چکيده
ظهور فتنههاي گوناگون و مدّعيان دروغين در دوران غيبت، شناسايي مهدي حقيقي را به مراتب از هر دورۀ ديگري دشوارترساخته است. از اينرو، معيارهاي شناسايي امام زمان، هنگام ظهور از مهمترين مباحث مهدويت است.
در روايات، پنج نشانۀ يماني، سفياني، قتل نفس زکيه، خسف بيدا و صيحۀ آسماني، از علايم ظهور مهدي عنوان شدهاند. از اين ميان، از سه نشانۀ اول، به دليل اينکه قابليت تطبيق بر مصاديق متعدد دارند، نميتوان به آساني براي شناسايي امام مهدي استفاده کرد؛ اما از آنجا كه خسف بيدا و صيحۀ آسماني وقايعي معجزه آسا و منحصر به فرد به نظر ميرسند؛ تشخيص آنها آسان است. مبناي اين مقاله، شناسايي نشانههاي مهدي حقيقي از مدعيان دروغين است. لذا معياري را جست و جو کردهايم که ما را براي رسيدن به اين هدف ياري ميرساند. خسف بيدا اگر چه نشانهاي اعجاز گونه است؛ واقعهاي نيست که ما را به سوي شخص مهدي حقيقي راهنمايي کند؛ اما چون از صيحۀ آسماني در روايات به عنوان ندايي ياد شده که مهدي را با نام و مشخصات به همۀ مردم معرفي ميکند؛ اين نشانه ميتواند نشانۀ اختصاصي براي شناسايي امام عصر تلقّي گردد. تحقيق حاضر، موضوع مورد نظر را به دو روش عقلي و نقلي، تحليل و بررسي كرده است.
مقدمه
بيترديد آموزۀ مهدويت و ظهور منجي از جذابترين آموزههاي اعتقادي اسلام و حتي بسياري از اديان ديگر است. باور به آمدن فردي نجات بخش که بشر را از رنجهايي که در طي قرنهاي متمادي بر اثر بي عدالتي و نابرابري متحمل شده، نجات ميدهد؛ همواره انسانها را مشتاق كرده تا در پي آن منجي عدالت گستر برآيند و از هر فرصتي براي جست و جو و يافتن او استفاده کنند.
از سوي ديگر، سالهاي طولاني غيبت کبرا و ظهور فتنههاي گوناگون که در آن، حق و باطل در هم آميخته ميشود؛ زمينه را براي پيدايش افرادي سودجو و فرصت طلب فراهم آورده تا به دروغ فرياد عدالت و نجات سر دهند و با تزوير ونيرنگ، خود را در لباس و قامت مهدي، به مردم عرضه کنند که اين امر مسلما شناسايي مهدي حقيقي را هنگام ظهور دشوار و حتي ناممکن خواهد ساخت. از اين رو، عقل اقتضا ميکند براي تشخيص مهدي حقيقي قبلا نشانهها و معيارهاي لازم ارائه شده باشد تا مردم او را شناخته و تکليف خود را در قبال همراهي و ياري او به انجام رسانند. در غير اين صورت، تکليف شيعيان به پيوستن به مهدي موعود و ياري او، چيزي جز تکليف ما لا يطاق نخواهد بود؛ زيرا شناسايي او، از توان عقل انسان به تنهايي خارج است. عقل تنها ميتواند نشانهها و معيارهاي کلي ارائه كند؛ اما در تعيين مصداق کسي که از آن نشانهها و معيارها برخوردار است، کاملا ناتوان است. از اين رو، براي تشخيص و شناسايي امام قائم به نشانههايي کاملا اختصاصي نيازمند هستيم تا هنگام رؤيت آن نشانهها در شخصي خاص، به امام بودن او قطع و يقين پيدا کنيم؛ به گونهاي که حجت بر ما تمام شود.
در تحقيق حاضر کوشيدهايم اين نشانهها و معيارها را، به طور خاص از منابع روايي و کلامي اماميه کشف و از زواياي گوناگون تحليل و بررسي كنيم. بدين منظور ابتدا اين مسئله را در ميان انديشهورزيهاي متکلمان اماميه جست و جو كرده و سپس آن را در روايات پي گرفتهايم و با توجه به اينکه سخنان ائمه، منبع اصلي ما در اين مسئله به شمار ميروند، عمده تمرکز بحث بر تحليل و ارزيابي روايات قرار گرفته است.
پيشينيۀ تحقيق
سه کتاب الغيبة نعماني، کمال الدين و تمام النعمة شيخ صدوق و الغيبة شيخ طوسي از متقدم ترين و مهمترين كتابهاي روايي است که اختصاصا دربارۀ مهدويت و اخبار و آثار مرتبط با حضرت قائم تاليف شده و بخش قابل توجهي از آنها را روايات مربوط به علائم و نشانههاي ظهور حضرت در بر ميگيرد. منابع متقدم ديگري همچون ارشاد شيخ مفيد، اعلام الوري طبرسي، کشف الغمه اربلي، روضۀ کافي و قرب الاسناد حميري نيز که روايات مربوط به شرح حال و حوادث زندگي ساير ائمه را نقل کردهاند؛ به بحث مهدويت و علائم و نشانههاي ظهور پرداختهاند؛ اما همچون کتابهاي پيشين تنها به نقل روايت بسنده كرده و به شرح و تفسير روايات نپرداختهاند.
از ميان منابع معاصر نيز، برخي فقط به نقل احاديث پرداخته و هيچ اظهار نظر و تحليلي دربارۀ روايات ندارند که از جمله آنها ميتوان به معجم الملاحم و الفتن، تاليف سيد محمود دهسرخي اصفهاني؛ نوائب الدهور في علائم الظهور، تاليف سيد حسن ميرجهاني؛ الزام الناصب في اثبات الحجة الغائب، تاليف علي يزدي حائري و معجم احاديث الامام المهدي، تاليف علي کوراني اشاره کرد.
برخي ديگر از کتابهاي تاليف شده در دوران معاصر، در اين موضوع، کتابهايي هستند که به بعضي از احاديث پرداخته و آنها را توضيح داده و تحليل و بررسي كردهاند که ميتوان به مأتان و خمسون علامة، تاليف سيد محمد علي طباطبايي؛ علائم الظهور في المستقبل، تاليف حسن نجفي؛ عصر الظهور، تاليف علي کوراني؛ دراسة في علامات الظهور، نوشتۀ جعفر مرتضي عاملي؛ موسوعة الامام المهدي، نوشتۀ سيد محمد صدر و نيز کتاب تحليل تاريخي نشانههاي ظهور، نوشتۀ مصطفي صادقي اشاره کرد. در ميان مقالات مرتبط با اين بحث ميتوان از مقالۀ نشانههاي ظهور، نوشتۀ اسماعيل اسماعيلي و معيارهاي تطبيق نشانههاي ظهور، نوشتۀ نصرت الله آيتي نام برد.
آنچه دربارۀ منابع مذكور قابل توجه است اين که تقريبا همۀ آنها به علائم و نشانههاي ظهور به طور کلي پرداخته و بحث معيارها و نشانههاي اختصاصي شناسايي امام عصر از مدعيان دروغين را چندان متعرض نشده اند.
بر اين اساس، ما در اين مقاله، کوشيدهايم از ميان علائم و نشانههايي که در روايات براي بازشناسي پايان غيبت و فرا رسيدن ظهور قائم بيان شدهاست؛ در پي نشانههايي باشيم که اختصاصا مهدي موعود حقيقي را معرفي ميکند و راه شناسايي او را براي مردم هموار ميسازد. از اين رو، اهتمام ما در مقالۀ حاضر صرفا بر نشانههاي و علائم شناسايي حضرت بوده است و به ساير علائم و نشانههاي ظهور نپرداختهايم.
راههاي شناسايي امام در نگاه متکلمان
با سير در انديشۀ متکلمان شيعي به اين نتيجه ميرسيم كه اين بحث در ميان متکلمان متقدم مطرح بوده و در کنار بحث از ساير مسائل مهدويت، به راههاي شناسايي امام نيز پرداختهاند؛ اما اندک اندک اين بحث در ميان ساير متکلمان کم رنگ تر شده و متکلمان بعدي، هر چند کما بيش به آموزۀ مهدويت پرداختهاند؛ بحث راهها و معيارهاي شناسايي امام در عصر ظهور را متعرض نشدهاند.
شيخ صدوق در کتاب کمال الدين، ذيل بابي با عنوان «باب ما روي في علامات خروج القائم» به روايات نشانهها و علائم ظهور حضرت حجت همچون خروج يماني، سفياني، صيحۀ آسماني ميپردازد. از مطالب باب مذكور چنين برداشت ميشود که وي اين اتفاقات و حوادث را از معيارهاي شناسايي حضرت حجت تلقي کرده است؛ هر چند به تفسير و تبيين اين روايات نپرداخته و تنها به بيان روايات بسنده كرده است (صدوق، 1395: 649 ـ 656).
اما شيخ مفيد در کتاب النکت الاعتقاديه، صراحتا به مسئله چگونگي شناخت امام، هنگام ظهور پرداخته و راه شناسايي حضرت را در آن زمان، ظهور معجزه به دست ايشان ميداند (مفيد، 1413، الف: 45). وي در کتاب الرسائل في الغيبه نيز ذيل فصلي با عنوان «اضطرار الإمامية عند قولهم بالغيبة في إثبات الأعلام بالمعجزات لإمامهم عند ظهوره»، به روايات علايم ظهور، همچون قيام سفياني و ظهور دجال و خسف بيدا اشاره ميکند و اخبار صادر شده با اين مضمون را قطعي دانسته و آنها را معجزاتي براي اثبات نسب و صدق مدعاي حضرت معرفي ميکند (همان، ب: 121 ـ 122). وي همچنين در کتاب الارشاد موارد مذكور را از علامات امام مهدي برميشمرد (همان: 368).
شاگردان شيخ مفيد، همچون سيد مرتضي و شيخ طوسي، صراحتا به اين مسئله اشاره نکردهاند؛ اما سيد مرتضي به طور کلي در بحث امامت، معجزه را در کنار نص و تواتر، يکي از نشانههاي شناسايي مصداق حقيقي امام معرفي ميکند (شريف مرتضي، 1410، ج1: 184). وي قائل است معجزه بر صدق مدعي امامت، عصمت و وجوب اطاعت از او دلالت دارد؛ همانگونه که صدق مدعي نبوت و لزوم پذيرش ادعا و اوامر او را اثبات ميکند (همان: 196). شيخ طوسي نيز معجزه را نشانۀ صدق مدعي نبوت و امامت ميداند، با اين تفاوت که قائل است معجزه براي اثبات صدق نبي ضروري است؛ اما در اثبات امامت امام چندان ضرورت ندارد؛ زيرا امامت به طرق ديگر، همچون نص قابل اثبات است. وي معتقد است اگر مدعي امامت، معجزه ارائه کرد؛ به گونهاي که از آن بتوان صدق ادعايش را يقين حاصل کرد؛ امامت او اثبات ميشود؛ اما اگر مدعي امامت معجزهاي ارائه نکرد، در صورت وجود راهها و نشانههاي ديگر نميتوان ادعاي امامت او را زير سوال برد؛ زيرا بر خلاف مقام نبوت، اثبات مقام امامت تنها در گرو ارائۀ معجزه نيست (شيخ طوسي، 1406: 256ـ 258).
پس از شيخ مفيد، سيد مرتضي و شيخ طوسي، متکلمي را نمييابيم که به بحث راهها و معيارهاي شناسايي امام در عصر ظهور متعرض شده باشد، يا اينکه از معجزات امام در عصر ظهور سخني به ميان آورده باشد. بنابراين، در ميان متکلمين، ديدگاه شيخ مفيد و سيد مرتضي، ديدگاه کامل تري به نظر ميرسد؛ زيرا دليل نص که اکثر متکلمين براي شناسايي امام بر آن تاکيد ميکنند، در دوران حضور ائمه که دسترسي به آنان آسان و امکان شناسايي مصداق نص فراهم بود، معيار کارآمدي بوده؛ اما با ظهور حضرت حجت ، نص شايد بتواند ويژگيهاي شخصي و نسبي امام را مشخص کند؛ اما در تعيين مصداق امام و باز شناسي او از مدعيان دروغين که هر يک ادعا ميکنند، همان نسب، تبار و ويژگيهاي حضرت حجت را دارند؛ نميتواند ما را چندان راهنمايي کند. بنابراين، به نظر ميرسد اهميت دليل معجزه را که اين سه متکلم متقدم ذکر ميکند، نميتوان ناديده انگاشت.
راههاي شناسايي امام در روايات
گزارشهاي تاريخي حاکي از آن است که منصب امامت همواره مورد سوء استفادۀ انسانهاي فرصت طلب و سودجو قرار گرفته و افراد زيادي به دروغ خود را امام خواندهاند. از اين رو شيعيان، مکررا به ائمه مراجعه کرده و ملاکها و معيارهاي شناسايي امام بعد از ايشان را سوال ميکردند و اين امر مورد اهتمام خود ائمه نيز بوده است و از وظايف خود ميدانستند که امام بعدي را به مردم معرفي و براي او نشانه و عَلَمي به عنوان حجت و راهنما اقامه کنند تا مردم او را شناخته و از او پيروي کنند (مجلسي، 1429، ج 25: 87). از اين رو با توجه به حساسيت و اهميت بحث مهدويت، مسلما ائمۀ معصومين به ارائۀ راهکارهايي براي شناسايي امام دوازدهم و نجات شيعيان از حيرت و سرگشتگي بي تفاوت نبوده و معيارها و راهکارهاي لازم را در اين زمينه ارائه کردهاند که ما در اين بحث به تفصيل به آن خواهيم پرداخت.
- راههايي براي شناسايي عمومي امامان
ائمه در شناسايي امام، گاه ويژگيها و خصوصيات معنوي و رفتاري امام را به عنوان ملاک و معيار معرفي ميکردند و گاه نشانههايي (غالبا خارق العاده) را به عنوان دليل امامت براي آنان بر ميشمردند. ائمه سکينه، وقار، علم (همان: 90)؛ ورع، حلم (همان: 89)؛ شناخت حلال و حرام (همان: 100)؛ هدايت (همان)؛ طهارت ولادت، دوري از لهو و لعب (همان: 106) و... را به عنوان ويژگيهاي رفتاري و روحاني امام برشمردهاند. اما در کنار اينها به نشانههاي خاص و خارق العادۀ امام نيز اشاره کردهاند که عبارتند از: عصمت، نص، برخورداري از وصيت ظاهر و آشکار، دارا بودن دليل و معجز (همان: 91). همچنين روايات بيان ميکنند که امام، کسي است که شمشير پيامبر (همان: 90) و زره ايشان را داشته باشد.
همانگونه که مشخص است، امامت به دليل جايگاه رفيعي که دارد، به نشانههايي خاص و منحصر به فرد نياز است که تنها امام حقيقي ميتواند از آنها برخوردار باشد تا راه بر مدعيان دروغين بسته شده و در شناخت امام، حجت بر مردم تمام شود و اصولا يکي از دلايل درخواست مکرر مردم از ائمه براي ارائۀ نشانههاي امام، شناسايي مدعيان دروغين بوده است (همان: 90).
از ميان نشانههايي که براي امام ذکر شد، شناسايي ويژگيهاي معنوي و رفتاري امام و نيز برخورداري از ملکۀ عصمت، شايد چندان براي مردم عادي آسان نباشد. از اين رو، ائمه نشانههاي روشن و آشکاري که به راحتي قابل تشخيص باشد، براي مردم بر شمردهاند که مهمترين اين نشانهها، يکي به همراه داشتن سلاح پيامبر است که در روايات، آن را به منزلۀ تابوت بني اسرائيل معرفي کردهاند (ابن بابويه، بي تا: 137) و ديگري دليل معجز يا نشانهاي است که مردم عادي از آوردن آن عاجز و ناتوانند. در روايات، معجزات فراواني براي ائمه بيان شده که بسياري از آنها در پاسخ به درخواست کساني بوده که دليل امامتشان را خواستار بودند؛ همچون پاسخ دادن به سوالي که شخص از امري مکتوم و پوشيده از امام مطرح ميكرد (همان: 137)؛ يا خبر دادن امام از اخبار و رويدادهاي آينده يا سخن گفتن به زبانهاي گوناگون (مجلسي، 1429، ج 25: 87) و... (براي اطلاع بيشتر از اين معجزات ر.ک: همان: 111ـ 119 و طبرسي، 1403: 316).
با توجه به نشانهها و علايمي كه ذکر شد، به نظر ميرسد براي شناسايي امام عصر هنگام ظهور، عمده ترين نشانهاي که ميتوانيم بدان تمسک کنيم، دليل اعجاز باشد؛ زيرا امکان جعل سلاح پيامبر و وصيت در عصر غيبت از سوي مدعيان وجود دارد؛ اما اعجاز، امري است که ديگران از انجام دادن آن ناتوانند و تنها امام حقيقي که به تاييد الاهي مؤيد است، ميتواند آن را ارائه كند.
- ملاکهاي شناسايي مختص امام دوازدهم در روايات
پيش از اين، نشانههايي که هريک از ائمه براي شناسايي امام بعد از خود ارائه کرده بودند؛ برشمرديم.
چنين به نظر ميرسد که در عصر حضور، به دليل در دسترس بودن ائمه امکان شناسايي امام از شناسايي امام عصر ، هنگام ظهورشان به مراتب آسان تر باشد؛ زيرا در زمان ظهور امام دوازدهم، از يك سو به امام قبل، ديگر دسترسي نداريم و از سوي ديگر، سالهاي سال غيبت طولاني و ظهور حوادث و فتنههاي گوناگون و نيز ظهور مدعيان دروغين اين امر را از هر دورۀ ديگر به مراتب دشوارتر ساخته است؛ اما بر خلاف اين تصور اوليه، در روايات تعابيري وجود دارند که نشان دهندۀ وضوح و آشکار بودن امر ظهور هستند؛ به گونهاي که آن را آشکارتر از خورشيد معرفي کردهاند (صدوق، 1395، ج2: 347) و نيز بيان شده اين امري است که پنهان نخواهد ماند و آيه و بينهاي است که هرگز پوشيده نخواهد شد(نعماني، 1397: 200ـ201). همچنين برخي روايات حاکي از آن است که ياران و اصحاب امام از اينکه به هنگام ظهور امر بر آنها مشتبه شود؛ به گونهاي که به تشخيص حق از باطل قادر نباشند؛ نگران بودند. به طور مثال:
امام در روايتي براي يکي از اصحاب خود بيان ميکنند که قبل از ظهور دوازده پرچم افراشته ميشود که از يكديگر قابل تشخيص نيست. در اين هنگام راوي گريه ميکند و ميگويد: هنگامي که امر مشتبه ميشود، چه کنيم؟ امام ميفرمايد: جاي نگراني نيست؛ زيرا امر ما از اين خورشيد روشنتر است (ابن بابويه، بي تا: 126).
از اين روايات چنين استنباط ميشود که امر ظهور و تشخيص و شناسايي حضرت کار دشواري نيست و لذا اين مطلب نگراني مربوط به عدم تشخيص امام را زايل ميکند. حال بايد ديد ظهور حضرت حجت با چه نشانههايي همراه است که آن را امري آشکار و غير قابل انکار ساخته است. در ادامه به بررسي اين مطلب خواهيم پرداخت:
نشانههاي اختصاصي مهدي
دربارۀ تعداد و عناوين نشانههاي ظهور در منابع قديم و جديد اختلاف نظر فراوان است؛ زيرا بيشتر مولفان فهرستي از علائم ارائه نکرده و آنها را در قالب روايت بيان كردهاند. کتابهاي معتبر متقدم، همچون الغيبة نعماني، الغيبة شيخ طوسي و کمال الدين صدوق، علايم و نشانهها را تنها در قالب روايات و به صورت پراکنده بيان کرده و به دسته بندي و چينش منظم آنها نپرداختهاند. نعماني در الغيبة ابتدا در يک باب جداگانه دربارۀ کليۀ علايم بحث و 68 روايت را در آن نقل ميکند (نعماني، 1397: 247ـ283)؛ در عين حال، باب جداگانهاي را به روايات سفياني اختصاص ميدهد و در آن باب 18 روايت را ذکر ميکند (همان: 299ـ306). شيخ طوسي نيز در کتاب الغيبة خود 57 روايت در اين باره نقل ميکند (طوسي، 1411: 433 ـ466). شيخ صدوق نيز در کمال الدين29 روايت در اين موضوع بيان ميكند (صدوق، 1395، ج 2: 649 ـ656) که در همۀ اين منابع، روش مولفين صرفا نقل روايات بوده است؛ بي آنکه هيچگونه تحليل و تبيين و تفسيري ارائه كنند.
شايد تنها منبعي که در کنار نقل روايات، فهرستي از نشانهها به دست داده است، کتاب ارشاد شيخ مفيد باشد. شيخ مفيد با توجه به اصول روايي پيش از خود، حدود 43 نشانه فهرست کرده است (مفيد، 1413، ج 2: 368 ـ370) که بررسي همۀ آنها در حد ظرفيت اين مقاله نيست. از اين رو در اين نوشتار به بررسي و نقد مهمترين و اختصاصيترين علايم که در روايات از نشانههاي حتمي ياد شدهاند؛ بسنده خواهيم كرد.
مهمترين و مشهورترين روايات در موضوع نشانههاي ظهور، هشت روايتي است که در آنها پنج علامت براي ظهور قائم ذکر شده است. اين هشت حديث در بيان چهار نشانه با يکديگر اشتراک دارند؛ ولي در مورد پنجمي بيان آنها مختلف است. آن چهار نشانه عبارتند از: نداي آسماني، فرو رفتن زمين بيدا، خروج شخصي به نام سفياني و کشته شدن نفس زکيه. در مورد پنجمين نشانه، سه روايت به شخص «يماني»، يک روايت به «قائم»، دو روايت به «هلاکت يکي از بني عباس» و يک روايت به شخصي به نام «خراساني» اشاره ميکند. يک روايت نيز سخني از پنجمين نشانه به ميان نميآورد.
از اين ميان، دو روايت نشانۀ ششمي را اضافه کرده که عبارت از آشکار شدن «دستي از آسمان» است. چنين به نظر ميرسد، اين دست همراه با نداي آسماني به مهدي اشاره ميکند تا مردم او را بشناسند (نعماني، 1397: 252، ح 9و ح 11؛ 257، باب 14، ح 15؛ 258، باب 14، ح 16؛ 262، باب 14، ح 21؛ 264، باب 14، ح 26؛ 290، باب 16، ح 6؛ کليني، 1411: 310؛ صدوق، 1395: 649 و 650، ح 1 و 7؛ و طوسي، 1411: 436). از مجموع اين هشت روايت تنها دو روايت قابل اعتماد است و بقيه از نظر سند يا محتوا اشکال اساسي دارند. (صادقي، 1385: 137ـ 148). اين دو روايت به صورت زير است:
- ابن عقده از علي بن حسن بن فضال از برادرانش، محمد و احمد، از علي بن يعقوب هاشمي، از هارون (مروان) بن مسلم از خالد قماط، از حمران بن اعين از امام صادق چنين نقل ميکند:
از امور حتمي که پيش از قيام قائم رخ ميدهد، خروج سفياني و فرو رفتن بيدا و قتل نفس زکيه و منادي از آسمان است (نعماني، 1397: 264).
- امام صادق :
پنج علامت پيش از قيام قائم وجود دارند: سفياني، يماني، صيحه، کشته شدن نفس زکيه و خسف بيدا (کليني، 1411: 310؛ نعماني، 1397: 252؛ صدوق، 1395: 649 ـ 650 و طوسي، 1411: 436).
البته از ديگر روايات ضعيف در اين موضوع، ميتوان به عنوان مويد و شاهد از اين دو روايت استفاده كرد. مضافا اينکه مضمون اين دو روايت، در ساير روايات مرتبط با ظهور تکرار شده و به طرق مختلف هر يک از اين پنج نشانه همراه با جزئياتشان در لابهلاي ساير احاديث به عنوان نشانه و علامت ظهوربيان شده است (براي آگاهي از جزئيات اين علايم ر.ک: نعماني، 1397: 247 ـ 307 و طوسي، 1411: 433 ـ466) و اين مطلب، به نوعي وثوق و اطمينان ما را به صدور اين روايات افزايش ميدهد.
بنابراين، باتوجه به روايات، پنج نشانۀ مذكور، در صورت وقوع، ما را به امر ظهور امام دوازدهم راهنمايي خواهد کرد؛ اما نکتهاي که اين مطلب را با دشواري مواجه ميسازد، چگونگي بازشناسي اين علايم است. اين روايات در عين حال که نشانههاي ظهور امام دوازدهم را ارائه ميكنند، شناسايي آن حضرت را با دشواري مواجه ميکنند؛ زيرا در اين صورت، ناگزيريم افرادي همچون سفياني، نفس زکيه و يماني را شناسايي کنيم تا از اين رهگذر به شناسايي امام مهدي راهنمايي شويم. به نظر ميرسد قبل از آنکه بتوانيم از اين نشانهها به عنوان علايم شناسايي امام دوازدهم صحبت کنيم، لازم است معيارهاي تطبيق اين نشانهها را بر افراد و رويدادهاي خارجي بررسي کنيم و راهکارهاي لازم را در اين زمينه به دست دهيم:
معيارهاي تطبيق نشانههاي ظهور
تطبيق علايم و نشانههاي ظهور بر وقايع يا افرادي خاص، از ديرباز امري مرسوم در بين مردم عادي و حتي برخي نخبگان جامعه بوده است. تطبيقها و مصداقيابيهاي بي معيار، از يک سو زمينۀ سوء استفادۀ سودجويان و فرصت طلبان را از اين علايم و بحث مهدويت فراهم کرده و از سوي ديگر به شک و بياعتمادي افراد ساده دل و ضعيف الايمان منجر شده است. بنابراين، ضروري است پيش از هر اقدامي، به ضابطه مند سازي معيارهاي تطبيق و مصداق يابي آنها اقدام کنيم. از اين رو، در اين جا برخي از معيارهاي تطبيق را بر ميشماريم:
- يقيني بودن تطبيق
برخي از نشانهها به صورتي هستند که هم تطبيق درست آن داراي آثار بزرگي است و هم تطبيق نادرست آن داراي پيامدهايي؛ و لذا ميان دو محذور گرفتاريم. به طور مثال، در مورد ظهور يماني، در روايات به شيعيان دستور داده شده که به قيام او بپيوندند و از او حمايت کنند. بنابراين، از يک سو اگر يماني واقعا ظهور کرده باشد و به شناسايي او موفق نشويم؛ نميتوانيم او را در حرکتش که زمينه ساز ظهور است، ياري كنيم و از سوي ديگر، اگر در تطبيق اشتباه کنيم، در دام دجالي گرفتار شدهايم که جامعۀ مومنان را به پرتگاه انحراف در عقيده و عمل و نهايتا سقوط ميکشاند. بنابراين، اهميت و تاثير چنين نشانههايي مقتضي دقت در تطبيق و حصول يقين است و بر اساس حدس و گمان، نميتوان آنها را بر فرد يا واقعهاي خاص تطبيق كرد (آيتي، 1391: 10).
- تطبيق بر تاويل مبتني نباشد
در تطبيق نبايد به تاويل روايات پرداخت. اگر در جريان تطبيق نشانههاي ظهور بر مصاديق خارجي به تاويل مجبور شديم؛ يعني ناگزير شديم روايات را از معناي ظاهري متفاهم عرف منصرف کرده و معنايي خلاف ظاهر از آن بفهميم؛ اين نشانۀ آن است که روايات بر مصداق مورد نظر تطبيق نشده، بلکه تحميل شدهاند. روشن است چنين مصداق تراشيهايي با مشکل ناهماهنگي با روايات مواجه ميشود و اين خود دليل بر نادرست بودن تطبيق است (همان: 12).
- هماهنگي با معيارها و ضوابط ديني
مقصود از اين معيار، آن است که تطبيق با ساير آموزههاي ديني در تعارض نباشد و موجب زير پا گذاشتن اصل و معياري از اصول و معيارهاي ديني نشود؛ زيرا نشانههاي ظهور بخشي از کليت دين است. از اين رو، معيارها و اصول کلي دين بر آن نيز حاکم است. بنابراين، اگر تطبيق نشانههاي ظهور بر مصداقي خاص باعث شکسته شدن يکي از ضوابط و اصول مسلم ديني شود؛ ولو دهها قرينه اين تطبيق را تاييد کنند؛ اين، نشانۀ آن است که تطبيق مورد نظر اشتباه است (همان: 14).
- عرضه بر علايم غير قابل مشابه سازي
اگرچه معيارهاي پيش گفته، هر يک به نوبۀ خود تا حدودي به حل مشکلات تطبيق علايم ظهور کمک ميکند؛ هيچ يک به طور صد در صد ما را به تطبيق و مصداقيابي غير قابل خطا راهنمايي نميکند. به همين دليل، بايد به دنبال معياري بود که بدون هيچ گونه درصد خطا و اشتباهي، مصداق حقيقي را شناسايي کند. به نظر ميرسد اين معيار ميتواند عرضۀ نشانههاي داراي قابليت تطبيق بر مصاديق متعدد، بر نشانههاي منحصردر مصداقي واحد و خاص باشد؛ يعني عرضۀ نشانههاي غير معجزه آسا بر نشانههاي معجزه آسا که منحصر به فرد و قابل شناسايي هستند. ضرورت وجود اين معيار، بدان دليل است که وقتي شريعت، مردم را به پيروي يا اجتناب از کسي يا رويارويي خاصي با پديدهاي مشخص دستور ميدهد، به حکم عقل يا بايد مردم راهي براي تشخيص آن در اختيار داشته باشند، يا بايد شريعت، خود براي تشخيص آن شخصيت يا پديده، راهي يقين آور قرار دهد. يکي از شرايط يقين به تشخيص مصداق واقعي اين است که يا آن رخداد منحصر به فرد بوده و قابل مشابه سازي نباشد و يا اگر قابل مشابه سازي است براي تشخيص مصداق واقعي، معيارهايي قرار داده شده باشد که آن معيارها قابل مشابه سازي نباشند (همان: 16 ـ 17).
بنابراين، براي اينکه بتوانيم فرايند تطبيق و مصداق يابي علايم ظهور را به طور دقيق و صحيح انجام دهيم، در درجۀ اول ميبايست به دنبال علامتي معجزه آسا و غير قابل مشابه سازي باشيم. از ميان پنج علامتي که در قسمت قبل به عنوان علايم حتمي ظهور بر شمرديم، به نظر ميرسد دو نشانۀ فرو رفتن زمين بيدا و صيحه يا نداي آسماني، از جمله نشانهها و علايم معجزه آسا باشند. بنابراين، اگر بخواهيم مصداق دقيق افرادي همچون يماني، سفياني و نفس زکيه و به دنبال آن امام مهدي را مشخص کنيم؛ بايد به اين دو نشانه توجهي ويژه داشته باشيم. از سوي ديگر، با تتبع در روايات چنين استنباط ميشود که ميان صيحۀ آسماني و ظهور امام مهدي ارتباط تنگاتنگي وجود دارد؛ به گونهاي که چهار علامت ديگر در روايات به عنوان راه شناسايي و تشخيص امام مهدي معرفي نشده و تنها به عنوان مقدمه و زمينه ساز ظهور حضرت حجت تعبير شدهاند؛ اما از ندا و صيحۀ آسماني به عنوان امري ياد شدهاند که به وسيلۀ آن، امام مهدي شناخته ميشود و به وسيلۀ اين ندا، حضرت به نام و نسب به همۀ مردم جهان معرفي ميشود.
بنابراين، علايمي همچون سفياني، يماني و قتل نفس زکيه، اگر چه به عنوان علامت و نشانۀ حتمي ظهور بيان شدهاند؛ از آنجا که تشخيص و شناسايي آنها به سادگي ميسر نيست و قابليت تطبيق بر مصاديق گوناگون را دارند؛ نميتوانند معيار شناسايي امام مهدي از مدعيان دروغين قرار گيرند و حتي اگر بتوانيم بر اساس معيارهايي صحيح مصاديق واقعي آنها را شناسايي کنيم، حداکثر دلالتي که ميتوانند داشته باشند، قريب الوقوع بودن امر ظهور است، نه شناسايي و تشخيص امام مهدي از مدعيان دروغين به هنگام ظهور.
خسف يا فرو رفتن زمين بيدا نيز، اگر چه طبق تعبير روايات نشانهاي معجزه آميز به نظر ميرسد و قابليت تطبيق بر موارد متعدد را ندارد؛ نميتوان آن را به عنوان نشانه و علامتي که شناسايي مهدي حقيقي را از مدعيان دروغين ميسر ميسازد، در نظر گرفت؛ زيرا اين نشانه به واقعه اي ناظر است که طي آن، يکي از لشکرهاي سفياني که قصد کشتن امام مهدي را دارد، در سرزمين بيدا در زمين فرو ميرود (نعماني، 1397: 280). بنابراين، به نظر نميرسد به لحاظ معرفت شناسانه، واقعهاي باشد که ما را به سوي شخصي خاص راهنمايي کرده و در ما اين اطمينان و يقين را ايجاد کند که همانا مهدي حقيقي تنها اوست و ادعاي ساير مدعيان باطل و دروغ است؛ مگر اينکه خسف را به عنوان معجزه اي در نظر بگيريم که مهدي موعود فاعل آن است و آن را براي اثبات صدق ادعاي مهدويت خود، هنگام ظهور انجام ميدهد تا همگان او را از مدعيان دروغين بازشناخته و به او ايمان آورند؛ اما با توجه به محتواي روايات چنين برداشتي بعيد به نظر ميرسد؛ زيرا در هيچ يک از روايات مرتبط با علائم ظهور، فاعل خسف بيدا مهدي موعود معرفي نشده است.
بنابراين، براي شناسايي مهدي حقيقي ما به نشانهاي نيازمند هستيم که مستقيما ما را به سوي مهدي حقيقي راهنمايي و در ما يقين و اطمينان ايجاد كند. از ميان پنج نشانهاي که برشمرديم، به نظر ميرسد علامت صيحه يا نداي آسماني چنين قابليتي را داشته باشد؛ زيرا همان گونه که بيان شد، طبق روايات، محتواي اين ندا و صيحۀ آسماني، معرفي نام و نسب مهدي است و از سوي ديگر، صراحتا در برخي روايات به عنوان نشانهاي براي شناسايي وي معرفي شده است. بنابراين، از تعبير روايات چنين برداشت ميشود که صيحه يا نداي آسماني همان معجزهاي است که امام مهدي را به تمام انسانهاي روي زمين معرفي کرده و حجت را بر آنها تمام ميسازد. در ادامه ما به بررسي اين دليل و علامت مهم خواهيم پرداخت.
صيحه يا نداي آسماني
کتابهاي متقدم شيعه که در باب غيبت نگاشته شدهاند، روايات قابل توجهي را در باب نداي آسماني که با عنوان «صيحه» و «فزعه» نيز از آن ياد شده است؛ در کنار ساير علايم و نشانههاي ظهور، همچون ظهور سفياني، يماني و نفس زکيه ذکر کرده و از جزئيات آن خبردادهاند؛ به گونهاي که نعماني 25 روايت، شيخ صدوق 8 روايت و شيخ طوسي 9 روايت در اين باره گزارش کردهاند. از ميان اين تعداد، 4 روايت صحيح (همان: 264؛ طوسي، 1411: 435 و 441 و صدوق، 1395: 650) و 4 روايت ديگر قابل اعتماد هستند. قابل اعتماد از اينرو که برخي راويان اين روايات در کتابهاي معتبر رجالي به توثيق و يا تضعيف متصف نشدهاند تا بر اساس معيارهاي محدثين متاخر بتوان دربارۀ وضعيت اسناد آن روايات قضاوت کرد و آنها را در يکي از چهار دستۀ صحيح، حسن، موثق و ضعيف قرار داد؛ اما بر اساس پارهاي قراين، ميتوان آنها را پذيرفت. همچون حديث 7 کمال الدين (صدوق، 1395: 650)، عمربن حنظله توثيق ندارد؛ اما عموم محدثين به روايات او اعتماد کرده و روايات او را تلقي به قبول کردهاند (خويي، 1413، ج 14: 32). نيز در اسناد روايات 25 و 26 الغيبة نعماني (نعماني، 1397: 263 و 264)، علي بن يعقوب هاشمي توثيق يا تضعيفي ندارد؛ اما برخي محدثين، روايت بني فضال از او را دليل بر قابل اعتماد بودن او دانستهاند (خويي، 1413، ج 1: 67) و نيز حسين بن مختار در حديث 16 الغيبة نعماني (نعماني، 1397: 257)، از سوي هيچ يک از رجاليان توثيق نشده و تنها شيخ مفيد او را ثقه دانسته است (مفيد، 1413، ج 2: 248) که اگر توثيق شيخ مفيد را بپذيريم، ميتوان اين روايت را پذيرفت و بدان اعتماد کرد.
مابقي روايات ضعيفاند که قريب به اتفاق آنها، علت ضعف، توثيق و تضعيف نداشتن، و به عبارت ديگر مهمل بودن راوي است که در اين صورت ميتوان از آنها به عنوان شاهد و مويد روايات مورد اعتماد استفاده کرد. براين اساس، بايد گفت حجم روايات در حدي است که ميتوان به صدور آنها اطمينان حاصل کرد.
در روايات، زمان اين صيحه در بيست و سوم ماه رمضان، قبل از قيام قائم اعلام شده (نعماني، 1397: 254) و امري است فراگير، همگاني و عظيم که به تمام اهل مشرق و مغرب ميرسد (همان)؛ به گونهاي که حتي دختر جوان را از پس پرده بيرون ميکشد؛ خوابيده را بيدار ميکند و بيدار را به فزع و فرياد وا ميدارد (همان: 258) و هر کسي اين صدا را به زبان قوم خود ميشنود و ميفهمد (طوسي، 1411: 435).
بر اساس آنچه در روايات آمده، اين ندا و صيحۀ آسماني نشانهاي يقين آور است؛ به گونهاي که اگر محقق شود، در تحقق امر فرج هيچ ترديدي برجاي نميگذارد و نشانهاي که به وسيلۀ آن، صاحب اين امر شناخته ميشود (نعماني، 1397: 258).
در روايات بيان شده اين ندايي است که در قرآن نيز ذکر آن آمده است؛ آنجا که خداوند ميفرمايد:
إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيهِمْ مِنَ السَّماءِ آيةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ؛ اگر بخواهيم، نشانهاي از آسمان بر آنان فرود آوريم، تا گردنهايشان در برابر آن خاضع گردند (شعراء: 4).
بر اين اساس، اين ندا، نشانهاي الاهي است که اگر نازل شود هيچ جاي شبهه و ترديد در آن نيست و همه در برابر آن خاضع شده و بر آن گردن مينهند (نعماني، 1397: 260)؛ يا در ادامۀ روايتي که در آن بيان شده است: «امر فرج روشن تر از خورشيد است»؛ چنين آمدهکه صدايي از آسمان شنيده ميشود و منادي ندا ميدهد که همانا فلان بن فلان امام شماست و او را به اسم و نسب معرفي ميکند و چنين برداشت ميشود که اين ندا و صيحۀ آسماني از دلايل اصلي روشن و آشکار بودن اين امر است. همچنين در روايتي پس از بيان تفصيلي بسياري از نشانهها و علايم ظهور، امام در نهايت بيان ميکنند:
اگر ]تشخيص[ همۀ اينها دشوار و مشکل شد در تشخيص صدايي که از آسمان خواهد آمد و در آن قائم به نام خود و نام پدرش خوانده ميشود، مشکلي نخواهد بود (همان: 279ـ282).
با اين حال، آنچه در اين روايات جلب توجه ميکند، اختلاف در مضمون اين روايات است. در برخي از روايات، تنها از يک ندا و صيحه ياد شده که در آن منادي اسم و نسب حضرت قائم را معرفي ميکند (طوسي، 1411: 464 ) و در برخي ديگر بيان شده است كه برخاستن نداي آسماني پس از وقوع قتل و کشتار فراوان است كه منادي از آسمان فرياد بر ميآورد همانا صاحب شما و صاحب اين امر، فلاني است. پس براي چه ميجنگيد و کشتار ميکنيد؟! (نعماني، 1397: 266 ـ 267 و 279). در تعداد قابل توجهي از روايات، از دو صيحه و نداي آسماني ياد شده که نداي اول، از سوي جبرئيل و نداي حق است و نداي دوم، نداي ابليس و باطل است که در قلبها شک و ترديد ايجاد ميکند. بر اساس روايتي، نداي اول، در ابتداي شب و نداي دوم، در انتهاي شب دوم (همان: 265)، و بر اساس روايتي ديگر، نداي اول، در ابتداي روز از آسمان و نداي دوم، در انتهاي روزاز زمين به گوش ميرسد (طوسي، 1411: 435). در برخي روايات محتواي اين دو ندا نيز متفاوت گزارش شده است. به طور مثال، در برخي روايات آمده است که نداي اول، مهدي موعود را معرفي ميکند؛ اما نداي دوم که نداي شيطان است، بيان ميکند که مردي از بني اميه و پيروان او بر حق هستند (نعماني، 1397: 264). نيز آمده است که نداي دوم، خبر ميدهد فلاني مظلوم کشته شده است (همان: 252). بر اساس روايتي، نداي اول، بيان ميکند همانا فلاني امير است و نيز حق با علي و شيعيان اوست و نداي دوم، بيان ميکند که همانا مردي از بني اميه و پيروان او رستگارند (همان: 264). در روايتي ديگر، نداي دوم، از حقانيت سفياني و پيروانش خبر ميدهد (صدوق، 1395، ج2: 652) و چند روايت ديگر محتواي نداي دوم را حقانيت عثمان و شيعيان او گزارش ميکند (طوسي، 1411: 435). علاوه بر اينها، روايات ديگري گوياي شنيده شدن اصوات سه گانهاي است که در ماه رجب به گوش ميرسد (همان: 439). همچنين در برخي روايات خبر از صوتي داده شده که از جانب دمشق به گوش ميرسد و از فتح و پيروزي خبر ميدهد (همان: 442 و نعماني، 1397: 279).
روشن است اين حجم روايات را با اين درجه از اعتبار تنها به صرف اضطراب و اختلاف متن نميتوان زير سوال برد و بايد ديد آيا ميتوان ميان آنها وجه جمعي قائل شد و اين اختلاف و ناسازگاري را بر طرف كرد؟ آنچه براي جمع اين روايات به ذهن ميرسد، اين است که بگوييم احتمال دارد محتواي نداي اول، هم معرفي قائم و هم اثبات حقانيت امام علي و شيعيان ايشان باشد که در روايات، اين مطالب، جداگانه بيان شده است. آنچه دربارۀ محتواي نداي دوم آمده نيز، احتمال دارد به يک شخص و همان سفياني ناظر باشد که از تبار عثمان و بني اميه است و شيطان به منظور ايجاد تشکيک در دلها بر حقانيت او و اجداد او ندا ميدهد. در هر حال، کاملا محتمل است هر کدام از روايات تنها بخشي از اين واقعه را گزارش کرده باشد. اگر مجموع روايات در کنار هم در نظر گرفته شوند، شايد بتوان به تصور کاملي از اين واقعه دست يافت.
در رواياتي هم که دربارۀ اصوات سه گانه و صوتي که از جانب دمشق به گوش ميرسد، سخني از مهدي، يا قائم نيست؛ لذا ممکن است نشانههايي براي امور و اتفاقات ديگري غير از ظهور قائم باشند که وقوع آنها موجب فرج و گشايش براي شيعيان است و نيز آنگونه که از تعبير روايات بر ميآيد، ممکن است اين اصوات به عنوان خبر دهنده از آن صيحۀ بزرگ آسماني و نشانۀ قريب الوقوع بودن آن باشند، نه خود صيحه و نداي مذکور. مضافا اينکه اصوات سه گانه در ماه رجب را تنها شيخ طوسي در کتاب الغيبة خود گزارش کرده (طوسي، 1411: 439) و اين خبر در منابع متقدم ديگر، همچون کمال الدين و الغيبة نعماني به چشم نميخورد و نيز به آسماني بودن صوتي که از دمشق به گوش ميرسد، اشارهاي نشده و ممکن است صوت و ندايي بشري و پديدهاي کاملا طبيعي پيش از ندا و صيحۀ اصلي بوده باشد.
در هر صورت، به نظر ميرسد آنچه روايات به رغم اختلاف در تعابيرشان، بر آن دلالت ميکنند، اين است که صيحه و نداي آسماني نشانهاي است معرفت بخش و يقين آور که شناسايي قائم را براي ما مقدور ميسازد؛ اما روشن است اين نشانه، دليلي براي ايمان اجباري به مهدي موعود نيست؛ بلکه در همان هنگام نيز شيطان نقش فعالي را در به انحراف كشاندن انسانها از مسير هدايت اجرا ميکند و به وسيلۀ نداي دوم سعي ميکند بذر شک و ترديد را در قلبها پراکنده سازد (صدوق، 1395: 650 و نعماني، 1397: 265) و همانگونه که در طول تاريخ همواره انسانهايي بودند که با وجود ديدن معجزات فراوان از پيامبران، به آنها ايمان نياوردند؛ هنگام ظهور نيز انسانهايي خواهند بود که به رغم مشاهدۀ نشانههاي آشکار تسليم حق نشده و رهسپار وادي ضلالت و گمراهي ميشوند. به همين دليل است که فراوان ميبينيم راويان به ائمه مراجعه کرده، ملاک تشخيص نداي حق از باطل را از آنان جويا شدند؛ ائمه نيز راهکارهاي لازم را در اين زمينه به آنان توصيه كردهاند؛ از جمله هشدار دادهاند که نداي دوم که شيطان منادي آن است براي ايجاد فتنه و تفرقه بين شماست. پس مبادا اين ندا شک و ترديد را در مورد نداي اول در شما ايجاد کند که همانا آن حق است. پس تنها از آن پيروي کنيد (نعماني، 1397: 254 و صدوق، 1395، ج 2: 652). همچنين روايات به نقش ايمان و اعتقاد به اهل بيت در شناسايي نداي حق تاکيد ميکنند. از منظر روايات، تنها مومنانند که خداوند، آنان را بر حق که همان نداي اول باشد، استوار ميدارد و آنان را از گزند شک و ترديد در امان نگه خواهد داشت؛ بر خلاف کساني که دشمني و عداوت اهل بيت را در دل دارند و از ايشان بيزاري ميجويند و نداي اول را سحر و جادوي اهل بيت معرفي ميکنند (نعماني، 1397: 261). همچنين در روايت ديگري ميفرمايند کساني که احاديث ما را روايت ميکنند و بر حقانيت خود ايمان دارند، نداي حق را تشخيص خواهند داد (همان: 264). نيز بيان کردهاند هنگامي که آن دو ندا واقع شود، آن کس که مومن بوده و قبل از وقوعش بدان ايمان داشته باشد، هنگام شنيدن نداي اول، نيز آن را تصديق خواهد کرد و نداي دوم موجب شک و ترديد او نخواهد شد (همان، 266).
بنابراين، تشخيص و پذيرش نداي حق، هنگام وقوع آن در گرو باور و معرفت پيشين به آن است. به همين دليل است که ائمه از قبل ما را بدان خبر داده؛ معيارهاي تشخيص اين دو ندا را در احاديث خود ارائه كرده و با بيان اين که نداي حق همان نداي اول است، ما را از هجوم فتنهها و شک و شبهاتي که نداي دوم در قلبها پراکنده ميسازد، در امان نگاه داشتهاند.
سوالي که در اينجا ممکن است پيش آيد، اين است که آيا نداي دوم که نداي شيطان و باطل است، مانند نداي اول، معجزه است و به لحاظ معرفت شناسي همان کارکرد اعجاز را دارد؟
در پاسخ به اين شبهه بايد در چيستي و چرايي معجزه اندکي تأمل كنيم. «معجزه» از نظر متکلمين امري خارق العاده و با ادعاي مدعي مطابق است که بر صدق ادعاي او دلالت دارد (حلي، 1425: 474) و از شروط آن، اين است که از سوي خداي تبارک و تعالي به مدعي (نبوت، امامت و کرامت) داده شده باشد (همان: 475). لذا اعطاي معجزه تنها براي اثبات صدق و حقانيت است و صدور معجزه براي اثبات کذب محال است. بر همين اساس، غالب متکلمين (غير از متکلمين اشاعره) بر اين نكته اتفاق نظر دارند که قبيح است خداوند به مدعي کاذب، معجزه اعطا کند؛ زيرا در اين صورت، اولا، تميز ميان صادق و کاذب محال خواهد بود و ثانيا، موجب اين خواهد شد که خداوند اسباب جهل بندگانش را فراهم آورده و آنها را به باطل تشويق کند که اين با حکمت باري تعالي ناسازگار است (سبحاني، 1412: 96). لذا کارهاي به ظاهر خارق العادهاي که مدعيان دروغين انجام ميدهند، نميتوان معجزه و فعل باري تعالي در نظر گرفت. بر همين اساس، دليلي وجود ندارد که نداي دوم يا نداي شيطان را که در روايات مرتبط با ظهور آمده است، معجزه وار تفسير کنيم؛ بلکه بر اساس آن، مبناي عقلي که در تعريف معجزه بيان شد، دليل کافي در اختيار داريم که در تفسير نداي دوم دست به تاويل بزنيم و آن را به صورت غير معجزه تفسير کنيم. به طور مثال، ميتوان نداي دوم را بياني مجازي دانست براي شبهه افکنيهاي جبهۀ باطل که به رهبري شيطان انجام ميشود؛ يعني اندکي پس از اينکه نداي اول در تمام جهان طنين انداز شد، شيطان دست به کار ميشود و با وسوسهها و دسيسههاي فراوان و جبهۀ باطل نيز با فعاليتهاي رسانهاي خود سعي در خنثي کردن اثر معرفتي نداي اول و ايجاد شک و شبهه و ترديد در انسانها دارد تا آنها را از راه حق منحرف ساخته و مانع تحقق ظهور مهدي موعود شود.
افزون بر آن در روايات، کارکرد نداي دوم، ايجاد شک و ترديد در دلهاست؛ نه ايجاد معرفت و يقين؛ در حالي که در مورد نداي اول، روايات تاکيد دارند که اين نشانه چنان از قدرت معرفت زايي بالايي برخوردار است که بر اساس آيۀ 4 سورۀ شعراء، جاي شک و ترديد براي هيچ کس باقي نميماند و همگي در برابر آن خاضع و تسليم ميشوند و اين دليل ديگري است که ما را بر آن ميدارد نداي اول را معجزه بدانيم و نداي دوم را امري طبيعي و غير معجزه وار؛ زيرا امري که يقين و اطمينان ايجاد کند، معجزه است؛ و الاّ ايجاد شک و شبهه و ترديد در توان همه وجود دارد.
در پايان بايد متذکر شد که درحال حاضر درک چگونگي رخداد صيحه و نداي آسماني امري دشوار است؛ امري که در چارچوب معيارهاي عقلاني و قوانين طبيعي که هم اکنون در جريان است، کمتر قابل توجيه و توصيف است. شايد به همين دليل است که ميتوانيم آن را امري شگفت و معجزه آسا تعبير کنيم که خبر از امري عظيم و بزرگ ميدهد. اما آنچه بايد در نظر داشت، اين است که عدم توانايي عقل در توضيح و توصيف اين واقعه نميتواند دليل موجهي براي انکار آن باشد؛ زيرا اين واقعه، دليل موجهۀ خود را از حجم فراوان رواياتي که روايات معتبر هم در ميان آنها اندک نيست؛ دريافت ميکند.
نتيجهگيري
دوران طولاني غيبت کبرا و ظهور و بروز فتنههاي گوناگون، زمينه را براي ظهور مدعيان دروغين مهدويت فراهم آورده است. از سوي ديگر، تکاليف و مسئوليتهايي که بر دوش شيعيان، مبني بر ياري و نصرت حضرت مهدي هنگام ظهور، نهاده شده، در وهلۀ اول در گرو شناسايي آن حضرت است. مطمئنا عقل به تنهايي براي شناسايي امام مهدي حقيقي کافي نيست؛ زيرا تنها قادر به کشف معيارهاي کلي است و در تشخيص مصداق آن معيارها چندان کارايي ندارد. لذا لازم است، نشانههايي اختصاصي و منحصر به فرد براي امام مهدي حقيقي از سوي ائمه ارائه شده باشد؛ به گونهاي که بي هيچ واسطهاي، افراد را به او راهنمايي و حجت را بر آنان تمام کند.
در نگاه متکلميني همچون شيخ مفيد و سيد مرتضي، اين نشانه، ميبايست از نوع معجزه باشد تا بر صدق ادعاي فردي که خود را مهدي موعود خوانده است، دلالت کند. روايات نيز اظهار معجزه را در کنار علايم ديگري همچون نص و عصمت، از نشانههاي تشخيص هر امامي بر شمردهاند.
براي شناسايي امام مهدي و ظهور او نيز نشانهها و علايم فراواني نام برده شده است که از ميان آنها تنها پنج علامت را ميتوان به عنوان علايم حتمي و قطعي ظهور در نظر گرفت که عبارتند از: ظهور سفياني و يماني، کشته شدن نفس زکيه، خسف بيدا و ندا و صيحۀ آسماني. از آنجا که غير از خسف بيدا و صيحۀ آسماني، چهار نشانۀ قبل، قابليت تطبيق بر مصاديق متعدد را دارند؛ تنها خسف بيدا و صيحۀ آسماني را ميتوان به عنوان نشانه و علامت معجزه آسا در نظر گرفت. از ميان اين دو نيز، در روايات، از صيحۀ آسماني به عنوان نشانه و علامتي ياد شده که حضرت قائم را به نام و مشخصات کامل معرفي ميکند. بر اين اساس، بايد گفت، اين نشانه، نشانهاي منحصر به فرد براي شناسايي حضرت حجت خواهد بود. روايات فراواني جزئيات اين ندا و صيحه را خبر دادهاند که تعداد قابل توجهي از روايات معتبر در ميان آنها وجود دارند. بر اين اساس، ميتوان گفت هنگام ظهور آنچه امام مهدي حقيقي را به انسانها شناسانده و حجت را بر آنها تمام ميکند، ندا و صيحهاي آسماني است که او را با نام و مشخصات کامل به مردم معرفي ميکند. به همين دليل است که در روايات، فرج و شناسايي امام مهدي امري روشن و آشکار، همچون خورشيد دانسته شده است که براي تشخيص آن جاي نگراني نيست.
منابع
قرآن کريم.
آيتي، نصرت الله (پاييز 1391). معيارهاي تطبيق نشانههاي ظهور، مشرق موعود، شماره 23.
ابن بابويه، علي بن الحسين (بيتا). الامامة و التبصرة، قم، موسسة آل البيت.
حلي، حسن بن يوسف (1425ق). کشف المراد، تحقيق: حسن حسن زادۀ آملي، قم، موسسة نشر اسلامي.
خويي، ابوالقاسم (1413ق). معجم رجال الحديث، تهران، مرکز نشر الثقافة الاسلامية.
سبحاني، جعفر (1412ق). الالهيات، قم، المرکز العالمي للدراسات الاسلامية.
شريف مرتضي، علي بن حسين (1410 ق). الشافي في الامامة، تحقيق: سيد عبدالزهرا حسيني، تهران، موسسة الصادق .
صادقي، مصطفي (1385ق). تحليل تاريخي نشانههاي ظهور، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
صدوق، محمد بن علي (1395ق). كمال الدين و تمام النعمة، قم، دار الكتب الإسلامية.
طوسي، محمد بن حسن (1406 ق). الاقتصاد فيما يتعلق في الاعتقاد، بيروت، دارالاضواء.
ــــ، (1411 ق). الغيبة، قم، مؤسسه معارف اسلامى.
طبرسى، احمد بن علي (1403 ق). الإحتجاج، مشهد، نشر مرتضى.
کليني، محمد بن يعقوب (1411 ق). الکافي، بيروت، دارالاضواء.
مجلسي، محمد باقر (1429 ق). بحارالانوار، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات.
مفيد، محمد بن محمد (1413 ق). الف، النکت الاعتقادية، قم، الموتمر العالمي للشيخ المفيد.
ــــــــــــــــــ، (1413 ق). ب، رسائل في الغيبة، قم، الموتمر العالمي للشيخ مفيد.
ــــــــــــــــــ، (1413 ق). الارشاد، قم، کنگره شيخ مفيد.
نعمانى، ابن ابي زينب (1397 ق). الغيبة، تهران، مكتبة الصدوق.
- نویسندگان:
معصومه رضواني ـ روح الله شاکري زواردهي