قادیانیّه

فرق انحرافی بازدید: 583
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 20 - 39 دقیقه)

اصل مقاله
قادیانیه نام فرقه اى است که حدود صد سال پیش در هند به وسیله میرزا غلام احمد قادیانى بنیان نهاده شد. میرزا غلام احمد فرزند میرزا غلام مرتضى، در سال 1839 میلادى در روستاى قادیان که ـ در آن زمان، حدود 1500 نفر جمعیت داشت ـ به دنیا آمد. قادیان روستایى از روستاهاى شهر گرداس پورپنجاب[1] است که اکنون بعد از تقسیم شبه قاره هند، از توابع هند است. میرزا غلام احمد به مطالعات اسلامى علاقه داشت و ریاضت هایى را بر خود تحمیل مى کرد. پدرش که طبیب ماهرى بود و با حکومت انگلستان رابطه حسنه داشت، در سال 1876 از دنیا رفت. فهم بهتر افکار و تحولات قادیانیه ارتباط مستقیمى با تحولات هند و پاکستان در قرن نوزدهم و بیستم دارد. در قرن نوزدهم هند تحت تسلط بریتانیا بود و مبلغان مسیحى فوج فوج به هند وارد شده، به تبلیغ مسیحیت مى پرداختند. در سال 1857م. قیام عمومى مردم هند که در آن، پیروان ادیان دیگر در کنار مسلمانان بر ضد استعمار انگلستان قیام کردند، به شدت سرکوب شد. در این قیام، پدر غلام احمد در کنار انگلستان قرار داشت و به آنان کمک هاى مالى مى کرد که این مطلب توسط خود قادیانى ها مورد تأیید قرار گرفته است.[2]

از طرف دیگر هندوان نیز که از این شکست ضربه سختى خورده بودند، به بازسازى خود پرداخته، جنبش هایى را براى احیاء آیین هندو راه اندازى کردند. غلام احمد در این زمان احساس کرد، او همان کسى است که مى تواند مسلمانان را از درد و رنج سلطه بیگانگان برهاند. از اولین اقدامات او مناظره و مبارزه با تبلیغات مسیحیان و هندوان بود که در این زمینه کتاب براهین احمدیه را ـ در 562 صفحه رحلى در چهار جلد و در یک مجلد ـ در سال 1884 در اثبات فضل اسلام و اعجاز قرآن و اثبات نبوت پیامبر و ردّ مسیحیت و آیین هاى هندو و برهما نوشت و به چاپ رساند.

وى در سال 1886 با یک آریه سماجى[3] بحث کرد و کتابى را به زبان اردو به نام سرمه چشم آریه نگاشت. این مناظرات و کتاب ها او را مشهور کرد. از این زمان به بعد چرخش افکار غلام احمد به سمتى بود که بعدها باعث اختلافات زیادى بین قادیانیه و مسلمانان شد. وى در سال 1889 ادعا کرد که مجدد قرن چهاردهم بوده و به او الهام شده و از طرف خدا مأمور است که از مردم بیعت بگیرد، پس در سال 1891م. کتابى را درباره عیسى به نام نزول المسیح نوشت و در آن کتاب ادعا کرد که عیسى بر صلیب نمرده، بلکه از فلسطین فرار کرده و به هند آمده است و در 120 سالگى در سرینگر از دنیا رفته و قبرى که امروز به نام بوذاسف در کشمیر معروف است، قبر عیسى است و عیسى به آسمان صعود نکرده، بازگشت دوباره اى ندارد و او (غلام احمد) مثیل (تجلى) المسیح است. در این زمان به غیر از این که خود را مسیح موعود معرفى کرد، خود را مهدى موعود مسلمانان نیز دانست و مردم را به سوى خود فراخواند.

وى در این دوره، کتب زیادى را در تأیید ادعاهاى خویش نوشت تا این که در سال 1902 اعلام کرد که خداوند او را نبى مرسل قرار داده، ولى نه نبى شریعت آور، بلکه او «نبى غیرحامل الشریعة»، «النبى الظلى و المتجسد»، «محمد على وجه التجسد» و «محمد بصفة ظلیة» است[4] و در سال 1904 اعلام کرد که اوتار کریشنا است تا این که در سال 1908 در 69 سالگى از دنیا رفت. برخى از مهم ترین کتب وى عبارتند از: ازالة الاوهام، حقیقة الوحى، جزء پنجم براهین احمدیه ـ که در سال 1905 به نام تکلمه براهین احمدیه نوشت، الاربعین، حقیقة النبوة، التجلیات الالهیّة، عین المعرفة، تریاق القلوب، الحرب المقدسّة، الدر الثمین، الخطبة الالهامیة، نور الحق، فتح اسلام، ختم النبوة و قادیانى مذهب.

غلام احمد در حدود 75 کتاب نوشته است که همگى به چاپ رسیده اند. سخنرانى ها و مکاتبات وى نیز بعداً به وسیله پیروانش جمع آورى و چاپ شده است. غلام احمد مسلمانان را کافر مى دانست و به پیروان خود دستور مى داد که با آنان مثل اهل کتاب رفتار کنند و با زنان مسلمانان ازدواج کنند، ولى دختران خود را به ازدواج مسلمانان درنیاورند. این طرز تفکر در شاخه قادیانیه به شدت اعمال شده، آنان مسلمانان را به خاطر ایمان نیاوردن به نبوت غلام احمد، کافر مى دانند.

بعد از مرگ غلام احمد، شوراى احمدیه به اتفاق، حکیم نورالدین بُهَیروى[5] را جانشین و خلیفه غلام احمد اعلام کرد. از فعالیت هاى او در زمان زعامتش اطلاع چندانى نداریم. نورالدین در سال 1914 در 73 سالگى از دنیا رفت. در این زمان تحصیل کردگان این فرقه توقع داشتند که محمدعلى[6] که سردبیر مجله مرورى بر ادیان قادیانیه بود خلیفه شود، ولى اکثریت اعضا که در قادیان بودند، خواستار زعامت پسر 25 ساله غلام احمد یعنى میرزا بشیرالدین محمود احمد بودند. محمود احمد این اتفاق را در کتاب دیباچه تفسیر القرآن به خوبى توضیح داده، مى نویسد: «در زمان نورالدین عده اى از اعضاء، خلافت وى را به باد انتقاد گرفتند و وقتى نورالدین از دنیا رفت، تلاش کردند تا خلافت را به طور کلى از بین ببرند. من در آن هنگام 25 ساله بودم. سازمان اجرایى جماعت دست مخالفان بود. بخش اعظم جنبش که در قادیان بودند، مسئولیت را بر دوش من گذاشتند و من نیز پذیرفتم... در آن زمان خداوند به من وحى فرمود که مرا یارى خواهد کرد و مخالفان را شکست خواهد داد. در آن موقع تحصیل کرده ها، با تجربه ها، صاحبان مکنت ونفوذ، جنبش را ترک کرده، گفتند، چون جنبش به دست جوان خام و بى تجربه اى افتاده است به زودى متلاشى خواهد شد...» (صفحه 592 ـ 595).

محموداحمد تا سال 1965 یعنى 51 سال رهبرى جنبش را به عهده داشت تا این که در این سال در 76 سالگى ازدنیا رفت. ازمهم ترین کتب وى تفسیر هفت جلدى وى برقرآن و کتاب احمدیه یا اسلام حقیقى، دعوة الامیر وحقیقة النبوة مى باشد. بعد ازمحمود احمد فرزندش میرزا نصیراحمد به جاى وى نشست. وى نیز تا سال 1982 رهبرى را به عهده داشت.

بعد از وى میرزا طاهراحمد ـ پسرعموى میرزا نصیر (طاهراحمد بن بشیراحمد بن غلام احمد) ـ رهبر جنبش شد و تاکنون رهبرى گروه را بر عهده دارد. لازم به ذکر است غلام احمد از زن دوم خود سه پسر داشت؛ با نام هاى میرزا بشیرالدین محمود احمد که رهبر قادیانیه شد، میرزا بشیراحمد فرزند دوم و مؤلف کتاب سیرة المهدى که زندگى نامه مفصل غلام احمد است و میرزا شریف احمد. میرزا طاهر ا حمد رهبر فعلى قادیانیه، فرزند میرزا بشیراحمد است و کتابى به نام القتل باسم الدین نوشته که مباحث این کتاب بیشتر ردّ نظریه ابوالاعلى مودودى درباره ارتداد، تکفیر و جهاد است. وى مجازات مرگِ مرتد را یک اصل اسلامى ندانسته و به فرمان امام خمینى(ره) درباره قتل سلمان رشدى سخت تاخته، آن را اسلامى نمى داند و مى نویسد: «ان مفهوم الردّة مخالف للاسلام و لم تشرع عقوبة دنیویة لمن یخرج عن الاسلام...» (ص72). وى تکفیر را از اختراعات فقهاى اسلام دانسته که از فکر خوارج به آنها رسیده است (ص 77). وى سابّ النبى را داراى عقوبت دنیوى نمى داند (ص 103) و در فصل نهم به انقلاب اسلامى ایران پرداخته مى نویسد: «انقلاب ایران هدفش اسلام نبود و در جنگ ایران و عراق هیچ کدام براى اسلام نمى جنگیدند»(ص 119) و در پایان مى نویسد: «عقیده راسخ من این است که اسلام و هر دین حقیقى نمى تواند، به نام خدا خون بریزد» (ص 131). اصل این کتاب در سال 1962 به زبان اردو منتشر گشت، سپس در سال 1989 بازبینى و به انگلیسى نوشته شد و در سال 1990 ترجمه عربى آن نیز عرضه گشت.

نام دیگرقادیانیه احمدیه است که درکتب انگلیسى به این نام شهرت دارند وخود را در عالم به این نام معرفى مى کنند. این فرقه هیئت هاى تبلیغى قوى اى دارد واکنون مرکز آن در انگلستان است وبنابر اعلام خودشان حدود 10 میلیون نفر به این فرقه وفادارند که حدود 4 میلیون ازآنها درپاکستان زندگى مى کنند، امّا بیشترین فعالیت آنها در آفریقاست.[7]

عقاید: به خاطر اهمیت ادعاى نبوت غلام احمد همه نویسندگانى که در موضوع اثرى نگاشته اند از جمله ابوالاعلى مودودى (م 1979) در کتاب ما هى القادیانیة، احسان الهى ظهیر (م1407) در القادیانیة دراسات و تحلیل،ابوالحسن ندوى(م1420) در القادیانى و القادیانیّة، عبدالله سلّوم در القادیانیّة و الاستعمار الانجلیزى، مصباح الدین زاهدى در القادیانیة و خطرها على الاسلام و جمعى از علماى پاکستان در موقف الامة الاسلامیة من القادیانیّة و اسمیت در مدخل احمدیه در دائرة المعارف اسلام، چاپ لیدن که در دانش نامه ایران و جهان، ج10 ترجمه و چاپ شده است و بروش[8] در مدخل احمدیه در دائرة المعارف دین، ویراسته الیاده و نیز یوهانان فریدمن در مدخل احمدیه در دائرة المعارف جهان اسلام معاصر از انتشارات آکسفورد، به بحث ادعاى نبوت غلام احمد پرداخته اند و کمتر به مباحث دیگر نظر داشته اند، لذا به اختصار بعضى از عقاید دیگر آنها را براساس کتاب دیباچه تفسیر القرآن نوشته محمود احمد مى آوریم:

1. صفات الهى؛ احسان الهى ظهیر در القادیانیة نسبت تجسیم و تشبیه به قادیانیه داده، آنان را جزء مجسمه مى داند،[9] ولى محمود احمد در دیباچه تفسیر القرآن مى نویسد: «تشابه میان صفات خدا و صفات اشیاء، ظاهرى و سطحى است؛ مثلا خدا وجود دارد و انسان وجود دارد، اما کلمه وجود به صورت یکسان در هر دو مورد دلالت ندارد... صفات خدا با هیچ شى یا پدیده دیگر سهیم نیست... هیچ شى یا وجودى شباهت واقعى به او ندارد...» (ص 550 ـ 552) از این عبارت همان اشتراک لفظى وجود در نزد بعضى از متکلمان و عرفا به دست مى آید و نمى توان تجسیم را به خاطر چند کلمه متشابه به آنان نسبت داد. وى همچنین مى نویسد: «چیزى را که خلاف عقل و خرد است، نمى توان به خدا نسبت داد»(528).

2. رؤیت الهى؛ «خدا با چشم دیده نمى شود؛ چرا که ذاتاً با اشیاء مادى متفاوت است» (ص 556).

3. اختیار انسان؛ «انسان در برابر اعمال خود، مختار و مسئول است، ولى دامنه این اختیارْ محدود و تا حدى جبر بر او حاکم است.» (ص 520 و 523 و 582 و 586).

4.قرآن؛«قرآن مصون ازتحریف است ودرآن تحریفى صورت نگرفته است»(ص511) وبنابر نظر عزیز احمد، قائل به خلق قرآن هستند (تاریخ تفکر اسلامى در هند، ص47).

5. ختم نبوت؛ «قرآن به شدت رد مى کند که وحى با پیامبر اسلام ختم شود، بلکه خدا به سخن گفتن با بندگان برگزیده خود ادامه مى دهد» (ص 166ـ167 و 522) «شریعت پیامبر اسلام تا آخرالزمان هست، ولى مردانى ظهور مى کنند که نور وحى را از پیامبر مى گیرند و در هیئت مصلحان ظاهر مى شوند و در صورت ازدیاد فسق و فجور، پیامبرى ظهور مى کند» (ص 589)...

6. خلود در جهنم؛ «عذاب جهنم دائمى نیست و کافرترین انسان ها پس از چندى مجازات شدن سرانجام به رستگارى مى رسند». (ص 559 و 525)

7. بیان تکلیف؛ «تکلیف بلا بیان قبیح است». (ص 527)

8. معجزات؛ «قرآن هیچ معجزه اى را به پیامبران نسبت نمى دهد و خبردادن از غیب از معجزات پیامبران است». (ص 529، «قرآن از نسبت هاى جاهلانه به پیامبر از قبیل زنده کردن مرده ها، متوقف کردن حرکت ماه و خورشید و رودها و کوه ها خوددارى فرموده است. مطالبى از این قبیل افسانه است. آن چه در قرآن آمده، به معناى مجازى آن به کار رفته است، نه حقیقى» (ص533 ـ534). این مطلب یکى از نکات عجیبى است که در گفته هاى محمود احمد یافت مى شود؛ چرا که پدرش غلام احمد نیز ادعا مى کرد که مرده را زنده مى کند و به ادعاى خود دشمنانش را مى کشد.[10]

9. تجرّد روح؛ برخلاف فلاسفه، روح را مجزا از بدن ندانسته و قائل است که «تولد روح از تولد جسم جدا نیست و تغییراتى که باعث رشد جسم است، موجب تولد روحانى مى شود» (ص 545 ـ547)

10. قدمت انسان؛ «به تصریح قرآن قبل از زمان آدم نیز، انسان وجود داشته است و انسانِ قبل از آدم، چندین مرحله از مراحل تکامل را طى کرده است».(ص 578)

11. جنّ؛ «منظور از جنّ در آیات قرآن موجودات نامرئى نیستند، بلکه این تعبیر به دسته اى از انسان ها اطلاق مى شود». (ص 579)

12. زندگى پس از مرگ؛ «پس از مرگ، روح انسان کالبد دیگرى مى یابد که متناسب با آن عالم است. کالبدى روحى که داراى استعدادهاى خاصى براى درک زیبایى هاى صفات خداوند است. روح هاى کامل وارد حالتى که آن را بهشت مى نامند، مى شوند و روح هاى ناکامل در وضعیتى به نام دوزخ قرار مى گیرند و این وضعیتْ شفاى آن روح هاى بیمار را سبب مى گردد تا این که تمام روح هاى بیمار داخل بهشت مى شوند و دوزخ از میان برداشته مى شود. همه لذات در آن عالم، روحى و معنوى است»(ص588).

از نکات قابل توجه در این کتاب این است که مى گوید، طوفان نوح تمام دنیا را فرانگرفته است.(ص 22) و عیسى معلمى جهانى نیست. (ص 26ـ30 و 183) و در توضیح آیه 117ـ119 سوره مائده (اى عیسى آیا تو به انسان ها گفتى که به جاى خدا، من و مادرم را خداى خود قرار دهید؟)[11] مى نویسد: «عیسى مرده است و در آسمان ها به سر نمى برد». (ص 189) که معلوم نیست از کجاى آیه، این مطلب به دست مى آید!!

13. جهاد؛ «اسلام تهاجم را توصیه نمى کند و آن را منع کرده است، ولى مى گوید هرگاه خوددارى از جنگ، صلح را به خطر اندازد، به جنگ بپردازید. حمله به اماکن مذهبى ممنوع است. هرگاه دشمن فعالیت هاى مذهبى را آزاد گذاشت، جنگ باید متوقف شود». عزیز احمد به نکته اى در این زمینه اشاره کرده، مى گوید: «در نظام سیاسى شدیداً از حاکم حمایت مى کنند و منع جهاد در پرتو آن معنا مى یابد». (تاریخ تفکر اسلامى، ص48)

گفتنى است که قادیانیه نماز، روزه، حج و بقیه اعمال عبادى را قبول دارند (ص527 و 538) و این که احسان الهى ظهیر حج قادیانیه را شرکت در اجتماع سالیانه قادیانیه در قادیان مى داند، صحیح نیست. البته قادیان براى آنها، مثل مدینه براى مسلمانان، ارج و قرب دارد. همچنین زکات براى محصولات کشاورزى ده درصد وبراى تجارت، دو ونیم درصد است. (ص 539) و ربا، قمار و مسکرات نیز آنان حرام است (ص 540 و 544).

آنچه در پى مى آید، ترجمه مدخل احمدیه در دائرة المعارف جهان اسلام معاصر از انتشارات آکسفورد است. این مقاله در سال 1990 نوشته شده است. باید گفت که مدخل احمدیه دردائرة المعارف اسلام درسال 1954 ومدخل احمدیه دردائرة المعارف دین، ویراسته الیاده درسال 1985 نوشته شده است.ابوالاعلى مودودى درسال 1967 واحسان الهى ظهیر درسال 1386 ق وندوى دردهه هفتاد میلادى کتاب هاى خود را نوشته اند، لذا این مدخل جدیدترین مقاله درباره قادیانیه و نویسنده آن از متخصصان احمدیه مى باشد که کتاب تداوم نبوت را درباره این فرقه نوشته است. این مقاله یکى از قوى ترین مقالات درباره احمدیه است، متأسفانه به قدرى جانبدارانه است که انسان احساس مى کند که یک قادیانى مذهب آن را نوشته است و به ادعاهاى پى درپى غلام احمد ـ مجدّد قرن، مهدى موعود، مسیح موعود، نبىّ مرسل و اوتار کریشنا ـ آنچنان پرداخته است که گویا هیچ تناقضى در گفتار ایشان نیست. درباره تفکر غلام احمد نسبت به عیسى نیز به توجیه دست یازیده و به مسئله منع جهاد در زمان اشغال کشور به وسیله بیگانه، اشاره اى نکرده و مطلبى درباره رابطه آنها با انگلیس در زمان اشغال هند و حمایت هاى همیشگى انگلیس ازآنها نیاورده است؛ مسئله اى که مسلمانان هند را درآن زمان، بسیار آزرد وباعث اختلافات شدید بین آنها وقادیانیه گردید. (ر.ک: القادیانى والقادیانیّة).

 

احمدیّه:[12]

یک نهضت مسیحایى در اسلام معاصر؛ احمدیه از ابتداى ظهورش در هند در سال 1889، یکى از فعال ترین و جنجال برانگیزترین نهضت ها بوده است. این فرقه فعالیت هاى خود را بیش از یک قرن حفظ کرده، در وقف کردن خود براى تبلیغ دین بى نظیرند. مراکز تبلیغى و مساجد احمدیه، نه تنها در شبه قاره هند، بلکه در بسیارى از شهرهاى جهان غرب، آفریقا و آسیا بنا شده است. هسته اصلى اندیشه احمدیه، پیامبرشناسى است، که از صوفى بزرگ مسلمان قرون وسطا، محیى الدین بن عربى (1165ـ1240م/560ـ638ق) که به یک سلسله متوالى پیامبران غیررسمى بعد از ]حضرت[ محمد اعتقاد داشت، الهام گرفته است.[13]

نهضت احمدیه که براى مؤسس خود، شأن پیامبرانه و مسیحایى قائل بود، مخالفت شدید مسلمانان اهل سنت را برانگیخت و به نفى این عقیده که محمد خاتم الانبیاء است، متهم گردید. هنگامى که هند تحت حاکمیت بریتانیا بود، این اختلاف به عنوان یک اختلاف عقیدتى در میان افراد خاص و نهادهاى غیر دولتى باقى ماند، اما وقتى که احمدیه مرکزیت خود را در سال 1947 به کشور اسلامى پاکستان انتقال داد، این موضوع یکى از مشکلات قانونى شد و اهمیت بسیارى پیدا کرد.

عالمان دینى اى که به جریان اصلى اهل سنت تعلق داشتند، خواستار طرد رسمى احمدى ها از اُمت اسلام شدند و در سال 1974 به این هدف دست یافتند. بنابراین، تاریخ نهضت احمدیه، نمونه اى بى نظیر از ارتباط پیچیده بین دین و حکومت را در اسلام ارائه مى دهد؛ یعنى نمونه اى که در آن، اعضاى نهادهاى سیاسى اى که به نحو عرفى انتخاب شده بودند، حق تعیین عضویت دینى گروهى از شهروندان و حق أخذ نتایج قانونى از این تعیین را به خود اختصاص مى دادند.

تاریخ: میرزا غلام احمد ـ بنیانگذار جنبش احمدیه در جهان اسلام ـ در اواخر دهه 1830 در قادیان ـ روستایى در پنجاب ـ به دنیا آمد و براى اولین بار در اوائل دهه 1880 ادعا کرد که به یک جایگاه ویژه معنوى رسیده است. در مارس 1889 هنگامى که غلام احمد قول به وفادارى را از تعدادى از پیروانش در شهر لودیان پنجاب پذیرفت، نهضت احمدیه تأسیس گردید. او سال هاى بعد را به فعالیت گسترده فرهنگى، سازماندهى و توسعه جنبش جدید و مباحثات جدلى بسیار با علماى سنّى، مبلغان مسیحى و اعضاى نهضت احیاگران هندو، آریه سماج، اختصاص داد.

نشریات متعددى در قادیان منتشر مى شد؛ از جمله ماهنامه مرورى بر ادیان (Reviewof Religions) که به زبان انگلیسى[14] و براى تبلیغ دیدگاه احمدیه از اسلام منتشر مى شود. غلام احمد در 26 مِىِ 1908 از دنیا رفت. نورالدین، یکى از اولین طرفدارانش به جاى غلام احمد، رهبر اقلیت و جانشین مسیح ]غلام احمد[ شد. در طول مدت رهبرى وى به خاطر اختلافات عقیدتى درباره مسائلى همچون ارتباط با مسلمانان غیراحمدى و ماهیّت رهبر جماعت، اتحاد نهضت در معرض خطر قرار گرفت. نورالدین در سال 1914 درگذشت و پسر غلام احمد، بشیرالدین محموداحمد جانشین وى شد. اختلافات درنهضت، دراین زمان به اوج خود رسید و احمدیّه به دو دسته قادیانى و لاهورى منشعب گردید. شاخه قادیانى را که بزرگتر بود و مرکزیت نهضت و نشریات مهم را در کنترل خود داشت، محمود احمد ـ که بعد از مرگ نورالدین به عنوان خلیفه دوم شناخته مى شد ـ رهبرى مى کرد. شخصیت هاى برجسته شاخه لاهورى، محمد على و خواجه کمال الدین بودند.[15] افزون بر اختلافات شخصى در میان هر دو گروه، اصلى ترین مسائل اختلافى عبارت بودند از: ماهیت ادعاى معنوى غلام احمد، محدوده مرجعیت محمود احمد در امور جامعه و شیوه برخورد با مسلمانان غیر احمدى. قادیانیه بر مدّعاى نبوت غلام احمد اصرار داشتند و قائل بودند که مرجعیت دینى محمود احمد، کمتر از مرجعیت دینى غلام احمد نیست و بى تردید، مسلمانان غیر احمدى کافرند. از طرف دیگر لاهورى ها اعتقاد داشتند که غلام احمد ادعایى بیشتر از مجدّد دینى بودن نداشت و قائل بودند که رهبرى نهضت باید به یک گروه مثل شوراى عالى احمدیّه (صدر انجمن احمدیّه)، نه به یکى از جانشینان مسیح، واگذار شود. و آنان تنها مسلمانانى را کافر مى دانستند که احمدیه را کافر به شمار مى آورند. این نوع نگرش به دیگر مسلمانان براى کاهش اختلاف احمدیه با آنان مطلوب بود. پس از انشعاب، احمدى ها فعالیت فرهنگى و تبلیغى خود را ادامه دادند و هر دو گروه از هر نوع رابطه با دیگرى تبرى جستند.

نشریاتِ لاهورى ها فقط به مباحث مربوط به مدرنیسم اسلامى مى پردازند و با اندیشه هایى که احمدیّه را از جریان اصلى اسلام جدا مى کند، ا رتباط چندانى ندارند. اما مجله مرورى بر ادیان قادیانیه همچنان بر نقش حیاتى غلام احمد در تاریخ معنوى بشر تأکید دارد. صفحات این مجله ترجمه هایى از آثار غلام احمد را عرضه مى کند و جزئیات فعالیت هاى تبلیغى احمدیه ، نظیر تأسیس مساجد و مراکز تبلیغى و نمونه هایى از تازه مسلمانان ]تازه احمدیان[ را بیان مى کند. تعدادى از مؤسسات جدید به دستور و سفارش محمود احمد در قادیان تأسیس شد تا تبلیغ و فعالیت هاى فرهنگى این نهضت را در سطح جهان هماهنگ سازد.

پس از تقسیم شبه قاره هند در سال 1947، بزرگان نهضت به شهرى به نام ربوه در پاکستان (برگرفته از قرآن سوره 23، آیه 51)[16] رفتند. این شهر ]به دستور محمود احمد [به عنوان مرکز جدیدى براى احمدیّه ساخته شد.

در پاکستان نهضت با اختلاف روزافزونى مواجه شد. گروه هاى مختلف اسلامى که به وسیله جماعت اسلامى[17] هدایت مى شدند، اصرار داشتند که احمدى ها به عنوان اقلیتى غیرمسلمان شناخته شده، از مشاغل دولتى طرد گردند.

در اوائل دهه پنجاه از قرن بیستم این تحریک عمومى، در درجه اول بر ضد محمد ظفراللّه خان، یکى از مشاهیر احمدیه که در آن زمان به عنوان وزیر امور خارجه پاکستان خدمت مى کرد، جهت دهى مى شد. این تقاضا با شورش هاى گسترده بر ضد احمدیه در پنجاب همراه بود، ولى حکومت زمینه آن را از بین برد.[18] دوباره در 1974 موضوع احمدیه بر سر زبان ها افتاد. به دنبال برخوردى بین دانشجویان احمدى و غیر احمدى در ربوه فشار براى طرد احمدى ها از جمع مسلمانان از نو آغاز و با شورش ها و تهدید رهبران دینى به اعتصاب عمومى همراه شد. پس از مخالفت هاى اولیه، نخستوزیر دولتِ ذوالفقار على بوتو بر کنار شد و مجلس ملى تصمیم گرفت درباره وضعیت اشخاصى که به خاتمیت حضرت محمد ـ که درود خدا بر او باد ـ اعتقاد ندارند، بحث کند. بعد از بررسى هاى طولانى در پشت درهاى بسته، مجلس در هفتم سپتامبر 1974 جلسه علنى تشکیل داد و به اتفاق آرا تصمیم گرفت که قانون اساسى پاکستان با اضافه کردن ماده اى اصلاح شود؛ در این ماده تصریح شد که «هر کس ایمان قاطع و بدون قید و شرط به خاتمیت ]حضرت[ محمد ندارد یا پس از ]حضرت[ محمد ـ که درود خدا بر او باد ـ ادعاى پیامبرى کند، به هر معنا یا تفسیرى از این کلمه، یا این چنین مدعیانى را به عنوان پیامبر یا مصلح دینى به رسمیت بشناسد، طبق قانون اساسى مسلمان نیست». در آوریل 1984 به دنبال ]درخواست علماء مبنى بر [تقویت صبغه اسلامى زندگى عمومى مردم در جمهورى پاکستان، رئیس جمهور ضیاءالحق در فرمانى به صورت رسمى اعلام کرد که انجام آداب دینى احمدیه، عملى مجرمانه است. هم چنین احمدیه از اظهار دین خود به عنوان اسلام و تبلیغ و انتشار آن و نامیدن مکان هاى عبادت خود به مسجد منع شدند. مجازات هر یک از این جرم ها سه سال زندان همراه با جریمه بود. به دنبال این فرمان، میرزا طاهر احمد، رهبر فعلى احمدیه به لندن رفت که هنوز ـ اوائل دهه 1990 ـ در آنجا زندگى مى کند.

تفکر دینى: تفکر دینى احمدیه تا 1914 و بعد از آن در شاخه قادیانى بر محور مدعاى تأکید شده غلام احمد مبنى بر ]اینکه او[ یک متفکر و مصلح دینىِ ملهَم از سوى خداست، قرار دارد.

راه هاى مختلفى که غلام احمد عقاید خود را از طریق آنها بیان کرده است، هم طرفداران و هم مخالفان او را قادر ساخت تا تفاسیر مختلف و غالباً متضادى از ادعاى او نسبت به مقام معنوى اش ارائه دهند.

نقطه شروع تفکر غلام احمد ـ همانطور که در اغلب حرکت هاى مسیحایى و احیاگرانه اسلامى وجود داشته است ـ اصرار بر این مطلب بود که جامعه و دین مسلمانان تا حدى فاسد شده است و نیاز است که اصلاح گران ملهَم از غیب بیایند تا مانع فرآیند انحطاط گردیده، اسلام ناب را احیا کنند. با توجه به ا ین پیشینه بود که غلام احمد ادعا کرد که خداوند او را براى وظیفه احیاى اسلام برگزیده است. رسالت غلام احمد با الفاظ مختلفى در نوشته هایش بیان شده است. پذیرفتنى ترین وصفِ ادعاى معنوى او نزد بزرگان اهل سنت، بیان او مبنى بر انتخابش از جانب خداوند به عنوان مجدد اسلام در قرن چهاردهم هجرى قمرى بود.

ادعاى او مبنى بر این که مهدى یا مسیح موعود است، مناقشه انگیزتر بود. او این ادعایش را به یک مسیح شناسىِ پیچیده اى مستند مى کرد که برطبق آن، عیسى بر روى صلیب از دنیا نرفت، بلکه بى هوش گردید و پایین آورده شد و وقتى از آن جراحت ها التیام یافت، به هند رفت و در 120 سالگى به مرگ طبیعى در شهر سرینگر از دنیا رفت، لذا بنابر نظر غلام احمد، اعتقاد مسیحیان به رستاخیز عیسى و مراجعت باشکوهش در آخرالزمان پوچ و بى اساس است. قرآن در آیات مختلفى این اعتقاد مسیحیان را به صورت انکارناپذیرى، رد کرده است (سوره 3 آیه 55)[19]، ]این اعتقاد[ یک اسطوره مجعول از سوى مسیحیان است که نشان مى دهد عیساى زنده برتر از ]حضرت [محمد متوفى است، بنابراین مسیحیت برتر از اسلام است. لذا اگر حدیثى در اسلام رجوع دوباره مسیح را مطرح ساخته است، باید این گونه تفسیر شود که منظور خود عیسى نیست، بلکه فردى شبیه او است و این شخص غلام احمد است که نقش معنوىِ او کاملا شبیه به عیسى است؛ از این جهت که هم عیسى و هم غلام احمد وقتى ظهور کردند که امت شان تحت سلطه بیگانه بودند و هر دو با تمام وجود به وسیله جوامع دینىِ فاسد طرد شدند و هر دو جهاد را رد کردند و هیچ کدام قانون جدیدى نیاوردند، بلکه براى تجدید قوانینى که ]حضرت[ موسى و ]حضرت[ محمد آورده بودند، عهد بستند. جنجالى ترین قسمت ادعاى وى تأکید مکرر غلام احمد بر این بود که خداوند او را پیامبر قرار داده است؛ زیرا این ادعا عقیده مسلمانان را مبنى بر این که ]حضرت[ محمد آخرین پیامبر است، نقض مى نمود و باعث پرهیاهوترین تهمت ها از سوى علماى سنى علیه غلام احمد و پیروانش شده بود.

با این حال غلام احمد اصرار داشت که معتقداتش با عقاید مسلمانان درباره خاتمیت پیامبرى ]حضرت[ محمد یکسان و همنوا است. او پیامبران را به دو دسته تقسیم مى کرد: تشریعى یا پیامبران شریعت آور؛ کسانى که کتاب جدید با قوانین وحیانى آورده، معمولا بنیان گذار جوامع جدیدى هستند و پیامبران غیر تشریعى یا غیرقانون گذار؛ کسانى که کتاب جدیدى با قوانین الهى نیاورده اند، بلکه به سوى اُمت خود فرستاده مى شوند تا آن جامعه را به تحقق قوانینى که پیامبران قانون گذار قبلى آورده اند، وادار سازند. به نظر غلام احمد عقیده به خاتمیت پیامبرى ]حضرت[ محمد از مصادیق نوع اول ـ پیامبران قانون گذار ـ است ]یعنى حضرت محمد خاتم نبوت تشریعى است[. این نوع دسته بندى، غلام احمد را قادر ساخت تا تصدیق کند که ]حضرت[ محمد واقعاً خاتم پیامبران است و در عین حال ادعا کند که خداوند بعد از مرگ ]حضرت[ محمد به هیچوجه مسلمانان را بدون راهنمایى هاى پیامبرگونه رها نمى سازد، چون در غیر این صورت مسلمانان به جامعه اى رهاگشته و نفرین شده تبدیل مى شدند.

بنابراین هر چند درست است که نمى تواند پیامبرى قانون گذار بعد از ]حضرت [محمد ظاهر شود، ولى کمالات پیامبرانه به طور مدام بر کمال یافته ترین پیروان او مثل غلام احمد اعطا مى شود؛ کسى که خدا با او صحبت کرد و اسرارش را بر او مکشوف ساخت. و از آنجا که غلام احمد این موقعیت را تنها به وسیله پیروى صادقانه اش از ]حضرت[ محمد به دست آورد، لذا پیامبرى اش نقض خاتمیّت ]حضرت[ محمد نیست، بلکه این واقعیت که پیامبر اسلام مى توانست کمالات پیامبرانه را به کمال یافته ترین پیروانش اعطا نماید، برترى ]حضرت[ محمد را بر پیشینیانش در مقام پیامبرى مشخص مى سازد. ]حضرت[ لذا فقط مسلمانان تنها جامعه برخوردار از ارتباط و نبوت الهى بعد از اتمام رسالت ]حضرت[ محمد هستند. اگرچه این نبوت مستلزم ارسال قوانین جدید نیست و تنها سایه اى از نبوت ]حضرت[ محمد است، ولى وجودش گواه روشنِ برترىِ اسلام بر ادیان دیگر است. ادعاى غلام احمد مبنى بر این که همان مهدى موعود است، کاملا با دیدگاه او در باب جهاد مرتبط است. روایت معتبرى که بنابر آن، مهدى «شکننده صلیب، قاتل خوک ها و پایان دهنده جنگ»[20] است، ]به وسیله غلام احمد[ طورى تفسیر شده که مهدى به یک چهره کاملا صلح طلب تبدیل گردیده است و این عبارت که مهدى «پایان دهنده جنگ است» در معناى حقیقى خود استعمال شده است و بیشترین تأکید متوجه این عبارت است، ولى جمله «کشتن خوک ها و شکستن صلیب» به صورت مجازى استعمال گردیده است و به صورت اشاره مى گوید که پیروزى مهدى بر مسیحیت از طریق برهان و قدرت معنوى خواهد بود. بنابراین، جهاد با شمشیر با ظهور مهدى به پایان مى رسد و حتى قبل از آن، جهاد با هجوم تجاوزکارانه متفاوت بوده و فقط در پاسخ آزار کافران مجاز شمرده شده است.

این تفسیر ردّ دیدگاهى سنتى است که مى گوید، فرمان منع مطلق جهاد در مکّه نامحدود است و به مدینه نیز گسترش مى یابد. به نظر احمدى ها، اسلام دینى است که به صلح پایبند است. غلام احمد به کرّات مسلمانانى را که جهاد را خشن نشان مى دهند، سرزنش کرده، مى گوید: «نه تنها آنان بخشى ضرورى از تعالیم اسلام را تحریف کرده اند، بلکه آنها کمک کار مبلغان مسیحى در بد جلوه دادن اسلام به عنوان دینى که گسترش آن با ابزار خشونت آمیز پیوند خورده است، هستند و تنها جهادى نزد اسلام جایز است که براى اشاعه دین از طریق تبلیغ و اقناع صورت گرفته باشد».

خلاصه: چالش هاى احمدیّه و جریان اصلى اسلام سنى از رویکردهاى مختلف درباره مسئله مرجعیت دینى ناشى مى شود؛ چون احمدیه به عنوان یک جنبش مسیحاگرا مدعى نوعى خاص از نبوت براى رهبرشان و ادامه الهام الهى براى جانشینانش بود، وظیفه خود مى دانست که با علما درگیر شود، یعنى کسانى که احساس مى کردند اقتدارشان به عنوان متولیان معارف اسلامى و مفسران شریعت اسلام متزلزل شده است. این اختلاف به وسیله اجماع علما در مخالفتشان بر موضوع عاطفى احترام به ]حضرت[ محمد که گفته مى شد با ادعاى غلام احمد مبنى بر دریافت وحى الهى بعد از اتمام رسالت ]حضرت[ محمد ـ که درود خدا بر او باد ـ زنگار گرفته است، وخیم تر شد. بنابراین تا آنجا که به درگیرى احمدیه در درون اسلام مربوط مى شود، نقطه اصلى نزاع، ادعاى دینى غلام احمد است که این ادعا با الفاظى که صوفیان قرون وسطا به کار برده اند، بیان شده است. اما درباره ارتباط احمدیه با جهان غیر مسلمان، در وهله اول، احمدیه مشغول به دفاع از اسلام و وصف آن به عنوان دینى آزادى خواه، انسانى و مترقى است که همواره از ناحیه غیرمسلمانان مورد هجوم واقع مى شود. این جنبه از تعالیم احمدیه کاملا با اندیشه متفکران نواندیش مسلمان همسو است، اما در دیگر موضوعات ـ همچون حجاب و چند همسرى ـ پیرو دیدگاه سنتى است. یکى از اختلافات اساسى میان آنان و دیگر جنبش هاى اسلامى معاصر این است که احمدیه تبلیغ صلح آمیز را از برداشت خودشان از اسلام در میان مسلمانان و غیرمسلمانان به طور مساوى به عنوان یک فعالیت ضرورى و واجب تلقى مى کنند؛ وظیفه اى که در انجام آن پایدار و ثابت قدم هستند. (نیز بنگرید به مداخل هند، اندونزى، پاکستان و نبوت).

 

 

 


[1]. درباره پنجاب و تحولات آن بنگرید: دانشنامه جهان اسلام، ج 5/736ـ640 که ترجمه مدخل پنجاب دائرة المعارف اسلام است و نیز دائرة المعارف تشیّع، ج 3/623ـ625، از مشایخ فریدنى.

[2]. تریاق القلوب، ص 15 به نقل از القادیانى والقادیانیة، ص 213ـ218 و ص 276ـ 285.

[3]. آریه سماج یا آریا سماج، نهضت احیا کننده آیین هندو است که در سال 1875 م به وسیله دیانند سرسوتى (1824ـ1883) بنیاد نهاده شد. وى مخالف شرک و بت پرستى، آیین ولاء و مرتاض گرى منحط و قائل به بازگشت به وداها بود. وى دومین هدف خود را دفاع از هندویسم در مقابل ادیان دیگر معرفى کرد و قائل بود که نژاد آریایى هند باید بر نژادهاى دیگر غالب شود و اسم نهضت خود را آریه سماج (جامعه آریایى) نامید. آریه سماج سریع در هند گسترش یافت و بیشترین مخالفت را با اسلام و مسلمانان داشت و آنان را دشمن اصلى خود مى دانست. از دل آریه سماج دو حزب افراطى هندو به نام هاى «هندو مهاسابا» و «آر.اس.اس» به وجود آمد که یکى از اهداف خود را شودهى ـ یعنى تغییر دین مسلمانان ـ قرار داده اند و این احزاب در تخریب مسجد بابرى فعال بوده اند. (ر.ک: هندویسم، ترجمه پاشایى، ص 137 و سیرى در اندیشه معاصر هند، دکتر سید على محمد نقوى، ج2/995ـ1020 و ملى گرایى هندو، ص 75ـ77).

[4]. مودودى، ما هى القادیانیة، ص 21ـ37.

[5]. وى متولد 1841 م. در بهیره از استان شاهپور پنجاب است. پدرش امام جماعت مسجد بهیره بود. نورالدین در ابتدا، معلم ادبیات فارسى بود، ولى براى کسب علوم اسلامى این حرفه را رها کرد و به کشورهاى مختلف از جمله حجاز مسافرت کرد، سپس به هند بازگشت و به عنوان طبیب حاذقى، معروف و ازین رو به حکیم، نامبردار گشت. وى داراى تألیفاتى همچون فصل الخطاب در چهار جلد، تصدیق براهین احمدیه و... مى باشد. درباره وى کتاب مرقاة الیقین فى حیاة نورالدین به وسیله نجیب آبادى نوشته شده است، که توسط انجمن اشاعت اسلام لاهور به چاپ رسیده است.

[6]. وى نویسنده کتاب النبوة فى الاسلام و مترجم قرآن به انگلیسى است که ترجمه آن در شبه قاره هند از مقبولیت بالایى برخوردار است. (تاریخ تفکر اسلامى در هند، عزیز احمد، ص 50).

[7]. بنگرید:مدخل احمدیه دردایرة المعارف دین، ویراسته میرچاالیاده، ج1/ص153 وکتاب فلسفه اصول اسلام ازغلام احمد،پشت جلد.

[8]. Brush

[9]. القادیانى و القادیانیة، ص 326، جمع آورى سید عبدالماجد الغورى، چاپ دار ابن الکثیر.

[10]. ر.ک. دائرة المعارف اسلام، ج1/301. مع الاسف مترجم در دانشنامه ایران و اسلام این جمله را خوب ترجمه نکرده است.

[11]. «و اذ قال الله یا عیسى ابن مریم ءأنت قلت للناس اتخذونى و اُمَّى الهین من دون الله، قال سبحانک ما یکون لى أن أقول ما لیس لى بحق»

[12]. این مقاله ترجمه اى است از:

Ahmadiyyah in The Oxford Encyclopedia of the Modern Islamic World؛ Ed. John L. Esposito, Oxford, 1995, vol. I, pp. 54-57.

مترجم سپاس و قدردانى خود را از پژوهشگر فاضل، آقاى محمد حسن محمدى مظفر به خاطر مقابله دقیق و راهگشاى این ترجمه با متن اصلى ابراز مى دارد. نویسنده مدخل یوهانان فریدمن است.

[13]. درباره تفکر ابن عربى در باب سلسله متوالى پیامبران غیررسمى بنگرید: الیواقیت والجواهر، نوشته شعرانى، ج2، ص 455ـ464؛ بحث فرق بین وحى الهامى اولیاء و وحى انبیاء؛ و صفحه 346ـ363، بحث فرق بین نبى و رسول؛ صفحه 371ـ 375، بحث ختم نبوت پیامبر اسلام. در صفحه 374 از باب 73 از فتوحات نقل مى کند که ابن عربى گفته است: «واعلم ان النبوة لم ترتفع مطلقا بعد محمد که درود خدا بر او باد و انما ارتفعت نبوة التشریع فقط فقوله لانبى بعدى و لا رسول بعدى اى ما ثَمّ من یشرع بعدى شریعة خاصة... و قد کان الشیخ عبدالقادر الجیلى یقول أوتى الانبیاء اسم النبوة و أوتینا اللقب...». کتاب تداوم نبوت؛ (Prophecy Continuous) اثر دیگر یوهانان فریدمن ـ نویسنده مقاله ـ این مبحث را به طور مبسوط بررسى کرده است. (تمام پانوشت ها از مترجم است).

[14]. این مجله در سال 1902 در قادیان هند منتشر شد و از سال 1947 در پاکستان و از سال 1984 تا کنون در آمریکا و اروپا منتشر مى شود و در سال 2002 جشن صد سالگى آن گرفته شد. (ر.ک: دائرة المعارف دین، ویراسته الیاده، ج1/155، مدخل احمدیّه). اولین سردبیر این مجله محمدعلى بود. وى داراى فوق لیسانس از اروپا و مترجم قرآن و از فعالان شاخه لاهور بود که خلافت بشیرالدین را نپذیرفت.

[15]. درباره فرقه لاهورى بنگرید: دانشنامه ایران و اسلام، ج10/1305ـ1306 و نیز القادیانى و القادیانیّة، ص 244 ـ 251 و 428ـ 435 و 439ـ441.

[16]. قادیانیه با الهام از آیه «وجعلنا ابن مریم و اُمه آیةً و آویناهما الى ربوة ذات قرار و معین» شهرى را در نزدیکى لاهور بنا کردند و نامش را ربوه نامیدند.

[17]. گروه جماعت اسلامى را ابوالاعلى مودودى در سال 1941 در شبه قاره هند تأسیس کرد. این جماعت در تمام تحولات سیاسى پاکستان دست داشته و در صحنه سیاسى بنگلادش بسیار فعال است، امّا در هند به کارهاى فرهنگى مى پردازد و جنبش اسلامگرایىِ شبه قاره هند را رهبرى مى کند. این جماعت از منظم ترین و نیرومندترین سازمان هاى اسلامى در شبه قاره هند است. این جماعت با سکولاریزم، دموکراسى غربى و ناسیونالیسم اسلامى و هندى مخالف است. همچنین این گروه مخالف تصوف هستند، ولى این مخالفت به اندازه مخالفت وهابیت با تصوف نیست. (ر.ک: تحقیقاتى درباره هند، جلد سوم، مقاله سازمان هاى اسلامى هند: جماعت اسلامى، نوشته نقوى و نیز ابوالاعلى مودودى، نگاهى به آثار و افکار، نوشته سعید اسعد گیلانى، ترجمه نذیر احمد سلامى، ص 71 تا 73.)

[18]. در دسامبر 1952 بحران سیاسى درباره به رسمیت شناختن فرقه قادیانى آغاز شد و دو ماه و نیم ادامه یافت تا این که حکومت پاکستان در ششم مارس 1953 در لاهور حکومت نظامى اعلام و مودودى و یارانش را دستگیر و راهى زندان کرد. اینان در یک دادگاه نظامى محکوم به مرگ شدند، ولى فشار جهانى باعث شد که حکم اعدام به حبس ابد تبدیل شود و در سال 1955 در دادگاه عالى کشور تبرئه و آزاد شدند. (ر.ک: ابوالاعلى مودودى، ص 362).

[19]. «اذ قال الله یا عیسى إنّى متوفیک و رافعک الىّ و مطهرک من الذین کفروا و جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا الى یوم القیامة ثم الىّ مرجعکم فاحکم بینکم فیما کنتم فیه تختلفون» درباره این آیه نظرات متفاوتى از سوى مفسران ابراز شده است و مع الاسف کتب قادیانیه در دسترس نیست تا بدانیم که آیه «وقولهم انا قتلنا المسیح عیسى بن مریم رسول اللّه و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبّه لهم و انّ الذین اختلفوا فیه لفى شک منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن و ما قتلوه یقیناً بل رفعه اللّه الیه و کان اللّه عزیزاً حکیما» (نساء /157ـ158) و یا آیه «و السلام علىّ یوم و لدتُ و یوم أموت و یوم أُبعث حیا» (مریم /33) را چگونه تفسیر کرده اند، ولى بشیر الدین محمود احمد این آیات (157ـ158 سوره نساء) را این گونه ترجمه کرده است: عبارت «ولکن شبه لهم» را به «بلکه او را در نظر آنان به شکل انسانى مصلوب درآوردیم» و عبارت «مالهم به من علم إلا اتباع الظن» را به «تاکنون این حدس و خیال را به اطمینان مبدل ننموده اند» ترجمه کرده و عبارت «و ما قتلوه یقیناً» را ترجمه نکرده و نیاورده است و عبارت «بل رفعه الله الیه» را به «خداوند عیسى را در محضر خود عزت بخشید» ترجمه کرده است و آیه «و ان من اهل الکتاب الا لیومنن به قبل موته و یوم القیامة یکون علیهم شهیداً» را به «و از میان اهل کتاب کسى نیست که پیش از مرگ به واقعیت این امر ایمان نیاورد و در روز قیامت خود عیسى علیه آنان شهادت خواهد داد» ترجمه کرده است. (ر.ک: دیباچه تفسیر قرآن، اثر بشیرالدین محموداحمد، ص 188). گفتنى است که اکثر مفسّران آیه فوق را دلیل زنده بودن عیسى مى دانند، ولى شیخ محمود شلتوت نیز مثل قادیانیه قائل است که عیسى بعداً به مرگ طبیعى مرده و به آسمان نرفته است. ر.ک: مجله مُدرّس، مقاله تصلیب مسیح، ش5، 1376.

[20]. ابن اثیر در کتاب جامع الاصول من احادیث الرسول از بخارى و مسلم و ترمذى و ابن داود روایتى را از ابوهریره، از پیامبر نقل مى کند که: «ینزل فیکم ابن مریم حکماً مقسطاً فیکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة و یفیض المال حتى لایقبله أحد» و در روایت دیگر، عبارت «ولیترکن القلاص فلا یُسعى علیها و لیذهبن الشحناء والتباغض والتحاسد» اضافه شده است و در روایت دیگر، عبارت «لیس بینى و بینه ـ یعنى عیسى ـ نبىٌ و انه نازل... فیقاتل الناس على الاسلام فیدق الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة و یهلک الله فى زمانه الملل کلها الا الاسلام و یهلک المسیح الدجال ثم یمکث فى الارض اربعین سنة ثم یتوفى و یصلى علیه المسلمون» آمده است. (ر.ک: جامع الاصول، ج 11/47ـ48، و نیز صحیح بخارى، ج 3 و 4 ـ مجلد ثانى ـ ص 633 باب 945 و کتاب عقدالدرر فى اخبار المنتظر از یوسف بن یحیى مقدسى، ص 229 ـ 241 باب عیسى بن مریم یصلى خلفه) در اکثر روایات عبارت سوم «یضع الجزیة» است و احتمالا عبارت پایان دهنده جنگ (abolish war) که عین آن در روایات نیست از عباراتى همچون «لیترکن القلاص و لیذهبن الشحناء» به دست آمده است که تفسیر خاصى از این عبارت است که مخالف شرح و تفسیر نووى بر این روایات است. (درباره شرح این روایات بنگرید: شرح امام نووى بر صحیح مسلم، چاپ دارالفکر، مجلد اول ـ ج1 و 2 ـ ص 189ـ194). باید دانست که در صحیح بخارى در روایتى دیگر آمده است «کیف أنتم اذا انزل ابن مریم و امامکم منکم» این روایات درباره حضرت عیسى است و نمى دانیم چرا نویسنده آن را با مهدى منطبق دانسته است؛ البته بنابر نظر قادیانیه که مسیح همان مهدى است و هر دو همان غلام احمد هستند، این دیدگاه صحیح است، ولى دیگران این تفسیر را قبول ندارند. به احتمال بسیار نویسنده مقاله آقاى فریدمن، به کتب حدیث مراجعه نکرده و فقط تفسیر آن را در کتب احمدیه دیده و به آنها اعتماد کرده است و یا جانبدارانه این روایت را طبق مشرب قادیانیه معنا کرده است که با توجه به کتاب وى با نام تداوم نبوت احتمال دوم تقویت مى شود. عجیب تر از کار وى، گفتار محمود احمد در کتاب دیباچه تفسیرالقرآن است که با توجه به تصریح پیامبر که عیسى رجعت خواهد کرد، مى نویسد: «پیامبر اسلام، اعتقاد اشتباهى را که مردم درباره رستاخیز عیسى دارند، اصلاح کرد و ثابت نمود که عیساى بنى اسرائیل دوباره به این جهان نخواهد آمد» (ص189).

مراجع
آثار احمدیّه:

1. احمد، بشیرالدین محمود: دعوت احمدیه، ربوه، 1961. جامع ترین وصف عقاید احمدیه به زبان انگلیسى، ترجمه شده از زبان اردو، از پسر غلام احمد و دومین جانشین آن.

2. غلام احمد، عیسى در هند، فرار عیسى از مرگ بر روى صلیب و مسافرتش به هند. لندن، 1978.

3. خان، محمد ظفر اللّه، تذکرة، ترجمه انگلیسىِ مکاشفات، افکار و الهامات شفاهى اعطا شده به مسیح موعود ـ علیه السلام ـ ]یعنى مکاشفات غلام احمد[.

4. خان، محمد ظفراللّه، احمدیه، رنسانس اسلام، لندن، 1978، تاریخ نهضت از نگاه احمدیّه.

 

آثار غیر احمدیّه:

1. بیندر، لونارد، دین و سیاست در پاکستان، برکلى و لوس آنجلس، 1961. مناظره احمدیه در نخستین سال هاى استقلال پاکستان.

2. براش، استنلى، اى، «احمدیه در پاکستان، ربوه و احمدیه ها» ]مجله [ جهان اسلام، شماره 45، 1955، ص145ـ171.

3. فیشر، هامفرى، جى، احمدیه؛ تحقیقى درباره اسلام معاصر در ساحل غرب آفریقا، لندن، 1963 (تحقیقى عالى و فوق العاده درباره احمدیه در مناطق آفریقا).

4. فریدمن، یوهانان: تداوم نبوت؛ جنبه هایى از تفکر دینى احمدیه و زمینه هایش در قرون میانه، برکلى، 1989. تاریخ احمدیه و توسعه آن، تحلیل پیامبرشناسى در هر دو نوعش، داراى فصلى درباره جهاد احمدیه است که عقاید مربوط به آن را در سنت اسلامى قرون میانه بررسى مى کند؛ با کتابشناسى وسیع.

5. مجلس ملى پاکستان، حکم درباره خاتمیت نبوت حضرت محمد ـ که درودخدا براوباد ـ ،اسلام آباد،1974.

6. اسمیت، ویلفرد کانتول، احمدیّه، دائرة المعارف اسلام، ویرایش جدید، جلددوم، ص301ـ303، لیدن، 1960. ]مدخل احمدیّه در چاپ سوم، 1979 در جلد اول است و احتمالا جلد دوم، اشتباه تایپى است[

 

کتاب نامه ]مترجم[

1/1 ـ قرآن کریم.

1. الهى ظهیر، احسان، القادیانیّة؛ دراسات و تحلیل، چاپ اداره ترجمان پاکستان، لاهور، بى تا.

2. جمعى از علماى پاکستان، موقف الامة الاسلامیة من القادیانیه، دار قتیبه، اول، 1991.

3. بخارى، محمد، صحیح بخارى، تحقیق قاسم شماعى رفاعى، دارالقلم، بیروت، اول، 1407.

4. ابن اثیر، جامع الاصول من احادیث الرسول، تحقیق محمد حامد الفقى، انتشارات داراحیاء التراث العربى، بیروت، دوم، 1400ق.

5. مقدسى، یوسف بن یحیى، عقد الدرر فى اخبار المنتظر، تحقیق عبدالفتاح محمّد حلو، اول، 1399 ق.

6. محمود احمد، میرزا بشیرالدین، دیباچه تفسیر القرآن، الشرکة الاسلامیّه، اسلام آباد 1992.

7. حدادعادل، غلامعلى، دانشنامه جهان اسلام، بنیاددائرة المعارف اسلامى، ج5، چاپ اول، تهران، 1379.

8. خرمشاهى، بهاءالدین و دیگران، دائرة المعارف تشیّع، ج3، نشر شهید سعید محبّى، تهران، 1375.

9. مودودى، ابوالاعلى، ماهى القادیانیّة، چاپ دارالقلم، اول، 1388، لاهور پاکستان.

10. میرزا غلام احمد، حقیقت اسلام، چاپخانه فردوسى، تهران، اول، 1328.

11. میرزا غلام احمد، فلسفه اصول دین، ترجمه سید عاشق حسین شاهد، انتشارات اسلام، انترناسیونال، لاهور پاکستان، اول، 1996.

12. السامرایى، عبداللّه سلّوم، القادیانیّة والاستعمار الانجلیزى، وزارت فرهنگ عراق، 1981.

13. زاهدى، مصباح الدین، القادیانیة و خطرها على الاسلام، مؤسسة الرسالة، اول، 1991.

14. الغورى، سید عبدالماجد، القادیانى و القادیانیّة، دار ابن کثیر، بیروت و دمشق، 2000، اول. در این کتاب، سه کتاب مودودى، ندوى و احسان الهى ظهیر آمده است؛ به همراه جدیدترین مقالات آنان.

15. میرزاطاهراحمد، القتل باسم الدین، ترجمه محمدحلمى شافعى، الشرکة الاسلامیّة، 1990، اسلام آباد.

16. یارشاطر، احسان، دانشنامه ایران واسلام، ج10، شرکت انتشارات علمى وفرهنگى اول، تهران، 1370.

17. عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامى در هند، ترجمه نقى لطفى و محمد جعفر یاحقّى، انتشارات کیهان و شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، اول، تهران، 1367.

18. گروهى، دائرة المعارف دین، با سرویراستارى میرچاالیاده، انتشارات مک میلان، لندن، 1986 م.

19. شعرانى، عبدالوهاب بن احمد، الیواقیت والجواهر، داراحیاءالتراث العربى، اول، بیروت، 1997.

20. سن. ک.م، هندویسم، ترجمه ع.پاشایى، انتشارات فکر روز، دوم، تهران، 1375.

21. نقوى، سید على محمد، سیرى در اندیشه معاصر هند، رایزنى فرهنگى ایران در هند، بى تا.

22. ـــــــــــــــــــــــ ، تحقیقاتى درباره هند، رایزنى فرهنگى جمهورى اسلامى ایران در هند، 1376.

23. جمشیدى بروجردى، محمدتقى، ملى گرایى هندو، انتشارات وزارت امور خارجه، اول، تهران، 1379.

24. اسعد گیلانى، سعید، ابوالاعلى مودودى؛ نگاهى به آثار و افکار، ترجمه نذیر احمد سلامى، انتشارات احسان، تهران، اول، 1380.

25. پویازاده، اعظم، مقاله «تصلیب مسیح»، مجله مدرّس، شماره 5، زمستان 1376.

26. جمعى از نویسندگان، دائرة المعارف اسلام (به انگلیسى)، چاپ بریل، لیدن، چاپ سوم، 1979.

27. نووى، صحیح المسلم بشرح الامام النووى، چاپ دارالفکر، 1401

 

 

نویسنده

مهدی فرمانیان

چاپ