آیین اهل حق و رابطه آن با آیین مهر پرستی

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 20 - 40 دقیقه)

هدف از این پژوهش بررسی رابطه میان آیین اهل حق و کیش مهرپرستی است. یافته‌های پژوهش حاکی از آن است که آیین اهل ‌حق، آموزه‌هایی مشترک با آیین‌های باستانی ایران دارد. نظر به سرشت ترکیبی باورها و عقاید این آیین، گویی یکی از بنیادها و آبشخورهای فکری و اعتقادی اهل ‌حق، آیین میترا است. از تشابهات این دو آیین، مواردی شایان توجه ست مثل: مقام والای خورشید و فرّ ایزدی نزد کیش مهرپرستی و آیین اهل ‌حق، انعقاد پیمان برادری، قربانی‌کردن گاو، تولد مهر و تولد برخی از پیران اهل ‌حق از دوشیزه‌ای باکره، اهمیت عدد هفت، رازآلودگی. این تشابهات تا بدان‌جا است که می‌توان گفت گونه‌ای همانندی در اخلاقیات، مناسک، آداب و رسوم، و نمادهای مذهبی در میان است؛ اما مبانی بنیادین اهل حق مثل نگاه به توحید، معاد، عدل، امامت، نبوت کاملاً با ادیان باستانی ایران متفاوت است. در این جستار تلاش می‌شود با روش تفسیری - مقایسه‌ای و با تکیه بر کتاب سرانجام از مقدس‌‌ترین و مهم‌ترین منابع مکتوب اهل ‌حق، رابطه میان آیین اهل ‌حق و کیش مهرپرستی واکاوی شود.

 
عنوان مقاله [English]

Ahl-e Haqq Religion and Its relation with Mithraism



چکیده [English]
The purpose of this study is to examine the relation between Ahl-e Ḥaqq religion and Mithraism. The findings of the research suggest that Ahl-e Ḥaqq has some similar teachings with Iran’s ancient religions. Considering
combinational nature of beliefs of this religion, it is as though one of fundaments
and intellectual and belief bases of Ahl-e Ḥaqq is Mithraism. Of similarities
of these two religions, some cases are notable like: sublime status of the sun and divine glory to Mithraism and Ahl-e Ḥaqq, making brotherhood
pact, sacrificing cow, the birth of Mithras and the birth of some of Ahl-e Ḥaqq sages from a virgin, importance of number seven, and secrecy. These similarities are to the extent that it can be said there is a kind of sameness in ethics, rites, customs, and religious symbols; but fundamental basics of Ahl-e Ḥaqq like view on monotheism, resurrection, justice, Imamah, and prophethood is totally different from ancient religions of Iran. In this study, it is attempted to delve into the relation between Ahl-e Ḥaqq and Mithraism
by interpretative-comparative method and with reliance on Saranjām
book which is of the holiest and the most important written sources of Ahl-e Ḥaqq.

 

 

اصل مقاله
مقدمه

مطالعه و تحقیق درباره ریشه‌ها و درون‌مایه‌های آیین‌های مذهبی و عقیدتی و تأثیرات این آیین‌ها بر یکدیگر، در شناخت بهتر آنان نقشی اساسی دارد. با عنایت به اینکه آیین اهل ‌حق را آیینی التقاطی دانسته‌اند (جیحون‌آبادی، 1361: پنج؛ صفی‌زاده، 1375: ۱۹-20؛
خواجه الدین، 1362: ۱۱۲-113)، بحث و جستجو درباره ارتباط میان آیین اهل ‌حق با آیین‌های دیگر درخور توجه است. این یعنی، اعتقادات، آموزه‌ها و مناسک گوناگونی در این آیین یافت می‌شود که گویی تأثیرپذیرفته از دیگر ادیان است. یکی از ادیان تأثیر‌گذار بر آیین اهل ‌حق، کیش میترا ا‌ست؛ از این رو جستار حاضر با در نظر گرفتن این انگاره، در پی پاسخ به این پرسش بر‌می‌آید: چه رابطه‌‌ای میان آیین اهل ‌حق و کیش مهرپرستی وجود دارد و آیا در آیین اهل ‌حق اقتباس‌‌هایی از آیین مهرپرستی یافت می‌شود؟

درباره پیشینه تحقیق باید اذعان کرد علاوه بر اینکه در مقالات و کتاب‌هایی به صورت ضمنی یا در قسمتی از آنها به این موضوع پرداخته شده است، کتاب سرانجام، آیین یارسان طیب طاهری اثری قابل توجه در این زمینه است. یکی از نویسندگان اهل ‌حق به نام ایرج بهرامی در کتاب اسطوره اهل ‌حق: جستاری درباره مهر و مهرپرستی اهل ‌حق (یارسان) از روزگار باستان تا دوران معاصر به رابطه میان اهل ‌حق و مهرپرستی پرداخته و اهل ‌حق‌ها را همان مهرپرستان دانسته است. نیز سیدطهمورث میره‌بیگی از معتقدان به اهل ‌حق در کتاب ظهور حضرت سلطان و منصور رستمی در کتاب تبیین ظهور دوره حقیقت از نگاه کلام یارسان (اهل ‌حق) به این بحث پرداخته‌اند.

می‌سزد یادآور شویم جستار حاضر تنها نگره‌های بخشی از جامعه یارسانی را که اهل ‌حق را آیینی مستقل از اسلام می‌دانند، و البته برخی از اعتقادات، مناسک و آداب و رسوم خود را از ادیان دیگر، از جمله مهرپرستی گرفته‌اند، واکاوی می‌کند.

درآمدی بر شناخت اهل ‌حق

خاستگاه آیین اهل ‌حق منطقه هورامان بوده است؛ منطقه‌ای که به لحاظ جغرافیایی و تاریخی بخش‌هایی از لرستان و کرمانشاه را شامل می‌شد (طاهری، 2009: 10). پیروان این آیین در دیگر مناطق ایران مانند همدان، زنجان، آذربایجان، مازندران و خراسان پراکنده‌اند (مالامیری کجوری، 1376: ۴۵-47). این مردمان در مناطق مختلف با نام‌های اهل ‌حق، یارسان،[1] گوران، اهل ‌حقیقت، کاکه‌یی، علی‌اللهی و غیره خطاب می‌شوند (طاهری، 2009: 10؛ خدابنده، 1382: 18). زبان مؤسسان و مروجان اولیه این آیین، کردی با گویش هورامی یا گورانی است که در آغاز پیدایش آیین اهل ‌حق از گویش‌های رایج کردستان بوده است و سلطان اسحاق برزنجه‌ای به عنوان واضع و تدوین‌گر اعتقادات یارسانی، گفتارهای خود را با یارانش به این گویش بیان کرده است (بهمن سلطانی هورامی، 1386: 87). ذکر این مطلب می‌شاید که در قرن دهم و یازدهم با ظهور قوشچی اوغلی، محمد بیگ و خان آتش در نواحی آذربایجان کلام‌هایی در تفسیر سرانجام به زبان ترکی سروده شد (طاهری، 2009: 11)

پیدایش آیین اهل ‌حق را می‌توان با ظهور بهلول در قرن دوم هجری همزمان دانست (صفی‌زاده، 1363: 26؛ همو، 1361: ۵-6). پس از ایشان شاه خوشین لرستانی شالوده اولیه این آیین را پی‌ریزی می‌کند و آن را می‌گستراند (جیحون‌آبادی، 1361: پنج و شش)؛ اما با ظهور سلطان اسحاق، مقنن و مجدد این آیین در قرن هفتم در هورامان و اقدامات مهم او همچون سازماندهی طوایف و خاندان‌ها و تبیین فکری - اعتقادی اهل ‌حق، این آیین صورت اصلی خود را می‌یابد (ر.ک: همان: شش؛ رنجبر، 1387: 109)؛ بنابراین مرجع فکری - اعتقادی آیین اهل ‌حق دوره سلطان اسحاق است که آموزه‌های شکل‌یافته در این دوره نص صریح احکام و دستورهای دینی‌شان است و به هیچ وجه تغییر نمی‌یابد (ر.ک: صفی‌زاده، 1375: 21).
این دستورهای دینی، در قالب نظم بیان شده است که به «کلام» موسوم است و مجموعه‌ای از کلام‌ها در سرانجام که از متون مقدس اهل ‌حق است، گرد آمده است (طاهری، 2009: 14).

ساختار اعتقادی اهل ‌حق بر تجلی (ظهور) پیاپی خداوند قرار گرفته است (رنجبر، 1387: 110). بر پایه عقیده اهل ‌حق، خداوند در هفت جامه یا هفت تن پاک حلول کرده است (خواجه الدین، 1362: 12). یارسان تناسخ را که از اساسی‌ترین اصول اعتقادی‌شان است، دونادون[2] می‌گویند (صفی‌زاده، 1375: 190؛ حسینی، 1382: 731؛ صفی‌زاده، 1361: ۴۱-42). از رسومات مهم اهل ‌حق سرسپردن است که از شرایط اصلی و مهم یارسانی‌بودن است و در واقع شرط ورود به آیین اهل ‌حق است (خواجه الدین، 1362: ۵۵-56). برگزاری مراسم و آداب جم نیز از دیگر رسم‌های مردم یارسانی است که تنها لحظات مقدس برای هر فرد اهل ‌حق است. پیروان این آیین در محلی جمع و با تشریفات خاصی مشغول عبادت و خواندن اوراد و اذکار مخصوص خود می‌شوند. عده‌ حاضر را «جم» و آن مکان را «جم‌خانه» می‌گویند (همان:47؛ صفی‌زاده، 1361: 35).

مهرپرستی در کردستان

آیین مهرپرستی که چندین سده در کوه‌های زاگرس به حیات خود ادامه داده، هنوز بارقه‌های اصلی آن در میان کردها بعد از گذشت سده‌ها گَرد فراموشی بر خود ندیده است (صفریان، 1385: ۲-3). در اینجا پاره‌ای از این موارد را که گمان می‌رود با این آیین و مراسم‌های آن ارتباط داشته، برمی‌شمریم:

۱. آب در این آیین از قداست برخوردار است، به طوری که بیشتر معابد مهری در کنار رودخانه‌ها ساخته می‌شدند و از آنجایی که در رشته‌کوه‌های زاگرس آب و غارهای طبیعی، این دو عنصر رازگونه‌ای که ملزومات اساسی کیش مهرپرستی را تشکیل می‌دهند، به‌وفور در دسترس بوده‌اند، می‌توانیم دریابیم که زمینه‌های زیادی برای گسترش و بقای این آیین در منطقه وجود داشته است (همان: 12).

۲. تدبر در نام کوه‌های کردستان به‌واقع یگانه چیزی است که به ما در این زمینه می‌تواند کمک‌های زیادی کند. با توجه به این اسامی که شباهت‌های زیادی با مهر دارند در‌می‌یابیم که ممکن است روزگار متمادی در این کوه‌ها و غارهای طبیعی آن میترا پرستش شده باشد (همان). کوه میراجی یکی از معدود مکان‌های کهنی است که گمان می‌رود نام خود را از این ایزد وام گرفته باشد. این کوه که از ترکیب «میر» به معنی مهر و پسوند «جی» که در کردی به معنی جایگاه است، گرفته شده است، یادآور دوره شکوهمند مهرپرستی در محل است (همان: 13). بیستون را باید کهن‌ترین مکانی دانست که ساکنان سرزمین ماد به پرستش مهر در آن مشغول بوده‌اند؛ چنان‌که مهر با لقب بغ نامیده و شناخته می‌شد. بغ به معنای خداوند است. جاهایی که مرکز کیش مهری بوده‌اند، با همین واژه نامگذاری شده‌اند، مانند بغستان (بهستان، بیستون) و زیارتگاه‌هایی مانند طاق بستان یا پرستش‌گاه‌هایی مانند پرستش‌گاه بزرگ کنگاور که به نام ناهید مادر‌ مهر نامگذاری شده، در آنجا بوده‌اند (مقدم، 1380: ۷۰-71).

۳. از مکان‌های مقدس دیگری که می‌توان در ارتباط با آیین مهرپرستی در منطقه از آن یاد کرد، غارهایی است که آنها را در هورامانات «مر» می‌خوانند. یکی از این «مر»ها که بر سر راه مریوان - هورامان قرار گرفته است، «مرگاوان» است. این کهن‌واژه بنا به پاره‌ای دلایل تصور می‌رود رگه‌هایی از مهرپرستی را در خود دارد. در زبان اورامی «مر» به معنی غار و «گاوان» به معنی گاوها است (صفریان، 1385: 37). گویی این نام به اسطوره کشتن گاو در مهرپرستی اشاره دارد.

غار «پرآو» در کوه پرآو برجسته‌ترین غار آهکی جهان است که در رشته‌کوه‌های زاگرس قرار دارد. در این غار چندین حلقه چاه وجود دارد که می‌رساند روزگاری مهرپرستان در آنها غسل تعمید و دیگر مناسک مذهبی خود را انجام می‌داده‌اند. این لفظ در زبان کردی به معنی «پرآب» است (همان: 40).

افزون بر این هنوز بر روی نام پاره‌ای از غارهای مشهور کردستان ردپای «مر» را می‌بینیم، همچون غار «مرخِر» در نزدیکی روستای بیستون و مقابل رودخانه گاماسیاب. غار «مرآفتاو» که همان‌گونه که از نام آن برمی‌آید، گویا در این محل خورشید پرستش می‌شده است. این غار در نزدیکی بیستون قرار دارد (همان: 38). غار «کرفتو» در شهرستان دیواندره که تاسیت مورخ رومی آن را با عنوان «معبد خورشید» نام برده است، یکی از دیگر جاهایی است که حضور مهرپرستان در کردستان را تأیید می‌کند (همان: 62؛ ر.ک: زارعی، 1392: ۱۱۹-123).
همچنین می‌توان به گور دخمه اسحق‌وند (سکاوند)، گور دخمه صحنه، گور دخمه دکان داوود در جنوب شرقی سرپل ذهاب، گور دخمه فخریکا، گور دخمه روانسر، گور دخمه سنگ رستم اشاره کرد (ر.ک: سرافراز و دیگران، ۱۳۸۱: ۶۵-۷۳).

۴. در کهن‌ترین متن مکتوب برجای‌مانده از کردستان که در سال 1305ش از ناحیه هورامان به دست آمده است، آثار زیادی از آیین مهرپرستی را به وضوح می‌بینیم. وجود نام‌هایی چون میثرآبادی، میرابندک و میترادات در اسناد سه‌گانه هورامان نشان از وجود آیین مهرپرستی در میان ساکنان هورامان در سده اول پیش از میلاد دارد (صفریان، 1385: 59).

مهرشناسی

مهر در اوستا با تلفظ «میثره»[3] و در سانسکریت «میتره»[4] و در پهلوی «میتر»[5] آمده و در فارسی رایج امروز مهر شده است. از این واژه معانی مختلفی از جمله عهد و پیمان و محبت و خورشید اراده می‌شود (یشت‌ها، 1377: 1/392).

پرستش و ستایش میترا یا مهر پیش از عهد زرتشت به عنوان یک نیروی معنوی و حاکم مورد توجه آریایی‌ها بوده و در میان عموم مردم محبوبیت بسیار داشته است. زرتشت پیامبر باستانی ایران به قصد رواج آیین خود از اهمیت فوق‌العاده‌ مهر و مقام والای آن می‌کاهد و آن را در ردیف یکی از ایزدان و فرشتگان دینی خود قرار می‌دهد (کیانی، 1369: 28). زرتشت در آغاز که همه ارباب انواع پیشین را دیوان یا خدایان دروغین و غیرقابل پرستش اعلام کرد، با آیین مهرپرستی نیز که انتشار و نفوذ فوق‌العاده داشت، مخالفت کرد که از صراحتی بیشتر برخوردار بود، بدون آنکه به آشکاری نام خداوند را یاد کند؛ اما بعدها به موجب نفوذ فراوان و ایمان فوق‌العاده‌ای که به این خداوند عالی‌جناب وجود داشت، وارد اوستا شد و در شمار ارباب انواع یا خدایان زرتشتی پذیرفته شد و سرود مشهور او، با دستکاری، به عنوان مهریشت، یعنی یشت دهم که سرودهایی در ستایش و پرستش خدایان زرتشتی است، ارج و ورجی بسیار یافت، به طوری‌که وی در ستایش و پرستش هم‌ردیف اهور‌ه‌مزدا معرفی شد (رضی، 1381 الف: 1/320). هومباخ می‌گوید: زرتشت اعتقاد به اهور‌ه‌ها را از پیشینیان خویش پذیرفت. چه بسا که وی آن ایمان را دگرگون کرده باشد یا شاید حتی نام اهوره‌مزدا را ساخته باشد و اهوره‌ها را جلوه‌گاه صفات اهوره‌مزدا شناسانیده باشد (فرای، 1373: 55).

مهر به عنوان یکی از این اهوره‌ها که در ریگ ‌ودا و گاتاها آمده به عنوان ایزد پیمان و راستی و پاکی و روشنی معرفی می‌شود. در واقع هم در اوستا و هم در ریگ ودا ضد دروغ و ضد پیمان‌شکن است که همراه با دو خدای مهم و مطرح این دوره به نام‌های ایندرَ و وارونا[6] می‌آید (رضی، 1381 ب: 4/2008)؛ اما بعدها یعنی در 25 دسامبر 272 پیش از میلاد، مهر از مادرش ناهید متولد می‌شود (مقدم، 1380: 59) و آیین مهرپرستی دوباره رونق می‌گیرد که از طریق غرب ایران به آسیای صغیر برده می‌شود و از آنجا به ایتالیا و سراسر اروپا انتقال پیدا می‌کند و دین رسمی اغلب کشورهای اروپایی می‌گردد (رضی، 1381 الف: 1/ 237).

ریگ ودا میترا را بدین تفصیل می‌آورد: «چون به سخن درآید مردم را به کار برمی‌انگیزد، میترا زمین و آسمان هر دو را نگاه می‌دارد، میترا مردم را با چشمانی که بسته نمی‌شود می‌نگرد. تمام پنج نژاد (همه مردم آریایی) به میترا توسل می‌جویند که در یاری نیرومند می‌باشد، چون او نگاه‌دارنده همه خدایان است. میترا به خدایان و به مردم زنده و به آنکه علف مقدس را می‌گسترد، در اجرای قانون مقدس روزی می‌دهد» (ریگ ودا، 1348: ۲۷-۲۸).

در اوستا نیز ستایش مهر این‌گونه آمده است: «مهر فراخ چراگاه را می‌ستاییم که از منثره آگاه است. زبان‌آور هزار گوش ده هزار چشم بِرُزمند بلندبالایی که بر فراز برجی پهن ایستاده است. نگاهبان زورمندی که هرگز خواب به چشم او راه نیابد»
(اوستا، 1374: 1/ 355؛ یشت‌ها، 1377: 1/ 437).

رابطه میان آیین اهل ‌حق و کیش مهرپرستی

۱. همانندی در آموزه‌های اخلاقی

از موارد تشابه بین آیین مهرپرستی و اهل ‌حق راستگویی و وفای به عهد است که این موضوع نیز در تفکر یارسانی جزو یکی از اصولی‌ترین موارد اخلاق و اعتقاد یاری است. سلطان اسحاق می‌گوید: بدقول و گریزان از هم نباشید و نسبت به یکدیگر متعهد گردید و همیشه ذکر حق بگویید.[7]

میثر به عنوان ایزد و بغ نه به معنی وظیفه مذهبی و تکلیف دینی، بلکه ایزد پیمان و راستی و فروغ و روشنایی نیز است. در اوستا و ودا هر دو ضد دروغ و دروغ‌گویان و پیمان‌شکنان‌اند (رضی، 1381 ب: 4/ ۱۹۹۴-1995). بابا ناوس در بند 41 دیوان خود می‌گوید: کسی که سرسپرده بینش اهل ‌حق است، می‌بایست شخصی باشد که هوادار او گردد؛ چراکه برادر از تعهد و هواداری برادرش است که به رستگاری می‌رسد.[8]

این عهد و پیمان یاری که در دعای برادری،[9] در سرانجام آمده، می‌توان گفت بیانگر همان عهد و میثاقی است که در اوستا میان دو نفر بسته و برقرار می‌شده است و برای آن حرمت بسیاری قائل بودند و شکستن پیمان از گناهانی به شمار می‌رفته که مجازات‌های شرعی داشته است (رضی، 1381 ب: 4/ 1998؛ همو، 1376: 1/ 45۳-45۶).

۲. همانندی در شعائر مذهبی

میان پیروان آیین مهرپرستی، در مهرابه‌ها برادری و اخوت برقرار بود. همه مؤمنان برادر بودند (همو، 1381 الف: 2/ 601). در آیین اهل ‌حق هم هر فرد یارسانی باید یک برادر دینی داشته باشد، به این شکل که با یک مرد عقد و پیمان برادری می‌بندد. سلطان اسحاق می‌گوید: به جای آوردن راه و رسم برادری با حیا و شرم برابر است، این حیا و شرم موجبات توجه را فراهم می‌آورد که می‌بایست به کار گرفته شود و یکدیگر را از خواب غفلت بیدار کرد. ای یاران برادری را بدهید به اقرار و تعهد و کمربستة دین ازلی گردید.[10]

گروه مؤمنان به میترا در مهرابه‌ها یکسان بودند، همچون جم در نزد اهل ‌حق و لباسی یکسان داشتند و در مجالس صرف طعام مقدس که اقلام غذایی آن، گوشت و خون گاو بود، پیر و مرشد با گروه سالکان و پیوندگان در یک ردیف قرار می‌گرفتند و نقش آنان، به روی گاو نشان‌دهنده آن بود که با گاو با حیوان مقدس و با توتم[11] خود یکی شده‌اند (همو، 1381 ب: 4/ 2054). این از دیگر تشابهات میان این دو آیین است؛ یعنی قربانی‌کردن گاو به عنوان حیوان توتم. قربانی گاو از اصول بنیادین کیش مهر است و مراسم‌های بعدی بدان پیوسته‌اند. قربانی همراه با سوری همگانی، یعنی صرف گوشت قربانی نمادین بود. در کتاب زتولین آمده است: مهری‌ها سخت معتقد بودند استعمال گوشت و خون گاو موجد حیاتی نوین می‌شود، درست به همان سیاق که حیاتی نو از خون گاو می‌جهد. گوشت و خون گاو نه تنها نیروی جسمانی می‌دهند، بلکه روان را تصفیه می‌کنند و به هنگام رستاخیز در فروغ ابدی اثر مفید دارند (ورمازرن، 1383: 123). گاو با ماه یکی است. ماه سرچشمه زایندگی و زندگی به روی زمین است و بر آن نظارت می‌کند. پورفیر می‌گوید: زندگی از گاو می‌تراود. گاو آفریننده است. گاو زندگی، رویش و زایش را به روی زمین می‌گسترد. میترا با دستگیر‌کردن گاو و کشتن حیوان، در امر آفرینش سهیم می‌شود یا مالک و صاحب آفرینش می‌گردد. با قربانی‌کردن گاو، خون او به روی زمین جاری می‌شود و این نعمت و برکت زایش است. هرساله با قربانی‌کردن گاو، رستاخیز بهاری، زایش و رویش زندگی به روی زمین تکرار می‌شود (رضی، 1381 الف: 1/ ۳۸۵-386).
این سنت نیز در آیین اهل ‌حق دیده می‌شود که با احترام خاصی گاو را قربانی کرده، بر آن سفره می‌گسترانند (طاهری، 2009: 42)؛ البته گوزن،[12] گاو و مانند آن نزد اهل ‌حق بعد از انتخاب آن برای قربانی‌شدن توتم می‌شود. سلطان اسحاق می‌گوید: گاو است، آنچه قربانی می‌گردد گاو است نه چیز دیگر. گاو بنیامین جمع ماه و خورشید است که برای توتم‌شدن یا قربانی می‌بایست نشانه داشته باشد و شاخصه آن نشانه‌ای در فرق سر است.[13]

یا پیر بنیامین در همین دوره کلامی می‌گوید: ذات حق در گوزن است. گاو من شکاری به جهت قربانی است که گوزن می‌باشد. این گوزن که به توتم مبدل گشته احمد زرده‌بام (بابا یادگار) است که ذات زیبای او از ازل بوده و دارای نشانه می‌باشد که شاخ‌های او شاخه‌شاخه است.[14]

در اوستا، بهرام یشت نیز آمده است: «بهرام اهوره آفریده، هشتمین بار به کالبد قوچ دشتی زیبایی با شاخ‌های پیچ در پیچ به سوی او روان شد. بهرام اهوره آفریده، این‌چنین پدیدار شد» (اوستا، 1374: 1/ 435؛ یشت‌ها، 1377: 2/124). در جایی دیگر از بهرام یشت آمده است: «آن‌گاه اهور‌ه‌مزدا گفت: مردان سرزمین‌های ایرانی باید او را گوسفندی یک‌رنگ - سپید یا سیاه یا رنگی دیگر - بریان کنند»
(اوستا، 1374: 1/ 441؛ یشت‌ها، 1377: 2/ 130).

در آموزه‌های اهل ‌حق نیز شکار گوزن و تیرخوردن آن به دست صیاد به جهت قربانی‌شدن آمده است؛ البته توتم در آیین اهل ‌حق فقط گوزن یا گاو نیست، بلکه قوچ یا خروس نیز با همان شرایط معرفی می‌شوند، به این شکل که اگر تهیه هر کدام مقدور نبود، از دیگری برای قربانی استفاده می‌شود (ر.ک: الهی، 1373: ۹۸-99).
این باور نیز در مهرپرستی مشاهده می‌شود، به گونه‌ای که در مراسم یادبود آیینی هرگاه تهیه گاو مقدور نبود، اضطراراً به قربانی جاندارانی دیگر اقدام می‌شد. هرگاه آن هم مقدور نبود، نان و شراب مصرف می‌کردند و در آیین مزدائیان صرف نان که «دراُنه»[15] نامیده می‌شد و شراب که «هئومه»[16] بود، رواج داشت (رضی، 1381 ب: 4/ 2054).
داوود می‌گوید: گاو از سرّ و راز مربوط به آن پایین بیاید (عنوان‌کردن نشانه ازلی گاو به عنوان توتم) من به فدای تو شوم ای شاه شیرین کماندار، نام صیاد آن گاو به جهت قربانی در جریده عالم و دفتر حساب ثبت خواهد شد. ما از گوشت آن گوزن قربانی آرام و قرار می‌گیریم؛ چراکه در کوی یار مایه مردان حق است.[17]

۳. همانندی در نمادهای مذهبی

از دیگر همانندی‌ها در این دو آیین تولد مهر و تولد سران و پیران اهل ‌حق است، به این صورت که میترا از دوشیزه و الهه‌ای باکره زاده شده است. این دوشیزه پاک و مطهر، ایزدبانوی آناهیتا (ناهید) است که بعدها این بیان نمادین عرفانی، جذب دین عیسوی شد. همان‌طور که مهر را تبدیل و جانشین عیسی‌کردند، مریم مقدس نیز جای آناهیتا را گرفت. این مورد به طریقی یادآور حادثه‌ای است که برای یولیانوس، امپراتور روم پیش می‌آید که پس از آن فریفته‌ آیین میترایی شده و مهر را در خود می‌یابد و آن‌چنان است که در جوانی که او را با جدیت و تعصب، دین مسیح می‌آموختند، روزی در بیشه‌ای، زیر انوار و تابش مستقیم خورشید استراحت می‌کرد‌ که پرتوی از مهر (خورشید) در بدن وی جایگزین شد و پس از این مکاشفه، آبستن به آیین میترایی گشت و چون به امپراتوری رسید، دوباره آیین مهرپرستی را دین رسمی امپراتوری اعلام کرد (رضی، 1381 الف: 1/ 314).

این موضوع بکرزایی در نزد اهل ‌حق نیز وجود دارد و برخی از شخصیت‌های اصلی این آیین از طریق بکرزایی پا به عرصه وجود نهاده‌اند؛ همچون آبستن‌شدن ماما جلاله از شعاع خورشید که تولد شاه خوشین را در پی دارد (مجموعه رسائل و اشعار اهل ‌حق، 1950: 29). شاه خوشین می‌گوید:

فقی ما خدا نیستیم بل با خدائیم

اصلمان خود است از خوره زائیم

(طاهری، 2007: 46)

حاج نعمت‌الله جیحون‌آبادی نیز در شاهنامه حقیقت به آبستن‌شدن ماما جلاله از شعاع خورشید این‌گونه اشاره می‌کند:

قضا روزی آن دختر ماه چهر

نشسته به جایی که تابیده مهر

یکی ذره از خور بیامـد دوان

فروشد به کام شــــــــه بانوان

بشد حامله دختـر از ذرّه نور

که آن نور از حق نمودی ظهور

(جیحون‌آبادی، 1361: 275)

در آیین مهر عدد هفت اهمیت اساسی دارد. در مهرکدة فلی سی‌ سی موس سطح موزائیک‌شدة راهروی مرکزی هفت در را نشان می‌دهد که معرف هفت مقام هستند (ورمازرن، 1383: 192؛ رضی، 1381 الف: 2/ 592). روی برخی نقوش برجستة یافت‌شده در اطراف رود دانوب هفت سر و (درخت خورشیدنما) می‌بینیم که به طور متناوب با هفت خنجر جمع آمده‌اند. در بالای نقش برجسته کلاهی فریجی دیده می‌شود. در مهرکدة ناحیه دورا، هفت پله می‌بینیم که به محرابی مخصوص منتهی می‌شوند (ورمازرن، 1383: 193؛ کومون، 1386: 34). مدارج روحانی در آیین مهرپرستی هفت درجه یا منصب و مقام (کلاغ، همسر، سرباز، شیر، پارسی، پیک خورشید، پیر) است (رضی، 1381 الف: 2/ ۵۶۱-562؛ همان، 1381 ب: 4/ 2056؛ مرکلباخ، 1387: 92؛ ورمازرن، 1383: 167) که این عدد هفت یا این هفت مرحله نیز در نزد اهل ‌حق نمود دارد، به نحوی که دسته‌بندی در دستگاه سلطان اسحاق هفت هفت بوده، همچون هفتن، هفتوانه، هفت خلیفه، هفت سازچی، هفت گوینده یا مراحل عرفانی و طریقتی که هفت مرحله و مقام است، همانند هفت مرحله سلوک در نزد عطار که تمامی آن مدارج اسرار و رموز بوده و کسی حق افشای آن را در آیین مهر نداشته است. آیین مهرپرستی، آیین اسرار است. در آیین مهر، یکی از فرمان‌هایی که بر آن تأکید می‌شد، حفظ اسرار بود. یک رهرو هنگامی که پذیرفته می‌شد، نخست سوگند یاد می‌کرد که اسرار و تعالیم را حفظ کند و بازگو نکند (رضی، 1381 الف: 2/ 583؛ آللو، 1366: 196).
در میان اهل ‌حق نیز همواره تأکید بر مکتوم‌داشتن اسرار و رموز بوده است. پیر فتحعلی صحنه‌ای می‌گوید:[18]یاران باید به کلام آشنایی و آگاهی کامل داشته باشند و کلام و درگاه دین و آیین یاری را با کلید ببندند و راز خود را فاش نکنند. یاران نباید با خواران همنشینی کنید، نزد آنان از اسرار حقیقت چیزی نگویید (صفی‌زاده، 1375: ۱۷۸-180).

میره باش در کلام دوره گلیمه کول و شندروی بند 97 می‌گوید: در حقیقت هر کس که برادر اقراری داشته باشد، گناهش بخشیده می‌شود. عذاب الهی برای آنان است که سرّ حق را فاش می‌کنند[19] (طاهری، 2007: 436).

آخرین مقام و منصب یعنی هفتمین و عالی‌ترین درجه تشرف برای یک سالک میترایی مقام پتر یا پدر و پدر پدران بود که همین لقب را عیسویان همچون دیگر مراسم میترایی از میترائیسم اقتباس‌کردند. در آیین مهرپرستی، مقام پتر یا پدر با اسناد عقاب نیز شناخته می‌شد؛ به این معنی که نهایی‌ترین مقام ارتقای میترایی، مقام عقاب بود (رضی، 1381 الف: 2/ 573؛ همان، 1381 ب: 4/ 2117 و 2062). داستانی می‌گوید هخامنش نیای نام‌دهندة پادشاهان هخامنشی را یک عقاب پرستاری کرده بود. عقابی طلایی با بال‌های گشوده، نشانه پرچم هخامنشیان بود. فرّه شاهی اردشیر بابکان به ریخت یک عقاب تجسم یافته بود
(پورشهبازی، 1391: ۸۵-86). در آیین اهل ‌حق نیز این مهم به شکلی نمود پیدا کرده است، به این صورت که جلوه اعظم حقیقت یا قدرت مطلق توسط شاهباز یا همان عقاب نمودار می‌شود که در کتاب سرانجام به آن بسیار اشاره شده است و در فرهنگ ایران باستان فرّه است که از جمشید به صورت مرغ وارغن جدا می‌شود. وارغن نام دیگری از مرغوسئن است که نمودی از عقاب است و وقتی به کسی روی می‌آورد او را به شهریاری و قدرت می‌رساند، همان‌گونه که فریدون فرّ شهریاری را از وارغن می‌گیرد (یشت‌ها، 1377: 1/ 575 و 2/ 319 و 82). در اوستا وارغن شهریار مرغان است که در شاهنامه سیمرغ است (همان، 1377: 1/ 575 و 40). در بینش اهل ‌حق عقاب یا شاهباز نمودار حضرت حق و نهایت کمال است. کاکاردا در بند 159 از کلام دوره شاه خوشین می‌گوید: از آن بال به هم زدن شاهباز سفید که صدای شهیر آن نشانه است، ذات حق از دانه امید تجلی کرد.[20]یا در کلام دوره دامیار آمده است که پیر بنیامین دامیار (صیاد) است و در اعصار و ظهورات مختلف دام‌گسترانی می‌کند تا شاهباز را به دام اندازد (یعنی زمینه ظهور حضرت حق را فراهم کند)
(طاهری، 2007: 452). احمد در بند هفتم از کلام دام می‌گوید: دام گسترانیده‌شده‌اش بی‌زوال است. صیاد بنیامین است و دامش بی‌زوال است. دامش را در این هنگام به جهت گرفتن شهباز تنید، شهباز را گرفت آن بزرگی که کمال بخش است.[21]خاتون رمزبار نیز می‌گوید: [22]هفتوانه از نور شاهباز عادل است، که برای عهد و میثاق یاران به وجود آمده است (صفی‌زاده، 1375: 276). آستا (خاتون رمزبار) می‌گوید:[23] محل مورد نظر که مکان شاهباز است، پیر مانند بیرقی است که در محل مورد نظر شاهباز نصب شده باشد (حسینی، 1389: 1/ 284).

در ریگ ودا نیز این پرنده این‌گونه ستایش شده است: «این پرنده بالاتر از همه پرندگان مقام دارد. ای "مروت"ها این شاهین کشتی‌آسا بر همه مرغان شکاری سرور است؛ زیرا این (پرنده) سخت چنگال بی‌آنکه هیچ گوشی آوایش را بشنود. نذور خداپسند را به سوی "مانو" آورد» (ریگ ودا، 1348: ۹-10).

همچنین شاهین در اوستا به نام سَ. اِ. نَ خوانده شده که برابر واژه ش. یَ. نَ در زبان سانسکریت است. شاید بتوان به‌راستی داوری کرد این واژه همان واژه‌ای است که در گویش کردی لکی ساین گفته می‌شود (بختورتاش، 1383: 92).

از دیگر موارد اشتراک در بین این دو آیین، مسئله خورشید است. شکی نیست که در یادمان‌های مهری به لاتین و یونانی مهر و خور همچو یک فرد یاد شده‌اند و فرقی میان آنها نیست. در صدها نوشته که در یادمان‌های مهری در سراسر اروپا وجود دارد، یکی‌بودن مهر و خور که با هم در یک نوشته یاد شده‌اند، آشکار است (مقدم، 1380: 82). در اوستا به‌ویژه یشت دهم که مخصوص میترا است، میترا و خورشید بسیار به هم نزدیک‌اند و خورشید از ایزدان یاور مهر است. در نگاره‌های متعددی هم که از معابد مهری به دست آمده، قرابت و نزدیکی میترا و خورشید نمایان است (باقری، 1385: 152). در متون ودایی اصطلاح «چشم میترا» مکرر به کار رفته است. در ریگ ودا از آفتاب به عنوان چشم میترا و وارونا یاد شده است (ریگ ودا، 1348: ۶۵، ۲۰۵ و 291). خورشید که در مهرپرستی نماد و سمبل مهر است، در آموزه‌های اهل ‌حق جایگاه حضرت حق است؛ چراکه تنها مکانی که در کائنات قدرت افزون‌تری نسبت به جاهای دیگر دارد، خورشید است (طاهری، 2009: 45).

بنیامین در کلام دوره بیاوبس ساجناری بند 16 می‌گوید: به دنبال پیر روشن‌ضمیر می‌روم تا که بجویم شاه خداوندگار را، چرخی خوردم و دیدم که شاه خداوندگار در ساجنار در وسط آتش نشسته است.[24]

بنا به گفتار بزرگان اهل ‌حق در کتاب سرانجام، خورشید یا هر کره دیگری که برتر از خورشید است، به سبب پاکی آن بهره و نصیب بیشتری از قدرت مطلق (خداوند) گرفته و از آن به عنوان لامکان نام برده می‌شود؛ چراکه به غیر از خداوند چیز دیگری را در خود نمی‌پذیرد (همان: 45). در این خصوص سلطان اسحاق در کلام پیره و پیرالی بند 67 می‌گوید: ستاره آشکار می‌گردد در جامه و هیبتی که خورشید نام دارد و آن پیشانی حیدر کرار است، جایی که شوق و امید می‌باشد.[25]

حتی در دعاهای اهل ‌حق دعایی آمده با نام «زرده‌ور» به معنای زردی خورشید که هر یارسانی به هنگام غروب آفتاب مقابل آن این دعا را قرائت می‌کند (همان: 45)
و از آنجایی که شاه ابراهیم و بابا یادگار نیابت عرفانی و جانشینی حضرت حق را عهده دارند، ذات این دو به وجود آورنده خورشید است؛ بدین گونه که خورشید بابا یادگار است، و گرما و نور آن شاه ابراهیم. نعمت (شاه ابراهیم) در این باره در کلام دورة بابا ناوس می‌گوید: گیسوانی همچون زر دارد، ای بابا ناوس منظورم احمد (بابا یادگار)
است که گیسوانی همچون زر دارد. من هم به همراهش با صافی و همواری تام می‌تابم و پرتو آن خورشید را می‌پاشم و منم نوری که پاک است.[26] شیخ زمان مرکه‌یی در همین دوره کلامی بند 31 می گوید:[27] تابش نور زرد آفتاب مایه از احمد (بابا یادگار) دارد که انرژی و نور خویش را به هستی عطا می‌نماید. همراه و همیارش نعمت (شاه ابراهیم) است، آن که شیر خدا است (دکه‌ای، 1394: 174)

همچنین نقل است یکی از صاحب خاندانان و از پیروان سلطان اسحاق در قرن سیزدهم به نام سید براکه هر صبح بر سر تپه‌ای بلند می‌رفت تا طلوع خورشید را ببیند و بر آن سجده کند یا درویش فتح‌الله گوران که در هر صبح و غروب به کوه مشرف به دربند صحنه می‌رفته تا بتواند بهتر چشم در چشمان خورشید به عبادت بپردازد (طاهری، 2009: 46).

خورشید در ریگ ودا سوریه، در اوستا هوَرخشئِتَه، در پهلوی خورشِت و در گات‌ها هور آمده است. در اوستا پیکر اهوره‌مزدا به خورشید همانند شده است (اوستا، 1374: 1/ 231؛ یشت‌ها، 1377: 1/ 304) و در جایی دیگر آن را به چشم اهوره‌مزدا تشبیه کرده است (همان: 98؛ همان: 306). ریگ ودا آن را بدین تفصیل آورده است: «با سعادتمندی بر ما طالع شو ای اوشس (سپیده‌دم) ای دختر آسمان، با عظمت و جلال طالع شو، ای بغ‌بانو، ای بانوی روشنایی، با ثروت طالع شو، ای بخشندة فراوانی، آن که چون نزدیک می‌شود، همه افکار متوجه او می‌گردد. اوشس چون مادری مهربان می‌آید و با دقت به هر چیز رسیدگی می‌کند. زندگی را بیدار می‌سازد. برای دیدار او همه آفریدگان زنده سر فرود می‌آورند. آن سرور والا به وجود آورنده‌ی روشنایی است» (ریگ ودا، 1348: ۵۳-54).

این احترام به خورشید، باعث شده است که بعضی، اهل ‌حق را خورشیدپرست بخوانند. همچون این تعریف صاحب دبستان مذاهب که می‌گوید: عقیده‌ ایشان آن است که چون علی‌الله جسد بهشت، به آفتاب پیوست، اکنون آفتاب است؛ چه اول نیز آفتاب بوده، چند روزی به جسد عنصری پیوست و گویند از این بود که آفتاب به فرمان او برگشت؛ چه او عین شمس است؛ بنابراین آفتاب را علی‌الله گویند و فلک چهارم را دلدل و آفتاب پرستند و گویند حق تعالی است
(اسفندیار، 1362: 1/ 267). این برداشت صحیح نیست. هرچند خورشید نزد اهل ‌حق جایگاه مهمی دارد، می‌توان گفت خورشید در نگاه آنان سمبل قدرت و پاکی است که نسبت به دیگر ممکنات از جلوه بیشتر حقیقت برخوردار است و به سبب این برخورداری، جایگاه حضرت حق است. این موضوع را با نگاهی دیگر در این مبحث یعنی فرّ ایزدی که در کلام‌های اهل ‌حق نیز به آن اشاره شده است، پی می‌گیریم. شاه خوشین می‌گوید: ای کسانی که چشم‌انتظارید، انتظار خود را بیان کنید. ای دوستان منتظر، انتظار خود را بیان کنید. لگام و افسار حیوانت را سفت نگه‌دار
(قاطع و مصمم باش) مترس و نلرز؛ چراکه من خوره (دارای فرّ) هستم. ای منتظر، سرت را با گردن فرازی بالا نگه‌دار، مطمئن باش که شکار عاشقان هدفمند است.[28]

«فرّ» در اوستا «خورنه» یا «خورننگه»، در فارسی باستان «فرنه»، در پهلوی «خوره» یا «خورگ» و در فارسی فر، یا فرّه یا خوره یا خرّه، فروغ یا موهبتی است ایزدی که هر کس از آن برخوردار شود برازنده سالاری و فرمانروایی گردد و به شهریاری رسد و آسایش‌گستر و دادگر شود (اوستا، 1374: 2/ 1017). به باور مزداپرستان، همه آفریدگان برگزیده و نامدار اهوره‌مزدا، از پیامبران و پیشوایان اَشَوَن[29] و یزدان‌پرست گرفته تا فرمانروایان و شهریاران دادگر و پهلوانان و رزم‌آوران راست‌راه و درست کردار، فَرّه‌مند و برخوردار از این فروغ یا موهبت ایزدی‌اند (همان: 1018).

در زامیاد یشت بند 9 از کردۀ 1 آمده است: «فرّ کیانی مزدا آفریده را می‌ستاییم؛ آن فرّ بسیار ستوده، زبردست، پرهیزگار، کارآمد و چالاک را که برتر از دیگر آفریدگان است» (همان: 1/ 486؛ یشت‌ها، 1377: 2/ 331)؛ همچنین در همین یشت بند 36 از کردۀ 6 در مورد گسستن فرّ از جمشید آمده است: «دومین بار فرّ بگسست، آن فرّ جمشید، فرّ جم پسر ویونگهان به پیکر مرغ وارغن به بیرون شتافت. این فرّ از جم گسسته را فریدون پسر خاندان آبتین برگرفت که - به جز زرتشت - پیروزترین مردمان بود» (همان: ۴۹۰-491؛ همان: 337)

در اوستا (یشت 19، بند 79) آمده است که فرّ به زرتشت پیوست. در نامه‌های پهلوی آمده است امشاسپندان خوره زرتشت را از روشنی بی‌آغاز به زمین آوردند. چون پوروشسب، پدر زرتشت نزد دوغدو مادر او آمد، فرّ در او جای گرفت (مقدم، 1380: ۱۶-17). به موجب کارنامة اردشیر بابکان، تجسم فرّ به صورت قوچ و گوسفند نر است (رضی، 1379: 168؛ ر.ک: کارنامه‌ اردشیر بابکان، 1354: ۳۹ و 41).

در آموزه‌های اهل ‌حق این فرّ بر شانۀ بیشتر سردمداران نشسته است و بسیار کسانی بوده‌اند که به وسیله این فرّ ایزدی به مقام‌های عالی رسیده‌اند؛ برای مثال بعد از عصر پردیور اولین کسی که دارای فرّ ایزدی می‌گردد، شاه ابراهیم است که از خورشید یعنی بابا یادگار تشعشع پیدا می‌کند؛ همچنین خود بابا یادگار دارای این فرّ است (طاهری، 2009: 47).

نقش بال و دم در پیرامون گوی بالدار - که در اغلب آثار تاریخی همچون سردر دخمه شیرین و فرهاد صحنه که خورشیدی با دو بال را ترسیم کرده است، دیده می‌شود - (ر.ک: مرادی غیاث‌آبادی، 1391: 57) از پرنده بلند آوازه و گرامی باستان یعنی شاهین - عقاب برگرفته شده است. مردمان باستان شباهت‌هایی میان خورشید و شاهین احساس می‌کردند و آن دو را از آن یکدیگر می‌دانستند. از یک سو، خورشید به هنگام طلوع و غروب در افق یا در پشت ابرها، آشکارا همراه با دو بال یا همان فرّ (تیشک، پرشنگ، طیف) دیده می‌شد و از سوی دیگر، شاهین نیز به عنوان بلندپروازترین و دورپروازترین پرنده، نزدیک‌ترین موجود زمینی به خورشید دانسته می‌شده است. نقش خورشید و شاهین، پس از مدتی در یکدیگر ادغام می‌شوند و نگاره گوی بالدار را بر‌می‌سازند (همان: 51 و ۱۳-14). خورشید و عقاب در نگاه اهل ‌حق نماد حق‌اند، به این شکل که خورشید جایگاه حقیقت است و عقاب نیز نماد خود حقیقت است که در کلام‌های اهل ‌حق از آن به عنوان شاهباز یاد شده است.

نتیجه

در باورها و مناسک آیین اهل ‌حق سرچشمه‌ها و ریشه‌های آیینی مختلفی حضور دارند که از جمله آنها آیین مهرپرستی است که تشابهات بسیاری بین آن و اهل حق یافت می‌شود. اشتراک در اخلاقیات، مناسک، آداب و رسوم و نمادهای اعتقادی، نمونه‌هایی از تشابهات موجود میان این دو آیین‌اند. از همانندی‌های مهم می‌توان به قربانی‌کردن گاو به عنوان توتم نزد هر دو آیین مهرپرستی و اهل ‌حق اشاره کرد. عقد اخوتی که در اهل ‌حق میان یارسان بسته می‌شود، همانند پیمانی است که میان مهرپرستان برقرار بود. بکرزایی از دیگر تشابهات میان این دو آیین است؛ چنان‌که مهر و برخی از بزرگان اهل ‌حق از دوشیزه‌ای باکره به دنیا آمده‌اند. عدد هفت در مهرپرستی تقدس دارد و مدارج روحانی میترائیسم هفت مقام است. این باور در آیین اهل ‌حق نیز دیده می‌شود که عدد هفت در همه شئون اعتقادی و دسته‌بندی‌های بزرگان آن به‌وضوح دیده می‌شود. رازورانه‌بودن هر دو آیین از دیگر تشابهات میان اهل ‌حق و مهرپرستی است. در هر دو آیین بر حفظ اسرار و تعالیم در میان پیروان تأکید می‌شود. خورشید در میترائیسم نماد مهر است و اهل ‌حق آن را نماد قدرت مطلق خدا می‌دانند. از دیگر همانندی‌ها، مسئله فرّ ایزدی است. این فروغ ایزدی بر شانه بسیاری از پیشوایان اهل ‌حق نشسته و آنان را به درجات بالایی برده است. ادغام شاهین و خورشید که باعث ایجاد نگاره گوی بالدار گردیده است، در زمان‌های قدیم دارای احترام بوده است. به باور مردمان باستان، خورشید هنگام طلوع و غروب در افق با دو بال آشکار می‌شد و از سویی، شاهین نیز به عنوان بلندپروازترین پرنده، نزدیک‌ترین موجود زمینی به خورشید دانسته می‌شد. این مسئله این‌گونه در آموزه‌های اهل ‌حق نمودار شده است که خورشید جایگاه حقیقت است و عقاب نیز نماد خود حقیقت است که در کلام‌های اهل ‌حق از آن به عنوان شاهباز یاد شده است.


[1]. واژه‌ی یارسان از دو قسمت «یار» و «سان» پیوند یافته است. کلمه «یار» به معنای دوست و یاور و لغت «سان» در گویش گورانی به معنی شاه و سلطان است. این واژه در مجموع به معنای یاران سلطان، گروندگان به آیین سلطان اسحاق است (صفی‌زاده، 1375: 22؛ طاهری، 2009: 554).

 

[2]. دون(Dûn): کلمه‌ای ترکی است که به معنای جامه و مظهر است (خواجه الدین، 1362: 14). جامه (مظهر): تجسد روح در یک زندگی با شرایط زمانی و مکانی خاص و موقعیت متناسب با شرایط آن روح یا یک دوره زندگی از تولد تا مرگ را در بینش یارسانی جامه (مظهر) گویند (طاهری، 2009: 478).

 

[3]. Mithra

 

[4]. Mitra

 

[5]. Mitr

 

[6]. وارونا خدای آسمان و رب‌النوع شب است. میترا نیز خدای روشنایی و نور و خدای موکل است و این دو خدای شب و روز مراسم مشترکی در عبادت دارند (رضی، 1381 الف: 1/143). ایندره یا ایندرا رب‌النوع باران است که در اوستا هم‌ردیف ایزد بهرام و رب‌النوع پیروزی آمده است (طاهری، 2009: 39).

 

[7].

چه قه‌ول یه‌کتر نه که‌رانی ره‌م

داییم زکر حه‌ق بووه نیشان ده‌م

(طاهری، 2007: 285)

 

[8].

هام ئیقرار قه‌ول یویش بو هه وادار

بــرا وه قه‌ول و برا مو ره‌سگار

(همان: 118؛ دکه‌ای، 1394: 251)

 

[9]. یکی از رسومات مهم در بین اهل ‌حق است که هر فرد در جامعه یاری باید یک برادر دینی برای خود انتخاب کند و با وی عقد برادری که دعای آن در دفتر سرانجام می‌باشد ببندد (ر.ک: طاهری، 2007: ۲۸۳-285). این مهم یکی از شرط‌های پردیوری است که اهل ‌حق باید به آن اقرار کند و در جهت به انجام رساندن آن بکوشد؛ چراکه نقض آن به معنی خلل‌رساندن به شرط و اقرار مقرر شده در نظام پردیوری و نص سرانجام است و اهمیت آن در تفکر اهل ‌حق به گونه‌ای است که هنگامی که شفاعت‌خواهی برای فرد در نزد خداوند توسط پیر و برادر باطنی صورت می‌پذیرد، گاه این‌چنین روایت می‌گردد که شفاعت‌خواهی برادر باطنی از شفاعت‌خواهی پیر پیشی می‌گیرد (همان، 2009: 490).

 

[10].

رای برائیمان پا حه‌یا و شه‌رمه

یه‌ک بیدار که‌ردی چه‌ی سه‌نگین وه‌رمه

یاران برائی بیه‌ردی وه ئــیقرار

که‌مــه‌ر به‌سته‌ی دیـن ئه‌زه‌لی ته یــــار

(همان، 2007: 284- 283)

 

[11]. توتم عبارت بود از حیوان و به ندرت گیاه یا جمادی که گروهی از مردم با آن نسبتی برقرار می‌کردند. در مثل میان کنعانیان باستان، خوک توتم بود؛ به این معنی که کنعانیان معتقد بودند نیای اصلی و مشترکشان خوک بوده است و بدین سبب همه گروه با هم نسبتی مشترک داشته و خویشاوند هم بودند. این نیای مشترک بایستی قدرت و نیروی فراوانی داشته باشد که چنین گروهی را به وجود آورد؛ به همین جهت خوک را حیوانی مقدس می‌شمردند، از گوشت و خونش استفاده نمی‌کردند و از این حیوان هیچ‌گونه نفعی نمی‌بردند؛ اما هر چند گاهی یک بار مراسم مذهبی برپا می‌کردند و در این مراسم، خوک قربانی می‌کردند و طی تشریفات گوشت و خون مقدس را مصرف می‌کردند. در این مراسم جذبه‌آور (خلسه‌آمیز) معتقد بودند که با خوردن گوشت و نوشیدن خون خوک، نیروی مقدس را در خود جذب کرده‌اند (رضی، 1381 ب: 4/ 2053).

 

[12]. طبق متن پهلوی بندهش، گوزن یکی از انواع شانزده‌گانه گاو است: سپید، خشن، سرخ، زرد، سیاه، گوزن، گاومیش و.. (دادگی، 1369: 79).

 

[13].

به‌قه‌رن به‌قه‌ر، به‌قه‌رن به‌قــــــــــــه‌ر

گاوی بنیامین به‌قــــه‌رن به‌قه‌ر

بنــــیامین گاوش ماهو خوه‌ره‌ن ماهو خوه‌ر

نیشانـــه دارو ئه‌و نه فه‌رق سه‌ر

(طاهری، 2007: 493؛ حسینی، 1382: 473)

 

[14].

زاتـش نه‌که له‌ن، زاتش نه‌ که‌له‌ن

گـاوم وایره‌ن زاتــــــش نه‌ که‌له‌ن

زاتــــش ئه‌حمه‌ده‌ن نازش چه‌وه‌له‌ن

هه‌نه‌ش نیشانه شاخش په‌ل په‌له‌ن

(حسینی، ۱۳۸۲: 493 و 474)

 

[15]. draona

 

[16]. هوم گیاهی است که بیشتر در نواحی کوه‌های ایران و افغانستان می‌روید. آن را در هاون می‌کوبیدند و شیره آن در مراسم مذهبی زرتشتیان چشیده می‌شد. این گیاه در ریگ ودا «سئومه» و در اوستا «هئومه» نام دارد. یک گیاه شفابخش است و شراب آن بسیار نیروبخش و مسکر بوده و در مراسم مذهبی و فدیه و قربانی برای خدایان نقش کلیدی دارد. در سراسر اوستا و متون دینی پهلوی، به تکرار از آن و مراسم تهیه و کاربردش یاد می‌شود. آنچه از متن اوستا برمی‌آید، نام گیاهی و نام ایزدی است که نگهبان و موکل این گیاه بوده و هم‌اسم مرد پارسایی است که با وارستگی و دینداری زندگی می‌کرده است. گیاه هوم، گیاهی بوده است دارای خواص درمانی و طبی و در اوستا سرور همه گیاهان اهوره آفریده و نیک است و به همین سبب است که تشخص یافته و در مفهوم ایزدی، یعنی گیاهی مورد ستایش درآمده است (رضی، 1381 ب: 4/ ۲۳۸۱-۲۳۸۲ و 2384).

 

[17].

گاو به‌یـــو وه وار، گاو به‌یـو وه وار

چه‌ سه‌ر و سری گــــــاو به یو وه وار

ئه‌ز وه فیدات بام شیـرین که‌مـــاندار

کــوشته‌ی ئا گاوه ئامــــــان وه تومار

وه گوشت که‌له‌زه‌رد گردنمان ئیقــرار

مـــایه‌ی میردانه‌ن سره‌ن چه کـوی یار

(طاهری، 2007: 516)

 

[18].

یاران وه که‌لام بده‌ران جـــــــلیت

وه که‌لام، قاپی دین، بـــژه‌نان کلیت

یاران وه گروی خار نه نیشان هاویـــت

سر نه‌ که‌ران فاش هیچ نه‌وان هاهیت

(طاهری، 2007: 398؛ حسینی، 1382: 271؛ صفی‌زاده، 1375: ۸۷-88)

 

[19].

قالماز گناهی حقیقده اولان قرداشن

حقن عذابی واردر اونه ایدر سرّ فاش

(طاهری، 2007: 436)

 

[20].

نه‌و شه‌قه‌ی شه‌هبال، شه‌هباز سفید

بروز که‌ردش زات نه‌دانه‌ی ئـــومید

(همان: 45)

 

[21].

دامش بی زووال، دامش بی زووال

دامیـار بنیامین دامــــــش بی زووال

نینـا ته‌نه‌نش نـه وه‌ره‌و شاهــــبال

شه‌هبازیش گرته‌ن خواجای یار که‌مال

(همان: 453؛ حسینی، 1382: 281)

 

[22].

هه‌فته‌وان چه نوور شـاباز عادل

په‌ی شه‌رت میردان تو که‌ردی حاسل

(طاهری، 2007: 350؛ همو، 1382: 452؛ صفی‌زاده، 1375: 224)

 

[23].

ئه‌و تاخو شاباز، ئه‌و تاخو شاباز

ها پیر سنجه قه‌ن ئه‌و تاخو شاباز

(طاهری، 2007: 208؛ حسینی، 1389: 1/ 106)

 

[24].

ئه‌ز وه‌شونه پای پیر چه‌مداری

مه‌لوم په‌ی جویای شای خاوه‌ندکاری

ویم فردا چه توی ئا ساجنـــاری

دیـم که شا نیشتــــه‌ن نه دلـی ناری

(طاهری، 2007: 175)

 

[25].

ستاره‌ی مه‌زیو نه‌جـــامه‌ی خورشید

پیشانی حه‌یده‌ر جای شه‌وقو ئومید

(همان: 198)

 

[26].

زه‌رینه گیـــسا، زه‌رینــــــه گیسا

ناوس، ئه‌حمه‌ده‌ن زه‌رینه گیــسا

ئه‌ز چه‌نیش شانام پرشنــگ وه لیــسا

لیسمان چـا وه‌ره‌ن نوور و ته‌میسا

(همان: ۸۹-90؛ حسینی، 1382: 67؛ دکه‌ای، 1394: 121)

 

[27].

ئافتاو ئه‌حمدن شه‌هیده و جانی

هام لیفش نعمه‌ت شیر یه‌زدانی

(طاهری، 2007: 101 و 77 و 174)

 

[28].

ئه‌ی دیره‌داران دیــــره‌ت که‌ره‌عه‌رز

دوست دیره‌داران دیره‌ت که‌ره عه‌رز

ته‌نگ بوزه‌ت بکیش مه‌ترسه‌و مه‌له‌رز

خوره‌م، دیره‌دار، سـه‌ر ئاوه‌ر وه به‌رز

شکار عاشــقان نمه‌بو سه‌ر هه‌رز

(طاهری، 2007: 35)

 

[29]. رهرو راه اشه (راستی) (اوستا، 1374: 2/ 919).

 

نویسندگان

سیدحسن قریشی کرین 1 هادی استهری 2
1 استادیار گروه تاریخ دانشگاه پیام نور

2 دانش آموخته کارشناس ارشد تاریخ اسلام دانشگاه پیام نور

 

نویسندگان [English]

Seyed Hasan Qoreishi Karin 1 Hadi Estahri 2
1 Assistant professor of History of Payame Noor University
2 MA graduate of History of Islam Payame Noor University


چاپ   ایمیل