حسین بن حمدان خصیبى و اهمیت وى در تکوین نُصیریه

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 30 - 60 دقیقه)

 

اشاره:

غلو و عقاید غلوآمیز یکى از جنبه هاى مورد توجه در پژوهش تاریخ سه قرن نخست تشیع و پس از آن است که غالباً در پى از بین رفتن این نحله ها، در نحله اى دیگر یا با پذیرش برخى از عقاید آن در جریانى دیگر تداوم یافته است. یکى از این نحله ها، نصیریه است. تا به حال تحقیقات فراوانى درباره فرقه هاى از بین رفته غلات انجام شده، اما تنها به تازگى در این تحقیقات به اهمیت فرقه نصیریه، به عنوان فرقه اى از جامعه غلات که تا روزگار ما باقى مانده، توجه شده است و محققان با توجه به آثار موجود از این نحله به تحقیق درباره آن پرداخته اند. نوشتار حاضر پژوهشى است در باب نقش و اهمیت عالم بزرگ نصیرى، حسین بن حمدان خصیبى و نقش وى در تکوین مذهب نُصیریه.

 

مقارن با شکل گیرى و تکوین تشیع در کوفه و اطراف آن، جریانى تکوین یافت که نام غلو بر خود گرفته است، جریانى که شیعیان از همان آغاز آن را جریانى خارج از تشیع مى دانستند.(1) عمده ویژگى این جریان عقیده به الوهیت ائمه، تناسخ و نظام فکرى معرفتى خاصى در تأویل است که ائمه و بزرگان امامیه همواره آن را به دلیل انحراف از تعالیم قرآن و اهل بیت محکوم کردند. فعالیت این جریان در اواخر عصر امویان، به چند شورش منتهى شد که مهم ترین آنها حرکت بیان بن سمعان و محمدبن ابى زینب مقلاص مشهور به ابوالخطاب بود. به رغم سرکوب این جریان ها، این حرکت ها تداوم یافت. از سوى دیگر، با آن که اندیشه هاى صریح غالیانه چون الوهیت ائمه و تناسخ، نتوانست راهى به جریان اصلى امامیه بیابد، برخى افکار غلات به صورت تلطیف شده، و به رغم مقاومت جدى مخالفان آنها در نزاعى طولانى جایگاهى در تفکر برخى از امامیه، خاصه برخى محدثان امامى کوفه پیدا کرد (براى تفصیل بحث رک: مدرسى طباطبائى، مکتب در فرایند تکامل، صص27ـ72). در میان گرایش غالب امامیان کوفه، که از قرن دوم تا اواخر قرن چهارم، محدثان نامور شیعه به تدوین و گردآورى آثار حدیثى پرداختند، چهره هاى برجسته غلات با حضور جدى در عرصه تالیف و تدوین، به مکتوب نمودن تعالیم خود، گاه با جعل و دست بردن در متن احادیث پرداختند. عموم این متون به صورت اصلى باقى نماندند اما نقل قول هایى از آنها را در متون متأخر امامى همچون کتاب بصائر الدرجات مى توان یافت که بخش اعظم مطالبش برگرفته از غلات کوفه است.(2) در آستانه غیبت صغرى، غلات با بهره گیرى از شرایط، دست به فعالیت گسترده اى زدند که حاصل آن، شکل گیرى و تکوین گروهى به نام نُصیریه است که توانست علاوه بر تدوین اصول خود، در مناطق حاشیه اى شام پیروانى در مناطق روستایى عموماً مسیحى نشین بیابد.

 

شکل گیرى و تکوین نُصیریه

درباره شکل گیرى و تکوین نصیریه اطلاع چندانى وجود ندارد و مطالب اندکى که در آثار ملل و نحل نگارى مطرح شده، چندان پرده از زمینه ها و علل شکل گیرى نصیریه برنمى دارد. سعد بن عبدالله اشعرى (متوفاى 299 یا 301) در کتاب المقالات و الفرق (صص100ـ101)(3) در اشاره به ابوشعیب محمد بن نصیر نمیرى ضمن معرفى او به عنوان تدوینگر عقاید نصیریه مى نویسد:

کان ]محمد بن نصیر النمیرى[ یدعى أنه نبى رسول، و أن على بن محمد العسکرى أرسله و کان یقول بالتناسخ، و یغلو فى أبى الحسن و یقول فیه بالربوبیة و یقول بالإباحة للمحارم و یحلل نکاح الرجال بعضهم بعضاً فى أدبارهم و یزعم أن ذلک من التواضع و الإخبات و التذلل فى المفعول به، و أنه من الفاعل و المفعول به إحدى الشهوات و الطیبات، و أن الله لم یحرم شیئاً من ذلک. و کان محمد بن محمد بن الحسن بن فرات یقوى أسبابه و یعضده. أخبرنى بذلک عن محمد بن نصیر أبوزکریا یحیى بن عبدالرحمن ]بن خاقان أنه[ رآه عیاناً و غلام له على ظهره. قال: فلقیته فعاتبته ]بذلک[، فقال: إن هذا من اللذات و هو من التواضع لله و ترک التجبر. فلما اعتلّ محمد بن نصیر العلة التى توفى فیها قیل له و هو فى علته و هو معتقل اللسان: لمن هذا الأمر من بعدک؟ فقال بلسان ضعیف ملجلج: أحمد، فلم یدر من هو؟ فمات فافترقوا بعده ثلاث فرق. ففرقة قالت إنه أحمد ابنه و فرقة قالت هو أحمد بن محمد بن موسى بن فرات و فرقة قالت إنه أحمد بن أبى الحسین بن بشر بن زید، فتفرقوا فلم یرجعوا إلى شىء و ادعى هؤلاء النبوة عن أبى محمد الحسن بن على، فسمیت هذه الفرق النمیریة.(4)

 

کشى در معرفة الناقلین که تلخیص آن به نام اختیار معرفة الرجال توسط شیخ طوسى باقى مانده، محمد بن نصیر را از اصحاب امام هادى علیه السلام (متوفاى 254) معرفى کرده و به لعن نمیرى توسط امام اشاره کرده است (ص520). حسین بن عبیدالله غضایرى از قول ابومحمد ابن طلحة از ابوبکر جعابى (284ـ355)، نمیرى را از افاضل بصره معرفى کرده و از ضعیف بودن او سخن گفته است و به این که وى آغازگر حرکت نصیریه بوده اشاره کرده است (الغضائرى، الرجال، ص99). مطالب موجود درباره محمد بن نصیر نمیرى بسیار اندک است.(5) و تنها از برخى شواهد مى توان این نکته را استنباط کرد که وى در آراء و افکار خود از جریان غالى گرایانه عراق خاصه حرکت ابوالخطاب محمد بن ابى زینب متأثر بوده است، شخصیتى که تقریباً در تمام متون نصیریه عبارت هاى ستایش آمیز درباره او نقل شده است.(6)

در منابع نصیرى آثارى به عنوان تألیفات محمد بن نصیر یاد شده که تنها نقل قول هایى از آن در منابع نصیریه موجود است. از جمله این آثار که نقل قول هایى از آنها در منابع بعدى نصیریه باقى مانده، مى توان به مسائل یحیى بن معین السامرى،(7) کتاب الاکوار و الأدوار النورانیة (ضیائى، فهرس مصادر الفرق، ج1، صص62ـ63، 73، 117، 140، 150) و اقرب الاسانید اشاره کرد.

همان گونه که از نام کتاب الاکوار و الادوار النورانیة مى توان دریافت، تبیین مسئله تناسخ یکى از نکات مورد اهتمام محمد بن نصیر همانند دیگر غلات بوده، امرى که به گونه اى جدى مورد اعتقاد نصیریه قرار گرفته است.(8) درباره تاریخ وفات محمد بن نصیر اختلاف نظر وجود دارد. هاشم عثمان، سال 259ق / 872م. را به عنوان سال درگذشت محمد بن نصیر ذکر کرده است (تاریخ العلویین: وقائع و احداث، ص10). محمد امین غالب طویل نوشته که محمد بن نصیر بعد از وفات امام حسن عسکرى علیه السلام در شهر سامرا اقامت داشته و رهبرى جامعه نصیریه را برعهده داشته که دلیلى براى این گفته در منابع قابل دسترس مشاهده نشد (الطویل، تاریخ العلویین،203).

بعد از وى، فردى به نام محمد بن جندب، رهبرى فرقه را برعهده گرفت.(9) گزارش سعد بن عبدالله اشعرى اشاره اى به این مطلب ندارد. در هر حال، درباره این فرد چیزى دانسته نیست. هالم درباره تداوم نصیریه بعد از محمد بن جندب نوشته است: «شاگرد محمدبن جندب، ابومحمد عبدالله جنبلانى مشهور به جنان (متوفاى 278ق/ 900م) ظاهراً فردى ایرانى و مهاجر از ناحیه فارس بوده است (جنبلاء منطقه اى بین کوفه و واسط است). احتمالا وى برخى عقاید ایرانى، چون گرامى داشتن نوروز و مهرگان را وارد آموزه هاى نصیریه کرده است.(10) نصیریه این ایام را به عنوان نشانى از الوهیت على علیه السلام در خورشید گرامى مى دارند. جنبلانى کتابى به نام الاکوار و الأدوار النورانیة داشته که نقل قول هایى از آن در کتاب مجموع الاعیاد طبرانى باقى مانده است.(11)

پس از وى، ابوعبدالله حسین بن حمدان خصیبى (متوفاى 346ق؟/ 957م) رهبرى نصیریه، خاصه در محله کرخ بغداد را برعهده گرفت. وى شاعر بوده و دیوان اشعارش نیز موجود است. کتاب مهم خصیبى، الهدایة الکبرى است که به امیر حلب، سیف الدوله حمدانى تقدیم کرده است (الطویل، تاریخ العلویین، ص260، 318). خصیبى در 346ق/ 957م یا 358ق/ 969م در حلب درگذشت (همان، ص257ـ259). وى کتاب هاى فراوانى تألیف کرده که تنها برخى از آن ها باقى مانده است.(12) قبر خصیبى در شمال حلب، به نام شیخ یابراق هنوز مورد تکریم نصیریان است (همان، ص259). جانشین وى، شخصى به نام ابوالحسین محمد بن على جلى حلبى (احتمالا متوفاى بعد از 384ق/ 994م) بوده است.(13) در زمان وى، امپراتور روم نیسفورس فوکاس[1] در سال 358ق/ 969م کیلکیه و انطاکیه را از دست مسلمانان خارج کرد و بخشى از سوریه توسط سردار وى جان تزمیس[2] در 363ق/ 957م فتح شد و جلى مدتى را در اسارت رومیان گذراند. جانشین وى، سرور بن قاسم طبرانى در 423ق/ 1032م حلب را ترک کرد و در لاذقیه سکنى گزید و به تبلیغ آیین نصیریه پرداخت و برخى از روستائیان را به آیین نصیرى درآورد. آثار مکتوب طبرانى، جایگاه مهمى در ادبیات نصیریه دارد.(14) وى در 426ق/ 1034ـ1035م در لاذقیه درگذشت و در آن جا به خاک سپرده شد. قبر وى که تا به حال موجود است، مورد تکریم نصیریان است و داخل مسجدى به نام شعرانى است (همان، صص262ـ265).(15)

بر این گفته هالم این مطالب را مى توان افزود: در منابع نصیریه گفته شده که ابومحمد عبدالله بن محمد جنان جنبلانى سفرى به مصر داشته و در آن جا با حسین بن حمدان خصیبى آشنا شد و او را به مذهب نصیریه در آورد. خصیبى پس از گرویدن به جنبلانى همراه وى به جنبلاء رفت و پس از وى رهبرى نصیریه را برعهده گرفت. بعد از درگذشت جنبلانى، خصیبى به بغداد رفت. طویل در گزارش خود از سفر خصیبى به خراسان و دیلم سخن گفته و اشاره کرده که خصیبى بعد از این سفرهاى خود در حلب اقامت گزید.(16)

در بغداد، على بن عیسى جسرى عراقى قطانى (زنده در 340ق / 951م)، به عنوان جانشین خصیبى، ارشاد پیروان نصیریه را برعهده گرفت. ابوعبدالله حسین بن هارون صائغ در رساله اى از حضور خود در نزد جسرى در رمضان سال 340 سخن گفته و صورت مکتوب پرسش هاى خود از جسرى و پاسخ هاى جسرى به خود را مکتوب کرده است. متن این رساله را براشر و کوفسکى به همراه مطالعه اى درباره محتواى آن منتشر کرده اند , pp. 89-97)The Nusayri-Alawi Religion(. اهمیت خاص این رساله در نقل قولى از کتاب المسائل تألیف یحیى بن معین سامرى، از شاگردان محمد بن نصیر نمیرى، است که در این نقل قول از معناى باطنى معراج پیامبر سخن رفته است. محمد بن نصیر در تفسیر باطنى خود از آیه اسراء و معراج پیامبر اشاره کرده که شخص به معراج رفته، مقداد است.(17)

درباره تداوم حضور نصیریه در بغداد مطلب چندانى دانسته نیست، اما بر اساس وجود نسخه اى نصیرى به تاریخ کتابت 636ق / 1238م که اینک در کتابخانه ملى پاریس به شماره 1450 نگهدارى مى شود، مى توان از وجود برخى افراد پیرو نصیریه در عراق حداقل تا این تاریخ سخن گفت (Fridman,pp._94-95).

 

خصیبى و تفکر نصیریه

به نوشته طویل (ص259)، ابوعبدالله حسین بن حمدان خصیبى در 260ق به دنیا آمده است، هر چند دلیلى بر صحت این تاریخ در دست نیست.(18) ظاهراً خانواده خصیبى در جنبلاء،اقامت داشتند، کمااین که خصیبى در اشاره به محل اقامت خود چنین سروده است:

بجنبلا قراره و داره***یدعى الخصیبى شتام النصب

(دیوان الخصیبى، ص133)

از سال هاى اولیه حیات خصیبى اطلاعى در دست نیست.(19) آنچه که درباره وى مى دانیم، مبتنى بر کتاب الهدایة الکبرى است. بر اساس همین کتاب (ص 121)، او در سال 273 در مسجد سهله کوفه بوده است. همچنین در 283 براى انجام حج در مکه حضور داشته است (ص 67ـ68). عموى وى، احمد بن خصیب همراه با عبدالله بن جنان جنبلانى از جمله هفتاد نفرى ذکر شده اند که در سامراء به نزد اولین سفیر امام عصر رفته و آن حضرت را دیده اند. ظاهراً خاندان خصیبى از هواداران اولیه نصیریه بوده اند. به نظر مى رسد که مرگ جنان در 287ق، به تثبیت موقعیت خصیبى انجامیده باشد. با این حال ادعاى اسحاقیه، مانعى جدى در راه خصیبى بوده است.(20)

خصیبى در فاصله بین سال هاى 314ق تا 333ق به تبلیغ و اشاعه عقاید خود پرداخت و توانست شاگردانى تربیت کند. وى به همراه شاگردان خود به حران رفت. مشهورترین شاگردان وى، محمد بن على جلى حلبى و على بن عیسى جسرى، در این سفر او را همراهى کردند. خاطره این مهاجرت، در اذهان نصیریان ادوار بعدى باقى مانده است. ابوالفضل محمد بن حسین منتجب العانى در اشاره به این مهاجرت از پنهان نمودن عقاید پسران نمیر در حران سخن گفته و چنین سروده است:

فضائل کالنجوم الزُّهرِ مشرقة*** تجل عن حصرِ أوصاف و تعدید

هو الخدیجى ذو المجدِ الأثیلِ و من***أضحى به الدینُ فى عز و تأیید

عن هالَتِ، الحَسَنِ المیمونِ طائرُه*** یُنبیک من غیر تنقیص و تزیید

عم الخصیبى ذى العلم المتین و مَن*** شادَ التقى و المَعالى أىَّ تشیید

بحران بالفضل کل راح ذا شرف*** و ذا معین على الآباد مَورود

(اسعد احمد على، فن المنتجب العانى و عرفانه، صص239ـ240)

با دگرگونى اوضاع عراق، در پى ورود آل بویه، خصیبى به گمان مهیا شدن شرایط براى فعالیتش در عراق، در 336ق به طرباء بازگشت و با گروهى از نصیریان مقیم آن جا دیدار کرد، اما ظاهراً شرایط آن گونه که وى گمان کرده، براى فعالیتش مساعد نبود و او مجبور به بازگشت به حلب شد و این احتمالاً بعد از آن بود که به جرم غلو و رابطه با قرامطه مدتى را در زندان بغداد بسر برد. خصیبى در اشاره به زندانى شدن خود در بغداد چنین سروده است:

بسجن بغداد فى طوابقها***بحب مولاى قد یعادونى

فعصبة منهم مقصرة***تاهوا عن الحق کالبراذین

ذاک و مرجیة و ناصبة*** فیک بمحض الغلو یرومونى

فقلت اذ أکثروا بجهلهم ***علىَّ عذلا ألا فکیدونى

ان ولائى و ما أدین به*** علىّ الأعلى وصلت یکفینى

 

على بن عیسى جسرى، پس از آن که حسین بن حمدان بغداد را ترک کرد، ارشاد پیروان وى را برعهده گرفت.(21) خصیبى در 344، در منزل هارون بن موسى تلعکبرى (متوفاى 385) به او اجازه روایت آثار خود را داد. خصیبى به حلب بازگشت و در همان جا درگذشت.(22) نکاتى که در تعالیم خصیبى قابل مشاهده است، اصرار وى بر تناسخ، الوهیت على علیه السلام و اباحى گرى است. اندیشه تناسخ در جهان شناسى نصیریه، کاربرد روانى نیز دارد. در تعالیم نصیریه، تناسخ طریقى است که مؤمنان و غیر مؤمنان در این جهان به مجازات و مکافات اعمال خود خواهند رسید.

 

سالشمار زندگى خصیبى در یک نگاه

سال محل

260 / 873(؟) جنبلاء

273 / 886 مدینه

قبل از 287 / 900 تحصیل نزد جنان در جنبلاء

314 / 926 دیدار از طرباء و دریافت تعالیم نصیریه از شخصى به نام على
بن احمد طربائى

قبل از 333 / 945 اقامت در بغداد که در نهایت به زندانى شدن وى منتهى شد.

نامشخص آزادى از زندان و مهاجرت به حران

336 / 947 دیدار از طرباء و جماعت موحدان نصیرى

نامشخص دیدار مجدد از بغداد

344 / 956 دیدار از کوفه و دادن اجازه اى به عالم نامور امامى هارون
بن موسى تلعکبرى (متوفاى 385)

نامشخص بازگشت به بغداد و انتصاب جسرى به جانشینى خود در آن جا

346/957 یا

358/969 درگذشت در حلب و انتصاب جلى به جانشینى خود

 

آثار خصیبى

1. الرسالة الرأس باشیه. مهم ترین تالیف خصیبى که در سنت نصیریه از آن به اختصار به الرسالة یاد مى شود، اثرى که عالم نامور امامى نجاشى نیز از آن نام برده و به محتواى نادرست آن اشاره کرده است.(23) خصیبى در این رساله با بهره گیرى از سنت نصیریه در تأویل به بیان الوهیت على علیه السلام پرداخته است. تا مدت ها گمان بر این بود که این رساله موجود نیست و تنها نقل قول هایى از آن در متون نصیرى باقى مانده است.(24) نسخه اى از این رساله در مجموعه اى از رساله هاى نصیرى باقى مانده است. نگارش این رساله و محتوى جنجال برانگیز آن در اثبات الوهیت حضرت على علیه السلام پرسش هاى متعددى را در میان نصیریان برانگیخت. خصیبى در این رساله که نسخه اى از آن در مجموعه چهار رساله نصیریه باقیمانده است احادیثى نقل کرده، که بازتاب احادیث متداول در سنت غلات کوفه است. از جمله احادیث نقل شده، مى توان موارد زیر را برشمرد:

حدثنى محمد بن یحیى الفارسى عن محمد بن عبدالله بن مهران الکرخى عن محمد بن صدقة العنبرى عن ماهان الأبلى عن ابى خدیجة سالم بن مکرم قال: کان ابوالغصن حجى و هو ثابت بن الدکین جالساً ببابه بالکوفة اذ مَّر به رجل ذو نسک و وقار، فسلَّم علیه فردَّ علیه ابوالغصن السلام و کان المولى الصادق منه السلام بالکوفة. فقال الرجل: جعلت فداک أین تکون دار سلیمان الاعمش المحدث؟ فقال له ابوالغصن: ورائک. فرجع الرجل الى خلف و مشى فسئل قوماً عن دار الاعمش، /b6/ فقالوا له قد خلفتها ورائک و رجعت عنها. فعاد الرجل الى ابى الغصن فقال له: جعلت فداک استرشدتک الى دار سلیمان الاعمش؟ فقلت لى ورائک، فرجعت و سألتُ قوماً، فقالوا قد خلفتها وراک و رجعت عنها. فقال له ابوالغصن: عافاک الله ظننتُ انک سمعت کتاب الله و عرفته فخاطبتک بما فیه یا هذا الرجل ما قرأت فى قصة العالم و موسى و السفینة انه قال (و کان وراءهم ملک یأخذ کل سفینة غصباً) أو ما علمت ان الوراء قدّام و لو کان خلفاً لم یدرکهم الملک و انما کان قدّامهم فخرق العالم السفینة دونه لئلا تصل الیه فیأخذها؟ فقال الرجل: ایها العبد الصالح تکون انت العالم و اکون انا موسى و علمنى /a7/ ممّا علمت رشداً. فقال له ابوالغصن: قل. فقال له الرجل: اتدلینى و ترشدنى الى المولى الذى أنا فى طلبه منذ حیاتى؟.

فقال ابوالغصن: الى جیم الجلال و عین العیون و فاء الوفاء و راء الرویا. فبکى الرجل و قال: هو هو. قال: نعم و ابوالخطاب ]محمد بن ابى زینب مقلاص الأسدى[ بابه. ثم قال الرجل: فحسبى اللهم انک وفقتنى ان هاجرت الیک و فى طلبک و قد عرفتک الان فاسرع نقلتى الیک الساعة الساعة قبل ان تدرکنى بایقة بذنبى فتخرجنى عن معرفتک، ثم مال الى حجر حجى، فتلقاه بکفیه و ضمَّه الى صدره و قضى الرجل نحبه. فقال حجى: سبحان مولاى ما اسرع ما طلبته و اسرع ما نقلک الیه و ما اقرب ما أوصلک الى ما سألتُه؟ قال: فاذا المولى یصحیح من داره و هو بالبعد من دار حجى أشتاقنى /b7/ عبدى بعد ان عرفنى فاشتقته فنقلته الىَّ کما سألنى فاحمله الى فحملته الیه فامر به فجهزه و صلىَّ علیه و وراه ثم انثنى الى من بحضرته من العارفین، فقال: لا یکون فیکم مثله من یختار ما اختاره فانه لما عرفنى لم یرد شیئاً سواى فوجدنى منه قریباً و له رحیماً فاعطیته رجاه و بلَّغته امانیه.(25)

 

2. فقه الرسالة. شرحى بر رساله پیشین است که به دلیل مطالب مطرح شده در آن، پرسش هاى مختلفى را در میان نصیریه پدید آورده است. خصیبى خود در آغاز این رساله در اشاره به این مطالب مى نویسد:

قال ابوعبدالله الحسین بن حمدان الخصیبى و الذى استانفاه من الفائدة للمرید الطالب المسترشد لکیلا یشتکل علیه شرح ما ورد من العلم الباطن فى هذه الرسالة و لیکون بیان ذلک موضوحاً فى هذا الفقه و لیستغنى به عن سؤال من لا علم له بما یسأله عنه فیورد علیه فى جوابه ما لا یوافق الحق و لایمازج الصدق فیکون فیه تلفه و خلفه فنعوذ بالله من الشبهات فأوضحنا /b85/ هذا الفقه لیستغنى به من حباه الله بهذه الرسالة و أوصله الیها و اوصلها الیه عن سؤال احد من اهل التوحید عن شىء ممّا یحتاج الیه و الى معرفته و لا یکون محتاجاً الى أحد بل یکون کثیر من الناس محتاجون الیه فیسئل الله عند ورود ذلک علیه الثبات و التوفیق.

 

از این رساله نیز نسخه اى در مجموعه «چهار رساله نصیریه» باقى مانده است. طبرانى نیز در مجموع الاعیاد نقل قول هایى از این رساله با عنوان «فقه الرسالة» آورده است (طبرانى، مجموع الاعیاد، صص108ـ109).

3. الهدایة الکبرى.(26) عالمان امامى با این کتاب و مؤلف آن آشنا بوده اند. نجاشى (متوفاى 450) در اشاره به خصیبى مى نویسد: «الحسین بن حمدان الخصیبى الجنبلانى ابوعبدالله، کان فاسد المذهب. له کتب، منها: کتاب الاخوان، کتاب المسائل، کتاب تاریخ الائمة، کتاب الرسالة تخلیط» (فهرست أسماء مصنفى الشیعة، ص67). نجاشى برخلاف آثار دیگرى که طریق روایت خود به آنها را ذکر کرده، درباره کتاب هاى خصیبى سکوت کرده است. در هر حال، این آثار براى وى آشنا بوده است. شیخ طوسى (متوفاى 460) نیز در الفهرست به نحو مجملى از خصیبى یاد کرده و چنین نوشته است: «الحسین بن حمدان بن الخصیب، له کتاب أسماء النبى (ص) و الأئمة علیهم السلام» (الطوسى، الفهرست، ص146) از مقایسه این دو عبارت مى توان دریافت که کتاب موجود خصیبى، یعنى الهدایة الکبرى به این نام ظاهراً در محافل امامى شهرت نداشته است. نجاشى از کتاب الهدایة الکبرى با عنوان کتاب تاریخ الأئمة و شیخ طوسى کتاب أسماء النبى و الائمة علیهم السلام یاد کرده اند.

گفته شد که عالمان امامى از دیرباز با این کتاب آشنا بوده و مطالبى از آن روایت کرده اند. خزاز قمى در کفایة الاثر (صص177ـ179) روایتى از حسین بن حمدان خصیبى (در متن الخصبى) آورده که در سلسله سند آن نام عالم خطابى ابوعبدالله محمد بن مهران کرخى قرار دارد. (این خبر در بحار الانوار، ج36 ص345 با تصحیف نام الخصیبى به الحصیبى نیز آمده است). خزاز این خبر را از خصیبى به واسطه محمد بن الحسین بن حکم کوفى نقل کرده است. خزاز روایت دیگرى از خصیبى به نقل از هارون بن موسى تلعکبرى آورده است (صص236ـ237; همچنین در بحار الانوار، ج36 ص388). حسن بن سلیمان حلى در مختصر بصائر الدرجات (صص 178ـ192) روایت بلندى از کتاب الهدایة الکبرى (صص392ـ411) آورده است. حلى در آغاز این روایت مى گوید: «حدثنى الأخ الصالح الرشید محمد بن ابراهیم بن محسن المطارآبادى انه وجد بخط أبیه الرجل الصالح ابراهیم بن محسن هذا الحدیث».

در آغاز این روایت در مختصر بصائر الدرجات، نام ابوشعیب محمد بن نصیر به ابوشعیب محمد بن نصر تصحیف شده است. در این روایت در وصف محمد بن نصیر آمده که «یخرج امره (یعنى امام عصر) و نهیه الى ثقاته و ولاته و وکلائه و یقعد ببابه محمد بن نصیر النمیرى فى غیبته بصریا (در متن بصابر). در عیون المعجزات نیز از حسین بن حمدان، خبرى نقل شده است (صص101ـ107) و در آخر خبر آمده که «و هذا الخبر الذى رواه الحسین بن حمدان من کتاب الانوار (الاکوار؟)». خصیبى این خبر را در کتاب الهدایة الکبرى (صص282ـ286) نقل کرده است. احتمالا اگر این نامِ کتاب دیگرى از خصیبى نباشد، نام دیگر کتاب الهدایة الکبرى است. مجلسى (بحار الانوار، ج53 صص2ـ34) خبر مفصلى در باب علائم ظهور قائم به نقل از کتاب الهدایة الکبرى آورده است. مصحح، سند روایت را نادرست تصحیح کرده و آن را به شکل «ابى شعیب و محمد بن نصیر» با واو عطف، تغییر داده که نادرست است. متن سلسله سند و تمام روایت در الهدایة الکبرى (صص392ـ414) آمده است. در مستدرک الوسائل (ج6 صص353ـ354، ج11 ص77، ج13، ص390) این خبر به تفاریق و با سلسله سند درست آمده است. مجلسى که در اکثر موارد به غریب بودن خبر و منافات آن با مسلمات عقاید امامیه اشاره مى کند، به اشکالات این روایت اشاره اى نکرده است. در این خبر، بر تحریف قرآن تاکید شده و گفته شده که قائم همراه خود قرآنى خواهد آورد که متفاوت از قرآن فعلى است (ثم یتلو القرآن، فیقول المسلمون هذا والله القرآن حقاً الذى أنزله الله على محمد و ما أسقط منه حرف و بدل).(27) اشکال دیگر این خبر تأیید نیابت محمد بن نصیر نمیرى است. شیخ طوسى نیز در کتاب الغیبة (صص355ـ356) بخشى از یک روایت بلند نصیرى در دیدار گروهى از غلات با امام عصر را نقل کرده که در متن کتاب الغیبة نام حسین بن حمدان به حسین بن احمد تصحیف شده است. متن این خبر را خصیبى در الهدایة الکبرى (برگ 131ب) نقل کرده است. اهمیت دیگر کتاب الهدایة الکبرى، نقل قول هایى متعدد از آثار غلوگونه تألیف یا منسوب به کسانى چون مفضل بن عمر جعفى و جابر بن یزید جعفى(28) و یا افراد مشهور به غلو چون جعفر بن محمد بن مالک بزاز کوفى، محمد بن عبدالله بن مهران کرخى و حسن بن محمد بن جمهور عمى است.(29)

4. المسائل. این کتاب مختصر به روایت شاگرد خصیبى، ابوعبدالله بن هارون صائغ در یک نسخه خطى (کتابخانه پاریس، نسخه هاى عربى شماره 1450، برگ هاى 48ب ـ 51ب) باقى مانده است. متن این رساله را براشر و کوفسکى در اثر تازه منتشرشده خود درباره نصیریه منتشر کرده اند. این رساله به نظر مى رسد که توضیحى درباره رساله مهم و جنجال برانگیز الرسالة تألیف خصیبى باشد که در اثر حاضر متن آن آمده است. از منابع نصیریه مى دانیم که تألیف الرسالة پرسش هاى فراوانى را در میان نصیریه برانگیخته است. براشر و کوفسکى اشاره به این جنبه رساله نکرده اند; اما توضیحات مفیدى درباره محتوى رساله ذکر کرده اند , pp. 106-109)The Nusayri-Alawi Religion(.

5. دیوان الشامى. ضیائى (ج 1، ص88) از کتاب نخست به نام دیوان الخصیبى یاد کرده، اما در معرفى دیوان الشامى همان نسخه معرفى شده در ذیل عنوان دیوان الخصیبى را جزء نسخه هاى موجود از دیوان الشامى یاد کرده است. شرحى از عالمى نصیرى بر این دیوان در کتابخانه ظاهریه دمشق به شماره 3629 موجود است. حبیب متن این دیوان را بر اساس نسخه ظاهریه دمشق و منچستر تصحیح و به همراه دیوان الغریب در اثرى به نام دیوان الخصیبى (بیروت 1421 / 2001) منتشر کرده است. مشهورترین قصیده این دیوان، قصیده بلند غدیریه است (خصیبى، 1421، صص31ـ35). اغلب اشعار این دیوان ذکر مصائب اهل بیت و تعزیت آنها است، هر چند عقاید غلوآمیز نیز در ضمن این اشعار آمده است. مواردى از اشعار این دیوان را طبرانى در مجموع الاعیاد نقل کرده است که گاه تفاوتى جزئى با آنچه که در متن چاپ شده آمده، دارد. متن این دیوان به روایت طبرانى است که وى در آغاز دیوان گفته که در سال 399 در حلب این دیوان را به روایت ابوالحسین محمد بن على جلى از خصیبى روایت کرده است.(30) نسخه هاى این دیوان به همراه دیوان الغریب است.

6. دیوان الغریب. متن این کتاب را حبیب در کتاب دیوان الخصیبى (صص155ـ206) منتشر کرده است. ضیائى (ج 1، ص111) از شرحى بر دیوان خصیبى نام برده اما اشاره دقیقى به این که این شرح بر کدام دیوان خصیبى تالیف شده، ندارد. این شرح در کتابخانه ظاهریه دمشق به شماره 3929 موجود است. این دیوان شامل 41 قصیده و تعداد ابیات آن 657 بیت است. منصف بن عبدالجلیل در الفرقة الهامشیة (صص182ـ183) گزارشى کوتاه از محتوى این قصاید آورده است.

7. رسالة التوحید. از این کتاب حداقل نسخه اى در کتابخانه ملى پاریس، (نسخه هاى عربى به شماره 1450، برگ هاى 42 الف ـ 48 ب) باقى مانده است. راوى این کتاب ابومحمد على بن عیسى جسرى است. در این رساله خصیبى تأکید کرده که وى علم خود را از ابوعبدالله جنان اخذ کرده است. منصف بن عبدالجلیل در کتاب الفرقة الهامشیة (ص 173) گزارشى از محتواى این رساله آورده است. متن این رساله را طارق ابورجب به عنوان پایان نامه کارشناسى ارشد خود، همراه با توضیحاتى درباره محتوى کتاب، تصحیح کرده است.(31)

 

نصیریه پس از خصیبى: طبرانى و تثبیت عقاید نصیریه

بعد از وفات خصیبى، شاگردان وى، در بغداد و حلب به ترویج افکار وى پرداختند. در حلب، محمد بن على جلى و در بغداد على بن عیسى جسرى به ترویج آراى نصیریه مشغول بودند. یکى از افرادى که در حلب به نصیریه پیوست، ابوسعید سرور بن قاسم طبرانى است که در سنت نصیریه از وى به «الشاب الثقة» یاد مى شود. طبرانى در 358ق در طبریه به دنیا آمده است. بعد از اتمام تحصیلات خود به حلب، مرکز دعوت نصیریه رفت و نزد محمد بن على جلى به فراگیرى تعالیم نصیریه پرداخت. پس از مرگ جلى، وى عهده دار رهبرى نصیریان حلب شد. در ایام رهبرى طبرانى، منازعات بین نصیریه و اسحاقیه شدت یافت. رهبر اسحاقیه، ابوذهیبة اسماعیل بن خلاد بعلبکى، طبرانى را مجبور به ترک حلب و اقامت در لاذقیه نمود. با وجود دشوارى هاى فراوانى که از سوى اسحاقیه بر طبرانى اعمال شد، وى توانست در نبردى رهبر اسحاقیه را به قتل برساند. با این حال مرکز فرقه در لاذقیه باقى ماند. طبرانى در 426 درگذشت.

آثار طبرانى به دلیل اشراف وى بر سنت نصیریه اهمیت فراوانى دارد و خوشبختانه تعداد قابل توجهى از آثار وى باقى مانده است. از آثار وى، بر اساس آنچه ضیائى فهرست نموده، مى توان تألیفات زیر را برشمرد:

1. کتاب سبیل راحة الارواح و دلیل السرور و الافراح الى خالق الاصباح مشهور به مجموع الاعیاد. متن این کتاب را ردولف اشتروتمان در سه شماره مجله Der Islam، در سال 1943 ـ1944 به چاپ رسانده است. این کتاب اطلاعات با ارزشى درباره تاریخ اولیه نصیریه و جایگاه مهم خصیبى که در حقیقت نظریه پرداز این حرکت بوده، دربردارد. اهمیت دیگر این رساله همان گونه که در معرفى دو دیوان شعر خصیبى اشاره شد، نقل اشعارى از دیوان هاى خصیبى در این کتاب است که مى تواند به عنوان تأییدى بر صحت اشعار نقل شده در دیوان شعر وى مورد استناد قرار گیرد. اهمیت دیگر کتاب مجموع الاعیاد در نقل برخى رساله هاى کوتاه و متداول در جامعه غلات نصیریه است.(32)

2. البحث و الدلالة عن مشکل الرسالة. نسخه و احتمالا نسخه هایى از این کتاب در میان نصیریان سوریه موجود است. ضیائى (ج1، ص67) از نسخه اى که در لاذقیه از این کتاب دیده، یاد کرده و آغاز آن را چنین نقل کرده است: «کتاب البحث و الدلالة عن مشکل الرسالة و هو کتاب البیان والبرهان تصنیف الشاب الثقة ابى سعید میمون بن القاسم الطبرانى... ممّا صنفه فى منزله فى طبریة...».

3. المعارف و تحفة لکل عارف. ضیائى (ج1، ص154) آغاز این رساله را به نقل از نسخه اى از کتاب، که به گفته وى در لاذقیه موجود است، چنین نقل کرده که تا اندازه اى مى تواند ما را با شیوه تالیف و گزینش مطلب در این اثر توسط طبرانى آشنا کند: «کتاب المعارف تحفة لکل عارف تصنیف الامام الهمام... ابوسعید میمون بن القاسم الطبرانى... کتاب الَّفناه و جمعنا فیه من الأخبار الباطنیة الماثورة و اختصرنا عیونها من الاحادیث المشهورة... و سمیناه کتاب المعارف تحفة لکل عارف...».

همان گونه که در این آغاز مختصر اشاره شده، این اثر طبرانى، گزیده اى است از آثار و تألیفات نصیرى که پیش از وى تألیف شده است. اشتروتمان بندى از این کتاب را بر اساس نسخه اى از این کتاب که در هامبورگ (نسخه هاى شرقى، شماره 304) موجود است، منتشر کرده است. طبرانى در این بند (برگ 81 رو ـ 81 پشت، سطر سوم به بعد) در تأیید جایگاه نیابت محمد بن نصیر و جانشینان وى، مى نویسد:

باب النص و الدلالة على ابى شعیب محمد بن نصیر بن بکر النمیرى. عن على بن حسان(33) و هو ثقة عند اهل التوحید غیر متهم. قال سألتُ مولاى العسکرى منه السلام ممن آخذ معالم دینى، فقد کثرت المقالات؟ فقال: من الذى ترمیه الناصبة بالرفض و ترمیه المقصرة بالغلو و هو عند المرتفعة محسود مکفّر، فاطلبه فانک تجد عنده ما ترید من معالم دینک. فلم اجد فى هذه الصفة الا محمد بن نصیر فتبعته فوجدت عنده کل ما اردت، فدخلت على سیدنا فاعلمه انى لم ار]ى[ بهذه الصفة الا محمد بن نصیر. فقال: وفقت «و ما توفیقى الا بالله» (هود: 90). ثم قال: محمد بن نصیر نورى و بابى و حجتى على خلقى کل ما قال عنّى فهو الصادق علىَّ و ایتامه کذلک.(34)

 

اصل این روایت در الهدایة الکبرى (نسخه خطى، برگ هاى 129الف ـ 129ب) آمده است. در بخش هاى حذف شده از کتاب الهدایة الکبرى (برگ هاى 129 ب ـ 130 ب) روایات متعددى در تأیید بابیت محمد بن نصیر و جانشینان وى آمده است. در متن چاپ شده الهدایة الکبرى (صص 323، 338، 367، 392) نیز روایاتى دال بر این مقام محمد بن نصیر آمده است. در گزارش کوتاه براشر و کوفسکى از این نسخه، گفته شده که در برگ a-b30 طبرانى قصیده اى از خصیبى در تفسیر تمثیلى دستورات حج را نقل کرده است. براشر و کوفسکى همچنین اشاره کرده اند که طبرانى در این کتاب، عموماً اشاره اى به منبعى که از آن نقل قول کرده، همچون عموم نویسندگان این عصر، ندارد; اما از مؤلفِ اثر نام برده است. در اشاره به تاریخ تألیف این کتاب، براشر و کوفسکى گفته اند که طبرانى در جایى از کتاب المعارف اشاره کرده که وى احادیثى را در 28 ذوالحجه 398، 3 سپتامبر 1008 در طرابلس روایت کرده که بر این اساس، تاریخ تألیف این کتاب وى بعد از سال 398 خواهد بود.(35) کتاب المعارف طبرانى در بیان تفاسیر باطنى مذهب نصیریه از مفهوم باطنى عبادات است. احتمالا طبرانى در این کتاب از آثارى چون «رسالة باطن الصلاة» یا «رسالة فى باطن الصلاة» تألیف ابوالحسین محمد بن على جلى که در چند نسخه خطى باقى است و ضیائى (ج 1، صص92ـ95) از ابواب آن گزارشى کامل آورده، بهره گرفته و به همان شیوه جلى در تأویل و ارایه تفسیرى باطنى براى مفاهیم دینى سود جسته است.

5. الدلائل فى معرفة المسائل. اشتروتمان در سال 1959 در مجله Oreins، سال دوازدهم، منتخباتى از نسخه خطى موجود در کتابخانه دانشگاه هامبورگ، مجموعه اوسیستسکاى به شماره 304 که شامل چند رساله نصیرى، از جمله الدلائل فى معرفة المسائل (برگ هاى a141ـb207) است، را منتشر کرده است. طبرانى در این رساله به صورت پرسش و پاسخ، مطالبى درباره تعالیم و دیانت نصیریه بیان کرده است.(36)

6. الرد على المرتد (ص91). احتمالا این اثر ردیه اى بر ابوذهیبه اسماعیل بن خلاد بعلبکى رهبر اسحاقیه است.

7. الرسالة النعمانیة (صص101ـ102).

8. المراتب و الدرج (ص149).

از این کتاب نقل قول هایى در رساله اختلاف العالَمین ابن شعبه حرانى موجود است.

9. مسائل عن الحلبى (ص150). این کتاب مجموعه اى از پرسش و پاسخ هاى طبرانى از محمد بن على جلى حلبى است. نقلى از این رساله در مجموع الاعیاد (ص117) آمده است.

 

اختلاف العالَمین; گزارش دیگرى از حسین بن حمدان

رساله اختلاف العالمین، یکى از رساله هاى مجموعه اى مهم از رسائل نصیرى موجود در کتابخانه مرکز احیاء میراث اسلامى است. این مجموعه در 266 برگ، تعداد سطور در هر صفحه 13 سطر، به شماره 640 در آن کتابخانه نگهدارى مى شود. کاتب این مجموعه شخصى به نام یوسف بن على بن خلیل بن صالح بن غنائم خرزجى انصارى معروف به خیاط نسطویرى است که در سال 1264 این مجموعه را کتابت کرده است. آقاى سید احمد اشکورى در فهرست نسخه هاى خطى مرکز احیاء میراث اسلامى (ج 2، ص300ـ302) تعداد رساله هاى این مجموعه را دو رساله ذکر کرده است که نادرست است. ترتیب رساله هاى این مجموعه چنین است:

1. رسالة الراس باشیه، برگ هاى a1 ـ b85، از حسین بن حمدان خصیبى.

2. فقه الرسالة، برگ هاى b85 ـ a167، از حسین بن حمدان خصیبى.

3. رسالة اختلاف العالَمین، برگ هاى b167 ـ a194، از ابن شعبه حرانى.

آقاى اشکورى این رساله را از تألیفات حسین بن حمدان خصیبى دانسته و گفته اند که در برگ آغاز این رساله گفته شده که این رساله به روایت ابن شعبه حرانى است. این گفته نادرست است و این رساله تألیف ابن شعبه حرانى است و در این رساله حرانى از طبرانى (متوفى 424) و برخى رجال نصیرى که پس از حسین بن حمدان خصیبى زیسته اند، نقل مطلب کرده که انتساب این رساله را به خصیبى منتفى مى کند.

4. کتاب ایضاح المصباح الدال الى سبیل النجاح، برگ هاى a194 ـ a266، منسوب به ابومحمد عبدالله بن محمد جنان فارسى.

درباره اصالت رساله هاى این مجموعه دلایل قابل توجهى وجود دارد. از رساله رأس باشیه علاوه بر این که چندین نسخه خطى دیگر موجود است، در کتاب مجموع الاعیاد طبرانى دو نقل قول آمده که به همان صورت در نسخه حاضر نیز نقل شده که شاهد مهمى بر اصالت نسخه حاضر است.(37) همین گونه نقل قول هاى متعددى از فقه الرسالة در مجموع الاعیاد آمده که به همان صورت در نسخه حاضر نقل شده است. این رساله ظاهراً به صورت مختصر الرسالة نیز مشهور است، کما این که طبرانى در مجموع الاعیاد تنها با همین عنوان از آن نقل قول کرده است. طبرانى در کتاب دیگر خود، المعارف (برگ a21) از این اثر خصیبى با عنوان الرساله یاد کرده است. براشر و کوفسکى که از وجود چنین تألیفى توسط خصیبى اطلاعى نداشته اند، این رساله را اثرى ناشناخته از خصیبى معرفى کرده اند، همان گونه که اشتروتمان در تصحیح مجموع الاعیاد، الرساله را اثرى مجهول از خصیبى دانسته است.(38) سبک و سیاق رسالة اختلاف العالمین نیز به خوبى دال بر نصیرى بودن آن است اما درباره مؤلف آن اطلاع خاصى به دست نیاوردم. آخرین اثر این مجموعه یعنى کتاب ایضاح المصباح الدال الى سبیل النجاح، با مشکلاتى در انتساب به ابومحمد عبدالله بن محمد جنان فارسى روبرو است. در این رساله از ابن عقده (متوفاى 333) در چند مورد نقل قول شده، همچنین فحواى مطالب مطرح در رساله دلالت بر تألیف آن در قرن پنجم یا قرن ششم دارد. این احتمال نیز وجود دارد که اصل این رساله تألیف جنان باشد، اما بعدها مطالبى به آن افزوده شده باشد.

درباره اهمیت این آثار تنها به چند مطلب اشاره مى کنم. نخست اهمیت دو رساله نخست به عنوان تألیفاتى از حسین بن حمدان خصیبى است که گمان غالب بر این است کهوى معمار اندیشه هاى نصیریه و تدوینگر اصلى آراى نصیریه است. رساله رأس باشیه در اثبات الوهیت على علیه السلام است و در این رساله خصیبى با بهره گیرى از آیات قرآن و اهمیت دادن به حروف به تبیین این نظر پرداخته است. نکته جالب توجه که در نظام هاى مشابه با نصیریه مى توان دید، اهمیت حروف است. اساساً در این نوع نظام ها که تأویل، صورتى نظام گسیخته دارد، حروف اهمیت محورى و اساسى دارند. رساله بعدى فقه الرسالة، اثرى با اهمیت است و در میان نصیریان پرسش هاى جدى درباره مطالب مندرج در آن مطرح شد تا آن جا که عالمان بعدى نصیرى چون طبرانى در کتاب البحث و الدلالة عن مشکل الرسالة، ضمن شرح این رساله به دفاع از آموزه هاى مطرح در آن پرداختند.

رساله سوم اختلاف العالَمین، علاوه بر نقل قول هاى متعدد از متون کهن نصیرى، روایت جدیدى از ورود حسین بن حمدان به طریقت نصیریه در بردارد. بر اساس منابع نصیرى، خصیبى تعالیم باطنى و سرى نصیریه را از جنان دریافت کرده است. طبرانى در مجموع الاعیاد، داستان بلندى در تأیید خصیبى و رد دعاوى اسحاقیه نقل کرده است. به نوشته وى، در سال 314، خصیبى با فردى کهنسال به نام على بن احمد طربایى که از شاگردان محمد بن نصیر بود، در طرباء نزدیک کربلاء در دهم محرم دیدار کرد. طربایى، خصیبى را از اسرار محرمانه این روز (عاشورا) آگاه کرد و به او خبر داد که امام حسن عسکرى علیه السلام از میان پیروان خود، محمد بن نصیر و نه اسحاق بن محمد را تکریم و او را باب الله و ولى المؤمنین قرار داده است. از طریق طربائى، خصیبى به گونه اى نمادین با خوردن خرمایى از خرماهایى که امام حسن عسکرى علیه السلام به محمد بن نصیر داده، عهده دار مقام جانشینى محمد بن نصیر مى شود. هر چند در رساله اختلاف العالمین، در ضمن داستانى گفته شده که خصیبى در کودکى به دیدار محمد بن نصیر نائل شده و از طریق او به دانش و علم دست یافته است. در ادامه این داستان به تأیید این ماجرا توسط عبدالله بن جنان اشاره شده است. همچنین در آغاز این رساله اشاره اى مجمل به تقسیم جامعه نصیریه به هوادران محمد بن نصیر و حسین بن حمدان خصیبى قابل تأمل است.

درباره ابن شعبه حرانى اطلاعى در دست نیست، جز آن که از وى رساله اى دیگر با عنوان رسالة مسائل ابن شعبة الحرانى در میان نصیریان لاذقیه موجود است و بر اساس مطالبى که در رساله اختلاف العالمین آمده، محتمل است که وى از عالمان نصیرى قرن پنجم یا ششم باشد.(39) در آغاز رساله، ابن شعبه حرانى از فردى به نام آقاى من (یا سیدى) سخن گفته که شاید اشاره اى به حسن بن مکزون سنجارى باشد که البته دلیلى براى این احتمال جز آن که وى مهم ترین شخصیت نصیرى قرن ششم بوده، نمى توان ارایه کرد.

رساله ایضاح المصباح الدال الى سبیل النجاح نیز اهمیت مشابهى دارد و ضمن دربرداشتن چند نقل قول از متون کهن تر نصیریه، اطلاعات مفیدى درباره نظام معرفتى نصیریه در اختیار ما قرار مى دهد.

با وجود آن که تحقیقات فراوانى تاکنون درباره نصیریه انجام شده، اما به علت عدم امکان دسترسى به آثار نصیریه، خاصه نگاشته هاى کهن کسانى چون طبرانى، که در فهم اندیشه نصیریه اهمیت فراوانى دارند، اغلب این تحقیقات کمتر مطلب مفیدى دربردارند. عالمان و محققان نصیرى نیز که آثارى درباره نحله نصیریه تألیف کرده اند، به نحو گسترده اى تلاش براى تحریف واقعیت تاریخى این فرقه دارند و در استفاده از این آثار باید به این نکته توجه داشت. نمونه مشهور از این محققان هاشم عثمان است که به نحو ماهرانه اى تلاش دارد تا صورتى تحریف شده از این نحله را در آثار خود ارایه دهد.(40)

 

 

 

پى نوشت ها

1. از مهم ترین مطالعات انجام شده درباره غلات با تکیه بر ظهور این پدیده در میان شیعیان آثار زیر را مى توان نام برد: السامرائى، عبدالله سلوم، الغلو و الفرق الغالیة فى الحضارة الإسلامیة. بغداد: 1972; القاضى، وداد، الکیسانیة فی التاریخ و الأدب. بیروت: دارالثقافة، 1974; هالم، هاینس، الغنوصیة فی الإسلام، ترجمه رائد الباش. کلن: 2002;

I. Friedlaender, "Abdallah b. Saba, der Begrunder der Si`a, und sein judischer Ursprung", ZA 24 (1910), pp. 1-46; idem, "The Heterodoxies of the Shiites in the Presentation of Ibn Hazm, Journal of the American Oriental Society, 28 (1907), pp. 1-80; idem, "The Heterodoxies of the Shiites in the presentation of Ibn Hazm," Journal of the American Oriental Society, 29 (1908), pp. 1-183W. F. Tucker, "Rebels and gnostics: al-Mugira ibn Sa'id and the Mugiriyya," Arabica 22 (1975), pp. 33-47; idem, "Sam'an and the Bayaniyya: Shi'ite extremists of Umayyad Iraq," Muslim World 65 (1975), pp. 241-253; idem, "Abd Allah ibn Mu'awiya and the Janahiyya: Rebels and Ideologues of the Late Umayyad Period", Studia Islamica 51 (1980), pp. 39-57; Matti Moosa, Extremist Shiites The Ghulat Sects (Syracuse University Press 1988); R.P. Buckley, "The Early Shiite Ghulah", Journal of Semetic Studeis,42/ ii, 1991, pp. 301-325; idem,"The Imam Jafar al-Sadiq, Abu l-Khattab and the Abbasids," Der Islam, Bd. 79 (2002), pp. 118-140.

این مقالات عمدتاً گردآورى اطلاعات پراکنده در منابع در خصوص فرق غلات است. در این تحقیقات به محیط پیدایش غلات و پیش زمینه هاى معرفتى که به پیدایش غلات منتهى شده، توجهى نشده است. تنها استثناى مهم در این باب، تحقیق زیر است:

Wassertrom, Steve, "The Moving Finger Writes: Mughira b. Said's Islamic Gnosis and the Myth of its Rejection," History of Religions 25 (1985-86), pp. 1-29.

2. روایات تند غلات دال بر الوهیت ائمه(ع) و عقاید الحادى، هیچ گاه در متون رسمى امامیه نقل نشده است اما روایات معتدل تر غلات دال بر مقام غیر معمول ائمه و روایات مشابه، به تفاریق در اکثر متون حدیثى امامیه نقل شده است. براى نمونه هایى از ادبیات غلات موجود در آثار امامیه رک: مدرسى طباطبایى، میراث مکتوب امامیه از سه قرن نخستین هجرى، دفتر اول، ص93، 108، 126ـ128، 219ـ221، 238ـ239، 307 - 308، 376، 397ـ401، 417ـ419، 440ـ441.

3. شیخ طوسى نیز این عبارت را در الغیبة (ص398ـ399) و مجلسى در بحار الانوار، ج51 ص368 به نقل از الغیبة طوسى نقل کرده اند.

4. گزارش کتاب فرق الشیعة منسوب به حسن بن موسى نوبختى با تفاوت اندکى همان گزارش اشعرى است. درباره ارتباط میان کتاب الفرق و المقالات و کتاب فرق الشیعة که به نظر مى رسد کتاب الفرق و المقالات تحریر کامل ترى از کتاب فرق الشیعة باشد رک: مادلونگ، «ملاحظاتى پیرامون کتابشناسى فرق امامى»، ترجمه چنگیز پهلوان منتشرشده در پهلوان، در زمینه ایران شناسى، ص57ـ75. ابوالحسن اشعرى (متوفاى 334) اطلاعات اندکى درباره نصیریه آورده و تنها از شریعى و نمیرى یاد کرده است. رک: مقالات الاسلامیین، ص14ـ15. گزارش ابن حزم (متوفاى 456) به نسبت اشعرى مفصل تر است. وى درباره اسحاقیه (البته از آنها به العلیائیه یاد کرده) مى نویسد: «منهم کان اسحاق بن محمد النخعى الأحمر الکوفى و کان من متکلمیهم و له فى ذلک کتاب سماه الصراط نقضه علیه النهیکى (در اصل البهنکى) و الفیاض» (الفصل، ج5، ص47). در مورد نصیریه نیز مى نویسد: «طائفة تدعى النصیریه و قد غلبوا فى وقتنا هذا على جند الأردن بالشام و على مدینة الطبریة خاصة» (همان، ص50). برخى عقاید نصیریه که ابن حزم در ادامه آورده، نیاز به بررسى دارد. تنها گفته ابن حزم که نصیریه در طبریه فراوانند، درست است. تذکر این نکته نیز ضرورى است که ابن حزم این مطالب را از کتاب مروج الذهب مسعودى نقل کرده است. مسعودى درباره این نحله ها مى نویسد: «ذکر ذلک جماعة من مصنفى کتبهم و من حذاق مبرزیهم من فرق المحمدیة و العلیانیة (العلیائیه) و غیرهم من فرق الغلاة منهم اسحاق بن محمد النخعى المعروف بالاحمر فى کتابه الصراط و قد ذکر الفیاض بن على بن محمد بن الفیاض فى کتابه المعروف بالقسطاس فى نقضه لکتاب الصراط و ذکره عبدالله بن محمد المعروف بالنهیکى فى نقضه لهذا الکتاب المترجم بالصراط و هولاء محمدیه نقضوا هذا الکتاب و هو على مذهب العلیائیة» (المسعودى، مروج الذهب، ج2، ص258). مسعودى مروج الذهب را در سال 332 تألیف کرده است. شیخ طوسى، اطلاعات اندکى درباره این افراد آورده است (الطوسى، الغیبة، ص397ـ415). با وجودى که شیخ طوسى تصریحى به نام مآخذ خود ندارد، اما این مطالب را باید از کتاب هاى الانوار محمد بن همام، عبید الله بن احمد انبارى (متوفاى 356) و المقالات و الفرق سعد بن عبدالله اشعرى نقل کرده باشد. براى بحثى از آنچه در متون کهن ملل و نحل و غیره درباره نصیریه آمده رک: هاشم عثمان، العلویون بین الأسطورة و الحقیقة، بیروت 1985، صص44ـ145; منصف بن عبدالجلیل، الفرقة الهامشیة، صص93ـ119.

5. نویسندگان نصیرى چون هاشم عثمان در تاریخ العلویین: وقائع و احداث، صص9ـ15 و على عزیز ابراهیم در العلویون فى دائرة الضوء، صص31ـ33 گزارش تحریف شده اى از همین مطالب اندک درباره محمد بن نصیر ارایه کرده اند.

6. براى نمونه رک: الهفت الشریف، صص124ـ125; طبرانى، مجموع الاعیاد، ص 8 و 10. درباره ابوالخطاب رک: هالم، الغنوصیة فى الاسلام، صص139ـ152 و انصارى قمى، «ابوالخطاب» در دائرة المعارف بزرگ اسلامى وBuckley (2002), pp.118-140 .

7. درباره این کتاب رک: بدوى، عبدالرحمن، مذاهب الاسلامیین، ج2، ص428.

8. براى مثال رک: الخصیبى، الهدایة الکبرى، ص157; الهفت الشریف، خاصه صص73ـ74، 115ـ126;

R. Strothmann, Seelenwanerung Bei Den Nusairi, Oriens, XII, 1959, pp. 104-114

روایتى که در صفحه 114 مقاله اشتروتمان آمده، همان روایت نقل شده در صفحه 157 الهدایة الکبرى است. در متن اشتروتمان این روایت را محمد بن على جلى از خصیبى نقل کرده است. همچنین رک: مقاله منصف بن عبدالجلیل درباره اندیشه تناسخ در نصیریه بر اساس کتاب الهفت الشریف منسوب به مفضل بن عمر. منصف بن عبدالجلیل، فلسفة التناسخ عند النصیریه من خلال کتاب الهفت الشریف للمفضل الجعفى، ابلا، السنة 52، العدد 163، (1989)، ص107ـ127، العدد 164 (1989)، ص303ـ318.

9. محمد امین غالب الطویل تنها از وى نام برده و هیچ اطلاع دیگرى درباره وى ذکر نکرده است. رک: همان، تاریخ العلویین، ص203.

_. Meir Michael Bar-Asher, "The Iranian Component of The Nusayri Religion," Iran (2003) XLI, pp. 217-227.

10. در حقیقت تنها یک نقل قول بلند از این کتاب در مجموع الاعیاد نقل شده است. رک: طبرانى، مجموع الاعیاد، صص180ـ186.

11. درباره آثار خصیبى ر.ک: ضیائى، فهرس مصادر الفرق، ج1، صص54، 55، 59، 60، 68، 88ـ89، 90، 92، 97، 99، 103، 130ـ131، 138، 141، 150، 165، 166ـ167 نیز صص111ـ113، 122ـ124، 136ـ137، 146ـ147.

12. تاریخ العلویین، ص260. از آثار موجود جلى مى توان به رسالة فى باطن الصلاة (ضیائى، فهرس مصادر الفرق، ج1، صص92ـ95) و الفتق و الرتق (همان، ج1، ص128ـ129) اشاره کرد. براى آثار غیرموجود وى رک: همان، صص64، 76، 77، 100، 101.

13. براى آثار غیر موجود طبرانى رک: ضیائى، فهرس مصادر الفرق، ج1، صص63ـ64، 67، 79، 81، 82، 95، 101، 118، 140.

_. Halm, "Nusayriyya", EI2, (1995), VIII, pp. 145-146.

در سال 1988 در جریان توسعه مسجد، قبر طبرانى ویران شده است.

14. تأیید خاصى براى بخشى از این سخنان طویل وجود ندارد. تنها مى دانیم که خصیبى مدتى در بغداد سکونت داشته و پس از ابراز علنى عقاید خود به زندان افتاد و در نهایت مجبور به ترک بغداد شد و در حلب اقامت گزید. بعدها پیروان وى خروج خصیبى از بغداد را به نحو معجزه آسایى توجیه کردند. رک: تاریخ العلویین، صص205ـ206.

15. براى گزارشى از این کتاب همچنین رک: منصف بن عبدالجلیل، الفرقة الهامشیة فى الاسلام، ص188.

16. بررسى زندگى، آرا و عقاید خصیبى، موضوع پایان نامه دکترى هارون فریمن به نام الحسین بن حمدان الخصیبى: شخصیت و نقش وى در تکوین مذهب نصیرى ـ علوى به راهنمایى میخائیل براشر، استاد دانشگاه حبرو در بیت المقدس و آریه کوفسکى از دانشگاه حیفا به عبرى بوده که در سال 1998 به اتمام رسیده است. وى بخشى از تحقیق خود درباره سالشمار زندگى خصیبى را با این مشخصات منتشر کرده است:

Frieman, Yaron, "al-Hasuayn ibn Hamadan al-Kasibi A Historical biography of the Founder of the Nusayri- Alawite Sect," Studia Islamica, 2001, pp. 91-112.

17. حبیب در مقدمه خود بر دیوان خصیبى (صص9ـ10) خصیب بن عبدالحمید مرادى، کارگزار مالى هارون رشید و فرد مورد مدح ابونواس را جد حسین بن حمدان خصیبى معرفى کرده که مطلبى بدون دلیل است. حبیب خود (همان، صص13ـ14) به نادرست بودن ادعاى دیب على حسن در کتاب اعلام من المذهب الجعفرى که شعرى از متنبى که در آن از فردى به نام خصیبى یاد شده و دیب على حسن وى را حسین بن حمدان خصیبى معرفى کرده، اشاره کرده و گفته که فرد ممدوح متنبى، ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد خطیب خصیبى است.

18. اسحاقیه، پیروان اسحاق بن محمد بن ابان احمر نخعى (متوفاى 286) همچون نصیریه از نحله هایى بودند که در پى رحلت امام حسن عسکرى علیه السلام در 260 از امامیه جدا شدند. اسحاقیه همچون نصیریه، امامت امام عصر را پذیرفته بودند اما حاضر به پذیرش بابیت نواب اربعه نبوده و نیابت اسحاق و جانشینان او را قبول داشتند. درگیرى میان این دو نحله با جعل روایاتى در ذم یکدیگر و انتساب این روایات به ائمه شدت یافت.

در مورد اسحاقیه اطلاعات بسیار اندکى وجود دارد. تنها مى دانیم که این حرکت بعد از سال 260 و با ادعاى بابیت از سوى فردى به نام ابویعقوب اسحاق بن محمد بن احمد بن ابان نخعى (متوفاى 286) آغاز شده است. خطیب بغدادى ضمن معرفى وى و ذکر شیوخ حدیثى او عبارتى از کتاب الرد على الغلاة ابومحمد حسن بن موسى (در متن به خطا یحیى) نوبختى درباره این فرقه را نقل کرده است. خطیب بغدادى درباره اسحاقیه نوشته است: «سمعت أباالقاسم عبدالواحد بن على الأسدى یقول: اسحاق بن محمد بن أبان النخعى الأحمر کان خبیث المذهب، ردىَّ الأعتقاد، یقول: ان علیاً هو الله، جل الله و عز. قال و کان أبرص، فکان یطلى البرص بما یُغیر لونه، فسمى الأحمر لذلک. قال و بالمدائن جماعة من الغلاة، یعرفون بالاسحاقیة، یُنسبون الیه. سألتُ بعض الشیعة ممن یعرف مذاهبهم و یَخبُرُ أحوال شیوخهم عن اسحاق فقال لى مثل ما قال عبدالواحد بن على سواء، و قال لاسحاق مُصَنَّفات فى المقالة المنسوبة الیه التى یعتقدها الاسحاقیة. ثم وقع الىَّ کتاب لأبى محمد الحسن بن موسى (در اصل یحیى) النوبختى من تصنیفه فى الرد على الغلاة، و کان النوبختى هذا من متکلمى الشیعة الامامیة، فذکر أصناف مقالات الغلاة، الى أن قال: و قد کان ممن جرد الجنون فى الغلو فى عصرنا اسحاق بن محمد المعروف بالأحمر، و کان ممن یزعم ان علیاً هو الله، و انه یظهر فى کل وقت هو الحسن فى وقت الحسن و کذلک هو الحسین و هو واحد، و أنه هو الذى بعث محمداً صلى الله علیه و سلم و قال فى کتاب له: لو کانوا ألفاً لکانوا واحداً. و کان راویة للحدیث، و عمل کتاباً ذکر أنه کتاب التوحید، فجاء فیه بجنون و تخلیط لا یتوهمان، فضلا من ان یدل علیهما و کان ممن یقول باطن صلاة الظهر محمد صلى الله علیه و سلم لاظهاره الدعوى. قال: و لو کان باطنها هو هذه التى هى الرکوع و السجود، لم یکن لقوله (ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر) ]عنکبوت 45.[ معنى لأن النهى لا یکون الا من حى قادر». الخطیب البغدادى، تاریخ مدینة السلام، ج7، صص410ـ411. اطلاعات دیگر رجال شناسان اهل سنت درباره این فرد بر گفته هاى خطیب مبتنى است. رک: الذهبى، میزان الاعتدال، ج1 صص196ـ197; العسقلانى، لسان المیزان، ج1، صص370ـ373. ابن حجر اطلاعات خود را از تاریخ بغداد نوشته خطیب بغدادى، الاغانى تالیف ابوالفرج اصفهانى و الفصل ابن حزم (ج5، ص47) اخذ کرده است. احتمالا گفته هاى ابن غضائرى، کهن ترین منبع رجالى امامى درباره رهبر اسحاقیه باشد. ابن غضائرى درباره وى نوشته است: «اسحاق بن محمد بن احمد بن ابان بن مرار، یکنى أبا یعقوب الأحمر، فاسد المذهب، کذاب فى الروایة، وضاع للحدیث، لا یُلتفت الى ما رواه و لا یرتفع بحدیثه و للعیاشى معه خبر فى وضعه للحدیث مشهور و الاسحاقیة تنسب الیه». (رک: ابن الغضائرى، الرجال، تحقیق سیدمحمدرضا جلالى، قم، 1422ق، صص41ـ42). عبارت آخر «و الاسحاقیة تنسب الیه»، در متن کتاب نیامده اما دقت در نوع نقل علامه حلى (رجال، ص201) مؤید بودن این مطلب در اصل کتاب ابن غضائرى است. نجاشى نیز درباره این فرد اطلاعات مفیدى آورده است. او نوشته است: «اسحاق بن محمد بن احمد بن ابان بن مرار بن عبدالله یعرف عبدالله عُقبَة و عَقّاب ـ ابن الحارث النخعى أخو الأشتر. و هو معدن التخلیط، له کتب فى التخلیط، و له کتاب أخبار السید و کتاب مجالس هشام». النجاشى، فهرست اسماء مصنفى الشیعة المشتهر برجال النجاشى، ص73. نجاشى این آثار را از طریق شیخ مفید از محمدبن سالم جعابى از على بن حسن جَرمى از اسحاق روایت کرده است. شیخ مفید در الفصول المختارة (صص92ـ93) خبرى درباره سید حمیرى به نقل از محمد بن احمدبن ابان نخعى نقل کرده که احتمالا از کتاب نخعى باشد. نام نخعى در نقل حدیث گفتگوى کمیل بن زیاد با على(ع) آمده است. محمد بن على بن الحسین القمى، کمال الدین و تمام النعمة، ج1 ص293. در مورد تداوم تاریخى این فرقه عبدالحمید الدجیلى اطلاعاتى آورده که منبع آن را نیافتم.ر.ک: همو، کتاب مجموع الاعیاد و الطریقة الخصیبیة، مجلة المجمع العلمى العراقى (بغداد)، 1956، المجلد الرابع، ص618ـ620. برخى از پیروان اسحاقیه تا مدتى دیگر در آن نواحى حضور داشتند تا در قرن هفتم، حسن بن مکزون سنجارى (متوفاى 620)، آخرین نشانه هاى این نحله، یعنى آثار مکتوب آنها را جمع آورى و از بین برد. درباره مکزون سنجارى رک: اسعد احمد، معرفة الله و المکزون السنجارى (بیروت 1972); حامد حسن، المکزون السنجارى (دمشق، 1970); على عزیز ابراهیم، العلویون فى دائرة الضوء، ص136ـ140. کتاب حامد حسن به دلیل نقل مطالبى از کتاب تزکیة النفس سنجارى اهمیت فراوانى دارد. از سنجارى آثار متعددى باقى مانده که على عزیز الابراهیم، رساله «تزکیة النفس فى معرفة بواطن العبادات الخمس» را در ضمن کتاب خود درباره علویان، العلویون فى دائرة الضوء (ص253ـ275) به چاپ رسانده است. همو در ادامه نمونه اى از اشعار سنجارى را نقل کرده است (ص 275ـ284).

19. از تداوم سنت نصیرى در عراق، نسخه اى کهن در کتابخانه ملى پاریس به شماره 1450 (نسخه هاى عربى) موجود است. برگ هاى 42ـ47 این نسخه حاوى رسالة التوحید که پاسخ هاى خصیبى به جسرى، برگ هاى 48ـ53، پاسخ هاى خصیبى به شاگرد دیگرش، عبدالله بن هارون صائغ است که وى این جواب ها را بر شاگردانش خوانده است. برگ هاى 176ـ179، وصفى از دیدار عبدالله بن هارون صائغ از جسرى در سال 340، با مجموعه اى سؤالات ما بین این دو. آخرین تاریخ موجود در این نسخه سال 638 است. ظاهراً این نسخه در اوان حمله مغول به سوریه منتقل شده باشد.
رک: Yaron Frieman, op.cit, p.94-95.

ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه اشاراتى کوتاه به نصیریه آورده و از حضور جماعتى از غلات در زمان خود سخن گفته و وعده داده تا تفصیل عقاید آنها را در کتابى بنگارد(و تولدت من هذه المذاهب القدیمة التى قال بها سلفهم مذاهب أفحش منها قال بها خلفهم حتى صاروا إلى المقالة المعروفة بالنصیریة و هى التى أحدثها محمد بن نصیر النمیرى و کان من أصحاب الحسن العسکرى ... و کان محمد بن نصیر من أصحاب الحسن بن على بن محمد بن الرضا فلما مات أدعى وکالة لابن الحسن الذى تقول الإمامیة بإمامته ففضحه الله تعالى بما أظهره من الإلحاد و الغلو و القول بتناسخ الأرواح ثم أدعى أنه رسول الله و نبى من قبل الله تعالى و أنه أرسله على بن محمد بن الرضا و جحد إمامة الحسن العسکرى و إمامة ابنه و أدعى بعد ذلک الربوبیة و قال بإباحة المحارم. و للغلاة أقوال کثیرة طویلة عریضة و قد رأیت أنا جماعة منهم و سمعت أقوالهم و لم أر فیهم محصلا و لا من یستحق أن یخاطب و سوف أستقصى ذکر فرق الغلاة و أقوالهم فى الکتاب الذى کنت متشاغلا بجمعه و قطعنى عنه اهتمامى بهذا الشّرح و هو الکتاب المسمى بمقالات الشیعة إن شاء الله تعالى). شرح نهج البلاغه، ج8، ص122. ابن شهرآشوب در مناقب آل ابى طالب (ج1، ص265 و به نقل از بحار الانوار، ج25، صص285ـ286) به نصیریه اشاره کرده است. (ثم أحیا ذلک رجل اسمه محمد بن نصیر النمیرى البصرى زعم أن الله تعالى لم یظهره إلا فى هذا العصر و أنه على وحده فالشرذمة النصیریة ینتمون إلیه و هم قوم إباحیة ترکوا العبادات و الشرعیات و استحلوا المنهیات و المحرمات و من مقالهم أن الیهود على الحق و لسنا منهم و أن النصارى على الحق و لسنا منهم).

20. محمد امین غالب الطویل در تاریخ العلویین، صص202ـ212 و هالم در الغنوصیة فى الاسلام، صص208ـ210 به اختصار تاریخ تکوین نصیریه از زمان ابوشعیب محمد بن نصیر نمیرى تا درگذشت طبرانى را ذکر کرده اند.

21. فهرست اسماء مصفنى الشیعة، ص67. هارون فریمن (ص 109) به خطا عبارت نجاشى در اشاره به این رساله «کتاب الرسالة تخلیط» را عنوان اثرى از خصیبى دانسته که اشتباه است. عبارت تخلیط صفت توصیف کننده الرسالة است و اشاره به محتوى الرسالة دارد.

22. کهن ترین نقل قول ها از این رساله، مطالبى است که طبرانى (متوفاى 424) در کتاب مجموع الاعیاد، صص12و154 با تصریح به نام رساله به صورت کامل (الراست باشیة) آورده است. طبرانى در مواردى نیز به اختصار از این تالیف مطالبى را با عنوان الرسالة نقل کرده است. همان، ص19، 108.

23. همچنین ببنید خبرى در ستایش از منزلت ابوالخطاب با این سلسله سند: «و فى ذلک خبر حدثنى به أبى عن محمد ابن جندب عن المولى الحسن منه السلام عن المولى على عن المولى محمد عن المولى على عن المولى موسى عن المولى جعفر انه قال: و قد اکثر الناس القول فى لعن ابى الخطاب. قال: انما یحمل کل انسان منکم ما یطیق و ذلک ان لکل منکم مقام معلوم فى درج الملکوت لا یعلو احدکم الى رتبة غیره ممَّن فوقه و کذلک وصل اهل الصفا الى ما لم یصل الیه من تخلف عنه و لایزال ذلک یصفوا حتى یرقا الى المنازل العالیة فحین ذلک یعلم ما لم یکن یعلم و یحمل ما لم یکن یحمل و لو علمتم باطن الاراده بلعن /b15/ ابى الخطاب لا اقصرتم عن الخوض فیه فلقد علمه منکم قوم سلَّموا له و رضوه و هم فیکم بمنزلتکم ولکنکم لا تحملون ما یحملون من القدر».

24. متن این کتاب بر اساس نسخه اى در کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى در سال 1406ق / 1986م توسط مؤسسة البلاغ در بیروت منتشر شده است. این چاپ با حذف بخشى از اصل کتاب و بدون اشاره به نسخه مى باشد. همچنین بخشى از این کتاب را هاشم عثمان در العلویون بین الاسطورة و الحقیقة، ص229ـ297 در سال 1980 در بیروت نقل و منتشر کرده است که تصحیح دقیق ترى نسبت به متن چاپ شده از کتاب است.

تا آن جا که در فهارس جستوجو شد، پنج نسخه از این کتاب در فهارس معرفى شده است. نسخه هاى این کتاب به ترتیب تاریخ کتابت عبارتند از: 1)مرعشى، قرن یازدهم، شماره 2 / 12014 (فهرست، ج 30 ص 367; 2) مرعشى، تاریخ 1080ق، شماره 7874 (فهرست، ج 20 ص 210; 3) آستان قدس رضوى، به تاریخ کتابت 1101ق، شماره 6492 (فهرست، ج5 ص154; 4) مرعشى، تاریخ کتابت 1315ق، شماره 2973 (فهرست، ج 8 ص 153; 5) مجلس، تاریخ کتابت 1319ق، شماره 7053 (فهرست، ج 25 ص 64). اطلاعات این کتاب، خاصه مطالبى که در بخش حذف شده آمده، اهمیت زیادى دارد. چاپ انتقادى از این کتاب، ضرورى است.

25. همچنین براى اخبار دیگر در مسئله تحریف قرآن بر اساس باور نصیریه رک: الخصیبى، الهدایة الکبرى، صص91، 398، 404، 406.

26. در باب روایت نقل شده از مفضل بن عمر رک: الخصیبى، الهدایة الکبرى، صص69ـ 70، 76ـ 77، 96ـ 98، 164ـ 167، 187ـ 189، 196ـ 198، 255ـ 256، 392ـ437. در باب روایات نقل شده از جابر بن یزید جعفى، همان، صص77ـ82، 124ـ125، 128ـ129، 153ـ154، 160، 195، 226ـ232، 239ـ240، 243.

27. براى روایاتى که نام جعفر بن محمد بن مالک در ضمن اسناد آن آمده رک: الخصیبى، الهدایة الکبرى، صص37، 70، 82، 108، 148، 170، 195، 217، 264، 302، 359. نام حسن بن محمد بن جمهور عمى در مواردى به حسین بن محمد بن جمهور القمى (الهدایة الکبرى، ص204، 286)، الحسین بن محمد بن جمهور (همان، ص300) و یا الحسین بن على بن جمهور (همان، ص206) تصحیف شده است. وى کتاب مشهورى در مثالب به نام الواحدة داشته که نقل قول هایى از آن در آثار بعدى امامیه باقى مانده است. احتمالا خصیبى مطالبى را، که از این فرد نقل کرده، از همین کتاب وى اخذ کرده است (رک: خصیبى، همان، صص250، 314، 358، 360، 362، 364، 375). محمد بن عبدالله بن مهران کرخى، یکى دیگر از چهره هاى مهم تداوم جریان غلات خطابیه است و خصیبى روایات چندى از او نقل کرده است (رک: خصیبى، همان، صص76، 187، 286ـ287، 287، 362). در باب کتاب الواحدة ابن جمهور عمى رک:

Etan Kohlberg, A Medieval Muslim Scholar at Work: Ibn Tawus and his Library. (Leiden: Brill, 1992), pp. 379-380.

28. دیوان الخصیبى، ص24. (دیوان قدوة الزمان و امام الوقت و الاوان السید ابى عبدالله الحسین بن حمدان علیه الرحمة و الرضوان و هو مما رواه الشاب الثقة أبوسعید میمون بن قاسم الطبرانى رضى الله عنه قال انشدنى الشیخ الثقة أبوالحسین محمد بن على الجلى قدس الله روحه بحلب سنة تسعة و تسعین و ثلاثمائة 399 قال سمعته من الشیخ الخصیبى قدس الله روحه، و شرف مقامه تحت قلعة حلب و هو هذا الدیوان و بالله المستعان).

_. T Ragab, "The Nusayri Theology of the Epistle of Unity by Ali B. Isa al-Gisri. (Unpublished M.A. thesis, The Hebrew University of Jerusalem, 2001 [Hebrew].

براى دیگر آثار منسوب به خصیبى رک: الفرقة الهامشیة، صص176ـ179.

29. درباره این کتابِ طبرانى و اهمیت آن همچنین رک: العسکرى، عبدالحسین مهدى، العلویون أو النصیریة، صص99ـ105; منصف بن عبدالجلیل، الفرقة الهامشیة فى الاسلام، صص189ـ192.

30. درباره این فرد رک: مدرسى طباطبائى، میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجرى، ج1، صص238ـ239.

_. R. Strothmann,"Seelenwanerung Bei Den Nusairi," Oriens, XII, 1959, pp. 104.

_. Bar-Asher and Kofsky,"Dogma," p. 45.

31. المنصف بن عبدالجلیل در الفرقة الهامشیة فى الاسلام، ص216ـ217 معرفى اى از این رساله و رساله دیگر آن را معرفى کرده، اما متوجه نام رساله و مؤلف آن نشده و رساله را به عنوان اثرى مجهول المؤلف معرفى کرده است. در ارجاع به تعداد صفحات مقاله نیز اشتباهى رخ داده و اشتباهاً صفحاتى که مقاله منتشر شده، صص85ـ114 ذکر شده در حالى که مقاله از صفحه 89 آغاز مى شود.

32. از این رساله با عنوان راست باشیه نیز یاد شده که برگرفته از عبارت فارسى راست باش است (الطویل، تاریخ العلویین، ص207). براشر و کوفسکى (دین علوى و نصیرى، ص 112، پانویس دوم) از این کتاب خصیبى به عنوان اثرى سخن گفته اند که تنها اطلاع ما از آن به واسطه نقل قول هایى از آن در کتاب مجموع الاعیاد طبرانى است. براشر و کوفسکى (همان، صص111ـ112) در بحث از اعیاد نصیرى، کتاب مجموع الاعیاد را منبعى مهم براى آگاهى از اعیاد نصیریه یاد کرده اند و گفته اند که بنابر گفته طبرانى، گزارش وى از اعیاد نصیریه مبتنى بر الرسالة الراست باشیة تألیف حسین بن حمدان خصیبى است که چندین بار در مجموع الاعیاد به آن اشاره شده است. براشر(, 2003, p. 217Iran) نیز در اشاره به تأثیر عناصر ایرانى بر نصیریه ضمن سخن از اهمیت کتاب مجموع الاعیاد، گفته که کتاب طبرانى مبتنى بر کتاب خصیبى یعنى الرسالة الراست باشیه است. این گفته ها نادرست است و طبرانى تنها دو نقل قول از کتاب الرسالة رأس باشیه و نه راست باشیه نقل کرده و طبرانى علاوه بر استفاده از اثر مهم الرسالة خصیبى از آثار کهن تر نصیرى در تالیف کتاب مجموع الاعیاد بهره برده است. بر اساس آن که عنوان رساله رأس باشیه خصیبى را راست باشیه گفته اند، برخى محققان از تالیف این اثر به فارسى و آشنایى خصیبى با زبان فارسى سخن گفته اند. رک: دجیلى، ص621; على عزیز الابراهیم، العلویون فى دائرة الضوء، ص41. با وجود آن که تألیف این رساله به زبان فارسى منتفى است، آشنایى خصیبى با زبان فارسى را نمى توان به طور کامل رد کرد. در هر حال عناصر ایرانى در سنت نصیریه حضور پررنگى دارد و در نگاشته هاى خصیبى این مطلب را نیز مى توان دید.

33. مجموع الاعیاد، ص265. اشتروتمان در فهرست کتاب هاى مذکور در متن از الرساله خصیبى با تعبیر «رسالة غیر معینة للخصیبى» یاد کرده است. به نوشته براشر و کوفسکى، طبرانى در کتاب المعارف، برگa21، سطرهاى 6ـ7، از رساله خصیبى یاد کرده است. رک:

Meir M. Bar-Asher and Aryeh Kofsky, "Dogma and Ritual in Kitab al-Maarif by the Nusayri Theologian Abu Asid Maymun B. Al-Qasim Al-Tabarani (D.426 / 1034-35)," Arabica, LII 1 (2005), p. 45, no. 11.

34. ضیائى، فهرس مصادر الفرق الاسلامیة، ج1، ص99. از دیگر عالمان نصیرى که شاید ربطى با مؤلف اثر حاضر داشته باشند، حمزة بن شعبة حرانى مؤلف کتاب حجة العارف یا ابن شعبة الحرانى مؤلف کتاب الاصیفر را مى توان نام برد. رک: منصف بن عبدالجلیل، الفرقة الهامشیة، صص193ـ196.

35. فهرست این آثار تا آن جا که اطلاع یافتم، چنین است: تفاحة، احمد زکى، اصل العلویین و عقیدتهم (نجف، 1377 / 1957); احمد على حسن، المسلمون العلویون فى مواجهة التجنى (بیروت 1405 / 1985); الشیخ عیسى سعود، ما أغفله التاریخ... العلویون او النصیریه چاپ شده در هاشم عثمان، العلویون بین الاسطوره و الحقیقه، ص156ـ173; هاشم عثمان، العلویون بین الأسطوره و الحقیقه (بیروت 1985 / 1405); همو، تاریخ العلویین: وقائع و احداث (بیروت 1418 / 1997); همو، هل العلویون شیعة؟! بحث تاریخى من واقع وثائقهم و ادبیاتهم المنشورة و غیر المنشورة (بیروت، 1414 / 1994); على عزیز ابراهیم علوى، العلویون فدائیو الشیعة المجهولون (نجف 1392 / 1972); همو، العلویون فى دائرة الضوء (بیروت 1419 / 1999); همو، العلویون بین الغلو و الفلسفة و التصوف و التشیع (بیروت 1995); رشید تانقوت، النصیریون و النصریه (انقره 1357 / 1938); تقى شرف الدین، النصیریه: دراسة تحلیلیة (بیروت 1403 / 1983); العلویون شیعة اهل البیت (ع)(لازقیه 1972)، متن کتاب اخیر به طور کامل در اثر على عزیز ابراهیم، العلویون فى دائرة الضوء، ص 77ـ91 تجدید چاپ شده است; منصف عبدالجلیل، الفرقة الهامشیة فى الاسلام: بحث فى تکون السنیة الاسلامیة و نشأة الفرقة الهامشیة و سیادتها و استمرارها (بیروت 2005); منیر الشریف، المسلمون العلویون من هم و این هم (بیروت، 1415 / 1994); اسعد احمد على، فن المنتجب العانى و عرفانه (بیروت 1400 / 1980); السید عبدالحسین مهدى العسکرى، العلویون أو النصیریه (بى جا، 1400 / 1980); عبدالرحمن بدوى، مذاهب الاسلامیین (بیروت، 1973)، ج2، ص423ـ506; ابوموسى الحریرى (پطرس القزى)، العلویون النصیریون: بحث فى العقیدة و التاریخ (بیروت 1987); حسین محمد المظلوم، المسلمون العلویون بین مفتریات الاقلام و جور الحکام (بى جا، 1999); عبدالرحمن الخیر، عقیدتنا و واقعنا نحن المسلمین الجعفریین (العلویین) (دمشق 1996); احمد عباس، اصول الدین عند الشیعة العلویین (بیروت 2000); دیب على حسن، اعلام من المذهب الجعفرى العلوى(دمشق، 1998);

Meir. M. Bar-Asher & Aryeh Kofsky, "An early Nusayri theological dialogue on the relation between the ma`na and the ism", Le Museon, 108 i-ii, 1995, pp.169-180; idem, "The Nusayri doctrine of `Ali's divinity and the Nusayri trinity according to an unpublished treatise from the 7th/13th century", Der Islam, 72 ii, 1995, pp. 258-292; idem, "Druze-Nusayri debate in the Epistles of Wisdom", Quaderni di Studi Arabi,17 , 1999 - 2000, pp.95-103; idem,"The theology of Kitab al-usus: an early pseudepigraphic Nusayri work," Rivista degli Studi Orientali ,71 i-iv / 1997, 1998, pp.55-81; idem,"A tenth-century Nusayri treatise on the duty to know the mystery of divinity", Bulletin of the School of Oriental and African Studies ,58 ii, 1995, pp. 243-250; M. M. Bar-Asher & A. Kofsky, The Nusayri-Alawi Religion: An Enquiry into its Theology and Liturgy (Brill: Leiden, Boston, kخln, 2002); Kurt Lee Mendenhall, "Class, Cult and Tribe: The Politices of Alawi Separatism in French Mandate Syria,"Ph. D.thesis, the University of Texas (Austin 1991); Gitta Yafee, "Between Separatism and Union: The Autonomy of the Alawi Region in Syria, 1920-1936," Ph. D thesis, Tel Aviv University 1992; Kais M. Firro, "The Aiawis in Modern Syria: From Nusayriya to Islam via Alawiya," DerIslam, 82 (2005), pp. 1-31; Matti Moosa, Extremist Shiites The Ghulat Sects (Syracuse University Press 1988), pp. 255-418.

برخى از آثار در نقد نصیریه با نام هاى مستعار منتشر شده است. مجموعه اى از نصوص کهن فرق دینى نواحى شام تحت عنوان الحقیقة الصعبة با نام ابوموسى حریرى منتشر شده که ظاهراً هویت اصلى وى اب پطرس قزى باشد. همچنین عبدالحسین مهدى عسکرى نام مستعار عبدالله سلوم سامرائى است. رک: على عزیز الابراهیم، العلویون فى دائرة الضوء، ص172.

 

 


[1]. Nicephours Phocas.

[2]. John Tzimices.

مراجع
ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم. قاهره: عیسى البابى الحلبى و شرکاه، 1378 / 1959.

ابن حزم، على بن احمد، الفصل فى الملل و الاهواء و النحل، تحقیق محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمن عمیرة. بیروت: دارالجیل، 1405 / 1985.

اسعد احمدعلى، فن المنتجب العانى و عرفان. بیروت: دارالرائد العربى، 1980.

الاشعرى، ابوالحسن على بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، تحقیق هلموت ریتر. ویسبادن: معهد الآلمانى للابحاث الشرقیة، 1400.

الاشعرى القمى، سعد بن عبدالله ابى خلف، المقالات و الفرق، به تصحیح محمدجواد مشکور. تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1361.

البدوى، عبدالرحمن، مذاهب الاسلامیین. بیروت: دارالعلم للملایین، 1973.

الخصیبى، حسین بن حمدان، الهدایة الکبرى. بیروت: مؤسسة البلاغ، 1406.

ــــــــــــــــــ ، دیوان الخصیبى، تحقیق س. حبیب. بیروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1421.

الخطیب البغدادى، ابوبکر احمد بن على بن ثابت، تاریخ مدینة السلام، تحقیق بشار عواد معروف. بیروت: دارالغرب الاسلامى، 1422.

الطبرانى النصیرى، ابوسعید میمون بن القاسم، سبیل راحة الارواح و دلیل السرور و الافراح الى فالق الاصباح المعروف بمجموع الاعیاد، عنى بتصحیحه ر. شتروطمان، مجلة الاسلام، المجلد 27. هامبورگ: 1943 -1944.

الطوسى، محمد بن حسن، فهرست کتب الشیعة و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، تحقیق سید عبدالعزیز الطباطبائى. قم: مکتبة المحقق الطباطبائى، 1420.

ــــــــــــــــــ ، کتاب الغیبة، تحقیق عبادالله الطهرانى و على احمد ناصح. قم: مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411.

الطویل، محمدامین غالب، تاریخ العلویین. بیروت: دار الاندلس، 1386.

العسکرى، السید عبدالحسین مهدى، العلویون او النصیریة. 1400.

الغضائرى، احمد بن الحسین، الرجال، تحقیق سید محمدرضا الجلالى. قم: دارالحدیث، 1422.

القاضى، وداد، الکیسانیة فى التاریخ و الادب. بیروت: دارالثقافة، 1974.

المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبارالائمة الأطهار. بیروت: مؤسسة الوفاء،1403.

المسعودى، على بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، عنى بتنقیحها و تصحیحها شارل پلا. بیروت: جامعة اللبنانیة، 1965.

المنصف بن عبدالجلیل، الفرقة الهامشیة فى الاسلام: بحث فى تکون السنیة الاسلامیة و نشاة الفرقة الهامشیة و سیادتها و استمرارها. بیروت: دارالمدار الاسلامى، 2005.

النجاشى، احمد بن على، فهرست أسماء مصنفى الشیعة المشتهر برجال النجاشى، تحقیق آیت الله سید موسى الشبیرى الزنجانى. قم: جماعة المدرسین، 1407.

بن بابویه القمى، محمدبن على بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمة، صححه و علق علیه على اکبر الغفارى. قم: جماعة المدرسین، 1363.

حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات. نجف: المطبعة الحیدریة، 1369.

ضیائى، على اکبر، فهرس مصادر الفرق الاسلامیة (المصادر العامة ـ العلویة ـ الدرزیة ـ الیزیدیة). قم: مکتبة آیت الله العظمى المرعشى النجفى، 1415.

على عزیز ابراهیم، العلویون فى دائرة الضوء. بیروت: الغدیر، 1419.

مدرسى طباطبائى، سید حسین، مکتب در فرایند تکامل: نظرى بر تطور مبانى فکرى تشیع در سه قرن نخستین، ترجمه هاشم ایزدپناه. نیوجرسى: انتشارات داروین، 1374.

ــــــــــــــــــ ، میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجرى، ترجمه سید على قرایى و رسول جعفریان. قم: کتابخانه تخصصى تاریخ اسلام و ایران، 1383.

مفضل بن عمر الجعفى، الهفت الشریف من فضائل مولانا جعفر الصادق(ع)، تقدیم و تحقیق مصطفى غالب. بیروت: دارالاندلس، 1964.

هاشم عثمان، العلویون بین الاسطورة و الحقیقة. بیروت: مؤسسة الاعلمى، 1405.

ـــــــــــــــ ، تاریخ العلویین: وقائع و احداث. بیروت: مؤسسة الاعلمى، 1997.

هالم، هاینتس، الغنوصیة فى الاسلام، ترجمه رائد الباش. کلن: منشورات الجمل، 2002.

 

مقالات

الدجیلى، عبدالحمید، «کتاب مجموع الاعیاد و الطریقة الخصیبیة»، مجلة المجمع العلمى العراقى، بغداد، 1956.

مادلونگ، ویلفرد، «ملاحظاتى پیرامون کتاب شناسى فرق امامى»، ترجمه چنگیز پهلوان در زمینه ایران شناسى، به کوشش چنگیز پهلوان. تهران، 1368.

Buckley, P., "The Imam Jafar al-Sadiq, Abu l-Khattab and the Abbasids," Der Islam, Bd. 79 (2002), pp. 118-140.

Frieman, Yaron, "al-Husayn ibn Hamdan al-Khasibi: A Historical Biography of the Founder of the Nusayri-Alawite Sect," Studia Islamica, 2001, pp. 91-112.

Matti Moosa, Extremist Shiites: The Ghulat Sects Syracuse University Press, 1988.

Meir M.Bar-Asher and Aryeh Kofsky, The Nusayri-Alawi Religion: An Enquiry into Its Theology and Liturgy, E.J. Brill: Leiden, Boston and Kخln, 2002.

Meir Michael Bar-Asher, "The Iranian Component of the Nusayri Religion," Iran: Journal of the British Institute of Persion Studies, Volune XLI (2003), pp. 217-227.

R. Strothmann, "Seelenwanderung Bei Den Nusairi," Oriens, XII (1959), pp. 89-114.

 

نویسنده

محمد کاظم رحمتی

 


چاپ   ایمیل