بركناری ناخواسته «قیس بن سعد» از حكمرانی مصر و وفاداری پایدار او به امام

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 9 - 17 دقیقه)

 

استانداران امیر مؤمنان علیه السلام در مصر (3)
«قیس» پس از ورود به مصر به عنوان استاندار امیر مؤمنان علیه السلام، سیاست مدارا و مماشات با هواداران عثمان و مخالفان امام را در پیش گرفت، درحالی كه نظر امام این بود كه پس از دعوت آنان به بیعت و اتمام حجت، در صورت مخالفت با آنان برخورد قاطع شود؛زیرا ممكن است آنان با استفاده از این فرصت، دست به توطئه بزنند. «قیس» نامه ای در توجیه نظر خود به محضر امام فرستاد، و اینك دنباله قضایا:

مكاتبات مزدورانه معاویه با قیس
در حدود شعبان سال 36 هجری نامه قیس مبنی بر توجیه نظر خود در برخورد با هواداران عثمان، به امام رسید یعنی همان هنگامی كه معاویه به طمع خلافت و به خونخواهی عثمان، سپاهی را بر علیه حضرت علی علیه السلام بسیج كرده و قصد شورش و غوغا داشت. به همین دلیل امام در آن زمان عازم شام بود تا فتنه فرزند ابوسفیان را خاموش كند؛در این گیر و دار، معاویه از این بیم داشت كه سپاه مصر همراه قیس به قوای حضرت علی علیه السلام ملحق شوند و بساط او را درهم بریزیند، به همین دلیل تصمیم گرفت با استاندار مصر از طریق خدعه و حیله وارد شود، معاویه طی نامه ای برای قیس نوشت: پس از درود، شما بر عثمان خرده گرفتید كه چرا مردی را با تازیانه بنواخت و یا به دشنام دادن دیگری پرداخت یا جوانی خام را كارگزار خویش ساخت ولی می دانستید كه ریختن خون او نارواست. كاری سخت گران كردید و به گناهی بزرگ دست زدید. ای قیس به خدا بازگرد (توبه كن)، زیرا تو در بین كسانی بودی كه مردم را بر علیه آن خلیفه مقتول تحریك كردند اما به درستی و بی هیچ ظنی می دانیم كه سرورت افراد را شورانید و وادارشان كرد كه عثمان را بكشند! بسیاری از اقارب تو در این ماجرای خونین مشاركت داشتند؛اكنون بیا و با من بیعت كن تا با علی علیه السلام بجنگیم و در عوض پس از استیلا بر وی، حكومت كوفه و بصره از آن تو خواهد بود؛به علاوه فرمانروایی حجاز را به هركس كه تو پیشنهاد بدهی تفویض می كنم، تا زمانی كه زمام امور در دست من باشد هر چه بخواهی فراهم می كنم (1).

چون نامه معاویه به قیس رسید، خواست به گونه ای جوابش را بدهد كه هم بوی تهدید از آن استشمام گردد و هم نوعی تطمیع در آن باشد و چنین كرد. وقتی معاویه مكتوب دو پهلوی قیس را خواند، به وی نوشت:

«نامه ات را مورد مطالعه قرار دادم؛نه آن میزان نزدیك آمدی كه برای صلح با تو خود را مهیا كنم و نه چندان مخالفت كردی كه آماده نبرد با تو شوم؛اگر آنچه را به تو پیشنهاد كردم پذیرفتی هر چه خواستی به تو خواهم داد و نیرنگی در كار نمی باشد و اگر كاری كه گفتم انجام ندهی، لشگریانی را به سویت می فرستم؛در آن موقع هرگونه بلایی بر سرت آید از كوتاهی خودت خواهد بود».

قیس دانست كه این بار باید جواب روشنی به معاویه بدهد پس طی نامه ای با صراحت نوشت:

«ای بی پدر! چشم طمع بر این دوخته ای كه من از اطاعت كسی كه سزاوارترین و صدیق ترین مردم است و عالی ترین هادی و نزدیكترین افراد به رسول اكرم صلی الله علیه و آله می باشد، سرپیچی كنم و تحت فرمانروایی تو در آیم ؛در حالی كه لیاقت و شایستگی این مقام را نداری و از شرایط آن محرومی و گفته هایت بیهوده و نارواست و در مسیر ضلالت بسر می بری و از خاتم رسولان و سنت حسنه او فاصله بسیاری گرفته ای و دورترین افراد به آن خورشید درخشان هستی، اطرافت را گمراهان و اغوا كنندگان فراگرفته اند كه هر یك بتی از بتهای شیطان هستند؛از تهدیدت هراسی ندارم و هجوم سپاهیانت ترسی به دلم راه نمی دهد. هیچگاه علی بن ابی طالب علیه السلام را كه از هر جهت بر تو رجحان دارد، رها نخواهم كرد و تو را بر او ترجیح نمی دهم.

معاویه با خواندن پاسخ های صریح و قاطع «قیس» متوجه شد كه او كسی نیست كه تسلیم اغراض پلید وی گردد و چون از قدرت و شجاعت این صحابی پارسا خبر داشت، مصمم گردید تا از راه دیگری او را از حكومت مصر جدا كند؛از این رو شایع كرد قیس با ما از در مصالحه وارد شده و مهیای پیوستن به ماست و نامه ای هم از طرف وی جعل كرد كه در آن به معاویه نوشته شده بود:

«برایم ثابت گردید كه عثمان مظلوم كشته شده است و هر چه فكر كردم نمی توانم با كسانی كه خلیفه مسلمان و نیكو كار (!) خود را كشته اند، همكاری كنم و از این عمل به درگاه خداوند آمرزش می طلبم و از این رو برای خونخواهی عثمان مهیای همكاری و كمك رسانی به شما هستم!».

بنا به دستور معاویه، این نامه جعلی در محافل و منابر عمومی خوانده شد و در میان مردم شایع كردند. وی به ترفند دیگری هم متوسل گردید و به شامیان گفت: قیس بن سعد را دشنام ندهید و او را به جنگ فرا نخوانید كه او نیك خواه ماست و نامه هایش نهانی به ما می رسد و در آنها نشان می دهد كه متابعت از ما را برگزیده است. مشاهده نمی كنید با برادران شما از مردم «خربتا» چه می كند؟ و با وجود آنكه تحت فرمانش می باشند، راه مدارا و خوش خویی با آنان را پیش گرفته و ایشان را بخشش ها و روزی ها ارزانی می دارد؟ این در حالی است كه مردم این سامان (خربتا) با علی علیه السلام بیعت نكرده و خواهان خونخواهی عثمان هستند و با وجود آنكه علی علیه السلام به قیس تاكید كرده كه بر آنها سخت گیرد و منكوبشان كند، او مایل است كه با نرمی و ملاطفت با اهل خربتا رفتار شود!

عزل قیس از استانداری مصر
گزارش این تبلیغات كذب و مسموم و شایعات بی اساس، به حضرت علی علیه السلام رسید؛«محمد بن ابی بكر» و «محمد بن جعفر بن ابی طالب»، آن بزرگوار را از این وضع مطلع ساختند و مامورهای اطلاعاتی آن حضرت در شام نیز تحت تاثیر برنامه های تبلیغی معاویه قرار گرفته و به حضرت گفتند: قیس به امویان تمایل پیدا كرده است. امام، این روند را گران و سنگین شمرد و دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام و نیز «عبدالله بن جعفر» را فرا خواند و ایشان را از این وقایع آگاه ساخت؛عبدالله بن جعفر عرض كرد: ای سرور موحدان نظر من آن است كه قیس را از حكومت مصر عزل كنی و به جایش فرد دیگری را به سمت استانداری این سامان منصوب بفرمائی. اما حضرت علی علیه السلام با شگفتی و ناباوری با این ماجرا برخورد كرد و برایش مشكل بود كه بپذیرد قیس بن سعد، با معاویه صلح كرده است. امام به هیچ عنوان شایعات مطرح شده در مورد قیس را قبول نداشت اما یارانش سخت به حضرت فشار آوردند كه در عزل این استاندار اقدام كند.

البته همان طور كه اشاره شد، در همین گیر و دار، نامه قیس در خصوص ترك مخاصمه او با اهل «خربتا» رسیده بود و گویا شرایط اجتماعی به سوی بركناری وی مهیا می گشت؛حضرت علی علیه السلام با وجود این كه می دانست قیس از آن انسانهایی نیست كه با دشمن سازش كند و روحیه اش با معاویه و امویان ناسازگار است؛چون به شجاعت و شهامت او ایمان كامل داشت، در آن موقع كه سایر حكام ولایات را بر كوفه فرا می خواند تا با سپاه كافی برای حركت به شام و دفع فتنه فرزند ابوسفیان حاضر شوند، قیس بن سعد را به مركز فرماندهی احضار نمود و محمد بن ابی بكر را به جایش گماشت، این عزل و نصب در آغاز ماه مبارك رمضان سال 36 هجری صورت گرفته است.

ماموریت محمد بن ابی بكر و بازگشت قیس از مصر
استاندار جدید، با حكم امام به مصر آمد و به نزد قیس بن سعد كه شوهر عمه اش بود («قریبه» خواهر ابوبكر همسر قیس بود) رفت و به او گفت: آمده ام تا در كنارت باشم و تو نیز همانند گذشته، حكومت كن. قیس ناراحت شد و نپذیرفت و همان دم بار سفر بسته و به سوی حجاز حركت كرد و به جای كوفه - مركز حكومت حضرت علی علیه السلام - به مدینه رفت و نزد امام نیامد. «حسن بن ثابت» - هوا خواه عثمان - می خواست از موقعیت پیش آمده بهره برداری منفی بكند؛پس با این مكر باطل نزد قیس آمد و به وی گفت: عثمان را كشتی و علی علیه السلام تو را بركنار كرد، گناهش بر تو ماند و كسی از تو بابت این كار تقدیر نكرد. قیس به وی گفت: ای كوردل و نابینا، به خدا اگر میان كسان من و تو جنگی روی می داد، گردنت را می زدم، از نزدم دور شو كه از تو به شدت متنفرم.

پس از مدتی كه قیس در مدینه اقامت نمود «مروان بن حكم» برایش مشكلاتی پدید آورد، از این رو او به همراه «سهل بن حنیف» به محضر حضرت علی علیه السلام رهسپار گردید و خود را برای ستیز با معاویه و شركت در نبرد صفین مهیا كرد.

معاویه برای «مروان بن حكم» نوشت چرا قیس را زنده نگه داشتی؟ اگر صد هزار مرد جنگی به یاری علی علیه السلام روانه می كردی، نزد من آسان تر از رفتن قیس با این همه دانش و پایگاه بلند برای یاری به علی علیه السلام بود. چون قیس به محضر حضرت علی علیه السلام شرفیاب گردید و آنچه را كه بر وی گذشته بود، باز گفت، امام دانست كه وی با چه دشواریهای عظیمی از فشار و نیرنگ و ترفندهای دشمن درگیر بوده است. پس جایگاه او نزد امام ارتقاء یافت و حضرت در امور؛از وی نظر خواهی می كرد ؛برخی گفته اند: دوران كارگزاری قیس در مصر چهار ماه و پنج روز طول كشید ولی عده ای دیگر مدت این مسئولیت را هفت ماه نوشته اند.

علت بركناری قیس
گروهی این سوال را مطرح كرده اند كه چرا با وجود لیاقت و شایستگی قیس، حضرت او را عزل نمود؟ در پاسخ باید گفت: قیس مرد شجاع و سرشناسی بود اما از طرفداران سیاست «مماشات» و «مدارا» در مصر به شمار می رفت كه این شیوه با سیاست توام با قاطعیت امام انطباق نداشت و سختگیری در برابر مخالفان و كوتاه نیامدن در مقابل دشمنان از اصول استوار حضرت در عرصه های حكومتی محسوب می گردید. به علاوه قیس به عنوان كارگزار منصوب امام، می بایست سیاست رهبر اسلامی را به اجرا بگذارد و در موقع تصمیم گیری نظر خویش را در مقابل استراتژی حضرت نادیده بگیرد، زیرا امام بر این باور بود كه مخالفان یا باید بیعت كنند و سر تسلیم فرود آورند و یا این كه تسلیم جنگ شوند و از نظر روانشناسی اجتماعی این معارضان در پی فرصتی بودند تا بتوانند علیه نظام اسلام آشوب بر پا كنند و امنیت و آرامش را از مردم سلب كنند و این افراد به طور پنهانی با معاویه و عمالش در ارتباط بودند و آزاد گذاشتن آنان خطرآفرین بود (چنانكه حوادث بعدی مصر، این معنی را اثبات كرد) اما به رغم این واقعیت، قیس عقیده داشت چون آنان با ما بر حسب ظاهر كاری ندارند، نباید در خصوص آنان خشونت اعمال كنیم و حاضر نگردید نظر امام درباره دشمنان اعمال گردد.

به علاوه معاویه برای مخدوش كردن سیمای قیس، نامه اول وی را كه از روی كیاست و دوراندیشی خطاب به معاویه نوشته بود، برای حضرت فرستاد و چون اهالی از مضمون آن آگاه شدند، به امام عرض كردند: او خیانت كرده و باید عزل گردد. حضرت در پاسخ به آنان فرمود: من قیس را بهتر از شما می شناسم، او خیانت نكرده، بلكه طبق صلاحدید خویش كاری را انجام داده است. یاران امام راضی نشدند و حضرت را تحت فشار قرار دادند كه باید قیس را بركنار كنی، امام هم به دلیل شرایط اجتماعی و موقعیت تبلیغاتی تحمیلی به این تصمیم گیری روی آورد. در حالی كه قیس به كاردانی و دوراندیشی مشهور بود و در پای بندی به اصول مذهب و دفاع از حریم شریعت و التزام عملی به موازین شرعی و تسلیم بودن در برابر اوامر الهی، شخصیت كم بدیلی به شمار می رفت (2).

«ابراهیم ثقفی» می گوید: قیس مردی كشیده قامت و از همگان بلندتر بوده و جلوی سرش مو نداشت، این مرد شجاع و كارآزموده تا آخرین لحظات زندگی خیرخواه حضرت علی علیه السلام و فرزندانش باقی ماند (3). یكی از دلایل تقویت بوستان تشیع در مصر، تلاشهای وی در این سرزمین می باشد. او توانست در مدت چند ماه مردمان این ناحیه را در یاری حضرت علی علیه السلام و حمایت از حكومت علوی و مخالفت با امویان سازماندهی كند و علایق آنان را نسبت به اهل بیت علیهم السلام افزایش دهد (4). با این كوشش ها بود كه پرچم تشیع در مصر به اهتزاز در آمد و شمار سپاهیانی كه زیر این پرچم می آمدند رو به فزونی نهاد چنانكه «مقریزی» - مورخ شهید مصری - به این واقعیت اشاره كرده است (5).

حمایت از ولایت
چون حضرت علی علیه السلام، خواست آهنگ عزیمت به شام كند، مهاجران و انصاری كه با او بودند، فرا خواند و خدای را سپاس و ستایش نمود و خطاب به آنان فرمود: شما مردمی فرخنده رای و حقگو و مبارك كردار و درست فرمانید، ما قصد آن داریم كه به سوی دشمن خویش و خصم شما لشگر بكشیم، از این روی رای مشورتی خود را با ما باز گوئید. بعد از آن كه «هاشم بن عقبه» و «عمار یاسر» نظر خود را اعلام كردند، قیس برخاست و پس از حمد خداوند عرض كرد: ای امیر مؤمنان علیه السلام ما را شتابان بر سر دشمن در آر، به خدا سوگند پیكار با آنان، برای من خوش تر از نبرد با تركان و رومیان است؛زیرا اینان كه به ظاهر مسلمانند، در دین خدا نیرنگ زدند و دوستداران راستین حق و خداوند را خفیف ساختند (6). حضرت فرماندهان سپاه را معین كرد و قیس را كه از مصر به صفین آمده بود، به فرماندهی پیادگان بصره گماشت.

چون شمار انصار در این نبرد قابل توجه بود و آنان نقش های حساس و مهمی را در این پیكار عهده دار گشتند و بسیاری از نیروهای معاویه را به خوف و هراس افكندند، و نیز شمار قابل توجهی از دشمنان را به خاك هلاكت و ذلت نشانیدند. معاویه به نكوهش و مذمت آنان پرداخت، انصار بسیار ناراحت شدند. قیس به نمایندگی از انصار خطاب به طایفه خود گفت: این كه وی شما را عصبانی كرده تازگی ندارد چه قبلا به خاطر شرك ورزی، او را در فشار نهادید، چنانكه در این جنگ نیز او را آشفته نمودید (7).

چون یكی از هواداران عثمان و معاویه، قیس را به باد انتقاد گرفت كه چرا در یاری عثمان كوتاهی كرده است و اینك با سواران خویش بر سر مردم شام تاخته و باطل را یاری داده است؟! قیس در جوابش گفت: آن كس كه از یاری به خلیفه سوم امتناع كرد، از تو بسی بهتر است و در مورد معاویه باید بگویم اگر تمامی عرب گرد او درآیند، انصار با او می جنگند، در پیكار امام با او، جانب جانشین راستین پیامبر را گرفته و در این برنامه چنان هستیم كه با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم. رخسار خویش را به دم تیغ می سپاریم و گلوگاهمان را آماج نیزه می داریم، تا آن كه حق آشكار گردد، پس حضرت علی علیه السلام قیس بن سعد را فرا خواند و او را به نیكی ستود و به فرماندهی انصار گماشت. موقعیت قیس در این نبرد در حدی بود كه وقتی حضرت علی علیه السلام بعد از نمازها، معاویه و تنی چند از همراهانش را لعنت می كرد. چون این خبر به معاویه رسید، پس او نیز امام، ابن عباس، امام حسن و امام حسین علیهما السلام و قیس بن سعد را لعنت نمود (8).

چون كار بر معاویه زار و دشوار گردید، «عمر و عاص»، «بسر بن ارطاة»، «عبدالله بن عمر» و «عبدالرحمن بن خالدبن ولید» را فرا خواند و به ایشان گفت: پاره ای از یاران علی علیه السلام مرا اندوهگین و نگران كرده اند كه یكی از آنان قیس است. از شما می خواهم توانمندی خویش را نشان دهید و آنگاه افزود:

من خود به دفع «سعید بن قیس» می روم و شما را از شرش خلاص خواهم كرد ؛و تو ای «بسر» قیس را نابود كن. پس از شكست معاویه، در برابر سعید بن قیس و عقب نشینی عمرو عاص در مقابل مرقال، صبحگاه روز سوم، «بسر بن ارطاة» با سواران به میدان رفت و با قیس بن سعد كه همراه گروهی از سواران بود، برخورد كرد و جنگ بین آنان شدت گرفت؛«قیس» همچون شیر می خروشید و مبارز می طلبید و می گفت: من پسر سعدم كه «عباده» مرا زیور كرامت پوشانیده است؛گریز از میدان هرگز عادتم نبوده است، گریختن برای جوانمرد، تن سپردن به ننگ و عار است. خدایا شهادت را نصیبم فرما؛كه كشته شدن بهتر از سر سپردن به اراذل و اوباش است، تا كی بستر گرم و نرم برایم بگسترانند. آنگاه با سواران «بسر» به نیزه زنی پرداخت و آنان را هدف ضربات پیاپی قرار داد؛پس از لحظاتی خود «بسر» به میدان آمد كه قیس با شمشیر بر وی غلبه یافت و همه رزم آوران برگشتند (9).

قیس می گفت: من از رسول اكرم صلی الله علیه و آله شنیدم كه می فرمودند: مكر و فریب سر انجام صاحب خود را به آتش می كشاند. اگر این فرمایش خاتم رسولان نبود، من از زرنگ ترین افراد عرب بودم (10).

گفته اند قیس بن سعد ظرف غذای بزرگی داشت كه همیشه همراهش بود و هر وقت می خواست چیزی بخورد ؛منادیانش فریاد می زدند ای مردم شهر بیائید و در خوردن گوشت و نان با قیس شریك باشید، پدر و جدش نیز چنین بودند و به سخاوت و عطا شهرت داشتند (11). او در عبادت و زهد برجستگی هایی داشت و در مرتبه خوف از خداوند و اطاعت او نسبت به ذات پاك پروردگار، كارش به جایی رسید كه وقتی برای سجده خم شد، ناگاه ماری در كنار سجاده اش نمایان شد. او بدون خوف سر خویش را كنار مار فرود آورد، در این موقع مار به دور گردنش پیچید ولی او از اقامه نماز كوتاهی نكرد و بیمی به دل راه نداد تا آنكه از نماز فارغ شد و با دستش آن حیوان را از گردن خود جدا كرد و به كناری افكند! (12).

قیس این گونه دعا می كرد: خداوندا ستایش و مجد را روزی من بنما، زیرا حمد جز به انجام كاری كه درخور ستایش باشد، امكان ندارد و بزرگواری جز به مال میسر نمی شود (13). قیس اولین فردی بود كه با حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام بیعت كرد و وفاداری خود را در دوران حضرت علی علیه السلام و فرزندش نسبت به خاندان خاتم پیامبران به اثبات رسانید (14) و به عنوان چهره ای بارز كه معاویه نتوانست او را فریب دهد، شناخته شد و تا زمانی كه در قید حیات بود، در مسیر ولایت و صراط حق گام برداشت، مورخان تاریخ رحلتش را سال شصت هجری نوشته اند.

ادامه دارد

پی نوشت:

1) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 60 - 61، الغارات، ص 131، الغدیر، ج 3، ص 173.

2) اقتباس و ماخوذ از شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 194 - 195، الغارات، ص 136، انساب الاشراف، ج 2، ص 457، الكامل فی التاریخ، ج 4، ص 657 - 659، الغدیر، ج 2، ص 69 - 71، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 116، تاریخ طبری، ج 4، ص 442.

3) جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 201.

4) تاریخ شیعه، علامه محمد حسین مظفر،، ترجمه دكتر سید محمد باقر حجتی، ص 248.

5) المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط و الآثار، ج 4، ص 149.

6) پیكار صفین، نصر بن مزاحم منقری، ترجمه پرویز اتابكی، ص 131 - 132.

7) ماخذ قبل، ص 611.

8) همان، ص 615، 621 و 766.

9) همان، ص 584 - 585.

10) الغارات، ترجمه عزیزالله عطاردی، بخش اعلام، ص 537.

11) تاریخ ابن كثیر، ج 8، ص 99، الغدیر، ج 3، ص 153.

12) مروج الذهب، ج 2، ص 17، الغدیر، ج 3، ص 160.

13) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 65.

14) انساب الاشراف، ج 3، ص 28.

 


چاپ   ایمیل