ماجرای خلق قرآن در زمان امام هادی (ع)

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 4 - 7 دقیقه)

داستان خلق قرآن یعنی، حادث، قدیم بودن قرآن می باشد گروه معتزله طرف دار مخلوق و حادث بودن قرآن و گروه اهل حدیث جانبداری از قدیم بودن قرآن می كردند. نخستین كسی كه این بحث را در محافل مطرح كرد، جَعْد بن درهم بود. این بحث در زمان خلیفه مأمون عباسی در سال 218 هـ ق به اوج خود رسید. پس از مأمون، معتصم و واثق و متوكل نیز به این بحث دامن می زدند كه متوكل سرانجام آنرا ممنوع كرد. ائمه معصوم ـ علیهم السلام ـ در برابر این واقعه سكوت را ناروا و خط بطلان بر این بحث ها می كشیدند و مسلمانان را از ورود به این بحث های بی خود منع می كردند.

درزمان امام هادی (ع)داستان خلق قرآن چه بوده و از زمان كدام خلیفه و در كدام مقطع تاریخی بوجود آمده و رواج یافته است؟ لطفاً توضیح دهید.

پاسخ
یكی از مهمترین و بحث بر انگیزترین جریان های فكری و عقیدتی در دوران امام هادی ـ علیه السلام ـ جنجال و كشمكش شدید بر سر مخلوق بودن یا قدیم نبودن قرآن بوده گروه «معتزله» كه عقل گرای افراطی بودند و در مسائل عقیدتی كند و كار عقلی بیش از حدی می كردند،مسئلة «مخلوق» و «حادث» بودن قرآن را در ارتباط با صفات خدا مطرح كردند و با «قدیم» بودن قرآن كه گروه و اهل حدیث از آن جانبداری می كردند، به مخالفت برخاستند و درگیری بین طرفداران این دو بینش اعتقادی رخ داد.
به گفتة اهل تحقیق، بحث پیرامون مخلوق بودن قرآن، از اواخر حكومت بنی امیه آغاز گردید، (اوائل قرن دوم هجری) و نخستین كسی كه این بحث را در محافل اسلامی مطرح كرد، «جَعْد بن درهم»، معلم «مروان بن محمد»، آخرین خلیفه اموی بود. او این فكر را از «ابان بن سمعان» و «ابان» نیز از «طالوت بن اعصم» یهودی فرا گرفته بود.

«جَعْد» پس از طرح این بحث، مورد تعقیب قرار گرفت و به كوفه فرار كرد و در آنجا این نظریه را به «جَهْم بن صفوان ترمزی» منتقل كرد.

برخی بر این باورند كه اعتقاد به قدیم بودن قرآن از مسیحیت به جامعه اسلامی نفوذ كرده بود، زیرا آنان «مسیح» را «كلمة الله» می دانستند و در نتیجه، كلام خدا ـ كه از خداست ـ از نظر آنان «قدیم» شناخته می شد. مؤید این نظریه این است كه مأمون در بخشنامه ای كه در این مورد به «اسحاق بن ابراهیم» حاكم بغداد نوشت، اهل حدیث را متهم كرد كه در مورد قرآن همچون سخنان مسیحیان در مورد حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ ، سخن می گویند. در هر حال در زمان خلافت «هارون»، «بِشْر مَریسی»، كه گفته می شود یهودی تبار بوده، این بحث را دنبال كرد و مدت چهل سال به ترویج فكر مخلوق بودن قرآن پرداخت، و چون روزی شنید كه هارون سخنان او را شنیده و وی را غیاباً به مرگ تهدید كرده است، متواری شد. این بحث همچنان بین دو گروه مطرح بود تا آنكه «مأمون» به آن دامن زد و آتش اختلاف را شعله ورتر كرد.(1)

جای داشت كه پیش از ورود به بحث این دو اصطلاح تعریف می گردید :

كلمه حادث در لغت به معنی تازه و مقابل قدیم است و در اصطلاح فلسفه حدوث زمانی عبارت از حاصل شدن، بوجود آمدن شیء است بعد از آن كه نبوده است.

اصطلاح قدیم در لغت به معنای كهنه است و در اصطلاح قدم زمانی عبارت از بودن شیء است به نحوی كه اولی برای زمان وجود آن نباشد.(2)

اكثر منابع و مهمترین آنها، داستان خلق قرآن را در زمان مأمون، داغ و جنجالی می دانند. او كه هفتمین خلیفة عباسی است در سال 218 هجری قمری، به اسحاق بن ابراهیم، حاكم بغداد، نامه ای نوشت و دستور داد كه فقهاء و علماء و محدثین ما جمع و درباره قرآن امتحان كنید (به این معنی قرآن را مخلوق خداوند بدانند زیرا خدا منزه از گفتن و خطاب است) هر كس بگوید: قرآن مخلوق و حادث شده است آزاد و رها شود و هر كس این عقیده را نپذیرد به خود مأمون گزارش داده شود كه درباره او دستور بدهد، نامه خود را هم با ادلّه و براهین، مفصل نمود. هر كس هم به آن عقیده قائل نشود، ترك و طرد شود...(3)

این جریان در تاریخ به «مِحْنَةُ القرآن» شهرت دارد و در ذیل حوادث سال 218 هـ ق در همه كتب تاریخی می توان یافت. طبری هم این واقعه را در كتابش آورده است. وی می گوید: مأمون به همه عاملان خویش در ولایت های شام، حمص، اردن و فلسطین نامه نوشت و آنها را مورد امتحان قرار داد.(4)
یعقوبی مورخ شیعه، در كتاب خویش از ادامه این واقعه در زمان های بعد از مأمون صحبت می كند، یعنی در دوران معتصم و واثق، و اینكه متوكل دستور منع و جمع این بحث ها و گفتگوها را صادر می كند:
... متوكل مردم را از بحث درباره قرآن نهی كرد، و زندانیان شهرها و كسانی را كه در خلافت واثق دستگیر شده بودند، آزاد كرد و همه را رها نمود و همگان را خلعت پوشانید، و برنامه هایی در نهی از جدال و خصومت به اطراف نوشت و مردم (از جدل) باز ایستادند.(5)

كسی كه مأمون و پس از او معتصم و واثق عباسی را به این كار تشویق می كرد، ابن ابی رؤاد قاضی مشهور دربار عباسی بود كه پس از بركناری، یحیی بن اكثم قاضی القضات شده بود.(6)
امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ در برابر این فتنه موضع تندی انتخاب كردند، و ضمن شكستن سكوت در برابر این فتنه، خط بطلان بر افكار آنها می كشیدند و شیعیان را از ورود به این مناظرات به شدت منع می كردند. دو حدیث ذیل بسیار روشن و صریح این موضع را مشخص می كند: ریان بن صلت به محضر امام رضا ـ علیه السلام ـ عرض كرد: نظر شما درباره قرآن چیست؟ فرمود: قرآن كلام خداست، همین! در این باره بیش از این بحث نكنید كه گمراه می شوید.

امام هادی ـ علیه السلام ـ در پاسخ یكی از شیعیان بغداد چنین نوشتند: بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند ما و تو را از دچار شدن به این فتنه حفظ كند، كه در این صورت بزرگ ترین نعمت رابر ما ارزانی داشته است و گرنه هلاكت و گمراهی است. به نظر اماییه بحث و جدال دربارة قرآن (كه مخلوق است یا قدیم؟) بدعتی است كه سؤال كننده و جواب دهنده در آن شریكند، زیرا پرسش كننده دنبال چیزی است كه سزاوار او نیست و پاسخ دهنده نیز برای موضوعی بی جهت خود را به زحمت و مشقت می افكند كه در توان او نمی باشد. خالق، جز خدا نیست و به جز او همه مخلوقند، قرآن نیز كلام خداست، از پیش خود اسمی برای آن قرار مده كه از گمراهان خواهی گشت.
خداوند همه را از مصادیق سخن خود قرار دهد كه می فرماید: (متقیان) كسانی هستند كه در نهان از خدای خویش می ترسند و از روز جزا بیمناكند.(7)


نتیجه اینكه: داستان خلق قرآن یعنی، حادث، قدیم بودن قرآن می باشد گروه معتزله طرف دار مخلوق و حادث بودن قرآن و گروه اهل حدیث جانبداری از قدیم بودن قرآن می كردند.
نخستین كسی كه این بحث را در محافل مطرح كرد، جَعْد بن درهم بود. این بحث در زمان خلیفه مأمون عباسی در سال 218 هـ ق به اوج خود رسید. پس از مأمون، معتصم و واثق و متوكل نیز به این بحث دامن می زدند كه متوكل سرانجام آنرا ممنوع كرد. ائمه معصوم ـ علیهم السلام ـ در برابر این واقعه سكوت را ناروا و خط بطلان بر این بحث ها می كشیدند و مسلمانان را از ورود به این بحث های بی خود منع می كردند.

پی نوشت:

1. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ، 1377، ص 606.

2. سجادی، سیدجعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، تهران، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379، ص 189.

3. ابن اثیر، عزالدین بن علی، الكامل، ترجمه عباس خلیلی، با تصحیح دكتر مهیار خلیلی، تهران، انتشارات مؤسسه مطبوعاتی علمی، ج 11، ص 53.

4. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، دیبا، انتشارات اساطیر، 1375، ج 13، ص 5751.

5. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1374، ج2، ص 491.

6. پیشوایی، پیشین، ص 608.

7. پیشوایی، پیشین، ص 610.


چاپ   ایمیل