پيدايش شيعه‏

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 19 - 37 دقیقه)

 وقتى درباره مذهبى بحث مى‏شود، اين سؤال‏ها پيش مى‏آيد كه:
- منشأ پيدايش آن مذهب چيست؟

- مؤسس آن كيست؟

- عوامل ظهور و بروز و پيدايش آن چه بوده؟

- چه علل و عواملى در شكل‏گيرى آن دخيل بوده است؟

- حال اگر آن مذهب در اقلّيت باشد چرا در اقلّيت قرار دارد؟

- چرا خودش را از اكثريت جدا كرده است؟

- آيا عوامل خارجى در پيدايش اين مذهب دخيل بوده است؟

سؤال خاص اين است كه چه علل و عواملى در پيدايش مذهب شيعه دخيل بوده است؟ در اين بحث عوامل جدايى شيعه از عامه و ظهور شيعه را بررسى خواهيم كرد:

سخنى با مخالفين‏
گروهى از نويسندگانى كه در مورد شيعه و تشيع قلم زده‏اند چنين پنداشته‏اند كه تشيع ايده و آرمان نوظهورى است كه بر اثر عوامل و جرياناتى خاص از پيكره واحد جامعه اسلامى جدا شده و در طول زمان گسترش يافته است. لذا در مورد سبب پيدايش اين مكتب اختلاف كرده‏اند: عدّه‏اى مى‏گويند: اين مكتب زاييده فكر عبداللَّه بن سبأ و تشكيلات سياسى اوست.

عدّه‏اى ديگر پيدايش آن را در زمان امام على عليه السلام و در جنگ صفّين يا جمل مى‏دانند.

گروهى نيز اين نگرش را متأثّر از افكار فارسيان قديم دانسته‏اند كه در پيكره جامعه اسلامى رسوخ كرده است.

آنچه اينان را به طرح اين خيالات واداشته، آن است كه گمان كرده‏اند اقليّت شيعه مانند عضو زايدى است كه از سازمان واحد بدن جدا شده و از اصل و ريشه خود بريده است. بنابراين بايد در جستجوى علل اين جدايى بود. آنان مى‏پندارند كه اصل اوّلى در امّت اسلامى، غير شيعى بودن است، لذا دنبال علت پديد آمدن تشيع برآمده‏اند. ولى اين فرضيه صحيح نيست، زيرا؛

اولًا: كثرت عددى را دليل بر حقّانيّت و قلّت عددى و ضعف عِدّه و عُدّه را دليل بر عدم حقانيّت قرار دادن، درست نيست و مخالف موازين صحيح عقلى و نقلى است.

قرآن كريم در موارد زيادى رهروان حقّ را قليل و پيروان باطل را كثير شمرده است:

وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ؛ «1» «و تعداد كمى از بندگان من شكر گزارند.» در جاى ديگر مى‏فرمايد: وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ؛ «2» «همانا كثيرى از مردم فاسق‏اند.» هم چنين مى‏فرمايد: وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ؛ «3» «و بيشتر مردم نسبت به حقّ كراهت دارند.»

بنابراين قرآن مجيد چنين معيارى را كه اقليت هميشه غير اصيل است باطل مى‏شمارد.

ثانياً: اسلامِ بى تشيع را بر اساس كثرت عددى، صفت اصلى اسلام قرار دادن و اسلام شيعى را بر اساس قلّت عددى، صفت عارضى اسلام قرار دادن نكته‏اى است كه با تقسيم بندىِ معمول در عقايد اسلامى سازگارى ندارد.

علاوه بر اين پيدايش عقيده و آرمان تشيع را نمى‏توان با پيدايش اصطلاح شيعه‏

______________________________
(1). سبأ (34) آيه 13.

(2). مائده (5) آيه 49.

(3). المؤمنون (23) آيه 70.

و تشيع هم زمان دانست؛ زيرا پيدايش محتوا و روح هر مكتب با پيدايش اسم و اصطلاح آن متفاوت است. بنابراين براى ورود به بحث شيعه و پيدايش منشأ آن بايد سراغ روح آن مذهب رفت، نه اسم و اصطلاح آن؛ حتّى اگر در روايات و كلمات صاحب شريعت چنين واژه هايى نتوان يافت؛ اگر چه اين گفته نيز از باب تسامح است، زيرا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در روايات متعددى به شيعه بشارت هايى داده است كه بدان‏ها اشاره خواهيم كرد.

مفهوم شيعه در لغت‏

واژه شيعه از نظر لغت در دو معنا به كار رفته است.

1- موافقت و هماهنگى دو فرد يا دو گروه در عقيده يا عمل، بدون اين كه يكى تابع ديگرى باشد؛ چنان كه در لسان العرب‏ «1» آمده: «شيعه جماعتى را گويند كه بر امرى اجتماع كنند. پس هر قومى كه بر امرى اجتماع كنند، شيعه نامند.»

اين معنا در قرآن كريم نيز به كار رفته است؛ چنان كه از حضرت ابراهيم عليه السلام به عنوان شيعه حضرت نوح عليه السلام ياد شده است: وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ. «2»

حضرت ابراهيم عليه السلام از پيامبران اولوا العزم و صاحب شريعت بود و پيرو شريعت نوح نبود، ولى از آن جا كه روش او در توحيد هم آهنگ با روش نوح بود، شيعه نوح (هم آهنگ با نوح) ناميده شده است.

در اين معنا تقدم و تأخّر زمانى شرط نيست، يعنى همان گونه كه فرد متأخر را مى‏توان شيعه فرد متقدم دانست، عكس آن نيز پذيرفته است. «3» چنان كه در قرآن كريم آمده است: وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا أَشْياعَكُمْ، «4» مقصود از «اشياع» مشركان و كافران امت‏هاى‏

______________________________
(1). لسان العرب، ماده «شيع».

(2). صافات (37) آيه 83.

(3). الميزان، ج 17، ص 147.

(4). قمر (54) آيه 51.

پيشين‏اند كه در مخالفت با پيامبرانشان همانند مشركان و كافران عصر رسالت بوده‏اند. «1»

2- متابعت و پيروى از ديگرى: در «قاموس المحيط» آمده است: «شيعه رجل، اتباع و انصار اوست». «2» پيروى از عقيده و راه و رسم ديگرى معمولًا با محبت و دوستى همراه است. در كاربرد واژه شيعه نيز اين معنا مراد است؛ چنان كه قرآن كريم در مورد فردى قبطى كه از هواداران و پيروان حضرت موسى عليه السلام بود فرموده است: فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ‏ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ؛ «3» «در آن حال آن شخص شيعه از موسى دادخواهى و يارى عليه دشمن خواست.»

از دو معناى يادشده معناى دوم شناخته شده‏تر و معروف‏تر است و هرگاه قرينه‏اى در ميان نباشد، همين معنا اراده خواهد شد؛ چنان كه در كتب لغت و تفسير نيز اين معنا بيشتر مورد توجه واقع شده است.

مفهوم شيعه در اصطلاح‏
مورّخان و محقّقان در ملل و نحل عنوان شيعه را به طور مطلق بر شيعه دوازده امامى اطلاع مى‏كنند كه در ذيل به برخى از اين كلمات اشاره مى‏كنيم:

1- شهرستانى مى‏گويد: «به كسانى كه فقط از علىّ عليه السلام پيروى نموده و امامت و خلافت او را به سبب نصّ و وصيّت پذيرفته‏اند، شيعه اطلاق مى‏شود.» «4»

2- ابن خلدون مى‏نويسد: «شيعه در لغت به معناى همراه و پيرو است، امّا در عرف فقيهان و متكلّمان به پيروان علىّ و اولاد او عليهم السلام اطلاق مى‏شود.» «5»

3- مير سيد شريف جرجانى مى‏نويسد: «شيعه به كسانى گفته مى‏شود كه از علىّ عليه السلام پيروى نموده و امامت او را پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله پذيرفته‏اند و معتقدند كه امامت از

______________________________
(1). كشّاف، ج 4، ص 441 و الميزان، ج 19، ص 88.

(2). قاموس المحيط، ماده «شيع».

(3). قصص (28) آيه 15.

(4). الملل و النحل، ج 1، ص 47.

(5). مقدمه ابن خلدون، ص 138.

شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج‏1، ص: 37

او و فرزندانش خارج نمى‏شود.» «1»

4- محمّد فريد وجدى مى‏نويسد: «به كسانى كه على عليه السلام را امام دانسته و از او پيروى كرده‏اند و امامت را خارج از اولاد او نمى‏دانند، شيعه اطلاق مى‏شود. اينان معتقدند كه امامت قضيه‏اى مصلحتى نيست تا امّت به اختيار خود كسى را به عنوان امام معرفى كنند، بلكه ركن و پايه‏اى از اركان دين مى‏باشد. به همين جهت بايد رسول خدا صلى الله عليه و آله به صراحت، امام پس از خود را معرفى نمايد. از معتقدات ديگر شيعه اين است كه آنان امامان را از گناهان كبيره و صغيره معصوم دانسته و مى‏گويند: انسان در گفتار و رفتار بايد تولّى و تبرّى را رعايت كند، مگر اين كه از دشمن ظالم بترسد كه در آن حال مى‏تواند تقيه نمايد.» «2»

5- فيروز آبادى مى‏گويد: «اين اسم (شيعه) بر هر كسى كه ولايت على و اهل بيت عليهم السلام را قبول نموده است، غلبه پيدا كرده، تا جايى كه اسمّ خاصّ آنها قرار گرفته است.» «3»

6- ابوالحسن اشعرى مى‏گويد: «به شيعيان، به اين جهت شيعه اطلاق مى‏شود كه از علىّ عليه السلام پيروى نموده و او را بر ساير اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله مقدّم مى‏دارند.» «4»

7- پطرس بستانى مى‏گويد: «شيعه يكى از گروه‏هاى بزرگ اسلامى است. آنان كسانى اند كه معتقدند به اين كه امامت پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله به نصّ جلّى يا خفّى به علىّ عليه السلام رسيده است و اين منصب از او و اولادش خارج نمى‏شود.» «5»

8- دكتر ناصر بن على عائض حسن الشيخ- از نويسندگان وهابى- مى‏گويد: «كلمه شيعه، معناى اصطلاحى خاصّى به خود گرفته و به كسانى اطلاق مى‏شود كه امامت را از مصالح عمومى نمى‏دانند تا نظر امّت در آن معتبر باشد، بلكه آن را ركنى از اركان دين‏

______________________________
(1). كتاب التعريفات، ص 57.

(2). دائرة المعارف، ج 5، ص 242.

(3). قاموس المحيط، ماده «شيع».

(4). مقالات الاسلاميين، ص 65.

(5). دائرة المعارف، ج 10، ص 661.

دانسته و معتقدند كه جايز نيست پيامبر صلى الله عليه و آله از تعيين امام پس از خود غفلت نموده و يا آن را به امّت واگذار نمايد، بلكه بر او واجب است تا چنين شخصى را معرّفى نمايد.» «1»

9- شيخ مفيد رحمه الله نيز مى‏گويد: «به كسانى كه از امام على عليه السلام پيروى نموده و او را بر ديگر صحابه مقدّم داشته‏اند، شيعه گفته مى‏شود. آنها معتقدند كه امام على عليه السلام پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله اراده خداوند متعال و وصيّت پيامبر اكرم به عنوان امام معرّفى شده است.» «2»

تشيع در لغت‏
جوهرى در صحاح اللغة مى‏گويد: «تشيع عبارت است از: مشايعت، يعنى پيروى نمودن، يارى نمودن، ولايت كسى را داشتن.» «3» به همين مضمون نيز در تاج العروس‏ «4» و لسان العرب‏ «5» وارد شده است.

تشيع در اصطلاح‏
تشيع در اصطلاح از نگرشى برخواسته است كه امامت را منصبى الهى دانسته و معتقد است كه انتخاب امام به وسيله نص و از جانب خداوند صورت مى‏گيرد. در اين ميان پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نيز به پيروى از سنّت الهى كه در ميان انبياى گذشته نيز وجود داشته- به دستور خداوند- امامان و اوصياى بعد از خود را معرفى كرده است. اين بزرگواران كه اوّل آنان على بن ابى طالب عليه السلام است، و آخر آنان امام مهدى (عج)، هم در زمينه مرجعيّت دينى و در بخش ولايت، حاكميّت و رهبرى جامعه، امام و مقتداى مردم پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله هستند.

______________________________
(1). عقيدة السنة و الجماعة فى الصحابة الكرام، ج 3، ص 890 و 891.

(2). هويّة التشيع، ص 12، به نقل از شيخ مفيد رحمه الله.

(3). صحاح اللغة، ج 3، ص 156.

(4). تاج العروس، ماده «شيع».

(5). لسان العرب، ماده «شيع».

مرحوم شيخ محمّد جواد مغنيه مى‏گويد: «تشيع عبارت است از ايمان به وجود نصّ از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله بر امامت امام على عليه السلام و خلافت او، بدون آن كه در حقّ او يا فرزندانش غلو شده باشد.» «1»

پيدايش شيعه‏
در مورد پيدايش تاريخى شيعه و ظهور آن نظرات گوناگونى از سوى مورّخين ارائه شده كه به عمده آنها اشاره مى‏كنيم:

1- ظهور شيعه در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله‏
شيعه اماميه معتقد است كه بذر اوليّه تشيع را خداوند در قرآن كريم نشانده و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در طول دوران رسالتش آن را آبيارى كرده است. بنابراين شجره طيبه تشيع در زمان حضور نبىّ گرامى اسلام به ثمر نشسته و به همين جهت عدّه‏اى در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله به اين عنوان معروف بوده‏اند؛ مثل: سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود و غيره.

اين قول و نظريه را- ان شاءاللَّه- اثبات خواهيم كرد.

2- ظهور شيعه در سقيفه‏
بعضى از تاريخ نگارانِ اهل سنّت معتقدند: هنگامى كه در سقيفه عدّه‏اى- به تبع نص- به دنبال على عليه السلام رفتند، تشيع به وجود آمد. ابن خلدون، «2» دكتر حسن ابراهيم حسن، «3» احمد امين مصرى‏ «4» و محمّد عبداللَّه عنّان‏ «5» از نويسندگان اهل سنت و جولد تسهير «6» (شرق شناس معروف) اين نظريه را پذيرفته‏اند.

______________________________
(1). الشيعة فى الميزان، محمد جواد مغنيه، ص 33.

(2). تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 364.

(3). تاريخ الاسلام، ج 1، ص 371.

(4). فجر الاسلام، 266.

(5). تاريخ الجمعيّات السّرية، ص 26.

(6). العقيدة و الشريعة فى الاسلام، ص 174.

3- ظهور شيعه هنگام قتل عثمان‏
گروهى نيز عقيده دارند كه هنگام حمله مردم به خانه عثمان و كشتن او شيعه ظهور پيدا كرده است. از ميان اهل سنت، ابن حزم اندلسى‏ «1» و دكتر على سامى النشار «2» و از بين شرق شناسان، فلهاوزن چنين نگرشى دارند. «3»

4- ظهور شيعه پس از شهادت حسين بن على عليه السلام‏

دكتر كامل مصطفى شبيبى معتقد است كه تشيع و شيعه پس از شهادت امام حسين عليه السلام ظاهر گشته است. «4»

5- تأثّر شيعه از افكار فارسيان‏
برخى معتقدند كه فكر و ايده تشيع برخاسته از افكار ايرانى است كه به پايتخت اسلام نفوذ كرده است. از ميان شرق شناسان، دوزى، «5» فان فلوتن، «6» براون، «7» و از ميان اهل سنت، احمد امين مصرى‏ «8» و احمد عطية اللَّه‏ «9» چنين نظريه‏اى را ابراز كرده‏اند.

6- شيعه متأثر از افكار ابن سبأ
عده‏اى معتقدند كه شيعه پيروان عبداللَّه بن سبأاند كه در عصر عثمان، مسلمان شد.

برخى از اين افراد عبارت اند از: دكتر على سامى النشار، «10» سيد محمد رشيد رضا، «11» شيخ‏

______________________________
(1). الفِصَل، ج 2، ص 78.

(2). نشأة الفكر الفلسفى فى الاسلام، ج 2، ص 78.

(3). الخوارج و الشيعة، ص 146.

(4). الصلة بين التصوف و التشيع، ص 23.

(5). تاريخ المذاهب الاسلامية، ج 1، ص 41.

(6). همان.

(7). فجر الاسلام، ص 111.

(8). همان.

(9). القاموس الاسلامى، ج 3، ص 222.

(10). نشأة الفكر الفلسفى فى الاسلام، ص 18.

(11). السنة و الشيعة، ص 4 تا 6.

محمّد ابوزهره‏ «1» و ابوالحسن ملطى. «2»

در اين بحث نظريه اول را به اثبات خواهيم رساند، كه در نتيجه آراى ديگر خود به خود ابطال خواهند شد؛ اگر چه در رساله‏اى مستقلّ هم راجع به عبداللَّه بن سبأ بحث نموده‏ايم.

عوامل ظهور شيعه‏
عوامل ظهور و بروز شيعه و يا به تعبيرى ديگر: جدايى شيعه از عامه را مى‏توان در امور ذيل خلاصه كرد:

اوّل: وجود آيات فراوان بر امامت و ولايت اهل بيت عليهم السلام.

دوّم: وجود آيات فراوان در مورد فضائل و مناقب اهل بيت عليهم السلام.

سوّم: وجود آيات فراوان درباره مرجعيّت دينى اهل بيت عليهم السلام.

چهارم: وجود روايات فراوان بر امامت و ولايت اهل بيت عليهم السلام.

پنجم: وجود روايات فراوان درباره فضايل و مناقب اهل بيت عليهم السلام.

ششم: وجود روايات فراوان درباره مرجعيت دينى اهل بيت عليهم السلام.

هفتم: وجود روايات فراوان در مدح شيعه و پيروان اهل بيت عليهم السلام.

ما سعى كرده‏ايم در اين رساله مختصر براى هر يك از امور فوق به طور فهرست‏وار ادله و شواهدى اقامه نماييم:

امر اوّل: آيات امامت‏
با مراجعه به قرآن كريم پى به وجود آياتى خواهيم برد كه بر امامت و ولايت امام على عليه السلام يا مجموعه اهل بيت عليهم السلام دلالت مى‏كنند كه در ذيل به برخى از آنها اشاره خواهيم كرد:

______________________________
(1). المذاهب الاسلامية، ص 64.

(2). التنبيه و الردّ على اهل الاهواء و البدع، ص 25.

 

1- آيه ولايت‏
خداوند متعال مى‏فرمايد: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ؛ «1» «ولىّ امر شما تنها خدا و رسول خدا و مؤمنانى هستند كه نماز را به پا داشته و فقيران را در حال ركوع زكات مى‏دهند.»

داستان نزول آيه شريفه بنا بر آنچه در كتاب‏هاى تاريخى، تفسيرى و روايى آمده، چنين است: روزى مرد فقيرى در مسجد از مردم تقاضاى كمك كرد، على عليه السلام كه در حال ركوع بود، انگشتر خود را به عنوان صدقه به او داد. آن گاه اين آيه توسط جبرئيل بر پيامبر- كه در منزل بود- نازل شد.

مضمون اين حديث توسط ده نفر از صحابه نقل گرديده و بيش از پنجاه نفر از علماى اهل سنت آن را در كتب خود آورده‏اند؛ مثل طبرانى، «2» ابوبكر جصّاص، «3» واحدى، «4» زمخشرى، «5» و ....

2- آيه انذار
خداوند متعال مى‏فرمايد: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ؛ «6» «همانا تو بيم دهنده‏اى و براى هر قومى هدايت گرى مى‏باشد.»

جمهور عامه از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده‏اند كه فرمود: «من منذر و على هادى است و با تو اى على! هدايت شوندگان هدايت يابند.» «7»

مضمون اين حديث را نه نفر از صحابه و بيست و چهار نفر از علماى اهل سنت نقل كرده‏اند.

______________________________
(1)

. مائده (5) آيه 55.

(2). معجم الاوسط، ج 7، ص 10، ح 6228.

(3). احكام القرآن، ج 2، ص 446.

(4). اسباب النزول، ص 133.

(5). الكشاف، ج 1، ص 649.

(6). رعد (13) آيه 7.

(7). جامع البيان، ذيل آيه.

 

3- آيه تبليغ‏
خداوند مى‏فرمايد: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ؛ «1» «اى رسول! ابلاغ نما آنچه را كه پروردگارت بر تو نازل كرده و اگر ابلاغ نكنى رسالتت را ابلاغ ننموده‏اى و خداوند تو را از مردم محافظت مى‏نمايد.»

ابن عساكر به سند صحيح از ابى سعيد خدرى نقل مى‏كند كه اين آيه شريفه در روز غدير خم بر رسول خدا صلى الله عليه و آله در شأن امام على عليه السلام نازل شد. «2»

اين حديث را هشت نفر از صحابه و چهارده نفر از علماى اهل سنت نقل كرده‏اند.

4- آيه اكمال‏
خداوند متعال مى‏فرمايد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً؛ «3» «امروز دينتان را بر شما كامل نموده و نعمتم را بر شما تمام كردم و راضى شدم بر شما كه اسلام دين شما باشد.»

خطيب بغدادى به سند صحيح از ابى هريره نقل مى‏كند كه هر كس روز هجدهم ذى حجه (روز غدير خم) را روزه بگيرد خداوند ثواب شصت ماه روزه را به او عطا مى‏كند. روز غدير روزى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله دست علىّ را گرفت و فرمود: آيا من ولىّ مؤمنين نيستم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا! آن گاه فرمود: هر كه من مولاى او هستم اين علىّ مولاى اوست. در اين حال عمر بن خطاب دو بار به على تبريك گفت و عرض كرد:

اى پسر ابى طالب تو مولاى من و مولاى تمام مسلمانان گشتى، در اين هنگام آيه فوق نازل شد. «4»

مضمون اين حديث را بيش از پانزده نفر از علماى اهل سنت نقل كرده‏اند.

______________________________
(1)

. مائده (5) آيه 67.

(2). ترجمه امام على عليه السلام، ابن عساكر، ج 2، ص 86.

(3). مائده (5) آيه 3.

(4). تاريخ بغداد، ج 8، ص 290.

امر دوّم: آيات فضائل‏
در ذيل به برخى از اين آيات اشاره مى‏كنيم:

1- سوره دهر
خداوند متعال مى‏فرمايد: وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً، إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً؛ «1» «و هم به دوستى خدا به فقير و اسير و طفل يتيم طعام مى‏دهند [و گويند] فقط براى رضاى خدا به شما طعام مى‏دهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسى هم نمى‏طلبيم.»

سى و شش نفر از علماى اهل سنت تصريح نموده‏اند كه اين آيه در شأن اهل‏بيت پيامبر عليهم السلام نازل شده است: فخر رازى در التفسير الكبير، ذيل همين آيه، قاضى بيضاوى در انوار التنزيل، سيوطى در الدّر المنثور، ابوالفداء در تاريخش، «2» بغدادى در تاريخش‏ «3» و غيره.

2- آيه شراء
خداوند متعال مى‏فرمايد: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ؛ «4» «برخى مردان اند كه از جان خود در طلب رضايت خداوند درگذرند و خداوند دوست دار چنين بندگانى است.»

ابن عباس مى‏گويد: «اين آيه در شأن علىّ عليه السلام نازل شد، هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از دست مشركين فرار كرده و با ابوبكر به غارى پناه برد، على عليه السلام در مكه در رخت خواب پيامبر صلى الله عليه و آله خوابيد.» «5»

ابن ابى الحديد مى‏گويد: «تمام مفسرين، روايت كرده‏اند كه آيه فوق در شأن على عليه السلام نازل شد، آن هم در شبى كه آن حضرت در فِراش پيامبر صلى الله عليه و آله آرميد تا جان پيامبر

______________________________
(1). دهر (76) آيات 8 و 9.

(2). تاريخ ابى الفداء، ج 1، ص 126.

(3). تاريخ بغداد، ج 13، ص 191.

(4). بقره (2) آيه 207.

(5). مستدرك حاكم، ج 3، ص 4.

محفوظ بماند.» «1»

چهارده نفر از علماى اهل سنت بر نزول آيه شريفه در شأن امام على تصريح نموده‏اند كه عبارت اند از: زينى دحلان، «2» فخر رازى، «3» ابن اثير، ديار بكرى‏ «4» و غيره.

سيزده نفر نيز تصريح نموده‏اند كه اين آيه در «ليلة المبيت» بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است كه عبارت اند از: احمد بن حنبل، «5» طبرى، «6» «7» ابن سعد، «8» ابن هشام، «9» ابن اثير، «10» ابن كثير «11» و غيره.

3- آيه مباهله‏
خداوند متعال مى‏فرمايد: فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ؛ «12» «پس هر كس با تو در مقام مجادله درباره عيسى برآيد پس از آنكه به وحى خدا بر احوال او آگاه شدى بگو كه بياييد ما و شما با فرزندان و زنان خود با هم به مباهله برخيزيم تا دروغ گو و كافران را به لعن عذاب خدا گرفتار سازيم.»

مفسرين، اجماع دارند بر اين كه مراد از «انفسنا» در اين آيه على بن ابى طالب عليه السلام است كه در اين جا از على عليه السلام به نفس پيامبر صلى الله عليه و آله تعبير شده است.

______________________________
(1). شرح ابن ابى الحديد، ج 13، ص 262.

(2). السيرة الحلبية، ج 1، ص 306.

(3). التفسير الكبير، ج 5،: ص 223.

(4). اسد الغابة، ج 4، ص 25.

(5). تاريخ الخميس، ج 1، ص 325.

(6). مسند احمد، ج 1، ص 348.

(7). تاريخ طبرى.

(8). طبقات ابن سعد، ج 1، ص 212.

(9). سيره ابن هشام، ج 2، ص 291.

(10). كامل ابن اثير، ج 2، ص 42.

(11). البداية و النهاية، ج 7، ص 338.

(12). آل عمران (3)، 61.

احمد بن حنبل نقل مى‏كند: هنگامى كه اين آيه نازل شد پيامبر صلى الله عليه و آله على، فاطمه، حسن و حسين را خواست، آن گاه عرض كرد: بار خدايا اينان اهل بيت من اند. «1»

بيست و چهار نفر از صحابه و تابعين اين مضمون را نقل كرده و آيه را در شأن اهل‏بيت عليهم السلام مى‏دانند. از قرن سوّم تا سيزدهم نيز بيش از پنجاه نفر از علماى اهل سنت اين مضمون را نقل كرده‏اند.

اين حديث را مى‏توان از راه‏هاى مختلف تصحيح نمود:

1- حديث در صحيح مسلم از سعد بن ابى وقاص نقل شده. «2»

2- ترمذى به صحت آن تصريح نموده. «3»

3- حاكم به صحت آن تصريح نموده. «4»

4- ذهبى در تلخيص المستدرك به صحت آن تصريح كرده. «5»

5- ابن اثير اصل قضيه را از مسلّمات دانسته است. «6»

6- جصاص تصريح به عدم اختلاف در حديث نموده است. «7»

7- قاضى ايجى نيز به صحت اين حديث تصريح دارد. «8»

4- آيه مودّت‏

خداوند متعال مى‏فرمايد: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏؛ «9» «بگو من از اجر رسالت جز اين نمى‏خواهم كه مودّت مرا در حقّ خويشاوندان من منظور داريد.»

______________________________
(1). مسند احمد، ج 1، ص 185.

(2). صحيح مسلم، ج 7، ص 120.

(3). صحيح ترمذى، ج 5، ص 596.

(4). مستدرك حاكم، ج 3، ص 150.

(5). همان.

(6). كامل ابن اثير، ج 2، ص 293.

(7). احكام القرآن، ج 2، ص 16.

(8). شرح مواقف، ج 8، ص 367.

(9). شورى (42) آيه 23.

 

جمهور عامه روايت كرده‏اند كه بعد از نزول آيه فوق، سؤال كردند: اى رسول خدا! نزديكان تو كه مودّت آنان بر ما واجب است كيانند؟ فرمود: «على، فاطمه، حسن و حسين.»

اين مضمون را بيست و چهار نفر از صحابه و تابعين و حدود شصت نفر از علماى اهل سنت نقل كرده‏اند؛ امثال: سيوطى، «1» طبرى، «2» احمد بن حنبل و ديگران.

عده‏اى نيز؛ مانند: ابن حبّان در تفسيرش حديث را از مسلمات دانسته است.

امر سوّم: آيات مرجعيت دينى اهل بيت عليهم السلام‏
برخى از آيات دلالت بر عصمت و مرجعيّت دينى اهل بيت عليهم السلام دارند كه عبارت اند از:

1- آيه تطهير
خداوند متعال مى‏فرمايد: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً؛ «3» «همانا خداوند اراده كرده تا هرگونه رجس و پليدى را از شما اهل‏بيت عليهم السلام دور كرده و شما را پاك نمايد.»

شكى نيست كه اين آيه- كه دلالت بر عصمت دارد- در شأن اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شده است.

اين شأن نزول را سيزده نفر از صحابه و ده‏ها نفر از علماى اهل سنت در كتب خود ذكر كرده‏اند.

ترمذى در صحيحش از عمر بن ابى سلمه نقل مى‏كند: «هنگامى كه آيه تطهير بر پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه ام سلمه نازل شد، پيامبر صلى الله عليه و آله على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را دعوت كرد و سپس كساء را بر روى آنها كشيد و عرض كرد: بارخدايا! اينان اهل بيت من هستند.

______________________________
(1). درالمنثور، ج 6، ص 7.

(2). جامع البيان، ج 25، ص 14 و 15 و مسند احمد، ج 1، ص 199.

(3). احزاب (33) آيه 33.

پس رجس و پليدى را از آنان دور كن و آنان را پاك فرما». «1»

2- آيه اولى الأمر
خداوند متعال مى‏فرمايد: أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ «2» «خدا و رسول و صاحبان امر از خود را اطاعت كنيد.»

مقصود از اولى الامر معصومينى هستند كه اطاعت آنان به طور مطلق همانند اطاعت خدا و رسول خدا واجب است. البته در حقّ كسانى غير از اين دوازده امام، ادّعاى عصمت نشده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كسى مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كسى مرا نافرمانى كند خدا را نافرمانى كرده است و هر كسى على را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كسى على را نافرمانى كند مرا نافرمانى كرده است.» «3»

امر چهارم: روايات امامت و ولايت‏
يكى ديگر از عوامل ظهور و بروز شيعه، رواياتى است كه دلالت بر امامت و ولايت اهل بيت عليهم السلام و در رأس آن على بن ابى طالب عليه السلام دارد؛ مانند:

1- حديث غدير
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در غدير خم فرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه»؛ «4» «هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست.»

2- حديث دوازده خليفه‏
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «يكون بعدى اثنا عشر اميراً كلّهم من قريش»؛ «5» «بعد از من دوازده خليفه و امير خواهد بود كه همه آنان از قريش هستند.»

______________________________
(1). صحيح ترمذى، ج 5، ص 327.

(2). نساء (4) آيه 59.

(3). ترجمه امام على عليه السلام، ابن عساكر، ج 1، ص 364.

(4). مسند احمد، ج 6، ص 401، ح 18506.

(5). صحيح بخارى، باب الاستخلاف.

3- حديث ولايت‏
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خطاب به على عليه السلام فرمود: «انت ولىّ كلّ مؤمن بعدى؛ «1» «تو ولىّ و سرپرست هر مؤمنى بعد از من هستى.»

4- حديث وصايت‏
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «انّ لكلّ نبى وصيّاً؛ و وارثاً و انّ علياً وصيَّى و وارثى»؛ «2» «همانا براى هر نبى، وصىّ و وارثى است و همانا علىّ وصىّ و وارث من است.»

5- حديث منزلت‏
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى الّا انّه لا نبىّ بعدى»؛ «3» «تو نزد من مانند هارون نزد موسايى، مگر آن كه بعد از من نبى اى نيست.»

6- حديث خلافت‏
پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب به على عليه السلام فرمود: «انت اخى و وصيّى و خليفتى فيكم فاسمعوا له و أطيعوا»؛ «4» «تو برادر، وصىّ و جانشين من در ميان قومت مى‏باشى، پس به سخنان او گوش داده و او را اطاعت كنيد.»

امر پنجم: روايات فضائل‏
در ذيل به برخى از اين روايات اشاره مى‏كنيم:

1- حديث نور
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «كنت انا و على بن ابى طالب عليه السلام نوراً بين يدى اللَّه قبل أن يخلق آدم باربعة آلاف عام، فلمّا خلق آدم قسّم ذلك النور جزئين. فجزء أنا و جزء علىّ»؛ «5» «من و على بن ابى طالب نورى واحد نزد خداوند متعال بوديم، قبل از آن كه خداوند

______________________________
(1). المعجم الكبير، ج 12، ص 78.

(2). تاريخ دمشق، ج 42، ص 392.

(3). صحيح ترمذى، ج 5، ص 641، ح 3730.

(4). كامل ابن اثير حوادث سال سوّم بعثت.

(5). تذكرة الخواص، ص 46.

حضرت آدم را به چهار هزار سال خلق كند، بعد از خلقت آدم آن نور را به دو جزء تقسيم نمود: جزئى من و جزء ديگر آن علىّ است.»

اين حديث را هشت نفر از صحابه، هشت نفر از تابعين و بيش از چهل نفر از علماى اهل سنت نقل كرده‏اند.

2- حديث «أحبّ الخلق»
امام على عليه السلام كسى است كه طبق نصّ نبوى: «احبّ الخلق الى اللَّه» است.

ترمذى به سند خود از انس بن مالك نقل مى‏كند: مرغ بريانى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بود.

عرض كرد: خدايا! محبوبترين خلق نزد خودت را نزد من بفرست تا با من در اين غذا شركت كند. در اين هنگام على عليه السلام وارد شد و با او در غذا شركت كرد. «1»

اين حديث صحيح را نُه نفر از صحابه، نود و يك نفر از تابعين و پنجاه نفر از علماى اهل سنت نقل كرده‏اند. هفت نفر از آنان نيز درباره اين حديث كتاب تأليف نموده‏اند و گروهى از آنان نيز حديث را از مسلّمات دانسته‏اند؛ مانند: مسعودى در مروج الذهب، «2» ابن عبد البرّ، محمّد بن طلحه شافعى در مطالب السؤول، «3» صفورى در نزهة المجالس و فضل بن روزبهان در ابطال الباطل.

اين حديث را مى‏توان از راه هايى تصحيح نمود:

الف- عدالت و وثاقت راويانش.

ب- تصحيح جماعتى از علماى اهل سنت؛ مانند: حاكم نيشابورى و قاضى عبدالجبار معتزلى.

ج- به شعر در آمدن حديث كه دلالت بر اشتهار آن دارد.

استاد احمد حسن باقورى مصرى مى‏گويد: «اگر كسى از تو سؤال كند كه به چه دليل مردم علىّ عليه السلام را دوست دارند، تو بايد در جواب بگويى: اين دوستى از حديث نبوى شأن‏

______________________________
(1). صحيح ترمذى، ج 5، ص 595.

(2). مروج الذهب، ج 1، ص 711.

(3). مطالب السؤول، ص 42.

گرفته است، زيرا طبق نصّ پيامبر صلى الله عليه و آله علىّ محبوب‏ترين فرد نزد خداست.» «1»

3- امام على عليه السلام ميزان ايمان و نفاق‏
امام على عليه السلام فرمود: «لا يحبّنى الّا مؤمن و لا يبغضنى الّا منافق»؛ «دوست ندارد مرا مگر مؤمن و مبغوض ندارد مرا مگر منافق.»

اين‏حديث‏را هشت‏نفر از صحابه وحدود چهل‏نفر ازعلماى اهل‏سنت نقل كرده‏اند، مانند مسلم در صحيح، «2» ترمذى در صحيح، «3» احمد در مسند «4» و ابن ماجه در سنن. «5»

4- امام على عليه السلام برادر معنوى پيامبر صلى الله عليه و آله‏
جابر بن عبداللَّه و سعيد بن مسيّب مى‏گويند: رسول خدا صلى الله عليه و آله بين اصحابش عقد اخوت بست و تنها رسول خدا، ابوبكر، عمر و علىّ باقى ماندند، آن گاه بين ابوبكر و عمر عقد اخوت بست و سپس به على عليه السلام فرمود: «تو برادر من و من برادر تو ام.»

اين حديث را چهارده نفر از صحابه و حدود چهل نفر از علماى اهل سنت نقل كرده‏اند؛ امثال: ترمذى در صحيح‏ «6» و حاكم در مستدرك. «7»

5- امام على و باز بودن درب خانه او به مسجد
احمد بن حنبل از زيد بن ارقم نقل مى‏كند كه: گروهى از اصحاب، درهايى را ازمنزلشان به مسجد باز نموده بودند، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «همه درها بسته شود، غير از درب خانه على.»

آن گاه فرمود: «من درب‏ها را از جانب خود نبستم و باز نگذاشتم، بلكه مأمور شدم و به مأموريتم عمل نمودم.» «8»

______________________________
(1). علىّ امام الائمة، ص 107.

(2). صحيح مسلم، ج 1، ص 120، ح 131، كتاب الإيمان.

(3). صحيح ترمذى، ج 5، ص 601، ح 3736.

(4). مسند احمد، ج 1، ص 135، ح 643.

(5). سنن ابن ماجه، ج 1، ص 42، ح 114.

(6). صحيح ترمذى، ج 5، ص 595، ح 3720.

(7). مستدرك حاكم، ج 3، ص 16، ح 4289.

(8). مسند احمد، ج 4، ص 369.

ترمذى نقل مى‏كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «درب‏ها را به مسجد، ببنديد، جز درب خانه على.» «1»

اين حديث را حدود دوازده نفر از صحابه و سى نفر از علماى عامه نقل كرده‏اند.

6- امام على عليه السلام و ردّ شمس‏
ابوهريره مى‏گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه سرش در دامان على عليه السلام بود خوابيد، نماز عصر را نخوانده بود كه خورشيد غروب كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله كه بيدار شد بر او دعا كرد، خورشيد بازگشت، على عليه السلام نماز عصر را در وقت خود به جاى آورد، آن گاه خورشيد بازگشت. «2»

اين حديث را نُه نفر از صحابه و چهل نفر از علماى عامه نقل كرده‏اند كه ده نفر از آنها درباره اين حديث كتاب تأليف نموده و حدود سيزده نفر نيز آن را تصحيح كرده‏اند؛ امثال: ابوجعفر طحاوى، «3» طبرانى، «4» بيهقى، «5» هيثمى‏ «6» و قسطلانى. «7»

7- امام على عليه السلام و ابلاغ سوره برائت:
ابو رافع مى‏گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله ابوبكر را براى ابلاغ سوره برائت به مكه فرستاد.

جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و گفت: سوره را يا بايد خودت ابلاغ كنى يا كسى كه از توست. پيامبر صلى الله عليه و آله علىّ عليه السلام را به دنبال او فرستاد. على عليه السلام بين مكه و مدينه به او رسيد، سوره را از او گرفته و بر مردم قرائت نمود. «8»

اين حديث را هفتاد و سه نفر از علماى اهل سنت نقل كرده‏اند كه برخى از آنها

______________________________
(1). سنن ترمذى، ج 5، ص 641.

(2). الخصائص الكبرى ج 2 ص 324.

(3). كشف الرمس، سيوطى، ص 29.

(4). همان، ص 34.

(5). همان.

(6). مجمع الزوائد، ج 8، ص 279.

(7). المواهب اللدنية، ج 1، ص 358.

(8). در المنثور، ج 3، ص 210.

عبارت است از: احمد بن حنبل در مسند، «1» ابن ماجه در سنن‏ «2» و ترمذى در صحيح. «3»

8- امام على عليه السلام مولود كعبه‏

حاكم نيشابورى مى‏گويد: «در اخبار متواتر آمده است كه فاطمه دختر اسد، امير المؤمنين على بن ابى طالب- كرّم اللَّه وجهه- را داخل كعبه زاييد.» «4»

اين حديث را هفده نفر از علماى اهل سنت نقل كرده، دوازده نفر به تواتر يا شهرت آن تصريح نموده و نه نفر نيز به اختصاص اين فضيلت به امام على عليه السلام تصريح كرده‏اند.

9- امام على عليه السلام و گرفتن لواء
بريده اسلمى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى‏كند كه فرمود: «فردا پرچم را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسول او را دوست دارند و او نيز خدا و رسول را دوست دارد. روز بعد ابوبكر و عمر منتظر بودند كه آنها را صدا زند، ولى پيامبر صلى الله عليه و آله علىّ عليه السلام را در حالى كه درد چشم داشت صدا زد و آب دهان در چشم او ماليد، آن گاه پرچم را به دست او داد و عده‏اى نيز با او حركت كردند.» «5»

10- امام على عليه السلام اولين مسلمان و مؤمن‏
پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليها السلام فرمود: «علىّ اوّلين نفر از اصحاب من است كه اسلام آورد.» «6»

11- امام على عليه السلام اولين نمازگزار با پيامبر صلى الله عليه و آله‏

حاكم نيشابورى به سندش از امام على عليه السلام نقل مى‏كند كه فرمود: «با رسول خدا صلى الله عليه و آله هفت سال قبل از ديگران عبادت كردم.» «7»

______________________________
(1). مسند احمد، ج 4، ص 165.

(2). سنن ابن ماجه، ج 1، ص 44.

(3). صحيح ترمذى، ج 5، ص 636.

(4). مستدرك حاكم، ج 3، ص 550، ح 6044.

(5). تاريخ طبرى، ج 3، ص 93.

(6). مسند احمد، ج 5، ص 662، ح 19796.

(7). مستدرك حاكم، ج 3، ص 112.

12- امام على عليه السلام اعلم صحابه‏
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «من خانه حكمت و علىّ درب آن است.» «1»

و نيز فرمود: من خانه علم و علىّ درب آن است، هر كس كه اراده علم مرا دارد بايد از درب آن وارد شود.» «2»

امر ششم: وجود روايات فراوان در مرجعيّت دينى اهل بيت عليهم السلام‏
از روايات نيز مى‏توان مرجعيّت دينى اهل بيت عليهم السلام را استفاده نمود كه در ذيل به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:

1- حديث ثقلين‏
ترمذى از جابربن عبداللَّه انصارى نقل مى‏كند كه: در حجة الوداع روز عرفه رسول‏خدا صلى الله عليه و آله را ديدم در حالى كه بر شتر خود سوار بود و خطبه مى‏خواند. شنيدم كه فرمود: اى مردم! من در ميان شما دو چيز گران بها مى‏گذارم كه اگر به آن دو چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و عترتم. «3»

مضمون اين حديث را سى و چهار نفر از صحابه نقل كرده‏اند و نيز دويست و شصت و شش نفر از علماى اهل سنت در كتب خود به آن اشاره نموده‏اند.

2- حديث «انا مدينة العلم»
حاكم نيشابورى به سند خود از جابر نقل مى‏كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «من شهر علم و على درب آن است، هر كس كه اراده كرده است شهر علم را دريابد بايد از درب آن وارد شود.» «4»

مضمون اين حديث را ده نفر از صحابه پانزده نفر از تابعين و ده‏ها نفر از علماى اهل سنت نقل كرده‏اند.

______________________________
(1). صحيح ترمذى، ج 5، ص 637.

(2). مستدرك حاكم، ج 3، ص 127.

(3). صحيح ترمذى، ج 5، ص 621.

(4). مستدرك حاكم، ج 3، ص 136.

3- حديث سفينه‏
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «مثل اهل بيت من مثل كشتى نوح است، هر كس از آن تخلف كند در آتش قرار خواهد گرفت.» «1»

اين حديث را هشت نفر از صحابه؛ هفت نفر از تابعين و صد و پنجاه نفر از علماى اهل سنت نقل كرده‏اند.

4- حديث امان‏

حاكم نيشابورى از ابن عباس نقل مى‏كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «ستارگان، امان بر اهل زمين‏اند. از غرق شدن و اهل بيت من امان اين امت از اختلاف اند، اگر قبيله‏اى از عرب با اهل بيتم مخالفت نمايند بين خودشان اختلاف شده و از گروه شيطان محسوب خواهند شد.» «2»

اين حديث را گروه زيادى از علماى اهل سنت نقل كرده‏اند.

5- حديث: «علىّ مع الحقّ»

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خدا رحمت كند علىّ را، با خدايا! هر جا على است حق را با او قرار بده.» «3»

حاكم‏نيشابورى از ام‏سلمه نقل مى‏كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: علىّ با قرآن و قرآن باعلىّ است، اين دو از يكديگر جدا نمى‏شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.» «4»

اين حديث را بيست و سه نفر از صحابه و ده‏ها نفر از علماى اهل سنت نقل كرده‏اند.

آيات و رواياتى كه در شأن اهل بيت عليهم السلام ذكر شدند تنها فضيلتى براى آنان محسوب مى‏شود بلكه از آنجا كه اين فضائل انحصارى آنان است دلالت بر افضليت و برترى آنان بر ديگران دارد، وطبق نصّ عدّه‏اى از اهل سنت همچون ابن تيمير امامت حقّ افضل امت است.

______________________________
(1). نهاية ابن اثير، ماده زخّ.

(2). مستدرك حاكم، ج 3، ص 149.

(3). همان، ص 135 و صحيح ترمذى، ج 5، ص 592.

(4). مستدرك حاكم، ج 3، ص 34.

امر هفتم: وجود روايات فراوان در مدح شيعه‏
در مصادر حديثى اهل سنت روايات بسيارى مى‏يابيم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پيروان اهل‏بيت عليهم السلام را تحت عنوان شيعيان على عليه السلام مورد مدح و ستايش قرار داده است، اينك به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:

جابر بن عبداللَّه انصارى مى‏گويد: نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه علىّ عليه السلام وارد شد، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «قسم به كسى كه جانم به دست اوست همانا اين (على) و شيعيان او قطعاً كسانى هستند كه روز قيامت به فوز بهشت و سعادت نائل خواهند شد.» «1»

امام علىّ عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: تو و شيعيانت در بهشت خواهيد بود.» «2»

اين مضمون را حدود سى و چهار نفر از علماى اهل سنت نقل كرده‏اند كه برخى از آنها عبارت اند از: ابن عساكر، ابن حجر، ابن اثير، طبرانى، هيثمى، حاكم نيشابورى، سيوطى، ابن حجر، بلاذرى، طبرى، خطيب بغدادى، علامه مناوى، متقى هندى، آلوسى و شوكانى.

______________________________
(1). در المنثور، ج 6، ص 589.

(2). ترجمة الامام على بن ابى طالب، ابن عساكر، ج 2، ص 345، رقم 845.


چاپ   ایمیل