چکيده
تغيير سبک زندگي طبقهاي خاص در جامعه ايران که به ويژه از طرف طبقه روشنفکر و به اصطلاح فرنگ رفته در کشور ملموس بود و فشارهاي اقتصادي و سياسي، به ويژه واقعهاي نو با نام مشروطه موجب سردرگمي تعدادي از متدينين گرديد و گمان به نهايت رسيدن ظلم و جور وعده داده شده قبل از ظهور را داشتند. از اين رو، يکي از دورههاي پرکتاب در زمينه مهدويت، دوره قاجاريه محسوب ميگردد و نويسندگاني مانند علي اصغر بروجردي، سيد اسماعيل نوري، شيخ ابوالحسن مرندي و گورتاني از جمله وعاظي بودند که در اين زمينه تاليفاتي به جا گذاشتهاند؛ اما عدم دقت علمي، تحليلهاي اشتباه و استفاده از روايت هايي بدون سند، ميراثي مذموم از برخي کتابها به يادگار نهاده که در دوره معاصر نيز برخي از سخنرانان و نويسندگان به آنها استناد ميكنند. در اين مقاله به بررسي يکي از اين مولفين به نام شيخ ابوالحسن مرندي و کتاب او با عنوان مظهر الانوار، جرائد سبعه و مستطرفات آن که منبعي است براي افراد ذکر شده پرداختهايم. نتايج اين تلاش گوياي اين است که اين فرد روايت هايي جعلي، بدون سند و تحليلهاي منطبق با خواستههاي سياسي خود را به نام نشانههاي ظهور گسترش داده است.
مقدمه
وقتي در قضايا و جريانات تاريخي، اجتماعي و فرهنگي ايران عميق ميشويم و از منظر گزارشها و مستندات تاريخي مسئله را بررسي ميكنيم و علل پديداري، بروز، تحول و ترويج مسئلهاي مانند خرافات را پيدا ميکنيم؛ غير از اين نکته چيزي نميتواند در راس قضايا عرض وجود کند که علت عدم پيشرفت و عقب ماندگي کشوري تاريخي همچون ايران که پيشينهاي بس طولاني به قدمت حيات بشر بر کره زمين دارد؛ چيزي نيست جز مغلوب و برده شدن به افکار و عقايد موهوم و غير عقلاني. (شهبازيان، 1393، ج1: 314). از طرف ديگر، ارائه مطالب غير عقلاني و جعل سخناني به نام دين و با رنگ ديني، آسيبي بس خطرناکتر از عقب ماندگي يک کشور؛ يعني بي هويتي دينداران و متهم شدن اصل دين به خرافات و توهمات را در پي خواهد داشت.
مقوله موعود باوري نيز با توجه به کارکردهاي اجتماعي آن و حتي قدرت ايجاد انگيزه انقلاب در يک منطقه، مورد توجه سوء استفاده کنندگان و مدعيان دروغين و برخي از دينداران جاهل قرار گرفته است. اين دو گروه به جاي پرداختن به مباحث اصيل و کارآمد به طرح شعارهايي عوام فريب دست زده و تلاش ميكنند از عدم عقلانيت ديني در مردم اجتماع سوء استفاده كنند. اگر چه اين دو صنف بهره گيري از موضوع را با انگيزههاي متفاوت از يکديگر انجام ميدهند؛ نتيجه مشترک در عملکرد دوگروه ايجاد بي اعتمادي به مباحث ديني، به ويژه موضوع مهدويت است.
در دوره قاجار به دليل وضعيت اسفناک اقتصادي مردم و ظلم و ستم خاندان قاجار زمينههاي سوء استفاده مدعياني مانند علي محمد باب (1266ق، 1228ش) و حسينعلي نوري (۱۳۰۹ق، 1270ش) فراهم گرديد و سخناني بدون سند و جعلي را به منظور يارگيري خود مطرح كردند. در برابر، عدهاي از دينداران جاهل نيز با پديده هايي مانند مشروطه و تجدد گرايي روشنفکران به راهي غير مقبول از منظر دين يعني تطبيق دادن نشانههاي ظهور،تحليلهاي اشتباه و جعل روايت اقدام كردند که آثار سوء برخي از اين کتابها تا دوره معاصر نيز ادامه دارد.
در اين نوشتار به بررسي سه کتاب از شيخ ابوالحسن مرندي اشاره خواهيم کرد که با توجه به فضاي موجود در عصر قاجار و مشروطه، نگارش گرديده و آسيبهاي آن در عرصه مهدويت قابل چشم پوشي نيست.
نگارنده در اين زمينه تنها به يادداشتهاي حجت الاسلام رسول جعفريان دست يافته و گويا قبل از ايشان کسي به بررسي کتابها نپرداخته است. در اين مقاله نيز افزون بر مطالب استاد جعفريان نکاتي جديد و نقد و تحليل کاملتري ارائه گرديده است.
باز شناسي زندگي شيخ ابوالحسن مرندي
با توجه به اجازه نامههاي علما در نقل روايت و سپردن مزرعهاي موقوفه در مرند به ايشان ميتوان او را اعلم و اشهر علماي مرند دانست[1] و علمايي همچون محمد غروي شرابياني، محمد علي خوانساري نجفي، محمد علي رشتي غروي و محمد حسين حائري مازندراني تاييديه بر کتاب مجمع النورين نوشته و ايشان را با عناويني مانند العالم، المجتهد، و الفقيه نام برده اند؛ اما در مورد تولد و موقعيت علمي ايشان اطلاع زيادي در اختيار نداريم و مفصل ترين بيان را ميتوان به علامه آقابزرگ طهراني نسبت داد که او را با عنوان عالمي صاحب تصنيف ذکر ميکند که پس از مهاجرت از نجف به شاگردي فاضل شربياني پرداخته و در بازگشت به ايران در ري ساکن شده و در تاريخ محرم 1349 ق وفات كرده است (طهراني، 1404، ج1: 34).
مولف در کتاب مجمع النورين به استادان اجازه خود در نقل حديث اشاره کرده و متن اجازه نامه فاضل شرابياني را به صورت کامل ذکر ميكند. (مرندي، 1328: 7). علامه آقا بزرگ نيز در دو جاي ديگر از کتاب خود به اجازه روايي او از آيت الله محمد علي خوانساري اشاره كرده است (طهراني، 1403، ج1: 224؛ ج11: 217).
شيخ محمد رضا مامقاني محقق کتاب تنقيح المقال در تتمه شرح حال آيت الله شيخ محمد حسن مامقاني به تعدادي از شاگردان ايشان که اجازه اجتهاد يا نقل روايت را از شيخ محمد حسن داشته اند اشاره ميکند و يکي از آن افراد را شيخ ابوالحسن مرندي دانسته است؛ (مامقاني، 1423، ج اول: 250). اگر چه علامه آقا بزرگ طهراني و صاحب مخزن المعاني رحلت ايشان را در سال 1349 ق ذکر کردهاند (همان) اما در دو موردآقابزرگ به خلاف سخن خود، سال وفات ايشان را حدود 1340 ق و 1352ق ذکر ميکند (طهراني، 1403،ج8: 248؛ ج18: 364). و آيت الله سيد محسن امين نيز بر اساس متني در کتاب ايشان، زمان وفات را 1352 ق عنوان كرده است (امين، 1403، ج2: 338).
تاليفات ايشان متعدد بوده و نوع کتابهاي ايشان نشان ميدهد به مسائل سياسي و اجتماعي دوران خود توجه داشته و اين مطلب از نقدهاي او به وهابيت در ايام تخريب قبور ائمه بقيع و موضع گيري هايشان در مورد مشروطيت و حمايتش از شيخ فضل الله نوري به دست ميآيد.[2] آقابزرگ کتابهاي ايشان را چنين شمرده است:
نور الانوار: اين کتاب پنج جلد است و در هر يک از آنها به گوشهاي از معارف ديني اشاره شده است (طهراني، 1403، ج24: 361). نام برخي از اجزاي آن با عنوان مظهر الانوار در مورد امام مهدي به عنوان جلد سوم، لوامع الانوار به عنوان جلد چهارم، بستان الانوار يا لمعان الانوار به عنوان جلد پنجم نامگذاري شده است. (همان و ج3: 106؛ ج18: 364)[3] در اين نوشتار با واکاوي جلد سوم اين کتاب، به ديدگاه شيخ ابوالحسن مرندي در مورد مهدويت، به ويژه نشانههاي ظهور خواهيم پرداخت.
صواعق محرقه: (همان، ج15: 95)؛ 3. مجمع النورين و ملتقى البحرين فيما وقع من الجور على والدة السبطين؛ (همان، ج20: 46). 4. دلائل براهين الفرقان، فى ابطال القوانين الناسخات لمحكمات القرآن (همان، ج8: 248). 5 فجايع الدهور في انهدام قبور در علائم ظهور. 6.جرائد سبعه. (همان، ج13: 172).
جلد سوم نور الانوار (مظهر الانوار)
مصنف، اين کتاب را جلد سوم از کتاب نورالانوار دانسته و آن را مظهر الانوار مينامد. (مرندي، 1328: 284؛ مرندي، 1328: 371 و 376). تاريخ نگارش اين کتاب بنابر اذعان مولف در پايان کتابش 1328ق ميباشد.[4]
دو تکمله بر مظهر الانوار
گويا مرحوم مرندي بعد از نگارش کتاب مظهر الانوار، مطالبي در دو نوبت به كتاب افزوده است و خود از اين دو کتاب با عنوان (جرائد سبعه) و (شرح جرائد سبعه) نام ميبرد.کتاب اول همان جرائد سبعه ميباشد که با توجه به مقدمه ايشان در اصل عربي بوده و پس از آن به درخواست يکي از مومنين آن را به فارسي ترجمه كردهاند (مرندي، 1332: 2). ايشان اين کتاب را در هفت جريده که شامل مطالب توحيد و معرفت امام زمان، اخبار علايم ظهور مهدي آل محمد، بيان ممانعت امرا از حقوق فقرا، بيان ثواب انتظار فرج قائم آل محمد، بيان اخبار هتک حرم ملائک پاسبان ثامن الائمه علي بن موسي الرضا، بيان علايم ظهور حجت بالغه، بيان خاتمه و فتح بلاد آلمان به امر امام زمان و ذکر اسما و حکام آن حضرت ميباشد.
ايشان در شرح جرائد سبعه، بعد از اضافه كردن مطالب در قالب جرائد سبعه نکاتي ديگر را اضافه کرده و از آن با عنوان (مستطرفات جرائد سبعه) ياد كرده و علاوه بر نشانههاي ظهور به بيان نماز استغاثه به حضرت مهدي، تاريخ سلاطين ديالمه و وجه تسميه شيخ مفيد به اين عنوان پرداخته است.
نکتهاي که بدان بايد توجه كرد در هر دو کتاب به اشتباه مظهر الانوار را جلد چهارم نوشتهاند، در حالي که اين کتاب جلد سوم نورالانوار است.
ساختار کتاب مظهر الانوار
همانگونه که نويسنده کتاب توضيح داده است، اين کتاب در مورد امام مهدي و مباحث مرتبط با آن تاليف شده و فصول آن بدين ترتيب است:
فصل اول. في الولاية المطلقة؛ و فصل دوم: في كون مرتبة الولاية فوق مرتبة النبوة: در اين دو فصل ابتدا به توضيح معناي امامت و ولايت ميپردازد و در ادامه اثبات ميکند که مقام امامت و ائمه بر مقام نبوت و رسالت برتري دارد و اعتقاد دارد که اين مطلب اظهر من الشمس است (مرندي، 1328ق: 286).
فصل سوم. انكار وجود القائم انكار النبوة و التوحيد: در اين قسمت ادلهاي مبني بر کفر انکار کنندگان حضرت مهدي ميآورد و بياني در انحراف و کفر فرقه بابيت دارند (همان: 288 و 289).
فصل چهارم. في اسرار الامام المنتظر وتاريخ تولده: روايت تولد امام مهدي را از زبان حکيمه خاتون و به نقل از کتاب حسين بن حمدان ذکر ميکند (همان: 290).
فصل پنجم. في اشراط الساعة: در اين باب چند روايت را از کتابهاي کافي، روضة الواعظين و تفسير قمي ذکر ميکند که مفصلترين آنها بيان اشراط الساعة توسط حضرت محمد به سلمان فارسي است (همان: 293).
فصل ششم. في ظهور القائم في سبع قباب من النور: نزول ايشان در هفت قبه نور و حضور در پشت کوفه را از روايت تفسير عياشي نقل ميکند (همان: 294).
فصل هفتم. في ثواب انتظار الفرج القائم: روايتي را نقل ميکند که پاداش انتظار را همانند پاداش همراهي با حضرت در خيمه اش ميداند (همان: 296).
فصل هشتم. في علائم الظهور المتعلقة ببلدة التبريز والطهران: اين بخش را در يک قسمت جداگانه نقد ميکنيم.
فصل نهم. في علائم الظهور المتعلقة بالنجف والكوفة: در اين قسمت به بيان رواياتي در مورد عراق پرداخته و انتقال علم را از نجف به قم، از نشانههاي ظهور دانسته اند (همان: 305) در قسمتي ديگر، روايت امام حسن عسکري را نقل ميکند که چنين فرموده اند:
وَ سَيَنْفَجِرُ لَهُمْ يَنَابِيعُ الْحَيَوَانِ بَعْدَ لَظَى النِّيرَانِ لِتَمَامِ آلِ حم وَ طه وَ الطَّوَاسِينِ مِنَ السِّنِين؛ به زودي براي آنجا چشمههاي زندگي ميجوشد پس از لهيب آتش پس از سالها به مقدار آل حم و طه و طواسين (مجلسي، 1403، ج26: 265 و ج152: 122؛ ج75: 378).
ايشان منبع روايت را کتاب الدرة الباهرة، تاليف شهيد ثاني دانسته، در حالي که اين کتاب را به شهيد اول نسبت داده اند (همان، ج1: 10). و عبارتهاي پاياني مورد نظر شيخ مرندي در کتاب ذکر شده وجود ندارد (عاملي، 1379، ح1: 48). [5] روايت با متن مذكور را ميتوان در کتاب المحتضر مشاهده كرد (مجلسي، 1403، ج52: 121).
در ادامه و در مقام تبيين معناي (طواسين) چنين ميگويند:
اقول مراد از (والطواسين) حروفات آن نيست؛ زيرا که طواسين جمع طاسين است و در قرآن سه سوره است: سوره شعرا و سوره نمل و سوره قصص.شعرا و قصص هر دو طسم و نمل طس. پس طواسين محسوب نخواهد بود. کذلک واو و الف و لام آن به خلاف الف و لام الروضة و تاء روضه تاء قرشت نيست؛ بلکههاي هوز است. پس، در اين صورت، به حساب جمل هزارو سيصد و بيست و نه سال ميشود. پس در بيست ونه اميد فرجي بل فرجها از براي شيعيان است؛ إن شاء الله! (مرندي، 1328: 208).[6]
ايشان در فصل پاياني نيز اشارهاي به برخي از سخنان در مورد زمان احتمالي ظهور اشاره كرده و به سخن خواجه نصير طوسي و حديث ابا لبيد اشاره ميکند (همان: 365).
فصل دهم. في اعداد علائم الظهور: در اين فصل، علائم ظهور از زبان شيخ مفيد را به اشتباه به کتاب بشارة المصطفي نسبت داده و نقل ميکنند (همان: 309).
فصل يازدهم. في علائم الظهور التى ذكرها امير المومنين في خطبته: متن خطبة البيان، را که از خطبههاي منسوب به حضرت علي ميباشد، ذکر ميکند.[7]
فصل دوازدهم. في احراق الشيخين بنار النمرود: در اين بخش به سخن حضرت علي با خليفه دوم اشاره (برسي، 1422: 125) و قسمتي ديگر از خطبة البيان را ذکر كرده است (مرندي، 1328: 316).
فصل سيزدهم. فتح بلاد الآلمان بالتكبيرات الثلاثة: ايشان روايتي را به غيبت طوسي در مورد فتح روم و قسطنطنيه نسبت ميدهد؛ در حالي که مجدداً آدرس اشتباه داده و اين روايت در کتاب غيبت نعماني است. (ابن ابيزينب، 1379: 235). از طرف ديگر به کشور آلمان در روايتهاي مورد نظر ايشان هيچ اشارهاي وجود ندارد و تنها برداشت خود را بدون ذکر دليل مطرح کرده است (مرندي، 1328: 318 و 364؛ مرندي، 1332: 18).
فصل چهاردهم. في ارتداد اصحاب القائم الا اثنى عشر: ايشان روايت مفضل از امام صادق را در مورد الحاق شدن فردي به نام حسني به لشکر حضرت مهدي ذکر ميکند و اينکه از تمام ياران اين فرد چهل هزار نفر امام را ياري نميکنند (ر.ك: خصيجي، 1419: 404) و تنها دوازده هزار نفر از حسني تبعيت کرده (حائري يزدي، 1422، ج2: 168) و به امام ملحق ميشوند (مرندي، 1328: 321).
فصل پانزدهم. علامة خروج السفياني؛ فصل شانزدهم. خروج المهدى واوصافه؛ و فصل هفدهم. في عدد اصحاب القائم : در اين سه فصل از روايت هايي مانند خطبة البيان استفاده كرده و به وصف سفياني و نام ياران حضرت مهدي ميپردازد؛ اما در قسمت بيان کننده ياران حضرت مهدي، ايشان نام ياران از بصره را چنين آورده است:
الا و ان اولهم من البصرة و آخرهم من الابدال فاما الذين من البصرة فعلي محارب و طليق (همان: 231). و در ترجمه جرائد به صورت (فعلي و محارب و طليق آورده است (مرندي، 1322: 109).
در صورتي که در بشارة الاسلام اين عبارت را چنين ذکر کرده اند:
فاما الذين من البصرة فعلي و محارب (حيدر الكاظمي: 211)
و در الزام الناصب نيز چنين ميگويد:
إنّ أوّلهم من أهل البصرة و آخرهم من الأبدال فالذين من أهل البصرة رجلان اسم أحدهما علي و الآخر محارب (حائري يزدي، 1422، ج2: 165).
فصل هجدهم. بيعة اصحاب القائم له على ثلاثين خصلة: همان سي خصلتي را که در خطبة البيان ذکر شده است، بيان ميکنند (مرندي، 1328: 334).
فصل نوزدهم. بيان الحرب بين ملك الروم و القائم: در اين قسمت ادامه خطبة البيان را ذکر ميکنند.
فصل بيستم. الخطبة الافتخارية لامير المؤمنين (همان: 338): اين خطبه را از جمله سخنان منسوب به حضرت علي دانسته اند که به خطبة البيان شباهت بسيار دارد. از اين رو، علامه آقابزرگ طهراني اتحاد اين دو خطبه را احتمال داده است (طهراني، 1403، ج7: 198). البته استناد اين خطبه نيز مانند خطبة البيان محل ترديد ميباشد.[8]
فصل بيست و يكم. تاريخ تولد القائم : به روايتي مفصل از امام صادق اشاره ميکنند كه، البته در آن زماني مشخص نشده است و امام صادق بيان کننده اصل تولد و مشکلات دوران غيبت براي مفضل بن عمر هستند (مرندي، 1328: 342).
فصل بيست و دوم. اعداء القائم مقلدة العلماء اهل الاجتهاد: نويسنده از کتاب فتوحات مکيه ابن عربي مطلبي را در مورد حضرت مهدي و مخالفان ايشان از ميان فقها مطرح ميکند و البته توضيحي ارائه نميدهد؛ (همان: 344). اما به دونکته بايد توجه كرد:
ظاهرا اين مطلب را از کتاب فتوحات مکيه و به نقل از امام صادق ذکر ميکند؛ چرا که در ابتداي نقل کلام اين عبارت را آورده اند: (عنه ع)؛ يعني از ايشان. که با توجه به نقل روايت قبل از امام صادق، مراد، ايشان هستند؛ در حالي که با مراجعه به اصل کتاب متوجه ميشويم اين بخشها بيان خود ابن عربي است و از کلمات امام صادق نيست؛ (ابن عربي، ج3: 39؛ اشعراني، 562). الا اينکه بگوييم اشتباه از طرف نساخ کتاب صورت پذيرفته است.
اين بيان ابن عربي و روايت هايي که به بحث تقابل فقها با حضرت مهدي اشارهاي دارند، الزاما مرادشان فقهاي شيعه و يا عالمان مستقر در شهر قم نيست و ميتواند مراد آنها عالمان وهابي، زيديه و ديگر فرقي باشد که به نام قرآن و دين امروزه نيز در برابر فرقه حقه اثني عشريه قد علم کرده و مصداق بارز آن علماي وهابي هستند که با تحليل اشتباه خود از آيات الاهي، توسل را شرک محسوب ميكنند. از طرف ديگر، روايتهاي متعدد داريم که دستور داده اند در دوران غيبت به فقها مراجعه شود؛ مانند:
فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِ أَنْ يُقَلِّدُوهُ؛ (طبرسي، 1403: 485)؛ هر كس از فقيهان كه نفس خود را پاس دارد و دين خود را حفظ كند و به مخالفت با هواى خويش برخيزد و فرمان خداى را اطاعت كند؛ بر عموم مردم ـ غير متخصص در امر دين ـ لازم است از او تقليد كنند.
همچنين توصيه كردهاند در دوران غيبت، شهر قم و علماي آن پناهگاه شما بوده و براي دفع فتنههاي آخرالزمان به آنها مراجعه كنند. امام صادق ميفرمايند:
إِذَا أَصَابَتْكُمْ بَلِيَّةٌ وَ عَنَاءٌ فَعَلَيْكُمْ بِقُم؛ در هنگام مشکلات و فتنهها به قم پناه ببريد (مجلسي، 1403، ج57: 215).
در نتيجه جمع ميان اين دو دسته از روايات اين است که مراد ائمه عالمان بي عمل و هواپرست هستند، نه الزاما عالمان شيعي مقيم قم.
فصل بيست و سوم. في بيان القبة للقائم : در مورد هشتاد هزار قبه نوراني که به احترام امام حسين و قبل از ظهور برقرار ميگردد؛ سخن گفتهاند (مرندي، 1328: 345).
فصل بيست و چهارم. في بيان رموز علائم ظهوره : در ادامه بحث خواهد شد.
نشانههاي ظهور
آنچه در اين نوشته اهميت دارد، مباحث وارد شده در زمينه نشانههاي ظهور است. از اين رو، در قالب عنواني جدا به تبيين ميپردازيم.
نويسنده بر مبناي سخنان علي اصغر بروجردي در کتاب عقايد الشيعة[9] نشانههاي ظهور را به دو علامت خاصه و عامه تقسيم ميكند؛ و مراد از علامتهاي خاصه، نشانه هايي است که مختص امام مهدي است؛ مانند خارج شدن شمشير از غلاف و اطلاع ايشان از زمان ظهور. مراد از علامتهاي عامه نشانههايي است كه براي عموم مردم است. ايشان حدود بيست و هشت علامت را ذکر ميکند (مجلسي، 1403، ج57: 392؛ مرندي، 1328: 14). اما به مناسبتهاي مختلف از علائم ظهور نام برده و به تطبيق آنها ميپردازد. در اين جا با توجه به ترتيب فصول کتاب، به ذکر مواردي از نشانههاي ظهور که اعتبار ندارند و به روايت ذکر شده براي آن در منابع حديثي، اشاره نگرديده و يا در مورد آنها تطبيقي صورت پذيرفته است؛ خواهيم پرداخت.
الف) روايتهاي بدون سند و منبع
- خروج شروسي به سمت تبريز:
در فصل هشتم از کتاب، به روايتي از عبدالله بشار،برادر رضاعي امام حسين اشاره ميکند و ميگويد:
عن عبد الله البشار الاخ الرضاعي للحسين بن علي في الحديث الطويل له عن الحسين قال: اختلاف الصنفين من العجم في لفظ كلمة[10] و يسفك فيهم دماء كثيرة و يقتل منهم ألوف ألوف ألوف و خروج الشروسي من بلاد الأرمينية[11] إلى أذربايجان يسمّى بالتبريز، يريد وراء الري الجبل الأحمر بالجبل الأسود لزيق جبال طالقان- فتكون بين الشروسي و المروزي وقعة صيلمانية يشيب منه الصغير و يهرم منه الكبير؛ دو دسته از مردم عجم درباره لفظ کلمه اي ]کلمه عدل[ به اختلاف دچار ميگردند و در ميان آنان خونريزي بسيار ميشود و هزار هزار هزار نفر کشته ميشوند. آنگاه فرمود: و شروسي از بلاد ارمنيه به سمت آذربايجان که آن را تبريز مينامند، به قصد کوه سرخ پشت شهر ري که به کوه سياه، و چسبيده به کوهستان طالقان متصل است قيام ميکند و ميان شروسي و مروزي جنگ بسيار سختي روي ميدهد که کودکان را پير و بزرگسالان را فرسوده ميکند. (مرندي، 1328: 297).
نقد
مراد از عبدالله بشار، عبد اللَّه بن أبي عقب الليثي ميباشد (بلاذري، 1417ق، ج11: 106). در برخي منابع نام پدر او يسار (همان) و در برخي ديگر بشار ذکر شده است (راوندي، 1409، ج3: 1167؛ عاملي نباطي، 1403، ج2: 258). نام او متفاوت نقل شده و گاهي عبد اللّه بن أَبي عقبة الشّاعر (ابن بابويه، 1395، ج1: 304). يا ابا عبد الله الشاعر ياد شده است (مجلسي، 1403، ج51: 114؛ ابن بابويه، 1404: 123؛ ابن أبي زينب، 1397: 192). بنا بر تصريح نباطي بياضي، او داراي کتابي در ملاحم بوده که قسمتي از ملاحم را به شعر گفته (عاملي نباطي، 1384، ج2: 258). و مرحوم کليني يک گزارش از کتاب شعر او و به نقل از امام صادق بيان ميکند. (كليني، 1407، ج8: 177). نجاشي نيز به کتاب شعري از او ذيل نام الحسين بن محمد بن علي الأزدي اشاره ميکند (نجاشي، 1418: 65). مقدسي شافعي نيز دو شعر از او را درزمينه فتن و ملاحم نقل کرده و او را علامه ادب و شعر مينامد (شافعي، 1428ق: 158).
آنچه محل تامل است اين که:
الف) کتاب در زمان ما در اختيار کسي نيست و اين گزارش نيز در هيچ يک از کتابهاي روايي نقل نشده و اولين مصدر آن، ادعاي شيخ ابوالحسن مرندي در جلد سوم نور الانوار ميباشد. پس از ايشان، حائري بارجيني اين نقل را از مجمع النورين (در اصل همان جلد سوم نور الانوار) در کتاب خود ذکر کرده (حائري، 1422، ج1: 67) و تا زمان فعلي مصدر نقل نويسندگان معاصر کتاب بارجيني بوده است.
ب) مشابه اين روايت که در آن از شروسي نام برده است، در گزارش شيخ صدوق بوده؛ اما صدر حديث در آن وجودندارد. شيخ صدوق ميگويد:
وَ يَخْرُجُ الشَّرُوسِيُ مِنْ أَرْمِينِيَّةَ وَ آذَرْبِيجَانَ يُرِيدُ وَرَاءَ الرَّيِّ الْجَبَلَ الْأَسْوَدَ الْمُتَلَاحِمَ بِالْجَبَلِ الْأَحْمَرِ لَزِيقَ جَبَلِ طَالَقَانَ فَيَكُونُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْمَرْوَزِيِّ وَقْعَةٌ صَيْلَمَانِيَّةٌ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ مِنْهَا الْكَبِير (ابنبابويه، 1395، ج2: 469).
با توجه به اصل روايت متوجه ميشويم که صدر گزارش مرندي و عبارت (تبريز) از اضافات ايشان به روايت است و براي آن مستندي وجود ندارد.
ج)احتمال دارد مراد از (کلمه عدل) همان بحث عدالتخانه در دوره مشروطه باشد که شيخ مرندي نيز از مخالفان سرسخت آن بوده است (مرندي، 1344: 75). و مؤيد اين احتمال، عبارتي ديگر از ايشان در همين کتاب است که در کنار کلمه عدل به کشته شدن يک شيخ مازندراني که ياد آور شهيد شيخ فضل الله نوري است؛ اشاره كرده است (مرندي، 1328: 371).
- تهران از نشانههاي ظهور
ايشان روايتي را در مورد تهران نقل کرده و آن را به علامه مجلسي نسبت ميدهد و ميگويد:
قال العلامة المجلسي ره قال المفضل بن عمر قال لي جعفر بن محمد يا مفضل اتدري اينما وقعت دار الزوراء قلت الله وحجته اعلم. فقال اعلم يا مفضل ان في حوالي الري جبلا اسود تبني في ذيله بلدة تسمى طهران وهي دار الزوراء التي تكون قصورها كقصور الجنة ونسوانها كالحور العين واعلم يا مفضل انهن يتلبسن بلباس الكفار ويتزين بزي الجبابرة ويركبن السروج ولا يتمكن لازواجهن ولا تفي مكاسب الازواج لهن فيطلبن الطلاق منهم ويكتفي الرجال بالرجال والنساء بالنساء وتشبه الرجال بالنساء والنساء بالرجال فانك ان تريد حفظ دينك فلا تسكن في هذه البلدة ولا تتخذها مسكنا لانها محل الفتنة وفر منها الى قلة الجبال؛ علامه مجلسي فرمود: مفضل بن عمر گفت که امام صادق فرمود: اي مفضل ! ميداني زوراء کجاست؟ گفتم: خدا و حجت الاهي ميدانند. فرمود: اي مفضل! در حوالي ري کوهي سياه است که شهري به نام طهران در کنارش بنا ميشود و آن جا زوراء است که خانه هايش مانند خانههاي بهشتي در عظمت ساخت است و زنانش مانند حوريان بهشتياند. بدان که ايشان لباس کفار را ميپوشند و مانند جباران زندگي ميکنند و بر زينها سوار ميشوند و زنانشان تمکين براي همسر ندارند و به پول همسران خود قانع نيستند و از آنها طلاق ميگيرند. مردان به مردان و زنان به زنان بسنده کرده و مردان خود را مانند زنان نموده و زنان خود را مانند مردان مينمايند. پس، همانا اگر ميخواهي جان خود را حفظ کني، در اين شهر ساکن مشو و در آن جا نمان؛ چرا که آن شهر محل فتنه است. از آن جا بگريز و به قله کوه پناه ببر (همان: 297؛ مرندي، 1322: 54).
نقد
اين روايت نه تنها در بحار الانوار علامه مجلسي يافت نگرديد؛ بلکه در هيچ يک از کتابهاي ايشان و مجامع روايي ديگر بيان نشده است. آنچه را هم ايشان در بحار الانوار و به نقل از کتاب الهداية الکبري و از مفضل بن عمر نقل نموده، غير از چيزي است که شيخ مرندي بيان کرده است (خصيبي، 1419: 403؛ مجلسي، 1403، ج53: 14). در اين ميان متاسفانه تعدادي از عالمان ديني نيز به اين نقل بسنده و استناد كرده و همين اشتباه موجب گرديده تا غلط مشهوري رواج بيابد.[12]
- خروج حسني
مرندي ميگويد:
چهارم خروج حسنى است كه اسم او حسن است. در مكه بالاى حجرالاسود كشته ميشود وبعد از كشتن او به پنج روز مهدى آل محمد ظهور ميكند. (مرندي، 1328: 363).
در اين بيان دو مطلب بدون سند يافت ميشود؛ چرا که بر اين، منبع و دليلي نداريم که نام حسني، حسن باشد و يا اينکه فاصله قتل او تا ظهور پنج روز ميباشد.[13]
4.کلمه عدل و قتل شيخ طبرسي
في غيبة ابن العقدة عن الصادق: اختلاف الصنفين من العجم في لفظ کلمة عدل يقتل فيهم الوف الوف الوف خالفهم الشيخ الطبرسي يصلب و يقتل؛ در کتاب غيبت ابن عقده از امام صادق چنين آمده است: دو گروه از عجمها با يکديگر و در مورد کلمه عدل اختلاف پيدا ميکنند. در اين ميان هزاران هزاران هزاران نفر کشته ميشوند و در اين ميان شيخي مازندراني با آنها مخالفت ميکند که در نهايت او را به دار آويخته و ميکشند (مرندي، 1328: 271).
نقد
اولا: اين سخن نيز از جمله مطالب بدون سند و دليل است که در کتاب مرندي يافت شده و ديگر کتابها نيز از ايشان آدرس را ذکر كردهاند. (حائري يزدي، 1422، ج2: 134). نيز نميتوان به صورت قطعي وجود کتابي با عنوان (الغيبة) را براي ابن عقده نفي نمود؛ اما هيچ يک از کتابهاي فهرستي بدان اشاره نکرده و تا کنون بر وجود اين کتاب دليلي به دست نيامده و طبق تحقيقات صورت گرفته کسي جز مرحوم مرندي از اين کتاب نقلي نداشته است و چه بسا از اين رو بوده که علامه آقابزرگ طهراني که خود استاد کتابشناسي ميباشد پس از نقل روايتي از کتاب ابن عقده توسط مرندي در کتاب (جرائد سبعه)،چنين ميگويند:
ينقل فيه عن كتاب" الغيبة " لابن عقدة، والظاهر أنه ينقل عنه بواسطة؛ (طهراني، 1403، ج5: 94)؛ در کتاب نور الانوار از کتاب ابن عقده نقل کرده و ظاهرا او با واسطه از اين کتاب روايت نقل ميکند.
ثانيا: همانگونه که در عبارتهاي قبل ذکر شد،شيخ ابوالحسن مرندي از مخالفان مشروطه بوده و اين گزارش کاملا با عقايد ايشان سازگاري دارد و مخالفان مشروطه ميتوانستند با اين گزارش بدون سند عليه طرفداران مشروطه احتجاج كنند؛ عبارت هايي مانند کلمه عدل که يادآور واژه عدالتخانه و بحث حکومت مشروطه است، و شيخ طبرسي نيز به شهيد شيخ فضل الله نوري اشارهاي کامل دارد.
ب) تطبيقهاي احتمالي و بدون دليل
يکي از آفتهاي جدي در نشانههاي ظهور، تطبيقهاي احتمالي و بدون دليل است که در هر دورهاي نيز صورت ميپذيرد. مرندي نيز از اين قافله جا نمانده و در برخي از گزارشهاي تاريخي تطبيق هايي را مناسب با زمانه و تفکرات مقبول خود بيان كرده که وجه مشترک تمام اين تطبيقها، عدم دليل و قرينهاي معتبر است:
1.شعر منسوب به حضرت علي
اشعاري از حضرت علي بدين صورت نقل شده است:
بُنَيَّ إِذَا مَا جَاشَتِ التُّرْكُ فَانْتَظِرْ
وَلَايَةَ مَهْدِيٍّ يَقُومُ فَيَعْدِلُ
وَ ذَلَّ مُلُوكُ الْأَرْضِ مِنْ آلِ هَاشِمٍ
وَ بُويِعَ مِنْهُمْ مَنْ يَلَذُّ وَ يَهْزَلُ
صَبِيٌّ مِنَ الصِّبْيَانِ لَا رَأْيَ عِنْدَهُ
وَ لَا عِنْدَهُ جِدٌّ وَ لَا هُوَ يَعْقِلُ
فَثَمَّ يَقُومُ الْقَائِمُ الْحَقُّ مِنْكُمْ
وَ بِالْحَقِّ يَأْتِيكُمْ وَ بِالْحَقِّ يَعْمَلُ
سَمِيُّ نَبِيِّ اللَّهِ نَفْسِي فِدَاؤُهُ
فَلَا تَخْذُلُوهُ يَا بَنِيَّ وَ عَجِّلُوا
فرزندم! هنگامى كه قبائل ترك به حركت درآمدند، منتظر سلطنت مهدى باشيد كه قيام كرده و به عدل حكومت ميكند. پادشاهان دودمان هاشم خوار گردند ]گويا مقصود بنى عباس است[ بچهاى كه نه رأى و نه تدبير و نه عقل دارد، به سلطنت ميرسد و افراد عياش و بىمصرف با او بيعت ميكنند. آنگاه قائم بحق از دودمان شما قيام كند. او به حقيقت بيايد و به حق عمل كند. او همنام پيغمبر خداست. جان من فداى او باد! او را خوار مسازيد و با شتاب او را بپذيريد! (ميبدي، 1411: 255)
مرندي ذيل اين شعر، سخنان صاحب کتاب نورالانوار، يعني شيخ علي اصغر بروجردي را ذکر ميکند که احتمال قوي ميدهند مراد از اتراک، روسيه باشد (مرندي، 1328: 347) و بعد نظر خود را در عبارتي کوتاه چنين ذکر ميکنند:
هيجان ترك تاريخ سنه 1324. [چرا که عبارت ] ترك بحروف ابجد 1324 [مي شود] چنانچه امير المؤمنين ميفرمايد: إذا ما جاشت الترك فانتظر الخ (همان)
در عبارتهاي مرندي تطبيقهاي احتمالي رخ داده که شواهد و قرائني نيز بر آن ارائه نگرديده و اين اشعار ميتواند بر ساقط شدن حکومت بني العباس از سوي ترکان و مغولان نيز دلالت داشته باشد. افزون بر اين، اعتبار اين اشعار محل تامل است[14] و قديمي ترين منبع نقل اين شعر کتاب ديوان اشعار علي به قلم حسين بن معين الدين ميبدي (911 ق) ميباشد (ميبدي، 1411: 355) که سندي بر چگونگي نقل اين شعر از حضرت علي ارائه نکرده و پس از او نباطي بياضي به نقل اشعار پرداخته است. (عاملي نباطي، 1384ق، ج2: 265) علامه مجلسي حکم کردن به صحت تمامي اشعار را مشکل دانسته (مجلسي، 1403، ج1: 42) و آقابزرگ طهراني نيز از تعدادي کتاب با عنوان ديوان اشعار حضرت علي نام ميبرد و بيان ميکنند که تعداد اشعار در هريک با ديگري تفاوت دارد و عموم اين کتابها براي اشعار سندي ذکر نکرده اند و طريق رسيدن اين شعر به حضرت علي مشخص نيست (طهراني، 1403، ج9: 101).
- لشکر آذربايجان
متن روايت چنين است:
لَا بُدَّ لِنَارٍ مِنْ آذَرْبِيجَانَ لَا يَقُومُ لَهَا شَيْء؛ ناگزير آتشى از ناحيه آذربايجان زبانه خواهد كشيد كه هيچ چيز در مقابلش نتواند ايستاد (ابن ابي زينب، 1394: 195).
ايشان احتمال ميدهند که مراد از روايت همان آذربايجان کنوني در ايران و جنگهاي رخ داده در آن باشد.
- باريدن تگرگ
نويسنده تلاش كرده تا دوره خود را به ظهور و دوره بلاياي آسماني نزديك قلمداد كند. او در اثبات اين ادعا که در دوره ظهور قرار داريم، به برخي از وقايع چنين اشاره ميکند:
بعضى نقل كرده اند كه باريدن تگرگ بسيار بزرگى است در روم وجزاير كه بسيار محل تعجب باشد كه به مثل آن ديده نشده باشد… و همچنين باريدن تگرگ بزرگ كه بغير عادت باشد در بعضى از بلاد و نواحى نقل شد كه وقوع يافت… اقل العباد على اكبر خان حاج صدر الدوله نواده حاج محمد حسين خان صدر اعظم اصفهاني، طاب ثراه از جنابان مجد الاسلام اروميه وميرزا غلام حسين خان اروميه كه از طلاب مدرسه سپهسالار مرحوم هستند، شنيدم كه ايشان گفتند: در اروميه [در حاشيه نوشته شده يک ماه] قبل تگرگ بسيار عجيب و غريبى باريده است كه خارج از عادت بوده است. هريك دويست مثقال و در ميانشان سنگ و كلوخ بود، به هر بام وديوارى خورده است، سوراخ كرده است و به شاخ گاو خورده؛ شكسته است و به هر حيوانى خورده؛ كشته است؛ بيست و هفت قريه از قراي آنصفحه را ويران كرده است (مرندي، 1328: 358 و 357 و364).
اين تطبيقهاي احتمالي در حالي است که سالها از زمان مؤلف گذشته و ظهور رخ نداده است و اينگونه برخورد با روايتهاي مهدوي نه تنها براي منتظران معرفتي به ارمغان نميآورد؛ بلکه در ميان شيعيان جز اميدي كاذب ايجاد نخواهد کرد.
- خروج سلاطين عجم
ايشان در تطبيقي ديگر بدون دليل، مراد از خروج سلاطين عجم در نزديکي ظهور را به فروپاشي دولت صفوي نسبت ميدهد و ميگويد:
خروج سلاطين عجم است از شأن و وقار. شايد كه مراد بيعت ايشان باشد ساير دول را در ازمنه از ازمان، به جهت مصالح به امر سلطنت يا اينكه به جهت بعضى از امور دين وسستى در سلطنت ايشان عارض شود… و همچنين امر سلطنت در بلاد عجم در بعضى اوقات سست و موهون شد در آخر سلطنت صفويه كه افاغنه و اوزبك بر بلاد عجم مستولى شدند (همان: 357 و 358).
- غلبه کردن ديلمان بر ري
مرندي عبارتي از ناسخ التواريخ را ذکر کرده و ميگويد:
اما در شهر رى مردم فتنهانگيز فراوان آيند، در آخر زمان ديلمان بر ايشان تاختن كنند (همان: 361).
ايشان در سخني بدون دليل مراد از ديلمان را طائفه بختياري دانسته و به صرف ديدگاههاي ضد مشروطه خود، ميخواهد اشارهاي به وقايع دوران مشروطه و تسلط طوايف بختياري به فرماندهي سردار اسعد بختياري (فاتح تهران) بر ري و ارتباط آن با دوران ظهور اشارهاي داشته باشد.بيان مرندي چنين است:
چنانكه در مراصد الاطلاع في معرفة الامكنة والبقاع وارد است كه ديلمان جمع ديلم است در لغت فرس قرية من قرى الاصفهان كه طائفه بختياري است (مرندي، 1328: 362 و 364؛ مرندي، 1322: 17).
منفردات و اضافات در ترجمه جرائد سبعه
1.اخبار حضرت علي از سال 1329 قمري
در جريده دوم از اين کتاب به روايتي از حضرت علي اشاره کرده و چنين ميگويد:
من اخبار اميرالمومنين في سنة ثلاثمائة و تسعة و عشرين بعد الالف تغيرت الدنيا في ساير الاحوال و يتغير امور الناس کلها فانه يکون للناس اختلاف کثير و يقتل منهم خلق عظيم و يخرج رجل علي الملک فيکون فزع و قتال و يکون الفساد و البلايا کلها في الناس و يخرج الخوارج من النواحي و يزيد فيهم کثرة الفساد و اهراق الدماء و القتل و الجوع و الله اعلم بحقائق الامور؛ خبر داد حضرت امير المومنين که در سال هزار و سيصدو بيست ونه تغيير مييابد اوضاع دنيا در تمام حالات و نيز متغير ميشود امور و معاش مردم. پس، به درستي در اين هنگام براي مردم پديدار ميشود اختلاف و دشمني زياد و کشته خواهد شد اشخاص بيشمار و خروج ميکند در ميان مردم شخص بي باک به ادعاي سلطنت و حادث ميشود در دل مردم ترس وبيم بسيار و کشته خواهد شد از مردم آن زمان خلق بي شمار که آشکار خواهد شد ميان مردم فساد و نزاع بي حساب و خارج ميشوند خروج کنندهها از هر گوشه و کنار و واقع ميشود ريختن خونهاي ناحق و کشتن مسلمانان بي گناه و ظاهر ميشود گراني و گرسنگي زياد خداوند عالم عالم است به حقايق امور عباد (مرندي، 1332: 7؛ مرندي، 1333: 39).
نقد
اين گزارش نيز مانند ديگر گزارشهاي ايشان بدون سند و منبع ذکر شده است منبع و مستندي براي آن يافت نشد. تنها مطلبي مشابه از سوي شيخ مفيد نقل شده است که علاوه بر عدم انتسابش به ائمه معصومين، عبارت (هزارو سيصدو بيست ونه) و غيره را ندارد[15] (مفيد، 1413: 161).
- دستور حضرت محمد به ازدواج در 1180 ق.
چنانكه در تفسير روح البيان در ذيل آيه معجز بيان: «یَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ و زَوْجُکَ الجَنَّةَ؛ در تشويق مردم به تزويج در زمان آينده بعد از سنه هزار و يکصد و هشتاد از هجره نبوية که حضرت رسول خطاب به اصحاب کرامش فرمود به تحقيق حلال ميشود بر امت من عزوبيت و گوشه نشيني کوهها که حلال و مباح ميدانند کشتن مردمان بي گناه را. پس در آن زمان تربيت سگها بهتر از تربيت اولاد خونريز [است] و ان تلد المرأة حية خير من ان تلد الولد (مرندي، 1332: 8؛ مرندي، 1333: 39).
نقد
بي دقتي در نقل و تبيين روايات بارزترين صفت اين نويسنده است؛ چرا که:
يکم: مصدر اين روايت کتابهاي اهل سنت ميباشد و در يک متن به سال 380 ق و در متن ديگري سال 180 ق[16] (نيشابوري، 1316، ج5: 186؛ ثلعبي، 1422، ج7: 92). اشاره شده است. نقل سيوطي چنين است:
إذا أتتْ على أمتى ثلاثمُائةٍ وثمانون سنةً فقد أحللتُ لهم الغُرْبَةَ والعُزْلَةَ والتَّرَهُّبَ على رؤوس الجبال؛ (سيوطي، ج2: 145). هنگامي که سال 380 براي امت من محقق شود، براي آنها غربت و عزلت و دوري از مردم و پناه بردن به قله کوهها را روا ميدانم.
دوم: اين روايت در مدح مجرد ماندن و جواز عدم ازدواج در سال مذکور است نه تشويق کردن به ازدواج.
سوم: متاسفانه عبارت (بعد الالف) از قرن يازدهم هجري به اين حديث اضافه شده[17] و تفسير روح البيان نيز متعلق به اسماعيل حقي بروسي از علماي صوفي مسلک اهل سنت بوده که متوفاي 113ق است (جمعي از نويسندگان، 1385، ج8 : 664).
چهارم: از عبارت (و مباح ميدانند کشتن مردمان بي گناه را) تا (خير من ان تلد الولد) بيان صاحب تفسير روح البيان است که در نقل مرندي گمان ميرود از عبارتهاي حديث نبوي ميباشد.
3.تخريب حرم امام رضا
ايشان در قسمتهاي مختلفي از کتاب خود به عبارت هايي استناد كرده تا هتک حرمت سربازان روس به حرم رضوي را از نشانههاي ظهور بداند. در اين جا به مواردي اشاره ميکنيم:
الف) فهناک اظهر خسفا بالمشرق و خسفا بالمغرب. مفاد ذيل خبر شريف اشاره بر زلزله قوچان است که از توابع خراسان است که سي سال قبل به مقام ظهور رسيد که شايد به توهين حرم محترم حضرت ثامن الائمه اشاره شده باشد. (مرندي، 1332: 44).
ب) در خطبه شريفه که مشهور به خطبة البيان است که ميفرمايد…و يخربون خراسان و يفرقون الجلسان و يحبون الربا و يهدمون الحصون…و هتک مينمايند خراسان و مشهد حضرت رضا غريب الغربا علي بن موسي الرضا و بيرون مينمايند اشخاص متحصنين را از حرم عرش بنيان و حلال ميدانند حرام را و منهدم ميسازند ديوار و قبه منوره آن مفترض الطاعة را (همان: 45).
ج) و يحدث في ارض المشرق ما يحزن…و حادث شود در مشرق زمين آن چيزي که اندوهناک و غمگين سازد و بي آرام کند؛ اگر چه در مشرق زمين بسي وقايع حزن آورنده و آرام برنده روي داده است؛ اما به نظر انصاف و اسلاميت اگر نگرند، هيچ واقعه و حادثه در زمين مشرق که غم انگيز و حزن آورنده و آرام برنده باشد، مسلمين را علي الخصوص شيعيان و محبين اهل بيت طاهرين حضرت سيد المرسلين را بالاتر از اين قضيه هائله مشهد مقدس رضويه علي مشرفها الاف الثنا و التحية بکيفيتها نشده است (همان: 58 و 60).
نقد
يکي از ويژگيهاي تاليفات مرحوم مرندي اين است که ابتدا امري را براي خود مسلم گرفته و سپس تلاش ميكند به هر ترفند ممکني دليل و مستند براي آن بيابد. فارغ از اين مطلب که نقلهاي مورد استناد اين نويسنده تا چه اندازه اعتبار دارد؛ استدلال ايشان در تمامي موارد از تطبيق يک مسئله بر دليل عام رنج ميبرد. به عبارت ديگر، بيان روايت اين است که اتفاقي در شرق خواهد افتاد که اين مطلب کلي نميتواند دليل بر اثبات تخريب مرقد مطهر امام رضا به عنوان مسئلهاي خاص باشد. همچنين ايشان در کتاب ديگر خود با عنوان «دلائل براهين الفرقان»[18] (در استدلال به اين مطلب حديثي را از کتاب «کنوز الحقائق من حديث خير الخلائق» نقل کرده است که اين حديث در آن کتاب وجود خارجي نداشته و اصولا در هيچ کتاب حديثي ديگري ذکر نشده است.
در نتيجه دليل بر اين مطلب نداريم که تخريب مرقد امام رضا در منابع روايي پيشگويي شده و از علائم ظهور ميباشد.
نتيجهگيري
شيخ ابوالحسن مرندي يکي از نويسندگان دوره قاجاريه بوده که در جلد سوم کتاب نورالانوار، با عنوان مظهر الانوار، و دو اضافه بر آن با عنوان جرائد سبعه و شرح جرائد سبعه به مباحث مهدويت پرداخته است. او در اين سه اثر روايت هايي را در باره نشانههاي ظهور استفاده كرده که تا کنون در منابع شيعه و سني ذکر نشده است و شائبه جعل در آن وجود دارد. همچنين ايشان روايت هايي را به برخي از کتابها نسبت داده که از آن مطالب، در کتابهاي آدرس داده شده اثري نيست و يا هيچ فهرست نگاري از آن کتاب و انتساب به مولف آن ياد نکرده است. نکته قابل تامل اينکه جز ايشان نيز کسي کتاب را نديده است. در قسمت تطبيقات نيز با توجه به ديدگاههاي ضد مشروطهاي که در وي وجود داشته، تلاش كرده است تا مشروطه را از جمله فتنههاي آخرالزمان بنامد و تطبيقهاي بدون قرينه خود را در مورد عصر خود به خواننده القا کند.
پيوست (تصاوير)
کتاب نور الانوار به همراه اين کتاب در يک نسخه چاپ شده است.
از صفحه 282 به بعد، کتاب مظهر الانوار آغاز ميشود.
صفحه اول کتاب (نسخه کتابخانه مجلس)
صفحه آخر کتاب (نسخه کتابخانه مجلس)
صفحه اول مستطرفات (نسخه کتابخانة مسجد اعظم)
صفحه آخر مستطرفات (نسخه کتابخانة مسجد اعظم)
منابع
قرآن كريم
ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم (1397ق). الغيبة، محقق علي اكبر غفاري، تهران، صدوق.
ابن بابويه، عليبن الحسين (1404ق). الإمامة و التبصرة من الحيرة، قم، مدرسه الامام المهدي.
ابن بابويه، محمدبن علي (1395ق). كمال الدين و تمام النعمة، علي اكبر غفاري، تهران، اسلاميه.
ابن شهر آشوب، محمد بن علي (1379). مناقب آل ابي طالب، قم، علامه.
ابن عربي، محيي الدين، (بيتا). فتوحات المکية، دار احياء التراث العربي.
ابن اعثم الکوفي، احمد بن علي (1380). الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفي، انتشارات علمي فرهنگي.
امين، سيد محسن (1403ق). اعيان الشيعة، بيروت، دارالتعارف.
انصاريان، حسين، بي تا، تفسير حکيم، قم، دارالعرفان.
برسي، رجب بن محمد (1422ق). مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين علي، بيروت، موسسة الاعلمي.
بلاذري، احمد بن يحيي (1417ق). انساب الاشراف، بيروت، دارالفکر.
بيدآبادي، مسعود (1381). نگاهي به خطبة الافتخار و خطبه تطنجيه، فصلنامه علوم حديث، شماره 25، دانشکده دارالحديث.
ثعلبي، احمد بن ابراهيم (1422ق). الکشف و البيان عن تفسير القرآن، بيروت، داراحياء التراث العربي.
جمعي از نويسندگان زير نظر علي اکبر رشاد (1389ق). دانشنامه امام علي، تهران،پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
جمعي از نويسندگان زير نظر کاظم موسوي بروجردي (1385ق). دائرة المعارف بزرگ اسلامي،تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامي.
حائري يزدي، علي (1422ق). إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب، بيروت، موسسة الاعلمي.
حيدر الکاظمي، سيد مصطفي، (بيتا). بشارة الاسلام في ظهور صاحب الزمان، بي جا،آل البيت.
خراساني، محمد هاشم (1347). منتخب التواريخ، بيجا، كتابفروشى اسلاميه.
خصيبي، حسين بن حمدان (1419ق). الهداية الكبري، بيروت، البلاغ.
راوندي، سعيد بن هبة الله (1409ق). الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسة امام مهدي.
سپهر، محمد تقي (1377). ناسخ التواريخ، تهران، اساطير.
سيوطي، عبدالرحمن،(بيتا). جامع الاحاديث، بي جا، بي نا، موجود در کتابخانه المکتبة الشاملة.
شعراني، عبدالوهاب بن احمد، (بيتا). اليواقيت و الجواهر، دار احياء التراث العربي.
شهبازيان، محمد (1393). ره افسانه، قم، مرکز تخصصي مهدويت، اول.
ـــــــــــــــ (1393). واکاوي کتاب نورالانوار اثر علي اصغر بروجردي، فصلنامه علمي ترويجي انتظار موعود، ش 44، قم، مرکز تخصصي مهدويت.
طبرسي، احمد بن علي (1403ق). الاحتجاج علي اهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضي.
طهراني، آقا بزرگ (1403ق). الذريعة الي تصانيف الشيعة، بيروت، دارالأضواء.
طهراني، آقا بزرگ (1404ق). طبقات اعلام الشيعه،مشهد، دارالمرتضي.
عاملي (شهيد اول)، محمد بن مکي (1379). الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة، قم، زائر.
عاملى نباطى، على بن محمد (1384ق). الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، نجف، المكتبة الحيدرية.
عرب حسيني، سيد مهدي (1387). دوره قاجار و تاليفات درباره مهدويت، فصلنامه علمي پژوهشي مشرق موعود، شماره 5، قم، پژوهشکده مهدويت (آينده روشن).
كليني، محمد بن يعقوب (1407ق). الكافي، علي اكبر غفاري و محمد آخوندي، تهران، دارالكتب الإسلامية.
مامقاني، عبدالله (1423ق). مخزن المعاني، قم، موسسه آل البيت.
مجلسي، محمد باقر (1403ق). بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي.
مرندي، ابوالحسن (1332ق). جرائد سبعه، تهران، نسخه خطي موجود در کتابخانه مجلس شوراي اسلامي.
ـــــــــــــ (1333ق). شرح جرائد سبعه، قم، نسخه خطي موجود در کتابخانه مسجد اعظم.
ـــــــــــــ (1344). فجائع الدهور، قم، نسخه خطي موجود در کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.
ـــــــــــــ (1328ق). مجمع النورين، تهران، نسخه خطي موجود در کتابخانه مجلس شوراي اسلامي.
ـــــــــــــ (1328ق). نور الانوار، تهران، نسخه خطي موجود در کتابخانه مجلس شوراي اسلامي.
محمدبن محمدبن النعمان، المفيد (1413هـ). الإختصاص، قم، كنگره هزاره شيخ مفيد.
المقدسي الشافعي، يوسف بن يحيي (1428ق). عقدالدرر في اخبار المنتظر، قم، مسجد مقدس جمکران.
ميبدي، حسينبن معين الدين(1411ق). ديوان منسوب به اميرالمومنين، قم، دار نداءالاسلام.
نجاشي، احمد بن علي (1418ق). رجال، قم، نشر اسلامي.
نمازي شاهرودي، علي (1418ق). مستدرک سفينة البحار، نشر اسلامي.
نيشابوري، نظام الدين حسن بن محمد (1416ق). تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بيروت، دارالکتب العلمية.
http: //phz.hajj.ir/163/10537(پژوهشکده حج و زيارت)، كتابشناسي بقيع.
[1]. ر.ک. مرندي، 1328: 7 و 272. تقريظ علما و اجازه تصرف به ايشان در اموال موقوفه در آنجا ذکر شده و شرط سرپرستي موقوفه را اعلم بودن و اشهر بودن آن فرد ذکر كردهاند.
[2]. ر.ک. به کتاب هاي براهين الفرقان وفجايع الدهور ايشان.
[3]. همچنين ر.ک. ج3 : 106، ج 18 : 364.
[4]. نگارنده نسخهاي چاپي از اين کتاب نيافته و منبع تحقيق نسخهاي خطي از کتابخانه مجلس شوراي اسلامي ميباشد.
[5]. جلد اول پايان روايت در اين کتاب اين چنين است: و سيحفر لهم ينابيع الحيوان بعد لظى النّيران
[6]. علامه مجلسي سال 1159 ق را از اين روايت فهميده اند. ر.ک. بحار الانوار، ج52: 122.
[7]. براي اعتبار سنجي و اشکال هاي وارد شده به اين خطبه ر.ک. کتاب بيان الائمة و خطبة البيان في الميزان، سيد جعفر مرتضي.
[8]. ر.ک. نگاهي به خطبة الافتخار و خطبه تطنجيه، بيد آبادي، مسعود، علوم حديث، پاييز 1381 - شماره 25: 69.
[9]. در مورد اين فرد و کتابش ر.ک. مقالهاي از نگارنده با عنوان (واکاوي کتاب نور الانوار اثر علي اصغر بروجردي)، فصلنامه علمي ترويجي انتظار موعود، شماره 44.
[10]. در الزام الناصب کلمة عدل آمده است.
[11]. در نسخهاي از الزام الناصب الاروميه آمده است.
[12]. به عنوان نمونه ر.ک. منتخب التواريخ، 875، مستدرک سفينة البحار، ج4: 270، تفسير حکيم، ج 6، 255.
[13]. ر.ک. مقاله «واکاوي کتاب نورالانوار علي اصغر بروجردي»، محمد شهبازيان، فصلنامه علمي ترويجي انتظار موعود، ش 44.
[14]. ر.ک. دانشنامه امام علي، مقاله «ديوان امام علي»، مهدي مهريزي، ج 12: 220.
[15]. گزارش شيخ مفيد چنين است:
وَ إِذَا اجْتَمَعَ زُحَلُ وَ الْمُشْتَرِي فِي بُرْجٍ وَاحِدٍ تَغَيَّرَتِ الدُّنْيَا فِي سَائِرِ الْأَحْوَالِ وَ يَتَغَيَّرُ أُمُورُ النَّاسِ وَ تَخْرُجُ الْخَوَارِجُ مِنَ النَّوَاحِي كُلِّهَا وَ خَاصَّةً مِنْ جِيلَانَ وَ مِنَالدَّيَالِمِ وَ الْأَكْرَادِ وَ يَقْتُلُونَ النَّاسَ قِتَالًا شَدِيداً وَ يَشْتَدُّ الْأَمْرُ عَلَيْهِمْ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْحُزْنِ وَ تَرْتَفِعُ السِّفْلَةُ شَأْنُهُمْ وَ تَغَيَّرُ طَبَائِعُ النَّاسِ كُلِّهِمْ وَ يَذْهَبُ عَنْهُمُ الْحَيَاءُ وَ الْإِنْسَانِيَّةُ وَ يَطْمَعُ كُلُّ وَاحِدٍ فِي آخِرِهِ وَ يَزِيدُ فِيهِمْ كَثْرَةُ الْفَسَادِ خَاصَّةً فِي النِّسَاءِ وَ إِسْقَاطُ الْوَالِدَاتِ أَوْلَادَ الْحَرَامِ وَ إِهْرَاقُ الدِّمَاءِ وَ الْقَتْلِ وَ الْجُوعِ.
[16]. تفسير رغائب الفرقان، ج5: 186، الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج7: 92
و أخبرني ابن فنجويه قال: حدّثنا محمد بن المظفر البزاز قال: حدّثنا أبو عبد الله محمد ابن موسى بن النعمان بمصر قال: حدّثنا علي بن عبد الرّحمن بن المغيرة قال: حدّثنا أبو صالح كاتب الليث قال: حدّثنا أبو يحيى بن قيس عن عبد الله بن مسعود أنّ رسول الله صلى اللّه عليه و سلّم قال: «إذا أتى على أمّتي مائة و ثمانون سنة فقد حلّت العزبة و العزلة و الترهّب على رؤوس الجبال».
[17]. تفسير روح البيان، ج1، ص: 107
[18]. دلائل براهين الفرقان: 110.
نویسندگان:
محمد شهبازيان - نصرت الله آيتي