چکيده
گنجينه روايي شيعه، آکنده از رواياتي است که تصويرگر جريانات آخرالزماني است. اين روايات که از آن به روايات پيشگويي ظهور ياد ميشود، مورد توجه فرقهها و گروههاي انحرافي بوده است. اين گروهها ضمن سعي در تطبيق روايات بر مدعاي خويش از جايگاه روايات در منظومه فکري مسلمانان در جذب تودههاي مردم و اقناع فرقهاي از روايات نهايت بهره را بردهاند. «روايت مفضل بن عمر» از جمله رواياتي است که براي بشارت ظهور عليمحمد باب به عنوان موعود دين اسلام و خاتمه بخش اين دين معرفي شده است. اين نوشتار با روش توصيفي ـ تحليلي اين ادعا را بررسي كرده است. با بررسي محتوايي و سندي اين روايت و ضعف آشکار آن و عدم شايستگي در اثبات امر امامت و بررسي نقلهاي متعدد آن، بطلان ادعاي بهائيت، مبتني بر اين روايت روشن گرديده و برخي از شاخصهها و ترفندهاي بهائيت در تمسک به اين روايت از جمله تحريف واقعيات، عوامفريبي و بهرهگيري از نصوص متشابه مبرهن ميشود.
مقدمه
آموزه مهدويت، اصل بنيادي و مترقي اسلام و داراي نقش بسيار مهمي در آينده انسانها است و همواره به آن به عنوان پايان خوش عالم نگريسته شده است. نياز به مصلح و قيامکننده در رفع ظلم، برپايي عدالت، ظاهر شدن ذخاير زمين و برخورداري از مواهب دنيوي و آرزوي روزگاري که ولي معصوم الاهي بر دنيا حکمراني کند، انگيزهاي براي اصحاب امامان ايجاد ميکرد تا از قائم بودن آن امام، يا زمان ظهور موعود بپرسند. علاوه براينکه پيامبر6 و امامان اهل بيت: دوره اسلام را دوره آخرالزمان شناساندند و مردم را به ظهور مصلح جهاني نويد دادند تا آمادگي غيبت و ظهور آن امام همام را براي عموم مردم فراهم سازند. ازاينرو، روايات زيادي در گنجينه روايي شيعه و اهل سنت در پيشگويي حوادث آخرالزماني وارد شده و در مجامع روايي متعدد جمعآوري شده است.
همان طور كه روايات پيشگويي ظهور، مايه هدايت در هنگامه ظهور و تسهيل کننده پذيرش عمومي نسبت موعود حقيقي است؛ به همان ميزان مورد توجه فرقهها و جريانهاي دروغين مدعي مهدويت، نظير مهدي سوداني و أحمد قادياني قرار گرفته است. بسياري از اين گروهها با تطبيق معارف مهدوي، پيشگوييها و نشانههاي ظهور موعود، خويش را چنان بزک کردند که بسياري از مردم که در آرزوي ظهور موعود و جانبازي در راه حضرت مهدي4 بودهاند، به آنها گرايش پيدا کرده و آنها را همان موعود حقيقي و مصلح جهاني پنداشتهاند! از اينرو، ضرورت بحث در اين موضوعات به منظور پندگيري و سنجش جريانات پيش رو، بيش از پيش احساس ميشود.
بابيت و بهائيت که آييني خود ساخته است، حدود دو قرن پيش، ادعاي دروغين خويش را بر مبناي ظهور موعود اسلام پايهريزي کرد و سيد عليمحمد شيرازي، معروف به باب را همان موعودي دانست که اسلام بيش از هزار سال در انتظار آن نشسته است (اشراق خاوري، 1328: 53 و 139 و بديع: 157)[3] و در اين سو به مجموعهاي از آيات و روايات تحت عنوان بشارات ظهور دست انداخته است. اين ادعا در بسياري از منابع بهائي، خصوصاً کتاب فرائد ابوالفضل گلپايگاني، به عنوان اثر معتبر بهائيت در اين زمينه جمعآوري شده است (گلپايگاني، 2001: 52 -53 و نوري، 1377: 15 به بعد).
روايت «مفضل بن عمر» از کتاب «الهداية الکبري»، نوشته «حسين بن حمدان خصيبي» از اين دسته از روايات است. بهائيت براي تطبيق اين روايت بر مدعاي عليمحمد باب تلاش بسياري انجام داده است و به منظور تحقق منافع فرقهاي، روايت را مورد سوء استفاده قرار داده است (شيرازي، بيتا: 49؛ نوري، 1377: 168؛ فيضي، 1352: 141 و شوقي افندي، 1986، ج2: 257). حديث مفضل بن عمر روايتي است بس طولاني (حدود 8000 کلمه) و با مضامين بسيار متنوع؛ از جمله وقايع بعد ظهور، مباحث اديان شناسي، احکام وتاريخ متعه، پارههايي از تاريخ و مظلوميت اهلبيت:، فضائل ائمه و جايگاه شيعيان ايشان که برخي از آنها در سنجش محتوايي اين روايت اشاره خواهد شد و در آن، بيش از پنجاه مرتبه به آيات قرآني تمسک ميشود. بايد توجه داشت که اين روايت در منابع روايي با تفاوتهايي در واژگان و تعابير نقل شده است؛ چنانكه مرحوم مجلسي، به تفاوت در نقل اشاره کرده است (مجلسي، 1403، ج53: 35). از اينرو، با نظرداشت خصوصيات ساختاري و محتوايي، قضاوت در مورد اين روايت مشکل خواهد بود.
ادعاي بهائيت در اين روايت در كتابهاي رديهاي که در پاسخ به شبهات و ادعاهاي بهائيت نگاشته شده؛ خصوصاً رديههاي بر کتاب فرائد، مورد نقد قرار گرفته است (تهراني، 1346، ج 1: 73؛ شاهرودي، 1343: 100 و يزدي اردکاني، بيتا: 9) البته با اينکه در نقد ادعاي بهائيت تلاش ارزندهاي شده است؛ کماکان نواقصي در بين است که براي رفع آن بايد اقدام شود؛ علاوه بر اينکه نگاه جامع، مقايسه نسخهها، بسنده نکردن به بررسي استنادي و توجه به سنجش محتوايي روايت، بيان شاخصهها و ترفندها؛ اين پژوهش را ممتاز کرده است.
با اين بيان، اين پژوهه با روش توصيفي ـ تحليلي و با نگاهي جامع به اين روايت و ادعاي آن، سعي دارد صحيحترين نسخه را بازشناسي کرده، به اعتبارسنجي استنادي و دلالتي جايگاه استنادي روايت در قاموس روايي شيعه بپردازد تا معناي صحيح روايت و ميزان پذيرش آن روشن شود؛ سپس ترفند شناسي بهائيت را در تمسک به اين روايت عرضه و ميزان صداقت و راستي اين فرقه را بازشناسي كند.
روايت مفضل بن عمر در بحارالانوار
أقول: روي في بعض مؤلفات أصحابنا، عن الحسين بن حمدان، عن محمد ابن إسماعيل وعلي بن عبد الله الحسني، عن أبي شعيب [و[4]] محمد بن نصير، عن عمر بن الفرات، عن محمد بن المفضل، عن المفضل بن عمر قال: سألت سيدي الصادق7 هل للمأمور المنتظر المهدي4 من وقت موقت يعلمه الناس ؟ فقال: حاش لله أن يوقت ظهوره بوقت يعلمه شيعتنا، قلت: يا سيدي ولم ذاك ؟ قال: لأنه هو الساعة التي قال الله تعالى: ويسئلونك عن الساعة أيان مرساها قل إنما علمها عند ربي لا يجليها لوقتها إلا هو ثقلت في السموات و الأرض. الآية وهو الساعة التي قال الله تعالى يسئلونك عن الساعة أيان مرساها وقال عنده علم الساعة ولم يقل إنها عند أحد.....
قلت: أفلا يوقت له وقت ؟ فقال: يا مفضل لا اوقت له وقتا ولا يوقت له وقت، إن من وقت لمهدينا وقتا فقد شارك الله تعالى في علمه، وادعى أنه ظهر على سره.....
قال المفضل: يا مولاي ! فكيف بدؤ ظهور المهدي4 وإليه التسليم ؟ قال7 يا مفضل يظهر في شبهة ليستبين، فيعلو ذكره، ويظهر أمره، وينادي باسمه وكنيته ونسبه ويكثر ذلك على أفواه المحقين والمبطلين والموافقين والمخالفين لتلزمهم الحجة بمعرفتهم به على أنه قد قصصنا ودللنا عليه، ونسبناه وسميناه وكنيناه، وقلنا سمي جده رسول الله 6 وكنيه لئلا يقول الناس: ما عرفنا له اسما ولا كنية ولا نسبا. والله ليتحقق الايضاح به وباسمه ونسبه وكنيته على ألسنتهم، حتى ليسميه بعضهم لبعض، كل ذلك للزوم الحجةعليهم، ثم يظهره الله كما وعد به جده6 في قوله عزوجل هو الذي أرسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون. قال المفضل: يا مولاي فما تأويل قوله تعالى: ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون قال7 هو قوله تعالى وقاتلوهم حتى لا تكون فتنة ويكون الدين كله لله فوالله يا مفضل ليرفع عن الملل والأديان الاختلاف ويكون الدين كله واحدا كما قال جل ذكره إن الدين عند الله الإسلام وقال الله ومن يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه وهو في الآخرة من الخاسرين...(مجلسي، 1403، ج53: 3).
- بازبيني و تحليل فرازهاي ابتدايي روايت مفضل بن عمر
ضمن صرف نظر از ترجمه اين بخش از روايت (به علت کمي مجال) تنها بخشهايي از روايت که در فهم مراد ما مفيد خواهد بود، اشاره ميشود:
1ـ1. سؤال از تعيين وقت ظهور
سألْتُ سَيدي الصادِق7 هَلْ لِلْمَأْمورِ المنتَظَرِ المَهديِ4 مِنْ وَقتٍ موقّتٍ يَعْلَمُهُ النّاس؛ از مولايم، امام صادق7 پرسيدم: آيا براي ظهور حضرت مهدي منتظر4 وقتي تعيين شده به صورتي که مردم آنرا بدانند؟
1ـ2. ردّ شديد حضرت
حاشَ للهِِ أَنْ يُوَقِّتَ ظُهُورِهِ بِوَقْتٍ يَعْلَمُهُ شِيعتُنا؛ منزه است خداوند از اينکه براي ظهور حضرت، وقتي تعيين کند که شيعيان ما بدانند.
1ـ3. بيان علت عدم تعيين وقت
لأنه هو الساعة التي قال الله تعالى: Gيَسْأَلُونَكَ عَنْ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِF[5] الآية وهو الساعة التي قال الله تعالى يسئلونك عن الساعة أيان مرساها وقال عنده علم الساعة ولم يقل إنها عند أحد؛ چراکه ظهور همان تعبير «الساعة» است که خداوند در قرآن علمش را به خود منحصر دانسته است و نفرموده اين علم، نزد ديگري هم هست.
1ـ4. اصرار مفضل براي تعيين وقت ظهور
قلت: أفلا يوقت له وقت ؟ فقال: يا مفضل لا اوقت له وقتا ولا يوقت له وقت؛ مفضل باز خواسته خود را مطرح ميکند: آيا وقتي براي ظهور تعيين نميشود؟ امام7 در جواب ميفرمايد: من وقت ظهور را تعيين نميکنم.
1ـ5. وقت ظهور قابل تعيين نيست
لا يُوّقِّتُ لَهُ وَقْتٌ: وقتي براي ظهور تعيين نميشود؛ گويا قانون الاهي برآن تعلق گرفته که هيچ وقتي براي آن تعيين نشود.
1ـ6. تعيين وقت ظهور به مثابه شرک
إنَ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدينا وقْتاً فَقَدْ شاركَ الله تَعالى في عِلْمِهِ، وادُّعِىَ أنَّهُ ظَهَرَ على سِرِهِ؛ هر کس براي ظهور مهدي ما وقتي تعيين کند، همانا ادعا کرده که در علم الاهي با خداوند شريک شده و بر سرّ الاهي آگاهي يافته است.
1ـ7. سؤال از کيفيت ظهور و تسليم مردم
يا مَولايَ! فَكَيْفَ يَدْري ظُهُورُ المَهْدي4 وإِليَْهِ التَّسْليِم؛اي مولاي من! شروع ظهور مهدي 4 و تسليم مردم به آن حضرت چگونه است ؟
1ـ8. ظهور در شبهه
يَظْهَرُ فِي شُبْهَةٍ لِيَستَبيِنَ؛ امام زمان در وضع شبههناکي ظهور ميکند، تا اينکه امرش روشن شود (دواني، 1378: 1146).
1ـ9. علت ظهور در شبهه
لِتَلْزِمَهُم الحُجَّة بِمَعْرِفَتِهِم بِهِ.... لئَلاّ يَقُولُ النّاس: ما عَرَفْنا لَهُ اسْما ولا كُنْيَةً ولَا نَسَباً؛ تا اينکه با شناخت او حجت بر همگان تمام شود....براي اينکه مردم نگويند ما اسم و کنيه و نسب او را نشناختيم.
1ـ10. اسلام يگانه دين بعد از ظهور
ِليُرْفعَ عَنِ الْمِلَلِ وَالأديانِ الأِخْتِلاف ويَكُونُ الّدينُ كُلُّهُ واحِداً كَما قالَ جلّ ذِكْرُه إِن الِّدينَ عِندَ اللهِ الإسلام؛ اي مفضل! تا اينکه اختلاف از ملل و اديان دور شود و دين يکي باشد؛ کما اينکه خداي عزوجل فرموده است دين نزد خدا اسلام است.
- بازشناسي معناپذيري تعبير في شبهة ليستبين
تمسک بهائيت به روايت مفضل بن عمر در تأييد موعود بودن باب با قيام در سال 1260قمري بر اثبات تعبير «يظهر في سنة الستين» مبتني است و بهائيت مهمترين دليل در نفي تعبير «في شبهة ليستبين» و اثبات تعبير «في سنة الستين» را مفهومناپذيري تعبير «في شبهة ليستبين» دانسته است. بدين روي، در بحث مفهومشناسي روايت مفضل بن عمر، لازم است تعبير «يظهر في شبهة ليستبين، فيعلوا ذكره، ويظهر أمره» بازشناسي شود.
با ملاحظه بخشهاي روايت مفضل بن عمر بايد گفت: پس از اينکه درخواست مفضل و اصرار او براي تعيين وقتي براي ظهور از سوي امام صادق7 بي نتيجه ميماند (بخشهاي 1تا 6 )؛ مفضل از چگونگي آغاز ظهور سؤال ميکند و امام صادق7 در پاسخ ميفرمايد: ]امام مهدي[ در وضع شبهه ناکي ظهور ميکند تا اينکه امرش روشن شود (دواني، 1378: 1146).
از آنجا که «لام» وارد بر فعل مضارع، به معناي «تعليل» است (جمعي از اساتيد، 1380: 175)؛ «استبانه» علت ظهور در شبهه است؛ يعني امام زمان4 در شبهه ظهور ميکند تا اينکه «استبانه» شود و «استبانه» در اشيا، به معناي انکشاف و وضوح (فيومى، 1414، ج2: 70)[6] و در ذوي العقول، انکشاف به معناي شناخته شدن شخص است؛ يعني در بدو امر ماهيت قيام حضرت براي جهانيان امري ناشناخته است. طبيعتاً جهان با چنين شخصيتي آشنايي ندارد و از آرمان جهاني او بيخبر است. اين شبهه ابتدايي باعث ميشود تا به سرعت خبر او در همه جا بالا بگيرد و شناخته شود. همان طوركه علم معاني و بيان ايضاح بعد الابهام داراي تأثير بيشتر و أوقع في النفوس است، در عالم خارج نيز ظهور پس از وضع شبهه ناک، به شناخت و گسترش رسالت جهاني حضرت کمک ميکند. شاهد براين معنا، فاي تفريع در «فيعلو ذکره و يظهر امره» است؛ يعني بالاگرفتن ياد حضرت و آشکار گشتن امر ايشان متفرع است بر «استبانه» و روشني که پس از وضع شبهه ناک ايجاد ميگردد.
البته احتمالي ديگر در اين بخش روايت وجود دارد و آن اينکه اين تعبير به اوضاع زمان ولادت حضرت مربوط باشد و شواهدي نيز بر آن وجود دارد؛ يعني در زمان ولادت حضرت، خفقان شديدي حاکم بوده و حکومت در صدد شناسايي حضرت بود و امام حسن عسکري7 براي مخفي سازي وجود مبارک امام زمان4 بيشترين تلاش را داشتند. حتي آثار حمل در نرجس خاتون ظاهر نگشت. در اين شرايط شبهه ناک بود که حضرت پا به عرصه وجود گذاشت؛ اما چيزي نگذشت که ايشان شناخته شد؛ خبرش بالا گرفت وامر ظاهر گشت و مردم او را به نام و کنيه و نسب شناختند.
شواهد
اسم وکنيه حضرت: بعد از ولادت است که حجت را تمام ميکند و مردم به ولادت و وجود او ايمان ميآورند ( حاج محمد کريمخان، 1322: 174).
اوضاع محيطي زمان ولادت امام: چرا که در ابتدا ولادت امام مخفي بوده؛ اما پس از آن، چنان شناخته ميشود که خليفه نيز در صدد يافتن امام بر ميآيد.
در ادامه روايت اين تعبير وارد شده است: «والله ليتحقق الايضاح به وباسمه ونسبه وكنيته على ألسنتهم، حتى ليسميه بعضهم لبعض، كل ذلك للزوم الحجة عليهم، ثم يظهره الله كما وعد به جده». از تعبير «ثمّ يظهره» روشن است که ابتدا امام به اسم وکنيه و نسب مشهور ميشود؛ بهطوري که افراد به نامهاي حضرت نامگذاري ميشوند و حجت بر همه تمام ميشود؛ سپس خداوند او را طبق وعده جدش ظاهر ميکند.
- بررسي استنادي و دلالتي روايت مفضل بن عمر
3ـ1. سندشناسي روايت مفضل بن عمر
روايت مفضل بن عمر در کتابهاي الهداية الکبري (حسين بن حمدان، 1419: 39)؛ مختصرالبصائر (حلي، 1421: 435)؛ بحارالانوار (مجلسي، 1403، ج53: 3)؛ حلية الابرار (بحرانى، 1411، ج6: 373)؛ المحجة فيما نزل في الحجة (همان، 1398: 226) با تفاوتهايي در سلسله اسناد وارد شده است:
المحجة
الهداية الکبري
مختصر البصائر
بحار الانوار
الحسين بن حمدان الخضيني
الحسين بن حمدان الخضيبي
الحسين بن حمدان
الحسين حمدان
محمد بن اسماعيل و علي بن عبد الله الحسنيان
محمد بن اسماعيل و علي بن عبدالله الحسنيان
محمد بن اسماعيل علي بن عبد الله الحسنيين
محمد بن اسماعيل و علي بن عبدالله الحسني
ابي شعيب ـ محمد بن بصير
ابي شعيب محمد بن نصير
ابي شعيب محمد بن نصر
ابي شعيب محمد بن نصير
عمر بن الوان
ابن فرات
عمر بن الفرات
عمرو بن الفرات
محمد بن الفضل
محمد بن مفضل
محمد بن المفضل
محمد بن المفضل
مفضل بن عمر
المفضل بن عمر
المفضل بن عمر
المفضل بن عمر
با مقايسه سلسله اسناد روايت مفضل بن عمر، اضطراب در اين سلسله اسناد روشن است؛ چراکه أبي شعيب در المحجّة راوي مستقل است؛ اما كنيه او در بحار الانوار و الهداية الکبري و مختصر البصائر، محمد بن نصير است و كنيه محمد بن نصير در مختصرالبصائر، بن نصر و در المحجة، ابن بصير است و نام ابن الفرات در مختصر البصائر، عُمَر و در بحارالانوار، عَمرو و در المحجة، ابن الوان است.
از بين اين اسناد، سند المحجة خدشه بيشتري دارد و در مورد چهار راوي (ابوشعيب و محمد بن بصير، عمرو بن الوان و محمد بن فضل) تصحيف وجود دارد و اسامي آنان اشتباه درج شده است، خصوصاً ابو شعيب که به عنوان يک راوي مستقل، از محمد بن نصير روايت کرده است. لکن باتوجه به اينکه محمد بن نصير در برخي از منابع با کنيه ابوشعيب معرفي شده است (رحمتي، 1385: 174) و اينکه راوي شناخته شدهاي با کنيه ابوشعيب جز ابوشعيب المحاملي وجود ندارد و وي به علت اينکه در طبقه امام کاظم7 قرار دارد (نجاشي، 1365: 456)؛ نميتواند مقصود باشد. از اينرو، با توجه به نقل بحار الانوار و الهداية الکبري و مختصر البصائر به احتمال قوي ابوشعيب کنيه محمد بن نصير بوده و سلسله سند کتاب المحجة از اين جهت نيز تصحيف شده است.
روايت مفضل بن عمر به لحاظ بررسي وثاقت راويان، ضعيف ارزيابي ميشود. هيچ يک از راويان اين روايت به غير از مفضل بن عمر توثيق نشده است. يعني راويان سلسله سند يا ضعيف و مورد قدح علماي رجال هستند يا اينکه مجهولاند:
Ÿ مفضل بن عمر: نجاشي، علامه حلي و ابن داوود وي را تضعيف کردهاند (همان؛ علامه حلي، 1417: 34 و ابن داود، 1342: 518). هرچند براي توثيق وي تلاشهايي انجام گرفته است (خويي، 1403، ج 18: 292- 305)؛ گويا سوء استفاده غلات از نام وي قطعي است و اين نكته، پذيرش روايات وي را دشوار کرده است.
Ÿ محمد بن مفضل: مجهول است.
Ÿ ابن الفرات: عمر بن فرات، غالي (مازندراني، 1419، ج5: 137) و ذو مناکير[7] بوده است (علامه حلي، 1417: 240 و طوسي،1373: 362).
Ÿ محمد بن نصير النميري، غالي (علامه حلي، 1417: 274) و مورد لعن امام هادي7 بوده (کشي، 1409: 520) و در دوران غيبت صغرا ادعاي بابيت حضرت را داشته (طوسي، 1411: 398) و پايهگذار فرقه نصيريه بوده است.[8]
Ÿ محمد بن اسماعيل و علي بن عبدالله الحسني مجهول هستند.
Ÿ حسين بن حمدان: با توجه به اينکه تمامي كتابهايي که روايت مفضل بن عمر را نقل کردهاند، اين روايت را به کتاب حسين بن حمدان استناد دادهاند؛ توثيق وي اهميت ويژهاي دارد؛ ولي وي نيز تضعيف شده است. نجاشي و ابن غضائري (نجاشي67 : 1365 و خويي، 1403، ج 5: 225) و رجال ابن داود (ابن داود، 1342: 444)، او را فاسد المذهب و علامه، او را کذّاب دانسته است (علامه حلي، 1417: 217).
3ـ2 محتواشناسي روايت مفضل بن عمر
محتواشناسي تمامي مضامين روايت مفضل بن عمر، به علت طولاني بودن آن و خروج از محل بحث ممکن نيست. وجود برخي مفاهيم اين روايت، در روايات ديگر، هرچند ممکن است از نقاط قوّت آن بهشمار آيد؛ ولي چنين به نظر ميرسد که بسياري از مطالب آن در هم آميخته و در قالب يک روايت مطرح شده است؛ يعني مشخص نيست کدام بخش از روايت دقيقا از معصوم نقل شده و کدام بخش ناشي از افزودههاي راوي است؛ يعني ممكن است كه بتوان بر برخي از مطالب روايت، احاديثي را ارائه كرد؛ بايد توجه داشت که اين سبک از روايت نويسي به هيچ وجه مطلوب نيست و چه بسا روش غلات اين بوده که برخي مطالب باطل خويش را دربين روايات مأثوره قرار ميدادند تا ادعاها و جريان فکري خويش را در جامعه ديني آن روز گسترش دهند. البته دليلي قاطع بر اين مطلب قابل ارائه نيست؛ اما ميتوان برخي شواهد تاريخي و روايي را بر اين مطلب جست که در ادامه به برخي اشاره ميشود.
مواردي در اين روايت قابل تأمل است، از جمله اينکه امام زمان4 در وقت شهادت پدر دو سال واندي داشته است؛ يعني سال تولد حضرت 257 بوده، يا اينکه ولادت ايشان را در هشتم ماه شعبان قيد کرده (مجلسي، 1403، ج53: 6) که هر دو خلاف مشهور ميباشد. از ديگر مواردي که سوء ظن را برميانگيزد، ذکر نام خلفا وطعن و لعن آنها است که با مذاق اهل بيت: و تقيه، سازگار نيست (همان: 13، 17 و31).
نکته ديگر اينکه طبق اين روايت، امام داراي دو نوع غيبت است که يکي تا سال 260 هجري طول ميکشد که مومنين حقيقي ايشان را ميبينند؛ اما شاکّين و کساني که ايمان متزلزلي دارند، قادر به ديدن ايشان نيستند. و غيبت ديگر از سال 260 هجري آغاز ميشود و از ان پس هيچ کس او را نخواهد ديد. اين کلام نيز خلاف مشهور و شاذ است و کسي به آن قائل نيست (همان: 6).
اما آنچه ضعف دلالت حديث را آشکار و جعلي بودن آن را تقويت ميکند، مشاهده رگههايي از عقيده تناسخ است که در بين غلات رواج داشته (همان:13-14) و نيز ذکرشدن يکي از راويان در متن حديث در قالب مدح وتأييد ادعاي بابيت او است. بر اساس اين روايت، محمد بن نصير( که غالي و مورد لعن امام هادي7 قرار گرفته و ادعاي بابيت امام زمان4 را داشته است) هنگام غيبت حضرت کنار در خانه حضرت در صابَر(کوچهاي پهن در مرو) نشسته است (همان: 6)[9].
3ـ3. واکاوي نقل روايت مفضل بن عمر در کتاب المحجة في ما نزل في الحجة
مرحوم محدث بحراني در کتاب المحجة فيما نزل في القائم الحجة، روايت مفضل را با تقطيع اينگونه نقل ميکند:
قال المفضل: يا مولاي فکيف يدري ظهوره4 قال: يا مفضل يظهر في سنة الستين امره و يعلو ذکره...ويظهره کما وعده جده....فوالله يا مفضل ليفقدن الملل والاديان و الآراء و الاختلاف ويکون الدين کله لله کما قال تعالي:«ان الدين عند الله الاسلام»... (بحراني، 1398: 100).
از آنجا که تعبير «يظهر في سنة الستين» در هيچ يک از منابع روايي اصيل که اين حديث را بهطور کامل نقل کردهاند، سابقه نداشته است؛ شايد بتوان آن را تعبيري دانست که از اين کتاب وارد روايت شده و سپس وارد كتابهاي شيخ أحمد أحسايي[10] و ديگران شده است. لکن با ملاحظه منابع رواييايکه روايت مفضل بن عمر را نقل کردهاند، اين بخش از روايت غير از تعبير«يظهر في سنة الستين» به سه گونه ديگر نقل شده است:
– «يظهر في شبهة ليستبين، فيعلوا ذكره، ويظهر أمره»: بحارالانوار(مجلسي، 1403، ج53: 3)؛ مختصرالبصائر(حلي، 1421: 435) و الزام الناصب (يزدى حايرى، 1422، ج2: 208).
– «يظهر في سنة من السنين امره و يعلوا ذكره»: حلية الابرار (بحرانى، 1411، ج6: 373) و رياض الابرار (جزائرى، 1427، ج 3: 213).
– «يظهر في سنةٍ يکشف لستر أمره»: الهداية الکبري (حسين بن حمدان، 1419: 39).
نکته قابل توجه اين است که مرحوم محدث بحراني، اين بخش حديث را در دو کتاب خود، دو گونه نقل کرده است. ايشان در حلية الابرار «في سنة من السنين» و در المحجة «في سنة الستين» نگاشته است. همين اختلاف در نقل، احتمال خطاي نسخه بردار در نقل را تقويت ميکند و از آنجا که در حلية الابرار، حديث را کامل و در المحجة حديث را تقطيع كرده است؛ شايد بتوان اصالت را به حلية الابرار داد. البته بايد توجه داشت تصحيف «سنة من السنين» به «سنة الستين» بسيار محتمل است. بنابراين، با اغماض از آنچه گفته شد، با وجود احتمالات مختلف در روايت «في شبهة ليستبين» «في سنة من السنين، في سنة الستين»، لااقل اين بخش از حديث مجمل است و قابليت استناد ندارد. از اينرو، حاصل بررسي استنادي و دلالتي اين شد که روايت مفضل بن عمر سنداً و دلالتاً ضعيف و بي اعتبار و با اغماض از ضعف سند ودلالت، مجمل ميباشد.
- بازشناسي روايت مفضل بن عمر در منابع بهايي
حديث مفضل در بسياري از كتابهاي بابيت و بهائيت مورد تمسک واقع شده است (فيضي، 1352: 141 و شوقي افندي، 1986، ج2 : 257). در اينجا لازم است نحوه تمسک بهائيت به روايت مفضل بن عمر در مهمترين منابع اين فرقه بازشناسي گردد:
4ـ.1. علي محمد باب، در کتاب دلائل السبعة
واز آن جمله است حديث مفضل الي أن قال و يظهر في سنة ستين امره و يعلوا ذکره (شيرازي، بيتا: 49).
4ـ2. حسين علي نوري، درايقان
ملاحظه فرماييد که در اخبار، سنه ظهور آن هويّه نور را هم ذکر فرمودهاند. مع ذلک شاعر نشدهاند و در نَفَسي از هواي نفس منقطع نگشتهاند. فِي حَديثِ المُفَضَّل «سَئَلَ عن الصّادق فَکيفَ يا مولايَ في ظُهورِهِ؟ فَقال7: في سَنَةِ السّتّينِ يَظهَرُ اَمرُه و يعلُوا ذکره». باري، تحيّر است از اين عباد اشارات که چگونه با اين واضحه لائحه از حقّ احتراز نمودهاند (نوري، 1377: 168).
4ـ3. ابوالفضل گلپايگاني، مبلغ برجسته بهايي
و همين است مقصود از عبارت حديث مفضل بن عمر که از حضرت صادق 7 روايت نمود که آن حضرت در ميعاد ظهور فرمود: و في سنة الستين يظهر امره و يعلوا ذکره، يعني در سنه شصت امر آن حضرت ظاهر گردد و ذکر ظهورش انتشار و استعلا يابد (گلپايگاني،2001: 52 -53).
- شاخصهشناسي فرقه بهائيت در تمسک به روايت مفضل بن عمر
روش بهائيت در تمسک به روايت مفضل بن عمر، داراي شاخصهها و ويژگيهايي است که شناخت اين ويژگيها، درشناخت عملکرد فرقه بهائيت مفيد خواهد بود. مقصود از شاخصهها و ويژگيها عملکردآنها در زمينه مطالعات ديني است كه به آسيب منجر شده است.
5ـ1. عدم رعايت اصول علمي
در بحثهاي علمي، رعايت چارچوبهاي نظري بحث بسيار مهم است. اقناع طرف مقابل و غلبه بر او، به دليلي قوي نيازمند است تا راهي جز پذيرش مدعي نداشته باشد. از اينرو، اگر در استدلال، از مقدمات متقن و يقيني استفاده نشود؛ طبعا استدلال ضعيف و غير قابل استناد خواهد بود. بهائيت زماني ميتواند از روايت مفضل بن عمر به عنوان دليل صحت مدعاي باب بهره برد که اصول علمي بحث در اين استدلال رعايت شده باشد؛ در حالي که اصول علمي از جهات متعدد رعايت نشده است:
5ـ1ـ1. ضعف استناد
يک روايت زماني مورد استدلال قرار ميگيرد که يا صحيحه باشد، يا قرائن محکمي بر صحت آن وجود داشته باشد. از اينرو، با توجه به ضعف شديد روايت مفضل بن عمر، براي پذيرش آن به عنوان دليلي بر صحت ادعاي مدعي امامت، راهي وجود ندارد. ضعف شديد روايت به جهت حضور راويان غالي، مدعيان دروغين و فاسد المذهب و آشفتگي سلسله سند و همچنين نقصهاي متعدد محتوايي است که به آنها اشاره شد.
5ـ1ـ2. تناقض در متن
تعبيري از روايت مفضل بن عمر که مورد تأکيد بهائيت است. باعث تناقض در متن روايت است و اگر در روايتي دو فقره متناقض وجود داشته باشد؛ به نحوي که هرکدام از فقرات نفي ديگري باشد؛ استدلال به اين بخش روايت مشکل خواهد بود. چنانكه اشاره شد، بخشهاي متعددي از روايت در نفي توقيت سخن گفته است؛ حال اگر در فقرهاي از آن، توقيت شده باشد؛ قابل استناد علمي نخواهد بود. يعني تعيين سال شصت، به عنوان سال ظهور با صدر روايت در تناقض است؛ چراکه امام7 درخواست تعيين وقت ظهور و اصرار مفضل را بيپاسخ ميگذارد، و تعيين وقت را به منزله شرک به خدا ميداند. حال چگونه چند سطر بعد براي ظهور تعيين وقت ميكند؟! در اينصورت، چنين روايتي فاقد اعتبار است.
5ـ1ـ3. عدم تماميت دليل در مدعا
در صورتي كه يک دليل برمدعاي خويش صراحت و آن مدعا وضوح داشته باشد، به عنوان دليل قابل طرح خواهد بود و چون سال شصت داراي مصاديق فراواني است، بر مدعا صراحت ندارد؛ بلکه چهبسا مصاديق ديگري نيز در اين روايت ادعا شود؛ مثلاً سال 260 که همان سال آغاز غيبت صغرا است.
5ـ2. عدم جامعنگري
روايات مهدويت مجموعهاي است که بايد همگي را در کنار هم ملاحظه كرد. همچنين داراي اصول مسلّمي است که مخالفت با آن به ادله بسيار قوي نيازمند است. بنابراين، اگر يک روايت با مجموعهاي از روايات يا اصول مسلّم مذهبي در تعارض و تضاد قرار گيرد؛ دراينصورت، بسندگي به آن روايت و عدم ملاحظه ساير ادله و روايات صحيح نخواهد بود. روايت مفضل بن عمر در صورتي که سال شصت را به عنوان سال ظهور معرفي کند، با انبوهي از روايات منع توقيت و تکذيب وقتگذاران[11] متعارض خواهد بود.
5ـ3. عدم توجه به فقه الحديث
سير منطقي روايت اين است که پس از جواب ردِّ امام صادق7 در تعيين زماني براي ظهور و اينکه ظهور نظير قيامت است و زمان آن را کسي نميداند؛ نوبت به سؤال از چگونگي آغاز ظهور است. از سويي ديگر، قاعده در تفهيم و تفهم عرفي بر نوعي هماهنگي و مطابقت سؤال و جواب است؛ يعني زماني که سؤال از زمان ظهور باشد، جواب از زمان منطقي است و چنانچه سؤال از کيفيت ظهور باشد، جواب از زمان منطقي نيست. آنچه در همه نقلها بلا استثنا آمده است، سؤال از «کيفيت ابتداي ظهور» است (که در نقل المحجة همين طور است: يا مولاي فکيف يدري ظهوره4؟)؛ و طبعاً پاسخ آن، سال ظهور نميتواند باشد؛ بلکه کيفيت شبهه ناک ابتداي ظهور بهترين و مناسبترين جواب آن است.
5ـ4. سنجش غلط روايت
منابع روايي آکنده از روايات صحيحه است؛ در عين حال داراي روايات ضعيف، مهمل و حتي جعلي نيز ميباشد. از اينرو، لازم است تمامي روايات سنجيده شود تا اصالت آن روايت مورد محک قرار گيرد. شناخت و به کار گيري سنجههاي علمي و مناسب در جاي خود مطرح است. در برخي از اظهارات مبلغين بهائيت از نشانه هاي ضعف تعبير «في شبهة ليستبين»، عدم تعبير «ليستبين» در هيچ روايت ديگري عنوان شده است و حتي به نرم افزارهاي حديثي نور اشاره دارد که جست وجو در آن براي مخاطب نيز ممکن است (http://www.newnegah.org). اما بايد دانست که هيچگاه يک روايت بر اساس ميزان مشارکت و تطابق لفظي با ساير روايات، مورد سنجش قرار نميگيرد. در واقع چه بسيار روايات متقن و صحيحي وجود دارند که الفاظ و تعابير آن روايات صحيحه در ساير روايات وجود ندارد.
سنجه ديگري که بهائيت در اين روايت به کاربرده، آن است که تعبير «في شبهة ليستبين» به کلام عرب نميماند (گلپايگاني، 1995: 230). بايد گفت در سنجش علمي يک روايت، چنانچه معناي يک فقره از حديث روشن نباشد، يا اينکه به کلام عرب نماند، دليل بر آن نيست که آن روايت را مجعول بدانيم و اين، در علم دراية الحديث دليلي بر تغيير كردن روايت محسوب نميشود.
5ـ5. تعارض عملکردي
بهائيت در مسئله رعايت ادبيات عرب و مفهوم پذيري روايت، به نوعي تعارض دروني دچار گشته است. عدم سازگاري با عرف زبان عربي دليلي بر نفي تعبير «في شبهة ليستبين» دانسته شده است و از اين رو، رعايت ادب و عرف زبان عرب را به عنوان ملاکي مهم پذيرفته است؛ لکن در آثار بهائي و در خصوص اين روايت، به ادبيات عرب بيتوجهي شده است.
بهائيت در تأييد ادعاي حسينعلي نوري (بهاء) در مورد روايت مفضل بن عمر، حضور وي را در منطقه عربزبان مايه برائت وي از اشتباه معرفي کرده است:
نفهمد که عبارت و في شبهة ليستبين معني ندارد و به کلام عرب نميماند. با اين مبلغ از علم در کمال جهل و وقاحت بر کلمات صاحب ظهور اعتراض ميکنند و بر کسي که اليوم در نفس عربستان و مجمع فصحاي اين اوان جالس و باعلاء امر قائم است، در غايت بي شرمي ايراد مينمايند (همان).
با اين حال، بهاء در استدلال به روايت مفضل بن عمر و نقل اين روايت به اغلاط فاحش ادبي دچار گشته است:
فِي حَديثِ المُفَضَّل: «سَئَلَ عن الصّادق فَکيفَ يا مولايَ في ظُهورِهِ؟ فَقال7: في سَنَةِ السّتّينِ يَظهَرُ اَمرُه و يعلُوا ذکره (نوري، 1377: 168).
بايد توجه داشت در لغت عرب «سأل» مفعول اول خود را بدون واسطه و مفعول با واسطه را با حرف «عن» ميگيرد: «سألتُ علياً عن موضوعٍ؛ از علي درباره موضوعي پرسيدم»؛ بر خلاف فارسي که مورد سؤال با «از» ( معادل «عن» ) به کار ميرود. از اينرو، تعبير «سئل عن الصادق»، تعبيري غلط و برخلاف ادبيات عرب است. ثانياً تعبير «فکيف يا مولاي في ظهوره» غلط است؛ چراکه کيف استفهام و خبر مقدم است و في ظهوره نيز خبر است. پس دو خبر بدون مبتدا آمده که در لغت عرب مرسوم نيست. از اينرو، در کلام بهائيت تعارض عملکردي روشني وجود دارد. از يکسو ادعاي سکونت در ديار عرب و دانايي به ادبيات عرب دارند و از سويي خود به اغلاط فاحش دچار ميشوند.
5ـ6. عدم تطبيق با گزارههاي روايت
روايت مفضل بن عمر، بر گزارههايي مشتمل است که موعود مورد نظر خود را توصيف ميکند؛ يعني هرچند اين روايت از ظهور موعود در سال شصت خبر داده است؛ موعود مورد نظر اين روايت، داراي خصوصيات و ويژگيهايي است که هيچکدام بر موعود ادعايي بهائيت قابل تطبيق نيست. در واقع، اين نكته بدان معناست كه موعودي که در سال شصت ظهور ميکند، با همه خصوصيات ذکر شده، هنوز محقق نشده است. به عنوان مثال فراگير شدن دين اسلام در روايت چنين وارد شده است:
....فوالله يا مفضل ليفقدن الملل والاديان و الاراء و الاختلاف ويکون الدين کله لله کما قال تعالي: اِنَّ الدِينَ عِندَ اللهِ الأِسلام... (مجلسي، 1403، ج53: 4).
اينکه همه ملتها و اديان و آراي مختلف از بين بروند و تنها دين اسلام باقي بماند، با ادّعاي آنها مبني بر نسخ اسلام، سازگار نيست. لذ ا به اين روايت نبايد تمسک کنند.
- ترفندشناسي بهائيت در تمسک به روايت مفضل بن عمر
يکي از ويژگيهاي فرقههاي انحرافي، بهره برداري از متون مقدس به جهت اهداف فرقهاي است. بهاييت به عنوان فرقهاي که مدعي ظهور موعود دين اسلام است، در صدد توجيه عقايد خويش، از طريق تطبيق پيشگويي ظهور در روايت مفضل بن عمر بر مدعاي خويش است. از اينرو، ترفندهايي به کار بسته است تا اين روايت را بر مدعاي خويش منطبق جلوه دهد. در اين قسمت برخي از اين ترفندها بازشناسي ميشود:
6ـ1. اغواگري
جايي که پاي اعتقاد در ميان است لازم است، مطالب با «اقناع علمي» کافي مطرح شود و در واقع بايد «عقلانيت» حکمفرما باشد. در اين صورت ديگر توهين به مخاطب جايي ندارد. بهائيت در مواردي که در برابر سؤالي جواب کافي و مستدل نداشته باشد، با جوسازي و اهانت براي مغلوب جلوه دادن حريف تلاش ميكند. ابولفضل گلپايگاني، مبلغ بهائي در جواب شخصي که روايت مفضل بن عمر را در کتاب بحارالانوار فاقد تعبير «في سنة الستين» دانسته است، چنين مينگارد:
از وقايع عجيبهاي که دلالت ظاهره بر جهل و ظلم و بي انصافي علماي قوم دارد، اين است که چون به اين عبارت حديث مفضل که ذکر شد در کتاب مستطاب ايقان استدلال فرمودهاند؛ يکي از رؤساي کرمان از اوراق شجره ملعونه في القرآن در جواب گفته است که عبارت حديث وفي سنةالستين نيست، بلکه و في شبهة ليستبين است. زهي شگفت که انسان به اين پايه ابله و جاهل باشد و يا خلق را ابله و نادان شمارد (گلپايگاني، 1995: 230).
6ـ2. فضاسازي کاذب
«فضا سازي کاذب» در متقن جلوه دادن مبادي استدلال، به منظور اقناع مخاطب، از ترفندهاي فرقههاي انحرافي است. از اينرو، بهائيت، ادعاي تمسک به روايات صحيحه و متفق عليه بين شيعه و اهل تسنن دارد (همان، 2001: 51) و سعي دارد به دليل شهرت و خوشنامي علامه مجلسي، تعبير ادعايي «في سنة الستين» در روايت مفضل بن عمر را به کتاب بحار الانوار مستند سازد:
در بحار الانوار مجلد سيزدهم، تأليف مرحوم مجلسي نيز في سنة الستين نقل شده و مؤلف ميفرمايد که مقصود از سنة الستين درست معلوم نيست و شايد في شبهة ليستبين باشد. از اين جهت، برخي از علما، جمله اخيره را نگاشتهاند؛ ولي محققين في سنة الستين نگاشتهاند...(اشراق خاوري، 121، بديع: 2، هفته شانزدهم، 747).
بايد توجه داشت اين ادعا که مرحوم علامه مجلسي در بحارالانوار چنين احتمالي را مطرح کرده باشد؛ کذب محض و ناشي از خيالات فرقهاي اين گروه است.
6ـ3. القاي شبهه جعل و تحريف
از آنجا که تعبير روايت مفضل بن عمر در کتاب بحارالانوار، «في شبهة ليستبين» است و اين امر بر خلاف مدعاي بهائيت است؛ با القاي احتمال تحريف و تغيير عمدي اين تعبير در کتاب بحارالانوار، تهمت بزرگي به فرهنگ شيعي وارد کردهاند. آنان در مورد روايت مفضل چنين القا ميکنند كه در حال حاضر، «سنة الستين» در كتابهاي اينترنتي يافت نميشود؛ اما در كتابهاي چاپي قبل از انقلاب به ندرت وجود داشته است:
به عنوان مثال: حديث «في سنة الستين» را در کتب اينترنتي نميتوان يافت و حتي در کتب چاپي قبل از انقلاب هم به ندرت ميتوان ديد که حديث سنه ستين که به حديث مفضل بن عمرو معروف است، در بسياري از کتب حديثي نقل شده؛ ولي در حين چاپ و نوشتن، سنه ستين را به قصد يا به سهو به «في شبهة ليستبين» تبديل کردهاند که نه تنها جملهاي بي معني است، بلکه در کتب حديثي که اخيرا به صورت نرم افزار تحت عنوان جامع الاحاديث و گنجينه روايت که حدوداً چهارصد جلد کتب حديثي را در بر دارد و در دسترس همگان هم هست، واژه «ليستبين» در هيچ حديثي جز حديث مفضل ديده نشده است... ( http://www.newnegah.org).
اينکه «سنة الستين» در نرم افزار هاي علوم اسلامي يافت نميشود؛ بدان دليل است كه اين نرم افزارها شامل كتابهاي مرجع و دست اول شيعه بوده و كتابهاي فرعي همچون المحجة راشامل نميباشد. بسياري از كتابهاي اينگونهاي، حتي به مرحله چاپ نرسيدهاند.
اينکه در حين چاپ «سنة الستين» تبديل شده، تهمت بزرگي است و مراجعه به كتابهاي خطي بزرگترين دليل بر کذب چنين ادعايي است[12]. علاوه بر اينکه شيعه هميشه براي حفظ آثار منقوله در مجامع روايي خود اهتمام حداکثري داشته است؛ ولو اينکه مخالف عقايدشان باشد. شاهد اين ادعا کثرت چنين رواياتي در مجامع است. با توجه به ضعفهاي سندي و دلالتي حديث واحتمال قوي مجعول بودن، به اين تغيير و تبديل هيچ نيازي نبوده؛ جدا از اينکه امکان جمع اين تعبير در روايت مفضل با عقايد شيعه ممکن است.
6ـ4. ادعاي شهرت تعبير في السنة الستين
بهائيت در جهت تقويت شبهه جعل و ادعاي تغيير عمدي روايت مفضل بن عمر و براي اصيل جلوه دادن تعبير «في سنة الستين»، اين تعبير را به روايات پيامبر و ائمه: و مورد توجه محدثين و علماي شيعه مستند دانسته است. اشراق خاوري در اين باره چنين مينويسد:
در احاديث مرويه از حضرت رسول و ائمه اطهار: مذکور گرديده، حضرت صادق7 در جواب کسي که از ميقات ظهور قائم سؤال کرده بود، فرمودند: «و في سنة الستين» يظهر امره و يعلوا ذکره (اشراق خاوري، 1328: 46).
يکي از حاضرين فرمود: علما و محدثين معروف شيعه، عده بسياري «و في سنة الستين» را نقل کردهاند؛ از جمله در کتاب غاية المرام، تأليف محدث شهير، سيد هاشم بحريني.....در بحار الانوار مجلد سيزدهم، تأليف مرحوم مجلسي نيز في سنة الستين نقل شده است (همان، 121، بديع: 2، هفته شانزدهم: 747).
اما چنانكه دانسته شد، اين تعبير تنها در کتاب المحجة محدث بحراني قابل مشاهده است و جدا از احتمال تصحيف روايت در اين نقل، اصلا شهرت ادعا شده را ندارد.
6ـ5. بهره گيري از روايات متشابه و ضعيف
يکي از شگردهاي فرقههاي انحرافي، بهره گيري از نصوص متشابه و ضعيف است؛ در حاليكه در مباحث امامت که از اصول دين محسوب ميشود، بايد از نصوصي بهره برد که داراي صراحت باشد تا مخاطبان به گمراهي نيفتند. از اينرو، بر فرض پذيرش حديث مفضّل، و با توجه به اينکه سال شصت در هر قرن وجود دارد؛ مثلاً از زمان امام صادق7 تا امروز سيزده قرن گذشته است، (160،260،360،460،560،660،760،860،960،1060،1160،1260،1360و...)؛ آيا هرکس در چنين سالهايي ادعّاي مهدويت کند، بايد تصديق شود؟!
6ـ6. ادعاي مفهوم ناپذيري تعبير في شبهة ليستبين
بهائيت مهمترين دليل در تثبيت تعبير في سنة الستين و رد تعبير «في شبهة ليستبين» را عدم معناپذيري تعبير اخير دانسته است. يعني از آنجا كه تعبير «في شبهة ليستبين» به کلام عرب نميماند (گلپايگاني، 1995: 230) و معناي آن روشن نيست؛ پس تعبير«في سنة الستين» درست است؛ زيرا معنا پذيري دارد. برخي مبلغين بهاييت با اشاره به ترجمه فارسي اين روايت، چنين نوشتهاند:
در بحار الانوار جلد سيزده نيز فقط روايت شده که فقال يظهر في شبهة ليستبين امره و يعلي ذکره (دواني، 1378: 1146)؛ يعني در وضع شبهه ناکي ظاهر ميشود تا امرش روشن گردد و ذکرش معروف شود که معني امرش روشن شود کاملا بي معني است؛ زيرا امر آشکار ميشود، روشن نميگردد (http://www.newnegah.org).
صرف نظر از تبيين معنايي تعبير «في شبهة ليستبين» در اين مقاله، اين اشکال مبلغ بهايي که «امر آشکار ميشود، روشن نميگردد» مطلبي سخيف و حاکي از ضعف علمي مستدل است.
6ـ7. تحريف واقعيت
اگر نقل المحجة و تعبير «سنة الستين» داراي اصالت باشد، مصداق بارز«سنة الستين» سال آغاز امامت حضرت ولي عصر4 است. در اين سال امام، بعد از سالها مخفي ماندن، علناً در ملأ عام حاضر شده، عموي خود، جعفر را از نماز بر پدر باز ميدارد و خود به نماز ميايستد و در اين زمان است که نام ايشان بالا ميگيرد و همه او را به نام و کنيه ونسب ميشناسند تا حجت بر همه تمام شود. صاحب کتاب اسرار العقائد در تأييد اين بيان و نفي ادعاي بهائيت چنين مينگارد:
ظهور امر و استعلاي ذکر حضرت بقيت الله تعالي در آن سنه به مقداري گرديد که معتمد عباسي، خليفه آن زمان با رجال دولتش سعي بسيار و تفحص و تفتيش بيشمار در پيدا نمودن آن جناب نمودند (حسيني شيرازي،1320: 97).
ترفند بهائيت در بهرهگيري از روايت مفضل بن عمر، بر انکار و تحريف اين واقعيت است که مصداق روشن اين روايت مطابق عقيده اماميه، امام دوازدهم شيعه خواهد بود.
نتيجهگيري
«روايت مفضل بن عمر» از سوي بهائيت به عنوان بشارتي بر ظهور سيد عليمحمد باب، به عنوان موعود اسلام مطرح شده است. بنابر ادعاي بهائيت، روايت مفضل بن عمر با تعبير «يظهر في سنة الستين امره» زمان ظهور را در سال شصت پيشگويي ميکند و با توجه به آغاز ادعاي باب در سال 1260، اين روايت دليلي بر مدعاي وي ميباشد.
با مراجعه به کتاب شريف بحار الانوار که اين روايت از آن نقل شده است، در مييابيم که اين تعبير، «يظهر في شبهة ليستبين» است؛ اما با مراجعه به ساير منابعي که اين روايت را نقل کردهاند، اختلاف تعابير بيش از اين مقدار است. بايد گفت از بين منابع روايي اين حديث تنها در کتاب «المحجة فيما نزل في الحجة»، نوشته محدث بحراني تعبير «سنة الستين» آمده است که از اين طريق به كتابهاي شيخ احمد احسايي راه يافته و سپس مورد تمسک بابيت قرار گرفته است. اما قرايني وجود دارد که تعبير «سنة الستين» نسبت به ساير تعابير داراي اصالت کمتري است و آن، به دليل احتمال تصحيف تعبير «سنة من السنين» در کتاب «حلية الابرار» به «سنة الستين» است؛ خصوصا اينکه محدث بحراني اصل روايت را در کتاب «حلية الابرار» و سپس مقطوعي از آن را در المحجة نقل کرده است و با توجه به اينکه سلسله سندي اين روايت، در کتاب «المحجة» اضطراب بيشتري دارد و با اضافه شدن انبوهي از اشکالات سندي، مانند حضور غاليان و منحرفان و مدعيان دروغين نيابت در سند و ضعف محتوايي اين روايت، مانند اينکه در متن روايت تأييدي بر نيابت دروغين يکي از راويان وجود دارد؛ آري، با توجه به اين موراد، ضعف استنادي اين روايت بيش از پيش روشن ميگردد و طبيعي است که اين روايت توان اسناد در اصول اعتقادي را نخواهد داشت.
بهائيت در تمسک به روايت مفضل بن عمر از مسير حق و حقطلبي خارج شده است. از جمله شاخصههاي بهرهگيري بهائيت را ميتوان موارد ذيل دانست: عدم رعايت اصول علمي؛ سنجش غلط روايات و عدم جامعنگري و از ترفندهاي اين فرقه موارد ذيل را ميتوان برشمرد: اغواگري، فضاسازي کاذب و تحريف واقعيتها.
منابع
قرآن كريم
أحسايي أحمد (بيتا). جوامع الکلم (چاپ سنگي زمان ناصرالدين شاه).
ـــــــــــــ (1414ق 1993م.). کتاب الرجعة، بيروت، الدار العالميه.
اشراق خاوري، عبدالحميد (121بديع). محاضرات، بي جا، مؤسسه ملي مطبوعات امري.
ـــــــــــــ (106بديع، 1328). تلخيص تاريخ نبيل زرندي، طهران، لجنه ملي نشر آثار امري.
ـــــــــــــ (139 بديع). رساله ايام تسعه، آمريکا، لجنه ملي امور احباي ايراني.
بحرانى، سيد هاشم بن سليمان (1411ق). حلية الأبرار في أحوال محمّد و آله الأطهار:، قم، مؤسسة المعارف الإسلامية.
ــــــــــــــــــــــــــــ (1398ق). المحجة فيما نزل في الحجة، تحقيق: محمد منير الميلاني، قم، بينا.
تهراني، جواد (1346). بهايي چه مي گويد، بيجا، دار الکتب الاسلاميه.
جزائرى، نعمت الله بن عبد الله (1427ق). رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي.
جمعي از اساتيد (1380). مغني الأديب، قم، انتشارات نهاوندي.
حاج محمد کريمخان (1322ق). شمس المضيئة در ردّ شبهات بابيه، به خطّ احمد بصيرت، بيجا، بي نا.
حسين بن حمدان (1419ق).الهداية الکبري، بيروت، البلاغ.
حسيني شيرازي، ابوطالب (1320). اسرارالعقائد در اثبات امامت دوازده امام ورد بر طائفه بابيه، بمبئي،مظفري.
حلي، حسن بن سليمان (1421ق). مختصرالبصائر، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
حلى، حسن بن يوسف (1417 ق). خلاصة الاقوال في معرفة الرجال، مترجم: قيومي جواد، قم، مؤسسه نشر اسلامي.
حلي، حسن بن عليّ بن داود (1342). الرجال، محقق: محمدصادق بحرالعلوم، تهران، دانشگاه تهران.
خويي، ابوالقاسم (1403ق). معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، بيروت، مدينة العلم.
دواني، علي (1378). مهدي موعود، (ترجمه جلد 51 بحارالانوار)، تهران، اسلاميه.
رحمتي، محمدکاظم (تابستان 1385). حسين بن حمدان خصيبي و اهميت وي در تکوين نصيريه، مجله هفت آسمان، شماره 30، قم.
شاهرودي، احمد (1343). راهنماي دين در دفع شبهات مبطلين (موسوم به تنبيه الغافلين في دفع شبهات المبطلين)، تهران، چاپخانه حيدري.
شوقي افندي(ولي امر الله)( 1985م و 1986م ). امر و خلق، آلمان، لجنه نشر آثار امري، لانگنهاين.
شيرازي، عليمحمد (بيتا). دلايل السبعه فارسي، بينا، بيجا.
طوسي، محمد بن الحسن (1411ق). الغيبة للحجة، قم، دار المعارف الاسلاميه.
ــــــــــــــــــــــ (1373). رجال الطوسي، قم، مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجامعة المدرسين بقم المقدسة.
فيضي، محمدعلي (132بديع 1352). حضرت نقطه اولي، بيجا، موسسه ملي مطبوعات امري.
فيومى، أحمد بن محمد (1414ق). المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، قم، موسسه دار الهجرة.
کشي، محمد بن عمر (1409 ق). رجال الكشي- إختيار معرفة الرجال، مصحح: حسين مصطفوي، مشهد، موسسه نشر دانشگاه مشهد.
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق (1407ق). الکافي، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
گلپايگاني، ابوالفضل (151بديع، 1995م). فصل الخطاب، بي جا، مؤسسه معارف بهايي.
ـــــــــــــــــ (158بديع، 2001م). کتاب الفرائد، آلمان هوفهايم، لجنه ملي نشر آثار امري.
مازندراني، محمد بن اسماعيل (1419ق). منتهي المقال في احوال الرجال، بيروت، مؤسسة آل البيت: لاحياء التراث.
مجلسى، محمدباقر (1403 ق). بحار الأنوار، محقق: جمعى از محققان، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
نجاشي، احمدبن علي (1365). رجال النجاشي، قم، مؤسسة النشر الاسلامي التابعه لجامعة المدرسين بقم المشرفه.
نعماني، محمد بن ابراهيم(1397). الغيبة، تهران، صدوق.
نوري، حسينعلي(بهاء) (155 بديع، 1377). ايقان، آلمان،هوفهايم، لجنه ملي نشر آثاربهايي، نشر جديد.
يزدي اردکاني، علياصغر (بيتا). الهداية المهدوية في رد طائفه البابية، نرم افزار به سوي حقيقت، مرکز تحقيقات يارانهاي حوزه علميه اصفهان.
يزدى حايرى، على (1422ق). إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب4، مصحح: عاشور علي، بيروت، مؤسسة الاعلمي.
http://www.newnegah.org (http://newnegah.org/articles/2010-01-10-04-22-09)
[1]. دانشيار جامعة المصطفي العالميه این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
[2]. دانش آموخته سطح4 حوزه علميه قم، «نويسنده مسئول». این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
[3]. اشراق خاوري در کتاب «رساله ايام تسعه» به نقل از باب مينويسد: «من همان قائم موعودي هستم که هزار سال منتظر ظهور او هستيد» (ص157). همچنين در کتاب «منتخبات آيات از آثار حضرت نقطه اولي عز اسمه الاعلي» آمده است: «در ظهور نقطه بيان اگر کل يقين کنند به اينکه همان مهدي موعودي است که رسول خدا خبر داده ...» (خاوري، رساله ايام تسعه: 78).
[4] . در نسخه خطي، شماره 7402 کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي «واو» وجود ندارد؛ يعني ابوشعيب، کنيه محمد بن نصير دانسته شده است، نه اينکه راوي مستقلي باشد.
[5]. «از تو در باره قيامت مىپرسند [كه] وقوع آن چه وقت است. بگو: علم آن، تنها نزد پروردگار من است. (اعراف:187) جز او [هيچ كس] آن را به موقع خود آشكار نمىگرداند. [اين حادثه] بر آسمانها و زمين گران است؛ جز ناگهان به شما نمىرسد. [باز] از تو مىپرسند گويا تو از [زمان وقوع] آن آگاهى! بگو: علم آن، تنها نزد خداست؛ ولى بيشتر مردم نمىدانند».
[6]. «بَيَّن و تَبيَّن و اسْتبانَ كلُّها بمعنَى الوُضُوحِ و الانْكِشَاف».
[7]. داراي افكار انحرافي بوده است.
.[8] شيخ طوسي در کتاب الغيبه: «قال ابن نوح: أخبرنا أبو نصر هبة اللّه بن محمّد قال: كان محمّد بن نصير النّميريّ من أصحاب أبي محمّد الحسن بن عليّ، فلمّا توفّي أبو محمّد ادّعى مقام أبي جعفر محمّد بن عثمان أنّه صاحب إمام الزّمان4 و ادّعى له البابية».
[9] .«تخاطبه الملائکه والمؤمنون من الجن و يخرج امره و نهيه ألي ثقاته و ولاته و وکلائه و يقعد ببابه محمد بن نصير النميري في يوم غيبته بصابر».
.[10] سنة الستين در آثار شيخ أحمد أحسايي در کتاب «جوامع الکلم» (احسايي، بيتا: 83) و «کتاب الرجعة»، (احسايي: 153ـ154) آمده است.
[11] . محدثين در كتابهاي روايي، ابوابي را مخصوص روايات ممنوعيت توقيت ايجاد کردهاند، مانند کليني ج1: 370 (باب کراهية التوقيت)؛ نعماني: 288 باب 16 (ما جاء في المنع عن التوقيت) و طوسي:425 (ذکر الاخبار الوارده في انه لا تعيين لوقت خروجه).
[12] . نسخه خطي جلد 13 بحارالانوار، به شماره 7402 کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي از نسخههاي نزديک به عصر مؤلف است. اين اثر در تاريخ 1163 قمري به تملک محمد بن مکي از نوادگان شهيد اول در آمده است. تعبير «في شبهة ليستبين» در صفحه (196پ) قابل مشاهده است.
نویسندگان:
عزالدين رضا نژاد - محمدعلي فلاح علي آباد