كنكاشي در زمينه تعيين احتمالي زمان ظهور

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 22 - 43 دقیقه)

چكيده

در منابع ديني، بشدت از تعيين زمان ظهور، به هر شکل آن (اعم از دقيق و تفصيلي يا حدودي و يا اجمالي)، نهي، و حتي به تکذيب افرادي که اقدام به چنين عملي نمايند، امر شده است.

محل بحث در اين تحقيق، قسم دوم، يعني نقد و بررسي «تعيين حدودي زمان ظهور» است که تمسک عمده مخالفان، روايات منع توقيت مي­باشد. ولي موافقان تعيين حدودي زمان ظهور، توقيت حدودي را، تخصصا از شمول روايات منع توقيت خارج مي‌دانند. مخالفان توقيت حدودي ظهور، با استناد به وجود اطلاق در عبارت توقيت در روايات از طريق بررسي معنا و مفهوم «وقت» در معاجم لغت و اثبات اتمام مقدمات حکمت و فقدان قرينه دال بر تقييد در مسأله مورد نظر؛ اين مطلب را به اثبات مي­رسانند که مي‌توان و بايستي حسب قاعده مسلم عقلي «اصاله الاطلاق» به اطلاق «توقيت» وارده در روايات تمسک نمود و هرگونه توقيتي، من جمله توقيت حدودي زمان ظهور را نفي کرد.

به رغم فقدان قرينه دال بر تقييد، قرائني دال بر عدم تقييد و وجود اطلاق در کلام، در دست است که موجب استحکام بيش از پيش اطلاق خواهد شد. برخي از اين قرائن در موضوع مورد نظر عبارتند از: 1. اشاره روايات به امکان وقوع بدا در امر ظهور، 2. فرا رسيدن ناگهانى ظهور، 3. وجود تالي فاسد.

براساس روايات، وظيفه منتظران در دوران غيبت، نزديك ديدن ظهور و كسب آمادگى جوارحي و جوانحي براى فرا رسيدن اين واقعه بزرگ است. همچنين مبلغان مهدويت و انتظار، بايستي تلاش خود را به اصل قضيه انتظار و زنده نگه داشتن حس زيباي انتظار و يادآورى وظايف منتظران متوجه نمايند و از پرداختن به موضوعات بي‌فايده و بعضا انحرافي، خوددارى كنند.

كليدواژه‌ها: ، ، ، منتظران، .

مقدمه

از جمله موضوعات مربوط به مهدويت که گاهي مورد بحث و تضارب آرا قرار گرفته و به آن دامن زده شده است، بحث از تعيين وقت ظهور است؛ چيزي که در منابع ديني، بشدت از آن نهي و حتي به تکذيب افرادي که اقدام به چنين عملي نمايند، امر شده است. (صدوق، 1405ق: ص484؛ طوسي، 1411ق: صص291 و 426 و كليني، 1388ق: ج1، ص368).

اما اين بحث در برخي مواقع، خصوصا در زمان حاضر، حسب اتفاقات و تحولات اخير در عرصه بين المللي و بويژه کشورهاي اسلامي، از وجه ديگري مطرح و مورد سوء استفاده قرار مي‌گيرد. با اين توضيح که برخي افراد نادانسته و بعضا بعمد، به «تعيين حدودي زمان ظهور» اقدام نموده و با مشخص نمودن بازه زماني معلوم - هر چند نه کاملا دقيق - انتهاي بازه زماني مذکور و اتمام آن را مقارن با ظهور قلمداد مي­کنند. عباراتي مثل «حوادث منطقه از عوامل زمينه ساز ظهور است و به ظهور منتهي خواهد شد.»؛ يا: «ظهور آن‌قدر نزديک است که نه تنها جوانان، بلکه پيرانمان نيز آن را درک خواهند کرد.»؛ يا با تطبيق نشانه­ها و شخصيت­هاي معرفي شده در روايات ظهور، بر مصاديق خارجي؛ تلويحا براي منتظران و مخاطبان چنين القا مي‌شود که ظهور در زمان حيات اين مصاديق اتفاق خواهد افتاد و وقوع ظهور در بازه زماني حيات اين افراد، به قول معروف، دير و زود دارد؛ ولي سوخت و سوز ندارد.

هرچند اين بحث به سبب ارادت ويژه منتظران به امام غايبشان و اشتياق آن‌ها به ظهور آن حضرت، شايد در وهله اول، چندان مورد نفي و طرد قرار نگيرد و چه بسا مورد رغبت معدودي از منتظران حضرتش واقع شود؛ حقيقت آن است که اين موضوع کاملا بر خلاف مباني عقيدتي مهدويت و آموزه‌هايي است که در اين زمينه به منتظران توصيه شده است.

براي درک اين مهم، کافي است فقط تبعات منفي چنين اقدامي، در اعتقادات پاک و بي‌پيرايه منتظران حضرت متصور شود؛ به اين معنا که اگر چنين وعده‌هايي تحقق پيدا نکند – که به احتمال زياد، حسب دلايلي که ذکر خواهد شد، در وعده زماني مشخص شده تحقق پيدا نمي‌کند – بهار سبز مهدويت و اميد به ظهور آن وعده قطعي خداوند، چه آسان خواهد شد. خصوصا که اگر تعداد چنين وعده و وعيد­هاي بي‌حساب و کتاب که به هيچ ريسمان محکم عقلي و شرعي بند نيست، رو به فزوني گذارد.

در خصوص پيشينه تحقيق، هرچند برخي از محققان، به صورت دقيق و علمي به اين موضوع پرداخته‌اند؛ [2] همچنان جاي خالي تحقيقات دقيق و علمي در اين عرصه نمايان بوده و لازم است مرزداران حريم تشيع، با امعان نظر ويژه بدين موضوع بپردازند و از نشستن هرگونه گرد و غبار بر ساحت قدسي امر «ظهور» مانع شوند. اين تحقيق بر آن است در وسع خويش، به بررسي علمي اين موضوع، از جنبه­هاي مختلف شرعي، عقلي و عرفي بپردازد.

اين تحقيق از نوع کتابخانه­اي و به روش تحليلي است و هدف آن؛ چنان‌که اشاره شد، پاسخگويي به اين سؤال اصلي است که «تعيين حدودي زمان ظهور» بر اساس آموزه‌هاي ديني و مباني اعتقادي مهدويّت چه حکمي دارد که استطراداً به يک سوال فرعي نيز، يعني وظايف منتظران و مبلغان مهدويت در زمان غيبت و مواجهه با چنين موضوعاتي پاسخ داده خواهد شد.

تحرير محل نزاع

همواره بحث از ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، از شيرين­ترين و اميد بخش­ترين موضوعات ديني بوده است؛ موضوعي که به رغم سوء استفاده برخي معاندان و دشمنان مهدويت و حتي گاه دوستان ناآگاه، براي منتظران واقعي­اش نشاط­بخش و شورآفرين بوده است.

يکي از موضوعات مربوط به مهدويت که گاهي مورد بحث و تضارب آرا قرار مي‌گيرد و به آن دامن زده مي‌شود، بحث تعيين وقت ظهور است که البته نه از نوع تعيين دقيق، بلکه از نوع تعيين حدودي زمان ظهور؛ با اين توضيح که تعيين تاريخ ظهور به چند شکل متصور است:

1. تعيين تاريخ و وقت ظهور حضرت، به طور دقيق و تفصيلى و قطعي: مانند اين‌که گفته شود: ظهور حضرت به طور قطع در فلان سال و فلان ماه و فلان روز خواهد بود (هرچند اين تعيين بسيار نادر است؛ متاسفانه مصاديقي از آن درتاريخ دور و معاصر، آن هم بعضا از جانب بظاهر دوستداران حضرت، يافت مي‌شود).

2. تعيين تاريخ و وقت ظهور حضرت، به نحو حدودي، ليکن به نحو قطعي: مانند اين‌که گفته شود: قطعا کم‌تر از يک دهه به ظهور مانده است؛ يا اين‌که پيرمردان حتما ظهور را خواهند ديد؛ يا اين‌که حوادث منطقه، زمينه ساز ظهور بوده و قطعا به ظهور حضرت منتهي خواهد شد.[3]

3. تعيين موعد ظهور به نحو اجمال، ولي به طور قطعي: مثل اين‌که مطابق برخى از روايات –که سند روايي آن‌ها چندان معتبر و محکم نيست- به طور کلّى واجمال به زمان ظهور آن حضرت اشاره شده باشد؛ مثل اين‌که «قائم در سال وتر [فرد] ظهور خواهد کرد، سال يک يا سه يا پنج يا هفت يا نه.» (مجلسي، 1403ق: ج52، ص291) (اين قسم بکلي خارج از محل بحث است).

گفتني است تعيين زمان ظهور در هر کدام از انحا: دقيق، حدودي يا اجمال، از طرق مختلف، اعم از طريق محاسبات عادي و احتمالات شخصي، از طريق علوم غريبه و قواعدي همچون جفر و رمل و بعضا بر مبناي روايات اهل بيت عليهم السلام، صورت مي‌گيرد؛ در عين حال، در منابع ديني، بشدت از تعيين وقت و زمان ظهور نهي شده است؛ حتي به تکذيب افرادي که اقدام به چنين عملي نمايند، امر شده است. (صدوق، 1405ق: ص484؛ طوسي، 1411ق: صص291 و 426 و كليني، 1388ق: ج1، ص368)؛ ولي آنچه در بحث فعلي مهم و نقطه ثقل بحث خواهد بود، آن‌که به دليل شمول و گستردگي معنايي «تعيين وقت» که به انواع سه گانه آن اشاره شد، گاه، به رغم تکذيب تعيين­کنندگان وقت ظهور، از ميان خودِ افراد تکذيب­کننده، افرادي پيدا مي­شوند که با تعيين حدودي زمان ظهور، اولا آن را از حيطه تعيين وقت خارج مي‌دانند و درثاني طرح چنين موضوعي و تعيين حدودي زمان ظهور را – به سبب مرتبط دانستن آن با شرايط سياسي روز جامعه و جهان - نه تنها خدمتي براي گفتمان مهدويت مي‌دانند، بلکه براي منتظران يک ضرورت و وظيفه قلمداد مي­نمايند تا در چنين شرايطي با تطبيق افراد و غير افراد (حوادث و اتفاقات) بر نشانه‌ها و علائم ظهور و تعيين حدودي زمان ظهور، به وظيفه تاريخي خويش (به زعم خود) جامه عمل بپوشانند! لذا اين افراد نه ادعاي تکذيب مهدويت را دارند و نه ادعاي دروغ يا مورد اعتماد نبودن روايات نهي کننده از توقيت را؛ بلکه مي‌گويند آنچه مورد ادعاي ماست، تخصصا خارج از چيزي است که در روايات از آن نهي شده، مضافاً اين‌كه وظيفه شرعي و عقلي ماست که چنين اقدامي را انجام دهيم؛ طوري که عدم اقدام بموقع در اين خصوص و عدم تعيين حدودي زمان ظهور و آگاهي ندادن به مردم از اين مطلب، گناه سنگيني خواهد بود که نمي­توان در قيامت پاسخگو بود! خلاصه اين‌که، آنچه در روايات «منع توقيت» بيان و از آن نهي شده؛ به توقيت دقيق و مشخص زمان ظهور است؛ لذا در صورتي که توقيت به نحو حدودي صورت بگيرد، نه اين‌که بگوييم از دايره حکم منع توقيت تخصيص مي‌خورد و استثناي بر آن است؛ بلکه تخصصا از شمول دايره حکمي روايات توقيت خارج خواهد بود و روايات توقيت از اصل، شامل آن‌ها نمي­شود. در مقابل، طرفداران منع توقيت به هر شکل، اين نوع توقيت را نيز در محدوده روايات متبوع وارد دانسته و در نتيجه به موضع گيري و حسب وظيفه شرعي به تکذيب طرف مقابل مي‌پردازند.

با اين بيان روشن مي­شود که محل بحث و اختلاف نظر اصلي، درواقع محدوده شمول روايات «منع توقيت» است که متاسفانه نوعا، هر دو طرف موافق و مخالفِ شمول روايات بر «زمان حدودي»، صرفا به بيان ادعا پرداخته و از ارائه استدلال علمي برهاني (نه خطابه­اي و مغالطه­اي) خودداري مي­نمايند و چه بسا بعضا با استناد و تمسک به يک دليل، نتيجه­هاي کاملا متضاد و مخالف هم مي­گيرند. به عنوان مثال، هر دو گروه بدون ارائه دليل برهاني، به «نظر عرف» تمسک مي­کنند. مخالفان شمول مي‌گويند: «تعيين زمان» در «عرف عامه» صرفا به تعيين دقيق زمان اطلاق مي‌شود و بس. موافقان شمول نيز با استناد به همان دليل عرف مي‌گويند: «تعيين وقت»، در عرف مردم هر دو نوع تعيين زمان را شامل مي‌شود.

به نظر مي­رسد اگر حسب دلايل متقن و علمي، بتوان محدوده شمول روايات منع کننده از تعيين زمان را مشخص نمود، اميد آن است که بحث از ابهام و چندپهلويي و مغالطه کاري و… خارج شود.

اصول و قواعد عقلي و منطقي چه مي‌گويند؟

بر اساس اصول مسلم منطق الفاظ و عباراتي که به صورت مطلق و بدون قيد به کار برده مي‌شوند، در صورت وجود شرايطي که از آن‌ها به مقدمات حکمت[4] تعبير مي­شود، بايستي به اطلاق آن‌ها تمسک نمود و قاعده «اصالة الاطلاق» را که برگرفته از محاورات عرفي مردم است، جاري نمود؛ مثل اين‌که به شخصي امر شود به دليل فقدان تخصص و علم کافي، در مسائل ديني نظر ندهد و قرينه اي هم دال بر تقييد امر به حوزه مشخصي از علوم ديني در كار نباشد. آن‌گاه اگر فرضاً شخص مأمور، در مسائل مربوط به احکام معاملات، نظري ارائه دهد مبتني بر اين استدلال که منظور گوينده، موضوعات عبادي احکام بوده است، نه معاملات؛ چنين ادعايي، در صورتي که واقعا قرينه­اي دال بر تقييد مورد ادعا موجود نباشد؛ مردود و امر کننده مي­تواند با تمسک به اطلاق کلام خويش، از شخص مقابل بازخواست نمايد (به منظور آشنايي بيش‌تر و بهتر با مقدمات حکمت و قاعده اصالة الاطلاق، به کتب منطق و اصول فقه مراجعه شود).[5]

در مسئله مورد نظر نيز در روايات «منع توقيت»، نه تنها شرايط اخذ به اطلاق موجود است و قرينه اي در کلام و غير کلام، دال بر تخصيص يا تخصص در دست نيست؛ بلکه حتي قرائن و شواهدي نيز دال بر تاييد اطلاق وجود دارند؛ بدين معني که بحث «منع توقيت» که در روايات بدان دستور داده شده است، اطلاق دارد و توقيت دقيق و توقيت حدودي را شامل مي­شود، و قرينه­اي دال بر تقييد آن به نوع «توقيت دقيق» موجود نيست.

چنان‌که گفته شد برخي در خصوص وجود قرينه دال بر تقييد، گفته­اند: آنچه از کلمه «وقت» در روايات فهميده مي‌شود، مشخص کردن زمان دقيق است؛ مثل اين‌که گفته شود در فلان روز حضرت ظهورخواهد کرد. اما اين‌که گفته شود ظهور نزديک است وکلماتي از اين قبيل، شامل اين تکذيب نمي‌شود. در جواب اين ادعا بايستي گفت:

اولا، اين گفته ادعايي صرف و بدون ارائه دليل است؛ درثاني، با نظر به عرف و لسان روايات، براحتي به ضعف اين ادعا پي برده مي­شود. در عرف رايج مردم، همان گونه که تعيين دقيق زماني، توقيت (تعيين وقت) به شمار مي‌رود؛ بيان حدود گونه زماني نيز «توقيت» است. به عنوان نمونه، کسي که مي‌گويد ساعت 2 به ملاقات‌ شما خواهم آمد؛ براي ديدارش «وقت‌گذاري» کرده است. همين گونه کسي که مي‌گويد حدوداً ساعت 2، يا بين 2 و 3 به ديدارتان خواهم آمد، نيز «توقيت» نموده است.

اين‌که در عرف، توقيت مطلق بوده و همه انحاي گفته شده را شامل مي‌شود، مطلبي است که رجوع به لغتنامه‌هاي زبان عرب آن را روشن مي‌سازد. در اين‌جا نظر عده اي از علماي لغوي زبان عربي را ذکر مي‌کنيم:

ابن اثير مي‌گويد: «التوقيت و التأقيت: ان يجعل للشي وقت يختص به و هو بيان مقدار المدّة يقال: وقت الشي‌ء يوقته و وقته يقته، اذا بيّن حدّه؛ تعيين وقت آن است که براي چيزي وقتي خاص به آن قرار داده شود و آن، بيان اندازه مدت است گفته مي‌شود وقت شيء را تعيين کرد، هنگامي که حد آن را تبيين نمايد» (ابن اثير، 1367: ج5، ص212).

خليل فراهيدي مي‌گويد: «الوقت: مقدار من الزمان و کل ما قدرت له غاية اوحينا فهو موقت؛ وقت: اندازه اي از زمان است و هر چيزي که پايان يا زماني براي آن اندازه گرفته شود؛ پس آن چيز، موقت است. (فراهيدي، 1409ق: ج5، ص199).

فيومي در المصباح المنير مي‌گويد: «الوقت: مقدار من الزمان مفروض لأمر ما و کل شيء قدرت له حينا فقد (وقته) (توقيتا) و کذلک ما (قدرت) له غاية؛ وقت: اندازه اي مفروض از زمان است براي چيزي و هر آنچه براي آن، هنگام و زماني اندازه بگيري، همانا آن را توقيت نموده اي و نيز اين‌چنين است، اگر براي چيزي پاياني تقدير کني» (فيومي، 1987م: ص256).

ابن منظور نيز در لسان العرب مي‌گويد: «الوقت: مقدار من الزمان و کل شيء قدرت له حينا فهو موقت و کذلک ما قدرت غايته فهو موقت؛ وقت: اندازه اي از زمان است و هر چيزي که زماني برايش تقدير کني؛ پس موقت است و نيز چنين است اگر انتهاي آن را تقدير کني» (ابن‌منظور، 1405ق: ج2، ص107).

رجوع به گفته‌ها و آراي بسياري ديگر از لغت دانان عرب، اين گفته را تأييد مي‌نمايد؛ از آن جمله اند: اسماعيل بن حماد جوهري در الصحاح، ج1، ص270؛ احمد بن فارس بن زکريا در معجم مقاييس اللغة، ج6، ص 131-132؛ نشوان بن سعيد حميري در شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج11، ص7243؛ فخر الدين طريحي در مجمع البحرين، ج4، ص532؛ محب الدين واسطي در تاج العروس من جواهر القاموس، ج1، ص594؛ فيروز آبادي در القاموس المحيط، ج1، ص160.

قرائن دال بر شمول رواياتِ «منع توقيت» بر توقيت حدودي

گفته شد فقدان قرينه دال بر تقييد، براي تمسک به اطلاق کلام کافي است و در موضوع مورد نظر قرينه اي دال بر اختصاص معناي توقيت به تعيين دقيق زمان موجود نبوده است؛ ليکن در برخي مواقع - مثل همين مورد، حتي قرائني دال بر عدم تقييد و وجود اطلاق در کلام، در دست است که موجب استحکام بيش از پيش اطلاق خواهد شد. برخي از اين قراين در موضوع مورد نظر عبارتند از:

1. اشاره روايات به امکان وقوع بدا در امر ظهور

«بدا» تغيير و تحولى است كه در يكى از مقدّرات الاهى صورت مى‎گيرد. همان‌گونه كه در قرآن آمده است که قرار بود حضرت موسى عليه السلام سى شب به كوه طور برود؛ امّا ده روز به آن اضافه شد و به چهل روز رسيد (علامه طباطبائي، 1374ش: ج1، ص286). در اين مدت ده روز كه موسى عليه السلام ديرتر به ميان قوم بازگشت، سامرى از فرصت استفاده كرد و گوساله‌اي ساخت و آن را به عنوان خداى بنى اسرائيل معرفى كرد و بسيارى از مردم را كافر گردانيد.

ظاهر روايات آن است که وقت ظهورِ فَرَج، از امور «بدائيه» است که ممکن است به سبب بعضى از مصالح و حکمت‏ها، و به سبب تحقُّق يافتن يا نيافتن بعضى از شرايط که بر مردم مخفى است، زودتر يا ديرتر شود. پس، اگر امامان‏ عليهم السلام وقتى را به مردم خبر مى‏دادند؛ سپس آن وقت به خاطر بعضى اسباب و حکمت‏ها تأخير مى‏ افتاد، بسيارى از مردم به ترديد مى ‏افتادند؛ چون به نظرشان مى‏آمد که آن برخلاف وعده خداوند – تعالى شأنه – مى‏ باشد، يا شک و شبهه‌اي به دل‏ها‏يشان راه مى ‏يافت؛ چنان‌که در حديثى که در کافى و غير آن آمده؛ امام باقر عليه السلام به اين وجه اشاره فرموده است: فضيل بن يسار مي­گويد: «قلت لابي جعفر عليه السلام، ان لهذا الامر وقتا؟ فقال: کذب الوقاتون کذب الوقاتون کذب الوقاتون ان موسي عليه السلام لما خرج وافدا الي ربه واعدهم ثلاثين يوما فلما زاده الله تعالي علي الثلاثين عشرا قال قومه: قد اخلفنا موسي فصنعوا ما صنعوا (قال) فاذا حدثناکم بحديث فجاء علي ما حدثناکم (به) فقولوا: صدق الله، و اذا حدثناکم بحديث فجاء علي خلاف ما حدثناکم به فقولوا: صدق الله تؤجروا مرتين؛ فضيل بن يسار مي‌گويد: به امام باقر عليه السلام عرضه داشتم: آيا براى اين امر وقتى هست؟ فرمود: وقت گذاران دروغ گويند، دروغ گويند، دروغ گويند! همانا موسى‏ عليه السلام وقتى به دعوت پروردگارش رفت، قوم خود را سى روز وعده داد، و چون خداوند ده روز بر آن سى روز افزود، قوم او گفتند: وعده‏اى که موسى داده بود بر خلاف شد، و کردند آنچه کردند پس اگر ما خبري به شما گفتيم و طبق گفتة ما واقع شد، بگوييد: خدا راست فرموده است و اگر به شما خبري گفتيم و بر خلاف گفته ما واقع شد، بگوييد: خدا راست فرموده است تا دو پاداش گيريد» (كليني، 1388: ج1، ص368 و مجلسي، 1403ق: ج52، ص118).

لذا امکان بدا ما را به اين نتيجه رهنمون مي‌سازد که توقيت به هر شکل آن، محتمل است که به تالي فاسد منجر شده و سبب شود در صورت عدم تحقق ظهور در وقت معين شده، اعم از دقيق يا حدودي، اختلاف و انحراف، مردم را فرا بگيرد و آنان نسبت به اصل مسئله و وعده بزرگ خداوند بدگمان شوند.

همچنين در دعايى معتبر که از آن حضرت‏ به دست شيخ‏ عَمْرى، ‏نايب اول ايشان، به دست رسيده، چنين آمده است: «فصبرني علي ذلك حتي لا احب تعجيل ما أخرت ولا تأخير ما عجلت، ولا أكشف عما سترته، ولا أبحث عما كتمته، ولا انازعك في تدبيرك، ولا أقول: لم وكيف؟ وما بال ولي الامر لا يظهر؟ وقد امتلات الارض من الجور؟ وأفوض اموري كلها إليك؛ خدايا! مرا بر انتظار آن [حکومت عدل ولي تو] صبر ده تا دوست نداشته باشم آنچه به تأخير انداخته‏اى جلو بيفتد و مايل نباشم به تأخير آنچه تعجيلش را خواسته اي و نطلبم افشاي هر آنچه تو در پرده قرار داده‏اى و کاوش ننمايم در آنچه نهان ساخته‏اى و با تو در تدبير امور جهان به نزاع نپردازم و نگويم؛ چرا و چگونه و چطور است که ولي امر ظهور نمي‌کند؛ در حالي که زمين پر از ظلم شده است؟! و همه کارهايم را به تو واگذار کنم» (صدوق، 1405ق: ص512).

به هر حال، دوران غيبت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف، بنابر تعاليم اهل بيت عليهم السلام، دوران اميد است و شور و نشاط و تحرک ويژه­اي مي‌طلبد. با اين حال، اين شور و نشاط، محدوده مشخصي دارد که خود اهل بيت، برايمان ترسيم و هرگونه افراط و تفريط در آن را به‌شدت نهي کرده­اند.

2. فرا رسيدن ناگهانى ظهور

در بسيارى از رواياتى كه از پيامبر گرامى اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم عليهم السلام نقل شده، اين نكته مورد تأكيد قرار گرفته كه ظهور نيز همانند قيامت، ناگهانى و غير منتظره فرامي‌رسد و هيچ توقيتي را، اعم از توقيت دقيق و يا حدودي نمي­توان در مورد آن مطرح نمود. از جمله در روايتى كه امام رضا عليه السلام به واسطه پدران بزرگوارش از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل مي‌كند، چنين آمده است: «به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عرض شد: اى رسول خدا! آن قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف كه از نسل شماست چه وقت ظهور مي‌كند؟ آن حضرت فرمود: ظهور او مانند قيامت است. تنها خداوند است كه چون زمانش فرا رسد، آشكارش مي‌سازد. فرا رسيدن آن بر آسمانيان و زمينيان پوشيده است» (اعراف: 187). جز به ناگهان بر شما نيايد. (صدوق، 1405ق، ص373). امام باقر عليه السلام، نيز در تفسير آيه شريفه «آيا چشم به راه چيزى جز آن ساعتند كه ناگاه و بي‌خبرشان بيايد؟» (زخرف: 66)؛ فرمود: «مراد از ساعت، ساعت [قيام] قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف است كه ناگهان بر ايشان بيايد» (مجلسي، 1403ق: ج24، ص164).

حضرت حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز در يكى از توقيعات خود، بر اين نكته تأكيد مي‌ورزند كه ظهور، ناگهانى و دور از انتظار فرا مي‌رسد: « فان امرأً (امرنا) يبغته فجأة حين لا تنفعه توبة، ولا ينجيه من عقابنا ندم علي حوبة؛ فرمان ما به يكباره و ناگهانى فرا مي‌رسد و در آن زمان، توبه و بازگشت براى كسى سودى ندارد و پشيمانى از گناه كسى را از كيفر ما نجات نمي‌بخشد» (مجلسي، 1403ق: ج53، ص176).

اين دسته از روايات از يك‌سو هشدارى است به شيعيان كه هر لحظه آماده ظهور حجت حق باشند و از سويى ديگر تذكر به همه كسانى است كه در پى تعيين وقت، به هر نوع آن براى ظهورند.

3. وجود تالي فاسد

انتظار منجى از سويى عاملى است براى پايدارى و شكيبايى در برابر سختي‌ها و مشكلات عصر غيبت و از سويى ديگر عاملى براى پويايى و تحرك شيعيان و آماده­باش هميشگى آنان است. براساس تعاليم ائمه معصومين عليهم السلام، منتظر بايد هر لحظه آماده ظهور باشد و زندگى خود را چنان سامان دهد كه هر زمان اراده خدا به ظهور تعلق گرفت، بتواند با سربلندى در پيشگاه حجت خدا ظاهر شود.

به عبارت ديگر، انتظار ظهور حجت در آينده اى نامشخص، هم بيم دهنده و هم نويدبخش است. بيم دهنده است، از اين جهت كه منتظر مي‌پندارد شايد همين سال، همين ماه و يا همين هفته ظهور رخ دهد؛ پس بايد آماده حضور در پيشگاه حجت خدا و ارائه اعمال خود به آن حضرت باشم؛ اميدبخش است؛ چرا كه منتظر مي‌انديشد شايد در آينده اى نزديك ظهور رخ دهد و سختي‌ها و مشكلات او به پايان برسد. لذا بايد پايدارى و مقاومت ورزد و تسليم جريان‌هايى نشود كه در پى غارت سرمايه‌هاى ايمانى و اعتقادي‌اند.

با توجه به مطالب ياد شده، مي‌توان گفت تعيين زمان براى ظهور، حتي به نحو حدودي برخلاف مفهوم و فلسفه انتظار است و چه بسا منتظر را به سستى يا نااميدى بكشد؛ زيرا وقتى گفته شود كه تا فلان زمان مشخص، هر چند آينده اى نه چندان دور، ظهور به وقوع نخواهد پيوست؛ شخص منتظر، به طور طبيعى به سكون و ركود دچار خواهد شد و به اين بهانه كه هنوز تا ظهور فاصله هست، از به دست آوردن آمادگى لازم براى ظهور خوددارى خواهد نمود. از سويى ديگر، اگر ظهور به هر دليل در زمانى كه وعده داده مي­شود، رخ ندهد؛ آن‌گاه به نااميدى و يأس دو چندان دچار خواهد شد و چه بسا در اصل اعتقاد به ظهور منجى نيز به ترديد دچار شود. اين نكته اى است كه در روايات[6] نيز مورد تأکيد قرار گرفته است (شفيعي سروستاني، 1384: ص220).

وجود حکمت‌هاي متعدد در عدم تعيين وقت حدودي

از زمان غيبت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، نور اميد به ظهور او، دل مؤمنين را روشن نگاه داشته است. هم اكنون اين انتظار وجود دارد و روز به روز بر شدّت و قوّت آن افزوده مى‎شود و هر مؤمنى آرزو دارد عصر ظهور را درك كند. اما اگر زمان، هر چند حدودي براى پايان غيبت تعيين مى‎گرديد، چنين انتظار و اميدى به ظهور منجى عالم نبود و نااميدى و افسردگى قلوب مؤمنين را فرا مى‎گرفت؛ زيرا همه آن‌ها جز عدّه‎اى كه در آستانه عصر ظهور قرار مى‎گرفتند، نا اميد مى‎شدند و ديگر نه دعايى براى ظهور منجى عالم مى‎شد و نه شوقى به آمدن او دل‎ها را فرا مى‎گرفت. شايان توجه است که شوق و اميدي که امروز در ميان مشتاقان و منتظران حضرت مشاهده مي‌شود، به امروز و مکان خاص منحصر نيست، بلکه طول دوران غيبت کبرا مملو است از انتظارهاي خالص و لبريز از شوق و اشتياق فردي و جمعي که برخي از موارد آن، حتي در زمان حال نيز مشهود نيست.

با ابهام زمان ظهور، حركتي اصلاحى و زمينه‎سازى اخلاقى در ميان منتظران او شكل خواهد گرفت؛ زيرا هر لحظه ممكن است خورشيد دل‎ها از پشت ابرهاى غيبت طلوع كند و آن‌ها بايد آماده پذيرايى از او باشند؛ در حالى كه اگر وقت ظهور معلوم مى‎شد، اين همه حركت‎هاى ارزشى و نشاط بخش و سازنده به وجود نمى‎آمد؛ زيرا تمام مؤمنين به جز آنان كه در آستانه عصر ظهور قرار مى‎گيرند، مى‎دانستند دوران درخشان ظهور را درك نخواهند كرد (اكبري، 1383: ص45).

پاسخ به دو شبهه

1. خود اهل بيت عليهم السلام نشانه‌هايي براي ظهور بيان فرموده اند؛ مانند خروج سفياني و يا قتل نفس زکيه؛ كه وقوع آن‌ها مي‌تواند تعيين کننده وقت ظهور باشد. نيز اين‌که اگر نتوان از روايت درجهت تطبيق مصاديق خارجي استفاده نمود؛ پس، حکمت صدور روايات چيست؟

جواب: خوشبختانه در حال حاضر تحقيقات گرانسنگي در موضوع مهدويت و روايات موجود در اين باره صورت گرفته است. با نظر به نتايج تحقيقات صورت گرفته، اجمالا بايد گفت:

اولا: اکثر اين علايم و نشانه­ها غير حتمي هستند و بر اساس تحقيقات صورت گرفته بر روي روايات، فقط چند مورد آن‌ها حتمي است. برخي از اين نشانه‌هاي پنج‌گانه، چند روز قبل از ظهور واقع مي‌شوند؛ بعضي چند ماه بعد از ظهور و بعضي قبل از قيام حضرت و در آغاز نهضت آن بزرگوار رخ مي‌دهند. به عنوان نمونه، امام صادق عليه السلام فرمودند: «پنج علامت قبل از قيام قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف است: يماني، سفياني، نداكننده‌اي كه از آسمان ندا درمي‌دهد، فرو برده شدن در بيدا، كشته شدن نفس زكيه» (صدوق، 1405ق: ص649 و طوسي، 1411ق: ص445)؛ که البته تمام جزئيات اين پنج مورد نيز قطعي نيست، بلکه تحقق کليت آن‌ها مورد قطع مي‌باشد.

ثانيا: مفاد اکثر اين روايات صرفا اين است که ظهور حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف پس از اين علامات رخ مي‌دهد. به عبارت ديگر، در آن روايات از اندازه فاصله زماني ظهور تا وقوع اين حوادث سخني نيست و در واقع به صورت بسيار اجمالي فقط مي‌گويند پس از اين حوادث، ظهور رخ مي‌دهد؛ امّا اين‌كه با چه فاصله زماني؛ اصلا معلوم نيست. مولف کتاب «الشموس المضيئة» پس از نقل چند حديث مي‌گويد: «اگر کسي در احاديثي که ذکر شده است، دقت نمايد، متوجه مي‌شود که هيچ‌يك از رواياتي که بر ظهور امام بعد از پر شدن زمين از ظلم و ستم دلالت دارد و يا هيچ‌يك از رواياتي که بر نشانه‌هاي قطعي و ساير نشانه‌هاي ظهور دلالت دارد؛ وقت ظهور را تعيين نمي‌کند. پس اين روايات در حقيقت در صدد بيان کردن نشانه‌ها و آثار ظهور هستند» (وزيري‌فر، بي‌تا: ص131).

به عبارت ديگر، رواياتي که قابل قبولند، مي‌گويند، تا زماني که آن نشانه‌ها رخ نداده است، ظهور واقع نمي‌شود؛ ولي اين‌‌كه آيا علائم ديگري وجود دارد يا خير؛ ظاهراً اين روايات سکوت اختيار نموده‌اند.

ثالثا: برخي نشانه­ها و حتي برخي از خود چند علامت قطعي داراي زمان هستند و حسب روايات براي برخي از آن‌ها فاصله زماني نسبت به ظهور تعيين شده است؛ مثل اين‌که گفته شده است حضرت مهدي‌ عجل الله تعالي فرجه الشريف دقيقاً 15 روز بعد از قتل نفس زكيه قيام جهاني خود را آغاز مي‌كند. امام باقر‌ عليه السلام در اين زمينه مي‌فرمايد: «ليس بين قيام القائم‌‌ عجل الله تعالي فرجه الشريف و قتل النفس الزكيه اكثر من خمسة عشر ليلة؛ در بين قتل نفس زكيه و قيام قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف جز 15 شب فاصله‌اي نخواهد بود» (صدوق، 1405ق، ص649؛ مفيد، 1413ق: ج2، ص374؛ طوسي، 1411ق: ص445 و طبرسي، 1417ق: ج2، ص281).

بايد توجه داشت که مسئله مورد مناقشه در اين‌جا، معين بودن زمان ظهور بعد از تحقق نشانه­هاي واجد زمان نيست؛ بلکه اشکال در تلاش برخي، مبني بر «محقق ساختن» اين نشانه­ها از «هر طريق»، از جمله تطبيق ظني حوادث و اتفاقات زمانه ما بر نشانه­هاست. در علائم حتمي ظهور، بحث بر سر اين نيست که اتفاق افتادن فلان نشانه، گوياي ظهور و نزديکي ظهور هست يا نه، بلکه قريب به اتفاق محققان اذعان دارند كه بروز چنين نشانه­اي، مثل قتل نفس زکيه، علامت حتمي فرارسيدن ظهور، آن هم پس از بازه زماني گفته شده مي‌باشد؛ و اين نشانه‌ها در واقع، جزئي و بخشي از فرايند ظهور هستند و براي منتظران حضرت و ساير مردم جهان، درشناخت جبهه حق و باطل، راهگشا بوده و راهنماي آن‌ها خواهند بود؛ ليکن بحث انحرافي اين است كه عده اي در صددند اتفاقات و حوادث حال را با دلايل غيرمعتبر و ظني، بر نشانه­هاي وارده تطبيق داده و محقق شدن نشانه­ها را در زماني نزديک، هر چند به صورت حدودي، پيش­بيني و آن‌گاه فرا رسيدن زمان ظهور را اثبات نمايند!

لذا همه قبول دارند که نشانه­هاي ظهور، همواره بايد گفته شود تا در اذهان و قلوب پاک منتظران جاي گيرد و با شناخت آن‌ها عزم خود را جزم نموده و براي ياري عملي حضرت، درصورت وقوع نشانه­ها آماده باشند؛ ليکن اين‌که گفته شود، روند تحولات فعلي و يا هر زمان ديگر به سمتي است که قطعا به تحقق نشانه­ها منتهي خواهند شد، امري کاملا غير عقلي و غير شرعي است.

رابعا: به عنوان مثال در مورد نشانه «خروج سفياني» که از نشانه‌هاي حتمي ظهور است، تا زماني که «خروج» اتفاق نيفتاده، هيچ کس غير از معصوم عليه السلام نمي­تواند و اجازه ندارد شخصي را به عنوان سفياني مورد اشاره در روايات معرفي نمايد؛ هرچند تمام نشانه‌هاي جسماني و نژادي و… بر چنان شخصي منطبق باشد؛ چرا که اين، امري کاملا ظني و فاقد علم و يقين است و چه بسا محتمل است خداوند در طول تاريخ غيبت کبرا، ده­ها فرد را با تمام نشانه­هاي گفته شده براي سفياني خلق نمايد؛ ولي «خروج» منحصرا توسط يکي از آن‌ها که خداوند و ولي او مي­دانند، اتفاق افتد؛ حتي ممکن است خداوند ده­ها بار، نشانه‌هاي گفته شده را براي افراد مختلف در فرآيند ظهور، همزمان فراهم آورد؛ مثل اين‌که همزمان شخصي در يمن باشد که نشانه‌هاي يماني بر وي صدق نمايد و شخصي در سوريه با همان نشانه‌هاي سفياني؛ … ولي باز، قبل از «خروج» و «اقدام» گفته شده در روايات، دليل بر تطبيق «قطعي» افراد فعلي بر افراد مورد اشاره در روايات و در نتيجه تخمين زمان ظهور نخواهد بود.

متاسفانه برخي افراد، در جهت اثبات وقوع نشانه­ها و تطبيق حوادث، اتفاقات و اشخاص خاص بر مصاديق مذکور در روايات سعي و تلاش وافري دارند. هرچند در برخي مواقع با اندکي انصاف و دقت، واقعا مي­توان فهميد که نشانه­هاي گفته شده در روايات، براي شخص مورد تطبيق چندان سازگار نيست؛ حرف اصلي چيز ديگري است و آن اين‌که حتي درصورت وجود تمام نشانه ها، تا قبل از اقدام (مثلا خروج)، به هيچ وجه نمي‌توان و نبايد هيچ انساني را بر فرد توصيف شده در روايات تطبيق داد.

خداوند اراده فرموده که زمان ظهور بر مردم مخفي بماند و نيز اراده فرموده که امر ظهور در وضعيت ناگهاني و در عين ناباوري رخ نمايد؛ حال معلوم نيست اين همه اصرار بر تعيين و تطبيق و مانند آن بر اساس کدام دليل منطقي صورت مي‌گيرد!

خامساً: حکمت صدور روايات، گرم شدن بازار پيش­بيني­هاي ظني و تطبيق اتفاقات و حوادث بر نشانه‌هاي ظهور به صورت بي‌حساب و کتاب نيست؛ چنانکه برخي انجام مي­دهند؛ چرا که نتيجه اين امر، چنانکه گفته شد همان يأس و نااميدي و ضعف پايه‌هاي اعتقادي نسبت به اين امر عظيم خواهد شد؛ چيزي که صدور روايات، هدفي کاملا عکس آن را پيگيري مي­نمايند؛ زيرا روايات، به منظور تقويت روحيه اميد و نشاط و استحکام و اتقان اعتقادات منتظران صادر شده‌اند.

از مهم‌ترين شاخص‌هاي حکمت صدور اين روايات، علاوه بر مواردي که در لابه‌لاي مطالب ذکر شد، يقين به شناخت شخص امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف، براي منتظران و همه جهانيان است تا با ظهور نشانه ها، حجت بر آنان تمام و آن‌ها را بر مهم‌ترين وظيفه ديني­شان، يعني ياري و پشتيباني همه جانبه از امامشان آشنا نمايد. اين امر، موضوع غريبي نيست و نشانه­هاي پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم نيز قبل از تولد ايشان و توسط انبياي پيشين و در کتاب‌هاي آسماني شان آمده بود و از آن‌ها عهد و ميثاق غليظ گرفته شده بود تا در صورت درک آن‌جناب، ياري‌اش نموده و در مقابلش قد علم ننمايند. لذا با ديدن نشانه­ها و شناسايي شخصيت والاي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم، حجت بر آن‌ها تمام و آن‌گاه وظيفه ايمان آوري به آن حضرت و ياري ايشان مسلم شد.

2. ممکن است گفته شود با توجه به امتحانات دشوار و تعيين کننده اي که در عصر ما پيش مي‌آيد و فتنه‌هايي که فقط اهل بصيرت حقيقي از آن‌ها رو سپيد خارج مي‌شوند، از يک سو و از سوي ديگر رواياتي که مي‌گويند امر ظهور پس از امتحان شيعيان و غربال شدن مومنين واقع خواهد شد؛ پس حتما زمان ظهور نزديک است و مثلاً تا بيست سال ديگر و يا در ادامه اتفاقات و حوادث اخير ظهور واقع خواهد شد.

جواب: علاوه بر مطالب پيشين که جواب اين شبهه خواهند بود، گفتني است: به رغم حساسيت زايد الوصف شرايط موجود و قرار گرفتن جهان در پيچ تاريخ ساز حسب بيانات رهبر معظم انقلاب (دام عزه)، [7] آنچه در اين‌جا اهميت دارد، عمل به وظيفه تاريخي خويش و استفاده مطلوب از وضعيت فعلي در چارچوب اصول عقلي و شرعي است. براي اين مهم لازم است با مبارزه با جهل و تعصب و خمودي و با آگاه سازي و اطلاع رساني دقيق و به موقع براي مردم کشور و ملت‌هاي منطقه و جهان، از تحريف معنوي و مصادره جنبش‌ها جلوگيري به عمل آورد. ولي اين‌که اين مسئله - هر چند بسيار مهم- با تعيين وقت ظهور به شکلي که توسط برخي افراد صورت مي‌گيرد، چه ارتباطي دارد؛ واقعا جاي سوال است! و اين‌که چرا بايد براي تحريک غيرت ديني مردم و متوجه نمودن آن‌ها به اهميت مسئله، از امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف و ظهور آن حضرت استفاده نمود؛ جاي تامل است! و مهم‌تر اين‌که چرا بايد در اذهان منتظران، جوشش و خروش کافي براي انتظار و تعيين وقت هرچند به شکل حدودي و امثال ذلک را باهم ارتباط داد؟ آيا واقعا نمي‌شود افرادي که در اين زمينه تاثير گذار هستند، طوري انجام وظيفه نمايند و به گونه اي فرهنگ سازي نمايند که منتظران، وراي اتفاقات و حوادث خارجي، حس شيرين انتظار و اميد به ظهور حضرتش را همواره و هر روز عميق‌تر از قبل داشته باشند و به اين‌گونه ابزارها نيازي نباشد؟

گفتني است در گذشته نيز و اتفاقاً در کشور ايران، فتنه­هايي تاريک و غربالگري‌هاي شديد رخ داده است؛ همچون حوادث عبرت­انگيز مشروطه که در آن، حتي ميان علما اختلاف افتاد و نيز حوادث حکومت خفقاني رضاخان که مردم به جهت امور ديني شديدا تحت فشار قرار گرفتند.[8] لذا تاريخ، پر است از اتفاقات مهم و نقش­آفرين مثبت و منفي که هر کدام از آن‌ها مي­توانست بالقوه براي منتظران تداعي­کننده اين امر باشد که دوران آخرالزمان فرا رسيده و ظهور نزديک شده است. ولي بايد، چنان‌که گفته شد، حسب روايات، دنبال اجراي وظيفه خود در دوران غيبت بود و با حفظ شور و نشاط و آمادگي، از قدم گذاشتن در وادي ظن و گمان و اقدام به هر گونه عملي که نتيجه آن، بازي کردن در زمين دشمنان مهدويت و به نفع آن‌ها خواهد شد، اجتناب نمود.

نگاهي به روايات نهي از توقيت

در بين روايات غيبت، يکي از مضامين مکرر و موکد، روايات نهي از توقيت، به معناي تعيين زمان براي ظهور است. با بررسي اين دسته روايات که اگر در حد «متواتر» نباشند، «مستفيض»[9] مي‌نمايند؛ چند نکته پراهميت وجود دارد:

1. تنها خداوند است که از تاريخ ظهور خبر دارد. از امام رضا عليه السلام نقل شده که فرمودند: «أَنَّ النَّبِي صلي الله عليه و آله و سلم قِيلَ لَهُ يا رَسُولَ اللَّهِ مَتَى يخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّيتِكَ فَقَالَ مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَة الَّتِي لا يجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً؛ [10] از پيامبر خدا سوال شد که چه زماني قيام کننده اي که از فرزندان تو است، خروج خواهد کرد؟ پيامبر خدا پاسخ داد: قيام او همانند قيامت است که قرآن درباره روز رستاخيز چنين مي‌گويد: همانا علم آن تنها نزد پروردگار من است و هيچ كس جز او (نمى‏تواند) وقت آن را آشكار سازد. اين حادثه حتى در آسمان‌ها و زمين، سنگين و بسيار پر اهميت است و جز به طور ناگهانى، به سراغ شما نمى‏آيد!» (صدوق، 1405ق: ص373).

2. به دليل آن‌که تاريخ ظهور را تنها خداوند مي‌داند؛ هر کس براي ظهور، زمان تعيين کند، دروغگو است. در قسمتي از نامه اي که از امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف به دست ما رسيده، چنين آمده است: «أَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَي اللَّهِ وَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ؛ اما ظهور فرج با خداست و وقت گذاران دروغ گويانند» (صدوق، 1405ق: ص484).

3. سيره دائمي اهل بيت نيز چنين بوده که هيچ‌گاه براي ظهور تعيين وقت نکرده‌اند. امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: «كَذَبَ المُوَقِّتونَ ما وَقَّتْنا فيما مضي و لا نُوقِّتُ فيما يستَقْبَلُ؛ وقت گذاران دروغ مى گويند. ما اهل بيت نه در گذشته، وقت ظهور را تعيين كرده ايم و نه در آينده، تعيين وقت خواهيم کرد» (طوسي، 1411ق: ص426).

4. وظيفه عموم شيعيان در برابر کساني که براي ظهور وقت تعيين مي‌کنند، تکذيب علني و مبارزه فکري با آنان است. امام صادق عليه السلام به محمد بن مسلم مي‌فرمايد: «مَنْ وَقَّتَ لَكَ مِنَ النَّاسِ شَيئاً فَلَا تَهَابَنَّ أَنْ تُكَذِّبَهُ فَلَسْنَا نُوَقِّتُ لِأَحَدٍ وَقْتاً؛ هر كس براى تو وقت تعيين كرد، بى محابا آن را دروغ بشمار؛ زيرا ما براى هيچ كس، هيچ وقتى تعيين نمى كنيم» (طوسي، 1411ق: ص426). ايشان در روايتى خطاب به محمدبن مسلم مي‌فرمايد: «اى محمد! هر كس براى تو خبرى از ما درباره تعيين وقت [ظهور] نقل كرد در تكذيب او درنگ نكن؛ زيرا ما [اهل بيت] براى هيچ‌كس وقت ظهور را تعيين نكرده ايم» (طوسي، 1411ق: ص262)؛ و در روايت ديگرى وقتى «مهزم» به امام صادق عليه السلام عرض مي‌كند: «فدايت شوم! در مورد اين امرى كه ما در انتظار آنيم، مرا آگاه كنيد كه چه زمانى واقع مي‌شود؟» آن حضرت مي‌فرمايد: «يا مهزم! كذب الوقاتون وهلك المستعجلون ونجا المسلمون؛ اى مهزم! آنان كه [براى اين امر] تعيين وقت مي‌كنند دروغ مي‌گويند و آن‌ها كه [در اين امر] شتاب مي‌كنند، نابود مي‌شوند و كسانى كه تسليم مي‌شوند نجات مي‌يابند» (كليني، 1383ق: ج1، ص368).

5. تعيين وقت براي ظهور جدا از تاثيرات نامطلوب فراواني که بر روي منتظران مي‌گذارد، ظهور را نيز به تعويق خواهد انداخت. امام باقر عليه السلام مي‌فرمايد: «أَبَي اللهُ إِلَّا أَنْ يخَالِفَ وَقْتَ الْمُوَقِّتِين؛ خداوند جز اين نمي‌خواهد که با تاريخي که وقت گذاران تعيين کرده اند، مخالفت کند ]و بر خلاف آن تاريخ، حضرت را ظاهر گرداند[» (كليني، 1383ق: ج1، ص368). بنابراين، هر کس با هر قصد و غرض و انگيزه اي و در هر جايگاه و منصب و مقامي، اگر به دام توقيت بيفتد و براي ظهور حضرت مهدي وقت تعيين کند، دروغگو خواهد بود و وظيفه عموم جامعه شيعي، مقابله جدي و تکذيب چنين افرادي است.

وظيفه ما در غيبت

پيشوايان دين به منتظران ظهور چنين آموزش داده‌اند که منتظران در زمان غيبت، براي فرج آن حضرت دعا نمايند و منتظر واقعي ظهور او باشند و خود را هر لحظه براي حکومت جهاني آن حضرت آماده سازند. لذا براساس روايات، وظيفه منتظران در دوران غيبت، نزديك ديدن ظهور و كسب آمادگى جوارحي و جوانحي براى فرا رسيدن اين واقعه بزرگ است. همچنين مبلغان مهدويت و انتظار، بايستي تلاش خود را به اصل قضيه انتظار فرج و نيز زنده نگه داشتن حس زيباي انتظار، حفظ شادابى و سرزندگى در منتظران و يادآورى وظايف منتظران معطوف نمايند و از پرداختن به موضوعات بي‌فايده و بعضا انحرافي، همچون تطبيق وقايع و شخصيت‌ها بر نشانه­ها و يا تعيين وقت و زمان ظهور هرچند به شکل حدودي خوددارى نمايند؛ چنان‌که توجه به روايات ياد شده به خوبى اين نكته را بر ما روشن مي‌سازد.

به راستي اگر زمانى مشخص يا حدودي براى ظهور تعيين شود و آن‌گاه ظهور در زمان پيش بيني شده محقق نشود، چه پيش خواهد آمد؟ آيا رفته رفته اميد و اعتقاد منتظران نسبت به اصل انديشه مهدويت و ظهور منجى کمرنگ نخواهد شد؟!

آري! ظهور نزديک است؛ اما نزديک بودنش از سنخ ديگري است و مختص اين زمان نيست، بلکه ظهور، در هرزماني نزديک است؛ نزديک‌تر از هر نزديکي. ظهور آن‌قدر نزديک است که در هر زماني، شايد همين روزهاي پيش رو، زمان ظهور باشد و براستي که دعاي صبحگاهان منتظران شيفته در تمام اعصار غير از اين نبوده است که «اللَّهُمَّ… عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدا وَ نَرَاهُ قَرِيبا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ؛ خدايا!… در ظهورش براى ما شتاب فرما، كه ديگران ظهورش‏ را دور مى‏بينند، و ما نزديك مى‏بينيم، به مهربانى‏ات اى مهربان‏ترين مهربانان!»؛ و در پايان دعاي شريف عهد، سه بار بر ران خود دست زده، و در هر مرتبه مى‏گويند: «الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ!».

نتيجه گيري

اين تحقيق گوياي اين مطلب است که حسب آموزه‌هاي ديني و مباني اعتقادي مهدويت، هر گونه تعيين وقت براي ظهور، اعم از وقت دقيق و تفصيلي يا حدودي و يا اجمالي، کاملا اشتباه و بر هر منتظر خالص و مبلغ انتظار فرض است که اولاً، دامن خود را از اين‌گونه رفتارها و بيان چنين سخناني، پاک و مبرا كند و ثانياًَ، نسبت به تکذيب شديد و قوي چنين اعمالي، از هر کسي که باشد، اقدام نمايد.

تعيين وقت ظهور به نحو حدودي، در محدوده اطلاق روايات ناهيه از توقيت بوده و در عمل، تمام تبعات منفي براي تعيين دقيق ظهور را دربر دارد. توقيت حدودي زمان ظهور، شوق اميد را در دل منتظران کمرنگ و اعتقاد راسخ آنان را متزلزل خواهد نمود و اين چيزي است که دشمنان مهدويت با ترفندهاي متفاوت همواره به دنبال آن بوده و آرزوي به بار نشستن آن را دارند؛ لذا بدون ترديد در مواردي، تعيين حدودي زمان ظهور، نشأت گرفته از عوامل و ايادي پيدا و پنهان آنان است. با اين حساب، حداقل چيزي که آن مدعي انتظار! تعيين­کننده حدودي وقت ظهور، بايد بداند آن است كه؛ اقدام جاهلانه وي به منزله آب در آسياب دشمن ريختن و بازي در زميني است که آن را دشمنان مهدويت فراهم آورده‌اند.

كتابنامه

1. القرآن الکريم

2. ابوالحسني، علي، کارنامه شيخ فضل الله نوري، پرسش و پاسخ ها، تهران: عبرت، 1380ش.

3. ابن الاثير، محي الدين، النهاية في غريب الحديث و الاثر، چاپ چهارم، قم: مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، 1367ش.

4. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج2، قم: نشرأدب الحوزة، 1405ق.

5. احمدبن فارس بن زکريا، معجم مقاييس اللغة، قم: دار الکتب العلمية، بي­تا.

6. اکبري، محمدرضا، پرچم هدايت، قم: انتشارات مسجد مقدس صاحب الزمان، 1383ش.

7. بيانات مقام معظم رهبري در جمع مردم کرمانشاه، مورخ 20/7/1390ش.

8. جوهري، اسماعيل بن حماد، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربية، ج1، بي­جا: بي­تا.

9. حکيمي، محمد، عصر زندگي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1380ش.

10. حميري، نشوان بن سعيد، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، دمشق: دارالفکر، 1999م.

11. جهان شاهلو، عليرضا، بررسي اختلاف سياسي فقيهان در نهضت مشروطيت ايران، پايان نامه کارشناسي ارشد، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1381ش.

12. سبحاني تبريزي، جعفر، تهذيب الاصول: تقريرا لبحث سيدنا…الامام الحاج آقا روح الله الموسوي الخميني، ج2، بي­جا: بي­تا.

13. شفيعي سروستاني، ابراهيم، معرفت امام زمان تکليف منتظران، تهران: موعود عصر، 1384ش.

14. الشيخ الصدوق، أبى جعفر، كمال الدين وتمام النعمة، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، 1405ق.

15. الشيخ الطوسي، محمد بن حسن، الغيبة، قم: مؤسسة المعارف الاسلامية، 1411ق.

16. الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد، ج2، قم: مؤسسة آل البيت، 1413ق.

17. طبرسي، حسن بن فضل، اعلام الوري باعلام الهدي، ج2، قم: مؤسسة ال البيت عليهم السلام لإحياء التراث، ‎1417ق.

18. طريحي، فخرالدين بن محمد، مجمع البحرين، ج4، بي­جا: بي­تا.

19. فراهيدي، خليل بن احمد، کتاب العين، ج5، چاپ دوم، قم: مؤسسة دار الهجرة، 1409ق.

20. الفياض، محمد إسحاق، محاضرات في اصول الفقه، تقرير أبحاث الاستاذ الاعظم آية‌الله العظمى السيد أبو القاسم الخويي، ج5، قم: مؤسسة النشر الاسلامي، 1419 ق.

21. فيروزآبادي، القاموس المحيط، بيروت: دارالفکر، بي­تا.

22. الفيومي، احمد بن محمد، المصباح المنير في غريب الشرح الکبير للرافعي، بيروت: مکتبة لبنان، 1987م.

23. کرماني، محمد ناظم الاسلام، تاريخ بيداري ايرانيان، به اهتمام علي اکبر سعيدي سيرجاني، چ پنجم، تهران: پيکان، 1377ش.

24. کليني، محمّدبن يعقوب، الکافي، چاپ دوم، تهران: دار الكتب الاسلامية، 1388ق.

25. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج24، 52 و 53، چاپ دوم، بيروت: دارالوفاء، 1403ق.

26. محسني ارزگاني، غلام­ رسول، برخورد ائمه با مدعيان مهدويت، قم: مؤسسه بوستان کتاب، 1389ش.

27. مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج1، چاپ دوم، قم: مكتب الاعلام الاسلامى، 1415ق.

28. نجفي، موسي، تاريخ تحولات سياسي ايران، تهران: مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1381ش.

29. واسطي الزبيدي، محي الدين، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت: داراحياء التراث العربي، بي­تا.

30. وزيري­فر، جواد، ظهور نور (ترجمه‌ كتاب‌ الشموس ‌المضيئة، تاليف‌ علي‌ سعادت‌پرور)، بي‌جا: موسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت عليهم السلام، بي­تا.

â دانشجوي دوره دکتري فقه و مباني حقوق

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

[2]. به عنوان نمونه:

اکبري، محمدرضا، پرچم هدايت، قم، انتشارات مسجد مقدس صاحب الزمان، 1383ش.

محسني ارزگاني، غلام­ رسول، برخورد ائمه با مدعيان مهدويت، قم، مؤسسه بوستان کتاب، 1389ش.

شفيعي سروستاني، ابراهيم، معرفت امام زمان تکليف منتظران، تهران، موعود عصر، 1384ش.

حکيمي، محمد، عصر زندگي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1380ش.

[3] منظور از تعيين قطعي آن نيست که کسي به طور صريح و قطعي خبر از زمان ظهور به شکل هاي مختلف آن دهد؛ چنانکه امکان وقوع آن بسيار ضعيف است. هرچند برخي آن‌قدر جسور شده­اند که از چنين اقداماتي نيز ابايي ندارند؛ بلکه هر تعيين «وقت»ي براي ظهور، که نتيجه رواني و خروجي ذهني آن، ذره­اي اميد بخشي به مخاطبان و منتظران براي تحقق ظهور در زمان مشخص شده باشد و عدم تحقق آن سبب يأس و دلسردي از ظهور شود، به همان اندازه آثار و نتايج منفي را در بردارد.

[4] از آن جا که الفاظ مطلق براي "ماهيت مهمله " (لابشرط مقسمي) وضع شده است، نه براي "ماهيت مطلقه به قيد اطلاق " (لابشرط قسمي)؛ براي اثبات اطلاق به قرينه نياز است، که به آن "مقدمات حکمت" مي‌گويند. مقصود از مقدمات حکمت، جمع شدن شرايطي است که نشانه شمول مطلق برافراد مي‌باشد. در تعداد آن شرايط، ميان اصولي‌ها اختلاف است. مشهور آن را سه و برخي ديگر پنج شرط مي‌دانند. مقدمات حکمت عبارت است از: 1. متکلم در مقام بيان تمام مراد خود باشد و قصد اهمال، اجمال گويي و هزل نداشته و غافل نيز نباشد؛ 2. قرينه‌اي ـ متصله يا منفصله ـ دلالت کننده بر تقييد در کلام نباشد؛ 3. اطلاق و تقييد ممکن باشد؛ يعني لفظ از الفاظي باشد که با قطع نظر از تعلق حکم به آن، قابل انقسام به مطلق و مقيد باشد. به عبارت ديگر، صلاحيت داشته باشد که گاه در مطلق وگاه در مقيد استعمال گردد؛ 4. قدر متيقن در مقام تخاطب وجود نداشته باشد؛ مانند اين که مولا با عبدش درباره فوايد گوشت گوسفند سخن مي‌گويد و پس از مدتي به شوق آمده و مي‌گويد: " اشتر اللحم "، در اين جا اگر چه مطلق گفته است؛ قدر متيقن در مقام محاوره، همان گوشت گوسفند است؛ 5. عدم انصراف؛ در ميان علما مشهور است که انصراف، مانع از تمسک به اطلاق کلام است. (اصول فقه، محمد رضا مظفر، ج1، ص179-183)

[5] به عنوان نمونه رجوع شود به:

محاضرات في اصول الفقه، جلد 5، صص 364-369؛ تهذيب الاصول، جلد 2، صص70-73 و اصول الفقه، جلد 1، صص179-183.

[6] به عنوان نمونه، ر. ک: الکافي، ج1، ص369-368

[7] ر. ک: بيانات در جمع مردم کرمانشاه، مورخ 20/7/1390

[8] به عنوان نمونه رجوع شود به :

ابوالحسني، علي، کارنامه شيخ فضل الله نوري، پرسش و پاسخ ها، تهران، عبرت، 1380ش.

کرماني، محمد ناظم الاسلام ، تاريخ بيداري ايرانيان، به اهتمام علي اکبر سعيدي سيرجاني، چ پنجم، تهران، پيکان، 1377، بخش دوم، صص 178-188.

نجفي، موسي، تاريخ تحولات سياسي ايران، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1381ش.

جهان شاهلو، عليرضا، بررسي اختلاف سياسي فقيهان در نهضت مشروطيت ايران، پايان نامه کارشناسي ارشد، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1381ش.

[9] روايت مستفيض: روايتى است كه سلسله اسناد راويان آن تا رسيدن به معصوم عليه السلام بيش از سه گروه باشند و از لحاظ اعتبار و ارزش به اندازه خبر متواتر نيست، ولي اعتبارش از خبر واحد بيشتر است.

[10]. اعراف/187.

نویسنده:

محمد جواد ولي زاده


چاپ   ایمیل