دعوت مي‌کند. البته آنانداموي، يکي از شاگردان يوگاننده، نويسندۀ کتاب معروف زندگينامۀ يک گورو، مي‌گويد که يک گوروي واقعي، شاگرد را به سوي خودش فرا نمي‌خواند؛ بلکه به ‌سوي خدا فرا مي‌خواند! (همان).

اين سخن بسيار عجيب است؛ زيرا تقريباً همة گوروهاي هندو، مردم را به سوي خود فرا مي‌خوانند. به طور مثال، مهر بابا که خود را اوتاره مي‌داند، به مريدان خود چنين توصيه مي‌کند:

من يکتاي قديم هستم. من درون شما و با شما هستم. مرا در ياد داشته باشيد و من شما را ياري خواهم داد. از شما مي‌خواهم که مرا همراه هميشگي خود سازيد. بيش از آن‌که به خود فکر کنيد، به من بينديشيد. هر چه بيش‌تر به من بينديشيد، بيش‌تر به ميزان عشقم به خود پي خواهيد برد. وظيفة شما اين است که حضور مرا هميشه در افکار، گفتار و کارهايتان حفظ کنيد.[23]

ساي بابا، ديگر گوروي معروف هندي نيز مي‌گفت:

در خلوت‌هاي خودتان به من فکر کنيد و هر چه مي‌توانيد در آشرام (= معبد) من حضور به هم رسانيد.[24]

در آموزه‌هاي ساتيا ساي بابا سه نوع عبادت وجود داشت: مدي تيشن، آوازهاي مذهبي و حضور در مجالس ساي بابا. ساي بابا مي‌گفت اگر به من دسترسي نداريد مدت‌ها به عکس من خيره شويد تا به مرور زمان نسبت به من محبت پيدا کنيد (همان).

پس، مي‌توان چنين نتيجه گرفت که گوروها در هند و طبق آيين هندو مردم را به نفس خود دعوت مي‌کنند؛ اما گوروهايي مانند يوگاننده و آنانداموي که در غرب به تبليغ مردم مي‌پرداختند، تحت تاثير اديان الاهي، ادعا مي‌کردند که گورو بايد مردم را به سوي خدا دعوت کند؛ اما خود اين سخن، ترفندي براي جذب مسيحيان به آيين هندو بود و از نظر آيين هندو صحت و اصالت ندارد.

کلکي در متون مقدس هندو

ويشنو پورانه، يکي از نخستين منابعي است که نام کلکي در آن ذکر شده است. در اين پورانه آمده است:

هنگامي که آداب ديني اي که متون ودايي آموخته اند و اصول قانون [درمه] نزديک است که به سرانجام برسند، و پايان عصر «کالي» نزديک شود؛ تکه اي از وجود الوهي که خود، آغاز و پايان عالم است، و شامل همه چيز است، بر روي زمين نزول خواهد کرد. او در خانوادۀ ويشنو یَشَه که برهمن ممتاز سرزمين شامبالا است، به عنوان کلکي زاده خواهد شد که هشت قوۀ فوق بشري به او داده شده است. با قدرت مقاومت ناپذيرش همۀ ناآريايي‌ها (بربرها) و دزدها و همۀ کساني را که جانشان با شرارت و رذالت عجين شده است، نابود خواهد کرد. او راستي را باز برقرار خواهد کرد و جان‌هاي کساني را که در پايان عصر کالي زندگي مي‌کنند، بيدار خواهد نمود، آن‌چنان که به زلالي بلور شوند. پس، انسان هايي که به فضل آن عصر خاص تحول پيدا کنند، همانند بذر براي بشر خواهند شد و نسل بعدي را توليد خواهند کرد که پيروان احکام عصر ستيه يا عصر حقيقت «عصر طلايي» هستند. مي‌گويند: هنگامي که خورشيد و ماه، و ستارگان درخشان تيشيه و سيارۀ ژوپيتر، در يک مدار قرار گيرند، عصر حقيقت فرا خواهد رسيد (کتاب چهارم، فصل 24، Wilson,2001:72).

در آگني پورانه نيز به همين صورت به آمدن کلکي اشاره شده است. اين پورانه، يکي از نخستين آثاري است که بودا را يکي از تجليات ويشنو معرفي کرده است، و به نظر مي‌رسد مطالب مربوط به کلکي را از ويشنو پورانه اقتباس کرده باشد. آگني پورانه توضيح مي‌دهد که چگونه کلکي قانون اخلاقي را برقرار مي‌کند و نظام طبقات اجتماعي آيين هندو را که به هم ريخته است احيا مي‌نمايد و پس از آن، مردم به راه نيکوکاري بازخواهند گشت (Agni Purana, 7: 9-16). همچنين در اين کتاب آمده است که ويشنو، پس از اين‌که شکل کلکي را از دست مي‌دهد، به آسمان بازخواهد گشت (Ibid,16:10).

در پورانۀ ديگري به نام پدمه پورانه، نيز به آمدن کلکي اشاره شده است. در اين پورانه آمده است:

کلکي همۀ راه‌هاي درست زندگي را که نابود شده‌اند، احيا خواهد کرد. او تنها فرمانرواي جهان خواهد بود و بيرق پيروزي اش گسترده بوده و خود او مورد پرستش مردم جهان واقع خواهد شد. همچنين کلکي را سوار بر اسب سپيد بالدار وصف مي‌کند که شمشيري بر دست دارد و هزاران نفر از دزداني را که جسارت کرده، لباس پادشاهي پوشيده‌اند، خواهد کشت (ج12، فصل 2، 19-20).

کلکي پورانه، تنها کتابي است که به طور کامل به وصف کلکي پرداخته است. در اين پورانه آمده است که خانواده اي پليد به نام کَلي از پشت برهما خواهند جهيد. آن‌ها بر روي زمين آمده و انسان‌ها را به سوي تباهي خواهند کشانيد. هنگامي که انسان‌ها ديگر به پيشگاه خدايان قرباني نکنند، خود ويشنو بر زمين تنزل خواهد کرد تا جهان پر از شر را رها سازد. او به عنوان کلکي تولد مجدد مي‌يابد تا خانوادۀ برهمنان را در آبادي شامبالا راهنمايي کند. استاد او در هنرهاي رزم، راماي تبر به دست است که ششمين اوتارۀ ويشنو بود. سپس، او در سراسر جهان به سياحت خواهد پرداخت و با شاهان پليد و پيامبران دروغين خواهد جنگيد. سرانجام کَلي، آن مرد خبيث شکست خواهد خورد و دوران ستيه آغاز خواهد شد. کلکي با پايان يافتن وظيفه اش، به شکل چهار دست درآمده و به عنوان ويشنو به آسمان باز خواهد گشت. در اين کتاب پيشگويي شده است که کلکي ميليون‌ها نفر از بوداييان را مي‌کشند (کلکي پورانه،2، بخش‌هاي 5، 6، 8، 9 ).

دربارۀ تاريخ نگارش ميان قرن هفتم تا دوازده ميلادي تخمين زده شده است. اعتقاد به نظام طبقات اجتماعي (کاست)، مراسم پيچيده و پر هزينۀ قرباني براي خدايان باعث شده بود تا در اين عصر آيين برهمني در ميان قشرهاي عمومي جامعه منفور شود و در مقابل، آيين بودا که به هيچ کدام از اين شعائر اعتقاد نداشت، در ميان مردم جايگاه خوبي پيدا كند. از اين رو، سرايندگان کلکي پورانه، بوداييان را دشمن اصلي خود قلمداد کرده اند (Reat,1994:50-55).

تفسيرهاي نوين از مصداق کلکي

از بيش‌تر متون مختلف آيين هندو چنين بر مي‌آيد که تعداد اوتاره‌ها محدود است و فقط يکي از آن‌ها نيامده که در پايان جهان خواهد آمد. همچنين براي او نشانه‌هاي کاملاً مشخصي ذکر کرده اند که لازم است مدعيان کلکي بودن، آن شرايط را داشته باشند؛ ولي در برخي متون ديگر، راه ادعاي اوتارگي براي عموم گوروهاي هندو باز گذاشته شده است. از اين رو اوتاره را بر برخي از شخصيت‌هاي معروف هند و حتي خارج از آيين هندو نيز تطبيق داده‌اند.

برخي از محققان غربي، تعابيري از کلکي را که او را با اسب سپيد وصف مي‌کند، با عباراتي از انجيل تطبيق داده و عيسي مسيح را مصداق کلکي آخرالزمان دانسته‌اند. در انجيل در کتاب مکاشفه آمده است:

… ديدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبي سفيد كه سوارش امين و حق‌ّ نام دارد و به عدل داوري و جنگ مي‌نمايد و چشمانش چون شعلة آتش و بر سرش تاج‌هاي بسيار، و اسمي مرقوم دارد كه جز خودش هيچ‌كس آن را نمي‌داند و جامه‌اي خون‌آلود در بردارد و نام او را “كلمة خدا” مي‌خوانند و لشكرهايي كه در آسمانند بر اسب‌هاي سفيد و به كتان سفيد و پاك ملبس از عقب او مي‌آمدند و از دهانش شمشير تيز بيرون مي‌آيد تا به آن امت‌ها را بزند و آن‌ها را به عصاي آهنين حكمراني خواهد نمود و او چرخُشت خَمر غضب و خشم خداي قادر مطلق را زير پاي خود مي‌افشُر‌َد و بر لباس و ران او نامي مرقوم است؛ يعني “پادشاه پادشاهان و رب‌ّالارباب”... و ديدم وحش و پادشاهان زمين و لشكرهاي ايشان را كه جمع شده بودند تا با اسب‌سوار و لشكر او جنگ كنند... و باقيان به شمشيري كه از دهان اسب سوار بيرون مي‌آمد كشته شدند و تمامي مرغان از گوشت ايشان سير گرديدند (مکاشفه: فصل19، بخش‌هاي 11 تا 21).

روشن است که چنين تعابيري تحت تاثير حضور گوروهاي هندي در غرب و تقابل دو فرهنگ مسيحي و هندو پديد آمده و اصالت ويژه اي ندارد.

بسياري از محققان مسلمان هند، مانند ذاکر نائيک نيز مدعي شده اند که بر اساس پژوهش هايي از همۀ کتاب‌هاي مقدس هندوان، مانند وداها، پورانه‌ها و اوپانيشادها به اين نتيجه رسيده اند که حضرت محمد آخرين پيامبر الاهي، مصداق کلکي است (Arfaj, 2012: 85). اين نيز نمونۀ مواجهۀ دين اسلام و آيين هندو در هند است و از آن‌جا که منابع اهل سنت در مورد وقايع آخرالزماني و موعود منجي، بسان منابع شيعه غني و پربار نيست به راحتي به راه خطا مي‌رود.

گروهي از خوجه‌هاي نزاري اسماعيلي، اهل گجرات و سند و پيروان آقاخان، به پيروي از پيرشان به نام صدرالدين که در زمينۀ اوتاره‌هاي ويشنو کتاب نوشته است، معتقدند امام علي مصداق کلکي، موعود آينده و اوتارۀ ويشنو است (Davis, 2007: 62). برخي از پيروان فرقۀ بهائيت نيز آمدن کلکي را به آمدن پيامبرشان. بهاءالله تفسير کرده اند که اين تفسير ساختگي، در گسترش دين بهاييت در هند نقش مهمي داشته است. محققان بهائي تلاش کرده اند همۀ اشاره‌هاي آخرالزماني اديان را به نوعي به بهاء الله باز گردانند و در اين مورد از هيچ‌گونه تفسير به رايي، در جهت توسعۀ افکار نادرست خويش ابايي نداشته‌اند.

آيين هندو و معنويت‌هاي نوظهور

آيين هندو يکي از تأثيرگذارترين اديان شرقي بر شکل‌گيري جنبش‌هاي نوپديد ديني در غرب است. کتاب‌ها، مقالات و سخنراني‌هاي بي‌شمار گوروهاي هندي در غرب، با تزريق نوعي پلوراليسم ديني، زمينه را براي مخالفت نسل جوان غربي با سنت‌هاي جزم‌انديش يهودي- مسيحي آماده ساخت و به مرور زمان، مباني اعتقادي آن‌ها را تضعيف کرد.[25] امروزه همة گوروهاي هندي از پلوراليسم ديني دم مي‌زنند و اين تفکر را به آموزه‌هاي ديني خود نسبت مي‌دهند، در حالي که ابوريحان بيروني در کتاب «ماللهند» خود گزارش مي‌دهد که هندوها هيچ دين ديگري را به رسميت نمي‌شناسند.

طبق آمار، در کشوري مانند انگليس، تعداد معتقدان به جهان پس از مرگ، طبق آموزه‌هاي مسيحي- يهودي، از معتقدان به تناسخ هندي کم‌تر است. در سال 1978 يک چهارم از جوانان چهارده الي هجده سال به تناسخ قائل بودند که اين تعداد رو به افزايش است. آمار اعتقاد به مفاهيم شرقي در حالي در غرب افزوده مي‌شود که آمار معتقدان به مفاهيم ديني مسيحي مانند اعتقاد به خدا، از جنگ جهاني دوم به بعد، همواره رو به کاهش بوده ‌است (Wilson & Creswell,: 36). آيين هندو امروزه فقط در آمريکا بيش از چهارصد جماعت دارد. اين جماعات در بسياري از شهرهاي اروپا و آمريکا داراي معابد، عزلت‌کده‌ها، دِيرها، کلاس‌هاي سخنراني و سالن‌هاي مخصوص به خود هستند (Tweed:2).

همۀ اين معنويت‌هاي معاصري هندي اتفاق نظر دارند انسان مي‌تواند اوتارۀ خدا باشد و از آن‌جا که اوتارۀ خدا خود خدا است، همه به نوعي خدا هستند! در اين‌جا براي نمونه، سه تن از افرادي را که جنبش خود را بر اساس مفهوم اوتارگي بنا كرده‌اند، انتخاب نموده و مورد بررسي قرار مي‌دهيم تا ماهيت عرفان معاصر هندي بيش‌تر مشخص شود.

راماکريشنا

راماکريشنا، مشهورترين عارف هندي است و بسياري از محققان، او را بزرگ‌ترين عارف معاصر هند مي‌دانند. زندگي اين عارف هندي که از سوي شاگردانش به دقت و با جزئيات ثبت شده است، به خودي خود گوياي حقايق بسياري از عرفان هندي است. سوامي نيکيلاننده، شاگرد راماکريشنا، مقدمه‌اي بر ترجمة انگليسي کتاب انجيل حضرت راماکريشنا[26] نوشت و از آن زمان اين کتاب به يکي از مهم‌ترين متن‌هاي شکل دهندة تصور غربيان از معنويت هند تبديل شد. راماکريشنا عارفي فوق العاده تصور مي‌شود که شخصيتي غير قابل درک، اسرار آميز و پر هيبت دارد. او بارها به حالت «سمادي»، يعني جذبة عرفاني رفت. آنچه دربارة اين عارف بزرگ! جاي تعجب است، اين حکايت است که او گاهي در حالت رفتن به خلسه، مي‌بايست پاي راست خود را در آغوش مرد جواني مي‌گذاشت. هنگامي که راماکريشنا از سمادي خارج مي‌شد، اطرافيان از کار او ناراحت بودند و نمي‌توانستند براي پاي گناهکار او توجيهي پيدا کنند؛ اما جرات پرسش از استاد را نداشتند و او نيز هرگز توجيهي براي اين کار خود ارائه نداد. مي‌گويند زماني پدر راماکريشنا به مسافرت رفته بود؛ هنگامي که از سفر بازگشت، زن خود را حامله يافت و بر اساس قرائن متعددي فهميد که فرزند آينده اش اوتارۀ ويشنو خواهد شد (Partridge,2003:84 ). يکي از استادان راماکريشنا، بت کوچکي به او داد تا به قدري آن را بپرستد که به راحتي آن را در مشاهدات عرفاني خود ببيند. راماکريشنا به اندازه‌اي به آن بت علاقه‌مند شده و در آن نگريسته بود که فکر مي‌کرد آن بت حرکت کرده و با او بازي مي‌کند. در طول زندگي راماکريشنا بسياري از مردم در عاقل بودن او شک داشتند؛ اما سرانجام گروهي از عالمان هندويي در يک کنفرانس جمع شدند و اعلام کردند (تصويب کردند!) که راماکريشنا يک اوتاره، يعني تجسد خداوند بر روي زمين است. وقتي اين خبر به راماکريشنا رسيد، با تعجب گفت آيا واقعاً آن‌ها چنين فکر مي‌کنند؟ خوشحالم که حالتي که دارم بيماري نبوده ‌است (Isherwood,1969: 206).

ساتيا ساي بابا

روزي پروفسور ديپانکار گوپتا[27]، جامعه شناس مشهور دانشگاه دهلي هند، دربارة امثال ساي باباها و گوروهاي هند سخن تلخي گفت که متاسفانه حقيقت داشت. او گفت:

95 درصد از اين مردان خدا (گوروهاي فريبکار)، نام آن 5 درصدي را که واقعاً مردان خدا هستند (گوروهاي خداشناس، مانند ساي باباي شيردي)، خراب مي‌کنند. بيش‌تر اين‌ها شارلاتان هستند! آن‌ها به دنبال مردم ساده لوح و پولدار هستند! نمي دانم چرا مردم سخنان اين‌ها را باور مي‌کنند... توريست‌هاي خارجي که از سبک زندگي غربي خسته شده‌اند، کرور کرور به هند مي‌آيند تا به مدي‌تيشن متعالي بپردازند و به روشن شدگي برسند. اين‌ها با صدها مرکز معنوي و کلاس‌هاي يوگا و مانند آن روبه‌رو مي‌شوند؛ در حالي که استادان اين مراکز، افرادي هستند که فقط براي گرفتن پول توريست‌ها اين مراکز را به راه انداخته‌اند.[28]

سخن پروفسور گوپتا، به عنوان يک جامعه شناس، در خور تامل فراوان است. او بحراني را در هند مشاهده مي‌کند که از کنترل افراد، و حتي دولت خارج است و فقط خود مردم بايد مراقب اين «شارلاتان‌ها» باشند. منظور اين دانشمند را از استفادة لفظ شارلاتان هنگامي عميق‌تر متوجه مي‌شويم که به سيل گزارش‌هاي مربوط به فساد اين استادان معنوي! توجه کنيم. ساتيا ساي بابا يکي از مصاديق واضح اين شارلاتان‌ها در سخن پروفسور گوپتا بود.

ساتيا ساي بابا در ۲۳ نوامبر ۱۹۲۶ در دهکده‌اي کوچک در هند به نام پوتاپارتي به دنيا آمد. او فرزند چهارم خانواده‌اي فقير و مذهبي بود. او به کساني که از غرب به دهکدۀ او جهت زيارتش مي‌رفتند، مي‌گفت:

معجزه اصلي من، ايجاد تغيير و تحول در درون شما است. اساس و دليل اين حضور، بر عشق و قدرت الاهي مبتني است. عشق و قدرتي بي‌نهايت و همه جانبه (فراگير) که در حقيقت تجسم عشق الاهي است و قادر است انسان‌ها را از نقاط دور دست کره زمين به دهکدة پوتاپارتي بکشاند.

ساي بابا خود را اوتاره يا تجسد خداوند در روي زمين مي‌ناميد. همچنين معجزاتي داشت مانند ظاهر کردن اشياي زينتي، قرص‌هاي خوردني و گاهي ساعت و مانند اين‌ها. گاهي نيز شير مي‌نوشيد و طلا استفراغ مي‌کرد. بعدها شعبده بازان مختلفي از هند و اروپا توانستند معجزات! او را تقليد کنند. از اين رو، ساي بابا به سرعت تغيير مشي داد و از جمع کردن ثروت به کارهاي عام المنفعه روي آورد و توانست مقامات سياسي را قانع کند که وجودش براي هند ثروت افزا است. ساي بابا مي‌گفت:

خودتان را محصور من بدانيد؛ به من مشغول باشيد؛ جنون بابا را در زندگي تان خلق کنيد؛ باور کنيد که از اين جنون شيرين تر نيست!... من آمده‌ام تا سعادت بدهم، من آمده‌ام تا ببخشم؛ هيچ منظور ديگري از موجوديت من نيست. همة اضطراب و مشکلات خود را به من بسپاريد، و از من آرامش بگيريد. بيا و مرا پيدا کن، و خودت را پيدا کن![29]

پيروان ساي بابا، اين ادعاي او را باور دارند که او اوتارة شيوه و شکتي است که آمدنش در کتاب بهگودگيتا پيشگويي شده است. اين بدان معنا است که پيروانش که حدود سي ميليون نفر تخمين زده شده‌اند، او را خداي مجسم مي‌انگاشتند.[30] امروزه پرونده‌هاي فساد مالي و اخلاقي از ساي بابا علني شده است. ساي بابا را در قبول هداياي گران قيمت با اُشو مقايسه کرده‌اند. اُشو و ساي بابا جنون ماشين‌هاي گران قيمت داشتند و از هيچ چيزي به اندازة اتومبيل لوکس خوشحال نمي‌شدند. امروزه، مجموع دارايي‌هاي ساي بابا را که بيش‌تر از مريدان غربي خود دريافت کرد، حدود 30 تا 40 ميليارد دلار تخمين مي‌زنند.[31]ساي بابا در ايران نيز مريداني داشت که متاسفانه او را تجسد خدا مي‌پنداشتند و براي شرکت در اشرام او به هند مي‌رفتند. سايت رسمي ساي بابا به زبان فارسي به نام «ايران بابا» بسيار فعال است.[32]

مهربابا

شهريار، مهربان ايراني معروف به مهر بابا در سال 1894م. در خانواده‌اي زرتشتي در پوناي هند به دنيا آمد. مهربابا در سال ۱۹۵۴م. در شصت سالگي اعلام کرد که اوتارة زمان و تجسد خدا بر روي زمين است. مهربابا دوران کودکي و نوجواني معمولي و عادي را سپري کرد و به عوالم روحاني هيچ تمايل ويژه‌اي از او ديده نمي‌شد. روزي زن پيشگويي به نام باباجان را ديد و همين ديدار موجب دگرگوني باطني او شد. باباجان آثار کمال را در مهربابا مشاهده کرد و پيشاني او را بوسيده و به او خبر داد که اوتارة زمان خواهد شد. در ماه‌هاي بعد او با ۴ مرشد ديگر که همراه با باباجان ۵ مرشد کامل ناميده مي‌شوند، مواجه شد. مهربابا به مدت هفت سال تحت تعليمات روحاني نزد يکي از آن‌ها به نام اوپاسني ماهاراج قرار گرفت.

مهربابا در سال ۱۹۲۲. «منزل ميم» (منزل مرشد) را در بمبئي بنا نهاد و در آن‌جا به تعليم مريدانش پرداخت. يک سال بعد، مهربابا و مندلي‌هايش (مريدانش) به مکاني در ۷ کيلومتري خارج از شهر احمدنگر در ايالت ماهاراشتراي هند و ۲۱۰ کيلومتري بمبئي نقل مکان کردند و آن‌جا را «مهرآباد» ناميدند. در سال ۱۹۲۴ اين مکان به اشرام مهربابا تبديل شد که مدرسه‌اي نيز در آن‌جا به نام مدرسة عشق در آن تاسيس شد. مهربابا دوره‌هاي طولاني روزه و اعتکاف را گذرانيد و مدت‌ها در راه سفر به مغرب و مشرق بود. او در ژوئن 1931 به ايران آمد و مدت سه شب در داخل حرم حضرت رضا در مشهد اعتکاف کرد. 12 سال بعدگفت که:

درخت ظهور رباني من در ايران، در شهر مشهد کاشته خواهد شد که در آن‌جا رشد نموده و گسترش مي‌يابد و سرانجام تمام دنيا را خواهد پوشاند.

همانطور كه مشخص است اين نوع پيشگويي‌ها هيچ‌گاه به حقيقت نخواهد پيوست.

مهربابا در فوريه ۱۹۵۴ در مهرستانا در ايالت اوتار پرادش هند اعلام کرد که من اوتار و بالاترين بالاترها هستم. سپس بيانية دعوت مهربابا را صادر کرد و کتاب «خدا سخن مي‌گويد» را براي نخستين بار در آمريکا به چاپ رساند. مهربابا در۳۱ ژانويه ۱۹۶۹ درگذشت؛ در حالي که همچنان در سکوت بود. مي‌گويند او به هنگام مرگ کتاب حافظ را گرفت و نخست به خود اشاره کرد، يعني (خدا) و سپس به کتاب حافظ اشاره کرد يعني (حافظ) و به اين وسيله به مريدان خود گفت: «خدا حافظ» و از دنيا رفت.

اوتارة زمان

مهم‌ترين آموزة مهربابا اين بود که من اوتارة زمان هستم و در وجود من خدا به صورت انسان درآمده است. او براي توجيه سخن خود ده حالت اصلي براي خدا ترسيم مي‌کند:

  1. خدا در حالت غيب الغيب؛

  2. خدا در حالت ماوراء يا الله، حالات فرعي؛

  3. خدا به صورت آفريدگار، پروردگار و فناکار؛

  4. خدا به صورت روح جسمي؛

  5. خدا به صورت روح در مرحلة تکاملي؛

  6. خدا به صورت روح انساني در مرحلة واگشت؛

  7. خدا به صورت روح‌هاي پيشرفته؛

  8. خدا به صورت مجذوب کامل؛

  9. خدا به صورت آزاد مطلق؛

  10. خدا به صورت قطب يا اوتاره (meherbaba, Site, 1 ).

به زعم مهربابا، هنگامي كه خدا به صورت انسان بر روي زمين تجلي مي‌کند و الوهيتش را به بشر نمايان مي‌سازد، او را به عنوان اوتاره، مسيح و يا پيامبر مي‌شناسند. بدين ترتيب، خدا به صورت انسان ظهور مي‌كند.‌ بدين ترتيب، خدا در تجسم انساني كه اوتاره خود را آشكار ساخته، خود را به زحمت مي‌اندازد تا به دست انسان‌ها كه از روي مهر بيكران خويش به آن‌ها، به سطحشان نزول كرده، شكنجه و آزار شود؛ تحقير شده و ناسزا بشنود.[33] مهربابا مي‌گفت: نوع بشر، در طي دوران تيرگي و مصايب خويش، پيوسته در انتظار من و حقيقت من مي‌باشند. من با حقيقت يکي هستم؛ من آن محبوب رباني هستم که عشقم به شما بيش از عشق خودتان بر خويشتن است. من يکتاي قديم هستم! هنگامي که از او خواستند تا معجزه‌اي نشان دهد، گفت: «مقام الاهي من بالاتر و برتر از اين است که دست به معجزه بزنم». بابا توضيح مي‌داد که در زمان‌هاي گذشته نيز که معجزاتي از جلوه‌هاي الاهي مهربابا، يعني زرتشت، بودا، کريشنا، مسيح و يا حضرت محمد ديده مي‌شد، اين معجزات در برابر ذات الاهي بابا، بازي بچه گانه‌اي بيش‌تر نبوده است! (meherbaba, Site, 2 ). سخنان مهربابا دربارۀ منيت و دعوت ديگران به خويش نشان از گمراهي آشکار او در مسير رياضت‌هاي هندويي داشته و حتي از منظر آيين هندو نيز از درجۀ اعتبار ساقط است.

نتيجه گيري

از مجموع آنچه دربارۀ موعود منجي در آيين هندو گفته شد، مي‌توان يک سير تکاملي را براي آن ترسيم کرد. ابتدا در بهگود گيتا، ويشنو مدعي مي‌شود که در هر زمان که دين به خطر افتد، شخصا ظهور خواهد کرد و با دشمنان دين مبارزه خواهد نمود. سپس در پورانه‌ها به اين آخرين اوتاره نام کلکي مي‌دهند و با ذکر زندگي نامه و معرفي خانوادۀ او، به او تشخص مي‌بخشند. سپس متني به نام کلکي پورانه سروده مي‌شود که در آن، هر آنچه از موعود آينده در کتاب‌ها و پورانه‌هاي قبلي گفته شده، در قالبي نوين گرد آوري و به صورت داستاني کامل ارائه مي‌شود. به مرور زمان، معلمان معنوي هند از اطلاق برخي از عبارات اين کتاب‌ها در مورد تجلي ويشنو در هر زمان سوء استفاده کرده و خود را اوتارۀ ويشنو مي‌نامند و اين آموزه به آموزه اي خطرناک تبديل مي‌شود؛ زيرا تحت چنين آموزه اي، هر کسي پس از مدتي رياضت، مي‌تواند ادعاي الوهيت داشته باشد. همچنين مي‌توان از بررسي زندگي و مدعاهاي سه تن از اوتاره‌هاي معاصر هند نتيجه گرفت که اوتاره‌ها خود را خدا دانسته و پيروان را به نفس خويش دعوت مي‌کنند و اين باعث گمراهي بسياري از جوانان ماجراجوي غرب شده است. مشکلات اجتماعي و رواني مردم غرب، به ويژه فقدان معنويت نيز بر بروز اين پديده تاثير فراوان داشته است. ادعاي اوتارگي، ادعايي بر خلاف بيش‌تر متون ديني آيين هندو بوده و تقليل انديشۀ موعود منجي، به سطحي عاميانه و نازل است.

منابع

  1. پرابهوپادا،آ. چ (1383). بهاکتي ودانتا سوامي، بهاگاواد – گيتا همان گونه که هست، ترجمه فرهاد سياه پوش و ديگران، دانش جاودان.

  2. گي‌تا (بهگودگي‌تا) (1374). سرود خدايان، ترجمة محمدعلي موحد، تهران، خوارزمى.

  3. هانس کونگ (1385). ساحت‌هاي معنوي اديان جهان، قنبري، حسن، دانشگاه اديان و مذاهب.

4.English Sources:

5.Adoni, Aaron G.L. (2011)The Gnosis of Kali Yuga, Kondle.

6.Arfaj, Naji, (2012). Have You Discovered It's Real Beauty, Peace Vision.

7.Chaturvedi, B. K, (2004). Narada Purana, Diamond Pocket Books.

8.Flood, Gavin D, (2003). The Blackwell companion to Hinduism, Malden, MA: Blackwell Pub.

9.Klostermaier, Klaus K. (2003). A Concise Encyclopedia of Hinduism, Oxford: Oneworld.

  1. Krishna, Gopi, (1996). The Purpose of Yoga, New Delhi.

  2. Isherwood, Christopher, (1969). Ramakrishna and His Disciples, Simon and Schuster, New York.

  3. Maharishi, Mahesh Yogi, (1967). Bhagavad Gita: Translation and Commentari, Arkana.

  4. Mittal, J. P.,(2006). History of Ancient India, Vol1, Atlantic Publisher.

  5. Partridge, Cristopher (Ed.)؛(2003). Mysticim East and West, Paternoster Press, USA.

  6. Palmer, Martin, (2004). World Religions, Times Books, London.

  7. Reat, Noble Ross, Buddhism, A Short History, (1994). Delhi: Motilal Banarsidass.

  8. Davis, Jimmy R, The Shia Imami Ismaili Muslims: (2007) A Short Introduction, Lulu.com Publisher.

  9. Sanyal, J.M, tr (2000). The Srimad-Bhagavatam, New Delhi: Munshiram. Manoharlal.

  10. Vikas The Mahabharata, (1995). 2vol, New Delhi: Vikas Publishing House Pvt Ltd.

  11. Werner, Karel, (2005). A Popular Dictionary of Hinduism, Cozon.

  12. Wuaku, Albert, (2013). Hindu Gods in West Africa: Ghanaian Devotees of Shva and Krishna, Brill.

internet sources:

  1. http://www.meherbabairani.com/Sundries%20Page/Who%20is%20Avatar/

  2. http://www.meherbabairani.com/Farsi%20Books/Meherbaba%20Invitation/

  3. http://www.meherbabairani.com/life/whoismeherbaba11.htm

[1]. برهمن در زبان هندي مشترک لفظي است؛ هم به معناي روحاني آيين هندو و هم به معناي حقيقت مطلق ساري در عالم هستي است.

[2]. Kalki- Kalkin

[3]. Bhagavata Purana

[4]. Vishno Purana

[5]. Kalki Purana

[6]. vaikunth

[7] - Mano

[8]. Krta Yuga

3 .Tretā Yuga

[10]. Dwāpara Yuga

[11]. Kali Yuga

[12]. اين تاريخ تا امسال که 1392 هجري شمسي است، محاسبه شده است.

[13]. يوگه در سنسکريت به معناي عصر و دورۀ زماني است.

[14]. Matsya

[15]. Kūrma

[16]. Varāha

[17]. Nara-symha

[18]. Vāmana

[19]. Parasu Rāma

[20]. Krşna

[21]. Buddhā

[22]. Kalki-Kalkin

[23]. www.meherestan.com

[24]. http://www.time.com/time/magazine/article/0,9171,2068080,00.html

[25]. دلايل جامعه شناختي و روان شناختي مختلفي براي نفوذ آيين هندو در غرب عنوان شده است، مانند فقدان معنويت در غرب، جلوگيري از گرايش جوانان به اعتياد، سرگرم کردن نسل جوان توسط سياستمداران، جبران نااميدي و افسردگي دوران پس از جنگ جهاني و مانند آن.

[26]. Gospel of Sri Ramakrishna

[27]. Dipankar Gupta

[28]. www.kiratisaathi.com

[29]. http://www.parset.com/News/ShowNews.aspx?Code=427806

[30]. www.bababooks.com

[31]. blogspot.com/…./mony_behind_sai_baba.html

[32]. http://www.parset.com/News/ShowNews.aspx?Code=427806

[33]. چنان‌که ملاحظه مي شود، اين انديشه کاملاً با عقايد مسيحي دربارة فلسفة رنج حضرت عيسي مطابق است و از الاهيات مسيحي گرفته شده و با آموزۀ اوتارۀ هندي ترکيب شده است.

 

نویسنده:

ابوالقاسم جعفري

 


چاپ   ایمیل