مدّعيان سفارت و نيابت قسمت سوم

فرقه های مهدوی بازدید: 1455
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 7 - 14 دقیقه)

در قسمت‌هاي پيشين اين مقاله به چگونگي شکل‌گيري گروه‌هاي مدّعي سفارت و نيابت امام زمان(ع) در بحرين پرداختيم. در اين قسمت، نگارندة محترم مقاله، فرجام ايشان و مدّعاي يکي ديگر از اين گروه‌ها را در عراق بيان مي‌کند.علما و فضلاي بحرين به مقابله با حرکت شوم سفارت و نيابت پرداخته، با قدرت با آن برخورد کردند.

آنها از مؤسس اين حرکت براي شرکت در جلسه‌اي که جمع کثيري از علما حضور داشتند، دعوت کردند و با او به بحث و جدل پرداختند تا اينکه او اظهار ناتواني کرد و تسليم شد و به باطل بودن عقايد و تفکراتي که آن را ترويج مي‌کرد، اعتراف نمود و طي نامه‌اي، اين‌گونه اشتباه خود را بيان کرد. متن اعتراف‌نامة او به اين صورت بود.
من که مدّعي ارتباط با حضرت حجّت(عج) بودم، اعتراف مي‌کنم ادّعا مي‌کردم در خواب، امام(ع) و چهار نايب ايشان را ـ به ويژه نايب سوم، حسين بن روح(رض) ـ را مي‌ديدم و به مردم مي‌گفتم: امام(ع) به من اشاره مي‌کرد که ايشان را از طريق انجام برخي اعمال و خواندن برخي دعاها که در کتاب‌هاي دعا آمده در خواب ببينم. من در آن زمان نمي‌دانستم که بر خواب و رؤيا هيچ حکم شرعي مترتّب نمي‌شود، امّا پس از ديدار با علماي اعلام و قانع شدن اينجانب به اينکه بر خواب و رؤيا هيچ حکم شرعي مترتب نمي‌شود و اينکه تکيه بر آن در دين خداوند پاک جايز نيست و پس از آنکه براي اينجانب اثبات شد که در زمان غيبت کبرا و پيش از خروج سفياني و پيش آمدن نشانة صيحه، نيابت و سفارت از ايشان و نواب ايشان، قابل قبول نيست، زيرا آنها در اين زمان در قيد حيات نيستند، با توجه به همة اينها، در محضر علماي اعلام، درستي همة اينها را از جانب خود مردود مي‌شمارم و خود را مسئول کارهاي کساني که به مقتضاي اين خواب‌ها ممکن است انجام دهند، نمي‌دانم و از آن برائت مي‌جويم. و اگر کسي با من در اين مسئله به مخالفت‌پردازد، خود مسئوليّت آن را بر عهده خواهد داشت، زيرا من نيز با نظر و رأي علماي فاضل موافقم و بر اساس اين، خود را تحت فرمان و اختيار ايشان مي‌دانم و اگر پس از اين آشکار شود که من در اين‌گونه موارد نقشي داشته‌ام، آنها مي‌توانند هرگونه که مصلحت بدانند در مورد من حکم دهند و رفتار کنند. من در اين اقرار و اعتراف به هيج وجه تحت فشار و ناراضي نبود، بلکه با رضايت تمام با توجه به اينکه آن را يک واجب شرعي مي‌دانم، آن را بيان کردم و برائت خود را از تمام اتهامات و شايعه‌هاي نادرستي که به ستم و به دروغ به من نسبت داده شده، اعلام مي‌کنم و خداوند بهترين گواه بر سخنان من است. و ستايش مخصوص خداوندي است که در دين خود به ما بصيرت داده، ما را از نفاق و جدايي و مخالفت با هم‌کيشان خود و فتنه‌ها بر حذر داشته و از دردها و رنج‌ها حفظ کرده است.
اين اعتراف در دهم شعبان 1409 ق. نوشته و منتشر شد. پس از اين اعتراف‌نامه، علماي حاضر در اين جلسه متني در ذيل اعتراف‌نامة عبدالوهاب حسن بصري به اين صورت نوشتند:«بي‌گمان، علما عقيده به نادرست بودن چنين ادعاهايي دارند و به تمام مسلمانان هشدار مي‌دهند که مراقب باشند فريفتة چنين اشخاصي نشوند و به دعوت آنها پاسخ ندهند. علما بر اين باورند که اين‌گونه جريان‌ها، از جمله بدعت‌هايي است که بيشترين ضربه‌ها را به پيکرة دين وارد مي‌سازد و باعث به لرزه در آوردن اصول و ارزش‌هاي والاي آن در ميان مردم مي‌شود. مذهب تشيع بدين وسيله از اين‌گونه ادعاها اعلام بيزاري مي‌کند و هر کس بر چنين ادعاهايي اصرار ورزد، بي‌گمان بدعت گذار، گمراه و گمراه کننده است و مؤمنان بايد خود و ديگران را از اين‌گونه جريان‌ها دور نگه دارند».
عبدالوهاب حسن بصري که در گذشته ادعاي نيابت از امام قائم(ع) و چهار نايب ايشان، به ويژه حسين بن روح را داشت، شخصاً در حضور علما به صورت کتبي اعتراف نمود که راه و روش او نادرست بوده و متن اعتراف‌نامة او نيز در بالاي اين نوشته رهبر اين گروه آمده است».

از سرگيري فعاليت

با اينکه کار اين گروه به نوشتن آن اعتراف‌نامه به وسيلة مؤسس آن ختم شد، امّا بار ديگر تاريخ تکرار شد و همان گونه که علي محمّد شيرازي (باب) در ايران جرياناتي داشت، همانند آن در کشور بحرين به وقوع پيوست. پس از مناظره و بحث و جدل علما و فقهاي ايران با باب شيرازي، نتيجه اين شد که در حضور جمع کثيري از علما و دولتمردان و در حضور ناصرالدّين شاه، اعلام توبه کرد و به خطّ خود سندي نوشت که به توبه‌نامه معروف شد.1 امّا توبة باب مدّت زيادي دوام نداشت و پس از آن به دليل تکرار ادعاها و عقايد گذشته‌اش، اعدام شد.
عبدالوهاب بصري نيز دقيقاً مانند باب، فعّاليّت‌هاي گذشته‌اش را از سر گرفت، اما اين بار با محافظه‌کاري بسيار شديدي و به گونة بسيار مخفيانه و با روش‌هاي حيله‌گرانه و بسيار پليدتر به کار خود ادامه مي‌دهد. اما با وجود همة اين محافظه‌کاري‌ها و پنهان کاري‌ها، اخبار فعاليت او دوباره منتشر شد و توجه علما و مراجع شيعة عتبات عاليات و عراق و ايران را به اين مسئله جلب کرده و در مورد آنها استفتائاتي شد و آنها در طي بيانات و فتواهايي، اين جنبش ضاله را محکوم کرده و مؤمنان را نسبت به گرد آمدن حول آنان، هشدار دادند.
در اين فتواها آمده است که بايد تا حد توان از او و پيروانش دوري کرد و نبايد با آنها معاشرت کرد و حتي نماز خواند و برخي از علما، معتقدان به چنين مسائلي را فاسق دانستند.
علماي بحرين نيز در طي بيانيه‌اي، دعوت اين شخص را بدعت و نادرست دانستند و از کساني که به چنين مسائلي اعتقاد دارند، خواستند تا به راه راست بازگردند.
برخي از ايشان که فتوا صادر کرده يا بيانيه را امضا کردند، عبارتند از: محمّد امين زين الدين، سيّد عبدالاعلي سبزواري، علي الغروي، شيخ احمد آل عصفور، شيخ منصور الستري، شيخ عبدالامير الجمري، شيخ عيسي احمد قاسم، شيخ عبدالحسين علي التستري، شيخ عبدالعلي حمزه الحواج، شيخ سليمان المدني، سيد جواد الوداعي، ...

گروه انصار الامام المهدي

در شهر بصرة عراق نيز گروهي با نام «انصار الامام المهدي» اعلام وجود نمودند. رهبر آنان فردي به نام احمد الحسن بود که ادعاي ارتباط با امام مهدي(ع) را داشت و مي‌گفت امام(ع) را ملاقات کرده و مستقيماً اوامر و دستوراتي از جانب ايشان دريافت مي‌کند. وي مدعي بود که امام(ع) به او دستور تبليغ براي ايشان داده و به او فرموده است به همگان اعلام کند که وي با امام(ع) در ارتباط است و از جانب او فرستاده شده و او وصيّ امام و همان «يماني» موعود است. پس از آن گروهي پيرو او شده و گفته شد که بسياري از پيروانش، طلاب حوزة علمية نجف اشرف هستند، زيرا او دعوت خود را در سال 1423 ق. از آنجا شروع کرده است.
وي براساس آنچه در پايگاه اينترنتي‌اش آمده، بيان مي‌کرد:ديدار اول من با امام مهدي(ع) در اين دنيا، در ضريح امام هادي و امام عسکري(ع) صورت گرفت. در اين ديدار امام مهدي(ع) را شناختم. اين اتفاق سال‌ها پيش افتاد و پس از اين ديدار، بارها و بارها ايشان را ملاقات نمودم و ايشان مسائل بسياري را براي من روشن ساخت اما دستوري براي ابلاغ به شخص يا اشخاص خاصي به من نداد، بلکه آن راهنمايي‌ها تنها براي تعليم و تربيت و راهنمايي من به سوي فضايل اخلاقي الهي بود. ايشان مقداري علم و معرفت به بنده تفضل فرمود و مرا از انحراف‌هاي بزرگ موجود در حوزة علمية نجف آگاه ساخت؛ انحراف‌هاي علمي، عملي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي يا انحراف شخصيت‌هاي بزرگ اين حوزة علميه. به هر حال روزها و ماه‌ها از اين حوادث گذشت و خداوند بار ديگر خواست که من با امام(ع) ديدار کنم. اين‌بار امام(ع) مرا به حوزة علمية نجف اشرف فرستاد تا آنچه به من فرموده بوده، به گروهي از طلبه‌هاي حوزة علميه نيز انتقال دهم. اين، نقطة عطفي در تاريخ زندگي من به شمار مي‌آيد، زيرا اين نخستين باري بود که امام مهدي به طور علني و آشکار به من مأموريت انجام کاري مي‌داد.
داستان اين ديدار نيز چنين است: شبي در خواب ديدم که امام مهدي(ع) در کنار قبر سيد محمد(ع) ـ برادر امام عسکري(ع) ـ ايستاده بود و به من دستور داد براي ديدار ايشان به آنجا بروم. پس از آن بيدار شدم. ساعت 2 نيمه شب بود، چهار رکعت نماز شب خواندم سپس دوباره خوابيدم. دوباره خوابي بسيار شبيه به همين خواب ديدم و در آن خواب نيز امام مهدي(ع) قرار ملاقات با من مي‌گذاشت. اين بار از خواب بيدار شدم، ساعت 4 صبح بود. نماز شب را تمام کردم و نماز صبح را نيز به جا آوردم. دو روز بعد به سامرا مسافرت کردم و چيزي را ديدم که تأييد کنندة اين دعوت به حق بود. پس از آن به بسياري از مردم خبرهايي در مورد امور غيبي دادم که برخي از آنها، در مورد حوادث مهم و حوادث آينده بود. هر کس اين دعوت حق را تکذيب کند پشيمان خواهد شد. من اکنون در مقابل شما هستم... مردم را به پيروي از اين دعوت راستين هدايت کنيد. من آمادگي مباهله دارم و حتي آمادة بحث و جدل و مباهله با علماي تمام گروه‌هاي مسلمان (شيعيان و اهل تسنن) و مسيحيان و يهوديان هستم. من ثابت خواهم کرد که از جانب حضرت مهدي(ع) براي هدايت مسلمانان و از جانب حضرت عيسي(ع) براي مسيحيان و از جانب ايليا براي هدايت يهوديان فرستاده شده‌ام.

عوامل شکل‌گيري اين گروه

عوامل زمينه‌ساز اين دعوت، وجود جوّ سرشار از ظلم و ستمي بود که عراقي‌ها در زمان صدام معدوم در آن زندگي مي‌کردند و اين خود باعث به وجود آمدن شرايط رواني، فکري و فرهنگي و ديني زمينه‌ساز چنين ياوه‌گويي‌هايي شده بود و البته شرايط سياسي و نظامي خاصّ عراق در هنگام جنگ‌ها و پس از آن و خرابي‌ها و ويراني‌هاي زياد در اين کشور تا زمان سقوط بغداد در تاريخ 9/4/2003 م. و تحت اشغال نيروهاي آمريکايي در آمدن آن، به ويژه در بصره، نيز نقش زيادي در پيدايش چنين بدعت‌هايي داشته است. اين دعوت، از بصره آغاز شد. اين شهر در آن زمان تحت اشغال نيروهاي انگليسي بود که سابقة درازي در سوء استفاده از شرايط و اشغالگري و فتنه‌انگيزي در جهان اسلام دارد. انديشة اصيل مهدويت به گونه‌اي اسفناک و بسيار بد، مورد سوء استفاده قرار گرفت و از اين بدعت و ادعاي ارتباط و امام با ادعاي مهدويت، با تکيه بر جوانب عقيدتي و رواني آن، در جهت اهداف سياسي و نظامي سوء استفاده شد. احمد حسن نخستين بيانيه‌اش را در ماه شوال 1424 ق. صادر کرد و نشان گروه او ستاره‌اي شش ضلعي (نماد يهوديان) است و از اينجا متوجه مي‌شويم که دست چه کساني از آستين اين گروه بيرون آمده و چه کساني پشت پرده‌اند.

تفکرات اين گروه

ما در اينجا به طور خلاصه به ذکر افکار و عقايد اين گروه ـ آن‌گونه که در پايگاه اينترنتي‌شان آمده ـ پرداخته و مجموعه براهين، استدلال‌ها و مستنداتي را که از نظر آنها تأکيد و تأييد کننده اين است که احمد الحسن، وصي و فرستادة امام مهدي(ع) بوده و همان يماني موعود است، مي‌پردازيم.
ناظم العقيلي يکي از پيروان و معقتدان اين گروه در يادداشت «البلاغ المبين» در تاريخ 12/2/1425 ق. در اين مورد سخنان مفصلي دارد که ما به ذکر بخشي از آن مي‌پردازيم (نکته مهم اين است که احمد الحسن خود را فرستادة امام مي‌داند. که به ادعاي آنها، امام مهدي(عج) تقريباً دو سال پيش او را براي هدايت مردم فرستاده و پيروانش مي‌گويند او مژده نزديکي زمان قيام امام(عج) را مي‌دهد، دشمنانش را بيم مي‌دهد و خواهان متحد و يکي شدن بشر و حرکت به سوي انجام کارهاي نيک براي تعجيل در قيام حضرت است. ما اين مسئله را از پنج بعد مورد بحث و بررسي قرار مي‌دهيم:
1. از بعد روايي: اشاره به برخي روايات که حاکي از آن است که امام مهدي(عج) فرستاده، نمايندة يا نايبي مي‌فرستد و اشاره به روايتي که در آن نام ياران امام آمده و در اين روايت آمده که يکي از ياران امام، شخصي است از بصره به نام احمد،2. از بعد غيبي: مانند اخبار غيبي، خواب‌ها و رؤياها و مکاشفات که در اثر ارتباط با ائمه حاصل شده، البته بايد يادآور شد که خواب و رؤيا، حجّت يا دليل و برهان درست يا نادرستي براي هيچ گونه دعوتي نمي‌تواند باشد،
3. از بعد علمي: احمد الحسن از برخي علما دعوت به مناظره کرده، سپس آنها را در مناظره ناتوان شمرده و در پايان آنها را دعوت به مباهله کرده که البته آنها اين درخواست را رد کردند و در نتيجه او آن را بزرگ‌ترين دليل براي صدق دعوي خود شمرده است، چگونه... ؟! خدا مي‌داند،
4. از بعد چگونگي و نوعي: نوع و محتواي دعوت و اصول و اهداف آن؛ بهره‌برداري از يک انديشة اصيل به گونه‌اي اسفناک و منحرف،
5. از بعد اعجازي: ادعاي اينکه او مانند پيامبران و اوليا معجزات و کراماتي دارد. همان گونه که احمد الحسن در نخستين بيانية خود مي‌گويد:
نخستين معجزة من براي مسلمانان اين است که من محل قبر حضرت فاطمه(س) جگرگوشة پيامبر را مي‌دانم، در حالي که تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که کسي جز امام مهدي(ع) از محلّ قبر حضرت فاطمه(س) اطلاع ندراد. او مي‌گويد: حضرت مهدي(ع) محلّ قبر حضرت فاطمه را به او نشان داده است.
او مي‌گويد: قبر حضرت فاطمه(س) در کنار قبر امام حسن(ع) و چسبيده به آن است، گويي که امام حسن(ع) در آغوش مادرش دفن شده است... آيا اين سخن او راست است. چگونه مي‌توان به درستي و نادرستي سخن او پي برد.
از جمله افکار اين گروه که آن را دليلي براي درستي دعوي خود مي‌شمارند، موارد ذيل است:
1. ادّعاي اينکه احمد الحسن همان يمني موعود است. در يکي از بيانيه‌هاي او در تاريخ 21 ربيع‌الثاني 1426ق. اين‌گونه آمده که، اولاً بايد دانست که مکه جزء تهامه و تهامه جزء يمن است بنابراين محمّد و خاندان محمد(ص) همه يمني هستند، و يماني به سوي حضرت مهدي(ع) فرا مي‌خواند بنابراين يماني اولين نفر از مهديان و هدايتگران است و مشخص مي‌شود که يماني اولين مهدي از دوازده مهدي است.
روايات اهل بيت(ع) نام و صفات و محل سکونت اولين مهدي را با تفصيل بيان کرده‌اند: نامش احمد و کنيه‌اش عبدالله يعني اسرائيل (بندة خدا) است. مردم علي رغم ميل خود او را اسرائيل مي‌نامند. به اين ترتيب نام يماني احمد و از بصره است، بر گونة راستش نشاني دارد و در آغاز ظهورش جوان است و در سر زخمي دارد. به خدا سوگند رسول خدا و ائمه اطهار(ع) به دقت به توصيف من پرداخته و محل و جايگاه مرا معين کرده‌اند و بعد از اين سخن هيچ شک و شبهه‌اي در احوال من باقي نمانده و مسئلة من روشن‌تر از خورشيد در وسط روز است. من اولين مهدي و يماني موعود هستم،
2. اين گروه مي‌گويد که زمان ظهور همين زماني است که ما در آن زندگي مي‌کنيم و علت آن هم وجود کساني است که با امام زمان ارتباط دارند و براي ظهور ايشان مقدمه‌چيني مي‌کنند. همچنين مي‌پندارند کسي جز احمد الحسن ادعاي ملاقات با امام را نکرده است. دلايل بي‌اساس و دروغيني مثل اين مي‌آورند،
3. علم حروف: احمد حسن ادعا مي‌کنند که مي‌تواند از طريق علم حروف ثابت کند فرستادة حضرت مهدي است،
4. در اثبات دلايل خود به رؤيا و خواب تکيه دارند و مي‌گويند که صحت اين رؤياها از جانب صدها نفر از مؤمنين تأييد شده،
5. ستارة داود: احمد الحسن ادعا مي‌کند که حقيقت آن را دريافته و به دفاع از آن پرداخته است در حالي که مسلمانان آن را سوزانده و لگدمال مي‌کنند. وي مي‌گويد، کلمة محمد بر روي آن واضح و آشکار است.
ادامه دارد...

مجتبي السادة
مترجم: سيد شاهپور حسيني
ماهنامه موعود شماره 88

چاپ