عوامل تغییرات اجتماعی درنهج البلاغه

شیعه و عرفان بازدید: 601
(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 14 - 28 دقیقه)

1- ایمان و عقاید
در كلمات امیرالمؤمنین علیه السلام ادیان، بخصوص دین مبین اسلام، به عنوان عامل كلی تغییر در جوامع معرفی شده است. در برخی عبارات به طور كلی، درباره دین بحث شده و از تحرك آفرینی و تحول زایی آن یاد شده است. طبق بیانات حضرت، وقتی در یك جامعه عقاید و ارزش های دینی میان مردم جریان نداشته باشد، پراكندگی و تفرق اجتماعی پدید می آید و قوه محركه ای كه بتواند انرژی موجود در جامعه را به فعلیت درآورد و آثار و نتایج عینی از آن تحصیل نماید، مفقود خواهد بود.

«فانظروا الی مواقع نعم الله علیهم حین بعث الیهم رسولا فعقد بملته طاعتهم و جمع علی دعوته الفتهم، كیف نشرت النعمة علیهم جناح كرامتها و اسالت لهم جداول نعیمها»; (2)

پس بنگرید كه نعمت های خداوند چگونه بر آنان (امت های پیشین) فرو ریخت، هنگامی كه پیامبری بر ایشان برانگیخت، پس آنان را به اطاعت خداوند درآورد و با خواندن به سوی خدا آنان را مؤتلف ساخت، چه سان بالهای نعمت و كرامتش را بر سر آنان گسترانیدوجویبارهای آسایش و فراوانی برایشان جاری شد!

در فقره پیشین همین خطبه، اوضاع جوامع مزبور پیش از بعثت پیامبران الهی توصیف شده و تفرق و ضعف و زبونی آن جوامع توضیح داده شده است:

«فالاحوال مضطربة و الایدی مختلفة والكثرة متفرقة فی بلاء ازل و اطباق جهل من بنات موؤدة و اصنام معبودة و ارحام مقطوعة و غارات مشنونة »;

حالت هایشان مضطرب و دست هایشان به خلاف هم در كار و جمعیت هایشان در بلایی سخت و جهالتی استوار پراكنده بود. در زنده به گور كردن دختران و پرستیدن بتان و قطع پیوند ارحام و غارت یكدیگر دست و پا می زدند.

كاركردی كه در این عبارت به دین نسبت داده شده، جالب توجه است. دین شامل مجموعه دستورات، احكام و عقایدی است كه رویكرد اهالی یك جامعه را نسبت به جهان و جامعه ترسیم می نماید و مواضع انسان ها را در روابط متقابل تنظیم می كند. بنابراین، اعضای جامعه ای كه خلا دینی دارد (مانند جوامعی كه در نهج البلاغه توصیف شده است) دچار اضطراب فكری، تشویش روحی و تشتت عملی می شوند.

وقتی آن حضرت در جامعه خود، كه مركب از جمعیت مسلمان است با ضعف و سستی در عمل مواجه می شود، بر می آشوبد و دیانت آنها را به خاطرشان می آورد و از اینكه علی رغم دینداری، متفرق و متزلزل اند، اظهار شگفتی می نماید; زیرا توقع آن است كه اگر اعضای جامعه ای حقیقتا دیندار و مؤمن اند، متحد و مستحكم باشند و در حركت اصلاحی و اجتماعی تردید به خود راه ندهند. آن حضرت در دو موضع از نهج البلاغه با یك عبارت می فرمایند: «لله انتم اما دین یجمعكم » راستی شما چه مردمی هستید؟ آیا دینی نیست كه متحدتان سازد؟ (3)

توقع امام علیه السلام از یك جامعه دینی آن است كه از نظر اجتماعی دارای پیوندهای مستحكم باشد و با هدفمندی و راه شناسی، در موضع گیری های اجتماعی از تردید، ضعف و دودلی مبرا باشد. و این نتیجه چیزی جز ترویج و تشریع دین و پیاده شدن احكام و قوانین دینی نیست. به همین دلیل، با بعثت و ظهور پیامبران علیهم السلام، مردم از پراكندگی و اضطراب به سوی همدلی و یگانگی و سیادت اجتماعی هدایت می شوند و گروه های ضعیف و فرودست به ارجمندی و سالاری می رسند. نهج البلاغه این موضوع را چنین توصیف می كند:

«قد تربعت الامور بهم فی ظل سلطان قاهر و آوتهم الحال الی كنف عز غالب و تعطعفت الامور علیهم فی ذوی ملك ثابت، فهم حكام علی العالمین و ملوك فی اطراف الارضین یملكون الامور علی من كان یملكها علیهم و یمضون الاحكام فی من كان یمضیها فیهم »;

به بركت دین، زندگیشان سامان یافت، در سایه دولتی قوی به عزت رسیدند و كارهاشان استوار گردید و دولتشان نیرومند شد، چنان كه بر جهانیان و پادشاهان زمین در این كرانه و آن كران حاكم شدند، كار كسانی را به دست گرفتند كه بر آنان حكومت می كردند و بر كسانی فرمان راندند كه فرمانبردار آنان بودند.

علاوه بر بحث در مورد آثار كلی ادیان، در برخی عبارات، بخصوص درباره نتایج و ثمرات دین اسلام سخن گفته شده وهمان آثار اجتماعی - یعنی تحول آفرینی و عزت بخشی - به اسلام نسبت داده شده است. در خطبه 198 می فرمایند:

«اذل الادیان بعزته و وضع الملل برفعه و اهان اعداءه بكرامته و خذل محادیه بنصره و هدم اركان الضلالة بركنه »;

اسلام با عزتش، دیگر دین ها را خوار و با سربلندیش، دیگر ملت ها را پست و بی مقدار و با ارجمندی اش، دشمنان را بی اعتبار و با یاری كردنش، مخالفان خود را واگذارد و با استواری پایه اش اساس گمراهی را ویران كرد.

با ظهور دین اسلام و گرایش مردم به آن، سایر ادیان جعلی و بی ریشه بودند و یا آنها كه با وارد شدن خرافات و اضافات از هویت اصلی خود دور شده، كاركرد خود را از دست داده و مسیر ضعف و انحطاط پیموده بودند به تدریج، از گردونه خارج شدند و هرچه بر شوكت و استواری جامعه اسلامی افزوده و شناخت مردم از اسلام بیش تر می گردید تمایل و باور به دیگر ادیان سست تر می شد. در نتیجه، جوامع غیر اسلامی در مقابل حركت تمدن نوپای اسلامی خود را در معرض نابودی و هلاكت قرار می دادند. البته این تا زمانی بود كه باورهای دینی مسلمانان و وحدت فكری آنان محفوظ مانده بود; زیرا اساسا وقتی محور عقیدتی، كه وحدت بخش و انسجام آور است، ضعیف گردد، نمی توان توقع داشت كه قوت و شوكت جامعه تداوم یابد. از این رو، آن حضرت عزت و ارجمندی مسلمانان را به قرآن، كه محور فكری - عقیدتی آنهاست، نسبت می دهد:

«و عزا لاتهزم انصاره و حقا لاتخذل اعوانه » (4)

[قرآن] ارجمندی است كه یارانش را شكست و ناپایداری نباشد و حقی است كه یاورانش را زیان و خواری نباشد. در جای دیگر به نقل از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله اهمیت این كتاب و لزوم پای بندی به آن را یادآوری می كند:

«بر شما باد به كتاب خدا، كه ریسمانی استوار و نوری آشكار و درمانی سوددهنده و تشنگی را فرونشاننده، چنگ زننده را نگاهدار و در آویزنده را نجات بخش است.» (5)

البته هر عاملی در صورتی می تواند بر جامعه تاثیر بگذارد كه شرایط مناسب فراهم باشد. دین به عنوان «عامل تغییر» حركت می آفریند، مشروط بر آنكه ایمان و عمل دینی در جامعه جریان داشته باشد; وگرنه دینی كه در كتاب باشد و مورد توجه قرار نگیرد، قطعا تاثیر اجتماعی محسوسی نخواهد داشت. دین اسلام نیز وقتی محور فكری مردم قرار گرفت، جامعه را دگرگون ساخت و ذلت و زبونی عرب جاهلی را به عزت و ارجمندی تبدیل كرد:

«و قد بلغتم من كرامة الله لكم منزلة تكرم بهااماؤكم و توصل بها جیرانكم »;

از كرامت پروردگار به جایی رسیدید كه كنیزان شما را حرمت می گذارند و همسایگان شما را ارجمند می شمارند. این تحول در موقعیتی است كه پس از سال ها تلاش پیامبرصلی الله علیه وآله، مردم به اسلام گرویده اند و تحت لوای یك آیین و یك رهبر گرد آمده اند.

2- اخلاقیات
از جمله عواملی كه در تحول جامعه مورد توجه قرار گرفته و مهم تلقی شده، خصلت های اخلاقی اعضای جامعه اعم از خصال حسنه و سیئه است. از نظر امیرالمؤمنین علیه السلام تخلق اعضای جامعه به برخی خصال می تواند آثار عینی اجتماعی و عمومی داشته باشد. خصلت های مزبور وقتی در حد گسترده ای میان مردم جاری شود تبدیل به یك پدیده اجتماعی می شود و نتایج اجتماعی دربر خواهد داشت. به عنوان مثال، در یكی از خطبه های خود، آن حضرت درباره یكی از جوامعی كه از نظر ایشان وضع مطلوبی پیدا كرده بود، سخن می گوید و علت رشد آنها را چنین ارزیابی می كند:

«قوم والله میامین الرای، مراجیح الحلم، مقاویل بالحق، متاریك للبغی; مضوا قدما علی الطریقة و اوجفوا علی المحجة، فظفروا بالعقبی الدائمة و الكرامة الباردة » (6)

به خدا سوگند، مردمی بودند مبارك رای، آراسته به بردباری، راست گفتار، وانهنده ستم و زشتكاری، پیش افتادند و راه راست در پیش گرفتند و در آن ره شتابان رفتند. پس پیروز شدند به نعمت جاودان و كرامت گوارا و رایگان.

از نظر امیرالمؤمنین علیه السلام ملاك درستی راه و كرامت انسانی، ارزش های دینی است و در این عبارت، عامل نیل به چنین هدفی، ترویج خصال حسنه اخلاقی مانند صداقت، بردباری و عدالت معرفی شده است. در اینجا یك نمونه از این گونه خصال اخلاقی را، كه در نهج البلاغه مورد توجه قرار گرفته است، مطرح می كنیم:

امیرالمؤمنین علیه السلام مكررا والیانش را به خطر تملق اطرافیان، كه باعث غرور و خودبینی آنها می گردد، هشدار می دهد; زیرا این خصال موجب سركشی زمامداران می شود و جریان امور بر آنان مشتبه می گردد:

«به پارسایان و راستگویان بپیوند و آنان را چنان بپرور كه تو را فراوان نستایند و با ستودن كار بیهوده ای كه نكرده ای خاطرت را شاد ننمایند كه ستودن فراوان خودپسندی آرد و به سركشی وادارد.» (7)

در فقره دیگری از همین نامه می فرمایند:

«بپرهیز از خودپسندیدن و به خودپسندی مطمئن بودن و ستایش را دوست داشتن كه اینها همه از بهترین فرصت های شیطان است تا بتازد و كرده نیكوكاران را نابود سازد.» (8)

طبق عبارات فوق، تعریف و تمجید بی مورد از سردمداران می تواند باعث خودپسندی آنان شود و در آن صورت، تملق و چاپلوسی در جامعه رواج پیدا می كند، ارتباطات صادقانه مردم با حكام محدود و مشكل می شود و در نتیجه، فرایند كنترل اجتماعی غیر رسمی و عمومی مخدوش می گردد و ملاك درستی برای ارزیابی و سنجش میزان توفیق حكام و جلب رضایت مردم توسط آنها باقی نمی ماند و بالاخره، نظام اجتماعی به نابسامانی می گراید.

3- جهاد
«جهاد» یكی از دستورات مهم دین اسلام است كه برای دفاع نظامی از مصالح جامعه و سركوب دشمنان دین تشریع شده است. در كلیه جوامع انسانی، دفاع از كیان جامعه به عنوان یك موضوع بسیار مهم، مورد توجه قرار گرفته و برای آن سرمایه گذاری و برنامه ریزی می شود. از این رو، در جوامع امروزی دنیا، هیچ كشوری نیست كه خود را از ارتشی كه دفاع از حریم كشور را عهده دار گردد و امنیت جامعه را تضمین نماید، بی نیاز بداند. شریعت اسلام این نیاز اجتماعی را در قالب یك دستور دینی ارائه كرده و احكام آن را بیان نموده است.

امام علی علیه السلام درباره آثار جهاد در سرنوشت جامعه، در خطبه 110 ، «جهاد در راه خدا» را موجب سربلندی اسلام و عزت جامعه اسلامی معرفی می كنند:

«الجهاد فی سبیله، فانه ذروة الاسلام »;

جهاد در راه خدا موجب اعتلای اسلام است. آن حضرت جهاد را سبب پیروزی پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله بر دشمنان دین می خواند:

«اشهد ان محمدا عبده و رسوله دعا الی طاعته و قاهر اعدائه، جهادا علی دینه »;

گواهی می دهم كه محمدصلی الله علیه وآله بنده او و فرستاده اوست. مردم را به طاعت خدا خواند و دشمنان او را با جهاد در دین مقهور گرداند.

همان طور كه جهاد و مبارزه، از نظر امیرالمؤمنین علیه السلام، اسباب پیروزی و عامل عزت و سربلندی است، ترك جهاد و سستی در مبارزه، به عنوان علت زبونی و شكست معرفی شده است; زیرا هر جامعه دارای مزایا و ارزش هایی است كه در سایه امنیت محفوظ و محترم می ماند. اگر جوامعی این ارزش ها را نپذیرفته یا نسبت به مزایا و دارایی های آن چشم طمع دوخته باشند، ممكن است حریم آن را برای جلب منافع نامشروع خود بشكنند; متعرض این جوامع گردند و امنیت آنها را زایل سازند. در چنین وضعیتی، بدون شك، جایی برای رشد متعالی جامعه مزبور نخواهد ماند و خواری، ذلت، انحطاط و زبونی نصیب آن خواهد شد. بنابراین، ترك جهاد و مبارزه برای دفاع از حریم جامعه و محافظت از امنیت و آرامش آن، نتیجه ای جز فلاكت و زبونی جامعه ندارد. در خطبه 27 می فرماید:

«هركه جهاد را واگذارد و آن را ناخوشایند دارد خدا جامه خواری بر تن او پوشاند و فوج بلا بر سرش كشاند و در زبونی و فرومایگی بماند.»

جهاد و دفاع نه تنها لازم، بلكه از نظر امام علی علیه السلام امری خوشایند و پسندیده است; زیرا وقتی مساله دفاع از حریم و كیان جامعه مطرح باشد، برای انسان های غیرتمند و با ایمان چه ارزشی بالاتر از حفظ مرزها و دفع شر دشمنان می ماند؟

آن حضرت در تحریض مردم به جهاد می گویند: «نمی بینید بر مرزهای شما دست افكنده اند و شهرهاتان گشوده و كشورتان ربوده است، در شهرهاتان جنگ برقرار و دشمن با شما در پیكار؟ خداتان بیامرزد!گروه گروه روبه جنگ دشمنتان روید و در خانه ها و شهرهاتان درنگ مكنید كه به ستم و خواری دچار شوید. (9)

در خطبه دیگری صریحا ترك جهاد را عامل ذلت قوم خود می شمارند و یك قاعده كلی ارائه می دهند:

«فوالله، ما غزی قوم قط فی عقر دارهم الاذلوا» (10)

به خدا سوگند با مردمی در آستانه خانه شان نجنگیدند، جز آنكه جامه خواری بر آنان پوشاندند. در ادامه، عواقب طبیعی سستی آنها را به رخشان می كشد:

«فتواكلتم و تخاذلتم حتی ثنت علیكم الغارات و ملكت علیكم الاوطان »;

هیچ یك از شما خود را برای جهاد آماده نساخت و از خوارمایگی، هركس كار را به گردن دیگری انداخت تا آنكه از هر سو به شما تاختند و شهرها را یكی پس از دیگری از دستتان برون كردند.

4- امربه معروف و نهی از منكر
یكی دیگر از عوامل تغییر در نهج البلاغه امر به معروف و نهی از منكر است كه دارای كاركرد مراقبت اجتماعی است. نظام مراقبت اجتماعی در هر جامعه، ارزش و آثار مهمی دارد. در فرهنگ اسلامی و از جمله در كلمات امیرالمؤمنین علیه السلام بهای فراوانی به این پدیده داده شده است. علاوه بر نظارت های رسمی، كه در حیطه نظام قضایی و سیاسی جا می گیرد و آن حضرت در دستوراتشان به والیان و نمایندگانشان به كرات مورد توجه و تاكید قرار می دهند، بر نظارت اجتماعی عمومی و غیر دولتی نیز تاكید می كنند، به طوری كه آن را از عوامل رشد و تعالی و یا انحطاط و سقوط جامعه می دانند. نظارتی كه از ناحیه عموم مردم مسلمان اعمال می شود در قالب «امر به معروف و نهی از منكر» مطرح می گردد. توصیه به نیكی ها و منع از تخلفات شرعی و اجتماعی، علاوه بر آثاری كه بر دیگران دارد، موجب تحكیم و تقویت باور و توجه خود آمران به معروف و ناهیان از منكر می شود. بنابراین، دستور مزبور علاوه بر آثار بیرونی، اثرات روانی و درونی هم دارد كه وقتی عمومیت و شمول پیدا كند، تبدیل به نتایج اجتماعی می گردد.

در فرهنگ اسلامی، امر و نهی افراد هم خطاب به عموم مردم است و هم متوجه مسؤولان، حكام و زمامداران. در صدر اسلام و زمان حاكمیت امیرالمؤمنین علیه السلام موارد فراوانی از این گونه برخوردها و تذكرها از ناحیه مردم عادی خطاب به شخص اول جامعه مشاهده شده است.

این پدیده اجتماعی دارای آثار و نتایج گسترده ای می باشد. «هر جامعه هنگامی عمر می كند كه عوامل پیونددهنده افراد، نهادها و بخش های آن، كه عبارت از عوامل ذهنی، معنوی و فرهنگی است، همچنان مقاوم و مستحكم باقی بماند و خللی شیرازه درونی آن را سست نكند. تواصی به ارزش ها، هنجارها و معروف های جامعه و تناهی از زشتی ها، كژی ها و منكرهای اجتماعی بر قوت و استحكام شیرازه و نظام باطنی و معنوی جامعه می افزاید و آن را از آسیب پذیری مصونیت می بخشد. بنابراین، نظارت ملی و مراقبت عمومی شرط بقای موجودیت جامعه است.» (11) با این مقدمه، چند جمله از بیانات آن حضرت را درباره امر به معروف و نهی از منكر مرور می كنیم:

«فان الله سبحانه لم یلعن القرن الماضی بین ایدیكم الا لتركهم الامر بالمعروف و النهی عن المنكر فلعن الله السفهاء لركوب المعاصی و الحكماء لترك التناهی » (12)

همانا خدای سبحان مردم دوران گذشته را، كه پیش از شما بودند از رحمت خود دور نساخت، جز برای آنكه امر به معروف را واگذاشتند و مردمان را از منكر باز نداشتند. پس خدا بی خبرانشان را به دلیل نافرمانی كردن و خردمندنشان را به دلیل مخالفت نكردن با گناه لعنت كرد.

طبق این فقره ازبیانات حضرت،رفتاری كه دارای آثار اجتماعی است،علاوه برفعل،تركش نیزمؤثراست، بخصوص باتوجه به اینكه امربه معروف و نهی از منكر مقوله ای است كه مربوط به گروهی می شود كه از توانایی بیش تری نسبت به عموم مردم برخوردارند; یعنی علم، آگاهی و قدرت تاثیرگذاری بر دیگران دارند. امر به معروف ونهی ازمنكر ازجمله فروع دین اسلام و احكام مهمی است كه كاملا جنبه اجتماعی و عمومی دارد. این حكم اگرچه برای یكایك مؤمنان الزام شرعی دارد و آنان را به عمل وامی دارد، دیگران را نیز در عمل به احكام دین ملزم می كند و از تخلف باز می دارد. از این رو، یك تكلیف و عبادت فردی محسوب می گردد.

اما فلسفه تشریع و نتیجه وجودی امر به معروف و نهی از منكر مربوط به كلیت جامعه و فضای حاكم بر آن است. بنابراین، كسانی كه به این دو كار اقدام می كنند در واقع، دست به كنش اجتماعی زده اند كه آثار آن در جامعه انعكاس خواهد داشت. بر همین منوال، ترك این دو وظیفه نیز پیامدهایی در سطح جامعه خواهد داشت و خلاهایی پدید خواهد آورد. از این رو، آن حضرت مؤكدا مردم را از ترك امر به معروف و نهی از منكر پرهیز می دهند و عواقب آن را گوشزد می نمایند:

«لا تتركوا الامر بالمعروف و النهی عن المنكر فیولی علیكم شراركم ثم تدعون فلایستجاب لكم »; (13)

امر به معروف و نهی از منكر را وامگذارید تا بدترین شما حكمرانی تان را به دست نگیرند، آنگاه دعا كنید و پذیرفته نشود.

حضرت علی علیه السلام در عبارت مزبور به تبعات كلان سیاسی و اجتماعی ترك این وظیفه مهم می پردازند و جبران ناپذیری آن را یادآوری می نمایند. اگر مردم نسبت به موقعیت اجتماعی خود و رفتار دیگران بی تفاوت بوده، احساس مسؤولیت نداشته باشند، آنگاه كه رفتارهای مزبور مسیر انحرافی بپیماید و هنجارشكنی و نقض قواعد اجتماعی رواج یابد، بر اثر فقدان واكنش های نظارتی مناسب عادی گردند و در نهایت، نقش ها و منزلت های اجتماعی دگرگون گردد و موقعیت های حساس به نااهلان سپرده شود، راه برای اصلاح مسدود خواهد شد و زمان برای ترسیم كاستی های جامعه از دست خواهد رفت. لذا، تلاش و تقاضای مردم بی اثر خواهد ماند.

بنابراین، حفاظت از سلامت فضای جامعه و جلوگیری از نقض مقررات پذیرفته شده آن، وظیفه عموم افراد است و عواقب بی توجهی بدان دامنگیر همگان خواهد شد. در مقابل، آنگاه كه احساس مسؤولیت اجتماعی فراگیر شود و یكایك اعضای جامعه نسبت به سرنوشت جامعه حساسیت داشته، در جریانات اجتماعی موضع گیری كنند و رفتار مقتضی داشته باشند، سلامت و صلابت ساختار جامعه محفوظ خواهد ماند، ناهنجاری ها اصلاح می گردد و هنجارشكنان بر جای خود نشانده می شوند. امام علی علیه السلام درباره آثار اصلاحی امر به معروف و نتایج نهی از منكر چنین می فرمایند:

«فمن امر بالمعروف شد ظهور المؤمنین و من نهی عن المنكر ارغم انوف المنافقین »; (14)

پس آن كه به كار نیك واداشت، پشت مؤمنان را استوار داشت و آن كه از كار زشت منع نمود بینی منافقان را به خاك سود.

طبق این بیان، رفتار هر یك از افراد دارای اثر و نتیجه اجتماعی است و با امر به معروف و نهی از منكر، جماعت مؤمنان (ملتزمان به هنجارها و قوانین دین) پرتوان و استوار و جمع منافقان (مخالفان و متخلفان از هنجارها) ضعیف و سرافكنده خواهند شد.

بنابراین، از بیانات نهج البلاغه می توان چنین استنباط كرد كه «امر به معروف » و «نهی از منكر» به عنوان دو تكلیف دینی از جمله عواملی هستند كه در سرنوشت جامعه اسلامی، صلاح و فساد و دگرگونی آن نقش عمده و تاثیر اساسی دارند.

5- رهبری و حاكمیت
رهبری و حاكمیت سیاسی از اركان اصلی هر جامعه مدنی است كه در تحولات و دگرگونی های آن نقش اساسی ایفا می نماید. اقتدار و اختیارات حاكم، او را قادر می سازد تاثیر گسترده ای بر حركت كلی جامعه و ابعاد آن بگذارد. اگر قدرت حاكم با پذیرش فكری و گرایش عاطفی همراه گردد توان تاثیرگذاری او بر جامعه به مراتب، افزون می گردد. در این صورت، اختیارات قانونی و پذیرفته شده حاكم، با انقیاد و تبعیت عمومی همراه می گردد و آثار اجتماعی او را عمیق تر و وسیع تر می سازد. در نتیجه، حاكم یا رهبر علاوه بر نقشی كه از موضع رسمی و قانونی ایفا نموده و بر بخش های حكومتی جامعه (و به واسطه آنها بر كل جامعه) اثر می گذارد، مستقیما نیز توده مردم و اعضای جامعه را تحت تاثیر قرار داده، جهت و مسیر اجتماعی آنان را هدایت و تعیین می نماید. از این رو، قدرت و اقتدار سیاسی حكام در آثار مربوط به تغییرات اجتماعی مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. در كتاب استفان واگو چنین می خوانیم:

«سیاست به طور مؤثری در ایجاد تغییرات نقش دارد... سیاست در سطوح مختلف موجب تغییر در جامعه می شود.» (15)

در نهج البلاغه، مطالب فراوانی درباره نقش رهبر و قدرت سیاسی درجریانات اجتماعی و سرنوشت جامعه بیان شده است. امام علیه السلام با تاكید بر اهمیت و ضرورت وجود حاكم در جامعه، به بیان تاثیرات اجتماعی آن و كاركردها، شرایط، ویژگی ها و نوع روابط حاكم با گروه های گوناگون جامعه می پردازد. اینك برخی از این مطالب را تحت عناوین فرعی به بحث می گذاریم:

الف - اهمیت حاكم و حكومت

در نگاه نهج البلاغه، حكام و جوامع به دلیل موقعیت و نقش ویژه ای كه دارند، خصوصیتی نمادین پیدا كرده اند و الگویی برای حركت مردم می شوند:

«انما الناس مع الملوك » (16) مردم آنجا روند كه پادشاه روی آورد.

الگوگیری مردم نه تنها به دلیل ویژگی نمادین حكام، بلكه همچنین ناشی از خصلت فایده گرایی عموم آدمیان است كه به دنبال جلب منافع خود، حركت اجتماعی و موضع گیری هایشان را تنظیم می نمایند. بنابراین، قهرا مردم آنجا می روند كه قدرت تصمیم گیری و تاثیرگذاری متمركز باشد.

البته گروه های گوناگون مردم منافع خود را به اشكال گوناگون ارزیابی و تفسیر می كنند، لیكن هیچ گروه و دسته ای نیست كه به نحوی از انحا، نیاز به حاكم و حكومت نداشته باشد. لذا، آن حضرت می فرماید:

«لابد للناس من امیر بر او فاجر»; (17)

مردم را حاكمی باید، نیكوكار یا جفاكار.

درعین حال،ارزش واهمیت حاكم عادل مورد توجه و تمجید امام قرار گرفته و به برتری او در میان خلق خدا اشاره شده است:

«فاعلم ان افضل عبادالله امام عادل هدی و هدی، فاقام سنة معلومة و امات بدعة مجهولة... و ان شر الناس عندالله امام جائر ضل به، فامات سنة ماخوذة و احیی بدعة متروكة »; (18) بدان كه فاضل ترین بندگان خدا امامی است دادگر، هدایت شده و راهبر كه سنتی را كه شناخته است، به پا دارد و بدعتی را كه ناشناخته است، بمیراند... و بدترین مردم نزد خدا امامی است ستمگر، خود گمراه و موجب گمراهی كسی دیگر كه سنت پذیرفته شده را بمیراند و بدعت واگذارده را زنده گرداند.

در این فقره، نقش حاكم عادل و جائر بیان شده و نتیجه حاكمیت هر یك برای جامعه تشریح شده است. به همین دلیل، حضرت امیرعلیه السلام بر حساسیت انتخاب رهبر صالح و خطرات حكومت جور تاكید و تاثیر شگرف تغییرات حكومتی بر ابعاد جامعه را گوشزد می نمایند و می فرمایند:

«اذا تغیر السلطان تغیر الزمان »; (19) چون اندیشه سلطان بازگردد زمانه دگرگون شود.

ایشان وقتی مالك اشتر را به حكومت مصر انتخاب می نمایند و به آن سامان می فرستند برای توجیه مصریان درباره اهیمت حكومت و ویژگی های حاكم چنین می نویسند:

«فلولا ذلك ما اكثرت تالیبكم و تانیبكم و جمعكم و تحریضكم و لتركتكم اذ ابیتم و ونیتم »; (20)

اگر از حكومت اینان (معاویه و یارانش) بر شما نمی ترسیدم، شما را بر نمی انگیختم و سرزنشتان نمی كردم و به فراهم آمدنتان نمی خواندم... (و تحریك نمی كردم) و آن هنگام كه سر باز زدید و سستی كردید رهاتان می ساختم.

آن حضرت دراین عبارت،خطرات ومضرات حكومت نااهلان رابرجسته كرده وبه عنوان علت تلاش وسعی خود برای جمع كردن مردم ومتحدساختن آنها(باوجودمشكلات فراوان، آنها را) معرفی نموده است. بنابراین، معلوم می شود نوع حكومت و خط مشی حاكم دارای تاثیر ونقش عمده ای بر روند حركت جامعه می باشد.

ب - وظایف حاكم و رهبر در قبال توده مردم

برای آنكه رهبر بتواند نقش خود را به خوبی ایفا كند باید در قبال عموم مردم و رعایای خود روابط و عملكردهایی داشته باشد كه موجب دوری آنان ویا بروزنابسامانی درجامعه نگردد.برخی از این وظایف شامل روابط اجتماعی و برخی از زمره ارتباطات اخلاقی است.درنهج البلاغه،تاكیدبسیاری برحفظ رابطه نزدیك و مستقیم حاكم با مردم شده و پیامدهای اجتماعی قطع این رابطه بیان گردیده است. در نامه 68 خطاب به یكی از والیان می نویسند:

«و لایكن لك الی الناس سفیر الا لسانك و لا حاجب الا وجهك »; و جز زبانت پیامرسان و جز رویت دربان مردمان نباشد.

اگر مردم نتوانند با حاكم رابطه داشته باشند و مسائل خود را به او منعكس نمایند نسبت به او بی اعتماد می شوند و پیش داوری منفی پیدا خواهند كرد و قضاوت منصفانه ای درباره عملكرد او و اطمینان كافی برای همكاری و مشاركت اجتماعی نخواهند داشت. برای اجتناب از چنین خطری توصیه حضرت علی علیه السلام آن است كه زمان دوری و یبت حاكم از میان مردم به طول نینجامد تا بدگمانی ها و سوء ظن ها شكل نگیرد:

«فراوان خود را از رعیت پنهان نكن كه پنهان شدن والیان از رعیت نمونه ای از تنگ خویی و كم اطلاعی در كارهاست. و نهان شدن از رعیت والیان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است، باز می دارد;پس كار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آید و كار خرد، بزرگ نماید،زیبازشت شودو زشت زیباوباطل به لباس حق درآید. (21)

قطع ارتباط متقابل موجب بی اطلاعی حاكم از حقایق و رخدادهای جامعه و ناكامی او در اداره امور و استیفای حقوق و سوء برداشت توده مردم می گردد. در نتیجه، قضاوت های غیر واقعی باب می شود، بستر تعاملات اجتماعی، نظام سیاسی و بدنه جامعه متزلزل می گردد. در این صورت، برنامه های اصلاحی و اجرایی دستگاه حاكم قرین توفیق نخواهد بود و با بی میلی و دلسردی مردم مواجه خواهد بود. از این رو، توصیه می كنند كه در چنین شرایطی تلاش حاكم بر رفع بدگمانی رعایا متمركز گردد و با توجیه مردم و آماده سازی افكار عمومی مسیری مناسب برای اجرای برنامه ها و توفیق فعالیت ها فراهم شود:

«و ان ظنت الرعیة یك حیفا فاصحر لهم بعذرك »; (22)

و اگر رعیت بر تو گمان ستم برد، آشكارا با آنان در میان گذار و با این كار از بدگمانی شان درآور كه بدین رفتار نفس خود را به فرمان آورده باشی و با رعیت مدارا كرده، حاجت خویش را برآورده و رعیت را به راه راست واداشته ای.

جالب توجه آن است كه درشرایطی كه بدگمانی در جامعه پدید آیدودربستراجتماعی روابط سیاسی آلوده گردد وظیفه حاكم است كه پاپیش نهدوبا تواضع و از خودگذشتگی، مشكلات را برطرف نماید. این گونه عملكرد علاوه بر نتایج مطلوب اجتماعی، آثار مثبتی بر روحیه و شخصیت حاكم و رعایا خواهد داشت.

در فراز دیگری از نامه 53 ، آن حضرت به مالك اشتر دستور می دهند كه از موضع والی و حاكم، خود به سراغ طبقات فرودست جامعه برود و به وارسی امور آنها بپردازد; زیرا آنان به حاكم دسترسی ندارند و علی رغم مشكلات فراوان، بدون آنكه راهی برای حل آن داشته باشند، در جامعه تحقیر می شوند. بنابراین، اگر قرار باشد انسجام جامعه حفظ شود و گروه های گوناگون جامعه حول محور رهبر گرد آیند لازم است مسائل این قشر مورد توجه هیئت حاكم قرار گیرد:

«به كارهای كسانی كه به تو دسترسی ندارند، بنگر; آنان كه در دیده ها خوارند و مردم خردشان می شمارند.» (23)

در صورتی كه روابط حاكم با مردم این گونه باشد، آنگاه حاكم می تواند محور اجتماع بوده و نقش اصلاحی خود را در جامعه به نحو مقبولی ایفا نماید.

6- انسجام اجتماعی
عامل دیگری كه برای دگرگونی های اجتماعی در نهج البلاغه بر شمرده شده انسجام اجتماعی است. وحدت و تفرقه از جمله مفاهیمی هستند كه بارها در بیانات امیرالمؤمنین علیه السلام آمده و آثار و نتایج هر یك توضیح داده شده است. همچنین مفاهیمی از قبیل الفت و ائتلاف، جمع و اجتماع، فرقه و تشتت، اختلاف و تشعب و مانند آنها در همین زمینه به كار برده شده اند.

ازنظر آن حضرت، انسجام و وحدت اعضای جامعه از جمله مهم ترین عواملی است كه موفقیت آنها را تضمین نموده، جامعه را به سوی رشد و تعالی به پیش می برد. از سوی دیگر، تفرقه و پراكندگی دربسیاری از جوامع، موجب زوال و انحطاط است. در خطبه قاصعه، تحلیل جالبی از علل ظهور و سقوط تمدن های پیشین و نقش وحدت و تفرقه در این موضوع ارائه شده است:

«فانظروا كیف كانوا حیث كانت الاملاء مجتمعة و الاهواء مؤتلفة و القلوب معتدلة و الایدی مترادفة و السیوف متناصرة و البصائر نافذة و العزائم واحدة، الم یكونوا اربابا فی اقطار الارضین و ملوكا علی رقاب العالمین؟ فانظروا الی ما صارواالیه فی آخر امورهم حین وقعت الفرقة و تشثت الالفة و اختلفت الكلمة و الافئدة و تشعبوا مختلفین و تفرقوا متحاربین قد خلع الله عنهم لباس كرامته و سلبهم غضارة نعمته و بقی قصص اخبارهم فیكم عبرا للمعتبرین »; (24)

پس بنگرید چه سان می نمودندآنگاه كه گروه ها فراهم بودند و همگان راه یك آرزو می پیمودندوراست وبا هم سازوار و دست ها یكدیگررامددكاربود.شمشیرهابه یاری هم آخته و دیده ها به یك سو دوخته واراده هادرپی یك چیز تاخته، آیا مهتران سراسر زمین نبودند و بر جهانیان پادشاهی نمی نمودند؟ پس بنگرید كه پایان كارشان به كجاكشید،چون میانشان جدایی افتاد والفت به پراكندگی انجامیدوسختی هادر دل هاشان گونه گون گردید. از هم جدا شدند و به حزب ها گراییدند و خدا لباس كرامت خود را از تنشان بیرون آورد و نعمت فراخ خویش را از دستشان بدر كرد و داستان آنان میان شما ماند و آن را برای پند گیرندگان عبرت گردانید.

«فاذا تفكرتم فی تفاوت حالهم فالزموا كل امر لزمت العزة به شانهم و زاحت الاعداء له عنهم و مدت العافیة به علیهم و انقادت النعمة له معهم و وصلت الكرامة علیه حبلهم من الاجتناب للفرقة و اللزوم للالفة و التحاض علیها و التواصی غ بها و اجتنبوا كل امر كسر فقرتهم و اوهن منتهم من تضاغن القلوب و تشاحن الصدور و تدابر النفوس و تخاذل الایدی »; (25)

و چون در خوشبختی و بدبختی شان اندیشیدید، آن را عهده دار شوید كه عزیزشان گرداند و دشمنان را از سرشان راند و زمان بی گزندی شان را به درازا كشاند و با عافیت از نعمت برخوردار و پیوند رشته بزرگواری با آنان استوار ساخت و آن از پراكندگی دوری نمودن و به ساز فردی روی آوردن بود و بپرهیزید از هر كاری كه پشت آنان را شكست و نیرویشان را گسست; چون كینه هم در دل داشتن و تخم نفاق در سینه كاشتن و از هم بریدن و دست از یاری یكدیگر كشیدن.

تحلیل فوق كاملا مبتنی بر عوامل اجتماعی است و نیازی به تفسیر و توضیح بیشتر ندارد. روشن است كه انسجام، یگانگی و اتحاد مردم یك جامعه اسباب حركت آنها به سمت هدف های مطلوب است و موجب رشد جامعه می گردد، در حالی كه تفرق، ناهماهنگی و اختلاف درونی جامعه موجب می شود قدرت و قوام جامعه دچار تزلزل گردد و امتیازات موجود از دست برود.

امیرالمؤمنین علیه السلام با تكیه بر همین اصل، مردم جامعه خود را توبیخ می كند و شكست آنان را علی رغم برخورداری از رهبر صالح و پذیرش ارزش های دینی، پیش بینی می نماید: «به خدا سوگند،می بینم كه این مردم به زودی بر شما چیره می شوند. آنان بر باطل خود فراهم اندو شما درحق خود پراكنده; شماامام برحق خود را نافرمانی می كنید و آنان در باطل پیرو امام خویش اند.»

طبق این عبارت، اهمیت وحدت و انسجام اجتماعی در تغییر سرنوشت جامعه حتی از رهبری و ارزش های دینی هم بالاتر است و در شرایطی كه جامعه از انسجام درونی برخوردار نیست، حتی رهبری بزرگ مردی چون امام علی علیه السلام هم كارساز نخواهد بود. در موارد دیگر، آن حضرت صریحا همدلی و انسجام اعضای جامعه را موجب قدرتمندی و توفیق آنان می شمارد و جمعیت كثیر آنها را، در صورتی كه همراه با هماهنگی نباشد، بی اثر و خالی از فایده تلقی می كنند.

ایشان در خطبه 146 ، درباره موفقیت اعراب صدر اسلام می فرمایند:

«عرب امروز اگر چه در شمار اندك اند، اما با یكدلی و یك سخنی در اسلام نیرومند و بسیارند.»

در خطبه 119 نیز می فرمایند:

«سودی ندارد كه شما در شمار بسیارید، مادام كه دل با یكدیگر ندارید.»

براساس خطبه 119 ، از نظر امیرالمؤمنین علیه السلام ، تاثیر انسجام اجتماعی و اتحاد اعضای جامعه و متقابلا اختلاف و عدم انسجام مردم تا جایی است كه كمیت افراد و كثرت جمعیت، بدون برخورداری از این خصوصیت بی اثر خواهد ماند و حتی رهبر و حاكم توانمند نیز در شرایطی كه جامعه از همدلی برخوردار نبوده، دچار تفرق باشد و به یگانگی نرسد، امكان اقدامی اساسی در تحول جامعه نخواهد داشت.

پی نوشت ها

1- مرتضی مطهری، فلسفه تاریخ، ص 28

2- نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، چاپ هشتم، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1374، خطبه 192، ص 220

3 و 4- خطبه 39 ; خطبه 198

5 و6- خطبه 156; خطبه 116

7 و 8- نامه 53; نامه 53

9 و 10- نامه 62 ; خطبه 37

11- مسائل جامعه شناسی از دیدگاه امام علی علیه السلام ، هیئت تحریریه بنیاد نهج البلاغه، 1372، ص 175-176

12 و13- خطبه 192 ; نامه 47

14- حكمت 208

15- استفان واگو، درآمدی به تئوریها و مدلهای تغییرات اجتماعی، ترجمه غروی زاد، ص 133-134

16 و17- خطبه 210 ; خطبه 40

18 و19- خطبه 164 ; نامه 33

20 و 21- نامه 62 ; نامه 53

22 و23- نامه 22 ; نامه 53

24 و 25- خطبه 192

چاپ