بررسی اندیشه های اعتقادی غالیان در تاریخ شیعه

فرقه های عصر حضور ائمه بازدید: 2732
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 28 - 56 دقیقه)

غلو به معنای خروج از اعتدال است. این اندیشه در ادبیات دینی راجع به نظریاتی که به نوعی از اندیشه‌های اصیل و ناب دینی تجاوز می‌کنند،‌ اطلاق می‌شود. تاریخْ به طور خاص، از برخی اندیشه‌ها به عنوان اندیشه‌های غالیانه و از برخی افراد به عنوان غالیان یاد کرده است. در این نوشتار به دنبال تتبع تاریخیِ اندیشة‌ غلو هستیم. بر اساس مهم‌ترین یافته‌های این تحقیق، اعتقاد به الوهیت اشخاص، حلول خدا در انسان، تناسخ،‌ تشبیه و تفویض امر عالم به امامان مهم‌ترین اعتقادات غالیانه بوده که گاه به انگیزه، ارتزاق و کسب درآمد، گاه به خاطر ناتوانی در درک حقایق دینی و گاه به منظور اباحی‌گری مطرح می‌شد.

مقدمه
قرآن کریم و روایات پیشوایان دین اسلام آکنده از معارفی است که تشنگان حقیقت را سیراب می‌کند. با وجود این، تاریخ اسلام از وجود کج‌اندیشانی خبر می‌دهد که به جای تأمل در باورهای اصیل دینی و مراجعه به پیشوایان دین، راهی دیگر پیموده، اندیشه‌هایی را بروز دادند که در ادبیات دینی، غلوّ نامیده می‌شوند.

غالیان به طور کلی در اندیشه‌های خود اعتدال را رها کرده و افراط‌گری‌های شگفتی داشتند تا آنجا که گاه ادعای الوهیت نیز می‌کردند.

متأسفانه در همان قرون اولیه اسلام، عوامل متعددی دست به دست هم داده و در راه کوبیدن مذهب حق شیعه که مبتنی بر اصول و عقاید متعارف و توجیه پذیر اسلامی بود، همّت گماشتند و سعی در ارائه چهره ای وارونه از این مذهب نموده، آنها را غالیان دین نامیدند. آتش بیاری اصلی معرکه را عواملی برون مذهبی همانند افراد دنیاپرست و شیّاد به عهده داشتند که برای فریب توده ها چند صباحی خود را در داخل شیعیان جا زده بودند. آن ها از احساسات و عواطف پاک و بی شائبه مردم و نیز ناآگاهی آنان استفاده نموده و با رواج عقاید غلوآمیز خود، شروع به بنیانگذاری فرقه ها و گروهک هایی منتسب به شیعه نمودند؛ به گونه ای که تا نیمه قرن چهارم هجری به نام حدود 60 فرقه از این گونه گروهک ها برخورد می نماییم.

خوشبختانه هوشیاری و درایت کامل ائمه معصومین – علیهم السلام- اجازه نداد که این فرقه ها و گروهک ها به صورت دیرپا باقی بمانند. امامان معصوم از راه بیان عقاید صحیح و غیر افراطی، افشاگری پیرامون رؤسای غلات و اهداف و تؤطئه های آن ها، بیان نتایج عقاید غلوّ آمیز، و سرانجام صدور فرمان قتل بعضی از رؤسای غلات، تلاش عظیم و پرثمری را در راه اضمحلال این پدیده آغاز نمودند؛ به گونه ای که مشابه این تلاش را از سوی آنان در مقابله با هیچ یک از مذاهب دیگر اسلامی و حتی ادیان غیر اسلامی بالاتر از همه – مکاتب الحادی- سراغ نداریم.

در این نوشتار، در پی بررسی تاریخی اندیشة غلو هستیم.

1. مفهوم شناسی
غلو در لغت به معنای تجاوز و بالارفتن هر چیز از اندازه خود معرفی شده است. این لغت «غُلُو» مصدر «غَلی یَغلوُ» از باب نَصَرَ یَنصُرُ و ناقص یایی است. غَلیان که به معنای جوشش مایعات و بالاتر رفتن دمای آنها از حد متعارف می باشد، نیز از همین ریشه است[1].
به تیر هم چون از کمان تجاوز می کند، « غَلو» می گویند. از همین جاست که به مقدار مسافتی که معمولاً هر تیر در هنگام خروج از کمان طیّ می کند، «غَلوَة» گفته می شود، چون از حدّ خود تجاوز کرده است.
همچنین « غَلاء» به معنای گرانی و بالاتر رفتن قیمت کالاها از حدّ متعارف نیز با این لغت هم ریشه می‌باشد.
« غُلُوان الشباب» به اوّل جوانی گفته می شود که نیروهای انسانی در اوج خود قرار دارد[2].
نکته قابل ذکر اینکه گرچه هر دو لغت غلّو و تعدّی، تجاوز از حدّ در ناحیه افراط را نشان می دهند، اما هنگامی از لغت غلّواستفاده می شود که بخواهیم مراتب بالای تجاوز را برسانیم، در حالی که لغت تعدّی مراتب پایین تر و ضعیف تر را می رساند[3].
غالی نیز، اسم فاعل از همین ماده، به کسی گویند که غلّو کند و جمع آن غلات است[4].
بنابر این، هرگاه این کلمه در مورد معتقدات دینی و مذهبی به کار رود، به این معناست که انسان چیزی را که به آن اعتقاد دارد، از حدّ خود، بسیار فراتر برده است.
معنای اصطلاحی غلو و غالی نیز مورد بحث عالمان شیعه و سنی بوده است. به گفتة‌ شهرستانی، غالیان آن کسانی اند که درباره امامان خود از اندازه فراتر رفتند و آنان را از حدود آفریدگانی الهی فراتر بردند و درباره آنان به احکامی که ویژه خداوند است، گراییدند[5]. یا به دیگر سخن، درباره امامان از مرز عقل و ایمان تجاوز کردند و امامان را خدا پنداشتند، یا بدان اعتبار که آنان انسان هایی متّصف به صفات الوهیت هستند و یا بدان اعتبار که خداوند در نهاد بشری آنان حلول کرده است[6].

هرچند جدای از کاربرد تاریخی این اصطلاح درباره کسانی که در مورد امام علی (علیه‌السلام) عمدتاً و سپس فرزندان آن حضرت غلو کردند، می توان واژه غالیان را در خصوص همه کسانی که رهبران دینی خود را فراتر از اندازه بشری پنداشتند و صفات خدایی را به آنان دادند به کار برد، اما تعریف اصطلاحی دقیق این واژه همان چیزی است که شیخ مفید در این باره آورده است، آنجا که می نویسد:
«غالیان که از تظاهرکنندگان به اسلام هستند، کسانی اند که به امیر مومنان (علیه‌السلام) و امامان دیگر از نسل آن حضرت نسبت خدایی دادند و آنان را به چنان فضیلتی در دین و دنیا ستودند که در آن از اندازه بیرون رفتند و از مرز اعتدال فراتر رفتند.»[7]
از دیدگاه نگارنده همین تعریف با واقعیت تاریخی کاربرد واژه غلو و غالیان در منبع فرقه شناختی و تاریخی سازگارتر به نظر می رسد و بر این پایه غالیان به عنوان یکی از شاخه های شیعه موضوع بحث و بررسی قرار گرفته اند.
2. اقسام غلو
درباره حدود، اقسام و مظاهر غلو، دیدگاه‌های متعددی بیان شده است که به دو دیدگاه اشاره می‌شود.
اول: علامه مجلسی نمونه و مظاهر غلو را چنین بر می شمرد:
1- الوهیت پیامبر و ائمه اطهار (علیه‌السلام).
2- شریک بودن با خدا در معبودیت یا خالقیت و رازقیت؛
3- حلول خداوند در آن ها یا اتحاد خداوند با آنان.
4- آگاهی افراد غلو شونده از غیب بدون وحی و الهام الاهی.
5- نبوت درباره ائمه اطهار (علیه‌السلام).
6- تناسخ ارواح ائمه در بدن های یکدیگر.
7- سقوط تکلیف و عدم ترک معصیت الهی در صورت معرفت افراد غلو شونده[8].
او اعتقاد به هریک از آن ها را سبب الحاد، کفر و خروج از دین می داند[9].
دوم: آیت الله سید محمد باقر صدر، غلو را به سه لحاظ « الوهیت» ، «نبوت» و «صفات و افعال» تقسیم می کند:
1- غلو به لحاظ مرتبه الوهیت؛ این نوع غلو در اقسام زیر متصور است:
الف) اعتقاد بر این که آن شخصی که در حقش غلو می شود، خدا است. (انکار خدا).

ب) اعتقاد بر این که آن فرد غیر از خدای واجب الوجود است؛ مگر آن که با او در الوهیت شریک است و سزاوار پرستش است؛ خواه این عبادت به نحو طولی باشد یا عرضی. (انکار توحید).

ج) اعتقاد به حلول خدا یا اتحاد خدا با آن فرد.

2- غلو به لحاظ مرتبت نبوت؛ غلو کننده معتقد است که فرد غلو شونده:

الف) افضل از نبی باشد و او همزه وصل بین نبی و خداست.

ب) مساوی نبی باشد؛ به گونه ای که در رسالت نبی بین خداو مردم، شامل او نگردد.

3- غلو به لحاظ صفات و افعال؛ به معنای نسبت صفت یا فعل به شخصی که او در حد و اندازه آن نیست.

در این تقسیم بندی، تفویض در دسته نخست قرار می گیرد[10].

3. غلو در آیات قرآن
مشتقات کلمه غلو، چهار بار در قرآن به کار رفته است که دو مورد آن درباره غلو دینی و دو مورد دیگر به معنای جوشش می باشد. دو مورد اول که متناسب با بحث ما هستند، عبارت‌اند از:
1. « یا أهلَ الکِتاب لا تَغلُوا فی دینکُم وَلا تَقُولُو عَلَی اللهِ اِلاّ الحَقَّ إنَّماالمَسیحُ عیسَی ابنُ مَریَمَ رَسُولُ اللهِ وَ کَلِمَتُهُ ألقیها إلی مَریَمَ وَ رُوحٌ مِنهُ فَامِنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ لاتَقُولوا ثَلثَةٌ اِنتَهُوا خَیراً لَکُم إنَّمااللهُ إلهٌ واحِدٌ سُبحانَهُ أن یَکونَ لَهُ وَلَدٌ...»[11]
« ای اهل کتاب! در دین خود غلو (و زیاده روی) نکنید و درباره خدا، غیر از حق نگویید. مسیح، عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا و کلمه اوست که آن را به مریم القاء نمود و روحی از طرف او بود. پس به خدا و پیامبران او ایمان بیاورید و نگویید « خداوند» سه گانه است. از این سخن خودداری کنید که برای شما بهتر است. خدا، معبود یگانه است؛ او منزه است از این که فرزندی داشته باشد...».
این آیه درباره مسیحیان است که پیامبر خود، حضرت عیسی (علیه‌السلام) را از حد فراتر برده، او را پسر خدا دانستند و قائل به خدایان سه گانه: یعنی پدر، پسر و روح القدس شدند.
2. « قُل یا أهلَ الکِتابِ لاتَغلُوا فی دینکُم»
« ای اهل کتاب! در دین خود غلوّ و زیاده روی نکنید.»[12]
4. غلو در روایات
کلمه غلو و مشتقات آن در روایات شیعه و اهل سنت بسیار به کار رفته و بیشتر آن ها مربوط به بحث ما نیست، مثل روایاتی که درباره غلیان و جوشش انگور (عصیر عنبی) وارد شده است.
ما در این جا فقط روایاتی را ذکر می کنیم که این کلمه و مشتقات آن درباره غلو دینی به کار برده باشد. از پیامبر اکرم (ص) چنین نقل کرده است: « ایاکم و الغلّو فی الذین فانّما هلک من کا قبلکم بالغلوّ فی الدین»[13]
در این روایت، پیامبر اکرم (ص) ضمن بازداشتن مسلمانان از غلوّ دینی، آن را به عنوان علت نابودی امت‌ها و ادیان پیشین معرفی نموده است.
همچنین فرمودند:‌ « صنفان من امتی لا نصیب لهم فی الاسلام، الناصب لاهل بیتی حرباً و غال فی الدین مارق منه ...»[14] در میان امت من، دو گروه نصیبی از اسلام ندارند، (اول) کسانی که عَلَم جنگ و مخالفت با اهل بیت من بر افرازند و (دوم) آنان که در دین غلوّ نمایند و از حدّ آن تجاوز کنند.»
حضرت امیر المؤمنان علی (علیه‌السلام) نیز در این باره می فرمایند: از غلو مانند غلو مسیحیان درباره عیسی بپرهیزید، همانا من از غالیان بیزارم. [15]
امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «جوانان خود را از غلات برحذر دارید تا ایشان را فاسد نکنند، زیرا غلات بدترین آفریدگان خدایند. بزرگی خدا را کوچک شمارند و برای بندگان خدا دعوی خدایی کنند. به خدا سوگند که غلات بدتر از یهود، نصارا، مجوس و مشرکانند.»[16]

امام رضا (علیه‌السلام) هم فرمود: «غلات کافرند و مفوضه مشرکند. هر که با این افراد همنشینی کند، رابطه دوستانه برقرار کند، چیزی بخورد،ازدواج کند، آنان را امین بگیرد، سخن آنان را تصدیق کند یا آنان را به کلمه ای یاری کند، از ولایت خداوند بزرگ و ولایت رسول خدا و ما اهل بیت بیرون رفته است.»[17]
5. خاستگاه و تاریخچه پیدایش غلو
در زمینه خاستگاه و ریشه های ظهو غالیان نظرات گوناگونی مطرح شده است که در ذیل به برخی از معروفترین آن ها می پردازیم.
1. برخی در صدد هستند تا برای تشیع ریشه و منشأ ایرانی درست کنند و تفکرات این مذهب را واکنش روح ایرانی در برابر اسلام قلمداد کنند، لذا اندیشه های غالیان به ویژه سوژه اصلی تفکر آنان یعنی الوهیت امامان (حلول جزء الهی در ائمه) را چنین توجیه می کنند که ایرانیان به دلیل وجود فره ایزدی، برای پادشان خود قداست ویژه ای قائل بودند، لذا پس از اسلام به دنبال اشخاصی می گشتند که چنین تقدسی را به آن ها انتقال دهند و چون دریافتند شیعیان برای امامان خود قائل به کرامات ویژه ای هستند به شیعه روی آوردند، و همان مقامی را که برای شاهان خویش قائل بودند برای امامان شیعه قائل شدند.
احمد امین در این زمینه ضمن ردّ دیدگاه فوق عقیده دارد که عقیده شیعه قبل از ایرانیان شیوع داشته و حزب علی بلافاصله پس از ارتحال پیامبر (ص) به وجود آمده و حوادث روزگار و به ویژه معایب عثمان بر اهمیت آن افزود و پس از ورود ملت های دیگر در عالم اسلام و پذیرش اسلام توسط آنان این تفکر رنگ دیگر به خود گرفت[18].
از طرف دیگر اندیشه حلول جزء الهی در ائمه نیز هیچ ارتباطی با عقاید ایرانیان ندارد. آنان فره ایزدی[19] را مؤید قدرت پادشاهان می دانستند نه اینکه معنای الوهیت پادشاهان ایران را داشته باشند. چرا که سلطنت در نگرش ایرانیان صرفاً یک موهبت الهی بود و هیچگاه این تفکر به حدی نبوده که منجر به اعتقاد ایرانیان در مورد حلول خدا در پادشاهان ساسانی باشد. این مسأله بیشتر با عقاید یهودیان و مسیحیان مناسبت دارد. زیرا آن ها نیز موقعیتی مشابه تصورات، غلات را برای ائمه یا رهبران خود قائل بودند[20]. در کتاب ملل و نحل نیز به تأثیرات و الهامات غالیان از یهود و نصاری اشاراتی شده از جمله این که: «شبهه های ایشان از مذاهب حلولیه و تناسخیه و ملل یهودی و ؛ زیرا یهود تشبیه خالق به خلق و نصاری تشبیه خلق به خالق می کنند[21].
2. یکی دیگر از مهمترین نظریات در مورد خاستگاه غلو، اشاره به منشأ بین النهرینی آن دارد. در این زمینه دکتر مصطفی کامل الشیبی، آغاز جنبش غالی‌گری را از کوفه می داند، چرا که قرن دوم هجری دوران بحث و نظر و ظهور فلسفه های گوناگون بوده است. در این ایام فرقه های تندرو در کوفه و مدائن پدید آمدند. افراط کوفیان در اعتقاد به مقام والای امامان تا حد خدایی باعث دوری شیعیان از رهبران علویشان و افزایش قدرت امویان بود.
بعد ها در دوران امام هادی (علیه‌السلام) مذهب نصیری که یکی از فرقه های وابسته به غالیان است توسط محمد بن نصیر نمیری پدید آمد. از عمده ترین تفکر آنان، الوهیت ائمه و نقش غلو در حق آنان و نیز سهل انگاری در رعایت واجبات دینی بود. شیبی نقش اینگونه تفکرات را در تحول تشیع بسیار مؤثر دانسته است[22].
در مورد نقش و سهم بین النهرین در شکل گیری تفکرات غالیان، قرائن دیگری را از اظهارات صاحب‌نظران در این زمینه می توان یافت. احمد امین در کتاب پرتو اسلام، عراق را مرکز مذاهب مختلف می‌داند و دلیل این امر را شیوع اندیشه های مانی و مزدک و عقاید مسیحی و یهودی بیان می کند. آنگاه وی با استناد به عقیده مسیحیان در باب حلول خداوند در عیسی و شباهت آن با عقیده غالیان (در مورد خداوندی علی (علیه‌السلام)) تأثیر مهم و نفوذ اندیشه های مسیحی را در غالیگری نشان می دهد[23].
مادلونگ نیز در این زمینه در کتاب فرقه های اسلامی می نویسد: « سرزمین بین النهرین پیش از خیزش اسلام، بخشی از امپراطوری ایران بوده و پایتخت اداری دولت ساسانیان را م در برداشته، اگرچه مردمان بومی آن سرزمین از نژاد سامی بودند و بیشتر سنت های دگرگونه مذهبی خود را همی داشتند. این سرزمین محیطی طبیعی از برای پیدایش جنبش های التقاطی بود، جنبش هایی که بر بنیاد آمیختگی مرده ریگ های مذهبی ایرانی و محلی بر سرزمین اصلی پرتوافکن بود.»[24]
در سخنان مادلونگ، نقش بین النهرین به عنوان مکانی مناسب جهت ظهور جنبش های التقاطی مطرح شده، البته ممکن است در گفته های وی به ظاهر موردی برای تأیید نقش اندیشه های ایرانی در غالیگری یافت شود اما باید توجه داشت که نقش عنصر ایرانی هیچگاه به اهمیت سایر اندیشه های موجود در سرزمین بین النهرین نبوده و تأثیر و نفوذ عقاید مسیحی و به ویژه گنوستیک[25] یونانی[26] در شکل گیری تفکر غالیان به مرابت پر رنگ تر و بیشتر از میراث مذهبی ایران باستان است.

گفتار دوم: نخستین آغازگر اندیشه غلو
برخی از مورخین که اغلب از اهل سنت می باشند، مؤسس این نحله (غلات) را عبدالله بن سبأ دانسته اند[27]. این انتساب به ابن سبأ حتی میان اقوال شیعیان نیز راه یافته است[28]. در حالی که بنابر تحقیقات برخی از متأخران عبدالله بن سبأ شخصیتی دروغین و ساخته فردی ضعیف به نام سیف بن عمر تمیمی (م 170 ق) است و داستان او نخستین بار در کتاب تاریخ طبری[29] مطرح شده و روایت های کشی در این خصوص در سند و متن مخدوش بوده و از این رو، مورد استفاده اصحاب کتب اربعه قرار نگرفته اند[30].
برخی نیز متذکر شده اند که کتب سیره و تاریخ کمتر نشانی از جریان غلو در زمان حیات سه امام نخست به دست می دهند، اما پس از شهادت امام سوم و قیام توابین و ستم های واردشده بر اهل بیت علیهم السلام و قیام‌های زیدیه و کیسانیه و خوارج و وجود شرایط فرهنگی و اجتماعی، اندیشه غلو، یعنی خدا شمردن حضرت علی (علیه السلام) یا اعتقاد به حلول جزء الهی در ایشان یا برخی رهبران نزد بعضی از گروه های مسلمانان به ظهور رسید و این در مواردی نیز به عنوان حربه ای سیاسی به کار گرفته شد[31].
اما حقیقت آن است که با توجه به زمینه‌ها و علل ظهور پدیده «غلو» که در فصل بعدی ذکر خواهند شد- و همچنین وجود احادیثی از پیامبر و حضرت علی (علیه السلام) در خصوص نهی از غلو، شاید بتوان برای غلو قایل به کم و کیفی متفاوت در ادوار تاریخی شد، یا عواملی را در تشدید یا تخفیف آن بر شمرد، اما نمی توان برای آن به طور مطلق، زمان آغاز یا آغاز گری خاص در تاریخ اسلام در نظر گرفت، بلکه باید گفت: از دیرباز، غلو پدیده ای شایع نزد تمام فرق مسلمانان بوده است.
6. علل و عوامل پیدایش فرقه های غلات
ضعف عقول، حب مفرط، انگیزه های مالی و نیز لاابالی گری و ترک واجبات، از جمله عوامل موثر در شکل گیری تفکرات مبالغه آمیز غلات بوده است که در ذیل به توضیح مختصر پیرامون هر یک اکتفا می کنیم:
1-6. ضعف عقول
در بعضی از روایات شیعه، جهل و ناآگاهی مردم به عنوان یکی از علل غلو ذکر شده است. حضرت امام رضا (علیه‌السلام) در این مورد بیانی از قرار زیر دارد:
بعضی از مردم ساده دل، معجزات و کرامات فراوانی از ائمه (علیهم السلام) مشاهده می کردند و چون نمونه آن ها را از مردم عادی ندیده بودند، تصور می کردند که حتماً صاحب این معجزات، دارای مقامی برتر از مقام بشری است. و به این ترتیب قائل به خدایی ائمه (علیهم السلام) یا حلول روح خدایی در آنان می شدند[32].
البته این علت فقط درباره مردم ساده دل که پیروان بعضی از فرقه های غلات را تشکیل می دادند، مصداق پیدا می کند. علاوه بر این که ممکن است بگوییم این مردم، بدون اینکه در فرقه خاصی جای بگیرند، به چنین اعتقادی می رسیدند. به هر حال مردم با این جهل خود، سهم فراوانی در پیشرفت فرقه های غلات داشتند.
2-6. حب مفرط
در بعضی از روایات، حضرت امام سجاد (علیه‌السلام) علت غلو را دوست داشتن زیاد مطرح می کند. امام در حدیثی خطاب به ابوخالد کابلی چنین می فرمایند:
«یهود و نصاری، به خاطر حب مفرطی که به عزیر و مسیح (علیهم السلام) داشتند آن دو را فرزندان خدا دانستند. این سنت درباره ما نیز جریان یافته است و برخی از افراد را به سوی گرایش های مبالغه آمیز در مورد ما سوق داده است. پس بدان که نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان[33].
همچنین در سخن گوهر بار امیر مؤمنان علی (علیه‌السلام) نیز به هلاکت دو گروه: محبّان غلوکننده و دشمنان کینه توز در شأن ایشان اشاره ای پرمعنا شده است: « هلکَ فَیَّ رجلان: محبٌّ غالٍ و مبغِضٌ قالٍ»[34]
« دو گروه در مورد من هلاک شدند: دوستداری که غلو می کند و دشمنی که بغض می ورزد.»
این دلیل نیز درباره افراد ساده دل عامی که یا فرقه ای تشکیل نداند و یا این که پیرو فرقه هایی با رهبران شیاد بودند و باعث فزونی تعداد افراد و این فرقه ها و پیشرفت آن ها می شدند، مصداق پیدا می کند.
3-6. ارتزاق و کسب درآمد
انگیزه های مالی و کسب درآمد و ارتزاق، از جمله عوامل موثر در شکل گیری پدیده غلو بوده است. همچنین ترویج بی بند و باری و وضع احادیث جعلی، از جمله حربه هایی است که غلات را برای جذب هر چه بیشتر مردم و رسیدن به مال و ثروت، یاری داده است.
با بررسی زندگانی و شخصیت رهبران غلات، مانند: ابوالخطاب،ريال مغیرة بن سعید، ابومنصور عجلی و بیان بتان در می یابیم که آنان افرادی زیرک و سیّاس بودند که برای رسیدن به جاه و مال و منال برای خود دسته بندی هایی ایجاد کردند و با بهانه کردن الوهیت ائمه (علیهم السلام) خود را پیامبر و منصوب از طرف آنان دانستند و به این ترتیب از احساسات مردم ساده دل استفاده نموده، آنان را به بیراهه کشاندند و چند روزی از بهره های این حرکت خود برخوردار شدند تا این که بالاخره حساسیت حکومت را برانگیختند و به هلاکت رسیدند[35].
امام حسن عسکری (علیه السلام) در مورد دو تن از غلات به نام های محمد بن نصیر فهری نمیری و حسن بن محمد بن بابای قمی چنین فرموده اند:
« مُستَأکِلَینِ یَأکُلانِ بنا النّاسَ فَتّانَینِ مُوذَیینِ ... یَزعَمُ ابنُ بابا أنّی بَعَثتُهُ نَبیّاً»[36]
این دو حیله گر موذی به نام ما، مال مردم را می خوردند... ابن بابا ادعا می کند که من او را به عنوان نبی برانگیخته ام.
4-6. اباحی گری و ترک واجبات
با مراجعه به تعالیم و احکام فرقه های غلات می بینیم که آنان اباحی گری مطلق را تبلیغ می کردند، به گونه ای که حتی ازدواج با دختر خود را روا می شمردند، گوشت خوک را حلال می دانستند، لواط را یکی از طیبات به حساب می آوردند و تعالیمی از این قبیل داشتند.
در هنگام تحلیل، به این نتیجه می رسیم که تبلیغ کنندگان این گونه تعالیم افرادی بی دین و شهوت پرست بودند که دین را مانع مهمی در راه رسیدن به اهداف خود می دیدند و برای گذر از این مانع، به نام دین حمله ور شدند و با به راه انداختن جریان غلات، سعی کردند خود را از هر گونه قید و بند دینی آزاد کنند.
همین اباحی گری مطلق را می توان علت عمده ای برای پیوستن گروهی از مردم شهوت پرست به آنان دانست.
در حدیثی هم که از حضرت صادق (علیه‌السلام) وارد شده است، آن جناب غلات را بدتر از یهود و نصاری و مجوس و مشرکین معرفی کرده و بزرگان را از معاشرت فرزندان و جوانان خود با این فرقه ضالّه بر حذر داشته اند. حضرتش، ویژگی ممتاز این گروه را ترک فرایض و واجباتی چون نماز، زکات، روزه، حج بیان کرده که به این کار، خو گرفته اند، به گونه ای که توانایی ترک چنین عادتی را ندارند[37].
7. اعتقادات و باورهای غلات
مهم‌ترین باورهای غالیان عبارت‌اند از:
1-7. الوهیت اشخاص
در طول تاریخ نمونه های فراوانی از اعتقاد به خدایی افرادی چون پادشاهان و امپراطورانی مانند امپراطور ژاپن و فرعون مصر وجود دارد. همچنین در میان یهودیان و مسیحیان اعتقاداتی مبنی بر اینکه عزیر و مسیح پسران خدا می باشند وجود دارد. اما در اسلام، اعتقاد به خدایی ائمه (علیهم السلام) برای اولین بار به عبدالله بن سبأ نسبت داده شده است که حضرت علی (علیه‌السلام) را خدا می دانست. البته همانطور که قبلاً روشن شد اساساً عبدالله بن سبأ، شخصیتی موهوم و ساختگی دارد و نه خود او و نه اعتقاداتش اساس تاریخی ندارند.
لذا اولین فرقه ای که در اسلام ظهور کرد و اعتقاد به خدایی افراد داشت، فرقه ای بود که از سوی هیچ یک از فرقه نویسان، منتسب به شیعه نشده است، بلکه ظهور آن در میان گروه های غیر شیعه بوده است. این فرقه، فرقه ای بود به نام راوندیه از پیروان عبدالله راوندی که گفته شده است در ابتدا محمد بن علی عبدلله بن عباس را امام، خدا و عالم به هر چیز می دانستند و می گفتند: هر کس او را شناخت، آزاد است که هر کاری بکند[38].
در زمان منصور، خلیفه عباسی، عده ای از این فرقه، منصور را خدای خود خطاب کردند.
اما پس از آن که منصور، ابومسلم خراسانی را کشت، بر او شوریدند و منصور آنان را قتل عام کرد[39]. از این گروه بود که غلو به دیگر گروه ها سرایت کرد.
در همین هنگام، ابوالخطاب که قبلاً از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام) بود، برای آنکه عده ای را دور خود جمع آوری کند، قائل به خدایی امام جعفر صادق (علیه‌السلام) شد تا بتواند خود را به عنوان پیامبر منصوب از طرف او، به پیروانش بقبولاند[40].

ابو منصور عجلی هم در همین زمان قائل شد که خداوند او را بالا برده و به او خطاب « یا پسر» کرده است[41].
پس از ابوالخطاب؛ گروه هایی مانند: معمریه(پیروان معمر)، بزیعیه(پیروان بزیع حائک)، سریه (پیروان سری) راه ابوالخطاب را در پیش گرفته، امام جعفر صادق (علیه‌السلام) یا ائمه دیگر را خدا و رهبران خود را فرستاده او دانستند.
در زمان امام حسن عسکری (علیه‌السلام)، محمد بن نصیر نمیری، امام حسن (علیه‌السلام) را خدا و خود را پیامبر می دانست[42].
2-7. اعتقاد به نبوت ائمه یا افراد دیگر
کتب ملل و نحل و تاریخ، اولین بار، ادعای نبوت را به مختار ثقفی نسبت می دهند و درباره او می گویند: کلمات و جملات موزون و مسجعی بر زبان می راند و ادعای نزول وحی بر خود را داشت[43].
البته این نسبت، دروغ محض است و دستگاه های تبلیغاتی بنی امیه و نیز دستگاه های تبلیغاتی عبدالله بن زبیر برای آلوده کردن چهره قیام مختار که به خونخواهی امام حسین (علیه‌السلام) انجام گرفته بود، این چنین وجهه رهبر قیام را آلوده نشان دادند.
همچنین در هنگام ذکر فرقه های غلات در کتاب های تاریخی از فرقه هایی با عنوان های اشینیّه، شریکیّه، امریّه، عنیّیه و میمیّه می برند که معتقد بودند حضرت علی (علیه‌السلام) در نبوت با حضرت محمد (ص) شریک بوده است.
و نیز فرقه هایی با عنوان های غرابیه، زبابیه، زمیّه و مخطّئه که نبوت را حق حضرت علی (علیه‌السلام) می دانستند و می گفتند: جبرئیل به واسطه شباهت فراوان حضرت علی (علیه‌السلام) و حضرت پیامبر (ص) در هنگام نزول وحی خطا کرد و وحی را بر پیامبر فرود آورد و حضرت پیامبر (ص) برای راضی کردن حضرت علی (علیه‌السلام) دختر خود را به او تزویج کرد[44].
بعضی از آن ها مانند زمیه، جبرئیل (علیه‌السلام) را به واسطه این خطا مذمت می کنند.
در زمان امام باقر (علیه‌السلام) بیان بن سمعان ادعای نبوت کرد و از امام باقر (علیه‌السلام) خواست که به او ایمان آورد تا نجات پیدا کند[45].
در میان روایات به بعضی از احادیث بر می خوریم که امام صادق (علیه‌السلام) از خود و ائمه دیگر (علیهم السلام) نبوت را نفی کرده و بر قائل به نبوت آنان و شک کننده در نبوت آنان لعنت فرستاده است[46].
بنابر این از این احادیث می توانیم استنباط کنیم که در زمان امام صادق (علیه‌السلام) قائلان به نبوت ائمه (علیه‌السلام) وجود داشته اند. البته در این احادیث از فرقه مشخصی نام برده نشده است.
3-7. عقیده به حلول
«حلول» در لغت به معنای جای گرفتن چیزی در چیز دیگر است، به نحوی که شیء اول به شیء دوم اختصاص می یابد. در این هنگام شیء اول را « حال» و شیء دوم را « محلّ» می گویند[47].
در علم کلام، رابطه بین جسم و محلّی را که در آن قرار گرفته است ، «حلول» می گویند و نیز از ارتباط بین عرض و جوهر گاهی به حلول تعبیر می شود؛ مثلاً گفته می شود، سفیدی که عرض است در این کاغذ که جوهر است، حلول کرده است[48].
در فلسفه از ارتباط بین روح و جسم تعبیر به حلول می شود؛ یعنی روح در جسم حلول کرده و با آن متحد شده است[49].
همچنین از ارتباط بین ماده و صورت، تعبیر به «حلول» می شود.
در تصوف از این اصطلاح برای حلول لاهوت (عالَم بالا) در ناسوت (عالم پایین) استفاده می شود[50].
مراد از حلولی که مورد بحث ماست، آن است که روح خداوند یا اجزایی از آن در یک شخص مانند نبی، امام یا هر شخص یا جسم دیگری حلول کند، به نحوی که با او متحد شود؛ و سر انجام حلول و اتحاد هر دو مصداق پیدا می کند. این عقیده ایست که به بعضی از فرقه های غلات نسبت داده شده است.
چنین به نظر می رسد که حلول، ریشه تاریخی بس عمیق دارد و در میان تمام مذاهب و ادیانی که به نحوی به خدایی غیر خداوند یکتا قائل بوده اند، وجود داشته است، به گونه ای که بعضی از نویسندگان، عمر این عقیده را همراه با عمر انسانیّت می دانند[51]؛ که البته جای بحث فراوان دارد.
این عقیده در دین های ابتدایی و نیز در ادیان هند و مصر و یونان قدیم دیده شده است که از آن به تجسّد خداوند در انسان (Incarnation) تعبیر می کنند و ممکن است به دو شکل دائم یا موقت باشد[52].
بارزترین نمونه این عقیده قبل از اسلام، در دین مسیحیت دیده می شود که قائل به تجسّد خداوند در روح حضرت عیسی (علیه‌السلام) و حلول روح خدایی در آن حضرت می باشند[53].
لذا برخی از نویسندگان، انتشار حلول در اسلام را نشأت گرفته از عقیده « تثلیث مسیحیت» می دانند[54].
در اسلام برای اولین بار، اعتقاد به حلول به عبدالله بن سبأ نسبت داده شده که گفته شده است: « او قائل به حلول جزء الهی در حضرت علی (علیه‌السلام) بود.»[55]
گفته شده است که فرقه های دیگر، این اعتقاد را از او گرفتند و قائل به حلول جزء الهی در ائمه بعد از علی (علیه‌السلام) شدند و گفتند که ائمه بدین طریق، استحقاق امامت را به نحو وجوب دارا شدند، همچنان که آدم (علیه‌السلام) که مستحق سجود ملائکه گردید، به واسطه حلول روح الهی در او بود.
با وجود موهوم بودن شخصیت ابن سبأ، بی پایه بودن این قول به طور کلی آشکار می شود. البته کتب تاریخی بعد از ابن سبأ این قول را به فرقه های کیسانیه و به خصوص پیران عبدالله بن معاویه نسبت می دهند. همچنین به برخی از مدعیان بابیّت در زمان غیبت صغری مانند شلمغانیه نیز نسبت داده اند که قائل به حلول روح خداوند در خودش بود[56].
در بعضی از کتب از فرقه ای خاص به نام حلولیه نام برده شده است و در تعریف این فرقه گفته اند: « این ها قائلند که قلب انسان، خانه خداست. پس هرگاه این خانه از غیر خدا خالی شد و از صفات مذموم تهی گردید و شرح صدر پیدا کرد و گشایش یافت، آن گاه خداوند در آن حلول خواهد کرد[57].
4-7. عقیده به تناسخ
تناسخ در لغت از ریشه «نسخ» گرفته شده است. راغب اصفهانی در مفردات، نسخ را این چنین تعریف می‌کند: «نسخ یعنی از بین بردن چیزی به وسیله چیزی که در پی آن چیز اول در می آید: چونان که خورشید سایه را، سایه نور خورشید را و پیری جوانی را از میان می برد.» [58]
نسخ در اصطلاح ملل و نحل و علم کلام و فلسفه عبارت است از : « انتقال روح از بدنی به بدن دیگر در همین جهان.»[59]
میر سید شریف جرجانی در تعریفات خود، تناسخ را چنین تعریف کرده است:
« تناسخ عبارت است از تعلّق روح به بدنی بعد از جداشدن از بدن دیگر، بدون آن که فاصله زمانی بین این دو تعلق بیفتد. علت تعلق به بدن دیگر، عشق ذاتی است که بین روح و بدن برقرار است.[60]
حال، روح انسان ممکن است در بازگشت، به بدن انسان دیگر برگردد که آن را « نسخ» گویند، یا به بدن حیوانات درنده و غیر درنده و پرندگان باز گردد که آن را « مسخ» خوانند، یا به بدن خزندگان و حشرات باز گردد که آن را « رسخ» نامند، یا به اجسام گیاهان و درختان باز گردد که آن را « فسخ» گویند،[61] باز گشت روح انسان به بدن حیوانات و گیاهان در قوس نزول قرار دارد؛ یعنی این انسان در بازگشت، تنزل پیدا کرده است.
اما بازگشت روح انسان به بدن انسان دیگر ممکن است در قوس نزول واقع شود؛ مثل این که روح یک پادشاه در بدن یک فرد فقیر و بیچاره بازگردد. همچنین ممکن است در قوس صعود قرار گیرد؛ مثل اینکه روح در بازگشت در بدن فرد کاملتری باز گردد[62].
شهرستانی در کتاب الملل و النحل گوید: « هیچ آیینی وجود ندارد مگر این که تناسخ در آن به طور عمیق نفوذ کرده باشد.»[63] این سخن، دلالت بر رسوخ تناسخ در میان اکثر یا همه ادیان و مذاهب می کند.
اعتقاد به تناسخ به شکل ابتدایی آن جزء اعتقادات بسیاری از اقوام اولیه بوده است، کتب ملل و نحل، تناسخ در اسلام را برای اولین بار به عبدالله بن سبأ نسبت می دهند و می گویند: سبائیه (پیروان عبدالله بن سبأ) قائل به قیامت و بعثت و حساب و بهشت و جهنم نبودند.
گفتارهایی نیز شبیه آنچه درباره هندوهاست، به آن ها نسبت می دهند و می گویند که آن ها بدن ها را به منزله لباس هایی می دانند که هر از چندگاهی، انسان آن ها را عوض می کند[64].
از طرف دیگر، فرقه نویسان پس از سبائیه و عبدالله بن سبأ به سراغ یاران عبدالله بن معاویه رفته و اعتقاد به تناسخ را به آن ها نسبت داده اند.
همچنین این اعتقاد را به آن ها نسبت داده اند که خود را همان اصحاب حضرت نوح (علیه‌السلام) در کشتی و اصحاب دیگر پیامبران در زمان های خودشان و نیز اصحاب پیامبر اکرم(ص) می دانستند و می گفتند ارواح آن اصحاب، به آن ها منتقل شده است و لذا اسامی خود را از میان نام های اصحاب پیامبر (ص) انتخاب می کردند[65].
درباره موهوم بودن شخصیت عبدالله بن سبأ به کرات بحث شد، و البته در باب عبدالله بن معاویه نیز باید متذکر شد که احتمال ساختگی بودن این نسبت ها و اینکه از ساخته های دشمنان او یعنی بنی امیه و بنی عباس باشد بسیار قوی است، به ویژه با توجه به آن که بنی عباس که قاتلان او بودند به حکومت رسیدند و توانستند با نسبت دادن عقاید باطل به او، بسیاری از گروه های شورشی نو ظهور را به او نسبت داده و از میان ببرند.
لذا می توان اینگونه نتیجه گیری کرد که تناسخ نه از یونانی ها بلکه از هندی ها به میان مسلمانان راه یافت، چرا که اولاً هندی ها در این مذهب بسیار پیشرفته تر از یونانی ها بودند و در آن زمان هنوز نظریات یونانی هایی مانند فیثاغورس و انباذقلس به میان مسلمانان راه نیافته بود.
ثانیاً، در آن زمان اقلیت های هندی در بصره و کوفه دو مرکز اصلی این گونه عقاید بود، وجود داشتند[66].
5-7. اعتقاد به تشبیه
تشبیه در لغت به معنای همانند کردن چیزی به چیز دیگر است و در اصطلاح علم کلام عبارت است از : «مانند کردن خدا به موجودات محسوس». قائلان به تشبیه، خدا را به انسان تشبیه کرده، برای او مکان و اعضا تصور می کنند.
قائلان به تشبیه را مشبّهه خوانند و نیز گاهی از آنان به « مجسّمه»؛ یعنی قائلان به « جسمیت داشتن خداوند» تعبیر می کنند. در میان گروه های منسوب به اسلام، عده زیادی قائل به تشبیه شدند از جمله غلات که در ذیل به طور مختصر به آن می پردازیم. فرقه نویسان از میان غلات، اولین بار تشبیه را به گروه مغیریّه، یعنی پیروان مغیرة بن سعید نسبت می دهند.
اعتقاداتی که در باب تشبیه به او نسبت داده اند، از این قرار است:
«خداوند، مردی است از نور که بر سرش تاجی است و اعضایی مانند مرد دارد. او دارای قلبی است که از آن حکمت می جوشد. حروف ابجد با اعضای او مطابقت دارد؛ مثلاً پاهای او مانند الف است. او تنها بود، پس وقتی که می خواست اشیاء را خلق کند، اسم اعظم را ذکر کرد. پس اسم اعظم پرید و بر تاجش نشست... پس با انگشتش اعمال بندگان اعم از فرمانبری ها و نافرمانی ها را بر کف دستش نوشت. از نا فرمانی ها عصبانی شد، پس عرق کرد و از عرق او دو دریا درست شد؛ دریایی شور و تاریک و دریایی با آب گوارا و روشن. سپس به دریا نگاه کرد و سایه خود را در آن دید. رفت که سایه اش را بگیرد، سایه اش پرید. چشم سایه اش را کند و از آن خورشید را خلق کرد. آن گاه آن سایه را نابود کرد و گفت: سزاوار نیست که غیر از من خدایی باشد...»[67]
6-7.اعتقاد به تفویض
تفویض در لغت به معنای واگذار کردن کاری به دیگری و حاکم گردانیدن او در آن کار است[68]. و در اصطلاح علم کلام عبارت است از اعتقاد به این که خداوند متعال پس از آفرینش بندگان، آن ها را به خود واگذاشت تا هر کاری که می خواهند بکنند، بدون این که در اعمال آنان نقشی داشته باشد.
شیخ صدوق (ره) غالیان و مفوضه را در شمار کافران قرار داده، آنها را از یهود،‌ نصارا، مجوس و به طور کلی از تمام بدعت‌گزاران و فرقه‌های گمراه بدتر می‌داند.[69] وی نشانة مفوضه و غلات را نیز این می‌داند که مشایخ و علمای قم را متهم به تقصیر می‌کنند.[70] شیخ صدوق در توضیح مقصود خود از مفوضه روایتی را بیان می‌کند که امام رضا علیه السلام مفوضه را شدیدا نکوهش کرده و آنها را باورمند به این دانسته که خداوند امر خلق و رزق را به امامان علیهم السلام واگذار کرده است. [71]

شیخ مفید نیز مفوضه را گروهی از غالیان می‌داند که از جمله عقاید ایشان آن بود که خداوند امر خلق و رزق را به امامان علیهم السلام واگذار کرده است.[72]

برخی از محققان معاصر نیز همگام را عالمان پیشین بر دیدگاه تفویض امر خلق، رزق و تدبیر عالم به امامان علیهم السلام خط بطلان کشیده‌اند.[73]

تفویض به این معنا را گروهی از غلات به نام مفوضّه قائل بودند.
8. فرقه های غلات
برخی از فرقه‌ها به نام رهبران خود معروف شده و برخی دیگر به نام عقاید خود:
1-8. فرقه هایی که به نام رهبران خود معروف شده اند
از جمله این فرقه ها می توان به سبائیه، کیسانیه، کربیه، هاشمیه، جناحیه، منصوریه، خطابیه، معمریه و ... که تنها به بعضی از آن ها در ذیل اشاره می کنیم.
1-1-8. مغیریه
این فرقه منسوب به مغیرة بن سعید مجلی است که در زمان امام محمد باقر (علیه‌السلام) می زیسته است[74].
امامت امام باقر (علیه‌السلام) مصادف با شروع نشانه های ضعف و سستی در حکومت بنی امیه بود. در آن زمان، گروه های مختلف مردم از گوشه و کنار مملکت اسلامی، شخصیت هایی را علیه بنی امیه شروع کرده بودند و عمده دعوت این نهضت ها بر مبنای طرفداری از اهل بیت (علیه‌السلام) بود. در آن زمان، گرچه ائمه معصومین علیهم السلام به واسطه شناختی که از سران این نهضت ها داشتند، در آن ها شرکت نداشتند، اما به شدت مورد علاقه و محبت مردم قرار گرفته بودند.
این بود که دنیا طلبان پنداشتند که برای رسیدن به مطامع خود، فرصت خوبی به دست آورده اند. عده ای از آن ها با عنوان کردن صفات غلو آمیز درباره ائمه و حتی رساندن آن ها به نبوت و الوهیت، سعی کردند خود را به عنوان امام یا وصی از طرف ائمه (علیه‌السلام) به مردم معرفی کنند و از احساسات بی شائبه مردم در راه اهداف دنیوی خود بهره برداری کنند.
از خطرناک ترین افراد سوء استفاده کننده، مغیرة بن سعید بود که یکی دیگر از هفت نفری است که مورد لعن امام صادق (علیه‌السلام) قرار گرفته است.
مغیره ابتدا خود را نایب از طرف امام باقر (علیه‌السلام) معرفی کرد. سپس امام را به حدّ خدایی رساند و خود را پیامبر و امام از طرف او به مردم معرفی نمود. مغیره در راه پیشبرد اهداف خود از سحر و شعبده و نیرنگ استفاده می کرد. یکی از بزرگترین جنایاتی که بنیانگذار آن مغیره بود، حدیث سازی است؛ آن هم به این شکل که در آغاز کار خود که هنوز چهره کریه یاران او برای اصحاب امام باقر (علیه‌السلام) شناخته شده نبود، به کمک یاران خود، کتاب های حدیثی اصحاب را که در آن ها، احادیثی را که از امام شنیده، ضبط کرده بودند، به بهانه استنساخ و رونوشت برداری از آنان می گرفت و علیه‌السلام قاید غلوآمیز خود را با سلسله اسنادی همانند آنچه در آن کتب بوده، در نسخه های استنساخ شده آن کتاب ها، که به آن ها «اصل» می گفتند، جای می داد و کتب استنساخ شده را در میان شیعیان رواج می داد. شیعیانی که از آن کتب استنساخ شده استفاده می کردند، احادیث جعلی را که با سلسله سند معتبر بود، احادیث معتبر می انگاشتند و آن ها را در بین مردم پخش و منتشر می کردند.
امام صادق (علیه‌السلام) بار ها به اصحاب خود این خطر را گوشزد می کرد و ضمن لعنت فرستادن بر مغیره، از اصحاب می خواست که احادیث ائمه را بر قرآن و روایات قطعی عرضه کنند و هر آنچه مخالف با قرآن و سنت قطعی است، آن ها را رد کنند و بدانند که از جعلیات مغیره و اصحابش می باشد[75].
عقایدی بسیار خرافی به مغیره نسبت داده شده است؛ از جمله:
1- او، خود را پیامبر می دانست.
2- ادعا داشت که اسم اکبر خدا را می داند.
3- می گفت: با اسم اعظم، مردگان را زنده می کند.
4- خدا را مانند مردی دارای اعضا و جوارح و تاج می دانست.
5- قائل به رجعت و بازگشت همه مردگان به دنیا بود.
6- او بسیاری از آیات قرآن را تأویل می کرد.
او در جلب افراد از شعبده و سحر و نیرنگ، فراوان استفاده می کرد.[76]
به نوشته تواریخ او به همراه بیان بن سمعان، یکی دیگر از سران غلات در سال 119 ه.ق در کوفه به همراه عده ای دیگر از سران غلات که از شش نفر تجاوز نمی کردند و به آن ها« وَضَعا» می گفتند، قیام علنی خود را شروع کردند و خالد بن عبدالله قسری، حاکم عراق، آنان را محاصره کرد و سرانجام با نفت سوزانید[77].
از این ماجرا چنین استفاده که طرفداران جدی مغیره در زمان او زیاد نبودند، و در سال های بعد بود که کسانی خود را به او منسوب کردند و با رهبری فرزند مغیره، فرقه مغیریه را تشکیل دادند.
بعد ها طرفداران مغیره خود را به محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب، که در زمان منصور بر او خروج کرد، منتسب کردند و او را مهدی موعود دانستند و وقتی که او کشته شد، قائل شدند که او نمرده است، بلکه زنده است و در کوه های منطقه ای به نام « حاجز» زندگی می کند تا اوان ظهورش فرار رسد. همچنین مدعی شدند آن که کشته شد، محمد نبوده، بلکه شیطانی بود در صورت او.[78]
به هر حال، با روشن شدن عقاید مغیره و یاران او و بیزاری جستن امامان از او و ضربه هایی که او به شیعه وارد کرد، نباید او را منتسب به شیعه دانست.
2-1-8. بیانیّه
این گروه منتسب به «بیان بن سمعان تمیمی فهری»، یکی از هفت نفر مورد لعنت امام صادق (علیه‌السلام) می باشد.
در بعضی از کتب نام او «بنان» یاد شده است و شغل او را « بتّان» یعنی کاه فروش ذکر کرده اند. به بعضی احتمال داده اند که این ها دو نفر باشند یکی بیان و دیگری بنان[79].
اما حقیقت آن است که این ها دو نفر نیستند و اسم او بیان است، به دلیل این که آیه « هذا بیان للناس» [80] « این بیانی است برای مردم» را بر خود تطبیق می کرد[81]. بیان یار و همکار مغیره بود و با او به هلاکت رسید و بعید است که در زمان حیاتش عقایدی جدا از عقاید مغیره داشته باشد، همچنان که بعید است در زمان حیاتش، فرقه ای به نام « بیانیه» تشکیل داده باشد. اما به هر حال، بعد ها عده ای خود را به او منسوب کردند.
کتب فرقه شناسی امور و عقاید زیر را درباره او و پیروانش آورده اند:
1- ابوهاشم عبدالله بن محمد حنفیه، او را وصّی خود قرار داده است.
2- بیان می گفت: مراد خداوند از بیان در آیه (هذا بیان للناس)[82] او می باشد و خداوند نام او را در قرآن آورده و نبوت او را تثبیت کرده است[83].
3- آن ها می گفتند روح خدا در علی (علیه‌السلام) فرود آمد و بعد از علی (علیه‌السلام) در محمد حنفیه و پس از او در ابوهاشم و پس از وی در بیان.[84]
4- می گویند: خداوند مانند یک انسان است و بالاخره همه قسمت های بدن او غیر از صورتش نابود خواهد شد؛ چرا که قرآن می گوید: (کُلُّ شَیءٍ هالِکٌ الاّ وَجهَه)[85] هر چیزی جز وجه خداوند نابود می شود[86]. و می فرماید: (کُلُّ مَن عَلَیها فانٍ وَ یَبقَی وَجهُ رَبَّکَ ذِی الجَلالِ و الاکرام)[87] هر آنچه در روی زمین است فانی است و تنها وجه خداوند صاحب جلال و اکرام باقی خواهد ماند[88].
5- می گویند: بیان، ادعای پیامبری کرد و نامه ای به امام محمد باقر (علیه‌السلام) نوشت و در آن، حضرت را دعوت کرد که به پیامبری او اقرار و اعتراف کند.
ترجمه نامه او چنین است:
«اسلام بیاور تا سالم بمانی و در این نردبانی که نصب شده است، قرار گیر و بالا برو تا نجات پیدا کنی و سود ببری، چرا که تو نمی دانی که خداوند نبوت و رسالت را در کجا قرار می دهد و بر رسول، وظیفه ای جز رساندن پیام نیست و آن که بیم داده، معذور است.»
گفته می شود امام باقر (علیه‌السلام) برای نشان دادن شدت کفر این ادعا به نامه رسان که عمر بن عفیف ازدی نام داشت، دستور داد نامه را بخورد و او خورد و در همان دم به هلاکت رسید[89].
6- می گویند: بیان، ادعا داشت که او سیاره زهره را صدا می زند و سیاره جوابش را می دهد و این کار را به کمک اسم اعظم خداوند انجام می دهد.[90]
7- او آیه «وَ هُوَ الَّذی فُی السَّماءِ إلهٌ و فی الأرضِ الهِ»[91] «اوست آن که در آسمان و زمین خداست.» را تأویل می کرد و می گفت خدای آسمان، غیر از خدای زمین و بزرگتر از خدای زمین است.
گفته می شود وقتی که خالد بن عبدالله قسری، قصد سوزاندن مغیره و بیان و دیگر شورشیان را داشت، مغیره که رئیس آنان بود، بسیار ترسیده بود به طوری که به زور او را به سوی آتش بردند. اما بیان بدون هیچ ترس و واهمه ای داوطلبانه به سمت آتش رفت و خود را در آتش انداخت، بدون آن که کوچکترین کلمه ای حاکی از ترس و وحشت از او صادر شود.
خالد بن عبدالله که ناظر این صحنه بود، گفت:
«واقعاً که شما در همه چیزتان دیوانه هستید، چرا که سزاوار آن است که « بیان»، رئیس شما باشد نه این ترسو (یعنی مغیره).»[92]
در بعضی از کتب رجالی آمده است که بنان (بیان) احادیثی را به نام امام باقر (علیه‌السلام) جعل می کرد.[93]
از این بحث، روشن شد که انتساب بیان به شیعه صحیح نیست، بلکه آنان که بعد ها نیز فرقه بیانیه را تشکیل دادند، هیچ گونه انتسابی به شیعه نداشتند، چرا که خود را منسوب به ابوهاشم می دانستند نه امام باقر یا امام صادق (علیهما السلام).
چگونه بیان را می توانیم شیعه بنامیم، در حالی که امام جعفر صادق (علیه‌السلام) را دعوت به اقرار به نبوت خود می کند؟
2-8. فرقه هایی از غلات که نامشان از عقایدشان گرفته شده است.
از جمله این فرق می توان به حلولیه، امریه، تناسخیه، زبابیه، مخطئه، مشبّهه و ... که در ذیل به گروهی از آن ها اشاره می شود.
1-2-8. حلولیه
حلولیه، لقب کلیه کسانی است که قایل به حلول ذات خداوند در افرادی مانند ائمه (علیهم السلام)یا رهبران فرقه های غلات مانند ابوالخطاب، مغیره و ... می باشند.[94]
این عقیده به عنوان عقیده مشترک تمام غلات ذکر شده است که در بحث قبل به آن پرداختیم.
2-2-8. مخَطَّئه
این لغت از خطا به معنای اشتباه گرفته شده است.
این عنوان به گروهی گفته می شد که می گفتند: جبرئیل در فرود آمدن وحی بر پیامبر (ص) خطا کرده است، در حالی که باید آن را بر علی (علیه‌السلام) فرود می آورده است.[95]
3-2-8. مشبهه
مشبّهه به کسانی گفته می شود که قائل به تشبیه خداوند به انسان و موجودات دارای جسم می باشند.[96] 4-2-8. مخمسّه
این گروه، همان یاران ابوالخطاب هستند که می گویند: « خداوند، محمد است که در پنج صورت محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) ظاهر شد. چهار تن از این پنج نفر، حقیقتی ندارند و حقیقت یکی است و آن محمد (ص) است که خود را به صورت بشر ظاهر کرد تا مردم به او انس گیرند و می تواند هر زمان خود را به شکلی در آورد؛ زمانی پدر شود و زمانی فرزند، زمانی شوهر شود و زمانی همسر. این محمد (ص) بود که خود را به شکل آدم و نوح و پیامبران دیگر ظاهر کرد و هم او بود که خود را به شکل پادشاهان ظاهر می کرد. او از مردم دعوت کرد که به وحدانیت او اعتراف کنند، اما مردم نپذیرفتند، از آن ها خواست که به رسالت او اعتراف کنند، باز هم مردم نپذیرفتند. سپس از آن ها خواست که لااقل به امامت او اعتراف کنند، آن هنگام بود که مردم پذیرفتند.[97]
بعضی نیز گفته اند: مخمسّه به کسانی گفته می شود که معتقدند خداوند اداره عالم را به پنج نفر، یعنی سلمان فارسی، مقداد، عمار، ابوذر و عمرو بن امیّه ضمری واگذار کرد و سلمان دارای مقام رسالت است.[98]
نتیجه گیری
با توجه به مطالب مطرح شده در سیر تحقیق حاضر، دانسته شد که با آنکه جریان غالب غلو منشعب از مذهب تشیع است، ولی منش و روش آنان با هیچ یک از آموزه های شیعه همخوانی نداشته، حتی در نقطه مقابل آن قرار داد. این نکته را نباید از یاد برد که شکل گیری فرقه هایی با فکر غلو برای مشوش جلوه دادن چهره درخشان تشیع بود تا با ترویج افکار مسموم خود، اذهان مسلمین را از این مذهب دور سازد. متأسفانه در طول تاریخ، بسیاری از غرض ورزان برای نفع تشیع، باورهای غالیان را دستمایه هجوم به این مذهب حق قرار دادند و حتی در عصر حاضر با تمام تصریحاتی که در تبیین معنای غلو و زشتی رفتار غالیان شده است، دوباره از سوی برخی اتهام غلو در حق ائمه به شیعه امامیه شنیده می شود.
مرز غلو، خارج کردن ائمه اطهار (علیهم السلام) در مقام تعریف و تمجید از دایره عبودیت است؛ وگرنه ثناگویی در محدوده ای که در معارف شیعی درباره مقام و جایگاه اهل بیت بیان است، از جمله عبارات و اوصاف مندرج در زیارت جامعه، غلو نیست. امیر مؤمنان (علیه‌السلام) می فرمود:
«ما را از عبودیت خارج نکنید و به سر حد ربوبیت نرسانید، آن گاه هر چه می خواهید، در فضیلت ما بگویید، ولی بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلو کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصارا- درباره عیسی- نباشید که من از غلو کنندگان بیزارم.»[99]

آنچه در پایان می توان بر آن اذعان داشت، آن است که هدف غالیان محبت و محوریت معصومان (علیهم السلام) نبوده است؛ هرچند ایشان را خدایگان خود بپندارند؛ بلکه دستیابی به خواست ها و امیال نفسانی دستمایه ایست که آنان از باید ها و نباید های شرع عبور و با شریعت گریزی، بساط اباحه گری را پهن کنند؛ هر چند ویترین و نمای ظاهری رفتار آنان، آمیخته با تعدادی اذکار و اوراد نیز باشد. از این رو با آن که بسیاری از نحله های غلات منقرض شده است، ولی خطر فوق موجود و ایجاد جمعیت هایی با اندیشه غالیان را نباید از نظر دور داشت.

 

فهرست منابع
قرآن کریم

1- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، انتشارات دار احیاء الکتب العربیه، بی جا، بی تا.
2- ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، تصحیح محمد یوسف الدقاق، انتشارات دارالکتب العلمیه، بیروت، 1407 ق.
3- ابن خرم ظاهری، ابو محمد بن احمد، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، انتشارات دارالمعرفة، بیروت، 1406 ق.
4- ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، مقدمه ابن خلدون،انتشارات دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408 ق.
5- ابن منظور، لسان العرب، انتشارات دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408 ق.
6- ابن نعمان، محمد بن محمد، تصحیح الاعتقادات الامامیه، تحقیق حسین درگاهی، انتشارات الموتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، تهران، 1413 ق/1371 ش.
7- اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی، کتابخانه طهوری، تهران، 1357 ش.
8- احمد بن حنبل، مسند احمد، انتشارات دارالفکر، بیروت، بی تا.
9- اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلافات المصلین، بی نا، بی جا، بی تا.
10- اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات و الفرق، تصحیح محمد جواد مشکور، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، بی جا، 1361 ش.
11- امین، احمد، پرتو اسلام، عباس خلیلی، شرکت نسبی حاج محمد اقبال و شرکاء، تهران، 1337 ش.
12- بدوی، عبدالرحمن، مذاهب الاسلامیین، انتشارات دارالعلم للملایین، بیروت، 1973 م.
13- جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجری، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1368 ش.
14- حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تصحیح عبدالرحیم ربانی شیرازی، انتشارات دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
15- حسنی رازی، سید مرتضی بن راعی، تبصرة العوام فی مقالات الانام، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، انتشارات مطبعه مجلس، تهران، 1313 ش.
16- حسین، طه، الفتنة الکبری، علی و نبوه، انتشارات دار المعارف، قاهره، بی تا.
17- حمیری، ابو سعید نشوان بن سعید بن نشوان، الحور العین عن کتب العلم الشرائف دون النساء العفائف، تحقیق کمال مصطفی، انتشارات مکتبة المثنی و مصر، بغداد، بی تا.
18- دهخدا، لغت نامه
19- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقیق دیم مرغشتلی، دارالکتاب العربی، بیروت، بی تا.
20- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، انتشارات المکتبة المرتضویه، تهران، بی تا.
21- زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، انتشارات دار مکتبة الحیاة، بیروت، بی تا.
22- السامرایی، عبدالله سلوم، الغلو و الفرق الغالیه فی الحضارة الاسلامیه، انتشارات دار الحریة للطباعة، بغداد، 1392 ق.
23- شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن ابی بکر احمد، الملل و النحل، انتشارات دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت، بی تا.
24- شیبی، مصطفی کامل، تشیع و تصوف از آغاز تا سده دوازدهم، علیرضا ذکاوتی، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1359 ش.
25- صافی، لطف الله، امامت و مهدویت، بی نا، قم، بی تا.
26- صدر، سید محمد باقر، بحوث فی شرح العروة الوثقی، بی نا، قم، بی تا.
27- صراف، احمد حامد، الشک من فرق الغلاة فی العراق، انتشارات مطبعة المعارف، بغداد، 1373 ق.
28- صفری خروشانی، نعمت الله، دانشنامه امام علی (علیه‌السلام)، بی نا، بی جا، بی تا.
29- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1393 ق.
30- طبرسی، ابو منصور، الاحتجاج، انتشارات نشر مرتضی، مشهد، 1403 ق.
31- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، انتشارات دارالکتاب العلمیه، بیروت، 1407 ق.
32- طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، تحقیق میر داماد/ محمد باقر حسینی/ سید مهدی رجائی، انتشارات مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، قم، 1404 ق.
33- طوسی، محمد بن حسن، الامالی، انتشارات دارالثقافه، قم، 1314 ق.
34- فرای و دیگران، -، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، حسن انوشه، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1363 ش.
35- فنسنگ و دیگران، - ، دائرة المعارف الاسلامیه، محمد ثابت الفندی و دیگران، انتشارات جهان، تهران، 1352 ق.
36- فیاض، عبدالله، تاریخ الامامیه و اسلامهم من الشیعه منذ نشأة التشیع حتی مطلع القرن الرابع الهجری، انتشارات مؤسسه الاعلمی، بیروت، 1406 ق.
37- فیض الاسلام، سید علی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، انتشارات فیض الاسلام، بی جا، بهمن 1366 ش.
38- مادلونگ، -، فرقه های اسلامی، ابوالقاسم سری، انتشارات اساطیر، تهران، 1377 ش.
39- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، انتشارات مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403 ق.
40- مقریزی، تقی الدین احمد بن علی بن عبدالقادر بن محمد، الخطط المقریزیه المسماة بالمواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، انتشارات دار احیاء العلوم و دار العرفان، بیروت، بی تا.
41- مشکور، محمد جواد، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم هجری، انتشارات اشراقی، تهران، 1362 ش.
42- مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، انتشارات بنیاد پژوهش های اسلامی، مشهد، بی تا.
43- مصاحب، غلامحسین، دائرة المعارف فارسی، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1345 ش.
44- معرفت، محمد هادی، وقفة عند نظریه تناسخ الارواح، انتشارات مطبعة الآداب، نجف، 1401 ق..
45- موسوی خلخالی، محمد مهدی، فقه الشیعه، تقریر بحث آیت الله سید ابوالقاسم خویی، بی نا، قم، بی تا.
46- موسوی خویی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، انتشارات مرکز نشر آثار الشیعه، قم، 1410 ق.
47- نوبختی، ابو محمد حسن بن موسی، فرق الشیعه تعلیق سید محمد صادق بحر العلوم، انتشارات مکتبة الحیدریّه، نجف، 1388 ق.
48- ولوی، علی محمد، تاریخ کلام و مذاهب اسلامی، انتشارات بعثت، تهران، 1367 ش.
49- -، هفتاد و سه ملت یا اعتقادات مذاهب، تصحیح محمد جواد مشکور، انتشارات عطایی، تهران، 1355 ش.

 

 


[1] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، (انتشارات المکتبة المرتضویه، تهران، بی تا)، ص 365.

[2] . همان. معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقیق قدیم مَرغشتلی، (انتشارات دار الکتاب العربی، بیروت، بی تا)، ص 377.

[3] . ابن منظور، لسان العرب، (انتشارات دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408 ق)، ج 10،ص 113.

[4] . زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، (انتشارات دارالمکتبة الحیاة، بیروت، بی تا)، ج 10، ص 269.

[5] . شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبد الکریم بن ابی بکر احمد، الملل و النحل، (انتشارات دارالمعرفة للطباعة و النش، بیروت، بی تا)، ج1، ص 173.

[6] . ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، مقدمه ابن خلدون، (انتشارات دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408 ق)، ص 198.

[7] . بن نعمان، محمد بن محمد، تصحیح الاعتقادات الامامیه، تحقیق حسین درگاهی، (انتشارات الموتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، تهران، 1413 ق/ 1371 ش)، ص 131.

[8] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، (انتشارات دارالوفاء، بیروت، 1404 ق)، ج25، ص 346.

[9] . همان.

[10] . ان الغلو تاره: یکون بلحاظ مرتبه الألوهیه، و أخری: بلحاظ مرتبه النبوة، و ثالثه: بلحاظ شئون أخری من الشئون المتصله بصفات الخالق تعالی و افعاله. (صدر، سید محمد باقر، بحوث فی شرح العروة الوثقی. (بی نا، بی جا، بی تا)،ج 3، صص 306 و 307. برای آشنایی با دیگر دیدگاه‌های ر.ک: موسوی خلخالی، محمد مهدی، فقه الشیعه،تقریر بحث آیت الله سید ابوالقاسم خویی، (بی نا، قم، بی تا)، ج3، صص 129 و 138؛ صافی، لطف الله، امامت و مهدویت،( بی نا، قم، بی تا)ف ص 26.صغری خروشانی، نعمت اله، دانشنامه امام علی (ع)، (بی نا، بی جا، بی تا)، ج3 ، ص 380.

[11] . سوره نساء، آیه 171.

[12] . سوره مائده، آیه 77.

[13] . احمد بن حنبل، مسند احمد، (انتشارات دارالفکر، بیروت، بی تا)، ج1، صص 215 و 347.

[14] . حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تصحیح عبد الرحیم ربانی شیرازی، (انتشارات دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا)، ص 426.

[15] . طبرسی، ابومنصور، الاحتجاج، (انتشارات نشر مرتضی، مشهد، 1403 ق)، ج2، ص 439.

[16] . همان.

[17] . مجلسی، محمد باقر، همان، ص 273.

[18] . امین، احمد، پرتو اسلام، عباس خلیلی، (انتشارات شرکت نسبی حاج محمد اقبال و شرکاء تهران، 1337 ش)، ص 316.

[19] . فره ایزدی، نوری است از جانب خدای تعالی که بر خلایق فایز می شود که به وسیله آن قادر می شوند به ریاست و حرفه ها و صنعت ها و از این نور آنچه خاص است به پادشاهان بزرگ عالم و عادل تعلق گیرد. (لغت نامه دهخدا).

[20] . شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن ابی بکر احمد، همان، صص 133 و 134.

[21] . همان.

[22] . شیبی، مصطفی کامل، تشیع و تصوف از آغاز تا سده دوازدهم، علیرضا ذکاوتی، (انتشارات امیرکبیر، تهران، 1359 ش)، ص 20.

[23] . امین، همان.

[24] . مادلونگ، -، فرقه های اسلامی،ابوالقاسم سری، (انتشارات اساطیر، تهران، 1377 ش)، صص 15 و 16.

[25] . گنوستیک: طریقه مذهبی مبنی بر ثنویت. این مذهب در قرن دوم میلادی در کشور روم توسعه یافت. بلا شک قبل از این تاریخ هم افکار گنوستیکی وجود داشته است، زیرا که در میان یهودیان اسکندریه هم این افکار رایج بوده است. گنوستیک ها عالم روح را عین عالم نور و جهان ماده را عین جهان ظلمت می دانستند نتیجه این ا عتقاد نسبت به عالم این شد که بدبینی به اصل خلقت رواج گرفت و پیروان این فکر به زهد و ترک مایل شدند. انسان نخست را وجود نیم خدا می دانستند. در همه کتب گنوستیک ظهور یک نفر وعده داده شده بود. یکی از فرقه های گنوستیک بین النهرین و بابل فرقه ماندایی است و دیگر فرقه ای که در کتب عرب آن را مغتسله نامیده اند. (لغت نامه دهخدا).

[26] . فرای و دیگران، -، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، حسن انوشه، (انتشارات امیرکبیر تهران، 1363ش)، صص 421 و 422.

[27] . ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، (انتشارات دارالاحیاء الکتب العربیه، بی جا، بی تا)، ج5، صص 5و 9.

[28] . طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، تحقیق میرداماد/ محمد باقر حسینی/ سید مهدی رجائی ، (انتشارات مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، قم، 1404 ق)، ج1، صص 323 و 324.

[29] . طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، (انتشارات دارالکتاب العلمیه، بیروت، 1407 ق)، ج2، ص 647 /ج3، ص 38.

[30] . حسین، طه، الفتنه الکبری، علی و نبوه، (انتشارات دارالمعارف، قاهره، بی تا)، ص 98.

[31] . ولوی، علی محمد، تاریخ کلام و مذاهب اسلامی، (انتشارات بعثت، تهران، 1367 ش)، صص 72 و 73.

[32] . مجلسی، محمد باقر، همان، ص 271.

[33] . همان، ص 288، ح 44.

[34] . فیض الاسلام، سید علی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، (انتشارات فیض الاسلام، بی جا، بهمن 1366ش)، حکمت 113.

[35] . السامرائی، عبدالله سلوم، الغلو و الفرق الغالیة فی الحضارة الاسلامیه، (انتشارات دار الحریة للطباعة، بغداد، 1392ق)، ص 15.

[36] . مجلسی، محمد باقر، همان، ص 317.

[37] . مجلسی، محمد باقر، همان، ص 265.

[38] . نوبختی، ابومحمد حسن موسی، فرق الشیعه، تعلیق سید محمد صادق بحر العلوم، (انتشارات مکتبة الحیدریّه،نجف، 1388ق)، ص 50.

[39] . همان، ص 66.

[40] . همان، ص 57.

[41] . مجلسی، محمد باقر، همان، ص 282.

[42] . نوبختی، ابو محمد حسن بن موسی، همان، ص 102 و 103.

[43] . حمیری، ابو سعید نشوان بن سعید بن نشوان، الحور العین عن کتب العلم الشرائف دون النساء العفائف، تحقیق کمال مصطفی، (انتشارات مکتبة المثنی و مصر، بغداد، بی تا)، ص 182.

[44] . مقریزی، تقی الدین احمد بن علی بن عبدالقادر بن محمد، الخطط المقریزیة المسمّاة بالمواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، (انتشارات داراحیاء العلوم و دارالعرفان، بیروت، بی تا)، ج 4، ص 303.

[45] . اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، المقالات و الفرق، تصحیح محمد جواد مشکور، (انتشارات علمی و فرهنگی، بی جا، 1361ش)، ص 37.

[46] . طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال کشی، ج1، صص 160 و 192 و 194.

[47] . مصاحب، غلامحسین، دائرة المعارف فارسی، (انتشارات امیر کبیر، تهران، 1345ش)، ج1، ص 863.

[48] . فنسنگ و دیگران، - ، دائرة المعارف الاسلامیه، محمد ثابت الفندی و دیگران، (انتشارات جهان، تهران، 1352ق)، ج8، ص 55.

[49] . مصاحب، غلامحسین، همان.

[50] . فنسنگ و دیگران، همان.

[51] . بدوی، عبدالرحمن، مذاهب الاسلامیین، (انتشارات دارالعلم الملایین، بیروت، 1973م) ج2، ص 58.

[52] . بدوی، عبدالرحمن، همان، ص 59.

[53] . همان.

[54] . صراف، احمد حامد، الشبک من فرق الغلاة فی العراق،(انتشارات مطبعة المعارف، بغداد، 1373ق)، ص 60.

[55] . مقریزی، همان، ج3، ص 310.

[56] . حسنی رازی، سید مرتضی بن داعی، تبصرة العوام فی مقالات الانام، تصحیح عباس اقبال آشتیانی،(انتشارات مطبعه مجلس، تهران، 1313 ش)، ص 169.

[57] . - ، هفتاد و سه ملت یا اعتقادات مذاهب، تصحیح محمد جواد مشکور، (انتشارات عطایی، تهران، 1355 ش)، ص 25.

[58] . راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص490.

[59] . شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن ابی بکر احمد، همان، ج2، ص 55.

[60] . عبارت عربی آن چنین است: « التناسخ عبارة عن تعلق الروح بالبدن بعد المفارقة من بدن آخر من غیر تخلل زمان بین التعلقین، للتعشق الذاتی بین الروح و الجسد» به نقل از هفتاد و سه ملت، ص 30.

[61] . حسنی رازی، سید مرتضی بن داعی، همان، ص 87.

[62] . معرفت، محمد هادی، وقفه عند نظریه تناسخ الارواح، (انتشارات مطبعة الآداب، نجف، 1401 ق)، ص 7.

[63] . شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن ابی بکر احمد، همان، ص 255.

[64] . بدوی، عبدالرحمن، همان، ص 65.

[65] . اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، همان، ص 48.

[66] . بدوی، عبدالرحمن، همان، ص 67.

[67] . اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلافات المصلین، (بی نا، بی جا، بی تا)، صص 706.

[68] . زبیدی، محمد مرتضی، همان، ج5، ص 71.

[69] . شیخ صدوق، الاعتقادات،‌ ص97.

[70] . شیخ صدوق، الاعتقادات،‌ ص101.

[71] . الاعتقادات، ص100.

[72] . تصحیح الاعتقاد، ص133 و 134.

[73] . مکارم شیرازی، ناصر، انوار الفقاهه (کتاب البیع)،‌ ص537.

[74] . موسوی خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، (انتشارات مرکز نشر آثار الشیعه، قم، 1410ق)، ج18، صص 275 و 278.

[75] . طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص 146.

[76] . اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، همان، ص 6.

[77] . ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، تصحیح محمد یوسف الدقاق، (انتشارات دارالکتب العلیمة، بیروت، 1407 ق)، ج4، ص 428.

[78] . نوبختی، ابومحمد حسن بن موسی، همان، صص 62 و 63.

[79] . مشکور، محمد جواد، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم هجری، (انتشارات اشراقی، تهران، 1362ش)، ص 171.

[80] . سوره آل عمران، آیه 138.

[81] . موسوی خویی، سید ابوالقاسم، همان، ج3، ص 370.

[82] . سوره نساء، آیه 128.

[83] . نوبختی، ابومحمد حسن بن موسی، همان، ص 50.

[84] . حسن رازی، سید مرتضی بن راعی، همان، ص 169.

[85] . سوره قصص، آیه 88.

[86] . اشعری قمی، سعد بن عبدالله بن ابی خلف، همان، ص 37.

[87] . سوره رحمن، آیه 26 و 27.

[88] . ابن خرم ظاهری، ابو محمد بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، (انتشارات دارالمعرفة، بیروت، 1406ق)، ج4، ص 185.

[89] . نوبختی، ابو محمد حسن بن موسی، همان، ص 51.

[90] . اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، همان، ص 5.

[91] . سوره زخرف، آیه 84.

[92] . ابن خرم ظاهری، ابو محمد بن احمد، همان.

[93] . طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال کشی، ص 195.

[94] . اشعری قمی، سعد بن عبد الله بن ابی خلف، همان، ص 115.

[95] . اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی، (انتشارات کتابخانه طهوری، تهران، 1357 ش)، ص 263.

[96] . مشکور، محمد جواد، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم هجری، ص 183.

[97] . اشعری قمی، سعد بن عبدالله ابن ابی خلف، همان، ص 56.

[98] . اقبال آشتیانی، عباس، همان.

[99] . مجلسی، محمد باقر، همان، ج25، ص 274.

سمیه کارگر

چاپ