تاریخچه وهابیت

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 30 - 59 دقیقه)

در ایام ساطنت سلطان سلیم سوم، یعنی در سالهای 1204 تا 1222، حوادث و آشوب های فراوانی پیش آمد. یکی از این فتنه ها، پیدایش فرقه وهابیت بود که در حجاز رخ داد. آغاز فتنه و آشوب وهابیت از زمان درگیری و کشتار بین سران این فرقه و مولا شریف غالب بن مساعد، آغاز شد. این حوادث در سال 1205 ه. ش و در زمان پادشاهی سلطان سلیم سوم، پسر سلطان مصطفی وقوع یافت. البته ظهور این فرقه، سال ها قبل از این درگیری ها بود.
محمد بن عبدالوهاب در سال 1111 هجری قمری در یکی از روستاهای نجد به دنیا آمد. او در آغاز از طلاب علوم دینی در مدینه منوره بود. پدرش مردی صالح و اهل علم بود. اما مطالعه ی کتاب های مدعیان پیامبری مانند مسیلمه ی کذاب و اسود عنسی و کتاب های ابن تیمیه افکار و نظرات او در محمد بن عبدالوهاب تأثیر بسیاری گذاشته و راه و روش خود را بر مبنای افکار ابن تیمیه قرار داد و استغاثه و توسل به پیامبر اکرم(ص) را انکار کرد. استادانش که آثار گمراهی را در او می دیدند مردم را از او بر حذر می داشتند و نسبت به آینده ی او بیمناک بودند. او سرانجام پس از چهارسال زندگی در بصره، به حریمله رفت و بعد از مرگ پدرش آشکارا به انکار و مخالفت با عقاید مردم پرداخت. طرح آراء محمد بن عبدالوهاب در شرایطی رخ داد که جهان اسلام از چهارسو مورد هجوم استعمارگران بود، در چنین شرایطی که مسلمانان بیش از هر زمان دیگری به اتحاد برای مقابله با استعمارگران روس و انگلیس و فرانسه و آمریکا نیاز داشتند، محمد بن عبدالوهاب مسلمانان را به دلیل شفاعت خواهی و توسل و زیارت قبور اولیاء الله متهم به شرک و کفر کرده و ریختن خون مسلمانان را واجب می دانست. بعد از ورود محمد بن عبدالوهاب به درعیه و بسته شدن پیمان همکاری میان او با امیر درعیه محمد بن سعود(جد آل سعود)، محمد بن عبدالوهاب به پشتیبانی قوای نظامی محمد بن سعود توانست دعوت خود را در سراسر نجد بگستراند و محمد بن سعود هم از رهگذر ترویج عقاید محمد بن عبدالوهاب و به اسم جهاد علیه کفار توانست تمام سرزمین نجد را تصرف کند. سرانجام محمد بن عبدالوهاب در سال 1206هجری قمری در درعیه درگذشت و پس از درگذشت محمد بن عبدالوهاب پسر بزرگ او، عبدالله جای پدر را گرفت و به عنوان رهبر وهابیان در حکومت آل سعود قرار گرفت، بعد از عبدالله فرزندان او در جای پدر قرار گرفتند و هم اکنون تعداد زیادی از نوادگان محمد بن عبدالوهاب در شهر درعیه زندگی می کنند و به بیت«آل الشیخ» معروف اند.

مردم نجد به دلیل قرار گرفتن در منطقه ی صعب العبور نجد که توسط بیابان های اطراف محاصره شده بود، امکان ارتباط با خارج برای آنان بسیار دشوار بود، بنابراین علماء و دانشمندان به این منطقه کمتر رفت و آمد می کردند و بالطبع مردم از سطح علمی و فرهنگی پایینی برخوردار بودند و هیچ گاه شاهد مناظرات و مناقشات مذهبی نبودند. این در حالی است که مردم دمشق در زمان ابن تیمیه بارها شاهد مناقشات مذهبی بودند و به دلیل این که دمشق در آن زمان، یکی از مراکز علمی بزرگ جهان بود علماء و دانشمندان بسیاری به آن جا رفت و آمد می کردند و مردم دمشق همانند مردم نجد که دور از علم بودند خالی الذهن از مناقشات مذهبی نبودند. از دیگر علل پیشرفت دعوت محمد بن عبدالوهاب می توان به اتحاد او با امیر درعیه(محمد بن سعود) اشاره کرد، پس از اتحاد محمد با امیر درعیه، او با پشتیبانی قوای قهریه و پشتوانه ی مالی آل سعود و توسل به زور توانست وهابیت را در سراسر نجد گسترش دهد. البته علاوه برنقش آل سعود در انتشار وهابیت استعمار گران نیز بی کار ننشسته بودند.

ریشه یابی عقاید محمد بن عبدالوهاب و وهابی ها

از جمله عناوین و القابی که وهابیان برای خود انتخاب کرده و به آن افتخار می کردند، عنوان «سلفیه» است. وهابیان می گویند: «بهترین عصر، عصر سلف صالح است، عصری که به پیامبر اکرم (ص) و نزول وحی نزدیک تر است چون مسلمانان صدر اسلام سنت پیامبر اکرم(ص) و قرآن کریم را بهتر درک می کردند، لذا فهم آنان برای ما حجت است.» به این دلیل وهابیان سعی می کنند خود را منتسب به سلفیه کنند تا مردم تصور نکنند افکار و اندیشه های آنان تنها از محمد بن عبدالوهاب و ابتکار او سرچشمه گرفته است.

محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم هجری قمری، مذهب وهابیت را که ادعا می کرد همان عقاید سلف صالح است، بنیانگذاری کرد و با احیای روح خشونت و تعصب راه حقیقت یابی را بست. طرفداران سلفیه، هر آن چه که به تکنولوژی مربوط باشد را حرام می دانند. حسن بن علی بن خلف ابومحمد بربهاری، از علماء حنبلیان بغداد در سال 233 هجری قمری در بغداد متولد شد. او یکی از طرفداران سرسخت آراء احمد بن حنبل و پشتیبان آراء و عقاید سلف بود، از جمله عقاید او می توان به: اعتقاد به رؤیت خداوند در قیامت با چشم، نسبت کفر به شیعیان، منع شیعیان از زیارت قبور امامان معصوم(ع) اشاره کرد. او نوحه خوانی و مرثیه خوانی بر امام حسین(ع) را منع می کرد و دستور می داد تا نوحه گران را به قتل برسانند. او معتقد بود که پیامبر اکرم(ص) در آخرت از گناهکاران شفاعت می کند نه در دنیا. از ابن بطه عکبری به عنوان ادامه دهنده ی افکار بربهاری یاد شده است. او نیز یکی از مخالفان سرسخت شیعیان و از طرفداران روش سلفیه بود، او تفکر و آراء احمد بن حنبل را بسیار متعصبانه مطرح می کرد و در دفاع از ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه بسیاری می کوشید و شیعیان را تکفیر کرده و خون شان را حلال می دانست. وی سفر به قصد زیارت پیامبر اکرم(ص) را حرام می دانست و طلب شفاعت از پیامبر اکرم(ص) را انکار می کرد.

یکی دیگر از اشخاصی که محمد بن عبدالوهاب عقایدش را از او گرفت احمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه بود که در قرن 7 و 8 هجری قمری می زیست. ابن تیمیه نیز همانند بربهاری و ابن بطه با مخالفانش به ویژه شیعیان با سلاح اتهام برخورد می کرد. او متکلمان را اهل بدعت می دانست و معتقد بود که در فهم آیات و احادیث باید از سلفیه پیروی کرد، او طلب شفاعت و استغاثه را از ارواح اولیاء الله و زیارت قبور اولیاء الله حرام می دانست. محمد بن عبدالوهاب عقاید خود را به طور عمده از ابن تیمیه گرفت که ابن تیمیه نیز عقایدش ریشه در عقاید سلفیه و بربهاری و ابن بطه عکبری داشت. محمد بن عبدالوهاب چیزی به عقاید ابن تیمیه نیفزود، اما نسبت به ابن تیمیه از شدت عمل بیشتری برخوردار بود و نظرات ابن تیمیه را که در زمان خودش، در حدّ یک نظریه باقی مانده بود به مرحله ی عمل درآورد و در این حیطه بود که دچار افراط گرایی های شدیدی شد. وهابیان نوشیدن قهوه، گذاشتن پرده بر روی قبر پیامبر اکرم(ص) و... را بدعت و حرام دانسته و مرتکبین به این اعمال را مشرک و مستحق توبیخ می دانند. وهابیان استفاده از امور جدیدی که در صدر اسلام وجود نداشته چون تلفن، تلویزیون، رادیو و... را بدعت و حرام می دانند.

عقائد وهابی ها
وهابیان مسلمانان را به بهانه های واهی تکفیر کرده و ریختن خون آنان را واجب می دانند و در مقابل با دشمنان اسلام از در سازش و مدارا وارد می شوند. از دیدگاه وهابیان توحید بر دو نوع است: توحید الوهیت و توحید ربوبیت و تمام فرق اسلامی نسبت به توحید الوهیت جاهل هستند چون توحید الوهیت عبارت است از: پرستیدن خداوند به تنهایی در حالی که فرقه های اسلامی با توسل و استغاثه به غیر خدا و شفیع قرار دادن یکی از اولیاء و انبیاء، غیر خدا را در جای خداوند قرار داده و پرستش می کنند و این موجب شرک و کفر است. وهابیان خداوند سبحان را به خلق تشبیه کرده و او را دارای اعضاء و جوارح می دانند و برای اثبات ادعای خود آیاتی از قرآن کریم را که دلالت بر صفات خبریه خداوند دارد، تأویل نکرده و بنابر ظاهر آیات به رأی خود آن را تفسیر می کنند. از دیگر عقاید محمد بن عبدالوهاب می توان به تأکیدی که او بر عدم گرامی داشتن پیامبر اکرم(ص) داشت اشاره کرد. محمد بن عبدالوهاب با انتشار عقایدش توانست طرفدارانی را جذب کند که در راه انتشار افکار و عقایدش به او کمک کردند. اما او مخالفان بسیاری نیز داشت که پدر و برادرش سلیمان جزء اولین کسانی بودند که با عقاید او مخالفت کردند و حتی برادرش سلیمان نیز در ردّ عقاید محمد بن عبدالوهاب، کتاب الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه را نوشت. علاوه بر پدر و برادر محمد بن عبدالوهاب، بسیاری از علمای اهل سنت نیز در ردّ افکار و عقاید محمد بن عبدالوهاب کتاب هایی نگاشته اند و شیعیان نیز در ردّ افکار محمد بن عبدالوهاب کتاب هایی نوشته اند چون کتاب منهج الرشاد لمن اراد

پیوند وهابیت و آل سعود
در سال 1157/1744 بين محمد بن عبدالوهاب و محمد ابن سعود، امير دِرعيه پيماني بسته شد كه به موجب آن، امير سعودي از سوي خود و اعقاب خويش پشتيباني و اطاعت از شيخ و اعقاب او و ساير علماي وهابي را برعهده گرفت و شيخ نيز قبول كرد كه خود و اولاد و پيروانش پيوسته راهنما و مدافع و ياور امير سعودي باشند و تمام نيرو و نفوذ خود را در حمايت از آن خاندان به كار برند. اين همان پيمان است كه عبدالعزيز و ساير ملوك سعودي و نيز مشايخ آل شيخ پيوسته محترم شمرده‏اند. ابن عبدالوهاب و فرزندانش تا امروز حامي جدي سلطنت سعودي و عهده‏دار امور شرعي و فرهنگي و قانوني و قضائي بوده‏اند و شاهان سعودي پيوسته فرمان پذير ايشان بوده و به حكم و فتواي شوراي ديني وهابي به شاهي مي‏رسند يا از سلطنت ـ چنان كه درباره سعود بن عبدالعزيز عمل شد ـ خلع مي‏گردند.

ابن سعود، به مدد عقاید خشونت آمیز ابن عبدالوهاب توانست بر تمام نجد و سپس بر حجاز مسلط شود. سرانجام محمد بن سعود در سال 1179 هجری قمری درگذشت و فرزند بزرگش عبدالعزیز جانشین پدر شد. عبدالعزیز زمانی که پدرش با محمد بن عبدالوهاب عقد اتحاد می بست او نیز با محمد بن عبدالوهاب متحد شد. او که در زمان حیات محمد بن سعود فرماندهی بخشی از سپاه پدر را به عهده داشت، توانست با پشتیبانی محمد بن عبدالوهاب عربستان را به تصرف خویش درآورد. یکی از مهم ترین حوادث اتفاق افتاده در زمان عبدالعزیز جنگ های متوالی او با حاکم مکه بود که سرانجام توانست آن جا را در سال 1220 هجری قمری، تحت فرمانروایی خویش درآورد و دیگر حمله ی فرزند عبدالعزیز یعنی سعود در سال 1216 هجری قمری به کربلا بود که در آن جا فجایع سنگینی را ببار آورد که همین حمله زمینه ساز مرگ عبدالعزیز شد، زیرا فردی شیعی مذهب از اهالی شهر موصل عراق به قصد انتقام فجایع وهابیان در کربلا به درعیه آمد و با تظاهر به وهابیگری به عبدالعزیز نزدیک شد. تا این که در ماه رجب سال 1218 هجری قمری در هنگام نماز عصر موفق شد عبدالعزیز را به انتقام فجایع سعود در کربلا به قتل برساند. بعد از مرگ عبدالعزیز فرزندش سعود در سال 1218 هجری قمری به حکومت رسید. هم زمان با حکومت سعود، حکومت عثمانی تصمیم گرفت به دلیل تصرفات آل سعود و هراس از تصرف حجاز به دست وهابیان، سپاهی را از مصر برای مقابله و جنگ با وهابیان در سال 1226 هجری قمری اعزام کرد و در سال 1228 هجری قمری، وهابی ها شکست خوردند. سرانجام در سال 1229 هجری قمری سعود درگذشت و فرزند سعود، عبدالله به حکومت رسید. تا این که سرانجام در سال 1233 هجری قمری با تصرف درعیه و دستگیری عبدالله بن سعود و رهبران مذهبی وهابی ها(آل الشیخ) و تبعید آنان به مصر، غائله ی وهابیان پایان یافت.
در فاصله ی سال های 1235 هجری قمری تا سال 1300 هجری قمری تعدادی از افراد خاندان آل سعود به طور مخفیانه و بسیار محدود بر درعیه حکومت کردند اما به دلیل سرکوبی حکومت توسط دولت عثمانی، این حکومت ها دوامی نداشتند و خیلی زود سرکوب می شدند. فاصله ی این سال ها را که دوران رکود و ضعف حکومت وهابی آل سعود می نامند با تصرف ریاض توسط عبدالعزیز بن عبدالرحمن در سال 1319 هجری قمری پایان یافت و دوران اقتدار آل سعود آغاز شد و سپس منجر به تصرف همه ی عربستان توسط دولت سعودی وهابی شد. از مهم ترین وقایع زمان عبدالعزیز برقراری روابط سیاسی با انگلستان بود عبدالعزیز با پشتیبانی انگلستان توانست جای پای خود را در عربستان محکم کند و بر رقبا فائق آید. یکی دیگر از این وقایع تشکیل جمعیت اخوان التوحید در سال 1330 هجری قمری بود که به وسیله ی این گروه توانست نیروی محکمی برای خود به وجود آورد. البته این گروه در عقائدشان راه افراط را در پیش گرفته و مشکلات زیادی را برای عبدالعزیز به وجود آوردند.

 

بر طبق پیمانی که در سال 1333 هجری قمری میان انگلستان و عبدالعزیز منعقد شده بود، انگلستان متعهد شد سالانه شصت هزار لیره به آل سعود کمک کند و از عبدالعزیز و فرزندانش در مقابل حمله ی هر دولت بیگانه پشتیبانی نماید و در عوض ابن سعود بر سرزمین های«تحت الحمایه» انگلیس در عربستان حمله نکند و به دشمنان انگلستان امتیازی ندهد. این پیمان نامه با حمله ی عبدالعزیز به حجاز (یکی از هم پیمانان انگلستان) نقض گردید و از این به بعد بود که انگلستان خود مستقیماً وارد جنگ با آل سعود شد و توانست جلوی پیشروی های آل سعود را بگیرد.

 

ابن سعود که در فتح برخی از شهرهای حجاز بیش از حد تندی نشان داده و نفرت همگان را برانگیخته بود، برای پیشبرد مقصود خود وجلب توجه مسلمانان دست به ابتکاری زد و پس از تصرف دو شهرمقدس مکه و مدینه، بهتر دید که تعیین تکلیف و چگونگی حکمروایی در این دو شهر را به نظر مسلمانان واگذار نماید، بدین جهت ازکشورهای مستقل اسلامی: ترکیه، ایران، افغانستان، یمن و همچنین از رؤسای سرزمین های دیگر از قبیل: مصر، عراق، شرق اردن و نیز امیر عبدالکریم ریغی و حاج امین الحسینی مفتی بزرگ فلسطین و والیان تونس، و دمشق و بیروت و دیگر زعمای اسلامی دعوت کرد تابرای انعقاد یک کنفرانس اسلامی نمایندگان خود را اعزام دارند،این دعوت در دهم ربیع الثانی سال 1344 انجام گرفت.

 

بیشتر سرزمین های اسلامی به خاطر نفرتی که از ابن سعود داشتند،این دعوت را رد کردند و تنها چند کشور، آن را پذیرفتند و درتشکیل کنفرانس شرکت نمودند از جمله شرکت کنندگان، مسلمانان هند بودند ] در آن زمان هند و پاکستان یک کشور بود[ ایشان پیشنهاد کردند در حجاز یک حکومت جمهوری که تمام مسلمانان در آن شرکت داشته باشند، برقرار گردد که قسمت مهمی از هزینه آن را به عهده بگیرند و این پیشنهاد به عللی عملی نبود.

 

در این کنفرانس که در مکه دایر شده بود، تعداد 69 نفر ازنمایندگان برخی از کشورهای اسلامی شرکت داشتند و با تأسیس این کنفرانس برای عبدالعزیز دیگر شکی باقی نماند که او زعیم و رهبر سرزمین حجاز است گرچه برخی از شرکت کنندگان با او به مخالفت برخاستند ولی مخالفت آنها فائده ای نداشت و نتوانستندچیزی را تغییر بدهند و به خصوص این که مفتی و رئیس گروه مسلمانان روسیه «رضا الدین سحرالدنیوف » از طرف کنفرانس قطعنامه ای را صادر کرد که در آن تصریح شده بود که حامی ونگهبان حرمین شریفین(مکه و مدینه) ابن سعود می باشد. بدین ترتیب ابن سعود به مقصود خود رسید و خود را به عنوان سلطان نجد و حجاز در مجامع اسلامی و سطح بین المللی مطرح ساخت.

 

«جواهر لعل نهرو» می نویسد: «کنگره اسلامی که در مکه تشکیل شد، تصمیم مهمی نگرفت و شاید اصولا به منظور اتخاذ تصمیمی هم تشکیل نشده بود و فقط وسیله ای بود که ابن سعود با آن موقعیت خویش را مخصوصا در مقابل قدرت های خارجی تحکیم و تثبیت کند. هیئت نمایندگی کمیته خلافت مسلمانان هند که در آن کنگره شرکت کردند، مأیوس و خشمگین از ابن سعود به هند باز گشتند. اما این وضع برای ابن سعود اهمیت زیادی نداشت او در موقعی که لازم داشت، کمیته خلافت هند را مورد استثمار قرار داده بود و اکنون می توانست بدون هواداری این کمیته هم به خوبی کار خود را ادامه دهد».

 

طبق نوشته مرحوم علامه امین، دولت ایران در نظر داشت نماینده خود را برای شرکت در انجمن مذکور به مکه اعزام دارد ولی چون از ویرانی قبور ائمه بقیع اطلاع یافت، از فرستادن نماینده خودداری نمود و به عنوان اعتراض بر این امر، تصمیم به عدم شرکت گرفت و برای این که مبادا خطری متوجه حجاج ایرانی شود،سفر حج را تا سال 1346 ه قمری ممنوع ساخت و چون از وجود خطرمطمئن شد، اجازه به مردم داد.

 

بعد از کنفرانس اسلامی، سی تن از اعیان جده به مکه آمدند و درآن جا به اتفاق سی تن از شخصیت های مکه، انجمنی تشکیل دادند ودر 22 جمادی الثانی سال 1344 به اتفاق آراء مقرر داشتند باسلطان عبدالعزیز آل سعود، به عنوان پادشاه حجاز بیعت کنند و خواستند وقتی را برای بیعت معین نماید. روز جمعه 25 ماه مزبور بعد از نماز جمعه مردم جلو باب الصفا گرد آمدند. ابن سعود نیز در آن مراسم حاضر شد، سید عبدالله دملوجی، یکی از نزدیکان او، صورت بیعت را بر مردم خواند و در این موقع یکصد و یک تیر هوائی شلیک شد. بدین ترتیب، ابن سعود عنوان پادشاه نجد و حجاز را پیدا کرد.نخستین دولتی که او را به رسمیت شناخت، دولت شوروی بود، سپس انگلستان و فرانسه و هلند و ترکیه و به تدریج دیگر دولت ها آن را به رسمیت شناختند.

 

سلطان عبدالعزیز از این پس کوشش های فراوانی برای تثبیت وضع کشور و حکومت خود به کار برد و با بسیاری از دولت ها روابط برقرارنمود. جمعیت اخوان که در به قدرت رسیدن عبدالعزیز نقش مهمی داشتند، به تدریج از سلطان خود ناراضی شدند، به خصوص انتصاب یکی از رجال محلی به عنوان والی مکه به جای دو تن از رهبران اخوان که حجاز را فتح کرده بودند، آنان را برآشفته کرد. آنان متوجه شدند که با سلطان خود اختلاف نظر دارند و ابن سعود تنها برای نیل به هدف های دنیوی حکم جنگ و جهاد داده بود. نارضایتی «اخوان » وقتی به منتهی درجه رسید که در پی عملیات یک گروه کماندویی که چندین قهوه خانه و مغازه های لوکس محله تجاری مکه را زیر و رو کردند، ابن سعود ورود اخوان را به این محله ممنوع کرد.

 

جمعیت اخوان

 

جمعیت اخوان در دوره اخیر وهابی ها نقش به سزایی داشته اند، ازاین رو مناسب است کمی به بررسی وضع آنان بپردازیم:

 

عبدالعزیز در جریان نبردهایی که علیه آل رشید و قوای ترک انجام داده بود، از این که عرب های بادیه نشین او را در بحبوحه پیکار رها می کردند و نمی توانست چنانکه باید از پیروزی های خود بهره بگیرد و یا این که حتی موجب شکست وی می شدند، ناراحت بود. او نقشه ای کشید و طایفه های بیابانگرد را در اطراف آبادی هایی گرد آورد و با اعطای موقوفات و تجهیزات و امتیازاتی آنان را در آن مکان ها به طور ثابت مستقر ساخت. به این معنی طایفه های بیابانگرد را در حاشیه شهرها و آبادی ها اسکان داد به این منظور که در آنان ایجاد وفاداری نسبت به خاندان حاکم کندبه طوری که بتواند در مواقع لزوم از میان آنان اقدام به بسیج قوای منضبط نماید.

 

بدین سان نخستین جمعیت «اخوان » با هدف مبارزه جهت گسترش فرقه وهابی به وجود آمد. نخستین گروه «اخوان » در«عرطاویه » ایجاد شد و بسیاری دیگر در اردوگاه های نظامی به نام «هجره » مستقر شدند به همان گونه که در عصر آغاز فتوحات اسلام اعراب بیابانگرد زندگی سرگردان خود را رها کردند تا در شهرهای نظامی فتح شده توسط مسلمانان ساکن شوند.

 

صلاح الدین مختار در باره علت تشکیل این فرقه می نویسد: «ملک عبدالعزیز آل سعود، چون دید که قوم او در بیابان پراکنده اند و خیلی زود گرد فتنه و فساد می گردند و آشوب به پا می کنند به این فکر افتاد به وسیله ای میان این قبائل جاهل وفتنه گر، اتحاد و هماهنگی ایجاد کند و برای عملی ساختن منظورخود، فکر کرد هیچ عاملی بهتر و موثرتر از تمسک به دین و نشراحکام دینی و اقامه حدود در میان قبائل بدوی نیست.

 

ابن سعود برای اجرای نظر خود، از عالم نجد، شیخ عبدالله بن محمد بن عبداللطیف، خواست که کتاب هایی به زبان ساده، به طوری که بدوی ها بفهمند و بپذیرند، براساس مذهب حنبلی تألیف کند ودر بین همه قبائل منتشر سازد. ابن سعود، همچنین عده ای ازشاگردان شیخ عبدالله را به عنوان خطیب و راهنما به میان قبائل فرستاد و ایشان تعالیم دینی را ساده و روشن برای بدوی ها تشریح می کردند که از اعماق قلب آنها را حفظ می نمودند به این ترتیب یک عاطفه دینی در بین بدویان به وجود آمد و از مجموع این اقدامات، فرقه اخوان پدیدار گشت. این تدابیر در زمانی به کار رفت که خود بدویان از کثرت خونریزی میان آل سعود و آل رشید به تنگ آمده و در صدد بودندخود را از آن حال رها سازند و زندگی تازه ای پیدا کنند. بنابراین آنان تشنه تعالیم مزبور بودند، تعالیمی که ایشان را از خونریزی منع می کرد و به عدالت و آرامش دعوت می کرد.

 

حافظ وهبه درباره «اخوان » می نویسد: «هرگاه در حدود عراق یا شرق اردن یا کویت نام اخوان برده شود، ترس بر دل ها مستولی می گردد، و همه به قلعه ها و در پشت برج ها و باروها پناه می برند. این قاصدان ترس و ناراحتی در بلادچه کسانی هستند؟ در سال های اخیر، اخوان به اعراب بادیه نشین گفته شد که خانه بدوشی را ترک کردند و در محل های معینی سکنی گزیدند و برای سکونت خانه های گلین ساختند که به آنها «حجره » گفته می شد یعنی این که از زندگی زشت سابق دوری جسته و به زندگی خوب بعدی پرداختند. این خانه های گلی به جای چادر و خیمه، نخستین بار درسال 1330 هجری بنا شد و ساکنان آنها آمیخته ای از چند قبیله بودند، اعراب، زندگی قبلی را جاهلیت و زندگی جدید را، اسلام نامیدند».

 

ابن سعود که هدفش از تشکیل جمعیت مزبور به وجود آوردن سپاهی متعصب و بی باک و صبور بود، همه تسهیلات لازم را از مال و حبوب و وسائل کشاورزی و سرانجام، اسلحه و ذخائر جنگی برای دفاع ازدین، در اختیارشان گذاشت. اخوان قتل و غارت میان قبائل وراهزنی و استعمال دود و زندگی مرفه و خوب را حرام کردند وعمده اهتمام آنها ذخیره اندوزی برای آخرت بود. آنان همه مردم را، حتی تمام فرقه های دیگر اسلامی را مشرک و بت پرست می خواندند.

 

هنوز سال 1912 به پایان نرسیده بود که ابن سعود خود را در رأس سپاهی محلی و داوطلب دید که از بدوی های شهری شده تشکیل یافته بود، سپاهی که تا پای جان، در راه او می جنگیدند اماسپاهی نامنظم که تابع هیچ نظم و قاعده ای نبود. هنگام جنگ این سپاه نیز همراه سپاهیان منظم و تعلیم دیده حرکت می کردند، لیکن از آنها جدا بودند و پرچمشان هم پرچم مخصوص خودشان بود. اخوان تا پانزده سال به همین حال باقی بودند و از آن پس، ثروت و آسایش، غرور در ایشان کرد به حدی که همه پیروزی های ابن سعودرا نتیجه کوشش های خود می دانستند.

 

گرچه اصل فکر تأسیس جمعیت اخوان از ناحیه قاضی ریاض عبدالله بن محمدبن عبداللطیف از آل الشیخ و قاضی احساء شیخ عیسی وعبدالکریم مغربی بود، ولی علمای وهابی شور و شوقی در پشتیبانی از این اقدام و اصلاحات به خاطر جنبه متجدد مآبانه ای که داشت،نشان ندادند ولی جلب پشتیبانی آنان برای موفقیت طرح مذکور ضروری بود زیرا نفوذ خود را در میان اهالی منطقه گسترده بودندو در رأس روحانیت عربستان، اعقاب مستقیم محمد بن عبدالوهاب قرار داشتند که طبقه ممتاز شیوخ را تشکیل می دادند. عبدالعزیز ناچار شد به علماء ضمانت هایی بدهد. وی تعهد کرد که خود مبلغ افکار وهابی شود و هدف از تاسیس «اخوان » تبلیغ وهابیت باشد. مذهبی های وهابی بدین ترتیب به این کار رضایت دادند و دستگاه تبلیغاتی خود را به حرکت انداختند تا در سراسرسرزمین های تابع عبدالعزیز اعلام کنند و تبلیغ نمایند که قوانین الهی ایجاب می کند که وفاداری به امیر کل منطقه مقدم بر وفاداری های طایفه ای و قوم و قبیله ای باشد.

 

«اخوان » اعتقاد داشتند که اگر کمک آنان نبود ابن سعود هرگزنمی توانست حجاز را فتح کند و همان امیر ریاض باقی مانده بود. آنان به خود مغرور بودند و کم کم معتقد شدند به این که مبادی وتعالیم دینی همان است که آنها فراگرفته اند و هرچه جز این است، ضلالت می باشد از اینرو به غیر از خود و از جمله به شهرنشینان نجد، با بدگمانی نگاه می کردند و حتی به ابن سعود هم بدگمان شده بودند و اعتقاد داشتند که عمامه به سرگذاشتن سنت است ولی عقال به سر بستن بدعت زشتی است و بعضی از ایشان در این باره آن قدر غلو کردند که گفتند: عقال لباس کفار است و کسی که عقال می بندد باید از او دوری جست. بسیاری از آنان معتقد بودند که هرکس چادرنشینی را ترک نکند هر قدر هم در دین قوی باشد، بازهم مسلمان نیست بدین جهت به بادیه نشینان سلام نمی کردند و جواب سلامشان رانمی دادند و از ذبیحه آنها نمی خوردند. و نیز معتقد بودند که شهرنشینان گمراهند و جنگ با آنان واجب است و این که این امر از سوی خدابه ایشان القاء شده و بنابراین سخن هیچ کس را در مورد منع ازجنگ نمی پذیرفتند. جمعی از اخوان به سلطان عبدالعزیز ایراد گرفتند که باکفار دوستی می کند و در دین سهل انگاری می نماید. جامه بلند به تن می کند و شارب خود را کوتاه نمی کند و عقال به سر می بندد. خلاصه این که فرقه اخوان هرچه را مطابق میلشان نمی دیدند، حرام می دانستند و با آن مبارزه می کردند.

 

سید ابراهیم رفاعی می نویسد که: «جمعیت اخوان، گروهی از عوام الناس هستند و آن طور که به من رسیده است، کسی از آنها که قادر به قرائت قرآن نیست، به قاری قرآن می گوید: تو قرآن بخوان و من آن را برای تو تفسیر می کنم.». گویند: این روح سرکش و این تعصبات ناپسند، نتیجه تلقینات غلطی بود که از ناحیه شاگردان شیخ عبدالله که برای راهنمائی بدویان رفته بودند، به آنان القاء شده بود. حافظ وهبه در این مورد گوید: که سال 1335 را باید سخت ترین سال ها در تاریخ نجد، به حساب آورد زیرا در این سال نزدیک بود که یک فتنه داخلی در این سرزمین برپا شود و جنگ سختی میان فرقه اخوان و حکومت سعودی و مردم شهرنشین رخ دهد. ابن سعود برای جلوگیری از خطری که نجد را تهدید می کرد، جمعی از طلاب علوم دینی را به سوی اخوان فرستاد تا به اصلاح آنچه فرستاده شدگان قبلی فاسد کرده بودند، بکوشند، ضمنا دست مبلغین قبلی که تخم جهالت و گمراهی را کاشته بودند، از کاری که به عهده داشتند، کوتاه شد و از سکونت در «حجر» (خانه های گلی) منع گردیدند. این تدبیر اگرچه بسیار سودمند واقع شد، ولی نتوانست آنچه رادر اذهان اخوان جایگیر شده بود، به کلی از میان بردارد و اگراز شمشیر و سطوت سلطان عبدالعزیز بیمناک نبودند، هرج و مرج،شبه جزیره عربستان را فرا می گرفت .

 

حافظ وهبه درباره اوصاف اخوان می نویسد: «اخوان از مرگ نمی ترسند و برای نیل به شهادت (مطابق عقیده خود) و رفتن به سوی خدا، به مرگ رو می آورند، مادر وقتی بافرزند خویش وداع می کند و می گوید: خداوند ما و تو را در بهشت گرد یکدیگر برآرد. هنگام حمله و هجوم; شعارشان «ایاک نعبد وایاک نستعین » بود، من شاهد بعضی از جنگ های ایشان بودم و دیدم که چگونه خود را به مرگ می سپارند و دسته دسته به طرف دشمن پیش می روند و هیچ یک جز شکستن و کشتن سپاه دشمن اندیشه ای ندارد. در دل عموم اخوان ذره ای رحم و شفقت وجود ندارد، هیچ کس ازدستشان رها نمی شود. هرکجا بروند، قاصدان مرگند. قدرت و خطر اخوان در جنگ، درحمله های مکرر به عراق و کویت و شرق اردن معلوم شد. با این که امامشان ابن سعود، آنان را از این جنگ ها نهی می کرد و همواره دستور می داد که رفق و مدارا بکار برند و مردم را به قتل نرسانند، علما نیز به ایشان سفارش می کردند که اسیران وپناهندگان را مقتول نسازند، گوش آنان به سخن هیچ کس بدهکارنبود. هرگاه یکی از اخوان کسی را در راه ببیند که شارب او بلند است وی را به سنت پیغمبر(ص) دعوت می کند، سپس با دست خود، قسمت زیادی را با مقراض کوتاه می نماید و اگر عابر از میان خانه های محل سکوت ایشان بگذرد، منع کردن او از داشتن شارب بلند با شدت عمل و با زور و جبر است، نه از راه نصیحت و با زبان ملایم. وهمچنین اگر جامه کسی را دراز ببینند، زیادی را با مقراض می برند با همه این ها و با این که فرقه اخوان در مقابل حکومت از حد خویش تجاوز کردند، ابن سعود از برخورد با آنان چشم پوشید وکارهای ایشان را با صبر و بردباری تحمل کرد و می گفت که مرور زمان این شدت و تعصب را تخفیف خواهد داد و از حدت آن خواهدکاست.


________________________________________
جنگ جهانی دوم

علی رغم این که عبدالعزیز در این جنگ اعلام بی طرفی کرده بود، اما به دلیل فشارهای اقتصادی که در آن زمان گریبانگیر او بود و از سوی دیگر نیاز آمریکا به نفت عربستان باعث شد که عبدالعزیز به طور مخفیانه به آمریکا نفت بفروشد و اجازه ی ساخت پایگاه هوایی در ظهران را بدهد. و از سال 1362 هجری قمری بود که برای اولین بار آمریکا با عربستان روابط سیاسی برقرار کرد که این روابط روز به روز گسترده تر شد به طوری که عبدالعزیز بیشتر نیازهای کشورش را از طریق آمریکا برطرف می کرد و کم کم عربستان تبدیل به منطقه ی تحت نفوذ آمریکا شد.

 

عبدالعزیز به پشتوانه ی نفت توانست تغییر و تحولات بسیاری در عربستان ایجاد کند و در واقع عبدالعزیز همانند پلی بود میان حکومت به سبک قدیم و حکومت جدید عربستان. بعد از مرگ عبدالعزیز در سال1373 هجری قمری طبق قوانین عربستان حکومت به فرزندان عبدالعزیز می رسد و از عبدالعزیز 39 پسر بر جای مانده که به ترتیب سن به حکومت می رسند. اولین آنها سعود بود، او در مدت حکومتش برای آباد کردن عربستان بسیار تلاش کرد و از آن جمله توسعه ی مسجد النبی(ص) بود. فیصل بن عبدالعزیز دومین پادشاه بعد از عبدالعزیز بود که در سال 1384 هجری قمری حکومت را بدست گرفت و از جمله اقدامات او گسترش دامنه ی قرار دادهای نفتی با آمریکا بود که سرانجام فیصل به دلیل فروش بی رویه ی نفت که باعث بروز اختلافات داخلی در خاندان سعودی شده بود، در سال 1395 هجری قمری ترور شد. از دیگر اتفاقات زمان فیصل برکناری خانواده ی آل الشیخ از ریاست مذهبی بر عربستان بود و بدین ترتیب جریان مذهبی در آل سعود، بعد از فیصل به جریانات سیاسی تبدیل شد و همکاری این دو خاندان پس از قریب به دویست سال خاتمه یافت. بعد از فیصل، خالد بن عبدالعزیز به حکومت رسید. یکی از رویدادهای مهم مقارن با حکومت خالد، وقوع انقلاب اسلامی ایران بود. این قضیه وهابیان را دچار وحشت کرد.

 

بعد از مرگ خالد در سال 1402 هجری قمری، فهد بن عبدالعزیز به حکومت رسید و خود را خادم الحرمین الشریفین نامید و در لوای این نام خیانت های بی شماری به مسلمانان کرد از آن جمله: سوق دادن مواضع اسلامی و عربی مردم فلسطین به سمت صلح و تسلیم به اسرائیل و روابط حسنه و پنهانی با اسرائیل و کشتار خونین چهارصد تن از حجاج ایرانی در سال 1408 هجری قمری به دستور آمریکا و کمک به صدام در جنگ ایران و عراق اشاره کرد. بعد از مرگ فهد در سال 1426 هجری قمری ملک عبدالله برادر ناتنی فهد به حکومت رسید. او نیز علی رغم ظاهر ضد آمریکایی که دارد، اما مواردی چون کمک او به اسرائیل در جنگ اخیر لبنان و روابط نزدیکش با رئیس جمهور آمریکا، ریا کارانه بودن این ژست را می رساند.

 

پیامدهای وهابیت

 

با وجود تلاش علمای اسلامی برای ایجاد اتحاد بین مسلمانان در زمانی که دشمنان اسلام از هر سو بر مسلمانان احاطه پیدا کرده اند و مسلمانان بیش از هر زمان دیگری به وحدت کلمه نیاز دارند طرح مجدد افکار ابن تیمیه توسط محمد بن عبدالوهاب در شرایط و اوضاع تاریخی بسیار نامناسبی صورت گرفت. در شرایطی که استعمارگران غربی با چنگ و دندان به سوی کشورهای مسلمان هجوم آورده بودند، فرقه ای نوظهور و متعصب، مسلمانان را بیش از پیش به جان هم انداخته و سرگرم زد و خوردهای داخلی کرد. سردمداران وهابیت هیچ گاه در پی جمع کردن مسلمانان حول محور مشترک پیامبر اکرم(ص) و قرآن کریم نبوده اند. استعمارگران با ایجاد مذاهب ساختگی در بین مسلمانان و ایجاد تفرقه بین گروه های مختلف مسلمان، آنان را رو در روی هم قرار داده و با ایجاد تفرقه و درگیری های خونبار در میان مسلمانان در پی رسیدن به اهداف استعماری شان هستند. از دیگر پیامدهای وهابیت در عربستان گسترش حیطه سلطه امپریالیسم جهانی در منطقه ی خاورمیانه است. عربستان سعودی، در راه حفظ استقلال خود از بیگانگان گامی برنداشته، بلکه سیاست خارجی خود را بر مبنای نزدیکی به قدرت های غربی قرار داده اند. از بین بردن آثار باقی مانده از صدر اسلام را می توان به موارد فوق اضافه کرد.

 

جنایات وهابی ها

 

حمله وهابی ها به مکه

 

در هشتم ماه محرم سال 1218 وهابيان با تهديد و ارعاب وارد مكه معظم شدند و تمامي مسلمانان و اهالي مكه را كافر خواندند مگر کسانی که به فرقه ضاله وهابيت پیوستند. وهابیان بسیاری از مکان های تاریخی و مذهبی را به بهانه ی شرک و کفر از بین بردند از جمله: محل تولد پیامبر اکرم(ص) معروف به دار ابن یوسف. این مکان مقدس و تاریخی هنگام تصرف مکه به دست وهابیان تخریب شده و به محلی برای نگهداری چهار پایان تبدیل شده. وقتى كه وهابيان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابن عباس را خراب كردند. هنگامى كه وارد مكه شدند، قبه‏هاى قبر عبدالمطلب جد پيامبرصل الله عليه وآله و ابوطالب عموى پيامبر و خديجه ام‏المؤمنين (همسر اول پيامبر) و همچنين بناى زادگاه پيامبر و فاطمه زهرا عليها السلام را با خاك يكسان نمودند. در جده قبه قبر حوا را ويران ساختند و به‏ طور كلى تمام مقابر و مزارات را در مكه، جده و طائف و نواحى آنها از بين بردند و زمانى هم كه مدينه را محاصره كرده بودند، مسجد و مزار حمزه و مقبره شهداى احد را كه بيرون شهر بود، خراب كردند.

 

علامه امین می نویسد: وهابي ها از ترس نتيجه كارشان از خراب كردن گنبد و بارگاه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله خوددارى كردند و گرنه آنان هيچ قبر و ضريحى را استثناء نكرده‏اند، بلكه قبر پيامبر از جهت آن كه بيشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از نظر آنها اولى به خرابى است، اما آنچه كه پادشاه سعودى اظهار داشته كه «ما قبر پيامبر را محترم مى‏دانيم‏» بدون شك چنين كلامى برخلاف عقائد آنهاست و اين سخن را جز براى مصلحت و جلوگيرى از تحريك عواطف جهان اسلام، بر ضدشان، نگفته است و اگر از اين نظر خاطر جمع مى‏شدند، حتما قبر پيامبرصلى الله عليه وآله را نيز ويران مى‏ساختند.

 

جابرى انصارى در كتاب «تاريخ اصفهان‏» در ضمن وقايع سال 1343 هجرى به داستان حمله وهابى به حجاز و ويران ساختن قبور اشاره مى‏كند و مى‏نويسد: «ضريح پولادى كه حاج امين السلطنه در سال 1312 ه دستور داد در اصفهان دو سالى ساختند، ]از روى قبور ائمه بقيع[ برداشتند و چون وهابي ها خواسته بودند وارد مرقد مقدس ختمى مرتبت‏شوند، يكى از آنان، اين آيه را خوانده بود: «يا أيها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبى إلّا أن یؤذن لکم» لذا از آن جسارت گذشتند.

 

وهابیان به سرکردگی آل سعود علاوه بر تخریب خانه های ائمه(ع) و اصحاب و مساجد بسیار، جنایات فجیعی را به بار آوردند. در حملات وهابی ها به مدینه، بسیاری از اسناد موثق تاریخی و عکس ها را نابود کردند. آنان کتابخانه ی اسلامی تاریخی-علمی مدینه را که یکی از گرانبهاترین کتابخانه های جهان بود به آتش کشیدند. علاوه بر جنایات بی شمار وهابیان علیه شیعیان، تبلیغات بسیاری از جمله چاپ کتاب ها و نشریات مذهبی و... انجام می دهند تا چهره ی شیعه را تخریب نمایند. علاوه بر ویرانی های بی شماری که این فرقه به بار آوردند، آنان بسیاری از مردم بیگناه را از دم تیغ گذراندند.

 

حمله وهابی ها به مدینه

 

در سال 1220 سعود، حاكم وهابي ها پس از تصرف مكه دو گردان وهابي به سمت مدينه گسيل داشت و نامه اي براي اهالي مدينه فرستاد تا آنان را به اطاعت از خود ترغيب نمايد ولي اهالي مدينه بر اثر جنايات وهابيان در طائف دچار وحشت شدند و به نامه سعود بن عبد العزيز جواب ندادند. سپاهيان وهابي، مدينه را محاصره نمودند و راه هاي ورودي مواد غذايي و چشمه «زرقا» را و يران نمودند و بدين ترتيب اهالي مدينه را دچار قحطي، گراني و بي آبي نمودند و پس از ماه ها اهالي مدينه مجبور به تسليم و قبول شرايط وهابيان شدند ولي هرگز از ظلم و تعدي وهابيان رهايي نيافتند.


در سال 1221 وهابيان كليه جواهرات و اشياي گرانبهاي حرم مطهر پيامبر و حرم مطهر ائمه بقيع عليهم السلام را به غارت بردند. آنان سه عدد قرآن نفيس چهار صندوق مملو از جواهرات مرصع به الماس و ياقوت گرانبها را غارت کردند. از جمله اشياي غارت شده، چهار عدد شمعدان زمردين بود كه به جاي شمع در آنها يك قطعه الماس درخشنده بود. و از آن جمله سيصد دانه مرواريد بزرگ، يك پارچه سنگ زمرد بزرگ، يك ظرف طلا و حدود صد قبضه شمشير با غلاف هاي مطلا به طلاي خالص و مرصع به الماس و ياقوت با دسته هايي از زمرد و پشم و با آهني از «موصوف» كه نام خلفا و شاهان گذشته روي آنها كنده كاري شده بود كه ابدا نمي شد آنها را قيمت گذاري كرد، بود.

وهابيان پس از اين عمل قبيح، مردم را از زيارت قبر پيامبر منع نمودند و بسياري از گنبد و بارگاه هايي را كه در شهر مدينه و بقيع بود ويران كردند و در سال 1221 مانه زیارت زوار شامي و در سال 1222 مانه زیارت زوار مصري از حرم پيامبر اكرم ممنوع شدند. سرانجام وهابيان پس از چهار سال قتل و غارت جور و ستم بر اهالي مدينه با حمله عثماني ها از بين رفتند.

 

اما متأسفانه مجددا در سال 1343 هجري قمري وهابي ها با حمايت هاي بي دريغ انگليسي ها به مدينه منوره وارد شدند و مفتیان مدینه را مجبور به صدور فتوای جواز ويران كردن قبور و زيارتگاه ها کردند. در هشتم شوال تمامي گنبدها و بارگاه ها و ضريح هايي كه در مدينه و اطراف آن بود ويران كردند. از جمله ويراني های وهابي ها در مدينه عبارتند از خراب كردن گنبد و بارگاه حضرت عبدالله پدر رسول الله و حضرت آمنه مادر رسول الله و مزار همسران پيامبر و مزار اسماعيل بن جعفر الصادق و ديگر بزرگان و حتي گنبد مرقد مطهر نبوي را هم به توپ بستند و از همه اين موارد دردناكتر تخريب گنبد و بارگاه مضاجع مطهره ائمه بقيع عليهم السلام و اهل بيت رسول الله بود وهابيان حتي ديوارها و صندوق و ضريحي كه روي قبرهاي شريف قرار داشت را نیز نابود کردند. بدین ترتیب، هشت شوال 1343 هجري قمري به خاطره اي تلخ و دردناك براي جهان تشيع تبديل گشت.
________________________________________

هجوم وهابي ها به كربلا و نجف:


از اوايل تشكيل حكومت آل سعود گاهى وهابي ها به شهر و نواحى‏مختلف عراق حمله مى‏كردند. بنابه نوشته مورخان حملات وهابي ها به‏كربلا و نجف از سال‏1216، زمان حكومت عبدالعزيز آغاز شد و تابعد از سال 1225 دوران حكومت‏ سعود بن عبدالعزيز ادامه داشت ودر طول مدت دوازده سال چندين بار كربلا و نجف و مناطق مرزى‏عراق مورد تاخت و تاز وهابي ها قرار گرفت.


نخستين بار در سال‏1216 بود كه سعود بن عبدالعزيز بالشگر عظيمى به كربلا حمله كرد. صلاح الدين مختار، از نويسندگان وهابى در اين باره چنين‏مى‏نويسد: «در سال‏1216، امير سعود(پسر عبدالعزيز) در راس سپاهى ازمردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و تهامه و نواحى ديگر به قصدعراق حركت نمود و در ماه ذيقعده به شهر كربلا رسيد و آن رامحاصره كرد، سپاه مذكور باروى شهر را خراب كردند و به زور وارد شهر شدند، بيشتر مردم را در كوچه و بازار و منازل به قتل‏رسانيدند و نزديك ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارج‏شدند و در کنار آبى به نام ابيض گرد آمدند، خمس اموال را خود سعود برداشت و بقيه را به هر پياده يك سهم و به هر سواره دو سهم‏قسمت كرد».


مورخ نجدى، شرح واقعه مزبور را اين‏طور نوشته است كه: «در سال‏1216 در ماه ذيقعده سعود، با سپاهى مركب از جميع‏شهرنشينان و باديه‏نشينان نجد و جنوب و حجاز و تهامه و نقاط ديگر به قصد حمله به سرزمين كربلاى حسينى(ع) حركت كرد و دربيرون شهر فرود آمد. سپاه مزبور ديوار شهر را خراب كردند و به‏زور وارد شهر شدند، بيشتر مردم را در بازارها و خانه‏ها به قتل‏رسانيدند و گنبد روى قبر را ويران ساختند و صندوق روى قبر راكه زمرد و ياقوت و جواهرات ديگر در آن نشانده شده بود، برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا ونقره و قرآن هاى نفيس و غير آنها هرچه يافتند، غارت كردند، نزديك ظهر از شهر بيرون رفتند در حالى كه قريب به دو هزار تن‏از اهل كربلا را كشته بودند. صلاح الدين مختار، پس از نقل سخن ابن بشر، مى‏گويد كه: «امير سعود به شهرى حمله برد و قتل و غارت كرد كه در نظرشيعه، شهرى است كه رعايت احترام آن لازم است‏».

يكى از مستشرقين درباره جنايات هولناك وهابي ها در كربلا،مى‏نويسد: «12 هزار وهابى غافلگيرانه به ضريح امام حسين(ع) هجوم‏آوردند. بعد از آن كه به غنائم عظيمى دست‏يافتند، هرچه‏مى‏توانستند با خود حمل كردند و هرچه باقى ماند، طعمه حريق‏ساختند، پير مردها و زن ها و كودكان با شمشير عرب هاى وحشى قتل‏عام شدند. قساوتشان هرگز اشباع نمى‏شد و آن قدر كشتند كه خون‏مثل نهر آب جارى شد و در نتيجه در اين حمله دد منشانه بيش ازچهار هزار نفر به قتل رسيدند و آنچه غارت كردند و با خودبردند بيش از چهار هزار بار شتر بود و بعد از غارت و كشتار ضريح امام و هرچه در اطراف آن بود، كوبيدند و به صورت‏تل خاكى درآوردند و همه چيز را ويران ساختند.»

مرحوم علامه سيد محمد جواد عاملى مؤلف «مفتاح الكرامه‏» كه ‏شاهد حمله آنها به نجف بوده در انتهای جلد پنجم‏«مفتاح‏الكرامه‏» مى‏نويسد: «سعود وهابى كه در سرزمين نجد سر به شورش برداشته و در منطقه‏آشوب به پا كرده بود، بدعت هاى زيادى در دين گذاشت و خون هاى ‏زيادى از مسلمانان ريخت و قبور ائمه شيعه را با خاك يكسان‏كرد و در سال‏1216 به مشهد حسين(ع) هجوم بردند، مردان وكودكان را كشتند، اموال مردم را گرفتند و بی احترامی بسیاری به آستان مقدس کردند و آن را ويران ساختند و از ريشه‏ درآوردند و آنچنان در حرم شريف فساد و ويرانى بار آوردند كه ‏خدا مى‏داند».

 

او مى‏گويد: «در نهم ماه صفر سال 1221 قبل از طلوع صبح، سعود وهابى به‏نجف حمله آورد و ما را غافلگير كرد حتى برخى از هواداران اواز ديوار سور نجف بالا آمدند و نزديك بود شهر نجف را به تصرف‏خود درآورند كه از اميرمومنان على(ع) كرامات آشكار و معجزات‏روشن ظاهر شد، از سپاهيان او عده زيادى كشته شدند و او ناكام‏برگشت‏». ایشان در جلد ششم‏«مفتاح‏الكرامه‏» مى‏نويسد: «در ماه جمادى الاخر سال‏1223 آشوبگرى به نام «سعود» از نجد، با بيست هزار جنگجو -بلكه بيشتر- به عراق هجوم آوردند به ما اطلاع رسيد كه او مى‏خواهد غافلگيرانه به نجف اشرف حمله كند، ماخود را آماده ساختيم و همه مردم در داخل سور قرار گرفتيم. آنها شبانه به سوى نجف رو آوردند ديدند ما آماده پيكار هستيم و همگى در داخل سور رفته‏ايم و توپ‏ها و گلوله‏ها فراهم‏ساخته‏ايم، آنها كارى از پيش نبردند، نجف را به سوى حله ترك ‏گفتند، اهل آن‏ جا را هم مجهز يافتند آنگاه به سوى كربلا رفتند و اين شهر را محاصره كردند اهالى شهر پشت دروازه‏ شهر مقاومت كردند، كشته‏ها دادند و از دشمن نيز بكشتند وسرانجام در آن حمله، سعود نااميد بازگشت او در عراق فساد وتباهى راه انداخت و بر مكه و مدينه چيره شد و برنامه حج را سه‏سال به صورت تعطيل درآورد».

مرحوم علامه عاملى در جلد هفتم مفتاح‏الكرامه مى‏نويسد: «اين جزء از كتاب، بعد از نيمه شب نهم رمضان المبارك 1225 به ‏دست مصنف آن خاتمه يافت، درحالى كه دل نگرانى و تشويش بود، زيرا اعراب «عنيزه‏» كه وهابى هستند، اطراف نجف اشرف و مشهدحسين(ع) محاصره كرده‏اند. راه ها را بسته و زوار حسين(ع) را كه ‏از زيارت نيمه شعبان به وطن‏هاى خود باز مى‏گشتند، غارت‏نموده‏اند و جمع كثيرى از آنان(بيشتر از زوار ايرانى را) به‏قتل رسانيده‏اند. گفته مى‏شود عدد مقتولين(دراين بار) يكصد وپنجاه تن بوده است، البته كمتر از اين هم گفته‏اند.

نويسندگان شيعه، عموما قتل عام كربلا را در روز هجدهم‏ذيحجه سال‏1216 نوشته‏اند. مؤلف‏ «روضات ‏الجنات‏» در شرح حال مولى عبدالصمد همدانى حائرى نوشته ‏است كه در روز چهارشنبه هجدهم ذيحجه كه عيد غدير بود، پس ازآن كه وهابيان، ایشان را با حيله و مكر از خانه بيرون کشانده بودند، به شهادت رساندند.

دكتر عبدالجواد كليد دار كه اهل كربلاست، در تاريخ كربلاو حائر حسين(ع( از تاريخ كربلاى معلى نقل كرده و می گوید: « در سال‏1216 امير سعود وهابى سپاهى مركب از بيست هزار مردجنگى آماده كرد و به شهر كربلا حمله‏ور شد، سعود پس از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گرديد، و ساکنان و مدافعان را به شدت سرکوب کرد. او می گوید: حصار شهر، از چوب وشاخه‏هاى درخت‏خرما كه آن‏ها را پشت ديوارهاى گلى، تعبيه كرده‏بودند، به وجود آمده بود». سپاه وهابى در اين يورش وحشيانه، جنایتی به وجود آوردند كه به وصف نمى‏گنجد تا جایی که گفته مى‏شود كه در يك شب بيست‏هزار تن را به قتل رسانيدند».

همين نويسنده ادامه مى‏دهد: « پس از آن كه امير سعود، از كارهاى جنگى فراغت‏يافت، به طرف‏ خزينه‏هاى حرم، متوجه شد، اين خزائن از اموال فراوان و اشياى ‏نفيس، انباشته بود وى هر چه در آن‏جا يافت، برداشت. مى‏گويند كه ‏در مخزنى را باز كرد كه سكه‏هاى بسيار در آن گردآورى شده بود، از جمله چيزهايى كه به چنگ آورد، گوهر درخشان بسيار بزرگى بودبا بيست قبضه شمشير كه همه با طلا زينت‏يافته و با سنگ هاى‏قيمتى مرصع شده بود، ظرف هاى زرين و سيمين و فيروزه و الماس ازذخائر گران‏قيمت، همه را برداشت، ديگر چهار هزار شال كشميرى، دو هزار شمشير طلا، تعداد زيادى تفنگ و اسلحه ديگر، همه به‏ غارت رفت.

به نقل از «لونكريك‏» آمده است: «با رسیدن خبر نزديك شدن وهابي ها به شهر كربلا غروب روز دوم نيسان‏1801 ميلادى، درحالى كه بيشتر ساكنان آن شهر به قصد زيارت به‏نجف رفته بودند، با عجله دروازه‏ها را بستند. وهابي ها كه تعداد آنها به ششصد پياده و چهارصد سوار تخمين زده مى‏شد، به كنارشهر فرود آمدند و چادرهاى خويش را برافراشتند. آنگاه از طرف محله باب‏ المخيم سوراخى درباروى شهر به وجود آوردند و از آن سوراخ وارد خانه‏اى شدند واز آن جا به نزديكترين دروازه‏ها حمله بردند و به زور آن را گشودند و داخل شهر شدند.

 

مردم وحشت‏زده و سراسيمه پا به فرارنهادند. وهابيان به طرف ضريح هاى مقدس سرازير گشته، شروع به‏خرابى آنها نمودند. اشياء نفيس و نذورات قيمتى و هدايايى كه‏ فرمانروايان و پادشاهان ايران تقديم كرده بودند، همه را غارت‏كردند. همچنين زينت آلات ديوارها و طلاهاى سقف را كندند، شمعدان ها و قالي هاى گران‏قيمت و قنديل هاى پرارزش را بردند، درهاى مرصع و آنچه از اينگونه يافته مى‏شد، همه را كندند. و قريب پنجاه نفر زائر را نزديك و پانصد نفر را بيرون ضريح و درصحن به قتل رسانيدند و به هركس رسيدند بدون رحم با قساوت تمام‏ كشتند. بر پيران و خردسالان هم ترحم نكردند. بعضى تعداد كشتگان‏ را هزار تن و بعضى ديگر پنج‏ برابر تخمين زده‏اند.

مؤلف كتاب «العراق قديما و حديثا» درباره هجوم وهابيها به‏كربلا مى‏نويسد: «در سال‏1216 گروهى از وهابي ها، مركب ازحدود 600 شتر سوار وچهارصد اسب‏سوار به كربلا هجوم آوردند و اين در هنگامى بود كه ‏بيشتر اهالى به نجف رفته بودند.

مهاجمين صحن‏هاى امام حسين(ع) و برادرش عباس(ع) را به سختى ‏ويران ساختند و آنچه در آن دو حرم شريف بود، غارت كردند. اشياى نفيس و دانه‏هاى قيمتى و قطعه سنگ هاى معدنى و چوب هاى ساج‏ و آينه‏هاى بزرگ و هداياى گرانقيمتى كه وزرا و امرا و پادشاهان‏ايران هديه كرده بودند، همه را بردند و هرچه به ديوارها نصب‏شده بود و طلاى‏سقف ها را كندند و قالي هاى پر ارزش و شمعدان ها و اشياى نفيسى كه از سقف آويزان بود، و درهاى مرصع و هرچه ازاين قبيل بود، به يغما بردند.

«اوژن فلاندن‏» در سفرنامه خود به ايران، مى‏نويسد: «كاردانان مى‏گويند كه اين اشياء و جواهرات آتش طماعى اعراب ‏را فراهم كرده كه با دست منحوس خود به ربودن اين نفايس قيام‏ كنند ولى آنچه كه بيشتر حرص اينان را تحريك مى‏كند، همانا وجود دو ضريح على و حسين(عليهماالسلام) است. اهالى محل با شگفت وبهت نقل مى‏كنند كه چهل سال پيش (1256 - 1258ه) وهابى‏ها كه‏ طايفه‏اى از اعرابند، به تعداد پانزده هزار نفر به شهر كوچك‏ كربلا هجوم آوردند، تمام مردمش را كشتند، خانه‏هايش را ريشه‏كن‏كرده كليه نفايس و غنائمش را ربودند».

آرى وهابي ها در اين يورش سبعانه به سالمندان و خردسالان وزنان، كوچكترين ترحمى ننمودند و به جناياتى دست زدند كه قلب‏هر انسان را به درد مى‏آورد، تعجب‏اور است كه به قول‏«مسترلونكريك‏» وهابي ها اين جنايات هولناك را به نام دين‏انجام مى‏دادند. و نام آن را جهاد فى سبيل‏الله گذاشته بودند!!

انگيزه حمله وهابي ها به دو شهر مقدس كربلا و نجف دو چيز بود: نخست عداوت شديد آنها نسبت‏به شيعيان به خاطر احترام ‏فوق‏العاده‏اى كه آنها براى قبور ائمه اهل بيت(عليهم السلام) قائلند. دوم دوختن چشم طمع به ذخاير فراوانى كه در خزائن وحرمهاى اين بزرگواران وجود داشت.

صاحب‏نظران علل غلبه وهابي ها به شهر كربلا را در مرتبه اول خلاصه‏كرده‏اند:

1 - از همه مهمتر خيانت عمرآقا حاكم شهر كربلا بود او از طرف‏ سليمان پاشا، والى بغداد از طرف سلطان عثمانى براى حفاظت‏شهر، كارى انجام نداد و هيچ اقدامى نكرد، بلكه به سبب تعصب تسنن با وهابي ها همزبان و هم‏قول بود و به همين جهت مورد مواخذه سليمان‏پاشا قرار گرفت و سرانجام اعدام گرديد.

 

2 - برج و باروى‏شهر كربلا، استحكام كافى نداشت، به علاوه براى دفاع از آن عده‏كافى و لازم وجود نداشت.

3 - وقوع وبا در مدت كوتاهى قبل از آن به‏ طورى كه گروه عظيمى‏ از مردم تلف و عده‏اى از شهر فرار كرده بودند و به اين ترتيب ‏شهر آمادگى كافى براى دفاع نداشت.


4 - هنگام هجوم وهابي ها به شهر كربلا طبق نوشته مولف‏«مفتاح‏الكرامه‏» قبائل شيعى مذهب اطراف از قبيل قبيله خزاعل‏ و آل بعيج و آل جشعم، با يكديگر، اختلاف داشتند و سرگرم زد وخورد بودند و مجال جلوگيرى از وهابيان را نداشت.

5 - از همه مهمتر اين كه مردان و جوانان، عموما به مناسبت عيدغدير رهسپار نجف اشرف شده بودند و فقط زنان و سالخوردگان‏و كودكان باقى مانده بودند كه از ايشان كارى ساخته نبود.

از علماى بزرگى كه براى دفاع از شهر نجف و مقابله با وهابيان‏كوشش و تلاش فراوان كردند، مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء بود كه ‏طلاب نجف و مردم آن شهر را براى مقابله با وهابيان بسيج كرد واين بسيج همگانى اثر قابل ملاحظه‏اى در دفع آن‏ها داشت.

 

کشتار حجاج يمن

 

در سال 1341 وهابيان با حجاج يمني که خلع سلاح بودند و هيچ گونه دفاعي به همراه نداشتند، رو به رو شدند. آنان ابتدا به حجاج امان دادند؛ ولي وقتي در بالاي کوه قرار گرفتند و حجاج يمني در پايين قرار داشتند، دهانه توپ ها را به سوي آنان گرفته و تنها دو نفر جان سالم به در بردند که جريان کشتار وحشيانه را به آگاهي مردم رساندند.

 

کشتار مردم بي دفاع اردن

 

در سال 1343، جمعي از وهابي ها ناگهان به اردن يورش بردند و مردم بي خبر «ام العمد» و همسايه آنان را مورد هجوم قرار دادند. آنان مردان و زنان بي گناه را کشتند و غارت کردند. اما طولي نکشيد که با رانده شدن برخي و اسارت عده اي ديگر، عقب نشيني کردند که البته اسيران وهابي به فرمان انگليس آزاد شدند. در سال 1346 وهابيان دوباره با سپاهي متشکل از سي هزار نفر به اردن حمله کردند و قتل و غارت و خونريزي شديدي به راه انداختند.

 

کربلا پس از این حادثه به وضعی درآمد که شعرا برای آن مرثیه می گفتند.وهابیها در مدت متجاوز از دوازده سال،گاه و ناگاه به شهر کربلا و اطراف و همین طور به شهر نجف حمله می کردند و غارت و کشتار می نمودند.

 

- در نهم ماه صفر در سال ۱۲۲۱ شبانگاه قبل از صبح، وهابیان به نجف حمله کردند و اهالی نجف را غافلگیر نمودند حتی برخی از وهابیان از دیوار سور نجف بالا آمدند و نزدیک بود شهر نجف را متصرف شوند و حرم شریف امیر المؤمنین علی علیه السلام را تخریب نمایند که از امیرالمؤمنین علی علیه السلام کرامات آشکار شد و معجزات روشن ظاهر گشت و از سپاهیان وهابی بسیاری کشته شدند و ناامید برگشتد.

 

در جمادی الثانی سال ۱۲۲۲ وهابیان به بیست هزار جنگجو – بلکه بیشتر- شبانه به نجف حمله کردند ولی با مقاومت مردم روبرو شدند و به شهر حله حمله کردند و سپس به کربلا حمله نمودند و این شهر را در روز روشن محاصره کردند.اهالی کربلا پشت دروازه شهر مقاومت کردند کشته ها دادند و از دشمن نیز بکشتند و سرانجام وهابیان بازگشتند و در عراق فساد و تباهی راه انداختند.

 

* در شعبان و رمضان ۱۲۲۵ وهابیان غزه،که توانایی حمله به شهرهای نجف و کربلا را نداشتند،اطراف نجف اشرف و کربلا را احاطه کرده و راه ها را بستند و در امتداد دو فرسنگ یا بیشتر از کوفه تا کربلا زائرین را محاصره کرده بودند و زائرین امام حسین و امیرالمومنین علی علیه السلام را که از زیارت نمیه شعبان به وطن های خود باز می گشتند اموالشان را غارت نموده و به قتل می رساندند.

 

* در سال های ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶ نیز بارها وهابیان به نواحی مختلف عراق حمله برده و قتل و غارت می کردند و گوسفندان و احشامشان را می گرفت و خودشان را هم کشتار می کردند.سرانجام کار به جایی کشید که عراقی ها به دولت انگلیس شکایت کرده و گفتند یا شما جلوی وهابی ها را بگیرید و یا ما خود شخصا از خویشتن دفاع کنیم که در پایان هواپیمای لشکر عراق وهابیان را عقب راند.


________________________________________

جنایات وهابیون در پاکستان

 

در سال 1979 ميلادي با تأسيس سپاه صحابه در كشور پاكستان تا به امروز هزاران نفر از شيعيان مظلوم و بي گناه پاكستان اعم از مرد و زن و پير و جوان به جرم داشتن مذهب حقه تشيع و دفاع و حمايت از ولايت اهل بيت رسالت عليهم السلام به دست « سپاه صحابه» و «لشكر جنگ لي»كه از عمال وهابيت مي باشند در نقاط مختلف پاكستان ترور شده و به شهادت رسيده اند. مزدوران كوردل وهابي سپاه صحابه،هر روز تني چند از شيعيان شيفته و عاشقان دلسوخته حسيني را به شهادت مي رسانند و غالبا مغزهاي متفكر را نشانه مي روند.تعداد جوانان و فرهيختگان شيعه،كه با ترور ناجوانمردانه سپاه صحابه،شربت شهادت نوشيده و به پيشواي محبوب خود حضرت اباعبدالله الحسين پيوسته اند از شمار بيرون است.

 

بر اساس گزارش «هرالد» گروه وهابي سپاه صحابه در شهر «هري پور» يك حسينيه،شش خانه و دو مغازه شيعيان را به آتش كشيدند، در شهر «مالو والي»به حسينيه شهر حمله كرده و گروهي را مجروح و شهيد نمودند،و در «كوهات»نيز با نارنجك به حسينيه شهر حمله كردند و شعيان را به شهادت رساندند و در«حيدر آباد» به دسته عزاداران حمله ور شده،24 نفر را مجروح و شهيد نمودند و در 4 جمادي الاول 1424 هجري قمري به مسجد جامع كويته حمله نموده و بيش از پنجاه نفر از نمازگزاران را به جرم ارادت به خاندان عصمت و طهارت به خاك و خون كشيدند.و در ميان شهدا تعداد بسياري زن و بچه به چشم مي خورد.این جنایات هر روز تکرار می شود و تاکنون نیز ادامه دارد.

 

جنایات وهابیت در افغانستان

 

در اواخر سال 1372 شمسي وهابيان با نام طالبان در افغانستان وارد صحنه نبرد گرديدند و با حمایت از سوي كشور پاكستان و عربستان سعودي و آمريكاي ام الفساد و انگلیس شیطان صفت، تقويت شد ودر شهريور 1375 شمسي كابل پايتخت افغانستان را تصرف كرد و سپس به كشتار مسلمانان مجاهد و مجاهدان شيعي مذهب روي آورد. و صدها هزار مسلمان را به خاك و خون كشيد و سرهای بسیاری را در مقابل خانواده هایشان از تن جدا کردند.

در به اصطلاح جهاد سال 1377 شمسي اجلاسيه اي در پيشاور تشكيل دادند و 160 نفر از مفتي هاي درباري مزدور اهل سنت و وهابي جمع شده و به رايزني پرداخته و سرانجام فتوائي را صادر كردند كه همه مردان شيعه و پسر بچه هاي شيعه بالاي هفت سال به قتل برسند و زنان و دختران و پسران كمتر از هفت سال شيعه به عنوان برده و كنيز به اسارت درآيند، پس از صدور فتواي ملاهاي مزدور و از خدا بي خبر كشتار و قتل و غارت شيعيان توسط حكومت طالبان آغاز گرديد.


در روز شنبه 17/5/1377 شمسي زنان و مردان و كودكان شهر مزار شريف از روي بامها به رگبار بسته شدند و اهالي شهر را قتل عام كردند و پس از آن به بيمارستانها رفته و بيمارهاي شيعه مذهب را روي تخت خواب بيمارستان به شهادت رساندند و در روز دوشنبه 19/5/1377 شمسي اجساد هزاران شيعه روي زمين انباشته شده و طعمه درندگان شده بود.


در شهر ميمنه هم طالبان به محله شيعيان رفته و تعداد زيادي از زنان و مردان و كودكان آنان را در تكيه خان جمع كرده و بر سر آنها نفت ريخته و طعمه حريق نمودند.

 

ملا منان نيازي در سخنراني خود رسما اعلام كرد كه هر كس يكي از اهالي هزاره يا يك شيعه را در خانه خود پنهان كند ما آن خانه را با اهلش به آتش مي كشم. سپس گفت:اميرالمؤمنين ما (يعني ملا عمر) براي مردم مزار شريف عفو عمومي داده اما اين عفو شامل شيعه ها و هزاره اي ها نمي شود.

 

در سنگچارك و بلخاب و باميان و يروان و كاپيسا و … شكم بانوان حامله شيعه را پاره مي كردند و جنين آنان را بيرون آورده و سرش را مي بريدند. زبان مردان و سینه زنان شيعه را نيز مي بردند و چشم هاي آنان را از حدقه بيرون مي آوردند.

 

جنایت وهابیون در سوریه

 

در سال 1225 هجري قمري وهابيان به شام (سوريه فعلي)يورش بردند و دارائي همه مردم را تاراج كردند و غلات را سوزاندند و مردمان بي گناه را كشتند و زنان را اسير كردند و كودكان را به قتل رساندند و خانه ها را ويران ساختند و فساد و آشوب به راه انداختند.

 

جنایت وهابیان در اردن

 

در سال 1343 جمعي از واهابي ها ناگهان به اردن حمله بردند و به مردم بي خبر «ام العمد» و همسايه آن هجوم آوردند و مردان و زنان بي گناه را كشتند و غارت كردند ولي طولي نكشيد كه با رانده شدن برخي و اسارت برخي ديگر عقب نشستند پس اسيران وهابي به فرمان انگليس آزاد شدند و به پناهگاه هايشان رسانده شدند. مجددا در سال 1346 وهابيان با سپاهي متشكل از سي هزار نفر به اردن حمله كرده و قتل و غارت و خونريزي به راه انداختند.

 

جنایت وهابیان در یمن

 

در سال 1341 وهابيان با حجاج يمني كه خلع سلاح بودند و هيچ گونه وسيله دفاعي با خود نداشتند رو برو شدند. آنان ابتدا با حجاج همراه شدند و به ايشان امان دادند ولي بعدا نيرنگ به كار بردند و وقتي كه به دامنه كوه رسيدند وهابيان در قسمت بالا و پهناي كوه قرار گرفتند و حجاج يمني در پايين كوه قرار گرفتند سپس وهابيان دهانه توپ ها را به سوي حجاج يمني گرفته و همه را به گلوله بستند و تمامي حجاج يمني را كه هزار نفر بودند كشتند به جز دو مرد كه فرار كردند و جريان كشتار وحشيانه حجاج يمني را به دست وهابيان به اطلاع مردم رساندند.

 

جنایت وهابیت در طائف

 

در ذيعقده سال 1217 هجري قمري پس از جنگ هاي متعددي كه بين اهالي طائف و سپاه وهابيان جنايتكار رخ داد سرانجام اهالي طائف تسليم شده و درخواست عفو و امان نمودند ولي وهابيان خيانتكار پس از ورود به قلعه طائف با هر كسي كه مصادف مي شدند به قتل مي رساندند و زمين قلعه را با خون مردان،زنان و كودكان رنگين كردند. وهابيان حتي به كودكاني كه در گهواره آرميده بودند و اطفال شيرخواري كه در آغوش مادرانشان بودند رحم نكردند و همه را سر بريدند و به خاك و خون كشيدند و گروهي ا زمردم را كه از شهر خارج شده و فرار كرده بودند دنبال كردند و كشتند. پيكر چاك چاك آن بينوايان را طعمه جانوران نموده، آنچه مال و ثروت يافتند به يغما بردند و مجددا سه روز بعد وهابي ها براي افرادي كه در داخل خانه ها مخفي شده بودند امان نامه فرستادند و اين بار نيز وهابي ها خيانت كرده و اين افراد بيچاره را كه اكثريت آنها را زنان و كودكان تشكيل مي دادند لخت كرده و به مدت 12 روز بدون آب و نان بر فراز تپه اي محاصره نمودند،گاهي با چوب و چماق آنها را مي زدند و گاهي سنگ جاف به سوي آنها پرتاب مي كردند و سرانجام پس از 12 روز سلحشوران دلاور اهل طائف كه تا آخرين نفس سنگر خود را ترك نكرده بودند، و ديگر اندوخته غذايي و رزمي نداشتند به وعده هاي مزدورانه وهابي هاي بي ايمان اعتماد كرده و با دست خالي از سنگرهاي خود بيرون آمدند و هابي ها اين ها را نيز بر فراز تپه قرار دادند و همگي را از دم شمشير گذراندند و مدت16 روز پيكرهايشان بر فراز تپه طعمه درندگان و پرندگان بود.


پس از اين قتل عام ها، وهابي ها در جستجوي خانه به خانه آنچه از مال و منال يافتند غارت و سرقت نمودند و به دنبال به دست آوري اموال تمام خانه هاي شهر و حتي توالت ها را كندند و كتاب هاي خطي نفيس و ديگر از قبيل قرآن كريم،كتب تفسير،حديث و ديگر علوم قرآني و اسلامي همگي در زير پاي چكمه پوشان وهابي لگدمال شد، جلدهاي چرمي گران قيمت كه توسط هنرمندان اسلامي براي مصاحف شريفه تهيه شده بود در طول قرون و اعصار همانند مردمك ديدگانشان از آنها محافظت مي كردند تبديل به كفش و چاروق گرديد.

 

وهابي ها چون از قتل عام مردم طائف و تقسيم غنائم جنگي فارغ شدند، براساس عقايد پوچ و باطلشان تمامي گنبد و بارگاه ها و قبور متبركه و مراقد مطهره و مساجد و مدارس ديني را ويران نموده و با خاك يكسان نمودند و حتي قبر شريف بسياري از صحابه و علما را نبش نموده و بي حرمتي نمودند.

 

مجددا وهابيان در سال 1343 هجري قمري طائف را محاصره كردند و به زور وارد طائف شدند و مردم را اعم از مرد و زن و اطفال از دم تيغ گذراندند و رقم كشته شدگان كه در ميان آنها علما و صلحا كم نبودند نزديك دو هزار نفر بود. آنها اموال مردم را غارت كردند و چنان كارهاي زشت مرتكب شدند كه از شنيدن آنها مو بر بدن انسان راست و دل هر انساني كباب مي شود. طبق متون به دست آمده وهابيان آن چنان جناياتي مرتكب شدند كه زبان از بيان و قلم از جريان شرم دارد.

 

وهابیت و مقابله با جنبش های اصیل اسلامی

 

الف) انقلاب اسلامی ایران

 

همان طور که در رفتار سران وهابیت مشاهده شد، دشمنی آنها با مسلمانان بیشتر از دشمنیشان با کفار می باشد. بلکه باید گفت: آنها هیچ ابایی از همکاری و پیروی از کفار و دشمانان اصلی اسلام ندارند تا جایی که حاضرند، برای مقابله با گروه های اسلامی اصیل، به کمک دشمنان اسلام بشتابند. کسانی که زیارت قبور را شرک می دانند اما از دوستی و فرمان بری از کسانی که خون مسلمانان از چنگالشان می چکد، و برای سیطره بر جهان اسلام، کشور های اسلامی را اشغال نظامی و سیاسی و فرهنگی کرده اند،سر باز نمی زنند.

 

در مورد کمک های کشور های مختلف به عراق برای تجاوز به کشور اسلامی ایران، معاون اسبق رييس جمهور و وزير دفاع مصر گفت: "تنها كويت و عربستان بيش از ‌60 ميليارد دلار به عراق كمك كردند. " فهد پادشاه عربستان نيز در سخناني اظهار كرده بود، "اگر عراق مي‌گويد افرادش را فدا كرده است، ما نيز با پول، سلاح هاي پيشرفته و همكاري بين‌المللي در اين فداكاري(!) سهيم بوده‌ايم ". (1) وي اقدامات رهبري عراق را نشان ناسپاسي نسبت به حمايت هاي نظامي عربستان ذكر كرد.

 

در اوايل سال ‌1360 مطبوعات كويت گزارش دادند كه كويت و عربستان قرار است يك وام شش ميليارد دلاري در اختيار عراق قرار دهند. سهم كويت از اين مبلغ، دو و سهم عربستان چهار ميليارد دلار تعيين شده بود. كويت و عربستان توافق كردند كه از سال ‌1982 عايدات صدور نفت از منطقه ‌ي بي طرف (روزانه ‌300 الي 350 هزار بشكه) به حساب عراق ريخته شود. اين توافقنامه تا سال ‌1986 اعتبار داشت و عراق درصدد تمديد آن براي يكسال ديگر بود.(2)

 

دکتر الجنابی، مورخ عراقی در این باره می گوید: كويت و عربستان بخشي از اين كمك‌ها را متقبل شدند. اين كمك‌ها بالغ بر 10 ميليارد دلار بود كه شش ميليارد دلار آن را عربستان و چهار ميليارد دلار ديگر را كويت تأمين كرد.همچنين بندر جده و بنادر كويت در اختيار كشتي‌هايي بودند كه براي صدام، تحت پوشش كالاهاي غيرنظامي، سلاح حمل كرده و اين سلا‌حها از طريق مرزهاي زميني عربستان و كويت مستقيما به جبهه‌هاي بصره و شلمچه منتقل مي‌شد.

 

کشتار حجاج ایرانی در مکه

 

خداوند در آیات متعدد قرآن، شهر مکه را به عنوان یک منطقه امن یاد می کند و هرگونه درگیری و جنگ را حتی با مشرکین حرام می داند. اما این وهابی هایی که خود را پیرو قرآن می دانند، در روز ششم ذیحجه سال 1366 هجری شمسی به حجاجی که به مراسم برائت از مشرکین مشغول بودند یورش برده و آنان را در حرم امن الهی قتل عام کردند. البته این حرکت دولت سعودی به دستور آمریکای جنایت کار صورت گرفت.

 

در این روز، پس از قرائت پيام امام خمینی نداي الله اكبر، لا اله الا الله و مرگ بر آمريكا در فضا طنين انداز شده و حجاج براي اداي نمازمغرب روانه حرم مي‌شوند. در جلوي جمعيت عظيم راهپيمايان، زنان و گروهي از جانبازان در حركت بودند كه ناگهان ستون هايي از نظاميان آل سعود هويدا شد. آنان در لحظه‌ اي بعد به طرف صفوف حمله كردند و با باطوم بر سر و صورت زائران بي گناه كوبيدند. گروه ديگري نيز از بالاي ساختمان ها، سنگ و آجر، آهن، شيشه و بلوك سيماني بر سر و روي مردم ريختند. پس از آن، شليك گازهاي سمي و خفه كننده آغاز شد و به دنبال آن رگبار گلوله ها به قصد كشتن راهپيمايان برائت ازمشركين به سوي آنان سرازير شد و پيكرهاي زائران بیت الله الحرام كه جرمشان اعلام برائت و بيزاري از آمريكا، اسرائيل و ايادي ناپاك آنها بود، درخاك و خون غلتيدند. چادرها از سر زنان افتاده، افراد زيادي به زير دست و پا له شدند و عده اي به وسيله گازهاي خفه كننده و رگبار گلوله‌ها، به شهادت رسيدند.

 

مقابله با نهضت های اسلامی در کنار دشمنان اسلام

 

دولت آل سعود که دشمنی خاصی با شیعه دارد، برای مقابله با هر دولت یا جنبش شیعی، حاضر به همکاری با هر دولتی حتی با رژیم صهیونیستی که دستانش به خون مسلمانان فلسطین و لبنان و دیگر مسلمانان آغشته است، می باشد. آنها با ارتباط مخفی و آشکار با این رژیم و مدافع سینه چاک آن یعنی آمریکا، از انجام هیچ توطئه ای علیه ایران و دیگر جنبش های شیعی دریغ نمی کند هرچند که موجب تقویت دشمنان اصلی اسلام شود. نمونه های این خیانت بسیار زیاد است که به غیر از موارد ذکر شده می توان به همکاری پنهانی با اسرائیل و تلاش برای افزایش صادرات نفت برای جلوگیری از بالا رفتن قیمت آن می باشد تا به دوستان اسلام ستیزشان فشار اقتصادی کمتری وارد شود.

 همچنین این دولت، در مقابله با جنبش شیعی لبنان، یعنی حزب الله لبنان خصوصا در جنگ سی و سه روزه، از هیچ اقدامی علیه حزب الله کوتاهی نکرد. آنان با اقدام های معنوی مانند صدور فتوا هایی که بر علیه این حرکت اسلامی و اقدام های سیاسی و مالی، کار را به جایی رساندند که رهبر حزب الله اعلام کرد، به کمک آنان نیازی ندارد فقط از آنان می خواهد که علیه حزب الله، در کنار اسرائیل قرار نگیرد. ونیز می توان به همکاری کشورهای عربی برای ترور شهید عماد مغنیه به دست موساد اشاره کرد.

 در جریان نهضت مردم بحرین که در پی انقلاب مردم تونس و مصر به وقوع پیوست، بارزترین نقش در سرکوب مردم بحرین را آل سعود ایفا کرد. آنان با مداخله مستقیم نظامی در این کشور به کشتار مردم معترض بحرین تبادر کردند. آنان با هدف قرار دادن معترضان با شلیک مستقیم و یورش به خانه ها خصوصا یورش های شبانه، امنیت مردم را از بین بردند. در این سرکوب وحشیانه حتی پزشکان بیمارستان ها و پرستارانی که به مجروحان خدمات ارائه می کردند، از دستگیری ها و محاکمه ها بی نصیب نماندند. نظامیان اشغالگر به کشتار و شکنجه مردم اکتفا نکرده و آنان را مورد تجاوز جنسی قرار دادند. آنان با این روش خود نشان دادند که وارثان یزید جنایت کار و وارثان پدید آورندگان فاجعه «حره» می باشند.

 پیش از این نیز، در درگیری هایی که بین دولت یمن و شیعیان حوثی یمن رخ داد، عربستان با مداخله نظامی در این درگیری ها، دست خود را به خون شیعیان یمن نیز آلوده کرد. آنان با ارسال جنگده های خود به یمن و بمباران نمودن مناطق مسکونی مخالفان دولت یمن، برگی ننگین بر دفتر جنایات بی شمار خود افزودند. البته به یاری خداوند، نتیجه این قیام، این شد که مردم یمن بیدار شده و علیه حاکم مستبد و ظالم آن قیام نموده و او را از کشور بیرون برد.

 

 

 

پی نوشت ها

 

1- دروديان، محمد، پايان جنگ: سيري در جنگ ايران و عراق، تهران: انتشارات مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، 1380، صفحات 32، 31.

2- مناقبتي، محمدرضا: كتاب سبز اردن، تهران: وزارت امور خارجه، ‌1375، صفحات ‌87 و

 


چاپ   ایمیل