دیدگاههای غالیانه شیخیه در خصوص مقامات ائمه اطهار ع، با محوریت اندیشه‌های شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 21 - 41 دقیقه)

133c

چکيده

با نگاه به آثار شیخیه، خصوصا آثار موسسان اصلی شیخیه (شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی) رگه­هایی از غلو، از سوی آنان در اصول پنج­گانه دین به چشم می­خورد که بستر مساعدی برای دیگر اعتقادات آنان شده است. این فرقه، به عنوان یکی از فرقه­های غالی منتسب به امامیه، به تبع رهبران اصلی خود، با ادعای محبت امامان نورb، در حق ایشان دچار گزافه­گویی شده­، معتقدند ائمه اطهارb، علل اربعه آفرینش، مبدأ پیدایش هستی، عین اسما و صفات خداوند و محال مشیت پروردگار بوده و بر این باورند که خداوند پس از خلقت عالم، تدبیر امور آفرینش را به حضرت امیرA تفویض کرده است. بر همین اساس، بعضی از اعتقادات این فرقه، از سوی عالمان امامیه، «غلو» عنوان شده است.

این مقاله با روش کتابخانه­ای، پس از بررسی مقامات ائمه اطهارb در آثار شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی، با استفاده از قرآن کریم و آثار معتبر روایی امامیه و اثبات صحت انتساب غلو به این دو رهبر شیخی، در صدد نقد این ادعا برآمده و اثبات کرده است که نه تنها خلقت و آفرینش، از صفات انحصاری پروردگار است، بلکه هیچ­گاه اهل­بیتb خود را خالق ندانسته­اند و حتی ایشان همواره با تبری از معتقدان به ربوبیت و خالقیت غیر خدا، خود را بندگانی خاضع و فروتن در مقابل خداوند، به مردم معرفی کرده­اند.

 

مقدمه

بر اساس اعتقاد به امامت ائمه اطهارb، به عنوان کسانی که این مقام در ایشان تعیُّن پیدا کرده و منطبق بر باور به عصمت امامان نورb، (احزاب: 33)، پیروی از ایشان باید بدون هیچ چون و چرا باشد (نساء: 59 و حشر: 7)؛ و هرگونه تغییر و تحریف و توجیه بی­اساس کلماتشان، موجب گمراهی است.

از سویی دیگر، با نگاه به روایات، ائمه اطهارb به رغم بهره­مندی از دانش بی‌کران و قدرت‌های ویژه، همیشه خود را بنده پروردگار دانسته (ابن بابویه، 1413: ج1، ص338 و کشی، 1363: ص225)؛ و علم و قدرت‌های خویش را اعطایی از جانب او می‌دانند و هیچ‌گاه ادعا نکرده‌اند که در بهره‌مندی از دانش بی‌کران و قدرت‌های خارق العاده، مستقل و هم‌عرض خداوند بوده و یا خداوند برخی قدرت‌ها را به ایشان تفویض کرده و خود کنار نشسته است (ابن بابویه، 1414: ص100).

با لحاظ این نکته، مذهب تشیع، به عنوان مسیر واقعی اسلام و حقیقت آموزه‌های نبویr، پس از پیامبر اعظمr به دلایل مختلف، به فرقه­هایی منشعب شد. یکی از فرقه­های منتسب به تشیع که با ادعای تبعیت از ائمه اطهارb در اصول و فروع دین، با عالمان امامیه دچار اختلافات عمیق شدند؛ فرقه «شیخیه» است که با استظهار از احادیث امامان نورb بر اساس توجیهاتی عجیب و عدم اعمال صحیح قواعد استنباط، در فهم متون دینی به خطا رفته و نتایج نادرستی اخذ کرده­اند؛ به حدی که بیش‌تر عالمان امامیه اعتقادات آنان را غلو دانسته اند.

این فرقه به طور خاص در بحث امامت، برای امامان قدرت‌ها و مقاماتی ادعا کرده که خود ائمهb این مقامات را از خود نفی کرده و افراد را از غلو در حق ایشان نهی کرده‌اند.[1] به عنوان مثال، شیخیه، ائمه اطهارb را علل اربعه آفرینش (احسائی، 1420: ح4، ص69ـ70). و علت تام خلقت عالم پنداشته­اند (همان، ج3، ص56ـ57).

بنیانگذار این فرقه، شیخ احمد احسائی است که پس از چند سال تحصیل در حوزه­ علمیه عراق، سرانجام به انحرافاتی دچار و به اعتقاداتی متفاوت با باورهای شیعی، باورمند گردید. از باب نمونه، وی در بحث معاد، از جسمانیت معاد تفسیری مطرح کرد که با دیدگاه عالمان امامیه اصلاً هم سنخ نبوده و همین مسئله موجب شد بزرگانی، همچون ملامحمد تقی برغانی قزوینی و دیگر عالمان بزرگی همچون صاحب فصول، پسر صاحب ریاض و صاحب جواهر حکم تکفیر او را صادر کنند (تنکابنی، بی‌تا: ص42). پس از وی، رشتی نیز در مناظره‌های متعدد با عالمان شیعه، مورد تکفیر و طرد قرار گرفت.

مقاله پیش­رو در صدد وصف تفکر شیخیه (خصوصاً احسائی و رشتی) در زمینه مقامات ائمه اطهارb است و در ادامه بررسی خواهد شد که چرا اندیشمندان شیعی، شیخیان را در این بحث، افراط­گرا معرفی کرده­اند.

اما پیش از بررسی و نقد دیدگاه­های آنان، آشنایی با زیست نامه احسائی و رشتی لازم می­نماید:

زیست‌نامه شیخ احمد احسائی

شیخ احمد احسائی، در رجب سال 1166ق، در قریه مطیرفی در منطقه احساء، در شرق عربستان، متولد شد (همان، ص14و29). وی در پنج سالگی، قرآن خواندن را آموخت (همان، ص30). و تحصیلات ابتدایی را در موطن خود گذراند (ابراهیمی، بی‌تا: ص166 و احسائی، 1420: ج1، ص32). او مدعی است در تحصیلات ابتدایی جز عوامل و اجرومیه، چیز دیگری نخوانده و به مدد رویا، علوم و معارف دینی را از ائمه اطهارb در خواب فرا می‌گرفت (ابراهیمی، بی‌تا: ص118؛ رشتی، 1423: ص13 و احسائی، 1420: ج1، ص32ـ35).

عبدالرضا خان ابراهیمی، از رهبران شیخیه کرمان، سفر شیخ احمد در بیست سالگی، در سال 1186ق به نجف و کربلا و استفاده او از محضر بزرگانی، همچون سید محمد مهدی شهرستانی، شیخ حسین آل عصفور، آقا باقر وحید بهبهانی، سید مهدی طباطبایی، شیخ جعفر کاشف الغطاء و سید علی طباطبایی (صاحب ریاض) را گزارش کرده است (احسایی، 1420: ج1، ص14).

احسائی به قصد زیارت حضرت ثامن الحججA راهی ایران شد و طی سفر طولانی خود به ایران، در شهرهای مختلفی، از جمله یزد، اصفهان، کرمانشاه و تهران اقامت گزید که به درخواست برخی از پیروانش، همچون میرزا محمد علی برغانی به قزوین رفت (نجفی، 1383: ص45). برادر بزرگ­تر میرزا محمد علی، ملا محمد تقی برغانی، از عالمان برجسته آن خطه، بر اثر همنشینی و مباحثات مکرر با شیخ و اطلاع از اعتقادات زاویه‌دار احسائی که با باورهای امامیه داشت، با وی به مناظره نشست و مطلع شد احسائی به معاد جسمانی، عقیده‌ای متفاوت دارد و اعتقاد تشیع به جسمانیت معاد را قبول ندارد و به رغم تصریحات روشن قرآن، تفسیر دیگری از جسمانیت معاد ارائه می‌کند.

بدین سبب، برغانی، احسائی را تکفیر و حکم کفر وی را صادر کرد (تنکابنی، بی‌تا: ص42). به دنبال حکم برغانی، برخی دیگر از عالمان ایران و عراق، چون صاحب جواهر، سید مهدی طباطبایی، شریف العلمای مازندرانی، شیخ محمد حسین صاحب فصول و سید محمد مجاهد نیز، احسائی را تکفیر کردند (همان: ص44).

پس از هجرت شیخ از ایران به سمت عراق و در سفرش از کربلا به مکه، در میان راه، دچار بیماری شد و در دو منزلی مدینه، در محلی به نام «هدیه» در میانه راه، روز یکشنبه بیست­ویکم ذیقعده سال 1241ه.ق از دنیا رفت، در بقیع دفن گرديد. (احسائی، 1429: ص40).

احسائی آثار متعددی به رشته تحریر در آورده است که «شرح الزيارة الجامعة الكبيرة»، «شرح العرشية»، «شرح المشاعر»، «صراط اليقين في شرح تبصرة المتعلمين»، «احوال البرزخ و الآخره»، «الرجعه»، «القضا و القدر»، رساله «حیات النفس» و «مسائل حکمیه» را می توان از اهم تالیفاتش دانست.

یکی از نکات حائز اهمیت در زندگانی احسائی، آن است که وی، خود را در هیچ علمی شاگرد هیچ استادی ندانسته، مدعی است تمام اجازات و دانش خود را در خواب و از ائمه اطهارb فراگرفته است (هانری کربن، بی‌تا: ص25).

به عنوان مثال، وی ادعا کرده که شبی امام هادیA از طرف امام زمانA، به او در خواب اجازه نقل روایت و اجتهاد، اعطا کرده و او این اجازات را از طریق پیمودن مراحل درسی در حوزه کربلا و نجف، کسب نکرده است. وی در این خصوص می­نویسد:

... چون شب شد، خدمت امام هادیA رسیدم و شکایت از حال مردم نمودم. فرمود: «ترک کن ایشان را و به حال خویش مشغول باش». اوراقی چند مرا عطا کرد و فرمود: « این اجازه‌های دوازده­گانه ماست … که هر یک از دوازده امامb به تو عطا کرده‌اند». گرفتم و گشودم و نظر کردم (احسائی، بی‌تا: ص14).

زیست‌نامه سید کاظم رشتی

سید کاظم رشتی، فرزند سید قاسم، در سال1212ق، در رشت متولد شد (رشتی، 1423: ص12). سید کاظم رشتی، دروس ابتدایی را در موطن خود گذراند و طبق ادعای ابوالقاسم‌خان ابراهیمی، برای رسیدن به درجات عالی، با دیدن حضرت زهراh در عالم رویا، به درس احسائی رهنمون شد (همان، ص147). دوستی و نزدیک شدن رشتی با احسائی، به جایی رسید که به نقل از کریمخان کرمانی، احسائی در حق شاگرد خود گفته بود:

«سید کاظم می‌فهمد و غیر او نمی‌فهمند» (رشتی، 1423: ص147 و کرمانی، بی‌تا: ص64).

احسائی برای تثبیت جایگاه رشتی به عنوان جانشین، تلاش بسیار کرد. مثلاً به نقل از کرمانی، وقتی از احسائی سوال شد که اگر دست ما به شما نرسید، از چه کسی اخذ علم کنیم؛ احسائی در پاسخ به این سوال گفت:

از سید کاظم بگیرید؛ زیرا او علم را از من مشافهتاً آموخته است و من از ائمه، خود مشافهتاً آموخته‌ام ... (کرمانی، بی‌تا: ص71).

به هر حال، بعد از مرگ احسائی، زعامت شیخیه به رشتی رسید. گرچه تلاش احسائی بر تثبیت جایگاه رشتی به عنوان جانشین موثر بود؛ بالاتر از تاکیدهای شیخ، در امان ماندن خانه رشتی از هتک حرمت توسط سپاه عثمانی، خود در تثبیت جایگاه او در میان شیخیان، حائز اهمیتِ بسیار بوده است.

البته زعامت شیخیه برای رشتی در آن عصر، چندان هم با خوش اقبالی همراه نبود؛ زیرا رشتی، زمانی به ریاست فرقه شیخیه رسید که متشرعان اثناعشری، علیه شیخیان بوده و قاطبه مجتهدان، احسائی را تکفیر می‌کردند. لذا وی در عصری سکان‌دار کشتی شیخیه شد که از جامعه شیعی طرد شده بودند؛ تا جایی که به ادعای رشتی، مردم چندین بار به جانش سوء قصد کرده و یک بار هم در حمله­ای در حرم حضرت سیدالشهداA عمامه او را از سرش برداشتند. (رشتی، 1423: ص87).

بر همین اساس، وی از عالمان شیعی کینه عمیقی به دل گرفت تا جایی که براساس گزارش تنکابنی، مبتنی بر مشاهده های عینی خود، او عالمان را در درس خود، شتم کرده، مورد سخنان ناروا قرار می‌داد (تنکابنی، بی‌تا: ص58).

این کینه زمانی به اوج خود رسید که در مجالس متعدد مناظره، رشتی با عالمان بزرگ و سرشناس عراق، از جمله مرحوم سید مهدی طباطبایی، تفکر این مکتب کاملاً مورد خدشه و تکفیر قرار گرفت و جامعه شیخیه در عراق به کلی رانده شد (ابراهیمی، بی‌تا: ص192 و تنکابنی، بی‌تا: ص44). رشتی نیز در سال 1259ق، پس از حدود 18 سال رهبری شیخیان، در کربلا از دنیا رفت.

از اهم آثار رشتی می‌توان به «شرح قصیده لامیه»، «شرح خطبه تطنجیه»، «تفسیر آیت الکرسی»، «دليل المتحيرين»، «شرح دعاء السمات»، «الحجة البالغة» و «السلوك الى الله» اشاره کرد.

مقامات ائمه اطهارb از دیدگاه احسائی و رشتی

پس از آشنایی با سرگذشت دو بنیانگذار شیخیه، به بررسی دیدگاه­های آنان در خصوص مقامات ائمهb می پردازیم:

احسائی و رشتی، دو بنیان­گذار جریان فکری شیخیه، در ارائه دیدگاه خود در مورد جایگاه ائمه اطهارb در آفرینش و خلقت عالم، در ظاهر، همچون شیعه اثناعشریه معتقدند از آن­جا که ارتباط مستقیم میان خداوند و غیرمعصومان، ممکن نیست و انسان‌های عادی، امکان دریافت فیض به طور مستقیم از خداوند را ندارند؛ باید میان خالق و مخلوق واسطه‌ای باشد و امام معصومA، همان واسطه فیض از خالق به مخلوق است.

اما نکته قابل توجه، این­که گرچه ظاهر این اعتقاد، همچون باورِ شیعه است؛ تاویل فرقه شيخيه از این باور، موجب انشعاب شیخیه از شیعه و صحت انتساب غلو و افراط به شیخیه می‌گردد؛ زیرا احسائی و تابعان او، در خصوص جایگاه اهل بیت عصمتb در آفرینش به آموزه­هایی باورمندند که از نگاه عالمان امامیه، مصداق غلو و افراط است. در ذیل به اهم اعتقادات ایشان اشاره می­شود:

الف) ائمهb، علت تامه وجود هستی

احسائی مکرراً، اهل­بیت عصمتb را با این عنوان که ایشان واسطه ایصال فیض از خالق به مخلوقاتند، شریک خداوند در خلقت دانسته و معتقد است اهل‌بیتb علت تامه وجودات هستند. وی مدعی است:

و وجهی که قلب بدان اطمینان و سکون پیدا می­کند، چیزی است که از ایشان صادر شده است؛ در این معنا که ایشان علت تامه وجود عالم هستند؛ هم در صدور عالم و هم در بقای آن. لذا هر یک از ائمهb به ]اراده[ خداوند، علت فاعلی هستند و به امر او انجام می‌دهند. (احسائی، 1420: ج3، ص56).

چنان که پیداست، شیخ احمد، صدور عالم و بقای آن را به اهل بیتb، نسبت داده و ایشان را علت تام خلقت دانسته است.

رشتی نیز معتقد است، اهل بیتb مبدا تمام وجود هستند. وی همچنین افزوده که خداوند تمام آفرینش را از نور اهل بیتb خلق کرده است. او می­نویسد:

تحقیقاً و با ادله قطعی ثابت شده است که حضرت محمد و آل ایشانr مبدأ وجودند ... سپس همه خلایق، از اضافه نور و شعاع ایشان خلق شده­اند. (رشتی، 1420: ص93).

بر اساس این دو عبارت، این استاد و شاگرد، اهل­بیتb را به عنوان مبدأ و علت تامه وجود هستی معرفی کرده و واقعاً معتقدند ایشان، علت تام خلقت هستند.

ب) عینیت ائمهb با اسما و صفات الاهی و محالّ مشیت الله بودن ایشان

از دیگر اعتقادات احسائی و رشتی، این است که احسائی، اهل­بیتb را عین صفات پروردگار و محل مشیت الاهی می­داند. وی می‌نویسد:

دومین مرتبه، رتبه معانی است و حق معرفت اهل­بیتb این است که ]بدانیم [ امامانb، معانی اسما و افعال الاهی‌اند. پس ایشان علم و قدرت و حکمت و فرمان و عدل و چشم و گوش و وجه الله‌اند. آل محمد، نور، دست، بازو، کتاب، خزائن، کلیدهای خزائن او، عالمان به علم الاهی، اسرار غیب، محل مشیت پروردگار، زبان گویای اراده او و برترین صفات و زیباترین اسمای خدایند (احسائی، 1420: ج3، ص141).

احسائی، معتقد است «محل مشیت الاهی»، وجود شریف ائمه معصومانb می‌باشد. محل مشیت، هم به این معناست که هر آنچه ایشان بخواهند، خداوند همان را خواهد خواست. هر چند شیخ احمد به این معنا تصریح نکرده است؛ با دقت در عباراتش می‌توان به چنین اعتقادی پی‌برد. وی می‌نویسد:

«پس آنان ]=اهل­بیتb [ علت فاعلی ]خلقت[ هستند؛ زیرا آنان ظرف مشیت خداوند می‌باشند (همان، ج1، ص203).

با دقت در عبارت احسائی می‌توان پی‌برد که منظور او از محال مشیت، به همان معنای پیش‌گفته است. از این رو که وقتی شیخ معتقد است علت تام صدور و بقای مخلوقات، اهل­بیتb هستند؛ طبیعتاً به دلالت التزامی باید معتقد باشد که امر خلقت به ایشان تفویض شده و تنها با خواست ایشان، مخلوقات خلق می‌شوند و در این هنگام، خواستی به طور اختصاصی برای خداوند، وجود ندارد. لذا به محض این‌که ایشان، مشیت کردند، خداوند هم مشیت می‌کند.

رشتی در بیان مفصلی به وضوح، به مظهر اسما و صفات الاهی بودن اهل­بیتb تصریح کرده و ایشان را مظهر ذات می­داند. او در این بیان، پس از این که مدعی است موصوف، زمانی به وصف در می‌آید که از او وصفی منتشر شده باشد، موصوفیت خداوند توسط اهل­بیتb را این‌گونه بیان می­کند:

زیرا این صفات، اگر عین ذات نباشند، اولین مظاهر ذات در مراتب مظهریت ذات هستند و به تحقیق دلیل اقامه شده بر این که ایشان ]=اهل­بیتb [ اولین مظهر خداوند و قدیمی‌ترین جلوت جلی الاهی است. پس حقیقت اهل­بیت عصمتb همان صفات و اسمای الاهی است (رشتی، 1428: ص196).

ج) علل اربعه آفرینش

احسائی در شرح فقرات متعدد از زیارت جامعه کبیره، مدعی است، ائمه اطهارb علل چهارگانه آفرینش هستند. وی مدعی است از آن جا که اهل­بیتb محل و ظرف مشیت خداوند هستند، ایشان علت تام خلقت و به تعبیر وی، علت فاعلی خلقتند. لازمه این گفته، آن است که بتوان با صحت حمل، صفت خلقت را به اهل­بیتb نسبت داد. او در شرح عبارت «و آثارُکُمْ فی الآثار و قُبُورُکُمْ فی الْقُبُور»؛ بعد از بحث از خلقت و رزق و اجل و عمر و قلب و روح مردم، به این لازم نیز این­گونه تصریح کرده است:

پس هر آینه ایشان ]=اهل­بیت[b، در تمام این­ها، مبدأ و معاد می­باشند. لذا ایشان، علت فاعلی هستند (احسائی، 1420: ج4، ص43).

در توضیح سه نوع دیگر علت، وی مدعی است نور اهل­بیتb، علت مادی خلقت خلایق است و خداوند اشیا را از نور اهل­بیتb آفریده است. علت صوری نیز، صورت اشباح ایشان و علت غائی نیز خود ایشان هستند؛ به این معنا که همه مخلوقات به خاطر ائمه معصومb و برای ایشان به درجه خلقت رسیده‌اند.

وی در شرح عبارت «و اَکْرَمَ اَنْفُسَکُمْ» از زیارت شریفه جامعه کبیره، این ادعا را در بیانی، چنین به رشته تحریر درآورده است:

و مایه تعجب است از او ]=ملا محمد تقی مجلسی، شارح زیارت جامعه=[ از ]قصور در فهم میزان[ کَرَم اهل­بیتb، به معنای سخاوت ایشان که شامل تمام موجودات از جمیع خلائق، بلکه جمیع ممکنات می‌شود؛ اما چیزهایی که تکوین یافته، به خاطر دلیلی است که قبلاً بدان اشاره کردیم که همانا تمام کائنات به چهار علت به وجود آمده‌اند: علت اول، علت فاعلی است و جمیع کائنات به ]دست[ اهل‌بیتb قوام یافته‌اند؛ زیرا ایشان، محل حلول مشیت خداوند هستند... . علت دوم، علت مادی است و هر تکوین یافته‌ای فقط از اضافه نور ایشان خلق شده است؛ زیرا اضافه نور اهل‌بیتb یا شعاع نور ایشان، تنها موجودی است که ماده هر مخلوقی از آن خلق شده است و علت سوم، علت صوری است؛ زیرا خداوند سبحان هر چیزی را از شَبَح صورت اهل‌بیتb خلق نموده است. علت چهارم نیز، علت غایی است. اگر اهل­بیتb نبودند، خداوند هیچ یک از مخلوقاتش را خلق نمی‌کرد و خداوند تمام خلایق را فقط به خاطر ایشان خلق نموده است (همان: ص69).

با توجه به عبارات احسائی، می‌توان ادعا کرد وقتی اهل­بیتb، مصداق ظرف مشیت الاهی شدند، می‌توان صفت خلق کردن را به ایشان منتسب کرد و ایشان را خالق نامید؛ کما این که منظور او از علت فاعلی در خلقت، همین است.

وی نه تنها صفت خلقت را به ائمهb، به عنوان علت فاعلی منتسب می‌کند، بلکه معتقد است، خداوند اساساً امور خلقت را به پیامبر و اهل بیتb تفویض کرده است. البته او برای فرار از اتهام به تفویض و شرک، مدعی است همه مخلوقات تحت قدرت بی‌نهایت الاهی هستند؛ اما با انتساب خلقت به ائمهb، دچار غلو دیگری شده است. وی در شرح عبارت «و اَمْرُهُ اِلَیْکُمْ» چنین نگاشته است:

پس ]هنگامی که[ خداوند سبحان همه اشیا را خلق نمود، امر خلقتش را به ولی خود ]که بر مخلوقاتش ولایت دارد[، تفویض کرد و زمانی که خداوند آن را به ولی‌اش تفویض نمود، دست ]قدرت[ش را از هیچ چیزی از آن ]=خلقش[ برنداشت، بلکه او ]همه اشیاء[ و ولی‌اش ]که بر همه اشیا ولایت دارد[، در قبضه و قدرت اوست و هرگونه او ]=خداوند[ بخواهد، در او ]=اشیاء[ تصرف کرده و ولی نیز در او ]=اشیاء[ هرگونه خداوند سبحان بخواهد، تصرف می‌کند (همان: ج2، ص154).

حدیث «اَنَا و عَلِیّ اَبَوا هَذِهِ الامّة» از نگاه احسائی

در ادامه این موضوع، نکته قابل توجه، تفسیر احسائی از حدیث مذکور است. وی در بحث علت مادی آفرینش، مدعی است که منظور پیامبر اکرمr از این فرمایش آن است که پیامبرr و حضرت علیA ماده آفرینش هستند! او می­نویسد:

معنای این که خداوند سبحان، ائمهb را کمک برای خلقتش قرار داد، این است که هیچ چیزی، مگر به وسیله ماده و صورتش قوام و هستی پیدا نمی‌کند؛ زیرا وجود هر پدیده‌ای بر علت مادی و علت صوری متوقف است. لذا زمانی که خداوند، حضرت محمدr را چراغی نورانی خلق نمود، نور ایشان فروزان شد و چاه و گودال اکبر را پر کرد. سپس خداوند، ماده همه اشیا، اعم از اشیای غیبی و غیر غیبی، مادی و غیر مادی و جوهر و عرض را از نور پیامبر اکرمr خلق نمود. نیز زمانی که حضرت علیA را به شکل ماهی نورانی خلق کرد، نور ایشان فروزان شد تا این که گودال اکبر را پر کرد. سپس خداوند صورت همه اشیا، اعم از غیبی و غیر غیبی و مادی و غیر مادی و جوهر و عرض را از نور حضرت علیA خلق کرد. لذا ماده، پدر است و صورت مادر و به همین ]معنا[ پیامبر اکرمr در حدیث «انا و علی ابوا هذه الامة» اشاره کردند (همان: ج1، ص58).

او پیامبرr را به عنوان «اَب» و «ماده اشیاء» و حضرت علیA را به عنوان «اُم» و «صورت اشیاء»، تلقی کرده است تا بتواند علت مادی را نیز توجیه کند.

د) تفویض تدبیر عالم به امیرالمومنینA

احسائی در ادعای گزافی دیگر، مدعی شده است که خداوند تدبیر امور دنیا را به امیرالمومنینA اعطا یا تفویض کرده است. او در شرح عبارت «و احکمتم عقد طاعته»؛ در زیارت جامعه کبیره، با نقل روایتی مدعی می‌شود که حضرت امیرالمومنینA در روایتی موسوم به «حدیث السحابه»، در مورد فرشته‌ای صحبت کردند که یک بالش در مشرق و بال دیگرش در مغرب باز می‌شد. در واقع حضرت علیA بودند که این فرشته را بر این کار گماشته بودند و سپس حضرت در ادامه حدیث، خطاب به امام حسنA فرمودند:

و این ]جریان فرشته[ به این دلیل است که خداوند تدبیر امر دنیا را به من اعطا نموده و من دنیا را به اذن خداوند تدبیر می‌کنم (همان: ص45).

هـ) وحی بر نبی به اذن ولی

رشتی، در غلوی دیگر در حق اهل­بیتb، معتقد است، نزول وحی بر پیامبرr، فقط با اذن حضرت علیA بوده است. او این ادعا را با اسناد این مطلب به حضرت علیA تحت عنوان «حدیث بساط»، چنین نوشته است:

حضرت علیA در حدیث بساط فرمودند: «همانا هیچ ملکی قدم از قدم بر نمی‌دارند، مگر به اذن و دستور من، ... همانا جبرئیل هیچ‌گاه بر پیامبر اکرمr نازل نشد؛ مگر این که از حضرت علیA اذن گرفت. پس همیشه این­گونه بود که با اذن و اجازه قبلی حضرت علیA بر پیامبر اکرمr نازل می­شد (رشتی، 1421: ج2، ص293).

و) مقام ولایت اجمالی و ولایت تفصیلی

رشتی، در غلوی دیگر در شان حضرت امیرA، مدعی است پیامبر اکرمr دارای مقام ولایت اجمالی و بسیط بوده و مقام ولایت تفصیلی از آن حضرت علیA است. به عبارت دیگر، ولایت پیامبرr در حد اجمال و اندک و بسیط بوده؛ ولی ولایت حضرت علیA تفصیلی، گسترده و مبسوط بوده است. وی این ادعا را چنین نوشته است:

… و پیامبرr صاحب مقام اجمال و ولی صاحب مقام تفصیل است و این مقام‌ها، سه­گانه هستند، (اول، مقام نبوت؛ دوم، مقام ولایت اجمالی بسیط و سوم، مقام ولایه تفصیلی) و هر کدام از اضلاع، یکی از این سه ضلع هستند. لذا پیامبر اکرمr جامع دو ضلع و ولی صاحب ضلع دیگر است (رشتی، 1420: ص28).

منظور او از ولایت اجمالی و بسیط، آن است که گویا پیامبرr فقط موظف بوده‌اند اصل شریعت و تنها نام اسلام را به مردم برسانند؛ اما این حضرت امیرA بود که با بهره­مندی از مقام ولایت تفصیلی، حق هرگونه تفسیر، تشریع، تغییر و تبیین را داشته است.

نقد دیدگاه­های شیخیه در خصوص مقامات ائمه اطهارb

پس از آنچه از احسائی و رشتی نقل گرديد، دیدگاه­های آنان تحلیل و نقد می‌گردد؛ اما پیش از ورود به این مقوله، به صورت مقدماتی باید نکاتی طرح گردد:

مقامات ائمه اطهارb از نگاه شیعه

در آموزه­های شیعه، ائمه اطهارb دارای جایگاهی والا هستند و امامت، ادامه مسیر رسالت است. بر همین اساس، شیعیان، منطبق بر قرآن و روایات، نسبت به ائمه اطهارb به اموری معتقدند؛ از جمله:

  1. خداوند ایشان را معصوم و عاری از هر گونه خطا قرار داد (احزاب: 33).

  2. خداوند قبل از شروع امامت حضرت امیرالمومنینA، ائمه اطهارb و سفیران هدایت خود را پیش از ولادتشان مشخص کرده بود (کلینی، 1407: ج2، ص521).

  3. ائمه اطهارb، در عین بهره­مندی از دانش و قدرت بیکران الاهی، مقابل خداوند در نهایت خضوع و خشوع بوده و همواره خود را بنده خاضع و ناچیز پروردگار می­دانستند و نه تنها هیچ­گاه صفات اختصاصی خداوند، همچون خلقت را به خود منتسب ندانسته، بلکه افراد را همیشه از منسوب دانستن این صفات به ایشان اکیداً برحذر می­داشته­اند.

اما در طول تاریخ، در میان مردم در مسئله مقامات اهل­بیتb، همیشه دو طیف، بسیار بروز و ظهور داشته­اند:

دسته اول، «مقصران» هستند که به بسیاری از مقامات و معجزات امامان نورb معترف نبوده و روایات دال بر معجزات و اعمال خارق العاده خاندان وحی را غلو دانسته، این روایات را از جرگه روایات صحیح خارج می­دانند. در سوی مقابل، «غالیان» هستند که برای امامان نورb، مقامات و شئونی قائلند که خود اهل­بیتb، این شئون و مقامات را از خود نفی کرده و از این ادعاها و این دسته مدعیان، همواره تبری جسته­اند.

بر این اساس، لازم است مرز میان اعتدال و غلو روشن و دانسته شود که باور به مقامات ائمهb در چه مواردی غلو است.

نهی ثقلین از غلو

یکی از مهم­ترین دستورات خداوند در قرآن به مومنان، تبعیت بی­چون و چرا از فرمان‌ها و نواهی پیامبر اکرمr و به تبع ایشان، خاندان عصمتb است (حشر: 7).

با فرض این نکته، یکی از مهم­ترین دستورات قرآن کریم و اهل­بیتb، غلو نکردن در دین است (نساء: 171 و مائده: 77). قبل از ورود به بحث اقسام «غلو»، باید معنای غلو دانسته شود. این واژه، در لغت، به گذشتن از حد و تجاوز از محدوده و حریم هر چیزی اطلاق می­شود. راغب اصفهانی در بیان این واژه آن را «غلو» و گذشتن و تجاوز از حد می داند و نیز می‌انگارد که این واژه زمانی که کالایی با قیمتی بالاتر از حد خود به فروش می­رسد، اطلاق می­شود. همچنین زمانی که در قدر و منزلت شخص یا چیزی بیش‌ترگویی شود، این واژه به کار برده می­شود. (راغب، 1412: ص613).

صاحب لسان العرب هم می­نویسد:

غلو در دین و هر کاری، به تجاوز از حد اطلاق می­شود (ابن منظور، 1414: ج15، ص132).

بنابراین، به هرگونه تجاوز از حد و گزافه­گویی در شان کسی یا چیزی، غلو اطلاق می­شود.

اما شیخ مفید واژه غلو را در معنای اصطلاحی، چنین دانسته است:

آن دسته از غالیانی که به مسلمانی و اسلام داشتن تظاهر می­کنند و به حضرت امیرالمومنینA و ائمهb نسبت الوهیت و نبوت داده و در وصف و ستایش فضائل ائمهb، از حد اعتدال (و محدوده مقامات ائمهb) خارج شده­اند. آنان گمراه و کافر بوده و امیرالمومنینA به کشتن و سوزاندن آنان، حکم کردند (مفید، 1414: ص131).

غلو در آثار بزرگانی، همچون علامه مجلسی به چند قسم است.

علامه مجلسی در تعیین اقسام غلو، می­نویسد:

بدان که همانا غلو در مورد پیامبر و ائمهb، بر چند وجه است:

  1. قول به الوهیت ائمهb؛

  2. قول به مشارکت ائمهb با خداوند در معبود واقع شدن؛

  3. قول به مشارکت ائمه اطهارb با خداوند در خالق یا رازق بودن؛

  4. قول به حلول خداوند در ذات ائمهb یا اتحاد پروردگار با ایشان؛

  5. قول به اطلاع ائمهb از غیب بدون وحی یا الهامی از ناحیه پروردگار؛

  6. قول به این که ائمهb، همان انبیا بوده­اند (انبیا همان ائمهb بودند به شمایل نبیr)؛

  7. قول به تناسخ ارواح ائمهb؛

  8. قول به کفایت شناخت (یا محبت) ائمهb از جمیع طاعات و عبادات و عدم وجود تکلیف به ترک معصیت­ها با شناخت و محبت ائمهb. (مجلسی، 1403: ج25، ص346).

با نگاه به دیدگاه شیخ مفید و علامه مجلسی، قول به الوهیت ائمهb و انتساب صفات خاص پروردگار، همچون رزق، خلق، احیا و اماته به ائمهb غلو بوده و اگر کسی برای ائمهb چنین مقاماتی قائل شود، غالی است.

با لحاظ این مقدمه، به نقد ادعاهای احسائی و رشتی پرداخته و روشن خواهد شد که چرا شیخیان در اعتقادات خود، به غلو محکوم شده­اند.

نقد ادعاهای احسائی و رشتی

در این قسمت، به صورت مورد پژوهانه، ادعاهای احسائی و رشتی تحلیل و سپس نقد خواهد شد.

  1. اهل بیتb، علت تام وجود هستی

«علت تام»، علتی است که وجود معلول، تنها به وجود او وابسته بوده و در صورت معدوم شدن، معلول نیز منعدم خواهد شد. مفاد این تعریف برای علت تام، آن است که وجود و عدم معلول، تنها بر وجود و عدم علت تام متوقف است (صدرالمتالهین، 1419: ج2، ص127).

به عبارت دیگر، معلول تنها از این علت، هستی و قوام می­یابد و جز این علت، هیچ علت دیگری در پیدایش یا بقای معلول، دخیل نیست.

با فرض این نکته، لازم این­که اهل­بیتb، به تصریح احسائی در صدور و بقای عالم، علت تام باشند، یکی از این سه مورد است:

الف. انکار لزوم وجود خداوند؛

ب. انکار خلقت عالم توسط خداوند؛

ج. حداقل تفویض کل خلقت از خدا به ائمه اطهارb.

هر چند احسائی در ادامه مدعی می­شود که اهل بیتb به اذن و اراده خداوند خلق می­کنند؛ با نگاه به هندسه فکری او در ادعاهایی که از وی گذشت، عمیقاً به تفویض معتقد است.

علاوه بر مطلب مذکور، تمام اختلافات شیعه امامیه با مکاتب غالی، در همین نکته نهفته است که شیعه معتقد است اساساً خلقت، اولاً و بالذات و استقلالاً از آنِ خداست و هیچ کس، از جمله ائمهb، در خلقت عالم هیچ نقشی نداشته­ است و نداشته اند. به عنوان مثال، وقتی اسماعیل بن عبدالعزیز، یکی از اصحاب امام صادقA، در مورد حضرت، دچار افکار غالیانه شد، حضرت برای نشان دادن مقام عبودیت و مخلوقیت خودشان و عظمت پروردگار، به او فرمودند:

ای اسماعیل بن عبدالعزیز! ... ما را عبد (خدا) و مخلوق (پروردگار) حساب کنید؛ ]و با لحاظ این شرط[ در مورد ما هر چه می­خواهید، بگویید (صفار، 1404: ج1، ص241).

پر واضح است که امام صادقA، هم خودشان و هم دیگر ائمهb را مخلوق پروردگار دانسته و وصف خالقیت را از خود سلب کرده اند.

در روایتی واضح­تر و بر خلاف گزافه­های شیخیان، امام رضاA در دعاهای خویش می­فرمودند:

خداوندا! همانا تو خالق ما و خالق پدران اول و آخر ما هستی. خدایا ربوبیت و الوهیت، مگر برای تو سزاوار و شایسته نیست. پس نصارا را که عظمت تو را کوچک کردند و هر که قول ایشان را منتشر ساخت، لعنت کن! خداوندا! همانا ما بندگان تو و فرزندان بندگان تو هستیم. برای خودمان نیز هیچ ضرر و نفع و مرگ و حیات و نشوری مالک نیستیم. خداوندا! هر کسی گمان برد که ما رب هستیم، ما از او بیزاریم (ابن بابویه، 1414: ص100).

در روایت، مذکور، امام رضاA به وضوح، هرگونه عنوان خالقیت را از خود و پدران طاهرین و فرزندان مطهرشان دور دانسته و از تمام کسانی که این وصف را از خداوند به دیگران سرایت داده و موجب کوچک کردن عظمت خداوند شده­اند، بیزاری جسته­اند.

با دو روایتی که اشاره شد، به خوبی روشن شد که این ادعا، غلوی بیش نبوده و اهل­بیتb به شدت با این گزافه، در ستیز و در مخالفت هستند.

  1. عینیت ائمهb با اسماء و صفات الاهی

این نکته که اهل­بیتb، اسم­های نیکوی خداوند (عیاشی، 1380: ج2، ص42) و محال مشیت پروردگار هستند، محل اتفاق روایات شیعه است؛ اما شیخیان به رغم استفاده از آموزه «مظهر بودن ائمهb برای اسما و صفات پروردگار»؛ از این اعتقاد برداشت متفاوتی دارند که مقابل دیدگاه امامان نورb و مورد خدشه عالمان امامیه می­باشد.

احسائی تصریح کرده از آن جا که اهل بیتb، محل و ظرف مشیت خداوند هستند، علت فاعلی نیز می­باشند (احسائی، 1420: ج1، ص203).

شاید در دفاع از احسائی، این­گونه ادعا شود که منظور احسائی از ظرف و مکان حلول مشیت الاهی بودن اهل­بیتb، این باشد که هر آن‌چه خداوند متعال بخواهد، اهل بیتb همان را می‌خواهند. یعنی در مقابل ادعای این نوشتار، منظور احسائی این است که مشیت الاهی اصل و مشیت اهل­بیتb، حول محور مشیت الله است.

در پاسخ به این دفاعیه باید گفت: وقتی احسائی، اهل­بیتb را علت تام در صدور و بقای موجودات و علل اربعه خلقت قلمداد می­کند، با این نوع دیدگاه، باید هم مشیت اهل­بیتb را در خلقت (چه حدوثاً و چه بقائاً) «محور»، و مشیت الله را «تابع» بداند. به عبارت دیگر، برای شخصی مثل احسائی با چنین تفکرات غالیانه در حق معصومانb، اساساً معنا ندارد که از یک سو اهل­بیتb را علت تام خلقت و علل اربعه آفرینش بداند؛ ولی از دیگر سو، خواست اهل­بیتb را تابع خواست الاهی قلمداد کند؛ زیرا علت تام دانستن اهل­بیتb فقط در این فرض معنا دارد که هر چه ایشان بخواهند، خداوند همان را مشیت می‌کند. البته او به این معنا نیز تصریح کرده است؛ چنان‌که ذیل عبارت «واَنْفُسُکُمْ فی النُّفُوس» می‌نویسد:

و اگر ایشان ]اهل­بیتb [ نبودند، خداوند هیچ چیزی خلق نمی‌کرد و فقط به واسطه ایشان خلق کرد و رزق داد و آسمان را نگه داشته است و به واسطه ایشان زنده می‌کند و می‌میراند ... و خداوند غیر از ایشان هیچ کسی را به عنوان بازوی خلقش قرار نداده است تا بدون ایشان انجام دهد ]=خلق کند[، بلکه به‌ واسطه ایشان هر چه را خواهد انجام می‌دهد و بدون ایشان هیچ کاری نمی‌کند؛ زیرا ایشان محل مشیت الاهی هستند. (همان: ج4، ص42).

او در عبارت عربی، با استفاده از نفی و «الّا» در عبارت «لا یَفْعَلْ اِلّا بِهِمْ» که مفید حصر است، تصریح می‌کند که خواست خداوند فقط و فقط در گرو خواست ایشان بوده و خداوند زمانی مشیت می­کند که ایشان مشیت کنند؛ زیرا ایشان محل مشیت الاهی هستند.

وی در ادامه، اهل بیتb را مظهر تمامی اسما و صفات الاهی دانسته و در پایان، ائمهb را وجه نامیرا و فناناپذیر پروردگار قلمداد کرده است.

او با همین ادعا، تمامی افعال پروردگار، از جمله خلق و رزق را به ائمهb نسبت داده و مدعی است از آن جا که ائمهb محال مشیت خداوند هستند، هرکاری را خداوند به وسیله ایشان انجام می­دهد. مفهوم اين عبارت آن است که گویا تمام این افعال با اذن پروردگار، امّا توسط ائمهb انجام می­شود.

گذشته از نقد مذکور، باید گفت:

افزون بر این که نصوص دینی، هیچ یک از ادعاهای مذکور را پشتیبانی و تصدیق نمی­کند، روایات اهل­بیتb، کاملاً با بافته­های شیخیان، متفاوت است. به راستی با توجه به این که امام صادقA و امام رضاA، خود و پدران و فرزندانشان را بندگان خداوند دانسته و خود را به هیچ گونه مالک نفع، ضرر، حیات، مرگ و نشری نمی­دانند؛ چگونه می­توان ادعا کرد که مشیت ایشان محور و مشیت خداوند، تابع است؟!

نکته دیگر، این که اهل­بیتb خود، اسمای خداوند بودن را تفسیر کرده­اند.

به عنوان مثال، وقتی راوی از امام صادقA از تفسیر آیه وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها...(اعراف: 180) پرسید حضرت منظور خداوند را از این آیه این­گونه بیان فرمودند:

به خدا قسم ما نام­های نیکوی خداوند هستیم که خداوند جز به شناخت ما، هیچ عملی را از بندگانش قبول نمی­کند (کلینی، 1407: ج1، ص143).

مرحوم کلینی بعد از این حدیث، حدیث دیگری را ذکر کرده که سِرِّ این فرمایش امام صادقA را نیز روشن ساخته است. امام صادقA در این حدیث فرمودند:

همانا خداوند ما را به زیبایی خلق فرمود و صورت­های ما را نیکو نمود و ما را چشم خود در میان بندگان و زبان گویای خود در میان خلایقش قرار داد ... و با عبادت ما، خداوند عبادت می­شود و اگر ما نبودیم، خداوند عبادت نمی­شد. (همان).

بر اساس این دو حدیث، منظور از اسمای حسنای الاهی، صفات خداوند نیست، بلکه منظور از اسم خداوند، بهترین دال و راهنما، برای روش صحیح و درست عبادت و بندگی خداست. لذا ادعای احسائی و رشتی، مبنی بر نامیرا بودن ائمهb یا خلق و رزق دادن به مخلوقات و اجرای هر کار دیگری از افعال پروردگار متعال، همگی غلو بوده و بر اساس تعالیم ائمه اطهارb نمی­توان قبول کرد که چون ائمهb، مظهر اسامی حسنای پرودگارند، مشیت ایشان محور، و مشیت خداوند تابع مشیت ایشان است. نیز اجرای افعال الاهی که خاص مقام الوهیت و روبوبیت است، توسط ائمه اطهارb، در تناقض آشکار با روایات، بوده، غلو محسوب می­شود.

  1. ائمهb، علل اربعه آفرینش

پر واضح است که علاوه بر مستند نبودن این ادعا به ادله و اسناد معتبر دینی، خداوند در خلقت، «لا من شیء» خلق کرده و بر اساس تصریحات متعدد قرآن کریم، پروردگار قادر و توانا، در خلقت نه تنها به ماده در خلقت هیچ نیازی ندارد، بلکه به صرف اراده ]امر کُن[ همیشه خلق می‌کند. (بقره: 117، آل عمران: 47، یس: 82 و غافر: 68).

نیز (بر اساس ادعای احسائی) اگر هر پدیده‌ای در خلقت بر علت مادی و صوری متوقف است، سوال این جاست که پس اولین ماده‌ای که خداوند از آن، همه اشیا را خلق کرده، از کجا آمده و علت مادی و صوری آن ماده چه بوده است؟ این مسئله تا بی­نهایت دچار تسلسل شده و تسلسل نشانه بطلان ادعای احسائی است. شاید کسی در دفاع از احسائی بگوید: ماده اولیه همه خلایق، نور محمد و آل محمدr بوده است. در پاسخ، بیان می­شود که بنا بر عموم کلام احسائی، بالاخره نور محمد و آل محمدr نیز شیئ از اشیا است که علت مادی و صوری می‌طلبد. لذا باز سوال می­شود که علت مادی و صوری نور محمد و آل محمدr چه بوده است؟

با این بیان روشن شد که اعتقاد به علل اربعه آفرینش بودن اهل بیت عصمتb، در میان اسناد معتبر دینی هیچ پایه­ای ندارد.

  1. تفویض تدبیر عالم به امیرالمومنینA

چنین ادعایی در دیدگاه اهل­بیت عصمتb، کاملاً مخدوش است و تفویض به اين معنا است. لذا این ادعا غالیانه است و اگر سند این روایت، درست هم بود، به دلیل تعارض با مسلمات و ضرورت­های قرآنی و روایی، به هیچ وجه قابل قبول نبود.

افزون بر این­که با بررسی این حدیث، در میان آثار روایی شیعه در می­یابیم که احسائی این روایت را از کتاب «بحرالمعارف» اثر «مولی عبدالصمد همدانی» اخذ کرده است.

مولی عبدالصمد همدانی، از عارفان منتسب به تشیع و متوفای قرن سیزدهم قمری است. او ابتدا شاگرد محقق بهبهانی و سید علی طباطبایی بوده؛ اما بعدها به وسیله «مجذوب علیشاه» نزد «نورعلیشاه اصفهانی» از مشایخ سلسله «نعمت اللهی» راه یافت و بدین طریق به طریقت صوفیه نعمت اللهی گرایش پیدا کرد. (امین، 1403: ج8، ص17).

وی این کتاب را ظاهراً در اواخر عمر خویش در کربلا نگاشته و در آن از مشایخ تصوف، همچون معروف کرخی و جُنید و نجم­الدین کبرا نیز اقوال زیادی نقل (همدانی، 1370 و 1374: ج1، ص34ـ35 و 51 و 278 و ج2، ص91، 379 و 378، 475، 476). و از قرآن و روایات برای تایید مطالب خود، شواهدی اقامه کرده است (همان، ج1، ص13).

نکته سوم در نقد سندی این روایت، آن است که این حدیث فقط در کتاب «بحر المعارف» نقل شده و این کتاب، در نقل این روایت، تنهاست و روشن است که به دلیل فاصله زیاد نگارش این کتاب با عصر ائمهb، نمی­توان این حدیث را به لحاظ سندی از همدانی و احسائی پذیرفت.

لذا این عبارت نه تنها به لحاظ تعارض دلالی با مسلّمات تشیع در تضاد است، بلکه به لحاظ سندی نیز دارای مشکلات متعددی است.

گذشته از این نقد، اهل­بیتb در روایات متعددی تفویض را از خود دور دانسته و از این نسبت به خداوند پناه برده­اند. به عنوان مثال، زراره چنین روایت می­کند:

به امام صادقA عرض کردم: مردی از فرزندان عبدالله بن سبا، به تفویض معتقد است. حضرتA فرمودند: « مرادش از تفویض چیست؟» گفتم: او می­گوید: همانا خداوند پیامبر اکرمr و امیرالمومنینA را خلق نمود و امر ]عالم از خلقت، رزق، احیا و اماته[ را به ایشان واگذار کرد و ایشان بودند که خلق کردند، رزق دادند، زنده کردند و میراندند. حضرتA فرمودند: «دشمن خدا دروغ گفته است). زمانی که به سوی او برگشتی، بر او آیه 16 از سوره رعد را بخوان (ابن بابویه، 1414: ص100).

بر اساس به این روایت و آیه­ای که حضرتA به زراره تعلیم فرمودند، حضرتA علاوه بر این­که تفویض را شرک دانستند، قائل تفویض را دشمن خدا خواندند و با این بیان، خود و اجدادشان را از تهمت تفویض مبرا دانستند.

  1. وحی بر نبی به اذن ولی!

این ادعا نیز، گذشته از مستند نبودن به ادله محکم دینی، همچون برخی از روایات جعلی در برخی آثار اهل­سنت، مدعی است که وحی بر پیامبرr به اذن و مطابق دیدگاه خلیفه دوم نازل می­شده است (بخاری، 1407: ج1، ص157). این دسته از روایات اهل­سنت با هیچ یک از موازین عقلی مطابق نیست و لذا این ادعای احسائی و رشتی نیز، با هیچ یک از موازین عقلی و روایی شیعی، تطابقی ندارد؛ زیرا واضح است که نزول وحی بر نبی، بر اساس اذن و میل ولی، مُثبِت رجحان ولي بر نبی است. با این که حضرت امیرA در موارد متعدد می­فرمود:

«من تنها شاگردی تربیت یافته از تربیت یافتگان محمدr هستم (کلینی، 1407: ج1، ص90).

بنابراین، واضح است که این ادعا نیز، گزافه­ای بیش نیست.

  1. مقام ولایت اجمالی و ولایت تفصیلی

رشتی با ادعایی غیر مستند، مدعی است که ولایت دارای دو جنبه «اجمالی» و «تفصیلی» است. جنبه اجمالی آن، به حضرت رسولr؛ و بُعد تفصیلی و اصلی آن، به حضرت امیرA متعلق است.

در نقد این ادعا می توان گفت، ادعای مذکور از هرگونه دلیل و مستند خالی است، ضمن این که چند نکته در این مقوله قابل طرح است:

اول. لازمه این ادعا، برتری حضرت امیرA بر پیامبر عظیم الشانr است؛ در حالی­که حضرت امیرA همیشه خود را شاگرد پیامبر اکرمr دانسته است.

دوم. بر اساس آیات قرآن، خداوند در آیات متعدد وظیفه پیامبرr را بلاغ مبین یا رساندن آشکار و روشن دین اعلام داشته است. به عنوان مثال خداوند می­فرماید:

«پس بر عهده فرستاده ما، فقط رساندن [پيام روشنگر و] آشكار است‏ (تغابن: 12).

با نگاه به آیات متعددی که خداوند ابلاغ آشکار دین را با «اِنَّما» که از ادات حصر است، تنها وظیفه پیامبرr دانسته است؛ روشن می­شود که نمی­توان پیامبر اکرمr را مبعوث شده فقط برای ابلاغ نام اسلام دانست.

سوم. با نگاه به احادیث متعددی از پیامبر اکرمr،این پیامبرr بود که حتی جزئیات شریعت را به مردم و اصحاب خویش آموخت. به عنوان مثال، ایشان در آموزش نماز فرمودند:

«آن چنان که می­بینید من نماز می­خوانم، شما هم نماز بخوانید» (مجلسی، 1403: ج2، ص279).

یا در آموزش مناسک حج به حاجیانی که از کمیت و کیفیت مناسک اطلاعی نداشتند، فرمودند:

«مناسک حجتان را از من ]یاد[ بگیرید (حلی، 1982: ص472).

ایشان در تشریع ایقاعی بودن طلاق (به دست مرد بودن طلاق)، نیز فرمودند:

«طلاق در دست شوهر است» (نوری، 1408: ج15، ص306).

گذشته از دو مثال پیش گفته، پیامبر اکرمr نه تنها به بیان جزئیات احکام بسنده نکردند، بلکه با بیاناتی، قواعدی فقهی را نیز تاسیس کردند. به عنوان مثال، پیامبر اکرمr در تاسیس قاعده «علی الید» فرمودند:

« بر ذمه شخص است که آنچه را گرفته است، برگرداند (راوندی، 1405: ج2، ص74).

بر این اساس، نه تنها پیامبر اکرمr، اصل اسلام، بلکه جزئیات احکام را نیز به مردم اعلام کردند تا جایی که در غدیر خم و با ابلاغ ولایت امیرالمومنینA (به عنوان دستوری الاهی)، دین اسلام برای همگان کامل و نعمت دین بر مردم تمام شد و خداوند در آن روز، از اسلام به عنوان دینی کامل و جاودان راضی گردید (مائده: 3).

با توجه به فرمایش خداوند، مبنی بر اكمال دین اسلام در روز غدیر، روشن می گردد که چیزی از دین نمانده بود که پیامبر اکرمr در رساندن و ابلاغ آن به مردم کوتاهی و ابلاغ آن را به امیرالمومنینA و دیگر ائمهb واگذار کرده باشد.

علاوه بر این، با نگاه به تاریخ و احادیث ائمهb، عمده احادیث از امامین صادقینC است و از حضرت علیA در جزئیات دین، احادیث قابل توجهی نقل نشده است.

علاوه بر این، از آیات متعدد قرآن که بر رسول و فرستاده بودن پیامبر اکرمr دلالت می­کند، می­توان به بی­اساس بودن ادعای رشتی پی­برد.

نکته دیگری که در پاسخ رشتی می­توان مطرح کرد، اختلافی بودن بهره­مندی ائمهb از ولایت تشریعی است. به عبارت دیگر، به موازات اعتقاد برخی از متکلمان و محدثان امامیه مبنی بر بهره‌مندی ائمهb از ولایت بر تشریع، برخی دیگر از متکلمان و عالمان امامیه (علم الهدی، 1363: ص669 و عاملی، 1344: ج2، ص42). همچون سید مرتضی و صاحب معالم معتقد نبودند که ائمهb دارای ولایت تشریعی بوده و از این مقام بهره­ای داشته­اند (علم الهدي، 1364: ص669 و عاملي، 1364: ج2، ص439). با این‌که همه عالمان دین، معتقدند یکی از فضایل پیامبرr نسبت به حضرات ائمه معصومb این است که ایشان شارع و قانونگذار بوده و در چارچوب شریعت و مشیت پروردگار، مسئولیت جعل قانون و تقنین داشته‌اند (حشر:7).

در نتیجه نمی­توان قبول کرد که پیامبر اکرمr به عنوان سیدالمرسلین و رسول خاتم، فاقد ولایت تفصیلی بوده؛ ولی ائمه اطهارb؛ از جمله حضرت امیرالمومنینA صاحب ولایت تفصیلی بوده­اند.[2]

پس چگونه می­توان قبول کرد که پیامبر اکرمr با بهره­مندی از مقام تقنین و تشریع، دارای ولایت اجمالی بوده است؛ امّا حضرت امیرA و اولادشان، دارای مقام ولایت تفصیلی بوده­اند؟!

نتیجه گیری

با بررسی اندیشه­های احسائی و رشتی روشن گردید که ایشان در حق اهل­بیتb به ورطه غلو افتاده و عملاً به تفویض قائل شده و معتقدند خداوند مقام خلق، رزق، احیا و اماته، امور عالم و عباد را کاملاً به ائمه معصومb واگذار کرده است.

این مقاله ثابت کرد علاوه بر این­که متون اصیل دینی، هیچ یک از باورهای اینان را تصدیق نمی­کند، روایات زیادی دلالت می کنند که ائمهb خود را عبد خداوند و مخلوقی در میان مخلوقات الاهی دانسته و به شدت، صفاتی را که به خداوند اختصاص دارد، از خود منتفی دانسته و از کسانی که این صفات را به آنان نسبت داده­اند، بیزاری جسته اند. لذا از این جهت می­توان فرقه شیخیه را جزء غلات به حساب آورد.

منابع

قرآن کریم.

  1. ابراهیمی، ابولقاسم (بی‌تا). فهرست (کتب‌ شیخ‌ احمد احسا‌ئی‌ و سا‌یر مشا‌یخ‌ عظا‌م‌)، بي‌جا، بي‌تا.

  2. ابن بابویه، محمد بن علی (1403ق)ث. من لايحضره الفقيه‏، مصحح: غفارى، على اكبر، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

  3. ـــــــــــــــــــــــــ (1414ق). اعتقادات الإمامية، قم، کنگره شیخ مفید.

  4. ابن منظور، محمد بن مکرم (1414ق). لسان العرب، مصحح: مير دامادى، جمال الدين‏، بیروت، دار الفكر للطباعه و النشر و التوزيع.

  5. احسائی، احمد بن زین الدین (1403ق). جوامع الکلم، مطبعه الغدیر.

  6. ــــــــــــــــــــــــــــ (2008م، 1429ق). رساله شیخ عبدالله، بی‌جا، مکتبه العذرا.

  7. ــــــــــــــــــــــــــــ (1420ق). شرح الزیاره الجامعه الکبیره، بیروت، دار المفید.

  8. احسائی، عبدالله (بی‌تا). شرح حال شیخ احمد بن زین الدین احسائی، ترجمه محمد طاهر کرمانی، کرمان، سعادت.

  9. امين سید محسن (1403ق). اعیان الشیعه، بیروت، چاپ محسن امین.

  10. بخاری، محمد بن إسماعيل (1407ق). صحيح البخاري، بیروت، دار النشر.

  11. تنکابنی، میرزا احمد (بی‌تا). قصص العلماء، تهران، کتاب فروشی اسلامیه.

  12. حلى، حسن بن يوسف (1982م). نهج الحقّ و كشف الصدق‏، بيروت، دار الكتاب اللبناني‏.‏

  13. راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق). مفردات الفاظ قرآن، مصحح: داوودی، صفوان عدنان، بیروت، دارالقلم.

  14. رشتی، سید کاظم (1420ق). اسرار العبادات، کویت، جامع الاحادیث الامام الصادق.

  15. ــــــــــــــــ (1421ق) شرح الخطبه التطنجیه، كويت، جامع الامام صادق.

  16. ــــــــــــــــ (1423ق). دلیل المتحیرین، کویت، لجنه النشر و التوزیع.

  17. ــــــــــــــــ (1428ق). شرح آیة الکرسی، تعلیق: الشیخ عبد المنعم العمران، بیروت، موسسه المصطفی لاحیاء التراث.

  18. سعيد بن هبة الله، قطب الدين راوندى (1405ق). فقه القرآن، قم، مكتبة آية الله المرعشي النجفي.

  19. شیرازی، صدرالمتالهین (1419ق). الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت، مکتبه الرشد.

  20. صادقی، هادی، رکّعی، محمد (بهار1392). گونه­های ولايت تشريعی امامان در روايات، فصلنامه امامت پژوهی، شماره نهم، بنیاد فرهنگی امامت.

  21. صالحی مقدم، محمد اسماعیل (1389). ادیان در گذر زمان از آغاز تاکنون، قم، انتشارات اندیشه و فرهنگ جاویدان.

  22. صفار، محمد بن حسن (1404ق). بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد‏، مصحح: محسن بن عباسعلی، كوچه باغى، قم‏، مكتبة آية الله المرعشي النجفي.

  23. طبرسى، احمد بن على (1403 ق). الإحتجاج على اهل اللجاج، مصحح: محمد باقر خرسان، مشهد، نشر مرتضى‏.

  24. عاملی، حسن (1364). منتقی الجمان فی الأحادیث الصحاح و الحسان، قم، مؤسسة النشر الإسلامی.

  25. علم الهدی، سید مرتضی (1363). الذریعة الی اصول الشریعة، تصحیح: دکتر ابوالقاسم گرجی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

  26. عياشى، محمد بن مسعود (1380ق). تفسیر عیاشی، مصحح: سید هاشم رسولى محلاتى، تهران‏، المطبعة العلمیة.

  27. کربن، هانری (بی‌تا). مکتب شیخی از حکمت الهی شیعی، ترجمه: فریدون بهمنیار، بی‌جا، بی‌نا.

  28. کرمانی، محمد کریم (بی‌تا). هدایة الطالبین، کرمان، چاپخانه سعادت.

  29. کشی، محمد بن عمر (1363). رجال الكشي، مصحح: مهدی رجايى،قم‏، مؤسسة آل البيت.

  30. كلينى، محمد بن يعقوب (1407ق). الکافی، مصحح: علی اکبر غفاری، محمد آخوندی، تهران، دار الكتب الإسلامية.

  31. مجلسى، محمد باقر (1403ق). بحار الانوار، بیروت، دار إحياء التراث العربي.‏

  32. مفید، محمد بن محمد (1414ق). تصحيح اعتقادات الإمامية، مصحح: حسين درگاهى، قم‏، كنگره شيخ مفيد. ‏

  33. نجفی، محمد باقر (1383). بهائیان، تهران، مشعر.

  34. نوری، حسين بن محمد تقی (1408ق). مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل‏، قم، مؤسسة آل البيت.

  35. همدانی، ملا عبدالصمد (1370 و 1374). بحر المعارف، تحقیق حسین استاد ولی، تهران، بی‌نا.

[1]. برخی از غالیان، برای ائمه اطهارb مقام الوهیت قائل بودند؛ در حالی که خود امامان نورb در روایات متعدد، این مقام را از خود نفی می­کردند (ر.ک: طبرسی، 1403: ج‏2، ص438-439).

[2]. هرچند نگارنده معتقد به بهره‌مندي ائمه از ولايت تشريعي است بر آن است كه ائمه اطهار به رغم برخورداري از اين ولايت، هيچ‌گاه اين ولايت را اعمال نكرده و در چارچوب دين، حكم جديدي را تشريع ننمودند (مقاله گونه‌هاي ولايت تشريعي امامان در روايات، هادي صادقي، محمد ركّعي فصلنامه امامت پژوهي سال سوم، شماره نهم، ص101ـ 126).

نویسندگان:

مسلم محمدی ـ محمد محمدی

 


چاپ   ایمیل