بایستنی هایی در آیین زمامداری

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 19 - 37 دقیقه)

چاپلوسان

تشكیل مدینه فاضله انسانی و رسیدن به جامعه مدنی به مفهوم واقعی كلمه (1)، تحقق دولت كریمه (2) و نیل به حكومت صالحان، كه یك نوید قرآنی است (3) ، آرزوی همه انسان های مومن، آرمان خواه و آزاده است و دست یافتن به چنین آرمانی بس والا، همت های بلند، اندیشه هایی ژرف و قامت هایی نستوه می طلبد.

یكی از رهیافت های مهم و ارجمند كه می تواند ما را در فراهم سازی اهداف بلند یاد شده یاری دهد تعلیم آیین زمامداری از كسی است كه معلمش مالك و حاكم ملك و ملكوت است و تعلیم او بشری نیست بلكه از سرچشمه وحی و كریمه "و یعلمكم ما لم تكونوا تعلمون (4) " مایه گرفته است از كسی كه باب علم پیامبر است: "انا مدینه العلم وعلی بابها" و چون به نص قرآن كریم: واتوا البیوت من ابوابها (5) ، در حكومت داری نیز باید به آن بزرگوار تاسی جست.

مقاله حاضر، كه برگرفته از بخش هایی از سخنان و رهنمودهای امیرمومنان علی(ع)است، گوشه ای از وظایف زمام داران را مشخص می كند.

اكنون با استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی نیل به اهداف دولت كریمه، بیش تر ازهر زمان فراهم شده و فرصتی است كه باید آن را غنیمت شمرد: ان فی ایام دهركم نفحات الا فترصدوا لها.

1- ارتباط مستقیم با مردم و نداشتن سخن گو
مردم باید بتوانند بدون هیچ گونه مانعی با حاكم و یا كارگزاران او ملاقات كنند و مشكلات و نیازهای خود را با وی در میان بگذارند. این مهم را حضرت وصی(ع) در نامه ای به قثكم بن عباس كه از جانب آن حضرت بر مكه معظمه حكم فرما بوده، گوشزد كرده است:

......... و لایكن لك الی الناس سفیر الا لسانك ، ولا حاجب الا وجهك ، و لاتحجبن ذاحاجه عن لقاءك بها... وانظر الی مااجتمع عندك من مال الله فاصرفه الی من قبلك من ذوی العیال و المجاعه... (6)

وباید تو را به مردم پیغام رسانی نباشد مگر زبانت (هر چه می خواهی خودت به ایشان بگو! نه مانند گردن كشان پیغام بفرستی) و نه دربانی مگر رویت (هر كه خواهد تو را بی مانع ببیند) و درخواست كننده ای را از ملاقات و دیدار خود جلوگیری مكن و بنگر (رسیدگی كن) به آن چه از مال خدا (بیت المال مسلمانان) نزد تو گرد می آید، پس آن را به كسان عیال مند و گرسنه نزد خود بده....

2- پرهیز از ستایش گران، متملقان و چاپلوسان
حاكم اسلامی باید به گونه ای رفتار كند كه ثناگویان و متملقان پی ببرند كه او از هرگونه ستایش گری و تملق بیزار است و با این شیوه به آن ها میدان ندهد، خوش داشتن مدح و ثنا و تعریف و تمجید، از پست ترین حالات حاكم شمرده شده است:

و ان من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس ان یظن بهم حب الفخر، ویوضع امرهم علی الكبر،و قد كرهت ان یكون جال فی ظنكم انی احب الاطرآء، و استماع الثناء، ولست بحمد الله كذلك، ولو كنت احب ان یقال ذلك لتركته انحطاطا لله سبحانه عن تناول ما هو احق به من العظمه و الكبریاء، وربما استحلی الناس الثناء بعد البلاء، فلا تثنو علی بجمیل ثناء لاخراجی نفسی الی الله و الیكم من البقیه فی حقوق لم افرغ من ادائها، و فرائض لابد من امضائها، فلا تكلمونی بما تكلم به الجبابره، و لاتتحفظوا منی بما یتحفظ به عند اهل البادره، ولا تخالطونی بالمصانعه (7)

و از پست ترین حالات حكم فرمایان نزد مردم نیكوكار آن است كه گمان دوستداری فخر و خودستایی به آن ها برده شود، و كردارشان حمل به كبر و خودخواهی گردد، و من كراهت دارم از این كه به گمان شما راه یابد كه ستودن و شنیدن ستایش را (از شما)دوست دارم، و سپاس خدا را كه چنین نیستم، و اگر هم دوست داشتم كه درباره من مدح و ثنا گفته شود این میل را از جهت فروتنی برای خداوند سبحان كه او به شمول عظمت و بزرگواری سزاوارتر است رها كرده از خود دور می نمودم، و بسا كه مردم مدح و ستایش را بعد از كوشش در كاری شیرین می دانند (زیرا فطری و جبلی است شخصی كه كار بزرگی انجام داده یا خدا او را موفق اخت ستودن و آفرین آن را دوست دارد)پس مرا برای اطاعت كردنم ازخدا و خوش رفتاریم با شما به ستودن نیكو ستایش نكنید از حقوقی كه باقی مانده و از ادای آن ها فارغ نگشته ام و واجباتی كه ناچار به اجرای آن ها هستم، و با من سخنانی كه با گردن كشان (برای خوش آمد آن ها) گفته می شود نگویید، و آن چه را از مردم خشمگین (بر اثر خشم آن ها) خودداری كرده پنهان می نمایید از من پنهان ننمایید، و به مدارات و چاپلوسی و رشوه دادن (به زبان) با من آمیزش نكنید. ....

امام(ع) هنگام رفتن به شام به كد خدایان و بزرگان انبار شهری در عراق برخورد می كند آنان به تعظیم و احترامش از اسب ها پیداه شده در پیش ركابش می دوند ولی نه تنها از كرنش آن ها خرسند نمی شود، بلكه آن را نهی می كند:

....ما هذ الذی صنعتموه؟ فقالوا: خلق منا نعظم به امراءنا فقال:

والله ماینتفع بهذا امراءكم ، وانكم لتشقون علی انفسكم فی دنیاكم، وتشقون به فی آخرتكم ، وما اخسر المشقه وراءها العقاب، و اربح الدعه معها الامان من النار (8)

این چه كاری بود كردید؟ گفتند: این خوی ما است كه سرداران و حكم رانان خود را به آن احترام می نماییم، پس آن بزرگوار (در نكوهش فروتنی برای غیر خدا) فرمود:

سوگند به خدا حكم رانان شما در این كار سود نمی برند و شما خود را در دنیاتان به رنج و در آخرتتان با این كار به بدبختی گرفتار می سازید (چون فروتنی برای غیر خدا گناه و مستلزم عذاب است) و چه بسیار زیان دارد رنجی (فروتنی برای غیر خدا)كه پس آن كیفر باشد، و چه بسیار سود دارد آسودگی (رنج نبردن برای خوش آمدن مخلوق) كه همراه آن ایمنی از آتش (دوزخ) باشد.

ونقل است كه حضرت وصی(ع) چون از جنگ صفین برگشته به كوفه آمد، حرب ابن شكركحلابیل شبامی كه از بزرگان قبیله خود بود، خواست پیاده در ركاب آن حضرت كه سوار بود برود، امام(ع) او را نهی كرد و در زیان جاه طلبی به او فرمود:

ارجع فان مشی مثلك مع مثلی فتنه للوالی ومذله للمومنن (9)

برگرد كه پیاده آمدن چون تویی بامانند من برای حكم ران، بلا و گرفتاری است (چون غرور و سرفرازی آرد كه مستلزم عذاب و كیفر الهی گردد) و برای مومن ذلت و خواری است (كه پیاده در ركاب سواری رود، و هر چه موجب گرفتاری و خواری باشد ترك آن واجب است).

3- تدین و دین باوری
دین داری حاكمان تاثیر شگرفی در تدین مردم و اصلاح جامعه دارد چنان كه در خبر آمده است: الناس علی دین ملوكهم (10) و نیز آمده است: الناس بملوكهم اشبه منهم بزمانهم (11). و غزالی در این باره می نویسد:

و نیكوترین چیزی كه پادشاه را بباید، دین درست است، زیرا كه دین و پادشاهی چون دو برادرند از یك شكم مادر آمده باید كه تیماردارنده مهم در كار دین بود، و گزارنده فرایض به وقت خویش و از هوا و بدعت و شبهت ها و ناشایست و آن چه در شریعت نقصان آورد، دور باشد. و اگر بشنود كه اندر ولایت او كسی متهم و بد دین ست بیاوردش وتهدید نمایدش تا توبه كند، یا عقوب كند، یا نفی كندش از ولایت خویش، تا مملكت او پاكیزه بود از اهل هوا و بدعت، و اسلام عزیز باشد. و ثغرها آبادان دارد به فرستادن سپاه و لشكر، و عز اسلام جوید و سنت پیغامبر تازه دارد، تا بدان محمود باشد نزدیك خلق، و نزدیك دشمنان با هیبت بود، و قدر و منزلت او بزرگ شود به نزد دوست و دشمن.

و بدان كه پارسایی مردمان از نیكو سیرتی ملك بود، ملك باید كه به كار رعیت از اندك و بسیار نظر كند، و به بدكردن ایشان هم داستان نباشد، و نیكو را گرامی می دارد، و به نیك كرداری پاداش دهدشان، و بدكرداری را از بدی بازدارد، و به بدكرداری ایشان را عقوبت كند و محابا نكند تا مردمان به نیكویی رغبت كنند و از بدی پرهیز كنند. و چون پادشاه با سیاست نبود، وبدكردار را رها كند، كار او با كار ایشان تباه شود.

و حكیمان گفته اند كه خوی رعیت از خوی ملك زاید كه مردم عامه تنگ چشم و بدكردار از ملوك شوند، از آن كه خوی ایشان گیرند. نبینی كه اندر تاریخ بیاورند كه ولیدبن عبد الملك خلیفه بود و همت او همه آبادانی كردن بود و همت سلیمان بن عبدالملك بسیار خوردن بود و خوش خوردن و آرزوی راندن، و همت عمكربن عبدالعزیز عبادت كردن بود. و محمدبن علی بن الفضل گفت: من هرگز ندانستم كه كار خلق با كار سلطان زمانه پیوسته است، تا دیدم به روزگار ولیدبن عبدالملك كه مردمان را همه همت باغ و بوستان و سرای بود، و به روزگار سلیمان بن عبدالملك همت مردمان به خوش خوردن بود و یكدیگران را گفتندی تو چه خورده ای و چه پخته ای و به روزگار عمربن عبدالعزیز همت مردمان عبادت كردن بود و قرآن خواندن و صدقه دادن و كارهای خیر كردن، تا بدانی كه به هر روزگار، مردم رغبت آن كنند كه سلطان ایشان كند از بد كردن و بدگفتن و آرزو و كام راندن. (12)

حسن بصری گوید: هر پادشاهی كه دین را بزرگ دارد، رعیت او را بزرگ دارند. (13)

4- داشتن سعه صدر و روحیه انتقادپذیری
حاكم باید سعه صدر داشته باشد، داشتن روحیه انتقادپذیری و سعه صدر از ابزار ریاست است: آله الریاسه سعه الصدر. (14)

امام(ع) با این كه خود معصوم و دور از هرگونه خطا و لغزش است آغوش خویش را بر مشورت با امت باز نموده و پذیرای هرگونه انتقاد است:

فلا تكفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل ، فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطی ء، ولا آمن ذلك من فعلی الا ان تكفی الله من نفسی ما هو املك به منی (15)

پس، از حق گویی یا مشورت به عدل خودداری ننمایید (با من بی پروا حق را گفته آن چه را درست و به عدل می دانید بیان كنید) زیرا من برتر نیستم از این كه خطا كنم و از آن در كار خویش ایمن نمی باشم مگر آن كه خدا از نفس من كفایت كند آن را كه او به آن از من مالك تر و تواناتر است.

5- ساده زیستی
امیرالمومنین، علی(ع) با اشاره به لزوم تاسی از پیامبر اسلام(ص) در ترغیب به ساده زیستی و پرهیز از تجمل گرایی فرموده است:

..... ولقد كان (صلی الله علیه وآله) یاكل علی الارض، ویجلس جلسه العبد، ویخصف بیده نقله، ویرقع بیده ثوبه، ویركب الحمارالعاری، ویردف خلفه، ویكون الستر علی باب بینه فتكون فیه التصاویر، فیقول: یا فلانه لاحدی ازواجه غیبیه عنی، فانی اذا نظرت الیه ذكرت الدنیا و زخارفها .... (16)

پیغمبر(ص) بر روی زمین طعام می خورد، و می نشست مانند نشستن بنده (دو زانو نشسته پا روی پا نمی انداخت) و به دست خود پارگی كفشش را دوخته و جامه اش را وصله می كرد، و بر خر برهنه سوار می شد، و پشت سرخویش (دیگری را) سوار می كرد. (روزی یكی از همسرانش) بر در خانه اش پرده ای كه در آن صورت ها نقش شده آویخته بود، پس فرمود: ای زن این پرده را از نظر من پنهان كن زیرا وقتی من به آن چشم می اندازم دنیا و آرایش های آن را به یاد می آورم.

در ادامه همین خطبه می فرماید:

والله لقد رفعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها ولقد قال لی قائل : الا تنبذها عنك ، فقلت اغرب عنی " فعند الصباح یحمد القوم السری" (17)

سوگند به خدا بر این جبكه خود چندان پینه دوختم تا این كه از دوزنده آن شرمنده شدم، و گوینده ای به من گفت: آیا آن را (بعد از این همه پینه) از خود دور نمی كنی؟! گفتم از من دور شو كه عند الصباح یحمد القوم السری (18)

یعنی هنگام بامداد از مردم شب رو سپاس گزاری می شود.

در جای دیگر بر ضرورت ساده زیستی حاكمان اسلامی این گونه استدلال می كند:

ان الله تعالی فرض علی ائمه الحق ان یقدروا انفسهم بضعه الناس كیلا یتبیغ بالفقیر فقره (19)

خدای تعالی بر پیشوایان حق واجب گردانیده كه خود را با مردمان تنگ دست برابر نهند تا این كه فقیر و تنگ دست را پریشانی اش فشار نیاورده نگران نسازد.

امام در موضعی دیگر خطاب به یكی از كارگزاران اش (عثمان بن حنكیف) از وی می خواهد كه در ساده زیستی از او تبعیت كند آن جا كه می فرماید:

الا و ان لكل ماموم اماما یقتدی به، ویستضی ء بنور علمه، الا وان امامكم قد اكتفی من دنیاه بطمریه، و من طعمه بقرصیه، الا وانكم لاتقدرون علی ذلك، ولكن اعینونی بورع و اجتهاد، و عفه و سداد، فو الله ماكنزت من دنیاكم تبرا، و لا ادخرت من غنائمها وفرا، و لا اعددت لبالی ثوبی طمرا (20)

آگاه باش هر پیروی كننده را پیشوایی است كه از او پیروی كرده به نور دانش او روشنی می جوید،بدان كه پیشوای شما از دنیای خود به دو كهنه جامه (ردا و ازار یعنی جامه ای كه سرتاپا را می پوشاند) و از خوراكش به دو قرص نان (جهت افطار و سحر، یا ناهار و شام) اكتفا كرده است، و شما بر چنین رفتاری توانا نیستید، ولی مرا بر پرهیزكاری و كوشش و پاكدامنی و درست كاری یاری كنید. به خدا سوگند از دنیای شما طلا نیندوخته، و از غنیمت های آن مال فراوانی ذخیره نكرده، و با كهنه جامه ای كه در بردارم جامه كهنه دیگری آماده ننموده ام.

این نكته، بسیار شایان توجه است كه امام(ع) با این كه هرگونه امكانات رفاهی برایش فراهم است زهد پیشه كرده و كارگزاران اش را به ساده زیستی توصیه و تاكید می كند و به راستی این عملكرد امام، حجتی است بر حاكمان و كارگزاران اسلامی در همه عصرها و نسل ها كه به آن بزرگوار اقتدا كنند. بیان، امیرمومنان(ع) در این خصوص چنین است:

ولو شئت لاهتدیت الطریق الی مصفی هذا العسل، ولباب هذا القمح، ونسائج هذا القز، ولكن هیهات ان یغلبنی هوای ، ویقودنی جشعی الی تخیر الاطعمه ولعل بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فی القرص، و لا عهد له بالشبع! ! او ابیت سبطانا وحولی بطون غرثی، واكبار حری، او اكون كما قال القائل:

وحسبك داء ان تبیت ببطنه و حولك اكباد تحن الی القد! (21)

و اگر بخواهم راه می برم به صافی و پاكیزگی این عسل و مغز این نان گندم و بافته های این جامه ابریشم، ولی چه دور است كه هوا و خواهش بر من فیروزی یابد، و بسیاری حرص مرا به برگزیدن طعام ها وادارد و حال آن كه شاید به حجاز (مكه و مدینه و سایر شهرهای آن) یا یمامه (شهری است از یمن) كسی باشد كه طمع و آز درقرض نان نداشته (چون در درسترس نیست) و سیر شدن را یاد ندارد! یا چه دور است كه من با شكم پر بخوابم و به دورم شكم های گرسنه و جگرهای گرم (تشنه) باشد، یا چنان باشم كه گوینده ای (حاتم بن عبدالله طائی) گفته:

وحسبك داء ان تبیت ببطنه و حولك اكباد تحن الی القد یعنی این درد برای تو بس است كه شب با شكم پر بخوابی و در گردت جگرها باشد كه قدح پوستی را آرزو كنند (و برای آنان فراهم نشود چه جای آن كه طعام داشته باشند).

حاكم اسلامی باید خود را در مشكلات و تلخ كامی های مردم سهیم و شریك بداند. در ادامه همین نامه ای كه گذشت حضرت می فرماید:

ااقنع من نفسی بان یقال امیر المومنین و لا اشاركهم فی مكاره الدهر؟ او اكون اسوه لهم فی جشوبه العیش (22)

آیا قناعت كنم كه به من بگویند زمام دار و سردار مومنین در حالی كه به سختی های روزگار با آنان همدرد نبوده یا در تلخ كامی جلو ایشان نباشم؟

6- عدالت خواهی، ظلم ستیزی و مبارزه با تبعیض
مقتدای عدالت خواهان عالم، امام امیرمومنان(ع) كه در این راه سر سپرد:

"قتل فی المحراب لشده عدله" در نهایت قاطعیت از هرگونه ظلم و تبعیض تبری جسته و هماره در پی اجرای حق و حاكمیت قسط و عدالت است، او كه قرآن ناطق است به عدالت گستری فرا می خواند: لیقوم الناس بالقسط (23) چنین می فرماید:

والله لان ابیت علی حسك السعدان مسهرا، واجر فی الاغلال مصفدا، احب الی من ان القی الله و رسوله یوم القیامه ظالما لبعض العباد، و غاصبا لشی ء من الحطام، وكیف اظلم احدا لنفس یسرع الی البلی قفولها، و یطول فی الثری حلولها (24)

سوگند به خدا اگر شب را بیدار بر روی خار سعدان (گیاهی است دارای خار سرتیز)

بگذرانم، و (دست و پا و گردن) مرا در غل ها بسته بكشند، محبوب تر است نزد من از این كه خدا و رسول را روز قیامت ملاقات كنم در حالی كه بر بعضی از بندگان ستم كرده چیزی از مال دنیا غصب كرده باشم، و چگونه به كسی ستم نمایم برای نفسی كه با شتاب به كهنگی و پوسیدگی باز می گردد (زود از جوانی و توانایی به پیری و ناتوانی مبدل می گردد) و بودن در زیر خاك به طول می انجامد؟!

انعطاف ناپذیری امام(ع) در اجرای عدالت، در شیوه برخورد حضرتش با عقیل به خوبی مشهود و عبرت انگیز است امام این درس پندآمیز را این گونه بیان می كند:

والله لقد رایت عقیلا وقد املق حتی استماحنی من بركم صاعا ورایت صبیانه شعث الشعور، غبر الالوان من فقرهم، كانما سودت وجوههم بالعظلم، وعاودنی موكدا، وكرر علی القول مرددا، فاصغیت الیه سمعی فظن انی ابیعه دینی واتبع قیاده مفارقاطریقتی، فاحمیت له حدیده، ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها، فضج ضجیج ذی دنف من المها، وكاد ان یحترق من میسمها، فقلت له: ثكلتك الثواكل یا عقیل، اتئن من حدیده احماها انسانها للعبه، و تجرنی الی نار سجرها جبارها لغضبه، اتئن من الاذی ولا ائن من لظی؟! (25)

سوگند به خدا (برادرم) عقیل را در بسیاری فقر و پریشانی دیدم كه یك من گندم (از بیت المال) شما را از من درخواست نمود، و كودكانش را از پریشانی دیدم با موهای غبار آلوده و رنگ های تیره مانند آن كه رخسارشان با نیل سیاه شده بود، و عقیل برای درخواست خود تاكید كرده سخن را تكرار می نمود، و من گفتارش را گوش می دادم، و گمان می كرد دین خود را به او فروخته از روش خویش دست برداشته دنبال او می روم (هر چه بگوید انجام می دهم) پس آهن پاره ای برای او سرخ كرده نزدیك تنش بردم تا عبرت گیرد، و از درد آن ناله و شیون كرد مانند ناله بیمار، و نزدیك بود از اثر آن بسوزد، به او گفتم: ای عقیل مادران در سوگ تو بگریند، آیا از آهن پاره ای كه آدمی آن را برای بازی خود سرخ كرده ناله می كنی، و مرا به سوی آتشی كه خداوند قهار آن را برای خشم افروخته می كشانی؟ آیا تو از این رنج (اندك)می نالی و من از آتش دوزخ ننالم؟!

در ادامه همین كلام، امام(ع) اظهار شگفتی می كند از كسی كه با آوردن رشوه ای، به ظاهر هدیه می خواهد امام را بفریبد تا به منظور باطل خود دست یابد تنفر امام از این گونه حركات، بسی درس آموز و عبرت انگیز است:

و اعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفه فی وعائها، ومعجونه شنئتها، كانما عجنت بریق حیه او قیئها، فقلت : اصله ام زكاه ام صدقه ؟ فذلك محرم علینا اهل البیت فقال : لاذا او لا ذاك ، ولكنها هدیه ، فقلت: هبلتك الهبول، اعن دین الله اتیتنی لتخدعنی؟ امختبط ام ذو جنه ام تهجر ؟ والله لو اعطیت الاقالیم السبعه بما تحت افلاكها علی ان اعصی الله فی نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلته وان دنیاكم عندی لاهون من ورقه فی فم جراده تقضمها، مالعلی ولنعیم یفنی، ولذه لاتبقی، نعوذ بالله من سبات العقل، وقبح الزلل، وبه نستعین(26)

وشگفت تر از سرگذشت عقیل آن است كه شخصی (اشعث بن قیس كه مردی منافق و دورو و دشمن امام(ع) بود و آن حضرت هم او را دشمن می داشت) در شب نزد ما آمد با ارمغانی در ظرف بسته و حلوایی كه آن را دشمن داشته به آن بدبین بودم به طوری كه گویا با آب دهن یا قی مار خمیر شده بود، به او گفتم: آیا این هدیه است یا زكات یا صدقه كه زكات و صدقه بر ما اهل بیت حرام است، گفت: صدقه و زكات نیست، بلكه هدیه است، پس (چون از آوردن این هدیه منظورش باطل و در واقع رشوه بود)گفتم: مادرت در سوگ تو بگرید، آیا از راه دین خدا آمده ای مرا بفریبی، یا درك نكرده نمی فهمی (كه از این راه می خواهی مرا بفریبی) یا دیوانه ای یا بیهوده سخن می گویی؟ سوگند به خدا اگر هفت اقلیم را با هر چه در زیر آسمان های آن هاست به من دهند برای این كه خدا را درباره مورچه ای كه پوست جوی از آن بربایم نافرمانی نمایم نمی كنم، و به تحقیق دنیای شما نزد من پست تر و خوارتر است از برگی كه در دهن ملخی باشد كه آن را می جود، چه كار است علی را با نعمتی كه از دست می رود، و خوشی كه بر جا نمی ماند، به خدا پناه می برم از خواب عقل (وبی خبر ماندن او از درك مفاسد و تباهكاری های دنیا) و از زشتی لغزش (و گمراهی) و (در جمیع حالات)تنها از او یاری می جوییم.

و در نصیحه الملوك آمده است:

وسلطان به حقیقت آن است كه عدل كند در میان بندگان او، و جور و فساد نكند، كه سلطان جائر شوم بود(به فتح باء و واو)، و بقا نبودش زیرا كه پیغامبر(ص) گفت:

الملك یبقی مع الكفر ولایبقی مع الظلم ......پس بباید دانستن كه آبادانی و ویرانی جهان از پادشاهان است، كه اگر پادشاه، عادل بود، جهان آبادان بود، و رعیت ایمن بود و چون پادشاه ستمكار بود، جهان ویران شود، چنان كه به وقت ضحاك و افراسیاب و مانند ایشان. (27)

7- قاطعیت در مجازات خائنین به بیت المال
از وظایف مهم حاكم اسلامی برخورد قاطع داشتن با خائنان به بیت المال مسلمین است چنان چه در این امر سستی شود و به جای عزل و محرومیت و مجازات، مامور متخلف در جای دیگری احیانا با سمتی بالاتر از منصب قبلی استخدام شود، موجبات بدبینی مردم را نسبت به نظام فراهم می كند و در روحیه مدیران و كارمندان وظیفه شناس نیز تاثیر سوء می گذارد. قاطعیت امام امیرالمومنین(ع) در مقابل خائنان به بیت المال، الگوی رفتاری مناسبی برای همه زمامداران است، ایشان درنامه ای به یكی از كارگزاران اش كه از بیت المال مسلمین سوء استفاده كرده می نویسد:

... فسبحان الله! اما نومن بالمعاد؟ او ما تخاف نقاش الحساب ؟ ایها المعدود كان عندنا من ذوی الالباب، كیف تسیغ شرابا وطعاما وانت تعلم انك تاكل حراما وتشرب حراما؟ وتبتاع الاماء وتنكح النساء من مال الیتامی والمساكین و المومنین المجاهدین الذین افاء الله علیهم هذه الاموال ، و احرز بهم هذه البلاد !! فاتق الله و اردد الی هولاء القوم اموالهم، فانك ان لم تفعل ثم امكننی الله منك لاعذرن الی الله فیك ، ولاضربنك بسیفی الذی ماضربت به احدا الا دخل النار ! والله لو ان الحسن والحسین فعلا مثل الذی فعلت ماكانت لهما عندی هواده، ولاظفرا منی باراده حتی آخذ الحق منهما، وازیل الباطل عن مظلمتهما، واقسم بالله رب العالمین: مایسرنی ان ما اخذته من اموالهم حلال لی اتركه میراثا لمن بعدی ..... (28)

خدا را تسبیح كرده او را از هر عیب و نقصی منزه می دانم (شگفتا) آیا تو به معاد و بازگشت ایمان نداری، یا از موشكافی درحساب و بازپرسی (در آخرت) نمی ترسی؟ ای آن كه نزد ما از خردمندان به شمار می آمدی، چگونه آشامیدن و خوردن (آن مال) را جایز و گوارا، دانی با این كه می دانی حرام می خوری و حرام می آشامی و كنیزان خریده، زنان نكاح می كنی از مال یتیمان و بی چیزان و مومنان جهادكنندگانی كه خدا این مال را برای آنان قرار داده، و به آن ها این شهرها را (از دشمنان) محافظت و نگاهداری نموده است، پس از خدا بترس و مال های این گروه را به خود بازگردان كه اگر این كار نكرده باشی و خدا مرا به تو توانا گرداند هرآینه درباره (به كیفر رساندن) تو نزد خدا عذر بیاورم و تو را به شمشیرم كه كسی را به آن نزده ام مگر آن كه در آتش داخل شده بزنم! و به خدا سوگند اگر حسن و حسین كرده بودند مانند آن چه تو كردی با ایشان صلح و آشتی نمی كردم و از من به خواهشی نمی رسیدند تا این كه حق را از آنان بستانم، و باطل رسیده از ستم آن ها را دور سازم، و سوگند به خدا پروردگار جهانیان آن چه را كه از مال ایشان برده ای به حلال اگر برای من باشد مرا شاد نمی كند كه آن را برای پس از خود ارث بگذارم.

امام(ع) در نامه دیگری به "مصقله بن هبیره شیبانی" كه از سوی آن حضرت بر یكی از ولایات فارس حاكم بوده و در تقسیم غنائم بی عدالتی كرده است وی را سرزنش نموده می نویسد:

بلغنی عنك امر ان كنت فعلته فقد اسخطت الهك ، واغضبت امامك انك تقسم فی ء المسلمین الذی حازته رماحهم وخیولهم ، واریقت علیه دماوءهم ، فیمن اعتامك من اعراب قومك.

فو الذی فلق الحبه وبرا النسمه لئن كان ذلك حقا لتجدن بك علی هوانا ولتخفن عندی میزانا، فلاتستهن بحق ربك، ولا تصلح دنیاك بمحق دینك، فتكون من الاخسرین اعمالا الا وان حق من قبلك وقبلنا من المسلمین فی قسمه هذا الفی ء سواء یردون عندی علیه ویصدرون عنه (29)

به من از تو خبری رسیده كه اگر آن را به جا آورده باشی خدای خود را به خشم آورده ای و امام و پیشوایت را غضبناك ساخته ای (كه باید از تو انتقام بكشد زیرا خبر رسیده) كه تو اموال مسلمان ها را كه نیزه ها و اسب هاشان آن را گرد آورده، و خون هاشان بر سر آن ریخته شده در بین عرب های خویشاوند خود كه تو را گزیده اند قسمت می كنی پس سوگند به خدایی كه دانه را (زیر زمین) شكافته، وانسان را آفریده اگر این كار (كه خبر داده اند) راست باشد، از من نسبت به خود زبونی یابی، از مقدار و مرتبه نزد من سبك گردی، پس حق پروردگارت را خوار نگردانده و دنیایت را به كاستن دینت آباد مكن كه (در روز رستخیز) در جرگه آنان كه از جهت كردارها زیان كارترند خواهی بود. آگاه باش حق كسی كه نزد تو و نزد ما است از مسلمان ها در قسمت نمودن این مال ها یكسان است. پیش من بر سر آن مال می آیند و می روند (چنان كه هر كس برای آب بر سرچشمه رفته بر می گردد و چشمه بی تفاوت به همه آب می بخشد، بنابراین حق نداری كه آن مال ها را به خویشاوندان ات اختصاص دهی.

8- وظیفه ماموران مالیاتی و نحوه برخورد آنان با مودیان مالیات
شیوه جمع آوری مالیات و وظایفی كه ماموران اخذ مالیات بر عهده دارند را باید از وصیتی كه حضرت وصی(ع) به یكی از متصدیان جمع آوری زكات نگاشته است آموخت:

انطلق علی تقوی الله وحده لاشریك له، ولا تروعن مسلما، ولا تجتازن علیه كارها، ولا تاخذن منه اكثر من حق الله فی ماله،فاذا قدمت علی الحی فانزل بمائهم من غیر ان تخالط ابیاتهم ،ثم امض الیهم بالسكینه والوقار حتی تقوم بینهم فتسلم علیهم ، ولا تخرج بالتحیه لهم ثم تقول: عباد الله، ارسلنی الیكم ولی الله وخلیفته لاخذ منكم حق الله فی اموالكم ، فهل لله فی اموالكم من حق فتودوه الی ولیه؟ فان قال قائل : لا فلاتراجعه، وان انعم لك منعم فانطلق معه من غیر ان تخیفه اوتوعده او تعسفه او ترهقه، فخذ ما اعطاك من ذهب او فضه... (30)

برو با پرهیزگاری و ترس از خدای یگانه بی همتا (در گفتار وكردارت خدا را در نظر داشته باش) و (چون فرمان روا هستی) مسلمانی را مترسان (چنان كه عادت و روش حكم رانان ستم گر است) و بر (زمین و باغ) او گذر مكن در صورتی كه كراهت داشته به دل خواه او نباشد، وبیش تر از حقی كه خدا در دارایی او دارد (امر فرموده بپردازد)

از او مگیر، پس چون به قبیله ای رسیدی بر سر آب آن ها فرود آی بدون آن كه به خانه هاشان درآیی، بعد از آن با آرامش به سوی ایشان برو تا بین آنان بایستی، پس بر آن ها سلام كن، و درود بر ایشان را كوتاه منما (با آنان بی اعتنایی و كم احترامی مكن) پس از آن می گویی: ای بندگان خدا، دوست و خلیفه خدا مرا به سوی شما فرستاده تا حق و سهم خدا را از دارایی تان (زكاتی كه به اموال تعلق گرفته)

از شما بستانم، آیا خدا را در دارایی تان حق و سهمی هست كه آن را به ولی او بپردازید؟ پس اگر گوینده ای گفت: نیست (زكات به من تعلق نگرفته) به او مراجعه نكن (دوباره سراغش مرو) و اگر گوینده ای به تو گفت: هست همراهش برو بدون آن كه او را بترسانی و بیم دهی، یا بر او سخت گرفته او را به دشواری واداری، پس بگیر آن چه از طلا و نقره به تو می دهد.

رعایت انصاف و عدالت و ادب و احترام نسبت به مودیان مالیات از جمله درس هایی است كه از این مكتوب ارزشمند امام(ع) می توان فرا گرفت، نمونه ای از عدالت خواهی و ظلم ستیزی حضرت را سوده خطاب به معاویه و در اعتراض و شكایت از مامور جمع آوری زكات این چنین باز گفته است:

سوده: درود خداوند بر آن روان، كه در گور خفت و با مرگ او عدالت و دادگری به خاك سپرده شد. او هم پیمان حق و راستی بود و حق را با هیچ چیز، عوض نمی كرد، حق و ایمان در او یك جا فراهم آمده بود.

معاویه: این چه كسی است؟

سوده: حضرت علی بن ابی طالب(ع) به یاد دارم كه نزد او رفتم و می خواستم از مامور جمع آوری زكات شكایت كنم، آن گاه رسیدم كه او به نماز بر می خاست، اما تا مرا دید به نماز نیاغازید و بارویی گشاده و مهربان فرمود: آیا حاجتی داری؟ گفتم: آری و شكایت خود را عرض كردم. آن گرامی هم چنان كه بر آستانه نماز خویش ایستاده بود گریست و آن گاه به خداوند گفت: خدایا تو آگاه و شاهد باش كه من هرگز فرمان ندارم كه او (، آن مامور) به بندگانت ستم كند و بی درنگ قطعه پوستی در آورد و بعد از نام خدا و آیه ای از قرآن چنین نوشت: آن گاه كه نامه ام را خواندی دست و بالت را جمع كن تا كسی را بفرستم آن ها را از تو تحویل بگیرد و نامه را به من داد، سوگند به خداوند كه نه آن را بست و نه مهر كرد نامه را به آن مامور دادم و او معزول گردید و از نزد ما رفت (31)

غزالی در نصیحه الملوك آورده است:

و نباید كه هیچ پادشاه روا دارد كه عاملان وی از رعیت چیزی به ناحق بستانند چنان كه به حكایت آمده است:

عاملی از آن نوشروان سه بار هزار هزار درم افزون از خراج به نوشروان فرستاد بفرمود تا زیارت از آن به خداوندان دركم باز دادند و عامل را بردار فرمود كردن.

و هر پادشاهی كه از رعیت به جور چیزی بستاند و در خزینه نهند، چنان بود كه كسی بنیاد دیواری كنكد و هنوز خشك ناشده و تر بوكد سر دیوار بر نهد تا نه سر ماند و نه بن.

و پادشاه باید كه جهان هم چنان تیمار دارد كه خانه خویش را، تا جهان آبادان بوكد، و پادشاه باید كه آن چه ستاند به اندازه ستاند، و آن چه بخشد به اندازه بخشد، كه این هر یكی را حدی و اندازه ای هست. (32)

حقوق متقابل حاكم و مردم در حكومت اسلامی
در بخشی از خطبه ای كه حضرت وصی(ع) در صفین ایراد كرد آمده است:

ثم جعل سبحانه من حقوقه حقوقا افترضها لبعض الناس علی بعض ، فجعلها تتكافا فی وجوهها ویوجب بعضها بعضا. ولا یستوجب بعضها الا ببعض. واعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالی علی الرعیه وحق الرعیه علی الوالی. فریضه فرضها الله سبحانه لكل علی كل ، فجعلها نظاما لالفتهم وعزا لدینهم ، فلیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاه... (33)

پس خداوند سبحان از جمله حقوق خود برای بعض مردم بر بعض دیگر، حقوقی واجب فرموده، و حقوق را در حالات مختلفه برابر گردانیده، وبعضی آن ها را در مقابل بعضی دیگر واجب نموده و بعضی از آن حقوق وقوع نمی یابد مگر به ازای بعضی دیگر (مثلا زن نسبت به شوهر حق نفقه ندارد مگر در برابر اطاعت و پیروی از او، و هم چنین سایر حقوق مانند حق پدر بر فرزند و مالك بر مملوك و همسایه بر همسایه و خویش بر خویش و به عكس).

و بزرگ ترین حق ها كه خداوند سبحان واجب گردانیده حق والی است بر رعیت و حق رعیت است بر والی (زیرا فساد و تباه كاری در آن عمومیت داشته و در سایر حقوق، جزئی است). و این حكم را خداوند سبحان برای هر یك از والی و رعیت بر دیگران واجب فرموده است، و آن را سبب نظم و آرامش برای دوست داری ایشان یكدیگر را و ارجمندی برای دینشان قرار داده، پس حال رعیت نیكو نمی شود مگر به خوش رفتاری حكم فرمایان، و حال حكم فرمایان نیكو نمی گردد مگر به ایستادگی رعیت در انجام دستور ایشان، پس هرگاه رعیت حق والی و والی حق رعیت را ادا نمود حق در بین ایشان ارجمند و قواعد دینشان برقرار و نشانه های عدل و درست كاری بر پا و سنن ها (احكام پیامبر اكرم(ص » در مواضع خود جاری گردد، و بر اثر آن روزگار اصلاح می شود، و به پایندگی دولت و سلطنت امید می رود، و طمع های دشمنان از بین می رود (اجانب را بر ایشان تسلطی نخواهدبود). و اگر رعیت بر والی غلبه یابد (اوامر و نواهی او را به كار نبندد) یا والی بر رعیت تعدی و ستم كند آن گاه اختلاف كلمه رخ دهد (سخن یك جور نگویند و با هم یك دل نباشند) و نشانه های ستم آشكار و تباهكاری ها در دین بسیار و عمل به سنت ها رها شود، پس به خواهش نفس عمل گشته احكام شرعیه اجرا نشود، و دردهای اشخاص (دزدی و خون ریزی و ناامنی و گرانی و گرفتاری) بسیار گردد، و برای ادا نشدن حق بزرگ و اجرای باطل و نادرست كسی اندوهگین و نگران نشود، پس آن زمان، نیكوكاران خوار و بدكاران، ارجمند شوند، و واخواهی های خدا نزد بندگان (به سبب گناهان بی شمار) بسیار شود، پس در ادای آن حق بر شما باد اندرز دادن و كمك به یكدیگر كه (بر اثر سعادت و نیك بختی دنیا و آخرت را به دست آورید، زیرا) كسی به حقیقت طاعت و فرمان بری شایسته خدا نمی رسد اگر چه برای به دست آوردن رضا و خشنودی او حریص بوده كوشش بسیار در عمل و بندگی داشته باشد (پس نباید شخص گمان كند در اندرزدادن به دیگری و یاری نمودن حق آن چه شایسته خداست به جا آورده) ولی از جمله حقوق واجبه خدا بر بندگان اندرز دادن و كمك و یاری به یكدیگر است برای اجرای حق بین خودشان به قدر كوشش و توانایی، و نیست مردی بی نیاز از كمك شدن به آن چه خداوند از حق خود كمك به او را واجب گردانیده هر چند مقام و مرتبه او بزرگ بوده و در دین برتری داشته باشد (بنابراین كسی نیست كه در راه حق و آن چه بر او واجب است به یاری دیگری نیازمند نباشد) و نیست مردی كه باید دیگری را برای ادای حق یاری كند یا او را یاری نمایند هر چند مردم او را خرد شمرده در دیده كوچك آید (پس گمان نرود كه برای ادای حق از مردم بی قدر نباید كمك خواست یا ایشان را نباید كمك نمود، زیرا رونق ملك و ملت به كمك خرد و بزرگ و توانا و ناتوان است).

در جای دیگر برخی دیگر از این حقوق متقابل را این گونه بیان فرموده است:

الا وان لكم عندی ان لا احنجز دونكم سرا الا فی حرب ، ولا اطوی دونكم امرا الا فی حكم ، ولا اوخر لكم حقا عن محله، ولا اقف به دون مقطعه، وان تكونوا عندی فی الحق سواء، فاذا فعلت ذلك وجبت لله علیكم النعمه، ولی علیكم الطاعه، وان لاتكنصوا عن دعوه، ولاتفرطوا فی صلاح ، وان تخوضوا الغمرات الی الحق، فان انتم لم تستقیموا لی علی ذلك لم یكن احد اهون علی ممن اعوج منكم ، ثم اعظم له العقوبه، ولا یجد عندی فیها رخصه.. (34)

آگاه باشید حق شما بر من آن است كه رازی را از شما پوشیده ندارم مگر درجنگ (كه فاش شدن اسرار جنگ، دشمن را بر آن آگاه می سازد) و كاری را بدون شولار با شما انجام ندهم مگر در حكم شرعی (كه مشورت لازم نیست زیرا همه احكام را باید از من بیاموزید) و در رساندن حقی را كه به جاست برای شما كوتاهی نكنم و از آن پی استوار نمودن و تمام كردنش دست برندارم و این كه شما در حق نزد من برابر باشید (یكی را بر دیگری برتری ندهم) پس هرگاه رفتار من با شما چنین شد بر خدا است كه نعمت را بر شما تمام كند، و حق من بر شما پیروی و فرمان برداری است و این كه از فرمان من رو برنگردانید، و در كاری كه صلاح بدانم كوتاهی ننمایید، و در سختی های راه حق فرو روید (متحمل رنج ها گردید تا حق را بیابید) پس اگر شما این ها را درباره من به جا نیاورید كسی از كجرو شما نزد من خوارتر نیست، پس او را به كیفر بزرگ می رسانم و نزد من رخصت و رهایی برای او نمی باشد.

آیین زمام داری از دیدگاه حكیمان
معاویه، احنف قیس را پرسید كه: یا ابا یحیی كیف الزمان زمانه چه طور است؟ قال:

الزمان انت ان صلحت صلح الزمان وان فسدت فسد الزمان گفت: زمانه تویی اگر تو، به صلاح باشی او به صلاح باشد، و اگر تو به فساد مشغول شوی وی نیز به فساد مشغول شود. (35)

سفیان ثوری رحمه الله گوید:بهترین پادشاه آن است كه بااهل علم مجالست كند. (36)

خداوند كتاب گوید: واجب است بر پادشاهان خردمند و بزرگوار كه در این اخبار نگاه كنند تا از روزگار ولت خویش بهره برگیرند كه این چرخ بر یك گردش نماند و بر دولت اعتماد نیست، و قضای آسمانی را به سپاه و خزینه باز نتوان داشتن، و چون دولت تاب باز دهد همه ناچیز گردد و پشیمانی سود ندارد. (37)

ملكی را كه ملك ازو برفته بود پرسیدند كه چرا دولت از تو روی بر گردانید؟

گفت غره شدن من به دولت و نیروی خویش، و بسنده كردن به دانش خویش، و غافل بودن من از مشورت كردن، و به پای كردن مردمان دون را به شغل های بزرگ، و ضایع كردن حیلت به جای خویش، و چاره كار ناساختن اندر وقت حاجت بدو، و آهستگی و درنگ در وقت آن كه شتاب باید كردن، و روا ناكردن حاجات مردمان.(38)

پادشاه باید كه حلیم بود و شتاب زده نبود. (39)

چهار چیز بر ملوك فریضه است: زدودن ملك خویش را از بی اصلان، و آباد داشتن ملك به نزدیك داشتن خردمندان، و نگاهبان كردن بر مملكت رای پیران، و زیادت كردن پادشاهی به كم كردن بدان. (40)

پادشاه باید كه كار خویش به دست ناسزاواران باز ندهد [و اندر دست خداوندان اصل و نسبت نهد] كه اگر به دست ناسزا دهد ملك خویش به باد دهد و مملكت ویران شود و خلل های بسیار پدید آید از هر روی و هر جنسی. (41)

بزرجمهر گوید: ملك را در ملك نگاه داشتن كمتر از بوستان بان نباید بودن كه بوستان خویش را نگاه می دارد و چون اسپرغم كارد و اندر آن میان گیاهی برآید، زود آن گیاه را بر كند تا جای اسپرغم نگیرد.(42)

افلاطون گوید: كه هر پادشاهی كه او را بر دشمن ظفر خواهد بودن علامت ها و نشانه های او آن بود كه به تن خویش قوی بود، و به زبان خاموش بود، و به دل با رای و تدبیر بود، و با خرد بود، و اندر ملك با شرف بود، و در دل مردمان شیرین بود و اندر كارها آهسته بوكد و از روزگارهای گذشته با تجربت بود و اندر دین با صلابت بود، و هرپادشاهی كه این خصلت ها همه در وی بود اندر چشم دشمن با هیبت و بی عیب بود، و چون حول و قوت خویش از خدای تعالی بیند [نه از مردمان] اگر چه دشمن قوی باشد دست ظفر او را بود، قوله تعالی: كم من فئه قلیله غلبت فئه كثیره باذن الله والله مع الصابرین.(44-43)

سقراط گوید: هر پادشاهی كه پادشاهی بر وی بخواهد ماندن علامت او آن است كه دین و عدل اندر دل وی دوست بود، و خرد به وی نزدیك بود تا خردمندان به وی نزدیك شوند، و دانش را طلب كار بود تا دانایان او را بدانند، و هنرها را بزرگ دارد تا هنریان بزرگ شوند، و ادیبان را بپرورد تا ادب شاخ زند، و عیب جویان را دور دارد تا از عیب ها دور شود، و هر پادشاهی كه این خصلت ها اندرو نبود از پادشاهی خویش شادی نبیند و نزدیكان و هم نشینان او [اگر چه چنین باشند چون پادشه را دانش نبود] بر دست او هلاك شوند كه هلاك شدن از بی دانش پدیدار آید و همه عیب ها از بی خردی خیزد. (45)

واجب بود سلطان را كه چون رعیت وی بیچاره شوند و به سختی درمانند ایشان را فریاد رسد، خاصه آن وقت كه قحط افتد و اندر مانند از معیشت خویش، پادشاه باید كه ایشان را طعام دهد و از خزینه یاری كند به مال و نگذارد كه حشم وی بر رعیت ستم كنند، كه آن گاه مردمان درویش گردند و از ولایت تحویل كنند و دخل های سلطان شكسته شود و منفعت به انبار داران و محتكران بازگردد و دعای بكد و بدنامی به سلطان بماند و از این سبب بود كه ملوك پیشین از این حال ها پرهیز كردندی و از خزینه رعیت را یاری دادندی. (46)

پی نوشت ها:

1. اشاره و اهتمام به امر خطیر رهبری است درحكومت اسلامی در قرآن كریم، مدنیت مكه و شرافت آن به حلول پیامبر در آن جاست: وانت حل بهذا البلد و مدینه پیش از هجرت پیغمبر(ص) یثرب است، نه مدینه: یا اهل یثرب لامقام لكم بها. جامعه مدنی به تعبیر ما جامعه ای است كه رهبری در راس هرم آن و حاكمیت ارزش های دینی و پاسداری از آن ها در زمره اهم وظایف زمام داران در شمار است.

2. چنان كه در دعای افتتاح می خوانیم: اللهم انا نرغب الیك فی دوله كریمه تعز بها الاسلام واهله وتذل بها النفاق واهله و.....

3. انبیا (21) آیه 105: ولقد كتبنا فی الزبور من بعد الذكر ان الارض یرثها عبادی الصالحون و امام باقر(ع) فرمود: مراد از صالحون در آیه، یاران مهدی اند.

4. بقره(2) آیه 151.

5. بقره(2) آیه 189.

6. نهج البلاغه، (نامه 67)، ص 1063.

7. همان، خطبه 207، ص 686 687.

8. همان، حكمت 36، ص 1104.

9. همان حكمت، 314، ص 1239.

10 و 11. نصیحه الملوك، ص 110.

12. همان، ص 106 108.

13. همان، ص 150.

14. غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 329 (هفت جلدی، چاپ دانشگاه تهران).

15. نهج البلاغه، خطبه 207، ص 687.

16. همان، خطبه 159، ص 509 510.

17. همان، خطبه 159، ص 512.

18. مجمع الامثال میدانی (بیروت، دار الكتب العلمیه، 1408) ج 2، ص 5، شماره 2382:

یضرب للرجل یتحمل المشقه رجا الراحه، این مكثكل برای كسی گفته می شود كه رنج بر خورد تحمیل می نماید تا آسایش یابد، چنان كه كاروان درگرمای تابستان چون در شب راه روند و از بی خوابی رنج برند بامداد كه به منزل رسیده از سختی گرما رهیدند مورد تمجید شنونده ها قرار خواهند گرفت. (ترجمه فیض.)

19. نهج البلاغه، كلمه 200، ص 663.

20. همان، نامه 45، ص 966.

21. همان، نامه 45، ص 970.

22. همان، نامه 45، ص 971.

23. حدید (57) آیه 25.

24. نهج البلاغه، كلام 215، ص 713.

25. همان، كلام 215، ص 713.

26. همان، كلام 215، ص 713 714.

27. امام محمد عزالی، نصیحه الملوك، تصحیح جلال الدین همایی (تهران، دانشگاه تهران، 1351) ص 82 83.

28. نهج البلاغه، نامه 41، ص 957.

29. همان، نامه 43، ص 961 962.

30. همان، نامه 25، ص 879 880.

31. سفینه البحار، ج 1، ص 671 672، نقل و ترجمه از پیشوای اول امیرمومنان علی علیه السلام (قم، در راه حق، 1369) ص 19 20.

32. نصیحه الملوك، ص 136 137.

33. نهج البلاغه خطبه 207، ص 683 684 (ترجمه فیض الاسلام).

34. نهج البلاغه، نامه 50، ص 982 983.

35. امام محمد غزالی، نصیحه الملوك، ص 152 153.

36. همان، ص 160.

37. همان، ص 162.

38. همان ص 165.

39. همان، ص 139.

40 و 41. همان، ص 143.

42. همان، ص 151.

43. بقره(2) آیه 249.

44. غزالی، همان، ص 151.

45. همان، ص 151 152.

46. همان، ص 167.

 


چاپ   ایمیل