کیسانیه

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 8 - 16 دقیقه)

سخن تاریخ نویسان و تاریخ پژوهان در مورد فرقه کیسانیه متفاوت و بعضا متناقض می باشد. حتی در مورد وجه تسمیه و علت نام گذاری این فرقه، احتمالات مختلف و متعددی ذکر شده است که بیان گر عدم اطلاع صحیح و دقیق مورخان از این فرقه می باشد. خصوصا این که کیسانیه، دوام چندانی نداشت و پس از مدت کوتاهی ازبین رفت و این باعث دسترسی کم و ناقص به هویت این فرقه شد. ما سعی داریم که نظریات مختلف را در این جا جمع آوری کرده و شما را با این نظریات آشنا کنیم.

اعتقادات کیسانیه

پیروان این مکتب، خود را پیرو محمد بن حنفیه، فرزند امام علی علیه السلام می دانند. آنها معتقد هستند که او، بعد از امام حسین علیه السلام، امام بر مردم می باشد. آنها عقیده داشتند که او اسرار دین و علم تاویل و علوم باطنی را از دو برادرش امام حسن علیه السلام  و امام حسین علیه السلام فرا گرفته. همچنین آنها بدا را در مورد خداوند جائز می دانند. ونیز اعتقاد به تناسخ و حلول داشتند.

پس از مرگ محمد بن حنفیه، این فرقه دچار انشعابات متعددی شد. که تا دوازده گروه شمرده شده است. وجه تمایز این فرقه ها بیشتر به خاطر اعتقاد متفاوت آنها در مورد امامت بعد از محمد و جانشینی او می باشد.

وجه تسمیه کیسانیه

در مورد این که چرا این فرقه را کیسانیه نامیده اند اقوال متعدد و مختلفی است که نشان گر نابسامانی در شناخت تاریخ نویسان از آنان می باشد. این دلائل عبارتند از:

1ـ چون آنها پیروان مختار بودند لذا کیسان، که لقب خود مختار بن ابی عبیده ثقفی بود، بر این فرقه اطلاق شد. نقل شده هنگامی که پدر مختار او را در زمانی که خردسال بود به حضور علی امیر مؤمنان علیه السلام برد. آن حضرت دست مهر و محبت بر سر او کشیده و فرمود: «کیس، کیس »: زیرک است و با هوش. از همین زمان او کیسان لقب گرفت. (بحار الانوار)

2ـ برخی گفته اند: محمد بن حنفیه، لقب کیسان را به مختار داد. و این، زمانی بود که او را برای گرفتن خون امام حسین به عراق اعزام کرد و هوشیاری و فراست لازم را در او دید.

3ـ کیسان، نام غلام امیر المؤمنان علی علیه السلام بوده و او بود که این فرقه را تأسیس کرد.

4ـ چون مختار اندیشه خود را از غلام امیر المؤمنین گرفته لذا به این گروه کیسانیه گفتند. قائلین به این قول، نظر قبل را به شدت رد می کنند زیرا غلام امیر المؤمنین علیه السلام در جنگ صفين به دست غلام عثمان شهيد شد. لذا او نمي‌تواند پايه گذار چنين فرقه‌اي باشد كه چندین سال بعد از حادثه كربلا ظهور کرد.

5ـ کیسان غلام و خدمتکار محمد بن حنفیه بوده است.

6ـ کیسان، شاگر محمد بن حنفیه بوده ولی از امیر مؤمنان علی و پسرش محمد بن حنفیه و همچنین از حسنین علیهما السلام نیز علم تاویل و باطن و دانش اسرار آفاق و انفس آموخته است. سپس به امامت محمد قائل شد و براي او مراتب و درجاتي دانست كه خارج از حدّ وي بود.

7ـ یکی از فرماندهان سپاه مختار، شخصی بوده به نام ابوعمره کیسان، و مختار این عنوان را از پاسدارخود گرفته و لقب خویش کرده است. او در اعمال خود بسيار افراط مي‏كرد و محمد را وصي حضرت علي (عليه السلام) مي‏دانست و مختار را نايب او معرفي مي‏كرد.

8ـ کیسان، مردی از اهالی کوفه بوده و کشندگان امام حسین علیه السلام را به مختار می شناسانده است. او مردی دلیر و نسبت به انتقام خون امام سید الشهداء علیه السلام، بسیار حساس و فعال بوده است.

9ـ کیسان، مردی از اطرافیان مختار بوده نه غلام و نه شاگرد او، بلکه به عنوان امین و مستشار در دستگاه مختار حضور داشته است و مختار در تمام کارها و تصمیم گیری ها، نظر و رای او را جویا می شده است.

ارتباط کیسانیه با مختار ثقفی

کیسانیه معتقدند، محمد حنفيه پس از كشته شدن برادرش حسين بن علي(عليهما السلام)، مختار را بر عراقين فرمانروايي داد و از او خواست از قاتلان آن حضرت، خونخواهي كند

برخی معتقداند که مختار برای جلوگیری از فشار و تهدیدات حکومت امویان بر امام چهارم، زین العابدین علیه السلام، جریان پیروی خود را از ایشان پنهان داشت ولی در واقع به حمایت از اهل البیت به پا خواست و قیام خود را منتسب به محمد بن حنفیه کرد. پس از کشته شدن مختار، عده ای از پیروانش، چنین تصور کردند که امام بعد از حسین بن علی علیهما السلام، محمد بوده لذا قائل به امامت او شدند.

عده ای دیگر بر این باورند که کیسانیه، پیروان مختار بن ابو عبیده ثقفی بودند. او ابتداءً برای پیشرفت کار خود،  دعوت به علی بن الحسین علیه السلام و سپس دعوت به محمد حنفیه می کرد. البته او در واقع اعتقادی به اهل بیت نداشت بلکه می خواست از آن بهره برداری سیاسی کرده باشد. او بدون این که از طرف محمد بن حنفیه به او اجازه ای داده شده باشد، خود را نماینده او خواند. وقتی که کارش بالا گرفت ادعای دریافت وحی از خداوند کرد و عبارات مسجع به تقلید از قرآن می گفت. محمد حنفیه از وی بیزاری جست و دعوتش به کوفه را رد کرد.

در مقابل این قول، برخی گفته اند که محمد بن حنفیه، از قیام مختار استفاده کرد و خود را مخفیانه امام خواند. اما این قول را به عباسیه نسبت داده اند. روایتی از احتجاج امام سجاد علیه السلام با محمد بن حنفیه و ارائه معجزه از آن حضرت نقل شده که برخی از آن روایت چنین برداشت کرده اند که محمد ادعای امامت داشته. و نیز نقل شده: نامه ای از عبدالملک بن مروان که تازه خلافت یافته بود  به محمد رسید و از او خواست که به شام برود. محمد حنفیه و یارانش از دره ابی طالب بیرون رفت و به سمت عبدالملک روانه شد. کثیر الغره، شاعر اهل بیت که محمد حنفیه را مهدی موعود می دانست در رکاب وی بود و اشعاری سرود که مضون آن، دال بر امام بودن محمد و مهدی بودن او داشت. این جریان دلالت بر این دارد که خود محمد نیز اعتقاد به امامت خود داشته است.

انشعابات فرقه کیسانیه

ابو منصور بغدادي در كتاب الفرق بين الفرق واشعري در مقالات الاسلاميين، انشعابات اين فرقه را يازده مورد مي‌داند كه، بيشتر آنها فرقي است كه به لحاظ جدايي رهبر خويش از فرقه ديگر جدا شده‌اند و عمده ايشان دو گروه‌اند. اما برخی آنها را دوازده فرقه دانسته اند.

1. كساني كه قائل‌به زنده بودن محمد بن حنفيه هستند. آنها مرگ محمّد را انكار كرده، گفتند: او نمرده و نمي‏ميرد و زنده است؛ امّا غايب شده و در «كوه رضوی» پنهان گردیده است تا روزي كه به او دستور به ظهور داده شده و ظهور كند. اين دسته وي را همان امام منتظر مي‏دانند؛ لذا هيچ كس را پس از وي امام نمي‏دانند. این گروه را كربيه مي‌گويند زيرا آنها پیرو ابي كرب الضرير مي‌باشند.


2.  كساني كه قائلند او فوت كرده است و در مورد این که امام بعدي کیست؟ اختلاف كرده‌اند. بعضي قائلند امام بعدي ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفيه است و به حلول روح محمّد در ابوهاشم اعتقاد يافتند آنها می گفتند: او علوم غیبی را از پدر به ارث برده بنابراین جانشین روحانی اوست. عده‌اي دیگر قائلند که امام بعدي علي بن الحسين، زين العابدين (ع) است.


گروه اول در امام بعد از ابوهاشم اختلاف دارند كه عده‌اي امام بعدي را حسن بن محمد و عده‌اي محمد بن علي بن عبدالله بن العباس و عده‌اي عبدالله بن عمرو و عده‌اي بيان بن سمعان و عده ‌اي علي بن الحسين زين العابدين (ع) را امام بعد از ابوهاشم مي ‌دانند.

برخی از این گروه ها معتقد بودند که چون آخر دنیا نزدیک است شمار امامان باید به چهار محدود گردد ( حضرت علی (ع) و سه پسران او ).

بعضی دیگر از کیسانیه، علی، فرزند ابن حنفیه را امام پنجم می دانستند.

یکی از آن فرق با گروهی از هواخواهان عباسیان که مدعی مقام خلافت بوده نزدیک شد ، و داستانی رایج گشت که ابوهاشم به هنگام مرگ، حق امامت خویش را به سر دودمان عباسیان  محمد بن علی سفاح و اخلاف او تفویض کرده است. این شاخه ی کیسانیه، در قیام مردم تحت فرماندهی ابومسلم ( 130 تا 133 هجری) فعالانه شرکت جست و عباسیان برای نیل به مقاصد خویش از آن قیام استفاده کرده به تخت خلافت دست یافتند.

کیسانیه و خلفای جور

برخی بر این عقیده اند که خلفا و حکام صدر اسلام، از این فرقه، برای پیشبرد اهداف خود به خوبی استفاده کردند و آن را آلت دست خود قرار دادند. سید ابراهیم سید علوی، این مسأله را به سه دور تقسیم کرده است (1). او در این باره می گوید: ما به اختصار به سه دور از این سناریوی نه چندان ناشیانه، اشاره می کنیم وبعدا به تفصیل قهرمانان اصلی و بازی گران جنبی این نمایشنامه سیاسی کلامی، را شناسانده و اهداف سیاست بازان حرفه ای را روشن و مشت آنان را باز می کنیم.

دور نخست

در دور نخست ماجرای کیسانیه، بازیگران اصلی نمایش نامه، امویان،زبیریان و هواداران آنها هستند و هدفشان از آن سناریو، از میان برداشتن و به بن بست رساندن قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی بوده است. آنان می خواستند شیعه را دچار تفرقه کنند و محبان اهل بیت را که طالب و خواستار بازگشت خلافت به آل بیت پیغمبر بودند، پراکنده سازند. این نمایش و صحنه سازی با قیام مختار آغاز گردید. دو گروه اموی و زبیری و پیروان و هواداران آنها، از نهضت مختار ناخرسند و اراحت بودند; زیرا امویان می دیدند که مختار ثقفی دست پروردگان و جیره خواران آنان را در کوفه از دم تیغ می گذراند و بویژه کشندگان حسین بن علی علیمها السلام را که تحکیم کنندگان حکومت امویان مروانی بودند، از پا در می آورد.

و اما زبیریان! آنان نیز از قیام مختار دلخون بودند که پیشتر مردم کوفه با عبد الله زبیر بیعت کرده بودند ولی مختار عامل او را از کوفه بیرون کرده و دعوتش را بر اساس رضای آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم مطرح ساخت. پس شعار مختار مبنی بر رضای آل محمد و بازگشت خلافت به آل بیت، تنها شعاری بود که هر دو گروه اموی و زبیری را می آزرد و با وجود تضاد در این دو جریان نسبت به هم، مبارزه و محاربه با شعار مختار نقطه مشترک این دو گروه صرفا سیاسی شد آنان به اشتراک با نهضت مختار درافتادند.

در این دور از بازی کیسانی گری، افتراهاو دروغ های وسیعی به مختار ثقفی زده شد: او به امامت محمد حنفیه معتقد است; خود را نماینده او در کوفه می شناساند و از سوی او مأمور قتل و قلع و قمع قاتلان حسین شهید علیه السلام می باشد; مختار مدعی است که بر او وحی نازل می شود; او قائل به رجعت و بداء است و از تخت علی بن ابی طالب علیه السلام چیزی مانند تابوت بنی اسرائیل پرداخته که پیشاپیش لشکر حمل می شود. و گفتند: مختار در حقیقت، نمی خواهد انتقام خون امام حسین علیه السلام را بگیرد بلکه هدفش تقرب به شیعه می باشد. و او به حب آخرت تظاهر می کند و در دل و باطن خویش، به دنبال دنیاست!!!

امویان و زبیریان با این تهاجم ناجوانمردانه و با آن دورغپردازی های وقیحانه بذر شک و تردید در دلها افشادند و جماعت از پیرامون مختار پراکندند و همین شبیخون تهمت و افترا، آن مرد دلیر و شجاع را تنها گذاشت و سبب قتل وی گردید و جو برای رقبای سیاسی او خالی گشت.

بعدها که سلطه اموی مروانی دوام یافت بسیاری از مورخان و نویسندگان قرون نخست، همان دروغ ها و افتراها را که کاملا جنبه سیاسی داشت و به قصد شکستن شعار و قیام ولایی مختار، شایع شده بود بدون تمحیص و ذکر راوی معتبر و شاهد صدق، در کتب خود آوردند و نسل به نسل نقل شده جزء مسائل تاریخ و کلام گردید.

دور دوم

بازی گران نمایشنامه کیسانیه دور دوم، رجال عباسی و مبلغان و داعیان به خلافت و حکومت ایشان اند وهدف از این نمایش آن بوده که مردم ساده لوح ماوراء النهر وخراسان بزرگ را اقناع کنند که خلیفگان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم اولاد عباس عموی پیامبرند و این مقام به واسطه ابوهاشم عبدالله فرزند محمد حنفیه به وصیت و نص امیرمؤمنان علی ابن ابی طالب علیه السلام به آنان رسیده است.

شروع این نمایش، در ابتدای تلاش عباسیان سیاه نامه برای تصرف کرسی خلافت است آنگاه که مخفیانه نقشه رسیدن به حکومت را می کشیدند و در پشت پرده، چنان طرحی را می ریختند.

در این سناریوی کیسانیه، پس ازوفات ابوهاشم پسر محمد حنفیه در «حمیة » از سرزمین شام، کیش کیسانی بازسازی شد و عقیده به امامت محمد حنفیه دوباره مطرح گردید به زعم بازیگران این نمایشنامه، امام پس ازمحمد بن علی معروف به محمد حنفیه، فرزندش ابوهاشم عبدالله است و او به هنگام وفات، به زعیم عباسیان آن روز محمد بن علی بن عبد الله بن عباس وصیت کرده است.

عباسیان، کیسانی گری را رواج دادند و قول به خلافت محمد حنفیه را از نو مطرح ساختند و گفتند: امام پس از علی بن ابی طالب علیمها السلام محمد حنفیه بوده است.

آنان وصیتی بیرون آوردند و آن را به امام علی علیه السلام منسوب داشتند که امامت بعد از ابوهاشم پسر محمد حنفیه به محمد بن علی عباسی و پس از او به فرزندش ابراهیم امام و آنگاه به برادر او ابی العباس عبدالله سفاح و از او به برادرش منصور و. .. رسیده است.

رجال عباسی بر این سناریو داعیانشان را تغذیه فکری و تبلیغی کرده و به شایعه پراکنی پرداختند ومردم ماوراء النهر و خراسان را که عمدتاً ترک، دیلم و مغول بودند و از اسلام به عنوان یک دین، چیزی نمی دانستند و از لغت عربی هم بهره ای نداشتند، شدیداً تحت تاثیر قرار دادند و بدین وسیله مرام عباسیان که رسیدن به سلطه و قدرت سیاسی دینی بود، فراهم آمد.

دور سوم

بازیگران و قهرمانان دور سوم کیسانی گری، مزدوران، جیره خواران و شعبده بازان حرفه ای اند و هدف شوم آنان عبارت بوده از: معارضه با عباسیان که مدعی بودند خلافت از ابوهاشم به ایشان رسیده است، متوقف کردن شیعه در اعتقاد به امامت امام غایب و ابطال امامت پس از او، و به طورکلی ایجاد تردید در عقاید شیعه و خدشه دار کردن سمعه تشیع و وارد کردن خرافات و سخنان سخیف و باطل به مذهب ایشان در شکل فرقه سازی های مختلف.

این دور هم در واقع، همان روزی آغاز شد که عباسیان به بازسازی کیسانیه پرداختند و از دست امام سوم و یا پنجم این فرقه! ابوهاشم عبدالله ابن محمد حنفیه وصیت نامچه ای بیرون آوردند و در آن وصیتنامه جعلی، خلافتشان را به امام علی علیه السلام منسوب داشتند و از این طریق جاده پر پیچ و خم خلافت را برای خود کاملا هموار ساختند. عباسیان با این شگرد، خلافت و امامت را از فرزندان علی و نسل فاطمه زهرا سلام الله علیهما گرفتند و پس از آن که در سایه تفکر کیسانی حنفی و از طریق ابوهاشم به هدف خود رسیدند آن وقت همان ارکان و اصول کیسانی گری ضلالت، کفر و زندقه، گردید.

در زمان منصور، شورشگران و معترضان علی الدوام رو به فزونی داشت و او با سفاکی تمام خون می ریخت و مخالفانش را می کشت تا به جایی رسید که خود او از اسراف در قتل بیمناک شد و به دنبال راه چاره ای دیگر رفت. او به فکر تاسیس اداره ای افتاد به نام «دایره زندقه » همانند سازمان های مخوف امنیت حکومت های امروز. وظیفه آن، تفتیش، جستجو و کسب اطلاعات بود. منصور دوانیقی، مخالفان ومعترضان خود را از این راه سرکوب می کرد بی آن که مستقیما به آدم کشی متهم شود. هدف این اداره در واقع، کفر زدایی و تعقیب ملاحده و زندیقان نبود بلکه او با ایادی خود، مخالفان را شناسایی و متهم و نابود می کرد و در صورت ظاهر، با کفر و زندقه و الحاد مبارزه می نمود. تا جایی که موضوع به کیسانیه و فرقه های آن مربوط می شود بسیاری از آنچه به این مذهب و مردان آن نسبت داده شده، بافته خیال گردانندگان این دایره مخوف است و همان افکار و اندیشه ها و عقیده هایی که در کیسانیه دور دوم پلی بود برای رسیدن به حکومت و قدرت در این مرحله همه آنها کفر و الحاد شناخته می شوند و اشخاصی نه کم، به داشتن آن عقاید متهم و سپس تعقیب و به قتل می رسند. در این دوره، عقیده هایی مثل قول به تناسخ، حلیت محارم، تعطیل احکام، ابطال فرائض و اعتقاد به الوهیت برخی اشخاص و دیگر افکار سخیف و باطل به کیسانیه نسبت داده می شود.

آری، بعد از آن که حکومت و سلطنت عباسیان، استقرار یافت و از طریق نشر آرا و عقایدی به نام کیسانیه به اهداف خود رسیدند وضع دگرگون شد. مهدی عباسی پیروان خود را گرد آورد و آنان را بر انکار کیسانی گری و نفی اصول فکریی به نام کیسانیه ، واداشت او به صراحت گفت: امامت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آن عمویش عباس بن عبد المطلب بوده است و پس از وی فرزند او عبدالله بن عباس، امام بوده و او به پسرش علی بن عبدالله وصیت کرده و به همین ترتیب او هم خلافت را به پسرش محمد واگذاشته و از او به فرزند وی ابراهیم و سپس به برادرش ابوالعباس و از او به برادر وی منصور انتقال یافته و منصور هم پسرش مهدی را ولیعهد خود ساخت.

به پندار او خلافت و امامت پس از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حق عباس و فرزندان او بوده و دیگران غاصب بوده اند. مهدی عباسی همان کیش کیسانیت را که درخانه جدش محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، آفریده شد و درآن زمینه وصیت نامچه ای از ابوهاشم مبنی بر همین پندار بیرون آورده شد. آری، همه آنچه را که به آن اهداف خلق کرده بودند، منصور مذهب ویرانگر و منحرف ونادرست خواند و پنداشت که ابوبکر و عمر و عثمان و علی علیه السلام و هر که کرسی خلافت را پس از پیامبر اشغال کرد، غاصب بوده اند. او پیروی اش را از امامت محمدحنفیه رد کرد و آن را از اصل منکر شد.


(1)    فصلنامه کلام اسلامی، شماره 19، سید علوی، سید ابراهیم
 


چاپ   ایمیل