بازترسیم معیارهای نقد شیوه تأویل‌گرایی مدعیان مهدویت

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 22 - 43 دقیقه)

 184b

چکيده

بسیاری از مدعیان دروغین، به تأویل نصوص و مفاهیم دینی مهدویت رو آورده و با ابراز برداشت‌های باطنی و جدید از آموزه مهدویت سعی کرده‌اند، ضمن مشروعیت بخشی به آیین خود ساخته، حمایت موعودباوران را به خویش جلب کنند. این پژوهش، با هدف پیشگیری از جریان­های تأویل­گرا و مقابله با آن‌ها، با روش توصیفی ـ تحلیلی، به بازشناسی شیوه­های تأویل مدعیان مهدویت و ترسیم علل مردود بودن تأویلات آنان، با تبیین ضوابط و معیارهای تأویل می­پردازد. یافته­های تحقیق در گونه­شناسی شیوه­های تأویل، حاکی از مواردی است، نظیر تأویل مفهومی و مصداقی، تأویل با اضافه کردن قیدهای تأویلی، استفاده از علم حروف و تأویل به اشخاص. همچنین در نقد موارد ذکر شده به این نتیجه رسیده که غالب این موارد، فاقد معیارهای تأویل صحیح، نظیر استناد به دلیل معتبر، عقلایی بودن و همراهی با ظواهر شریعت است و به دلیل مخالفت با آیین الاهی و عدم دلالت کافی، باید از آن‌ها پرهیز کرد.

 

مقدمه

«مهدویت» از آموزه­های اساسی شرایع الاهی، از جمله آیین اسلام است. جریان­های انحرافی به منظور جلب حمایت توده مردم، با تأویل در آموزه مهدویت و ارائه برداشت­های باطنی بی­ضابطه و نادرست در تطبیق گزاره­های مهدویت، بر ادعاهای فرقه خویش سعی وافری ورزیده‌اند. این برداشت­های فریبنده، زمینه­ساز گمراهی افرادی زیادی در طول تاریخ و نیز رشد و نمو جریان­های انحرافی مهدویت شده است. تأویل­گرایی فرقه­های انحرافی، آثار زیان­باری در حوزه مهدویت به همراه داشته است که شناخت ابعاد مختلف تأویلات آنان، می­تواند از آسیب­های این جریان­های انحرافی بکاهد و شناخت شیوه­های مختلف تأویلی در فرقه­ها و آشنایی با علل نادرستی چنین رویکردی، زمینه­ساز برخورد پیشگیرانه با همه گروه­هایی است که سعی دارند با تأویل در نصوص و مفاهیم آموزه مهدویت، اعتقادات فرقه خویش را مشروع جلوه دهند و حمایت موعود باوران را به خویش جلب کنند. ازاین­رو، بازشناسی شیوه­های بهره­برداری از مفاهیم دینی مهدویت، به وسیله تأویل در فرقه­های انحرافی مورد توجه قرار گرفت تا با نقد آن شیوه­ها، برای راه مقابله با جریان­های انحرافی گام هایی برداشته شود.

این جستار که با روش کتابخانه­ای و به گونه توصیفی ـ تحلیلی به تحریر در آمده است؛ به بازنمایی معیارها و نقد شیوه­ها می­پردازد که فرقه­های انحرافی در جهت تأویل­گرایی در آموزه مهدویت به کار بسته­اند. ازاین­رو، پس از بازشناسی مفهوم تأویل، شیوه­های تأویل در مفاهیم مهدوی را مرور کرده و در نهایت، با ترسیم معیارهای نقدپذیری شیوه­های تأویل، به نقد عملکرد فرقه­ها می­پردازد.

بازشناسی مفهوم تأویل

«تأویل» از ماده «أ-و-ل»؛ در باب تفعیل؛ و ماده «أول»، به معنای رجوع و بازگشت است (فراهیدی، 1409: ج‏8 ، ص359). بنابراین، «تأویل» لغتاً به معنای ارجاع دادن و برگرداندن و عاقبت چیزی است و زمانی که تأویل به کلام اضافه شود، مقصود، عاقبت و نتیجه کلام و آنچه کلام به آن باز می­گردد؛ می­باشد (ابن فارس، 1404: ص162).

«تأویل»، در آثار لغت­شناسان، در مورد کلامی به کار می­رود که دارای معانی مختلفی است (صاحب بن عباد، 1414: ج‏10، ص378) و بیانی غیر از الفاظ کلام (به صورت قرینه منفصل بیرونی) بر آن وارد شده باشد (فراهیدی، 1409، ج8: ص369). ازاین­رو، می­توان تأویل را این­گونه تعریف کرد:

نقل ظاهر لفظ از معنای اصلی به معنایی دیگر؛ و آن نقل محتاج دلیل (قرینه) است؛ به نحوی که اگر دلیل نبود، هیچ­گاه از ظاهر لفظ چشم پوشی نمی­شد (ابن اثیر، 1367: ج‏1، ص80).

یعنی کلام دارای معنایی ظاهری و معنایی باطنی و مخفی است که از معنای غیر ظاهر و مخفی به «تأویل»، تعبیر می­شود (طریحی، 1375: ج‏5، ص312). لکن با توجه به ظرفیت لغوی تاویل، مقصود از آن، علاوه بر مفاهیم و مصادیق؛ حکمت­ها و مصالحی است که سبب نزول احکام و شرایع و معارف شده است (شاکر، 1382: ص19)؛ که ویژگی مشترک موارد تأویل در نصوص دینی، آمیختگی آن استعمالات با نوعی خفا، پوشیدگی و نامعلوم بودن آن برای همگان است (بابایی و دیگران، 1379: ص31). با این بیان، بسیاری از تطبیقات که تا پیش از ادعا مخفی بوده است، نیز در حوزه تأویل قرار می­گیرد. بنابراین، مقصود از تأویل در این نوشتار، هرگونه برداشت­ باطنی و خلاف ظاهر از متن مقدس است؛ و لو این‌که در حوزه تطبیق یا مصداق­یابی قرار گیرد. تأویل­گرایی، خصیصه رفتاری جریان­های تأویلی است که در مسیر تأویل، راه خطا پیموده­اند و به جهت رسیدن به اهداف فرقه، از تأویل صحیح عدول کرده­ و تأویلات بی­ضابطه را بستری برای رسیدن به خواسته­های نامشروع خویش قرار داده‌اند.

  1. گونه­شناسی شیوه­های تأویل­گرایی در موضوع مهدویت

1-1. تأویل به شیوه تبدیل معنای ماهوی

این نوع از تأویل که از آن به «تأویل مفهومی» نیز یاد می­کنیم؛ ارائه معنایی تأویلی از مفاهیم و نصوص دینی مهدویت است؛ به نحوی که ماهیت جدیدی برای آن مفاهیم و تعابیر در خصوص حوزه مهدویت ایجاد می­شود؛ مفاهیمی که کاملا با برداشت­های ظاهری و مبتنی بر ظهور الفاظ، مخالف خواهد بود. در ادامه به نمونه­هایی از تأویلات، به شیوه تبدیل معنای ماهوی اشاره می­شود:

مهدویت در نظام اعتقادی شیعه، آموزه­ای شخصی است و بر پایه موعودی خاص و معین، طرح ریزی شده است. مجموعه صفات و خصوصیات موعود قائم که در منابع روایی بر آن تأکید شده؛ همگی حاکی از قیام فردی خاص از اهل بیت برای اصلاح جهان و عاری ساختن آن از ظلم و ستم است. این قیام در زمان و مکانی خاص، به امر الاهی صورت می­پذیرد. این قائم، دوازدهمین امام از سلسله امامت، فرزند امام حسن عسکری و متولد سال 255 قمری است. ازاین­رو، مهدی بودن و موعود بودن، یک ویژگی و یک صفت عام قابل تطبیق بر مصادیق متعدد نیست؛ لکن بسیاری از فرقه­های انحرافی در اصل آموزه مهدویت تأویل کرده و آن را از «موعود شخصی» به «موعود نوعی» مبدل ساخته­؛ به عبارت دیگر، ماهیت مهدویت را از «شخصی بودن» به «نوعی بودن» مبدل کرده­اند. چنین رویکردی در آثار جریان اسماعیلیه نوین، یعنی فاطمیون به خوبی قابل مشاهده است (ابن حیون، 1409: ج3 ، ص391).

از دیگر نمونه­های تأویل ماهوی، در تأویل غلبه و چیرگی موعود بر همه مخالفان قابل مشاهده است. این چیرگی در جهت برپایی حکومت جهانی و اشاعه دین الاهی از مهم‌ترین ویژگی­ها و شاخصه­های مهدویت است. معنای ظاهری و عرفی غلبه و ویژگی­هایی که در روایات ذکر شده، حاکی از غلبه­ای است که پس از جنگ میدانی وسیع با دشمنان حاصل می­شود؛ به نحوی که هیمنه دنیوی آنان شکسته شده و عدالتی که عالم منتظر آن بوده است، محقق می­شود که قطعاً در زمینه براندازی حکومت جباران و ظالمان به بروز می­رسد. این­گونه است که قائم با پیروزی بر آنان به تحقق وظایف الاهی خویش در این جهت می­پردازد. غلبه میدانی قائم، علاوه بر تأیید روایات، مفاد برخی از آیات قرآنی می­باشد:

‏>هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ<؛ « او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است، پيروز گرداند؛ هر چند مشركان خوش نداشته باشند (توبه: 33).

بر اساس این آیه، خداوند غلبه حقیقی دین اسلام را بر همه ادیان، وعده داده است.

بسیاری از مدعیان دروغین مهدویت، از آن‌جا که واجد ویژگی غلبه تامه و پیروزی بر مخالفان نبودند، به ناچار به تأویل این ویژگی موعود رو آورده­اند. امامان اسماعیلی در دوره فاطمیان، پس از ملاحظه عدم غلبه تام امامان فاطمی، غلبه موعود را در بستر زمان و برای مهدی­های متعدد، مفهوم کرده­اند. در این زمینه قاضی نعمان چنین می­گوید:

و هذا لا یکون کما ذکرنا دفعة واحدة بل تعالی الله بالائمة من ولد المهدی امره و دینه و الایمان و المومنین شیئا شیئا و یفتح علی یدی کل واحد منهم ما یفتحه…؛ این امر دفعی و یکباره نخواهد، بلکه به تدریج خداوند به واسطه امامان از نسل مهدی، دین، ایمان و مومنین را تعالی خواهد بخشید و به دست هر کدام بخشی را فتح خواهد کرد (ابن حیون، 1409: ج3، ص387).

یعنی هر کدام از امامان، مقداری از عالم را فتح می­کنند تا در نهایت غلبه نهایی حاصل شود؛ چنان‌که مقداری از این غلبه در زمان پیامبر واقع شده و برخی دیگر در زمان فرزندان ایشان حاصل می­شود (همان: ج2، ص375).

بهاییت نیز ضمن پذیرش اصل غلبه قائم، در تأویل آن سعی دارد. حسین­علی نوری، مؤسس بهاییت در این زمینه چنین می­گوید:

سلطنتی که در کتب در حق قائم مذکور است، حق و لاریب فیه؛ ولیکن آن نه آن سلطنت و حکومتی است که هر نفسی ادراک نماید؛ همانند همه مظاهر قبل که وعده سلطنت بوده؛ ولی سلطنت حاصل نشده است (نوری، 1377: ص68).

وی سلطنت قائم را قدرت ایشان در همه ممکنات دانسته است و می­گوید:

همه مظاهر صفات غیبیه و مطالع اسرار الاهیه­اند و مقصود از سلطنت، احاطه و قدرت آن حضرت است بر همه ممکنات و خواه در عالم ظاهر به استیلای ظاهری ظاهرشود، یا نشود و بسته به مشیت خود حضرت است، مانند احاطه باطنیه حضرت رسول بر کل من فی السماوات والارض (همان: ص69).

در واقع، غلبه موعود را بر قدرت ایشان تأویل کرده است و بر این اساس، اگر این غلبه محقق نشود، به معنای آن است که موعود از این قدرت خویش استفاده نکرده است. البته برخی از مبلغان بهایی، غلبه موعود را به نفوذ کلام و گسترش امر ایشان تأویل کرده‌اند: «منظور از غلبه، نفوذ کلمه الله و غلبه امرالله» (گلپایگانی، بی­تا: ص253).

قادیانیه نحوه غلبه موعود آخرالزمان بر دشمنان را به گونه دیگری به تأویل برده است. این گروه غلبه قائم را امری غیر از غلبه فیزیکی و مادی با جنگ و خونریزی دانسته است و در این زمینه از تعابیر روایاتی استفاده کرده است، نظیر «تضع الحرب أوزارها»؛ که این تعبیر بیش‌تر در منابع روایی اهل سنت در وصف دوران پس از ظهور وارد شده است (ابن حماد، 1423: ص135). نیز مدعی شده­اند که موعود، پایان دهنده جنگ­ها است، نه این‌که خود آغازگر جنگ باشد و ازاین­رو، از هر رویارویی نظامی با دشمنانش گریزان است. بنابراین، غلبه موعود، به مقابله و پیروزی غیر فیزیکی تأویل شده است. در دیدگاه قادیانیه، پیروزی حقیقی زمانی است که «ارتش معارف و حقایق» غالب شود و آن، زمانی است که قرآن همه معارف خود را آشکار کند و این رویکرد در زمانی تحقق می‌یابد که بیش‌ترین نیاز به آن در مقابل هجوم دشمنان احساس ­شود (قادیانی، 1433: ص496).

1-2. تأویل به شیوه تعیین مصداق

از تأویلاتی که نزد فرقه­های انحرافی بسیار شایع است، تأویل به شیوه تعیین مصداق است. در تأویل مصداقی، ماهیت جدیدی برای مفاهیم دینی ارائه نمی­شود؛ لکن ارائه مصداق برای یک مفهوم مهدوی، نوعی برداشت جدید و خلاف ظاهر نصوص دینی است و متضمن این ادعا است که مقصود از تعبیر خاص در نصوص دینی، همان مصداق ادعایی است و در موارد بسیاری ویژگی­های آن گزاره را نیز به تأویل می­برند. براین­اساس، بسیاری از مفاهیم و تعبیرات در حوزه مهدویت با تعیین مصداق از سوی فرقه­های انحرافی به تأویل رفته است؛ (مانند تعیین مصداق برای برخی از علائم ظهور، نظیر دجال، سفیانی و یمانی که در ادعای مدعیان دروغین مهدویت موجود است؛ به نحوی که دشمنان خویش را دجال و یا سفیانی معرفی کرده­اند).

انصار احمد الحسن، سفیانی را با توجه به گرایش‌های وهابیت، به آن­ها تأویل کرده‌اند و این­گونه نگاشته­اند: «سفیانی در این زمان، وهابیون هستند که خوارج زمانه ظهور می­باشند» (علاء السالم، 1434: ص28). شیوه عمل پیکارجویان سنی در سر بریدن و زدن گردن­ها با شمشیر، نیز شاهدی بر این مدعا معرفی شده است:

گروهی که مردم را در این زمان در عراق با شمشیر می­کشند از مصادیق سفیانی هستند (زیادی، بی­تا: ص18).

این فرقه ادعاهای خویش را تا جایی پیش برده است که عالمان شیعه را لشکر سفیانی دانسته­ که دچار عذاب خسف خواهند شد (همان: ص44). روشن است که این امر ناشی از دشمنی دیرینه مدعیان دروغین مهدویت با علمای دین است که این مدعیان از هر کوششی به منظور احیای شریعت اسلامی فروگذار نکرده‌اند.

از جمله تأویل­گران دجال، «قادیانیه» است که ظهور دجال را به گروه­های ترویجی مسیحی تأویل برده که با شعار کمک به مسلمین و آبادانی سرزمین آن­ها، به ترویج مسیحیت در کشورهای اسلامی پرداخته­اند. از آن‌جا که کشورهای غربی، دجال­وار بعد از هزار و دویست سال، به کشورهای اسلامی هجوم آورده‌اند؛ تنها باید منجی و مصلح زمان، برای مقابله با این دجال ظهور کند که او کسی جز «غلام احمد» نخواهد بود. علت آن نیز این است که بسیاری از اوصافی که در روایات برای دجال ذکر شده است، بر این گروه­ها قابل تطبیق است (قادیانی، 1428: ص28). البته قادیانیه در نحوه قتل دجال به واسطه موعود نیز دچار تأویل شده و مقصود از آن را قتل حسی و مادی ندانسته است، بلکه منظور قتل فکری و فرهنگی است؛ چراکه این امر دارای اهمیت بیش‌تری بوده (وظیفه مهم انبیا نیز رشد فکری و فرهنگی مردم است) و بر همین اساس است که اگر گروهی از حیث دلیل و برهان مغلوب شود، در حکم میت و مرده خواهد بود (جمعی از نویسندگان قادیانی، 1426: ص127-129). قادیانی، الاغ دجال را که در روایات ساخته دست دجال عنوان شده است، به «قطار» تأویل می­کند (قادیانی، 1433: ص501).

1-2. تأویل به شیوه اضافه کردن قیدهای توضیحی

از شیوه­های تأویل، اضافه کردن یک قید توضیحی به مفاهیم است؛ به نحوی که برداشتی جدید و غیر ظاهر از آن مفهوم ایجاد می­گردد. به عبارت دیگر، بسیاری از فرقه­ها با توسعه و یا تضییق مفاهیم دینی آموزه مهدویت، برداشتی جدید از آن مفاهیم ارائه می‌کنند که تاپیش از آن، از سوی هیچ­یک از مدعیان ارائه نشده است. به عنوان مثال، مدعی دروغین، در مفهوم «خروج منجی با سلاح» تصرف کرده و سلاح را سلاحی فلکی و غیر مادی معرفی می‌کند (همان، 1428: ص70). از نمونه­های تأویل با شیوه قیود توضیحی، توسعه مفهومی در یک مفهوم دینی است. مشعشعی از مدعیان مهدویت، با تأویل «قرآن»، آن را مفهومی وسیع پنداشته که دارای جهات صدور متعددی است بنابراین، تعبیر «قرآن» را در آیه: >وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُورا< «و چون قرآن بخوانى، ميان تو و كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، پرده‏اى پوشيده قرار مى‏دهيم» (اسراء: 45). تأویل و سخنان و کلمات خود را نیز «قرآن» معرفی کرده است؛ بدین صورت که «قرآن»، کلامی از خداوند است که از ولی الله صادر می­شود: «کلام الله الصادر عن الولی بالالهام الربانی» (مشعشعی، بی­تا: ص 191ر و 215).

در ذیل تعبیر قرآنی >إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ<؛ «خداوند شما را به وسيله رودخانه‏اى خواهد آزمود» (بقره: 249)؛ در روایات وارد شده است که اصحاب قائم نیز این‌گونه مورد آزمایش و امتحان قرار می­گیرند (نعمانی، 1397: ص316). بر اساس اعتقاد انصار احمد الحسن، این‌که اصحاب قائم به «نهر» آزمایش می­شوند منظور «نهر» یمانی است و نهر به «یمانی» مقید شده است. یعنی آیه شریفه این‌گونه تأویل شده است که خداوند شما را به ظهور فردی با ادعای یمانی آزمایش می­کند (زیادی، بی­تا: ص106).

1-3. تأویل به شیوه ارائه شأن نزول یا جهت صدور

فرقه­های مدعی مهدویت، با سوء استفاده از نصوص و مفاهیم دینی، به منظور اهداف فرقه­ای، با جعل شأن نزول یا جهت صدور به تأویل آن مفاهیم پرداخته­اند. نظیر بهاییت که به غرض اثبات نسخ شریعت اسلامی و پایان یافتن آن با ظهور موعود، به جعل شأن نزول برای «آیه أجل» اقدام کرده (گلپایگانی، بي‌تا: ص53-54 و همان، 1995: ص230)؛ و مدعی شده است این آیه >وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُون< «و براى هر امّتى اجلى است. پس چون اجلشان فرا رسد، نه [مى‏توانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پيش» (اعراف: 34)؛ زمانی نازل شد که مردم از زمان پایان یافتن شریعت اسلام از پیامبر پرسیدند. بنابراین، بهاییت با ارائه شأن نزول جعلی، تعبیر «اجل» در آیه شریفه را به پایان و فسخ اسلام، تأویل کرده است (فلاح، بهار1393: ص101-120). اسماعیلیه که در زمینه آیه >وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ َو إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون< «و از تو با شتاب تقاضاى عذاب مى‏كنند، با آن‌كه هرگز خدا وعده‏اش را خلاف نمى‌كند، و در حقيقت، يك روز [از قيامت‏] نزد پروردگارت مانند هزار سال است از آنچه مى‏شمريد» (حج: 47)؛ مدعی شده است که پیامبر در بشارت نزدیکی قیامت با تمسک به این آیه شریفه فرموده است:

من امیدوارم خدای تعالی مرا بیش از نیم روز در گور نگذارد! چون پرسيدند: يا رسول اللّه! اين نيم روز چند باشد؟ فرمودند: پانصد سال است (طوسی، 1363: ج1، ص147).

سپس پانصد سال پس از عهد رسول الله را بر دوره المستنصر بالله، امام اسماعیلی که در اول سال پانصد هجری برخاست، حمل کرده­اند (همان). بهاییت نیز جهت صدوری دیگر برای آیه شریفه از قول حضرت رسول نقل کرده است که اگر امت من فاسد باشند، نصف روز و اگر صالح باشند، یک روز دارند و با توجه به آیه شریفه، یک روز، هزار سال خواهد بود و آیه شریفه را بر قیام علی محمد شیرازی در سال 1260 و گذشت هزار سال از اکمال اسلام حمل کرده­اند (گلپایگانی، بی­تا: ص53-54).

مشعشعی از مدعیان مهدویت با توجه به آیه: >ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّه<؛ «مردم مدينه و باديه‏نشينانِ پيرامونشان را نَرَسد كه از [فرمان‏] پيامبر خدا سر باز زنند و جان خود را عزيزتر از جانِ او بدانند» (توبه: 120)؛ جهت صدور این آیه را با توجه به ادعای خویش تبیین می­کند و همه را از مخالفت با خود بر حذر می­دارد، چرا که زمانه ظهور و انتقام از خون انبیا و ائمه فرا رسیده است و با توجه به این آیه، نباید از دستور رسول و فرستاده خداوند، یعنی مشعشعی تخلف کرد (مشعشعی، بی­تا: ص184).

1-4. تأویل به شیوه زمینه سازی تطبیق روایات مهدویت

مجموعه معارف مهدوی که غالبا از طریق روایات به دست ما رسیده است؛ دارای مؤلفه­ها و ویژگی­هایی است که هر مدعی مهدویت برای اثبات ادعای خویش ناچار است به این معارف نظر داشته باشد و از آنجا که مخاطبان تا حدودی با این معارف آشنا هستند؛ بسیار مشتاقند تطبیق این معارف بر مدعی را به عینه مشاهده کنند تا در آن دلیلی بر تصدیق يا تكذيب آن مدعی بیابند.

بنابر روایات، حضرت مهدی با پر شدن عالم از ظلم و تباهی قیام می‌کند و جهان را پر از عدل و داد می‌سازد. بدین سبب، مدعیان و فرقه­ها اوضاع پیرامونی خویش را بسیار اسفناک، پر از ظلم و تباهی معرفی می­کنند. داعی ادریس در توصیف زمانه عبیدالله، اولین امام فاطمی چنین می­نگارد:

و قد قام المهدی بالله بعد ان اشتد الملأ علی الشيعة و استتر الائمة و خفی النور و ظهرت الظلمة؛ مهدی بالله زمانی قیام نمود که دیگران بر شیعه سخت گرفتند و امامان مستور شدند و نور مخفی گشت و ظلمت آشکار» (داعی ادریس، بی­تا: ج5، ص19).

بهاییت نیز در این سمت قدم برداشته و زمانه ظهور علی­محمد باب را بسیار تاریک معرفی می­کند:

و یوماً فیوم به سبب ظهور ظلمت بدع و اختلافات، افق امرالله تاریک­تر و مظلم­تر گشت، تا آنکه از اسلام به جز اسم باقی نماند و عزت و غلبه امم اسلامیه به ذلت و مغلوبیت مبدل شد (گلپایگانی، بی­تا: ص52).

یکی دیگر از ویژگی­های زمانه ظهور در روایات، برخورد مسلحانه و کشتار مخالفان امام مهدی است. برخی از مدعیان که به قدرت­هایی رسیدند، برخورد شدید خود را با مخالفان در جهت تطبیق سازی این­گونه از مفاهیم روایی قرار داده­اند؛ مانند سرکوب شدید مخالفان امامت عبیدالله، امام اول فاطمی که در آثار اسماعیلیه اینگونه توجیه شده است:

قتل الامام العزیز بالله علیه السلام اهل الشام لما توجه الی دمشق و کذلک الامام الحاکم بامر ... السیف فی المفسدین الی ان القی الله الرحمة فی قلبه؛ امام عزیز بالله زمانی که به سوی دمشق شتافت، اهل شام را به قتل رساند. همچنین امام الحاکم بامر الله ... و شمشیر را در بین مفسدین قرار داد تا این‌که خداوند رحمت را در قلبش نهاد (داعی ادریس، بی­تا: ج5، ص19).

تعبیر قاضی نعمان در این زمینه این است که امام فاطمی، «مهدی بالله» هر کس از دشمنان خداوند را که دستش به او رسید، کشت تا جایی که خداوند رحمت را در دلش قرار داد و در این مورد به روایتی از امیر المومنین، علی تمسک می­کنند که مهدی آن­قدر از مردم می­کشد که برخی در فرزند فاطمه بودن ایشان تردید می­کنند (ابن حیون، 1409: ج‏3، ص373).

از دیگر نمودهای تطبیق سازی روایات مهدویت، توجه به نقش وجایگاه شهر مکه در قیام و حرکت موعود است. ازاین­رو، بسیاری از مدعیان، نظیر علی­محمد باب و مهدی سودانی تلاش کردند خود را به مکه برسانند (جعفریان، 1391: ص241)؛ و یا محمد جونپوری، مدعی هندی در سال 910 با سفر به خراسان تلاش کرد مصداق «رایات سود» باشد (همان: ص213).

1-5. تأویل با علم حروف و اعداد

یکی از روش­های متداول فرقه­های انحرافی در تأویل نصوص دینی، بهره­گیری از حروف ابجد و علم حروف می­باشد. بنابر گزارش طبری، یهود اولین گروهی بودند که با استفاده از علم حروف سعی کردند عاقبت و پایانی برای دین اسلام تعیین کنند (شاکر، 1388: ص52). اين شاخصه اصلی فرقه­های ابتدایی اسلام، نظیر گروه­هایی از غلات و اسماعیلیه نیز بوده است؛ به نحوی که جای حروف الفبا را با مقادیر عددی متناظر عوض می­کردند (دفتری، 1393: ص109). در ادامه، گروه­هایی مانند حروفیه، نقطویه، بابیه و بهائیه با افراط و زیاده روی از شماره عددی حروف بهره بردند و در نهایت، فرقه احمد یمانی در اثبات ادعاها و عقاید فرقه­ای خویش از علم حروف استفاده کرده است. دفتری در این باره چنین می­نویسد:

یکی از روش‌های تاویلی، استفاده از حروف ابجد است که غلات اسماعیلیه و سایر گروه­ها از آن بهره برده­اند. می‌توان اولین شخصی را که در این باب پیش قدم بود؛ «مغیره» دانست. وی را می­توان اولین کسی دانست که درباره ماهیت نمادین و رمزآلود الفبا به تفکر پرداخت و جریان مغیریه وابسته به اوست (همان: ص89).

اسماعیلیه در باب بهره­گیری از حروف ابجد ید طولايی دارد. تاویلی که اسماعیلیه نخستین بار به کار می­بستند، بیش‌تر به صورت رمزی و بر خواص نمادین حروف و اعداد مبتنی بود (همان: ص146). آنان در بسیاری از موارد، مانند اثبات امامت امام اسماعیلی به تأویلات عددی پرداخته­اند. ناصر خسرو قبادیانی سبع المثانی را اشاره به علم و عمل دانسته که در حروف ابجد 140 که از دو دسته هفتایی از عقود ده­تایی تشکیل شده است (قبادیانی، 1384: ص57).

یکی از داعیان اسماعیلی، در بیان تأویلی از آیه >الم، غُلِبَتِ الرُّوم< پس از ارائه تأویلاتی نظیر تأویل «روم» به شیعیان حضرت علی و مغلوب شدن ایشان، با استفاده از حروف ابجد آیه «الم» را در سه مرحله بر دشمنان شیعه تأویل می­کند. به عنوان مثال، سه حرف بودن «الم» را اشاره به دشمنی خلفای سه گانه دانسته است تا این­که در نهایت با شمارش حروف ابجد، مدت دشمنی دشمنان اهل بیت را 393 سال و بشارت طلوع خورشید از مغرب را در پایان چهارصد سال دانسته است (کرمانی، 1407: ص129).

حروفیه نیز اساس کار خویش را بر خواص حروف الفبا بنا نهادند. آن­ها از رسائل اخوان الصفا که به نوبه خود، حلقه­ای از تاریخ فن حروف و ارقام در اسلام بوده است؛ متاثر بودند (کامل الشیبی، 1385: ص337). غلام احمد قادیانی تعبیر خود ساخته­ای از برخی واژگان روایت را با شماره حروف به تأویل می­برد و مدعی است تعبیر «عند المنارۀ دمشق» به زمان ظهور مشعر است و اعداد حروف آن بر سال هجری قمری دلالت دارد که وی در آن از سوی خداوند مبعوث شده است (قادیانی، 1428: ص72). وی همچنین مدعی است که بشارت ظهورش در قرآن ذکر شده است و در این زمینه آیه >إِنَّا عَلى‏ ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُون< (مومنون: 18)، را به حساب شماره ابجدی اعداد، بر اسم خویش «غلام أحمد قادیانی» تطبیق می­دهد (همان، 1433: ص495).

بابیت و بهاییت نیز از جمله فرقه­هایی است که حروف ابجد و محاسبات عددی آن، جایگاه معتنابهی در اعتقادات آن­ها دارد. بهاییت، یکی از روشن­ترین و مستدل­ترین بیانات خود را در مورد ظهور باب و موعود بودن وی، در روایت ابولبید دانسته است. روایت ابولبید روایتی است که در آن، ظهور قیام­کنندگانی را در هنگامه تحقق حروف مقطعه ابتدای سوره­های قرآن دانسته بود و قیام قائم اهل بیت را در تحقق «المر» سوره رعد بیان داشته است (عیاشی، 1380: ج2، ص3). بهاییت این روایت را به روشی خاص، با جمع اعداد ابجدی حروف مقطعه، بر ظهور علی محمد باب در سال 1260قمری منطبق ساخته است (گلپایگانی، بی­تا: ص51 -52 و شیرازی، بی­تا: ص49)؛ که البته نه با مضمون روایت متناسب است و نه صدر و ذیل استدلال هم­خوانی دارد (فلاح و رضانژاد، پاییز1393: ص99-126) و یا مقصود از تعبیر قرآنی «سبع المثانی» را بر علی محمد شیرازی و حسین علی نوری که نام هرکدام دارای هفت حرف می­باشد؛ منطبق ساخته است.

احمد الحسن نیز با محاسبه عدد ابجدی دو تعبیر «من هو احمد» و «هو رسول المهدی» به روشی خاص، متناظر بودن عدد ابجدی دو تعبیر در عدد 37 را دلیلی بر صحت ادعای خویش معرفی کرده است (بصری، 1426: ص7).

1-6. تأویل به اشخاص

از قدیمی­ترین گونه­های تأویل که در بین غالیان رواج فراوان داشته؛ تأویل مفاهیم دینی و قرآنی به اشخاص معین است. غلات به انگیزه فرار از بار تکلیف و رهایی از وبال گناهان و اباحه­گری، همه نیکی­ها، نظیر نماز و روزه را به مردانی از اولیای الاهی و گناهان و خبائث را به دشمنان ایشان تأویل می­کردند. نتیجه این‌که محبت به آن مردان از همه خوبی­ها کفایت کرده و دشمنان ایشان اصل گناهان و خبائث هستند که باید ترک شوند.

دیگر فرقه­های انحرافی نیز از آسیب تأویل به شخص بیش‌ترین سوءاستفاده را کرده‌اند. نمونه­ای از تأویلات اشخاص در فرقه حربیه از انشعابات کیسانیه قابل ذکر است که آیات ابتدایی سوره «تین» را این‌گونه تأویل برده است: >وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِين<؛ «سوگند به تين و زيتون[1]، و طور سينا، و اين شهر امن [و امان‏] (تین: 1-3): مراد از تین، علی و زیتون، حسن و طور سینین، حسین و هذا البلد الامین محمد حنفیه است که از بلد و شهر امن خارج خواهد شد و با تعدادی از یارانش که به اندازه اصحاب بدر، یعنی 313 نفر هستند، جباران را نابود خواهد کرد (اشعری قمی، 1361: ص30). «بیانیه» از دیگر انشعابات کیسانیه است. آنان آیه >هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ في‏ ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور< «آیا انتظار آنان غير از اين است كه خدا و فرشتگان، در [زير] سايبان‌هايى از ابر سپيد به سوى آنان بيايند و كار [داورى‏] يكسره شود؟ و كارها به سوى خدا بازگردانده مى‏شود» (بقره: 210). آنان آیه مذکور را بر امیر المومنین، علی تأویل کرده و مدعی بودند این علی است که بر ابرها می­آید که صدایش رعد و تبسمش برق است (شهرستانی، 2003م: ج1، ص170).

بیانیه با این­گونه تأویلات، اعتقاد خویش به حلول جزئی الاهی در حضرت علی را به ظهور رسانده­اند (همان، ص169). بهاییت نیز در مواردی دچار تأویل به شخص شده است، مانند «جنتان» در آیه >وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان<؛ و هر كس را كه از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ است (الرحمن: 46)؛ به سید کاظم رشتی و شیخ احمد أحسایی آیه >ذَواتا أَفْنانٍ<؛ كه داراى شاخسارانند (همان: 48)؛ به باب و بهاء، تاویل کرده است (گلپایگانی، بی­تا: ص494).

احمد الحسن نیز کلمه مقدسه «الله» در آیه >]وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُون<؛ «و آن گاه كه فرستاده‏اى از جانب خداوند برايشان آمد- كه آنچه را با آنان بود تصديق مى‏داشت- گروهى از اهل كتاب، كتاب خدا را پشت سر افكندند؛ چنان كه گويى [از آن هيچ‏] نمى‏دانند» (بقره: 101)[؛ را به «الامام المهدی» تأویل کرده و رسول را از جانب امام مهدی دانسته است (بصری، بی­تا: ج1، ص31)؛ چرا که وی، خود را فرستاده حضرت مهدی معرفی می­کند که پیش از آمدن حضرت مهدی، قیام می­کند. همچنین >شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ< در آیه >]اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ<؛ «خدا نور آسمان‌ها و زمين است. مَثَلِ نور او چون چراغدانى است كه در آن چراغى، و آن چراغ در شيشه‏اى است. آن شيشه گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى، افروخته مى‏شود. نزديك است كه روغنش- هر چند بدان آتشى نرسيده باشد- روشنى بخشد. روشنى بر روى روشنى است. خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مى‏كند، و اين مثل‌ها را خدا براى مردم مى‏زند و خدا به هر چيزى داناست.» (نور: 35)[؛ را اشاره به شخص واحد در زمان امام مهدی دانسته و آن شخص مهدی اول خواهد بود. آن زیتونه درختی است که در طور سینا، یعنی نجف می­روید. همچنین تعابیر قرآنی «امت وسط» در آیه 143 بقره و «صلات وسطی» در آیه 238 بقره به مهدی اول تأویل شده است (بصري، بي‌تا: ج4، ص78-86).

  1. معیارهای نقد پذیری شیوه­های تأویل

تأویل در مفاهیم دینی، باید به گونه­ای باشد که مورد رضایت و حمایت شارع باشد. تأویل نادرست، همچون مسیر انحرافی است که عاقبتی جز گمراهی ندارد. براین اساس، تأویل بی‌ضابطه نظیر «تفسیر به رأی» مردود و مورد نهی شدید خواهد بود. تأویلات فرقه­های انحرافی با شیوه­های متعدد آن، دارای ویژگی­ها و خصوصیاتی است که آن تأویلات را در حوزه تأویلات نادرست قرار می­دهد که در ادامه به برخی از آن نشانه­ها و مؤلفه­ها اشاره می‌شود:

2-1. عدم استناد به دلیل معتبر

تأویل از آن‌جا که برداشتی غیر ظاهر و باطنی است، در صورتی پذیرفته می­شود که به دلیلی معتبر مستند باشد؛ یعنی اولا، باید مستدل باشد و ثانیا، دلیل باید معتبر و مورد پذیرش باشد. ازاین­رو، چنانچه یک آیه از قرآن برای تأویل در آیه­ای دیگر دلیل باشد و یا سنت قطعی، اعم از سنت پیامبر و یا امام معصوم حاکی از تأویل در مفهومی دینی باشد؛ به صحت آن تأویل حکم می­شود. همچنین در مواردی که عقل مستقلا به ضرورت تأویل حکم کند. براین ­اساس، مبنای تاویل درامامیه سه چیز است «قرآن»، «سنت صحیح» و «عقل» (شاکر، 1388: ص67).

تأویل­گرایی فرقه­های انحرافی با شیوه­های گوناگون آن، در غالب موارد ادعاهایی بدون دلیل است؛ یعنی هیچ دلیل معتبری که مصحح تأویل باشد، در شیوه­های گوناگون تأویل وجود ندارد؛ بلکه مدعی دروغین مهدویت تنها در تطبیق سازی ادعای خویش با آموزه مهدویت سعی دارد و در مواردی نیز با دلایلی همراه است که غیرمعتبر و مخدوش است؛ به نحوی که صلاحیت استناد تأویل را دارا نیست.

2-2. فقدان قواعد عقلايي در تأويل

یکی از معیارهای ضابطه‌بندي تأویل، عدم تنافی آن با حکم قطعی عقل است؛ چراکه حکم عقل تخصیص بردار نیست (روزدری، 1409: ج3، ص38). در واقع تأویل صحیح، تأویلی است که یا به عقل و منطق قوی و غیر قابل خدشه استوار باشد و یا در مواردی که از مستقلات عقلی نیست؛ به نقل صحیح مستند باشد؛ در حالی که تاویلات فرقه­ها، نظیر باطنیه، نه بر دلیل عقلی متکی است، نه بر دلیل نقلی (شاکر، همان: ص260). دیگر معیار رعایت نظم و دقت در الغای خصوصیت پیچیده در کلام است که در علم منطق، از آن به قانون «سبر و تقسیم» و در اصول فقه از آن به «تنقیح مناط» یاد می­شود (معرفت، 1418: ج1، ص28)؛ یعنی در صورتی که مناط حکم کشف شود، می­توان به نوعی تأویل دست زد و امری کلی را به سایر امور سریان داد، چنان‌که معتبرترین تأویلات، چه در روایات مهدویت و چه غیر آن، در این حوزه قرار دارد. حال آنکه تأویل­گرایی فرقه­های انحرافی در شیوه­های مختلف آن، غالبا با کم‌ترین مناسبت و به هدف توجیه عقاید فرقه­ای صورت می­گیرد.

2-3. عدم رعایت تفاهمات عرفی

تأویل باید در حوزه تفهیم و تفهّم عرفی صورت گیرد. به عبارت دیگر، رعایت قوانین عقلایی‌ـ عرفی، در فهم پذیری متون، عنصر اصلی در تأویل به شمار می­رود. براین اساس، تأویل تنها در صورت وجود قرینه و انس عرف به آن جایز است (حیدری، 1412: ص301). تأویلاتی که از سوی فرقه­های انحرافی ارائه می­شود، عموما دارای شناعت است؛ به نحوی که وجدان سالم از پذیرش آن ابا دارد؛ چراکه این تأویلات بر خلاف تفاهم عرفی و قواعد مسلّمی است که انسان­ها در طول تاریخ در زندگی اجتماعی خویش از آن بهره برده­اند. این قواعد، هرچند در بین عقلا مکتوب نشده است؛ در تفهیم و تفاهم عرفی مورد اعتماد بوده و در آن تردیدی وجود ندارد. به طور مثال، چنانچه مفاهیم دینی خبر از موعودی بدهد که جهان را پر از عدل و داد کرده و بساط ظلم و تباهی را برمی­چیند؛ هر تأویلی که برای آن ارائه شود، بر خلاف «وجدان عمومی» و «متفاهم عرفی» بین عقلا خواهد بود؛ چراکه «عرف»، از آن چیزی جز برپایی عدل و برچیده شدن ظلم در عالم خارج نمی­فهمد.

2-4. فقدان رابطه زبان شناختی بین نص و تأویل

نکته بسیار مهم در زمینه تأویل آن است که تأویل از اقسام «دلالات التزامی غیر بَیِّن» است. براین اساس لازم است از اقسام «دلالات لفظیه» بیرون نباشد؛ اگر چه این دلالت غیر بَیِّن باشد (معرفت، 1418: ج1، ص24). ازاین­رو، باید بین تأویل و نصّ تأویل شده، رابطه زبان­شناختی وجود داشته باشد؛ یعنی الفاظ آن نص دینی، به گونه­ای باشد از تأویل ابایی نداشته باشد. شیخ طوسی در این­باره چنین می­گوید:

برای کسی سزاوار نیست در تفسیر آیه قرآنی تفسیری را ارائه کند که ظاهر آیه شریفه از مراد تفصیلی خبر ندهد (شیخ طوسی، بی­تا: ج1، ص6).

بنابراین، از شرایط تأویل که دارای اهمیتی ویژه می‌باشد، وجود مناسبت بین معنای لفظی و تأویل است (همان، ص25).

ازاین­رو، درجایی که چاره­ای از تأویل نیست، مانند تعارض در روایات؛ باید به گونه­ای تأویل صورت گیرد که با ظواهر آن کلام، منافات نداشته باشد (روزدری، 1409: ج2، ص156). از سویی دیگر، تأویل یک نص، مشروط به عدم معارضه آن به دلیلی، بر خلاف تأویل است (ابن قیم، 1427: ص344)؛ یعنی اگر همراه با ظواهر، قراینی موجود باشد که با تأویل مخالف باشد؛ آن تأویل قابل اعتنا نخواهد بود.

2-5. تأویل امور مسلم و تأویل ناپذیر

بسیاری از فرقه­ها به انگیزه رها شدن از بار تکلیف و به غرض اباحه­گری، به تأویل اصول و مفاهیم تأویل ناپذیر دینی اقدام کرده­اند. تأویل اصول شریعت الاهی، مانند اصل قیامت و حشر انسان برای پاسخ به عملکرد دنیایی و تبدیل آن به اصلی نمادین و بی­أثر؛ در جهت و به داعیه نفی آن اصل خواهد بود. فرقه­ها اهداف پنهان خویش همچون نفی اصل قیامت را با تأویل آن اصول بروز داده­اند (شاکر، 1388: ص195).

از نخستین سده­های ظهور اسلام، برخی فرقه‌ها، بعضی از تکالیف شرعی، همچون غل و زنجیری به پای انسان دانسته که هدف خویش را در گشودن آن‌ها عنوان کرده‌اند. ازاین­رو، غلات با توجه به آیه >الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبىِ الْأُمِّىَّ الَّذِى يجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فىِ التَّوْرةِ وَ الْانجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنهـٰهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يحُرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَئثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتىِ كاَنَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُون<؛ همانان كه از اين فرستاده پیامبر درس نخوانده، پیروی می‌کنند، كه [نام‏] او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته، مى‏يابند؛ [همان پيامبرى كه‏] آنان را به كار پسنديده فرمان مى‏دهد، و از كار ناپسند باز مى‏دارد، و براى آنان، چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مى‏گرداند، و از [دوش‏] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است، برمى‏دارد. پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياري‌اش كردند و نورى را كه با او نازل شده است، پيروى كردند؛ آنان همان رستگارانند (اعراف: 157)؛ آنان بر اساس چنین آیاتی قائل بوده­اند که نماز و روزه و زکات و حج و همه واجبات برداشته شده است (صفری فروشانی، 1378: ص106).

2-6. عدم ضابطه مندي در تأویل بر شخص

از جمله معیارهای تأویل که در روایات بر آن تصریح شده؛ دوری از تأویل مفاهیم دینی به اشخاص است. بسیاری از فرقه­های تأویل­گرا، نظیر غلات، به انگیزه فرار از بار تکلیف و رهایی از وبال گناهان و اباحه­گری، همه نیکی­ها، نظیر نماز و روزه را به «مردان» تأویل می­کردند. امام صادق در نامه­ای خطاب به آنان این خطا را به آن‌ها گوشزد کرده و از آن‌ها می­خواهد که به دامان اهلبیت بازگردند:

بَلَغَنِي أَنَّكَ تَزْعُمُ أَنَّ الْخَمْرَ رَجُلٌ، وَ أَنَ‏ الزِّنَا رَجُلٌ‏، وَ أَنَّ الصَّلَاةَ رَجُلٌ، وَ أَنَّ الصَّوْمَ رَجُلٌ، وَ لَيْسَ كَمَا تَقُولُ، نَحْنُ أَصْلُ الْخَيْرِ، وَ فُرُوعُهُ‏ طَاعَةُ اللَّهِ، وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ الشَّرِّ، وَ فُرُوعُهُ‏ مَعْصِيَةُ اللَّهِ- ثُمَّ كَتَبَ- كَيْفَ يُطَاعُ مَنْ لَا يُعْرَفُ، وَ كَيْفَ يُعْرَفُ مَنْ لَا يُطَاعُ؛ به من رسیده است تو گمان کرده­ای که شراب مردی است و زنا مردی است و نماز مردی است و روزه مردی است! واقعیت این­گونه نیست که تو می‌گویی. ما اصل خیر و از شاخه­های آن طاعت خداوند است و دشمن ما اصل پلیدی است و شاخه­هایش معصیت خداوند است سپس نوشت: چگونه اطاعت شود، کسی که شناخته نشده و چگونه شناخته شود، کسی که اطاعت نشود (حلی، 1421: ص237).

تأویل به «اشخاص» تا جایی پیش ­رفت که برخی اسما و صفات الاهی نیز به اشخاص تأویل شد. به تعبیری، غالیان اسم جلاله خداوند را به نام علی تأویل کردند. امام صادق با شدت تمام در برابر این بدعت ایستادند و با تأکید و تکرار، معتقدان آن را مشرک و خود را از آنان مبرّا دانستند:

قَالَ: ذَكَرْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ مَا يَقُولُ أبي [أَبُو] الْخَطَّابِ فَقَالَ اذْكُرْ لِي بَعْضَ مَا يَقُولُ قُلْتُ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ >وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ‏<، إِلَى آخِرِ الْآيَةِ يَقُولُ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مَنْ قَالَ هَذَا فَهُوَ مُشْرِكٌ ثَلَاثاً أَنَا إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ بَرِي‏ءٌ ثَلَاثاً بَلْ عَنَى‏ اللَّهُ‏ بِذَلِكَ‏ نَفْسَهُ‏ بَلْ عَنَى‏ اللَّهُ‏ بِذَلِكَ‏ نَفْسَهُ‏ وَ أَخْبَرْتُهُ بِالْآيَةِ فِي حم‏ ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ‏ ثُمَّ قَالَ قُلْتُ يَعْنِي بِذَلِكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ قَالَ هَذَا فَهُوَ مُشْرِكٌ أَنَا إِلَى اللَّهِ مِنْهُ بَرِي‏ءٌ ثَلَاثاً بَلْ عناه [عَنَى‏] بِذَلِكَ نَفْسَهُ؛ راوی می‌گوید: عقیده ابو الخطاب را به امام صادق گزارش دادم. حضرت فرمود: «بعضی از آنچه را ابوالخطاب می‌گوید، را ذکر کن». گفتم: در مورد این کلام الاهی که «و چون خدا به تنهايى ياد شود، دل‌هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، منزجر مى‏گردد...»؛ این­که خداوند به تنهایی یاد شود؛ مقصود امیر المومنین است و کسانی که غیر از خدا یاد می­شوند، فلانی و فلانی هستند. سپس امام صادق سه مرتبه فرمود: «هر کس این را بگوید، مشرک است» و سه مرتبه فرمودند: «من در برابر خداوند از آنان برائت می­جویم» و دو مرتبه فرمود: «بلکه مقصود الاهی خودش است». راوی گوید: در مورد آیه حم، به این‌که هنگامی که خداوند به تنهایی خوانده شود، کفر ورزیدید؛ مقصودش از آن، امیرالمومنین است. امام صادق سه مرتبه فرمود: «هر کس این را بگوید، مشرک است و من در برابر خداوند از او برائت می­جویم، بلکه مقصود خداوند، خودش است (صفار، 1404: ج‏1، ص536).

بنابراین، با نهی شدید امامان از تأویل به اشخاص، چنین تأویلاتی کاملا مردود است. این، درحالی است که فرقه­های انحرافی شخص محور بوده و همه امور در آن فرقه­ها به مؤسس آن فرقه ختم می­شود. و همه مفاهیم دینی در جهت اثبات جایگاه رهبر فرقه مورد تأویل قرار می­گیرد. مردود بودن تأویل به اشخاص، علاوه بر منهی بودن، از آن‌جا که برخاسته از اغراض شخصی و بر پایه هوا و هوس است؛ از روشن­ترین مصادیق تأویل نادرست و نکوهیده است (غزالی، 1411: ج1، ص104).

نتیجه گیری

  • تأویل، برداشت­های باطنی و خلاف ظاهر از نصوص و مفاهیم دینی، نظیر مهدویت است. فرقه‌های انحرافی با سوءاستفاده از ظرفیت تأویل در تطبیق و همنوایی ظواهر دینی مهدویت بر آیین خودساخته، به تأویل­گرایی در این حوزه اقدام کرده و با تأویلات بی­ضابطه و نادرست، بسیاری را در ورطه گمراهی غرق کردند.

  • تأویل در فرقه­های انحرافی به شیوه­های مختلفی صورت می­پذیرد؛ از جمله این که گاهی اوقات تأویل در معنای ماهوی یک آموزه یا نص دینی مهدویت است و گاهی با تطبیق آن آموزه بر یک مصداق ادعایی تأویل صورت می­پذیرد. در موارد دیگر، تأویل با اضافه کردن یک قید توضیحی بر یک نص دینی بنا می­شود. از دیگر شیوه­های رایج در فرقه­های انحرافی، بهره­گیری از علم اعداد و حروف است و در نهایت، تأویل به شخص، خصوصاً تأویل یک مفهوم دینی بر رهبر جریان انحرافی که مدعی مهدویت نیز می­باشد؛ از شیوه­های متداول فرقه­های انحرافی است.

  • در جهت نقد شیوه­های تأویل در فرقه­های انحرافی، به بی­ضابطه و نادرست بودن چنین تأویلاتی اشاره می­شود. تأویل صحیح باید به دلیل معتبر، عقلایی و در جهت ظواهر لفظی شریعت مستند باشد که در شیوه­های تأویل رعایت نشده است. این گرایش با تأویل امور مسلم و تأویل ناپذیر و تأویل بر شخص که در روایات مورد مذمت قرار گرفته؛ راه خطا پیمودن است.

منابع

قرآن کریم.

  1. ابن اثير جزري، مبارك بن محمد (1367). النهاية في غريب الحديث و الأثر، قم، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان.

  2. ابن حماد، نعيم (1423ق). الفتن، بيروت، دار الكتب العلمية.

  3. ابن حيون، نعمان بن محمد (1409ق). شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار‏، مصحح: حسینی جلالی، قم، جامعه مدرسین.

  4. ابن فارس، أحمد بن فارس (1404ق). معجم مقاييس اللغة، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.

  5. ابن قیم الجوزیه، محمد بن ابی بکر (1427ق، 2006م). البدایع فی علوم القرآن، محمد یسری سید، بیروت، دار المعرفة.

  6. ادریس بن حسن، (داعی ادریس) (بی­تا). عیون الاخبار و فنون الاثار فی فضائل الائمة الاطهار اخبار الدولة الفاطمیه، تحقیق: غالب مصطفی، بیروت، نشر دارالاندلس.

  7. اشعری قمی، سعدبن عبدالله بن ابی خلف (1361). المقالات و الفرق، تصحیح: محمد جواد مشکور، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.

  8. بابایی، علی اکبر؛ عزیزی کیا، غلام­علی و روحانی راد، مجتبی (1379). روش شناسی تفسیر قرآن، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه.

  9. بصری، احمد اسماعیل (بی­تا). المتشابهات، بی­جا، اصدارات انصار الامام المهدی.

  10. -------------- (1426ق). بیان الحق و السداد من الاعداد(1)، بی­جا، اصدارات انصار الامام المهدی.

  11. جعفریان رسول (1391). مهدیان دروغین، قم، نشر علم.

  12. جمعی از نویسندگان قادیانی (1426ق). الجماعة الاسلامیه الاحمدیه، عقائد، مفاهیم و نبذة تعریفیة، بی­جا، الشرکة الاسلامیة المحدودة.

  13. حلی، حسن بن سلیمان (1421ق). مختصرالبصائر، قم، مؤسسةالنشر الاسلامی.

  14. حیدری، سید علی نقی (1412ق). اصول الاستنباط، قم، شورای مدیریت حوزه علمیه قم.

  15. دفتری، فرهاد (1393). تاریخ و سنت‌های اسماعیلیه، ترجمه: فریدون بدره­ای، تهران، نشر فرزان.

  16. روزدری، شیخ علی (1409ق). تقریرات الشیرازی، قم، مؤسسه آل البیت.

  17. زیادی، حیدر (بی­تا). یمانی موعود حجت الله، بی­جا، انتشارات انصار امام مهدی.

  18. شاکر، محمد کاظم (1388). روش­های تاویل قرآن، قم، بوستان کتاب.

  19. ـــــــــــــــــ (1382). مبانی و روش­های تفسیری، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی.

  20. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم (2003م). الملل و النحل، بیروت، دار و مکتبة الهلال.

  21. الشیبی، كامل مصطفی (1385). تشیّع و تصوف (تا آغاز سده دوازدهم هجری)، ترجمه: علیرضا ذكاوتی، تهران، امیركبیر.

  22. شیرازی، علی­محمد (بی­تا). الدلائل السبعة، بی­جا، بی­نا.

  23. صاحب بن عباد، إسماعيل بن عباد (1414ق). المحيط في اللغة، بيروت، عالم الكتاب.

  24. صفار، محمد بن حسن‏ (1404ق). بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد‏، تحقیق: محسن كوچه باغى، قم، مكتبة آية الله المرعشي النجفي.

  25. صفری، فروشانی نعمت الله (1378). غالیان، کاوشی در جریان­ها و برآیندها، مشهد، بنیاد پژوهش­های اسلامی آستان قدس رضوی.

  26. طريحي، فخر الدين بن محمد (1375). مجمع البحرين، تهران، مرتضوى.

  27. طوسی، محمدبن حسن (بی­تا). التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت.

  28. طوسی، نصیر الدین محمد (1363). تصورات یا روضة التسلیم، تصحیح: ایوانف ولادیمیر آلکسی یویچ، تهران، نشر جامی.

  29. علاء السالم (1434ق). معرکة عبادة هبل او الله بین السفیانی و الیمانی، بی­جا، اصدارات انصار الامام المهدی، شماره 177.

  30. عياشى، محمد بن مسعود (1380). تفسیر العیاشی، رسولی محلاتی، تهران، المطبعة العلمیه.

  31. غزالی ابوحامد، محمد (1411ق). احیاء علوم الدین، بیروت، دار الفکر.

  32. فراهيدى، خليل بن أحمد (1409ق). كتاب العين، قم، نشر هجرت.

  33. فلاح علی آباد، محمدعلی و رضانژاد، عزالدین (پاییز1393). تحلیل توقیت ظهور حضرت مهدی در روایت ابولبید «باز نمایی ترفند بهائیت در استناد به یک روایت» فصلنامه حکمت اسلامی، ش2.

  34. فلاح علی آباد، محمد علی ( بهار 1393). نقد و بررسی ادعای پایان دین اسلام و ظهور موعود با توجه به آیه اجل، فصلنامه پژوهش­های مهدوی، ش8.

  35. قادیانی، غلام أحمد (1428ق). حمامة البشری الی اهل مکه و صلحاء ام القری، اسلام آباد، شرکة اسلامیه.

  36. ــــــــــــــــــــ (1433ق). فتح الاسلام و توضیح المرام و ازالة الاوهام، ترجمه: عبدالمجید عامر، اسلام آباد، الشرکة الاسلامیۀ المحدوده.

  37. کرمانی، احمد بن عبدالله، (1407ق). مجموعه رسائل کرمانی، تحقیق: غالب مصطفی، بیروت، مجد (الموسسه الجامعیه للدراسات و النشر و التوزیع).

  38. گلپایگانی ابوالفضل (151بدیع 1995م). فصل الخطاب، مؤسسه معارف بهایی.

  39. ـــــــــــــــــ (بی­تا). کتاب الفرائد، مطبعة هندیة، ازبکستان، لجنه ملی مطالعات و انتشارات.

  40. مشعشعی، محمد بن فلاح ( بی­تا). رسائل المشعشعی، مخطوط، کتابخانه مرعشی نجفی قم، بی­نا.

  41. معرفت، محمدهادی (1418ق). التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، مشهد، الجامعة الرضویة للعلوم الاسلامیة.

  42. قبادیانی، ناصر خسرو (1384). وجه دین، تهران، انتشارات اساطیر.

  43. نعمانی، محمد بن ابراهیم (1397). الغيبة، تهران، صدوق.

  44. نوری، حسین علی(بهاء) (155 بدیع1377). ایقان، آلمان، هوفهایم (لجنه ملی نشر آثاربهایی).

[1] . تین و زیتون نام دو کوه در سرزمین شام و فلسطین است (ترجمه آیت الله مشکینی ذیل آیه شریفه).

 

نویسندگان:

حسن رحیم زاده میبدی ـ محمد علی فلاح علی آباد

 


چاپ   ایمیل