چکيده
«کتاب الاوصياء» يکي از تأليفات مهم شلمغاني (م 322 ق) است که موضوع اصلي آن، امامت و استمرار سنت وصايت از انبيا تا اوصيا بوده است. عنايت مؤلفان شيعه به اين کتاب در طول تاريخ، در عين انحرافي که بعد از يک دوره خدمات علمي، مؤلف آن بدان دچار گرديد؛ گوياي اهميت اين کتاب است. هر چند تا کنون در خصوص اين کتاب تحقيقهايي انجام يافته؛ منابع مورد استفاده شلمغاني در تأليف اين کتاب تا کنون مورد تحقيق قرار نگرفته، ازاين رو، اين سوال باقي است که شلمغاني در تأليف آن از چه منابعي بهره برده است؟ استخراج روايات کتاب الاوصياء از منابع روايي موجود و مطالعه و تحليل اسناد آن، ميتواند منابع آن را تاحدي روشن کند. در اين تحقيق که بر روي 23 روايت برجاي مانده از كتاب الاوصياء انجام يافته، روشن گرديد که وي از منابعي همچون الدلائل عبدالله بن جعفر حميري (7 روايت و بيشترين فراواني)، المحاسن احمد بن محمد بن خالد برقي (3 روايت)، برخي تأليفات سعد بن عبدالله اشعري (2 روايت) و احتمالا آثاري همچون مسائل الرضا7، ابو محمد حسن بن علي بن زياد الوشاء (1 روايت)، الفضائل، يا النوادر، جابر بن يزيد جعفي (1 روايت)، الممدوحين و المذمومين، محمد بن عبدالله بن مهران (1 روايت) و الواحدة، حسن بن محمد بن جمهور (1 روايت) بهره برده است.
مقدمه
ابو جعفر، محمد بن علي شلمغاني، مقتول به سال 322 قمري (ازدي، 1427، ج 2: 241)؛ يکي از شخصيتهاي جريان ساز عصر غيبت صغرا (329 ـ 260 ق) است. وي همزمان با دوران وکالت حسين بن روح (326 ـ 305 ق) سومين سرپرست وکلاي امام دوازدهم در دوران غيبت صغرا مورد توجه وي قرار گرفت. ابن روح به دليل جايگاه علمي شلمغاني، به وي عنايت داشت. از همين رو شلمغاني توانست در ميان اماميه جايگاهي والا بيابد. (طوسي، 1411: 403). ديري نپاييد که دوران انحراف او آغاز شد. وي ادعاهاي مختلفي را براي پيروان خويش مطرح ميساخت که يکي از مهمترين آنها نيابت او از امام دوازدهم و مأموريتش از جانب امام براي اظهار علمش بوده است (همان: 307). اين ادعاهاي شلمغاني، عکس العمل حسين بن روح و ديگر وکلا را در پي داشت و حوادث بسياري را رقم زد که در منابع به تفصيل گزارش شده است (ازدي، 1427، ج2: 241 و ابن اثير، 1385، ج 8: 289). سرانجام اين حوادث به دستگيري و قتل شلمغاني توسط خليفه عباسي وقت، يعني الراضي بالله (322ـ 329ق) انجاميد (ازدي، 1427، ج2: 241 و ابن اثير، 1385، ج 8: 289). قابل توجه آن که بهرغم اين که او خود به يکي از دلمشغوليهاي وکلا و علماي شيعه در اين دوره و نيز دورة غيبت کبرا تبديل شد؛ کتاب الاوصياي وي براي مقابله با برخي درگيريهاي اعتقادي مورد توجه و مراجعه مولفان شيعه قرار گرفت. توضيح اينکه جريان ولادت امام دوازدهم، از زمان حيات امام عسکري7به دلايل امنيتي از عموم مردم پوشيده نگاه داشته ميشد (صدوق، 1395، ج1: 41ـ 42 و طوسي، 1411: 131ـ 132). از همين رو، يکي از مهمترين درگيريهاي اعتقادي شيعه که وکلاي امام دوازدهم و مولفان شيعه از دوره غيبت صغرا به بعد به آن پرداختهاند، اثبات ولادت امام دوزادهم بوده است (رحمتي، 1385، ش 25: 35ـ 82). در اين ميان، شيخ طوسي در کتاب الغيبة در فصل «الکلام في ولادة صاحب الزمان و اثباتها بالدليل و الاخبار» که به جمع آوري اخبار مربوط به ولادت امام زمان 4 عنايت دارد، به عنوان شاهد و دليل به دو روايت از کتاب الاوصياي شلمغاني استناد ميکند. (طوسي، 1411: 245ـ 246). استناد شيخ الطائفه به اين کتاب براي اثبات موضوعي کليدي، آن هم در دورهاي که بسياري از منابع حديثي ديگر در دسترس وي بوده؛ گوياي جايگاه ويژة اين کتاب نزد وي و تأثير آن بر اعتقادات شيعه است. از اين رو، شايسته است در مورد اين کتاب، محتواي آن و مصادر مورد استفادة شلمغاني در آن، مطالعات دقيقتري صورت دهيم. گفتني است تحقيق در خصوص اين کتاب، در دوران حاضر مورد توجه قرار گرفته است. يکي از تحقيقهاي قابل ذکر در اين مورد، مقاله اي است با نام ««از کتاب الاوصياي شلمغاني تا اثبات الوصيه مسعودي»، نوشته حسن انصاري. نويسنده در اين مقاله به «حل معماي چند کتاب» پرداخته و ضمن آن که به ارتباط کتاب الاوصياي شلمغاني با کتاب معروف «اثباتالوصيه» منسوب به مسعودي و نيز چند کتاب ديگر پرداخته است؛ سعي بر آن داشته تا در مورد کتاب اثبات الوصيه و مولف آن به داوري بپردازد. هر چند اين مقاله به عنوان پيشينه تحقيق حاضر حائز اهميت است؛ تفاوت اين تحقيق با مقاله مذکور در آن است که در اين تحقيق مأخذ شناسي و باز شناسي کتاب الاوصياي شلمغاني مورد توجه قرار گرفته است. در اين تحقيق تلاش شده با مطالعة بقاياي اين کتاب در منابع موجود، با محتواي آن آشنايي بيشتري حاصل كرده و منابع مورد استفادة شلمغاني در تأليف کتاب را، اعم از منابع مکتوب و غير مکتوب، در حدي که دادههاي تاريخي ياري ميکند؛ بازشناسيم. در اين تحقيق به اين پرسشها پاسخ داده ميشود که محتواي کتاب الاوصياي شلمغاني چيست؟ اين کتاب در بين مولفان شيعه چه جايگاهي داشته است؟ طريق دست يابي شلمغاني به روايات کتاب الاوصياء و منابع مورد استفاده وي چه بوده است؟ اين کتاب چگونه از شلمغاني به ديگران انتقال يافته است؟
کتاب الاوصياء
در منابع، از اين كتاب با نامهاي مختلفي همچون «الاوصياء» (نجاشي، 1365: 378) و «الوصية» (ابن طاووس، بي تا: 130و حرعاملي، 1409، ج 25: 31) ياد شده است. نام ديگري نيز براي اين کتاب به كار برده شده که در تشخيص محتواي آن مفيد است. در کتاب «فرج المهموم» سيد بن طاووس (م 664 ق) از کتابي به نام «الانبياء و الاوصياء من آدم الي المهدي» روايتي را نقل کرده و مولف کتاب را محمد بن علي ناميده (ابن طاووس، 1368: 111) كه برخي از محققان معاصر احتمال ميدهند اين کتاب همان کتاب الاوصياي شلمغاني و عبارت مذکور، نام کامل اين کتاب باشد (کلبرگ، 1371: 187). قابل توجه آن که روايتي که ابن طاووس نقل کرده، در کتاب «دلائل الامامه» طبري (منسوب به طبري، 210:1413) از شلمغاني نقل شده است. بنابراين، مشخص ميگردد که احتمال کلبرگ صحيح بوده و مراد از محمد بن علي در عبارت سيد بن طاووس، همان شلمغاني است. با اين اوصاف، روشن ميگردد که موضوع کتاب الاوصياي شلمغاني استمرار سنت وصايت، از آدم تا پيامبر خاتم6 و از پيامبر تا حضرت مهدي 4است (شبيري محمد جواد، تابستان 1381، ش 4: 201ـ 228).
اين کتاب، حتي پس از آنکه شلمغاني راه انحراف در پيش گرفت، مورد اعتماد مولفان شيعه بوده است. محمد جعفر بن محمد طاهر خراساني (م 1175 ق)، صاحب کتاب «اکليل المنهج في تحقيق المطلب»، که شرحي است بر «منهج المقال في تحقيق احوال الرجال» ميرزا محمد استرآبادي (م 1028 ق) ؛ هنگام بحث از شلمغاني و کتاب الاوصياي وي، از محمد بن عبدالفتاح السراب تنکابني (م 1124 ق) چنين نقل ميکند:
«اين کتاب الآن نزد من است و داراي فوايد بسياري است و مشتمل است بر اخبار انبيا و اوصيا. مؤلف در اول کتاب ذکر کرده که غير از احاديث مشهور و ثابت در اين کتاب نياورده است و روات آن نيز ذکر کردهاند که شلمغاني در حال استقامت، اين کتاب را تأليف کرده است (کرباسي، 1425: 459).
افزون بر آن ميتوان گفت در کتابهايي چون: «اثبات الوصية»[3] (منسوب به مسعودي، 1384: 160، 165، 173، 175، 189، 191، 197، 201، 260 و....) (دلائل الامامة منسوب به طبري، 1413: 174، 189، 209، 210، 296، 305، 307، 326، 327، 348 و...).
«عيون المعجزات»، حسين بن عبد الوهاب (حسين بن عبدالوهاب، بي تا: 68، 72، 98، 106)؛[4] «فرج المهموم»، سيد علي بن طاووس (ابن طاووس، 1368: 111)، «فرحة الغري»، سيد عبدالکريم بن طاووس (عبدالکريم بن طاووس، بي تا: 130)، «مختصر بصائر الدرجات»، حسن بن سليمان حلي (حلي، 1421: 400)؛ «جواهر السنية»، حر عاملي (حر عاملي، 1384: 331)، و کتابهاي «مدينة المعاجز» (بحراني، 1413، ج6: 226 و 225؛ ج 7: 81 و 259) و «حلية الابرار»، سيد هاشم بحراني، (بحراني، 1411، ج 4: 201)؛ نيز نقلهايي مستقيم از کتاب الاوصياي شلمغاني آمده است. جالب توجه اين که حر عاملي در کتاب جواهر السنيه، ضمن اشاره به يکي از روايات شلمغاني ميگويد: «روايت مذکور را محمد بن علي الشلمغاني العزاقري در کتاب الوصيه که در زمان استقامت تأليف کرده؛ روايت کرده است (حر عاملي، 1384: 331). هم چنين او در کتاب «وسائل الشيعه» در مورد کتاب الاوصياء ميگويد:
نسخهاي از کتاب الوصيه شلمغاني که آن را در حال استقامت تأليف کرده، نزد من بوده است و بر روي آن نوشتههايي بود از جماعتي از فضلا که بر اين سخن ]يعني تأليف در حال استقامت[تأکيد کرده بودند (حر عاملي، 1409، ج 25: 31).
از آن چه تا کنون ذکر شد، اين نكته به دست ميآيد که هر چند منابع فهرست نگاري متقدم در خصوص زمان تأليف اين کتاب توسط شلمغاني ساکت ماندهاند؛ اقوال مذكور اين مسئله را روشن ميسازند که شلمغاني اين کتاب را قبل از انحراف تأليف کرده است. لذا با توجه به مضامين روايات شلمغاني در اين کتاب، براي پذيرش اين مسئله مانعي به نظر نميرسد. مطلب ديگر اين که توجه به کتابهايي که از اين کتاب شلمغاني بهره بردهاند؛ اين مسئله را روشن ميسازد که اين کتاب شلمغاني مورد عنايت مولفاني قرار گرفته است که عموماً مشترکاتي چون حديث گرايي، اخباري مسلک بودن و مناقب نويسي دارند؛ خصوصا در کتابهايي چون: اثبات الوصيه، دلائل الامامه، عيون المعجزات، مختصر البصائر، مدينه المعاجز اين رويکرد کاملا مشهود است.
در خصوص کتاب الاوصياي شلمغاني، اين مطلب شايان ذکر است که بين اين کتاب و کتاب اثبات الوصيه، منسوب به مسعودي ارتباط و پيوندي وثيق وجود دارد (شبيري محمد جواد، تابستان 1381، ش 4: 201ـ 228 و انصاري، 1390: 875ـ 917). اين پيوند به حدي است که اساسا برخي معتقدند متني که امروزه با نام اثبات الوصيه مشهور است، در واقع متني متشکل از چندين دفتر حديثي مولفان شيعه بوده که قسمتهاي قابل توجهي از آن، بخشهايي از کتاب الاوصياء شلمغاني بوده است. همچنين معتقدند در بخش نخست کتاب اثبات الوصيه، مطالب عامي درباره انبيا و اوصياي آنان آمده که ظاهرا بخش اصلي کتاب الاوصياء شلمغاني را تشکيل ميداده است و احتمالا عينا به متن ترکيبي که اثبات الوصيه ناميده ميشود؛ اضافه شده است (انصاري، 1390: 916). شايان ذکر است که افزون بر يافتههاي محققان در باب ارتباط اين دو کتاب، به نکاتي دست يافتهايم که اين پيوند را نمايانتر ميسازد؛ از جمله اين که در متن اثبات الوصيه، گاه مطالبي چون باور به وجود «ولي» و «ضد او» در هر زماني، از باورهاي مسلم و محوري تلقي شده است؛ به گونهاي که مولف در صدد مشخص کردن ولي و ضد او در همه زمانهاست (منسوب به مسعودي، 1384: 21ـ 26). نيز در کتاب اثبات الوصيه در مورد مسائلي چون اعتقاد به تناسخ، در قالب نقل روايت با اين گونه مضامين، اشارههايي صورت گرفته است (همان: 32). اين امور جزء باورهايي است که در منابع مختلف به شلمغاني نسبت داده ميشود (ازدي، 1427، ج 2: 241ـ 242). به هر ترتيب، ميتوان بين اثبات الوصيه و روايات کتاب الاوصياء، يا باورهاي شلمغاني تشابهات بسياري يافت (به نحوي که اين مسئله را که متن اوليه کتاب اثبات الوصيه همان کتاب الاوصياء شلمغاني باشد، به ذهن نزديک ميسازد) که پرداختن به آنها مستلزم مبحثي گسترده و خارج از موضوع اين تحقيق است.
در آمدي روش شناختي
قبل از پرداختن به روايات کتاب الاوصياء و بررسي منابع آن، ذکر چند مسئله مهم ضروري است:
نخست آن که در منابع مختلف، خصوصا در کتاب اثبات الوصيه، چنانکه برخي محققان متذکر گرديدهاند (انصاري، 1390: 875ـ917)؛ روايات متعددي را ميتوان بر اساس حدس و گمان منسوب به شلمغاني دانست. اما در اين تحقيق تنها رواياتي مورد بررسي قرار ميگيرد که قطعا از شلمغاني است. به اين ترتيب ابتدا ميبايست روشن شود که روايات متعلق به شلمغاني کدام است و انتساب آنها به او چگونه اثبات ميگردد؛ چه اين که در اسناد برخي از اين روايات، به نام شلمغاني تصريح نشده و عناويني مشترک ميان او و ديگران، همچون محمد بن علي يا ابوجعفر محمد بن علي، به کار رفته است.
ديگر آنکه پس از اثبات قطعي انتساب اين روايات به شلمغاني، بايد مشخص گردد که اين روايات به کتاب الاوصياء شلمغاني متعلق است و از کتابهاي ديگر او أخذ نشده است؛ چه اينکه در بسياري از اين روايات، که در منابع مختلف پراکندهاند، نسبت به اين که از کدام اثر شلمغاني گرفته شده است، تصريحي وجود ندارد. بر اين اساس، با بررسيهاي انجام شده، در ميان منابع موجود به 23 روايت دست يافتيم که به طور قطع به شلمغاني و کتاب الاوصياء وي تعلق دارد. 3 روايت از اين تعداد را طوسي با ذکر نام شلمغاني و تصريح بر اين که متعلق به کتاب الاوصياء اوست ذکر کرده است (طوسي، 1411: 245، 246 و 343). عبد الکريم بن احمد بن طاووس (ابن طاووس، بي تا: 130ـ 131) و حر عاملي (حر عاملي، 1384: 331). نيز هر کدام، يکي از روايات شلمغاني را با تصريح بر نام وي و کتاب الاوصياء آوردهاند. يکي ديگر از اين روايات را حسن بن سليمان حلي ذکر کرده که در آن به نام شلمغاني تصريح ميکند؛ اما نسبت به اين که به کدام يک از کتابهاي اومتعلق است، سخني نميگويد (حلي، 1421: 400). با اين حال، به نظر ميرسد از آن جا که اين روايت در کتاب اثبات الوصيه ذکر گرديده (منسوب به مسعودي، 1384: 249) و اين کتاب با الاوصياء شلمغاني پيوند وثيقي دارد، به کتاب الاوصياء متعلق باشد. مهمتر از اينها، آن که در کتاب دلائل الامامه، منسوب به طبري، 17 روايت از شلمغاني ذکر شده كه در پنج روايت از اين تعداد، به نام شلمغاني با عبارت «ابو جعفر محمد بن علي الشلمغاني» تصريح شده است (منسوب به طبري، 1413: 189، 296، 307، 326، 401)؛ اما مابقي روايات لفظ «شلمغاني» را ندارد؛ بلکه تنها با عنوان «ابو جعفر محمد بن علي» آمده است (ادامه مقاله). با اين وصف، ترديدي نداريم که روايات مورد نظر نيز به شلمغاني متعلق است؛ زيرا طريق مؤلف دلائل الامامه به تمام 17 روايت مورد نظر چنين است: «حدثني ابوالمفضل محمد بن عبدالله الشيباني قال حدثني ابو النجم بدر بن عمار الطبرستاني قال حدثني ابو جعفر محمد بن علي (الشلمغاني)». البته در 12 روايت از اين تعداد، لفظ «الشلمغاني» در سند وجود ندارد؛ ولي به قرينة 5 روايت ديگر کشف ميشود که مراد از ابوجعفر، محمد بن علي، همان شلمغاني است. عدم ذکر لفظ شلمغاني در اين 12 روايت، باعث شده كه برخي منابع متأخر، همچون بحار الانوار (مجلسي، 1403، ج 100: 271) و به تبعيت از وي، منابع ديگر (نوري، 1408، ج14: 312؛ ج 15: 63 و بروجردي، 1399، ج 25: 292)؛ در مقام نقل بعضي از اين روايات، از کتاب مذکور، به جهت تشابه اسمي که ميان شلمغاني و شيخ صدوق وجود دارد، عبارت «ابو جعفر محمد بن علي» را از سند روايت حذف کرده و، عبارت «الصدوق» را جايگزين کنند. از ديگر قرائني که نشان ميدهد مرحوم مجلسي و ديگران به خطا رفتهاند، آن است که ابوالمفضل شيباني، متوفاي 387 هجري و صدوق متوفاي 381 هجري است. بنابراين، آنان در يک طبقه قرار دارند و روايت يک راوي از هم طبقه خود با واسطه يک راوي ديگر، امري است که کمتر اتفاق افتاده است.
مطلب سوم در خصوص ابو النجم بدر بن عمار الطبرستاني است. او در تمام اين روايات 17 گانه، واسطه بين ابو المفضل شيباني و شلمغاني است. اين، در حالي است که چنان که نجاشي ميگويد: ابو المفضل خود نقل کرده است که در «معلثايا»[5] و زماني که شلمغاني در خفا به سر ميبرد؛ نزد او رفته و روايات وي را از خودش دريافت داشته است (نجاشي، 1365: 379). افزون بر آن، نام ابوالنجم بدر بن عمار طبرستاني تنها در اين روايات 17 گانه ديده ميشود و در غير از اين روايات، هيچ نام و نشاني از او در هيچ منبعي، اعم از منابع حديثي، رجالي و شرح حال نويسي يافت نشد. با اين اوصاف، به نظر ميرسد ذکر شخصي با اين نام، به عنوان واسطه بين ابوالمفضل و شلمغاني ترفندي از سوي ابوالمفضل شيباني بوده است که به منظور پرهيز از نقل مستقيم از شلمغاني به دليل انحراف و بد نامي او انجام شده است.
تذکر اين نکته لازم است: از آنجا که اين 17 روايت در کتاب اثبات الوصية ذکر گرديده و چنانکه گفته شد، ميان اثبات الوصية با کتاب الاوصياء شلمغاني پيوندي وثيق برقرار است؛ آنها را برگرفته از الاوصياء شلمغاني تلقي ميکنيم.
قرينه ديگر اين مدعا آن است که يکي از اين روايات را سيد بن طاووس، در فرج المهموم از کتاب الاوصياء شلمغاني نقل ميکند (ابن طاووس، 1368: 187 مقايسه کنيد با: منسوب به طبري، 1413: 210).
منابع كتاب الاوصياء
ـ به منظور بررسي منابع كتاب الاوصياء، لازم است روايات منقول از اين کتاب را يک به يک مورد بررسي قرار دهيم؛ لذا در هر مورد، بر اساس دادههاي رجالي و فهرستي، منابع شلمغاني را مورد مطالعه و تحليل قرار ميدهيم:
نخستين روايت، روايتي است که طوسي در باب اثبات ولادت امام زمان 4 ذکر کرده است. در اين روايت، راوي، يعني پدر حمزة بن نصر (خادم امام هادي7) از اين مسئله خبر ميدهد که به سبب ولادت امام زمان4 به او دستور ميرسد که به همراه گوشت، يک قلم با مغز براي کودک تازه متولد شده خريداري كند (طوسي، 1411: 245). اين روايت در منابع موجود از کتاب الاوصياء شلمغاني اخذ شده (حر عاملي، 1425، ج 5: 126) و ظاهرا وي آن را از منبع مکتوبي دريافت نكرده است.
اين روايت را نيز طوسي در کتاب الغيبه و در همان باب متذکر شده است. در اين روايت نيز راوي (ابراهيم بن ادريس) ادعا ميکند که از جانب امام عسکري 4براي او قوچي فرستاده شده تا آن را براي تازه مولود (امام زمان) عقيقه كند (طوسي، 1411: 245). طريق شلمغاني به ابراهيم بن ادريس ميرسد و او فردي است که از او با عنوان «الثقه» ياد کرده است. اين روايت در منابع ديگر، از کتاب الاوصياء شلمغاني منقول است (حر عاملي، 1425، ج 5: 127ـ 126) و تنها در کتاب «الهدايه» حسين بن حمدان (م 334 ق) سندي متصل براي آن ذکر گرديده است (خصيبي، 1419: 358). در ابتداي اين سند، حسن بن محمد بن جمهور قرار دارد و او از فردي با عنوان «البشار» اين روايت را از ابراهيم بن ادريس نقل ميکند. حسن بن محمد بن جمهور کتابي با عنوان «الواحده» داشته است (نجاشي، 1365: 62). جالب توجه اين که طوسي هم پدر او محمد بن جمهور را جزء اصحاب امام رضا7ذکر ميکند (طوسي، 1373: 364) و هم جزء کساني که از ائمه: روايتي نقل نکردهاند (همان: 448). همچنين وي بيش از 110 سال زندگي کرده (رک: نجاشي، 1365: 337) و صاحب کتابهايي بوده که عناوين جالب توجهي، مانند «الملاحم»، «الواحدة»، «صاحب الزمان» و «وقت خروج القائم» دارند (همان: 413). البته در مورد محمد بن جمهور اين مطلب قابل ذکر است که او را «غالي» (همان: 413)؛ «فاسد الحديث» و «صاحب شعري» که در آن محرمات الاهي را حلال شمرده است» (ابن غضائري، 1364: 92)، دانستهاند. به هر ترتيب، منابع به اين نکته تصريح کردهاند که حسن بن محمد بن جمهور از پدر خود اصلح و بيشتر مورد اعتماد بوده است (نجاشي، 1365: 62). اگر بتوان احتمال داد که اين روايت در کتاب وي با عنوان الواحدة نقل شده است؛ آن گاه با توجه به اين که وي در عصر غيبت صغرا ميزيسته، ميتوان احتمال داد که شلمغاني اين روايت را از او، يا از کتاب وي دريافت داشته است.
روايتي است كه طوسي آن را ذکر کرده است (طوسي، 1411: 343). در اين روايت، از رفتن جماعتي براي ملاقات با امام در ايام حيات امام عسکري7سخن گفته شده است. شبيه اين روايت را شيخ صدوق در کمال الدين و همچون شلمغاني از ابو جعفر المروزي روايت کرده است (صدوق، 1395، ج 2: 498). گفتني است صدوق اين روايت را از طريق سعد بن عبدالله اشعري گرفته و در منابع موجود، اين روايت تنها از طريق سعد بن عبدالله نقل شده است. بنابراين، طريق روايت به سعد بن عبدالله منحصر است. وي همان فقيه و بزرگ شيعه است که منابع رجالي از او با عظمت و بزرگي ياد کردهاند (نجاشي، 1365: 177ـ 178). او در سال 299 يا 301 هجري از دنيا رفته است. قابل ذکر اين که وي کتابهاي متعددي در فقه داشته؛ اما يکي از مباحث مورد علاقه اش مباحث اعتقادي و کلامي بوده و در اين زمينه، کتابهايي، از جمله الضياء في الامامة، بصائر الدرجات، کتاب الضياء في الرد علي المحمديه و الجعفريه و الرد علي الغلاة و... داشته است (همان: 177ـ 178). کتاب بصائر الدرجات وي چهار جلد بوده است (طوسي، 1420: 215). با اين وصف، روشن ميگردد که اين مباحث، حجم قابل توجهي از تأليفات وي را به خود اختصاص داده و همين مسئله خصوصيت قابل توجه وي است؛ يعني درعين حال كه وي شخصيتي فقيه است، روايات متعددي در زمينههاي اعتقادي، خصوصا در باب کرامات و دلائل امامت ائمه: از او نقل شده؛ تا جايي که وي يکي از راوياني ميباشد که در کتابي مثل دلائل الامامه، منسوب به طبري که با رويکردي دلائل نگارانه، يعنى رويکردي که سعى در اثبات امامت ائمه از راه معجزات و كرامات دارد[6] به زندگي ائمه :پرداخته؛ روايات بسياري از او ميتوان يافت (منسوب به طبري، 1413: 102، 139، 229، 267). همچنين قابل توجه اين که بر اساس قرائن متعدد، وي مدتي در بغداد ميزيسته است. يکي از قرائن اين مطلب، آن است که از جمله مهم ترين مشايخ روايي او محمد بن عيسي بن عبيد است. وي طبق مطالعهاي که بر روي كتابهاي اربعه حديثي شيعه و کتاب وسائل الشيعه حر عاملي انجام يافته؛ از حيث کثرت روايات دريافتي در رتبه سوم از مشايخ سعد بن عبدالله قرار دارد (مرکز تحقيقات کامپيوتري علوم اسلامي، نور، نرم افزار دراية النور، نسخه 2/1، قسمت اسناد). اين، در حالي است که محمد بن عيسي بن عبيد، در بغداد ساکن بوده است (نجاشي، 1365: 333). به نظر ميرسد منبع شلمغاني در اين روايت سعد بن عبدالله و يکي از کتابهاي وي بوده است.
روايت نسبتا مفصلي است که در آن از اجتماع اميرالمومنين، علي7 و عدهاي از اصحاب در مسجد و ورود مردي به اين جمع و سوالهاي او از آن حضرت و پاسخهاي امام مجتبي7؛ سخن گفته شده است (منسوب به طبري، 1413: 174ـ 176). شلمغاني طريق خود به اين روايت را که از امام جواد7 حکايت ميکند؛ ذکر نکرده؛ اما اين روايت در منابع گوناگون با اختلافاتي در برخي الفاظ ذکر شده است. ابن بابويه در الامامة اين روايت را از چهار راوي (سعد بن عبدالله، عبدالله بن جعفر حميري، محمد بن يحيي العطار و احمد بن ادريس) نقل ميكند و آنها از احمد بن محمد بن خالد برقي و او از ابو هاشم جعفري (که روايت را از امام جواد7 شنيده است) نقل ميكند (ابن بابويه، 1404: 106). منابع مختلفي، اين روايت را از صدوق و او به نقل از پدرش، ابن بابويه نقل کردهاند (صدوق، 1378، ج1: 65؛ طبرسي، احمد بن علي 1403، ج1: 266 و طبرسي، فضل بن حسن، 1390: 404). البته کليني آن را از جماعتي که از برقي نقل کرده اند، روايت کرده است (کليني، 1407، ج 1: 525). قابل توجه اين که ابو هاشم جعفري کتابي داشته که عنوان آن ذکر نشده است (طوسي، 1420: 182)؛ اما چنان که ذکر گرديد، منابع، عمدتا از طريق برقي که اين روايت را در کتاب المحاسن خود آورده (برقي، 1371، ج2: 332) نقل کردهاند. بنابر اين، به نظر ميرسد منبع مکتوب شلمغاني در اين روايت، المحاسن برقي است و طريق وي به اين روايت ميتوانسته سعد بن عبدالله اشعري يا عبدالله بن جعفر حميري (نيمه دوم قرن سوم هجري) باشد؛ چنان که خواهيم ديد، شلمغاني روايات متعددي را از حميري و کتاب الدلائل او دريافت كرده است.
پنجمين روايت در مورد ولادت امام حسين7و داستان معروف فطرس ملک است. اين روايت در دلائل الامامه بدون ذكر سند، به نقل از شلمغاني آمده است (منسوب به طبري، 1413: 189ـ190؛ منسوب به مسعودي، 1384: 164و حسين بن عبدالوهاب، بي تا: 68). در ابتداي اين روايت چنين آمده است: «الشلمغاني عمن حدثه عن ابي جعفر...». معلوم نيست منظور از ابو جعفر امام جواد7 است يا امام باقر7؛ اما منابع متعددي اين روايت را از امام صادق7 نقل کردهاند (صفار، 1404، ج1: 68؛ ابن قولويه، 1356: 66؛ صدوق، 1376: 137و فتال نيشابوري، 1375، ج1: 155).
کشي، آن را از محمد بن سنان، بدون استناد به امامي نقل کرده است (طوسي، 1409: 582ـ 583). جزئيات ماجرا در اين روايات و نقلها متفاوت است و هيچ کس غير از شلمغاني آن را از ابي جعفر نقل نميکند. لذا دانسته نشد كه وي آن را از چه منبعي دريافت كرده است.
- اين روايت در مورد ابوخالد الکابلي است که در ابتدا به امامت محمد حنفيه اعتقاد داشت؛ اما پس از ديدار با امام سجاد7 به امامت آن حضرت اعتقاد يافت (منسوب به طبري، 1413: 209؛ منسوب به مسعودي، 1384: 175ـ176 و حسين بن عبدالوهاب، بي تا: 72). طبق اين روايت، وي پس از اين که امام سجاد7او را به نام «کنکر» خطاب کرد، به حضرتش ايمان آورد؛ زيرا اين، نامي بود که مادر وي بر او نهاده بود و غير از او و مادرش کسي از آن آگاهي نداشت. صرف نظر از برخي جزئيات، محتواي اين روايت را کشي نيز نقل کرده است (طوسي، 1409: 120ـ 121). در نقل کشي اين روايتي است که ابو بصير از امام باقر7 (ابا جعفر) نقل ميکند. در روايت شلمغاني که در کتاب دلائل الامامة نيز نقل شده؛ سند آن چنين ذکر شده است:
حدثني ابو المفضل محمد بن عبدالله قال حدثني ابو النجم بدر بن الطبرستاني قال حدثني ابو جعفر محمد بن علي7 قال:.... (منسوب به طبري، 1413: 209).
در وهلة اول به نظر ميرسد نسخه نويسان به گمان اين که منظور از ابو جعفر، محمد بن علي، امام باقر8 است، عبارت «عليهما السلام» را بعد از نام او ذکر کردهاند؛ اما مطالعه اسلوب نقل روايات شلمغاني در کتاب دلائل الامامه نکته ديگري را نشان ميدهد. در اين کتاب، معمولا سند روايت از شلمغاني تا امام ذکر نميشود و بعد از نام شلمغاني، نام امام ميآيد (همان: 174، 189، 305). به نظر ميرسد در اين روايت نيز چنين بوده و بعد از نام ابو جعفر محمد بن علي، ابو جعفر7 قرار داشته است و نسخه نويسان به گمان اضافي بودن يکي از آنها، آن را حذف کردهاند. با توجه به اين که اين روايت در منابع موجود غير از آن چه کشي نقل کرده (طوسي، 1409: 120ـ 121)؛ نظير ديگري ندارد و نيز با توجه به بياني که گذشت؛ ميتوان احتمال داد که اين روايت با آن چه کشي نقل ميکند، يکي است. بايد توجه كرد که شلمغاني در نقل روايات، نقل به معنا ميکند (منسوب به طبري، 1413: 305؛ برقي، 1371، ج 2: 314 و کليني، 1407، ج 1: 385). لذا اختلاف موجود در برخي الفاظ از اين رو قابل پذيرش است. به هر ترتيب، کشي اين روايت را از منبعي مکتوب متعلق به جبرئيل بن احمد نقل ميکند؛ اما جبرئيل بن احمد ساکن «کش» بوده (خويي، 1413، ج 4: 33)؛ لذا احتمال نقل شلمغاني از او بعيد به نظر ميرسد. جبرئيل بن احمد، اين روايت را از محمد بن عبدالله بن مهران دريافت كرده است. بنابراين، بر فرض انحصار طريق اين روايت به آن چه کشي نقل کرده، ميبايست منبع شلمغاني را ابن مهران بدانيم. گفتني است اين ابن مهران شخصيتي «غالي»، «کذاب» و «فاسد المذهب و الحديث» دانسته شده و صاحب کتابهايي بوده از جمله کتاب «الممدوحين و المذمومين» (نجاشي، 1365: 350). احتمال اين که اين روايت به اين کتاب او مربوط باشد، بيش از کتابهاي ديگر او است. ميتوان چنين فرض کرد روايتي را که او در باب ذکر ممدوحين از اصحاب ائمه در مورد ابو خالد ذکر کرده، شلمغاني به عنوان دليلي براي امامت امام سجاد7بيان ميكند. شايد به همين دليل، در منابع ديگر به عنوان دليلي براي امامت امام سجاد7ذکر نگرديده است. در صورت پذيرش اين که منبع شلمغاني اين کتاب ابن مهران است، بايد گفت طريق شلمغاني به اين کتاب را ميتوان سعد بن عبدالله اشعري[7] يا عبدالله بن جعفر حميري دانست؛ زيرا آن دو (که از مشايخ شلمغاني بوده اند) روايات احمد بن محمد بن خالد برقي را که کتابهاي محمد بن عبدالله بن مهران را روايت ميکرده (طوسي، 1420: 436)؛ نقل ميکردهاند. شايد يکي از اسبابي که برقي به نقل از ضعفا متهم بوده است (نجاشي، 1365: 76)؛ نقل روايات ابن مهران باشد. در هر حال، اين که منبع شلمغاني در اين روايت محمد بن عبدالله بن مهران باشد، تنها احتمالي است که از بررسي منابع موجود موجه به نظر ميرسد.
روايتي است در باب آمدن فردي منجم نزد امام سجاد7 و خبر دادن امام به آن شخص از آنچه خورده و آنچه ذخيره کرده بود (منسوب به طبري، 1413: 210؛ منسوب به مسعودي، 1384: 173و ابن طاووس، 1368: 111). اين روايت را شلمغاني بدون ذکر سند از ابوخالد کابلي ذکر کرده است. اين، در حالي است که در منابع موجود، غير از منابعي که از شلمغاني نقل کردهاند، تنها در کتاب الاختصاص منسوب به شيخ مفيد؛[8] چنين مضموني نقل شده است (منسوب به مفيد، 1413: 319). در کتاب الاختصاص سند از محمد بن ابي عبدالله جاموراني شروع ميشود؛ اما آن که در نهايت اين روايت را حکايت ميکند، عبدالصمد بن علي است که غير از ابوخالد کابلي است. بنابراين، شواهد موجود به منبع شلمغاني در خصوص اين روايت رهنمون نميباشند.
روايتي در مورد خبر دادن امام صادق7 از اين حقيقت است که امام کاظم7 (که در زمان صدور اين روايت در سنين کودکي است) در آينده به دست بني عباس زنداني خواهد شد. (منسوب به طبري، 1413: 296 و منسوب به مسعودي، 1384: 191). اين روايت را شلمغاني بدون ذکر طريق، از رفاعة بن موسي نقل کرده است. همين روايت را اربلي در کشف الغمة از کتاب «الدلائل» عبدالله بن جعفر حميري از رفاعة بن موسي نقل کرده است (اربلي، 1381، ج 2: 192). بنابراين، با توجه به استفادة گسترده شلمغاني از کتاب الدلائل حميري، ترديدي نيست که منبع وي در اين روايت همان کتاب الدلائل حميري است. با توجه به مباحث آتي، شلمغاني در تأليف کتاب الاوصياء بيشترين بهره را از همين کتاب الدلائل حميري برده است. در مورد وي ميتوان گفت که نجاشي، وي را بزرگ قميها و شخصيت مورد توجه آنها توصيف کرده است (نجاشي، 1365: 219). او هر چند داراي کتابهاي فقهي بود مثل قرب الإسناد إلى الرضا (همان: 220)؛ بر اساس عناوين کتابهاي وي، بيشتر مباحث مورد علاقهاش را مباحث اعتقادي و کلامي تشکيل ميداده است (همان). از او روايات بسياري در ميان منابع موجود بر جاي مانده است (کليني، 1407، ج1: 329، 468، 472، 497). افزون بر آن، بسياري از کتابها و تأليفات مولفان شيعه، از طريق او به ديگران انتقال يافته است (نجاشي، 1365: 13، 31، 38، 49، 52، 59، 72). همچنين گفتني است کتاب الدلائل وي از کتابهاي مهم او در موضوع امامت ميباشد که مورد توجه دلايل نگاران نيز قرار گرفته است. (منسوب به طبري، 1413: 367، 368).
روايت ديگر، مرفوعهاي[9] است از امام صادق7 که در آن، از دلايل امامت (معجزات امام را هنگام ولادت، مانند نهادن دستها بر زمين و بلند کردن سر بر آسمان و شهادت دادن بر يگانگي خدا) ذكر داده است (منسوب به طبري، 1413: 305؛ منسوب به مسعودي، 1384: 190). اين روايت در منابع ديگري نيز نقل شده است (برقي، 1371، ج2: 314؛ کليني، 1407، ج1: 385؛ حسين بن عبدالوهاب، بي تا: 95 و يوسف بن حاتم شامي، 1420: 650)؛ اما با توجه به ارتباط شلمغاني با روايات احمد بن محمد بن خالد برقي، ميتوان گفت که در واقع آن چه شلمغاني نقل کرده، نقل به معنايي از روايت کتاب المحاسن برقي است.
روايت مرفوعه ديگري است که شلمغاني از «جابر» نقل ميکند، بدون آنکه تعيين کند مرادش از جابر کيست. در اين روايت، جريان خريدن، کنيزي به اسم حميده به دستور امام باقر7 آمده است. امام باقر7 اين کنيز را بعد از خريد به امام صادق7 هديه داد و امام کاظم7 از او به دنيا آمد (منسوب به طبري، 1413: 308 و منسوب به مسعودي، 1384: 189). قابل توجه اين که در منابع ديگر، اين روايت را يوسف بن حاتم شامي (م قرن 7ق) به صورت مرفوع از جابر بن يزيد جعفي (م 128 ق) نقل ميکند (يوسف بن حاتم، 1420: 649). برخي منابع محتوايي، شبيه اين روايت را نه از جابر، بلکه از عيسي بن عبدالرحمن راوي کوفي و صحابي امام صادق7، (طوسي، 1373: 258)، از پدرش نقل کردهاند (کليني، 1407، ج 1: 476). با اين اوصاف، در باب منبع شلمغاني در اين روايت، ميتوانيم چنين تحليل کنيم که ميدانيم جابر کتابهايي با عنوان «النوادر» و «الفضائل» داشته است (نجاشي: 1365: 129) و محمد بن سنان نيز در طريق نجاشي و طوسي، به کتابهاي جابر قرار دارد (همان: 129و طوسي، 1420: 116)؛ از طرفي عبدالله بن جعفر حميري و سعد بن عبدالله اشعري نيز کتابها و روايات ابن سنان را نقل ميکردهاند (طوسي، 1420: 407)؛ بر اين اساس، اگر شلمغاني طريقي به روايات جابر داشته، احتمالا آن طريق حميري و سعد از ابن سنان بوده است.
روايتي است مرفوعه از يعقوب السراج که در آن، امام کاظم7 که کودکي درون گهواره است به وي ميفرمايد: اسم دختر خود را که «حميرا» نهادي، تغيير ده (منسوب به طبري، 1413: 326؛ منسوب به مسعودي، 1384: 191و بحراني، 1413، ج6: 225). اين روايت در چند منبع ديگر ذکر شده و در همه آنها، اين نكته كه روايت مذكور از يعقوب السراج است و آن را محمد بن سنان از وي شنيده؛ مشترک ميباشد (رک: کليني، 1407، ج 1: 310؛ مفيد، 1413 الف، ج2: 219؛ طبرسي فضل بن حسن، 1390: 299 و اربلي، 1381، ج2: 221). گفتني است كه غالب منابع طريق خود را به اين روايت ذکر نکرده و عمدتا از محمد بن سنان به بعد را متذکر گشتهاند و تنها کليني است که طريق خويش را متذکر ميشود (کليني، 1407، ج1: 310). وي اين روايت را از حسين بن محمد، از معلي بن محمد، از وشاء و او از محمد بن سنان دريافت كرده است. با توجه به منقطع بودن اسناد در ديگر منابع، نميتوان به انحصار طريق اين روايت در آن چه کليني ذکر کرده است؛ حکم كرد. بنابراين، نسبت به منبعي که شلمغاني اين روايت را از آن دريافت داشته، نميتوان به طور قطع داوري كرد؛ اما به طور کلي مانند روايت قبلي ميتوان گفت شلمغاني که ارتباطش با عبدالله بن جعفر حميري ثابت است، احتمال اين که در اين روايت از طريق وي به روايت ابن سنان دست يافته باشد؛ خالي از وجه نيست.
روايتي است که در آن، از آمدن ابو حنيفه (م150ق) نزد امام صادق7 براي پرسيدن نكتهاي از آن حضرت، سخن گفته شده است. وي قبل از اين که به ديدار آن حضرت موفق شود امام کاظم7را که در سنين کودکي بود، ملاقات کرده و از ايشان سوال ميکند و پاسخ لازم را ميشنود (منسوب به طبري، 1413: 327). جز آن چه شلمغاني روايت کرده و منابعي که از او اخذ کردهاند (منسوب به مسعودي، 1384: 191؛ بحراني، 1413، ج6: 226 و بحراني، 1411، ج4: 201)؛ منابع متعددي نيز محتواي آن را يادآور گشتهاند (مفيد، 1413 ب: 72؛ فتال نيشابوري، 1375، ج1: 39؛ ابن شهر آشوب، 1379، ج 4: 314 و طبرسي فضل بن حسن، 1390: 308). اما جالب توجه آن که تمام اين منابع، متأخر از شلمغاني هستند و همه آنها بدون ذکر هيچ سندي، بلكه با لفظ «رُوي» به نقل آن پرداختهاند. به اين ترتيب، در هيچ منبعي سندي براي اين روايت يافت نشد.
در روايت ديگر جريان آمدن فردي از اهالي ري به نزد امام کاظم7 آمده است که حضرت در گذشت برادر آن فرد را به او خبر ميدهد. اين، در حالي است که وي چند روز قبل، از برادرش نامهاي دريافت کرده بود. او تاريخ اين خبر را ضبط کرد و بعدها که از بازماندگان برادرش زمان درگذشت او را جويا شد، زمان آن اتفاق را با آن چه امام فرموده بود، يکي يافت (منسوب به طبري، 1413: 327؛ منسوب به مسعودي، 1384: 197و حسين بن عبدالوهاب، بي تا: 98). شلمغاني اين روايت را مرفوعاً از علي بن ابي حمزه نقل کرده است. با توجه به اين که چند منبع ديگر اين روايت را با همين کيفيت از کتاب الدلائل حميري نقل کردهاند (اربلي، 1381، ج 2: 241 و ابن طاووس، 1368: 230)؛ مشخص ميشود که منبع شلمغاني نيز همان کتاب الدلائل شيخ او، يعني حميري است.
روايت ديگر، مرفوعهاي است از هشام بن احمد که در آن، نحوه خريد کنيزي به نام «تکتم» براي امام کاظم7 ذکر شده است. اين کنيز همان مادر امام رضا7 ميباشد (منسوب به طبري، 1413: 348؛ منسوب به مسعودي، 1384: 201 و حسين بن عبدالوهاب، بي تا: 106). اين روايت نيز در منابع مختلفي آمده که باز هم شلمغاني آن را نقل به معنا کرده است. هر چند کليني از محمد بن يحيي اين روايت را دريافت كرده است (کليني، 1407، ج1: 486)؛ عموم منابعي که به نقل آن پرداختهاند، آن را از سعد بن عبدالله دريافت كردهاند (صدوق، 1378، ج 1: 17؛ منسوب به مفيد، 1413: 197؛ طبري آملي، 1383: 215 و راوندي قطب الدين، 1409، ج 2: 653). به اين ترتيب، با توجه به ارتباط شلمغاني با سعد بن عبدالله، ميتوان نتيجه گرفت که در مورد اين روايت نيز منبع او سعد بن عبدالله اشعري است.
آن چه به عنوان روايت پانزدهم در اين تحقيق مورد بحث قرار ميگيرد، در واقع چندين روايت است که در آنها تاريخي از وقايع دوران امامت امام رضا7 عنوان شده است: از هنگامي که امام رضا7 قصد كرد از مدينه به سمت مرو خارج شود، تا سخنان آن حضرت با اهل و عيال خويش و با امام جواد7 و نيز اصحابش تا رفتن آن حضرت به مرو و استقبال مأمون از آن حضرت و خواندن نماز عيد وتزويج دختر مأمون به امام و جريان ولايتعهدي و نحوه شهادت آن بزرگوار (منسوب به طبري، 1413: 349؛ منسوب به مسعودي، 1384: 211 و 212 و بحراني، 1413، ج7: 81 و 179) با اين وصف و با توجه به اين که شلمغاني در طرح روايات، نقل به معنا ميکند و بعضي از آنها را با بعضي ديگر ترکيب ميسازد؛ نميتوان در خصوص منابع شلمغاني نظري داد؛ جز آن که وي در شروع اين روايت، سندي را ذکر کرده که قابل توجه است. او آن چه را نقل ميکند، روايتي از محمد بن عيسي، از ابي محمد الوشاء ميداند که البته تنها به قسمت اول اين روايات و وداع امام رضا7 از خانواده خود در مدينه مربوط است (منسوب به طبري، 1413: 349). جالب توجه اين که ابو محمد الوشاء کتابي با عنوان «مسائل الرضا» (نجاشي، 1365: 40) داشته است. هرچند اين عنوان معمولا بر کتابهايي گذاشته ميشد که غالبا مشتمل بر سوالات کتبي راوي يا ديگران از يکي از ائمه: بوده است؛ محتمل است اين روايت مأخوذ از مباحث مقدماتي يا حاشيهاي آن کتاب بوده باشد. در صورت پذيرش چنين مطلبي، ميبايست پذيرفت که منبع اوليه و اصلي اين روايت، همان کتاب الوشاء از ابي محمد الوشاء است كه خود از اصحاب امام رضا7 بوده است (نجاشي، 1365: 39). مطلب ديگر اين که اين روايت را محمد بن عيسي از وي نقل کرده است. مراد از محمد بن عيسي، «ابن يقطين» است؛ زيرا اوست که روايات الوشاء را نقل ميکرده است (خويي، 1413، ج17: 87). مطلب بعدي اين که عبدالله بن جعفر حميري و سعد اشعري هر دو راوي کتابهاي محمد بن عيسي بودهاند (نجاشي، 1365: 334). بر اين اساس، ميتوان احتمال داد که شلمغاني از طريق حميري و اشعري به روايات محمد بن عيسي و از او به کتاب مسائل الرضا، از ابو محمد الوشاء دست يافته است.
اين روايت جرياني است که آن را حکيمه، دختر امام کاظم7 حکايت کرده و به وقايع هنگام ولادت امام جواد7 مربوط است (منسوب به طبري، 1413: 383 و بحراني، 1413، ج 7: 259). جالب توجه اين که آنچه را شلمغاني روايت کرده و طريقي که براي آن ذکر كرده، همان روايتي است که در کتاب اثبات الوصيه با همان کيفيت از حميري ذکر گرديده است (منسوب به مسعودي، 1384: 217). در منابع، غير از آنچه در اثبات الوصيه آمده، هيچ نظيري براي اين روايت يافت نميشود. بنابراين، ترديدي نيست که شلمغاني روايت مذکور را از حميري دريافت كرده است. روايات17، 18 و 19، روايات نسبتا مفصلي است که حدود 7 صفحه را به خود اختصاص داده و تاريخچهاي از دوران به امامت رسيدن امام جواد7 و وقايع دوران امامت آن حضرت را بازگو ميکند (منسوب به طبري، 1413: 388-394 و 401ـ402). قابل توجه اين که اين هفت صفحه هم در کتاب دلائل الامامه ذکر گرديده و هم در کتاب اثبات الوصيه (منسوب به مسعودي، 1384: 220ـ 226)؛ با اين تفاوت که در دلائل الامامة رواياتي از شلمغاني است؛ اما در اثبات الوصيه از کتاب الدلائل حميري نقل شده است. تفاوت ديگر، ترتيب نقل اين روايات در اين دو منبع است که برخي از بخش هاي آن با يکديگر جابه جا شدهاند. به هر رو، ترديدي نيست که منبع شلمغاني در اين روايات کتاب الدلائل حميري بوده است.
روايتي است که در آن، از شلمغاني چنين نقل شده است: «روي محمد بن الفرج بن ابراهيم بن عبدالله بن جعفر قال....» و در ادامه جرياني را بيان ميكند در مورد خريد کنيزي براي امام جواد7 که امام هادي7 از ايشان متولد ميشود (منسوب به طبري، 1413: 410). قابل توجه اين که اين روايت در منابع متقدم تنها در همين کتاب دلائل الامامه، از شلمغاني و در اثبات الوصيه (منسوب به مسعودي، 1384: 228) بدون ذکر منقول عنه، آمده است و افزون بر اين دو منبع، در منابع موجود، روايتي که مانند اين جريان را حکايت کند، يافت نشد. با اين اوصاف، طريق شلمغاني به روايت محمد بن الفرج مشخص نيست و کتابي از او به ثبت نرسيده است.
روايتي است که شلمغاني، آن را از ابو هاشم الجعفري حکايت ميکند و جريان آن، سوال کردن شخصي ارمني از امام عسکري7 در مورد آيه Gوَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْناF (اعراف: 172) است که امام در پاسخ وي ميفرمايد:
معرفت ثابت شد؛ ولى موقف را فراموش كردند و به همين زودى يادآور آن خواهند شد. اگر اينطور نبود، كسى نميدانست كه خالق و رازقش كيست (منسوب به مسعودي، 1384: 249؛ حلي، 1421: 400) .
اين روايت از روايات کتاب الدلائل حميري است (اربلي، 1381، ج 2: 419).
روايتي است که در آن، از وصيت امام علي7 به امام حسن7 در خصوص موضع دفن پيکر آن حضرت در پشت کوفه و مکاني که جنازه از حرکت بايستد؛ خبر داده است (ابن طاووس، بي تا: 130ـ131). براي اين روايت در منابع موجود نظيري يافت نشد و مشخص نگرديد که شلمغاني آن را از چه منبعي دريافت كرده است.
آخرين روايت بازمانده از کتاب الاوصياء شلمغاني، حديث مشهور به «جنود عقل و جهل» است (منسوب به مسعودي، 1384: 15ـ 17). يکي از مهمترين منابع اين روايت، احمد بن محمد بن خالد برقي است که به واسطه علي بن حديد، آن را از سماعة بن مهران حکايت ميکند (برقي، 1371، ج 1: 196ـ 198). منابع ديگر، از جمله الکافي نيز اين روايت را از برقي اخذ کردهاند (کليني، 1407، ج 1: 20). سعد بن عبدالله اشعري و عبدالله بن جعفر حميري، هر دو نفر، اين حديث را از برقي روايت کردهاند (صدوق، 1362، ج2: 588ـ 591). بنابراين، منبع مکتوب شلمغاني کتاب المحاسن برقي بوده که به واسطه اشعري و حميري از او نقل ميکند.
نتيجه گيري
بنابر آنچه گذشت، ميتوان گفت کتاب «الاوصياء» از منابع مورد اعتماد اصحاب بوده است که حتي در دورة پس از انحراف شلمغاني، دانشمنداني از شيعه، همچون شيخ طوسي، سيد علي بن طاووس، سيد عبدالکريم بن طاووس، حسن بن سليمان حلي، شيخ حر عاملي و بحراني از آن حديث نقل ميکردهاند و تا قرن دوازدهم موجود بوده است. بر اساس روايات بازمانده از اين کتاب، در لابه لاي منابع موجود، شلمغاني در تأليف کتاب الاوصياء از منابعي چون الدلائل عبدالله بن جعفر حميري (7 روايت)، المحاسن احمد بن محمد بن خالد برقي (3 روايت)، برخي از کتابهاي سعد بن عبدالله اشعري (2 روايت)، مسائل الرضا ابو محمد حسن بن علي بن زياد الوشاء (1 روايت)، الفضائل يا النوادر جابر بن يزيد جعفي (1 روايت)، الممدوحين و المذمومين محمد بن عبدالله بن مهران (1 روايت)، و الواحدة حسن بن محمد بن جمهور (1 روايت)؛ بهره برده است که در اين ميان بيشترين سهم به الدلائل حميري اختصاص دارد. افزون بر آن، طريق او به کتابهاي گذشتگان، عمدتا عبدالله بن جعفر حميري و سعد بن عبدالله اشعري بوده است. وي در غالب روايات نقل به معنا ميکرده و به الفاظ، يا گزارش کامل روايات پايبند نبوده است؛ اما بر اين امر اهتمام داشته که روايات خود را از منبعي دريافت کرده باشد. خواه آن منبع در نظر محدثان آن دوره، منبعي معتبر دانسته شود و خواه غير معتبر؛ مانند کتاب ابن مهران.
منابع
قرآن کريم.
ابن اثير، عز الدين علي (1385 ق). الکامل في التاريخ، بيروت، دار صادر.
ابن بابويه، علي بنحسين (1404 ق). الامامة و التبصرة من الحيرة، قم، مدرسة الامام المهدي.
ابن شهر آشوب، مازندراني، (1379ق). مناقب آل ابيطالب، قم، علامه،.
ابن طاووس، سيد علي (1386ق). فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم، قم، دار الذخائر.
ابن طاووس، سيد عبد الکريم طاووس، (بي تا). فرحة الغري في تعيين قبر امير المؤمنين علي بنابيطالب7، قم، منشورات الرضي.
ابن غضائري، احمد بن حسين واسطي بغدادي (1364). الرجال، اول، قم، دار الحديث.
ابن قولويه، جعفر بن محمد (1356). کامل الزيارات، مصحح: اميني، عبدالحسين، نجف اشرف، دار المرتضويه.
اربلي، علي بنعيسي (1381). کشف الغمة في معرفة الائمة، مصحح: رسولي محلاتي، سيدهاشم، تبريز، بني هاشمي.
اَزدي، يزيد بنمحمد (1427ق). تاريخ الموصل، تحقيق: محمد احمد عبدالله، بيروت، دار الكتب العلمية.
انصاري، حسن (1390). «از کتاب الأوصياي شلمغاني تا اثبات الوصيه مسعودي»، تهران، کتابخانه مجلس شوراي اسلامي.
بحراني، سيد هاشم (1374). البرهان في تفسير القرآن، قسم الدراسات الاسلامية موسسة البعثة، قم، موسسه بعثه.
ـــــــــــــــــ (1411ق). حلية الابرار في احوال محمد و آله الابرار، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه.
ـــــــــــــــــ (1413ق). مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه.
برقي، احمد بنمحمد بنخالد، (1371ق). المحاسن، تحقيق محدث جلال الدين، قم، دار الکتب الاسلاميه.
بروجردي، آقا حسين (1399ق). جامع احاديث الشيعه، قم، المطبعة العلمية.
حر عاملي. محمد بنحسن (1409ق). وسائل الشيعة، تحقيق: موسسة آل البيت: قم، موسسة آل البيت:
ـــــــــــــــــ (1384). الجواهر السنية في الاحاديث القدسية، نجف اشرف، محمد جواد کتبي کاظمي.
ـــــــــــــــــ (1425ق). اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بيروت، اعلمي.
حسين بن عبد الوهاب (بي تا) عيون المعجزات، قم، مکتبة الداوري.
حلي، حسن بنسليمان (1421ق). مختصر البصائر، ترجمه مشتاق مظفر، قم، موسسة النشر الاسلامي.
خصيبي، حسين بن حمدان (1419ق). الهداية الکبري، بيروت، البلاغ.
خويي، سيد ابو القاسم (1413ق). معجم رجال الحديث، بي جا، مرکز نشر الثقافة الاسلامية.
راوندي، قطب الدين (1409ق). الخرائج و الجرائح، موسسة امام المهدي4 قم، موسسة امام المهدي4
رحمتي، محمد کاظم بهار (1385). غيبت صغري و نخستين بحرانهاي اماميه، تاريخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم7، شماره 25.
شبيري، سيد محمد جواد (1381). «اثبات الوصية و مسعودي صاحب مروج الذهب»، نشريه انتظار موعود سال دوم شماره چهارم.
ــــــــــــــــــــــ (تابستان 1369). «شيخ مفيد و کتاب اختصاص»، نشريه نور علم، شماره 38.
صدوق، محمد بن علي بن بابويه، (1367). الامالي، تهران، کتابچي.
ــــــــــــــــــــــ (1362). الخصال ترجمه غفاري علي اکبر، قم، جامعه مدرسين.
ــــــــــــــــــــــ (1378ق). عيون اخبار الرضا7، ترجمه لاجوردي مهدي، تهران، نشر جهان.
ــــــــــــــــــــــ (1385). علل الشرايع، قم، داوري.
ــــــــــــــــــــــ (1395). کمال الدين و تمام النعمة، ترجمه غفاري علي اکبر، تهران، اسلاميه.
صفار، محمد بنحسن (1404ق). بصائر الدرجات، تحقيق کوچه باغي محمد، قم، مکتبة آيت الله المرعشي النجفي.
صفري، فروشاني نعمت الله (زمستان 1385). «حسين بنعبدالوهاب و عيون المعجزات»، علوم حديث شماره 4.
ــــــــــــــــــــــ (پاييز و زمستان1384). «محمد بن جرير طبري آملي و دلائل الامامة»، علوم حديث، ش 37 و 38.
طبرسي، احمد بن علي (1403ق). الاحتجاج علي اهل اللجاج، خرسان محمد باقر، مشهد، نشر مرتضي.
طبرسي، فضل بنحسن (1390ق). اعلام الوري باعلام الهدي، تهران، اسلامية.
طبري آملي، عماد الدين ابي جعفر محمد بن ابي القاسم (1383ق). بشارة المصطفي لشيعة المرتضي، نجف، المکتبة الحيدرية.
طوسي، محمد بنحسن (1409ق). اختيار معرفة الرجال، ترجمه مصطفوي حسن، مشهد، موسسه نشر دانشگاه مشهد.
ــــــــــــــــــ (1373). الرجال، ترجمه، قيومي اصفهاني جواد، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه.
ــــــــــــــــــ (1420ق). فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنّفين و أصحاب الأصول، تحقيق طباطبايي عبد العزيز، قم، مکتبة المحقق الطباطبايي.
ــــــــــــــــــ (1411ق). کتاب الغيبة، قم، دار المعارف الاسلامية.
فتال نيشابوري، محمد بن احمد (1375). روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، قم، انتشارات رضي.
قرباني، زين العابدين (1416ق). علم حديث و نقش آن در شناخت و تهذيب حديث، قم، انصاريان.
کرباسي، محمد جعفر بنمحمد طاهر الخراساني (1425ق). اکليل المنهج في تحقيق المطلب، تحقيق: حسيني سيد جعفر، قم، دار الحديث.
کلبرگ، اتان (1371) کتابخانه ابنطاووس، ترجمه قرائي، سيد علي، جعفريان، رسول، قم، كتابخانه عمومي آيت الله العظمى مرعشي نجفي.
کليني، محمد بنيعقوب (1407ق). الکافي، ترجمه غفاري، علي اکبر و آخوندي، محمد، تهران، دار الکتب الاسلامية.
مجلسي، محمد باقر (1403ق). بحار الانوار، جمعي از محققان، بيروت، دار احياء التراث العربي.
مفيد، محمد بنمحمد (1413ق). الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، قم، کنگره شيخ مفيد.
ـــــــــــــــــــ (1413ق). الفصول المختارة، مير شريفي علي، قم، کنگره شيخ مفيد.
منسوب به طبري، محمد بنجرير بنرستم صغير (1413ق)، دلائل الامامة، قم، بعثت.
منسوب به مسعودي، علي بنحسين (1384). اثبات الوصية، قم، انصاريان.
منسوب به مفيد، محمد بن محمد (1413ق). الاختصاص، ترجمه غفاري، علي اکبر و محرمي زرندي، محمود، قم، الموتمر العالمي لالفية الشيخ المفيد.
نجاشي، احمد بنعلي (1365). رجال النجاشي، بي جا، مؤسسة النشر الاسلامي التابعه لجماعة المدرسين بقم المشرفه.
نوري طبرسي، ميرزا حسين (1408ق). مستدرک الوسائل، تحقيق: مؤسسة آل البيت :لإحياء التراث، بيروت، مؤسسة آل البيت: لإحياء التراث.
ياقوت، حموي (1955م). معجم البلدان، بيروت،دار صادر.
يوسف بن حاتم شامي، ق (1420). الدر النظيم في مناقب الائمه اللهاميم قم، جامعه مدرسين.
مرکز تحقيقات کامپيوتري علوم اسلامي (نور)، نرم افزار درايه النور، نسخه 2/1، قسمت اسناد.
[1]. استاديار گروه شيعه شناسي دانشگاه اديان و مذاهب این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
[2]. دانشجوي دكتري تاريخ اهل بيت: جامعة المصطفي العالميه «نويسنده مسئول». این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
[3]. در مورد انتساب اين کتاب به مسعودي (ر.ك: شبيري محمد جواد، تابستان 1381، ش4: 228ـ 201)؛ و در مورد انتساب اين کتاب به طبري (ر.ک: صفري فروشاني، پاييز و زمستان 1384، ش37 و 38: 223ـ 240).
[4]. در مورد او (ر.ك: صفري فروشاني، زمستان 1385، ش 4: 156ـ 168).
[5]. سرزمين کوچکي در نزديکي جزيره ابنعمر از نواحي موصل. (ياقوت حموي، معجم البلدان، ج5: 158). امروزه اين مکان که در بر دارنده آثار باستاني مربوط به آشوريان است، در جنوب موصل در کردستان عراق قرار دارد.
[6]. براي مطالعه در اين مورد (ر.ک: صفري فروشاني، پاييز و زمستان 1384، ش 37 و 38: 223ـ 240).
[7]. در مورد روايت اشعري از او (ر.ک: طوسي، 1420: 54 و براي روايت حميري از او: ابن بابويه، 1404: 120؛ صدوق، 1376: 38، 607 و خويي، 1413، ج 2: 35).
[8]. در مورد منسوب بودن اين کتاب به شيخ مفيد (ر.ک: شبيري، 1369، ش 38: 60ـ 81).
[9]. «حديث مرفوع»، حديثي است که از وسط، يا آخر سند آن يک راوي يا بيشتر افتاده باشد؛ ولي با تصريح به لفظ «رفع» (ر.ک: زين العابدين قرباني علم حديث و نقش آن در شناخت و تهذيب حديث:114).
نویسندگان:
محمد غفوري نژاد ـ محمدتقي ذاکري