عبداللَّه بن سبأ

مفهوم و پیدایش تشیع بازدید: 795
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 11 - 21 دقیقه)

كمتر كتابى از عامه مربوط به تاريخ اسلام است كه به «عبداللَّه بن سبأ» نپرداخته باشد.او چهره‏اى است كه به شكل‏هاى گوناگون به تصوير كشيده شده است: او را شخصى كه مردم را دعوت به الحاد و شرك نموده، و از افكار و عقايد يهوديت دفاع مى‏كرده معرفى نموده‏اند، يا شخصى كه منشأ انتشار افكار باطل در ميان جامعه اسلامى، و به گمراهى كشيدن گروه زيادى از صحابه بوده است. او را عامل فتنه و اولين محرّك در شورش برضدّ عثمان معرفى كرده‏اند كه منجرّ به قتل خليفه شد و بعد از آن تمام جنگ‏ها و فتنه‏ها را به او نسبت داده‏اند كه سبب كشته‏شدن هزاران نفر از صحابه و تابعين شد. از طرفى ديگر، برخى از عقايد مهمّ و اصولى شيعه از قبيل: قول به نصّ، رجعت و .. را به او نسبت داده‏اند و در حقيقت او را به‏عنوان مؤسس شيعه معرفى كرده‏اند، تا چهره شيعه را از اين منظر مخدوش نمايند؛ از اين‏رو لازم است موضوع فوق را بررسى كنيم كه آيا عبداللَّه بن بن سبأ شخصيتى حقيقى است يا خرافى؟ آيا او جايگاهى در فتنه‏ها داشته است؟ آيا او حقيقتاً مؤسس مذهب شيعه اماميه بوده است؟ مذهب شيعه چه ارتباطى با او داشته است؟


چكيده‏اى از قصه خرافى عبداللَّه بن سبأ

بنا به نقل طبرى و ديگران، در زمان عثمان شخصى يهودى به نام عبداللَّه بن سبأ از «صنعاء»، اسلام را اختيار نمود، و افكار خود را با مسافرت هايى كه به بلاد اسلامى، مانند:كوفه، شام، مصر و بصره داشت رواج مى‏داد. او معتقد به رجعت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله همانند رجعت حضرت عيسى عليه السلام بود. هم‏چنين باور داشت كه براى هر پيامبرى جانشينى است و على عليه السلام جانشين رسول خدا صلى الله عليه و آله و خاتم‏الأوصيا است. عثمان غاصب حقّ اين وصى بوده و بر او ظلم كرده است؛ از همين رو بر امت اسلامى است كه قيام نموده، و عثمان را از اريكه خلافت به زير كشيده، و حكومت را به على عليه السلام واگذار كنند. در اين ميان گروهى از اصحاب، امثال: ابى‏ذر، عمار بن ياسر، محمّد بن ابى‏حذيفه، عبدالرحمن بن عديس، محمّد بن ابى‏بكر، صعصعة بن صوحان عبدى، مالك اشتر و ديگران فريب افكار او را خورده و به او گرويدند، و در نتيجه اين تحريك‏ها، جماعتى از مسلمانان بر خليفه وقت قيام و شورش نموده و او را به قتل رساندند، و حتى همين گروه در جنگ جمل و صفين نيز دخالت اساسى داشتند .... «1»

تهمت انتساب شيعه به عبداللَّه بن سبأ
همان‏گونه كه قبلًا اشاره شد، هدف از جعل اين قضيه اتهام وارد كردن به شيعه است در اين‏كه مؤسس آن، شخصى يهودى‏الأصل است كه با نشر افكار خود نه‏تنها فرقه‏اى را در جامعه اسلامى ايجاد نمود، بلكه سبب نشر افكار يهوديت و ايجاد تفرقه و تشتّت در ميان جامعه اسلامى گرديد. اينك به برخى از افراد كه اين تهمت و وصله ننگين را به شيعه اماميه نسبت مى‏دهند اشاره مى‏كنيم:

1- ابوالحسين ملطى گويد: «زعيم اين فرقه- شيعه- عبداللَّه بن سبأ است. او همان شخصى است كه با يهود ارتباط داشت و بدين طريق بذر اول تشيع را در جامعه اسلامى كاشت، تا از اين راه به جامعه اسلامى ضربه وارد كند». «2»

2- دكتر على سامى نشار مى‏گويد: «يهود [عبداللَّه بن سبأ] مؤسس عقيده شيعه غالى است». «3»

______________________________
(1). ر. ك: تاريخ طبرى، ج 3، ص 378؛ كامل ابن اثير، حوادث سنه 30، ص 36 و ...

(2). التنبيه و الردّ على أهل الأهواء و البدع، ص 25.

(3). نشأة الفكر الفلسفى فى الإسلام، ص 18.

3- محمّد ابوزهره مى‏گويد: «طاغوت اكبر- عبداللَّه بن سبأ- كسى است كه مردم را به ولايت على عليه السلام و وصايت او دعوت نمود و معتقد به رجعت پيامبر اكرم عليه السلام شد و در سايه اين فتنه‏ها مذهب شيعى نشأت گرفت». «1»

4- احسان الهى ظهير مى‏گويد: «دين اماميه و مذهب اثناعشرى، مبتنى بر مبناهايى است كه يهود جنايت‏كار توسط عبداللَّه بن سبأ وضع نمود». «2»

5- دكتر ناصر بن عبداللَّه بن على قفارى مى‏گويد: «طليعه عقيده شيعه و اصول آن به دست سبأيّون ظهور كرد ...». «3»

اقوال مورخان در مورد عبداللَّه بن سبأ
دكتر هويمل مى‏گويد: در خصوص عبداللَّه بن سبأ سه نظريه مطرح است:

1- نظريه رايج نزد مؤرخان اسلامى، كه اثبات وجود او، و موقعيّت گسترده‏اش در فتنه‏هاست؛

2- نظر متأخرين از شيعه، كه انكار وجود او، و به طور كلى انكار موقعيّت او است؛

3- نظر متوسط و معتدل، كه اثبات وجود او، و ابطال موقعيت فعّال او در فتنه‏هاست، و اين همان نظريه‏اى است كه ما به آن تمايل داريم». «4»

ولى به تقسيمى ديگر مى‏توان گفت كه برخى مؤيّد، و بعضى تشكيك‏كننده و عده‏اى ديگر منكر وجود او باشند.

الف) مؤيدين‏
كسانى كه عبداللَّه بن سبأ را شخصى حقيقى دانسته و برايش نقش و موقعيتى عظيم در فتنه قتل عثمان، جنگ جمل و صفين قائلند كه عبارتند از:

______________________________
(1). المذاهب الاسلاميّة، ص 46.

(2). الشيعة و السنه، ص 24.

(3). اصول مذهب الشيعه، ج 1، ص 78.

(4). صحيفة الرياض.

1- حسن ابراهيم حسن (تاريخ الإسلام السياسى، ج 1، ص 358)؛

2- أحمد أمين مصرى (فجر الإسلام، ص 269)؛

3- أحمد شبلى (موسوسة التاريخ الإسلامى، ج 1، ص 627)؛

4- عباس محمود عقاد (عبقرية عثمان)؛

5- ابوالحسين ملطى (التنبيه و الردّ على أهل الأهواء و البدع، ص 25)؛

6- دكتر على سامى النشار (نشأة الفكر الفلسفى فى الإسلام، ج 2 ص 18)؛

7- محمّد أبوزهره (المذاهب الإسلاميه، ص 46)؛

8- إحسان إلهى ظهير (الشيعة و السنه، ص 24)؛

9- دكتر قفارى (أصول مذهب الشيعه، ج 1، ص 78).

ب) تشكيك‏ كنندگان‏
1- دكتر طه حسين مصرى‏

او در قسمتى از سخنانش در مورد عبداللَّه بن سبأ مى‏گويد: «به گمان من كسانى كه تا اين حدّ موضوع عبداللَّه بن سبأ را بزرگ جلوه داده‏اند، بر خود و تاريخ اسراف شديدى نموده‏اند. زيرا نخستين اشكالى كه با آن مواجه مى‏شويم آن كه در مصادر مهمّ تاريخى و حديثى ذكرى از عبداللَّه بن سبأ نمى‏بينيم. در طبقات ابن سعد، أنساب الأشراف بلاذرى و ديگر مصادر تاريخى يادى از او نشده است. فقط طبرى از سيف بن عمر اين قضيه را نقل كرده و ديگر مورخان نيز از او نقل كرده‏اند.» «1»

همو در آخر سخنانش مى‏گويد: «به گمان قوى دشمنان شيعه در ايّام بنى‏اميه و بنى‏عباس در امر عبداللَّه بن سبأ مبالغه كردند، تا از طرفى براى حوادثى كه در عصر عثمان اتفاق افتاد منشأيى خارج از اسلام و مسلمين بيابند، و از طرفى ديگر وجهه على عليه السلام و شيعيانش را خراب كنند و از اين منظر برخى از عقايد و امور شيعه را به شخصى يهودى نسبت دهند كه به جهت ضربه‏زدن به مسلمين، اسلام انتخاب كرد. و چه بسيار است‏

______________________________
(1). الفتنة الكبرى، ص 132.

تهمت‏هاى ناروايى كه دشمنان شيعه برعليه شيعه وارد كرده‏اند». «1»

2- محمّد عماره‏

وى در كتاب خود چنين مى‏گويد: «... فقط در يك روايت به موضوع عبداللَّه بن سبأ اشاره شده و آن تنها مصدر، براى نقل بقيه مورخان شده است». «2»

3- حسن بن فرحان مالكى‏

او در ردّ دكتر سليمان عوده مى‏گويد: «... او گمان كرده كه من وجود عبداللَّه بن سبأ را به‏طور مطلق انكار مى‏نمايم؛ البته اين‏چنين ادعايى ندارم، بلكه در مجله رياض و مقالات سابق خود اشاره نمودم كه من در وجود عبداللَّه بن سبأ به طور مطلق توقف نموده‏ام، ولو به شدّت موقعيت گسترده او را در فتنه ايّام عثمان انكار مى‏كنم». «3»

ج) منكرين‏
برخى ديگر از مورّخان اصل وجود عبداللَّه بن سبأ را انكار كرده‏اند كه در نتيجه نزد آنان قضيه ونقش وموقعيت‏او نيز مردوداست؛ اينك به‏اسامى بعضى‏ازآنهااشاره مى‏كنيم:

1- محمّد عبد الحىّ شعبان (صدر الإسلام و الدولة الإسلامية)؛

2- هشام جعيط (جدليّة الدين و السياسة فى الإسلام المبكّر، ص 75)؛

3- أحمد لواسانى (نظرات فى تاريخ الأدب، ص 318)؛

4- سيّد مرتضى العسكرى (عبداللَّه بن سبأ و أساطير أخرى)؛

5- ابراهيم محمود (أئمة و سحرة عن مسيلمة الكذّاب و عبداللَّه بن سبأ، ص 192)؛

6- دكتر عبدالعزيز هلابى، (عبداللَّه بن سبأ دراسة للروايات التاريخية) ص 71؛

7- نويسنده مصرى أحمد عباس صالح (اليمين واليسار في الإسلام) ص 95؛

8- دكتر على دردى (وعاظ السلاطين) ص 274؛

9- دكتر شيبى (الصلة بين التصوف والتشيع) ج 1 ص 89.

______________________________
(1). همان، ص 134.

(2). الخلافة ونشأة الاحزاب الاسلاميه ص 151.

(3). صحيفه الرياض.

انصاف درباره عبداللَّه بن سبأ
آنچه در مورد عبداللَّه بن سبأ و گروه سبأيّون گفته مى‏شود، كمى از آن صحيح و بقيه به‏طور كلّى باطل است.

آنچه صحت دارد اين‏كه شخصى به نام عبداللَّه بن سبأ درباره امام على عليه السلام غلوّ مى‏كرد و مى‏گفت: او خداست- نعوذ باللَّه تعالى- و من رسول اويم. اين موضوع چندان قابل انكار نيست و داعى بر انكار آن نيز وجود ندارد، زيرا در روايات معتبر كه از طرق اهل‏بيت عليهم السلام وارد شده به وجود او اشاره شده است:

امام سجاد عليه السلام مى‏فرمايد: «نزد من يادى از عبداللَّه بن سبأ شد كه تمام موهاى بدنم راست شد، او ادعاى امرى عظيم نمود- خداوند او را لعنت كند- به خدا سوگند! على عليه السلام بنده صالح خدا و برادر رسول خدا بود و به كرامت نرسيد مگر به سبب اطاعت خدا و رسولش». «1»

امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد: «عبداللَّه بن سبأ ادعاى نبوت نمود. او گمان مى‏كرد كه اميرالمؤمنين عليه السلام خداست خداوند از اين حرفها بسيار بالاتر است». «2»

و نيز از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: «خدا لعنت كند عبداللَّه بن سبأ را، او ادعاى ربوبيّت در حقّ اميرالمؤمنين عليه السلام نمود. به خدا سوگند! اميرالمؤمنين عليه السلام بنده مطيع خدا بود. واى بر كسى كه بر ما دروغ ببندد ...». «3»

از همين‏رو، به دليل وجود اين روايات مى‏بينيم كه رجاليين با فرض وجود او به‏طور صريح او را به غلو و كفر نسبت داده‏اند:

1- شيخ طوسى رحمه الله مى‏گويد: «عبداللَّه بن سبأ كسى است كه به كافر شد و اظهار غلو نمود». «4»

2- علامه حلّى رحمه الله مى‏گويد: «او غالى و ملعون است ... او گمان نمود كه علىّ خدا و

______________________________
(1). رجال كشى، ج 1، ص 323.

(2). همان.

(3). همان.

(4). رجال طوسى رحمه الله، باب اصحاب على عليه السلام، رقم 76.

خود، نبى اوست. خداوند او را لعنت كند»! «1»

3- ابوداود مى‏گويد: «عبداللَّه بن سبأ به كفر بازگشت و اظهار غلو نمود». «2»

و آنچه باطل است اين‏كه قضيه با اين حجم اش باطل بوده و به‏هيچ‏وجه قابل اثبات نيست، كه به حول و قوه الهى اين مطلب را توضيح خواهيم داد.

نقد نظريه مؤيّدين‏
1- ضعف سند
مؤيدين در ادعاى خود برضدّ شيعه به روايتى تمسك كرده‏اند كه طبرى و ديگران آن را نقل كرده‏اند.

اين حديث به چهار طريق نقل شده كه تمام طرق آن به سيف بن عمر مى‏رسد:

1- طريق طبرى: «فيما كتب به إلى السرّى، عن شعيب، عن سيف، عن عطية، عن يزيد الفقعسى قال ..»؛ «3»

2- طريق ابن عساكر در تاريخ دمشق؛

3- طريق ذهبى در تاريخ الاسلام؛

4- طريق ابن ابى‏بكر در التمهيد و البيان.

كه تمام اين طرق به سيف بن عمر ختم مى‏شود.

تحليل سند

الف) سيف بن عمر

سيف بن عمر تميمى اسيّدى متوفاى سنه 170 هجرى داراى دو كتاب به نام‏هاى:

الفتوح الكبير والردّة و الجمل ومسير عائشة وعلىّ مى‏باشد كه طبرى و ديگران از اين دو كتاب روايات زيادى نقل كرده كه از آن جمله روايت مورد بحث است. او كسى است‏

______________________________
(1). خلاصة الاقوال، ص 236.

(2). رجال ابى‏داود، ص 254.

(3). تاريخ طبرى، ج 3، ص 378.

شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج‏1، ص: 104

كه مورد طعن و لعن و مذمت تمام رجاليون اهل سنت واقع شده است.

يحيى بن معين او را ضعيف الحديث، و نسائى نيز ضعيف، متروك الحديث و غير ثقه معرفى كرده است.

ابوداود او را كذّاب، ابن ابى‏حاتم او را متروك الحديث، و ابن السكن او را ضعيف معرفى كرده است.

ابن عدى مى‏گويد: او ضعيف است. برخى از احاديثش مشهور، ولى غالب احاديثش منكر است، لذا قابل متابعت نيست.

ابن‏حبان مى‏گويد: او، احاديث جعلى را نقل كرده و به موثّقين نسبت مى‏دهد. او متهم به كفر است.

حاكم مى‏گويد: او متروك و متّهم به كفر است.

ابن حجر نيز بعد از نقل روايتى كه در سند آن سيف بن عمر است، مى‏گويد: در آن راويان ضعيف وجود دارند كه از آن جمله سيف است. «1» حال جاى تعجّب است كه طبرى چگونه در تاريخ خود 701 روايت از سيف نقل كرده است. «2»

خصوصيات دو كتاب سيف‏

با مراجعه به دو كتاب سيف بن عمر مى‏توان به اين خصوصيات پى برد:

1- او براى رسول خدا صلى الله عليه و آله اصحابى جعل كرده كه وجود خارجى نداشته‏اند؛

2- حوادثى را تحريف و كم يا زياد كرده است؛

3- حوادثى كه اصلًا وجود خارجى نداشته نقل كرده است؛

4- براى‏مشوّة جلوه‏دادن عقايد مسلمانان، خرافاتى را ميان آنان رواج داده است. «3»

به همين جهت است كه مى‏بينيم مستشرقان توجه خاصى به احاديث سيف بن عمر نموده و آنها را در كتاب هايشان منتشر نموده‏اند، تا از اين راه چهره مقدس اسلام را در

______________________________
(1). ر. ك: تهذيب التهذيب، ج 2، ص 470.

(2). ر. ك: الغدير، ج 8، ص 327.

(3). ر. ك: سيد مرتضى عسگرى، عبداللَّه بن سبأ.

شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج‏1، ص: 105

ميان جوامع بشرى كريه و مشوّه جلوه دهند.

ب) عطيه‏

عطيه نيز از جمله كسانى است كه در سند داستان عبداللَّه بن سبأ قرار دارد. در مورد وى دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول: مراد از او عطيه عوفى متوفاى سنه 110 است كه اين احتمال بعيد مى‏باشد. به دليل آن كه عطيه عوفى از تابعين بوده و سيف بن عمر او را درك نكرده است. خصوصاً آن كه در رجال هر دو مورد جرح و تعديل قرار گرفته‏اند.

احتمال دوّم: مراد از وى عطية بن قيس كلابى شامى، كه ارتباطى با سيف نداشته است.

ج) يزيد فقعسى‏

با مراجعه به كتاب‏هاى رجال پى خواهيم برد كه شخصى به نام يزيد كه ملقّب به فقعسى باشد وجود ندارد.

در رابطه با عبداللَّه بن سبأ از غير طريق سيف بن عمر نيز رواياتى نقل شده كه هم سند آنها ضعيف است و هم دلالتشان ناتمام. و تنها در برخى از آنها اسم او آورده شده و ذكرى از حوادثى كه به او نسبت داده مى‏شود نيامده است. و در برخى نيز نام ابن‏السوداء آمده كه قابل انطباق بر عبداللَّه‏بن وهب رواسبى است؛ زيرا او را با اين عنوان مى‏خواندند.

2- مخالف با سيره سياسى عثمان‏
با مراجعه به سيره سياسى عثمان بن عفان پى خواهيم برد كه او مسائل سياسى بسيار سخت گير بود و بر هيچ شخص معترضى امتيازى قائل نبود. ولذا با هر كسى كه از سر مخالفت با او در مى‏آمد با شدّت تمام و به هر نحو ممكن به مقابله مى‏پرداخت. حال چگونه ممكن است كه انسان باور كند شخصى يهودى از «صنعاء» يمن وارد مركز حكومت اسلامى؛ يعنى مدينه منوّره شود، و با تحريكاتش عقل‏هاى بسيارى از بزرگان صحابه را تخدير كرده و آنان را مريد خود گرداند و نيز افرادى را به كشورها و شهرهاى مختلف اسلامى بفرستد و در نتيجه جمعيت زيادى را دور خود جمع كرده و با تحريك‏

او مردم بر عليه حكومت وقت يعنى عثمان بن عفان قيام كرده و او را به قتل برسانند. آيا اين فرضيه با نظريه عدالت صحابه كه اهل سنت به آن قائلند سازگارى دارد؟ آيا اين فرضيه با قداست صحابه سازگارى دارد؟ آيا اين فرضيه با شدّت و خشونت عثمان نسبت به مخالفان و سخت‏گيرى او در سياست سازگار است؟

آيا عثمان همان كسى نبود كه ابوذر غفارى را به دليل اعتراض‏هايش برضدّ عثمان در كيفيت تقسيم بيت‏المال از مدينه به ربذه تبعيد نمود؟ «1»

آيا عثمان كسى نبود كه وقتى مقداد بن عمرو و عمار بن ياسر و طلحه و زبير با جماعتى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله بر او نامه نوشته و بر بدعت‏هايش اعتراض كردند با شدّت تمام بر عمار حمله كرده و به او ناسزا گفت؟ آن‏گاه به غلامانش دستور داد تا دست و پايش را كشيده و سپس با دو پاى خود آن قدر به او كتك زد كه غش كرد و به مرض فتق مبتلا شد. «2»

آيا عثمان كسى نبود كه به جهت شركت‏كردن عبداللَّه‏بن مسعود در دفن اباذر او را چهل ضربه شلّاق زد؟ «3»

آيا عثمان كسى نبود كه مالك اشتر و گروهى از صالحان كوفه را به پيشنهاد سعيدبن عاص به جهت مخالفت با دستگاه حاكم به شام تبعيد نمود؟ «4»

مگر پيامبر صلى الله عليه و آله در حق ابوذر نفرموده بود: خداوند عزوجل مرا به دوست داشتن چهار نفر امر نموده است: على، ابوذر، مقداد و سلمان. «5»

مگر پيامبر صلى الله عليه و آله درحقّ عمار نفرمود: همانا عمار با حقّ و حقّ با عمار است. «6»

علامه امينى رحمهم الله در اين باره مى‏فرمايد:

______________________________
(1). شرح ابن أبى‏الحديد، ج 2، ص 316؛ الاستيعاب، ترجمه ابى‏ذر.

(2). أنساب الأشراف، ج 5، ص 49؛ شرح ابن ابى‏الحديد، ج 1، ص 239.

(3). شرح ابن أبى‏الحديد، ج 1، ص 237.

(4). انساب الاشراف، ج 5، ص 39- 43.

(5). صحيح ترمذى، ج 2، ص 213.

(6). طبقات ابن سعد، ج 3، ص 187.

«اگر عبداللَّه بن سبأ تا اين حدّ در جامعه فتنه نموده، و مردم را تحريك كرده است، تا جايى كه با ايجاد اغتشاش بين مسلمانان حكومت را ساقط نمود، چگونه عثمان او را دستگير نكرد تا به جهت جنايت هايش او را محاكمه و مورد ضرب‏وشتم قرار داده و در اعماق زندان‏ها جاى دهد؟ چرا او را اعدام نكرد تا امّت از شرّ و فساد او راحت گردند، همان‏گونه كه اين رفتار را با صالحان امت داشت؟ ...» «1»

تشيّع، روح اسلام اصيل‏
بر فرض كه اين قصه صحيح باشد، آنچه جاى سؤال دارد آن است كه چه ارتباطى است بين اين قضيه و بين اين‏كه عبداللَّه بن سبأ مؤسس مذهب شيعه باشد، زيرا- همان‏گونه كه در جاى خود ثابت شد و ما نيز به اثبات خواهيم رساند- مؤسس شيعه در حقيقت ذات خداوند متعال با تعليمات خود در قرآن كريم است. پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در طول 23 سال اين درخت ريشه‏دارى را كه قرآن در جامعه اسلامى كاشته، آبيارى نموده است، چه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و چه بعد از وفات آن حضرت افراد و گروه‏هايى به اين مذهب گرويده و به ولايت و وصايت و امامت اهل‏بيت عليهم السلام در رأس آنها على عليه السلام اعتقاد پيدا نمودند.

عبدالحليم محمود- شيخ أزهر- مى‏گويد: «به نظر ما سبب پيدايش تشيع به ايرانيان، زمانى كه در دين اسلام داخل شدند باز نمى‏گردد. و نيز به يهوديّت كه نماينده آن عبداللَّه بن سبأ بوده باز نمى‏گردد؛ بلكه مبدأ آن از اين قضايا پيش‏تر است. سابقه آن از طرفى به شخصيّت على- رضى اللَّه عنه- و از طرفى ديگر به شخص رسول خدا صلى الله عليه و آله مرتبط است». «2»

همو در جاى ديگر مى‏گويد: «امّا عبداللَّه بن سبأ كه او را به شيعه مرتبط مى‏دانند و يا آن كه شيعه را به او نسبت مى‏دهند؛ اين كتاب‏هاى شيعه است كه به تمام معنا به مقابله با او پرداخته، او را لعن مى‏كنند و از او برائت مى‏جويند. و كمترين كلمه‏اى كه در حقّ او مى‏گويند آن كه او ملعون‏تر از آن است كه يادى از او شود». «3»

______________________________
(1). الغدير، ج 9، ص 219.

(2). التفكير الفلسفى فى الاسلام، ص 176.

(3). همان.

استاد مغنى داود مى‏گويد:

«شايد يكى از بزرگ‏ترين خطاهاى تاريخ كه به دست اين پژوهشگران اتفاق افتاده و به آن تفطّن پيدا نكرده‏اند، اين تهمت‏هايى است كه بر علماى شيعه وارد نموده، حتّى اين‏كه به آنها قصه عبداللَّه بن سبأ را نسبت داده‏اند». «1»

سؤال‏

چرا شيعه به عبداللَّه بن سبأ نسبت داده مى‏شود؟ و هدف از جعل اين‏گونه قصه‏ها چيست؟

جواب‏

1- شيعه در باب امامت معتقد به عقايدى، همچون: قول به وصيت و نص و عصمت است. اين دو عقيده از اصول تشيع است كه با آن، از گروه اهل سنت جدا مى‏شوند. عامه با مستأصل شدن و نداشتن دليل بر انكار اين دو اصل مهمّ در صدد بر آمده‏اند تا اين دو اصل را- كه از اصول تشيع است- به يهوديت نسبت دهند، تا از اين راه بر عقول عوام مردم مسلط شوند، و مردم را از تأمل در اين مذهب باز دارند.

2- مورخان با مراجعه به تاريخِ اواخر حكومت عثمان و حكومت امام على عليه السلام و جنگ هايى كه عليه او تحميل شد، و خصوصاً با در نظر گرفتن اين‏كه عده زيادى از صحابه در آن شركت داشتند، صحابه‏اى كه قائل به عدالت تمام آنانند نتوانستند اين قضيّه را تحليل كنند؛ از همين رو اصل اين شورش و جنگ‏ها را به شخص اسطوره‏اى نسبت دادند، تا صحابه را از اين جنايت‏ها مبرّا گردانند.

3- پوشش‏دادن انگيزه‏هاى اصلى در شورش برضدّ عثمان و كشتن او؛ زيرا آنچه از تاريخ صحيح استفاده مى‏شود اين است كه اعمال ناشايست عثمان و واليانش سبب شورش برعليه او بوده است.

______________________________
(1). مقدمه كتاب عبداللَّه بن سبأ، ص 18.

سؤال‏

آيا عبداللَّه بن سبأ همان صحابى معروف عماربن ياسر است؟

برخى از مورّخين همانند دكتر على وردى معتقدند كه عبداللَّه بن سبأ همان عماربن ياسر است. او در استدلال بر مدعاى خود مى‏گويد:

1- عبداللَّه بن سبأ معروف به ابن‏السوداء بود كه همين كنيه عمار نيز بوده است.

2- عمار از قوم سبأ در يمن است.

3- او محبت زيادى نسبت به على بن ابى‏طالب عليه السلام داشته و مردم را به بيعت با او دعوت مى‏كرده است.

4- عمار در مصر مردم را به شورش برعليه خليفه تحريك مى‏كرده است، همان‏گونه كه همين‏كار را به عبداللَّه بن سبأ نيز نسبت داده‏اند.

5- نقل است كه عبداللَّه بن سبأ عثمان را خليفه به‏ناحق معرفى مى‏كرده، و صاحب خلافت شرعى را على بن ابى‏طالب مى‏دانسته است، كه همين اعتقاد و عمل را به عمار بن ياسر نيز نسبت داده‏اند.

دكتر على وردى با ذكر ادله‏اى ديگر به اين نتيجه مى‏رسد كه عبداللَّه بن سبأ كسى غير از عمار بن ياسر نيست. قريش عمار را سردسته انقلابيّون و شورشيان عليه عثمان مى‏دانست، ولى از ابتدا نمى‏خواست كه به اسم او تصريح كند، لذا به‏صورت رمزى به او كنيه ابن‏سبأ يا ابن‏السوداء مى‏داد. «1»

اين رأى را دكتر كامل مصطفى شيبى در كتاب «الصلة بين التصوف والتشيع» پذيرفته است. و ادله او را قانع‏كننده و منطقى مى‏داند.

از عبارات دكتر على سامى نشار نيز تمايل به اين قول استفاده مى‏شود. او در كتاب‏

______________________________
(1). وعّاظ السلاطين ص 274- 278 به نقل از كتاب (الصلة بين التصوف والتشيع) ج 1 ص 36.

خود «نشأة الفكر الفلسفى فى الاسلام» «1» مى‏گويد: «محتمل است كه عبداللَّه بن سبأ شخصيّتى جعلى باشد، يا اينكه اين اسمِ رمزى اشاره به عمار بن ياسر باشد ...».

جواب‏

اين رأى و نظر تنها احتمالى است كه نه‏تنها دليل قانع‏كننده ندارد، بلكه مى‏توان دليل برخلاف آن اقامه نمود، از باب نمونه:

1- اين احتمال هنگامى صحيح است كه رواياتى كه درباره عبداللَّه بن سبأ وارد شده صحيح‏السند باشند، درحالى‏كه به اثبات رسيد كه همه آنها وهميّاتى بيش نيست.

2- مورّخين مواقف عمّار و معارضات او با عثمان را به‏طور صريح ذكر كرده‏اند، با اين‏حال احتياج به رمزگويى نبوده است.

3- مورّخين عبداللَّه بن سبأ را به‏عنوان يهوديى كه در عصر خلافت عثمان اسلام آورده معرفى كرده‏اند، درحالى‏كه عمار از سابقين در اسلام است.

4- عبداللَّه بن سبأ را اين‏گونه معرفى كرده‏اند كه اميرالمؤمنين عليه السلام او را بعد از دعوت به توبه و نپذيرفتن آن آتش زد يا به مدائن تبعيد نمود، درحالى‏كه عمار بن ياسر در جنگ صفين به شهادت رسيد.

5- طبرى در خبرى عمار را ازجمله كسانى معرفى مى‏كند كه دعوت عبداللَّه بن سبأ را پذيرفته و او را در تحريك مردم برعليه عثمان و كشتن او مساعدت نموده است. «2»

اينها همگى دلالت بر اين دارد كه عمار بن ياسر شخصيتى جداى از عبداللَّه بن سبأ بوده است.

______________________________
(1)

. نشأة الفكر الفلسفى فى الاسلام، ج 2 ص 27.

(2). تاريخ طبرى، ج 3 ص 379.

 

چاپ