جريان‏ شناسى تقريب مذاهب اسلامى

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 16 - 31 دقیقه)

نزديك به يك قرن است كه مسئلة تقريب مذاهب به يكي از محورهاي گفت‌وگو در بين مصلحان، متفكران و نيز متعصبان مذاهب گوناگون اسلامي تبديل شده است. بسياري از متفكران و مصلحان مسلمان از سر دلسوزي و خردمندي، و البته عده‌اي نيز از سر مصالح سياسي، شعار تقريب را سر داده‌اند، از آن سوي، مخالفِت مخالفانِ تقريب نيز از سر اعتقاد و شور ديني است، گرچه گروهي اندك نيز از روي مصالح سياسي بر طبل تفرقه مي‌كوبند.

مي‌توان اين انديشه‌ها و آثار ناظر به تقريب را در چند جريانِ كلي‌تر دسته‌بندي كرد. اين كار مي‌تواند ما را در شناخت رويكردي كه تقريب را ماندگار و پايدار مي‌سازد ياري كند. اين مقاله پس از گزارش اجمالى آثار نوشته‌شده دربارۀ تقريب و دسته‏بندى آنها، به جريان‏شناسى تقريب مى‏پردازد. براي اين منظور نخست از ملاک يک جريان تقريبى سخن رفته است و آنگاه پنج جريان بدين ترتيب معرفى شده‌اند: 1. مخالفان تقريب، 2. وحدت سياسى اجتماعى، 3. تأکيد بر مشترکات و معذور دانستن يکديگر در موارد اختلافى، 4. تفسير خاص از مسئله امامت، و 5. تأکيد بر مشترکات و بازنگرى موارد اختلافى. در هر جريان، مهم‏ترين آثار نوشته شده و شخصيت‏هاى آن از ميان شيعه و اهل سنت معرفي شده است.

 کليدواژه‏ ها: تقريب، جريان‏شناسى، دار التقريب، مجمع التقريب، مذاهب اسلامي

 مقدمه

مسئله تقريب مذاهب اسلامى كه نزديك به يك قرن است در جهان اسلام محور گفت‌وگو‌هاى مصلحان، متفكران و نيز متعصبان مذاهب گوناگون است، به حدى از رشد و كمال رسيده كه سزاوار است از بيرون نگريسته و تحليل شود و رويكردها و تحريرها و تقريرهايى كه از آن صورت گرفته به بحث درآيد تا موضوع و محل نزاع شفاف‏تر گردد. تقريب ميان مذاهب را طيف‏هاى وسيعى از متفكران و مصلحان از سر دلسوزى و خردمندى دنبال مى‏كنند، چنان‌كه عده‏اى اندك نيز از سر مصالح سياسى در پى ‏آن‌اند. مخالفان تقريب نيز عمدتاً از سر اعتقاد و سوز دينى آن را دنبال مى‏كنند، گرچه گروهى اندك از روى مصالح سياسى بر طبل تفرقه مى‏كوبند و آتش نزاع را شعله‏ور نگه مى‏دارند. در اين نوشتار تلاش مى‏شود رويكردهاى گوناگونى كه در هر دو طيفِ مخالفان و موافقان تقريب مطرح‌اند گزارش شود.

پيش از پرداختن به جريان‏شناسى و گزارش رويكردها، توجه به چند نكته ضرورى است:

الف) تاكنون در باب تقريب منابع بسيار به چاپ رسيده است مرورى بر اين منابع مى‏تواند مقدمه‏اى براى جريان‏شناسى تلقى گردد. دكتر احمد زقاقى آثارى را كه تاكنون دربارة وحدت نوشته شده‌اند به شش گروه تقسيم كرده است:

1. پژوهش‏هايى كه نويسندگان آنها تلاش كرده‏اند از سختى تحقق وحدت بكاهند و موانع درونى نزد علماى فريقين را بشكنند. نمونه اين آثار مقالات منتشر شده در مجله رسالة الاسلام در قاهره است كه از سوى جماعة التقريب بين المذاهب الاسلامية (دار التقريب) منتشر مى‏شد.

2. گردآورى مقالات پراكنده در مجله رسالة الاسلام كه نمونه آن را در كتاب قصة التقريب گردآورده محمّد المدنى سردبير رسالة الاسلام و نيز الوحدة الاسلامية أو التقريب بين المذاهب السبعة، اثر عبدالكريم بى‌آزار شيرازى مى‏توان ديد.

3.بررسى‏هاى تحليلى و نقدى در يك موضوع معين فقهى، كلامى، تاريخى، اصولى و... كه نمونه آن را در مجله رسالة التقريب وابسته به مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى و يا مقالات ارائه‌شده در كنفرانس‏هاى سالانه وحدت اسلامى و همايش‏هاى مجمع التقريب و سازمان تبليغات اسلامى (همگى در ايران)) مى‏توان ديد؛ مانند مقاله«عمليات الخطأ والانحراف والتصحيح والالتقاء في الفكر السياسى الاسلامى» نوشته دكتر كليم صديقى و مقاله «خطوات من اجل التقريب الحقيقى» نوشته صائب عبدالحميد.

4.پژوهش‏هاى علمى تطبيقى كه نويسندگان آنها براي تقويت مذهب خود با نگاه تقريبى تلاش كرده‌اند. به تعبير ديگر ظاهر آن تقريب و باطن آن دعوت به مذهب نويسنده و دفاع از آن است؛ از قبيل: معالم المدرستين، علامه عسكرى، الخطط السياسية لتوحيد الامة الاسلامية از احمد حسين يعقوب و الصياغة المنطقية للفكر السياسى الاسلامى نوشته دكتر حسن عباس حسن والمراجعات اثر علامه عبد‌الحسين شرف‌الدين.

5.پژوهش‏هاى فلسفى ـ كلامى‌اي كه نويسندگان آنها به بررسى برخى از مبانى كلامى، فلسفى و يا سياسى يكى از دو مذهب پرداخته‏اند؛ مانند جلد دوم نشأة الفكر الفلسفى في الإسلام نوشته دكتر على سامى نشار، نظرية الامامة لدى الشيعة الإثنا عشرية نوشته دكتر محمود صبحى، و الصلة بين التصوف و التشيع اثر دكتر مصطفى شيبى.

6.نوشته‏هاى ترويجى و تبليغى‌اي كه از سوى نويسندگانى صورت گرفته كه از يك مذهب به مذهب ديگر گرويده‏اند؛ مانند نوشته ادريس الحسينى مغربى با عنوان الاختيار الصعب في المذهب و المعتقد كه زمينه‏ها و علل انتخاب تشيع را توضيح مى‏دهد (زقاقي، 1429ب: 5 ـ 7؛ 1429الف: 33).

به نظر مى‏رسد اين تقسيم‏بندى براى كتاب‏هاى منتشرشده جامع نيست، ضمن آنكه از منطق روشنى نيز پيروى نمى‏كند. اگر از ايراد فنى منطق تقسيم بگذريم لااقل به اين گروه‏هاى شش‏گانه مى‏بايست دو گروه ديگر را اضافه كرد:

1. كتاب‏هايى كه درباره تاريخچه تقريب يا شرح حال و تحليل پيشتازان تقريب به نگارش درآمده‌اند؛ مانند قصة التقريب از استاد سيد هادى خسروشاهى و سلسله كتاب‏هايى كه مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى در ايران، با عنوان روّاد التقريب، طلايه‏داران تقريب و مناديان وحدت منتشر كرده است كه تاكنونن بيش از بيست عنوان از اين سلسله به چاپ رسيده است.

2. كتاب‏هايى كه در نقد تقريب يا ارائه برخى از راه‏حل‏ها براى تقريب با نگاه خاص تدوين شده است؛ مانند كتاب خود دكتر زقاقى. در ادامه مقاله نيز به نمونه‌هايي از اين آثار اشاره خواهيم كرد.

ب) آيت‌اللّه‏ محمّد واعظ‌زاده خراسانى، صور پنج‌گانه‏اى را براى تقريب ذكر كرده، مى‏گويد اينها مورد قبول طرفداران تقريب نيست؛ آن موارد عبارت‏اند از:

1. الغاى كليه مذاهب اسلامى و پيروى از سلف صالح؛

2. پذيرفتن اصول مشترك مذاهب و كنار گذاشتن مسائل اختلافى؛

3. ادغام مذاهب؛

4. تأسيس مذهب جديد؛

5. انتخاب يكى از مذاهب موجود (1373الف: 132 ـ 133 و 150).

نكته‏اى كه در اين زمينه بايد بدان اشاره كرد اين است كه اين موارد چنان‌كه گفته شده صورت‏هايى ذهنى هستند كه در خارج طرفدار ندارد؛ يعنى كسانى كه از تقريب سخن گفته‏اند سخنشان بر مبناى اين صور نبوده است. بدين جهت اگر كسانى برخى از اين موارد را ادعا و در آثار خود دنبال مى‏كنند، با رويكرد و نگاه تقريبى ميان شيعه و اهل سنت نيست. در اينجا براي روشن‌شدن مطلب به دو مورد اشاره مي‌كنم:

شيخ محمّد عبده براى سازگارى فقه با تحولات زندگى استفاده از مذاهب مختلف را پيشنهاد مى‏كند. مرحوم حميد عنايت ديدگاه وى را چنين توضيح داده است:

اصل دوم «تلفيق» است كه مقصود عبده از آن آميختن و سازگار كردن احكام مذاهب چهارگانه اهل سنت در حل مسائل اجتماعى است. فقهاى سنّى پيش از عبده نيز قبول داشتند كه قاضى در تفسير قواعد فقهى مى‏تواند از هر يك از مذاهب چهارگانه، حتى اگر مذهب خود او نباشد، در مواردى معين پيروى كند. عبده اين اصل را نيز تعميم داد و گفت به اقتضاى اوضاع و احوال مى‏توان از هر يك از مذاهب چهارگانه اقتباس كرد، بلكه احكام هر چهار مذهب را به اضافه تعاليم حقوق‏داناني كه به هيچ يك از آنها تعلق ندارند، بايد با يكديگر به‌طور منظم مقايسه كرد و سنتز يا تركيبي از بهترين آراى حقوقى را فراهم آورد (1370: 140 ـ 141).

 همچنين احمد محمّد شاكر در كتاب نظام الطلاق في الاسلام، برخى از آراي شيعه را از قبيل بطلان سه طلاق در يك مجلس، و لزوم اشهاد در طلاق را پذيرفته است (1418: 43، ش 67؛ 59، ش 106: 80ـ81، ش 152ـ154). اين دو نفر گرچه به گونه‌اي از اسلام بلا مذاهب سخن گفته‌اند و آن را در منظومه فكري خود طراحي كرده‌اند، لكن هيچ يك از اين دو اين تلاش علمى را به‌عنوان عملى تقريبى و براي تحقق تقريب شيعه و سنى انجام نداده‏اند.

ج) در معرفى هر جريان به معرفى مهم‏ترين آثار مكتوب و نيز خلاصه ديدگاه و تاريخ شكل‏گيرى پرداخته مى‏شود.

اينك پس از بيان اين مقدمات به گزارش اجمالى جريان‏ها و رويكردها به تقريب پرداخته و آن را ذيل پنج عنوان بررسى مى‏كنيم:

 يكم) مخالفان تقريب

منظور از مخالفان تقريب كسانى‏اند كه در ميان اهل سنت و شيعه، تقريب را عملى انحرافى و ساخته و پرداخته رقيب مى‏دانند. در اينجا به معرفى چهار نفر كه اثر مكتوب در اين زمينه دارند مى‏پردازيم:

 1. ناصر القفارى

يكى از مخالفان تقريب دكتر ناصر بن‌عبداللّه‏ بن‌على القفارى است. شايد بتوان گفت قديمي‌‌ترين و مفصل‌ترين نوشته از او است.

مسألة التقريب بين اهل السنة و الشيعة، ناصر بن‌عبداللّه‏ بن‌على القفارى، رياض: دار طيبة، 1412ق، 2 ج، 396 + 435ص.

اين كتاب چنان‌كه در مقدمه آن آمده، پايان‏نامه فوق ليسانس نويسنده است كه در سال 1398 قمرى از آن دفاع كرده و سپس آن را به چاپ رسانده است. كتاب در دو جلد منتشر و در دو بخش تنظيم شده است. بخش نخست حاوى آرا و عقايد اهل سنت و شيعه است. جلد اول آن به اين موضوع اختصاص دارد و البته عمده آن در تبيين عقايد شيعه است. بخش دوم كه جلد دوم را تشكيل مى‏دهد مسئله تقريب را مطرح كرده و داعيه‏داران آن را در شيعه و اهل سنت به بحث مى‏گذارد. نويسنده با تعصب بسيار به موضوع نگريسته و نقل‏هاى نادرست را با كج‌فهمى و قضاوت‏هاى ناصواب همراه كرده است.

وى تقريب را در شكل كنونى «بدعت بزرگ» مى‏داند: «فكانت دعوة التقريب هي "البدعة الكبرى" التي أرادت أن تعطي الكفر و الضلال والإلحاد صفة الشرعية واسم الإسلام» (1412: 2 / 278). از لابه‌لاى نوشته مفصل او مى‏توان دو دليل بر مخالفت با تقريب استخراج كرد:

1. شيعه جزو فرقه‏هاى حق نيست تا بتوان با آن تقريب كرد. به تعبير ديگر، تقريب در جايى است كه فرقه‏هايى بر حق در ميان مسلمانان شكل گرفته باشند، ولى شيعيان به جهت عقايد خاص و ويژه‏اى كه دارند بر باطل‌اند نه بر حق و از اين رو جايى براى تقريب با آنها نيست؛ لذا در جايى از كتاب به تعامل شايسته با اهل كتاب توصيه دارد، ولى نسبت به شيعه چنين توصيه‏اى ديده نمى‏شود.

وى پس از ذكر آيات قرآن در باب وحدت مى‏نويسد:

لكن هذا المنهج خاص بالمسلمين الذين يهتدون بهدى اللّه‏ أما من يتسمى بالاسلام و هو ضد الاسلام فانه يجب كشفه لتعرف الامة عداوته و لايجدى معه سلوك هذا السبيل (همان: 1 / 8).

فمع من نتحد ـ معشرَ أهل السنّة؟ مع من يطعن في قرآننا، و يفسره على غير
تأويله و يحرف الكلم عن مواضعه، و يزعم تنزيل كتب إلهية علي الأئمة... و
يكفر الصديق و الفاروق و اُم‌المؤمنين و أحب نسائه إليه عائشة رضى اللّه‏ عنها وطلحة و الزبير و غيرهم من أجلة الصحابة رضوان اللّه‏ عليهم، و يرى الشركك توحيدا، والإمامة نبوة، والأئمة رسلاً أو آلهة، و يخادع المسلمين باسم التقية
(همان: 2 / 2800).

 2. پرچمدار تقريب در گذشته و حال شيعيان‌اند و آنان با سپر تقيه قصد نفوذ در ميان اهل سنت را دارند و تقريب را بهانه‏اى براى ترويج افكار و انديشه‏ها و كتب خود مى‏دانند و از اين تقريب، اهل سنت خسارت ديده‏اند:

و قد سببت دعوة التقريب خسارة كبرى لأهل السنّة، و ضررا كبيرا لا يتصوره إلا من وقف على عدد القبائل التي ترفضت بجملتها، فضلاً عن الأفراد، حتى تحولت العراق ـ مثلاً ـ بسبب هذه الدعوة من أكثرية سنّية إلى أكثرية شيعية. و شيوخ الروافض يخططون لنشر الرفض بكل وسيلة تحت شعار التقريب و بعد العراق بدأوا فى مصر و غيرها من بلاد العالم الإسلامي، و اشتروا الأقلام و غروا ضعاف النفوس و الإيمان، و خدعوا أصحاب الغفلة و الجهل. و جعلوا منهم أبواق دعاية للرفض و الروافض. و بسبب دعوة التقريب سكت أهل السنة أو جلهم عن بيان باطل الروافض و إيضاح الحق. و باسم هذه الدعوة وجدت كتب الرافضة و نشراتهم و رسائلهم، مكانا لها في بلاد السنّة. و أصبح رجال الرفض يتحركون وسط بلادالسنّة بيسر و سهولة و ينشرون كتبهم و يقيمون ندواتهم و يفتحون مراكز لهم (همان: 2 / 278ـ279).

 2. عبدالمنعم النمر

وى كتابى دارد با عنوان المؤامرة على الكعبة من القرامطة الى الخمينى كه در سال 1988 در قاهره توسط مكتبة التراث الاسلامى به چاپ رسيده است. نويسنده تقريب را تلاشى از سوى عالمان شيعه براى شيعه‌كردن اهل سنت مى‏داند؛ به اين عبارت بنگريد:

هذا التقريب الذى اعلنه علماء الشيعة عندنا (محمدتقى القمى) و ظل عشرات السنين يرددونه لم يتقدم خطوة، ولم تر منه الا محاولات لتشييع علماء السنة وجرهم الى مذهبه وكسبه تنازلات منهم باسم التقريب (المؤامرة على الكعبة من القرامطة الى الخمينى: 45؛ به نقل از: زقاقي، 1429ب: 270).

 3. ميرسيداحمد روضاتى

وى يكى ديگر از مخالفان تقريب است و كتابى دارد با مشخصه‏هاى زير:

گفتگوى يك دانشمند شيعى با يك عالم سنى يا مناظره و مباحثه پدر شيخ بهايى، ترجمه مير سيد احمد روضاتى، تهران: مترجم، 1387ق / 1346ش، 194ص،فارسى، وزيرى.

اين كتاب ترجمه رساله مناظرة مع بعض العامة اثر حسين بن‌عبدالصمد عاملى (م 984ق) است كه بسيار كم‌حجم و مباحثه‏اى است ميان نويسنده و يك عالمسنى اهل حلب به سال 951ق. مترجم اين رساله را در صفحات 139 تا 185 ترجمه كرده ولى دو سوم هر صفحه توضيحات و تعليقات مترجم است. از
ابتداى كتاب تا صفحه 138 نيز دو مقدمه مترجم بر چاپ اول و دوم مى‏باشد. مترجم در ضمن مقدمه در چند نوبت به مسئلة تقريب پرداخته، آن را نقد مى‏كند. درر جايى گفته است:

فكر تقريب بين مذاهب اسلامى از افكار علماى سنى است كه فقط براى جلوگيرى از تبليغات مذهب شيعه به وجود آمده، و اولين فردى كه در اين راه قدم برداشته شافعى امام سنيان است (1387: 27).

در جايى ديگر مى‏گويد:

اما علماى سنى‌مذهب از همان قديم براى كم‌كردن اختلافات و مخصوصاً براى جلوگيرى از نشر مذهب شيعه و ترويج آن به فكر تقريب بين مذاهب افتادند و از گوشه و كنار به راه‏هاى مختلف وسيله آن را فراهم مى‏كردند (همان: 23).

 4. يعسوب‌الدين رستگار جويبارى

وى كتابى دارد با عنوان حقيقت وحدت در دين و حكمت عيد الزهراء عليهاالسلام (1424ق، قم: مؤلف، 192ص، جيبى (فاقد مجوز نشر)) كه در آن به مخالفت با امر تقريب و وحدت برخاسته است.

نويسنده، اين كتاب را در دو فصل تنظيم كرده كه در فصل نخست مسئله وحدت را به بحث گذارده و در 27 بند مطالبى را كشكول‏وار آورده است و در فصل دوم حكمت عيد الزهراء را ضمن 26 بند ديگر به همان شيوه مطرح كرده است. اين كتاب نه تنها روشمند، علمى و مستند نيست؛ بلكه به جهت لحن و ادبيات نوشتار و توهين و تكفير و تفسيق شايسته نشر و ترويج نيز نيست. عقيده نويسنده را در باب وحدت مى‏توان از مطالبى مانند اين عبارت به دست آورد:

شعار بى‏شعور هفته وحدت بين شيعه و سنى و تقريب اديان و مذاهب و... كه در مملكت حضرت صاحب الزمان عليه‏السلام داده مى‏شود و عامه مردم از حقيقت اين امر ناآگاه‌اند، اين يك نقشه شيطانى براى خلط بين حق و باطل و تضعيف حق و تقويت باطل و سرانجام با نابودى حق منتهى مى‏گردد، مى‏باشد (74).

 دوم) وحدت سياسى ـ اجتماعى

شايد بتوان نخستين تلقى از وحدت و تقريب و سابقه‏دارترين آن را تأكيد بر همزيستى مسالمت‏آميز و وحدت سياسى اجتماعى در برابر دشمن مشترك دانست. اين تلقى از تقريب دو منظر دارد. يكى درون‌آيينى كه مسلمانان را از نزاع و جنگ با يكديگر پرهيز مى‏دهد و آنان را به همزيستى مسالمت‏آميز دعوت مى‏كند. يادآورى نزاع‏هاى تاريخى و جنگ و كشتارها و هتك حرمت‏ها و... با اين غرض و هدف صورت مى‏گيرد. ديگرى منظر برون‌آيينى است؛ يعنى مسلمانان به‌عنوان يك خانواده بزرگ هميشه و در طول تاريخ در معرض خطر و هجوم دشمن بيرونى بوده‏اند، از جنگ‏هاى صليبى گرفته تا حملات صهيونيست‌ها. از اين رو بايد در برابر دشمن مشترك اختلافات داخلى را به فراموشى سپرد (براى نمونه‏اى از اين دست تحليل‏ها مراجعه شود به مقاله «تأليف اهل قبله»، مجله حوزه، شماره 12، 1364ش/ 1406ق: 105 ـ 122).

نادرشاه افشار، در نخستين سال سلطنتش، علماى همه فرقه ‏هاى اسلامى را جمع كرد و آنان را متقاعد ساخت كه وحدتشان ضامن بقاى اسلام و نوميدى كفّار و دوام سلطنت ايران است و از آنان تعهّد كتبي گرفت كه تعصّبات فرقه‏ اى و سَبّ و لعن و تكفير را كنار بگذارند و عليه يكديگر فتوا ندهند و اقدام نكنند (سايكس، 1330: 2 / 366؛ لارنس، 1331: 131). پاسخ شيخ الشريعه اصفهانى (م 1329ق) به يكى از پيشوايان جعفرى‌مذهب بخارا در سال 1328ق، نيز اين ديدگاه را نشان مى‏دهد:

امروز روزى است كه همه فِرق مسلمين بايد نزاع خانگى را موقوف دارند و به معاونت و معاضدت يكديگر مقابله كنند با آنها كه اضمحلال شرايع اسلام و ايمان و انهدام اساس شريف قرآن و تبديل ناقوس با صوت اذان و ذهاب اسم پيغمبر آخر الزمان عليه و آله افضل صلوات الملك المنان را طالب و عمل كنند به وصيت آن جناب در مسمة حنيف و يد واحده بر من سواى خود شوند و زياده از اين تقويت قواى اجانب را به توهين و تضعيف قواى خود و شيوع اخبار موحشه كه تصديق وقع به اسهم بينهم مى‏نمايند نكنند، تا كى مسلمين در خواب و اغترار و اجانب هوشيار و بيدار كار (اردوش، 1384: 546).

 

سوم) تأكيد بر مشتركات و معذور دانستن يكديگر در موارد اختلافى

يكى از جريان‏هاى تقريب كه بسيارى از داعيه‌داران عالِم و فهيم تقريب آن را مطرح و دنبال‌مى‏كنندتأكيد بر مشتركات و معذوردانستن‌ يكديگر در موارد اختلافى‌و بحث علمى درباره آنها يا مسكوت گذاردن اين اختلافات است. اينان بر اين عقيده‏اند كه مشتركات 85 تا 90 درصد مذاهب اسلامى را تشكيل مى‏دهد (رك: واعظ‌زاده، 1373الف: 151).

 1. آيت‌اللّه‏ محمّدآصف محسنى

از ايشان كتابى با عنوان تقريب مذاهب از نظر تا عمل (قم: نشر اديان، 1386) منتشر شده كه حاوى چند مصاحبه از ايشان در موضوعات مختلف وحدت است. ايشان در يكى از مصاحبه‏ها مى‏گويد:

تقريب، يعنى همكارى در ترويج و حفظ مشتركات دينى كه بسيار زياد است و معذور دانستن همديگر در مورد اختلافات، روى اصل: للمصيب أجران و للمخطى‏ء أجر واحد. و برادرى و دوستى به‌عنوان مسلمان، روى اصل: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات: 10) در زندگانى اخلاقى، اجتماعى، سياسى و بالأخره مورد چهارم، عدم توهين به پيشوايان و اصول مذهبى ساير اهل مذاهب اسلامى (محسني، 1386: 107).

 2. آيت‌اللّه‏ محمّد واعظ‌زاده خراسانى

از ايشان دو كتاب در اين زمينه منتشر شده است. كتاب پيام وحدت حاوى مصاحبه‏ هاى ايشان در زمينه وحدت است و در كتاب نداى وحدت، سخنرانى‏هاى ايشان در زمينه وحدت گردآورى شده است. وى در كتاب پيام وحدت مى‏گويد:

بنابراين آنچه مورد قبول ما است و علماى گذشته هم بر آن صحه گذاشته‏اند اين است كه: هرچند همه مذاهب اسلامى داراى مبانى خاص و اصول ويژه خود هستند، با اين‏همه عناصر مشترك هم بين آنها فراوان است و ما با دقت نظر درمى‏يابيم كه حدود هشتاد و پنج درصد بلكه نود درصد عناصر اعتقادى، فقهى و اخلاقى بين تمامى مذاهب مشترك است، ما بايستى بر اين اصول مشترك كه به وحدت مسلمانان مى‏انجامد تأكيد بورزيم، زيرا فلسفه حركت ما، رسيدن به وحدت اسلامى است، و در بقيه مسائلى كه مورد اختلاف علماى مذاهب است باب اجتهاد را باز گذاشته و با بحث و تبادل نظر علمى درمسائل فقهى، كلامى و اخلاقى به نزديك‌ساختن ديدگاه‏هاى آنان بپردازيم (1373الف: 151 و 133).

 3. علامه سمنانى (م 1391ق)

مى‏توان گفت علامه حائري سمنانى[1] نيز در مقاله «الى اخواننا المسلمين» كه در سال 1370ق / 1951م در مجله رسالة الاسلام به چاپ رسيده است چنين نظرى دارد. وى علاوه بر لازم دانستن رجوع مجتهدان شيعه و اهل سنت به جوامع چهارده‏گانه حديثى (يعنى صحاح سته، كتب اربعه شيعه، وافى، بحارر الأنوار، وسائل الشيعة و مستدرك الوسائل) براى تحقق فحص، راه مصالحه شيعه و اهل سنت را در امامت و خلافت چنين توضيح مى‏دهد:

فإن ملاك التسنن الخالص عن الزوائد التعصبية إنما هو صحة الخلافة الملية لا إنكار الإمامة السماوية المنصوصة، و لا الإعراض عن علوم أهل بيت الرسالة و رواياتهم و فتاواهم، كما أن ملاك التشيع الكامل اعتقاد الإمامة المنصوصة لعلى و الأئمة الأحد عشر من ولده و افتراض طاعتهم في العلوم الدينية لا إبطال خلافة من قام بمصالح الأمة مع العدل و الزهد و الأمانة على بيت المال لإمكان رضي الإمام المنصوص بها، و لو لصلاح الوقت و خشية الفتنة، و قد كان الأمر في الصدر الأول على هذا المنوال (حائري سمناني، 1370: 408).

 4. علامه سيد مرتضى عسكرى (1332ـ1428ق)

رويكرد علامه عسكرى در كتاب‏هايش وحدت ميان مسلمانان بوده است، گرچه دكتر زقاقى آثار علامه را چندان تقريبى نمى‏بيند (1429ب: 6) ولى حقيقتاً مشى و منهج ايشان تقريبى است. ايشان را حتى نمى‏توان در گروه دوم از جريان‏ها قرار داد كه تنها دعوت به همزيستى مسالمت‏آميز دارند، بلكه وى در نوشته‏هايش معتقد است سنت پيامبر، بين فرقه‏هاى اسلامى پراكنده است و بايد پذيرفت كه همه‏اش نزد يك فرقه نيست؛ به اين عبارت بنگريد:

باز همين‌جا اشاره كنم كه من در مقالات و سخنرانى‏ها در هر كشورى كه رفته‏ام، حتّى در جمع سلفى‏ها و وهابى‏ها، اين نكته را مطرح كرده‏ام كه مادام كه هر فرقه‏اى سنّت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را منحصر به روايات خودش بداند و سنّتى را كه نزد ديگران هست به‌طور كلّى نفى و انكار كند، هر روز از وحدت اسلامى و حكومت جهانى اسلام، دورتر خواهيم شد (1380: 90).

5. نعمت‌اللّه‏ صالحى نجف‌آبادى (1302ـ1385ش)

ايشان در مقاله‏اى كه در سال 1404ق / 1363ش با عنوان «وحدت اسلامى» نگاشته همين ديدگاه را مطرح مى‏كند:

خلاصه بحث و محصول پنج دليل اين شد كه اهل سنّت اگر در اجتهاد يا تقليد خود تقصير نكرده باشند و به تعبير حديث امام محمّدباقر عليه‏السلام: اگر محسن باشند (نه ظالم) اعمالشان مجزى است و همان‌طور كه شلتوت فتوى داد كه عمل به فقه اماميّه مجزى است ما فتوى مى‏دهيم كه عمل به فقه اهل سنّت براى خود آنان مجزى است و نزد خدا مأجورند و اگر مجتهد شيعى در مواردى فقه اهل سنّت را صحيح‏تر تشخيص دهد بايد در آن موارد به فقه اهل سنّت عمل‌كند. عالم آزادفكر و شجاع شيخ شلتوت براى وحدت اسلامى اولين قدم استوار را برداشت و اين قدم دوّم است كه ما بعد از شلتوت در مسئله مورد بحث در راه وحدت اسلامى برمى‏داريم و الفضل للمتقدّم (1364: 189).

 6. شيخ محمود شلتوت

شيخ محمود شلتوت پس از فعاليت‏هاى مجمع التقريب در مصر و تأثير آن در ميان بزرگان الأزهر در سال 1378ق فتوايى صادر كرد و شيعه را مذهبى از مذاهب اسلامى معرفى كرد و عمل پيروان اين مذهب را مجزى دانست. متن اين فتوا كه در مجلة رسالة الاسلام (س11، 1379ق/ 1959م، ش3، ص1) منتشر شده چنين است:

قيل لفضيلته:

انَّ بعض النَّاس يرى انه يجب على المسلم لكى تقع عباداته و معاملاته على وجه صحيح ان يقلد احد المذاهب الأربعة المعروفة و ليس من بينها مذهب الشيعة الاماميّة و لا الشيعة الزّيديّة فهل توافقون فضيلتكم على هذا الرّأى على اطلاقه فتمنعون تقليد مذهب الشيعة الاماميّة الاثناعشرية مثلاً؟

فاجاب فضيلته:

1. ان الاسلام لا يوجب على أحدٍ من أتباعه إتّباع مذهب معين بل نقول انَّ لكلّ مسلم الحقَّ فى ان يقلّد بادئ ذى بدءٍ أىّ مذهب من المذاهب المنقولة صحيحا و المدونة احكامها فى كتبها الخاصّة. و لمن قلّد مذهبا من هذه المذاهب ان ينتقل الى غيره أىّ مذهب كان و لا حرجَ فى شئ من ذلك.

2. انَّ مذهب الجعفريّة المعروف بمذهب الشيعة الاماميّة الاثناعشرية مذهب يجوز التعبّد به شرعا كسائر مذاهب اهل السنّة.

فينبغى للمسلمين ان يعرفوا ذلك و ان يتخلّصوا من العصبيّة بغير الحق لمذاهب معيّنة فما كان دين اللّه‏ و ما كانت شريعته متابعة لمذهب أو مقصورة على مذهب فالكلّ مجتهدون مقبولون عند اللّه‏ تعالى، و يجوز لمن ليس اهلاً للنَّظر و الاجتهاد تقليدهم و العمل بما يقرّرونه فى‌فقههم و لا فرق فى‌ذلك بين العبادات و المعاملات.

چهارم) تفسير خاص از مسئله امامت

گروهى از شيعيان با ارائه تفسيرى خاص از امامت در عقايد شيعه تلاش كرده‏اند راه‏هاى تحقق تقريب را فراهم سازند. در اين زمينه مى‏توان از اين افراد نام برد: حيدرعلى قلمداران، سيد مصطفى حسينى طباطبايى، سيد ابوالفضل برقعى، سيد احمد قبانچى، احمد كاتب. اينك به معرفى نوشته‏ها و توضيح ديدگاه آنان مى‏پردازيم.

 1. حيدرعلى قلمداران

وى كتابى دارد با عنوان شاهراه اتحاد كه به صورت تكثيري، توزيع شده است. كتاب داراى 298 صفحه است و مقدمه‏اى از سيد ابوالفضل برقعى را نيز همراه دارد. وى ضمن تأكيد بر افضليت و احق و اولى‌بودن اميرالمؤمنين(ع) به خلافت رسول خدا(ص) و امامت علمى و معنوى ايشان، با تشكيك و نقد نصوصص خلافت و قضيه سقيفه، چنين گمان مى‏كند كه ماده اصلى اختلاف امت اسلامى را از ميان برداشته است (شاهراه اتحاد: 5). به سخن ديگر شايد بتوان سخن وى را به «تفكيك مقام امامت علمى و معنوى از خلافت» تعبير كرد.

 2. سيد مصطفى حسينى طباطبايى

وى كتابى با مشخصه‏هاى زير در تحليل ديدگاه خود منتشر كرده است:

حل الاختلاف بين الشيعة و السنة فى مسألة الامامة، ترجمه به عربى سعد رستم، دمشق: الاوائل، 2002 م، 80 ص، جيبى. اين كتاب ترجمه بخش پنجم كتاب راهى به سوى وحدت اسلامى است كه در سال 14000ق منتشر شده است.

نويسنده در اين كتاب بر اين عقيده است كه مسئله تقريب را به شكلى كه رايج و داير است نمى‏توان به سامانى رسانيد. تأكيد عالمان شيعه بر نصوص امامت و تأكيد اهل سنت بر فضائل خلفا جز آنكه آتش نزاع را شعله‏ورتر سازد، ثمر و فايده‏اى در پى ندارد. وى معتقد است براى تقريب بايد از منظرى ديگر به مسئله نگريست و چهار موضوع را مورد بحث و كنكاش علمى قرار داد:

1. آيا امامت جدا از امارت و حكومت است يا خير؟

2. رفتار ائمه اهل بيت با حاكمان و واليان عصر خود چگونه بوده است؟

3. سلوك ائمه اهل بيت با فقها و ائمه مذاهب اهل سنت چگونه بوده است؟

4. آيا خطا در مسئله امامت سبب خسران بزرگ در آخرت و رفتن به جهنم استيا خير؟

وى در مسئله اول با استناد به آياتى از قرآن چنين استنتاج مى‏كند كه امامت امرى معنوى و روحى و نشان‌دهنده رسيدن امام به آن مقامات معنوى و روحى است؛ خداوند وى را به اين مقام نصب كند يا نه. اين مقام معنوى تلازمى با حكومت و اداره و مديريت و زعامت اجتماعى ندارد. در اين زمينه، به داستان طالوت و نبى در سوره بقره اشاره مى‏كند (بقره: 247 - 246).

در مسئله دوم به استناد نامه اميرالمؤمنين در الغارات چنين عقيده دارد كه امام على(ع) با حكومت خليفه اول و دوم موافقت كرد و با آنان بيعت نمود؛ البته بيعت با خليفه اول پس از شش ماه و پس از فوت حضرت زهرا(س) صورت گرفت. سپس نمونه‏هايي را از كلمات اميرالمؤمنين در رضايت از سيره شيخين وو مشورت با آنان مى‏آورد. آنگاه به نمونه‏هايى از سخنان زيد درباره شيخين، سخنان امام سجاد(ع) در اين زمينه، و همچنين يكى از نامه‏هاى امام حسين(ع) به مردم بصره كه در آن از خلفا به نيكى ياد كرده‌اند، اشاره مي‌‏كند.

در مسئله سوم معتقد است ائمه(ع) با مروت و دوستى با فقها و عامه اهل سنت رفتار مى‏كردند و نمونه‏هاى از احاديث شيعه را در اين زمينه شاهد مى‏آورد.

سپس به مسئله چهارم مى‏رسد و آن را مهم‌ترين مسئله مى‏داند و مى‏گويد كه اگر كسانى به خطا امامت و خلافت را انكار كنند دليلى بر خسران معنوى آنها در قيامت نيست و نمونه‏هايى از روايات شيعه را در اين زمينه مى‏آورد و سپس رواياتى از كتب اهل سنت مى‏آورد كه طبق آنها شروط نجات و ايمان بر شيعه نيز منطبق است.

 3. احمد الكاتب

اين نويسنده در يك دهه اخير، نوشته ‏هاى جنجالى‌اي در زمينه مسائل اعتقادى شيعه داشته است، يكى از اين آثار كتابى است با مشخصه‏هاى زير:

السنة و الشيعة وحدة الدين خلاف السياسة و التاريخ، لندن: دار الشورى، بيروت: الدار العربية للعلوم، 1428ق / 2007م، 216ص، وزيرى.

وى اين نوشته را در سه باب تنظيم كرده است: باب اول: وحدت دين؛ باب دوم: اختلافات سياسى و تاريخى؛ باب سوم: راه وحدت.

در باب اول، در ضمن سه فصل، مهم‏ترين مشتركات و اختلافات شيعه و اهل سنت را در سه حوزه اعتقادات،منابع اصلى دين (قرآن، سنت، اجماع، عقل)، و فقه به بحث گذاشته است. در باب دوم نيز در سه فصل، جايگاه و مكانت صحابه را نزد شيعه و اهل سنت، نقد و بررسى ادعيه و زيارات موجود در كتب شيعه و اختلافات سياسى اين دو گروه را مورد توجه و اهتمام قرار داده است. باب سوم كه آخرين باب است حكم جمع‏بندى و بيانيه اجرايىِ نظرية نويسنده را دارد. البته در اين جمع‌بندى به نكته‏هايى كه در متن كتاب بر آنها انگشت نهاده و آنها را ماده اصلى اختلافات دانسته اشاره نشده است. رويكرد و ديدگاه وى را در باب تقريب از اين عبارت‏ها مى‏توان به دست آورد:

ولعل موضوع الامامة الالهية لاهل البيت و العصمة و النص و موضوع (الامام الثانى عشر المهدى المنتظر الغائب) من ابرز المواضيع التى تحتاج الى مزيد من النقد و التمحيص، و ذلك لان هذه المواضيع تشكل اساس المذهب الامامى الاثنى عشرى، و مادة الخلاف الرئيسية مع بقية المسلمين (1428: 61).

 پنجم) تأكيد بر مشتركات و بازنگرى و بازخوانىِ موارد اختلافى

به نظر مى‏رسد اين ديدگاه برآيند تحولات منطقى و عالمانه در مسئله تقريباست. يكى از كسانى كه اين ديدگاه را مطرح كرده دكتر احمد زقاقى است. وى اين نظريه را چنين توضيح مى‏دهد: «التصحيح: و هو ضرب من النقد الذاتى يقوم به علماء كل مذهب لمواجهة الانحرافات التاريخية التى انتجت الفرقة» (1429ب: 5). دكتر زقاقى دو كتاب درباره تقريب نوشته كه اين نگاه را دنبال مى‏كند گزارش اجمالى كتاب‏هاى وى چنين است:

1. التقريب بين الشيعة واهل السنة و تحديات الاختلاف و التصحيح، اردن: عالم الكتب الحديث وجدار الكتاب العالمى، 1429ق / 2008م.

زقاقي پس از يك مقدمه تحليلى در باب اهميت پرداختن به تقريب و گزارشى تحليلى از مكتوبات در زمينه تقريب، كتاب را در چهار بخش سامان مى‏دهد. در بخش نخست به اجمال از شكل‏گيرى شيعه و اهل سنت سخن مى‏گويد. در بخش دوم موارد اختلاف نزد شيعه و اهل سنت را در سه حوزة سياست و حكومت، اعتقادات، و فقه بر مى‏شمارد. در حوزه سياست به مسئله امامت و شئون و مسائل آن از قبيل نص يا انتخاب و تعداد ائمه(ع) مى‏پردازد. در حوزه اعتقادات، ديدگاه‌هاى خاص شيعه را در زمينه امامت، عصمت، تقيه، بداء و رجعت گزارش مى‏كند. و در حوزه فقه به پنج مسئله مى‏پردازد: شستن پاها در وضو، مسح بر كفش، جمع بين نمازها، ازدواج موقت، خمس و ارث دختر.

بخش سوم كتاب با عنوان «التصحيح فى سياق التاريخ و العقل و العواطف»، به ضرورت بازنگرى شيعه و اهل سنت در ديدگاه‏هاى اختصاصى خود و اصلاح آنها در پرتو تاريخ، عقل، عواطف و احساسات توجه مى‏دهد. اصلاح برخى از خرافات تاريخى در شيعه و اهل سنت و نقد اخبارى‏گرى و سلفى‏گرى و نيز انحراف اهل سنت از اهل بيت و بدعت‏هاى عاشورايى را از مصاديق بارز براى اين بازنگرى‏ها مى‏داند. آخرين بخش كتاب را به تقريب اختصاص داده است و از مفهوم تقريب، نهادهاى شكل‌گرفته در زمينه تقريب و نيز راه‏هاى تقريب سخن مى‏گويد.

پايان‏بخش كتاب پيوست‏هاى شش‌گانه‏اى است بدين شرح:

بيانيه پايانى نخستين سمينار تقريب در رباط در سال 1412ق / 1991م.

بيانيه پايانى دومين سمينار تقريب در رباط در سال 1417ق / 1996م.

بيانيه پايانى پنجمين كنگره بين‌المللى وحدت در تهران 1413ق.

بيانيه پايانى هشتمين كنگره بين‌المللى وحدت در تهران 1416ق.

پاسخ احمد كاتب به قزوينى در زمينه امامت به‌عنوان نمونه‌اي از بازنگرى از درون در شيعه.

مقاله عبدالسلام ياسين درباره انحراف پس از قتل عثمان در تاريخ اسلام به‌عنوان نمونه‏اى از بازنگرى از درون در اهل سنت.

2. الاساس التشريعى للوحدة بين الشيعة و اهل السنة، اردن: عالم الكتب الحديث، 1429ق / 2008م.

اين دومين كتاب نويسنده در زمينه تقريب است. وى معتقد است در كتاب اول گام‏هاى اوليه و نظرى براى تقريب برداشته شده كه عبارت‌اند از:

1. شناخت شيعه و اهل سنت از يكديگر؛

2. شناخت موارد اختلاف؛

3. اعتقاد به اصلاح و بازنگرى؛

4. گزارشى تاريخى از فعاليت‏هاى تقريبى در شيعه و اهل سنت.

بنابراين در اين كتاب بنيادها و پايه‏هاى دينى مسئله تقريب را دنبال مى‏كند و كتاب را در دو بخش سامان داده است:

در بخش اول، نظريه‏هاى تقريب و وحدت در ميان مسلمين در دوره اخير را برمى‏شمارد. در اين حوزه از چهار نظريه ياد مى‏كند: تجربه جامعه اسلامى، تجربه جامعه عربى، نظريه مالك بن‌نبى و نظريه موسوم به نظريه اهل بيت در وحدت اسلامى و نقاط مثبت و منفى اين نظريه‏ها را در اين بخش بيان مى‏كند.

در بخش دوم اساس تشريعى وحدت را مصالحه در مصادر استنباط مى‏داند. در اين زمينه نخست به زمينه‏هاى فرهنگى اين امر اشاره مى‏كند و آنگاه دو محور قرآن و سنت و سپس اجماع را به‌عنوان منابع استنباط مورد كنكاش قرار مى‏دهد.

 جمع‌بندي

در يك تحليل اجمالى مى‏توان گفت:

1. از ميان اين پنج رويكرد، ديدگاه نخست و چهارم ديدگاه‏هاى شاذى تلقى مى‏گردند كه برخى تندروها و يا متهمان به انحراف فكرى آن را دنبال مى‏كنند و در ميان اكثريت جوامع اسلامى و عالمان آن خريداري ندارد.

2. ديدگاه دوم امرى است كه با فطرت و سرشت انسانى عجين است. سرشت اوليّه آدميان، همزيستى مسالمت‏آميز با همه ابناي بشر را مى‏ستايد و مى‏پذيرد و اختلاف و نزاع در زندگى را خروج از اين فطرت و سرشت مى‏داند. بدين جهت اگر عارضه‏اى از داخل جامعه اسلامى و يا بيرون تحميل نگردد قاعدتاً مسلمانان چنين رفتارى با هم خواهند داشت و نياز به تبليغ و تشويق ندارد.

3. از ميان ديدگاه سوم و پنجم آنچه بيشتر در ميان متفكران تقريبى مقبول افتاده است و آن را ترويج مى‏كنند، ديدگاه سوم است؛ ولى به گمان ما آنچه مى‏تواند تقريب را ماندگار و پايدار كند ديدگاه پنجم است. بايد عالمان مذاهب پس از طى اين مراحل و دشوارى‏ها بپذيرند كه برخى از موارد اختلافى را گاه با اصول مشترك اسلامي و گاه با همان اصول مذهبى خود بازخوانى كنند. در پرتو اين بازخوانى برخى تلقى‏هاى نادرست مرتفع مى‏شود و ريشه منازعات خشكانده مى‏گردد.

 پي‌نوشت

 كتاب‌نامه

اردوش، محمّدحسين (1384)، تأملى بر مسأله وحدت اسلامى از ديرباز تا ديروز با تكيه بر اتحاد جنبش اسلام، تهران: مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى.

حائري سمناني (1370ق / 1951م)، «الي اخواننا المسلمين»، رسالة الاسلام، سال 12، شمارة 4.

حسينى طباطبايى، مصطفى (1400ق)، راهى به سوى وحدت اسلامى، بى‌جا.

حكيمى، محمّدرضا (1383)، عقل سرخ، قم: دليل ما.

رستگار جويبارى، يعسوب‌الدين (1424ق)، حقيقت وحدت در دين و حكمت عيد الزهراء، قم: مؤلف.

زقاقى، احمد (1429ق / 2008م الف)، الاساس التشريعى للوحدة بين الشيعة و اهل السنة، اردن: عالم الكتب الحديث.

ـــــــــــ (1429ق / 2008م ب)، التقريب بين الشيعة و اهل السنة و تحديات الاختلاف و التصحيح، اردن: عالم الكتب الحديث وجدار الكتاب العالمى.

سايكس، پرسى (1330ش)، تاريخ ايران، ترجمه سيّد محمّد فخر داعى گيلانى، تهران: وزارت فرهنگ.

شاكر، احمد محمّد (1418ق / 1998م)، نظام الطلاق فى الاسلام، قاهره: مكتبة السنة، الطبعة الثانية.

صالحى نجف‌آبادى، نعمت‌الله (1364ش)، مجموعه مقالات، قم: نشر دانش اسلامى.

عنايت، حميد (1370)، سيرى در انديشه سياسى عرب، تهران: امير كبير.

القفارى، ناصر بن‌عبدالله بن‌على (1412 ق)، مسألة التقريب بين اهل السنة و الشيعة، رياض: دار طيبة، 2ج.

قلمداران،حيدرعلى (تكثيرى)، شاهراه اتحاد.

الكاتب، احمد (1428ق / 2007م)، السنة والشيعة وحدة الدين خلاف السياسة و التاريخ، لندن: دار الشورى، بيروت: الدار العربية للعلوم.

گفتگوى يك دانشمند شيعى با يك عالم سنى اصفهان، ترجمه ميرسيداحمد روضاتى، چاپ دوم، تهران: مترجم، 1387ق / 1346ش.

گفت‌وگو با آيت‌الله سيدمرتضي عسكري (1380)، علوم حديث، شماره 20، تابستان.

لارنس (1331ش)، نادرشاه، ترجمه ربيع مشفق همدانى، تهران: ابن‌سينا.

محسنى، محمّدآصف (1386)، تقريب مذاهب از نظر تا عمل، قم: نشر اديان.

نجفى قوچانى، سيد محمّدحسن‌آقا (1379ش)، حيات الإسلام في أحوال آية‌الله الملك العلاّم، تصحيح رمضانعلى شاكرى، تهران: هفت (نشر هفت).

النمر، عبدالمنعم (1988م)، المؤامرة على الكعبة من القرامطة الى الخمينى، قاهره: مكتبة التراث الاسلامى.

واعظ‌زاده خراسانى، محمّد (1373ش الف)، پيام وحدت، مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى.

ـــــــــــ (1374ش ب)، نداى وحدت، مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى.

مهدى مهريزى*


چاپ   ایمیل