جریان شناسی معتزله

معتزله بازدید: 1812
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 11 - 22 دقیقه)

آنچه در این مقاله در اختیار دوستان قرار می گیرد، خلاصه ای است از مهمترین أصول عقایدی معتزله که از بخش معتزله کتاب تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام نوشته عبدالرحمن بدوی، انتخاب گردیده است که با کتاب فرق و مذاهب کلامی استاد ربانی نیز تطبیق داده شده است.

با توجه به اختلاف آراء بسیار گسترده در بین فرق مختلف معتزله نمی توان قطع به یقین یک رأی را به همه فرق نسبت داد، لذا در هنگام تلخیص سعی شده است أمهات مطالب ذکر شود و به جزئیات زیاد وارد نشوم با این حال اگر مغایرتی ملاحظه شد حتما به دوستان اطلاع رسانی نمایید. با تشکر

معتزله، همچون دیگر مذاهب، به فرق و دستجات متعددى تقسیم شده اند.لیکن بطور کلى، همه فرق عمده معتزله در برخى اصول با یکدیگر منفق و مشترک اند. برخی وجوه اشتراک معتزله را مختصراً به ترتیب زیر ذکر کرده اند:

۱ـ اعتقاد به توحید و اینکه خداوند به هیچ یک از صفات آفریدگان، که نشانه حدوث است، متصف نیست. و اینکه علم و قدرت و حیات و سمع و بصر و هیچیک از صفات ازلى نیست و خداوند در ازل نام و صفتى نداشته است.

۲ـ خداوند قابل روئیت نیست، خداوند خویشتن را نمى بیند و کسى نیز توانائى دیدن او را ندارد.

۳ـ در امر آفرینش، تفاوتى وجود ندارد. آفریدن چیزى از چیز دیگر براى او دشوارتر نیست و براى او در این کار سود و زیان، شادمانى و لذت نباشد.

۴ـ اعتقاد به حدوث و مخلوق بودن کلام الله و حدوث امر و نهى و خبر او.

۵ـ آزادى مردم در فعل و عمل و اینکه خداوند را بر کاربندگان قدرتى نیست وخداوند هرگز کفر و گناه و افعال دیگر را نیافریده است.
۶ـ اعتقاد به فاسق بودن مرتکب کبیره که او را نه کافر مى دانند و نه مومن بلکه براى او منزلت و جایگاهى میان این دو قائلند (منزلت بین المنزلتین)

۷ـ اعتقاد به وجوب امر به معروف و نهى از منکر.

۸ـ اعتقاد به وعد و وعید.

شرح برخی از امهات اصول عقاید معتزله:
الف: معتزله و اعتقاد به توحید:
در اصل اعتقاد به توحید میان مسلمین هیچ اختلافى نبوده و نیست. اختلاف در برداشت متکلمین از فروع اصل توحید و شاخه هاى آن است. در وجدانیت ذات پروردگار و لاشریک بودن و یکتائى او هیچ اختلافى میان مذاهب اصلى اسلامى وجود ندارد. اختلاف در موضوعاتى چون صفات پروردگار، روئیت، تشبیه و تنزیه، بازگشت همه ى افعال و اعمال به ذات مقدس او ویا عدم بازگشت آنها، کلام خداوند، و… است.

این مباحث و اختلاف در آنها، سبب، انکار اصل توحید ذاتى نمى شود. بنابراین لطمه اى به اصل اعتقاد فرد نمى زند. تنها در صورتى که فرد یا گروهى اصل توحید ذاتى را منکر شوند، از جرگه مسلمین خارج شده و نمى توان آنها را مسلمان خواند.

اختلاف معتزله با دیگر مسلمین در شاخ و برگهاى اصل توحید است و در این قضیه اختلافاتى با اشاعره، شیعه و دیگر مذاهب اسلامى دارند. البته، نزدیکى و قرائت آنها با شیعه بیش از دیگر مذاهب اسلامى است. اجمالاً وجه ممیزه اعتقادات معتزله، به اصل توحید رابیان مى کنیم.

نظر معتزله درباره ى صفات: معتزله از طرفداران توحید صفاتى هستند. آنان فقط ذات مقدس بارى تعالى را قدیم مى دانند، و قدم صفات را نفى مى کنند. آنان هر چیز را که وحدت مطلق خداوند را خدشه دار کند ناصواب دانسته اند. به دلیل، همین باور و اعتقاد، و بحث هاى فراوانى که معتزله پیرامون آن داشتند، آنان را ((اهل توحید)) هم خوانده اند. معتزله، از نظر معتزله اگر قائل به زائد بودن صفات بر ذات شویم، در واقع معتقد به ازلى بودن آنها هم شده ایم. و این به معنى آن است که صفات قدیم اند. تعدد قدما، از نظر معتزله باطل است. حال آنکه اشاعره آنرا پذیرفته اند. ضمناً اگر صفات زائد بر ذات باشند، این باعث مى شود که خداوند محل عروض اعراض بوده و در نتیجه مرکب باشد. هر مرکبى در وجود نیازمند اجزاء است. بنابراین، این اعتقاد سبب مى شود که واجب الوجود نیازمند باشد. که اگر چنین شود دیگر واجب الوجود نبوده بلکه ممکن الوجود خواهد بود.

بنابراین، از نظر معتزله، براى صفات نمى توان وجودى مستقل و زائد بر ذات قائل شد، بلکه صفات عین ذات حق تعالى هستند. معتزله توحید را به صورت امرى مجرد، که فارغ از هر نسبت است قبول دارند. به عبارت دیگر از نظر آنان نمى توان مثلاً علم را براى خداوند محمول قرارداد.

روئیت: یکى از مسائل مورد اختلاف مسلمین در ارتباط با خداوند، اعتقاد با عدم اعتقاد به روئیت خداوند است. اکثر قریب به اتفاق مرجئه و اشاعره قائل به روئیت، اما معتزله و شیعه، معتقد به عدم روئیت اند.

اشعرى، در مقالات الاسلامیین مى گوید، همگى معتزله بر این باورند که خدا دیده نشود. اما در این مورد که آیا خداوند را مى توان با چشم دل دید با یکدیگر اختلاف کرده اند. نظر ابوهذیان و بیشتر معتزله، آنست که مى توان خدا را با چشم دل دید. اما هشام فوطى و عبادبن سلیمان با این نظر مخالفند اصل اعتقاد با عدم اعتقاد به روئیت، به موضوع تشبیه و تنزیه بر مى گردد، که معتزله، در توضیح اصل توحید، بر موضوع تنزیه اصرار مى ورزند. بنابراین در مجموع مى توان گفت که معتزله، مخالف با روئیت اند. ولى برخى از آنها، بر این باورند که خداوند را با چشم دل مى توان دید و آیاتى را که در قرآن بنوعى دلالت بر مشاهده میکنند بر این اساس تاءویل و تفسیر مى کنند.

کلام خداوند: یکى از وجوه ممیزه معتزله، که باعث بروز اختلافات فراوانى میان آنها و محدثین و فقهاى اهل سنت و جماعت شد،اعتقادشان در موضوع کلام الله است. اکثریت معتزله معتقدند که کلام خداوند حادث و مخلوق است. کلام خداوند حرف و صوت است و آنچه در قرآن نوشته شده است حکایت از همان حروف و اصوات مى کند.

جهان شناسى معتزله:
گفتیم معتزله، از طرفداران توحید صفاتى بوده و ذات حق تعالى را منزه از هرگونه تشبیه مى دانند. از این رو هر چه به جز اوست، مخلوق و حادث است. معتزله، قائل به ایجاد عالم هستى از علوم اند. لیکن در دوام و بقاء اجسام اختلاف نظر دارند برخى چون جاحظ معتقدند که محال است اجسام پس از آنکه پدید آمده اند نابود شوند.

در موضوع معدوم، برخى از معتزله معتقدند که معدوم شیئى نیست. بعضى، دیگر از معتزله معدوم را چیز (شیئى) دانسته اند لیکن آنرا جوهر و عرض نمى دانند. جبائى، اعتقاد به جوهر و عرض داشتن اشیاء در حالت عدم داشت. اما تقریباً همه معتزله معدوم را جسم نمى دانند. تنها خیاط جسم را در حالت عدمى هم جسم مى داند.

چرا که از نظر او هر وصفى که در حالت حدوث بر جسم جایز باشد در حالت عدم نیز جایز است. به همین دلیل است که به فرقه منسوب یه خیاط ((معدومیه)) نیز مى گویند. معتزله، به خاطر اعتقاد به قدر، نوعى قانونمندى را در نظام عالم فرض مى کرده اند که مستقل از اراده پروردگار عمل مى کند. بعضى از معتزله چون نظام، اعتقاد داشته اند که خداوند همه اشیاء اعم از جمادات و گیاهان و حیوانات را به یکباره بیافرید و تقدم و تأخر آنان در ورود به جهان محسوس به خاطر وضع و موقعیت آنها، و پدید آمدن آنها در جاهاى گوناگون است.
یا کسانى از معتزله چون معمر بن عبادسلمى معتقد بودند که خداوند نه خالق جواهر است و نه اعراض. بنابراین او دخالتى در خلق صفاتى چون رنگ و مزه و بو و… ندارد. نظّام، در جائى دیگر سخن از قطعیت قواعد و قوانین عالم وجود، رانده و بر آنست که هر آنچه در عالم وجود مى گذرد تابع قانونمندى خاصى است که محتوم و قطعى مى باشد و حتى خداوند نمى تواند تغییرى در آن ایجاد کند.

جزء لایتجرى: از جمله دلائلى که معتزله در اثبات جوهر فرد مطرح کرده اند موارد زیر است :

۱ـ اگر جوهر فرد وجود نداشته باشد کسى که مسافت متناهى را طى مى کند باید مسافت بى نهایتى را طى کند.

۲ـ هرگاه جرمى در کنار جرم دیگر قرار گیرد، ناگزیر باید یکى از این دو جرم را جزئى از جرم دیگر در کنار گیرد، که آن جزء، آخرین قسمت جرم در کنار قرار گیرنده است.

۳ـ خداوند که اجزا جسم را تألیف کرده، قادر به تجزیه آن نیز هست. این تجزیه تا به جائى است که دیگر ترکیبى از آن باقى نماند. اگر این استدلال نفى شود در واقع قدرت خداوند نفى خواهد شد.

۴ـ اگر هر جسم را تا بى نهایت بتوان تقسیم کرد. در یک دانه خردل همان اندازه اجزاء هست که در یک کوه.

۵ـ علم خدا بر همه چیز محیط است. بنابراین عدد اجزاء اجسام را مى داند.

علیرغم اکثریت معتزله، نظام به مخالفت با اندیشه ى جوهر فرد پرداخت و به همین دلیل واکنش هائى را در میان خود معتزله باعث شد. بطورى که برخى از بزرگان مکتب اعتزال، ردّیه هائى بر نظام نوشتند. براساس گفته بغدادى، نظّام معتقد به انقسام هر جزء به بى نهایت بوده است. و حتى در این قول تا آنجا پیش رفته که محیط بودن خداوند را به پایان جهان محال دانسته است. نظّام، جهت پاسخگوئى به شبه اى که نتیجه ى طبیعى، این اعتقاد اوست. نظریه ى طفره یا جهش را مطرح کرد.

طفره به این معنى است که مى توان، از جزئى از یک مسافت به جزء دیگر انتقال یافت بى آنکه ضررورت داشته باشد از اجزاء میان آنها عبور کنیم. مطابق این نظر می توان از جزء اول به جزء هفتم و از جزء هفتم به جزء بیستم منتقل شد. و این به معنى ((طفره)) است.

معتزله، عموماً این نقطه نظر نظّام را نپسندیده و به رد آن پرداخته اند.

سکون و حرکت: براى حرکت تعاریف و معانى مختلف ذکر شده است. صرف نظر از تعاریف متنوع این مفهوم، در اصل موضوع میان فلاسفه و متکلمین از نحله ها و فرقه هاى مختلف اختلافات فراوانى وجود دارد. برخى از آنان چون پارمنیدس و شاگردش زنون حرکت را به کلى نفى مى کنند و برخى در اثبات آن مى کوشند. معتزله از طرفداران، نظریه حرکت اند و تقریباً هیچ یک از آنان، آنرا نفى نکرده است.

خواهشمندم با توجه به زحمتی که برای این تهیه این متن کشیده شده است از کپی برداری جزی یا کلی – چه با ارجاع و چه بدون آن – خودداری نمایید.

این مقاله کاملا رایگان می باشد و هر گونه سوء استفاده و کسب درآمد از این مقاله و کلیه مقالات قرار گرفته در سایت به هر نحو و برای هر شخص یا موسسه ای شرعاً حرام می باشد.


انسان در بینش معتزله:
در بینش معتزله، انسان جزئى از عالم وجود است که آفرینش عالم بخاطر سود و مصلحت اوست. اگر مصلحت انسان مطرح نبود توجیه آفرینش دشوار مى نمود. پس هدف خالق از آفرینش، مصلحت مخلوق بوده است. این نظر اکثریت معتزله و افرادى چون ابوهذیل و نظّام است. اما در اینکه چرا خداوند انسان را آفریده است، اختلاف معتزله در این زمینه بسیار است. برخى چون عباد گویند، آفرینش انسان علت بخصوصى نداشته است. بعضى از آنها، چون معمر قائل به تسلسل شده و غایتى براى آن قائل نیستند. همگى معتزله بر این باورند که آفرینش انسان به سود اوست حتى آفرینش بندگان سرکش و طاغى نیز حکمتى دارد و آن بازشناختن بندگانى است که به تکلیف عمل مى کنند.

معتزله، در زمینه روح و انتساب به جسم نیز نظرات ویژه اى دارند. بیشتر آنان معتقدند که جسم قالبى است براى روح، که در واقع انسان هم چیزى جز همان روح، یا تن غیر محسوس نیست. انسانیت انسان را همین وجود غیر محسوس تشکیل، مى دهد، که زنده و توانا و مختار است. و متحرک و ساکن و رنگ پذیر نیست و دیده و لمس نمى شود. او نه دراز و نه پهن و نه ژرف و نه سنگین است. این نظر را معمربن عباد سلمى مطرح نمود اما نقطه نظر بسیارى از معتزله نزدیک به همین نظریه است. نظام هم آدمى را همان روان مى داند و روان را جسمى لطیف تعریف مى کند. که این جسم لطیف در جسم کثیف (سطبر) وارد مى شود.

در کیفیت اتصال نفس به بدن، نظر برخى از معتزله این است که این اتصال عرضى است. و گروهى هم معتقدند که این اتصال جوهرى است. همانطور که گفتیم همه، ایندو (نفس و جسد) را دو حقیقت متمایز و مستقل از هم مى دانند. مقالى را که برخى از معتزله در این باب مطرح مى کنند. مثال اتصال روغن به کنجد یا آب و گلاب است.

انسان و اختیار: معتزله در مقابل مرجئه که انسان را موجودى مجبور مى دانستند قائل به اختیار انسان بودند. البته اعتقاد به اختیار انسان و تفویض قدرت به او از جانب خداوند، اندیشه اى است که قبل از معتزله نیز وجود داشته است. کسانى چون، غیلان دمشقى، یونس اسوارى و معبد جهنى، از پیشتازان و پیشروان طرح این موضوع بوده اند. ظاهراً، معتزله اعتقاد خود را در این زمینه از همین گروه که در تاریخ معروف به قدریه هستند گرفته اند. پیش از این گفتیم، معتزله از طرفداران توحید صفاتى و از مخالفان توحید افعالى بوده اند. طرفداران توحید افعالى همه اعمال، اعم از خیر و شر را به خداوند بر مى گردانند. اما معتزله با این نظر مخالفند.

انسان و تکلیف: تکلیف از نظر فقهاى اسلام، عمل به احکام شرعیه و مقید بودن به آنهاست. و در مفهوم کلى تکلیف، عملى را گویند که فرد مکلف باید انجام دهد.

در مورد انسان افعال دو گونه اند.

افعال ارادى، افعال غیر ارادى. افعال ارادى، افعالى هستند که انسان با قدرت و اراده ى خویش مى تواند آنها را انجام بدهد یا ندهد. اما افعال غیر ارادى که معتزله از آن تعبیر به فعل متولد مى کنند افعالى هستند که اراده انسان در آنان تاثیرى ندارد. نظام، اسوارى و ابن خابط و فضل الحدثى متولدات را از افعال خداوند مى دانند. اما، جبائى و متابعانش به مخالفت با این نظر پرداخته اند. بعضى از معتزله چون بشربن معتمر، معتقد به قدرت انسان بر متولدات شده اند به این معنى که انسان هم مى تواند با فراهم آوردن وسائل، رنگها و مزه ها و بوها… را بطور تولد فراهم آورد. اما ثمامه بن اشرس مدعى است که افعال متولده را فاعلى نیست. بنابراین در مجموع، از نظر معتزله، انسان موجودى است صاحب اراده و اختیار و در نتیجه مکلف. مى تواند میل به سوى اعمال خیر کند و یا گرفتار شرور شود. همین جاست که عدل الهى نیز مطرح مى شود.

عدل: اصولاً، عدل در لغت به معنى ((گذاشتن هر چیز در جاى مناسب)) است. عدل در چند مفهوم مطرح است. مى توان انواع آن را، عدل در نظام تکوین، عدل در بعد فردى، عدل در مفهوم اجتماعى، و عدل در رسیدگى به اعمال انسانها پس از مرگ، بیان نمود.

آنچه که در میان مسلمین بحث آفرین و اختلاف انگیز بوده است. نه عدل در مفهوم نخستین بلکه عدل در معناى اجتماعى و موضوع رسیدگى به اعمال آدمى است. معتزله بر خلاف اشاعره معتقد به حسن و قبح عقلى اعمال بودند در حالى که اشاعره به حسن و قبح شرعى اعتقاد داشتند. از نظر معتزله تشخیص حسن و قبح نیازى به دستور شارع ندارد و انسان با مراجعه به عقل به راحتى مى تواند حسن اعمال حَسَنَ قبح اعمال قبیح را تشخیص دهد.

معتزله مى گویند خداوند عادل است و به حکم عدالتش کارهاى خود را با معیار و مقیاس عدل انجام مى دهد. ما وقتى که به ذات افعال نظر مى افکنیم، مى بینیم که برخى افعال در ذات خود عدل است مانند پاداش به نیکوکاران و برخى در ذات خود ظلم است مانند کیفر دادن به نیکوکاران، بنابراین محال است که نیکوکار را پاداش ندهد و ظالم را کیفر نبخشد. اما اشاعره مى گویند، هر چه او بکند عدل است. ما نمى توانیم براى خداوند تعیین تکلیف کنیم که چه چیز خوب و چه چیز بد است و براساس همین جهان بینى است که مى گویند ممکن است خداوند نیکوکارى را مجازات کند و یا بدکارى را به بهشت ببرد.

در مسئله رسیدگى اخروى به اعمال معتزله نظرشان این است که خداوند عادل است و به مقتضاى عدلش عمل مى کند. اگر ما ندانیم که چه چیز خوب است و حسن و چه چیز بد و قبیح، این امر موجب برداشتن تکلیف از انسان خواهد شد. چرا که انسانها گرفتار هرج و مرج عقیدتى و فکرى شده و ملاک و معیار خوب و بد از دستشان خارج خواهد شد. در چنین حالتى هر جنایتکارى ممکن است جنایت کرده و بعد آنرا توجیه نماید و اگر چنین باشد نیکوکار با کدام امید اقدام به امر نیک نماید؟! اگر انسان در تشخیص، و در عمل و اراده مختار نباشد، اصل مسئولیت انسان چه مى شود؟ به این ترتیب معتزله، در حوزه اعتقاد به قدر، و حسن و قبح ذاتى عقلى اعمال، موضوع قدرت انسان، در خلق اعمالش را مطرح کرده اند. ذکر مجدّد این نکته را لازم مى دانیم که معتزله بطور کلى اعمال را به دو دسته، اعمال ارادى و متولدات تقسیم مى کنند، که این بحث در مورد اعمال ارادى انسان، صادق و جارى است. متولدات (اعمال قسرى و غیر ارادى)، از نظر اکثریت قریب به اتفاق معتزله مشمول این حکم نمى شوند. اصل عدل، به عنوان یکى از پنج اصل اعتقادى معتزله مطرح بوده و به خاطر همین اعتقاد است که آنان را ((اصحاب عدل)) نیز مى گویند.

وعده و وعید از نظر معتزله:
وعد، به معنى امید پاداش دادن، و دفع ضرر آتى است. وعید درست در نقطه مقابل وعد، به معنى بیم دادن و ترساندن از زیانى است که در آینده متوجه فردى خواهد شد یا نفعى که به او نخواهد رسید. از نظر معتزله، عدالت خداوند اقتضا مى کند که به کسانى که اطاعت امر او را مى نمایند و نیکوکارى پیشه مى کنند وعده ى نیکو و قول پاداش دهد و کسانى را که مرتکب گناه شده و موفق به توبه نمى شوند، از عقاب خویش بیم دهد. بیشتر اختلاف در بحث وعد و وعید، متوجه دوّمى یعنى وعید است. حتى میان خود معتزله هم در این زمینه اختلافاتى بروز کرده است. برخى از معتزله معتقدند که عذاب گناهان بزرگ، گناهکار هر که باشد، مومن یا کافر واجب است و این را به دلیل عقل مى توان اثبات کرد. گروهى دیگر فقط گناهکارانى را که به کفر گرائیده اند مستحق عذاب و عقاب مى دانند. بعضى از معتزله معتقدند که خداوند مى تواند از روى تفضل (و نه به خاطر استحقاق) از سر تقصیر برخى از خاطیان و گناهکاران در گذرد.عده اى نیز عقیده دارند که بخشایش خداوند موکول به گذشت و بخشش مظلومیتى است که ستم دیده اند اگر آنان از ستمگر در گذرند خداوند هم آنها را خواهد بخشید. اگر نه ستمکار مستحق قصاص است.

منزلت بین المنزلتین:
بحث مرتکب کبیره یکى از مهمترین مباحث مطروحه ى اواخر قرن اول هجرى است. ظاهراً آغاز کننده ى این بحث خوارج و مخصوصاً گروه ازارقه بوده اند. آنان مرتکب گناه کبیره را کافر دانسته و به همین دلیل او را مستوجب تنبیه و حتى مرگ تصور مى کردند. به همین سبب اقدام به ترورهاى فراوانى کردند. در مقابل ازارقه، مرجئه، مرتکب گناه کبیره را موئمن مى دانستند. هم آن افراط، و هم این تفریط ضربات سختى بر مسلمین وارد آورد.

معتزله در واقع خواسته اند با طرح اندیشه منزلت بین المنزلتین جّو سیاسى آشفته اى را که به خاطر اقدامات خوارج ایجاد شده بود قدرى آرام کنند. چرا که راه را براى توبه گناهکار باز مى گذاشتند و دست کسانى را که مدعى بودند باید در همین دنیا به حساب گناهکاران رسید، مى بستند. از سوئى نظر خوارج را تایید مى کردند. بدینگونه که اگر مرتکب گناه کبیره بدون توبه از دنیا برود مستحق دوزخ است، اما در صدور جواز کفر او احتیاط کرده با مرجئه هم عقیده بودند.

ایمان، کفر و فسق:
برخى از معتزله ایمان را مجموعه اى از عبادات مى دانند که خداوند آنان را واجب یا مستحب ساخته است. گناهان را دو قسمت مى کنند، گناهان کوچک (صغیره) و گناهان بزرگ (کبیره) که گناهان کبیره خود بر دو نوع اند، گناهان ناشى از کفر و گناهان عادى. کفر در سه حال واقع مى شود، اول تشبیه، دوم تکذیب خبرهاى قرآن و سرپیچى از احکام خدا و سوم، انکار احادیث نبوى. طرفدار اصلى این نظر ابوالهذیل است. هشام فوطى، ایمان را دو قسم مى داند. اول، ایمان به خدا، دوم ایمان براى خدا و در همین ارتباط، کفر، بى ایمانى نسبت به خدا و فسق، انکار ایمان براى خداست. منظور از انکار ایمان براى خدا این است که فرائض دینى چون نماز و زکات ترک شود. مشروط به اینکه تارک این موارد کار خود را حلال پندارد.

نظام، ایمان را دورى جستن از گناهان کبیره دانسته، معتقد است، صغیره یا کبیره دانستن گناه را مى توان از روى مجازاتى که براى آن تعیین شده تشخیص داد. گروهى از معتزله ایمان را دورى جستن از گناهانى دانسته اند که مشمول وعید پروردگار مى شود.
جبائى گناهان را دو دسته مى کند: گناهان کوچک که قابل آمرزشند، مشروط به دورى جستن از گناهان بزرگ. و گناهان بزرگ که نابود کننده ى ایمان است. از نظر او نیت گناه بزرگ خود گناهى کبیره است و نیت کفر نشانه کافرى است. ابوبکر اصم، مرتکب گناه کبیره را کافر نمى داند و معتقد است که وى نه کافر است و نه منافق بلکه فاسق است و اگر خداى را به وحدانیت قبول داشته و فرائض را انجام دهد، مومن است.

امر به معروف و نهى از منکر:
یکى دیگر از اصول مورد اعتقاد معتزله که بیانگر نقش و مسئولیت مذهبى، سیاسى و اجتماعى انسان است، اصل امر به معروف و نهى از منکر مى باشد.

در اصل این موضوع، به عنوان یک تکلیف الهى میان مسلمین اختلاف چندانى وجود ندارد. اختلاف بیشتر پیرامون وجوب عینى یا کفائى آن، وجوب عقلى یا شرعى موضوع، شمول آن و همچنین مصادیق معروف و منکر، شرائط امر به معروف و نهى ازمنکر، شرائط آمر به معروف و ناهى از منکر و… میباشد.

قاضى عبدالجبار معتقد است که اقامه امر به معروف و نهى از منکر موکول به حضور یا عدم حضور امام نیست. بلکه حوزه ى وظایف امام و عامه ى مردم فرق مى کند. اما موظف است به اقامه حدود، حفظ صیانت و آبروى اسلام، محافظت مرزها و جوزه بلاد اسلامى، تجهیز نیرو، تعین حکام و قضات. امّا وظیفه توده ى مردم در این زمینه عبارتست از جلوگیرى از مصرف مسکرات، دزدى، زنا و… قاضى عبدالجبار اقامه امر به معروف و نهى از منکر را واجب کفائى مى داند.

نبوت:
از نظر معتزله، ارسال رسل و بعثت انبیاء خاص جامعه و قوم خاصى نبوده و معتقدند که، رواست خداوند از هر قومى پیامبرى را مبعوث کند. اما در مورد مقام و موقعیت انبیاء اعتقادشان اینست که فرشتگان برتر از پیامبرانند. در موضوع، عصمت پیامبران، معتقدند که، عصمت انبیاء امرى جبرى نیست، بلکه لطفى است از جانب پروردگار که نبى یا رسول به اختیار خودآ مرتکب گناه نمى شود. و این به خاطر علم و یقین او به زشتى گناه و سرانجام سخت آن و رشد ملکه عفت در وجود او میباشد. البته عصمت، اقسام مختلفى دارد. عصمت اعتقادى، عصمت تبلیغى، عصمت فتوائى، عصمت در اعمال و اخلاق، که میان مذاهب اسلامى در تمام این موارد اتفاق نظر نیست. معتزله، در سه مورد نخست، پیامبران را معصوم مى دانند اما در مورد چهارم میانشان اختلاف بروز کرده است. همه ى آنها معتقدند که خداوند هرگز پیامبرى را که مرتکب گناه کبیره شود مبعوث نکرده است. اما در مورد گناهان کوچک ضمن ممکن دانستن آن برخى مى گویند روا نیست که پیامبر در حال ارتکاب گناه از آن با خبر باشد. گروهى نیز مى گویند که صدور گناه صغیره از جانب پیامبر بلااشکال است. ابوعلى جبائى گفته است که هیچ گناه کوچک و بزرگ عمدى براى پیامبران جایز نیست ولى اگر سهواً یا به خاطر شبهه و تاویل صورت گیرد، جایز است.
نظّام هم سهو و خطاء کوچک را جایز دانسته است و معتقد است که اگر پیامبران سهواً گناهى مرتکب شوند مسئول خواهند بود ولى امتشان، در آن مورد بخشوده خواهند شد.

در مورد اعجاز پیامبران هم میان معتزله اختلافاتى بروز کرده است. ابوالهذیل معتقد است که معجزه ثابت نمى شود مگر به گواهى دست کم بیست نفر که حداقل یک نفرشان بهشتى باشد. نظام، اعجاز ادبى قرآن را منکر بود و آن را دلیلى بر راستگوئى پیامبر نمى دانست. دیگر بزرگان معتزله قرآن را به عنوان معجزه پیامبر اکرم (ص) قبول دارند. هشام فوطى، بطور کلى معجزات را دلیلى بر راستگوئى و صدق گفتار پیامبران نمى داند.

خلافت و امامت از نظر معتزله:
معتزله، در موضوع امامت نظر واحدى ندارند. اکثریت آنان ضرورت حضور امام در جامعه و نیاز به او را به مدد عقل و شرع اثبات مى کنند. لیکن بعضى از آنان با فرقه ى نجدات از خوارج همصدا شده مى گویند، اگر امت پیرو عدالت بود و فاسقى وجود نداشت، به امام حاجتى نخواهد بود. بیشتر معتزله در موضوع انتخاب یا انتصاب امام مى گویند. نصى از خدا و رسول در مورد امام پس از پیامبر (ص) نرسیده است (نظام که یکى از بزرگان معتزله است، با این نظر مخالف است.) بنابراین اختیار این امر به دست امت اسلامى است. امام با مراجعه ى به آراء عمومى و اجماع امت تعیین مى شود. البته در این موضوع هم اختلافاتى میان معتزله وجود دارد. برخى از معتزله، چون نظّام حجیت اجماع را رد کرده و موضوع امامت معصوم را مطرح کرده اند. نظّام قول امام معصوم را در احکام شرعیه حجت دانسته است. اما نه نظام و نه هیچیک از بزرگان معتزله صریحاً مصداق یا مصادیقى براى امام معصوم ذکر نکرده اند. بر خلاف بسیارى از فرق مسلمان، معتزله، نژاد و اصل و نسب را در موضوع امامت شرط ندانسته اند.

 

چاپ