چکیده
فرقه مطرفیه از انشعابات مهم زیدیه یمن است که در قرن پنجم ظهور کرد. این فرقه با مطرحکردن برخی باورهای چالشبرانگیز و متفاوت با سنت کلامی زیدیه زمینه مناقشات و مجادلات کلامی میان خود و سایر زیدیان را فراهم کرد. مطرفیه با ایجاد اماکن متعددی به نام «هِجره» که مراکزی امن برای سکونت و تعلیم و تربیت بود، توانست اندیشههای خود را آزادانه تبلیغ و در میان عموم یمنیان منتشر کند. دیدگاه اصلاحگرایانه مطرفیه که مبتنی بر مساوات میان انسانها بود و همچنین پیروی آنان از رویکرد کلامی معتزله بغداد، عصیان فکری بر زیدیه قلمداد شد و به این دلیل پس از دو قرن حضور در یمن حاکمیت زیدی آنها را سرکوب و منقرض کرد. با بررسی منابع برجایمانده از آنان، به همراه منابع زیدیه مخالف این فرقه میتوان گفت گرایش مطرفیه به طبیعتگرایی، علمگرایی، عقلگرایی و همچنین تمسک به زهد تفاوتهای مهم مطرفیه با جریان اصلی زیدی در یمن بود. نوشتار فرارو میکوشد پس از بررسی منشأ فرقه مطرفیه، ماهیت حقیقی آن را روشن سازد.
کلیدواژهها
مخترعه؛ مطرفیه؛ زیدیه؛ هجره؛ مساواتگرایی؛ طبیعتگرایی
اصل مقاله
مقدمه
تاریخ سیاسی و فکری زیدیه یمن فراز و نشیبهای فراوانی را تجربه کرده است. همزمان با مجادلات و منازعات سیاسی ائمه زیدی با مخالفان خود از جمله اسماعیلیان و خلفای عباسی و جدال مستمر با قبایل یمنی برای به اطاعت درآوردن آنان، این فرقه درگیر بحرانهای داخلی نیز بود. مجادلات سیاسی میان برخی علویان به داعیه امامت و کسب قدرت موجب ازهمگسیختگی سیاسی در دورههایی از حیات زیدیه شد. در چنین فضایی که سرشار از درگیریهای سیاسی و قومی بود، ظهور برخی اندیشههای کلامی در قالب انشعابات زیدیه مانند حسینیه و مطرفیه، مشکل دیگری فراروی امامان زیدیه یمن به شمار میآمد.
فرقه مطرفیه مهمترین و قدرتمندترین انشعاب زیدیه به لحاظ پشتوانههای فکری بود که در قرن پنجم در یمن ظهور کرد. ظهور این جریان در سدههای نخستین حیات زیدیه یمن، همراه با مطرحکردن برخی آرا و نظرات مخالف با دیدگاه کلامی زیدیه مخترعه،[i] موجب چالشی جدی برای زیدیان شد. هرچند که جریان مطرفیه به دلیل رویارویی با زیدیه و سرانجام سرکوب آنان توسط امامان زیدی، عمری طولانی نیافت، اما نزدیک به دو قرن فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یمن را تحت تأثیر خود قرار داد. سرکوب این جریان همراه با ازبینرفتن بیشتر میراث مکتوب آنان بود. بهگونهایکه به جز کتاب طبقات الزیدیه نوشته یحییبنحسین که شامل تراجم دانشمندان مطرفی است و همچنین کتاب البرهان الرائق المخلص من ورط المضائق نوشته سلیمان بنمحمد بناحمد محلی که شامل برخی باورهای کلامی مطرفیه است، اثری دیگر از ایشان برجای نمانده است. همین مسئله پژوهش درباره این فرقه را دشوار کرده است. با اینحال در میان آثار مخالفان مطرفیه منابعی یافت میشود که میتوان از آنها اطلاعات ارزشمندی درباره تاریخ و عقاید این فرقه به دست آورد. این منابع که بعضاً در دوره حضور مطرفیه تدوین شده، در واقع ردیههایی است که بر عقاید این فرقه نگاشته شدهاند. ضمن اینکه اطلاعات دیگری نیز از این فرقه در ضمن مجموعهها و آثار کلامی و تراجم زیدیه یمن وجود دارد و میتواند ما را در دستیابی به ماهیت حقیقی این جریان یاری کند.
منابع تاریخی مربوط به یمن مکرر از مطرفیه یاد کرده و بازه زمانی زیست این فرقه را قرن پنجم تا هفتم دانستهاند. از مستشرقان، نخستین بار شخصی بنام اچ. سی. کی. در ترجمه کتاب تاریخ یمن نوشته عمارةبنعلی (569 ه.ق.) این فرقه را مورد توجه قرار داد و به اشتباه مطرفیه را از جمله گروههای سنی قلمداد کرد (مادلونگ، 1375: 270). این اشتباه ممکن است ناشی از همنامی برخی قبایل عربی با این فرقه باشد چنانکه قبیلهای با همین نام و منتسب به مطرفبنعوف در نزدیکی بزاعای شام سکونت داشتهاند (ابنعبد آلبر، بیتا: 1/547).
پس از او آر. استروتمن (R. Sterothmann) با تکیه بر ردیههایی که علیه عقاید مطرفیه نوشته شده بود ثابت کرد که مطرفیه در حقیقت زیدیمذهب بودند. او آنان را فرقهای معرفی کرد که به خداگرایی طبیعی اعتقاد داشته و تحت تأثیر مبانی جهانشناسی فلسفی یونان قرار داشتند. چنین نظری گویا به دلیل دیدگاه مطرفیه مبنی بر نقشدادن به اصول اربعه در خلقت است که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد. ضمن اینکه ناهماهنگی معتقداتی که مطرفیه به آنها متهم بودند باعث شد تا برخی دیگر از محققان مانند تریتون (A. S. Tretton) و آرندونک (C. Van. Arendonk) به صراحت از ماهیت آنان سخن نگویند و تنها به احتمال تأثیرپذیری آنان از عقاید اسماعیلیه و قرمطیها اشاره کنند (مادلونگ، 1375: 270-271). محققانی مانند حسن انصاری قمی[ii] و محمدکاظم رحمتی[iii] نیز هرچند اطلاعات ارزشمندی در خصوص باورها و روش کلامی آنها مطرح کردهاند اما به تفصیل و به شکلی روشن از ماهیت حقیقی این جریان پرده برنداشتهاند. به نظر میرسد کامل و دقیق نبودن این پژوهشها به دلیل فقدان منابع اصیل مطرفیه است. با اینحال پیمایش روشهای غیردقیق توسط برخی پژوهشگران در این موضوع نیز میتواند از دیگر علل روشننشدن دقیق ماهیت فکری جریان مطرفیه باشد.
1. مؤسس فرقه مطرفیه
منشأ و زمان پیدایش این گروه، متفاوت گزارش شده است. با بررسی دیدگاههای موجود درباره مؤسس فرقه مطرفیه که عمدتاً زیدیان یمن آن را مطرح کردهاند، با نام چند شخصیت مواجه میشویم که فرقه یادشده به آنها منتسب شده است و عبارتاند از:
1-1. مطرفبنشهاب
بسیاری از منابع مطرفبنشهاب (قرن 5) را مؤسس این فرقه دانستهاند. المتوکلعلیاللّه احمدبنسلیمان (500- 566 ه.ق.) که از معاصران این فرقه بوده و مناسباتی با ایشان داشته است، منشأ مطرفیه را شخصی به نام مطرفبنشهاب ذکر کرده و او را متأثر از تعالیم باطنیان دانسته است. او در گزارشی مختصر از مطرفیه در کتاب الحکمه الدُریّه و الدلاله النوریّه مینویسد:
زیدیه یمن، یکدست و متحد بود تا اینکه شیطانی میان ایشان ظهور کرد و میان آنان تفرقه برانگیخت. سبب انشقاق این فرقه از زیدیه شخصی به نام مطرفبنشهاب بود که به همراهی دو تن از یارانش نزد شخصی باطنی به نام حسینبنعامر تحصیل علم کرده بودند. آنها در محلی به نام «سناع» دارالهجرهای شکل دادند و در آن مسجدی بنا کرده، با اظهار عبادت و زهد، مردم را به فراگیری دانش دعوت کردند؛ چراکه میدانستند مردم جز به این شیوه از آنان پیروی نخواهند کرد (المتوکلعلیاللّه، 2002: 112-113).
عبداللّه بنزید عنسی (قرن 6) نیز مطرفبنشهاب را از ملاحده و نخستین کسی دانسته که عقاید مطرفیه را مطرح نموده و بسط داده است (شرفی، 1411: 1/136) عنسی نیز مانند المتوکلعلیاللّه مطرفیه را به نوعی به باطنیان نسبت داده است. زیرا کاربرد واژه ملاحده معمولاً برای اسماعیلیان و باطنیان بوده است (اشعری، 1360: 214؛ خاتمی، 1370: 57؛ سبحانی، بیتا: 8/16).
مقریزی که فرقه یادشده را به مطرفبنشهاب نسبت داده، معتقد است آنان در باورهای خویش متأثر از فلاسفه و طبیعتگرایان بودهاند. به گفته او مطرفیان خداوند را از خلق قبایح و ذوات ناقصه مانند حشرات منزه مینمودند. او مدعی است که پیروان فرقه مطرفیه عوام مردم را با اظهار زهد، تقوی و عبادت گمراه میکردند (مقریزی، 1423: 3/403). به همین دلیل برخی بنیانگذار مطرفیه را یکی از متفکران باطنی مذهب در منطقه اهنوم از نواحی کوهستانی شمال غربی صنعا (حجری یمانی، 1416: 1/95) دانستهاند که توانست با تظاهر به مذهب زیدی، توده مردم را تحت تأثیر خود قرار داده و در نتیجه گروهی از زیدیه که مطرفبنشهاب نیز در شمار ایشان بود، به او گرایش پیدا کند (محمود عبدالعاطی، 2002: 10-11). این گزارشها در واقع مطرفبنشهاب را شخصیت درجه اول مطرفیه شناسایی کرده، تلاش میکند تا وی را متأثر از اندیشههای این فردی باطنی نشان دهد.
1-2. علیبنمحفوظ
برخی دیگر از منابع، شکلگیری مطرفیه را به علیبنمحفوظ (قرن 5) نسبت دادهاند. آنان گزارش دادهاند که این فرقه به دنبال مناظرهای تند میان علیبنشهر دانشمند برجسته زیدی (قرن 5) و علیبنمحفوظ در زمان حاکمیت امام زیدیه یمن، المنصورباللّه قاسمبنعلی عیانی (389- 393 ه.ق.)،[iv] در خصوص وجود اعراض شکل گرفت (حسنی، 1422: 1/8؛ شرفی، 1411: 1/142). علیبنمحفوظ از عالمانی است که تعالیم خود را با دو واسطه از الهادیالیالحق[v] مؤسس زیدیه یمن دریافت کرده است. بنا بر گزارشی علیبنمحفوظ شاگردی ابراهیمبنبلغ را کرده بود و ابراهیم نیز از طریق پدرش که از شاگردان هادیالیالحق بود، تعالیم مؤسس زیدیه یمن را فراگرفته است (شهاری، 1421: 1/92 و 2/1125). واسطه دیگر آشنایی علیبنمحفوظ با تعالیم هادیالیالحق، احمدبنموسی طبری است. احمدبنموسی شاگرد محمدمرتضی فرزند هادیالیالحق بوده و نزد وی تعلیم دیده است (همان، 2/719 و 806).
1-3. ابوالغوازی
المنصورباللّه عبداللّه بنحمزه (م 614 ه.ق.) که معاصر و مخالف سرسخت مطرفیه بود، مؤسس این فرقه را ابوالغوازی یا ابنالغوازی (قرن 5) از اهالی قاعه دانسته است (حسنی، 1422: 1/183؛ شرفی، 1411: 1/136؛ همو، 1415: 1/299). قاعه روستای کوچکی از منطقه بون در یمن است (حجری یمانی، 1416: 1/214). عبداللّه بنزید عنسی نیز در الرساله المنقذه من العطب السالکه بالنصیحه الی اهل شظب وی را ابنالغوازی نامیده و او را نخستین کسی میداند که در منطقه قاعه مقاله مطرفیان را پراکند (شرفی، 1411: 1/136). اما در کتاب التمییز بین الإسلام و المطرفیه الطغام با اندکی اختلاف او را ابراهیم بنابیالغواری از بنیعبدالحمید منتسب به بنیمالک دانسته است (اکوع، 1416: 4/2305). منابع تاریخی و تراجم اطلاعات چندانی از این شخص به دست ندادهاند و به احتمال زیاد چنین شخصی باید از داعیان و مبلغان برجسته مطرفیه باشد که در گسترش تفکر آن نقش داشته است.
1-4. علیبنحرب
برخی محققان پایهگذار مطرفیه را علیبنحرب بنعبید (قرن 5) دانستهاند. وی مدتی شاگردی مطرفبنشهاب را نمود و اصول دین را از او فرا گرفت (شهاری، 1421: 2/719). ابنابیالرجال، ابنحرب را از عالمان بزرگ مطرفیه به شمار آورده است که همواره با مخالفان مناظره میکرد (ابنابیالرجال، 1425: 3/222). علیانبنابراهیم (قرن 5) از بزرگان مطرفیه (همان، 2/363) نزد او شاگردی کرد و مسلم لحجی (م 545 ه.ق.) نویسنده تاریخ مسلم لحجی که به ترجمه شرح حال برخی عالمان آنان پرداخته، به واسطه علیانبنابراهیم اصول دین خود را از این شخص دریافت کرده است (شهاری، 1421: 2/619 و 719). از اینرو به نظر میرسد علیبنحرب را باید مبلغ و از داعیان و دانشمندان مطرفیه دانست که نقش ویژهای در گسترش و اشتهار تفکر مطرفیه داشته است.
با توجه به گزارشهای فوق میتوان چنین نتیجه گرفت که پایهگذار اصلی فرقه مطرفیه، مطرفبنشهاب است. بیشتر گزارشها موجود در منابع بر این امر اتفاق دارند که مطرفبنشهاب کسی است که افکار جدید را مطرح کرد و از شاخصترین دعوت کنندگان و مبلغان فکری این گرایش بود. لذا پیروان این فرقه را به او منتسب کردهاند. علیبنمحفوظ را نمیتوان مؤسس این فرقه دانست؛ اما تأثیر افکار و اندیشههای او را نیز نمیتوان نادیده گرفت، زیرا طبق گزارشهایی مطرفبنشهاب تعالیم خود را در باب توحید و عدل بعد از رویگردانی از علیبنشهر که تفکراتی جبری داشت، از علیبنمحفوظ فراگرفته بود (همان، 1125). به همین دلیل میتوان گفت بنیادهای فکری مطرفبنشهاب مرهون تعالیم و تفکرات علیبنمحفوظ است که سرانجام به شکل اندیشه مطرفیه تبلور یافت. برخی از عالمان مطرفی مانند ابراهیم بنابیالهیثم (قرن 5) به این مسئله اعتراف داشتهاند (همان) ضمن اینکه نامگذاری این فرقه را که برگرفته از نام مطرفبنشهاب است، میتوان مؤیدی بر بنیانگذار بودن وی قلمداد کرد.
2. مطرفیه و باطنیها
نکته درخورتأمل در گزارشهای مربوط به پایهگذاری و تأسیس فرقه مطرفیه، ارتباط دادن این فرقه به باطنیان و ادعای تأثیرپذیری فکری مطرفیه از آنان است که در بیشتر گزارشها دیده میشود. این انتساب میتواند به دلایل زیر باشد:
1. ارتباط مطرفبنشهاب با یکی از داعیان اسماعیلی و شاگردی نزد او در یمن که برخی منابع نام او را حسینبنعامر زواحی یاد کردهاند (المتوکلعلیاللّه، 2002: 112؛ عرشی، 1424: 24). پدر این شخص عامربنعبداللّه زواحی (قرن 5) از داعیان مهم اسماعیلیه بود که توانست علیبنمحمد صلیحی سنیمذهب را که مؤسس دولت اسماعیلیمذهب صلیحیان یمن در قرن پنجم بود، به کیش اسماعیلی درآورد (ابنخلکان، 1364: 3/411-412). هرچند که وجود چنین ارتباطی میان برخی عالمان یمنی از جمله مطرفبنشهاب و باطنیان را نمیتوان نفی کرد؛ اما این را نمیتوان دلیلی محکم برای نشأتگرفتن مطرفیه از تفکر باطنی دانست؛ زیرا بررسی روش کلامی و باورهای مطرفیه از جمله جهانشناسی و امامت، خلاف این ادعا را ثابت میکند. ضمن اینکه مطرف پیش از آنکه مطرفیه را تأسیس کند، از طرفداران حسینبنقاسم[vi] بود، اما پس از مدتی به دلیل وجود آرا و باورهای نامأنوس حسینبنقاسم که مخالف سنت کلامی زیدیه بود از او جدا شد (زید، 1997: 68) و این مسئله میتواند تأییدی بر پایبندی وی به تفکر زیدیه میباشد.
2. دلیل دیگر، شباهت در روش دعوت مطرفیان و باطنیان است. مطرفیان بیشتر اوقات در قالب مسافر و سیاحتکننده در مناطق مختلف حضور پیدا کرده، افکارشان را منتشر میکردند (همان، 72). چنین شیوهای در دعوت و تبلیغ از ویژگیهای باطنیان نیز بود (جعفریان، 1377: 207-209). روشن است که استفاده از روشهای یکسان نمیتواند دلیل محکمی بر تأثیرپذیری باشد.
3. شیوه زندگی و رفتار زاهدانه عالمان مطرفیه (خزرجی، 1430: 3/1206) نیز ممکن است زمینه انتساب یا تأثیرپذیری آنان از جریانهایی مانند باطنیان را فراهم ساخته باشد.
یکی از روشهایی که در مباحث فرقهای برای بیرونکردن رقیب از صحنه به کار گرفته میشود، انتساب آن به گروهی است که جایگاه مردمپسندی در جامعه ندارد. به نظر میرسد انتساب مطرفیه به باطنیان نیز به همین منظور و برای قدح آنان بوده است؛ چراکه زیدیه یمن از زمان هادیالیالحق و جانشینان او همواره به لحاظ سیاسی و فکری در جدال مستمر با اسماعیلیه بوده و عجیب نیست اگر در چنین فضایی زیدیه مخالفان خود را به آنان نسبت دهند تا ضمن تخریب چهره آنان نزد عوام، زمینه برخورد با آنان را فراهم شود. چنانکه عباسیان و دستنشاندگان آنان نیز بسیاری از مخالفان خود را به همین شیوه و به اتهام قرمطیبودن مجازات میکردند.
مطرفیه در برابر اتهاماتی که به ایشان وارد میشد، پیوسته تلاش میکردند تا خود را ملتزم به تعالیم صحیح هادیالیالحق نشان دهند و مخالفان خود را قانع کنند که اساساً هیچ تغییر و بدعتی در باورها و معتقدات آنان که مخالف سنت کلامی هادی است، رخ نداده است. آنان ضمن اینکه خود را پیرو مطرفبنشهاب که از طریق علیبنمحفوظ، وارث تعالیم هادیالیالحق بود (شهاری، 1421: 2/719)، میدانستند، پیوسته در مناظرات خود با مخالفان، بر سخنان و آرای هادی و ائمه زیدیه تأکید میکردند تا خروجنکردن خود از سنت کلامی هادیالیالحق را یادآوری نمایند (صنعانی، 1999: 1/288).
3. گسترش مطرفیه
تفکر مطرفیه به مرور زمان به واسطه تلاشهای مطرفبنشهاب (شهاری، 1421: 2/1125) و عالمان و داعیان مطرفی مانند علیانبنسعید (قرن 5) (همان، 686 و 1047)، علیانبنابراهیم (قرن 5) (ابنابیالرجال، 1425: 2/149 و 363) و دیگران در یمن رواج یافت و در فاصله قرن پنجم و ششم به ویژه مقارن با امامت المتوکلعلیاللّه احمد بنسلیمان (532-536 ه.ق.) در بسیاری از مناطق و قبایل یمن به شکل گستردهای انتشار یافت (محلی، 1423: 2/324؛ ابنابیالرجال، 1425: 2/149 و 363؛ محمود عبدالعاطی، 2002: 95) و عالمان بسیاری تحت تأثیر این تفکر قرار گرفته، به آن گرایش پیدا کردند. وسعت گرایش به مطرفیه به اندازهای بود که گزارش شده است زمانی که ابراهیم بناحمد بنابیحمیر اصم صبری (قرن 6) از عالمان شافعی دوستدار اهلبیت(ع) به قصد ملاقات با عالمان علوی به صنعا آمد، جز عالمان مطرفی کس دیگری را در آنجا نیافت (ابنابیالرجال، 1425: 2/107) لذا این ادعای مطرفیه مبنی بر اینکه برجستهترین علمای زیدی از جمله پیروان آنان میباشند شگفتانگیز نیست (مادلونگ، 1375: 279). گسترش مطرفیه سبب تحرک بیشتر عالمان زیدی مانند زیدبنحسن بیهقی (م 542 ه.ق.) و قاضی جعفر بنعبدالسلام (م 573 ه.ق.) شد. اینان در این دوره با پشتیبانی از حاکمان زیدیه مانند المتوکلعلیاللّه به مقابله با توسعه فکری این جریان برخاستند (ثقفی، 2002: 135 و 281؛ محلی، 1423: 2/221؛ بوسنینه، 1425: 2/406-407).
ائمه زیدیه برای تحقق اهداف سیاسی و به قدرت رسیدن و در نتیجه ایجاد زمینه گسترش تفکر خویش، اهمیت ویژهای برای قیام قائل بودند، اما مطرفیه برخلاف آنها، به دعوت و تبلیغ اولویت داده و مبلغانشان به شیوهای نزدیک به شیوه اسماعیلیان به تبلیغ آموزههای خود در سرزمین یمن میپرداختند (زید، 1997: 72). از اینرو میتوان حدس زد که به دلیل چنین ارتباطی، بیشتر طرفداران و شخصیتهای مطرفیه از میان طبقات متوسط جامعه مانند کارگران، کشاورزان و صاحبان حرفههای متنوع که غالباً نگاهی محقرانه به آنان میشد، سربرآورند.
هرچند که وجود تفکر مطرفی در میان زیدیان در بدو امر با مخالفت گسترده روبهرو نشد، اما به مرور زمان طرح برخی مسائل جدالبرانگیز عکسالعملهایی را به وجود آورد و باعث شد حاکمان زیدی آنها را در تنگنا قرار دهند. از اینرو برای رهایی از فشارهای موجود که ممکن بود زندگی و جان آنان را به خطر اندازد، نگاه آنان به اماکن دور از مناطق تحت سیطره مخالفان جلب شد و این مکانها به عنوان «دارالهجره» شهره گشت. با فراهمشدن این اماکن، که مراکزی امن و مناسب برای فعالیت تبلیغی و علمی بود، عده زیادی از عالمان و دانشپژوهان مطرفی از نقاط مختلف یمن رهسپار این مراکز شدند. از جمله کسانی که رهسپار دارالهجره مطرفیان شد شیخ علی بناحمد بنابیرزین (قرن 5) است. او و برادرش موسی ابناحمد بنابیرزین (قرن 5) از عالمان برجسته مطرفیه بودند و در علم ادبیات یگانه به شمار میآمدند (ابنابیالرجال، 1425: 2/245). علی بناحمد بنابیرزین نوشتههای اقلیدس را که تا آن زمان کسی در یمن آن را نمیشناخت در «هِجره وقش» تدریس کرد (محمود عبد العاطی، 2002: 21؛ وجیه، 1420: 656). در واقع از این پس دارالهِجرههای مطرفی کانونی برای علمآموزی و نشر عقاید مطرفیه گردید.
برخی منابع، مناطق حضور مطرفیه را که اغلب با نام «هِجره» مشهور شدهاند، ذکر کردهاند؛ اما اینکه جغرافیای حضور مطرفیه منحصر به این مناطق باشد، جای تردید دارد. یکی از اماکن مهم حضور مطرفیان «هجره وقش» است. این دارالهجره مرکز اصلی حضور آنان و محلی برای عبادت و تحصیل ایشان (حموی، 1995: 5/381) و در نزدیکی شهر صنعا بود (ابنعبدالحق، 1412: 3/1442). دارالهجرههای «روعه»، «قاعه»، «جنب» (زید، 1997: 79، محمود عبدالعاطی، 2002: 12) و «سناع» از دیگر مراکز مهم تجمع مطرفیان بود (حسنی، 1422: 1/11؛ شهاری، 1421: 1/277). با توجه به پراکندگی جغرافیایی هجرههای یاد شده میتوان به این نتیجه رسید که محل حضور و فعالیت مطرفیان بیشتر در مناطق پیرامون صنعا اعم از شمال، شمال شرق و جنوب غرب این شهر بوده است.
4. باورها و اندیشههای بنیادین
بهرغم برخی پژوهشهای انجامشده درباره مطرفیه، هنوز تصویر کامل و جامعی از ماهیت فکری و علل رویارویی این جریان با ائمه زیدی در دست نیست. پژوهشها و نوشتههایی که درباره مطرفیه به نگارش درآمده است همواره این فرقه را گرایشی در زیدیه معرفی کرده که بر مبنای اختلاف در جهانبینی یا برخی اختلافات کلامی شکل گرفته است و در این مسیر ادلهای را هم بر سخنان خود اقامه کردهاند. بحث از اصول چهارگانه یا احاله و استحاله شایعترین موضوعی است که نویسندگان درباره مطرفیه مطرح کردهاند که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد. چنین نگرش نه چندان واقعی به ماهیت مطرفیه نتیجه کمبود اطلاعات تاریخی درباره این فرقه از سویی و از سویی دیگر نبود تحلیل صحیحی از باورهای برجایمانده از آنان است که میتوانست در کشف و تبیین ماهیت حقیقی این جریان مؤثر باشد. ضمن آنکه اظهارات مخالفان این جریان را میتوان عاملی مهم در دوری اذهان از دستیابی به حقیقت و ماهیت جریان مطرفی دانست.
شکی نیست که مطرفیه به عنوان گرایشی فکری، باورهای ویژهای دارد که برخی از این باورها ممکن است سبب ایجاد مناقشاتی میان آنان و سایر زیدیان شده باشد. اما به دلایلی که در ادامه اشاره خواهیم کرد، باید گفت با اذعان به وجود تفاوت فکری میان مطرفیه و سایر فرق زیدیه، آنچه آنان را از زیدیه مخترعه و سایر گرایشهای زیدی متمایز میکند بیشتر باید در تفکر اصلاحگرایانه آنان جستجو شود؛ تفکری که مبتنی بر دانشگرایی، زهدگرایی و باور به مساوات بود.
4-1. طبیعتگرایی
مطرفیه به لحاظ جهانشناسی با طرح مباحثی مانند آفرینش اصول چهارگانه، احاله و استحاله با مخترعه اختلاف نظر پیدا کرده، معتقد بودند که خداوند آفرینش فروع را قصد نکرده است، بلکه آنچه او با قصد و اختیار خلق کرده است، تنها اصول میباشد (محلی، 2002: 57-59؛ شرفی، 1411: 1/320) و فروع جهان از این اصول برآمدهاند که عبارتاند از: هوا، آب، زمین و آتش (محلی، 2002: 53؛ عنسی، بیتا: 3؛ شرفی، 1411: 1/287). در نتیجه به جای پرداختن به علیت مستقیم خداوند که مورد نظر معتزله بود، به علیت طبیعی روی آوردند (مادلونگ، 1375: 275- 276). با چنین تبیینی از جهانشناسی، نقشی اساسی و مهم برای طبیعت قائل شدند و آن را امری مهم در حوزه کلام اسلامی میدانستند. این موضوع و مسائل مرتبط با آن از باورهای بنیادینی است که همواره مطرفیه با آن شناخته میشوند.
بر مبنای تفکر مطرفیه بازگشت تمام موجودات جهان به چهار اصل یادشده است. این اصول با طبایعی متضاد با یکدیگر خلق شدهاند، به گونهای که با تأثیر بر یکدیگر سبب تغییراتی شدهاند که به آن احاله گفته میشود، ضمن اینکه موافق فطرت و طبعی که خداوند به آنان داده است، از حالتی به حالت دیگر تغییر مییابند (محلی، 2002: 57؛ مادلونگ، 1375: 275). نتیجه این احاله و استحاله پدیدارشدن فروع جهان است. در واقع مطرفیه برای فروع یا موجودات عالم، مؤثری جز طبع نمیپذیرند و آنچه با قصد و اختیار خداوند خلق شده تنها همان اصول است (ابنبدرالدین، 1422: 242؛ شرفی، 1411: 1/320؛ مؤیدی، 1422: 29). چنین تبیینی در خلقت جهان موجب شد تا مطرفیه به طبیعتگرایی متهم شوند (شرفی، 1415: 1/117). علت این اتهام حول دو محور تأثیر طبع و انکار تدبیر الهی بود (متوکلعلیاللّه، 1424: 537؛ حسنی، 1422: 1/470). با وجود این، مطرفیه این اتهام را نفی کرده و ادعا میکردند چنین باوری را بر اساس اندیشههای کلامی هادیالیالحق مطرح کردهاند. ضمن اینکه چنین فرایندی در خلقت را خالی از تدبیر الهی نمیدانستند (محلی، 2002: 63؛ زید، 1997: 296). آنان در اثبات مدعای خود به قرآن کریم، سخنان حضرت علی(ع) و قاسم رسی استناد کردهاند (محلی، 2002: 53-62). در واقع بهرغم تمام مخالفهایی که با چنین نظریهای شده است ریشه چنین نگاهی را باید در نظرات برخی معتزلیان مانند معمربنعباد (م 215 ه.ق.)، (اسفراینی، بیتا: 63)، ابراهیم نظّام (م 220 ه.ق.) (شهرستانی، 1364: 1/69؛ المنصورباللّه، 1421: 80) و ابوالقاسم بلخی (م 319 ه.ق.) در خصوص نقش طبع در خلقت و افعال متولد و همچنین احاله و استحاله دانست (مفید، 1413: 102؛ طوسی، بیتا: 9/433؛ مکدورموت، 1372: 287). بلخی درباره جهیدن آتش از میان دو سنگی که به هم زده شوند و آبی که در زیر سرپوش دیگ جوشان جمع میشود، گفته است در اولی عنصر خاکی به عنصر آتشی تبدیل شده و در دومی هوا به آب تغییر شکل یافته است (همان، 288). نظّام نیز در خصوص افعال متولد بر این عقیده بود که انسان را نمیتوان فاعل این افعال دانست؛ این افعال برآمده از طبیعتی هستند که سرشته خداوند است و بهطور مسقیم باید آنها را به این طبیعت نسبت داد و در واقع بهطور غیرمستقیم به خداوند ارتباط مییابند (شهرستانی، 1364: 1/69).
4-2. اندیشه مساوات
با وجود دیدگاه متفاوت و چالشبرانگیز مطرفیه در جهانشناسی، به نظر میرسد مهمترین اندیشه مطرفیه که ماهیت آنان را روشن میکند و کمتر مورد توجه قرار گرفته است، باور ایشان به مساوات است. بررسی باورها، شعارها و رفتارهای مطرفیه این حقیقت را آشکار میکند که این فرقه در مباحث عقیدتی، سیاسی و اجتماعی به مساوات میان انسانها معتقد و اهمیت ویژهای برای آن قائل بودهاند. اهمیت دادن به مساوات و برابری میان انسانها همواره از خصوصیات برخی جنبشها در طول تاریخ است که تلاش میکردند با اتکا به این تفکر جوامعی متفاوت را بنا نهند. نهضت مزدکیان از جمله این جنبشها است که باور به مساوات مبنای مهمی در شکلگیری آن بود (ابنحزم، 1416: 1/49). آنان معتقد بودند خداوند همه وسایل معیشت را در روی زمین در دسترس مردم قرار داده است، تا افراد آن را به تساوی بین خود قسمت کنند، به نحوی که کسی بیش از دیگر همنوعان خود چیزی نداشته باشد. در واقع نابرابری موجود در این جهان امری طبیعی نیست؛ بلکه نتیجه جبر و قهری است که برخی به سبب تمایلات و رغبتهای خود بر دیگران تحمیل کردهاند (کریستنسن، 1368: 459). چنین نگرشی به مسئله مساوات، میان مطرفیه نیز دیده میشود. با عنایت به اینکه پیروان آیین مزدکی پس از اسلام در یمن حضور داشتهاند (امین، 1969: 110-111)، امکان تأثیرپذیری مطرفیه از این فرقه در مسئله مساوات درخور بررسی است.
مسئله مساوات آنچنان مورد توجه مطرفیه بود که مخالفان آنان مانند المتوکلعلیاللّه احمد بنسلیمان این باور را در کنار باور به استحاله از ویژگیهای برجسته این گروه برشمرده و نقد کرده است. وی در دو کتاب الحکمه الدُرّیه و الدلایه النوریّه و حقائق المعرفه فی علم الکلام به این نکته اشاره میکند که مهمترین و اساسیترین پایه اندیشه مطرفیه مساوات میان انسانها است (المتوکلعلیاللّه، 1424: 335؛ همو، 2002: 113).
عبداللّه بنزید عنسی که از او به علی بنزید عنسی یاد شده است (شهاری، 1421: 2/611)، از منتقدان و مخالفان مهم و سرسخت مطرفیه به شمار میآید (حمیدالدین، 1424، 111) و چندین اثر در رد آنان به رشته تحریر درآوره است (وجیه، 1420: 589-590). او معتقد بود که آنان مساوات را بر خدا واجب میدانستند (عنسی، بیتا: 17).
عرصهها و زوایای مساوات
مطرفیه مساوات میان انسانها را در شش امر میدانستند که عبارتاند از: مساوات در خلق، رزق، مرگ، حیات، تعبد و جزاء (المتوکلعلیاللّه، 1424: 335؛ همو، 2002: 113؛ شرفی، 1415: 1/297).
مساوات در آفرینش یا خلق به این معنا است که خداوند همه را از یک چیز و به یک ترتیب و به یک هدف آفریده است. در مسئله رزق نیز بر این باور بودند که خداوند برای انسانها حظ و بهرهای یکسان و مساوی در ارزاق قرار داده است (محلی، 2002: 70؛ شرفی، 1415: 1/297). با این تفاوت که این قاعده از نظر آنان شامل معصیتکاران نبوده و تنها مؤمنان در آن مشترک میباشند (المتوکلعلیاللّه، 1424: 319؛ المنصورباللّه، 1421: 109؛ شرفی، 1411: 2/254). در نگاه آنان تمام انسانها در حداقل عمر یکساناند و مرگ زودرس انسانها پیش از گذراندن یکصدوبیست سال، مرگ واقعی و اجلی نیست که خداوند برای آنان در نظر گرفته است؛ بلکه به اسباب دیگری مرتبط است (محلی، 2002: 78-80؛ المتوکلعلیاللّه، 1424: 335؛ عنسی، بیتا: 10). مساوات در تعبد نیز این گونه تبیین شده است که خداوند انسانها را به صورت یکسان به پیروی از عقل و نقل یعنی کتاب و سنت امر کرده است. جزای اعمال انسانها نیز مشمول قاعده مساوات است و از نگاه آنان اعمال یکسان جزایی یکسان را میطلبد (محلی، 2002: 82؛ المتوکلعلیاللّه، 1424: 343).
هرچند بر اساس باور مطرفیه قاعده مساوات میان انسانها، در اموری که اشاره شد، مطرح شده است، اما در حقیقت در سایر عرصههای حیات مذهبی، سیاسی و اجتماعی نیز به آن توجه داشتند و میتوان آثار آن را بهویژه در برخی تبیینهای کلامی و رفتارهای سیاسی و اجتماعی آنان که اشاره خواهیم کرد، بهروشنی ملاحظه نمود.
نگاه مطرفیه به مسئله نبوت و امامت، میزان تأثیرپذیری آنان از اندیشه مساوات میان خلق را در تبیین برخی مسائل مهم کلامی نشان میدهد. بر اساس تفکر مطرفیه نبوت فعل نبی است و خداوند امکان رسیدن به درجه نبوت را برای همه افراد به طور مساوی قرار داده است. حال اگر کسی از امکانی که برای او فراهم شده است بهره نبرد و به نبوت دست نیابد، به سبب قصور خودِ شخص است (شرفی، 1411: 1/139). بر این مبنا آنچه انسان را شایسته این مقام میکند، همانا تلاشهای معنوی و مجاهدت او است. این تبیین برخاسته از استحقاقی پنداشتن نبوت است و در واقع مخالف اندیشه اغلب معتزله، امامیه و اصحاب حدیث است که نبوت را تفضلی از جانب خدا دانستهاند (مفید، 1413: 64).
باور به مساوات، اندیشه امامت در مطرفیه را نیز تحت تأثیر قرار داد. به باور مطرفیه، امامت فعل امام و مقامی قابل دستیابی برای تمام افراد بشر است (شرفی، 1411: 1/139). از نگاه مطرفیه این مقام مانند نبوت، استحقاقی است و با تلاش و مجاهده به دست میآید. به نظر میرسد مطرفیه چنین تبینی در مسئله نبوت و امامت را تحت تأثیر معتزلیانی مانند ابراهیم نظّام که ملاک استحقاق امامت را تقوی میدانست (نوبختی، 1404: 10)، مطرح کرده باشند. با اینحال نباید از نظر دور داشت که پیروی مطرفیه از برخی معتزلیان مانند ابراهیم نظّام، به سبب همسویی و همخوانی آرای ایشان با باور به مساوات بود، باوری که در اندیشه مطرفیه رسوخ یافته بود.
مطرفیه با طرح چنین دیدگاهی در خصوص امامت، دیگر برای تأثیر نسب در استحقاق امامت مجالی نمیدیدند و در نتیجه ادعای لزوم قرشیبودن امام و مهمتر از آن فاطمیبودن او که از اصول مهم زیدیه یمن بود (هادیالیالحق، 1421: 54-56؛ ابنبدرالدین، 1422: 325؛ حسنی، 1422: 1/444-445)، با چالشی جدی مواجه شد. چراکه در این صورت همه انسانها از جمله علوی و غیرعلوی بالسویه و بدون در نظر گرفتن خصوصیتات نَسَبی، امکان دستیابی به این مقام را پیدا میکردند. در حقیقت چنین نظری، رویگردانی از نظر قاسم و هادیالیالحق (متوکلعلیاللّه، 1424: 479) به شمار میرفت که آراء و اندیشههایشان بر عموم زیدیان یمن سایه افکنده بود. این مسئله خشم برخی امامان زیدیه یمن را علیه مطرفیه برافروخت و موجب رویارویی و برخورد با آنان شد.
بیتردید دگرگونی دیدگاه مطرفیه در مسئله امامت و بهویژه باورنداشتن به ضرورت امامت در بطنین[vii] را باید نتیجه تأثیرپذیری آنان از برخی معتزله و ترجیح تفکرات زیدیه غیرجارودی بر تفکرات جارودیه[viii] در موضوع امامت و مسائل مرتبط با آن دانست. بسیاری از عالمان زیدی در این زمان، تفکرات جارودیه را مطرح میکردند و آن را دیدگاه رسمی زیدیه یمن میدانستند.
البته نقش گرایشهای قبیلهای و عشیرهای و مناقشات قحطانی و عدنانی را در رویکرد مطرفیه به امامت، نباید بیتأثیر دانست. دستکم میتوان گفت وجود جریان ضد عدنانی که پیامد آن رویارویی با انحصارطلبی زیدیه در امامت بود، تحرک و اظهار نظر مخالفان اندیشه فاطمیبودن امام را فعالتر کرده است. اندیشه انحصارطلبی امامت را کسانی مانند حسن بناحمد بنیعقوب همدانی (م 334 ه.ق.) آغاز کردند (حبشی، 1976: 65 -73) و سپس افرادی مانند نشوان بنسعید حمیری (م 573 ه.ق.) (صنعانی، :1999: 1/550) که ارتباط نزدیکی با برخی عالمان مطرفیه مانند یحییبنحسین بحیری (م 577 ه.ق.) داشت (وجیه، 1420: 1102)، ادامه دادند.
نشوان حمیری بدون در نظر گرفتن نسب و نژاد، اعم از عرب و عجم، امامت را شایسته باتقواترین مردم میدانست که از ویژگیهایی مانند علم، شجاعت و عدل برخوردار باشد. او چنین نگاهی به امامت را به عدل نزیکتر میدانست (حمیری، 1972: 152؛ المنصورباللّه، 1421: 145). آثار مواجهه این جریان با ائمه زیدیه را میتوان در قالب ادبیات منظوم دوران جانشینان هادیالیالحق (قائد، 2008: 158) تا دوران حضور مطرفیه (حکمی، 1979: 299؛ بوسنینه، 1425، 7، 296؛ زید، 1997، 113-114) بهخوبی مشاهده کرد.
بههرحال مطرفیه به دلیل چنین رویکردی، در رویارویی با مدعیان امامت، همواره بر شایستگی افراد، بدون در نظر گرفتن مسئله نسب تأکید میکردند و در دوران فعالیت خود با کسانی که دعوت به امامت میکردند به سختی برخورد کرده (محلی، 1423: 2/236)، به سادگی و به صرف برخورداری از نسب فاطمی یا ادعای شایستگی علمی برای تصدی این مقام، با آنان بیعت نمیکردند. مسئله شایستهسالاری محدود به برگزیدن امام نبود بلکه مطرفیان بدون اعتنا به مسئله نسب و بر مبنای اصل مساوات در کارهای مهم به انتخاب و به کارگیری افراد اقدام کرده، به خصوصیات و ویژگیهای دیگری در افراد توجه میکردند (زید، 1997: 70).
4-3. عقلگرایی
مسئله دیگری که ما را در یافتن ماهیت حقیقی مطرفیه یاری میکند، شناخت گرایش و روش کلامی این گروه است. مطرفیه به تدریج با بهرهمندی از کتابهای معتزلی که از حدود اواخر سده پنجم و به ویژه از اوائل سده ششم قمری به یمن راه یافته بود، سعی کرد مبانی کلامی خود را تبیین کند. او از مذهب مقابل معتزله بصره، یعنی مکتب بغداد و به طور خاص مکتب ابوالقاسم بلخی کعبی و از آثار آنان و عقاید ایشان برای تأیید مبانی خود بهره گرفت. از اینرو میتوان ملاحظه کرد که در آثار برجایمانده از آنان مانند البرهان الرائق همواره به سخنان عالمان معتزلی بغداد و زیدیان متأثر از آنان، مانند هادیالیالحق، تمسک شده است. لذا جای تعجب نیست اگر سلیمانبناحمد در منازعات میان دو مکتب معتزلی بغداد و بصره از موضع بغدادیان جانبداری کرده است (مادلونگ، 1375: 272). البته بدین معنا نیست که مطرفیه در تمام امور و بهطور مطلق باورهای کلامی و مشی معتزله بغداد را پذیرفته باشند؛ بلکه در مواردی که آرای آنان را با آرای الهادیالیالحق و امامان متعلق به مکتب او در تضاد میدیدند آن را نمیپذیرفتند (همان؛ زید، 1997: 204)؛ مثلاً در بحث صفات و کیفیت تعلق صفات به ذات، مطرفیه به جانبداری از هادی برخاسته و برخلاف معتزله بغداد صفات خداوند را عین ذات او دانستهاند (المتوکلعلیاللّه، 1424: 156).
بررسی کتاب البرهان الرائق المخلص من ورط المضائق نوشته سلیمان بنمحمد بناحمد محلی (قرن 6) که متضمن عقاید فرقه مطرفیه است، نشان میدهد که نویسنده از میان آثار زیدیه طبرستان که گرایش اعتزال بصری داشتند تنها به شروحی استناد کرده است که ابوالعباس حسنی و براداران هارونی، المؤیدباللّه و ابوطالب بر آثار هادیالیالحق نوشتهاند؛ اما به دلیل مخالفت نگاه آنان با دیدگاههای کلامی هادی و معتزله بغداد از هیچیک از نوشتههای مستقل آنان چیزی نقل نکرده است.
با توجه به آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که عقلگرایی اعتزالی به روش بغدادیان، روش اساسی مطرفیه است. با این توضیح که برای آرای ابوالقاسم بلخی بیشتر از سایر علمای مکتب یادشده ارزش قائل بودند. روش مطرفیه در استدلال، مانند معتزله، تقدیم عقل بر نقل بود. زیرا آنان معتقد بودند که نقل هیچگاه با عقل در تضاد و مخالفت نیست و اگر اختلافی میان عقل و نقل دیده شود در واقع به سبب فهم نادرست نقل است (زید، 1997: 204).
4-4. علمگرایی
در کنار توجه به زهد، مطرفیه گرایش شدیدی به علم داشتند و همواره مسئله آگاهی بخشیدن به انسانها را در اولویت قرار میدادند. برخلاف زیدیان که اطاعت را مقدم میدانستند و لذا قیام را روش خود قرار دادند، مطرفیه میدان کارزار را به میدان تعلیم و آگاهیبخشی منتقل کردند. برخی زیدیان مانند متوکلعلیاللّه به این مسئله اعتراف کرده و آنان را گروهی معرفی میکند که همواره مردم را در دارالهجرهای خود به علم دعوت مینمودند. البته او این رفتار مطرفیه را روشی عوامفریبانه برای جذب تودهها دانسته است (محمود عبدالعاطی، 2002: 12-13). صرف نظر از آنچه مخالفان مطرفیه در این باب گفتهاند، از میان برخی گزارشها این حقیقت آشکار میشود که دانشگرایی مطرفیه موجب بروز جریانی نو و ظهور عالمان بیشماری شد. این عالمان که تمایلات مطرفی داشتند، آنجا که همواره مراقبت اوضاع بودند و به تحولات سیاسی، بهویژه موضوع امامت و امامان زیدیه توجه داشتند، چالشی جدی برای حاکمیت به شمار میآمدند (محلی، 1423: 2/236).
مطرفیه با مطرحکردن رویکردی متفاوت به مفهوم تعلیم و تعلم که ریشه در باور به مساوات میان انسانها داشت، علم آموزی را از انحصار طبقهای خاص و صاحب نفوذ خارج کردند و نهضت آزادی تعلیم میان طبقات مختلف مردم را بدون توجه به نسب و وابستگیهای خاندانی به راه انداختند (زید، 1997: 80-81).
هدف مهم مطرفیه از این رویکرد تعلیمی، تشکیل جامعهای نمونه و برتر بر اساس دانش و به کارگیری افراد مدیر بر اساس شایستگیها و فضیلتهای علمی و بدون دخالت شرافتهای نسبی بود. طیف مقابلِ مطرفیه، زمینه نشر باورهای خود را در ساختار قبیلهای یمن آسانتر مییافت زیرا مراتب اجتماعی در میان قبایل، بر عنصر نسب استوار بود، با اینحال اندیشه تساوی میان مردم بدون در نظر گرفتن وابستگیهای نسبی و قبیله ای، به اندازهای جاذبه داشت که آنان را متأثر ساخته، همنوا با مطرفیه میکرد.
4-5. زهدگرایی
ویژگی دیگر مطرفیه زهدگرایی آنان و توجه به مجاهده با نفس و ریاضت بود. کسانی که درباره آنان سخن گفته و حتی مخالفان آنان چنین خصوصیتی را منکر نشده و هرچند به طعن، از آن یاد کردهاند (المتوکلعلیاللّه، 2002: 112؛ مقریزی، 1423: 3/403).
ورع، زهد، اجتهاد، وقار، بردباری و عبادت طولانی از ویژگیهای بسیاری از افراد این جریان است. شب زندهداری و تلاوت قرآن از عادت مطرفیان بود تا جایی که مداومت بر این کار گاهی مردم را تحت تأثیر قرار میداد (زید، 1997: 72). این ویژگی مطرفیه را باید متأثر از تفکر اعتزالی بغدادی دانست. توجه برخی عالمان معتزله بغداد مانند جعفربنمبشر (م 234 ه.ق.) که داستانهایی از زهدگرایی او نقل شده است (ابنمرتضی، بیتا، 76؛ حلبی، 1376: 221) به اخلاق و زهد نشان میدهد که معتزله بغداد برخلاف معتزله بصره که توجه تام به مباحث نظری داشتند، در عین توجه به مباحث نظری از جنبههای اخلاقی و عملی غفلت نکردهاند (سلطانی، 1393، 15).
2. شیوههای مقابله مخترعه با مطرفیه
آنچه در این میان مهم است، شیوه برخورد زیدیه مخترعه با مطرفیه است. مخالفان مطرفیه در مدت حدود دو قرن شیوههای مختلفی را در برخورد با تفکرات مطرفیه به کار گرفتهاند. نخستین اقدام آنان حرکت فرهنگی برای مقابله و جلوگیری از نفوذ فکری مطرفیه و گسترش آن بود. به همین دلیل انتقال تفکر کلامی معتزله بصره به یمن، برای مقابله فکری با مطرفیه مورد توجه جدی امامان زیدی بود. المتوکلعلیاللّه (م 566 ه.ق.) نویسنده کتاب حقائق المعرفة فی علم الکلام و عبداللّه بنحمزه (م 614 ه.ق.) در فرایند انتقال و به کارگیری و ترویج مکتب کلامی اعتزال بصری با استعانت از برخی عالمان آن دوره نقش مؤثر و تعیینکنندهای داشتند (ثقفی، 2002: 135؛ بوسنینه، 1425: 2/406-407؛ سید، 1375: 195)
عالمانی همچون أبوهاشم حسن بنعبدالرحمن (م 431 ه.ق.)، أبوالفتح دیلمی (م 444 ه.ق.)، إسماعیل بنعلاء (قرن 5)، سعید بنبریه (م 476 ه.ق.)، محمد بنحمید زیدی (م 520 ه.ق.) و قاضی جعفر بنعبدالسلام (م 576 ه.ق.) با دایرکردن مجالس مناظره با مطرفیه، با استعانت از میراث فکری معتزله بصره در مسیر مقابله با تفکر مطرفیه قرار داشتند (حمیدالدین، 1424: 111).
زید بنحسن بنعلی (م 551 ه.ق.) از عالمان تأثیرگذاری بود که با تعلیمات خود توانست برای تضعیف مطرفیه گامهای مهمی بردارد. فعالیتهای ضد مطرفی او موجب پیوستن حسین بنشبیب شهابی (قرن 6)، عالم برجسته مطرفی، به زیدیه مخترعه شد. پیوستن حسین بنشبیب شهابی به زیدیه مخترعه، سبب رویگردانی حدود پانصد تن از پیروان او از مذهب مطرفیه و ملحق شدن به زیدیه مخترعه شد (ابنابیالرجال، 1421: 1/491 و 2/146؛ شهاری، 1421: 1/448). قاضی جعفر بنعبدالسلام نیز پس از تغییر مشی فکری و رویگردانی از مطرفیه، به عنوان برجستهترین عالم مدافع اندیشههای کلامی زیدیه مخترعه و یکی از همکاران امام المتوکل، ضد مذهب مطرفیه که در این هنگام گسترش پیدا کرده بود، وارد عمل شد (ثقفی، 2002: 281؛ ابنابیالرجال، 1421: 1/488؛ شهاری، 1421: 1/274-278).
همگام با این تلاشها، برخی اندیشمندان و عالمان زیدیه حرکت گستردهای را برای نقد تفکر مطرفی در قالب ردیهنویسی آغاز کردند. به نظر میرسد اولین ردیهای که بر مطرفیه نوشته شده است کتاب الرساله المبهجه فی الرد علی الفرقه الضاله المتلجلجه اثر الناصر ابوالفتح دیلمی (قرن 5) است (محلی، 1423: 2/187). به احتمال قوی زمان نگاشته شدن این اثر مطرفبنشهاب در قید حیات بوده و بعید به نظر میآید که مطرفیه امامت الناصر را پذیرفته باشند (مادلونگ، 1375: 279). ردیهنویسی حتی بعد از انقراض مطرفیه نیز همچنان ادامه یافت. از جمله ردیههایی که بر مطرفیه نوشته شد، کتاب الرد علی المطرفیه نوشته قاضی أحمد بنمحمد محلی الهمدانی (م 652 ه.ق.) از شاگردان عبداللّه بنحمزه است (وجیه، 1420: 183-184). سید حمیدان بنیحیی، از علمای قرن هفتم هجری و صاحب مجموع معروف که با نام او شناخته میشود رسالهای با عنوان تعریف التطریف در رد مطرفیه به نگارش درآورده است (همان، 410). حسن بنعبدالرزاق (قرن 7) نیز ردیهای بر مطرفیه دارد که عبداللّه بنزیدی عنسی در الرساله المنقذه از آن یاد کرده است (ابنابیالرجال، 1425: 2/45؛ وجیه، 1420: 324). حسین بنبدرالدین (582- 662 ه.ق.) نیز کتاب نظام درر الاقوال النبویه فی کفر المطرفیه را در رد مطرفیه نوشته است (ابنبدرالدین، 1422: 321). عبداللّه بنزید بنأحمد بنابیالخیر مذحجی عنسی (م 667 ه.ق.) که از مخالفان مشهور مطرفیه بود، چند اثر در رد مطرفیه تألیف کرده است؛ از جمله الرسالة الداعیة إلی الإیمان فی الرد علی المطرفیة، التمییز بین الإسلام و المطرفیة الطغام، التوقیف علی توبة أهل التطریف، الرسالة الحاکمة بتحریم، مناکحة الفرقة المطرفیة الظالمة، عقائد أهل البیت و الرد علی المطرفیة، الرسالة الناطقة بضلال المطرفیة الزنادقة، الفتاوی النبویة المفصحة عن أحکام المطرفیة، المصباح اللائح فی الرد علی المطرفیة و الرسالة الناعیة المصارحة للکفار من المطرفیة الأشرار (وجیه، 1420: 589- 590).
با وجود این گویا تا مدتها اجماعی بر تکفیر و ارتداد مطرفیه در میان زیدیه به وجود نیامده است؛ چراکه در آثار جعفر بنعبدالسلام آنان به عنوان شیعه مطرح شدهاند (زید، 1997: 316). ضمن اینکه خود عبداللّه بنحمزه نیز در نقدی که به مطرفیه دارد آنان را شیعیان جاهل معرفی کرده است (حسنی، 1423: 351). این روند مقابله با مطرفیه تا زمان عبداللّه بنحمزه همچنان ادامه داشت تا اینکه به دلیل صراحت لهجه بیشتر مطرفیه در ابراز عقاید و عدم تمکین آنان در مقابل حاکمیت عبداللّه بنحمزه (حسنی، 1422: 1/471)، این امام زیدی که بیش از دیگران بر فاطمیبودن امام تاکید میکرد، تنها راه حفظ سیادت سیاسی خود را برخورد شدید با آنان دید. لذا قبل از هرچیز فراهمشدن مقدمات برخورد فکری با آنان مد نظر قرار گرفت.
بررسی آثار عبداللّه بنحمزه و عالمانی که در این زمان از مطرفیه سخن گفتهاند، گویای تلاش هدفداری است برای نشاندادن خروج مطرفیه از سنت کلامی زیدیه و به دنبال آن اقامه براهین و دلایلی که کفر و ارتداد آنان را اثبات کند. عبداللّه بنحمزه بیش از دیگران تلاش کرد تا اذهان عمومی را برای برخورد با این گروه همراه خود سازد. او با استناد به سخنان ائمه پیش از خود مانند المتوکلعلیاللّه، مبانی فقهی و عقیدتی اقدامات خویش را موجه نموده (همان، 108)، با طرح مسئله ارتداد، کفر و امکان سبی آنان (همان، 37 و 52-76 و 115-118) مسیر برخورد با آنان را هموار میکرد. عبداللّه بنحمزه با دارالکفر دانستن هجرههای مطرفیه به کشتن آنان و غارت اموال و اسیر کردن زنان و فرزندان و هر نوع برخوردی که مسلمانان مجاز به انجام آن در برابر مشرکان و کافران بودند، حکم کرد (همان، 84 و 225). وجود عالمان بزرگی میان مطرفیه که جایگاه رفیعی میان مردم داشتند، مانع برخورد عبداللّه بنحمزه با آنان نشد (ابنقاسم، بیتا: 432). در نهایت وی در سال 612 ه.ق. به آنها هجوم برد و دارالهجرهها را غارت و تخریب کرد و با وجود استعانت مطرفیه از حکومت عباسی و برخی علویان، توانست با محو آثار آنان بر دو قرن حضور تفکر مطرفی در یمن پایان دهد (خزرجی، 1430: 3/1206؛ شهاری، 1421: 1/609؛ زباره، بیتا: 91).
نتیجه
مطرفیه از جمله فرق زیدیه و عدلیه بودند که آرا و نظرات منحصر به فردی را در باب عدل و امامت مطرح کردند. اندیشههای این فرقه به لحاظ کلامی مبتنی بر تعالیم و تفکر هادیالیالحق مؤسس دولت زیدیه یمن و متأثر از روش اعتزالی مکتب بغداد و شخصیتهای این مکتب مانند ابوالقاسم بلخی بود. این فرقه به لحاظ سیاسی و اجتماعی، ماهیتی متفاوت از جریان اصلی و اصیل زیدیه داشت و با تمسک به اندیشههایی مانند مساوات، علمگرایی و عقلگرایی به رقابت و چالش با جریان اصیل زیدیه پرداخت. مطرفیه را باید حرکتی سیاسی، اجتماعی، اصلاحگرایانه و متعلق به قشر متوسط و پایین جامعه یمنی دانست که بر اندیشه مساوت میان انسانها استوار بود. آنها در میکوشیدند تا ضمن ارزش نهادن به علم و برتریهای اکتسابی افراد، بر اساس باور به فضیلتهای درونی، جامعهای پیشرفته و متعالی بنا کنند، بدون توجه به شرافتهای نسبی و قبیلهای و تفاخرات ظاهری مرسوم در آن دوره. از اینرو جریان مطرفیه را باید بیش از هرچیز عصیان فکری گروهی از یمنیان علیه تفکر اشرافیت و تفاخرهای نسبی دانست که امامان زیدیه به نحوی در آن گرفتار شده بودند و به سود خویش آن را ترویج میدادند و از آن بهره میبردند. در خطر قرارگرفتن همین منافع سبب شد تا علاوه بر اتهام مطرفیه به کفر، زندقه و الحاد، مانند بسیاری حرکتهای مشابه، با آن برخورد شده، به شدت سرکوب شود.
پینوشتها
[i]. مخترعه به گرایش اصلی زیدیه یمن اطلاق میشود که برخلاف مطرفیه اعتقاد به اختراع اعراض در اجسام داشتند (نک.: شرفی، 1411: 1/142؛ حمیدالدین، 1424: 110).
[ii]. نک.: انصاری قمی، 1385: 4-17؛ همو، 1380: 112- 126.
[iii]. نک.: رحمتی، 1382: 204-206.
.[iv] منصور باللّه قاسم بنعلی بنعبداللّه معروف به عیانی (م 393 ه.ق.) از ائمه معروف یمن بعد از هادیالیالحق و فرزندان اوست که با دعوت به خود و بیعت برخی یمنیان در سال 389 ه.ق. به حکومت زیدیه یمن رسید (نک.: محلی، 1423: 2/114-120).
[v]. أبوالحسین یحیی بنالحسین بنالقاسم بنإبراهیم بنإسماعیل بنإبراهیم بنالحسن بنالحسن بنعلی بنابیطالب علیهم السلام (م 298 ه.ق.) مؤسس و نخستین امام زیدیه در یمن است که در سال 280 ه.ق. بنا به دعوت برخی از یمنیان بعد از به اطاعت درآوردن قبایل مخالف یمنی، دولت زیدیه در یمن را تأسیس کرد (نک.: محلی، 1423: 2/25-55).
.[vi] حسین بنقاسم بنعلی عیانی (م 404 ه.ق.) از امامان زیدیه است که پس از مرگ پدرش به امامت رسید. پس از مرگ او گروهی از زیدیان با اعتقاد به غیبت و مهدویت، بر امامت او باقی ماندند (نک.: محلی، 1423: 2/120).
.[vii] از باورهای مهم زیدیه یمن ضرورت استمرار امامت در نسل امام حسن(ع) یا امام حسین(ع) است که از آن به امامت در بطنین تعبیر میشود (نک.: مؤیدی، 1422: 182؛ سبحانی، بیتا: 7/458).
.[viii] جارودیه از جمله فرق نخستین زیدیه منتسب به ابوالجارود زیاد بنمنذر کوفی است که معتقد بودند امامت بعد از امام حسن(ع) و امام حسین(ع) تنها شایسته کسانی از فرزندان آنان است که قیام کرده و به خود دعوت نمایند (نوبختی، 1404: 21؛ حمیری، 1972: 156). در مقابل این اندیشه فرقههای صالحیه (بُتریه) یاران حسن بنصالح بنحی و سلیمانیه (جریریه) یاران سلیمان بنجریر قرار داشتند که امامت را منحصر در نسل این دو امام ندانسته بلکه آن را میان تمام انسانها جایز میدانستند (نک.: بغدادی، 1408: 23؛ اشعری، 1360: 119؛ شهرستانی، 1364: 1/186-18).
مراجع
منابع
قرآن کریم.
ابنابیالرجال، احمدبنصالح (1425). مطلع البدور و مجمع البحور، تحقیق: عبدالسلام بنعباس الوجیه و محمدیحیی سالم عزان، صنعاء: مرکز التراث و البحوث الیمنی، نرم افزار المکتبه الشامله نسخه 24/3، ج 1، 2 و 3.
ابنبدرالدین، حسین (1422). ینابیع النصیحة فی العقائد الصحیحة، صنعاء: مکتبه البدر، الطبعه الثانیه.
ابنحزم، علیبناحمد (1416). الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعه الاولی، ج 1.
ابنخلکان، احمدبنمحمد (1364). وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، محقق: احسان عباس، قم: شریف رضی، چاپ دوم، ج 3.
ابنعبد آلبر، یوسفبنعبداللّه (بیتا). بغیة الطلب فی تاریخ حلب، بیروت: دار الفکر، الطبعه الاولی، ج 1.
ابنعبدالحق، عبدالمومن (1412). مراصد الإطلاع علی أسماء الأمکنة و البقاع، محقق: علی محمد بجاوی، بیروت: دار الجیل، الطبعه الاولی، ج 3.
ابنقاسم، یحیی (بیتا). سیرة ابیطیر، تحقیق: عبداللّه بنعبدللّه بناحمد الحوثی، صنعاء: مؤسسه الامام زید بنعلی الثقافیه.
ابنمرتضی، احمدبنیحیی (بیتا). طبقات المعتزله، تحقیق: سوسنة دیفلد- فلزر، بیروت: دار المکتبه الحیاة.
اسفراینی، ابوالمظفر (بیتا). التبصیر فی الدین، تعلیق: محمد زاهد کوثری، قاهره: المکتبه الازهریه للتراث، الطبعه الاولی.
اشعری، سعدبنعبداللّه (1360). المقالات و الفرق، تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم.
اکوع، اسماعیلبنعلی (1416). مهاجر العلم و معاقله فی الیمن، بیروت: دار الفکر المعاصر، چاپ اول، ج 4.
امین، احمد (1969). فجر الإسلام، بیروت: دار الکتاب العربی.
انصاری قمی، حسن (1380). «یادداشتی درباره مطرفیه و ردیه قاضی جعفر ابنعبدالسلام»، کتاب ماه دین، ش 49 و 50، ص 112-126.
انصاری قمی، حسن (1385). «فلسفه طبیعی مطرفیه»، کتاب ماه دین، ش 102 و 103، ص 4-17.
بغدادی، عبد القاهر (1408). الفرق بین الفرق و بیان الفرقه الناجیه منهم، بیروت: دار الجیل.
بوسنینه، منجی (1425). موسوعة أعلام العلماء و الأدباء العرب و المسلمین، بیروت: دار الجیل، الطبعه الاولی، ج 2-7.
ثقفی، سلیمان بنیحیی (2002). سیره الامام احمد بنسلیمان، تحقیق: دکتور عبد الغنی محمد عبد العاطی، بیجا: عین للدراسات و البحوث الانسانیه و الاجتماعیه، الطبعه الاولی.
جعفریان، رسول (1377). تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجری، قم: سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ پنجم.
حبشی، عبداللّه (1976). «الدوامغ فی التراث الیمنی»، مجله الیمن الجدید، سال پنجم، ش 3،
ص 56-73.
حجری یمانی، محمدبناحمد (1416). مجموع بلدان الیمن و قبائلها، تحقیق: اسماعیل الاکوع، صنعاء: دار الحکمه الیمانیه، الطبعه الثانیه، ج 1.
حسنی، عبداللّه بنحمزه (1422). مجموع رسائل الامام المنصور باللّه، تحقیق: عبدالسلام وجیه، صنعاء: مؤسسة الامام زیدبنعلی، الطبعة الاولی. ج 1
حسنی، عبداللّه بنحمزه (1423). شرح الرسالة الناصحة بالادله الواضحه، صعده: مرکز أهـلالبیت للدراسـات الإسلامیة، الطبعه الاولی.
حکمی، عمارهبنعلی (1979). المفید فی أخبار صنعاء و زبید، تحقیق: محمد الأکوع، القاهره: مطبعة العلم.
حلبی، علیاصغر (1376). تاریخ علم کلام در ایران و جهان، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ دوم.
حموی، یاقوت (1995). معجم البلدان، بیروت: دار صادر، الطبعه الثانیه، ج 5.
حمیدالدین، عبداللّه بنمحمد (1424). الزیدیه قرائة فی المشروع و بحث فی المکونات، صنعاء: مرکز الراید للدراسات و البحوث، الطبعه الاولی.
حمیری، نشوانبنسعید (1972). الحور العین، تحقیق و تعلیق: کمال مصطفی، تهران: بینا.
خاتمی، احمد (1370). فرهنگ علم کلام، تهران: انتشارات صبا، چاپ اول.
خزرجی، علیبنحسن (1430). العقد الفاخر الحسن فی طبقات أکابر أهل الیمن، محقق: عبادی، عبداللّه بنقائد، صنعاء: مکتبة الجیل الجدید، الطبعه الاولی، ج 3.
رحمتی، محمد کاظم (1382). «دانشنامه دین مدخل مطرفیه»، هفت آسمان، ش 19، ص 204-206.
زباره، محمدبنمحمد (بیتا). تاریخ الائمه الزیدیه فی الیمن حتی العصر الحدیث، قاهره: مکتبة الثقافة الدینیة، چاپ اول.
زید، علی محمد (1997). تیارات معتزلة الیمن فی القرن السادس الهجری، صنعاء: المرکز الفرنسی للدراسات الیمنیه.
سبحانی، جعفر (بیتا). بحوث فی الملل و النحل، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، مؤسسة الامام الصادق(ع)، ج 7- 8.
سلطانی، مصطفی (1393). «معتزله بصره و بغداد تمایزات و تفاوتها»، پژوهشنامه مذاهب اسلامی، ش اول، ص 9-26.
سید، فؤاد (1375). «مخطوطات الیمن»، معهد المخطوطات العربیه، ربیع الاول، ش 1، ص 195-214.
شرفی، احمدبنمحمد (1411). شرح الأساس الکبیر، تحقیق: احمد عارف، صنعاء: دار الحکمة الیمانیة، الطبعة الاولی، ج 1-2.
شرفی، احمدبنمحمد (1415). عدة الأکیاس فی شرح معانی الأساس، صنعاء: دار الحکمة الیمانیة، الطبعة الاولی، ج 1.
شهاری، ابراهیمبنقاسم (1421). طبقات الزیدیة الکبری، تحقیق: عبدالسلام بنعباس وجیه، صنعاء: مؤسسة الإمام زیدبنعلی الثقافیة، الطبعه الاولی ج 1 -2.
شهرستانی، محمد بنعبدالکریم (1364). الملل و النحل، قم: الشریف الرضی، چاپ سوم، ج 1.
صنعانی، یوسفبنیحیی (1999). نسمة السحر بذکر من تشیع و شعر، تحقیق: کامل سلمان الجبوری، بیروت: دار المؤرخ العربی، الطبعه الاولی، ج 1.
طوسی، محمدبنحسن (بیتا). التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج 9.
عرشی، حسینبناحمد (1424). بلوغ المرام فی شرح مسک الختام، محقق: انستاس ماری کرملی، صعده: مرکز أهل البیت للدراسات الإسلامیة، الطبعه الاولی.
عنسی، عبداللّه بنزید بنأحمد (بیتا). عقاید اهل البیت و الرد علی المطرفیه، صنعاء: نرم افزار المکتبه الشامله نسخه24/3.
قائد، عبدالعزیز (2008). اشکالیه الفکر الزیدی فی الیمن المعاصر، قاهره: مطبعة مدبولی، الطبعه الاولی.
کریستنسن، آرتور امانوئل (1368). ایران در زمان ساسانیان، مترجم: غلامرضا رشید یاسمی، تهران: دنیای کتاب، چاپ ششم.
مادلونگ، ویلفرد (1375). مکتبها و فرقههای اسلامی در سدههای میانه، ترجمه: جواد قاسمی، مشهد: آستان قدس رضوی، چاپ اول.
المتوکلعلیاللّه، احمدبنسلیمان (1424). حقائق المعرفة فی علم الکلام، صنعاء: مؤسسة الإمام زیدبنعلی، الطبعه الاولی.
المتوکلعلیاللّه، احمدبنسلیمان (2002). الحکمه الدریه و الدلاله النوریه، در:الصراع الفکری فی الیمن بین الزیدیه و المطرفیه، مصر: عین للدراسات و البحوث الانسانیه و الاجتماعیه، الطبعه الاولی.
محلی، حمیدبناحمد (1423). الحدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه، تحقیق: محطوری الحسنی، مرتضی بنزید، صنعا: مکتبة بدر، چاپ اول. ج 2.
محلی، سلیمانبناحمد (2002). البرهان الرائق االمخلص من ورط المضائق، در: الصراع الفکری فی الیمن بین الزیدیه و المطرفیه، مصر: عین للدراسات و البحوث الانسانیه و الاجتماعیه، الطبعه الاولی.
محمود عبدالعاطی، عبد الغنی (2002). الصراع الفکری فی الیمن بین الزیدیه و المطرفیه، مصر: عین للدراسات و البحوث الانسانیه و الاجتماعیه، الطبعه الاولی.
مفید، محمد بنمحمد بننعمان (1413). أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، قم: المؤتمر العالمی للشیخ المفید، الطبعة الاولی.
مقریزی، احمدبنعلی (1423). درر العقود الفریدة فی تراجم الاعیان المفیدة، محقق: جلیلی، محمود، بیروت: دار الغرب الاسلامی، الطبعه الاولی، ج 3.
مکدورموت، مارتین (1372). اندیشههای کلامی شیخ مفید، ترجمه: احمد آرام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
المنصورباللّه، قاسم بنمحمد بنعلی (1421). الاساس لعقائد الاکیاس، تعلیق: محمد قاسم عبداللّه، صعده: مکتبة التراث الاسلامی، الطبعة الثالثة.
مؤیدی، ابراهیمبنمحمد (1422). الاصباح علی المصباح، فی معرفة الملک الفتاح، صنعاء: مؤسسة الإمام زید بنعلی، الطبعه الاولی.
نوبختی، حسنبنموسی (1404). فرق الشیعه، بیروت: دار الاضواء، الطبعه الثانیه.
وجیه، عبدالسلام بنعباس (1420). اعلام المولفین الزیدیه، عمان: مؤسسة الإمام زید بنعلی الثقافیة، الطبعه الاولی.
هادیالیالحق، یحییبنحسین (1421). مجموع رسائل الامام الهادی إلی الحق، تحقیق: عبداللّه شاذلی، تقدیم: مجدالدین مؤیدی، صنعاء: مؤسسة الامام زید بنعلی، الطبعة الاولی.