نظریه شیعة امامیه دربارة امامت بتدریج در قرن نخست اسلامی مطرح شد و در نیمه قرن 2 ق/8 م از سوی هشام بن حکم صورتی معین و تعریف شده یافت.(1) به نظر نمیرسد تا حدود صد سال بعد یعنی تا رحلت امام یازدهم امام حسن عسگری (ع) در 260 ق/874 م، تغییر قابل ملاحظهای در این نظریه رخ داده باشد. تنها در نیمة قرن 4 ق/10م است که نکاتی عمده براین نظریه افزوده میشود؛ به این شرح که : دوازده امام وجود دارند و آخرین آنها تا ظهور نهایی خود به نام و عنوان مهدی یا قائم، در غیبت به سر میبرد؛ این غیبت دو دوره دارد:1. غیبت کوتاهتر یا غیبت صغرا که از 260 ق/874 م تا 329 ق / 941 م طول کشید و در آن مدت چهار سفیر، نمایندگی امام را در زمین عهدهدار بودند،
2. غیبت طولانیتر یا غیبت کبرا که مدت آن را فقط خدا میداند. این نظریه است که شیعة دوازده امامی را از امامیههای نخستین ممتاز میسازد(2) و ارزش بررسی گستردهتر ریشهها و مراحل اصلی گسترش آن را دارد.
قدیم ترین سند اعتقاد به دوازده امام را در متون ملل و نحل (Hevesiographical) میتوان یافت.
کتاب فرقالشیعه حسن بن موسی نوبختی و کتاب المقالات و الفرق سعد بن عبدالله قمی ( که هر دو در حدود سال نهصد میلادی تألیف شدهاند) با وصفی از گروهها یا فرقی که پس از رحلت امام حسن عسگری (ع) در جامعة شیعی به وجود آمد به پایان میرسند. گاهی پارهای شرحها در این دو منبع متفاوت است؛ (3) با وجود این ، اقوال نوبختی و سعد بن عبدالله در مورد مهمترین این گروهها یعنی امامیه اساساً یکسان است: بنابر وصف آنها از امامیه طرفداران این فرقه براین باورند که امام حسن عسگری (ع) وفات یافته – نه غایب شده و نه دوباره زنده خواهد شد- و جانشینی بر جای گذاشته که در زمان تألیف کتاب در خفا بوده، اما زمانی در آینده دوباره ظهور خواهد کرد(4) ا
هتمام امامیه در این مرحله براین است که تا حدی با تکیه بر سابقهای که از پیامبر (ص) در دست است،(5 ) اثبات کنند که امام ممکن است در زمان خطر در اختفا به سر برد، اما هیچ متن روشنی دال براینکه مدت این اختفا ممکن است بیش از عمر یک انسان معمولی باشد وجود ندارد، و در نتیجه هیچ کوششی نیز برای توجیه این مسئله با استناد به طول عمر معمران ( کسانی که خداوند عمری طولانی به آنها داده است) به چشم نمیخورد؛ کاری که بعدها از سوی محمد بن علی بن بابویه ( متوفی 381 ق/ 991 م) و دیگران انجام شد.(6)
دیگر جنبههای شاخص نظریة شیعة دوازده امامی نیز در این دو کتاب به چشم نمیخورد؛ برای مثال از امکان دو غیبت ( صغرا و کبرا) ذکری به میان نیامده است و نیز سند روشنی در این باره نیاورده است که با پسر امام حسن عسگری(ع) تعداد امامان به دوازده رسیده است و نه نشان و اشارتی به معنا و فحوای خاصی که این عدد میتواند داشته باشد و بالاخره از این وصف عقاید امامیه ، به هیچ وجه بر نمیآید که نام امام دوازدهم در آن زمان مورد اتفاق امامیه بوده است، بلکه بروشنی تصریح شده است که این نام رازی است که نباید فاش شود. تنها افرادی از یک فرقة دیگر(7 )( غیر از امامیه) او را «محمد» خواندهاند(8 )در هر صورت امامیه باید این نام را خیلی زود پذیرفته باشد، زیرا اشعری در مقالات الاسلامیین امامیه را کسانی معرفی میکند که اعتقاد دارند محمد بن حسن علیهما السلام امام غایب است(9 )
جز در این مورد جزئی ، هیچ تفاوت اساسی دیگری بین توضیحات اشعری درباره اصول امامیه با گفتههای نوبختی و سعد بن عبدالله وجود ندارد
مطرح نبودن نظریه ویژه شیعه دوازده امامی در زمان رحلت امام حسن عسگری (ع) از سوی منابع معاصر امامیه در آن زمان نیز به طور ضمنی تأیید میشود. برای مثال دانشمند امامی ، محمد بن حسن صفار قمی ( متوفی 290ق/903 م) که در کتاب بصائر الدرجات احادیثی در فضایل ائمه علیهم السلام گرد آوری کرده، هیچ حدیثی درباره غیبت یا دوازده امام ذکری نکرده است یکی از مشایخ صفار، ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد برقی ( متوفی 274 ق/ 887 م یا 280ق / 893 م) که بویژه به خاطر کتاب المحاسن خود معروف است نیز به همین نحو اطلاعاتی در این باره در اختیار ما نمینهد. او در بخش اول این کتاب عنوان « الاشکال و القرائن» احادیث مربوط به خصوصیات اعداد مختلف را ذکر کرده است(10) اما به بیان اعداد سه تا ده اکتفا نموده و لازم ندیده است که این بحث را به عدد دوازده نیز برساند بر عکس ، کتاب الخصال ابن بابویه که کلاً به احادیثی این چنین اختصاص یافته و تا فراتر از هزار ( ما بعد الالف) نیز بحث را ادامه داده است، فصلی مبسوط در عدد دوازده دارد که در آن احادیث اصلی مربوط به دوازده امام را بررسی کرده است.(11) افزون براین، برقی یک حدیث معروف نزد امامیه نقل میکند که به موجب آن حضرت خضر، علی(ع) و پسرش امام حسن(ع) را ملاقات میکند و نام امامان را برایشان فاش میکند؛( 12)
اما در نقل برقی از این حدیث، بر خلاف دیگر نقلها- و احتمالات نقلهای متأخر – خضرا (ع) تنها حضرت علی (ع) و حسن(ع) و حسین(ع) را با ذکر نام معرفی کرده است. این محدّث افزوده است: و او هر یک از آنها ( ائمه) را تا آخر یکی پس از دیگری برشمرد- حتی اتی علی آخر هم – اما نام یا تعداد امامانی را که پس از امام حسین(ع) میآیند مشخص نکرده است. کتاب المحاسن و بصائر الدرجات هر دو پیش از غیبت صغرا یا اندکی پس از آغاز آن تألیف شدهاند. مطرح نبودن عقاید خاص شیعه دوازده امامی در این آثار ، احتمالاً به این معناست که اعتقاد به دوازده امام تا آن زمان هنوز جزء اصول اعتقادی امامیه در نیامده بود.
به هر حال اوضاع باید خیلی سریع دگرگون شده باشد، زیرا در تفسیر علی ابن ابراهیم قمی ( متوفی 307ق/ 919 م) حدیث خضر(ع) با ذکر نام هر دوازده امام بیان شده است.(13) حد اعلای این دگرگونی در اصول کافی تألیف ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی ( متوفی 329 ق/ 941 م) به چشم میخورد که تمامی اجزای اصلی نظریه شیعه دوازده امامی را میتوان در آن یافت(14) میتوان افزود که آن نظریه ربط مستقیمی با احادیث معاد شناسانهای داشت که از دوازده مهدی سخن میگویند که پس از قائم «اصلی» به توالی خواهند آمد.(
در تلاش برای اثبات اعتبار نظریه دوازده امام، اولین نظریهپردازان شیعة دوازدهامامی – که نویسندگان نسل بعد دقیقاً پیروی کردند- از چهار شیوة اصلی بهره بردهاند.
الف – استناد به آیات قرآن - آن اشارات و فقراتی از قرآن که در آن عدد دوازده به کار رفته بود ، به طور طبیعی مورد استفاده و بهرهبرداری مفسران شیعی قرار گرفت. به عنوان مثال گفته میشود امام پنجم امام محمد باقر (ع) ( متوفی 114ق/732 م یا 117 ق/735م ) آیه 36 سوره توبه را که میفرماید « تعداد ماهها نزد خدواند دوازده است» ناظر بردوازده امام دانسته است.20 نیز چنین گفته میشود که امام ششم، امام جعفر صادق (ع) ( متوفی 148 ق/765 م)اظهار داشته است: و شب از دوازده ساعت تشکیل شده است، و روز نیز چنین است/ سال از دوازده ماه تشکیل شده است. تعداد ائمه دوازده است و نیز تعداد نقبا21 ، علی (ع) یکی از دوازده ساعت است و مفهوم این آیه ( فرقان ، 11) که میفرماید:« بلکه آنان ساعت را دروغ انگاشتهاند و ما برای دروغ آنها آتشی سوزان آماده کردهایم».22
ب- استناد به احادیث شیعی – احادیث شیعی مربوط به این موضوع را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: یکی احادیثی که براساس آن در همان زمان حیات پیامبر (ص) اسنادی وجود داشته است که در آن نام ائمه به تفصیل بیان شده است. یکی از این اسناد، لوحی بوده که جابربن عبدالله صحابی در منزل فاطمه (ع) رؤیت کرد.23 دیگری طومار یا صحیفهای بوده که از سوی پیامبر (ص) به علی (ع) داده شده و گفته میشود دوازده قسمت داشت و هر قسمت با مهر مخصوص و جداگانهای ممهور شده بود. پیامبر (ص) به علی (ع) توصیه فرمود که نخستین قسمت این طومار یا صحیفه یا صحیفه را بگشاید و براساس مطالب آن عمل کند و همین کار را دیگر ائمه به ترتیب دربارة قسمتهای بعدی صحیفه انجام دهند.24 سومین سند که گفته میشده دو هزار سال پیش از خلقت آدم نوشته شده است، حسب الادعاء به وسیلة امام جعفر صادق(ع) از خرمای نخلی که او خود کاشته بود دوباره به دست آمد. این سند شامل شهادت ( شهادتین) و نام دوازده امام بود.25
دومین دسته از احادیث شیعی، احادیثی را در بر میگیرد که در آن پیامبر (ص) از دوازده امامی که پس از او خواهند آمد سخن گفته است. بسیاری از این روایات به نحوی سهل الوصول در بحار الانوار مجلسی گردآوری شده است.26 در برخی نقلهای حدیث غدیر خم27 ، پیامبر (ص) به امامت علی(ع) ، حسن (ع)و حسین(ع) و نُه نفر دیگر از ذریه حسین (ع) اشاره کرده است.28 از دوازده امام با عبارتهای مختلف مانند الراشدون المهتدون، مخاطبان فرشتگان ( المحدَّثون) و الاوصیاء یاد شده است.
<**ادامه مطلب...**>
ج- استناد به روایات اهل سنت –به دلایل آشکار جدلی برای علمای شیعی بسیار مهم بود که بتوانند نظریه خود درباره دوازده امام را با نقل قول از منابع و مطالب اهل سنت تأیید کنند. حدیث خاصی که در این زمینه وجود دارد، حدیثی است که به موجب آن پیامبر (ص) اعلام میدارد: « پس از مرگ من، دوازده خلیفه ( یا امیر) خواهند آمد که همگی از قریش خواهند بود. این حدیث که در منابع متعددی ذکر شده است معمولاً به عنوان حدیثی از جابربن سمرة ( متوفی 66 ق / 686 م ) نقل میشود؛ گرچه همین حدیث از قول عبدالله بن عمر ( متوفی 73ق / 693 م) و دیگر صحابه نیز نقل شده است.29 الخزّاز این حدیث و احادیث مشابه را به نقل از صحابهای که به طرفداری از آل علی (ع) معروفاند مانند سلمان فارسی 30، جابربن عبدالله 31 و حذیفة بن ایمان32 نقل میکند، اما در عین حال همین حدیث را به نقل از کسانی مانند عمر، عثمان، ابوهریره و عایشه که محدثان شیعی به آنها عنوان متصلبان در ضدیت با آل علی (ع) نگاه میکنند، نیز نقل کرده است.33 نتیجه گیری نویسندگان شیعی قرن 4ق/ 10م ( از این حدیث) روشن است قدرت و اعتبار هر دوزاده امام از نمایندگی مستقیم قدرت پیامبر ( ص) ناشی میشود. هنگامی که ( در این حدیث) از خلفا صحبت میشود، پیامبر (ص) نمیتوانسته است به مطلق حکمرانان ( ملوک) نظر داشته باشد، زیرا تعداد آنها از زمان علی (ع) تا زمان نویسندگان این کتابها بیشتر از دوازده بوده است، لذا پیامبر (ص) باید به همان «امامان» نظر داشته باشد که خلفای بر حق او در زمیناند.34
د- استناد به کتاب مقدس و روایات یهودیان- تکیه بر فقرات یا اشاراتی از کتاب مقدس و روایات یهودیان و مسیحیان، به رغم مخالفتهایی که از جانب برخی از مسلمانان اظهار میشد، در همان دورههای نخست به طور برجستهای در آثار مسلمانان تجلی یافت.35 فعالیت شیعیان برای یافتن نقل قولهای- جعلی یا حقیقی- از عهدین برای اثبات اعتبار بخشی از عقاید خود کمتر از دیگر گروهها نبود36 و نظریه دوازده امام نیز از این قاعده مستثنا نبود. به عنوان مثال ، نعمانی میخواهد با تکیه بر سفر اول ( پیدایش) از این نظریه دفاع کند. او عبارتی را به نقل از حسن بن سلیمان ، یک دانشمند یهودی از مردم ازجان، مطرح میسازد حاکی از اینکه اسماعیل ]اشموئیل[ به نام «ماد» هم خوانده میشده و این واژه ظاهراً یک واژه عبری و به معنا ستوده شده ( محمد)37 میباشد و بنابراین این واژه شکل عبری نام پیامبر است. وقتی این معنا پذیرفته شد که اشموئیل و محمد در نام با یکدیگر مشترک هستند، همین قیاس به آسانی به پسران اشموئیل و سلاله پیامبر نیز تعمیم مییابد. حسن بن سلیمان نام دوازده پسر اشموئیل را بر میشمرد38 و توضیح میدهد که این نامها به نام دوازده امام نیز اشاره دارند39 وقتی از او پرسیده میشود این نامها در کجا ( به اصطلاح در کدام سوره) آمده او ( به غلط) مثلی سلیمان ]مثل سلیمان[ یعنی امثال سلیمان زا ذکر میکند40 و به عنوان شاهد قویتر متن را نیز بیان مینماید:
« من دعای تو را در حق اشموئیل شنیدهام. من او را برکت دادهام و او را پر ثمر خواهم ساخت. من نسل او را زیاد خواهم کرد. او پدر دوازده امیر خواهد بود و من امتی بزرگ از او برخواهم انگیخت( پیدایش : 17/20)41 سه یهودی دیگر پس از دیگری اعتبار این نقل قول را تأیید میکنند و از تفسیر ارائه شده از سوی حسن بن سلیمان حمایت مینمایند.42
در جایی دیگر ادعا شده است که عدّه کمی از یهودیان میدانند که نام پیامبر اسلام در تورات آمده، اما همانها نیز نمییتوانند آشکارا این امر را اعلام کنند.43
دیگر داستانهای مربوط به اشتراک عقیده یهودیان با مسئله دوازده امام به زمان علی(ع) برمیگردد و در یک حکایت شاخص، فردی یهودی با طرح پرسشهایی مشکل، معلومات علی (ع) را در معرض سنجش مینهد. در پاسخ به این سئوال که: پس از پیامبر (ص) چند رهبر هدایت یافته ( امام هدی)خواهند آمد؟ علی (ع) در پاسخ دوازده امام را ذکر مینماید. فرد یهودی تصریح میکند که این پاسخ درست است و مشتاقانه اسلام میآورد.44 در داستانی مشابه یک فرد یهودی کتابی به علی (ع) نشان میدهد که به خط داوود نگاشته شده ( مسطور به خط داوود) و در آن نام دوازده امام ذکر شده بود.4515).
از دیدگاه نظریه پردازان شیعه دوازده امامی، اعتقاد به غیبت آخرین امام، نتیجه منطقی و مستقیم اعتقاد به دوازده امام است. دفاعی مبسوط دراین باره، در آثار مربوط به غیبت آمده و نیاز به استخراج و ذکر آنها در اینجانیست. به هر حال استدلال اصلی چنین است: از همان قضیهای که میگوید با آمدن دوازدهمین امام خط امامت به پایان میرسد،این نتیجه گرفته میشود که امام آخر زنده است. ( زیرا انسانها بدون رهبر معصوم نمیمانند یا زمین از حجت خالی نمینماند)؛ در عین حال این امام ( دوازدهمین) خود را در خطری سخت از ناحیه دشمنان میبیند گرچه قطعاً خدواند نخواهد گذاشت امام آخر کشته شود ( زیرا فردی دیگر نمیتواند جایگزین او شود)، با این حال او باید شخصاً مسئولیت حفظ جان خود را بپذیرد و باید از طریق اختفا، حفظ جان خود را تأمین نماید در این نحوه استدلال، احادیث مربوط به دو غیبت ( صغرا و کبرا) از اهمیت خاصی برخوردار است. نعمانی در کتاب الغیبة خود، که به خاطر داریم آن را سیزده سال پس از آغاز غیبت کبرا تألیف کرده است، حدیثی به نقل از امام جعفر صادق(ع) ذکر میکند که به موجب آن ، نخستین غیبت طولانیتر از غیبت دوم نیز هست.46 اما این حدیث بلافاصله از سوی دیگران ( باز هم به نقل از امام صادق ) به شکلی دیگر مطرح و تعقیب شده است: « قائم دو غیبت خواهد داشت: یکی کوتاه و دیگری طولانیتر»47 و یا در متنی دیگر: « صاحب هذاالامر(یعنی قائم) دو غیبت خواهد داشت: در خلال نخستین غیبت او به مردم ( اهل) خود رجوع خواهد کرد48و در خلال دومین غیبت گفته خواهد شد که او از بین رفته است». 49
از تفاوت و اختلاف بین وصفهای گوناگون از طول مدت هر یک از دو غیبت اول و دوم ، چنین میتوان استنباط کرد که در آغاز کاملاً روشن نبود کدام یک از دو غیبت طولانیتر خواهد بود و بعدها این اصل پذیرفته شد که دومین غیبت- که غیبت تامه نیز خوانده میشود.-50 طولانیتر نیز خواهد بود و در نهایت ادلهای بر توجیه مدت زمانهای مختلف غیبت اقامه شد. براساس گفته شریف مرتضی( 436ق/1044 م) امام در آغاز غیبت خود – یعنی در طول غیبت صغرا – در برابر طرفداران خود ظاهر میشده و خود را فقط در برابر دشمنان پنهان میساخته است؛ بعدها وقتی که خطر بیشتری زندگی او را تهدید کرد ناچار شد خود را از دیدة پیروان و دشمنان ، هر دو ، پنهان سازد.51 با این حال شریف مرتضی، اعتقاد دارد محال نیست امام گاه در برابر یکی از طرفداران خود که به او کاملاً اطمینان داشته باشد، ظاهر شود. 52
متکلمان شیعی دوازده امامی در اعتقاد به دو غیبت نه تنها بر احادیث و روایات شیعی ، بلکه بر اقوال و اخبار رسیده از پیامبران متعدد، بویژه ابراهیم(ع) و محمد (ص) اتکا کردهاند ابراهیم دو غیبت داشت ؛ یکی به خاطر نمرود و دیگری به خاطر هراس از جمکران مصر. 53 محمد(ص) نیز به همراه پیروانش از بنی هاشم ، مجبوره پناه گرفتن در شعب54،، تحمل تحریم و محاصرة تحمیلی قریش شد55 و پس از آن نیز در خلال ماجرای هجرت به مدینه مجبور به مخفی شدن در یک غار شد.56
با تعقیب مراحل اصلی رشد و گسترش نظریة اثنی عشریه این سئوال اساسی باقی میماند که سابقة و رد احادیث و روایاتی که مبنای این نظریه قزاز گرفته است را تا چه حد میتوان به زمان مقدم بر غیبت امام دوازدهم رساند؟
به نظر میرسدمهمترین نکتهای که باید به خاطر سپرد این است که هم عدد دوازده و هم فکر غیبت، موضوعهایی بسیار قدیمی در تاریخ اسلام هستند. تعصب نسبت به عدد دوازده و جانبداری از آن، نکتهای کاملاً شناخته شده در بسیاری تمدنهای باستانی است. شمارش دوازده قبیله از اسرائیل در کتاب مقدس و همچنین روایات مسیحیان در باب دوازده حواری عیسی (ع) ، احتمالاً ریشة گرایش اسلامی به عدد دوازده را برای بیان تعداد رهبران تشکیل میدهد؛ به عنوان مثال واژة نقبا علاوه بر آنکه برای اشاره به دوازده نقیب اسرائیلی ( سورة المائدة، 12) یا دوازده نمایدة برگزیده شده از سوی پیامبر (ص) در میان مدنیها به کار رفته 57 ، اشاره به رهبران جماعت مخفی که زمینة قیام عباسیان را فراهم میساخت نیز دارد.58 در میان غلاة نخستین ابومنصور عجلی ( متوفی 121 ق/ 738 م) ادعا کرده بود که او ششمین پیامبر از دوازده پیامبری است که آخرین آنها «قائم» خواهد بود. 59
در چنین چهار چوب و مفهومی است که باید به احادیث سابق الذکر اهل سنت دربارة دوازده خلیفه و جانشین پیامبر نگریست. این احادیث مدتها پیش از شروع غیبت صغرا رواج داشته است و آنها را باید در کتابهایی مانند کتاب الفتن نعیم بن حماد ( متوفی 228 ق / 844 م)60 مسند احمد بن حنبل ( متوفی 241 ق /855 م) وصحیح بخاری (متوفی 256 ق / 870م)61 یافت و احتمالاً سابقة آنها از این هم فراتر رود. احمد بن محمد قسطلانی ( متوفی 923 ق/ 1517م) در شرح و تفسیر خود بر صحیح بخاری ]دربارة احادیث سنی مربوط به دوازده جانشین قریشی پیامبر احتمالات زیر را مطرح ساخته است- که برای وضوع بیشتر، در اینجا بنا به ترتیب مطرح شدنشان نقل میشود- :
1-این احادیث اشاره به دوازده حکمران دارد که در زمان آنها جامعه اسلامی قوی و یکپارچه بود. پس از آن دوره قدرت و یکپارچگی که با روی کار آمدن ولیدبن یزید ( حکومت: 125-126 ق/ 743-744 م) به پایان رسید، اسلام شوکت و عظمت خود را به خاطر ستیزه ها و آشوبها از دست داد. گرچه قسطلانی این دوازده حکمران را به نام تعیین نمیکند، شاید دورة خلفای راشدین و آن خلفای اموی را در ذهن داشته که ایام خلافت آنها به طور نسبی دوران ثبات و موفقیت به شمار میآید – یعنی معاویه بن ابی سفیان و پسرش یزید، عبدالملک و چهار پسرش و عمر بن عبدالعزیز- .
2- این روایات ناظر بر شرایطی است که دوازده نفر در یک نسل ( دوره زمانی معین) هر یک ادعای حکومت مشروع برای خود داشته باشند و در نتیجه این امر در جامعه شکاف و چند دستگی رخ دهد. به گفته قسطلانی چنین شرایطی در حقیقت در قرن 5 ق /11 م پیش آمد که شش نفر برای به دست گرفتن اسپانیا با یکدیگر رقابت میکردند، در حالی که حاکم فاطمی، خلیفه عباسی و گروههای مختلف خوارج و طرفداران علی (ع) بر ادعای خود برای حاکمیت پای میفشردند.
3- این احادیث منعکس کننده اوضاع جاری در سده نخستین اسلامی تا مرگ عمر بن عبدالعزیز در سال 101 ق /720 م میباشد. در خلال این دوره که بسیاری آن را عصر زرین اسلام دانستهاند، چهارده حکمران قانونی و مشروع حکومت داشتهاند- که عبارتند از خلفای راشدین، حسن بن علی (ع) ، عبدالله زبیر و هشت خلیفه اول اموی اما دو تن از آنها ، معاویة بن یزید ( حکومت : ربیع الاول تا ذی القعده 64 ق / نوامبر 683 م تا ژوئن 684 م) و مروان بن حکم ( حکومت : ذی القعده 64 ق – رمضان 65 ق / ژوئن 684 م – آوریل 685 م) را به خاطر کوتاه بودن مدت خلافت نمیتوان به حساب آورد.62 توضیح و تفسیر ارائه شده از سوی یحیی بن شرف نووی ( متوفی 676 ق/ 1278 م) در کتاب شرح علی صحیح مسلم 63 تفاوت زیادی با کلام قسطلانی ندارد و مبتنی بر تفسیری لفظی و سطحی از عدد دوازده میباشد. فضل بن روزبهان اشعری ( زنده در آغاز قرن 10ق / 16 م) در ردّیه خود بر تفسیر شیعیان از این سنخ احادیث، مانند آنچه از سوی ابن مطهر حلّی (متوفی 726 ق/ 1325 م) ارائه شده بود، در کنار دیگر احتمالات، احتمال میدهد که شاید اشارة این احادیث به دوازده حکمران شایسته (صلحاء الخلفاء) از قریش باشد که الزاماً به توالی هم به خلافت نرسیدهاند و عبارتند از : پنج تن (!) خلفای راشدون 64 عبدالله بن زبیر، عمر بن عبدالعزیز و پنج خلیفة عباسی – که آنها را به نام مشخص نمیکند – 65 این تفسیر اخیر، حتی بیشتر از برخی دیدگاههای قسطلانی ، یک گرایش آشکار ضد اموی را منعکس میسازد. در حقیقت ، بعید نیست که این روایت در اصل به هدف ضدّیت با مویان و در عین حال پشتیبانی از حق حاکمیت قریش وضع شده باشد.66 این روایت، در عین حال به عنوان گواه و دلیلی بر آشفتگی و اضطرایی که پس از خلیفه ( امیر) دوازدهم رخ خواهد داد نقل میشد؛ اضطرابی که یادآور اغتشاش و در هم ریختن اوضاع در آستانه برپایی روز قیامت میباشد. این مطلب بویژه از این شکل از حدیث مزبور بر میآید که : «دوازده خلیفه خواهد بود ... و سپس آشفتگی و . پریشانی ( ثم یکون الهرج)67 . بنابراین طبیعی است که این حدیث به کتب و آثار مربوط به آخرت، مانند کتاب الفتن نعیم، کتاب المهدی در سنن ابو داوود ( متوفی 275 ق/ 888 م) و یا کتاب الفتن در صحیح تزمدی ( متوفی 279 ق/892 م) ، راه یابد.
برای پی بردن به اینکه اعتقاد به غیبت چقدر زود در میان گروههای افراطی شیعی ریشه دواند، همین مقدار بس است که اعتقاد به پنهان شدن محمد بن حنیفه را در کوههای رضوی یا ادعای نمردن علی (ع) را – که به پیروان عبدالله بن سباً نسبت داده میشود68 یادآور شویم. در دو قرن نخست حکومت عباسیان بعضی از مدافعان اصلی نظریة غیبت را دستههای مختلف واقفی شیعه ( مانند ناووسیه یا ممطوره) تشکیل میداد که هدف اصلی آنها اثبات این بود که امام خاص آخرین امام است که در غیبت به سر میبرد و مجدداً به عنوان ظهور خواهد کرد. در همان زمان ، اعتقاد به غیبت آیندة امامی که نامش معلوم نبود، در میان قطعیه – که پیشقدمان اثنی عشریه بودند – بروز کرد کتابهای به نام کتاب الغیبة به ابواسحق ابراهیم بن الاحمری النهاوندی ( زنده در نیمه قرن 3 ق / 9 م) 69 ، الحسن بن علی ابی حمزه البطائنی الکوفی – که معاصر امام هشتم علی الرضا بود -70 فضل بن شاذان النیشابوری ( متوفی 260 ق / 874 م ) 71 و دیگران نسبت داده شده است . براساس اطلاعات موجود، از این نویسندگان ، حسن بن علی البطائنی واقفی بود .72 گرچه آثار آنها از بین رفته است، میتوان حدس زد که آن آثار مشتمل بر احادیثی درباب غیبت و ظهور مجدد آخرین امام بوده است.
حتی اعتقاد به دو غیبت نیز با اثنی عشریه آغاز نشده است. پس از رحلت امام حسن عسگری (ع) در میان پیروان آن حضرت ، گروهی ادعا کردند که او شمرده بلکه فقط از دیدهها پنهان گشته است و دوباره ظهور خواهد کرد و شناخته خواهد شد و سپس قبل از ظهور نهایی خود به عنوان «قائم» مجدداً غیبت خواهد کرد.73 آن گروه ادعای خود را بر احادیثی مبتنی میساختند که به موجب آن «قائم» دو غیبت خواهد داشت. 74 گفته میشود حدیثی بدین مضمون به نقل از امام محمد باقر (ع) در کتاب المشیخة نوشتة حسن بن محبوب زراد ( متوفی 224ق/ 839 م) آمده است.75 براساس آن حدیث ، دو غیبت خواهد بود؛ یکی غیبتی طولانی و دیگری کوتاه 76 عقیدهای مشابه را میتوان در گروهی یافت که پس از رحلت امام هفتم، امام موسی الکاظم(ع)( متوفی 183 ق/ 799 م) ادعا کردند که او عمر دوباره یافته اما در خفا به سر میبرد تا آنکه به عنوان قائم ظهور کند.77 براین اساس میتوان گفت امام کاظم(ع) نیز دو غیبت داشته است؛ یکی از طریق مرگ موقّت جسمانی و دیگری از طریق زندگی در خفا.78
بنابراین واضح است منابعی که شیعة دوازده امامی عقاید خود را بر آن استوار ساخت . مدتهای دراز پیش از غیبت صغرا وجود داشته است. این منابع صرفاً میبایست با عقیدة دینی نوظهور اثنی عشریه همساز میشد، و این کار عمدتاً از رهگذر تفسیری نو از مواد و مطالب موجود انجام شد – یک مثال آشکار در این زمینه، تفسیر اثنی عشریه از حدیث مربوط به دوازده خلیفه میباشد-. به هر حال، فقهای شیعة دوازده امامی که از چنین دیدگاهی نسبت به ریشههای عقاید خود چندان خشنود نبودند با مطرح ساختن پیشینة نظریة خود، در پی اثبات این امر برآمدند که اعتقادات اثنی عشریه قبلاً و پیش از دورة حیرت ( این اصطلاح برای اشاره به زمان پس از غیبت امام دوازدهه به کار میرود)79 از سوی امامیه پرداخته و ارائه شده بود.
به عنوان مثال، ابن بابویه معتقد ایت که احادیث شیعه دوازده امامی در اصول اربعمائه که به قلم پیروان امام جعفر صادق(ع) و دیگر ائمه نگاشته شده ، آمده است.80 همچنین نعمانی با مطرح ، ساختن این نکته که احادیث مربوط به دوازده امام قبلاً در کتاب سلیم بن قیس آمده است – که بسیاری از شیعیان آن را تألیف یکی از پیروان علی (ع) یعنی سلیم بن قیس هلالی امیری میدانند – آرزو میکند که نقطة پایانی بر تمامی مناقشات نهاده شود و تمامی تردیدها دربارة اعتبار نظریه شیعة دوازده امامی زدوده شود. 81 در حالی که چنی ادعاهایی به طور تقریبی درست است، باید به خاطر داشت که نام دوازده امام در این منابع ]مورد استناد اثنی عشریه ذکر نشده است . در اصول اربعمائه، حدیثی درباره یازده امام (!) که آخرین آنها قائم است وجود دارد که البته نام آنها نیز معلوم نیست82 و همچنین روایتی از امام صادق(ع) به این مضمون که پس از پیامبر (ص)، هفت امام خواهد بود که آخرین آنها قائم است.83. تردیدهایی جدی در مورد کتاب سلیم بن قیس و صحت و اعتبار آن به طور یکسان بین شیعیان و غیر شیعیان وجود دارد.84 علاوه بر این، احتمال افزوده شدن مطالبی براین کتاب در دورههای متأخّر نمیتواند کاملاً منتفی باشد. نمونة روشن چنین افزایشی ، اشعاری است که به سید حمیری ( متوفی 73ق/789 م)نسبت داده شده است و در آن نام دوازده امام بیان گردیده است.85 گرچه دلایل مسئله غیبت دوازدهمین امام در مقطعی معین از تاریخ شیعه، ممکن است هرگز بدرستی شناخته نشود، چند تکته را کمابیش با قطعیت میتوان مطرح کرد: در درجه اول، شواهدی دردست است که اظهارات شیعیان اثنی عشریه را مبنی بر غیر قابل تحمل بودن شکنجه و آزار عباسیان تأیید میکند. مجالی که پس از حکومت ترور و وحشت متوکل به شیعیان داده شد، از عمری کوتاه برخوردار بود. در طول حکومت معتز ( 252-255ق/866-869 م) و معتمد ( 256- 279 ق/ 870-892 م) ائمه(ع) و پیروانشان بار دیگر خود را در فشاری فزاینده دیدند و ادعاهای اثنی عشریه مبنی براینکه زندگی امام اغلب در معرض خطر بوده، حسب ظاهر میتواند مورد قبول قرار گیرد.86
ثانیاً ، این افشار و ستمکاری عباسیان با یک احساس شدید نومیدی در میان شیعیان امامیه که – بر خلاف بسیاری از زیدیه- از به چنگ آوردن قدرت از طریق زور عاجز مانده بودند ، همراه و همزمان بود . برای آنها غیبت امام، جاذبه فکری و سیاسی آشکاری به همراه داشت. این امر در دورهای مناسب، امامیه را قادر ساخت تا رژیم طرفدار شیعة آل بویه را به رسمیت بشناسد و با آن همکاری کند، بیآنکه وفاداری خود را نسبت به امام (غایب) فدای این کار سازد.87 چنین همکاری و معاضدتی توانست به نوبة خود آنها را به مرکز قدرت نزدیکتر سازد. با اعلام وفاداری به آل بویه، امامیه توانستند در تقاضای حقوق خود صریحتر و بیپرواتر باشند؛ برخوردهای شدید بین شیعة امامیه و دشمنانش در آن دوره بخوبی نشان میدهد که شیعیان تا چه اندازه اعتماد به نفس امامیه و دشمنانش در آن دوره بخوبی نشان میدهد که شیعیان تا چه اندازه اعتماد به نفس یافته بودند.88 شیعیان با تقویت پایگاه خود در نقاط حساس مالی و حکومتی ، شاید در پی این بودند که از یک سو امتیازاتی از شکل موجود حکومت به دست آورند و از سوی دیگر نهایتاً مذهب تسنن را از درون تضعیف کنند.89 سرانجام با کنار رفتن یک اقتدار فردی و مستبدانه ، راه برای جریان آزادتر افکار و اندیشهها که شکوفایی ادبیات و عقاید شیعه بخوبی بر آن شهادت میدهد،باز شد.
به این دلیل و احتمالاً ادلة دیگر، امام زنده و حاضر میبایست زندگی و د رخفا را بر میگزید تا تمامی آمال و آرزوهای اقلیتی که مدتی مدید تحت رنج و عذاب بوده، به عنوان یک منجی در او تبلور و تمرکز یابد، زمینه فکری برای این حادثة مهم بخوبی در نسلهای پیشین وجود داشت و به همین خاطر انتقال از امامیه به اثنی عشریه، به شکل یک جریان آرام و طبیعی صورت گرفت.
پی نوشت:
پی نوشتها 1- نگاه کنید: و مادلونگ مقاله «هشام بن الحکم» در طبع دوم دایره المعارف اسلام.
2- و. مونتگومری وات ( در مقالة "The R?fidites ; a preliminary study" ، «رافضیان: یک بررسی مقدماتی .» در Oriens , XVI , 1963, 119 F ) اشاره کرده است که واژة «امامیه» از سوی ابوالحسن اشعری ( متوفی 324 ق / 935 – 936م) در منابع زیدی به کار رفته است ( مقالات الاسلامیین، تحقیق: هلموت ریتر، استانبول، 1929 – 1933، ص 64) و نیز اظهار داشته که این واژه نخستین بار قبل از 850م، مورد استفاده قرار گرفته است. این اظهار نظر ظاهراً از سوی یک ماخذ دیگر تقویت میوشد: کتاب نقض العثمانیة به قلم بغدادی معتزلی، ابو جعفر اسکافی ( متوفی 240 ق / 854 م) . اسکافی در یک جا خود را از امامیه که به گفته او سخت دلی و لجاجتشان آنها را به « انکار واضحات » کشانده است، جدا میکند ( این متن دوباره از روی شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید در پایان کتاب العثمانیة ( جاحظـ تحقیق : عبدالسلام محمد هارون ، قاهره، 1374 ق / 1955 م ، ص 318 ) به چاپ رسیده است ) . واژههای « قطعیه » و « اهل النسق »قدیمیتر و گستردهتر از « امامیه » میباشند ( واژة اخیر تقریباً تنها به وسیله الناشیء الاکبر ( متوفی 293 ق / 906 م) به کار رفته است: نگاه کنید به :
Frühe mu"tazilitische M?reiographie و Van Ess .J ، بیروت 1971 م ، صص 28 و بعد از آن ) واژة « اثنی عشریه » احتمالاً اولین بار حوالی سال هزار میلادی به کار رفته است. این واژه در فهرست ابن ندیم امامی ( متوفی 380 ق /990 م) وجود ندارد ( مقایسه کنید با :
R.sellheim , Israel Oriental studies , II , 1972 , 429-32) اما همین واژه از سوی فردی متعصب ضد شیعی همچون عبدالقاهر بغدادی ( متوفی 429 ق / 1037 م) برای اشاره به یکی از شاخههای به یکی از شاخههای امامیه به کار رفته است ( الفرق بین الفرق، تحقیق: محمد
محیی الدین عبدالحمید، قاهره ، 1384 ق/ 1964 م، ص 23 و 64 ) با نفوذ بیشتر و فزاینده دوازده امامیها ، واژههای «امامیه» و « اثنی عشریه » بتدریج با هم مترداف شدند ( نگاه کنید به :
I.Friediaender" The Hetevodoxies of The Shiites in the presentation of lbn – Hazm" ( فرق شیعه به بیان ابن حزم ) در JAOS , XXIX, 1908, 151.
3- برای تحلیلهای مبسوط از رابطة این دو منبع، نگاه کنید به : W.Madelung
" Bemerkungen zur imamitischen Firaq - Literatur" , Der islam , XLIII , 1-2,
1967 , 37ff
4- نوبختی،کتاب فرق الشیعة، تحقیق : هلموت ریتر، استانبول، 1931 م ، صص 90-93؛ سعد بن عبدالله، کتاب المقالات و الفرق، تحقیق: م.ج مشکور ، تهران ، 1383 ق/ 1963 م ، صص 102-106
5- نگاه کنید به : سعد بن عبدالله ، همان کتاب ، 103
6- مقایسه کنید با :
I . Goldziher , Abhandlungen zur arabischen philologie,
II . Das kitab al-Mu"ammarîn des Abû Hatim al-Si?istânî, leiden , 1899, ppLXii –LXIX
7 – ردیف ششم در گزارش نوبختی، همان کتاب ، 84 و بعد و ردیف یازدهم در کتاب المقالات و الفرق ، ص 114.
8- براساس کتاب فرق الشیعة ، « محمد» به هنگام مرگ پدرش دوساله بود و در کتاب المقالات و الفرق در همین زمینه آمده است که محمد در آن زمان بالغ بود ( همانجا)
10- البرقی، کتاب المحاسن تحقیق جلال الدین الحسینی المحدث ، تهران ، 1370 ق / 1950 م ، صص 3-15
11- ابن بابویه، کتاب الخصال، نجف ، 1391 ق / 1971 م ، صص 436 -451
12- البرقی ، همان کتاب، ص 332 و بعد از آن . ]درکتاب الخصال ، ابن بابویه ، تهران 1389 ق/ 1969 م ، صص 366 – 480، 51 خبر در مورد اثنی عشر خلیفه آمده است – مترجم[
13- علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر، تحقیق: طیب الموسوی الجزائری ، نجف، 1386 ق/ 1966 -1967 م 1387 ق / 1967 -1968 م ، ج2 ، صص 44 و بعد از آن .
14- نگاه گنید به : بویژه کلینی ، همان ،ج 1، صص 328 وبعد از آن، 525 و بعد از آن حدیث خضر در ص 525 و بعد از آن ذکر شده است واحادیث مربوط به دو غیبت در ص 339 و بعد از آن.
15- نگاه کنید به : ابن بابویه، اکمال الدین، تهران ، 1301 ق/ 1883 -1884 م ، ص 204 نقل شده از سوی مجلسی در بحارالانوار ( چاپ ایران) 1305-1315 ق / 1887-1898 م ،ج 13، ص 236؛ ابو جعفر طوسی، کتاب الغیبه، تحقیق آقابزرگ طهرانی، نجف 1385 ق/ 1965 – 1966 م،ص 258، نقل شده در بحار، ج 13 ، ص 237؛ محسن کاشانی، همان کتاب، ص 199 و بعد از آن و مقایسه کنید با کتاب محمد بن المثنی در الاصول الاربعمائه، نسخه خطی دانشگاه تهران به شماره 962 ، ص 53 ب ( آنجا که گفته میشود در پی قائم ، یازده مهدی میآید). مجلسی ( همان جا) دو تفسیر احتمالی ازاین احادیث را مطرح میکند: ممکن است مراد از دوازده مهدی ، پیامبر و یازده باشد که حکومت آنها به دنبال حکومت قائم خواهد بود و یا ممکن است مراد از این مهدیها، اوصیای قائم باشد که در کنار دیگر امامان که دوباره به زمین باز خواهندگشت ( رجعوا) به هدایت جامعه میپردازند.
9- الاشعری، همان کتاب، ص 17 و بعد از آن، ص 30. الاشعری ( همان کتاب، ص 14) صورتی را از غلاة ارائه میدهد که آنها نیز به همان دوازده نفر اعتقاد دارند، اما ادعا میکنند که خدواند در آنها حلول کرده است. این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که در حالی که تمامی صاحبنظران شیعه دوازده امامی اتفاق نظر دارند که محمد بن الحسن همان امام مخفی است، احادیثی در دست است که براساس آنها ذکر نام او حرام میباشد ( به عنوان مثال، نگاه کنید به : الکلینی، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران 1375 ق/ 1955-1956 م تا 1377 ق / 1957 -1958 م ، ج 1 ، صص 332 به بعد) . اما این اصل به طور کامل و همه جانبه رعایت نمیشد ( به عنوان مثال مقایسه کنید با: ابن بابویه ، عقائد الامایة ( ترجمة انگلیسی) ، ترجمة Asaf A.A.Fyzee ، لندن ، 1912 م، ص 98) برای هماهنگ سازی و تلفیق افکار در این زمینه، کوششی در قالب این توضیح به عمل آمده است، که قائم دو نام دارد: یکی احمد که معروف و شناخته شده است و دیگری محمد که مخفی است( نگاه کنید به : محسن کاشانی ، النوادر فی جمع الاحادیث، تهران 1380 ق/ 1960 م ، ص 148) .
20- النعمانی، همان کتاب، ص 41؛ همچنین نگاه کنیدبه : الطوسی ، همان کتاب، ص 96، دانشمند شیعی ، محمد حسین طباطبایی دربارة درستی این تفسیر از آیة تأمل نموده است. نگاه کنید به : المیزان فی تفسیر القرآن ، ج 9، تهران، 1379 ق / 1959 م – 1960 م ، ص 286.
21- اشاره به دوازده نقیب از بنی اسرائیل مذکور در قرآن ( مائده 12) ، یا اشاره به دوازده نقیب برگزیده شده از سوی پیامبر (ص) نگاه کنید به : ابن بابویه، کتاب الخصال ، ص 463 و بعد از آن .
22- النعمانی، همان کتاب، ص 40
23- همان، صص 29-31؛ابن بابویه، اکمال الدین ، ص 179 و بعد از آن ؛ مأخذ مقاله من "An Unusual shi"i isnad" ( یک اسناد غریب شیعی ) در :
Israel Orien tal Studies , V,1975, p 144, n . 10.
24- النعمانی ، همان کتاب، ص 24
25- همان ، ص 42
26– بحار ، ج9، ص 120 و بعد از آن؛ همچنین نگاه کنید به : ابن بابویه کتاب الخصال، ص 445 و بعد از آن.
27- نگاه کنید به مقالة «غدیر خم» به قلم Veccia Vaglieri L.در طبع دوم دائرة المعارف اسلام جامعترین بحث و بررسی در این باره از دیدگاه شیعی، کار عبدالحسین احمد الامینی تحت عنوان الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب ( تهران، 1372 ق / 1952 – 1953 م) است.
28- النعمانی ،همان کتاب ، ص 33
29- همان،ص 48 و بعد از آن ؛ ابن بابویه ، اکمال الدین، صص 149-167 ؛ همو، کتاب الخصال ، صص 439- 445؛ و به طور کلی بحار، ج 9، ص 128 و بعد از آن؛ برای آثار جدید و معاصر شیعی به عنوان مثال مراجعه کنید به : علی یزدی حائری، الزام الناصب فی اثبات حجة الغایب، تهران ، 1351 ق / 1932 – 1933 م،ص 75 و بعد ازآن؛ محمد الحسین آل کاشف الغطاء ، اصل الشیعه و اصولها ، نجف ، 1369 ق / 1950 م ، ص 99.
30- الخزاز، همان کتاب، ص 293 و بعد از آن؛ نقل شده در بحار ، ج 9 ، صص 141-144
31- الخزاز ، همان کتاب، صص 294 -297 و به نقل از آن در بحار، ج 9، ص 145
32- الخزاز، همان کتاب، ص 305
33- همان، ص 298 و بعد از آن ؛ مجلسی از الخزاز برای آمیختن احادیث امامیه با احادیث مخالفان ]یعنی اهل سنت[ انتقاد میکند و اظهار میدارد که در بحار تنها احادیث قالب اعتماد نقل شده است( بحار، ج1،ص12)
34- النعمانی، همان کتاب، ص 49؛ در احادیث شیعی، از امامان غالباً با عنوان«خلفاء» یا « خلفاء الله فی ارضه» یاد شده است. به عنوان مثال نگاه کنید به : کلینی ، همان کتاب، ج1، ص193 و بعد از آن.
35 – نگاه کنید به: ف. روزنتال
" The influence of Biblical tradittion on Muslim historiogaphy"
(تاثیر سنت عهدین بر تاریخنگاری مسلمان) در :
B. lewis and P.M.Holt (eds), Historians of the Middle East, London, 1962, 35 - 45
و نیز:
M-J-Kister, Haddith?"an ban? isra"ila wa-l? haraja Israel Oriental Studies. II . 1972. 216 -39
( حدثوا عن بنی اسرائیل و لاحرج)
36- برای چند نمونه نگاه کنید به kister، همان مقاله، ص 222 و بعد از آن، و صص 232 و 233
37- به استناد احادیث متعددی ( معمولاً به نقل از کعب الاحبار) گفته میشود نام پیامبر در متون مقدس کهن ( یا تورات) «ماذماذ» به معنای « خوب خوب » بوده است ( القاضی عیاض، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی ، قاهره، 1369 ق / 1950 م،ج1، ص 148؛ نهایة الارب، ج 16، قاهره، 1374 ق / 1955 م، ص 79) یا «موذ موذ» ( ابراهیم الباجوری، المواهب اللدنیة علی الشمائل المحمدیه، قاهره، 1301ق/ 1883 -1884م ، ص 213) یاالحادّ ( بحار، ج 6، بدون شماره صفحه) یا « ماد ماد» ( الخائری، همان کتاب ، صص 38 و 45) بوده است. بیشترین این شکلها از واژه عبری مئود مئود Meod Meod مشتق شده است ( پیدایش، باب 17، آیه 6،2 و 20) چنین ادعا شده است که حروف تشکیل دهندة نام «ماد ماد» از نظر ارزش عددی برابر با 92 میباشد ( این ادعا در صورت مکرر به حساب آوردن حرف الف درست است) و این عدد برابر با ارزش عددی واژه « محمد » میباشد ( الحائری، همان کتاب، ص 38)
38- نگاه کنید به سفر پیدایش، باب 25، آیههای 13-16؛ مقایسه کنید با سفر اول تواریخ ایام، باب یکم، آیات 29-31
39- النعمانی، همان کتاب، ص 49 و بعد از آن؛ نام فرزندان اسماعیل آن گونه که در این داستان ذکر شده است گواه تحریف قابل ملاحظهای در متن اصلی میباشد. به همین خاطر است که «نبایوت» به « بقونیت» یا « بقوبیت»، « قیدار » به « قدو» ( قیداوُ)، « ادبئل» به « رئین» (یا «دبیرا») و ... تبدیل شده است. این تحریف در نقل دیگری از کعب الاحبار منقول در بحار، ج 9، ص 127 برگرفته از مقتضب الاثر ابن عیاش کمتر به چشم میخورد به نظر میرسد عموم نویسندگان مسلمان ، خود نیز به شکل درست ضبط نام فرزندان اسماعیل اطمینان نداشتهاند و به همین دلیل طبری ( متوفی 310 ق/ 923 م) به اختلاف بین ترجمه ابن اسحاق و دیگر منابع اشاره میکند، نگاه کنید به تاریخ طبری، تحقیق : م.ی.دخویه و دیگران، لیدن، 1879-1901 م ، بخش نخست، ص 351 و بعد از آن حدیث مربوط به دوازده فرزند اسماعیل قبلاً در تفسیر
اسماعیل بن عبدالرحمن السدی ( متوفی 128 ق / 745 م) نقل شده است و. نگاه کنید به المظفر، دلائل الصدق ، ج2، نجف، 1327 ق / 1953م ، ص 314، النوری الطبرسی، کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار، ]بی جا[ 1318 ق/ 1900 – 1901 م، ص 106
40- النعمانی، همان کتاب، ص 50
41و42- همان، قبل از ترجمه عربی، واژههای اصلی عبری به صورتی بد و تحریف شده با حروف عربی نوشته شده است.
43- بحار، ج9، ص 127، به نقل از مقتضب الاثر، ابن عیاش
44- النعمانی، همان کتاب، ص 51 و بعد از آن
45- همان، ص 54 و مقایسه کنید با کلینی، همان کتاب، ج1، ص 529 و بعد از آن ، ص 531 و بعد از آن
46- النعمانی، همان کتاب، ص 90 و به نقل ازآن در بحار، ج 13، ص 142.
47- همان ، مقایسه کنید با تعبیر نسبتاً مبهمی از همین مطلب در حدیثی از پیامبر(ص) : او: (قائم) دو غیبت خواهد داشت که یکی از آنها طولانیتر از دیگری است» الخزاز ، همان کتاب، ص 307
48- این تعبیر از سوی مجلسی برای اشاره به حضور او ( قائم) در برابر یاران نزدیک خود ( خواص موالیه و سفرائه) یا برای اشاره به این نکته به کار رفته است که اخبار مربوط به او ( قائم) به مردم میرسد (بحار ، ج 13، ص 143)
49- النعمانی، همان کتاب، ص 91
50- به عنوان مثال نگاه کنید به : الفضل بن الحسن الطبرسی، اعلام الوری فی اعلام الهدی، تحقیق م. مهدی السید حسن الخُرسان، نجف، 1390 ق/ 1970 م. ص 445/ بحار، ج 13 ، ص 142
51- الشریف المرتضی، تنزیه الانبیاء ، نجف، 1380 ق/ 1961 م، ص 228
52- همان، ص 233 و بعد از آن
53- نگاه کنید به : ابن بابویه، اکمال الدین، ص 82 و بعد از آن
54- غالباً به نام ابی یوسف شناخته میشود . نگاه کنید به : یاقوت، معجم البلدان، ج 3، بیروت / 1376 ق /1957 م ، ص 347
55- نگاه کنید به: عبدالرحمن السهیلی، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة، تحقیق عبدالرحمن الوکیل، ج 3، قاهره، 1389 ق/1969 م ، ص 354
56- نگاه کنید به : طوسی، کتاب الغیبة، صص 6-36 همچنین نگاه کنید به : سعید ابن هبة الراوندی الخرائج و الجرائح، بمبئی، 1301 ق / 1883-1884 م /،ص 162
57- مقایسه کنید با منبع بالا، ص 525 یادداشت شماره 21
58- به عنوان مثال نگاه کنید به: یعقوبی،تاریخ، نجف، 1358 ق/ 1939 – 1940 م، ج 3، ص 40 و بعد از آن ؛ و به نقل از آن در : الشیبی الفکر السیعی و النزعات الصوفبة، بغدا 1386 ق/ 1966 م،ص 25
59- نوبختی، همان کتاب ، ص 34
60- به نقل ابن طاووس در : الملدحم و الفتن ، نجف 1383 ق/ 1963 م ، صص 26 و 147
61- نگاه کنیدبه : ا.ج و نسنیک و ج.پ.منسینک ( به اهتمام) ، المعجم المفهرس لالفاظ النبویة، لیدن 1934-1936 م .ج 1، ص 306
62- القسطلانی، ارشاد الساری شرح صحیح البخاری، ج 10، بولاق، 1327 ق / 1909 م، ص 273؛ در عمل، تنها تفاوت بین توجیه و تفسیر اول و سوم ، ذکر نامهای حسن بن علی و عبدالله بن زبیر به جای یزید و هشام دو فرزند عبدالملک میباشد.
63- در حاشیه ارشاد الساری، قسطلانی، ج8، بولاق، 1326 ق/ 1908 م، صص 5-7
64- احتمالاً شامل حسن بن علی (ع)
65- المظفر ، همان کتاب، ج 2 ، ص 314 و بعد از آن ؛ المظفر ( همان ، صص 315-318) این تفسیر و دیگر تفسیرها ارائه شده از سوی فضل به روزبهان را رد میکند، همچنین نگاه کنید به : نوری طبرسی همان کتاب ، ص 94 و بعد از آن .
68- نگاه کنید به : بحث جدید یوزف فان اس، همان کناب، ص 28 و بعد از آن ، همو،
Das kit?b an-Nakt des Nazz?m und seine Rezeption im kit?b – al- Futy? des ??hiz Das Kitab al – irg? des Hasan b . همو ; c?ttiugen, 1927, 52F Muhammad b . al- Hnafiya, Arabica , xxi , l, 1974, 32 FF.
69- نگاه کنید به : آقا بزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، نجف ، 1355 – 1357 ق/1936 – 1938 م، تهران 1360ق/ 1941 م و بعد از آن، ج16، ص 74، شماره 371
70- همان، ج16، ص76 ، شماره 382
71- همان ، ج 16، ص 78 ، شماره 395
72- همان، ج16، ص 76، شماره 382. به گفته رجال کشی ( تحقیق احمد الحسینی ، نجف 1964، م، صص 344-346) پدر حسن یعنی علی البطائنی، واقفی بود و اعتقاد داشت امام رضا (ع) آخرین امام است.
73- نگاه کنیدبه نوبختی همان کتاب ، ص 79 و بعد از آن، سعد بن عبدالله، همان کتاب، ص 106 و بعد از آن
74- همان
75- مقایسه کنید با : آقا بزرگ طهرانی، همان کتاب، ج 21، ص 69 شماره 3995
76- نگاه کنید به : طبرسی اعلام الوری، 443 و بعد از آن؛ و به نقل از آن در بحار ، ج 13، ص 99 و بعد از آن.
77- نوبختی، همان کتاب، ص68، سعد بن عبدالله، همان کتاب، ص 90
78-براساس یکی از حادیث امامیه، اما جعفر الصادق(ع) صراحتاً اظهار میدارد که امام موسی الکاظم(ع) دوبار غیبت خواهد کرد ( ان لابی الحسن غیبتین) و لذا برخی ادعا خواهند کرد که او مرده است در حقیقت امام صادق (ع) میگوید که اما موسی الکاظم(ع) مادام که وصی خود را تعیین نکرده، نخواهد مرد (طوسی ، همان کتاب، ص 38).
79- توجه داشته باشید که عنوان کتاب کامل ابن بابویه چنین است: کتاب اکمال الدین و اتمام النعمة فی اثبات الغیبة و کشف الحیرة.
80- همان، ص 13، همچنین نگاه کنید به : طبرسی همان گتاب ، ص 443 و مقایسه کنید با: مقدمة جلال الدین محدث بر کتاب محاسن البرقی، ص کا
81- النعمانی، همان کتاب، ص 47
82- کتب ابی سعید عباد العصفوری در الاصول الاربعمائه روی برگ دهم
83- کتاب محمد المثنی الحضرمی در الاصول الاربعمائه پشت برگه 58. این روایت به لحاظ مضمون آن مانند احادیث اسماعیلیه است. به موجب تفسیر اثنی عشریه از این حدیث و احادیث مشابه آن ، (امام) جعفر الصادق(ع) نخستین امام از هفت امام آخر است. مقایسه کنید با : الطوسی ، همان کتاب، ص 36
84- نگاه کنید: ابن المطهر الحلی، رجال، تحقیق محمد صادق بحر العلوم، نجف ، 1381 ق/ 1961 م، ص 83 و
Goldziher , Muhammedanishe studien, Halle , 1889-1890, ll, p,10 F.
85- السید الحمیری، دیوان، تحقیق شاکر هادی شکر، بیروت، 1966 م، صص 355-369
86- نگاه کنید به :
D.sourdel "La politique religieus des successeurs d" al-Mutawakkil" Si,xlll , 1960, 12 FF.
87- نگاه کنید به بحثی در این زمینه در : صص 119-121 مقالة مذکور مونتگومری وات وک. کاهن، مقاله «آل بویه» در طبع دوم دائرة المعارف اسلام، ج 2 ( بویژه صص 1350 – 1352 ق)؛ همو
" La changeante portée sociale de quelques doctrines religieuses" , L "élaboration de L" Islam colloque de strasbourg, 12-14 juin 1959, paris, 1961, 16
88- مقایسه کنید با :
H.Laoust, "La pensee et l"action politiques d"al-M?wardi (364-450 / 974-1058), REI. XXXVI. I, 1968, 43 ff.
"Les agitation "religieuses ? Baghd?d aux ive et همو
ve siécles de L."Hégire, in D.S. Richards (ed) islamic civilisation , 950-1150, oxford, cassiror, 1973, 169-54.
89- مقایسه کنید با :
L-Massign, " Recherches sur Les shî"ites ext?emistes ? Baghdad ? la fin du troisieme siécle de L."Hegire" , ZDMG. XCLL, 1938,378-82کاهن، همانجا؛
نویسنده: اتان کولبرگ
ترجمة دکترمحسن الویری