حامی و پشتیبان وفادار ولایت(ابوایوب انصاری)

متکلمان شیعه بازدید: 1025
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 5 - 10 دقیقه)

ابو ایوب از طرق گوناگونی ولایت علی علیه السلام را اظهار می كرد و سخنان پیامبر را در این زمینه در مواقع لازم بازگو می نمود تا حقایق روشن گردد و جای عذر و بهانه برای كسی باقی نماند .

گواهان عادل
در سال 35 هجری كه امیر مؤمنان علی علیه السلام وارد كوفه شد، در همه جا سخن از فضایل علی علیه السلام بود و این كه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله او را بر تمام صحابه مقدم می شمرد، ولی گروهی در این مورد شك نموده تقدم علی علیه السلام را بر دیگران باور نمی داشتند، و تا حدی حق با آنها بود زیرا شهر كوفه پس از دوران رسالت (در زمان خلافت عمر) احداث شده بود و سكنه آن را تیره های مختلفی تشكیل می دادند كه مثل مردم حجاز، ارتباط نزدیكی با مركز حكومت اسلامی نداشتند و از این رو سطح آگاهی آنان در این گونه مسائل پائین بود . امیر مؤمنان علیه السلام در همان سال گروهی از مردم را در «رحبه » (محلی در كوفه) گرد آورد و خطاب به آنان چنین فرمود:

«هركس در روز غدیر حاضر بوده و سخنان پیامبر را شنیده است، برخیزد و شهادت دهد» آنگاه افزود: «تنها كسانی گواهی دهند كه خود شخصا سخنان پیامبر را شنیده اند» .

در این هنگام گروهی متجاوز از ده نفر بپا خاستند و گفتند: ما گواهی می دهیم كه پیامبر اسلام در روز غدیر دست تو را گرفت و بلند كرد و فرمود: «من كنت مولاه فعلی مولاه »: «هركس كه من مولا و رهبر او هستم، علی مولا و رهبر اوست » (1) یكی از این گروه، ابو ایوب انصاری بود (2).

البته چند تن از یاران پیامبر كه آن روز در رحبه بودند، از جمله «انس بن مالك » و «براء بن عازب » از ادای شهادت خودداری كردند و علی علیه السلام آنان را نفرین كرد و بر اثر آن گرفتار برص یا كوری شدند .

سلام بر مولای مؤمنان
او یكبار دیگر نیز ولایت و رهبری علی علیه السلام را در میان مردم اعلام كرد و با اشاره به مضمون حدیث غدیر، به آن حضرت به عنوان «مولا» و رهبر، سلام و عرض ادب نمود كه مورخان آن را به صورت زیر نقل كرده اند:

در دوران خلافت علی علیه السلام در كوفه، روزی گروهی عرب بیابانی كه صورتهای خود را پوشانده بودند، به حضور آن حضرت رسیدند و چنین گفتند:

«السلام علیك یا مولانا» حضرت فرمود: مگر شما عرب بیابانی نیستید؟ (چگونه مرا می شناسید و به عنوان مولا سلام می كنید؟!) .

گفتند: بلی، ما بیابان نشین هستیم، از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شنیدیم . فرمود: «هركس كه من مولا و رهبر او هستم، علی مولا و رهبر اوست، خدایا با دوستان او دوست و با دشمنان او دشمن باش » (3).

علی علیه السلام از شنیدن این سخنان چنان خوشحال شد كه به شدت خندید و فرمود: مردم ! شاهد باشید! .

راوی می گوید: آن گروه نزد اثاث و لوازم سفر خود برگشتند، من به دنبال آنان رفتم و از یكی پرسیدم: شما چه كسانی هستید؟ گفت: ما گروهی از انصار هستیم، و آنگاه یكی از آن گروه را نشان داد و گفت: این، ابو ایوب انصاری میزبان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است (4).

این داستان كه در تاریخ به حدیث «الركبان » معروف است و به صورت های مختلفی نقل شده، گواهی می دهد كه ابوایوب با پدید آوردن این صحنه در صدد تبلیغ وصایت و ولایت علی علیه السلام بوده است.

باری اگر ابوایوب از دل و جان به علی علیه السلام سلام می كرد، آن را وظیفه خود می دانست زیرا او از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شنیده بود كه می فرمود:

فرشتگان، مدت هفت سال به من و علی درود فرستادند زیرا هنگامی كه من و علی نماز می خواندیم، كسی غیر از ما نماز نمی خواند! (5)

فرمانده سواره ها در جنگ جمل
چنانكه اشاره كردیم، ابوایوب كه در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله، در جبهه های جنگ با شرك و كفر، شمشیر می زد، پس از رحلت آن حضرت نیز در ركاب جانشین او علی علیه السلام در جنگ با دشمنان داخلی اسلام در جبهه مقدم شمشیر می زد و از هیچ گونه جانبازی و فداكاری فروگذاری نمی كرد . او در جنگ نهروان در جناح مقدم سپاه امیر مؤمنان علیه السلام قرار داشت (6). و فرمانده سواره ها بود (7).

او در این جنگ یكی از خوارج بنام «زید بن حصین طائی » را به قتل رسانید (8). و شخص دیگری به نام «عبدالله بن وهب راسبی » را نیز به كمك «صعصعة بن صوحان » كشت (9).

حامل پرچم امان برای خوارج
ابو ایوب در اثنای جنگ جمل، به منظور اتمام حجت، و به امید آن كه خوارج كج اندیش، آگاه و بیدار گشته دست از جاجت بردارند، آنان را دعوت به ترك جنگ و خونریزی كرد و گفت:

«بندگان خدا! ما و شما هر دو مثل گذشته مسلمانیم، آیا جز این است كه در میان ما و شما اختلافی وجود دارد؟ ، آیا این، باعث می شود كه كمر به جنگ با ما ببندید؟! .

خوارج پاسخ دادند: اگر امروز از شما پیروی كنیم، فردا باز حكمیت را برقرار می كنید!

ابو ایوب پاسخ داد: شما را به خدا، از ترس فتنه فردا، خود را گرفتار فتنه امروز نكنید! (10). ولی متاسفانه این سخنان منطقی در آنان اثر نبخشید و به لجاجت ادامه دادند، لكن از آنجا كه علی علیه السلام می خواست به قدر امكان آتش فتنه خوارج بدون خونریزی خاموش گردد، و از طرف دیگر می دید خوارج بر اثر جمود و لجاجت، هنوز ایستادگی می كنند، راه دیگری به روی آنان گشود و به ابوایوب دستور داد به آنان امان بدهد تا خود را تسلیم كنند (11). ابوایوب پرچم امان را بلند كرد و صدا زد:

«هركس از شما كه زیر این پرچم بیاید، در امانست، هركس به مصر برود یا به عراق برگردد و یا از این سپاه جدا شود، در امان است، زیرا ما نیازی به ریختن خون شما نداریم » (12).

پس از این اعلام، هشت هزار نفر از آنان توبه كرده برگشتند، امیرمؤمنان به آنان فرمود: از سپاه خوارج جدا شوند، این گروه جدا شدند ولی بقیه خوارج به سركشی ادامه دادند و سرانجام شكست خورده، كشته شدند .

اعلام آمادگی جهت حمایت از ولایت
اگر ابوایوب در كنار امیرمؤمنان علیه السلام شمشیر می زد، به این علت بود كه به حقانیت راه و روش او ایمان داشت و این اعتقاد خود را به مناسبت های مختلف اظهار می كرد، از آن جمله او هنگام عزیمت امیرمؤمنان علیه السلام به جنگ صفین، همراه «عبادة بن صامت » (یكی دیگر از یاران علی علیه السلام) به حضور آن حضرت رسید و با بیانی گرم و صمیمی ابراز پشتیبانی كرده چنین گفتند:

«ای امیر مؤمنان! هرگز نگران نباشید، پدران و مادران ما، فدای شما باد، به خدا سوگند همچنان كه برادرت پیامبر را یاری كردیم، تو را نیز یاری می كنیم، مهاجران و انصار همگی در ركابت شمشیر می زنند، و جز افراد گمراه، كسی از شركت در جنگ خودداری نمی كند» .

امیر مؤمنان علیه السلام از وفاداری آنان خوشحال شده از آن دو، تقدیر كرد (13).

حمله كوبنده
ابوایوب تنها مرد شعار نبود، بلكه او شعار و حماسه را با عمل درهم آمیخته بود، اگر او پیش از آغاز جنگ، نسبت به امیر مؤمنان اعلام وفاداری كرد . در میدان جنگ نیز وفاداری خود را به اثبات رسانید و با تمام قدرت، با سپاه معاویه پیكار كرد و قهرمانیها از خود نشان داد .

او روزی از سپاه امیر مؤمنان بیرون آمد و در میدان جنگ، در میان دو سپاه ایستاد و مبارز خواست و كسی از سپاه شام به جنگ او بیرون نیامد، و چون كسی جرات پیكار با او را از خود نشان نداد، بدون آن كه كسی در برابر او یارای مقاومت داشته باشد، اسب تاخت و به سوی چادر معاویه یورش برد . معاویه چون او را دید، به داخل چادر گریخت و از در دیگر آن بیرون رفت ... !

در این هنگام گروهی از سپاه شام به طرف او هجوم آوردند، وی مدتی با آنان جنگید و سرانجام سالم به اردوی امیرمؤمنان باز گشت .

معاویه با رنگی پریده به چادر خود باز گشت و سپاهیان خود را سرزنش كرد و با طعنه گفت: وای بر شما! من گمان می كنم شمشیرهای شما اجازه ندارند اینان را بكشند! و گرنه او نمی توانست به اینجا برسد! ، پس اگر بار دیگر چنین اتفاقی افتاد، با سنگ حمله كنید!

در این هنگام مردی از اهل شام به نام «مبرقع بن منصور» به معاویه گفت: همچنانكه آن سواره به چادر تو حمله كرد، من نیز به چادر علی حمله خواهم كرد و اگر توانستم، او را خواهم كشت، آنگاه اسب تاخت و به سوی چادر امیرمؤمنان حركت كرد، ابوایوب او را دید و بی درنگ با شمشیر به وی حمله كرد و چنان ضربت قاطعی بر گردن او وارد ساخت كه سر وی از تن جدا شد، ولی همچنان بر پیكرش باقی ماند! ، مردم تصور كردند شمشر ابوایوب به خطا رفته است، لكن وقتی كه اسب او حركت كرد، سر وی یك طرف و تنش به طرف دیگر افتاد! و مردم از این ضربت قاطع تعجب كردند .

علی علیه السلام فرمود: من بیش از ضربت ابوایوب، از ماندن سر وی بر پیكرش تعجب می كنم، آنگاه خطاب به ابوایوب فرمود: تو مصداق گفتار شاعری كه می گوید:

«پدران ما جنگ را به ما آموختند، ما نیز آن را به فرزندان خود خواهیم آموخت » (14).

پی نوشت:

1) نشهد انا سمعنا رسول الله یقول: و اخذ بیدك یوم غدیر فرفعها فقال: الستم تشهدون انی قد بلغت؟ قالوا: نشهد . قال: فمن كنت مولاه فعلی مولاه .

2) این قضیه با اندكی اختلاف، در كتب و منابع نامبرده در زیر نقل شده است:

اسد الغابة، ج 3، ص 307 و ج 5، ص 205 - الاصابة، ج 2، ص 408 و ج 4، ص 80 - البدایة و النهایة، ج 7، ص 348 . این قضیه را مرحوم علامه امینی در جلد 1 الغدیر از صفحه 166 تا 185 از كتب و منابع مختلف اهل تسنن و از طریق راویان متعدد نقل كرده است .

3) من كنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » .

4) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 208 - حیاة الصحابة، ج 2، ص 769 - الدرجات الرفیعة، ص 315 - رجال كشی، ص 45 - الغدیر، ج 1، ص 187 تا 192 - البدایة و النهایة، ج 5، ص 212 .

5) تاریخ ابن عساكر (تاریخ دمشق) ج 1، ص 70 .

6) الدرجات الرفیعة، ص 315 - الاستیعاب، ج 4، ص 6 - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 112 - تاریخ بغداد، ج 1، ص 154 .

7) الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 345 - الامامة و السیاسة، ج 1، ص 149 - ولی ابن ابی الحدید و علامه مجلسی می نویسد: او در این جنگ، در جناح راست سپاه امیرمؤمنان بوده است (شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 273 و بحارالانوار، ج 8، ص 601 چاپ قدیم) .

8) الكامل، ج 3، ص 346 .

9) مروج الذهب، ج 3، ص 47، چاپ بیروت .

10) الكامل، ج 3، ص 343 .

11) بحارالانوار، ج 15، ص 144، چاپ قدیم، سفینة البحار، ج 1، ص 51 .

12) الامامة و السیاسة، ج 1، ص 149 .

13) بحارالانوار، ج 39، ص 135 .

14) علمنا الحرب آباؤنا

چاپ