فرقه شيخيه و شيخ احمد احسائي

شیخیه بازدید: 2153
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 4 - 8 دقیقه)

آشنایی و شناخت عقائد و شرح حال فرقه شیخیه از چند جهت دارای اهمیت فراوانی است :
1-   از آن جهت که سرمنشأ بسیاری از گروههای سیاسی مثل بابی‌گری، بهائی‌گری و ازلیگری می باشد که بعد از شیخیه به لباس مذهب و فرقه در آمدند.
2-   از آن جهت که شیخ احمد احسائی از علمای شیعه بوده، تفاوتی بین شیخیه و شیعه قائل نیستند و این دو را یکی می­دانند.
3- مبلغان این فرقه افراد ساده دل شیعه -که آشنایی زیادی به عقائد امامیه ندارند- را پیدا کرده و شیخیه را شیعه اصیل و پیروان راستین ائمه علیهم السلام معرفی می‌کنند.

رهبر شیخیه
شیخیه گروهی از شیعه امامیه و از پیروان شیخ احمد احسائی از علمای قرن سیزدهم هستند.[1] وی پسر زین الدین احسائی از مردم احساء منطقه قطیف حوالی بحرین در خانواده ای سنی مذهب در سال 1166 هجری به دنیا آمد و در بیست سالگی مذهب شیعه دوازده امامی را برگزید وی در شیعی‌گری متعصب و دارای ذوق فلسفی بود . وی در سال 1186 از زادگاهش مهاجرت کرده و به کربلا و نجف رفت و در مجالس درس علمایی چون سید مهدی بحرالعلوم و آقا باقر یا وحید بهبهانی حاضر می‌شد. وی پس از بازگشت به وطن دوباره در سال 1212 هجری قمری به کربلا بازگشت و با شیخ یوسف، پیشوای اخباریان ملاقات و به مسلک آنان متمایل گشت. وی در سال 1221 قمری برای زیارت قبر امام رضا (ع) به ایران آمد و در مسیر مدتی در اصفهان و یزد اقامت کرد و مورد احترام بسیار علمای ایران و مردم واقع شد. وی با اصرار مردم یزد بعد از زیارت به یزد بازگشت و در آنجا ماند و مجلس درس و بحث دایر کرد و بیشتر تالیفاتش را در آنجا نگاشت.
در مدت کوتاهی نظرات وی در ایران انتشار یافت بطوری که فتحعلیشاه قاجار مرید او شد و خواهان زیارتش شد. .
وی پس از دو سال و اندی اقامت در یزد از راه قزوین و همدان و کرمانشاه به کربلا بازگشت و از کربلا و راه شام عازم زیارت مکه شد و در نزدیکی مدینه در تاریخ 21 ذیقعده سال 1241 هجری در سن 75 سالگی وفات یافت و او را در بقیع به خاک سپردند.[2]
برخی از نویسندگان این گونه نگاشته اند که وی پس از مدتی موفق به اخذ درجه اجتهاد از علامه بحرالعلوم شد. اما آن چیزی که خود شیخیه مدعی هستند اخذ اجازه روایت است نه اجازه اجتهاد، که البته اجازه روایت فقط توثیق می­خواهد و شرط اجازه روایت فقط سواد نیست. چرا که یک بازاری هم می‌تواند اجازه روایت بگیرد و اگر واقعا تالیفی از خود داشت که برای کسب این اجازه به علامه بحرالعلوم دهد باید تقاضای اجازه اجتهاد می­کرد نه اجازه روایت![3]
همچنین درباره حضور او در درس مراجع کربلا و نجف نیز فرزند شیخ احمد در شرح حال وی اینگونه نوشته است:
چون به کربلای معلی و نجف اشرف مشرف گشت در مجالس و محافل علما و فضلا حاضر می­شد تا پایه و مایه هر یک را معلوم کند و مشاهیر علما در این وقت جناب آقا باقر (وحید بهبهانی) و سید مهدی (بحرالعلوم) بودند.[4]

عقیده شیخ احمد و تکفیر او
شیخ احمد احسائی در جریان بازگشت به کربلا از مسیر قزوین مورد استقبال مردم قرار گرفت و به دیدار علمای قزوین رفت. وی در ملاقات با حاج ملا محمد تقی (معروف به شهید ثالث) زمانی که شهید از وی پرسید مذهب شما در معاد چیست؟ شیخ گفت: من معاد را جسم هور قلیائی می‌دانم، آن هم در همین بدن است مانند شیشه در سنگ. شهید گفت: جسم هورقلیائی بجز بدن عنصری است و از ضروریات دین اسلام است که در روز قیامت همین بدن عنصری بازگشت می‌کند نه بدن هورقلیائی. در آن مجلس شیخ تکفیر شد. [5]

تکفیر شیخ توسط علمای بزرگ
مولف کتاب فرقه شیخیه به نقل از کتاب اجتناب می­نویسد:
متاخرین از علماء، پس جمعی شیخ را تکفیر کردند به سبب قائل شدن به علل اربعه. (یعنی ائمه علت ایجاد عالم هستند و خود آنها علل اربعه یعنی علت فاعلی، علت مادی، علت صوری، و علت غایی ایجاد عالم هستند) از جمله تکفیرکنندگان، سید مهدی پسر صاحب ریاض، حاجی ملامحمد تقی ملقب به شهید ثالث، حاجی ملا جعفر استرآبادی، سید ابراهیم قزوینی، صاحب ضوابط، شیخ محمد حسین صاحب فصول، شریف العلماء (استاد شیخ مرتضی انصاری) شیخ محمد حسن صاحب جواهر، ملا آقا دربندی وعده دیگر از بزرگان علماء هستند.[6]

جانشینی سید کاظم رشتی
شخصیت واقعی این مرد برای مخالفین و موافقین مجهول است و کسی نمی­داند که وی از کجا آمده، آنچه مسلم است او اهل ایران نبوده و این مطلب را خود شیخیه نیز قبول دارند. و رشتی بودن وی به هیچ وجه ثابت نشده است. زیرا نه کسی ادعای خویشاوندی با او کرده و نه در رشت قبیله‌ای با این نام وجود دارد.[7]
با اینکه شیخ احمد احسائی، پسرانی فاضل چون شیخ علی، شیخ علینقی و شیخ عبدالله داشت و هر سه لیاقت جانشینی پدر را داشتند سید کاظم رشتی جانشین وی شد. سید کاظم رشتی پسر سید قاسم رشتی یکی از شاگردان خاص شیخ بود وی که جوانی بیست و یک ساله بود زمانی که شیخ در یزد اقامت داشت نزد وی رفت.
بعد از وفات شیخ احمد احسائی سید کاظم رشتی بر عقائد و نظریات عرفانی وی قیام کرد و با اینکه هیچ وصیتی از شیخ درباره جانشینی او وجود نداشت هیچ کس از حوزه علمیه شیخ و بستگان نزدیک او با وی معارضه نکرد و همه او را جانشین شیخ شمردند.
بدین ترتیب جوانی با کمتر از سی سال سن و با وجود دویست، سیصد مجتهدِ مسن به پیشوائی فرقه شیخیه منصوب شد و بی‌باکانه بوسیله نطق و قلم و تصنیف و تالیف کتب عهده‌دار انتشار عقائد استاد خود گردید.[8]

شیخیه کرمان
پس از وفات سید کاظم رشتی در سال 1259 و تعیین نکردن جانشین به علت نزدیک دانستن ظهور امام زمان با محقق نشدن وعده او شیخیان دچار حیرت و سردرگمی شدند. در این میان چند نفری ادعای جانشینی سید را کردند و سید علی محمد باب نیز مدعی شد که او همان امام غائبی است که سید کاظم رشتی نوید او را داده بود.
یکی دیگر از این جانشینان، آقا سید احمد فرزند سید کاظم بود که 36 سال در این مقام بود و در سال 1295 به دست فردی کشته شد.
بعد از ظهور باب، هیچ یک از رهبران شیخیه نتوانستند با او مبارزه کرده و عقائد شیخیه را سر و سامان بخشند تا اینکه حاج محمد کریم‌خان کرمانی توانست پیشوائی شیخیه را به عهده بگیرد و با سید باب و پیروان او مبارزه کند.
حاج محمد کریم­خان (1225- 1288ق) فرزند ظهیر الدولة پسر عمو و داماد فتحعلی­شاه و حکمران کرمان و بلوچستان بود. کریم‌خان از شاگردان سید کاظم رشتی و مریدان وی بود. وی که از همه پیشوایان شیعه فاضل‌تر بود تالیفات بسیاری به رشته تحریر در آورده است که به مهمترین آنها اشاره می‌شود.
1-  ارشاد العوام در شرح عقائد شیخیه و بیان نظرات شیخ احمد احسائی به زبان فارسی.
2-  هدایة الطالبین در بیان استدلالی معاد و معراج طبق نظر شیخ احمد احسائی.  
3-  کتاب دیوان مراثی که در آن مسائل کلامی را به زبان عربی به نظم در آورده است.
پس از درگذشت وی، طبق وصیتش اکثریت شیخیه به فرزند وی حاج محمد خان گرویدند. شیخیه کرمان در مسائل فقهی روش اخباری‌گری را برگزیده و با اجتهاد به شدت مخالفت ورزیدند.

شیخیه آذربایجان
راه و رسم شیخیه آذربایجان با مشرب و مرام شیخیه کرمان تفاوت دارد. مشرب شیخیه آذربایجان در اصول عقائد، پیرو مدرسه شیخ احمد و سید کاظم بوده و هستند و در فروع و احکام مذهبی، از مراجع بزرگ مذهب جعفری پیروی می­کنند.
برخی از مشاهیر علمای شیخیه آذربایجان عبارتند از:
1-  ملامحمد حجة الاسلام مامقانی که از شاگردان ارشد شیخ احمد بوده و در سال 1269 ق وفات کرد.
2-  میرزا محمد حسین حجة الاسلام فرزند ارشد ملامحمد از شاگردان سید کاظم رشتی متوفای 1303ق.
3-  میرزا محمد تقی حجة الاسلام متخلص به نیر.[9]



[1] - مشکور، محمد جواد ، فرهنگ فرق اسلامی ، آستان قدس رضوی ، مشهد ، 1375 ش ،  سوم ، 266.
[2] - فضایی ، یوسف ، تحقیقی در تاریخ و عقائد شیخیگری ، بابیگری ، بهائیگری ... وکسروی گرائی ، تهران ، آشیانه کتاب ، 1384ش ، دوم ، 25 تا 28.
[3] - خدایی، احمد، تحلیلی بر تاریخ و عقائد فرقه شیخیه، قم، انتشارات امیرالعلم، 1382ش، دوم، 42و 43.
[4] - الاحسائی، عبدالله بن احمد، شمسُ هجر، بیروت، لجنة احیاء تراث مدرسة الشیخ الاوحد الاحسائی، 1423ه، اول، 93.
[5] - فضائی، یوسف ، تحقیقی در تاریخ و عقائد شیخیگری ، بابیگری ، بهائیگری ... وکسروی گرائی ، پیشین ، 28
[6] - تحلیلی بر تاریخ و عقائد فرقه شیخیه، پیشین، 51.
[7] - رک، تحلیلی بر تاریخ و عقائد فرقه شیخیه، پیشین، 73تا75.
[8] - فضایی ، پیشین ، 29 و 30.
[9] - رک، فرق و مذاهب کلامی، ربانی گلپایگانی، 331 تا 333.

 

 

نویسنده :  حبيب عباسي

چاپ