عبدالله بن میمون و اسماعیلیان

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 19 - 37 دقیقه)

در کتابهاى شیعه بر پایه مندرجات کتابهاى معتبر شیعه، عبداللّه بن میمون یکى از یاران و راویان امام صادق(ع) ـ و نیز احتمالا امام باقر(ع) ـ و مؤلف چند کتاب و از موالى بنى مخزوم و اهل مکّه بوده[1] و هیچ رابطه اى با اهواز و تشکیلات اسماعیلیان نداشته است. اعتماد ما به صحّتِ اظهاراتِ عامّه رجال نویسان شیعى ـ از قدیم و جدید ـ در معرّفى او وقتى بیشتر مى شود که بدانیم:

اوّلا، آنان وقتى در باب هر یک از راویان حدیث به تحقیق مى پردازند، اگر منتسب به هر مذهبى باشد، این نکته را در سرگذشت او یادآور مى شوند; و در کتب رجال شیعه، بارها به این گونه تعبیرات برمى خوریم: از رجال اهل سنت، کیسانى، زیدى، بترى، متّهم به غالى گرى، فطحى، واقفى، غالى، معتقد به واگذارى امر آفرینش و روزى دهى به ائمه، ناووسى و...[2]، که این تعیین مذهب راویان، به خاطر تأثیر مذهب هر راوى در مقام ارزش گذارى روایات اوست; علاوه بر این، آنان حتى یک گزارش را که حاکى از کوچک ترین نقطه ضعفى در یکى از رجال حدیث باشد، در پرونده او ثبت و درباره آن گفتوگو مى کنند و سرانجام آن را ردّ یا توجیه یا قبول مى نماید; و در این مورد، حتى روایات وارده در نکوهش رجال بزرگ شیعه مانند عبدالله بن عباس، زراره، یونس بن عبدالرحمن، هشام بن حکم و محمد بن مسلم را نیز نادیده نمى گیرند;[3] و بر همین مبنا، از موثق نشمردن میمون هم پروا ننموده[4] و بعضاً او را ملعون شمرده اند.[5]پسرش عبداللّه نیز ـ که اشاره اى به رابطه او با اسماعیلیان نکرده اند ـ هرگز احترامى بیش از نامبردگان نداشته است که لازم باشد این نقطه ضعف یا هر نقطه ضعف دیگرى را در او بپوشانند; چنان که حتى خبر ضعیفى را که احتمال ارتباط او با زیدیه را مى رساند، از نظر دور نداشته اند، و نیز از ایراد خدشه به روایتى که حاکى از جلالت مقام اوست خوددارى نکرده اند ـ با اشاره به اینکه آنچه خود در ستایش خویش نقل کرده، در خور استناد نیست ـ و برخى حتى در جرح وى کوشیده و او را به افزودن کلمات و مطالبى در متن احادیث متهم کرده و روایات او را بى ارج شمرده اند.[6]

ثانیاً، عبدالله بن میمون، براى شیعه ناشناخته نبوده که از پیوندهاى فکرى و تشکیلاتى او با اسماعیلیان بى خبر بمانند، بلکه محدّثان اقدم شیعه، روابط بس استوارى با او داشته و احادیث بسیارى با اسانید متّصل و صحیح از او روایت کرده اند و بسیارى از آنان، مستقیماً از او حدیث فراگرفته اند و از آن میان اند:

1. جعفر بن محمد اشعرى که روایات فراوانِ او از عبداللّه بن میمون در ابواب مختلف کافى و تهذیب آمده است;

2. حسن بن على بن فضّال م. 224[7] که روایات او از عبداللّه در دو کتاب فوق و در استبصار طوسى آمده است;

3. حماد بن عیسى که روایات فراوان او از عبداللّه در سه کتاب مذبور و در من لا یحضره الفقیه صدوق آمده است;

4. احمد بن اسحاق بن سعد که روایت او از عبداللّه در من لا یحضره الفقیه آمده است;

5. محمد بن حسن بن جهم که روایت او از عبداللّه در تهذیب و استبصار آمده است;

6. عبداللّه بن مغیره که روایت او از عبداللّه در تهذیب آمده است;[8]

7 و 8. ابراهیم بن هاشم قمى و ابوطالب عبداللّه بن صلت قمى، که طوسى به روایت آن دو از عبداللّه اشاره کرده است;

9. ابوخالد صالح قماط که کشى روایت او از عبداللّه را آورده است;[9]

بارى کثرت روایات شیعه از ابن میمون با اسانید پیوسته و درست را از اینجا مى توان دریافت که مرحوم آیت اللّه خویى نزدیک هفتاد مورد از روایات وى را که تنها در کتب چهارگانه شیعه آمده، یاد کرده است.[10]

با عنایت به آنچه گفتیم، اینکه محدثان شیعه با تمام پیوند استوار با عبداللّه بن میمون و نقل این همه روایت از وى، با وجود التزام به ذکر گرایشهاى مذهبىِ هر یک از راویان، هیچ اشاره اى به رابطه عبداللّه با اسماعیلیان نکرده اند، قرینه اى استوار بر نفى این رابطه است.

گذشته از آنکه روایات فراوان وى که از طریق شیعه رسیده، کمترین نشانى از گرایش به اسماعیلیان و آراى آنان ـ چه رسد به وابستگى به ایشان ـ ندارد.

اما اینکه در برابر همه اقوال روشن علماى مورد اعتماد شیعه که در قرنهاى نزدیک به تکوین و ظهور فرقه اسماعیلیه مى زیسته اند، یکى از خاورشناسان به کتاب عوامانه و مجهول المؤلف تبصرة العوام (که صدها سال پس از آن تاریخ و در محیطى مالامال از تبلیغات کینه توزانه نسبت به این فرقه تألیف شده) استناد جسته، و آن را «حاوى توصیف شیعى از عبداللّه بن میمون اسماعیلى، و قابل توجّه» پنداشته،[11] شگفت آور است. مؤلف عامى و گمنام تبصره،[12] اگر کمترین آشنایى اى با مهمترین کتب شیعه در حدیث و رجال داشت، نام عبداللّه بن میمون را در سلسه سند صدها روایت در کافى و کتب دیگر مى دید، و احوال و آثار او را در کتابهاى کشى و نجاشى و... ملاحظه مى کرد، و او را آنگونه معرفى نمى نمود. اگر هم با آگاهى از برخوردهاى پیشینیان شیعه با وى، مى خواست نظریه جدیدى درباره او اظهار نماید، به نظرات قبلى و مردود بودن آنها ـ گرچه به اختصار ـ اشاره مى کرد. به هر حال، مندرجات تبصرة العوام حاکى از آن است که مؤلف، بدون هیچ اطلاعى از جایگاه عبداللّه بن میمون در میان محدثان و رجالیان شیعه، تنها شایعات بى اساسى را که در میان جامعه سنّى و ضد اسماعیلى آن روز بر سر زبانها بوده، بازگو کرده، و آنچه در این باره نوشته، به اندازه اى بى پایه است که محدّث نورى را به شگفت آورده و احتمال جعلى بودن روایت تبصره را براى او موجّه کرده.[13] خاورشناسِ یاد شده نیز، ضمن تصریح به مشکوک بودن نویسنده، به مردود بودن نوشته وى اعتراف کرده است.[14] همچنین آنچه یکى از مؤلفان معاصر اسماعیلى به مورخان شیعه نسبت داده ـ که به عقیده ایشان، عبداللّه بن میمون امامت را از کف فرزندان محمد بن اسماعیل ربوده و مردم را به امامت خود و فرزندش فراخوانده و از آغاز سده سوم نقش مهمى در تاریخ اسماعیلیان ایفا کرده[15] ـ دور از حقیقیت است، و با نظریه دیگرى که خود به ایشان منسوب مى دارد که بر اساس آن، عبداللّه از معاصران امام باقر(ع) (م. حدود 114) بوده،[16] نیز سازگار نیست.

 

در منابع سنّتیان

محدثان و محققان اهل سنت که بسیارى از ایشان در اعصار نزدیک به عصر عبداللّه بن میمون مى زیسته یا با او معاصر بوده و حتى با وى رابطه داشته و مستقیماً، یا با اسانید متصل، از او حدیث فراگرفته اند، هیچ اشاره اى به ارتباط او با اسماعیلیان نکرده اند; اینک داوریهاى محدثان و رجال شناسان بزرگ سنّى در دست است که از آن میان است: بخارى (م.256)، ابوزُرعه (م.264)، ابوحاتم (م.277)، ترمذى (م.279)، نسایى (م.303)، ابوجعفر عقیلى (م.322)، ابن ابى حاتم (م.327)، ابن حبّان (م.354)، ابن عدى (م.365)، حاکم (م.405)، ابونعیم (م.430)، ابن جوزى (م.597)، ذهبى (م.748)، ابن حجر عسقلانى (م.852) و... . خلاصه اظهارات همه آنان این است که: عبداللّه بن میمون، از موالى بنى مخزوم، و اصحاب امام صادق(ع)، مقیم مکّه و در جرگه محدثان بوده، از برخى محدّثان سنّى حدیث فراگرفته و به برخى دیگر از آنان حدیث آموخته، و اینکه: از چه کسانى روایت مى کند و چه کسانى از او روایت مى کنند و مرویات وى چقدر اعتبار دارد؟ با اینکه اکثر نامبردگان ـ ظاهراً به دلیل گرایشهاى شیعى عبداللّه بن میمون ـ منقولات وى را صددرصد درخور اطمینان نمى دانند، ولى هیچیک از نسبتهایى را که ردّیه نویسانِ بر اسماعیلیه به وى داده اند، اینان به او نداده اند، حتّى اشاره اى به اینکه او از غالیان یا اهل بدعت و یا اسماعیلیان بوده نکرده اند.[17] با آنکه خصوصاً برخى از ایشان مانند ذهبى، کوشیده اند که هرچه نقطه ضعف در راویانى با گرایشهاى شیعى ـ مثل وى ـ بیابند، مطرح کنند تا بى اعتبارىِ روایات وى هرچه بیشتر آشکار گردد، و آنگاه حتى یکى از اتهاماتى که ردّیه نویسانِ بر اسماعیلیان، به عبداللّه بن میمون مى زنند، کافى خواهد بود که او را نه تنها از جرگه راویان حدیث، بلکه از جرگه مسلمانان خارج کند و در صف دشمنان سرسخت اسلام درآورد، در حالى که بسیارى از محدثان اهل سنت، روایات وى را نقل کرده و بدانها استناد جسته اند; از جمله ترمذى، یکى از شش محدث بزرگ سنى، که حدیث وى را آورده.[18] کثیرى از آنان نیز مستقیماً از وى حدیث شنیده و در این رشته وى شاگردى کرده و احادیثى را که بىواسطه از زبان او فراگرفته اند، به دیگران آموخته اند. از آن میان است:

1. عبدالجباربن علاء مکى (م.248) که ابن حبلان، از راوى شناسان بزرگ سنّى، احادیث وى را سخت مورد اطمینان دانسته;[19] و ابن صاعد (م.318) که از امامان و حافظان بزرگ حدیث در نزد اهل سنت است،[20] تأسف مى خورد که روایت عبدالجبار از عبداللّه بن میمون را از خود عبدالجبار فرا نگرفته است.[21]

2. ابراهیم بن منذر حزامى (م.236) که حافظان و مشایخ ائمه سنت، از او روایت کرده اند[22] و روایت وى از عبداللّه بن میمون را ابن عدى آورده است.[23]

3. احمد بن ازهر نیشابورى (م.261) که ذهبى، محدث و رجال شناس بزرگ سنى، وى را صدوق (بسیار راستگو) شمرده[24] و روایت وى از عبداللّه بن میمون را ابن عدى آورده است.[25]

4. حسین بن منصور نیشابورى (م.238) که نسایى، یکى از شش محدث بزرگ سنّى، مرویات او را سخت مورد اعتماد شمرده، و بخارى، نامى ترین محدث سنّى، حدیث او را آورده[26] و روایت وى از عبداللّه بن میمون را ذهبى یاد کرده است.[27]

5. احمد بن شبیان رملى (م.270) که ابن حاتم، از حافظان بزرگ حدیث و از راوى شناسان نامى اهل سنّت، وى را صدوق خوانده و از او حدیث فراگرفته[28] و به روایت وى از عبداللّه بن میمون تصریح کرده است.[29]

6. مؤمّل بن اهاب (م.254) که ابوداود و نسایى، دو تن از شش محدث بزرگ اهل سنّت، حدیث وى را آورده اند; و نسایى وى را ثقة (مورد اعتماد) خوانده، و ابوحاتم، از رجال شناسان نامى سنّى وى را صدوق شمرده و حدیث وى از عبداللّه بن میمون را ذهبى آورده است.[30]

7. زیاد بن یحیى (م.254) که بخارى از او روایت کرده و ابن ابى حاتم و ابن حجر ـ از بزرگترین رجال شناسان اهل سنت ـ وى را از گزارشگرانِ بسیار مورد اعتماد شمرده اند; و ابن حجر به روایت وى از عبداللّه بن میمون اشاره کرده است.[31]

در مورد برخوردهاى محققان اهل سنّت با عبداللّه بن میمون، سه نکته دیگر نیز در خور یادآورى است:

الف) ابن جوزى در کتاب رجال خود ـ الضعفاء و المتروکین ـ که بر پایه اقوال محققان اهل سنّت نگاشته، عبداللّه بن میمون را محدثى مى داند که گزارشهاى او ضعیف است و اگر از طرق دیگر روایت نشود، نباید بدان استناد کرد[32]ـ بى آنکه هیچ گونه فعالیت اجتماعى و انحراف دینى در وى نشان دهد ـ و در اثرى دیگر مى نویسد: «باطنیان به پندار خود سرکرده اى داشتند که نامش عبداللّه بن عمر... قداح شعبده باز دروغزن بود و... »[33] که این تعبیر نیز، بر خلاف تعبیرات برخى دیگر از مخالفان اسماعیلیان، حاکى از بى اعتمادى به ادّعاى این فرقه در انتساب به عبداللّه بن میمون است.

ب) عقیلى در مقدمه کتاب الضعفاء و المتروکین، تعبیرات اهل سنّت درباره مراتبِ ضعفِ راویانِ حدیث را ـ از ضعیف و ضعیف تر و ضعیف ترین ـ آورده، و از تعبیرات و مصطلحات کتاب وى برمى آید که عبداللّه را در خفیف ترین مراتب ضعف مى دیده، در حالى که اگر نسبتهایى که اسماعیلیان و ردّیه نویسان بر آنان به عبداللّه مى دهند درست مى بود، باید وى را در بدترین مراتب ضعف مى شمرد.

ج) برخى از خاور شناسان که اصرار دارند عبداللّه بن میمون را نه به عنوان یک محدّثِ اهل مکّه بلکه پایه گذار مذهب اسماعیلیه معرفى کنند، چون گواهى ذهبى، رجال شناس بزرگ سنّى، را برخلاف نظر خود دیده اند، مدعى شده اند که ذهبى تحت تأثیر منابع شیعى، عبداللّه را به عنوان یک محدث و اهل مکّه معرفى کرده;[34] و این سخنى بس واهى است; زیرا اولا آشنایى علماى سنت با عبداللّه بن میمون به عنوان یک محدّثِ اهل مکّه، نه از طریق شیعه و به صورت غیر مستقیم، بلکه مستقیماً و بدون واسطه بوده; و از روزگار ذهبى در سده هشتم آغاز نشده، و پیشینه آن به روزگار حیات ابن میمون در سده دوم مى رسد; و از آن هنگام تا روزگار ما ادامه داشته است;[35] و ما بسیارى از محدثان بزرگ سنى را که از زبان وى حدیث شنیده اند معرفى کردیم. ثانیاً، هرکس ذهبى را بشناسد، مى داند که وى در سنّى گرى بسیار متعصب، و از شیعه و گرایشهاى شیعى و منابع شیعه بسیار دور است، و حتى به خاطر تلاشهاى مکرر براى ایراد به روایات وارده در مناقب على(ع) و آل او و تأیید دشمنان آنها، بارها از سوى علماى شیعه مورد انتقاد و نکوهش واقع شده،[36] علاوه بر آنکه اکثر رجال شناسان شیعه، ابن میمون را موثق و روایات او را صحیح و مقبول مى انگارند[37] و ذهبى به تبع محدثان اقدم سنّى، از توثیق کامل او و حکم به اینکه روایات وى صد در صد صحیح است، ابا دارد.[38] از مجموع آنچه گفتیم، مى توان دریافت که اگر هم فرض کنیم رجال شناسان شیعه، براى هر چه بیشتر منسوب کردن عبداللّه بن میمون به خویش، از رابطه او با اسماعیلیان سخنى نگفته اند و این موضوع را با تقدّس این مرد در میان خود و اهمیتى که به وى مى دهند، منافى انگاشته، و بدین دلیل، از ذکر آن پرهیز کرده اند، راوى شناسان اقدم سنّى که از تأیید مطلق ابن میمون خوددارى کرده اند، هیچ دلیلى بر مسکوت گذاشتن این قضیه نداشته اند; و بلکه به دلیل اهمیت ابن میمون در میان مخالفان مذهبى خویش (شیعیان)، براى طرح و عرضه آن ماجراها که هریک نقطه ضعفى بزرگ براى او بوده، انگیزه اى قوى داشته اند و همین که آنان نیز مانند شیعیان، به چنین نسبتهایى نپرداخته اند، حاکى از نادرستى این نسبتهاست.

 

با تاریخ نگاران و ملل و نحل نویسان

تاریخ نگاران شیعه و سنّى چون یعقوبى ابن اعثم، ابوحنیفه دینورى، ابن مسکویه که نزدیک به روزگار عبداللّه بن میمون مى زیسته اند، به نقش عظیمى که ادعا شده او در تکوین و ظهور مذهب اسماعیلیه داشته، کمترین اشاره اى نکرده اند، همچنین در این باره مى تواند به موارد زیر اشاره کرد:

* امام مورخان اهل سنّت، طبرى، که بسى حوادث کم اهمیت تر را نیز ذکر مى کند و کتاب او به قول سنّیان «اصحّ التواریخ»[39] است که در آن، از آغاز دعوت اسماعیلیان در عراق سال 278 و وقفه انقلاب قرمطیان در سوریه (سال 294) سخن رانده، و نکاتى چند از عقاید آنان را با اشاره به کتابى منسوب به قرمطیان آورده است.[40]

* عریب بن سعد قرطبى (م.369) در حواشى خود بر تاریخ طبرى، که آن را با ذکر اخبار قرامطه آغاز کرده; و در باب جنگهاى آنان و برخوردهاى مخالفان با ایشان، گاهى به اجمال و گاهى به تفصیل سخن گفته است.[41]

* مسعودى، که در مروج الذهب گزارش فعالیتهاى قرامطه (از شاخه هاى اسماعیلیه) را آورده که از پاره اى اشاره هاى او معلوم مى شود که بیشتر مطالب وى از گفت و گوهاى مستقیم با قرمطیان به دست آمده است.[42]

* ثابت بن سنان صابى، که در کتاب خود، تاریخ قرامطه را در بحرین، سوریه و بین النهرین، از آغاز تا سال مرگ خود عرضه کرده و گزارشى مفصل از جنگ بین خلیفه فاطمى و قرامطه آورده، که نشان مى دهد از رابطه این دو طرف، آگاه و با آنها معاصر بوده. کتاب وى را فضلاى اهل سنت ستوده و بارها به آن مراجعه کرده و از آن سودهاى فراوانى برده اند.[43]

* حمزه اصفهانى، که او نیز به کارهاى جنگى قرمطیان پرداخته و تصویرى از بغداد ارائه کرده که ما را تا حد زیادى در شناخت محیط رشد و بارور شدن جنبش آنان یارى مى کند.[44]

* همچنین کسانى که در قرن سوم به معرفى فرقه هاى شیعه یا فِرَق اسلامى پرداخته اند، و برخى در معرفى شاخه هاى اسماعیلیه به تفصیل سخن رانده اند; همچون: حسن بن موسى نوبختى، مؤلف فِرَق الشیعه، که مردى فیلسوف و متکلم و شیعى مذهب و بسیار معتدل بوده و مترجمانِ کتابهاى فلسفى در نزد وى گرد مى آمدند. کتاب وى که تاکنون بارها چاپ و حتى به زبان فرانسه نیز ترجمه شده،[45] پژوهشى است در باب شیعه و فرقه هاى منسوب به آن، از آغاز تا غیبت امام دوازدهم; که به اسلوبى بى طرفانه نوشته شده، و حاوى اطلاعات بسیارى از آغاز تاریخ اسماعیلیان است; نویسنده آن از مأخذهاى سنى و شیعه به یک اندازه بهره گرفته[46] و به تصدیق محققان، غنى ترین و موثق ترین گزارش را در باب ابن ابى الخطاب عرضه کرده است.[47] نبودن هیچ نامى از عبداللّه بن میمون در کتاب وى ـ با آن همه اهمیتى که به رابطه ابن میمون با اسماعیلیه و ابن ابى الخطاب داده اند ـ شاهد دیگرى بر نبود چنان رابطه اى است.

* سعد بن عبداللّه اشعرى، مؤلف کتاب المقالات و الفرق که مطالب کتاب نوبختى را با افزوده هاى فراوان گرد آورده است.[48]

* ابوالحسن اشعرى، پیشواى بزرگترین فرقه کلامى اهل سنت و مؤلف مقالات الاسلامیین، که درباره ابن ابى الخطاب و آراى وى، و نیز قرمطیان و مبارکیّه و دیگر شاخه هاى اسماعیلیه، به تفصیل سخن گفته; و محشّى کتاب وى که از معاصران ماست، چون ملاحظه کرده که اشعرى با اینکه نزدیک به عصر عبداللّه بن میمون بوده، کمترین نقشى براى ابن میمون در تکوین و ترویج مذهب اسماعیلیه قایل نشده، بدون توجه به علت این امر، به زعم خود درصدد جبران این نقیصه برآمده و شمه اى از افسانه هایى را که در اعصار پس از اشعرى براى عبداللّه بن میمون ساخته اند، در حاشیه «مقالات الاسلامیین» آورده و آن را تکمیل! کرده است.[49]

* در اعلامیه اى هم که در آغاز سده پنجم، علیه فاطمیان در بغداد انتشار یافت، هیچ سخنى از انتساب ایشان به عبداللّه بن میمون نبود[50] و دیگر مورخان و محققانِ نزدیک به روزگار تکوین و ظهور اسماعیلیان نیز، هیچ یک اشاره اى به نقش عبداللّه بن میمون در تاریخ این فرقه نکرده اند.

 

در منابع اسماعیلیان

در قدیمى ترین منابع اسماعیلیان، هیچ گونه ذکرى از عبداللّه بن میمون، و دیگر یاران امام صادق(ع)، به عنوان پیشواى این فرقه نیست; اینک کتاب افتتاح الدعوة تألیف قاضى ابوحنیفه نعمان (م.363) در دست است که در آن، از آغاز دعوت فاطمیان در یمن (سال 268)، تا پدید آمدن یک سازمان عقیدتى ـ سیاسى در آفریقا و تأسیس خلافت فاطمى و حوادث روزگار مهدى (م.322) را نسبتاً با تفصیل بیان کرده است; و چون مؤلف از بزرگترین دانشوران این فرقه بوده و در تشکیلات آنان به مناصب مهمى همچون قاضى القضاتى رسیده و با وقایعى که به گزارش آن پرداخته فاصله زمانى چندانى نداشته، کتاب وى از معتبرترین منابع در موضوع خود به شمار آمده و غالب مورخان و محققان بعدى، بسیارى از آنچه را در این باره نوشته اند، از او گرفته اند. با در نظر گرفتن این مقدّمات، نمى توان پذیرفت که عبداللّه بن میمون و پدر و فرزندش، احمد، نقشهاى بسیار مهمى در جنبش اسماعیلیان داشته اند که از نظر نگارنده مزبور پنهان مانده، پس نپرداختن وى به این موضوع، قرینه اى بر عدم صحت آن است; چه رسد که دیگر مؤلفان اسماعیلى هم که در روزگار ابن میمون یا نزدیک به عصر او مى زیسته اند، همه در این مورد سکوت کرده اند. آرى قاضى نعمان، در رساله نامبرده از فردى به نام عبدالله بن میمون (بدون لقب قداح) نام مى برد که ظاهراً اهل قالمه (شهرى در الجزایر) بوده، و صولات بن قاسم سکتانى، از داعیان اسماعیلى و سردارانِ زیردستِ ابوعبدالله شیعى (م.298)، دستوراتى در مورد او و کسانى دیگر از مردان این شهر داده است.[51]

همچنین حمید الدین کرمانى (م.411) از بزرگترین رجال و دانشوران اسماعیلیه، با اینکه منتهى شدنِ نسبِ حاکم، خلیفه فاطمى، به عبدالله بن میمون قداح را رد مى کند، هیچ اشاره اى به اینکه عبدالله در میان اسماعیلیان جایگاهى داشته نمى نماید.[52] اما پاسخ اینکه چگونه نام این مرد و پدر و اخلافش با فرقه مزبور پیوند خورده؟ شاید این باشد که به دلیل رابطه استوار عبدالله و پدرش با امام باقر(ع) و امام صادق(ع)، از همان سده چهارم، برخى از اسماعیلیان شایعاتى مبنى بر ارتباط خود با این پدر و پسر بر سر زبانها انداختند و کوشیدند که آن دو را از قهرمانان و پیشوایان خود معرفى کنند; و چنان بنمایند که از طریق آن دو، با امام پنجم و امام ششم رابطه اى بس استوار دارند. اینان از فعالیتهاى عبدالله بن میمون و پدرش در نشر مبادى اسماعیلیان، گزارشها، و بلکه قصه هایى شایع کردند که نه در اخبار شیعیان و نه در روایات سنیان، کوچکترین قرینه اى بر صحت آنها نبود; و به همین دلیل مورد توجه نخستین مؤلفان اسماعیلیه قرار نگرفت; و المعز لدین الله، خلیفه فاطمى، هنگامى که به نفى دعوى مخالفان در اتصال نسب او به عبدالله بن میمون مى پرداخت، از نقش وى و پدرش در جنبش اسماعیلیان سخنى به میان نیاورد;[53] اما در اعصار بعدى، این داستانها به کتابهاى اسماعیلیان نیز راه یافت. از آن میان:

1. دستور المنجمین که اصلا در نجوم است و پاره اى گزارشهاى تاریخى و داستانى هم در آن مى توان یافت و نگارنده ناشناس آن، از اسماعیلیان نزارى بوده که در حدود سال 500 از تألیف آن فراغت یافته است.[54]

2. غایة الموالید، از خطاب بن حسن اسماعیلى (م.533).[55]

3. عیون الاخبار، از داعى ادریس عماد الدین قرشى (م.872).[56]

4. هفت باب از ابو اسحاق قهستانى (معاصر مستنصر سوم) (م.904).

5. کلام پیر از خیرخواه هراتى در گذشته پس از 960، که هفت باب نامبرده را انتحال کرده، پاره اى مطالب را بر آن افزود و به این نام نامید و به ناصر خسرو (م.481) نسبت داد.[57]

6. پاره اى از آثار دروزیان [58] که على القاعده قدیمى تر از منابع یاد شده نیست.

مندرجات این کتابها در باب عبدالله بن میمون و نقش او در جنبش اسماعیلیان، نه تنها با مسلمات تاریخ سازگار نیست، بلکه در میان خود آنها نشانه هایى از تضاد و عدم صحت مشهود است. چنان که در پاره اى از آنها، میمون از اصحاب امام باقر(ع) و راویه او (کسى که احادیث بسیارى از آن حضرت روایت کرده) معرفى شده[59] و بر این اساس، باید هنگام درگذشت امام در فاصله سالهاى 117ـ113[60] دست کم 35 تا 40 سال داشته باشد; و از سوى دیگر پاره اى از گزارشهاى آنها حاکى است که امام صادق(ع) نواده خویش محمد بن اسماعیل را به میمون سپرد و او را حجاب و سترِ محمد قرار داد و او محمد را پنهان داشت و تربیت کرد و خود در اواخر سده دوم درگذشت;[61] که عمرى به این درازى را به سادگى نمى توان پذیرفت. همچنین اینکه اسماعیل ـ متولد سال 110 ـ[62] به دستور امام صادق(ع) عبدالله بن میمون را حجت خود و فرزندش محمد قرار داده[63] و همین عبدالله در رویدادهاى پس از سال 265 نقش داشته و در سال 270 درگذشته; و حجتِ دو امامِ اسماعیلى: عبدالله بن محمد (م.212) و پسرش احمد بن عبدالله (م.229) بوده باشد،[64] معقول نیست; علاوه بر اینکه نخستین مؤلفان اسماعیلى تصریح کرده اند که اسماعیل در زمان حیات امام صادق(ع) درگذشت و با حضور امام او را به قبرستان بقیع بردند و در آنجا به خاک سپردند و مدفن او در آنجا مشهور است و او پیش از درگذشت، با اطلاع امام، فرزند خود محمد را به جانشینى برگزید و کار را به او واگذاشت،[65] ولى مؤلفان بعدى که احساس مى کرده اند وفات اسماعیل در زمان پدر، ممکن است با امامت او و اخلافش منافات داشته باشد، این امر را منکر شده و درگذشت او را پس از امام صادق(ع) دانسته اند.[66] مؤلفان متأخر اسماعیلى نیز براى حل تناقضهاى موجود در داستان عبدالله بن میمون، به دو گونه عمل کرده اند:

الف ـ برخى مراد از میمون و قداح را همان محمد بن اسماعیل دانسته اند،[67] که این عجیب است; زیرا آنچه در سرگذشت میمون و قداح آورده اند، قابل تطبیق با سرگذشت محمد نیست; و بعضى از نویسندگان معاصر اسمعیلى نیز این ناسازگارى را یادآور شده و گفته اند که در منابع اسماعیلى، میمون از نسل سلمان و محمد از نسل امام على(ع) شمرده شده اند.[68] همچنین عبدالله بن میمون بر طبق این فرضیه با عبدالله بن محمد بن اسماعیل یکى انگاشته شده، با اینکه به گفته اسماعیلیان، اولى در سال 270 و دومى در سال 212 درگذشت.[69] گاهى نیز در استدلال بر یکى بودن میمون و محمد بن اسماعیل گفته اند:

ــ معز خلیفه فاطمى، در ضمن یک گفتوگو، عنوان میمون و قداح را برخلیفه فاطمى نهاده است;

و یا گاهى گفته اند: ــ فرقه اسماعیلیه گاهى به عنوان میمونیه خوانده شده است.[70]

ولى این مقدمات تمام نیست; زیرا در گفتوگویى که مورد استناد قرار گرفته، معز در پاسخ کسانى که نسبت علوى او را نفى مى کردند و نسب او را به عبدالله بن میمون قداح مى رساندند، تنها به این نکته اشاره مى کند که «انّ صاحب الحق لهو المیمون المبارک السعید قادح زنادالحق و مورى نارالحکمة فان ذهب من الذهب الى هذا نعم» و از این عبارت برمى آید که اگر میمون و قداح را نه اسم و لقب براى شخص خاص، بلکه وصفِ جدّ خلیفه فاطمى بگیریم، اتّصال نسب معز به میمون و قداح درست است; اما از این جمله استنباط نمى شود که فرد خاصى، با این نام و لقب نبوده است. چه رسد به اینکه در همین گفتوگو آمده است: «کیف ینبغى ان یقطع القول فیه بأنّه سار بالحقیقة الى الابعدین من میمون القراح و غیره» و این مى رساند که در نظر معز، «میمون القراح و غیره» کسانى بوده اند که به لحاظ پیوند نسبى، در برابر امامان اسماعیلى، از ابعدین (دورترینها) شمرده مى شده اند و نه از خود ایشان. نیز وصف قداح براى خلیفه فاطمى به معنى قادح زنادالحق و مورى نارالحکمة (برانگیزنده آتش حکمت و حقیقت)، و لقب قداح براى عبدالله بن میمون به معنى تیرگر یا درمان کننده چشم[71] است. همچنین پاسخهاى خلفاى فاطمى، به این پرسش که عنوان میمون به چه کسى از روى تقیه اطلاق شده؟ ـ محمد بن عبدالله (یعنى محمد بن اسماعیل) یا فرزندش عبدالله ابن محمد (یعنى عبدالله بن میمون) ـ متناقض است. از نامه خلیفه مهدى به اهل یمن برمى آید که وى این عنوان را از محمد بن عبدالله بن جعفر مى داند، در حالى که خلیفه معز از محمد بن اسماعیل سخن مى گوید.[72]

در باب شهرت اسماعیلیان به میمونیه نیز:

اولا، معلوم نیست که این عنوان را خود اسماعیلیان براى خویش برگزیده اند یا دشمنانشان براى نفى انتساب آنان به امامان علوى تبار، به ایشان داده اند. داعى على بن الولید از دانشوران نامى اسماعیلیان، در کتاب دامغ الباطل عناوینى را که به اسماعیلیان داده اند یاد کرده و در خصوص هر کدام توضیحاتى داده، ولى هیچ اشاره اى به «میمونیه» نکرده، و در مورد همه عناوین مزبور نیز مى نویسد: «از میان تمامى آنها تنها نام اسماعیلیه به ما مربوط است، و نام باطنیه نیز اگر به این معنى باشد که ما براى هر یک از ظواهر قرآن، قایل به باطنى هستیم، آرى این عقیده ماست; و اگر مراد، نفى تکالیف ظاهرى است، این کفر آشکار است و ما از آن بیزاریم»;[73] اما اینکه ابن الندیم، از اسماعیلیه به نام میمونیه یاد کرده; مأخذ وى نوشته ابن رزام، یکى از دشمنان سرسخت این فرقه است،[74] که در جاى دیگر، بى اعتبارى منقولات او را باز خواهیم نمود.

ثانیاً، بر فرض که میمونیه از نامهاى اصیل و قدیم اسماعیلیه باشد، این امر دلالتى بر یکى بودن میمون و محمد بن اسماعیل ندارد; زیرا با توجه به نقش عظیمى که ـ البته به نادرست ـ هم اسماعیلیان و هم مخالفان ایشان، براى عبدالله بن میمون و پدرش در نشر مذهب اسماعیلیه قایل بوده اند، تسمیه این فرقه به نام وى عجیب نیست; چنان که فرقه شیخیه نیز اصرار دارند که خویش را با همین نام بشناسانند،[75] و این نه از باب اعتقاد به امامت شیخ احمد احسایى یا یکى بودن او با امام، بلکه به دلیل نقش وى در ترویج هر چه بیشتر مناقب امامان است.

ب ـ برخى نیز رابطه عبدالله بن میمون با امام صادق(ع) را انکار کرده و ضمن تأکید بر نقش وى در تکوین و ظهور مذهب اسماعیلیه، بر آن شده اند که «وى در اواخر سده دوم ـ و نه در آغاز آن ـ تولد یافته و حجّتِ دو تن از امامان اسماعیلى ـ عبدالله بن محمد بن اسماعیل (فرزند امام صادق) و فرزند او احمد بن عبدالله ـ بوده، و در سال 270 درگذشته و اینکه مى گویند وى با امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در یک روزگار مى زیسته، درست نیست».[76] ولى این سخنان نیز مشکل را حل نمى کند; زیرا اولا کسانى، از محققان سنى، که سالها پیش از سال 270 یا اندکى پس از آن درگذشته اند، از عبدالله بن میمون صرفاً به عنوان محدث و یکى از راویان امام صادق(ع) یاد کرده اند و از لحن ایشان هم برمى آید که درباره یکى از درگذشتگان سخن مى رانند و نه یکى از زندگان; کسانى مانند بخارى (م.256) بزرگترین محدث اهل سنت،[77] ابوزرعه (م.264)، ابو حاتم (م.277) و نیز ترمذى (م.279) و در کتاب خود که یکى از شش کتاب معتبر حدیث در نزد سنّیان است، روایت عبدالله را آورده است.[78]

همچنین بسیارى از محدثان بزرگ سنى که پیش از سال 270 درگذشته اند، عبدالله بن میمون را به عنوان محدث ـ و نه سلسله جنبان یک حرکت تند و تیز اجتماعى و مذهبى ـ شناخته و از زبان او حدیث فراگرفته اند.[79] به هر حال، مجموع این شواهد نشان مى دهد که ارتباط عبدالله بن میمون با امام صادق(ع) مستند به مآخذ بسیار نزدیک به عصر وى است، و اگر به دلیل اینکه قول به معاصر بودن این دو، با اقدامات عبدالله در سده سوم تضاد دارد، ناچار باشیم تنها یکى از آن دو را بپذیریم و دیگرى را تکذیب کنیم، باید ارتباط عبدالله با اسماعیلیان را نفى کنیم که در منابع نخستین سخنى از آن نیست، نه ارتباط وى با امام صادق(ع) را، که تمام منابع شیعى و سنى و کثیرى از منابع اسماعیلى بدان تصریح کرده اند. گذشته از اینکه نتیجه گیرى هاى خود این مؤلفان، خالى از تناقض نیست; مثلا گاهى مى نویسند ابن میمون در سال 270 درگذشته[80] و گاهى سال درگذشت او را 266 ضبط مى کنند.[81]

 

تعدّدِ عبدالله بن میمون قداح؟

برخى از علماى شیعه، براى جمع میان گفته هاى شیعیان و اسماعیلیان در باب عبدالله بن میمون قداح، احتمال داده اند که دو تن به این نام بوده باشند،[82] ولى این احتمال وجهى ندارد; زیرا به طورى که دیدیم، در متون تاریخى بسیار قدیمى و منابع معتبر شیعه و سنى و حتى در منابع اوّلیه اسماعیلیان، هیچ اشاره اى به رابطه عبدالله بن میمون با اسماعیلیان نیست که ناگزیر باشیم به واقعیت تاریخى فردى با چنین ویژگى گردن نهیم و سپس به وجودى جدا از عبدالله بن میمون، یار امام صادق(ع)، براى وى قایل شویم; علاوه بر اینکه نام میمون و لقب قداح در میان عرب چندان زیاد نیست که فرض تعدد را تقویت کند.

 

 

 

منابع

1. اتعاظ الحنفا، تقى الدین احمد مقریزى، قاهره 1387.

2. اختیار معرفة الرجال، معروف به رجال کشى، شیخ طوسى، مشهد 1348 ش.

3. اسماعیلیان در تاریخ، مجموعه مقالات، و از جمله مقاله برنارد لویس، ترجمه یعقوب آژند، تهران 1368 ش.

4. اصل الموحدین الدروز، امین مطیع، بیروت 1980 م.

5. الاعلام، خیرالدین زرکلى، بیروت 1989 م.

6. اعلام اسماعیلیه، مصطفى غالب، بیروت 1964 م.

7. اعیان الشیعه، سید محسن امین، بیروت 1403.

8. افتتاح الدعوة، قاضى نعمان، الشرکة التونسیه للتوزیع.

9. الامامة فى الاسلام، عارف تامر، بیروت.

10. الانساب، عبدالکریم سمعانى، حیدرآباد دکن 1384 و 1386 (ج 4 و 6)

11. بنیادهاى کیش اسماعیلیان، برنارد لویس، ترجمه ابوالقاسم سرى، تهران 1370 ش.

12. بهجة الآمال، على علیارى تبریزى، قم 1406

13. تاریخ الامم و الملوک، محمد بن جریر طبرى، بیروت 1413 (ج 9 تا 12)

14. تاریخ الخلفاء الفاطمیین، بالمغرب، القسم الخاص من کتاب عیون الاخبار، داعى ادریس عمادالدین، بیروت 1985 م.

15. التاریخ الصغیر، ابو عبدالله محمد بخارى، بیروت 1406 (ج 2)

16. التاریخ الکبیر، ازهمو، افست از چاپ حیدرآباد دکن 1377 (ج 5)

17. تاریخ و عقاید اسماعیلیه، فرهاد دفترى، ترجمه فریدون بدره اى، تهران 1375 ش.

18. تأسیس الشیعه، سید حسن صدر، تهران، افست از چاپ عراق.

19. تبصرة العوام، منسوب به سید مرتضى رازى، تهران 1364 ش.

20ـ التحریر الطاووسى، احمد بن طاووس، حسن بن زیدالدین، قم 1368 ش.

21. تحفه اثناعشریه، عبدالعزیز دهلوى، لاهور 1396

22. تذکرة الحفاظ، شمس الدین محمد ذهبى، افست از چاپ حیدرآباد دکن.

23. تقریب التهذیب، ابن حجر عسقلانى، بیروت، دارالمعرفة.

24. تنقیح المقال، عبداللّه مامقانى، افست از چاپ نجف 1352.

25. تهذیب الکمال، جمال الدین مرزى، بیروت 1405.

26. الثقات، ابن حبان، افست از چاپ حیدرآباد دکن 1402.

27. جامع الرواة، محمد اردبیلى، بیروت 1403.

28. الجرح و التعدیل، ابن ابى حاتم رازى، افست از چاپ حیدرآباد دکن 1372.

29. جهانگشاى جوینى، عطاملک جوینى، افست از چاپ لیدن.

30. دامغ الباطل، داعى على بن الولید، بیروت 1403 (ج 1).

31. دیوان الضعفاء و المتروکین، شمس الدین محمد ذهبى، بیروت 1408.

32. الذریعه، آقابزرگ تهرانى، بیروت.

33. رجال، ابن داود، قم، افست از چاپ نجف 1392.

34. رجال، علاّمه حلّى، قم، افست از چاپ نجف 1381.

35. رجال، شیخ طوسى، قم، افست از روى چاپ نجف، 1380.

36. رجال، نجاشى، قم، 1407.

37. سیر اعلام النبلاء، شمس الدین محمد ذهبى، بیروت 1402.

38. شرح مشیخه الفقیه، بیروت 1401 (من لا یحضره الفقیه ج 4).

39. صلة التاریخ الطبرى، عریب بن سعد، بیروت 1413 (به دنبال ج 10 تاریخ طبرى).

40. الضعفاء الکبیر، ابوجعفر عقیلى، بیروت (ج 1 و 2).

41. الضعفاء و المتروکین، احمد نسایى، بیروت 1407.

42. الضعفاء و المتروکین، عبدالرحمن بن جوزى، بیروت 1406 (ج 2 و 3).

43. عیون الاخبار، ادریس عمادالدین قرشى، السبع الرابع، بیروت 1973 م.

44. الغدیر، عبدالحسین امینى، بیروت 1397.

45. فرق الشیعه، حسن نوبختى، قم 1388.

46. رساله فلسفیّه، ابوالقاسم خان ابراهیمى کرمانى، کرمان 1350 ش.

47. فهرست، ابن ندیم (الندیم)، به تصحیح رضا تجدد، چاپ 2.

48. فهرست، شیخ طوسى، قم، افست از نسخه چاپ نجف.

49. قاموس الرجال، محمد تقى تسترى، قم، 1415.

50. الکاشف فى معرفة من له روایة، شمس الدین محمد ذهبى، قاهره (ج 2).

51. الکافى، محمد بن یعقوب کلینى، بیروت، 1401 (ج 1 و 2).

52. الکامل فى الضعفاء الرجال، ابن عدى، بیروت 1405.

53. لسان المیزان، ابن حجر عسقلانى، بیروت 1971 م.

54. مجالس المؤمنین، قاضى نورالله شوشترى، تهران 1354 ش. (ج 1).

55. المجالس و المسائرات، قاضى نعمان، الجامعة التونسیه 1978 م.

56. المجروحین، ابن حبّان، حلب 1395.

57. مجمع الرجال، عنایت اللّه قهپایى، اصفهان 1348 (ج 4).

58. مجموعه رسائل حمید الدین کرمانى، بیروت 1403.

59. المراجعات، عبدالحسین شرف الدین، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامى.

60. مروج الذهب، ابوالحسن على مسعودى، قم 1404.

61. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، قم 1416 (خاتمه، 4).

62. مصفى المقال، آقابزرگ تهرانى، تهران 1378.

63. معالم العلما، ابن شهر آشوب، نجف 1380.

64. معجم رجال الحدیث، ابوالقاسم موسوى خویى، بیروت 1403 ( ج 10 و 19).

65. معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، بیروت.

66. معرفة الحدیث، محمد باقر بهبودى، تهران، 1362 ش.

67. مقالات الاسلامیین، ابوالحسن اشعرى، به تحقیق محمد محى الدین عبدالحمید، 1405 (در دو مجلد).

69. المنجد فى الاعلام، تهران، اسماعیلیان، افست چاپ دوازدهم.

70. المنتظم، عبدالرحمن ابن جوزى، بیروت 1412.

71. منتهى المقال، ابو على محمد حایرى، قم 1416 (ج 4).

72. میزان الاعتدال، شمس الدین محمد ذهبى، بیروت (ج 1 و 2).

73. نامه هاى قزوینى به تقى زاده، تهران، 1356 ش.

74. هدیة الاحباب، عباس قمى، تهران 1363 ش.

 

 


[1]. اصول کافى ـ کلینى 1/40،48 و 2/79، 102، 467، اختیار معرفة الرّجال ـ کشى 6ـ 245، 389، شرح مشیخة الفقیه ـ محمدبن بابویه 99، رجال شیخ طوسى 225، الفهرست ازهمو 103، رجال نجاشى 4 ـ 213، معالم العلما ـ ابن شهر آشوب 74، التحریر الطاووسى ـ احمد بن طاووس و شیخ حسن صاحب معالم 165، رجال علاّمه حلى 108، مجالس المؤمنین ـ قاضى نوراللّه شوشترى 1/2 ـ 351، مجمع الرجال ـ عنایة الله قهپایى 4/57، جامع الرواة ـ محمد اردبیلى 1/4 ـ 513، منتهى المقال ـ ابوالمقال ـ عبدالله مامقانى 2/20 ـ 219، تأسیس الشیعه سید حسن صدر 257، 287، الذریعه ـ آقابزرگ 15/46 و 19/56، معجم رجال الحدیث ـ ابوالقاسم خویى 10/8 ـ 345 و 19/7 ـ 115.

[2]. جامع الرواة 1/8، 12، التحریر الطاووسى 8 ـ 37، 40، 42، 54، 61، 77، 189.

[3]. جامع الرواة 325، 494، التحریر الطاووسى 30 ـ 315، 296 تا 302، 8 ـ 236.

[4]. اعیان الشیعه ـ سید محسن امین 8/5 ـ 84.

[5]. رجال ابن داود 282.

[6]. معرفة الحدیث ـ محمدباقر بهبودى 8 ـ 167.

[7]. مصفى المقال ـ آقابزرگ 127.

[8]. معجم رجال الحدیث ـ ابوالقاسم خویى 10/9 ـ 528.

[9]. همان 5 ـ 354 و 1/32.

[10]. معجم رجال الحدیث 10/9 ـ 528.

[11]. اسماعیلیان در تاریخ ـ مقاله برناردلویس 78.

[12]. مؤلف الذریعه، این کتاب را از سید مرتضى رازى دانسته (ذریعه ج 3 طبقات اعلام الشیعه سده 6) ولى بر پایه دلایلى که مرحوم عباس اقبال در مقدمه تبصرة العوام آورده، این نسبت درست نیست و با پژوهش هاى اخیر هم روشن شده که این کتاب در فاصله سالهاى 53 ـ 606 نگارش یافته و تألیف جمال الدین ابو عبداللّه محمد بن حسین بن حسن رازى است (فرهنگ ایران زمین 12/4 ـ 102) که وى نیز به درستى شناخته نشده و حتى در طبقات اعلام الشیعه (سده 7)، نامى از وى دیده نمى شود; و در ارزیابى کتاب او داورى مرحوم اقبال را نباید از نظر دور داشت که: در نقل آرا و مقالات مخالفین، مسامحه بسیار به خرج داده و... .

[13]. مستدرک الوسائل 22/440.

[14]. اسماعیلیان در تاریخ ـ مقاله برناردلویس 78، بنیادهاى کیش اسماعیلیان 55، 6 ـ 105.

[15]. اعلام الاسماعیلیه ـ مصطفى غالب 346.

[16]. همان 346، 481.

[17]. الکامل فى ضعفاء الرجال ـ ابن عدى 4/9 ـ 187، الضعفاء و المتروکین ـ نسایى 150، التاریخ الکبیر ـ بخارى 5/206 (متن و حاشیه)، الضعفاء الکبیر ـ عقیلى 2/302، الضعفاء و المتروکین ـ ابن جوزى 2/144، المجروحین ـ ابن حبّان 2/21، تقریب التهذیب ـ ابن حجر عسقلانى 1/455، میزان الاعتدال ـ ذهبى 2/512 و 1/5، سیر اعلام النبلاء ازهمو 9/320، الکاشف فى معرفة من له روایة ازهمو 2/136، دیوان الضعفاء و المتروکین ازهمو 2/70 (با نشانى «ت» به معنى اینکه روایت عبداللّه بن میمون را ترمذى یکى از شش محدث بزرگ سنتى نقل کرده است)، لسان المیزان ـ ابن حجر 7/271.

[18]. میزان الاعتدال ـ ذهبى 2/512 (با نشانى «ت»).

[19]. التاریخ الصغیر ـ بخارى 2/7 ـ 356.

[20]. تذکرة الحافظ ـ ذهبى 2/8 ـ 776، الاعلام ـ زرکلى 8/164.

[21]. الکامل فى ضعفاء الرجال ـ ابن عدى 4/187.

[22]. میزان الاعتدال ـ ذهبى 1/67; التاریخ الصغیر بخارى 2/337 ـ متن و حاشیه، تذکرة الحفاظ ـ ذهبى 2/470.

[23]. الکامل فى ضعفاء 4/187.

[24]. میزان الاعتدال 1/82، التاریخ الصغیر 2/339.

[25]. الکامل فى ضعفاء 4/188.

[26]. تهذیب الکمال ـ جمال الدین مرزى 6/4 ـ 481.

[27]. میزان الاعتدال 2/512.

[28]. انساب سمعانى 6/171، لسان المیزان 1/186، اعلام ـ زرکلى 7/334.

[29]. تاریخ الکبیر ـ بخارى 5/206 ـ حاشیه، کتاب الجرح و التعدیل ـ ابن ابى حاتم رازى 5/172.

[30]. میزان الاعتدال ـ ذهبى 2/512 و 4/229، لسان المیزان 7/406.

[31]. تقریب التهذیب 1/270، لسان المیزان 2717/، الثقات ـ ابن حبّان 8/249، انساب سمعانى 4/154.

[32]. الضعفاء و المتروکین ـ ابن جوزى 2/144.

[33]. بنیادهاى کیش اسماعیلیان 99 ـ 1، احتمالا برگرفته از منتظم ابن جوزى 12/299.

[34]. مقاله برنارد لویس 74، 71، 76.

[35]. الاعلام ـ زرکلى 4/141، معجم المؤلفین ـ عمر رضا کحاله 6/158.

[36]. مجالس المؤمنین 1/32 ـ 528، هدیة الاحباب ـ عباس قمى 158، المراجعات ـ شرف الدین 145، الغدیر ـ امینى 11/181.

[37]. مآخذ شیعى پیشگفته.

[38]. مآخذ سنى پیشگفته.

[39]. به گواهى شاه عبدالعزیز دهلوى که بعداً افسانه هاى او را در باب عبدالله بن میمون مى آوریم (تحفه اثناعشریه 57).

[40]. طبرى، رویدادهاى سال 278 ـ ظهور قرامطه (ج 10، ص 6 ـ 344).

[41]. صلة تاریخ الطبرى (چاپ به دنبال طبرى 11/10 ـ 409، 5 ـ 412، 424، 453، 8 ـ 456، 4 ـ 461، 472، 474، 476).

[42]. بنیادهاى کیش اسماعیلیان 5 ـ 44، مروج الذهب 4/7 ـ 175، 181، 91 ـ 190، 289.

[43]. مقاله برنارد لویس 8 و 9، بنیادهاى کیش اسماعیلیان 6 ـ 45.

[44]. بنیادهاى کیش اسماعیلیان 45.

[45]. مقدمه المقالات و الفرق ص یک.

[46]. بنیادهاى کیش اسماعیلیان.

[47]. همان 72.

[48]. فرق الشیعه 79 تا 86; المقالات و الفرق 80 تا 86.

[49]. مقالات الاسلامیین 1/75 به بعد (متن و حاشیه).

[50]. اتّعاظ الحنفا ـ تقى الدین مقریزى 44.

[51]. رساله افتتاح الدعوة ـ قاضى نعمان 3 ـ 212، 363 (در خصوص قالمه، ر. ک: المنجد، اعلام 543).

[52]. مجموعه رسائل کرمانى 168، 174.

[53]. تاریخ الخلفاء الفاطمین بالمغرب از عیون الاخبار ـ ادریس عماد الدین 50 ـ 249، المجالس و المسایرات ـ قاضى نعمان 11 ـ 409.

[54]. جهانگشاى جوینى 3/323، 580 ـ حواشى محمد قزوینى، مقاله برنارد لویس 79.

[55]. پیدایش اسماعیلیه 6 ـ 85 و 9 ـ 78.

[56]. عیون الاخبار، السبع الرابع 335، نیز بخش تاریخ الخلفاء الفاطمین از کتاب مزبور 7 ـ 246.

[57]. پیدایش اسماعیلیه ـ لویس 79، تاریخ و عقاید اسماعیلیه ـ فرهاد دفترى 534.

[58]. پیدایش اسماعیلیه 78، اصل الموحدین الدروز ـ امین مطیع 9 ـ 48، 52.

[59]. پیدایش اسماعیلیه 79، اعلام الاسماعیلیه 559.

[60]. اعلام الاسماعیلیه 481.

[61]. اعلام الاسماعیلیه 61 ـ 559 (و آنچه در ص 7 ـ 345 و 447 در معرفى عبدالله بن میمون نوشته).

[62]. همان 161.

[63]. عیون الاخبار، السبع الرابع 335.

[64]. اعلام الاسماعیلیه 7 ـ 346.

[65]. عیون الاخبار 334 (به نقل از قاضى نعمان م 363) و 50 ـ 349.

[66]. اعلام 560.

[67]. الامامة فى الاسلام ـ عارف تامر 181، اعلام اسماعیلیه 560، تاریخ و عقاید اسماعیلیه 133.

[68]. اعلام 560.

[69]. اعلام 347، 344.

[70]. تاریخ و عقاید اسماعیلیه 4 ـ 133.

[71]. المجالس و المسائرات ـ قاضى نعمان 11 ـ 409 (نیز بنگرید به نامه خلیفه معز در تاریخ الخلفاء الفاطمین 50 ـ 249).

[72]. تاریخ الخلفاء الفاطمین 251 ـ حاشیه محمد الیعلاوى.

[73]. دامغ الباطل 1/63 تا 82.

[74]. فهرست ابن الندیم 238.

[75]. رساله فلسفیه ـ ابوالقاسم خان ابراهیمى کرمانى 248، 51 ـ 250، 3 ـ 262.

[76]. اعلام الاسماعیلیه 7 ـ 346.

[77]. التاریخ الکبیر ـ بخارى 5/206.

[78]. میزان الاعتدال ـ ذهبى 2/512 و 1/5.

[79]. شش تن از آنان را قبلا یاد کردیم.

[80]. اعلام الاسماعیلیه 347.

[81]. همان 112.

[82]. قاموس الرجال ـ محمد تقى تسترى 6/635، اعیان الشیعه ـ سید محسن امین 8/7 ـ 85، مستدرک الوسائل 22/440 نیز بنگرید به نامه هاى قزوینى به تقى زاده ص119 (که تعدّد را مسلّم دانسته است).

 

نویسنده

اکبر ثبوت


چاپ   ایمیل