تعامل امام علی ع باخلفا درجهت وحدت اسلامی

(مدت زمان لازم جهت مطالعه: 26 - 52 دقیقه)

وحدت و همبستگی مسلمانان، از مسائل بسیار مهم و اساسی بوده كه كلام خدا و سنت نبوی، بر آن تأكید فراوان كرده است.ندای روح بخش و طراوت آفرین وحدت، زمانی بر زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و اصحاب وفادارش جاری شد كه زمزمه های تفرقه ریشه دار در آداب و عادات و كینه های دیرین جاهلی، به گوش می رسید.

با رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله زمینه مناسب برای بازگشت برتری های قومی و نژادی فراهم شد و نخستین شكاف میان مسلمانان بر سر مسأله جانشینی پدید آمد. هر كدام به ادلّه گوناگونی در این باره تمسك می كردند. پس از ماجرای سقیفه و تعیین نخستین خلیفه، بسیاری از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله با همه اختلاف سلیقه و بینشی كه داشتند، به سبب مصالح اسلام و وحدت امت اسلامی سكوت اختیار كردند و مانع از هم پاشیدگی و تفرقه در جامعه اسلامی شدند.

امام علی علیه السلام برای حفظ وحدت مسلمانان، اطراف خویش از هر گونه حركتی كه به تضعیف اسلام و از هم پاشیدگی صفوف مسلمانان بینجامد، بر حذر می داشت و از هیچ گونه مساعدت فكری با خلفا كوتاهی نكرد. گزارش تاریخی حاكی از آن است كه مشاوره خلفا با علی علیه السلام در امور مهم، دستگاه خلافت را از لغزش اصولی باز داشت؛ به ویژه سازمان قضایی حكومت را بر استیفای حقوق مردم وامی داشت.

ضرورت موضوع
امروزه كه استكبار جهانی با تمام توان، جهان اسلام را نشانه گرفته، و برخی كشورهای اسلامی را عملاً تسخیر و جولانگاه خود قرار داده، وحدت امت اسلامی را بیش از پیش ضرور ساخته است، و یگانه راه بیرون رفت از معضلات كنونی، وحدت و اتحاد مسلمانان خواهد بود.

قرآن و احادیث اهل بیت علیهم السلام نیز وحدت امت اسلامی را امری ضرور خوانده و بدان توصیه كرده است: و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا. همگی به ریسمان خداوند چنگ زنید و پراكنده نشوید (آل عمران (3)، 103).

از دیدگاه امام صادق علیه السلام كسی كه به اندازه یك وجب از جماعت مسلمانان دوری گزیند، رشته اسلام را از گردن خود پاره كرده است (كلینی، ج 1، ص 405)؛ بنابراین وحدت و اتحاد، اوّلا ضرورت عقلی است. ثانیا آیات فراوان و احادیث اهل بیت علیهم السلام نیز آن را اصل ضرور دانسته است.

هدف
ایجاد وحدت و اتحاد پیروان مذاهب اسلامی و امت اسلام، از اهداف اصلی بحث مورد نظر است كه با رعایت وتوجه به سیره و شیوه های برخورد امام علی علیه السلام با خلفا و مشاوره و مساعدت های گوناگون حضرت با آن ها، رسیدن به این هدف مقدس، ممكن و آسان خوهد بود.

مفهوم شناسی
از مباحث مطرح در مسائل گوناگون علمی و اجتماعی، تبیین مفاهیم و واژه هایی است كه در آن ها به كار می رود؛ از این رو نخست لازم است برخی واژه ها تعریف شود.

أ. وحدت و اتحاد
1. معنای لغوی: وحدت در لغت عبارت است از یگانه شدن، یگانه بودن و اشتراك گروهی در یك مرام و مقصد، اشتراك همه افراد ملت در آمال و مقاصد كه مجموعه ای واحد به شمار آیند (معین، ج 4، ص 4989).

اتحاد عبارت است از یكی شدن(1) (طریحی، ج 4 ص 476)، یگانگی كردن، یكرنگی، یكدلی، یك جهتی و هماهنگی.

2. معنای اصطلاحی: وحدت و اتحاد در اصطلاح عبارتند از این كه چند چیز با حفظ خاصیت شخصی خود، با هم یگانه و یكی شوند (سعید بند علی، ص 14)؛ بنابراین، مقصود از وحدت واتحاد امت اسلامی، همبستگی و دست به دست هم دادن كلیه مسلمانان با حفظ هویت مذهبی در برابر دشمنان مشترك است. امامان معصوم علیهم السلام نیز كه حاكم منصوب و منصوص از طرف خداوند بر امت مسلمان بودند، با حاكمان زمانه خود در جهت حفظ وحدت تعامل و همكاری داشتند.

ب. تعامل
تعامل عبارت است از معامله كردن و داد و ستد مردم با یك دیگر (خلیل، سید حمید طبیبیان، ج1، ص595). بدین لحاظ، تعامل طرفینی است و حتما باید دو نفر باشد، در غیر این صورت، تعاملی صورت نمی گیرد؛ البته قلمرو و گستره ای تعامل به داد و ستد اشیای مادی منحصر نیست، و كمك های فكری و علمی را نیز در بردارد.

پاسبان مصالح
در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله، جامعه نو بنیاد اسلامی هر لحظه از ناحیه روم، ایران و منافقان تهدید می شد. خطر امپراتور روم، پیوسته فكر پیامبر صلی الله علیه و آله را به خود مشغول می ساخت و حضرت تا دم مرگ از فكر روم بیرون نرفت.

نخستین برخورد نظامی مسلمانان با ارتش روم كه در سال هشتم هجرت در سرزمین فلسطین رخ داد، به شكست ارتش اسلام منتهی شد، و هر لحظه بیم آن بود كه به مركز اسلام حمله شود.

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در سال نهم هجرت با ارتشی مجهز به سوی كرانه های شام حركت كرد و سرانجام توانست حیثیت دیرینه خود را باز یابد (ابن هشام، ج 4، ص 28 11؛ طبری، ج 3، ص4236). این پیروزی، پیامبر را قانع نكرد و چند روز قبل از بیماری خود، ارتش اسلام را به فرماندهی اسامه مأمور كرد تا به كرانه های شام برود (همان، ص 288؛ علی بن اثیر، ج 2، ص 5؛ طبری، ج 3، ص 183).

خطر دوم، امپراتوری ایران بود. خسرو ایران پس از دریافت نامه پیامبر صلی الله علیه و آله از شدت ناراحتی، آن را پاره و سفیر ایران را با اهانت بیرون كرد و به استاندار یمن نامه نوشت كه پیامبر را دستگیر كرده، در صورت امتناع او را بكشد (محمد ابن سعد، ج 1، ص 260؛ مجلسی، ج 20، ص 389)؛ ولی عمر او دیری نپایید و خسرو پرویز در زمان پیامبر كشته شد.

خطر سوم، حزب منافق بود كه افراد آن پیوسته به صورت ستون پنجم میان مسلمانان مشغول كار و تلاش بودند تا آن جا كه قصد جان پیامبر صلی الله علیه و آله را كرده، خواستند در راه تبوك به مدینه، حضرت را ترور كنند.

قدرت تخریبی منافقان به اندزه ای بود كه قرآن كریم از آن ها در سوره های بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنكبوت، احزاب، محمد صلی الله علیه و آله، فتح، مجادله، حدید، منافقین و حشر یاد می كند (آیت الله سبحانی، مبانی حكومت اسلامی، ص 130، پی نوشت).

پس از رحلت جانكاه پیامبر اكرم، امت اسلامی بر سر مسأله خلافت و رهبری دچار اختلاف شدیدی شدند. شیعیان بر این باور بودند كه پیامبر صلی الله علیه و آله در موارد بسیاری به ویژه غدیر خم، علی علیه السلام را به جانشینی خود برگزید؛ اما اهل سنت اعتقاد داشتند كه حضرت فرد خاصی را برای چنین منصبی هنوز معیّن نفرموده است.

در هر صورت، در جریان سقیفه، عده ای پس از بحث و گفت وگوی فراوان، سرانجام خلیفه ای را برای مسلمانان برگزیدند؛ در حالی كه جمع بسیاری از صحابه و نزدیكان پیامبر صلی الله علیه و آله حضور نداشتند(2) و پس از آن، كشمكش میان مسلمانان اوج گرفت و اسلام در چنین وضعی هر لحظه از ناحیه دشمان خارجی و داخلی تهدید می شد.

امام علی علیه السلام كه خود را در این مسأله صاحب حق می دانست، برای حفظ مصالح جامعه اسلامی از حق مسلّم خود دست برداشت و در برابر وضعیت پدید آمده سكوت اختیار كرد. اگر حضرت علیه السلام با توسل به قدرت و قیام مسلحانه برای گرفتن حق خود اقدام می كرد، نتایج ذیل را به دنبال می داشت:

1. در قیام مسلحانه، امام علیه السلام بسیاری از یاران خود را كه از دل و جان به امامت او معتقد بودند از دست می داد. شهادت و جانفشانی در راه خدا امری مطلوب است؛ ولی با كشته شدن این افراد باز حق به صاحبش باز نمی گشت.

2. افزون به از دست دادن بهترین عزیزان، قیام بنی هاشم و دیگر یاران حضرت سبب می شد تا بسیاری از صحابه پیامبر كه به خلافت امام راضی نبودند نیز كشته شوند و در نتیجه قدرت مسلمانان در مركز تضعیف می شد. این گروه هر چند در مسأله رهبری در مقابل امام موضع گرفته بودند، در امور دیگر با حضرت اختلافی نداشتند و قدرتی در برابر شرك، مسیحیت و یهودیت به شمار می رفتند.

3. بر اثر ضعف مسلمانان، قبایل دور دست كه اسلام به طور كامل در اندیشه آنان ریشه ندوانیده بود، به گروه مرتدان و مخالفان اسلام پیوسته، صف واحدی تشكیل می دادند و چه بسا بر اثر قدرت مخالفان و نبود رهبری صحیح در مركز، چراغ توحیدی برای ابد به خاموشی می گرایید (سبحانی، فروغ ولایت، ص 166).

امیر مؤمنان خطر دشمنان و این حقایق تلخ را از نزدیك به خوبی حس كرده بود؛ بدین لحاظ برای حفظ مصالح، سكوت را بر قیام مسلحانه ترجیح داد.

حافظ وحدت
وحدت امت اسلامی برای علی علیه السلام از اصول بسیار مهم و اساسی بود. حضرت، حكومت و رهبری را نیز برای حفظ این اصل می خواست و تمام مصیبت ها و رنج های زمانه را هم بدان سبب تحمل می كرد.

هنگامی كه علی علیه السلام مشغول تجهیز پیامبر صلی الله علیه و آله بود، عده ای در سقیفه برای انتخاب خلیفه اجتماع كردند. ابوسفیان كه شم سیاسی نیرومندی داشت، زمانی كه خبر بیعت مردم را با ابوبكر شنید، زمینه اختلاف مسلمانان را آماده تر دید. افزون بر خطر ارتداد، اختلاف مهاجران و انصار در پایتخت كشور اسلام، امری نمایان بود موضعگیری های انصار و مهاجران در جریان سقیفه كه به طرح شعار «منا امیر و منكم امیر» شد، نشانی از زمینه اختلاف بین این دو گروه بود.

به رغم این كه پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته برای ایجاد برادری و الفت بین مهاجران و انصار، فراوان كوشید (انفال (8)، 63)، حس عصبیت و نژاد پرستی برخی افراد، باعث شد بعد از رحلت پیامبر گرامی، مهاجران و انصار دائم همدیگر را به جنگ تهدید كنند.

ابوسفیان كه زمینه اختلاف را به خوبی دریافته، و ابراز كرده بود كه «إنّی لأَری عجاجة لا یطفؤها الاّ الدّم؛ طوفانی می بینم كه جز خون چیز دیگری نمی تواند آن را خاموش سازد» (ابن ابی الحدید مدائنی، ج 2، ص 45؛ احمد بن عبد الرب اندلسی، ج 4، ص245؛ محمد بن جریر بن یزید، ج 3، ص 209)، برای رسیدن به هدف شوم خود، «درِ خانه» امام علی علیه السلام را زد و به وی پیشنهاد كرد كه «دستت را بده تا من با تو بیعت كنم و دست تو را در جایگاه خلیفه مسلمانان بفشارم كه اگر من با تو بیعت كنم، هیچ كس از فرزندان عبد مناف با تو به مخالفت بر نمی خیزد و اگر فرزندان عبد مناف با تو بیعت كنند، كسی از قریش از بیعت تو سر نمی پیچد و سرانجام همه عرب تو را به فرمانروایی می پذیرند» (ابن شهر آشوب، ص 77).

امیر مؤمنان در این لحظه جمله تاریخی خود را درباره ابوسفیان گفت: مازلت عدوا للاسلام و اهله؛ تو بر دشمنی خود با اسلام باقی هستی (یوسف بن عبد البر قرطبی مالكی، ج 2، ص 690).

ابوسفیان ساكت ننشست و برای تحریك احساسات امام علی علیه السلام و یارانش اشعاری بدین مضمون سرود: نباید در مقابل حق مسلّم تان كه غارت شده است سكوت كنید!

بنی هاشم لاتطمعوا الناس فیكم و لا سیّما تیم ابن مرّة او عدی
فما الامر الا فیكم و الیكم و لیس لها الا ابو حسن علی
(ابن شهر آشوب، ص 87)

فرزندان هاشم! سكوت را بشكنید تا مردم به ویژه قبیله های تیم و عدی در حق مسلّم شما چشم طمع ندوزند. امر خلافت به شما و به سوی شما است و برای جز حضرت علی كسی شایستگی ندارد.

علی علیه السلام كه از هدف شوم ابو سفیان در ایجاد فتنه و آشوب برای خشكاندن نهال نوپای اسلام وبازگرداندن جاهلیت به خوبی آگاه بود، ضمن رد این پیشنهاد به وی فرمود: تو به جز فتنه و آشوب، هدف دیگری نداری. تو مدت ها بدخواه اسلام بوده ای. مرا به نصیحت و سپاهیان تو نیازی نیست (طبری، ج 3، ص 209؛ ابن ابی الحدید، ج 2، ص 45؛ علی ابن اثیر، ج 2، ص 7).

در نهج البلاغه نیز حضرت در پاسخ این اقدام ابوسفیان و آگاه كردن مردم از عواقب بد اختلاف می فرماید: موج های فتنه را با كشتی های نجات بشكافید. از ایجاد اختلاف و دو دستگی دوری گزینید و نشانه های فخر فروشی را از سر بردارید. ... اگر سخن بگویم، می گویند بر فرمانروایی حریص است و اگر خاموش بنشینم، گویند از مرگ می ترسد. به خدا سوگند! علاقه فرزند ابوطالب به مرگ بیش از علاقه كودك به پستان مادر است. اگر سكوت می كنم، به سبب علم و آگاهی خاصی است كه در آن فرو رفته ام و اگر شما هم مثل من آگاه بودید، به سان ریسمان چاه، مضطرب و لرزان می شدید (نهج البلاغه، خطبه 5).

عِلمی كه حضرت از آن سخن می گوید، آگاهی از نتایج وحشت آور اختلاف و دو دستگی مسلمانان است؛ زیرا حضرت به خوبی می دانست كه قیام برای احقاق حق، به قیمت از بین رفتن اسلام و بازگشت مردم به عقاید جاهلی، تمام می شود؛ بدین جهت، ترجیح می دهد برای حفظ اسلام و وحدت امت اسلامی سكوت كند.

در نامه ای هم كه به مردم مصر نوشته، علت سكوت خود را همین مسأله بیان كرده است: به خدا سوگند! من هرگز گمان نمی كردم كه عرب خلافت را از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بگیرد یا مرا از آن باز دارد. مرا به شگفتی وانداشت جز توجه مردم به دیگری [= ابوبكر] كه دست او را برای بیعت می فشردند؛ از این رو من دست نگاه داشتم. دیدم گروهی از مردم از اسلام بازگشته اند و می خواهند آیین محمد صلی الله علیه و آله را محو كنند. ترسیدم كه اگر به یاری اسلام و مسلمانان نشتابم، در پیكر آن رخنه و ویرانی مشاهده كنم كه مصیبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگ تر از حكومت چند روزه ای است كه به زودی مانند سراب یا ابر از میان می رود؛ سپس به مقابله با این حوادث برخاستم و مسلمانان را یاری كردم تا آن كه باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام [و جامعه اسلامی [بازگشت (همان، نامه 62).

چنان كه ملاحظه می شود، در این نامه حضرت تصریح می كند كه نخست خود را كنار كشیدم هنگامی كه اسلام و امت اسلامی را در معرض خطر دیدم و با این كه حق من غصب شده بود، آن را نادیده گرفتم و به كمك دین و مسلمانان شتافتم.

حفظ وحدت امت اسلامی، برای جلوگیری از آسیب های دینی و ارتداد مسلمانان در سخنان دیگری از امام علیه السلام نیز جلوه گر است. حضرت می فرماید: قریش پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، حق ما را گرفت و به خود اختصاص داد. بعد از تأمل به این نتیجه رسیدم كه صبر كردن [بر غصب حق خود [بهتر از ایجاد تفرقه بین مسلمانان و ریختن خون آن ها است. مردم تازه مسلمانند و كوچك ترین سستی دین را تباه می كند و كوچك ترین فردی ممكن است دین را از بین ببرد (ابن ابی الحدید، ج 1، ص 308).

علی علیه السلام در روزهای اولیه حكومت خود ضمن باز گفتن اوضاع پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله كه حق شان تلف شده و در ردیف توده بازاری ها قرار گرفته است فرمود: پس از پیامبر صلی الله علیه و آله حق ما را غصب كردند و در ردیف توده بازاری ها قرار گرفتیم. چشم هایی از ما گریست و ناراحتی ها پدید آمد. به خدا قسم! اگر بیم وقوع فتنه میان مسلمانان و بازگشت كفر و تباهی دین نبود، رفتار ما با آنان طور دیگری می بود و با آن ها می جنگیدم (همان، ص 307؛ شیخ مفید، مصنفات، ج 13، ص 155).

حضرت نه تنها هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را از اختلاف باز داشت، بلكه در شورای شش نفری نیز كه بیعت عبدالرحمن با عثمان را نیرنگی بیش نمی دانست، بیعت كرد و عملاً جلو اختلاف مردم را گرفت و خطاب به اعضای شورا فرمود: گرچه رهبری، حق من است و گرفتن آن ازمن، ظلم بر من شمرده می شود، مادامی كه كار مسلمانان رو به راه باشد و فقط به من جفا شود، مخالفتی نخواهم كرد (نهج البلاغه، خ 74؛ محمدبن جریر بن یزید، ج 4، ص 228).

پیش از ورد به جلسه شورا، عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله از علی علیه السلام می خواهد در جلسه حضور نیابد؛ زیرا نتیجه آن را كه عثمان انتخاب خواهد شد، به طور قطع می دانست. امام علیه السلام ضمن تأیید عباس در مورد نتیجه آن جلسه، پیشنهاد وی را رد كرد و فرمود: انی اكره الخلاف. من اختلاف را دوست ندارم (ابن ابی الحدید، ج 1، ص 191؛ احمد بن عبد الرب اندلسی، ج 4، ص 260).

روزی كه علی علیه السلام دست روی دست گذاشته بود، بانوی گرامی حضرت، فاطمه علیهاالسلام، او را به قیام دعوت كرد. در همان هنگام صدای مؤذن به ندای «اشهد ان محمد رسول الله» بلند شد. امام علیه السلام رو به همسر گرامی خود فرمود: آیا دوست داری این صدا در روی زمین خاموش شود؟ فاطمه علیهاالسلام فرمود: هرگز. امام علیه السلام گفت: پس راه همان است كه من پیش گرفته ام (ابن ابی الحدید، ج 11، ص 113).

در جنگ صفین مردی از قبیله بنی اسد از امام علیه السلام پرسید كه قریش چگونه شما را از مقام خلافت كنار زد؟ حضرت از این سؤال بی مورد او ناراحت شد؛ زیرا گروهی از سربازان او به خلفا اعتقاد داشتند و مطرح كردن چنین مسائلی در آن هنگام باعث دو دستگی میان صفوف آنان می شد؛ بدین لحاظ، امام علیه السلام پس از ابراز ناراحتی فرمود: به احترام پیوندی كه با پیامبر صلی الله علیه و آله داری و به سبب این كه هر مسلمانی حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال می گویم. رهبری امت از آن ما، و پیوند ما با پیامبر صلی الله علیه و آله از دیگران استوارتر بود؛ اما گروهی بر آن بخل ورزیدند و گروهی از آن چشم پوشیدند. داور میان ما و آن ها خدا، و بازگشت همه به سوی او است (نهج البلاغه، خطبه 157)؛ بنابراین، امام علی علیه السلام برای حفظ اسلام و وحدت امت اسلامی سكوت كرد؛ زیرا به خوبی از خطرهایی كه جامعه اسلامی و اسلام نو پا را تهدید می كرد، آگاه بود؛ البته مقصود از سكوت امام علیه السلام ترك مبارزه مسلحانه است؛ و گرنه حضرت هیچ گاه از حق خود دست بر نداشته، در تمام دوران حكومت خلفا و پس از آن، دائم به آن، به صورت انتقاد اشاره می كند(3) و گاهی هم با انجام اعمالی، ناخشنودی خود را بیان داشته(4) و البته از همكاری با آنان نیز كوتاهی نكرده است.

همكاری علی علیه السلام با خلفا
پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله، مشكلات بسیاری بر دین نوپا هجوم آورد كه غفلت از آن ها می توانست اساس اسلام و جامعه اسلامی را با خطر مواجه سازد.

علی علیه السلام در این برهه حساس تاریخی، بیشتر در تلاش بود تا وظیفه الاهی و انسانی خود را در قالب مشاوره و همكاری های گوناگون فكری برای حفظ دین و ثبات جامعه اسلامی، به انجام رساند. او نمی توانست در برابر معضلات عمده ای كه دامنگیر اسلام و امت اسلامی شده، و بقا و حیات مسلمانان و دین تازه را به خطر انداخته بود، بی تفاوت بماند آن هم به بهانه این كه حق شان را گرفته اند.

تعامل علی علیه السلام با خلیفه اول
أ. مشاوره سیاسی
عده ای از فرصت طلبان، پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله در پی بازگشت به آیین پدران خود شدند. آنان از روزهای اول پذیرش اسلام نیز متزلزل بودند. خلیفه اول برای سركوبی آنان به حمایت های بزرگان صحابه از جمله علی علیه السلام و بنی هاشم نیاز مبرم داشت؛ زیرا اگر علی در این جهت به حمایت از خلیفه برمی خاست، بسیاری از مشكلات به سرعت قابل حل بود؛ چون علی علیه السلام صرف نظر از شخصیت و اعتبار و جایگاه خاص در جامعه، در رأس طایفه ای بزرگ و معتبری چون بنی هاشم قرار داشت و بیشتر از وی پیروی و حمایت می كردند.

بسیاری از یاران امام علی علیه السلام از بزرگان صحابه بودند و در جامعه، مقبولیت و جایگاه ویژه ای داشتند. كسانی مثل عمار یاسر، مقداد، ابوذر غفاری، سلمان و ... نمونه های از آن ها هستند. در صورت حمایت علی علیه السلام از خلیفه، به طور طبیعی خیل عظیمی از این دسته به همراه قبایل و طوایف خود می توانستند اهرم و قدرت قابل توجهی برای خلیفه به شمار آیند؛ البته پس از حضور محتاطانه امام علی علیه السلام در صحنه، پیروان و شیعیان حضرت نیز تا آن جا كه حمایت از اسلام را با ورود محتاطانه علی علیه السلام به صحنه واجب دانستند، به میدان فعالیت آمده، در نابودی مرتدان نقش بسزایی ایفا كردند؛ چنان كه مؤلف تاریخ الرّده از حذیفة بن یمان و عدی بن حاتم طایی (از یاران علی علیه السلام ) كه می كوشیدند از ارتداد قبایل خویش جلوگیری كنند، نام برده است (كلاعی البلنسی و هذبه، اقتبسه من الاكتفا، خورشید احمد فاروق، ص 17).

دیگر یاران علی علیه السلام از جمله عبدالله بن مسعود، طلحه و زبیر نیز از كسانی بودند كه از سوی خلیفه اول بر دروازه های مدینه گماشته شده بودند تا به دفاع از شهر در مقابل تهاجم قبایل مرتدان بپردازند، و هنگامی كه به مرتدان شبانه به مدینه هجوم بردند، آنان جوانمردانه به دفاع از مدینه پرداختند (همان، ص 5).

از همه مهم تر پیشنهاد خیرخواهانه امام علی علیه السلام به خلیفه است. زمانی كه وی جهت نبرد با مرتدان مسلّح، سوار بر اسب در ذوالقصه (محلی واقع در یك میلی مدینه) موضع گرفته بود، علی علیه السلام او را از این تصمیم جدی منصرف ساخت و گفت اگر خلیفه خود به جنگ آنان رفته، از منطقه خارج شود، نظم و انضباط هرگز به قلمرو جامعه اسلامی باز نخواهد گشت. ابوبكر نصیحت و پیشنهاد حضرت را پذیرفت و خالد بن ولید را به نبرد با اهل ردّه فرستاد (ابن كثیر القرشی الدمشقی، ج 6، ص 315).

ب. مشاوره نظامی
بیش از یك سال از دوران خلافت ابوبكر، نبرد با مرتدان، پیامبران دروغین(5) و مانعان زكات(6) سپری شد. ابوبكر پس از ختم غائله ردّه كه یك سال بیشتر زنده نماند نتوانست به فتوحات همانند دوران پس از خود دست یابد و لشكركشی وی فقط در مصاف با رومیان در شام و سوریه خلاصه شد؛ البته خلیفه به خوبی از تجربه و مهارت جنگی، فداكاری و شجاعت های علی علیه السلام آگاه بود و می دانست كه نقش سرنوشت ساز او در نبرد با كافران از وی مرد جنگی تمام عیار و بلامنازع ساخته است و نمی شود از نقش مؤثر او غافل بود. از طرفی، عدم شركت او در جنگ ها و فتوحات و انزوای وی می توانست در جامعه سؤال برانگیز باشد كه «چرا علی با كافران مثل روم، بی تفاوت یا منزوی است؟» به طور قطع برای همه روشن بود كه ترس او از مرگ(7) یا سستی و كاهلی از جهاد، عامل این مسأله نبوده است؛ پس چه چیزی می تواند پیكارگر و قهرمان صحنه های نبرد را این گونه به انزوا كشانده باشد؟! این پرسشی بود كه برای جامعه آن روز می توانست مطرح باشد؛ بدین سبب، خلیفه و یارانش می كوشیدند با ورود و شركت دادن علی علیه السلام در جنگ و فتوحات، از یك طرف میدانی برای طرح چنین ابهامی فراهم نسازند و از طرف دیگر، با ورود علی علیه السلام به عرصه جنگ و فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامی را در اذهان بسیاری از هواخواهان، به ویژه بنی هاشم مستحكم كنند.

فتوحات و گسترش اسلام در سرزمین های دیگر، خواست و مطلوب هر مسلمان است و علی علیه السلام در این نبردها و فتوحات شخصا حضور نیافت و فقط به مشاوره و كمك فكری در این خصوص پرداخت.

قزوینی می گوید: به حل و عقد احكام شریعت و حل مشكلات و بیان معضلات جامعه برای حفظ شریعت اسلام در مدینه پرداخت (قزوینی رازی، سید جلال الدین محدث، ص 310).

طبق گزارش های تاریخی، پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله و پس از آن كه فضای سیاسی مدینه كه دچار بحران شده بود، به آرامش گرایید و ابوبكر زمام امور را به دست گرفت، خلیفه در اجرای فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله در نبرد با رومیان به طور كامل دو دل بود. با گروهی از صحابه مشورت كرد و هر یك نظری داد كه او را قانع نكرد. سرانجام با علی علیه السلام به مشورت پرداخت و حضرت او را بر اجرای دستور پیامبر صلی الله علیه و آله تشویق كرد و افزود كه اگر با رومیان نبرد كند، پیروز خواهد شد. خلیفه از تشویق امام خرسند شد (ابن عساكر علی بن حسن الشافعی، ص 444؛ ازدی بصری، تصحیح ولیام ناسیولینس، ص 3)؛ سپس به مردم رو كرد و گفت: ای مسلمانان! این علی وارث علم پیامبر است. هركه در راستی او شك كند، منافق است. سخن او، مرا در جهاد با روم تحریص و تشویق كرد و دل مرا بسیار شاد ساخت (ابن اعثم كوفی، ج 1، ص 97).

در این نبرد جانانه، سپاه اسلام با تلاش ها و فداكاری های فراوان كه تعدادی از یاران علی علیه السلام نیز در آن حضور داشتند، به پیروزی بزرگی دست یافت.

ج. همكاری علمی
مناظره با دانشمندان یهود
پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله و روی كار آمدن ابوبكر در جایگاه خلیفه، گروه هایی از دانشمدان یهود و نصارا برای تضعیف روحیه مسلمانان به مركز اسلام روی آورده، پرسش های علمی خود را ازخلیفه مطرح می كردند.

از جمله، گروهی از احبار یهود وارد مدینه شدند و به خلیفه گفتند: در تورات چنین می خوانیم كه جانشینان پیامبران، دانشمندترین امت آن ها هستند. اكنون كه شما خلیفه پیامبر خود هستید، پاسخ دهید كه خدا كجا است: آیا در آسمان ها است یا در زمین؟

ابوبكر پاسخی گفت كه آن گروه را قانع نساخت. او برای خدا مكانی در عرش قائل شد كه انتقاد دانشمندان یهودی را در پی داشت و گفتند: در این صورت، باید زمین از خدا خالی باشد! در این لحظه حساس، علی علیه السلام به داد اسلام رسید و آبروی جامعه اسلامی را حفظ كرد و فرمود: مكان ها را خداوند آفرید و او بالاتر از آن است كه مكان ها بتوانند او را فراگیرند. او همه جا هست؛ ولی هرگز با موجودی تماس و مجاورتی ندارد. او بر همه چیز احاطه عملی دارد و چیزی از قلمرو تدبیر او بیرون نیست (شیخ مفید، الارشاد، ص 108، الباب الثانی، فصل 58).

امیر مؤمنان در این پاسخ عالمانه، با روشن ترین برهان، بر پیراستگی خدا از محاط بودن در مكان استدلال كرد و دانشمندان یهودی را چنان غرق در شگفتی كرد كه بی اختیار به حقانیت گفتار علی علیه السلام و شایستگی او برای خلافت اعتراف كردند.

نقل است كه شخصی یهودی واردمدینه شد و سراغ رهبر مسلمانان را گرفت. مردم وی را نزد ابوبكر آوردند. وی رو به خلیفه كرد و گفت: من از تو چند سؤال دارم كه پاسخ آن را جز پیامبر یا وصی او نمی داند؛ آن گاه سه سؤال مطرح كرد: 1. آن چیست كه خدا ندارد؟ 2. آن چیست كه در بارگاه خداوند نیست؟ 3. آن چیست كه خدا نمی داند؟ ابوبكر كه پاسخی نداشت گفت: این سؤال ها را دشمنان و منكران خدا مطرح می كنند؛ آن گاه تصمیم گرفت او را شكنجه كند. ابن عباس كه در جلسه حضور داشت اعتراض كرد و گفت: «شما با این مرد عادلانه برخورد نكردید. یا پاسخ او را بدهید یا او را نزد علی علیه السلام ببرید».

ابوبكر و حاضران در جلسه نزد علی علیه السلام آمدند و خلیفه به امام علیه السلام گفت: این یهودی سؤالات كفرآمیزی را مطرح می كند. حضرت در پاسخ سؤالات وی فرمود: آنچه خدا نمی داند، سخن شما یهودیان است كه می گویید: «عزیر» پسر خدا است. خدا فرزندی ندارد و چنین پسری را برای خود نمی شناسد. آنچه در بارگاه الاهی وجود ندارد، ظلم به بندگان خویش است و آنچه خدا ندارد، شریك است.

در این هنگام، یهودی شهادتین را بر لب جاری و امام علیه السلام را وصی پیامبر معرفی كرد. ابوبكر و مسلمانان نیز علی علیه السلام را «مفرج الكرب» (برطرف كننده اندوه) نامیدند (محمد بن درید ازدی، ص 44).

د. همكاری قضایی
امام علی علیه السلام در دوران خلافت خلیفه اول درباره مسائل قضایی نیز كوتاهی نكرد و به یاری اسلام شتافت كه این جا به نمونه هایی اشاره می شود:

نقل شده است كه در زمان خلافت ابوبكر، مردی را به اتهام شرب خمر نزد وی بردند. مرد به گناه خویش اقرار كرد و گفت: «در جایی زندگی می كنم كه نوشیدن خمر و خوردن مردار را حلال می شمرند و اگر می دانستم حرام است، نمی نوشیدم». خلیفه از عمر بن خطاب درباره حكم او پرسید. عمر گفت: «مشكلی است كه جز ابوالحسن كسی آن را حل نتواند كرد»؛ آن گاه هر سه روانه خانه امام علیه السلام شدند.

امام فرمود: كسی را همراهش بفرستید تا او را به مهاجران و انصار نشان دهد و معلوم شود كه آیا كسی آیه تحریم شراب را برای او خوانده است یا نه». آنان چنین كردند و چون كسی از مهاجران و انصار به خواندن آیه تحریم شراب بر او شهادت نداد، رهایش كردند (محمد بن حسن طوسی، ج 10، ص108، كتاب الحدود، ح359).

علی علیه السلام در دوران خلیفه دوم
گسترش آیین اسلام و حفظ كیان جامعه اسلامی، از اهداف بزرگ و بلند امام علی علیه السلام بود. وی خود را وصی بر حق و منصوص پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله می دانست و در عین حال كه می دید حق مسلّمش به یغما رفته و كرسی خلافت غصب شده است، هرگاه گرهی در كار خلافت پدید می آمد، با فكر و نظر بلند خود، آن را می گشود و همانند دوران خلیفه اول، در دوران خلیفه دوم نیز مشاور و گره گشای بسیاری از معضلات نظامی، سیاسی، علمی، قضایی، اقتصادی و ... بود.

أ. همكاری نظامی
جنگ ها و فتوحات در دوران خلیفه دوم، دامنه گسترده تری داشت، نقش علی علیه السلام در مقایسه با دوران خلیفه اول در این خصوص محسوس تر بود. با توجه به دلاوری ها و تجربیات جنگی علی علیه السلام خلیفه دوم نمی توانست از راهنمایی ها و همكاری های او غافل بماند. او می دانست كه علی علیه السلام به طور مستقیم به همكاری و شركت در جنگ ها حاضر نیست؛ ولی برای استفاده از مشورت ها و همكاری های فكری او می كوشید. و حضرت نیز از آن جا كه درباره سرنوشت مسلمانان و اسلام نمی توانست بی تفاوت باشد، فقط در قالب مشورت و ارائه اندیشه های خویش او را یاری می كرد كه به مواردی از مشورت ها و همكاری های فكری حضرت با خلیفه دوم اشاره می شود:

1. نبرد جسر
در این نبرد، مسلمانان شكست خوردند. خلیفه دوم مسلمانان را فراخواند و آنان را به جهاد ترغیب كرده، با اصحاب از جمله علی علیه السلام به مشورت پرداخت كه «آیا خود به كمك سپاه برود یا كسی را بفرستد؟» علی علیه السلام نظر داد كه خلیفه خود به نبرد نرود (مسعودی، ج 2، ص 318319).

2. جنگ با رومیان
در زمان روبه رو شدن سپاه اسلام با سپاه هراكیلوس (قیصر روم) ابو عبیده، طی نامه ای، از خلیفه كسب تكلیف و تقاضای نیروی امداد كرد. خلیفه دوم میان بزرگان صحابه به مشورت نشست و از علی علیه السلام در این مورد نظر خواست. علی علیه السلام به خلیفه گفت: به ابو عبیده [= فرمانده سپاه] اعلام كن مقاومت كند كه پیروزی نصیب مسلمانان خواهد شد (واقدی، ص 108).

3. نبرد بیت المقدس
در جنگ و فتح بیت المقدس نیز خلیفه دوم، با اصحاب، از جمله امام علی علیه السلام به مشورت پرداخت. از شنیدن سخنان علی علیه السلام و مشورت با او شاد شد و به اصحاب گفت: من جز به مشورت و سخن علی رفتار نخواهم كرد و او را در مشورت می ستایم و پیشانی اش را سفید می بینم (همان، ص 148).

4. جنگ خراسان
در جنگ خراسان، امام علی ویژگی ها و امتیازات یك یك شهرهای خراسان را برشمرد و خلیفه دوم را به فتح آن جا تشویق كرد (ابن اعثم، ج 2، ص 78).

نقش پیروان علی علیه السلام در جنگ ها
نقش مؤثر یاران و پیروان علی علیه السلام در نبردهای عصر خلیفه دوم، برجستگی ویژه ای دارد. پیروزی اسلام در فتح سرزمین های مجاور، مرهون كوشش های بی وقفه و فرماندهان دلیر و یاران حضرت بود؛ البته حضور مستقیم یاران علی علیه السلام درنبردهای فاتحانه بدون اجازه پیشوا و رهبرشان نبود؛ چنان كه سلمان فارسی از سوی خلیفه به حكومت مدائن گماشته شد و او نپذیرفت تا این كه علی علیه السلام به او اجازه داد (مرتضی عاملی، فصلنامه تاریخ، س اول، ش 3، ص 378).

مالك اشتر در جنگ قادسیه حضور داشت (دینوری، ص 120) و «آمد» و «نصیبین» به دست او فتح شد (ابن اعثم، ج 1، ص 34). حذیفة بن یمان، در جنگ نهاوند جزو فرماندهان سپاه بود (ابن عثمان ذهبی، ج 1، ص 25). به روایت دینوری، او پس از نعمان بن مقرن، فرماندهی سپاه اسلام را به عهده گرفت (احمد بن داوود دینوری، ص 135). عمّار یاسر در فتح مصر، فرماندهی سواره نظام را به عهده داشت (ابن اعثم، ج 2، ص 36). او در فتح دیار بكر نیز به اتفاق مقداد بن اسود حضور یافت (همان، ص59). هاشم بن عتبه مرقال، برادرزاده سعد بن ابی وقاص و از یاران باوفا و فداكار علی علیه السلام بود. وی به فرماندهی سپاه پنج هزار نفره در عصر خلیفه دوم منصوب شد و در فتح بیت المقدس نیز حضور یافت (واقدی، ص 144). او در فتح آذربایجان، در رأس گروهی از سپاهیان قرار داشت (طاهر بن مطهر مقدسی، ج 5 ص 182). جریر بن عبد الله بجلی در جنگ قادسیه جزو فرماندهان سپاه بود و در جلولاء نیز حضور یافت و در حمله به عراق و حیره، فرماندهی سپاه به عهده او قرار داشت (احمد بن یعقوب، ج2، ص 120)؛ البته حضور یاران علی علیه السلام در جنگ های زمان خلفا به سبب علاقه آنان برای گسترش و توسعه اسلام در خارج از مرزهای كشور اسلامی بوده است.

یاران علی علیه السلام و حكومت
حضور برخی یاران علی علیه السلام در صحنه سیاسی و امور حكومتی در جهت حفظ وحدت، به اجازه رهبرشان امام علی علیه السلام فعالانه بوده است؛ چنان كه سلمان فارسی پس از فتح مدائن به وسیله سعد بن ابی وقاص، از طرف خلیفه به ولایت و حكومت مدائن منصوب شد(ابن اعثم كوفی، ج 1، ص 286)، و خلیفه عمار یاسر را به ولایت كوفه گماشت(طاهر بن مطهر مقدسی، ج 5، ص 180).

حضور علی علیه السلام در حكومت
وحدت امت اسلامی برای علی علیه السلام چنان مهم بود كه خلیفه دوم هنگامی كه می خواهد مدینه را به مقصد رسیدگی به امور مهم مسلمانان ترك گوید، علی علیه السلام را جانشین خود در مدینه قرار می دهد و مردم را به پیروی از وی ملزم می كند. با این كه امام علی علیه السلام حقش را غصب شده می بیند، درباره آنچه به وحدت و سرنوشت امت اسلامی مربوط می شود، كوتاهی نمی ورزد؛ بنابراین، امام علی علیه السلام در طول خلافت عمر بن خطاب سه بار به جانشینی وی در مدینه و اداره این شهر منصوب شده است:

1. یكی از مواردی كه خلیفه علی علیه السلام را به طور رسمی در مدینه جانشین خود كرد، هنگامی بود كه به حركت به سوی شام تصمیم گرفت.(8) خلیفه در این زمان میان لشكریان مدینه خطبه ای را قرائت كرد و پس از حمد خدا گفت: ایها الناس إنی خارج الی الشام للامر الذی قد علمتم، ولو لا أنی اخاف علی المسلمین لما خرجت، و هذا علی بن ابی طالب رضی الله عنه بالمدینه، فانظروا ان حزبكم امر علیكم به و احتكموا الیه فی اموركم واسمعوا له و اطیعوا، أفهمتم ما امرتكم به؟ فقالوا: نعم سمعا و طاعة (احمد بن اعثم كوفی، ج 1، ص 225).

ای مردم! من به سوی شام می روم و اگر ترس از تهدید و خطر برای مسلمانان نبود، هرگز از مدینه خارج نمی شدم. این علی بن ابی طالب در مدینه است. به سوی او نظر كنید و من امر شما را به او می سپارم و او حاكم میان شما است. حرف او را بشنوید و از او اطاعت كنید. آیا دانستید آنچه را به شما گفتم؟! مردم همه گفتند: بله شنیدیم و اطاعت می كنیم.

2. مورد دیگر زمانی اتفاق افتاد كه خلیفه پس از مشورت با علی علیه السلام در خصوص اعزام لشكریان برای كمك به سپاه مسلمانان در نبردهای قادسیه و جسر، تصمیم به خروج از مدینه گرفت؛ بدین سبب علی علیه السلام را در مدینه جانشین خود ساخت.(9)

3. مورد دیگر این است كه خلیفه پس از مشورت با علی علیه السلام تصمیم گرفت خود به بیت المقدس برود تا شرط صلح اهالی این شهر را كه جز با آمدن خلیفه به بیت المقدس صورت نمی گرفت، برقرار سازد.در این زمان، خلیفه امام علی علیه السلام را در مدینه جانشین خود ساخت؛ سپس جهت سفر به فلسطین عازم شد(واقدی، ص 149).

آنچه تاكنون در مورد حضور موقت علی علیه السلام در حكومت ملاحظه شد، طبق منابع معتبر اهل سنت بود. برخی مورخان شیعه مثل شریف رضی نیز مسأله حضور موقت علی علیه السلام را در حكومت به نحوی ذكر كرده است: هنگامی كه خلیفه به سوی شام می رفت، عباس نیز همراه او بود. خلیفه به عباس گفت: شاید تو گمان می كنی در این امر از من محق تر هستی؟ عباس نیز پاسخ داد: محق تر از من و تو كسی است كه در مدینه جانشین تو شده است؛ همان كه ما را با شمشیر زد تا به اسلام گرویدیم؛ یعنی علی بن ابی طالب (شریف رضی، ص 77).

ب. مشاوره سیاسی
خلیفه دوم در امور سیاسی نیز به ارشادات علی علیه السلام نیاز داشت. ژرف نگری و خیراندیشی علی علیه السلام در امور گوناگون از جمله مشورت های سیاسی، باعث تقویت و استحكام جامعه اسلامی می شد.

1. نقل شده است كه برخی دانشمدان اظهار می كرده اند: عجم یعنی اهل شهرهای همدان، ری، اصفهان، نهاوند و ... به شهرهای یك دیگر نامه فرستاده اند كه پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت. پس از او ابوبكر كه حاكم آنان بود نیز هلاك شد. بعد از او، عمر كه عمر طولانی خواهد داشت شهرهای شما را مورد تجاوز قرار می دهد. لشكریان عمر را از شهرهای تان بیرون برانید و با آنان به نبرد برخیزید.

عمر، پس از شنیدن این خبر هراسان به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و با گروهی از مهاجر و انصار مشورت كرد. هر یك به گونه ای سخن گفت و خلیفه قانع نشد. سرانجام علی علیه السلام فرمود: من چنین رأی می دهم كه مردم شام، یمن، مكه و مدینه را از جایش حركت ندهی و به مردم بصره هم بنویسی كه سه گروه شوند: گروهی از آنان برای نگهبانی از زنان و فرزندان خود در بصره بمانندو گروهی دیگر بر سر اهل ذمّه باشند تا عهد شكنی نكنند و گروهی دیگر به كمك برادران خویش روند. عمر گفت: آری رأی درست و صواب همین است . من دوست دارم پیرو این رأی بمانم و پشت سر هم سخنان علی علیه السلام را بر زبان جاری می كرد و با شگفتی آن سخنان [حكیمانه] را ردیف می كرد(شیخ مفید، الارشاد، الباب الثانی، فصل 60).

2. خلیفه پس از فتح مدائن در ربیع الاول سال شانزدهم هجرت، تصمیم به ثبت تاریخ گرفت. سرانجام خلیفه نظر امام علی علیه السلام را پذیرفت و تاریخ را از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله مقرر كرد(ابن عساكر، ج1، ص 36؛ حاكم نیشابوری، ج 2، ص 14).

ج. مشاوره اقتصادی
بدون شك، درایت و بینش امام علی علیه السلام از تمام اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر بوده است؛ از این رو خلفا در موارد متعددی كه دچار مشكل می شدند، به حضرت رجوع كرده، راه حل نهایی را از او می خواستند. از آن جمله معضلات اقتصادی و اراضی حكومت و جامعه بود كه خلیفه با مراجعه به علی علیه السلام و مشاوره با وی، به حقیقت رهنمون می شد.

1. میزان دریافت از بیت المال: فردی كه در جامعه مسؤولیت رهبری را به عهده می گیرد، برای او حقوقی را در نظر می گیرند كه صرف تأمین زندگی وی شود.

عمر در عصر خلافت، با صحابه از جمله امام علی علیه السلام در این موضوع مشورت كرد و سرانجام دیدگاه حضرت را پذیرفت كه فرمود: به میزانی كه زندگی خود و خانواده ات تأمین شود، از بیت المال بردار(ابن ابی الحدید، ج 12، ص 220؛ ابوالفرج جوزی، ص 97).

2. مصرف جواهر كعبه: عمر می خواست جواهرات كعبه را به مصرف سپاه اسلام برساند. امام علیه السلام فرمود: چون پیامبر صلی الله علیه و آله به آن ها دست نزده است تو نیز به آن دست نزن! عمر سخن حضرت را پذیرفت و شعار «لو لاك لافتضحنا» سر داد(امینی، ج 1، ص 177؛ سید محسن امین، ج 1، ص436).

3. تقسیم سرزمین های عراق: خلیفه دوم در مورد سرزمین های حاصلخیز اطراف كوفه كه در دست مسلمانان قرارگرفته بود، نظر علی علیه السلام را جویا شد. حضرت به او فرمود: اگر زمین ها را بین ما نسل كنونی مسلمانان تقسیم كنی، برای مسلمانان آینده سودی ندارد؛ ولی اگر در دست صاحبان آن ها باقی گذاری تا در آن كار كنند و به دولت اسلامی مالیات بپردازند، برای هر دو نسل كنونی و آینده مفید خواهد بود. خلیفه دوم با جمله «این نظر بسیار خوبی است»، موافقت خود را اعلام كرد(احمد ابن یعقوب، ج 2، ص 151).

د. علی علیه السلام و امور دیوانی
علی علیه السلام در این دوران در پاره ای امور دیوانی به ارائه راهنمایی ها و پاسخگویی به معضلات مورد ابتلای خلیفه هم می پرداخته است كه نمونه هایی ذكر می شود:

1. زنی دیوانه را كه زنا كرده بود، نزد عمر آوردند. وی پس از مشورت با مردم، دستور داد او را رجم كنند. امام علیه السلام پس از آگاهی از این حادثه دستور داد، زن را بر گردانند و خود نزد عمر آمد و فرمود: آیا نمی دانی كه قلم تكلیف از سه طایفه برداشته شده است: از مجنون تا بهبود یابد. از خوابیده تا بیدار شود و از كودك تا بالغ گردد! عمر در حالی كه تكبیر می گفت، دستور داد زن را باز گردانند وحدی بر او جاری نسازند(محمد اوس قلعه چی، ج 1، ص 29).

2. نقل شده است: زنی را كه در حال عده ازدواج كرده بود، نزد عمر آوردند. او مهر زن را ستاند و به بیت المال سپرد و دستور داد زن و مرد برای همیشه از یك دیگر جدا شوند و به كیفر رسند. امام علیه السلام این داوری را نادرست خواند و فرمان داد از یك دیگر جدا شوند و زن عده اول را كامل كند و سپس عده دیگری برای ازدواج دوم بگیرد و شوهر دوم را به دلیل نزدیكی با زن به پرداخت مهر المثل مكلف كرد(بیهقی، ج 11، ص 436).

3. عمر شارب الخمر را با چهل ضربه شلاق حد می زد تا این كه شراب خواری رواج یافت. با اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در این زمینه مشورت كرد. علی علیه السلام نظر داد كه شراب خوار را 80 ضربه شلاق بزنند و چنین استدلال كرد: شخص شراب خوار مست شده و عقل خود را از دست می دهد و در این هنگام هذیان خواهد گفت و به تهمت زدن به دیگران خواهد پرداخت؛ پس مجازات او به میزان مجازات افترا خواهد بود. خلیفه دوم نظر امام علیه السلام را پذیرفت و از آن به بعد، حد شارب الخمر به میزان 80 ضربه معیّن شد(محمد ابن ابی یعلی، الفرا، ص 228).

ه . علی علیه السلام مرجع علمی
گسترش اسلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و گذشت زمان باعث شد تا مسلمانان با برخی پدیده های تازه روبه رو شوند كه حكم آن ها در قرآن و روایات پیامبر صلی الله علیه و آله وجود نداشت. مسلمانان در حل چنین مسائلی با مشكلاتی مواجه شدند. برخی از اصحاب دربرخورد با این گونه موارد به جای تمسك به قرآن و روایات به ظن و گمان یا به رأی خود عمل می كردند. علی علیه السلام كه اعلم امت اسلام و دروازه شهر علم پیامبر صلی الله علیه و آله بود(متقی هندی، ج 11، ص 600 و 614؛ به ابن ابی الحدید، ج 7، ص 218؛ محمدباقرمجلسی، ج 3، ص 118)، به كمك خلفا از جمله عمر كه از حل پدیده های تازه ناتوان می شد، می شتافت و حكم الاهی را بیان می كرد تا آن جا كه شعار « لو لاعلی لهلك عمر»(امینی، ج 3، ص 97) شنیده شد.

تاریخ، بسیاری از همیاری های امام علی علیه السلام را در این باره بیان كرده، و از زبان معاویه نیز آمده است كه هرگاه برای عمر مشكلی پیش می آمد، نزد علی علیه السلام می رفت(همان، ص 98؛ احمد طبری، ص79) و حضرت نیز عالمانه پاسخ می داد؛ البته خلفا از پرسیدن احكام شرعی از امام علیه السلام ابایی نداشتند تا آن جا كه گاهی در حضور مردم از امام علیه السلام سؤال كردند و پاسخ می گرفتند و حتی دربرخی موارد، مورد سرزنش اطرافیان قرار می گرفتند؛ برای مثال، دو نفر، از خلیفه دوم در مورد طلاق پرسیدند. عمر به عقب نگریست و پرسید: «ای علی! نظر تو در این مورد چیست؟ » امام علیه السلام با دو انگشت خود اشاره كرد و به این وسیله پاسخ داد. عمر جواب امام علیه السلام را به پرسشگران رسانید آن ها اعتراض كردند كه «ما از تو می پرسیم، آن گاه تو از دیگری می پرسی؟» عمر گفت: آیا پاسخ دهنده را می شناسید؟ وی علی بن ابی طالب علیه السلام است و من از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم كه ایمان علی علیه السلام از وزن آسمان ها و زمین سنگین تر است(مجلسی، ج 40، ص 119).

گروهی از عالمان یهود در زمان عمر به مدینه آمده، گفتند: « ما سؤال هایی داریم كه اگر جواب ما را دادی روشن می شود اسلام حق، و محمد صلی الله علیه و آله پیامبر خدا است؛ و گرنه معلوم می شود اسلام باطل است». قفل آسمان چیست؟ كلید آسمان ها چیست؟ كدام قبر صاحب خود را با خود به اطراف برد؟ كدام كس قوم خود را ترسانید، ولی از جن و انس نبود؟ و چند سؤال دیگر. عمر كه پاسخی نداشت، سر به زیر انداخت و گفت: « بر عمر عیب نیست كه از وی سؤالی بشود و چون پاسخ آن را نداند، بگوید نمی دانم». عالمان یهود حركت كرده، گفتند: «معلوم شد اسلام باطل است». سلمان كه شاهد جریان بود، نزد علی علیه السلام آمد و با شعار «أغث الاسلام» از حضرت كمك خواست. علی علیه السلام لباس پیامبر صلی الله علیه و آله را به تن كرد و به مسجد آمد. چون نظر عمر به امام علیه السلام افتاد، بلند شده و گفت: « هرگاه مشكلی پیش آید، نزد تو می آیند». امام علیه السلام با عالمان یهود شرط كرد كه اگر جواب آن ها را مطابق تورات داد، مسلمان شوند. آن ها نیز پذیرفتند. امام علیه السلام فرمود: قفل آسمان ها شرك است كه عمل انسان با وجود آن بالا نمی رود و قبول نمی شود و كلید آن شهادتین است. قبری كه صاحب خود را حمل می كرد، همان ماهیی است كه یونس را بلعید و موجودی از غیر جن و انس كه قوم خود را ترسانید، مورچه ای است كه به مورچه دیگر گفت: به لانه ها وارد شوید تا سلیمان و سپاهش شما را پایمال نكند. هر سه تن از عالمان یهود ایمان آورده، علی علیه السلام را اعلم امت اسلامی معرفی كردند(امینی، ج 6، ص 154).

امام علی علیه السلام و خلیفه سوم
همكاری های علمی و فكری امام علی علیه السلام با خلفا، فقط به دوران خلافت خلیفه اول و دوم خلاصه نشد. حضرت كه تمام كوشش او وحدت و حفظ جامعه نوبنیان اسلامی بود، نیازهای علمی و سیاسی اسلام و مسلمانان را در زمان خلیفه سوم نیز بر طرف می كرد و خلیفه سوم هم پیوسته از افكار و راهنمایی های امام علی علیه السلام بهره مند شد. این جا برخی از همكاری های امام علی علیه السلام با خلیفه سوم بیان می شود.

أ. پناهگاه علمی
امام علی علیه السلام به گسترش اسلام در جهان و تثبیت بنیان آن در داخل كشور اسلامی می اندیشید و با آشنا ساختن مردم با معارف و احكام الاهی به دفاع از اسلام نو پا می پرداخت؛ از این رو هرگاه خلیفه سوم دست نیاز به سوی امام علی علیه السلام می گشود، حضرت او را یاری می كرد.

شخصی نزد عثمان آمد و از وی درباره خریدن دو كنیز و آمیزش با هر دوی آن ها كه با هم خواهر هستند پرسید. عثمان در پاسخ گفت: یك آیه قرآن، آن را مجاز می داند در حالی كه آیه دیگر، آن را تحریم كرده است. گر چه دوست ندارم به چنین كاری دست زنم، حلال بودن آن بر حرمت آن ترجیح دارد. آن شخص از مجلس بیرون آمد و در راه با امام علی علیه السلام روبه رو شد و همین مطلب را از حضرت پرسید و حضرت پاسخ داد: من تو را از این كار بر حذر می دارم. اگر حكومت در دست من باشد و تو یا شخصی دیگری را بیابم كه مرتكب آن شود، او را مجازات خواهم كرد(بیهقی، ج 7، ص164؛ قرطبی، ج 5، ص 117؛ سیوطی، ج 2، ص 136، زمخشری، ج 1، ص518؛ ابن حزم، ج 9، ص 133؛ فخر رازی، ج 10، ص 36؛ شیخ مفید، الارشاد، الباب الثانی، فصل 60).

ظاهر آیه قرآن كریم «حرمت علیكم امهاتكم و بناتكم ... و ان تجمعوا بین الاختین»(نساء (4)، 23) آمیزش با دو كنیز كه با همدیگر خواهر باشند را تحریم می كند؛ زیرا عموم و اطلاق آیه، انسان آزاد و برده را شامل می شود؛ به همین جهت، امام علی علیه السلام سؤال كننده را از ارتكات آن بر حذر داشت. صحابه و فقیهان نیز بر حرمت آن تأكید می ورزیدند(فخر رازی، ج 10، ص 3637؛ سیوطی، ص137؛ قرطبی، ص 117).

حال ببینیم مقصود عثمان از آیه تحلیل چیست. زمخشری(زمخشری، ج 1، ص 518) معتقد است كه خلیفه به آیه ذیل نظر داشته است: و الذین هم لفروجهم حافظون الاّ علی ازواجهم او ماملكت ایمانهم(مؤمنون (23)، 5؛ معارج (70)، 29). نمازگزاران واقعی پاكدامن هستند و جز به همسران یا كنیزان خود چشم طمع ندارند.

اگر مقصود خلیفه این باشد، استدلال وی به آیه صحیح نخواهد بود؛ زیرا این آیه در مقام بیان حریم عفّت مؤمنان است و این كه انسان مؤمن جز در مدار زوجیت یا ملك یمین با هیچ زنی نزدیكی نمی كند و این مطلب با وجود شروط یا قیدهایی كه عموم این دو را تخصیص زند، منافاتی ندارد. آیه 22 نساء كه می فرماید « حرمت علیكم امهاتكم و بناتكم و اخواتكم و عماتكم و خالاتكم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتكم اللاتی أرضعنكم و اخواتكم من الرضاعة و امّهات نسائكم و ربائكم اللاتی فی حجوركم.... و ان تجمعوا بین الاختین الا ما قد سلف»(نساء (4)، 23) می تواند مخصص آیه یاد شده باشد و آن گاه با كنار هم گذاشتن این دو آیه، نتیجه می گیریم كه آمیزش با دو كنیز كه با هم خواهر باشند، حرام است.

ب. امام علی علیه السلام و داوری های عثمان
1. زنی پس از گذشت شش ماه از زمان ازدواج، وضع حمل كرد. عثمان دستور رجم او را صادر كرد. امام علی علیه السلام به او فرمود: «آیا قرآن نخوانده ای ؟! » عثمان گفت: «خوانده ام». امام علی علیه السلام فرمود: «آیا نشنیده ای كه خداوند می فرماید: «حمله و فصاله ثلاثون شهرا»(احقاف (46)، 15) و در جایی دیگر می فرماید: «حولین كاملین»(بقره (2)، 233). با این حساب مدت حمل می تواند شش ماه باشد » عثمان گفت: به خدا سوگند! تاكنون به این حقیقت آگاه نشده بودم(بیهقی، ج 11، ص 428)؛ البته برخی عالمان اهل سنت قضیه پیشین را با اندكی تفاوت، هم به عثمان و هم به عمربن خطاب نسبت داده اند.

2. از جمله حقوق زن در اسلام این است كه اگر مردی همسر خود را طلاق دهد و پیش از آن كه عده زن سپری شود مرد در گذرد، زن هم چون ورثه دیگر، از شوهر خود ارث می برد؛ زیرا تا عده زن سپری نشده، پیوند زناشویی بر قرار است.

در زمان خلافت عثمان، مردی دارای دو زن یكی از انصار و دیگری از بنی هاشم بود. از قضا آن مرد، زن انصاری خود را طلاق داد و پس از مدتی در گذشت. زن انصاری نزد خلیفه رفت و گفت: هنوز عده من سپری نشده است و من میراث خود را می خواهم. عثمان در داوری فرو ماند و جریان ر ابه اطلاع امام علی علیه السلام رساند. حضرت فرمود: اگر زن انصاری سوگند یاد كند كه پس از در گذشت شوهرش سه بار قاعده نشده است می تواند از شوهر خود ارث ببرد.

عثمان به زن هاشمیه گفت: این داوری مربوط به پسر عمت علی است و من در این باره نظری ندارم. وی گفت: من به داوری امام علی علیه السلام راضی هستم. او سوگند یاد كند و ارث ببرد(نوری طبرسی، ج 17، ص 200، ح 21145).

ج. امام علی علیه السلام و ناراضیان خلیفه
امام علی علیه السلام با سه حاكم در سه دوره متفاوت رو به رو بود كه هر كدام موضعی متفاوت و فراخور خود را می طلبید. در دوران خلیفه اول و دوم مردم به طور نسبی آرام و راضی بودند. در عصر خلیفه سوم مردم از وضعیت موجود به ستوه آمده، نتوانستند چنین وضعیتی را تحمل كنند.

1. وساطت و میانجیگری
امام علی علیه السلام بین خلیفه و ناراضیان جامعه، نقش میانجیگری و موضع مصلحانه را اتخاذ كرد. این بدان معنا نبود كه اعمال خلیفه مورد رضا و قابل دفاع برای حضرت باشد. علی علیه السلام می كوشید تا با وساطت خود، از وقوع فتنه و آشوب در جامعه جلوگیری كند.

زمانی كه ناراضیان مصر برای بار اول، اطراف منزل عثمان جمع شدند، خلیفه كه بارها با وساطت امام علی علیه السلام از نارضایی ناراضیان نجات یافته بود، فردی را نزد امام علی علیه السلام فرستاد و احتمال كشته شدن خود را به وی گوشزد كرد و از امام خواست تا ضمن صحبت و تعهد به قبول خواسته های آنان از طرف وی، ناراضیان را بازگرداند. امام علی علیه السلام میان ناراضیان حضور یافته، قول و تعهد خلیفه را گوشزد كرد و مردم نیز با شرط نوشتن عهد نامه كتبی و ارائه سه روز مهلت به خلیفه، همان گونه كه او خواسته بود، اطراف منزل خلیفه را ترك كردند(طبری، ج 3، ص 394 ج 377).

2. فرستادن آب
هنگامی كه انقلابیان، خانه عثمان را محاصره كردند، كوشش های امام علی علیه السلام به نتیجه ای نرسید. محاصره كنندگان با جدیّت تمام، خواستار تحویل مروان و بر كناری خلیفه شدند؛ ولی خلیفه، مروان را تحویل نمی داد؛ زیرا می ترسید وی را به قتل برسانند و خود نیز حاضر به بركناری نمی شد.

عثمان این بار نیز برای امام علی علیه السلام پیام فرستاد كه «این قوم او را خواهند كشت، و آب را بر او بسته اند» و از امام علی علیه السلام تقاضای آب كرد(بلاذری، ج 5، ص 68 و 69). امام، مشك هایی از آب را از طریق فرزندانش حسن و حسین علیه السلام برای خلیفه فرستاد و محاصره كنندگان چون دیدند اینان فرزندان امام علی علیه السلام هستند، ممانعتی از بردن آب نكردند.

خلیفه شعری برای امام علی علیه السلام فرستاد كه « فان كنت مأ كولا فكن انت آكلی ...؛ اگر بنا است من خورده شوم، تو خورنده ی من باش، و گرنه مرا دریاب»(ابن خلدون، ج 2، ص 1047).

3. جلوگیری از قتل خلیفه
هنگامی كه به امام علی علیه السلام خبر می رسد مردم تصمیم گرفته اند عثمان را بكشند، حضرت به فرزندان خود حسن و حسین علیه السلام دستور می دهد «شمشیرهای خود را بردارید و بر در خانه عثمان بایستید و اجازه ندهید كسی به خلیفه دست یابد»(10)(سیوطی، ص 159؛ بلاذری، ج 6، ص 185). فرزندان امام علی علیه السلام به سرعت تمام، خود را به خانه عثمان رساندند و با مهاجمان نبرد كردند به حدی كه سر و صورت امام حسن علیه السلام خونین و سر قنبر غلام امام علی علیه السلام به شدت مجروح شد(سیوطی، ص 160، علی بن الحسین مسعودی، ج 2 ص 348).

4. به خاك سپاری عثمان
هنگامی كه خبر قتل خلیفه به امام علی علیه السلام رسید، حضرت شتابان به سوی منزل وی شتافت و در این هنگام به محافظان منزل از جمله دو فرزندش حسن و حسین علیه السلام اعتراض كرد.

سرانجام با وساطت و میانجیگری امام علی علیه السلام و فرستادن فرزندش حسن علیه السلام خواست تا اجازه دهند خلیفه دفن شود. آنان حرمت امام علی علیه السلام را نگاه داشتند و امام به همراه چند تن از صحابه، او را به خاك سپردند (ابن اعثم كوفی، ج 2 ص242، طبری، ج 3، ص 438، ذكر بعضی سیر عثمان بن عفان).

نتیجه
پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله و در جریان سقیفه، عده ای فرصت طلب، جهت ایجاد اختلاف، برای بیعت به درِ خانه علی علیه السلام آمدند و حضرت دست رد به سینه آنان كوبید و برای مصالح برتر و وحدت امت اسلامی سكوت، و در جهت وحدت اسلامی با خلفا همكاری كرد.

علی علیه السلام در دوران 25 ساله سكوت خویش بیشتر می كوشید وظیفه الاهی و انسانی خود را در قالب مشاوره های نظامی، سیاسی، علمی، قضایی، اقتصادی و. .. برای حفظ دین و ثبات جامعه نوپای اسلامی به انجام رساند. او نمی توانست در برابر معضلات گوناگون كه دامنگیر اسلام و امت اسلامی شده بود و بقای دین و حیات مسلمانان را به خطر جدی انداخته بود، بی تفاوت بماند آن هم به بهانه این كه حقش را گرفته اند؛ البته همكاری علی علیه السلام با خلفا به حدی بود كه خلفا از آن به نفع خویش بهره نگیرند و مشروعیت خود را مطرح نسازند.

علی علیه السلام در سه دوران با سه شخص متفاوت روبه رو بود كه هر كدام از این دوران، موضع مناسب با خود را می طلبید؛ بدین سبب حضرت در عصر خلیفه سوم، افزون بر این كه در جایگاه مرجع علمی و قضایی مورد مشورت خلیفه قرار گرفت، در برابر ناراضیان خلیفه نیز نقش میانجیگری را به عهده داشت و هنگام محاصره خانه خلیفه و بستن آب بر وی، به خلیفه آب رساند و فرزندانش را برای حفاظت از او به درِ خانه اش گماشت. مراسم خاك سپاری خلیفه را نیز علی علیه السلام انجام داد.

 

 

منابع و مآخذ
1 . محمدبن یعقوب كلینی، اصول كافی، دارالتعارف، الطبعه الربعه.

2 . محمد ابی یعلی الفرا، الاحكام السلطانیه، ایران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1406 ه.

3 . خواجه احمد بن محمد بن اعثم كوفی، الفتوح، هند، حیدر آباد دكن، دایرة المعارف العثمانیه، الطبعة الاولی، 1388 ه ؛ همو، بیروت دار الكتب العلمیه.

4 . محمد بن النعمان مفید، الارشاد، قم، انتشارات بصیرتی.

5 . محمد بن الحسن بن درید ازدی بصری، المجتبی، دوم، هند، حیدر آباد 1362 ق.

6 . مجد الدین بن الاثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، مؤسسه اسماعلیان، قم، 1364 ش.

7 . عبدالملك ابن هشام، السیرة النبویه، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1409 / 1989.

8 . علی بن اثیر جزری، الكامل فی التاریخ، بیروت 1409 / 1989.

9 . محمد بن سعد، الطبقات الكبری، بیروت، دار صادر.

10 . شریف رضی، الخصایص الائمه خصائص امیر المؤمنین علیه السلام، تحقیق، الدكتور محمد هادی امینی، مشهد، مؤسسة طبع و النشر آستانة الرضویة المقدسه، 1406 ق.

11 . احمد بن حسینی بیهقی، السنن الكبری، اول، دار الفكر، بیروت، 1419 ق.

12 . عبدالحسین امینی، الغدیر، تهران، 1371 ش.

13 . سید محسن امین، اعیان الشیعه، چاپ حسن امین، بیروت، 1986 م / 1406 ق.

14 . طاهر بن مطهر مقدسی، البدؤ التاریخ، مكتبة الاسلامیه، 1962 م.

15 . حاكم نیشابوری، المستدرك علی الصحیحین، تلخیص، ریاض، مكتبة النصر الحدیث.

16 . شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، العبر فی خبر من عبر، تحقیق فؤاد سعید، كویت، دارالكتب، 1961 م.

17 . ابوحنیفه احمد بن داوود دینوری، الاخبار الطوال، طبع بنفقة المكتبة العربیه، نعمان الاعظمی، بغداد [بی تا].

18 . محمود زمخشری، الكشاف، بیروت، 1407 ق.

19 . جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، قم، 1404 ق.

20 . محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحكام القرآن، بیروت، 1985 م/ 1405 ق.

21 . محمد بن عمر فخر رازی، التفسیر الكبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

22 . یوسف بن عبدالبر قرطبی مالكی، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت 1328 ق.

23 . احمد بن یحیی بن بلاذری، انساب الاشراف، حققه، محمد باقر المحمودی، لبنان، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1974 م.

24 . ابوزید عبدالرحمان بن محمد بن خلدون، العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب ...، بیروت، دار كتب اللبنانی، 1956 م / 1061 ق.

25 . عبد الله بن مسلم بن قتیبه، الامامه و السیاسه، اول، قم، شریف رضی، 1363 ش.

26 . احمد بن عبدربه اندلسی، العقد الفرید، بیروت، 1409 ق/ 1989 م.

27 . ابن كثیر القرشی الدمشقی الشافعی، البدایه و النهایه فی التاریخ، مصر، مطبعة السعاده، 1351ش.

28 . محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، تهران، 1362 ش.

29 . نصیر الدین عبد الجلیل قزوینی رازی،بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضایح الروافض، سید جلال الدین محدث، 1371 ش.

30 . محمد بن جریر بن یزید طبری، تاریخ الامم والملوك، تاریخ طبری، بیروت، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم. دار التراث.

31 . كلاعی البلنسی و هذبه خورشید احمد فارق، تاریخ الردّه، اقتبسه من الاكتفأ، معهد الدراسات الاسلامیه، هند، 1920 م.

32. عبد الرحمان بن جوزی، تاریخ عمر بن خطاب، قدم له و علق علیه عبد الكریم الزماعی، دمشق.

33 . غزالی، احیاء علوم الدین، دوم، بیروت، 1405 ق/ 1985 م.

34 . عبد الرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، بیروت، 1391 / 1071.

35 . یوسف ابن جوزی، تذكره الخواص، تهران، كتابخانه نینوا.

36 . احمد ابن یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، 1379 ق، ترجمه ابراهیم آیتی، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1378 ش.

37 . جلال الدین سیوطی، تاریخ خلفاء، مصر، مطبعة السعاده، 1371 ق.

38 . علی بن حسن بن عساكر، تاریخ مدینه، دمشق، مجمع اللغة العربیه، 1398 ق.

39 . محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحكام، تصحیح و تعلیق علی اكبر غفاری، اول، نشر صدوق، تهران، 1417 ق.

40 . احمد بن عبد الله طبری، ذخایر العقبی فی مناقب ذوی القربی، قاهره، 1356 ق.

41 . ازدی بصری، فتوح الشام، صححه ویلیام ناسولیس ایرلندی، طبع فی كلكته، 1854 ق.

42 . محمد معین، فرهنگ معین، چهارم، 1360 ش.

43 . خلیل جرّ، سید حمید طبیبیان، فرهنگ لاروس، مؤسسه انتشارات امیر كبیر، تهران، 1367 ش.

44 . جعفر سبحانی، فروغ ولایت، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام 1376 ش.

45 . واقدی، فتوح الشام، الطبعه الثانیه، بالمطبعه العثمانیه، شیخ عثمان عبدالرزاق، 1304 ق.

46 . یحیی بن جابر بلاذری، فتوح البلدان، تعلیق رضوان محمد رضوان، مصر، المطبعه المصریه بالاز هر، الطبعه الاولی 1350 /1319 ق.

47 . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، 1404 ق.

48 . مرتضی عالمی، فصلنامه مطالعات تاریخی، سال اول، ش 3، 1368 ش.

49 . متقی هندی، كنز العمال، بیروت، 1409 ق/ 1989 م.

50 . محمد رواس قلعه چی، موسوعة فقه علی بن ابی طالب علیه السلام،اول، دارالنفائیس، بیروت 1417 ق.

51 . محمد بن النعمان، مفید، مصنفات، قم، 1413 ق.

52 . ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب، مصر، مطبعة البهیة المصریه، ادارة الملتزم 1346 ق.

53 . جعفر سبحانی، مبانی حكومت اسلامی، ترجمه و نگارش داوود الهامی، موسسه علمی و فرهنگی سید الشهدا، 1370 ش.

54 . میرزا حسین النوری الطبرسی، مستدرك الوسائل، موسسه آل البیت علیه السلام لاحیاء التراث، 1407ق.

55 . فخر الدین طریحی، مجمع البحرین.

56 . عبده، صبحی صالح، نهج البلاغه.

57 . وحدت جوامع در نهج البلاغه، برگرفته از آثار آیت الله جوادی آملی، سعید بند علی، مركز نشر اسراء، اول، 1380 ش.

 


چاپ   ایمیل