از جریانهای مطرح در جهان اسلام، جنبشهای مهدوی یا متمهدیان است. جهان اسلام در طول تاریخ اسلام آزمایشگاه مهدویت بوده، امواجی از ادعاها در باب مهدویت را به خود دیده است. جنبشهای مهدوی با توجه به موقعیت مذهبی، سیاسی و اجتماعی، از مبانی نظری متفاوتی در باب مهدویت (نظیر فرزند پیامبر و از نسل فاطمه بودن، شعار «الرضا من آل محمد»، مقام «بابیت» امام زمان، «امامت باطنی»، «ولایت» و «مهدویت نوعیه») پیروی کردهاند. در دورههای مختلف تاریخی، زمینههای گوناگونی (نظیر پویایی و نشاط مهدویت، انحراف اسلام از مسیر اصلی، ظلم و فساد داخلی و تهاجم بیرونی و علاقة شدید به اهلبیت)باعث پدید آمدن و گسترش جنبشهای مهدوی بوده است. استفاده از نشانههای مهدویت، استفاده از نمادهای صدر اسلام، عوامگرایی مردم و عوامفریبی مدعیان و حمایت استعمار در دوران اخیر، باعث رونق بازار جنبشهای مهدوی بوده است. این جریان آثار مخربی، نظیر رویارویی با اسلام، ایجاد تفرقه در جامعۀ اسلامی و ایجاد فرقههای انحرافی برای جهان اسلام داشته است.
کلیدواژگان: مهدویت، بابیت، مهدی، متمهدی، جنبشهای مهدوی، مهدویت نوعیه، ولایت باطنی.
مقدمه
از موضوعات مهم قرآنی، روایی، کلامی و سیاسی که ازارکان پویای تاریخ اسلام بوده و هست، مهدویت است. این آرمان بزرگ الهی و بشری در فرهنگ و تمدن اسلامی و بحران فراگیر و مستمر جهاناسلام، جایگاه ویژهای داشته است. اندیشة مهدویت و موعودگرایی اسلام، نقشی مهم در محیطهای گوناگون فرهنگی واعتقادی ایفا کرده و عاملی بنیادی در جنبشهای اصلاحطلبانه حوزههای علمی و فلسفی به شمار رفته است. برخی از اشکال این آرمان نیز، پیامبرگونه و انقلابی بوده است.
یکی از موضوعات مطرح درخصوص موعودگرایی اسلام، جریان پیوستة استفاده از مهدویت برای مقاصد گوناگون مذهبی، اجتماعی و سیاسی است. در طول تاریخ اسلام، گروههای زیادی، از جهان تسنن وتشیع، از این ظرفیت برای پیشبرد اهدافشان سود جستهاند.
نگاه جریانشناسانه به این جریان، باعث شناخت انگیزهها، اهداف و مبانی آن میشود و بدین ترتیب زمینه را برای تثبیت مهدویت واقعی و پاک کردن چهرة مقدس این آرمان از آفات و آسیبها فراهم میسازد تا امت اسلام بتواند به بهترین وجه از این آرمان توحیدی بهره گیرد و با تکیة بر آن –بهویژه در جهان پرآشوب امروز- امید به تمدن بزرگ اسلامی و گسترش حق و حقیقت در سراسر گیتی را از دست ندهد. گذشته، آینة آینده است و آینده نیز همچون گذشته، از رخدادهای مشابه این جریانها به دور نخواهد بود. در صورتی که ما با تجهیزات کافی با فردای ناشناخته روبهرو نشویم، از فتنة چنین مدعیانی در امن و امان نخواهیم بود و اگر از گذشته عبرت نگیریم، فردا آمادگی لازم جهت برخورد با این جریانها را نخواهیم داشت.
سابقة ادعای مهدویت
جهان اسلام در طول تاریخ اسلام، آزمایشگاه مهدویت و نمونۀ اعلای تحیر و امید، و گمراهی و انحراف دربارۀ مهدی مدنظر روایات بوده است. از نیمة نخست قرن اول هجری، امواجی از ادعاها در باب مهدویت از مدینه آغاز شد؛ سپس بسیاری از مناطق جهان اسلام را درنوردید. بنا به روایتی مشهور میان شیعه و سنی، مهدی از نسل فاطمه و دارای حیرت و غیبت است؛ قومی با او هدایت، و قومی با او گمراه میشوند. جهان اسلام در قرن سوم هجری، شاهد بیشترین استفاده از ظرفیتهای مهدویت بود. جامعة اسلامی در قرنهای بعد نیز تحت تأثیر امواج مهدویت قرارداشت. از قرن چهارم هجری تا چند قرن پس از آن، چندین مهدی ظهور کردند. اوج این جریان، مربوط به قرن یازدهم هجری است که آسمان جهان اسلام مهدی باران بود؛ کسانی که خود را فرستاده و پیک نجاتی میپنداشتند که پیامبر و ائمه معصوم به آمدن آنها وعده دادهاند.
سابقة اعای مهدویت، به فرقهای به نام «سبائیه» باز میگردد که امیرمؤمنان را مهدی خواندند و گمان کردند ایشان کشته نشده و در آخرالزمان ظهور میکنند؛ سپس کیسانیه موضوع مهدویت محمد حنفیه را مطرح کردند و پس از مرگش نیز گفتند او زنده است و در کوه رضوی زندگی میکند و روزی ظهور خواهد کرد. در ادامه، گروهی زیدبنعلی، پیشوای زیدیه و نیز عبدالله محض را مهدی خواندند. باقریه به مهدی منتظر بودن امام باقرقائل شدند و گفتند ایشان رحلت نکرده و یا رحلت کرده، ولی بازخواهد گشت. پس از امام باقر، گروهی به امامت فرزند ایشان، زکریا معتقد شدند و گفتند او در کوه حاصر مخفی است تا هنگامی که اذن خروج یابد. ناووسیه گفتند امام صادق زنده است و روزی ظهور کرده، جهان را پر از عدل و داد میکند. اسماعیلیه، مهدویت را به اسماعیل، پسر امام صادق نسبت دادند؛ مبارکیه، محمدبناسماعیل را مهدی موعود دانستند و واقفیه معتقد شدند امام کاظم زنده است و او مهدی و قائم است.
در اثر مشکلات سیاسی و سختگیری خلفای اموی و عباسی برای امامان شیعه و تقیة ایشان از حکومتها، جامعة شیعه پیوسته دربارة امام بعدی تردید داشت و عدهای از این رهگذر به گمراهی کشیده میشدند و فرقههای انحرافی، نظیر فرقههای فوق به وجود میآمد. این مشکل پس از رحلت امام عسکری دوچندان بود؛ زیرا علاوه بر تولد و نگهداری و جانشینی مخفی امام زمان، غیبت حضرت نیز بر این تحیّر افزود و پشتوانة نیرومند امامت از جامعة شیعی رخت بربست. به همین سبب بود که امام عسکری در چندین دیدار با سران اصحاب و شیعیان، فرزند بزرگوار خویش حضرت حجت را به آنان نشان میداد.
نکتة قابل توجه این است که تا پیش از غیبت امام عصر، مردم برخی را مهدی مینامیدند و آنان به این اسم مشهور میشدند -نه اینکه فردی خود را مهدی بنامد- اما پس از عصر غیبت، این عَلم را خود مدعیان به دوش کشیدند و هرازچندگاهی کسانی خود را مهدی امت نامیده، عدهای را به دور خود جمع کردند.
نکتة دیگر این است که در قرون اولیة اسلام، استفاده از الگوی خروج منجی در غرب جهان اسلام، با کامیابی روبهرو شد. برغواطه، فاطمیان، خوارج، مرابطین، موحدین، بنیحفص، شرفای سعدی و علویها با استفاده از این الگو، دولتهای نیرومندی پدید آوردند؛ اما در شرق، مهدویت به صورت بحرانهایی درآمد که عباسیان به سرعت آنها را سرکوب کردند. تأسیس دولت عباسی، خود مرهون استفادۀ مناسب و بهموقع از الگوی ظهور منجی بود؛ اما در قرون اخیر –بهویژه در قرن 19 در شرق- نیز این الگو با توفیق مواجه شد و کسانی همچون غلاماحمد قادیانی در هندوستان، مهدی سودانی در سودان و علیمحمد باب و حسینعلی بهاء در ایران توانستند با استفاده از ظرفیت مهدویت جنبشهای مهمی تدارک ببینند.
حرکتهای ناموفق مهدوی نیز در طول تاریخ وجود داشته است که به برای نمونه به دو مورد معاصر آن اشاره میکنیم: نخست قیام شخصی به نام جهیمان سیف العتیبی (1936 - 1980م) که افسری نظامی از اهل عربستان و دانشآموختة دانشگاه مکه و مدینه بود. او با محمدبنعبدالله قحطانی، یکی از شاگردان عبدالعزیز بن باز، از علمای وهابی عربستان آشنا شد و با همکاری برخی همفکران خود در آغاز ماه محرم 1400ق. برای مدت زمانی کوتاه بیتالله الحرام را به محاصره درآورد. او دامادش، محمد قحطانی را بهعنوان مهدی منتظر و مجدّد دین اسلام در قرن پانزدهم هجری اعلام کرد و خود و پیروانش برخاستند و با «مهدی منتظر» بیعت کردند و از همة نمازگزاران خواستند با او بیعت کنند. آنان مردم داخل حرم را به گروگان گرفتند و درهای حرم را به روی آنها بستند و فقط به زنان و بچهها اجازة خروج دادند. نیروهای نظامی عربستان پس از درگیری شدید با این گروه، جهیمان و شصت نفر از طرفدارانش را اعدام کردند.
قیام دوم را فردی به نام سامر ابوقمر، رهبر گروه جندالسماء ترتیب داد. وی در زمان رژیم صدامحسین به «همکاری خاص» با حزب بعث فراخوانده شد واز سوی این حزب به درون زندان رفت تا ضمن جمع آوری اطلاعات از زندانیان، زمینه اغفال آنان و سپس راهاندازی یک فرقۀ مذهبی را فراهم کند.سامر ابوقمر بعد از مدتی که در زندانهای عراق- برای اجرای برنامههای خاص- ماند، با استفاده از همان زندانیان آزادشده اولین هستۀ گروه جندالسماء را تشکیل داد.
وی در کتابقاضی السماء، خود را «شیعه خالص» معرفی کرد و درعینحال در آن، همۀ اعتقادات شیعه راجع به امام زمان-حتی اینکه امام زمان فرزند حضرت امام حسن عسکری است- را کاملاً مردود شمرد. او علم ائمه راجع به امام بعد از خود را نفی، و آن را مختص به خدا دانست. وی جعفر کذاب را «جعفر زکی» معرفی، و نواب اربعه حضرت ولی عصر را تخطئه کرد و نیابت آنان را مردود شمرد.
سامر ابوقمر پس از نفی اعتقادات اصیل شیعه، مدعی شد خود او «امام زمان» است. وی خود را فرزند بلافصل امیرالمومنین و فاطمه زهرا معرفی کرد و مدعی شد نام حقیقی او «علیبنعلیبنابیطالب» است که در زمان حیات صدیقه طاهره بهصورت نطفهای به آسمان برده شده؛ سپس در این زمان در رحم مادرش «امه السودا» قرار داده شده و او به دنیا آمده است. وی در کتاب خود (قاضی السماء) با اهانت به سلسلۀ مراجع عظام تقلید از شیخ طوسی تا مراجع فعلی، آنان را منحرف و «مهدور الدم» معرفی شمرد. عناصر بعث عراق کتاب ویرا که در حدود ششصد صفحه دارد، چاپ و توزیع کرد.
سامر ابوقمر در منطقۀ «الزرگه» نقطهای را برگزید و منزل مجللی در زیرزمین احداث کرد و شروع به فعالیت دوگانه نمود. او از یکسو مراسم خاص مذهبی به راه انداخت که به رفتار دراویش شباهتهایی داشت، و از سوی دیگر بهعنوان «امام زمان» از عناصر اغفال شده بیعت میگرفت و از آنان میخواست در راه او سختیها را تحمل کنند.
مبانی نظری جنبشهای مهدوی
بسیاری از متفکران در غرب و شرق جهان اسلام، از لحاظ مبانی نظری،راه را برای ظهور آسان متمهدیان باز کردند. به همین دلیل است که مهدینمایان تنها از یک فرقه و مذهب (نظیر تشیع) سر برنیاوردهاند. جنبشهای مهدوی از مبانی نظری متفاوتی در باب مهدویت پیروی کردهاند. برخی از این مبانی عبارتنداز فرزند پیامبر و از نسل فاطمه بودن، شعار «الرضا من آل محمد»، مقام «بابیت» امام زمان، گرایشهای عرفانی و صوفیانه یا امامت باطنی و ولایت و «مهدویت نوعیه».
بسیاری از مدعیان مهدویت، خود را از نسل پیامبر و فاطمهدانسته،با «امام» خواندن خود، ادعای عصمت میکردند تا در بین مردمی که با اندیشههای مربوط به ظهور مهدی و نشانههای او از طریق شیعه آشنا بودند، پذیرفته شوند. نکتة قابل توجه این است که این امربه شیعیان و علویان نداشت اختصاص؛ بلکه از گروههای سنی نیز این چهرهساز ی را دنبالمیکردند. کسانی چون محمدبنتومرت و جانشینش عبدالمؤمن، نسب خود را به پیامبررساندند و خود را کسانی دانستند که بنا به ملاحم، باید شرق و غرب جهان را تصرفکنند. بسیاری از گروههای سیاسی و در رأس آنها عباسیان نیز، برای دستیابی به اهداف سیاسی خود، با شعار «الرضا من آل محمد» نهضت خویش را آغاز میکردند و برای رنگ و لعاب دادن به حرکت خویش، آن را در قالب منجیگرایانه و اصلاحطلبانه مطرح میکردند.
در صدر اسلام با شعار «الرضا من آل محمد» بیشتر روبهروییم؛ اما هرچه جلوتر میآییم، به مبنای ولایت باطنی و عرفانی و گرایشهای عرفانی و صوفیانه بیشتر برمیخوریم. از مهمترین مبانی نظری مهدویت در جهان تسنن؛ «امامت باطنی»، «ولایت» و «مهدویت نوعیه» است. پایهگذار این مبنا، غزالی است.وی بر این باور بود که مهدی، یکی از اقطاب تصوف است. متصوفه، الگوی غزالی را رواج دادند. دو قرن بعد، ابنعربی شکل متقن و مبسوطی از آن ارائه کرد.ابنعربی در توجیه مبانی نظریۀ مهدویت، نوعی ولایت را برای مهدی فرض کرد. این ولیّ قائم ممکن است شخصی از عرب باشد؛ چنانکه ابنعربی ادعا میکند که این ولیّ، عرب را در سال 595ق. دیده است و امکان دارد که ابنعربی، خود همان ولیّ باشد.
در همین زمان، نظریۀ مهدویت نوعیۀ غزالی در شرق نیز، در عبارات مولوی مطرح شد. او تصریحکرد که در هر زمان ممکن است یک ولیّ قائم وجود داشته باشد. در دیدگاه مولوی، مهدیقطب و کامل است و نیاز به شرط نسب ندارد که از نسل علییا از نسل عمر باشد. این دیدگاه مبتنی بر این نظر است که میتوان دو نوع مهدی داشت: مهدی نوعی و مهدی شخصی؛ یعنی مهدی در شخص معینی منحصر نیست؛ ازاینرو علاوه بر مهدی فرزند پیامبر که در آخرالزمان ظهور میکند، در هر دوره نیز کسی میتواند منجی و مهدی باشد و باعث عدل و داد در جامعه شود. اعلام مهدویت نوعیه از جانب محییالدین راه را برای ادعای مهدویت اقطاب صوفیه باز کرد. آنها هنگامی که حس میکردند به مقام قطبیت و ولایت رسیدهاند، ادعای مهدویت میکردند.
ابنتومرت، بزرگترین مدعی مهدویت در مغرب جهان اسلام، از این اندیشه برای پیشبرد اهداف خویش بهخوبی استفاده کردو با تأکید مستمر بر این مطلب که وجود امام در هر زمان لازم است، زمینه را برای اعلان مهدویت خویش آماده کرد. موحدون تحت تأثیر مکاتب ظاهری و اشعری قرار داشتند و عمیقاً متأثر از تصوف و طریقتهای صوفیانه بودند. ابنسبعین، از فیلسوفان و صوفیان بزرگ، دومین امیر حفصی را در 647ق. با عنوان «هو المهدی البشر»، معرفی کرد. او باتأکید بر اندیشۀ مهدویت نوعی مستنصر، نیاز به نسب علوی برای ادعای مهدویت را منتفیدانست و در رسالۀ بیعت امیر مکه، مستنصر را دارایسنت محمدی، سیرت ابوبکری، شخصیت علوی و نسب عمری معرف کرده است.
مهدویت در دورۀشرفای سعدی نیز، براساس تصوف و نسبعلوی شرفای سعدی که بر مذهب تسنن بودند، شکل گرفت. کراماتی که از بزرگان صوفیه نقلمیشد، مایۀ جلب توجه مردم به آنها بود. سیدمحمد نوربخش، بنیانگذار سلسلة نوربخشیه، سیدمحمد فلاح (840 ق.)، بینانگذار نهضت مشعشعیان اهواز و محمد احمد، معروف به مهدی سودانی ( 1292ق.)، از مهمترین و معروفترین متمهدیان قرون اخیر نیز، از همین مبنا پیروی کرده، مدعی مهدویت شدند. مهدی سودانی هنگامی که خود را مهدی خواند، چهل سال داشت و وارد طریقة سمانیه شده بود. او برای خود مقامی ادعا کرد که در سه عنوان انعکاس داشت: امام، جانشین رسول خدا و مهدی موعود.
برخی مدعیان مهدویت نیز، با مبنای «باب» امام عصر بودن، حرکت خویش را آغاز کردند. واژة «باب»، همچون کلمات «صراط» و «سبیل»، عنوان و صفتی است که نخست برای نبی اکرم و ائمة اطهار به کار رفته است. معصومان در برخی روایات «باب الله» لقب یافتهاند؛ زیرا واسطة میان خدا و خلق هستند. علاوهبراین، برخی افراد نیز بهعنوان باب تعدادی از ائمه معرفی شدهاند؛ هرچند در بیان خود ائمه از این افراد با عنوان «باب» تعبیر نشده است. اینان کسانی بودهاند که علاوه بر بهره جستن از علم و معارف معصومان با آنان ارتباط خاص داشتند و در برخی امور وکیل کارهای ایشان بودند و در شرایط حساس سیاسی، واسطة ائمه و پیروان بودند. شیخ طوسی از نواب اربعة امام زمان در دورة غیبت صغرا نیز تحت عنوان «باب» یاد کرده است. بعدها کسانی بهدروغ ادعای «باب الامام» بودن را مطرح کردند که ائمه آنان را تکذیب کردند.
سیدعلیمحمد شیرازی (ت 1235ق.)، معروف به «باب»، بنیانگذار فرقه بابیت، از جمله کسانی است که با ادعای «بابیت» امام عصر حرکت خویش را آغاز کرد؛ هرچند گرایشهای عرفانی و باطنی را نیز نمیتوان از حرکت او دور داشت. وی در کودکی به مکتب شیخ عابد رفت که از شاگردان شیخاحمد احسایی و سیدکاظم رشتی بود. او گذشته از دلبستگی به اندیشههای شیخی و باطنی، به ریاضتکشی نیز تمایل داشت. در هوای گرم تابستان بوشهر بالای بام ساعتها رو به خورشید میایستاد و با خواندن اذکار درصدد تسخیر خورشید برمیآمد؛ به همین دلیل به «سید ذکر» معروف شده بود.
علیمحمّد از طریق سیدکاظم رشتی با مسائل عرفانی، تفسیر، تأویل آیات و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه آشنا شد. مذهب شیخیه، نوعی تشیع جدید برآمده از مذهب شیعه اثنیعشری در قرن دوازدهم هجری قمری است. بنیانگذار این فرقه، شیخاحمد احسایی از عالمان شیعی مذهب است. شاید بتوان گفت اساس عقاید این فرقه، ترکیبی از تعبیرات فلسفی قدیم با روایات ائمه تشیع است. مهمترین نقطة جدایی مذهب شیخیه با دیدگاه علمای شیعه که باعث طرد آنان از سوی علما و زمینه برای ظهور عقایدی چون بابیت و بهائیت شد، عقیدۀآنان در باب نیابت امام زماناست. شیخیه اصول یا ارکان اعتقادی شیعه را محدود به چهار اصل دانستد که عبارتند از توحید، نبوت، امامت و «رکن رابع» که باب خاص امام زمان و واسطۀ بین مردم و حضرت است. به عقیدۀ آنان در هر دوره یک شیعة خالص وجود دارد که «باب» امام عصر است و مردم وظیفه دارند او را بشناسند و به او اعتقاد داشته باشند.
پس از درگذشت سیدکاظم رشتی، مریدان و شاگردان او به دنبال جانشینی برای وی بودند که به قول ایشان مصداق «شیعه کامل» یا «رکن رابع» باشد. دراینباره میان چند تن از شاگردان سیدکاظم رقابت افتاد. علیمحمّد نیز در این رقابت شرکت کرد و خود را «باب» امام دوازدهم (واسطه امام و شیعیان) شمرد. ادعای علیمحمد نظر گروهی از شاگردان سیدکاظم را به خود جلب کرد. وی پس از مدتی آشکارا ادعای مهدویت کرد و گفت «منم که هزار سال است منتظر او میباشید».
زمینههای جنبشهای مهدوی
ظرفیتهای مختلف موعودباوری –بهویژه در جهان اسلام- زمینةمناسبی برای حضور و ظهور مدعیان مهدویت بوده و هست. در سه قرن نخست تاریخ اسلام، در دوران امویان و دورة اول عباسیان، بیشترین ادعاها در باب مهدویت از ناحیة طرفداران برخی شخصیتهای ممتاز اجتماعی و دینیمطرح میشد، نه از سوی خود آن افراد. شاید بتوان علت این امر را نزدیکی به عصر نبوت و نزول وحی و درنتیجه آشنایی با احادیث مهدویت از طریق صحابه و تابعین، ظلم بنی امیه، و درنهایت وجود چهرههای برجستة دینی و منتسب به خاندان پیامبر در جامعه دانست؛ امابعد از این سه قرن و درواقع پس از غیبت امام زمانوضعیت تغییر کرد و با کاهش محسوس دستة نخست، بر جمعیت خود مدعیان افزوده شد. در این دوره نیز، زمینههای بسیاری باعث پیدایش و گسترش ادعاها در باب مهدویت بوده است که برخی از آنها را بهاختصار برمیشمریم:
پویایی و نشاط مهدویت در جهان اسلام
از عوامل مهم در پدید آمدن نهضتهای مهدوی که از صدر اسلام تا به امروز نقشآفرینی کرده است، وضعیت پویا و به لحاظ معنوی ستیزهجوی مهدویت و آرمان نجات اسلامی،همراه با تعریف خود بهعنوان نظام نجاتبخش و جهانشمول و نهایی است.سنت اعتقاد به عصر طلایی بهعنوان ابزاری مناسب برای مخالفت اجتماعی و دینی، از همان ابتدا در تاریخ اسلام وجود داشته است.
اندیشه مهدویت از دید هیچ امامی به دور نمانده و هر یک از ایشان به جنبهای از مسئلة مهدویت پرداختهاند. مجموع این روایات به بیش از ششصد حدیث میرسد. این موضوع، از زمان پیامبرو امامان تاکنون، همواره در جامعه اسلامی راسخ و پویا بوده است.
علاقة شدید مردم به اهلبیت
اهلبیت و رهبران شیعه -به دلیل علم و تقوا و اخلاق- پیوسته نزد مردم مقدس و محبوب بودند؛ حتی مخالفان ایشان میکوشیدند از قداست آنان برای پیشبرد اهداف خود سود جویند. بهترین شاهد این مدعا، تقاضای مختار از امام سجاد، تقاضای زیدیه و عباسیان از امام صادق و تقاضای مأمون از امام رضا برای ورود در نهضت و حکومت است.
از سوی دیگر، مقام و موقعیت معنوی معصومان بهگونهای بود که پس از رحلت هر یک از این بزرگواران، شیعیانشان بهسختی میتوانستند واقعیت از دست دادن آنان را بپذیرند و رحلتشان را باور کنند؛ به همین دلیل خویشتن را با این اندیشه که او رحلت نکرده و بازخواهد گشت، تسلی میدادند. عدهای نیز با سوء استفاده از این محبوبیت و احساسات مردم به اهلبیت به نام آنان دست به قیام و نهضت زده و میزنند که نمونة قیام عباسیان، شاهدی واضح بر این ادعاست. آنان با شعار «الرضا من آل محمد» نهضت خویش ر ا آغازکردند، هرچند در ادامه بیشترین دشمنی را با اهلبیت پیامبر روا داشتند.
انحراف اسلام از مسیر اصلی
به اعتقاد شیعیان و براساس واقعیت تاریخی، پس از رحلت پیامبر اسلام و بهویژه پس از شهادت مولای متقیان امیر مؤمنان، اسلام از مسیر اصلی و مستقیم خود خارج شد و تعصبات نژادی و اشرافیت ایرانی و رومی، دربار خلفای مسلمان را فراگرفت؛ به همین سبب روزبهروز جامعۀ اسلامی از شعائر اسلامی فاصله گرفت و عدالت اجتماعی رخت بربست و تفاخرات قومی و به دنبال آن تبعیضهای اجتماعی، در سراسر جامعه اسلامی گسترش یافت. در این فضا، رهایی از ظلم و فساد حکام بهظاهر مسلمان و بازگشت به دوران بی آلایش و معنویصدر اسلام، آرمان همۀ دردمندان مسلمان از عالم و عامی بود؛ به همین منظور پیوسته عدهای با ادعای اصلاح امت و بازگرداندن اسلام ناب، از آرمان مهدویت که بهترین وسیله برای انجام این امر بود و جامعة اسلامی با آن آشنایی داشت، دست به قیام میزدند. این جریان پس از نهضت کربلا، در قیامهای کیسانیه، زیدیه و ... بهخوبی نمایان است.
ظلم و فساد داخلی و تهاجم بیرونی
با بررسی تاریخ ملتهای مسلمان درمییابیم که هرگاه ظلم، فشار و تبعیض حاکمان و دولتمردان و نیز تهاجم نیروهای بیگانه از بیرون مرزهای جهان اسلام فزونی یافته، ناشکیبایی مردم برای ظهور مهدی موعود و منجی کل نیز افزایش یافته است.همین امر سبب شده است تا آنان برخیشخصیتهای ممتاز جامعة خویش را مهدی موعود بپندارند.
ملتهای مظلوم واقوام ستمدیده که توان انتقامجویی از ستمکاران را ندارند، در ضمیرناخودآگاه خود، همواره یک نجاتدهنده را میجویند تا روزی به پاخیزد وبیدادگران را از میان بردارد. این شوق دیرین و انتظار، در لحظات فشار و اختناق و ضعف و تنگدستی آنچنان به التهاب سوزان و نیاز شدید تبدیل میشود که عدهای را دچار وسوسه ساخته، به ادعایی بزرگ وامیدارد. برای نمونه، پس از حملات ویرانگر مغول به ایران، شیعیان نشانههای ظهور را نزدیک میدیدند. یاقوت حموی، مورخ معروف قرن هفتم مینویسد:
در سالهای نخست حملۀ مغول، در شهر کاشان، از کانونهای عمدۀ تشیع در ایران، مردم شهر هر روز سپیدهدم، از دروازه خارج میشدند و اسب زینکردهای را با خود میبردند تا حضرت مهدی، در صورت ظهور بر آن سوار شود. در زمان فرمانروایی سربداران نیز نظیر همین عمل در شهر سبزوار، یکی از مراکز تشیع معمول بوده است.
از سوی دیگر، گروههای بسیاری، نظیر موحدان، خوارج برغواطه، دولت حفصیان و شرفای سعدی از اشراف حجاز، برای مقابله با مهاجمان صلیبی، از الگو و ظرفیت مهدویت استفاده کردند و به پیروزیهای بسیاری دست یافتند. هجوم صلیبیان به سواحل کشورهای غرب اسلامی، اندیشة یک مهدی و نجاتدهنده را تقویت کرده بود. ابنتومرت، امرای برغواطه و حفصی و شرفای سعدی، این زمان را بهترین فرصت برای بهرهگیری از صفت مهدی دیدند.
شاید بتوان گفت مهمترین و اساسیترین عامل ظهور متمهدیان در همة دورهها –بهویژه قرن سیزدهم هجری- اختلاف طبقاتی، زورگویی حکام، فشار و سختی و فقر اقتصادی و تهاجم بیگانگان به سرزمینهای اسلامی بوده است. کشورهای اسلامی در این قرن بدون استثنا تحت حاکمیت جباران و گردنکشان، و از سوی دیگر –بهصورت مستقیم یا غیر مستقیم- مستعمرة کشورهای بیگانه بودند. این ظلم عظیم و هجوم بیسابقه، عدالتخواهی مردم را به دنبال داشت و در همهجا شایع میشد که بهزودی امامیظهور خواهد کرد که عدل او فراگیر است. در چنین شرایطی، مردم به مجرّد شنیدن نغمهای با عنوان اصلاح، با آن همساز شده،آن را میپذیرفتند.
در غرب جهان اسلام، ظلم طاقتفرسای عرب در دورۀ ولاة بر مردم افریقیه، زمینة مناسبی برای استفادۀ مناسب از الگوی خروج امام مصلح دادگر فراهم ساخته بود. اوضاع وخیم کشور سودان و رواج تباهی و زشتکاری آشکار تبهکاران در آن نیز، برای کسی جای شک نگذاشته بود که رستاخیز بهزودی فرا میرسد. برای مثال، به عنوانهای مختلف از مردم سودان -حتی از زنان و کودکان، همراه با فشار، آزار و توهین- مالیاتهای سنگین دریافت میشد. مردم سودان سالانه سه بار مالیات میپرداختند: یکبار برای فرماندار، یکبار برای قاضی و یکبار برای مأموران مالیات. خانههای کسانی که در پرداخت این مالیاتها تأخیر میکردند، سوزانده میشد و تاجران سودانی به دلیل تجارت پردرآمد بردهفروشی، مردم سودان را بهعنوان برده میفروختند.
هجوم همهجانبة استعمار به سودان و مقابلة گسترده و پرشور مهدی سودانی در مقابل استعمارگران نیز، باعث شد بسیاری از مردم سودان به او بپیوندند و از قیامش حمایت کنند. سیدجمال الدین که خود معاصر این متمهدی بوده است، مینویسد:
مبالغه نیست اگر بگوییم که ورود لشگریان انگلیسی به مصر، مهمترین سبب قوت یافتن محمد احمد است. اگر آنان نبودند، مهدی در دعوت خویش تمکن نمییافت. تاریخ امتها نشان میدهد که صاحب چنین دعوتی در هیچ امتی پایدار نمیماند مگر آنکه امت در رنج و سختی باشد. کدام حجت برای محمد احمد در دعوت خویش قویتر از آن است که میگوید: دولت انگلیس بر سر آن است که بر زمین مصر که در عداد زمینهای مقدس و باب مکه و مدینه و مهد علوم دینی و پایة قوت اسلام است، استیلا یابد. پس هرکس که به خداوند و پیامبرش ایمان دارد، باید با داعی خداوند در مقابلة با انگلیسیها یار شود و شهرها را از دست اینان برهاند. این سخن دل هر مسلمان را به تپش میآورد و او را به مساعدت صاحب این سخن تحریض میکند.
دربارة نشو و نمای شیخیه، بابیت و بهائیت نیز میتوان به این عامل برخورد. مردم از جنگهای سخت میان ایران و روس تزار و نیز بیکفایتی دولتهای قاجار، خسته و افسرده شده بودند و به دنبال پناهگاهی معنوی میگشتند؛ به همین سبب به مجرد شنیدن ادعاهای شیخیگری و بابیگری -مبنی بر نزدیکی ظهور، نیابت امام عصر و ...- به آنان گرایش پیدا کرده، حمایت کردند.
انگیزههای مدعیان مهدویت
در طول تاریخ اسلام پیوسته کسانی بودهاند که با انگیزههای مختلف، علم اصلاحطلبی را برداشتهاند و به نام مهدویت عدهای را به دور خویش جمع کردهاند. با توجه به کثرت این مدعیان و داعیههای موعودگرایی، نمیتوان انگیزه یا انگیزههای معینی را برای همة داعیهداران رهایی برشمرد؛ بلکه شاید به تعداد مدعیان، انگیزه وجود داشته باشد. برخی انگیزهها، شخصی و برخی جمعی بوده است. نسبت به دورههای مختلف و شرایط متفاوت جامعه، انگیزهها نیز متنوع بوده است؛ برخی انگیزة حب جاه و فرصتطلبیشان بیشتر بوده است؛ عدهای دستکم در ابتدا، انگیزة مبارزه با ظلم و فساد داشتهاند و برای برخی نیز امر مشتبه شده است و به زعم اینکه میتوانند این بار را به دوش بکشند، دست به قیام اصلاحطلبانه زدهاند. در اینجا جهت رعایت اختصار، تنها دو انگیزة مهم متمهدیان را بیان میکنیم.
استفاده از مهدویت برای کوبیدن رقبا
در برهههایی از تاریخ اسلام، اندیشة مهدویت مورد استفاده قدرتهای گوناگون برای مقابله با رقبای سیاسی و مذهبی و مقابله با ادعای مهدویت گروههای رقیب بوده است. خوارج، شیعه،امویان، وابستگان خلافت عباسی و نیروهای بربر، طرفهای این نبرد بزرگ به شمارمیآمدند و همواره، ادعای مهدویت فرق شیعه، عکسالعمل گروههای رقیب سنی را برمیانگیخت. یکی از انگیزههای اصلی مدعیان مهدویت در جهان تسنن، برخورد ایذایی، مقاومت و مخالفت در برابر اندیشۀ امامت منصوص شیعۀ امامیه بود که مهدی معلوم در روایات را غایب میدانست. اعلام غیبت کبرای مهدی، بهمنزله مردود شمردن ادعاهای مهدویت از سوی دیگر فرق شیعی و غیر شیعی بود. غیبت کبرا تا حدودی جریان ادعای مهدویت را دچار رکود کرد؛ اما این جریان همچنان با آهنگی ناموزون در شرق و غرب طنینانداز بود؛ چون اگر غیبت مهدی را قبول میکردند، باید میپذیرفتند که مهدی دیگری جز مهدی آخرالزمان وجود ندارد.
از مبانی اصلی مواضع امویان در مهدویت، مخالفت با ادعای مهدویت علویان و فاطمیان بود. دربارة عباسیان نیز میبینیم که حتی منصور عباسی -بنا بر گفتة مورخان- مخصوصاً اسم پسرش را مهدی گذاشت تا از این نام استفادة سیاسی کند، به مردم بگوید آن مهدی که شما در انتظار او هستید، پسر من است. بسیاری از کسانی که با او بیعت میکردند، به همین عنوان بیعت میکردند؛ حتی گاهی در میان نزدیکانش به دروغ بودن این قضیه اعتراف میکرد.
این امر حتی از جانب عالمان فرق و مذاهب نیز دنبال میشد و صرفاً در حکومتها خلاصه نمیشد؛ چنانکه غزالی پس از انکار مهدی معلوم در روایات شیعه و سنی، الگوی خود را درباب مهدویت در چهارچوب طریقت و ولایت تصوف ارائه داد. در الگوی غزالی، هرشخص صالح بدون توجه به نسب میتواند مهدی باشد. انگیزه غزالی از بیان نظریة مهدویت بر پایة ولایت تصوف، مقابله و طرد اندیشه امامت منصوص شیعی بود. او قول امامیه را که مهدی از اولاد امام حسن عسکری است، باطل دانست و معتقد شد مهدی در خراسان مرده و مدفون شده است.
مبانی مهدویت او با طرد مبانی نظریۀ غیبت شیعۀ امامی همراه بود. عصارۀ سیاست غربی او، تربیت یک طلبة بربر بود تا وی بتواند در بین بربرهای همجنس و فرهنگ خود، بهعنوان مهدی ظهور کند. او به ضرورت این مطلب تصریح کرد و در جلسات درس خود محمدبنتومرت را «امید آینده مغرب» نامید و بر ضرورت ظهور یک بربر بهعنوان مهدی در مغرب تأکید کرد. ارائه مهدی نوعی از سوی جهان تسنن، برای از کار انداختن توان شیعه در استفاده از ظرفیتهای مهدویت در جهان اسلام بود. نظریۀ مهدویت و امامت نوعی، جانشین مناسبی برای شعار شرقی «الرضامن آل محمد» بود که قدرتطلبان بارها از آن استفاده کردند.
نکتة قابل توجه این است که استفاده از ظرفیت مهدویت برای کوبیدن رقبا، به رقبای مذهبی جهان اسلام خلاصه نمیشد؛ بلکه در مواردی بهنوعی مقابله با موعود دیگر ادیان نیز بود. برای نمونه، ارائة الگوهای مهدوی در برههای از تاریخ جهان اسلام (نظیر قرنهای 4 و 5) برای مقابله با تبلیغات مسیحی در باب بشارتظهور مسیح بود که از چند قرن پیش از آغاز فتوحات مسلمانان درمغرب، بهوسیلة دولت مسیحی روم و مبلغان وابسته به آنها در همه جا پراکنده شده بود؛ به همین دلیل ابنعربی اندلسی که در نزدیکی مسیحیان زندگی میکرد، با جمعبندی این امر، مسیح و مهدی را از نسل محمددانست و معتقد شد که عیسیبنمریم از امت پیامبر اکرم است وبالضروره در آخرالزمان نزول کرده، سنت رسول خدارا اجرا میکند،صلیب را میشکند و خوک را حرام میکند. محییالدین با تصریح به شکست صلیب که منشأروایی دارد،در برابر موعودگرایی مسیحیان موضع گرفته و آن را به شکل اسلامیتأویل کرد. او ختم ولایت را میراث مشترک مهدی موعود از نسل هاشم و مسیح موعود دانست.
فرصتطلبی و سودجویی
بسیاری از مهدینمایان با استفاده از شرایط پدیدآمده در عصر خفقان، از عقاید پاک و بیآلایش مردم در باب موعود رهاییبخش اسلام سوء استفاده کردهاند و در پی اهداف دنیایی خویش بودهاند. بهطور معمول در شرایطی که تحمل اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برای مردم دشوار شود، موقعیت مناسبی فراهم میآید تا برخی افراد، برای پیشبرد اهداف خاص خود با شعارهای اصلاحطلبانه مردمی را که به دنبال راه فراریبرای رهایی از شرایط موجود هستند، به سوی خود جلب کنند. برای نمونه، ذهبی میگوید: ابنتومرت از هیچ چیز جز ریاست کردن لذت نمیبرد و برای دستیابی به مطلوب خود از دعوی کذب، تزویر و خونریزی رویگردان نبود. او نسب خود را به امام رسانده، ادعای عصمت و مهدویت خاصه کرد وخود را مهدی آخرالزمان نامید؛ هرچند بر حقانیت خلفای راشدین تأکید ورزید. وی تنها در پی استفاده سیاسی از اندیشه مهدویت برای سامان دادن به حکومت خود بود، بدون اینکه اعتقادی به مبانی تشیع داشته باشد؛ زیرا شاگرد غزالی بود و از طریق وی با دستگاه خلافت بغداد ارتباط داشت.
مدعیانی همچون سیدمحمد فلاح، بنیانگذار جنبش مشعشعیان اهواز، مهدی سنوسی، مهدی سودانی و ... در ادعای مهدویت خود بسیار سودجویانه عمل میکردند و در خیال خود سلطان کامل دولت مذهبی را در سر میپروراندند و هرگاه که بیم خطر میرفت، ادعای خود را تغییر میدادند. دربارة قادیانیه نیز این سودجویی بهخوبی مشهود است. اعضای جماعت احمدیه باید دستکم یکچهارم درآمد خود را به صندوق انجمن احمدیه بپردازند. همچنانکه در نظر علیمحمد باب، هر چیز گرانبها که صاحبی ندارد، متعلق به باب است. و نیز در کتاب بیان آمده است که هر چیزی، بهترین آن متعلق به نقطه (یعنی خود باب) و متوسط، آن متعلق به حی (هجده تن از یاران) بوده و پستترین آن برای بقیة مردم است.
این سودجویی در بهائیت به شکل دیگری دنبال شد. بهائیان مشکل روابط نامشروع نامحدود را با پرداختن دیه به بیتالعدل حل کردند و گفتند اگر مرد و زنی مرتکب زنا شدند، با پرداخت نه مثقال طلا به بیتالعدل بخشیده میشوند و اگر برای بار دوم مرتکب این عمل شدند، دو برابر (هجده مثقال طلا) باید بپردازند و با همین فرمول این حکم در صورت ارتکاب مکرر عمل نامشروع ادامه مییابد. در این فرقه، علاوه بر پولهای هنگفتی که به حکم بهاء تحت عنوانهای مختلف به سران بیتالعدل در اسرائیل پرداخت میشود، بهائیان موظفاند در ضیافتهای نوزدهروزة خود با پرکردن صندوقهای بیتالعدل و فرستادن آنها به اسرائیل، تشکیلات بهائیت را تقویت کنند.
عوامل پیشرفت مدعیان مهدویت
داوری تاریخی نشان میدهد اقبال مردم به برخی از مدعیان مهدویت، ریشۀ در مسائل گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دارد. برخی از علل و عوامل پیشرفت داعیهداران مهدویت و مقبولیت آنان به قرار ذیل است:
استفاده از نشانههای مهدویت
کم نبودند کسانی که در طول تاریخ با انتساب خود به برخی نشانهها، علم مهدویت برافراشتند و از هر شیوهای بهره گرفتند تا خود و قیام خویش را حق جلوه دهند. بسیاری از مهدینمایان با جعل نشانههای مهدی آخرالزمان و نشانههای ظهور حضرت برای خویش، مردم را به دور خود جمع کردند.
مهدی سودانی در میان صوفیمذهبان رشد کرده بود و نشانههای فرارسیدن زمان رستاخیز را در کتابهای ابنعربی خوانده بود. او بر این سخن ابنحجر عسقلانی و سیوطی آگاهی یافته بود که از جملة این نشانهها، خروج صاحب سودان است. وی خالی بر گونه داشت که گمان برده بود از علایم مهدویت وی است. او در محاصرة شهر خارطوم چون دید کار بر او سخت شده، دشمن را دجال نامید و درنتیجه درویشان با شهامت و استقامت بیشتری جنگیدند. نام گرفتن محمد احمد با نام اصلی امام مهدی که همان نام پیامبر اکرم است، وی را شخصی وابسته به رستاخیز معرفی میکرد که ظهورش خبر از پایان زمان میداد.
استفاده از نمادهای صدر اسلام
استفاده از نمادهای صدر اسلام نیز، از دیگر عواملی بود که متمهدیان را محبوب مردم میکرد. مهدی سودانی بساط مهدویت خویش را با تقلید از دوران صدر اسلام رنگ و لعاب داد. او زنش را عایشه صدا میزد؛ پیش از مرگ، چهار خلیفه بهعنوان خلفای راشدین و با همان القاب تعیین کرد؛ به شاعری از دوستانش لقب حسانبنثابت داد و وقتی که او اعتراض کرد من شجاعم و حسان ترسو بوده است، وی را به لقب خالدبنولید خشنود کرد . او به پیروی از سابقة بیتالمال صدر اسلام، شخصی را بهعنوان خزانهدار گماشته بود؛ همچنین شخصی را بهعنوان قاضی کل که ملقب به «قاضیالاسلام» بود، به قضاوت گماشت.
مهدی سودانی پس از ادعای مهدویت به تمام شخصیتهای مذهبی و رؤسای قبایل نامه نوشت و اظهار کرد که پیامبر در یک رؤیا به او گفته است که وی مهدی موعود است؛ ازاینرو از آنها میخواست به او ملحق شوند و در جهاد شرکت کنند. حتی این سخن از او نقل شده است که هرکس او را بهعنوان مهدی نپذیرد، کافر است.
محمدبنتومرتنیز به منظور پذیرفته شدن در میان کسانی که با اندیشههای مربوط به ظهور مهدی و نشانههای او از طریق شیعه آشنا بودند، خود را از نسل پیامبردانست و ادعای عصمت میکرد. او پیش از مهدویت به «امام» و پس از آن به «امام معصوم» و «مهدی معلوم» معروف شد. جانشینان ابنتومرت نیز این چهرهسازی را دنبال کردند. همانندی نام سیدمحمد نوربخش با نام پیامبر نیز، به او در توجیه ادعایش کمک میکرد، تا جایی که حتی اسم فرزندش را قاسم گذاشت تا کنیهاش ابوالقاسم شود.
عوامگرایی مردم و عوامفریبی مدعیان
یک عامل دوسویه که نقش مهمی در پیشرفت جنبشهای مهدوی داشته است، عوامگرایی مردم و عوامفریبی مهدینمایان است. این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که جنبشهای موعودگرایی، هرگز بدون شور و احساسات -البته احساسات مبهممسلمانانی که پاسخگوی ندای آنان باشند- به سرانجام نمیرسید. این عوامگرایی و نادانی در مواردی به غلو و افراط نیز میانجامید و باعث میشد آنان کسانی را بهعنوان مهدی و موعود امت معرفی کنند که خود ادعایی در این باب نداشتند و از این ادعا بیزاری میجستند؛ مانند بسیاری از فرقههایی که در زمان خود معصومان پدید آمدند و ایشان یا دیگر افراد را مهدی نامیدند و رحلت آنان را نپذیرفتند و قائل به بازگشت دوبارۀ آنان شدند.
نادانی مردمان پیرامون محمدبنتومرت، او را در رسیدن به اهدافش یاری میرساند. او برای اینکه پیروانش را قانع سازد که مهدی حقیقی است، کسی را در چاه قرار میداد و به مردم میگفت فرشتگان از درون چاه با من سخن میگویند و آن فرشتة پنهان در چاه نیز غالباً حکم قتل مخالفان محمدبنتومرت را صادر میکرد و بربرهای متعصب نیز بیدرنگ آن حکم را اجرا میکردند. گاه نیز برای اینکه پیروانش به راز او پینبرند و دهان شخص نهفته در چاه و آگاه از اسرار مگو، برای همیشه بسته بماند، دستور میداد چاه را از خاک پر کنند.
مردم سودان نیز، پیروزی مهدی سودانی بر نیروهای بهظاهر شکستناپذیر بیگانه را دلیل کافی بر صدق ادعای او دانستند و تصادفاً در سال ادعای او، ستارة دنبالهداری در آسمان ظاهر شد و به مردم سودان تلقین شد که این ستاره، پرچم حضرت مهدی است که فرشتگان آن را به دوش میکشند.
بیبصیرتی مردم تا حدی به متمهدی سودان میدان داد که آنان را از ترک سودان باز داشت و رفتن به حج را حرام شمرد و مردم سودان را قانع ساخت که زیارت بارگاه او بهمنزلة ادای حج است؛ مبادا پیروانش هنگام خروج از سودان و در تماس با مسلمانان در حقانیت او و دعوتش شک کنند. او هنگامی که سخنرانی میکرد، اینگونه به نظر میرسید که تمام اعضا و جوارحش سخنرانی میکند. زمانی که جنایات اولاد آدم را میشمرد و نعمتی را که بدانها روآورده بود وصف میکرد یا هنگامی که مردم را بر جهاد ترغیب میکرد، به گریه میافتاد و طوری تظاهر به خشوع میکرد که شنوندگان را به گریه میانداخت.
از ممیزات طریقة نوربخش، پوشیدن لباس مشکی بود که بعدها پیروانش آن را به عمامة سیاه تغییر دادند. این کار باعث افزایش هیجان مردم در پیوستن به آنها شد؛ بهگونهای که حکومت تیموری نوربخش را از این کار منع کرد. دربارة علیمحمد باب نیز میبینیم که وی خواندن کتابهای آسمانی پیش از ظهور خود را حرام کرد و سوزاندن آنها و همة کتابهای علمی را واجب دانسته و تعلیم و تعلم و تدریس تمام علوم و کتب غیر از کتابهای خویش را حرام دانسته است.
مردم به ملامحمدعلی که از مبلغان سیدعلیمحمد باب بود، لقب «حضرت اعلی» دادند و حامیانش برای او سراپردهای ساخته، او را در پس پرده پنهان میکردند تا مردم او را کمتر ببینند و شوکت او روزبهروز در خاطر مردم بیشتر شود. روزی ملامحمدعلی برای رفتن به حمام از پس پرده بیرون آمد، جماعت بابیه هنگامی که او را دیدند صف کشیدند و با آنکه زمین پر از گل بود، بر زمین افتاده و صورتها را در میان آن گل بر زمین مالیدند و تا محمدعلی به آنان اجازه نداد، سر برنداشتند.
حمایت استعمار
هرچه پیش میآییم، بیآنکه از اهمیت عناصر دیگر کم شود، بر گونهها، ریشهها، انگیزهها و مسائل جنبشهای مهدوی افزوده میشود. توجه به این نکته ضروری است که بهخصوص در دورۀ معاصر جنبشهای مهدوی مورد بهرهبرداری عناصر استعماری قرار گرفتهاند. در این دوره عدهای از انسانهای پاکنهاد صرفاً به سبب وجود برخی شواهد و شباهتها در هیئت ظاهری و سلوک اجتماعی آنان، دل در گرو آنان بستند؛ اما در رأس هرم، نشانههایی از حضور کمرنگ و پررنگ سیاستمداران استعمار وجود دارد که با سوءاستفاده از چنین فضایی، ضربههای جبرانناپذیری بر پیکر جوامع اسلامی و اسلام وارد کردهاند. ضربهای که استعمار از پایبندی مسلمانان به آموزههای اسلام (نظیر نماز، جهاد و ...) در کشورهای مسلمان خورده بود، آنان را واداشت تا با این ترفند، جنبشهای اسلامی ضد استعماری را خنثا کنند.
ادعاهای شیخاحمد احسایی دربارة وجود بابِ خاص امام زمان در هر عصری، نظر سیاستبازان خارجی را به تداوم شیخیه بهعنوان نطفهای که میتواند تهدیدی جدی برای تشیع و روحانیت و نظام مدافع و مروج شیعه به شمار آید، به خود جلب کرد؛ بهنحوی که پس از ظهور بابیت و بهائیت، دستاندازی آنان به پرورش و تقویت و تحریک این مدعیان مورد تأیید دولتهای متبوع قرار گرفت. درمقابل رهبران این فرقهها نیز، سرسپردگی خود را به سفارتخانههای روس و انگلیس دو چندان کردند تا از این طریق هم باعث رونق کسب و کار خویش و هم جلب رضایت سیاستگذاران خارجی شوند.
عباس افندی، از سران بهائیت، با پیوستن به دولتهای بیگانه، وجهة بینالمللی این آیین را تکمیل کرد و به پاس خدماتش به دولت انگلستان، لقب «سر»،و نشان «نایتهود» (بزرگترین نشان خدمتگذاری به انگلیس) را از آنان دریافت کرد این ماجرا پس از استقرار انگلیسیها در فلسطین صورت گرفت. در مراسم خاکسپاری عبدالبهاء نمایندگانی از دولت انگلیس حضور داشتند و وینستون چرچیل، وزیر مستعمرات بریتانیا، با ارسال پیامی مراتب تسلیت پادشاه انگلیس را به جامعة بهایی ابلاغ کرد.
یکی از نشانههای تمایل این فرقه به انگلستان این بود که آنها هیچگاه با حکومت به ستیز نمیپرداختند و یکی از شرایط مؤسس این فرقه برای بیعت این بود که هیچیک از پیروان این آیین بدون اطاعت از حکومت وقت انگلیس اجازة بیعت با او را نداشتند. این نکته را یکی از پیروان این آیین در کتابی که با عنوان تحفة شاهزاده ویلز به فارسی تدوین کرده، آورده است. رژیم شاه از بهائیان نهتنها حمایت میکرد، بلکه براساس اسناد ساواک، آنان مورد حمایت رئیس جمهور آمریکا و دولت اسرائیل نیز بودند. آنان علاوه بر تبریک پیروزی اسرائیل، گستاخی را به جایی رساندند که مبالغ هنگفتی پول برای کمک به ارتش اسرائیل جمعآوری کردند.
دربارة به وجود آمدن نهضت قادیانی در هندوستان، این نکته قابل تأمل است که وقتی فرماندهان انگلیسی در برابر مهدی سودانی دچار شکستهای پی در پی شدند، خبر این واقعه در همه جا پراکنده شد. عدهای بر این باورند که حکومت انگلیس از سرانجام ایمان مردم هند به این جنبش هراسان شد؛ زیرا طوفان انقلاب در هند هنوز آرام نگرفته بود. به احتمال قوی همین امر باعث گرایش انگلیس به جنبش قادیانی برای مقابله با روی آوردن مردم هند به مهدی سودانی شد. این امر، رشد و گسترش عقاید قادیانی را در پی داشت؛ چراکه اساس این آیین را ترک جهاد با شمشیر و وجوب جهاد با برهان و گفتوگو و راههای مسالمتآمیز تشکیل میداد.
قادیانی در سپاسگزاری از استعمار، در برخی نوشتههای خود تصریح میکند که حکومت انگلستان به او موقعیت بخشیده است. وی در 14 فوریه سال 1898م. درخواستی به حاکم انگلیسی پنجاب تقدیم کرد و دوستی و وفاداری خود را به حکومت انگلیس یادآور شد و خدماتی را که برای آنها انجام داده بود، برشمرد. او گفت بیشتر عمر من در تأیید و یاری حکومت انگلیسی سپری شد و در باب منع جهاد و وجوب اطاعت از حاکم انگلیسی کتابها و نشریههایی تألیف کردم که اگر گردآوری شوند، پنجاه خزانه را پر میکنند.
آثار جنبشهای مهدوی
آثار مخرب جنبشهای مهدوی بر جهان اسلام، بیش از آثار مثبت کوتاهمدت آنها بوده است. نگاهی به روند تاریخی این ادعاها از صدر اسلام تا به امروز، گواه این مدعاست. این ادعاها، نیروهای جامعة اسلامی را در مسیرهای انحرافی به حرکت واداشت، افکار و اعمال بسیاری از مسلمانان را –دستکم برای مدتی- به خود مشغول کرد، جامعة اسلامی را به تشتت و فرقهگرایی کشاند، باعث پدید آمدن فرقههای انحرافی و مخالف اسلام شد، در مواردی به مخالفت مستقیم با شریعت نبوی انجامید، باعث سوء استفادة مخالفان اسلام و در مواردی مخالفان شیعه شد، مهدویت اصیل اسلامی را به چالش کشید، باعث رواج بدعتها، تحریفها، قشریگریها و نفوذ عقاید خرافی در دین شد و... . در اینجا برخی این آثار را بهاختصار توضیح میدهیم.
رویارویی با اسلام
از پیامدهای مهم جریان متمهدیان، رویارویی با اسلام و شریعت نبوی است. در قرون اخیر، بهویژه با این پیامد بیشتر روبهرو هستیم. کسانی همچون بابیان، بهائیان و پیروان قادیانیه با همدستی بیگانگان و استعمارگران، عامل اجرای اهداف آنها شدند. برای نمونه، بابیان با سیاست گامبهگام، ابتداادعای بابیت از ناحیه مهدی حقیقی کرده، بعد از جمع مریدان، مدعی مهدویت شدند و درنهایت سر از مخالفت عملی با اسلام درآوردند. برخی از این مهدینمایان پا را از حد فراتر نهاده، ادعای پیامبری کردند و الواح و القائات استعمارگران را تحت عنوان وحی در کتابهای خویش گرد آوردند. آنان با تأسیس مذهب استعماری خویش، احکام و تکالیف اسلام (همچون نماز، روزه، جهاد، امر به معروف و نهی ازمنکر و ...) را منسوخ و باطل اعلام کردند و بدینوسیله موانع بزرگ فسادکاری خود و اربابانشان را در سرزمینهای اسلامی از سر راه برداشتند.
پس از آنکه جمعی از پیروان علیمحمد باب دین اسلام را منسوخ اعلام کردند، او هم جرئت یافت و ادعای نبوّت و آوردن شریعت جدید کرد. بهاء نیز همچون علیمحمّد باب، دین اسلام را منسوخ اعلام کرد. جایگاه خداوند در نظر بابیان و بهائیان بهدرستی معلوم نیست. گاهی کلماتی دالّ بر فردیّت و یکتایی و صفات ذاتیه خداوند و حمد و ثنای او میآورند و در زمان دیگر خود را خدا و ربّ اعلی مینامند. آنان خاتمیت پیامبر اکرم را نفی کرده و پس از اثبات پیامبری خود، مقام نبوّت خویش را بالاتر از مقام ایشان اعلام کردند.
غلاماحمد قادیانی نیز با برخی قوانین اسلام (مانند جهاد و امر به معروف و نهی از منکر) مخالفت کرد. وی در باب مسئلۀ جهاد معتقد بود که جهاد با شمشیر با دشمنان اسلام، حرام است؛ بلکه باید این تکلیف شرعی با وسایل مسالمتآمیز اعمال شود؛ به همین مناسبت «احمدیه» به دولت انگلیس وفادار بودهاند. پیروان غلاماحمد میان او و پیامبر اسلام فرقی نمیگذارند و قادیانی را همرتبة حضرت محمد میدانند و خلفای او را با خلفای راشدین در یک حد قبول دارند. آنان اعمال حج را در قادیان با اعمال حج در مکه برابر میدانند. قادیانیها وصلت افراد خود را با مسلمانان غیر مشروع میشمرند.
ایجاد فرقههای انحرافی
از رهاوردهای دیگر جنبشهای مهدوی این بود که آیینی به دیگر آیینها افزودند؛ هرچند همة آنها مدعی بودند که میخواهند آیینهای قبلی را متحد سازند، تا جایی که حتی این جنبشها در میان پیروان خود به شعبههای مختلفی تقسیم شدند. از سوی دیگر، فرقهسازی از دیرباز یکی از ابزارهای طاغوتها و استعمار و استکبار برای از بین بردن مذهبهای اصیل بوده است. با نگاهی به تاریخ و بررسی روند حرکت اسلام از آغاز تا امروز میتوان دریافت که اسلام و مسلمین همواره مانعی بر سر راه طاغوتها و استعمارگران بوده است؛ ازاینرو این آیین حیاتبخش پیوسته آماج فتنهانگیزی آنان بوده است. یکی از این فتنهها، ساختن فرقههای مختلف مذهبی است تا مسلمانان به خود سرگرم سازند، آنان از اسلام اصیل دور کنند و نیروی امت واحد اسلام را هدر دهند. بدیهی است هنگامی که مأموریت اصلی، اسلامزادیی باشد، چه بهتر که این کار با آموزههای دینی صورت پذیرد.
فرقهسازی استعماری، بهویژه سابقهای دستکم سیصد ساله دارد. از دوره صفویه،این طرح رااستعمار به کار گرفته است. فرقهسازی و جلوه دادن آن بهعنوان جنبشهای اجتماعی،از حربههای کاری آنان در دوران تسلطشان بر بخشعظیمی از جغرافیای جهان بود. این حرکت در مناطقمختلف، اشکال گوناگونیداشت و به فراخور شرایط محیطی و آدابورسوم و سنن مردمبومی اجرا میشد.
دشمنان اسلام پس از اینکه دریافتند فرهنگ انتظار و مهدویت یکی از مهمترین موانع سلطه آنان بر کشورهای اسلامی است، از نادانی مردم و دیگر زمینههای مساعد سوء استفاده کردند، فرقههای ضالّهای پدید آوردند و به اقتدار، انسجام و وحدت مردم مسلمان ضربه وارد کردند. آنان کوشیدند از یکسو با تحقیر هویت ملی باورهای دینی مسلمانان زمینه را برای پذیرش فرهنگ منحط غرب فراهم کنند و از سوی دیگر با تبلیغات گستردۀ مکتبها و مذهبهای پوشالی و تقویت آنها، به هدف خود (محو و نابودی اسلام) برسند.
غرب مسیحی نیک میدانست که انگیزه و آرمان نهفته در جان ساکنان کشورهای مسلمان، دیر یا زود نیروهای استعماری را از سرزمینشان بیرون خواهد راند؛ به همین دلیل آنان با تشکیل مثلثی در سرزمینهای اسلامی، جاپایی برای خود ساختند و با پاشیدن تخم نفاق، امکان ماندن خویش در این سرزمینها بهگونهای دیگر را فراهم کردند. این مثلث چیزی جز حمایت گسترده از مذاهب جعلی بابیت در ایران، وهابیّت در عربستان و مذهب قادیانی در هند نبود. این سیاست در جهان تشیع، در قالب ترویج اخباریگری، صوفیگری، شیخیگری، بابیگری و بهائیگری نمایان شد. در جهان اسلام نیز این راهبرد در چند محور دنبال شد: حمایت گستردة انگلیس از بهائیت در ایران، و قادیانیه در هند، ملقب ساختن سرسیداحمدخان هندی به «میر»، به پاس خدماتش به تجدّد و انگلیسو بهعنوان یکی از پیشگامانتجدیدنظر دینی، و حمایت استعمارگران روسی از شاخة ازلیه بابیه (پیروان یحیی صبح ازل).
ایجاد تفرقه در جامعه اسلامی
یکی از این آفتهای جنبشهای مهدوی، ایجاد اختلاف در میان مسلمانان است. این حرکتها باعث شد توان و نیروی واحد امت اسلام به جای اینکه صرف مسائل مهم و ایجاد تمدن عظیم اسلام شود، به درگیریهای فرقهای و گروهی فرو کاهد و به تحلیل رود. حرکت این مدعیان فرقهساز باعث شد گروههای مختلف هرکدام گوشهای و جنبهای از اسلام را بگیرند و از ابعاد دیگر آن غفلت ورزند.
انگیزههای شخصی و جاهطلبی مدعیان و حامیانشان، آتش اختلافات را شعلهورتر کرد؛ زیرا با رسوخ این اوصاف در جامعة اسلامی، ریسمان محکم همیاری میگسلد و ارادههای افراد سست میشود و هرکس تنها به فکر منافع شخصی خویش است. این متمهدیان با جمع کردن عدهای به دور خویش، نیروی متمرکز جامعة اسلامی را به سستی و اضمحلال کشاندند و به استیلای دشمنان اسلام بر جوامع مسلمانان یاری رساندند. قادیانی روزنامهای به نام تهذیبالاخلاق منتشر میکرد که فقط مایة گمراهی و ایجاد تفرقه و دشمنی میان مسلمانان هند با دیگر مسلمانان، بهخصوص با عثمانیان بود. او عقیده داشت که علت پیشرفت اروپا در تمدن، علم، صنعت، قدرت و اقتدار، فقط کنار گذاشتن دین و روآوردن به طبیعت گرایی بوده است.
سیدجمالالدین در مجلة العروةالوثقی چنین مینویسد:
انگلیسیها در هند زمانی که احساس کردند که خیال حکومت بر اندیشة مسلمانان غالب است و در دینشان چیزی است که آنها را به جنبش و حرکت برای باز پس گرفتن منافع از دسترفتهشان وا میدارد، تلاش کردند گروهی از مردم را که خود را منتسب به اسلام میدانند و لباس مسلمانی به تن دارند، ولی در باطن نسبت به اسلام کینه و نفاق میورزند و منحرف هستند (یعنی مادیگرایان و تجربهگرایان) به سوی خود کشاندند. انگلیسیها آنان را جهت فاسد کردن اعتقاد مسلمانان و ضعف تعصب دینی برای خاموش ساختن آتش غیرتشان و گسستن رشتة اتحاد و همبستگیشان به کار گرفتند. آنها این جماعت را در تأسیس مدرسة علیگره و انتشار روزنامه برای نشر دروغهایشان در میان هندیان یاری کردند، تا ضعف اعتقادی فراگیر شود و روابط بین مسلمانان سست گردد و انگلیسیها بتوانند بهراحتی بر آنان مسلط شوند.
نتیجهگیری
نگاه جریانشناسانه به موضوعات کلامی و عقیدتی، نگاهی راهگشا برای دستیابی به نتیجهای جامع و کامل است. با این نگاه به موضوع مدعیان مهدویت در طول تاریخ اسلام –بهویژه تاریخ معاصر- میتوان با تجهیزات کافی با فردای ناشناخته روبهرو شد و از فتنة چنین مدعیانی در امن و امان ماند.
بررسی جریانشناسانه به جنبشهای مهدوی نشان میدهد که این جنبشها، مبانی نظری، انگیزهها و آثار متفاوتی داشته و دارند. با توجه به آنچه در این نوشتار آمد، نتایج ذیل قابل بیان است:
1. ادعا در باب مهدویت، جریانی است که از صدر اسلام آغاز شده و با فراز و فرودی تا به دوران معاصر ادامه داشته است و به دورهای خاص اختصاص ندارد.
2. مبانی نظری فراوانی این جریان را تغذیه کرده است که بسته به موقعیت جغرافیایی، سیاسی و مذهبی متفاوت بوده است.
3. در باب انگیزهها نیز روشن شد که نمیتوان یک یا چند انگیزة خاص را برای جنبشهای مهدوی برشمرد؛ هرچند برخی انگیزهها (نظیر کوبیدن رقبای سیاسی و مذهبی) رخت بربسته است، انگیزة فرصتطلبی و سودجویی و جاهطلبی همچنان باقی و بلکه پررنگتر شده است.
4. برخی از زمینههای ادعاهای موعودگرایانه (همچون پویایی و نشاط مهدویت در جهان اسلام و علاقة شدید مردم به اهلبیت) همچنان باقی است؛ اما برخی زمینهها (نظیر مبارزه با تهاجم مستقیم بیگانگان صلیبی) جای خود را به مبارزة با استعمار کهنه و نو داده است.
5. درنهایت اینکه آثار ویرانگر این جنبشهای، بیش از آثار مثبت کوتاهمدت آنها بوده است. این آثار مخرب، نظیر ایجاد تفرقه در جهان اسلام و تبدیل امت اسلام به گروهها و جناحهای متفاوت و رقیب، ماندگار بوده است. دیگر اینکه برخی از این جنبشها به جای اصلاح امر جهان اسلام، به مبارز ة علنی با اسلام و شریعت پرداختهاند و از اساس از امت اسلام جدا شدهاند.
منابع
آل طالقانی، محمدحسن، الشیخیة نشأتها و تطورها و مصادر دراستها، بیروت، الآمال للمطبوعات، 1420ق.
ابنالصغیر، تاریخ بنی رستم، ترجمۀ حجتالله جودکی،تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1375.
ابنجوزی، المنتظم فی التاریخ، چدوم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
ابنخلدون، عبدالرحمن، المقدمه، بیروت، دارالکتب اللبنانی، 1420ق.
ـــــ ،العبر، بیروت، دارالکتب اللبنانی، دارالکتبالمصری، 1420ق.
ابنعذاری مراکشی، البیان المغرب، بیروت، دارالثقاف، 1400ق.
ابنشهر آشوب، ابیجعفر محمدبنعلی، مناقب آل ابیطالب، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.
ابنعربی، محییالدین، فتوحات مکیة، بیروت، دار صادر، بی تا.
ابنماجه، محمدبنیزید، سنن ابنماجه، تحقیق عبدالباقی محمد فؤاد، بیروت، دارالفکر، 1373ق.
ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، نجف، منشورات الرضی زاهدی، 1385ق.
افراسیابی، بهرام، لیبی و تاریخ، تهران، زرین، 1363.
ـــــ ، تاریخ جامع بهائیت، چ دهم، مهر فام، 1382.
بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، تهران، اشراقی، 1376ق.
بهاء، حسینعلی، اقدس، بمبئی، 1314.
بهشتی، محمد، ادیان و مهدویت، تهران، کورش کبیر،1342.
بیانی شیرین، دین و دولت ایران در عهد مغول، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1370.
البیذق، ابى بکر صنهاجی، اخبار المهدى، تحقیق بروفنسال، پاریس، 1980م.
پطروشفسکى، اى. پ،نهضت سربداران خراسان،ترجمة کریم کشاورز، تهران، پیام، 1351.
پی. ام. هالت و ام. دبلیو. دالی، تاریخ سودان بعد از اسلام، ترجمة محمدتقی اکبری، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1366.
تاجری، حسین، انتظار بذر انقلاب، بیجا، کوکب، 1358.
تلمسانی المقری، نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب، بیروت، دارصادر، 1967م.
جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انصاریان، 1383.
چهاردهی، نورالدین، داعیان پیامبری و خدایی، تهران، فتحی، 1366.
حسینیان، روح الله، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382.
حموی یاقوت، شهابالدین ابیعبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، دارالبیروت، 1399ق.
دار، مستتر، مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم، ترجمۀ محسن جهانسوز، تهران، ادب، 1317.
دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج10، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی،1381.
دخانیاتی، ع، تاریخ آفریقا، بیجا، توکا، 1358.
دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، 1373.
ذهبی، محمدبناحمد، العبر فی خبر من غبر،کویت، وزارة الارشاد، بیتا.
رائین، اسماعیل، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، مرو، مؤسسة تحقیقاتی رائین، بیتا.
رنجبر، محمدعلی، مشعشعیان، تهران، آگاه، 1382.
رئوفی، مهناز، سایة شوم، تهران، دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، 1385.
سروش، احمد، مدعیان مهدویت از صدر اسلام تا عصر حاضر، تهران، افشین، بیتا.
سلیمان،کامل، یوم الخلاص، ترجمۀعلیاکبر مهدیپور، چ سوم، قم، آفاق، 1376.
شهرستانی، محمدبنعبد الکریم، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفه، 1410ق.
شوشتری، نورالله، مجالس المومنین، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1375.
شوقی افندی، قرن بدیع، نصرتالله مودت، تهران، مؤسسه ملی مطبوعاتی امری، بیتا.
صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الأثر فی الامام الثانی عشر، چ دوم، قم، معصومیه، 1421ق.
صدوق، محمدبنعلیبنحسینبنبابویه، کمالالدین و تمامالنعمه، ترجمة محمدباقر کمرهای، بیجا، اسلامیه، 1378ق.
ـــــ ، الهدایة، قم، مؤسسة الامام الهادی، 1418ق.
طبرسی نوری، حاجمیرزاحسین، نجمالثاقب، قم، مسجد مقدس جمکران، 1375.
طوسی، ابیجعفر محمدبنحسن (شیخ طوسی)، الغیبة، قم، مؤسسة معارف اسلامی، 1411ق.
عبدالوهاب حسنی، ورقات، چ دوم، تونس، مکتبة المناره، 1972م.
عقاد، عباس محمود، اسلام در قرن بیستم، حمیدرضا آژیر، مشهد، آستان قدس رضوی، 1369.
فاسی، علیبنبی زرع، الانیس المطرب بروضالقرطاس فی اخبار الملوک المغرب و تاریخ مدینة فاس، الرباط، دارالمنصور للطباعة وشر، 1972م.
فرید گلپایگانی، حسن، مفتاح بابالابواب، تهران، بینا، 1334.
القاریالهروی، علیبنسلطان محمد، رسالة فی المهدیالمنتظر، نسخه خطی
کامل شیبی، مصطفی، تشیع وتصوف، ترجمة علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیر کبیر، 1380.
کامل، سلیمان، یومالخلاص، ترجمة علیاکبر مهدیپور، آفاق، 1376.
کسروی، مشعشعیان،مدعیان دروغین مهدویت، تهران، فردوس، 1378.
کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تحقیق علیاکبر غفاری، چ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1367ق.
کشی، ابیعمرمحمدبنعمر، معرفة اخبار الرجال، بیجا، بینا، بیتا.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
ـــــ ، مهدی موعود (جلد سیزدهم بحارالانوار)، ترجمۀ علی دوانی، تهران، دارالکتبالاسلامیه، 1378.
مراکشی، عبدالواحد، المعجب فی تلخیص اخبار المغرب، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ق.
مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، چ سوم، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375.
موثقی، احمد، جنبشهای اسلامی معاصر، تهران، سمت، 1377.
مولانا، جلالالدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، بیتا.
الناصری، احمدبنخالد، الاستقصاء لاخبار الدول المغرب الاقصی، دارالبیضاء، منشورات وزارة الثقافة و الاتصال، 2001م.
نجفی، محمدباقر، بهائیان، تهران، کتابخانه طهوری، 1357.
نجفی، موسی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، بررسی مؤلفههای دین – حاکمیت – مدنیت و تکوین دولت _ ملت در-ره هویت ملی ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381.
نوبختی، حسنبنموسی، فرقالشیعه، ترجمۀ محمدجواد مشکور، تهران، علمی و فرهنگی، 1361.
ولوی، علیمحمد، تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، تهران، بعثت، 1367.
همدانی، محمدرضا، هدیة النملة الی مجدّد الملة، بمبئی، 1914م.
پاک،محمدرضا، «مهدویت در غرب اسلامی»، تاریخ اسلام، مؤسسه آموزش عالی باقر العلوم، وابسته به دفتر تبلیغاتاسلامی حوزۀ علمیۀ قم، ش27
www. Vikipidea Encyclopedia
. ابیجعفر محمدبنحسنطوسی (شیخ طوسی)،الغیبة، ص۱۱۵؛ محمدبنعلیبنحسینبنبابویه صدوق (شیخ صدوق) ، الهدایة، ص۴۵
. شیخ صدوق، کمالالدین و تمامالنعمه، ترجمة محمدباقر کمرهای، ص۴۰۶.
. محمدبنعبد الکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج۲، ص۱۱.
. میرزاحسین طبرسی نوری، ، نجمالثاقب، ص۲۱۴؛ حسنبنموسی نوبختی، فرق الشیعه، ترجمۀ محمدجواد مشکور، ص۵۰؛ ابنجوزی، المنتظم فی التاریخ، ج۱۳، ص۲۹۶.
.ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۱۴۱ و ۱۶۴.
عبدالقاهربغدادی،الفرق بین الفرق، ص۳۲-۳۳.
. دائرة المعارف، سیری در فرهنگ و تاریخ تشیع، ص۱۷.
. عبدالقاهر بغدادی، همان، ص۲۳.
. میرزاحسین نوری، همان، ص۲۱۵.
. عبدالقاهر بغدادی، همان، ص۳۴.
. دائرة المعارف، سیری در فرهنگ و تاریخ تشیع، ص۲۰؛ حسنبنموسی نوبختی، همان،ص۱۱۹.
. رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص۵۷۰ ـ ۵۷۱.
. لطفالله صافی گلپایگانی، منتخبالاثر، ص۳۵۵؛شیخ طوسی، همان، ص۲۱۷.
. برای آشنایی با نامها و تاریخ متمهدیان، ر.ک: محمد بهشتی، ادیان و مهدویت، ص۷۱ ـ۸۶.
. ابنجوزی، المنتظم فی التاریخ، ج۱۳، ص۲۹۶؛ ج۳، ص۲۵۱؛ علیبنبی زرع فاسی ، الانیس المطرب بروضالقرطاس فی اخبار الملوک المغرب و تاریخ مدینه فاس، ص۱۳۲؛ احمدبنخالد الناصری، الاستقصاء لاخبار الدول المغرب الاقصی،ج۵، ص۱۶۶.
.محمدرضا پاک، «مهدویت در غرب اسلامی»، فصلنامه تاریخ اسلام، ش۲۷، ص۱۲۷.
.www. Vikipidea Encyclopedia
. برگرفته از روزنامه کیهان ، دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵.
. عبدالرحمن ابنخلدون، مقدمه، ص۸۲،۲۳۰؛ ابى بکر صنهاجی بیذق، اخبار المهدی، ص۲۶
. علیبنسلطان محمد الهروی القاری، رسالة فی المهدیالمنتظر، ص۱۲.
. محمدرضا پاک، «مهدویت در غرب اسلامی&