فرقهٔ کلامی است که به ابو منصور ماتریدی نسبت داده میشود، این فرقه برای اثبات حقایق دینی و عقیدهٔ اسلامی در برابر رقیبان خود مانند معتزله و جهمیه و سایر فرقههای دیگر جهت استدلال و مباحثه از براهین و دلایل عقلی و کلامی کمک میگیرد.بنیانگذارمذهب ماتریدی و برجستهترین شخصیتهای آن:ماتریدی به عنوان یک فرقهٔ کلامی چندین مرحله را پشت سرگذاشت و تنها پس از وفات بنیانگذارش با این نام معروف شد، همچنان که مذهب اشعری نیز فقط بعد از وفات ابو الحسن اشعری گسترش و شهرت یافت. به هر حال میتوان مذهب ماتریدی را در چهار مرحلهٔ اساسی زیر خلاصه نمود:
•مرحلهٔ تإسیس: [۰۰۰ـ۳۳۳هـ] این مرحله با صلابت و شدت مناظرات با معتزله از مراحل دیگر متمایز است. نظریهپرداز این مرحله «ابو منصور ماتریدی» بود. نام او «محمدبن محمد بن محمود ماتریدی سمرقندی، منسوب به (ماترید)؛ محلهای نزدیک سمرقند در ماوراء النهر است، او در آنجا دیده به جهان گشود. وی نه تنها تاریخ ولادتش به طور قطعی معلوم نیست؛ بلکه حتی بخش زیادی از زندگینامه و چگونگی پرورش وتحصیلات علمی یا تاثیرپذیریش نامشخص است وفقط در تاریخ عدهٔ کمی از استادانش را ذکر کردهاند. به عنوان مثال یکی از استادانش نصیر بن یحیی بلخی و یا «نصر» بوده که علوم فقه حنفی و مسائل کلامی را از او یاد گرفته است.
-ماتریدی و پیروانش چندین لقب مانند: «امام المهدی» و «امام المتکلمین» براو نهادهاند.
عبدالله مرائی در کتاب «الفتح المبین فی طبقات الأصولین» میگوید: ابو منصور دارای حجتی قوی است و رقیب خویش را مغلوب و خاموش میگرداند و از عقاید مسلمانان دفاع میکند و به شبهات ملحدین پاسخ میدهد.» (۱/۱۹۳، ۱۹۴). شیخ ابو الحسن ندوی در کتاب «رجال الفکر و الدعوة» میگوید: «او یکی از صاحب نظران اندیشهٔ انسانی است که به ذکاوت و نبوغ و مهارت در فنون مختلف علمی بر دیگران برتری دارد (ص ۱۳۹). ندوی در کتاب «تاریخ الدعوة و العزیمة» او را بر ابی الحسن اشعری برتری میدهد. (۱ / ۱۱۴- ۱۱۵)
-او با ابو الحسن اشعری هم عصر بود. وی جنگ و جدال بین اهل حدیث و فرقههای کلامی مانند معتزله و دیگران را دیده ومناظراتی - با سبکی مخالف سبک اشعری- ضد معتزله و فرق دیگر داشته است؛ گرچه در بسیاری از نتایج با هم توافق داشتهاند؛ اما منابع تاریخی برای ما ثابت نمیکند که آنها همدیگر را دیدهاند و یا با هم مکاتبه کرده باشند یا از برخی نوشتههای یکدیگر مطلع بودهاند.
-او در سال ۳۳۳ه وفات یافت و در سمرقند به خاک سپرده شد. ماتریدی تالیفات زیادی در اصول فقه و تفسیردارد. از مشهورترین آنها؛ «تإویلات أهل السنة أو تأویلات القرآن» است و در آن به متون قرآن کریم؛ خصوصاً آیات مرتبط با صفات میپردازد وآن متون را مطابق تأویلات و تعبیرات فرقهٔ جهمیه بیان میکند. از مشهورترین کتابهایش در علم کلام، «کتاب التوحید» میباشد که در آن نظریات کلامی خویش را نوشته است و باورهایش را در مورد مهمترین مسائل اعتقادی در این کتاب بیان میکند. مقصود وی از توحید همان توحید خالقیت و ربوبیت و خلاصهای از توحید اسماء و صفات با تعطیل و صرف نظر کردن از بسیاری از صفات به دلیل تنزیه (یعنی دور از تشبیه یا تجسیم) و نفی تشبیه به سبک فرقهٔ جهمیه و مخالف طریقهٔ سلف صالح است. همچنین شرح کتاب «الفقه الأکبر» از امام ابو حنیفه به او نسبت داده میشود. او کتابهایی در نقد و رد عقاید معتزله (رد اصول خمسه) وبرخی از فرق دیگر دارد.
•مرحلهٔ پیدایش: [۳۳۳ـ۵۰۰هـ]: این مقطع، مرحلهٔ شاگردان ماتریدی و کسانی است که پس از وی، تحت تاثیرش قرار گرفتهاند. در این مرحله، ماتریدی ابتدا در سمرقند به یک فرقهٔ کلامی تبدیل گردید و پیروانش به نشر افکار استاد و امام خویش همت گماشتند و از آن دفاع نمودند و تالیفاتی به پیروی از مذهب امام ابوحنیفه در فروع (احکام) نگاشتند، بر این اساس عقیدهٔ ماتریدی در آن سرزمینها، بیش از سایر مناطق دیگر رواج یافت. از مشهورترین پیروان این مکتب در این مرحله عبارتند از:
۱-أبو القاسم إسحاق بن محمد بن إسماعیل الحکیم السمرقندی (۳۴۲هـ) که به خاطرکثرت حکمتها و موعظههایش به ابو القاسم حکیم مشهور شد.
۲-أبو محمد عبد الکریم بن موسى بن عیسى البزدوی (۳۹۰هـ).
•پس از آن، مرحلهٔ دیگری آمد که ادامهٔ مرحلهٔ پیشین به شمار میآید. از برجستهترین شخصیتهای این مرحله عبارتند از:
۱-أبو الیسر البزدوی [۴۲۱ـ۴۹۳هـ]: وی محمد بن محمد بن الحسین ابن عبد الکریم بود. بزدوی منسوب به «بزدوة» و به تعبیری دیگر «بزدة» است. او به قاضی صدر ملقب شد. وی پس از برادر بزرگش «علی بزدوی»، شیخ مذهب حنفیه بود و در سال ۴۲۱ ه دیده به جهان گشود.
علم را نزد پدرش آموخت و او نیز از جدش عبدالکریم؛ شاگرد ابو منصور ماتریدی علم یاد گرفت. وی کتابهای فیلسوفانی همچون «کندی» و غیره و کتابهای معتزله مانند جبائی و کعبی و نظام و دیگران را خوانده است. وی در این باره میگوید: «نگه داشتن چنین کتابهایی و خواندنشان جایز نیست تا شک بوجود نیاید و عقیده سست و ضعیف نگردد.» ولی اگر کسی چنین کتابهایی را داشته باشد او را بدعت گزار نمیداند. او کتابهای اشعری را مطالعه نمود و در آن تبحر یافت. وی در این باره میگوید که پس از شناخت اشتباهات این عقیده بررسی و مطالعه آنجایز است. او کتابهای «تأویلات» و «توحید» ماتریدی را خواند و در کتاب توحید، کمی پیچیدگی و زیاده گویی مشاهده نمود و در ترتیبش نوعی سختی و دشواری دید؛ بنا بر این تصمیم گرفت که دوباره موضوعاتش را تنظیم کند و همراه با ذکر برخی اضافات بر آن در کتاب اصول دین به شرح آن بپردازد.
-عدهٔ زیادی از شاگردان از شیخ أبو یسر بزدوی درس آموختند. از مشهورترین آنها فرزندش؛ قاضی ابو المعانی أحمد و نجم الدین عمر بن محمد نسفی صاحب کتاب «عقائد نسفی» و دیگران است.
-وی در بخارا در نهم رجب سال ۴۹۳ ه وفات یافت.
•مرحلهٔ تالیف و تثبیت و پی ریزی عقیدهٔ ماتریدی: [۵۰۰ـ۷۰۰هـ]: از ویژگیهای این مرحله، کثرت تالیف و جمع ادلهٔ عقیدهٔ ماتریدی است؛ به همین دلیل این دوره در مقایسه با دورههای قبلی بزرگترین مرحله در شکل گیری عقیده به شمار میآید. از مهمترین شخصیتهای این دوره عبارتند از:
-ابو المعین نسفی [۴۳۸ـ۵۰۸هـ]: او میمون بن محمد بن معتمد النسفی المکحولی بود. نسفی، منسوب به نسف؛ شهری بزرگ بین جیحون و سمرقند است و مکحولی جد بزرگش بوده؛ اما منسوب بودنش به شهرش بر نسبتش به جدش غلبه داشته است. وی القاب بسیاری دارد که مشهورترین آن: سیف الحق و سیف الدین میباشد.
-وی از مشهورترین دانشمندان فرقهٔ ماتریدی بود؛ اما در شرح حالش هیچ یک از استادان یا چگونگی تحصیلات علمیاش بیان نشده است. دکتر فتح الله خلیف میگوید: «امام ابو المعین نسفی از بزرگترین یاوران مذهب ماتریدی است و او مانند «باقلانی» به شرح عقاید ماتریدی پرداخت. وی فردی شبیه غزالی بود که عقاید اشاعره را شرح و بسط داده است. از مهمترین کتابهایش، «تبصرة الأدلة» میباشد که نه تنها پس از کتاب التوحید ماتریدی از مهمترین مراجع برای شناخت عقیدهٔ ماتریدی است؛ بلکه از مفصلترین مراجع در عقیدهٔ ماتریدی به شمار میآید. او این کتاب را در کتاب خویش به نام «التمهید» خلاصه کرده است. همچنین وی کتابی به نام «بحر الکلام» دارد که از کتابهای مختصری است که در آن به مهمترین مسائل کلامی میپردازد.»
-ایشان در ۲۵ ذی الحجه سال ۵۰۸ ه در سن هفتاد سالگی درگذشت.
-نجم الدین عمر النسفی [۴۶۲ـ۵۳۷هـ]: او أبو حفص نجم الدین عمر بن محمد ابن أحمد بن إسماعیل … بن لقمان الحنفی النسفی السمرقندی است و لقبهای زیادی دارد. مشهورترین آنها «نجم الدین» است. وی در نسف در سال ۴۶۱ یا ۴۶۲ به دنیا آمد.
-او استادهای زیادی داشت که تعداد آنها به ۵۰۰ نفر میرسد. از مشهورترین آنها أبو الیسر بزدوی، وعبد الله بن علی بن عیسى نسفی است. نجم الدین از عبدالله اخلاق و رفتارهای نیک زیادی آموخت، وی ۱۰۰ تالیف دارد که برخی از آنها عبارتند از: ۱- مجمع العلوم
۲-التیسیر در تفسیرقرآن
۳-النجاح در شرح کتاب «أخبار الصحاح فی شرح البخاری»
۴-کتاب العقائد مشهور به عقائد نسفی: این کتاب مختصر «تبصرة الأدلة» از ابو المعین نسفی است. سمعانی در بارهٔ آن در شرح حال نویسنده میگوید: «او امامی دانا و ماهر بود و در تفسیر و حدیث تالیفاتی دارد. وقتی که من به سمرقند مسافرت کردم، چند کتاب از تالیفاتش را از او به امانت گرفتم و در آن پندارهایی بیهودهٔ زیاد و بیشمار دیدم و فهمیدم که او دوستدار حدیث میباشد؛ اما آن را نفهمیده است.
-وی در سمرقند، شب پنجشنبه، دوازدهم جمادی الأولی، سال ۵۳۷ وفات یافت.
•مرحلهٔ گسترش و انتشار: [۷۰۰ـ۱۳۰۰هـ]: این دوره از مهمترین مراحل فرقهٔ ماتریدی است؛ چرا که این فرقه در این مرحله به اوج گسترش و توسعهٔ خود رسید. تنها علت این گسترش، یاری سلاطین و پادشاهان حکومت عثمانی بود؛ زیرا نفوذ عقاید ماتریدی به اندازهٔ وسعت فرمانروایی حکومت عثمانی در شرق و غرب زمین و کشورهای عربی و سرزمینهای غیرعرب و هند وترک و فارس و روم گسترش یافت.
در این دوره کسانی مانند کمال بن همام، صاحب کتاب «المسایرة فی العقائد المنجیة فی الآخرة» ظهور کردند. کتاب وی تا کنون در برخی از دانشگاههای اسلامی تدریس میشود. در این دوره تالیف کتابهای کلامی مانند متون و شرحها و شروح شرحها و نوشتن حواشی بر شرحها زیاد شد.
هنوز مدارسی در شبه قارهٔ هند وجود دارند که بر اساس مذهب ماتریدی، دیگران را به اسلام دعوت میکنند. ازجملهٔ این مدارس عبارتند از:
۱-مدرسهٔ دیوبند و ندوی [۱۲۸۳هـ ـ …] در این مدرسه به تالیف در علم حدیث و شروح آن زیاد اهمیت میدهند. دیوبندیها در علوم نقلی و عقلی امام و پیشوا هستند؛ اما آنان از جنبهٔ عقیدتی اهل تصوفند.
۲-مدرسهٔ بریلوی [۱۲۷۲هـ ـ…] رهبر آنها، احمد رضا خان افغانی، حنفی و ماتریدی و اهل تصوف و ملقب به عبد المصطفی [۱۳۴۰ ه] است. در این دوره، پیروان این فرقه مرتکب شرکهای آشکاری شدند و با دیوبندیهای به شدت دشمنی ورزیدند و آنان را کافر میدانستند و اهل سنت را تکفیر میکردند.
۳-مدرسهٔ کوثری [۱۲۹۶هـ ـ …] این فرقه به شیخ محمد زاهد کوثری چرکس و حنفی و ماتریدی (۱۳۷۱ ه) منسوب است. پیروان این مدرسه به امامان مسلمانان بسیار طعنه میزنند و آنها را نفرین میکنند و آنان را اهل تجسیم و تشبیه به شمار میآورند و کتابهای سلف صالح را مانند کتاب توحید و الإبانَة و الشریعة و الصفات و العلو و سایر کتابهای ائمهٔ اهل سنت را شبیه کتابهای بت پرستان و تجسیم و تشبیه میدانند. این فرقه بسیار به بدعتهای شرک آلود دعوت میکند. برای اثبات این امر به تعلیقات کوثری بر کتاب اسماء و صفات بیهقی و کتاب مقالات کوثری مراجعه کنید.
مهمترین افکار و اعتقادات ماتریدی:
•از نظر منبع تحصیل علم، ماتریدی اصول دین را بر اساس یادگیری به بخشهای زیر تقسیم کرده است:
۱-إلهیات [عقلیات]: به موضوعات و اموری گفته میشود که عقل برای اثبات آن مستقل است و نقل تابع آن است و شامل توحید و صفات میشود.
۲-شرعیات [سمعیات]: اموری هستند که عقل نمیتواند در مورد امکان آن در اثبات و نفی نظر دهد و عقل به آن راه ندارد مانند: مسائل مربوط به نبوتها و عذاب قبر و امور اخروی. لازم به ذکر است که برخی از آنان نبوتها را جزو مسائل عقلیات به شمار میآورند و این خود مخالف منهج و راه و روش اهل سنت و جماعت است؛ زیرا به نظر آنها قرآن و سنت و اجماع صحابه، منابع آموزش و یادگیری هستند. در حالی که همین منابع مخالف بدعت تقسیم اصول دین به عقلیات و سمعیات است. این اندیشه بر پایهٔ ایدهٔ باطل فیلسوفان بنا شده که میگویند: نصوص دین با عقل در تعارض است؛ بدین علت ماتریدیان موضعی میان عقل و نقل در پیش گرفتند که آنها را مجبور به وارد کردن عقل به میدانهایی نمود که کار عقل نیست و این کار منجر به استنتاج احکام باطلی گردید که مخالف شرع است؛ از این رو ناچار راه تاویل و تفویض را در پیش گرفتند. در حالی که از دیدگاه اهل سنت و جماعت منافاتی بین عقل سلیم و نقل صحیح وجود ندارد.
•بر اساس تقسیم مذکور، دیدگاه ماتریدیان در مورد ادلهٔ نقلی نسبت به مسائل الهیات [عقلیات] به شرح زیر است:
-اگر موضوعی در نصوص قرآن کریم و سنت متواتر، از دیدگاه آنان قطعی الثبوت و قطعی الدلاله (یقینی و دارای دلایل روشن) باشد؛ یعنی عقلاً مورد قبول و خالی از تعارض با عقلهایشان باشد، آنها در بیان عقیده به آن استدلال میکنند و اما چنانچه قطعی الثبوت و دارای دلایل ظنی - یعنی مخالف عقیدهٔ آنان و غیریقینی – باشد، ادلهٔ نقلی را چنان تاویل میکنند که با ادلهٔ عقلی تناسب و سازگاری داشته باشد و یا معانی آن را به خدای عزّ و جلّ واگذار میکنند. اما آنها در این مورد مضطرب و نگرانند و اصل و قاعدهای درست و یقینی برای تاویل یا تفویض (واگذاری امور به خدا یا عقل) ندارند. از این رو برخی از آنان تاویل را بر تفویض ترجیح میدهند و برخی دیگر تفویض را بر تاویل و بعضی هر دو را مجاز میدانند و گروهی دیگر بر این باورند که تاویل برای اهل نظر و استدلال است و تفوض برای عوام شایستهتر است.
باید دانست که اعتقاد به تاویل نه در دوران پیامبر (ص) و نه در دوران اصحاب و تابعین وجود نداشته است؛ بلکه آن بدعت از سوی یهودیان و مسیحیان وارد عقاید فرقهٔ جهمیه و معتزله شد. میتوان گفت: تاویل منشا تمام بدعتهایی بود که در اسلام بوجود آمد و باعث پیدایش تفرقه در میان امت گردید و البته تاویل از تعطیل بدتر است؛ زیرا تاویل تشبیه و تعطیل را به دنبال دارد واز جنبهای دیگر نسبت دادن جهل به پیامبر (ص) یا کتمان وحی از طرف او است.
اما اعتقاد به تفویض به دلیل منافات و مخالفتش با نصوص فکری قرآن از بدترین باورهای بدعت گزاران است و لازمهٔ نسبت دادن جهل به پروردگار جهانیان از سوی پیامبران میباشد.
-از دیدگاه آنان اگر آن نص از احادیث آحاد باشد، یک دلیل ظنی به شمار میآید و آگاهی و علم و یقینی نیست و مطلقاً برای احکام شرعی به آن عمل نمیشود؛ بلکه آنها مطابق قواعد و اصول خودشان رفتار میکنند و اما در عقاید به احادیث آحاد استدلال نمیشود و عقیدهای ثابت نمیگردد؛ هرچند همهٔ شروط بیان شده در اصول فقه را داشته باشد و اگر آن حدیث مخالف عقل باشد و نتوان تاویلش کرد، آن را ناشی از دروغ و افترای گویندهاش یا اشتباه راوی میدانند و مراد ظاهر حدیث نیست و این دیدگاه ماتریدیان قدیم و جدید است. عالمانی چون کوثری و موافقان دیوبندیش به کتابهای صحیحین سنت و موضوعاتی که در بارهٔ عقیدهٔ ائمهٔ اهل سنت مانند حماد بن سلمه راوی احادیث صفات آمده است و به امام دارمی عثمان بن سعید صاحب سنن ایراد میگیرند و این دیدگاه، بدعتی است که قدریه و معتزله آن را بوجود آوردهاند؛ زیرا احادیث سندی علیه آنان است... همچنین تقسیم احادیث به متواتر و آحاد در عصر صحابه و تابعین معروف نبوده است.
-آنان شناخت خدای متعال را با عقل، پیش از شنیدن از راه وحی واجب میدانند وآن را اولین وظیفه مکلف به شمار میآورند. به شیوهای که مکلف عذری برای ترک آن ندارد و حتی به خاطر آن مجازات میشود؛ هرچند پیش از بعثت پیامبران به دنیا آمده باشد. آنها در این مورد با دیدگاه معتزله توافق دارند. این نظریه روشن است که باطل و مخالف ادلهٔ موجود در کتاب و سنت است. دلایل وارده در کتاب و سنت بیان میکنند که عقل شناخت خدای متعال را واجب میداند و کسی آن را ترک نماید، مورد سرزنش قرار میگیرد؛ اما عقاب و مجازات کسی که آن را ترک کند، تنها پس از آمدن و ابلاغ شرع جایز است. خدای متعال میفرماید: (وما کنا معذبین حتى نبعث رسولاً) [سورة الإسراء الآیة ۱۵] «و ما مجازات نخواهیم کرد مگر اینکه پیامبری روان سازیم.» اولین تکلیف بر هر مکلفی آن است که مسلمان باشد و گواهی دهد که هیچ معبودی جز الله نیست و محمد (ص) پیامبر خدا است و به طور کلی از هر دینی که مخالف اسلام باشد بیزاری جوید؛ به همین علت، زمانی که پیامبر گرامی (ص) معاذ بن جبل را به یمن فرستاد، فقط به او چنین فرمان داد و پیامبران نیز قومهای خود را با این پیام دعوت نمودند: (اعبدوا الله ما لکم من إله غیره) [سورة الأعراف الآیة ۵۹]. «خدا را عبادت کنید. شما غیر از او خدایی دیگر ندارید.»
-ماتریدیان به حسن و قبح عقلی باور دارند و میگویند عقل انسان، خوبی و زشتی اشیاء را درک میکند؛ اما آنان در مورد حکم خداوند متعال پیراموان ادراک حسن و قبح از سوی عقل با هم اختلاف دارند. هم چنانکه قبلاً گفته شد، برخی از آنان میگویند: بیشک بندگان به خاطر کار زشتشان مجازات میشوند؛ هرچند پیامبری به سوی آنان فرستاده نشده باشد و برخی دیگر دیدگاهی برعکس آنان دارند.
-ماتریدیان مانند سایر فرق کلامی دیگر معتقدند که مجاز در زبان و قرآن و حدیث وجود دارد و مقصودشان از مجاز این است که کلمهای در غیر معنی حقیقی خود به کار رود و به نظر آنها با حقیقت برابر است؛ به همین دلیل به گمان خودشان در تاویل نصوص برای دفع چیری که شبیه تجسیم و تشبیه است، از آن استفاده میکنند. مجاز با این معنی، گفتهای بدعت آمیز و نو است که نه در لغت و نه در شرع هیچ اساس و پایهای ندارد وحتی لغت شناسانی مانند خلیل بن احمد و سیبویه در این باره حرف نزدهاند چه رسد به علمای فقه و اصول گذشته.
-مفهوم توحید از دیدگاه ماتریدیان: آنها ثابت میکنند که خدای متعال در ذاتش یکی است و هیچ شریکی و جزئی ندارد و در صفاتش یکی است و هیچ شبیه و مانندی ندارد و در افعالش یکی است و هیچ کس با او در ایجاد آفریدهها شریک نیست. آنها به همین خاطر نهایت تلاششان را برای اثبات این نوع از توحید صرف میکنند، با توجه به اینکه «إله» از دیدگاه آنان کسی است که بر اختراع توانا است و برای اثبات این موضوع، دلایل و قیاسهای عقلی و فلسفی معتزله و جهمیه مانند دلیل ایجاد جوهرها و عرضها را به کار میگیرند. همان دلایلی که علمای سلف و أئمه و پیروانشان و دانشمندان علم کلام و فلسفه بر آن ایراد گرفتهاند و بیان کردهاند که راههایی که قرآن آن را ذکر کرده صحیحتر است. ابو الحسن اشعری در رسالهاش به تفرقه افکنان و ابن رشد حفید در «مناهج الأدلة» و شیخ الإسلام ابن تیمیه در «درء تعارض العقل و النقل» به شرح این موضوع پرداختهاند. ماتریدیان با برابر دانستن توحید ربوبیت و توحید الوهیت با اهل سنت و جماعت مخالفت کردهاند، زیرا «إله» نزد اهل سنت یعنی معبودی که تنها او شایستهٔ عبادت و پرستش است و هیچ شریکی ندارد و پیامبران تنها برای بیان این امر و دعوت انسان به توحید و یگانگی خدای متعال در ربوبیت و الوهیت و اسماء و صفات خویش فرستاده شدهاند.
-ماتریدیها نامهای نیکو را برای خدای متعال ثابت میکنند و میگویند: خدای متعال تنها با همان نامهایی خوانده میشود که خود آن رابیان فرموده و یا شرع آن را آورده است. آنان در این باره با اهل سنت در توقیفی بودن اسماء الحسنی برای خدای متعال توافق دارند، و تنها در اسمهایی مانند صانع یا قدیم یا ذات که در اسماء الحسنی وارد نمودهاند، مخالف اهل سنت میباشند. به طوری که آنان بین خبر دادن از خدای متعال و باب نامگذاریش تفاوتی قائل نیستند.
-ماتریدیان فقط هشت صفت را برای خدای متعال اثبات میکنند و آن عبارت است از: حیات، قدرت، علم، اراده، شنیدن، دیدن، سخن گفتن و آفریدن. در میان افعال، تمام فعلهایی که به تکوین و آفریدن برمی گردد و سایر صفاتی که در کتاب و سنت آمده [صفات خبری] یعنی صفات ذاتی یا افعالی در چارچوب و حوزهٔ عقل نمیگنجد و به همین دلیل همگی آن را نفی میکنند؛ اما اهل سنت و جماعت همان گونه که به اسماء اعتقاد دارند به صفات نیز معتقدند و همگی آن را توقیفی میدانند و بدون تشبیه به آن ایمان دارند و بدون تشبیه به ثبوت آن باور دارند و بدون تعطیل آن را با تنزیه و بیآلایش از عیب و نقص بیان میکنند و کیفیت و اثبات معنی در خور مقام خدای بلند مرتبه را به او واگذار میکنند؛ زیرا خدای متعال میفرماید: (لیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر). (چیزی مانند خدا نیست و او شنوا و بینا است.)
-نظر آنان در باره قرآن کریم این است که قرآن در حقیقت کلام خدای متعال نیست؛ بلکه آن کلام ذات خدای متعال است و این کلام شنیده نمیشود بلکه عبارتی که بیانگر سخن خداوند است، شنیده میشود و به همین خاطر کتابهایی که قرآن در آن نوشته شده، مخلوق هستند. به هر حال این نظریه، گفتهای نو و بدعت است که دلیلی برای اثبات آن از کتاب و سنت و علمای سلف وجود ندارد و «ابن کلاب» اولین کسی است که آن را ابداع نمود؛ زیرا خدای متعال در مورد هر چه بخواهد هر وقتی که میل داشته باشد، حرف میزند و همیشه آن طوری که با موسی صحبت کرد، میتواند صحبت کند و در روز قیامت با بندگانش به گفتگو میپردازد. با این وصف حقیقتاً قرآن، کلام خدای متعال است و مخلوق نیست. تورات وانجیل وزبور نیزمخلوق نیستند. این دیدگاه علمای سلف امت صالح اهل سنت و جماعت و کسانی است که به خوبی از آنان پیروی میکنند.
-ماتربدیان در تعریف ایمان میگویند که ایمان تنها تصدیق و باور قلبی است و برخی اقرار به زبان را نیز اضافه میکنند و معتقدند که زیاد و کم نمیشود... و اسلام و ایمان را باهم مترادف میدانند و هیچ تفاوتی بین آنها قائل نیستند. در این مورد آنان با فرقه مرجئه توافق دارند و با اهل سنت و جماعت مخالف هستند؛ زیرا از دیدگاه آنان، ایمان، اعتقاد به قلب و اظهار با زبان و عمل به ارکان است و با اطاعت زیاد میشود و با گناه کاهش مییابد... و ایمان و اسلام همراه هم هستند، هرگاه با هم جمع شوند با هم متفاوتند و هرگاه از هم جدا شوند با هم جمع میگردند.
•ماتریدیان در ایمان به سمعیات و شنیدنیها مانند احوال برزخ و امور اخروی مانند حشر و نشر و میزان و صراط و شفاعت و بهشت و جهنم با اهل سنت و جماعت توافق دارند؛ زیرا آنها منبع دریافت علم در این موارد را سمع و شنوایی میدانند؛ چون آن از امور ممکنی است که پیامبر صادق (ص) از آن خبر داده و نصوص کتاب و سنت آن را تایید میکند.
-آنها رؤیت خدای متعال با نفی جهت و یا رویارویی، در روز قیامت را اثبات میکنند. اما این گفته دارای تناقض است؛ زیرا چیزی را اثبات میکنند که امکان دیدنش نیست و این مخالف با دیدگاه اهل سنت و جماعت است.
•ماتریدیان با اهل سنت و جماعت در این مورد موافق هستند که خلفای راشدین به ترتیب به عنوان خلیفه، حکومت کردهاند و اختلافاتی که در بینشان جریان داشت، به خاطر اشتباهات اجتهادی از سوی آنان بوده است؛ لذا باید از طعنه زدن به آنان خودداری نمود... همچنین ماتریدیها معتقدند که خلافت در میان قریش صحیح است و نماز خواندن پشت سر نیکوکار و گناه کار جایز است و مبارزه با امام و حاکم ستمگر جایز نیست.
•ماتریدیان در موضوع قضا و قدر و قدرت و توانایی خداوند با اهل سنت موافقند و میگویند: هر چه در جهان هستی رخ میدهد به مشیت و ارادهٔ خدای متعال اتفاق میافتد و اعمال بندگان؛ خیر یا شر، مخلوق خدای متعال است و بندگان افعالی اختیاری دارند که به خاطر آن پاداش میگیرند و یا مجازات میشوند و بنده در اعمال تکلیفی مختار است و مجبور به انجام تکالیف نیست.
ماتریدیها میگویند که تکلیف خارج از توان جایز نیست و در این مورد با معتزله موافقت دارند؛ اما اهل سنت و جماعت، حکم جواز یا منع را در این باره درست نمیدانند.
ریشههای فکری و اعتقادی:
برای هر محقق و پژوهشگری روشن است که درعقیدهٔ ماتریدی حق و باطل وجود دارد؛ آنان حق را از اهل سنت حنفی سلفی و امثالشان گرفتهاند؛ زیرا خوانندهٔ تاریخ میبیند که حنفیان فوراً پس از امام ابو حنیفه (رح) به چندین فرقه تبدیل شدند و راه و روش امام ابوحنیفه و یارانش را در پیش نگرفتند، مگر کسانی که خدای عزّ و جلّ آنان را توفیق داده باشد. اما بیشتر حنفیان منسوب به فرقههای بدعت گزاری چون جهمیه و معتزله، چنین هستند. از آنجایی که منابع تاریخی اشارهای به چگونگی تحصیلات علمی ابو منصور ماتریدی یا دانشمندانی که از او متاثر بودهاند، نکردهاند میتوانیم اطلاعات زیر را در مورد او ترجیح دهیم:
-ابومنصور ماتریدی مستقیما یا بواسطهٔ استادانش از عقاید فرقهٔ جهمیه در موضوع إرجاء و تعطیل و همچنین از معتزله و فیلسوفان در نفی برخی از صفات و تحریف نصوص مرتبط با آن و نفی علو و صفات خبری متاثر بوده است؛ به گمان اینکه چنین موضوعاتی با عقیدهٔ اهل سنت ارتباط دارد.
-ماتریدی تحت تاثیر ابن کلاب (۲۴۰ ه) قرار گرفت؛ هر چند دیداری بین آنها ثابت نشده است. ابن کلاب پیش از تولد ابو منصور وفات یافت و نخستین کسی است که نظریهٔ کلام ذاتی را برای خدای عزّ و جلّ ابداع نمود. شیخ الإسلام ابن تیمیه با صراحت میگوید که ابو منصور ماتریدی در چندین مساله پیرو ابن کلاب است:
۱-صفات و مسائل مرتبط با آن مانند مسالهٔ قرآن و اینکه آیا خدای سبحان با مشیت و قدرت خویش صحبت میکند یا نه؟
۲-در مسالهٔ استثنای در ایمان (مجموع الفتاوى ۷/۴۳۳، منهاج السنة ۲/۳۶۲).
انتشار و مکانهای نفوذ عقاید ماتریدی:
ماتریدی گسترش یافت و پیروانش در سرزمینهای هند و همسایگان شرقیاش مانند چین و بنگلادش و پاکستان و افغانستان زیاد شدند. همچنین این مذهب کلامی در کشور ترکیه، روم، ایران و سرزمینهای ماوراء النهر و مراکش به اندازهٔ گسترش مذهب حنفی و قدرتشان رایج شد و به دلایل زیر تا کنون نیز در این کشورها از حیات قدرتمندی برخوردارند:
۱-یاری و پشتیبانی از این فرقه از سوی پادشاهان و سلاطین؛ به خصوص از طرف سلاطین دولت عثمانی.
۲-مدارس ماتریدی نقش مهمی در نشر عقیدهٔ ماتریدی داشتند و روشنترین نمونه برای این امر، مدارس دیوبندی در هند و پاکستان و غیره است که تا کنون کتابهای ماتریدی در عقیده به عنوان عقیدهٔ اهل سنت و جماعت تدریس میشود.
۳-فعالیت زیاد در عرصهٔ تالیف علم کلام و رد عقاید فرق بدعت گرای دیگر مانند نخستین فرقهٔ جهمیهٔ و معتزله و...
۴-منسوب بودن این فرقه به امام ابو حنیفه و مذهبش در احکام و فروع.
از آنچه گذشت روشن میشود که:
۱-ماتریدی فرقهای کلامی است که در سمرقند در قرن چهارم هجری بوجود آمد و به ابومنصور ماتریدی نسبت داده میشود و در رویارویی و مبارزه با رقیبان خود مانند معتزله و جهمیه و سایر فرق کلامی از ادله و براهین عقلی و فلسفی کمک میگیرند و آنان با وجود تلاش فراوان نتوانستهاند در عقاید، میانهای از مذهب اهل سنت و جماعت و مذاهب معتزله و جهمیه و اهل کلام باشند.
۲-آنان مقام عقل را در برابر نقل بالا بردهاند و گرفتار بدعت تقسیم اصول دین به عقلیات و سمعیات شدهاند و به همین دلیل ناچار در دام تاویل و تفویض افتادهاند.
۳-ماتریدیان معتقد به مسالهٔ مجاز در قرآن کریم و سنت نبوی و عدم پذیرش احادیث آحاد هستند.
۴-آنها میگویند کتابهای آسمانی از جمله قرآن کریم مخلوق هستند و قرآن کریم کلام نفسی و ذاتی خدای متعال است. انان دراین عقیده به معتزله و جهمیه نزدیک هستند و در ابواب ایمان به مرجئه در مسائل مربوط به قدر و امور اخروی و احوال برزخ و در مسالهٔ امامت و صحابه (رض) به اهل سنت و جماعت شباهت دارند.
۵-تعبیرشان در توحید به توحید خالقیت و ربوبیت محدود میگردد؛ به شیوهای که تصوف فلسفی توانسته است در میان آنان نفوذ کند و بر بزرگانشان غلبه یابد.
۶-میزان قدرت و سلطهٔ آنها به اندازهٔ نفوذ و گسترش مذهب حنفی است و دولتهای زیادی مانند دولت عثمانی از این فرقه حمایت و پشتیبانی کردهاند و دانشگاهها و مدارس مشهوری به نشر و گسترش آن میپردازند. انتساب ماتریدیان به مذهب امام ابوحنیفه در فروع و احکام، تا کنون تاثیر فراوانی در گسترش مذهب ماتریدی داشته است؛ اما به هرحال ماتریدیها در مبارزه با معتزله و باطنیها و فلاسفه ملحد و... خدماتی دارند و در خدمت به کتابهای حدیث بسیار تلاش کردهاند که شایان توجه است.
منابع و مصادر برای مطالعه و بررسی گستردهتر فرقهٔ ماتریدی:
أ ـ کتابهای مذهب ماتریدی:
ـ کتاب التوحید، أبو منصور الماتریدی.
ـ تأویلات أهل السنة، أبو منصور الماتریدی.
ـ تبصرة الأدلة، أبو المعین النسفی.
ـ بحر الکلام فی علم التوحید، أبو المعین النسفی.
ـ شرح العقائد النسفیة، ازنجم الدین عمر النسفی / التفنازانی.
ـ المسایرة فی العقائد المنجیة فی الآخرة، ابن الهمام مع شرحه المسامرة ازابن أبی شریف، شرح قاسم بن قطلویغا.
ـ رسالة التوحید، الشیخ محمد عبده.
ـ رسالة فی الخلافات بین الأشعریة والماتریدیة والمعتزلة، مستحیزاده عبد الله بن عثمان.
ـ مقالات الکوثری ومعها مقدمة البنوری الدیوبندی، ازأحمد خیری.
ـ تاریخ الدعوة الإسلامیة وتطورها فی شبه القارة الهندیة، د. محیى الدین الألوائی.
ـ العلماء العُزاب، الشیخ عبد الفتاح أبو غدة.
ـ الأجوبة الفاضلة، للکنوی، تعلیقات الشیخ عبد الفتاح أبی غدة.
ـ عقیدة الإسلام والإمام الماتریدی، د. أبو الخیر محمد أیوب البنغلادیشی.
ـ الفتاوى الرشیدیة، ازشیخ رشید أحمد الکنکوهی الدیوبندی.
ب ـ کتابها ومراجع از مذاهب دیگر:
ـ شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، أبو القاسم هبة الله بن الحسن ابن منصور الطبری اللالکائی.
ـ الأسماء والصفات، البیهقی.
ـ الإیمان، [مجموع الفتاوى: ۷/۴ ـ ۴۲۱] شیخ الإسلام ابن تیمیة.
ـ الإکلیل فی المتشابه والتأویل [مجموع الفتاوى: ۱۳/۲۷۰ ـ ۳۱۴] شیخ الإسلام ابن تیمیة.
ـ درء تعارض العقل والنقل، شیخ الإسلام ابن تیمیة ـ تحقیق د. رشاد محمد سالم.
ـ اجتماع الجیوش الإسلامیة على غزو المعطلة والجهمیة، ابن قیم الجوزیة، تحقیق د. عبد الله المعتق.
ـ ذم التأویل، ابن قدامة المقدسی.
ـ التنکیل بما فی تأنیب الکوثری من الأباطیل، عبد الرحمن بن یحیى الیمانی المعلمی.
ـ البریلویة عقائد وتاریخ، إحسان إلهی ظهیر.
ـ الماتریدیة، پایان نامهٔ فوق لیسانس، أحمد بن عوض الله اللهیبی الحربی.
ـ الماتریدیة وموقفهم من توحید الأسماء والصفات، پایان نامهٔ فوق لیسانس، از شمس الأفغانی السلفی.
ـ منهج الماتریدیة فی العقیدة، د. محمد بن عبد الرحمن الخمیس.
ـ مناهج الأدلة فی عقائد الملة، ابن رشد الحفید [أبو الولید الأصفر محمد ابن أحمد الفلسفی].
ـ براءة أهل السنة من الوقیعة فی علماء الأمة، د. أبو زید بکر بن عبد الله أبو زید.
ـ مقدمة شرح العقیدة الطحاویة ازابن أبی العز الحنفی ـ محمد ناصر الدین الألبانی.
ـ الاستقامة، شیخ الإسلام ابن تیمیة.
ـ الصفات الإلهیة فی الکتاب والسنة النبویة فی ضوء الإثبات والتنزیه ـ محمد آمان بن علی الجامی.