عصمت تام قرآن و برون دادهای آن

شیعه و قرآن بازدید: 1231
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 9 - 18 دقیقه)

عصمت قرآن، راهنمای خوبی در عرصه فهم آن است و از راه های مختلفی بر چگونگی فهم و تفسیر ما از این کتاب الهی اثر می گذارد. لزوم عصمت تفسیری قرآن، مستلزم نفی انگاره کفایت کتاب آسمانی، بدون تبیین و تفسیرهای پیامبر(ص)و جانشینان معصوم آن حضرت است؛ لاجرم به لحاظ روش شناختی توجه به تفسیرهای رسیده از اهل بیت(ع) اهمیت به سزایی می یابند.
 منبع : ماهنامه معارف، شماره 97 , شاکرین، حمید رضا
اشاره
روی آوردهای قرآن شناختی بخشی از پیش فرض ها و مبانی فهم این کتاب آسمانی را تشکیل داده و نوع نگاه ما به این کتاب مقدس و فهم ما از آن را سامان می بخشد. از جمله نگرش های قرآن شناختی وحی لفظی الهی و بالتبع معصوم انگاری قرآن است. اکنون این پرسش خودنمایی می کند که ویژگی یاد شده چه نقشی در راستای فهم آموزه های آن دارد؟ این مقاله در جستجوی بررسی ابعاد و مراحل عصمت و نقش الهی بودن و عصمت قرآن در عرصه فهم و تفسیر آن است؛ که اولاً مراحل، وجوه و ابعاد عصمت قرآن را بازکاود؛ ثانیاً نقش الهی بودن و عصمت قرآن را در عرصه فهم و تفسیر آن به بحث گذارد. از دیگر سو پاره ای نوانگاره های زبان شناختی، مانند تاریخمند و فرهنگ آجین انگاری زبان مشکلاتی را در عرصه فهم و تفسیر قرآن مجید به رخ می کشد. در این مقال برآنیم تا با استمداد از اصل الهی بودن و عصمت تام قرآن راهی برای گذر از این مشکل بازیابیم.

عصمت قرآن
یکی از ویژگی های اساسی قرآن، عصمت آن است. عصمت قرآن ابعاد و مراتب متعددی را شامل می شود که در ادامه بررسی خواهند شد. «عصمت» در لغت از ماده «عصم»، به معنای منع و نگه داشتن یا محافظت آمده است: «عصم اصل واحد صحیح یدل علی امساک و منع و ملازمه».[1]کاربردهای این واژه عمدتاً دلالت بر محافظت و ممانعت از شر، امور ناپسند و ناگوار دارد؛[2] و در حوزه قرآن شناسی به معنای عدم راهیابی باطل، کژی، ناراستی و تحریف در ساحت مقدس کلام الهی است.

معنای تحریف
با توجه به اینکه به طور معمول عصمت و مصونیت قرآن در مقابل تحریف به کار می رود، نیم نگاهی نیز به معنای این واژه ضرورت می یابد. تحریف در لغت از ریشه «حرف» به معنای کناره، جانب و اطراف یک چیز گرفته شده؛ و تحریف چیزی، کنار زدن و کج کردن آن از جایگاه اصلی خود و به سوی دیگر بردن آن،[3]عدول و مایل نمودن از چیزی،[4] و یا تغییر و تبدیل است.[5]

مراحل عصمت قرآن
عصمت قرآن مراحل و مراتبی به شرح زیر دارد:

1.عصمت از ناحیه نازل کننده (خداوند)؛

2.عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده به پیامبر؛

3.عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبر؛

4.عصمت در حفظ و نگهداری وحی از سوی پیامبر؛

5.عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبر؛

6.عصمت در تبیین و تفسیر توسط پیامبر و دیگر حجت های واقعی و معصوم الهی؛

7.عصمت در بقا، در میان بشر، تا پایان تاریخ.

در نگرش اسلامی، وحی نازل شده بر همه پیامبران برخوردار از عصمت در شش مرحله نخست می باشد؛ اما مرحله هفتم از اختصاصات وحی قرآنی است.[6]

ابعاد عصمت قرآن
عصمت قرآن به گونه های دیگری نیز قابل تقسیم است، از جمله به اعتبار پاره ای از وجوه و ابعاد آن. به این لحاظ مهمترین ابعاد عصمت قرآن عبارت است از عصمت معنوی و لفظی.

الف. عصمت معنوی همان عصمت در تبیین و تفسیر است که در مرحله ششم از آن یاد شد. مراد از عصمت معنوی یا تفسیری، وجود تفسیر معصومانه از قرآن و دسترس پذیری فی الجمله آن است، هر چند در کنار آن باب فهم ها و تفسیرهای غیر معصومانه و خطاپذیر نیز باز است.

ب. مراد از عصمت لفظی مصونیت قرآن از کاربست واژگان و ترکیبات نادرست از ناحیه صادر کننده و نیز محفوظ ماندن از هرگونه تحریف لفظی در مراحل پس از صدور است.

تحریف لفظی پس از صدور، دارای اقسامی است که هیچ یک از آنها به ساحت قرآن کریم راه ندارد؛ این اقسام عبارتند از:

1.تحریف به تغییر کلمات؛ یعنی، کلمه ای را برداشتن و کلمه ای دیگر را جایگزین آن ساختن.

2.تحریف به زیاده؛ یعنی، افزودن کلمه یا جمله ای به آیات قرآن.

3.تحریف به نقیصه؛ یعنی، ساقط کردن کلماتی از قرآن و یا اعتقاد به اینکه کلمه، آیه یا سوره ای از قرآن کریم ساقط شده است.

4.تحریف به جابجایی کلمات و ترکیب آنها.[7]

اساساً مراد از نفی تحریف کتاب آسمانی، به این معناست که این تغییرات به گونه ای انجام پذیرد که دیگر کلام الهی، به درستی شناخته نشود و از دسترس بشر خارج گردد و یا چیزی به طور معمول، کلام خدا انگاشته شود که سخن او نیست. در مقابل مصونیت قرآن از تحریف، به معنای «ماندگاری» متن اصلی قرآن و آشنایی با آن در میان مردم است؛ به گونه ای که هیچ گاه جوامع بشری، از شناخت و دسترسی به متن اصلی آن محروم نشده و کلام خدا را از غیر آن با وضوح و آشنایی تمیز بتوانند داد.

برهان عصمت قرآن
عصمت قرآن، دلایل متعددی دارد که به دو دسته خاص و عام تقسیم پذیراند. دلایل خاص مرحله یا مراحل خاصی از عصمت را اثبات می کنند.[8] براهین عام، اموری هستند که حداقل عصمت در شش مرحله نخست و با ضمیمه مقدمه خاتمیت مرحله هفتم را نیز اثبات می کنند. اکنون به جهت اختصار به ذکر «برهان نقض غرض»که از دلایل عام عصمت، بسنده می کنیم. این برهان به شرح زیر است:

1.هدف از ارسال وحی، هدایت مردم به سوی سعادت است.

2.این هدف، آنگاه تأمین می شود که وحی نیالوده به هر کژی در اختیار انسان ها قرار گرفته و برای آن ها تبیین شود؛ و گرنه نقض غرض لازم می آید.

3.نقض غرض از خدای حکیم محال است؛ پس: خداوند وحی را از آغاز تا سر حد وصول و تبیین، از هر کژی و ناراستی، مصون و معصوم می دارد. مقدمه اول و دوم برای اثبات ضرورت غایی عصمت کافی است و با مقدمه سوم ضرورت فاعلی و لاجرم حتمیت وقوع آن نیز اثبات می شود.

اشکالات
اشکال1: نارسایی در اثبات عصمت تاریخی
چه بسا گفته آید که برهان یاد شده برای اثبات عصمت قرآن در مراحل یک تا شش بسنده می نماید، اما عصمت در بقای تاریخی را اثبات نمی کند. اگر این دلیل به تنهایی چنان عصمتی را دلالت کند، بر اساس آن عصمت تاریخی همه کتاب های آسمانی اثبات می شود؛ در حالی که واقعیت بر خلاف آن است.

پاسخ: خاتمیت و عصمت تاریخی

چنانکه پیشتر گفته آمد، این دلیل با انضمام اصل خاتمیت مرحله هفتم را اثبات می کند. لاجرم می توان، ضمن نظرداشت برهان فوق، بر جاودانگی عصمت قرآن برهانی به شکل زیر صورت بندی کرد:

1.اسلام، آیین خاتم است.

2.کتاب آسمانی دین خاتم، کتاب جاوید و آخرین هدایت نامه الهی تا پایان تاریخ است.

3.لازمة خاتمیت و جاودانگی کتاب آسمانی، عصمت جاودان آن است.

به عبارت دیگر خاتم بودن اسلام لوازمی دارد که از جمله آنها عصمت پایدار و تاریخی کتاب آسمانی آن است؛ زیرا:

اولاً بشر همواره نیازمند هدایت الهی است و انسان در هیچ دوره ای، نباید از هدایت الهی محروم باشد.

ثانیا یکی از مهم ترین علل تجدید نبوت ها در گذشته تحریف کتاب های آسمانی بوده؛ به گونه ای که دستیابی به دین ناب، برای انسان، غیر ممکن می نمود؛ پس: دین خاتم باید از سازوکاری بهره مند باشد، که کتاب آسمانی خود را از تحریف حفظ کند، تا آشنایی با کلام خدا برای همگان مقدور و باب هدایت الهی همچنان گشوده باشد.

دلایل دیگری نیز در این باره وجود دارد که به جهت رعایت اختصار به این مقدار بسنده می شود.[9]

اشکال2: تفاسیر غلط ناقض عصمت تفسیری
اگر عصمت تفسیری قرآن واجب است و حتمیت دارد، پس دیگر وجود تفاسیر غلط و متعارض محال خواهد بود؛ در حالی که چنین تفاسیری به وفور وجود دارد. بنابراین عصمت تفسیری قرآن نقض شده و مردود است.

پاسخ:

عصمت قرآن در همه مراتب یاد شده یکسان نیست. عصمت در مرحله یک تا پنج با استحاله هرگونه وقوع خلاف همراه است؛ یعنی احتمال اینکه خداوند سخنی برخلاف حق بگوید یا فرشته سخن خدا را تغییر دهد و یا پیامبر در مقام دریافت و حفظ و ابلاغ کمترین خطایی بکند به طور کلی مردود است. اما عصمت در مرحله ششم و هفتم به گونه دیگری است. مراد از عصمت تفسیری وجود تفسیر معصومانه از قرآن و دسترس پذیری فی الجمله آن است، هر چند در کنار آن باب فهم ها و تفسیرهای غیر معصومانه و خطاپذیر نیز باز است. همچنین عصمت در بقا به معنای آن است که اولاً متن قرآن مجید بدون اندک افزوده و کاستی همواره در اختیار بشر باشد؛ ثانیاً آن متن همواره شناخته شده است، به گونه ای که اگر کسی نمونه ای مغایر با آن ارائه کند، تحریفات آن به سهولت قابل شناسایی و تشخیص می باشد.

اشکال3: مجازی بودن عصمت تفسیری
عصمت تفسیری اصالتاً عصمت قرآن نیست، بلکه امری خارجی است و آن را از مراحل یا مراتب عصمت قرآن خواندن مجاز و توسعه در دایره معناست.

پاسخ:

بدون شک عصمت تفسیری از چگونگی اصل متن قرآن سخن نمی گوید، بلکه فهم و تبیین آن را مورد توجه قرار می دهد؛ در عین حال عصمت در معنای اصلی خود به کار رفته، ولی گستره موضوع یا متعلق عصمت در این نگاه گسترده تر از خود متن است و شامل تبیین و تفسیر آن هم می شود. بنابراین حتی اگر کاربست تعبیر عصمت قرآن در اینجا با قدری توسعه همراه باشد، با وجود رابطه و پیوند روشن متن و معنا و توضیح در مقصود اشکالی پدید نمی آید.

برون داد وحی زبانی و عصمت قرآن
الهی بودن محتوا و الفاظ و عصمت تام قرآن، نتایج چندی در عرصه فهم و معرفت دینی دارد که به اختصار آنها را مرور می کنیم:

1.قداست قرآن
از لوازم الهی بودن قرآن قداست آن است. با پذیرش قدوسیت خداوند، قداست قرآن، نیز که سخن سراپا حکیمانه اوست اثبات می شود. قداست دارای معانی متعددی است.[10] مراد از قداست قرآن در اینجا عبارت است از: 1. احترام پذیری قرآن 2. تنزه قرآن از هر عیب، کاستی و خطا 3. نقدناپذیری قرآن.

2.صدق و واقع نمایی قرآن
خدا بنیاد بودن قرآن با توجه به حکمت، علم، صدق و قدوسیت مطلق خداوند، مستلزم صدق تام، واقع نمایی گزاره ها و واقع مندی آموزه های آن و هماهنگی کتاب تکوین و کتاب تدوین است.

در نتیجه اگر فهمی از قرآن با درکی قطعی از واقعیت در تعارض افتد، آنچه مورد بازنگری قرار خواهد گرفت فهم ما از قرآن است، نه ارزش و اعتبار کتاب آسمانی. لاجرم پدیده ای به نام تعارض عقل و دین یا علم صادق و دین وجود نتواند داشت.

3.فهم پذیری زبان قرآن
الهی بودن قرآن با توجه به حکمت و هدف داری شارع از نزول آن، که همان هدایت و راهنمایی بشر است، مستلزم نفی زبان خصوصی شارع و کاربست زبانی فهم پذیر برای نوع انسان هاست.

4.نفی تکثر قرائت پذیری
صدق و واقع نمایی قرآن مستلزم نفی قرائت پذیری این کتاب آسمانی است. هیچ واقعیت و حقیقت عینی و نفس الامری برداشت ها و تفسیرهای متضاد و متعارض را بر نمی تابد؛ لاجرم متنی که به واقعیت و حقیقت عینی دلالت دارد نیز معانی متکثر عرضی را نمی پذیرد. بنابراین در میان فهم های متعارض از قرآن تنها یکی امکان صدق دارد و بقیه مردود خواهند بود.

از طرف دیگر عصمت تفسیری قرآن بر وجود قرائتی معصومانه، ثابت، حجت، مرجع و به تعبیر برخی رسمی، از قرآن دلالت دارد و بدین سان قرائت ناپذیری و نفی تصویب انگاری فهم قرآن را تأکید می کند.

5.مؤلف مداری فهم و تفسیر قرآن
صدور قرآن از سوی خداوند با توجه به حکمت الهی، هدایت گری و هدفداری او از نزول قرآن راهنما به سوی محوریت مراد شارع در فهم این کتاب آسمانی است. به عبارت دیگر اگر بپذیریم که:

الف. خداوند خالق، پروردگار و هدایتگر انسان است؛

ب. انسان حیاتی جاودان و مانا دارد؛

ج. قرآن کتاب جامع و جاودان الهی برای هدایت و راهنمایی بشر است؛

د. خداوند کتاب و پیام رستگاری بخش خود را، به زبان انسان و قابل فهم برای او عرضه کرده است؛

ه. انسان تنها در پرتو فهم و کاربست تعالیم او، به سعادت پایا و جاودانه خواهد رسید؛ پس:

انسان می تواند و باید پیام خدای خود را از متون دینی دریافت، و آنچه را که حضرت حق، از ارائه این پیام منظور داشته است، کشف و فهم کند. بنابراین:

اولاً انسان بر این کار تواناست، زیرا شارع به زبان انسان سخن گفته و زبان خصوصی ندارد. ثانیاً انسان گریزی از آن ندارد، زیرا سعادت پایا و فرجامین بشر، تنها از این راه فراچنگ می آید.

6.حجیت دلالت های قرآنی
خدا بنیاد بودن قرآن، حکیمانه و هدفدار بودن نزول، صدق و واقع نمایی آموزه های آن و نفی زبان خصوصی شارع مستلزم حجیت دلالت های قرآن است. این حجیت هم به لحاظ منطقی و ارزش نظری واقعی است و هم به لحاظ اعتباری و ارزش عملی. به بیان دیگر آنچه را که قرآن بر آن دلالت می کند هم قابل استناد در اثبات واقعیات است و هم حجت خدا بر بنده و بنده برمولا در بایدها و نبایدهای عملی و رفتاری است.

7.تقدم قرآن بر دیگر نصوص دینی
نزول متن قرآن از ناحیه خداوند، بدون اندک تغییر و دگرگونی، مستلزم تقدم آن بر دیگر نصوص دینی است. سایر نصوص دینی اعتبار خود را وابسته و وامدار قرآنند و قرآن می تواند نسبت به اعتبار و عدم اعتبار آنها تعیین تکلیف کند، اما دیگر نصوص صلاحیت اعتبار بخشیدن یا سلب اعتبار از آیات قرآن را ندارند؛ بلکه کارکرد اساسی آنها در ارتباط با قرآن، نقش تفسیری و تبیینی آنهاست. این مسأله همواره مورد تأکید پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیز بوده و هماهنگی با قرآن را ملاک اعتبار روایت قلمداد کرده اند. پیامبر(ص) در یکی از خطبه های آخر عمر شریف خود فرمودند: «... کلَّ سُنَّةٍ وَ حَدَثٍ وَ کلَامٍ خَالَفَ الْقُرْآنَ فَهُوَ رَدٌّ وَ بَاطِلٌ...»[11]

8.اهمیت یافتن دلالت های لفظی
الهی بودن الفاظ قرآن جایگاه برجسته ای برای بررسی های دقیق لفظی، اصول و قواعد لفظیه و اقسام سه گانه دلالت های زبانی رقم می زند و استفاده حداکثری از دلالت های زبانی متن این کتاب آسمانی را سبب می شود. از این منظر بین قرآن شناسی و روش فهم و تفسیر قرآن پیوند ناگسستنی برقرار می شود.

9.نفی کافی انگاری کتاب آسمانی
لزوم عصمت تفسیری قرآن، مستلزم نفی انگاره کفایت کتاب آسمانی، بدون تبیین و تفسیرهای پیامبر(ص)و جانشینان معصوم آن حضرت است؛ لاجرم به لحاظ روش شناختی توجه به تفسیرهای رسیده از اهل بیت(ع) اهمیت به سزایی می یابند. به عبارت دیگر در این نگاه تبیین و تفسیر وحی توسط پیامبر(ص) و دیگر حجتهای معصوم الهی معتبرترین تفسیر آموزه های وحیانی قرآن است.

آنچه گفته آمد بر آمده از عصمت تا مرحله ششم است. با عصمت در مرحله هفتم هر آنچه در نتایج وحی زبانی قرآن گفته آمد، ابدی و مستمر در پهنه تاریخ می شود. به عبارت دیگر بروندادهای یاد شده پیشین، عمدتا برای مخاطبان عصر نزول قرآن کاربرد دارد؛ اما برای پسینیان تنها با افزودن اصل عصمت دایمی قرآن، می توان آن نتایج را تعمیم تاریخی داد.

10.پیراستگی و مجارات در زبان قرآن
دو ویژگی صدق مطلق از یکسو و بشر فهم بودن زبان قرآن نتایج ویژه ای را در راستای زبان شناسی قرآن و فهم آن پدید می آورد. برای روشن شدن مسأله باید توجه داشت که برخی از نواندیشان معاصر، مانند نصر حامد ابوزید معتقد اند زبان امری کاملاً بشری، همراه با رنگ محیطی و ساخت فرهنگی تاریخی است. بنابراین پیامبر در بازگویی زبانی پیام وحی، جدا از باورها و تصورات فرهنگی روزگار خود نیست.[12] اکنون فارغ از نقدهایی که بر مبنای دیدگاه فوق می توان وارد ساخت، به نظر می رسد با توجه به دو نکته مشکل یاد شده مرتفع خواهد شد:

الف. بنیاد الهی زبان قرآن؛ یعنی اینکه گوینده آن فوق بشر و فراتر از تنگناهای محیطی، فرهنگی و تاریخی است و هرگز نمی توان او را تحت تأثیر درونمایه های محیطی انگاشت.

ب. بر اساس گفته فوق، قرآن از عقاید، افکار، آداب و فرهنگ باطل پیراسته است؛ چنانچه خداوند در قرآن می فرماید: «... لا یأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ...»[13] اما به جهت امکان تفاهم با مردم به هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف پرداخته است؛ اما کاربست واژگان رایج در میان مردم لزوماً به معنای پذیرش فرهنگ آنان و یا التزام به تمامِ بار فرهنگی ای که در وضع و کاربرد اولیۀ آن واژه مورد نظر اهل زبان بوده نیست، بلکه می تواند صرفاً از باب مجارات در استعمال (هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف هر زبان) باشد که امری رایج در کاربرد واژه ها در همۀ زبان هاست.

آیت الله معرفت در توضیح این اصل می نویسد: «کسی که با زبان قومی سخن می گوید بایستی در کاربرد واژگان، با آن قوم، همگام حرکت کند، تا امکان تفاهم میسَّر گردد، و این همگامی در کاربرد الفاظ و کلمات، نشانگر آن نیست که بار محتوایی آن را پذیرفته باشد. بلکه به عنوان نام و نشان، و برای انتقال مفهوم مورد نظر به مخاطب، به کار گرفته می شود، و چه بسا به انگیزۀ واضع اصل یا باور داشتن فرهنگی که وضع چنین الفاظی را ایجاب کرده است، هیچ گونه توجّهی ندارد. مثلاً واژه «مجنون» (دیوانه) که به فرد مبتلا به یک گونه بیماری روانی گفته می شود، استعمال کنندگان این لفظ فقط به عنوان نام و نشان آن را به کار می برند، و هرگز توجّهی ندارند که سبب و انگیزۀ این نام گذاری، فرهنگِ غلط حاکم بر جامعۀ آن روز بوده، که گمان می بردند «جنّ» (دیو) او را لمس کرده و به اختلال حواسّ دچار گردیده، و به همین جهت برای معالجۀ وی به اوراد و بخورات و تعویذها روی می آوردند. امروزه که این گونه باورها را افسانه می دانند، هنوز برای نام بردن بیمار روانی از همین نام استفاده می کنند، زیرا بدون آن، امکان تفاهم میسَّر نیست. این را ـ اصطلاحاً ـ "مجارات در استعمال" گویند، یعنی همگامی با عرف رایج در کاربرد الفاظ و کلمات که صرفاً همگامی در کاربرد الفاظ است، بدون پذیرش بار فرهنگی واژگان! این گونه کاربردهای صرفاً لفظی، در قرآن فراوان وجود دارد، که همگامی در کاربرد الفاظ را می رساند و هرگز در آن بار فرهنگی واژگان مدّ نظر نیست.»[14]

پیراستگی و مجارات در زبان قرآن، نتایج چندی در عرصه فهم و تفسیر قرآن دارد که برخی از آنها عبارتند از:

الف. فهم فراتاریخی از آموزه های قرآن و بازداری از عصری و تاریخی انگاری بسیاری از آموزه های قرآن، که توسط جریان تجددگرای معاصر فاقد ارزش و اعتبار فراتاریخی قلمداد می شود.

ب. تفکیک و بازشناسی مراد آیات قرآن از عناصر فرهنگی باطل.

نتیجه گیری
از آنچه گذشت به دست می آید که عصمت قرآن، راهنمای خوبی درعرصه فهم آن است و از راه های مختلفی بر چگونگی فهم و تفسیر ما از این کتاب الهی اثر می گذارد. پاره ای از این تأثیرات به اختصار عبارت است:

1.ارائه راه حل تعارض های احتمالی بین فهم ما از قرآن و آموخته های قطعی عقلی و علمی.

2.ارائه راه حل تعارض های احتمالی بین قرآن و دیگر نصوص دینی.

3.ارائه زیر ساخت تئوریک پذیرش قرائت معیار و مرجع از قرآن و نفی تکثرگرایی و تصویب انگاری در حوزه فهم قرآن.

4.تثبیت آموزه مؤلف مداری در عرصه فهم و تفسیر قرآن.

5.اهمیت بخشیدن به قواعد و دلالت های لفظی در فرآیند فهم و تفسیر قرآن

6.توجه دهی به اهمیت تفسیر حجت های معصوم الهی و مقدم داشتن آنها بر دیگر تفاسیر.

7.حل مشکل تاریخ مندی و فرهنگ آجین انگاری زبان و فهم فراتاریخی از آموزه های قرآن.

پی نوشت ها

[1] ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج 4، ص 331؛ نیز بنگرید: ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص 241.

[2] طبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 226؛ علی بحرانی، منارالهدی، ص101.

[3] محمد هادی معرفت، مصونیت قرآن از تحریف، ترجمه محمد شهرابی، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، چاپ اول 1376، ص 19.

[4] بنگرید: ابن منظور، لسان العرب، واژه ی «حرف و تحریف»

[5] بنگرید: راغب اصفهانی،المفردات (حرف و تحریف) ـ ابن منظور، همان (حرف و تحریف)

[6] بنگرید: نگارنده، چرا دین؟ چرا اسلام؟ چرا تشیع؟ ص110-113، قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1387.

[7] اقسام دیگری نیز برای تحریف بر شمرده شده است که صدق عنوان تحریف بر یرخی از آن ها محل تردید است، مانند: تحریف در قرائت؛ تحریف در لهجه و گویش. جهت آگاهی بیشتر نگا: محمد هادی معرفت، همان، صص 22 - 26.

[8] بنگرید:

الف. محمدهادی معرفت، تاریخ قرآن، تهران: سمت، چاپ دوم 1377، صص 154 ـ 167؛

ب. محمدهادی معرفت، صیانة القرآن من التحریف، ص 42 ـ 31؛

پ. حسن حسن زاده آملی، قرآن هرگز تحریف نشده است؛

ت. محمد هادی معرفت، التحقیق فی نفی التحریف عن القرآن؛

ث. محمدتقی مصباح یزدی، قرآن شناسی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، 1376

[9] بنگرید:

الف. محمدهادی معرفت، تاریخ قرآن، تهران: سمت، چاپ دوم 1377، صص 154 - 167؛

ب. محمدهادی معرفت، صیانة القرآن من التحریف، ص 42 ـ 31

پ. محمدتقی مصباح یزدی، قرآن شناسی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، 1376

[10] بنگرید: نگارنده، سکولاریسم، ج2، ص146-147، تهران، کانون اندیشه جوان، چاپ پنجم، 1387.

[11] بحارالأنوار، ج22، ص486.

[12] بنگرید: ابوزید، نصرحامد، مفهوم النص، ص34؛ همان، مفهوم پوشیده و مبهم وحی، ترجمه محمدتقی کرمی، نقد و نظر شماره 12 ص345.

[13] فصلت: 41 و 42.

[14] محمدهادی معرفت، شبهات وردود، ص 110-113. نیز: محمد هادی معرفت، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص147-148.ترجمه حسن حکیم باشی و همکاران، مؤسسه فرهنگی تمهید، قم، 1385ش.

چاپ