پس از رحلت رسول گرامى اسلام (ص)، بين مسلمانان در موضوع جانشينى رسول خدا (ص) اختلاف افتاد و اين مسأله يك سؤال اساسى را مطرح ساخت:آيا خلافت به نصب الهى و معرفى نبوى ثابت مىشود يا به انتخاب مردمى؟پاسخ به اين سؤال مستلزم يك موضع گيرى اعتقادى بود و طرفداران انتخاب يا انتصاب، هر كدام يك گروه فكرى از مسلمانان را شكل دادند، سپس در زمان خلافت امير مؤمنان على (ع) گروهى به كلى منكر هر نوع حكومتى شدند و صف خويش را از امت اسلامى جدا كردند. شناخت سلفيه، ص: 8
و به خوارج معروف شدند. بعد از آن نيز مسائلى در باب ايمان و كفر، قضا و قدر، جبر و اختيار، صفات الهى به ويژه قديم يا حادث بودن كلام الهى و به تبع آن حدوث و قدم قرآن، عقل گرايى و نصگرايى و ... پيش آمد، كه موجب تفرق مسلمانان به فرقههاى گوناگون گرديد. يكى از اين فرقهها اهل حديث بودند كه به اخذ مسائل اعتقادى و فروع عملى از ظواهر قرآن و روايت اصرار مىورزيدند. از درون اين جريان فكرى در قرون اخير تفكر سلفگرايى با
نام سلفيه به عنوان يك فرقه شكل گرفت كه در اين مختصر به معرفى آن مىپردازيم.
شناخت سلفيه، ص: 10
معناى سلفيه
اصطلاح سلفيه در آثار محققان مسلمان كشورهاى عربى به دو معنا به كار رفته است:
معناى اول در مورد كسانى است كه مدعىاند در اعتقادات و احكام فقهى به سلف صالح اقتدا مىكنند.
معناى ديگر كه كاربرد آن به دوران بيدارى مسلمانان در عصر حاضر بر مىگردد.
بديهى است مراد ما از
______________________________
(1). محمد سعيد رمضان البوطى، سلفيه بدعت يا مذهب، ترجمة حسين صابر، مشهد، آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1375، ص 256- 259؛ سيد محمد كثيرى، السلفية بين اهل السنة و الامامية، ص 42- 43.
شناخت سلفيه، ص: 11
سلفيه در اين بحث معناى اول است كه معرفى آنان محور بررسى و نقد اين مقاله است. تعريفهاى متعددى از سوى موافقان سلفيه و مخالفان آنان براى «سلفيه» ارائه شده كه به برخى از آنها به ترتيب اشاره مىشود.
شناخت سلفيه، ص: 13
تعريف سلفيه از ديدگاه موافقان
سلفىها در اين معنا متفقاند كه «سلفيه» به معناى پيروى از سلف صالح است. اما در مصاديق سلف صالح، اختلاف نظر وجود دارد. محمد ابراهيم شقره، از محققان
شناخت سلفيه، ص: 14
سلفى معاصر، مدعى اتفاق نظر در معناى سلفيه و مصاديق آن است و پيشينيان امت پيامبر به ويژه آنها را كه طى دو سه قرن اوليه اسلام مىزيستهاند و در احكام، آداب، اخلاق و عقيده پيرو منهج نبوى و خلفاى راشدين بودند، مصداق سلف صالح مىداند. اما محمد بن عبدالرحمان المغراوى، يكى ديگر از محققان اين مكتب، مىنويسد: عالمان دينى در تعريف اصطلاحى سلف صالح، اختلاف دارند. ايشان به نمونههايى از اين تعاريف اشاره مىكند و در پايان بهترين تعريف را سخن شيخ محمود خفاجى مىداند كه معتقد است:
«محدوديت زمانى سه قرن اول اسلام به تنهايى براى معرفى سلف صالح كافى نيست، مگر اينكه به آن موافقت انديشه آنان با كتاب و سنت و روح كتاب و سنت را اضافه كنيم. پس كسى كه در
______________________________
(1). هى السلفية، نسبة وعقيدة ومنهجاً، ص 17- 18.
شناخت سلفيه، ص: 15
انديشهاش مخالف كتاب و سنت باشد از سلف صالح نيست، اگر چه در بين صحابه و تابعين و تابعينِ تابعين زيسته باشد.»
على حسين جابرى، از محققان معاصر جهان عرب، نيز در مفهوم سلفيه كتاب و سنت را مبنا قرار مىدهد و اين دو
______________________________
(1). مغراوى، المفسرون بين التأويل والإثبات فى آيات الصفات، بيروت، مؤسسة الرسالة، چ. اول، 1420 ق، ص 14.
شناخت سلفيه، ص: 16
را، هم در مسائل نظرى و هم در احكام فقهى شرط مىداند و آن را منهج مسلمانان پاسدار كتاب و سنت، در همه زمانها مىشمارد.
نتيجه اينكه دو محقق اخير، بر خلاف محقق پيشين، به جاى تأكيد بر پيروى از سلف صالح، بر پيروى از كتاب و سنت تأكيد ورزيدهاند و تلاش كردهاند ابتدا تعريف مفهومى ارائه نمايند و سپس مصاديق آن را معين كنند. در نهايت به ديدگاه دكتر مصطفى حلمى، از محققان سلفيه در مصر، مىرسيم كه چند اثر در معرفى سلفيه دارد. وى «سلفيه» به معناى عام را اسم عَلَم براى كسانى مىداند كه در اعتقادات و فقه (احكام فقهى) از سلف صالح و تابعين
______________________________
(1). جابرى، الفكر السلفى عند الشيعة الاثنا عشرية، بى جا، بىتا، ص 17.
شناخت سلفيه، ص: 17
در سه قرن اول اسلام و پيشوايان امت بعد از آنها، مثل ائمه چهارگانه اهل سنت و سفيان ثورى، بخارى و مسلم و ساير اصحاب سنن و همچنين از علمايى كه ملزم به روش مسلمانان اوليه هستند- گرچه فاصله زمانى با آنان دارند و با مشكلات و مسائل جديد روبهرو هستند- مثل ابن تيميه و ابن قيم و محمد بن عبدالوهاب و معاصران
شناخت سلفيه، ص: 18
ديگر كه در عربستان، هند، مصر، شمال آفريقا و سوريهاند پيروى كنند.
ايشان در ادامه «سلفيه» در معناى خاص را اقتدا به رسول خدا (ص) مىداند؛ به اين معنا كه سيره نبوى در جغرافياى فكرى و زندگى روزانه سلفيان حضور فعال دارد و آنان شريعت اسلامى را بر طبق سنت نبوى تنظيم مىكنند. البته ايشان اجتهاد در مسائل مستحدثه را بر طبق اصول فقه و بر مبناى سنت جايز مىداند.
با بررسى تعاريف اصطلاحى گذشته و مقايسه بين ديدگاههاى محققان سلفى مىتوان گفت سلفىها خود را
______________________________
(1). مصطفى حلمى، قواعد المنهج السلفى فى الفكر الاسلامى، اسكندرية، دارالدعوة، 1992 م، ص 178.
(2). همان.
شناخت سلفيه، ص: 19
پيرو رسول خدا، اصحاب آن حضرت، تابعين، تابعينِ تابعين، علماى اهل حديث به ويژه احمد بن حنبل و ابن تيميه، ابن قيم و محمد بن عبدالوهاب مىدانند.
شناخت سلفيه، ص: 21
تعريف سلفيه از ديدگاهمخالفان
مخالفان از زواياى مختلف درباره اصطلاح «سلفيه» تحقيق و بررسى كردهاند: گاه از آن جهت كه اين اصطلاح اشعار به وابستگى به گذشتگان دارد و بر كسانى دلالت مىكند كه جمود بر انديشه گذشتگان به ويژه سه
شناخت سلفيه، ص: 22
قرن اوليه اسلام دارند و هرگونه انديشه، گفتار و عمل تازهاى را محكوم به بدعت مىكنند؛ گاه از آن جهت كه سلف صالح به جهت معاصر بودن با پيامبر گرامى اسلام و يا نزديكى به عصر رسالت و شيوهاى كه در فهم متون دينى داشتند، مزيتى دارند كه فهم آن شيوهها موجب فهم دقيقتر و بى پيرايه از اسلام يعنى قرآن و سنت نبوى خواهد بود؛ گاه نيز واژه «سلفيه» به عنوان يك نحله مذهبى در نظر گرفته مىشود كه به آراى عقيدتى و فقهى خاصى پايبند است و از آن دفاع مىكند. در اينجا به اختصار بعضى از ديدگاههاى مخالفان را بررسى مىكنيم:
محمد سعيد رمضان البوطى
______________________________
(1). از انديشمندان اهل سنت است كه در تقريب مذاهب اسلامى كوشش كرده و ركن ركين مقابله با وهابيت در سوريه است (سلفيه، بدعت يا مذهب، مقدمة واعظ زاده خراسانى، ص 8).
شناخت سلفيه، ص: 23
«سلفيه» را از جهات گوناگون مورد كاوش قرار داده است. وى معتقد است اين واژه هنگامى كه معناى اصطلاحى آن مورد نظر باشد، برگرفته از واژه سلف است و مراد سه قرن نخست حيات امت اسلامى است كه شايستهترين عصر اسلامى و سزاوارترين آنها به اقتدا و
شناخت سلفيه، ص: 24
پيروى است. منشأ اين اصطلاح نيز فرموده رسول خدا (ص) است كه بنابر روايت ابن مسعود به نقل از بخارى و مسلم فرمود:
«بهترين مردم، مردم قرن من هستند، سپس كسانى كه در پىايشان مىآيند و سپس ديگرانى كه در پى آنان مىآيند ...»
بىترديد سبب اين برترى آن است كه مسلمانان اين سه قرن به سرچشمههاى نبوت و تعاليم رسالت نزديكترند. آنان مجموعهاى از مسلمانان را تشكيل مىدهند كه گروهى از آنان، يعنى صحابه، عقايد اسلامى و اصول و احكام دين را مستقيم و بدون واسطه از رسول خدا (ص) گرفتهاند و دومين حلقه مظهرى از تابعين، يعنى كسانى هستند كه از اصحاب رسول خدا (ص) پيروى كردهاند و سومين حلقه كه نشانگر تابعينِ تابعين است، آخرين حلقه از
شناخت سلفيه، ص: 25
دوران انديشه و خلوص فطرت اسلامى از شائبههاى ناخوانده وارد شده در دين است.
او سلف و سلفى بودن به اين معنا را مىپذيرد، چنان كه مىنويسد:
اين حقيقت ما را بدان فرا مىخواند كه انديشه و نيز شيوه رفتار خويش را به رشته وفادارى به سلف پيوند دهيم، به آنان اقتدا كنيم و در فهم متون دينى بر اساس قواعدى كه آنان آوردهاند عمل كنيم، به همه اصول اعتقادى و احكام عملى پايبندى نشان
______________________________
(1). سلفيه، بدعت يا مذهب، ص 19- 20
شناخت سلفيه، ص: 26
دهيم كه همه يا اكثريت آنان بر آن اتفاق نظر داشتهاند.
ايشان در ادامه، اين توضيح را اضافه مىكند كه مراد از پيروى از سلف، مقيد شدن به ظاهر جزء به جزء الفاظ و كلماتى كه آنان ادا كردهاند يا مقيد شدن به موضعگيرى خاص و موردى كه آنان در پيش گرفتهاند نخواهد بود، بلكه مراد رجوع به قواعدى است كه آنان در تفسير و تأويل متون دينى معيار وميزان قرار داده بودند و نيز به اصولى كه آنان براى اجتهاد و تأمل و استدلال در اصول و احكام داشتند.
اما ايشان تمسك به كلمه سلف و ساختن عنوان «سلفيه» را كه در تاريخ انديشه و شريعت اسلامى پديدهاى نوظهور
______________________________
(1). همان، ص 21
(2). همان، ص 22- 23
شناخت سلفيه، ص: 27
و عنوان مشخص و جداكننده گروه معينى از مسلمانان با عقايد، افكار و انديشههاى خاص است نمىپذيرد و آن را بدعتى نو ظهور در دين مىداند كه نه سلف صالح اين امت با آن آشنايى داشتهاند و نه خلف پايبند به روش آنان ....
البوطىدر فصلديگراينكتاب، علت بدعت
______________________________
(1). سلفيه، بدعت يا مذهب، ص 23- 24
شناخت سلفيه، ص: 28
شمردن اصطلاح «سلفيه» به اين معنا را چنين توضيح مىدهد:
اگر مقصود (مسلمانى كه خود را وابسته به مذهب سلفيه مىداند) از واژه سلفيه همان چيزى باشد كه «واژه اهل سنت و جماعت» بر آن دلالت مىكند، براى جماعت مسلمانان (اهل سنت) نامى جز آنچه سلف بر آن اجتماع كردهاند گذاشته و بدين ترتيب بدعتى به ميان آوردهاست ... اگر هم مقصود از «سلفيه» چيزى برابر نهاده اهل سنت و جماعت نباشد ... در اين صورت ترديدى نخواهد بود كه استفاده از اين واژه و جايگزين ساختن آن- به مفهوم باطل خود- با واژه اهل سنت و جماعت كه سلف صالح بر آن اجتماع داشتهاند مغايرت دارد و بدعت است.
البوطى در ادامه سلفى را چنين معرفى مىكند:
امروزه از ديدگاه صاحبان اين بدعت، سلفى كسى است كه به فهرستى از آراى اجتهادى معين، خواه در زمينه عقيدتى و خواه در زمينه فقهى، پايبند باشد و از آن دفاع كند وهر كه را از دايره اين
______________________________
(1). همان، ص 261
شناخت سلفيه، ص: 29
آرا بيرون باشد نابخرد و بدعت گذار بخواند.
وى در پايان، نظر خويش را اين گونه اظهار مىكند كه «سلفيه» مذهبى تازه اختراع شده در دين است و بنيان آن گرد آمدهاى از پارهاى آراى اجتهادى در زمينههاى عقيدتى و احكام عملى است كه صاحبان
______________________________
(1). سلفيه، بدعت يا مذهب، ص 261
شناخت سلفيه، ص: 30
اين مذهب آنها را بر اساس خواست و به اقتضاى طبع و تمايلات خويش از مجموعه بسيار گسترده و گوناگون آرايى اجتهادى كه از سوى بسيارى از عالمان سلف و برگزيدگان اهل سنت و جماعت ابراز داشته شده است، گرد آوردهاند و آن گاه اعلام كردهاند كه اين تنها چيزى است كه مىتواند همه «فرقه ناجيه» (گروه نجات يافته اسلامى) را كه در پرتو كتاب و سنت پيش مىروند در خود جاى دهد و هر كه از اين دايره بيرون رود و آراى اجتهادى ديگرى برگزيند بدعت گذار و گمراه است.
يكى ديگر از ناقدان «سلفيه»، سامر اسلامبولى از محققان سورى است كه معتقد است بسيارى از مردم
______________________________
(1). همان، ص 266
شناخت سلفيه، ص: 31
مىپندارند كه راه و رسم انديشيدن در مسائل فكرى، فرهنگى و زندگى را بايد از ميراث فرهنگى گذشتگان و تطبيقش بر زمان حاضر، بدون توجه به عامل تغيير زمان و مكان، اخذ كرد و عيناً بر زمان حال و آينده منطبق ساخت. بر اين مبنا جوامع گذشته سلطه خويش را بر آيندگان هموار مىكنند،
شناخت سلفيه، ص: 32
گويى گذشتگان زندگانى در بدن آيندگان وپدران زندگانى در اجساد فرزندان هستند.
ايشان در ادامه برخى مسلمانان را نيز مانند ساير ملتها اسير اين توهمات و مبتلا به مرض سلف گرايى در فهم امور دينى و حيات اجتماعى مىداند:
چون فهم كتاب وسنت را مقيد به فهم صحابه كرده و مبتلا به جمود عقلى شدهاند، به گونهاى كه اگر با يكى از آنها مذاكره كنى، دائماً به زبان ابن تيميه سخن مىگويد و پيوسته براى تو از اقوال گذشتگان نقل مىكند. آنان مذهبشان را مبتنى بر عقل نمىكنند، بلكه تكيه گاهشان را نقل قرار مىدهند. از اين رو از بحث عقلى و مناظره فكرى مىگريزند و تنها بر مسائلى تكيه مىكنند كه نصّى قطعى يا ظنى بر آن اقامه شدهباشد. آنچه در نظر آنان پسنديدهاست، قيل و قال گذشتگان است و آنها زبان گذشتگاناند و در رابطه عقل و نقل مىگويند كه نقل اساس هر فكر و انديشهاى است و عقل،
______________________________
(1). سامر اسلامبولى، تحرير العقل من النقل، دمشق، 2000 م، ص 179
شناخت سلفيه، ص: 33
چيزى جز تابع و خادم نقل نيست.
انديشمند مصرى، شيخ محمد ابوزهره، مىنويسد:
مقصود از سلفيه كسانى هستند كه در قرن چهارم هجرى ظهور كردند و آنان برخى از پيروان فرقه حنبلى بودند كه مىپنداشتند تمام آرايشان از احمد ابن حنبل اتخاذ شده است و او را احيا كننده عقيده سلف مىدانند. آنها با كسانى كه افكارشان منطبق بر آراى آنها
______________________________
(1). همان، ص 179- 189
شناخت سلفيه، ص: 34
نباشد مبارزه مىكنند. سپس سلفيه در قرن هفتم هجرى توسط ابن تيميه تجديد حيات كرده و در دعوت به آن پافشارى نمودهاند. البته ابن تيميه مسائل ديگرى را متناسب با عصر خود بدان افزود و مجدداً اين آرا در جزيره العرب در قرن دوازدهم به دست محمد بن عبدالوهاب زنده شد كه وهابىها پيوسته به آن دعوت مىكنند.
______________________________
(1). محمد ابوزهره، السلفية، ص 38- 39
شناخت سلفيه، ص: 36
بررسى و نقد تعاريف
محور تعريفهاى موافقان از سلفيه، پيروى از سلف صالح است، گرچه مصطفى حلمى در تعريف خويش دامنه اين پيروى را تا محمد بن عبدالوهاب و ساير رهبران معاصر سلفى در دنياى اسلامى بسط داده است، اما غالب انديشوران معيار سلفى بودن را به پيروى از سلف صالح يعنى صحابه و تابعين و تابعينِ تابعين محدود كردهاند و افرادى چون ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب را از احياگران سلفى مىدانند.
براى بررسى و نقد
شناخت سلفيه، ص: 37
ديدگاهها درباره تعريف سلفيه لازم است دو مسأله را تحليل كنيم: يكى اينكه مراد از «پيروىسلفصالح» بهچه معناست و ديگر آنكه «سلف صالح» چه كسانى هستند كه پيروى از آنان مايه نجات و تخلف از آنان موجب گمراهى و هلاكت است.
شناخت سلفيه، ص: 39
معناى پيروى از سلف
پيروى از سلف صالح به چه معناست؟
آيا مقصود اين است كه در روش انديشه و شيوه زندگى فردى و اجتماعى و ... تابع و مقلد آنان باشيم و در روش انديشه يا نحوه زندگى، در اصول عقيدتى و يا در احكام
شناخت سلفيه، ص: 40
فردى و اجتماعى، نگاهمان فقط به سلف باشد و از عقل خويش براى تجديد حيات اجتماعى و فهم جديد از قرآن و سنت بهرهاى نبريم؟
بديهى است كه اين طرز تفكر نه مورد تأييد خود قرآن و سنت است و نه هيچ عقل سليمى آن را تأييد مىكند، زيرا:
اولًا: خود قرآن كريم كه سلفيه خود را متوليان انحصارى قرآن مىدانند، بسيارى از اقوام گذشته را به جهت پيروى كوركورانه از پدران و گذشتگان سرزنش مىكند و اين را دليل بر بىخردى مىداند.
ثانياً: خداوندى كه اين همه بر تعقل و انديشهورزى تأكيد مىكند و مشركان عصر رسالت را به جهت تعقل نكردن و تقليد از آبا و اجداد سرزنش
______________________________
(1). بقره: 170
شناخت سلفيه، ص: 41
مىكند، آيا امت آخرالزمان را استثنا مىنمايد و آنان را به پيروى بىدليل از سلف امر مىكند؟
كدام عقل سليم مىپذيرد كه اگر سلف صالح براى انجام فريضه حج، از استر و اسب و اشتر استفاده مىكردند، امروز هم به احترام سلف صالح و به تبعيت از سلف صالح، از اسب و اشتر استفاده كنند و بر هواپيما ننشينند. اگر
شناخت سلفيه، ص: 42
سلف صالح در هنگام سخنرانى مجبور بودند با صداى بسيار بلند سخن بگويند يا افرادى در وسط جمعيت سخنانشان را به ديگران منتقل كنند، امروز هم عدهاى مى توانند بگويند چون سلف صالح از بلندگو استفاده نكردهاند، اگر ما اين كار را بكنيم بدعت در دين است و بايد حنجره را پاره كرد تا مقصود خويش را به همه مخاطبان رساند؟ سلف نه از راديو استفاده مىكردند و نه از تلفن و تلويزيون و ماهواره و نه از روزنامه و مجله و اينترنت، اما امروزه قاطبه علماى اسلام از مذاهب گوناگون، حتى عالمان سلفى مذهب، استفاده از اين وسايل را براى تبليغ فرهنگ اسلامى نه تنها جايز بلكه ضرورى مىدانند و خلاف آن را تحجر و واپسگرايى مىدانند.
گذشته از همه اينها، اگر
شناخت سلفيه، ص: 43
زندگى سلف را بررسى كنيم، مىبينيم در همان سه قرن اوليه اسلام تغييرات بسيارى در شيوههاى زندگى فردى و اجتماعى به ويژه در حكومت به وجود آمد. رمضان البوطى مىنويسد:
هيچ كدام از پژوهشگران و يا آشنايان با تاريخ صحابه و تابعين در اين ترديد ندارند كه عواملى تقريباً به صورت همزمان بروز كردند و با ظهور
______________________________
(1). مقصود ايشان، گسترش دايرة فتوحات اسلامى، گرايش بسيارى از پيروان اديان ديگر به اسلام، گرويدن هزاران تن از سرزمينهاى مجاور و نيز سرزمينهاى دور به اسلام و گسترش زندقه است (همان، ص 43- 45).
شناخت سلفيه، ص: 44
آنها براى سلف صالح- رضوان الله عليهم- اين امكان بر جاى نماند كه در برخورد با انديشه و زندگى بر همان شيوه نخست خود ثابت و پايدار بمانند تا اين ثبات و پايدارى ... صورت معيار و الگويى به خود بگيرد و همه مسلمانانى كه پس از آن مىآيند موظف به پيروى از آن باشند؛ بلكه ناگزير بودند به اقتضاى عواملى كه ذكر شد (و ديگر تحولات به وجود آمده) روشهاى ديگرى را در زمينه برخورد با زندگى و مسائل آن جايگزين روش قبلى خود سازند و در زمينه فرهنگ و علوم و شيوههاى شناخت و انديشه به جاى سبكهاى فطرى كه قبلًا با آن آشنايى داشتند، سبكهاى پيچيده تازهاى را در پيش گيرند.
ايشان در ادامه، نمونههايى را از مسائل عمرانى، عادات اجتماعى و فعاليتهاى اقتصادى كه صحابه در زمان رسول خدا (ص) با آن آشنايى نداشتند و در زمان تابعين و پيروان تابعين به وجود آمده
______________________________
(1). محمد سعيد رمضان البوطى، السلفيه، ص 47
شناخت سلفيه، ص: 45
ذكر مىكند. پس بديهى است «پيروى و تبعيت از سلف صالح» نمىتواند به اين معنا باشد كه ما باب انديشه را در مسائل زندگى ببنديم و شيوه نوينى را براى حل مشكلات زندگى استفاده نكنيم. از سوى ديگر، آيا سلف صالح در برخورد با مسائل، همه به يك گونه برخورد مىكردند و خود
______________________________
(1). نك: السلفيه، ص 47- 56
شناخت سلفيه، ص: 46
هيچ اختلافى نداشتند؟
بررسى تاريخ گواهى مىدهد: در همان سده نخست، گرچه گروهى از تابعان بر سنتهاى پيشين اصرار مىورزيدند، اما گروهى ديگر بر اجتهاد در مسائل مستحدثه تأكيد داشتند كه اين گروه از سوى سنتگرايان «اصحاب أرَأيتَ» خوانده شدند. اين گروه گرچه در آغاز چندان مورد توجه نبودند، اما گسترش حوزه جغرافيايى اسلام و پيدايى مسائل مستحدثه و دورى از مركز خلافت اسلامى و عدم دسترسى به نصوصى كه مرجع و منبع باشد، زمينه را براى اجتهاد شخصى در مسائل به ويژه احكام فقهى آماده كرد.
______________________________
(1). يعنى آيا ديدى؟ مقصود اين است كه آيا ديدى حكم فلان مسأله چه بود؟ پس حكم اين مسأله نيز چنين است. (البوطى، همان، ص 63)
(2). احمد پاكتچى، دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، چ. اول، 1381، ص 114
شناخت سلفيه، ص: 47
چنان كه بر اساس گزارش محققان، در نيمه نخست سده دوم هجرى، فقه در طى تحولى سريع، مرحله فقه نظام گرا را پشت سر گذارده و شتابان روى به سوى مرحلهاى ديگر يعنى تدوين نهاده بود كه شكلگيرى گروهى با عنوان «اصحاب رأى» حاصل آغاز همين مرحله و تكوين فقه بود.
در ميانه سده دوم قمرى، نزاع محافل دينى در باب
شناخت سلفيه، ص: 48
استعمال رأى و حدود كاربرد آن در فقه، دو گروه جديد را در مقابل يكديگر نهاده بود:
1- گروهى كه رأى فقهى را ارجى ويژه مىنهادند و به «اصحاب رأى» شناخته شدند.
2- گروهى كه به رويارويى با آنان برخاستند و بر پيروى از سنت پيشينيان اصرار داشتند كه «اصحاب اثر» ى ا «اصحاب آثار» خوانده مىشدند و در منابع متأخر «اصحاب حديث» نام يافتند.
در نيمه نخست سده سوم قمرى، اصحاب حديث با بار معنايى پيروان حديث نبوى مفهومى افتخار آميز يافت و سنت گرايانى برجسته چون احمد بن حنبل و اسحاق بن راهويه، خود و همفكرانش را اصحاب حديث خواندند.
در مقابل اصحاب اثر، افرادى چون حسن بصرى
______________________________
(1). دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 114
شناخت سلفيه، ص: 49
(د. 110 ق) و حمادبن ابى سليمان (د. 120 ق) و ابن شبرمه (د. 144 ق) و ابن ابى ليلى (د. 148 ق) و ابوحنيفه (د. 105 ق) به «رأى» و درايت و اجتهاد در مسائل گرايش داشتند. به ويژه ابوحنيفه نماد اصحاب رأى در تاريخ فقه است. او در مواجهه با آراى صحابه، اتفاق آنان را حجت مىشمرد و در صورت اختلاف، خود را در
شناخت سلفيه، ص: 50
انتخاب به وفق رأى مخير مىديد.
نتيجه اينكه در ميان تابعين و تابعينِ تابعين وحدت نظرى وجود نداشت و هر گروهى خود را مصيب و بر حق مىپنداشت و ديگرى را مردود مىدانست. حتى در بين صحابه در همه مسائل وحدت نظر وجود نداشت و به خصوص در مسائل سياسى، اعتقادى، امامت و قيام به سيف گرايشهاى مختلفى ديده مىشد، به گونهاى كه هنوز بدن مطهر پيامبر خدا (ص) دفن نشده بود كه در جانشينى پيامبر (ص) اختلاف كردند. گروهى از صحابه سعدبن عباده، گروهى ابابكر و گروهى اميرالمؤمنين على (ع) را براى جانشينى و خلافت پيامبر بر جامعه اسلامى، اولى و احق دانستند.
______________________________
(1). دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 128- 132
(2). همان، ص 110
شناخت سلفيه، ص: 51
بعد از دوران خلافت خلفاى ثلاث، افرادى از صحابه چون طلحه و زبير ابتدا با اميرالمؤمنين على (ع) بيعت كردند و آنگاه پيمان شكستند و جنگ جمل را به راه انداختند.
برخى نيز چون معاويه كه سلفيه او را جزو صحابه مىدانند، با امام بر حق،
______________________________
(1). ابن تيميه، مجموعة فتاوى، مروان كجك، مصر، دارالكلمة الطيبه، 1995 م، ج 4، ص 422
شناخت سلفيه، ص: 52
على (ع) به دشمنى برخاستند و تنور جنگ صفين برافروختند.
برخى نيز چون خوارج براى تحميل نظريههاى خويش بر امت و حتى بر اميرمؤمنان على (ع)، قرآن را مطابق هوسهاى خويش تأويل كردند و سرانجام آن امام همام را به ميدان پيكار فرا خواندند، در حالى كه بسيارى از آنان از صحابه يا تابعين بودند.
پس از كدامين گروه بايد تبعيت كرد؟ از اميرمؤمنان و اصحابش يا از معاويه و اصحاب جمل؟
آيا مىتوان تصور كرد هر دو بر صراط مستقيم بوده باشند؟ اگر چنين است و صراط مستقيم تكثيرپذير است، پس چرا امروزه تنها خودشان را بر صراط حق و بقيه را اهل
شناخت سلفيه، ص: 53
ضلال و بدعت مىدانند؟ چنان كه مىگويند: خوارج، رافضه، قدريه، مرجئه، جبريه، جهميه، معتزله، اهل كلام (اشاعره، ماتريديه)، صوفيه، فلاسفه، باطنيه، احزاب، مليها و ... اهل بدعت هستند و پيروى از آنها جايز نيست.
اگر چه سخن ايشان در مورد
______________________________
(1). ناصر بن عبدالكريم العقل، دراسات فى الاهواء و البدء، ص 29- 33
شناخت سلفيه، ص: 54
ضلالت گروههايى مثل خوارج، قدريه، جهميه و جبريه، از نظر نگارنده نيز درست است، اما ظهور بسيارى از اين گروهها در عصر صحابه و تابعين و تابعينِ تابعين بوده است، اگر بر اساس بينش سلفىها رافضه را كسانى بدانيم كه خلافت ابابكر، عمر و عثمان را نپذيرفتند، پس شمارى از صحابه و تابعين و تابعان آنها اين خلافت را نپذيرفتند كه از مشهورترين آنها مىتوان از صحابه، على بن ابى طالب، امام حسن، امام حسين (ع)، سلمان فارسى، مقداد و ابوذر غفارى و از تابعين، امام زين العابدين؛ زينت عابدان و موحدان، امام محمدباقر؛ باقر علم و دانايى و امام جعفر صادق؛ استاد با واسطه و بىواسطه پيشوايان چهارگانه فقه اهل سنت و ...
شناخت سلفيه، ص: 55
را نام برد. اگر پيروى از امام على و امام حسن ضلالت و بدعت است، پس بايد غير از پيروان معاويه و اصحاب جمل همه اهل بدعت باشند و حال آنكه خود سلفىها و بسيارى از فرق اهل سنت، على (ع) را از خلفاى راشدين و اصحاب «عشره مبشره» (ده نفرى كه پيامبر (ص) آنها را به بهشت بشارت داده
شناخت سلفيه، ص: 56
است) مىدانند.
پس اينك لازم است ببينيم از ديدگاه سلفىها سلف صالح چه كسانى هستند كه پيروى از آنان مايه نجات و انحراف از مسير آنان موجب بدعت و ضلالت است، و معيار آنها در صالح بودن چيست.
______________________________
(1). ابن بدران، المدخل إلى مذهب الإمام احمد بن حنبل، بيروت، داراحياء التراث، بى تا، ص 11.
شناخت سلفيه، ص: 57
مصاديق سلف
(سلف صالح چه كسانى هستند؟)
آنچه محل اجماع نسبى صاحب نظران سلفيه درباره سلف صالح است، صحابه و تابعين و تابعينِ تابعيناند. پس لازم است ببينيم صحابه و تابعان آنها به ويژه آنان كه در سه قرن اول اسلام مىزيستند و مورد
شناخت سلفيه، ص: 58
استناد بيشتر سلفىها و حتى مورد قبول برخى از مخالفاناند چه كسانى هستند.
تعريف صحابه
اهل سنت، على رغم اشتراك نظر در احترام به صحابه، در مورد ويژگىهاى صحابى بودن اختلاف دارند، چنان كه ابن اثير مىنويسد: «علما در اينكه صحابه چه كسانى هستند اختلاف كردهاند، (مثلًا) بعضى از علما كسى را جزء صحابه دانستهاند و بعضى او را نفى كردهاند ...»
ايشان ويژگىهاى زير را براى صحابه بر مىشمارد:
آنان كه در دار ايمان گرد آمدند، يعنى آنان كه از مهاجرين و انصار بودند و آنان كه سبقت در ايمان دارند، آنان كه از پيشگامان اسلام به نيكويى تبعيت كردند، يعنى آنها كه رسول خدا را مشاهده كردند و كلامش را شنيدند و بر احوال او شاهد و ناظر بودند و آن را به مردان و زنان بعد از خود منتقل نمودند، اينان كسانى هستند كه به خدا ايمان آوردند و ايمانشان را به شرك نيالودند. اينان اهل
شناخت سلفيه، ص: 59
هدايت هستند. اينان اصحاب رسول خدا و عدول امت هستند و جرح و تعديل در آنها راه ندارند.
در مصاديق صحابه نيز بين علماى اماميه و اهل سنت و همچنين بين علماى اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد. ممكن است گروهى از متفكران كسى را صحابى بدانند، اما گروه ديگر او را از منافقين به
______________________________
(1). المدخل إلى مذهب الإمام احمد بن حنبل، ص 3
شناخت سلفيه، ص: 60
حساب آورند.
احمد بن حنبل، در ميان اصحاب، ابابكر، عمر، عثمان، على (ع) و عشره مبشره را كه مركّب از چهار خليفه بعد از پيامبر (ص) و طلحه، زبير، سعد، سعيد، عبدالرحمن بن عوف و ابوعبيده جراحاند، افضل از ساير صحابه و اهل بهشت مىداند.
ابن تيميه نيز عايشه، ابوموسى اشعرى، عمرو بن العاص و معاويه بن ابىسفيان را هم از صحابه و اهل فضائل و محاسن و مجتهدان امت ميداند و مىنويسد:
بسيارى از آنچه از آنها نقل شده دروغ است و سخن درست اين است كه بگوييم آنها مجتهد هستند و مجتهد اگر به درستى حكم كرد، براى او دو اجر و اگر به خطا حكم كرد يك اجر براى اوست.
وى در اثبات فضيلت صحابه،
______________________________
(1). ابن تيميه، مجموعة فتاوى، ص 346
شناخت سلفيه، ص: 61
حديث «خير القرون القرن الّذي بعثت فيه ثم الّذين يلونهم ثم الّذين يلونهم» را نيز ذكر مىكند. او در عين حال كه معاويه و على (ع) را به عنوان صحابه رسول خدا معرفى مىكند، درباره عمار ياسر به نقل از بخارى و مسلم مىنويسد كه پيامبر (ص) فرمود: «تقتلُهُ الفئة الباغية ...؛ او را گروهى باغى و
شناخت سلفيه، ص: 62
سركش مىكشند.»
يعنى از يك سو ابن تيميه، معاويه و عمروبن عاص و سپاهيان معاويه را به عنوان گروهى باغى معرفى مىكند و از طرف ديگر مىنويسد: «به دليل كتاب، سنت و اجماع سلف ثابت مىشود كه آنها مسلمان و مؤمناند، اگر چه على بن ابى طالب و سپاه او اولى به حق هستند.»
ابن تيميه از يك سو مىنويسد: «اگر كسى به طور قطعى بگويد معاويه و اصحابش اهل جهنماند او دروغگوست.» از سوى ديگر، حديث پيامبر (ص) را درباره عمار ياسر مىآورد كه فرمودند: «عمار را گروهى سركش و باغى مىكشند، درحالى كه عمار آنان را به
______________________________
(1). همان، ص 347
(2). مجموعة فتاوى، ص 346
شناخت سلفيه، ص: 63
بهشت مىخواند و آنها او را به جهنم دعوت مىكنند.»
او در ادامه مىنويسد:
اين بر صحت امامت على (ع) و وجوب طاعتش دلالت مىكند و دليل بر آن است كه قتال با على (ع) جايز نيست و كسى كه با او بجنگد خطاكار، باغى و سركش است.
ابن تيميه در جاى ديگر از قول پيشوايان اهل سنت در
______________________________
(1). همان، ص 351
(2). همان.
شناخت سلفيه، ص: 64
باب برترى صحابه از تابعين مىنويسد:
«مطلقاً هر يك از صحابه از تابعان برترند.»
وى در ادامه مىنويسد:
«آنان اين سخن را در مورد مقايسه معاويه و عمربن عبد العزيز اين گونه توجيه كردهاند كه گرچه سيره عبدالعزيز عادلانهتر از سيره معاويه است، لكن مصاحبت با پيامبر فضيلتى براى اهلش مىآورد كه براى غير صحابه حاصل نمىشود؛ يعنى معاويه چون از صحابه است، از عمر بن عبدالعزيز برتر است، زيرا پيامبر (ص) فرمود:
لا تسبوا اصحابي فَوَالّذي نفسي بيده لو ان احدكم انفق مثل احُد ذهباً ما بلغ مُدّ أحدهم ...؛ اصحابم را دشنام ندهيد، چون سوگند به كسي كه جانم در دست اوست، اگر شما به اندازة كوه احد انفاق كنيد، به اندازة يك مُد انفاق صحابه ارزش ندارد.»
اينها نمونههايى از سخنان پيشوايان سلفيه به ويژه ابن تيميه درباره صحابه پيامبر
______________________________
(1). همان، ص 422
(2). مجموعة فتاوى، ج 3، ص 136
شناخت سلفيه، ص: 65
بود كه سلفيه معتقدند پيروى از سلف صالح كه در صدر آنان صحابه، تابعين و تابعينِ از تابعيناند، مايه نجات و فلاح و رستگارى است.
شناخت سلفيه، ص: 67
نقد تعريف صحابه
يك بررسى اجمالى براى بطلان اين سخنان به ويژه سخن ابن تيميه درباره تعريف صحابى و بدعت بودن آن كافى است.
نخست بايد گفت هيچ آيهاى در كتاب خدا نيست كه امر كند از اهل بغى اطاعت كنيد،
شناخت سلفيه، ص: 68
بلكه خداوند مىفرمايد: با اهل بغى مبارزه كنيد تا به فرمان خدا گردن نهند.
ابن تيميه از يك سو معاويه را اهل بغى مىنامد، چنان كه در حديث عمار گذشت كه گروهى باغى او را مىكشند، و از سوى ديگر او را از صحابه و مجتهد در دين مىشمارد كه هر حكمى كرد، اگر خطا بود يك ثواب و اگر درست بود دو ثواب براى او هست.
وى از يك سو عمروبنالعاص را از اهل بغى مىنامد كه دعوتش به سوى آتش است و از سوى ديگر او را صحابى مىداند كه اگر كسى بگويد كه او اهل جهنم است دروغگوست. آيا اگر كسى تابع على (ع) باشد با تابع معاويه بن ابى سفيان كه بعد از فتح مكه
______________________________
(1). (فَقاتِلُوا الَّتِى تَبْغِى حَتَّى تَفِىءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ ... ( (حجرات: 9).
شناخت سلفيه، ص: 69
ايمان آورد يكسان است؟ مگر خداى سبحان نمىفرمايد:
لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا ...)؛ «آنها كه پيش از فتح مكه در راه (خدا و احياي اسلام) از مالشان هزينه كردند و در راه خدا پيكار كردند، با آنها كه بعد از فتح مكه انفاق كردند و پيكار نمودند مساوى
شناخت سلفيه، ص: 70
نيستند، بلكه گروه اول در جه و مقامشان بيشتر است.»
آيا معاويه از صميم قلب ايمان آورد يا نفاق ورزيد؟ چون سيره عملى او حكايت از ايمان ندارد. معاويه با كسى جنگيد كه به تأييد ابن اثير از رجال اسلام است و پيامبر در روز جنگ خيبر در شأنش فرمود:
«لأعطينّ الرأية رجلا يفتح الله على يديه الله ورسوله ويحبه الله ورسوله؛ من پرچم را فردا به دست كسي خواهم داد كه خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد.»
آيا معاويه مىتواند با چنين كسى پيكاركند و دشمنى ورزد و او را سبّ نمايد و دستور دهد بر بالاى منابر سبّ
______________________________
(1). حديد: 10
(2). اسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 4، ص 28
شناخت سلفيه، ص: 71
على كنند و باز او را مؤمن و صحابى رسول خدا بدانيم. هم او را دوست بداريم و احترام كنيم و اطاعت نماييم و هم على و اهل بيت پيامبر را؟
پس نمىتوان كسى را به صرف درك محضر پيامبر، صحابى راستين و اهل فضايل شمرد و او را الگوى امت قرار داد. چه بسا كسانى كه پيامبر را درك كردند، اما با نفاق و
شناخت سلفيه، ص: 72
دورويى برخورد مىكردند. برخى كسان، نيز پس از پيامبر مرتد شدند. همچنين چه بسا افرادى كه وجود خارجى نداشتند و جاعلان حديث آنها را به نام صحابى پيامبر ساختند چنان كه دانشمند محقق، مرحوم سيد مرتضى عسگرى، در كتابى به نام يكصد و پنجاه صحابى ساختگى، اسامى همين تعداد صحابى ساختگى را بر شمرده است كه كتابهاى معتبر تاريخى و حديثى اهل سنت؛ مانند صحيح ترمذى (- 279 ق) و ابن حجر (- 852 ق) و كتابهايى كه شرح حال براى اصحاب پيامبر نوشتهاند آنها (اصحاب ساخته دست خيال سيف بن عمر) را نيز جزء صحابه حقيقى پيامبر خدا (ص) نام بردهاند.
برخى از اين كتابها عبارتاند از: معجم الصحابة،
شناخت سلفيه، ص: 73
البغوي (- 317 ق)؛ معجم الصحابة، ابن قانع (- 351 ق)؛ الصحابة، ابوعلي بن السكين (- 353 ق)؛ معرفة الصحابة، ابونعيم (- 430 ق)؛ استيعاب في معرفة الاصحاب، ابن عبدالبرّ (- 463 ق)؛ اسد الغابةفي معرفة الصحابة، ابن اثير (630 ق)؛ الاصابة في تمييز الصحابة، ابن حجر (- 852 ق)؛ و تجريد اسماء الصحابة، الذهبي (- 748 ق). وى 68 تن از تاريخ نويسان، سيره
شناخت سلفيه، ص: 74
نويسان، اديبان و ... را ذكر نموده و يادآور شده است كه اينها پارهاى از آثارى است كه از سيف، سخن نقل كردهاند.
برخى ديگر از محققان نيز سيف را در زمره دروغ پردازان و روايت سازان نام بردهاند؛ مانند عقيلى (- 322 ق) در كتاب الضعفاء، ابن جوزى (- 597 ق) در الموضوعات، سيوطى (- 911 ق) در اللئالى المصنوعة و ....
سلفيه همه اصحاب را اهل بهشت مى دانند. آنان به اين روايت استناد مىكنند: «انه لا يدخل النار احد بايع تحت الشجرة؛ هيچ فردى از كسانى كه در بيعت رضوان با پيامبر بيعت كردند داخل جهنم نمىشوند.» سلفيه به اين آيه نيز استدلال مىكنند: لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ
______________________________
(1). نك: عسكرى، يكصد و پنجاه صحابة ساختگى، ص 101- 104
(2). همان.
(3). ابن تيميه، مجموعة فتاوى، ج 4، ص 346
شناخت سلفيه، ص: 75
الشَّجَرَةِ؛ «خداوند از مؤمنانى كه در زير آن درخت (رضوان) با تو بيعت كردند راضى است.»
اما بايد دانست كه خداوند از مؤمنان اعلام رضايت كرده نه منافقانى مثل عبدالله بن ابَى و اوس بن خولى، گرچه آنها نيز در بيعت رضوان حاضر بودند. پس از نظر ما صحابه در درجات متفاوتى از ايمان بودند. بعضى از آنان
______________________________
(1). فتح: 18
(2). مرتضى عسكرى، معالم المدرستين، ص 130
شناخت سلفيه، ص: 76
مؤمنانى هستند كه جان و مالشان را به خدا فروختند: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ و بعضى هستند كه در صدر اسلام آورندگان و از مهاجرين و انصار هستند و بعضى در طاعت خدا از آنها به خوبى پيروى كردند و رضايت خدا را خريدند و به بهشت خدا وعده داده شدند:
وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ ...؛ «آنان كه در صدر اسلام سبقت به ايمان گرفتند از مهاجر و انصار (و در دين ثابت ماندند) و آنان كه به طاعت خدا پيروي ايشان كردند، خدا از آنان خشنود است و آنان از خدا خشنودند و خدا براي آنان بهشتها آماده كرده است ...».
اما در همين سوره، بعد از آيه فوق آمده است: «كسانى از اعراب اطراف مدينه
______________________________
(1). توبه: 111
(2). همان: 100
شناخت سلفيه، ص: 77
منافقاند و حتى بعضى از اهل مدينه هم منافقاند و بر نفاق ثابتاند و شما از نفاق آنها آگاهنيستيد. اما ما آنان را مىشناسيم و آنها را دو بار عذاب مىكنيم و عاقبت هم به عذاب سختى گرفتار مىكنيم.»
نكته قابل توجه و دقيق
______________________________
(1). توبه: 101
شناخت سلفيه، ص: 78
آيه اين است كه مىفرمايد: وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ؛ «برخى از اهل مدينه به نفاق خو گرفتهاند. تو آنها را نمىشناسى، ولى ما آنها را مىشناسيم.» چنان كه شوكانى، از مفسران اهل سنت، در تفسيرش در ذيل جمله مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ مىنويسد: اينان كسانى بودند كه بر نفاقشان ماندند و توبه نكردند و بر نفاق مردند؛ كسانى مثل عبدالله بن ابى و ابوعامر راهب و الجدّ بن قيس.
و بعضى ديگر از آنان به گناه نفاق خود اعتراف كردند. آنان هم اعمال صالح داشتند هم اعمال ناپسند، اميد است خدا توبه آنان را بپذيرد و آنها را مورد مغفرت و رحمت خود قرار دهد.
بعضى ديگر از صحابه نيز بودند كه در نماز رسول خدا
______________________________
(1). محمد بن على شوكانى، فتح القدير، ج 1، ص 922
(2). توبه: 102
شناخت سلفيه، ص: 79
در جمعه و جماعات حاضر مىشدند، اما وقتى صداى دهل كاروان تجار را مىشنيدند، پيامبر را رها مىكردند و به سوى لهو و تجارت مىشتافتند.
برخى از آنان نيز بودند كه از جنگ كراهت داشتند و در شهر ماندن را بر جهاد در راه خدا ترجيح مىدادند. آنان در عين حال در جماعت
______________________________
(1). جمعه: 11
شناخت سلفيه، ص: 80
مؤمنان و مصاحب رسول خدا هم بودند. خداوند مىفرمايد:
لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِينَ دَرَجَةً ...؛ «هرگز مؤمناني كه بي هيچ عذري از رفتن به جنگ سر باز زدند و آنهايي كه در راه خدا با مالشان و جانشان جهاد كردند مساوي نيستند. خدا مجاهداني را كه با مالشان و جانشان در راه خدا جهاد كردند، بر نشستگان برتري داده است.»
پس صحابه به چند دسته تقسيم مىشدند.
الف: برخى از آنان مؤمنان راستين و مجاهدان در راه خدا و اهل عبادت، خضوع و خشوع و آمر به معروف و ناهى از منكر و پاسداران حدود الهى
______________________________
(1). نساء: 95
شناخت سلفيه، ص: 81
بودند.
ب: برخى از آنان نيز در درجات پايينتر قرار داشتند.
ج: برخى ديگر نيز اهل نفاق و دورويى و ظاهر الصلاح بودند.
د: برخى نيز كسانى بودند كه خدا به آنها نسبت افك داده، چون به ناموس پيامبر بىحرمتى كردند.
______________________________
(1). توبه: 112
(2). نور: 10
شناخت سلفيه، ص: 82
ه-: بعضى كسانى بودند كه لهو و تجارت را بر محضر پيامبر و خطبه جمعه ترجيح مىدادند.
و: برخى از آنان نيز دروغگو و جاعل حديث بودند و آن را وسيله رسيدن به دنيا قرار دادند.
پس مصاحبت به تنهايى معيارى براى فضيلت نمىشود، مگر آنكه همراه با ايمان راستين و علم و تقوا و جهاد باشد.
اين سه، معيارهاى ثابت قرآن براى برترى افراد و اقوام بر يكديگر است.
پس نه تنها صحابى بودن به تنهايى براى سلف فضيلتى نمىآورد و جبران گناهان آنان را نمىكند و دليل عدالت آنان نمىشود، بلكه همسر پيامبر بودن هم اگر همراه با ايمان و عمل
______________________________
(1). احمد حسين يعقوب اردنى، بررسى نظرية عدالت صحابه، ص 118
شناخت سلفيه، ص: 83
صالح نباشد، نه تنها موجب فضيلت نيست، بلكه اگر مرتكب گناه كبيره شوند موجب عذاب شديدتر است. چنان كه خداى سبحان خطاب به همسران پيامبر مىفرمايد:
يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ ...؛
«اى همسران پيامبر، هر يك از شما مرتكب گناه
______________________________
(1). احزاب: 30
شناخت سلفيه، ص: 84
آشكارى شود (دانسته به كار ناروايى اقدام كند)، عذاب او دو برابر ديگران خواهد بود.»
آرى، اگر كسى افتخار همسرى پيامبر را داشته باشد و مطيع فرمان خدا و رسول او باشد و عمل صالح انجام دهد، پاداش او دو چندان خواهد بود. پس اساس تقرب به خدا ورسول، ايمان وعمل صالح است، چنانكه خداى سبحان براى اهل ايمان، زن فرعون را مثل مىزند و او را الگوى اهل ايمان و از ساكنان بهشت قرار مىدهد. در مقابل مثل و نمونه كفر و سركشى، زن نوح و زن لوط، همسران دو تن از پيامبران، را قرار مىدهد كه اگر چه مصاحب و تحت فرمان دو بنده صالح خدا بودند، اما چون به آنها خيانت كردند، همسرى پيامبر مايه نجاتشان نشد و اهل جهنم
______________________________
(1). همان: 31
(2). تحريم: 11
شناخت سلفيه، ص: 85
شدند.
واين سنت ثابت خداست كه اهل ايمان و عمل صالحرا رستگار واهلبهشت كند واهلكفر، فسقو فجور را عذاب نمايد. اصحاب، معاصران، همسران و حتى فرزندان پيامبر هم از اين قانون كلى الهى مستثنا نيستند.
خلاصه اينكه صرف سلف بودن
______________________________
(1). همان: 10
شناخت سلفيه، ص: 86
دليل فضليت نمىشود؛ زيرا خود ابن تيميه هم اين روايت نبى اكرم (ص) را مىپذيرد كه در توصيف ناقلان و كاتبان حديث فرمود: «رُبَّ حامِلِ فِقهٍ إلى مَن هَوُ أفقَه مِنهُ؛ چه بسا كسى سخن حكيمانهاى را براى ديگرى كه از او فهيمتر است نقل كند.»
پس چه بسا صحابه سخنى را براى تابعين و آنان براى تابعينِ تابعين نقل كنند و آنها سخن رسول خدا را بهتر و عميقتر درك كنند. پس اين سخن ابن تيميه پذيرفته نيست كه مىنويسد:
سلف در هر فضيلتى افضل از خلف هستند ... چه در علم و چه در عمل، چه از جهت عقل و چه از جهت ديندارى و عبادت، و آنها به تبيين و حل هر مشكلى شايستهتر از خلف هستند.
اين سخن با حديث مذكور از پيامبر در تعارض است.
همچنين بر مبناى سخن ابن
______________________________
(1). تحريم: 76
(2). ابن تيميه، مجموعة فتاوى، ج 4، ص 126
شناخت سلفيه، ص: 87
تيميه هيچ تفسير و كتاب علمى، چه در اصول اعتقادى و چه در اصول اخلاقى و چه احكام عملى، نبايد نوشته شود، چون پيشينيان، هم در فهم مسائل دينى و هم از نظر فكرى برتر از خلفاند. و اين با عمل خود ابن تيميه و سيره علماى اسلام در تعارض است، چرا كه وقتى مسائل در
شناخت سلفيه، ص: 88
گذشته بهتر حل شدهاند، چه نيازى به اظهار نظر جديد است؟
البته در اينكه على (ع) افضل صحابه است شكى نيست. اماميه و جميع فرق شيعه و حتى برخى از اهل سنت، چون ابوسهل بشر بن معتمد، ابوموسى عيسى بن صبيح، ابوعبدالله جعفر بن مبشر، ابوجعفر اسكافى، ابوالحسن خياط، ابوالقاسم عبدالله بن محمود بلخى، معتزليان بغداد و متأخران معتزله مانند ابن ابى الحديد و ...، على را برترين فرد بعد از نبىاكرم (ص) مىدانند؛ چون آن حضرت داناترين و فداكارترين و پارساترين فرد بعد از رسول خدا (ص) بود. چنان كه پيامبر (ص) در روز جنگ خيبر فرمود:
فردا پرچم را به دست كسى مىدهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند و خدا به دست او درِ خيبر را
شناخت سلفيه، ص: 89
مىگشايد.
فرداى آن روز پيامبر (ص) پرچم را به دست على (ع) داد و درِ خيبر به دست مبارك او گشوده شد.
ابن تيميه در تفسير آيه 21 سوره بقره مىنويسد: خداى سبحان فرمود: يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ، يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ، يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ
______________________________
(1). اسدالغابة فى معرفة الصحابة، ح 28؛ ابن تيميه، التوحيد، ص 471؛ محمد بن عبدالوهاب، التوحيد، ص 186
(2). آل عمران: 76
(3). بقره: 195
(4). حجرات: 9
شناخت سلفيه، ص: 90
يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ و يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ . اين اوصاف كسانى است كه خداوند آنان را دوست مىدارد. پس همه اين اوصاف درباره على (ع) نيز صادق است، چون خدا او را دوست دارد و اين سخن به روايت صحيح از پيامبر نقل شده است.
در برترى علمى على (ع) بر ساير خلفا و صحابه همين بس كه پيامبر (ص) فرمود:
«أنا مدينة العلم و علي بابها؛ من شهر دانشم و علي (ع) درِ آن شهر است.»
و در جاى ديگر مىفرمايد:
«اقضى اهل المدينة علي بن
______________________________
(1). بقره: 222
(2). صف: 4
(3). ابن تيميه، التوحيد، ص 471.
(4). اسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 1، ص 22.
شناخت سلفيه، ص: 91
ابيطالب؛ شايستهترين فرد در بين مردم مدينه براى حكمرانى على (ع) است.
و اين افضليت جز به اعلم و افقه بودن نسبت به كتاب خدا و سنت رسولش و استوارى در عمل به آن و اجراى عدالت در جامعه حاصل نمىشود. پس چنين نيست كه هر صحابى برتر از تابعى باشد.
______________________________
(1). همان.
شناخت سلفيه، ص: 92
عدالت صحابه و تابعين
يكى از صفاتى كه موجب برترى گروهى بر گروه ديگر و فردى بر افراد ديگر است، عدالت است. اما آيا همه اصحاب عادل بودند؟ قضاوت دقيق در اين زمينه را بايد به بررسى سيره زندگى عملى و اعتقادى آنان موكول كرد، اما به طور اجمال مىتوان گفت: برخى از آنان عادل بودند و برخى نه. چنان كه در ميان اهل سنت هم در عدالت صحابه اختلاف وجود دارد.
آلوسى مىنويسد: بسيارى از اهل سنت بر عدالت همه صحابه
شناخت سلفيه، ص: 93
اجماع دارند و تعظيمشان بر امت واجب است.
ايشان قول خطيب بغدادى در الكفاية را هم مؤيد مىآورد كه گفته است عدالت صحابه ثابت و آشكار است.
اما برخى چون مازرى در شرح البرهان فى الصحابة مىنويسد: برخى از آنان
______________________________
(1). آلوسى، الاجوبة العراقية على أسئلة لاهورية، ص 28.
شناخت سلفيه، ص: 94
عادلاند و برخى عادل نيستند.
ابن عمار حنبلى در شذرات الذهب و علماى شيعه نيز همين عقيده را دارند كه برخى از صحابه عادل بودند و از برخى كارهايى سر زده كه موجب سقوط از عدالت بوده است.
مثلًا جمهور مفسران گفتهاند كه آيه إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا ... در مورد وليد بن عقبه بن ابىمعيط نازل شده است. عسقلانى گفته او نماز صبح را با مردم چهار ركعتى خواند، در حالى كه مست بود. عمر بر او تازيانه زد، اما با اين حال ائمه حديث او را از صحابه دانستند!
آلوسى در پاسخ اين اشكال مىگويد: مراد اين نيست كه
______________________________
(1). حجرات: 6
(2). شوكانى، فتح القدير، ج 2، ص 854.
(3). نك: الاجوبة العراقية على اسئلة لاهورية، ص 42.
شناخت سلفيه، ص: 95
صحابه همه عادل بودند و فسقى از آنان سر نزده و گناهى مرتكب نشدهاند ... بلكه منظور اين است كه آنها بالأخره طاهر از دنيا رفتند.
اما اين سخن آلوسى چه دليلى دارد؟ آيا معاويه و عمروعاص با همه خيانتشان به اسلام و مسلمانان طاهر از
______________________________
(1). همان.
شناخت سلفيه، ص: 96
دنيا رفتند؟
آيا مروان بن حكم طاهر ازدنيا رفت؟ او كسى است كه امام على (ع) درباره او مىفرمايد: «دست او دست يهودى است. اگر به ظاهر بيعت كند، در باطن خيانت مىكند.»
اگر وضع صحابه چنين است، وضع تابعين و تابعينِ تابعين نيز بهتر از صحابه نخواهد بود.
يكى ديگر از احاديثى كه سلفيه بر آن تأكيد بسيار دارند، حديث رسول خداست كه فرمود:
«عليكم بسنتي و سنة الخلفاء الراشدين المهديين من بعدي تمسّكوا بها و عضّوا عليها بالنواجز، و اياكم و محدثات الأمور، فان كان
______________________________
(1). درسهايى از نهج البلاغه، ج 3، ص 48 و 365.
(2). درسهايى از نهج البلاغه، ج 3، ص 201.
شناخت سلفيه، ص: 97
محدث بدعة و كل بدعةٍ ضلالة.»
ابن تيميه اين حديث را الگوى فكرى و عملى اهلسنت مىداند. صرف نظر از ضعف سند حديث و مناقشه در اسناد رجال حديث، بحث در محتوا ومصاديق آن است اگر چه غالب اهل سنت مصداق آن را خلفاى
______________________________
(1). ابن تيميه، پيشين، ج 3، ص 341- 342
(2). ابن تيميه، عقيده واسطيه، ص 140
شناخت سلفيه، ص: 98
چهارگانه بعد از رسول خدا مىدانند، اما از نظر اماميه مصداق خلفا با اوصاف «راشدين و مهديين» تنها ائمه دوازدهگانه از اهل بيت عصمت و طهارت هستند. چون راه كسى به طور مطلق راه رشد و هدايت است كه از هرگونه گناه و اشتباه مصون باشد و اين تنها بر ائمه شيعه منطبق مىشود كه داراى مقام عصمتاند. پس عدالت براى اين اوصاف كه امر به تمسك به آنها شده باشد كافى نيست.
خلاصه سخن در باب نقد تعريف اصطلاحى سلفيه اين است كه نه سلف صالح به معنايى كه آنان مىگويند مىتواند الگو باشند و نه امر پيروى از آنها حجتى شرعى و يا حجتى عقلى دارد.
پس در تعريف سلفيه بايد گفت: سلفيه فرقهاى نوظهور
شناخت سلفيه، ص: 99
است كه غالباً از عقايد احمد بن حنبل و اهل حديث، به ويژه ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب، پيروى مىكنند، اما خود را احياگران سنت و پيروان سلف يعنى اصحاب رسول خدا (ص) و تابعان، و تابعان تابعان و پاسداران توحيد و سنت نبوى مىدانند.
شناخت سلفيه، ص: 100
تاريخچه پيدايش سلفيه و تحولات آن
گرچه عنوان «سلفيه» براى گروهى از مسلمانان كه جدا كننده آنان از ساير مسلمان است، عنوانى بديع و مستحدث است، اما اين اسلوب فكرى ريشه در تاريخ سده اول اسلام دارد و منشأ آن شبهات و اختلافات فكرى مسلمانان قرون اوليه در مسائل اعتقادى از قبيل قضا و قدر، جبر و اختيار، توحيد، صفات خدا و ... است.
______________________________
(1). محمد سعيد رمضان البوطى معتقد است كه مذهب ساختن از عنوان سلف و پيروى از مذهبى به نام سلفيه، در نزد سلف صالح اهل سنت در سه قرن نخستين اسلام شناخته شده نبود (نك: سلفيه، بدعت يا مذهب، ص 254).
شناخت سلفيه، ص: 101
اكنون لازم است در اينجا ريشهها و سير تاريخى پيدايش سلفيه را بررسى كنيم:
الف: اختلاف ديدگاهها و روشهاى صحابه و تابعين و تابعينِ تابعين
بعد از حيات پيامبر (ص) اولين اختلاف درباره موت پيامبر (ص) بود.
برخى گفتند پيامبر نمرده است، بلكه خدا او را چون عيسى بن مريم بالا برده است.
شناخت سلفيه، ص: 102
اين اختلاف با قرائت آيه إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ رفع شد.
بعد از آن، اختلاف در مسأله امامت پيش آمد كه تاكنون ادامه دارد. منشأ اختلاف نيز اين بود كه گروهى از صحابه على (ع) را صاحب حقّ شرعى در خلافت مىدانستند. در مقابل، گروهى به ابابكر رأى دادند و گروهى پيرامون سعدبن عباده را گرفتند و بالأخره با غلبه طرفداران ابابكر نزاع به ظاهر پايان يافت.
اختلاف بعدى درزمان عمر و در مسأله قدر بود. وقتى يكى از صحابه (عبدالله صبيح) از مسأله «قدر» سؤالى كرد، اين سخن به گوش عمر رسيد. پس او
______________________________
(1). زمر: 30
(2). سامى النشار، على؛ نشأة الفكر الفلسفى فى الاسلام، قاهره، مكتبة النهضة المصرية، 1954، ص 55- 56.
شناخت سلفيه، ص: 103
را خواست، تازيانه زد، از مجلس بيرون كرد و به بصره تبعيد نمود و از مسلمانان خواست از او دروى كنند.
البته نظير اين سؤال را پيرمردى از على (ع) هنگام بازگشت از واقعه صفين كرد. پيرمرد پرسيد: آيا رفتن ما به سوى شام و بازگشتمان به قضا و
______________________________
(1). ابن تيميه، همان، ص 56
شناخت سلفيه، ص: 104
قدر الهى بود؟ امير مؤمنان پاسخ داد: آرى. آنگاه شيخ گفت: پس اجر زحمات ما به حساب خداست و براى ما اجرى نيست. حضرت فرمود:
اى شيخ! عجله نكن، گمان كردى قضا و قدر امرى حتمى و ضرورى است و انسان را در افعالش اختيارى نيست؟ اگر چنين باشد پس ثواب و عقاب باطل است.
از سوى ديگر، مىبينيم برخى از امراى بنىاميه به ويژه معاويه جبرگرايى را تبليغ مىكنند تا به مردم بقبولانند كه حكومت غاصبانه آنان بر مبناى مشيت و قضاى حتمى الهى بوده است.
در مقابل حسن بصرى در نامهاى به عبدالملك مروان جبرگرايى را نفى مىكند و
______________________________
(1). صدوق، عيون اخبار الرضا، ص 127
(2). ابوالفتح كراجكى، كنز الفوائد، ص 14
شناخت سلفيه، ص: 105
مىنويسد:
اى اميرالمؤمنين!! خداى تعالى بندگان را بر انجام هيچ امرى مجبور نساخته است، بلكه فرمود: اگر چنين بكنيد چنان مىكنم، يعنى هر عملى را جزاى مناسب آن مىدهم ....
بعد از او معتزله نيز به شدت از عقيده اختيار و
______________________________
(1). حسن بصرى و ديگران، رسائل العدل و التوحيد، ص 115- 116؛ احمد بن يحيى يمانى، المنية و الامل، ص 201
شناخت سلفيه، ص: 106
آزادى اراده تبليغ مىكردند. در مقابل، جبرگرايان آزادى اراده و اختيار را با اراده و قدرت و مشيت مطلقه در تعارض مىديدند و بر انجام امور بر وفق قضا و قدرحتمى تأكيد مىكردند. در باب توحيد نيز عدهاى بر توحيد صفاتى تأكيد مىكردند و عدهاى بر واقعيت داشتن صفات در خداى تعالى و ايمان به صفات خبرى مثل «يدين»، «وجه» و «قدم» خداى تعالى اصرار مىورزيدند. اين اختلافات فكرى موجب پيدايش گروهها و نحلههاى متفاوت نظير شيعه، معتزله و صفاتيه (شامل اشعريه، كراميه، مشبهه و ...) شد كه هر گروه اعتقاد خاصى در اصول ايمانى داشتند و مردم را به سوى آن فرا خواندند و هركدام خود را فرقه ناجيه و اهل سنت واقعى دانستند.
شناخت سلفيه، ص: 107
ب: ظهور اهل اثر
ميان صاحبان انديشه گروهى از عالمان دينى، چه در اصول اعتقادى و چه در فروع و احكام عملى، بر ظواهر كتاب و سنت تأكيد داشتند كه از آن جمله مىتوان از مالك بن انس، محمد بن ادريس شافعى، سفيان ثورى، احمد بن حنبل، داود بن على محمد اصفهانى و اصحاب او نام برد.
اين گروه را در ابتدا بيشتر «اصحاب اثر» مىناميدند. اهتمام اصلى آنها بحث در احكام و فروع بود و در احاديث اعتقادى به ظواهر آن بسنده مىكردند. اين گروه بعدها «اصحاب حديث» ناميده شدند و احمد بن حنبل كه بيش از ديگران به ظواهر كتاب و سنت، چه در اصول و چه در فروع، تأكيد داشت، به عنوان پيشواى اهل حديث خوانده شد و «مسند» او به عنوان مرجع فكرى در مسائل اعتقادى و رساله عملى دراحكام فقهى و عبادى مورد پذيرش قرار گرفت.
______________________________
(1). عبدالقادر بغدادى، الفرق بين الفرق، بيروت، دارالآفاق، چاپ دوم، 1977 م، ص 300- 304
(2). شهرستانى، الملل و النحل، بيروت، دار المعرفه، 2001 م، ص 118- 132
شناخت سلفيه، ص: 108
احمد بن حنبل در نامهاى كه اصطخرى از او نقل كرده، خود را پيرو اصحاب اثر مىداند و اصحاب اثر را اهل سنت مىشمارد.
ج: ظهور اهل حديث و احمد بن حنبل
اگر بخواهيم تاريخ پيدايش و تحولات تفكرى گروهى را كه اكنون سلفيه خوانده مىشود به چند مرحله زمانى تقسيم كنيم، ظهور احمد بن حنبل را بايد يكى از نقاط عطف اين جريان فكرى بدانيم. آنچه در سطور اخير ذكر شد نيز مجموعه انديشههايى بود كه به ظهور اهل حديث منجر شد. اين گروه خود را پيروان اصلى و انحصارى سنت رسول خدا (ص) دانستند و خويش را اهل سنت و اهل نجات ناميدند و حديث «الاعتصام بالسّنة نجاةُ» را مبناى فكرى و عمل خويش قرار داده و بر مبناى روايت: «الذّبُ عَن السنّة افضل من الجهاد في سبيل الله؛ دفاع از سنت برتر از جهاد با خداست»، به دفاع از عقايد خويش به عنوان عقيده اهل سنت پرداختند. به گزارش ابن حزم و ذهبى مهمترين دوره رواج حديث، نيمه اول قرن سوم هجرى يعنى بعد از به قدرت رسيدن متوكل عباسى است.
______________________________
(1). المدخل الى مذهب الامام احمد بن حنبل، ص 29
(2). الفرق بين الفرق، ص 5
(3). جمال بن احمد بشير آبادى، آثار الواردة عن أئمة السنة فى ابواب الاعتقاد، رياض، دارالوطن، 1416 ق، ص 119
(4). همان، ص 140
(5). شمس الدين محمد ذهبى، سير اعلام النبلاء، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1992 م، ص 256
شناخت سلفيه، ص: 109
در قرن اول هجرى بعد از آنكه عمر كتابت حديث و نقل آن را ممنوع كرد، بازار حديث خوانى مدتها از رونق افتاد تا آغاز قرن دوم هجرى كه عمربن عبدالعزيز دستور داد علما به گردآورى حديث و تدوين آن بپردازند و اين كار تا زمان مأمون ادامه يافت.
شناخت سلفيه، ص: 110
اما موضع مأمون درمقابل اهل حديث همچون موضع عمر بن خطاب بود كه از كتابت حديث نهى كرد و توجهى به آراى محدثان در باب عقايد نداشت.
ابن حزم دليل اين كار را ورود اسرائيليات و جعل حديث مىداند كه به دنبال آن نزاع در صفات الهى و قديم بودن كلام الهى يعنى قرآن پيش آمد. در مقابل، معتزله كه قائل به خلق قرآن بودند و بيشتر به عقل گرايى گرايش داشتند، مورد حمايت بودند.
مأمون بر محدثان سخت مىگرفت و اين سختگيرى در دوران معتصم نيز تا سال 227 ق. ادامه پيدا كرد،
______________________________
(1). ابن حزم اندلسى، علم الكلام على مذهب اهل السنة و الجماعة، قاهره، الأزهر، 1989 م، ص 5
شناخت سلفيه، ص: 111
به طورى كه اين دوران را دوران محنت ناميدند. در اين دوره، احمد بن حنبل به علت پايدارى در عقايدش بيش از ديگران مورد اذيت و بى مهرى قرار گرفت. اما وقتى متوكل بعد از برادرش واثق در سال 232 ق. زمام امور خلافت را در دست گرفت، ميل شديدى به محدثان پيدا كرد، آنان را به سامرا فراخواند و از آنان خواست تا احاديث صفات و رؤيت خدا را بر مردم بخوانند.
ابن حزم اضافه مىكند كه احاديث آحاد در باب عقايد اجازه انتشار نيافت مگر در اين زمان. ابن حزم در جاى ديگر مىنويسد:
______________________________
(1). همان، ص 10؛ سير اعلام النبلاء، ص 256
(2). علم الكلام على مذهب اهل السنة و الجماعة، ص 11
شناخت سلفيه، ص: 112
وقتى دولت عباسى حاكميت را در دست گرفت، محدثان در فضيلت عباسيان و مذمت امويان و همچنين تفضيل عرب بر عجم، حديثها جعل كردند و به پيامبر نسبت دادند و نيز طايفهاى از علماى اهل كتاب كه تظاهر به اسلام مىكردند، احاديثى جعل كردند كه معارض قرآن بود. از جمله گفتند كه خداى تعالى ملائكه را از موى بازوان و سينهاش خلق كرده است.
______________________________
(1). علم الكلام على مذهب اهل السنة و الجماعة، ص 12
شناخت سلفيه، ص: 113
احمد بن حنبل در سال 241 ق. درگذشت. مهمترين اثر باقى مانده از او، مسند اوست كه مشتمل بر نزديك به سىهزار حديث است كه همه رواياتش از جهت سند در نزد اهل سنت اعتبار يكسان ندارند، بلكه برخى صحيح و برخى ضعيفاند كه قابل اعتنا و عمل نيستند.
احمد بن حنبل كتابهاى ديگرى مانند «فضائل الصحابة» و «الرّد علي الزنادقة» دارد كه در اولى از فضايل صحابه، به ويژه خلفا و از جمله امام على (ع)، سخن گفته است.
شناخت سلفيه، ص: 114
او در اين كتاب بيش از دويست صفحه در فضيلت امام على (ع) نوشته و از فضايلى چون حديث غدير، حديث منزلت، حديث سعدالابواب، حديث ثقلين، نزول آيه تطهير در حق اهل بيت، اولين مسلمان بودن او و عقد اخوت او با پيامبر (ص) سخن گفته است.
از ديگر كسانى كه در رواج و گسترش مذهب اهل حديث نقش داشتهاند، مىتوان از اسحاق بن راهويه (د. 238 ق)، اوزاعى (د. 157 ق)، سفيان ثورى (د. 161 ق) و محمد بن جرير طبرى نام برد. بعد از احمد بن حنبل نيز اهل حديث همچنان به حيات خويش در بين مسلمانان ادامه دادند.
______________________________
(1). پاكتچى، دائرة المعارف، ج 9، ص 118- 120
شناخت سلفيه، ص: 115
د: تابعان احمد بن حنبل
اگر بخواهيم دورههاى حياتى سلفىها و اهل حديث را متمايز كنيم، بايد ظهور اثرگرايان در فقه و اعتقادات را دوره اول، زمان قدرت گرفتن احمد بن حنبل و اصحاب حديث در زمان متوكل عباسى را دوره دوم، دوران بعد از احمد بن حنبل تا ظهور ابن تيميهرا دوره سوم، ظهور ابن تيميه را دوره چهارم، دوران بعد از او تا ظهور محمد بن عبدالوهاب را دوره پنجم، زمان ظهور او و حاكميت يافتن مذهب وهابيه در برخى سرزمينهاى اسلامى را دوره ششم و زمان بعد از او را دوره هفتم يا دوره معاصر بناميم.
شناخت سلفيه، ص: 116
ه: ظهور ابن تيميه
يكى از نقاط عطف تفكر سلفگرايى ظهور ابن تيميه حرّانى است. او بعد از آنكه به جاى پدرش بر كرسى تدريس و اِفتا نشست، عقايدى در مسائل توحيدى و جانبدارى از اهل حديث و پيروى از سلف و مخالفت با ساير گروههاى فكرى و فرقههاى كلامى و فقهى اظهار داشت كه در ميان مسلمانان اختلاف شديدى درباره افكار او پديد آمد تا جايى كه برخى او را به عنوان رهبر فكرى خويش پذيرفتند و برخى نيز او را به شدت انكار كردند و عقايد او را بدعت دانستند و فتوا به قتل يا حبس او دادند. تفصيل ديدگاهها درباره او مجال ديگرى مىطلبد.
شناخت سلفيه، ص: 117
و: حيات سلفيه بعد از ابن تيميه
بعد از ابن تيميه شاگردان و پيروان او، به ويژه ابن قيم جوزيه (د. 751 ق)، انديشههاى او را گسترش دادند. چنان كه برخى در اهميت ابن قيم گفتهاند: «اگر براى ابن تيميه هيچ فضيلتى جز ترتبيت ابن قيم جوزى نبود، همين براى بزرگى جايگاه او كافى بود.»
به هر حال، بعد از وفات ابن تيميه نيز افكار او مورد توجه اهل حديث به ويژه حنبلىها بود و شاگردانش بر مبناى عناصر فكرى او دعوت سلفيه را پايه ريزى كردند. در واقع او پلى براى وصول به مذهب سلف صالح به شمار مىآيد.
______________________________
(1). دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 78
(2). دعوة شيخ الاسلام ابن تيمية و اثرها على الحركات الاسلامية المعاصرة، ص 159
شناخت سلفيه، ص: 118
بديهى است اين سخنان خالى از مبالغه نيست، چون پيروان يك مكتب فكرى غالباً رهبر آن مكتب را با ديده اعجاب و تحسين مىنگرند. به هر حال، شاگردان و پيروان ابن تيميه به افكار او تعصب خاصى داشتند؛ چنان كه يكى از محققان درباره ابن قيم مىنويسد:
«او هم از اذيتهايى كه استادش ابن تيميه متحمل شد بى نصيب نبود، چنان كه همراه با او دستگير و در قلعه محبوس شد.»
______________________________
(1). سيد عبد الحسين شرف الدين، المراجعات، ص 70
شناخت سلفيه، ص: 119
يكى ديگر از پيروان ابن تيميه، ابن رجب حنبلى (736- 795)، صاحب «طبقات الحنابلة» است كه با تأليف اين كتاب در حفظ ميراث فرهنگى حنبلىها تلاش كرده است. كتاب ديگر او «كلمة الاخلاص و تحقيق معناها» است.
ديگر از شخصيتهاى اهل حديث كه در تبلور فكر سلفى و آراى حنابله و دفاع از عقايد مذهب حنبلى نقش بسزايى داشت، شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان معروف به ذهبى (673- 748 ق) است.
شناخت سلفيه، ص: 120
برخى ذهبى را جزء شاگردان ابن تيميه شمردهاند و برخى گفتهاند بين او و ابنتيميه رابطه وثيقى وجود داشته است. الصفدى او را محدث جامد نمىداند، بلكه آگاه به اقوال و مذاهب پيشوايان سلف مىشمارد.
______________________________
(1). دعوة شيخ الاسلام ابن تيمية و اثرها على الحركات الاسلامية المعاصرة، ص 83
(2). سير اعلام النبلاء، مقدمه ارنؤط، ص 13- 14
(3). همان، ص 169
شناخت سلفيه، ص: 121
ز: ظهور محمد بن عبد الوهاب (1115- 1206 ق)
ظهور محمد بن عبدالوهاب نقطه عطف ديگرى در تفكر سلفىگرى است. او با قدرت نظامى و اقتصادى آلسعود افكار خويش را ترويج كرد و ديدگاههاى فقهى خويش را به اجرا در آورد. او در شهر عينيه واقع در شمال رياض متولد شد. دوران كودكى و نوجوانى را نزد پدرش گذراند و نزد او بر اساس مذهب احمد ابن حنبل درس فقه آموخت. وى بسيار اهل مطالعه بود و توجه خاصى به كتابهاى ابن تيميه و ابن قيم داشت و بيشتر كتابهاى آنها را مطالعه كرد.
______________________________
(1). احمد بن حجر آل ابوطامى، كتاب الشيخ محمد بن عبدالوهاب، تصحيح عبد العزيز بن باز، مدينة الجامعة الاسلامية، بىتا، ص 15
(2). همان؛ عباس محمود العقاد، الاسلام فى القرن العشرين، مصر، بىتا، ص 68
شناخت سلفيه، ص: 122
محمد بن عبد الوهاب حنبلى مذهب بود، اما در فتاواى فقهى ملتزم به فقه احمد بن حنبل نبود و در بعضى از مسائل به فتواى خودش عمل مىكرد. او از نظر اصول اعتقادى بيشتر پيرو ابن تيميه بود و به تبع او خود را سلفى مىناميد. چنان كه برخى گويند: ابن تيميه استاد مباشر ابن عبد الوهاب است، اگر چه بين آنها چهار قرن فاصله افتاد؛ چرا كه او به شدت تحت تأثير كتابهاى ابن تيميه بود.
محمد بن عبدالوهاب به برخى از بلاد اسلامى و از جمله به همدان و اصفهان سفركرد. در اصفهان حكمت مشائى، شرح ملاعلى قوشجى بر تجريد، حكمت اشراقى و طريقه تصوف را آموخت.
او بعد از سفرهاى علمىاش به حريملا برگشت و شروع به فعاليت كرد. در گام اول برخى از اعتقادات مردم را به باد انتقاد گرفت تا جايى كه بين او و پدرش منازعه و جدال در گرفت. سپس شيخ محمد دعوتش را در حريملا آشكار كرد و عدهاى از اهل آنجا وى را پيروى كردند و شيخ بدين كار مشهور شد.
______________________________
(1). كتاب الشيخ محمد بن عبد الوهاب، ص 127
(2). محمد حماد، عزيز العظمة محمد بن عبدالوهاب، رياض، 2000 م، ص 115
شناخت سلفيه، ص: 123
سرانجام بر اثر برخى پيشامدهاى ناگوار آنجا را ترك كرد و به عيينه رفت و عقايدش را براى حاكم آنجا آشكار كرد و به او گفت: اگر مرا يارى رسانى، اميد اين دارم كه خداوند تو را پادشاه نجد و اعراب آن ديار نمايد. حاكم آنجا، عثمان بن حمد معمر، با او موافقت و مساعدت كرد تا شيخ محمد دعوتش را آشكار ساخت و بعضى از مردم عقايد او را پذيرفتند. او با حمايت حاكم و تابعانش درختانى را كه در آن نواحى مظهر تقدس بودند قطع كرد و در جبيله بارگاهى را كه به نام ضيد بن خطاب (برادر عمر كه در غزوه يمامه در مقابل مسيلمه كذاب به شهادت رسيد) بنا شده بود خراب كرد.
______________________________
(1). الاسلام فى القرن العشرين، ص 69
شناخت سلفيه، ص: 124
خبر اين اقدامات به گوش والى احساء رسيد و او عثمان بن معمر حاكم عيينه را از حمايت محمد بن عبدالوهاب برحذر داشت. شيخ محمد آنجا را ترك كرد و به درعيه رفت (158 ق) و با حاكم آنجا رابطه دوستى برقرار كرد و از او براى حمايت از اقدامات خويش كمك خواست.
محمد بن سعود با دو شرط پذيرفت كه او را يارى دهد:
اول: شيخ او را تنها نگذارد و به وطنش برنگردد.
دوم: شيخ مانع اخذ خراج از مردم نشود.
______________________________
(1). الاسلام فى القرن العشرين، ص 69؛ كتاب الشيخ محمد بن عبد الوهاب، ص 23
شناخت سلفيه، ص: 125
محمد بن عبدالوهاب شرط اول را با جان و دل پذيرفت و در مورد شرط دوم گفت: خدا تو را گنجينههايى بهتر از آن خواهد داد كه تو را بىنياز از آن مىكند.
شيخ دعوت و به دنبال آن مبارزه خود را در روستاها و شهرهاى اطراف و مسلمانانى كه به گمان او عقايدشان آلوده به شرك شده بود آغاز كرد. شهرها و روستاهاى اطراف يكى پس از ديگرى تسخير مىشد. بعد از فتح رياض درسال 1187 ق و وسعت يافتن حوزه فرمانروايى ابن سعود و ابن عبدالوهاب، شيخ امور مردم و اموال و غنائم را به ابن سعود بخشيد و خود رهبرى دينى را به عهده گرفت و به عبادت و كارهاى علمى پرداخت. شيخ سرانجام در سال 1206 ق از دنيا رفت.
اين گزارش مختصرى بود كه بيشتر از زبان موافقان محمد بن عبدالوهاب و پيروان عقايد او نگاشتهشد. اما صرف نظر از ديدگاه مخالفان او كه اولين آنها پدرش و دومى آنها برادرش بودند و اين دو خود از علماى حنبلى به شمار مىآمدند، و صرف نظر از دهها كتاب كه در ردّ عقايد محمد بن عبدالوهاب نوشته شده است،
______________________________
(1). الاسلام فى القرن العشرين، ص 26- 27
(2). قانع بن حماد الجهنى، الموسوعة الميسرة فى الاديان و المذاهب، رياض، دارالندوة، 1418 ق، ص 164
(3). ابى حامد بن مرزوق دركتاب التوسل الى النبى نام چهل و دو كتاب از اين قبيل را ذكر كرده كه برخى از آنان عبارتاند از: مقالة شيخ محمد بن سليمان كردى، استاد محمد بن عبدالوهاب؛ تجريد السيف الجهاد لمدعى الاجتهاد، عبدالله بن عبد اللطيف شافعى، استاد محمد ابن عبدالوهاب؛ الصواعق الالهية فى الرّد على الوهابية، شيخ سليمان ابن عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب؛ الصواعق و الرعود، عطيف الدين عبدالله بن داوُد حنبلى كه بسيارى از علماى بصره و بغداد و حلب و احساء و بلاد ديگر بر آن تقريظ نوشته و آن را تأييد كردند؛ رساله احمد بن على بصرى شافى و ... نك: على اصغر فقيهى، وهابيان، ص 241- 246
شناخت سلفيه، ص: 126
در اينجا لازم است از علماى سلفيه، به ويژه پيروان عقايد محمد بن عبدالوهاب، به استناد مطالبى كه خودشان در كتابهايشان گزارش كردهاند چند سؤال كنيم.
آيا درست است كه ما فهم خويش از دين و توحيد را عين دين و فهم ديگران از دين را باطل بدانيم؟
آيا حق داريم فهم خودمان را از سنت نبوى و آنچه از سنت در دست ماست، عين چيزى كه خدا نازل كرده و پيامبر ابلاغ كرده يا تبيين نموده يا با قول و فعل خويش تقرير كرده بدانيم و فهم ديگران و آنچه را از سنت پيامبر در نزد ديگران است بدعت بشماريم؟
شناخت سلفيه، ص: 127
چرا بايد سنت نبوى را محدود به گفتهها و نوشتهها و فتاواى محمد بن عبدالوهاب و درنهايت ابن تيميه و ابن حنبل نماييم؟
آيا اميرالمؤمنين على (ع) و حسن و حسين (ع) كه سرور جوانان بهشتاند و باقر آل محمد و جعفر بن محمد صادق (ع) براى فهم سنت شايستهترند يا محمد ابن عبدالوهاب؟
آيا آنها از سلف صالح هستند يا محمد بن عبدالوهاب؟
شناخت سلفيه، ص: 128
آيا اگر كسى تابع عقايد و آراى فقهى شافعى يا مالك يا ابوحنيفه بود، در ضلالت و اهل بدعت است و اگر تابع آراى محمد بن عبدالوهاب بود در هدايت است؟
پيروان محمد بن عبدالوهاب ادعاى تبعيت از سلف صالح دارند. آيا اگر كسى اظهار اسلام مىكرد، پيامبر او را متهم به كفر و الحاد مىكرد؟
آيا مردم مكه و مدينه كه ده قرن حافظ بيت الله و بيت رسول الله بودند، مشرك و كافر بودند و محمد بن عبدالوهاب آنها را مسلمان كرد؟
آيا جنگيدن با اهل قبله و متهم كردن آنها به شرك و بدعت جايز است؟
شناخت سلفيه، ص: 129
آيا اگر كسى مقام پيامبر را گرامى داشت و او را شفيع خويش نزد پروردگار قرار داد، به خاطر اينكه بنده صالح خداست و دعاى او نزد خدا مستجاب است، مشرك شده است؟
آنچه به نظر نگارنده مىرسد اين است كه با گذشت زمان و دور شدن از مبدأ رسالت و بىتوجهى به حقيقت قرآن و سنت و بسنده كردن به ظواهر اسلام، كمكم اسرائيليات و مجعولات حاكمان اموى و عباسى و فرقههاى كلامى و سياسى و انتساب آنها به پيامبر و خلفاى راشدين و صحابه در ميان مسلمانان رايج شد.
شناخت سلفيه، ص: 130
اين فضيلت تراشىها براى صحابه به طور مطلق است كه قبر زيد بن خطاب زيارتگاه و به قول محمد ابن عبدالوهاب پرستشگاه مىشود. وقتى علماى اهل حديث به ويژه حنبلىها براى صحابه، حتى معاويه، فضيلت و برترى بر غير صحابه، ولو كسى چون عمر ابن عبدالعزيز باشد، قائل هستند، طبيعى است كه مردم عوام قبرشان را محل برآورده شدن حاجات و استجابت دعا قرار دهند.
______________________________
(1). ابن تيميه، مجموعة فتاوى، ج 4، ص 422
شناخت سلفيه، ص: 131
پس بهتر بود ابن عبدالوهاب و پيروانش به جاى هدر دادن خون مسلمانان به تصحيح منابع روايى خويش مىپرداختند و احاديث صحيح را از سقيم جدا مىكردند و به مردم رشد فرهنگى مىدادند نه اينكه با شمشير از نيام كشيده بخواهند آنها را مؤمن و موحد كنند.
به هر حال، سخن در نقد افكار و اعمال سلفيه، به ويژه محمد بن عبدالوهاب و پيروانش كه به وهابيه مشهور شدهاند، بسيار است كه اين مقال را مجالى بيش از اين نيست.